توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 98
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-65.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-31 06:15:372024-07-20 18:23:58توحید عملی | قسمت ۶شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدایی که یکی استودونیست
با سلام خدمت استاد بزرگوار وعزیز استاد ممنونم وسپاسگزارم از شما بابت این فایل عالی وهمهمطالب فوق العادتون که گنج هست خدارا شکر که هر لحظه تحت هدایت وحمایت اون هستیم و مسیر عالی ولذت بخش را همواره به ما نشان میدهد بحثتوحیداساسیترین اصلی ترین مهمترین موضوع موفقیت هست فرمایشات شما کاملا درست و کاملا منطقی هست خداوند بزرگترین عظیم ترین قدرت هستی است وقتی این قدرت عظیم باور کنیم باورهای عالی برای ما ایجاد میشه باورفراوانی باور نامحدود بودن ایجاد میشه و ترس محومیشه وقتی ترس محو میشه ثروت ناخود اگاه بوجود می اید و بقول شما بصورت طبیعی ثروت برای ما ایجاد میشه
همه چیز احساس هست طبق قانون احساس خوب مساوی اتفاقات خوبهست باور توحیدی و شناخت رب العالمین باعث ایجاد احساس خوب میشه چون ما تکیه میکنیم به عظیمترین قدرت هستی وقتی احساس خوب در ما ایجاد میشه اگر ترمزهای ذهنیمونرا از کار بندازیم ثروت میاد نامحدود میاد هرچند به نظر من همون ترمز های ذهنی را هم وقتی با خدا باشیم خودش هدایت میکنه ما را به باورهای عالی تر بقول معروف با خداباش وپادشاهی کنبی خدا باش وهرچهخواهی کن خدایا شکرت که همواره وهر لحظه تحت هدایت وحمایت ات قرار داریم
ممنونم استاد عزیز که همه چیز را از دریچه بسیار زیبا میبنید و به ما هم نشان میدهید موفق شاد و عالی باشید ️️️
سلام به همه ی دوستان
استاد این سلامم خیلی ویژه س بهتون چون امروز که روز خیلی پرتلاطمی برام بود با این حرفاتون احساساتی شدم در عین اینکه آرام تر هم شدم .
انقد این فایل نجات دهنده ی من بود امروز که نمیتونم توصیفش کنم . دعا میکنم که خیلی عالی در درون من نهادینه بشن.
اونجاش که گفتین پشت سرتون حرفهایی زده بودن, یا تهدید شده بودین , شما به خودتون گفتین که همه دارن به شما کمک میکنن چه با نیت منفی چه مثبت.خبر نداره داره خدمت میکنه به من به صورت رایگان.
خودم دارم اتفاقات رو رقم میزنم . اصن اون آدم در زندگی من وجود نداره . فکر من هست که داره اتفاقات اطراف منو رقم میزنه.
اگر تو شرک داشته باشی, شرک یعنی چی ,یعنی قدرت دادن به غیر از خداوند, ترامپ ,شوهرم, دوستم, به هرکسی که قدرت رو به غیر از خداوند میدیم, خداوند میگه من شرک رو نمیبخشم . همه ی گناهان رو میبخشم بجز شرک.
امکان نداره کسی شرک داشته باشه و زندگی خوبی داشته باشه.
من شخصا همیشه فکر میکردم که شرک معنیش فقط اینه که از کسی توقع کمک مالی داشته باشیم .
من نمیدونستم که وقتی از کسی میترسم هم شکر حساب میشه.
چه برسه به اینکه کسی منو امروز تهدید نکرده بود , فقط من خودم به موقعیت ها شکل ترس و تهدید به زندگی خودم دادم. یعنی کسی وجود خارجی نداشت. شادی خودش نشسته بود و با نجواهای شیطان , بازی کرده بود و خودش رو آلوده به شرک کرد و ترس تمام وجودم رو گرفته بود و مدام از صبح گریه میکردم و التماس خدا که خدایا نجاتم بده.
و اصلا نیمفهمیدم که بابا اینم شرکِ.
من مدام تکرار میکردم که اگه اینجوری بشه من نمیتونم از زندگیم لذت ببرم . چون اون طرف نمیخواد و از این اراجیف. جدای از اینکه ادم داره این انرژی رو به جهان میفرسته اینجا توحید من هم میلغزه.
مثالهای استاد: قدرت دادن به عوامل بیرونی . مثل دلار کسب و کار رقیب . طرف زیر اب منو زد. طرف با قیمت پایین جنس منو وارد بازار کرد. ترامپ نذاشت ما فلان کار رو بکنیم . دولت. ……….
در موضوع من : من به آدمها قدرت میدم که اگر فلانی فلان کار رو بکنه , خوب از کیفیت زندگی من کاسته میشه و من خوشحال نخواهم بود. همش تقصیر فلانیه که فلان کار رو کرد , حالا من نمیتونم لذت ببرم. یا مثالهای مشابه.
همیشه وقتی میخواستم به زندگی خوب و این مسائل فکر کنم و برای خودم خلق کنم این فیلمهایی رو که مثال زدین میومد تو ذهنم و به خودم میگفتم بیا , طرف تو اون فیلم داشت راحت و خوشبخت زندگیشو میکرد. پس چرا یه اتفاقی تمام زندگیشو نابود کرد.
و خیلی سریع ذهنم میرفت مثال واقعیشو از توی اطرافیانم که براشون مشابهش اتفاق افتاده بود رو گیر میاورد برام و میکوبوندش رو میز و میگفت بیا اینم شاهد. بخاطر این همیشه از زندگی خوب داشتن میترسیدم.
استاد گفتین که این فیلمها در ما این باور رو ساختن که ممکنه تو داری مسیر درست رو میری وباورهای خوب و توحیدی هم داری , اما یه روزی یه وقتی یه جایی یه قانونی یه دولتی یا یه اطلاعاتیی ,بیاد و بزنه ریشه ی این بنای ترو بزنه و نابود کنه. یا سیلی زلزله ای یا جنگی …..
از حرفتون این برداشت رو کردم که لازم نیست بترسم و اینا همشون چرندیات ذهنه و فقط میخواد مارو بترسونه . از خوشبخت بودن بترسونه از درست لذت بردن بترسونه و همش خودمون خودمونو از خوشبختی دور نگه میداریم.
اگر شما در مسیر درست قرار بگیری هر اتفاقی فقط به شما خدمت میکنه نیت اون اصن مهم نیست نتیجه ای که برای شما ایجاد میکنن خدمت به شماست. نیت اون افراد که میخوان به شما ضربه بزنن, شادی بیشتر ثروت بیشتر, و سلامتی بیشتر, و اعتماد به نفس بیشتر و توکل بیشتر و آرامش بیشتر هست.
به نام پروردگار کسی که ما را خالق زندگی خودمون قرار داد
سلام استاد بزرگوارم
سلام بانو مریم
روز 54 تحول زندگیم
…………………………
در حال تماشای فردی هستم که با اجرای قوانین و شناخت دقیق از توحید درحال رانندگی یکی از مدرنترین اتومبیل آخرین سیستم در بهترین کشور دنیا با لذت فراوان خدای را معرفی میکنه که با باور کردند این خدا به هر آنچه که بخوام براحتی بدست میارم ….
همه چی از توحید درونی خودمان شروع میشه چقد ما به این نیرو اعتماد داریم خدای در طور روز چقد از این نیروی حاکم بر عالم کمک خواستیم اصل و اساس این جهان فرکانسی توحید هست این روزها دارم قرآن رو با یک زاویه دیده دگه مطالعه میکنم از همون راهی که شما گفتید درسته تمامی این کتاب فقط از توحید یکتاپرستی سفارش انبیا به پیروی از آیین ابراهیم خلیل توصیه کرده کاملا برعکس آن چیزی هست که تا بحال بما گفتند من به این باور رسیدم که تمام پیامبران هیچ دقدقه مالی نداشتند وقتی خدارو داری دگه نگرانی نداری چون مطمئن هستی …..
هر چقد فک کردم هیچ گاه توحیدی نبودم قبل از بیداری در راه همیشه به عوامل بیرونی قدرت میدادم اونها یک کار کنند برام برای من خدای در کار نیست شنیده بودم خیلی ترسناکه منم بی خیال این خدا شدم جالبه هر چقد به آدم ها دلبسته میشدم فقط نامیدی شکست نسیبم میشدم توی ذهنم دگه این بهم کمک میکنه ولی تهش چی همه ما میدونیم ……
آشنایی با قوانین اعتماد به رب ایجاد توحید در تمام ابعاد وجودمون اونم بصورت تکاملی هر روز بیشتر به این نیرو ابدیت اطمینان قلبی پیدا میکنم دگه میفهم الان متصل شدم ذهنم آماده دریافت ایده های جدید فوقالعاده برای خلق هست
یا رب بهم ایمانی عطا کن تا بیشتر باور کنم قدرت تو را در تک تک لحظاتم
یا رب سالهاست پرده جلوی چشمانم گرفته بود تو منو بینایی حقایق را بهم عطا کردی
هیچ کس هیچ گونه تاثیری برا زندگی ما نداره اگه ما باور نکنیم تمام قدرت ازنه پروردگار منه اون حامی و نگهبان منه چقد این خدا را دوست دارم
هر چقد توحیدی عمل کنیم نتایج ما بزرگتر خواهد بود وقتی به گذشته خودم نگاه کنیم متوجه میشم چقد ضرر کردم چقد بی مورد ناراحت میشدم از مسئله پوچ بیهوده چقد خودمو اذیت میکردم چقد گله شکایت از خودم خانواده جامعه داشتم چرا این وضع هست چقد نگام به خدا تاریک بد بود توی منجلابی که خودم با فرکانس های نامناسب داشتم برا خودم این همه مشکل درست کردم
من تنها به یک قدرت ایمان دارم رب العالمین
اون بهترین ها را در مسیرم قرار داده
من عاشقانه دوستش دارم اون بهم جراعت حرکت داد قلب منو به نور الهی روشن ساخت
میلاد پسری از نور
به نام فرمانروای قلبم رب العالمین
سلام ودرود براستاد عشق ومریم شایسته وخانواده بزرگ عباس منش
چندروزه هردفعه نشانه ام را زدم فایل توحید عملی میاد فقط دالنورد کرده بودم ولی ندیده بودمش.
دوباره امروز این نشانه برام باز شد گفتم حتما یه چیزی برای من داره که چند روزه همین نشانه میاد
خدای من توحید یعنی همه چی
اگه توحید اصل هست چرا من اینقدر خودم را به درودیوار میزنم
چقدر مشرک هستم. خدایا توبه میکنم از این همه شرک
خدایا کمکم کن شرک های مخفی وجودم راپیدا کنم وبنویسم
خدایا ازتو کمک میگیرم. تو منو بیشتر از خودم میشناسی
خدایا خودت بگو منم مینویسم
اولین شرک من ترس از شوهرم هست. اینکه اون میتونه زندگیم را شاد یا جهنم کنه. اینکه ازش میترسم. باهمه وجودم ازش میترسم. اینکه بخاطر اینکه باهام مهربون باشه هرکاری کردم. خدایا پناه به تو میبرم از این شرک .اینکه اینقدر قدرت به او دادم تا مثل عروسک خیمه شب بازی در دستش باشم. اینکه شوهرمنه وقدرت دست اوست.
اینکه حق داره درمورد من تصمیم بگیره. درمورد کارم تصمیم بگیره. اگه باخانواده ام آشتی هست مت میتونم به خانواده ام سربزنم یا بهشون زنگ بزنم. ترس دارم اون باشه ومادرم زنگ بزنه دعوا درست کنه خدایا من مشرک هستم. میترسم. به تو پناه میبرم واست کمک میخوام
شرک دوم من پدرم هست. قدرت رابه او دادم. اینکه اگه اون این کار رامیکرد من خوشبخت بودم. اگه پدرم تحقیق کرده بود من الان زندگی بهتری داشتم
شرک بعدی من کارمنه. اگه من کارکنم درامد دارم
کارمن شرک من شده اینکه بدون کار میترسم روزیم کم بشه
شرک بعدی من مشتریهام هستند. .اگه مشتری کار بیاره من پول دارم. درآمد دارم
شرک بعدی من شاگردانم هستند. اگه شاگرد داشته باشم میتونم کارکنم ودرامد داشته باشم. اگه شاگردم یه روز نخواد کارکنه بترسم وزیر بار حرفش برم چون ترس دارم. چون باور به کمبود دارم چون مشرک هستم
شرک بعدی من دولت هست. تورم هست
شرک بعدی من اینه که اگه کارنکنم کی میخواد خرج من بده. اگه موعد چکم باشه میترسم چطوری پاس کنم
مشرک هستم. ترس دارم. که از صبح تا ظهر با استرس کار میکنم چون باور ندارم خداکمکم میکنه. میخوام خودم همه کارها انجام بدم
مشرک هستم که با استرس کارمیکنم تا ظهر کارها جورشه که شوهرم دعوا نکنه چرادیر شده
مشرک هستم که آرامش ندارم
باورکمبود باور تنهایی شرک باعث استرس شدم هرچقدر میدوم بازم عقب هستم به اندازه یه خورد وخوراک معمولی دارم نه بیشتر
مشرک هستم که اگه بخوام چیری بخرم میترسم شوهرم دعوا کنه
مشرک هستم که که فکر میکنم باید خودم اینقدر دست وپابزنم بخاطر یه لقمه نون
من خدارانشناختم. خداراجوری فهمیدم که منو خلق کرده وفقط داره امتحانم میکنه. اینکه این خدا منو که ناخواسته بودم آورده این دنیا. با فقر با همسرم با تنهایی داره امتحان میکنه اگه ناشکربشم اگه خطاکنم ببریم جهنم
وای خدایا میترسم از این خدا
خدایی که عباس منش معرفی میکنه چقدر فرق داره باخدایی که من شناختم
مشرک هستم چون این خدای وحشتناک وناعادل را باورکردم
خدایا توبه میکنم از این همه شرک .توبه میکنم که فکرمیکردم فقط این دنیا محل آزمایش منه. اینکه همیشه ترس داشتم ازگناهانی که کرده بودم
توبه میکنم ازاینکه همیشه طلب کارت بودم که چرامنو آفریدی
توبه میکنم از اینکه همیشه میگفتم چرامن ؟؟
چرامن فقط باید آزمایش بشم
توبه میکنم که میخواستم خودم همه کاره باشم
اومدم دوباره شروع کنم
اومدم باهات آشتی کنم
اومدم توراهمه کار قرار بدم. روکمکت حساب کنم
بهت توکل کنم واست کمک بخوام
ا ومدم دستم رابالا بیارم وبگم آقا من مسئول زندگی خودم هستم . تاالان من خودم این زندگی را با شرک براخودم ساختم
اومدم بگم خدایا هدایتم کن به راه راست. راه اونهایی که بهشون نعمت دادی راه اونهایی که فقط رو کمک تو حساب کردند راه اونهایی که دنیا واخرتشون آباد شده .
اومدم امشب باهات آشتی کنم.
اومدم دوباره شروع کنیم. باهم.
الهی به امید تو
استاد ازت ممنون وسپاسگزارم که دست خداشدی برای هدایت من
سلام مرجان عزیزم چقد اینهایی ک پارسال نوستین شبیه شرایط قبلا منه ک تا حدودی زیادی با کار کردن رو خودم تونستم درستسون اما هنوزم هستن و هنوزم تو خیلی چیزها مشرکم یادآوری خوبی بود این پیامتون برای من یادآوری ترس ها و شرک ها،منم با همین ترمز ها اصلا دنبال علاه ام و راه اندازی کسب و کارم نمیرم چون ک میترسم چون ک ب خدا و قدرتش حضورش و دستگیریش اونجور ک باید در عمل ایمان ندارم انشاالله بتونم همراه جریان هدایت بشم و خودم رو رها کنن و بسپارم ممنون ک برامون مینویسی
سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
بشری عزیزم. چقدر کامنتت در بهترین زمان بدستم رسید. ممنون وسپاسگزارم که برام نوشتی
چقدر خوبه کامنت مینویسیم ورد پا از خودمون میگذاریم.
خدایا شکرت که هرموقع هدایت خواستم هدایتم کردی
جمعه برام کامنت نوشته بودی ودست خدا شدی برای هدایت من
وقت نشد ازت سپاسگزاری کنم
دوستت دارم وخوشحالم که یه همشهری عزیز تو این سایت الهی دارم
بشری عزیزم چقدر اسمت قشنگه. بشری. بشارت دهنده. تو اولین نشانه ی امروزم بودی. ممنونتم
برات بهترین ها راارزومندم
سلام مرجان گلی خاهش میکنم حسم خوب بود برات نوشتم ممنون لطف دارین ک اسممو خوشگل میدونین مرجان عزیزم آره عالیه ک منویسیم و جواب میدیم و ذوق میکنیم از نقطه آبی کنار اسممون،امشب سر نماز وقتی ک هی هواسم پرت میشد و میرفتم تو افکار میرفتم تو قضاوت ها و…. با خودم گفتم ذهن و فکر ما فقط توش باید الله باشه یاد خدا حضور خدا دست خدا ،این آدم هایی ک ماشه ی احساس ما رو ب هر دلیلی میکشن اومدن ک ما رو بزرگ کنن اومدن یه پله ما رو ببرن بالا حالا ما میتونیم همراه فرکانس اونا بشیم یا اینکه تضاد ها رو بکنیم نقطه پرش و یه پله بریم بالاتر یه پله رهاتر باشیم یه پله قوی تر و یه پله از وابستگیمون به اونا و رفتارشون کمتر میشه من قبلا انقد گریه میکردم وقتی کسی ماشه احساسم رو میکشید ولی الان شکر خدا یاد گرفتم خیلی سریع خودمو جم میکنم و میگم خدا خودت دلها رو نرم کن خدایا عزت دست توهه من با حرف این آدم ها کوچیک و بی عزت نمیشم من نمیخام با بودن در غم و حس قربانی بودن دوری از تو و فرکانس تو رو تمرین کنم مرجان عزیزم ممنون ک جوابمو دادی و من رو ذوق ذوقی کردی برام انرژیای خوب بفرستید تا بتونم پاتو ترسهام بذارم و یه درآمدی برای خودم داشته باشم انشاالله ی روز بیام کارگاهتون و از نزدیک ببینمتون راستی اگه دوس دارین برام بنویسین تولیدی چی دارین ندیدمتون اما عمیقا میخام ک ببینمتون و باهاتون هم صحبت بشم دلتون خش جیبتون پر پول
سلام استاد عزیزم خیلی ممنونم برای این همه سخاوت و صداقت در آموزش هاتون
صداقت در گفتار شما منو تحت تاثیر قرار داد و اشکم و دراوردین
تمام تمام حرف هاتون از دله که اینطوری به دل میشینه.بی نهایت از خداوند و شما ممنونم.
من از وقتی آموزه های شما رو دنبال میکنم
کلا یه آدم دیگه شدم .البته ک فاصله تکاملی دارم به ایداه آلی که از خودم ساختم .ذهنم .ایمانم و شخصیتم هر روز بهتر میشه .و این باورهای توحیدی بی نظیره .دقیقا دقیقا نهایت توحید یعنی همین
بی دین و پیرو آیین ابراهیم بودن
و فقط و فقط توحیدی زندگی کردن
یعنی همین و ختم کلام ️
عااااااااشقتم پیام آور توحید
لایقی
نوش جان عشق بازی با حضرت دوست
بماند به یادگار 401/10/26
با عشق الهه،
به نام خداوند یکتا
سلام بر استاد عزیزم و مریم جان نازنین و دوستان عزیزم
روز 54
توحید عملی
خدا جونم شکرتتتت شکرتتتت تو از درون هر کسی آگاهی خودت میدونی درونم چه خبر امروز چه آگاهی نابی از این فایل دریافت کردم
هر روز که میگذره هی میگم فهمیدم ولی وقتی یه مرحله درکم میره بالاتر بیشتر این جمله رو باور میکنم که هر چقدرم عالی باشی عالیتر هم میشه هر چقدرم فک کنی قوانین رو درک کردی بازم بهتر میتونی درک کنی
توحید
توحید یعنی چی ؟یعنی خدا رو تنها قدرت جهان و فرمانروا جهان بدونی
وقتی برای اولین بار تازه درک کردم توحید یعنی چی از زبان استاد شنیدم این ماجرا رو آنقدر استاد ساده و روان توضیح میدن که درک رو خیلی راحت میکنن
وقتی تو ارتباطت رو با این خدا برقرار کنی و بهش اعتماد کنی بقیه مسایل خودش درست میشه چی از این لذت بخش تر چی از این امیدوار کننده تر
تو این چند مدت به اندازه ظرفم از توحید درک کرده بودم یه سری کارهایی که استاد میگفتن شرک شناسایی کرده بودم و یه سری کار ها رو که میکردم کنار گذاشته بودم ولی خب هی که جلوتر میرم دارم شرک های مخفی بیشتری رو شناسایی میکنم
اصل همین من وقتی وارد این مسیر شدم یکی از خواسته هام تناسب اندام بود یادمه وقتی میخواستم تو دوره اون استاد شرکت کنم سبک کاریش روکه گفت اولین سوالی که پرسیدم گفتم میتونم به ثروت هم برسم ؟ایشون گفتن بله اگر درک کنی قوانین رو میتونی تو همه ی جنبه های زندگیت استفاده کنی واقعیت من به اسم تناسب اندام وارد شدم ولی بیشتر هدفم این بود قوانین رو یاد بگیرم و به ثروت برسم.همه ی فکر و ذکرم شده بود داشتن درآمد
همش فک میکردم اگر پول هامو جمع کنم دوره فلان استاد رو بخرم معجزه میشه برام
خیلی به عوامل بیرونی قدرت میدادم اصلا کسی تا قبل شما آنقدر ساده توحید رو تعریف نکرده بود برام حتی همون اوایل هم حرفای شما رو درک نمیکردم وقتی اومدم تو سایت اصلا بخاطر همین تضاد نداشتن درامد اومدم چون فهمیده بودم که حرفایی کسی رو قبول کنم که این راه رو رفته و نتیجه دستشه نه کسی که فقط الکی داره حرف میزنه و شما اون نتایجی که میخواستم رو گرفته بودین و اصلا مسأله رو پیچیده نمیکردین ،جمله هاتون کلمه های پیچیده ای توش نبود ولی خیلی به دل مینشست
همیشه از این میترسیدم ثروتمند شم چشمم میزنن یا کلی آدم ها بهم حسادت میکنن و باهام دشمن میشن ولی این توحید چیه که انقدر آرامش میده
من یه دختر یک ساله دارم که اگر جایی بریم که نشناسه فقط بغل من میاد و تو بغل من آرامش داره که از چهره اش معلومه ،وقتی فکر میکنم خدا از مادر به بچه اش مهربونتر با بنده هاش ته دلمو یه آرامشی میگیره که حد ندارهههه نمیتونم توصیفش کنم
آنقدر این چند روز برام اتفاقای خوب افتاده که نمیدونم کدومشون بگم ولی اتفاقی که دیروز برام افتاد رو اینجا مینویسم تا بشه یه ردپا برای خودم
من چند روز پیش که اینستامم رو پاک کردم چون شده بود برام یه جورایی شرک فک میکردم فقط از طریق اینستا میشه به درآمد رسید با شرایط من توی تلگرام به گروه های هدایت شدم که یه ایده به سرم زد که فتوشاپ رو یاد بگیرم توی گروه ها تبلیغ یه پکیج رو میکردن که قیمت مناسبی داشت و من دودل بودم که اونوبخرم یا نه گفتم از خدا هدایت میخام چون یه حسی درونم میگفت این پکیچ کپی ولی چون. قیمتش مناسب بودوسوسه شده بودم بخرم و هی یه صدایی میومد تو ذهنم که بخر بابا تو از کجا میدونی کپی و…
و یه روز بعدش هدایت شدم به فایلی که در مورد تصمیم گرفتن صحبت کردین و گفتین زود تصمیم رو بگیرید منم تصمیم گرفتم که تهیه نکنم و هی با خودم میگفتم خدا هزاران دست داره بی نهایت راه منو کمک میکنه خلاصه هدایت شدم به یوتیوب و با کسی آشنا شدم که مشخص بود خودش پکیج رو تهیه کرده و گفت میتونید از سایت خرید کنید قیمتش هم مناسب بود رفتم خرید رو زدم و مدام فقط میگفتم با خودم این دستی از دستان خدا بود خدا دوست داشت از طریق این دستش به من کمک کنه وقتی پول پکیج رو زدم گفتم خدایا همه ی کار ها دست تو
تقریبا دیدم پولی که برای پکیج واریز کرده بودم چند دقیقه بعد به اختلاف خیلیی کم به حسابم واریز شد اول فک کردم که پول برگشت خورده ولی دیدم نه واقعا پول به حسابم واریز شده حالم وصف کردنی نبود همینجوری اشک میریختم وخدا رو شکر میکردم از شما یاد گرفتم نشونه های کوچیک رو ببینم و خدا رو شکر کنم همش میگفتم خدا داره بهم نشون میده اگر منو باور کنی و چشمت به دست دیگران نباشه از راهی که فکرشو نمیکنی بهت میرسونم آخه آنقدر ساده و به موقع
این اتفاق باعث شد ایمانم به قدرت خدا بیشتر بشه ،من میدونستم قرار بود دی ماه سود یه سهامی برام واریز بشه ولی اصلا فکرشم نمیکردم دقیقا روزی که من یه بسته ای رو خریدم چند دقیقه ی بعدش واریزشه و همون مقدار بسته هم واریز بشه خدا نشون داد بهم که من آنقدر قدرت دارم که هر کاری بکنم خدایا شکرتتتتت که آنقدر هوای ما رو پاری
من وقتی وارد این سایت شدم به این نیت اومدم که باورای ثروت ام رو درست کنم فک میکردم آره دیگه من خدا رو میشناسم مسلمونم قرآن و نماز میخونم حله دیگه باورامو درست میکنم ولی از توحید که اصل بود غافل بودم شرک تو وجودم ریشه داشت یه شبه هم میدونم درست نمیشه هرروز میگم ای وای این کارمم شرک باید درستش کنم و چون میدونم خدا توبه پذیر و مهربونه حالم بد نمیشه میدونم اگر من تلاش کنم به خودش اعتماد کنم میبخشه منو
من اگر باورهای توحیدی ام رو درست کنم همه چی خود به خود وارد زندگیم میشه
استاد تازه دارم یکم این جمله تون که میگید به اصل بپردازید درگیر حاشیه نشید رو درک میکنم اصل چیه اصل توحید فقط و فقط توحید
بعضی وقتا قوانین رو فراموش میکنم و هی میگم من فلان کار رو باید کنم تا بتونم به فلان خواسته ام برسم یا اگر فلان کس برام این کارروبکنه حله همه چیز
بعضی وقتا وقتی میبینم آدم ها کلی باور شرک آلود دارن که من شناساییشون کرده بودم قضاوتشون میکردم امروز وقتی این فایل رو شنیدم اصلا همه چی برام عوض شد یه لحظه به خودم گفتم چطوریه خودت اجازه میدی آنقدر راحت قضاوت کنی تو هم قبلاً یه آدم ناآگاه بودی تو هم پریودی از این باور ها
بعضی وقتا برام سوال میشد که مگه استاد نمیگه باورای توحیدی داشته باشی همه چی حله پس چرا بعضی ها اصلا از خدا شاکی هم هستن ولی پیشرفت هم میکنن و جوابشو تو همین فایل گرفتم وقتی که استاد گفتن ما هیچ صفر و یکی نداریم تو محور همه هم موحد هست هم مشرک و اینا زیاد و کم داره
من به ظاهر فکر میکنم اون طرف خدا روقبول ندارن ولی اون شایدتو خلوتش حرفایی با خدا میزنه که ما ازش بیخبریم
هر وقت میخواستم خواسته هامو بنویسم فقط و فقط رسیدن به یه سری چیزای خاص بود خونه ،ماشین،شرکت و……
ولی امروز در من این خواسته ایجاد شد که چطور به خدای خودم نزدیک تر بشم ؟چطور خدامو بشناسم ؟من دوست دارم ایمانم رو قوی تر کنم نه به حرف به عمل
تا قبل این فایل دوست داشتم دوره عزت نفس رو بتونم تهیه کنم تا عزت نفسم رو ببرم بالا که فقط بتونم درآمد بالایی داشته باشم ولی حالا همه چیز فرق میکنه من میخام به شناخت خدایی برسم که آنقدر مهربون و قادر
خدایی که همه جا با من ،یه لحظه ام تنهام نمیزاره،خدایی که وقتی بهش فکر میکنم تماممممم وجودم آروم میشه
وقتی گفتید یه جاهایی چقدر کثیف رفتار میکنیم بغضم ترکید چرا ما ها هر بلایی سرمون میاد میندازیم گردن خدا و میگیم اون نمیخاد همه چی درست شه بعدم انتظار داریم کمکمون کنه ولی همون خدا اختیار زندگیمون رو داده دست خودمون و خودش هم هدایت مون میکنه
خدایا هممون رو به راه راست هدایت کن
راه کسانی که بهشون نعمت دادی
تنها تورا میپرستیم و از تو یاری میجوییم
استاد صمیمانه ازتون تشکر میکنم
سلام بر دوست توحیدی ام خواهر گل
خیلی زیبا نوشتی واقعا لذت بردم و حض کردم چقدر واقعا دل نوشته های دوستان خوشمزه هست خصوصا دل نوشته های شبیه نوشته شما یک مزه خاصی دارند دل آدم خودش با مطالعه این نوشته ها یواش یواش گرم میشه و چقد لذت بخشع اینطور گرم شدنا دمت زنده و گرم باشه همیشه دوست من نفست گرمباشه همیشه خیلی آگاهی نابی بهم تزریق کردی منشکرم ازت خدایا شکررررررت
سلام آقای. بختیار پور عزیز
کامنت شما باعث شد یه بار دیگه کامنتم رو بخونم
یاد اون شبی که این فایل رو دیدم افتادم مرور اون اتفاقات خوب برام درس هایی داشت
یادمه اون موقع یکی از خواسته هام خرید دوره عزت نفس بود و آنقدر راحت تهیه اش کردم که حد نداره
و الان 6 ماهه که این دوره رو خریدم
این روزا خیلی دوست داشتم که دوره 12 قدم رو شروع کنم به لطف الله
وقتی توسط کامنت شما هدایت شدم به این صفحه
بازم بهم این نکته گوش زد شد که مگه من خواسته های قبلیت رو بهت ندادم اینم خیلی راحت میدم
ممنونم ازتون که برم نوشتید براتون آرزوی موفقیت میکنم
«ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد ؛ در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد (ای خدای مهربان من)»
سلام و درود به استاد عزیزم. استاد سپاس فراوان از شما، من از کوه الماس شما دو تا الماس استخراج کردم، بییییییییینظیر بود استاد. فایل صوتی و تصویری همین توحید عملی قسمت ششم. استاد اخر فایل میگید لذت میبرید در مورد این چیزا صحبت کنید، باور کنید ما هم بی نهایت لذت میبریم از توحید بشنویم. از خدا بشنویم. این اساس خلقت همه انسانهاست که یاد خدا باعث آرامش و اطمینان قلبی باشه و خضوع و آرامش ایجاد کنه. از درگاه خداوند درخواست میکنم من رو در مدار توحید بیشتر و بیشتر هدایت کنه، به اندازه ابراهیم نبی که موحد بود و مشرک نبود.
استاد همین یک ساعت پیش یه دوج چارجر دیدم گذر موقت توی مسیر داشت میرفت و من بینهایت از دیدنش لذت بردم. بسیار حس خوبی داشت دیدن یه ماشین آمریکایی، و با خودم گفتم این نشون دهنده اینه که من در مسیر خواسته ام هستم. خدایا شکرت ، خدایا من یه ماشین آمریکایی میخواااااام.
«انک انت الوهاب»
بنام یکتای هستی بخش
روز 54سفرنامه
توحید عملی 6
نمیدونم از کجا شروع کنم از دیشب همینجوری داره پرده ها برام برداشته میشه و آگاهی پشت آگاهی خدای من از چی بگم از کجا بگم.
دیشب کلی از ترمز های ذهنیمو پیدا کردم و همینجوری که داشتم پیداشون میکردم و سرخوش بودم دوباره ترمز بعدی و ترمز بعدی بوم بوم همینجوری چندین تا ترمز اساسیمو پیدا کردم.
ولی اصل و اساس همه ی اینا توحید بود با اینکه همیشه دوست داشتم توحیدی باشم ولی اصلا درک نمیکردم توحید رو وقتی تو کامنتای بچه ها میخوندم که مینوشتن ما به دنبال پول و ثروت اومده بودیم ولی خدارو پیدا کردیم ته دلم یه چیزی میگفت اینا همش شعاره.
یه نگاه انسانگونه به خدا داشتم میگفتم اینایی که دارن میگن خدا همه چیزه وقتی به خدا برسی دیگه هیچی برات مهم نیست همه چی خودش جور میشه میگفتم اینا به خاطر این این حرفارو میزنن که خدا داشته هاشونو ازشون نگیره و یه جورایی ببخشید میگفتم اینا دارن چاپلوسی خدارو میکنن.میگفتم خب درسته که با خدا باشی به آرامش میرسی ولی خب پول خیلی مهمه مگه میشه به جایی رسید که بگی وقتی خدارو داری دیگه به هیچ چیزی نیاز نداری.
خلاصه که دلم میخواست باور کنم ولی به خاطر شرکهایی که تو وجودم بود به خاطر ترمزهایی که داشتم نمیتونستم باور کنم.
همش میگفتم خدایا یعنی استاد به چه باوری رسیده که اینقدررررررررر آرامش داره اینقدرررررر خیالش راحته اینقدرررررر مطمئن در مورد همه چی حرف میزنه.یعنی منم میتونم به این حد از ایمان برسم؟
دیروز یه باوری برام بولد شد که پول درآوردن خیلی راحته.این بزرگترین ترمز من بود همیشه در موردش مقاومت داشتم ولی دیروز که بهش فکر کردم دیدم اون مقاوتهای قبلی رو ندارم همینجوری هی بهش پرو بال دادم گفتم آره چرا که نه پول درآوردن راحتترین کار دنیاست.به چه شرطی؟ به شرطی که به توحید برسی.
خدااااای من این چه ربطی توحید میتونه داشته باشه؟
همیشه وقتی به این فکر میکردم که چرا سالن مشتری نداره میگفتم خب مهرت من کمه باید خیلی رو مهارتم کار کنم باید دوره ببینم باید تبلیغات کنم(با اینکه مدتهاست دارم رو خودم کار میکنم ولی هنوزم باورم این بود که درسته که همه چی باوره ولی خب نمیشه که تبلیغات نکرد پس مشتریا از کجا قراره منو پیدا کنن.درسته که همه چی باوره ولی مهارت من هم خیلی تاثیر داره روی افزایش مشتری.درسته که همه چی باوره ولی خب ظاهر آرایشگر هم خیلی مهمه چون مشتری اول نگاه به ظاهر آرایشگر میکنه بعد میاد)خلاصه که کلیییییی ترمز داشتم و خودم خبر نداشتم.
با خودم گفتم خب اینا چه ربطی به توحید داره .خودمو کنکاش کردم دیدم خب اگه من خدارو باور داشته باشم و باور داشته باشم که خدا روزی رسان منه نه مشتری دیگه وقتی یه مشتری میاد با خودم نمیگم بزار کارشو عالی انجام بدم راضی باشه و بشه مشتری ثابت من.اگه من باور کنم که خدای اون مشتریه که داره از طریق این آدم به من روزی میرسونه نه خود اون مشتری دیگه زور بیجا نمیزنم برای نگه داشتنش دیگه سرمو کج نمیکنم پیش مشتری که هزار تا عیب و ایراد از کارم بگیره و من به خاطر اینکه داره بهم پول میده بگم خب حق با مشتریه چون داره پول میده بهم اگه من باور کنم که خداوند رزاق منه به ظاهر خودم ایراد نمیگیرم که مبادا
مشتری از ظاهر من خوشش نیاد و بگه این چه آرایشگریه و دیگه نیاد من اگه باور کنم که خداوند رزاقه مدام حسمو بد نمیکنم و تو منجلاب رقابت نمی افتم که ببین همه چقدر دارن خوب تبلیغ میکنن تو اصلا بلد نیستی تبلیغ کنی.تو عقب موندی از همه.
اگه من باور کنم رزاق خداست روزی دهنده تنها و تنها خداست و تنها شرطش اینه که من باور کنم که تنها روزی دهنده خداست.دیگه زور نمیزنم برای اینکه مشتری ازم راضی باشه میگم تنها خداونده که روزی رسانه و خداوند هم بی نهایت دست داره برای روزی رساندن به من .اگه باور کنم روزی دهنده فقط خداست پیش مشتری گردن کج نمیکنم میگم این کار منه میخوای بخوای نمیخوای به سلامت و میدونم که خدا از بینهایت دستانش به من روزی میرسونه .اگر باور کنم که خداوند روزی رسان من نداشتن هیچ گونه تبلیغات حسمو بد نمیکنه فکر نمیکنم که از بقیه عقب موندم چون تنها خداونده که روزی دهنده است و من در رقابت با کسی نیستم.خداوند بی نهایت دست داره برای رساندن روزی به من و این دستها منو هر جایی که باشم پیدام میکنن حتی اگه توی یه کوره دهی در نا کجا آباد باشم .و قرار نیست من خودمو بکنم تو چشم مشتری تا منو پیدا کنه.
اگر من باور داشته باشم که خداوند روزی دهنده ی منه دیگه هر روز دغدغه و استرس اینو ندارم که زودتر بیام سالن تا قبل از رسیدن مشتری موهامو سشوار کنم و به خودم برسم تا مبادا مشتری موهای فرفری و وز منو ببینه.اگه باور کنم خداوند رزاقه میگم من همینم که هستم .خوشگل ترین زشت دنیا.چیه مگه،؟ مهم اینه که من خودم خودمو همینجوری که هستم دوست دارم.قرار نیست بقیه هم همونجوری منو ببینن که خودم خودمو میبینم.اصلا بزار فکنن من زشتم .بزار فکر کنن من یه آرایشگر ژولیده ام .مگه فکر اونها تاثیری روی دوست داشتن من نسبت به خودم و یا تاثیری روی میزان روزی ای که خدا میخواد بهم بده داره.معلومه که نداره.
پس بیا خودمونو خلاص کنیم از یک عاااااالمهههههه نشدن های غیرممکن.
بیا قربانی کنیم این خواسته های ناممکن رو تو به آرامش برسیم تا به شادی برسیم.
تو دلت میخواد همیشه راحت باشی خودت باشی اونجوری که راحتی لباس بپوشی و موهاتو همون حالت فر بزاری بمونه دلت میخواد هرجا میری خودت باشی و دغدغه ی آماده شدن نداشته باشی و خیلی زود و راحت آماده شی ولی ترمز هایی داری که باین خواسته هات همخونی نداره خواسته هایی داری که غیر ممکنه.این ترمز ها چین؟ تو از یه طرف دوست داری که خودت باشی دوست داری که راحت باشی از یه طرف دیگه دوست داری بقیه هم از تیپ تو خوششون بیاد دوست داری هم خودت باشی هم بقیه از مدل موی تو خوششون بیاد از راحت بودن تو خوششون بیاد از از بی آرایش و ساده بودن تو خوششون بیاد دوست داری که راحت باشی و خودت باشی از طرفی هم میخوای بقیه تاییدت کنن.تا زمانی که این ترمزهارو داری هرگز و هرگز و هرگز تو نمیتونی راحت باشی تا زمانی که این ترمزهارو برنداری نمیتونی خودت باشی هر جوری که دوست داری باشی نمیتونی احساست رو خوب نگه داری.تو باید این خواسته های غیر ممکن رو این نشدن هارو قربانی کنی تا راحت باشی.تو باید خواسته ی تایید شدن توسط بقیه رو قربانی کنی تا بتونی راحت باشی تا بتونی انجوری که دوست داری و راحتی لباس بپوشی.تو باید خواسته ی خوش اومدن دیگران رو قربانی کنی تا بتونی راحت باشی تا اونجوری که خودتی باشی.تو هیچ وقت نمیتونی تیپی بزنی که همه تاییدت کنن تو هیچ وقت نمیتونی رضایت همه رو بگیری تو هیچ وقت نمیتونی کاری کنی که دیگران از سادگی تو از راحت بودن تو خوششون بیاد.
بگو خوششون نیاد بگو تاییدت نکنن تو از این ترمزها رها شو تا دیگه برات مهم نباشه تایید دیگران.تا بتونی خود واقعیت باشی.تا راحت باشی.
تو هم دوست داری موهاتو سشوار نکشی که جنس موهات خراب نشه از طرفی میگی مشتری الان موهای فر منو ببینه زشته.تو از یه طرف راحت بودن خودت برات مهمه از طرف میگی اگه موهامو سشوار نکشم اگه خوش تیپ نباشم مشتری منو جدی نمیگیره.یعنی هم خواسته ی اینو داری که راحت باشی هم باورت اینه که اگه راحت باشی مشتری دیگه پیش تو نمیاد.هم دوست داری راحت باشی هم باورت اینه که مشتری براش تیپ و قیافه ی تو مهمه و به خاطر تیپ و قیافه ی تو میاد.اگه لباس درست نپوشی اگه موهاتو سشوار نکنی مشتری چه فکری میکنه الان میگه این چه آرایشگریه که موهای خودش اینقدر فرفری و وزه.
در صورتی که مشتری به خاطر تیپ و قیافه ی من نمیاد پیش من به خاطر باورهای من خدا هدایتش میکنه به سمت من چون خداونده که تعیین میکنه چقدر روزی از چه طریقی به دستم برسه باورهای منه که مقدار روزی و مشتری منو تعیین میکنه نه تیپ و قیافه ی من.
تو دوست داری راحت باشی و خودت باشی و هر کاری دلت میخواد بکنی و از طرفی دوست نداری که کسی قضاوتت کنه.و چون دوست نداری قثاوت شی مدام داری در شرایطی قرار میگیری که قضاوت شی.تو برای اینکه رها شی برای اینکه با آرامش و راحتی برسی باید این خواسته رو قربانی کنی که دوست داری قضاوت نشی.تو باید رها کنی این خواسته رو چون غیر ممکنه چون هرگز و هرگز و هرگز نشدنیه.باید رهاش کنی تا بتونی خودت باشی.بگو قضاوتت کنن بزار که هرطور دوست دارن قضاوتت کنن مگه میتونن تاثیری روی روزی تو بزارن مگه میتونن تاثیری روی دوست داشتن تو نسبت به خودت بزارن.
تنها کاری که لازمه انجام بدی اینه که خداوند رو به عنوان تنها رزاق و قدرت جهان باورش کنی.
تو مسوول این نیستی که کاری کنی بقیه از دستت ناراحت نشن.تو فقط میتونی احساس خودتو خوب نگه داری وکاری رو انجام بدی که حست خوب بشه.تو دوست داری که آزاد باشی تو دلت میخواد که شاد باشی از غصه ها رها باشی این خواسته ی توئه ولی یه ترمزی داری که مانع این میشه که تو بتونی شاد باشی اونم اینه که دوست داری دیگران ناراحت نشن.این که دیگران ناراحت بشن یا نشن اصلاااااااا کنترلش دست تو نیست به خاطر همینه که غم و غصه تو دلت داری به خاطر اینه که خواسته ای رو داری که شدنی نیست .تو باید این خواسته رو ها کنی باید این خواسته رو قربانی کنی تا به شادی برسی.تا قلبت پر از شادی باشه.تو نمیتونی همزمان هم شادی رو بخوای هم بخوای دیگران از دستت ناراحت نشن.
خب بشن.این اصلا دست تو نیست.اونا خودشونن که در هر لحظه انتخاب میکنن به چی توجه کنن و چه احساسی داشته باشن.تو مسوول احساس اونا نیستی. تو فقط میتونی احساس خودتو خوب کنی نه بقیه رو.پس خودتو رها کن از این نشدن ها از این غیر ممکن ها تا به شادی برسی تا قلبت آروم بگیره تا خوشحالی رو تجربه کنی.
وقتی که مقاله این قسمت رو خوندم به قدرییییییی دلم آروم گرفت که نگو…
وقتی رسیدم به این قسمت که توحید یقین ابراهیم است که میتواند درک کند هاجر و اسماعیل به اندازه ی او به رب متصل اند برق از سرم پرید گفتمممممممم خداییییییی من این همون ترمزیه که من نمیتونستم بفهممش .هربار که به خودم میگفتم که تو مسوول خونوادت نیستی اونا به محظ اینکه اراده کنن خدا هدایتشون میکنه نمیتونستم کامل این موضوع رو بپذیرم و هنوز ترسهایی تو وجودم داشتم که اگر هیچ وقت اراده نکنن چی ولی خب باز هم سعی میکردم احساسمو خوب کنم و قبول کنم که من هیچ قدرتی در این باره ندارم وقتی که این جمله رو خوندم انگار یه مهر باطل به تمام افکار پوچ و نگران کننده ام زده شده.انگار دیگه حجت بر من تمام شد که آقا این ترسی که تو دلته فقط از نداشتن ایمانه فقط از نداشتن توحیده.باور به اینکه خونواده ی تو به اندازه ی تو به رب متصل اند یعنی خود خود خود توحید.
من خواسته ام اینه دوست ندارم با آدمهای منفی رفت و آمد کنم ولی یه باور خلاف این خواسته ام دارم که من وظیفمه که مهمونی بدم و گرنه خیلی زشته.یعنی این مهمونی دادن تو ذهن من یک اصل تعریف شده یک قانون تعریف شده که تو حتما باید مهمونی بدی وگرنه آدم بدی هستی.
این ترمز ذهن منه که باید برداشته شه.
هیچ کس هیچ وظیفه ای نداره که مهمونی بده هر کس خودش انتخاب میکنه چه سبک زندگی رو.اگر خونواده ی همسرم همیشه مهمونی میدن خودشون اینطور خواستن.ولی این با خواسته های من در تضاده.من آرامش رو دوست دارم راحتی رو دوست دارم دلم میخواد با کسانی رفت و آمد کنم و دوستانی داشته باشم که مثل خودم طرفدار راحتی و آرامش باشن.یه غذای ساده درست کنم خودمو به زحمت نندازم به برنامه هام به راحتی برسم .حتی مهمون میاد خونم غذای خودشو میوه ی خودشو بیاره.منم میرم جایی غذای خودمو ببرم.هیچ کسی وظیفه نداره کاری کنه به من خوش بگذره تو مهمونی من هم وظیفه ندارم کاری بکنم که به مهمونام خوش بگذره.دوست دارم با آدمهایی رفت و آمد کنم و دوست باشم که هم راستا با خواسته ها و اهداف من باشن و به رشد بیشتر من کمک کنن.من عاشق راحتی ام.دوست دارم با کسانی رفت و آمد کنم که آدمای راحتی هستن و هیچ چیزی رو سخت نمیگیرن.دوست دارم با آدمایی رفت و آمد کنم که با خیال راحت خودم باشم و هرطوری که راحتم و دوست دارم رفتار کنم و نگران قضاوت شدن نباشم.
پول در آوردن مثل آب خوردنه به راحتی آب خوردن.میدونی چرا چون تو اصلاااااااا قرار نیست کار خاصی بکنی فقط کافیه باور کنی که قرار نیست کاری بکنی خدا بی نهایت روزی بهت میده.فقط کافیه باور کنی که براحتی میده بدون اینکه قرار باشه تو کاری بکنی خداوند بی نهاااااایت رزق بهت میده بی نهاااااااایت روزی بهت میده.بی نهایتتتتتتتتت.به راحتیییییییی راحتتر از آب خوردن .چون پول درآوردن به این نیست که حتما باید کاری بکنی فقط باید باور کنی که اتفاقا قرار نیست کار خاصی بکنی.همیننننن.به همین راحتییییی.راحتتر از آب خوردن.چون این خداست که ررزق رو میده ثروت رو میده اونم فقط به اندازه ای میده که تو باور کنی میده.هرچقدررررر که بتونی باور کنی بهت میده.
با اینکه اینهمه فایل گوش دادم که بابا توحید آی ملت توحید.همه چی توحیده این اولین باری هست در عمرم که تونستم مزه ی توحید رو بفهمم که توحید یعنی چی.منی که تازه یه سر سوزن درک کردم توحید رو دارم میپوکم میخوام منفجر شم اونوقت استاد الان دیگه ببین کجای داستانه.
خدای من ….
اگه من هم به اون حد از ایمان و توحید استاد عباس منش برسم آیاد زنده خواهم بود آیا میتونم این حجم از احساس خوب رو تو این جسم خاکی جا بدم.حتی فکر کردن بهش هم منو دیوانه میکنه.
خدااااای من چجوری شکرت کنم از این بمباران حس خوب؟
شکر شکر شکرررررررررررررر
سلاااام صفورا خانم گل رفیق توحیدی ام
مشخص الان در کجایی چون انرژی پاکش بمنم رسیده خیلی دلم گرم شد خیلی خاص بود دل نوشته ات خیلی خاص بود موفقیتت لذت بردم و دلم گرم شد ممنونم ازت که نور شدی در راه تاریکم متشکرم ازت که نور شدی برای دیدن بهترم ممنونم خواهر گلم خیلی این حس و دوست دارم زیباترین حس دنیاست وقتی جواب باورهاتو میگیری وقتی تماشا میکنی و پول خودش میاد وقتی عشق میکنی و پول خودش میاد خدایا این حس و میخوام هم برای خودم هم برای تک تک دوستانه عباس منشی ام خدایا شکررررررررررررت
سلام خدمت استاد عزیز ودوستان هم فرکانسی . اول ازهمه خیلی خوشحال هستم که من عضو این خانواده عباسمنشیها شدم و خیلی از الله متشکرم که هوامو داره حواسش به من هست که منو هدایت میکنه به جاهای که پر از آگاهی ها ی ناب هست . دوستان میخوام سر گذشت خودمو که مربوط به این فایل اوستاد میشه رو باز گو کنم براتون که اول یه بیوگرافی از خودم بگم. من از بچگی تو یک خانواده پنج نفری بودیم که از بچگی سریدار خونه بزرگ تو شهرمون بودیم و ما تواون خونه بزرگ فقط و فقط یه اطاق 15متری برای ما بود .وبگزیم که شرایط برای توسالها که پدرم یک اوستا کار نجار ساده بود خیلی سخت بود ولی باکلی تلاش و کوشش پدرم توانست بعداز 20سال خونه بخره . من هم از همون دوران نوجوانی کمک خرج خانواده بودم. وخیلی خیلی. رویای پولدار شدن داشتم والبته الان هم دارم خیلی بیشتر . اون زمان من هم درس وهم کار میکردم تونستم مدرک دیپلم بگریم وبعد رفتم خدمت سربازی ودوران سربازی هم شرایط من جوری شد که من نصف روز وقت آزاد داشتم و تو شهر غریب.همونجا هم سعی کردم که کار کنم و وپول دربیاورم که فشار به خانوادم نیاد . تمام شد من اومدم شهرمون .شروع بکار کردن کردم اینکه دوست داشتم درسمو ادامه بدم ولی دیگه شرایطش نبود ومن باید پول جمع میکردم ازدواج کنم وخداروشکر تونستم ازدواج کنم با دختر خالم که واقعا همسر خوب همه چیز تمامی هست . ومن کم کم از یک کارگر ساده و ر دست شدم یک اوستا کار ساختمانی دیگه دوست داشتم برا خودم کارکنم ودارمدم بیشتری داشته باشم وچون از بچگی تجربه این کارو داشتم خیلی زود من درامدخوب رسیدم یک خونه برای خودم که اونجوری دوست داشتم ساختم بزرگ خیلی زیبا. ومن بعد از مدتی کوتاه تصمیم گرفتم کسب کارمو گسترش بدم و بزرگتر کنم مغازه یا دفتر بزنم ماینجا داستان من شروع شد وبا یک وام 20میلیونی خوداشتغالزایی سال93گرفتم واستارت کارو زدم اوایل خیلی خوب پیش میرفت با اینکه من خیلی خوب کار میکردم .و اعتماد بنفس داشتم . ولی کم کم کم افتادم. تو سیکل معکوس من با کارفرمای پولدار و معامله میکردم. وجودم پر از شرک بود ومن پولدار جماعت که قدرت میدادم توذهنم همیشه جوری حرف میزدم که نکنه خدای نکرده ناراحت بشه صبحت سر مشتری مداری نیست صحبت سر اینکه من باید جوری رفتار کنم که اون به من کار وشونو بسپرون به من با قیمت خیلی کم میگرفتم انجام میدام و تور فتار م خیلی شرک داشتم به همه باج میدام تو ذهنم به همه قدرت میدادم حتی به نیروهای خودمم اینجور بود که اون هم فهمیده بودن وازمن. سو استفاده میکردن من همه جور دوست داشتم ثروتمند بشم و به رویای برسم باهر قیمتی . واز آنجا که تورفتارم معلوم بود من بنده پولم نه بندخدا ولی من اون دوران اصلا تو باغ این حرفها نبودم که شرک چیه هست چون اوستاد میگه برای مومن واقعی مثل راه رفتن مورچه تو دل تاریکی روی سنگ سیاه هست شرک برای من که خدا میدانند ومن متاسفانه باورهای غلط واشتباهم افتادم تودام فقط کار میگرفتم سرمشلوغ میکردم همش ضرر میکردم مشترهای بدحساب بداخلاق وغیره.جذب میکردم تواین دوران دوستی به من نزدیک شد .وضع مالیش خوب بود و به من گفت که من چک های مشتریها رو خورد میکنم یه مبلغی کم میکنم بهت پول نقد میدم که توهم کار ت رابیفته منم سود کنم ومنم یه چند باری این کار کردم دیدم همچین بدم نیست رونق گرفت کارم من اینجا باز شرک کردم دوستان ولی حواسم نبود اینقدر که درگیر روز مرگی شده بودم . اویل خوب بود دیگه جوری شده بودم من پرژه قبول میکردم روحساب این دوستمون میگفتم هست پول میده به من اونم به من میداد نزول منم میگرفتم میزدم تو دل کار میگفتم پیش خودم دیگه خلاص شدم ازاین بی پولی ازاین مشترهای بدحساب این روند پیش رفت تااونجای که من موندم با کلی طلبکاری و کلی بدهکاری اونم از جنس نزول که هرقت دیر میشد هی بدهی من بیشتر میشد وای که خدا تو چکار میکنی برای هوشیار.کردن ما . تواین اوضاع بد مالی وبدهی یک پرژه دیگه اومد سمتم گفتم خوب خداروسوند دوباره. جالبه که من به زبان ایمان داشتم به خدا ولی در عمل قدرتو میدادم دسته کسی دیگه شرک در وجودم بود. گفتم به دوستم که اینبار دیگه کل بدهیمو یکجا میدم این کار سود خوبی داره قیمت خوبی گرفتم دوباره نزول گرفتم برای اینکار که انجام بدم این کارو که اواخر کار بود که متوجه شدم این کارفرما از اون کلاهبرداری شهرمون هست یعنی ازاین آدم شیاد تر نداشتیم که دست بر قضا به تور من خورده بود.که کل داری منو با خودش برد و منو به خاک سیاه کشوند . حالا من بودم با کلی بدهی پول نزول و بدهی تو بازار وای چه شرایط سختی. بود برام. دیگه جهان کار خودشو کرد ضربه نهایی زد دیگه فلج ذهنی شدم کابوس شبها بدهی نزولی وکلی سرمایه که جمع کرده بودم تواین سالها همش داشت جلو.چشمام نابود میشد ومن دوچار افسردگی شدم خیلی اضطراب و نگرانی های شدیدی داشتم و بعضی وقتهانمیخوابیدم خیلی اون شرایط اسفباری بود برام حتی یاداوریشم هم منو اذیت میکنه .من تواین مدت همش اینو اون مقصر میدونستم همش با خودم کلنجار میرفتم چرا اینجوری شد چرا آخه من با تمام وجودم تلاش میکنم کار میکنم اهل هیچ خلافی نیستم نه رفیق بازم نه خانوم بازم نه متعامد نه اهل هیچی نیستم من چرا آخه مردم درباره من چی میگن تواین همه مدت کار کردی الان هیچی نداری به خانوادم چی بگم. به همسرم چی بگم وهزاران سوال دیگه که من از جوابشون بی خبر بودم. که طی این همه نگرانی موهای سرم شروع به ریختن کردن.ومن بیشتر افسرده میشدم. تااینکه بعد از چند روز کلنجار رفتن با خودم تو خانه که گفتم خدایا من دیگه نمی دونم چکار کنم عقلم جایی قد نمیده ناگفته نمانه که من مشروب مصرف میکردم که از این حال بد یه جواری فاصله بگریم. ولی دیگه مشروبم دیگه کاری نمیکرد منو تو همون حال شیشه مشربو گرفتم. زدم بیرون از خونه همینجور که تو ماشینم رانندگی میکردم به سمت جنگل این نجوای تو ذهنم صحبت میکرد ولی اصلا بهش توجه نمی کردم اینقدر عصبانی بودم از خودم نفرت داشتم که چرا کارم به اینجا رسیده که مشرب هم دیگه هیچ دلخوشی برام نداشت همینجور این نجواها بیشتر میشد منم عصابانیتم بیشتر میشد که یه دفعه یه ترمز شدید زدم که داخل جنگل بودم وسط هفته بود خلوت خلوت هیچ کس نبود جز من آمدم بیرون از ماشین شروع کردم به فریاد زدن که خسته شدم ازاین وضع میگفتم اگه تو وجود داری چرا منو نمیبینی چرا به فریاد نمایی چرا چرا چرا همینطور که فریاد میزدم شیشه مشروب پرت کردم زدم به درخت شکستمش گفتم بهش تو همیدیگه بی فایده هستی تو هم دیگه بدرد نمیخوری همینجور نشستم پای اون درخت ساکت شده بودم نجواهای ذهنم هم ساکت شده بودن سکوت خیلی عجیبی بود چشمم به یک تبلیغات پوستری که به درخت زده بود همایش موفقیت های فردی رایگان نوشته شده بود آدرس و شماره بود که اگه مایل بودید پیامک کنید من همون لحظه یه چیزی درون گفت پیامک.کن ضرر ندارد منم آرزوی بی میلی پیامک زدم. ودرهمون حالت ساعتها نشستم که فکر میکردم که چیشد که اینجوری کارم رسید به اینجا که من هیچ آرامشی هیچ انگیزهای دیگه ندارم کجای کارم غلط بوده . آمدم خونه فرداش صبح بامن تماس گرفتن گفتن شما پیام دادین بعدازظهر فردا همایش شروع میشه وما صندلی خالی برای یک نفر داریم . گفتمن شما اگر نمیاین. به ما اطلاع بدین به کسایی دیگه ما بدیم جای خالی را. من موافقت کردم و رفتم . واون اون روز تو اون همایش من خیلی عوض شدم آخه حرفهای از قدرت درون. قدرت ذهن قدرت باور قانون جذب اینجور چیزها حرف میزد که من تواون وقت هیچی نمی دونستم ازین حرفها واسم خیلی جذاب بود وتو همون همایش با یه دوستی آشنا شدم قبلاً رفته بود مطلع بود وبعد از همایش ازش خواستم بیشتر راجع این موضع صحبت کنیم . اونم قبول کرد . من اون شب خیلی عجیب حالم خوب بود انگار نه انگار من دیروز وضعیتم بحرانی بود فکر کردم به این قضیه که که این پوستر اتفاقی نبوده دیدنش وهدایت من به این همایش وحال خوب. درجا متوجه این ماجرا شدم وارون دوست خواستم کانالی یا راجع به این موضع مطالبی دراختیارم بزاره که گوش بدم بخونم اون دوست یه کانالی تو تلگرام برام فرستاد که کلی از فایل های متفاوت ازاوستاد های مختلف بود که صحبت میکردند ومن کارم شده بود هرشب هروز گوش میدادم و حالم بهتر میشد واینکه هنوز طبق عادت هندزفری توگوشم وپیاده رو ی میکردم اون روز اتفاقی یه فایل از اوستاد عباسمنش پلی شد که مناجات ملاصدرا بود من تااون موقع هیج شناختی به اوستاد نداشتم وقتی من اون فایل و گوش میدادم خود بخود اشک از چشمانم جاری شد که متوجه شدم صورتم خیسه خیسه به قدری این فایل در من نفوذ کرد که من متحول شدم بعداز اون فایل میشه گفت مهرداد قبل فایل ومهردادبعد از فایل. خیلی عوض شدم اینکار سبک سبک شدم. دیگه من کارم شده بود فقط فقط گوش کردن فیل های اوستاد وهرچی داشتم از هر استادیو رو پاک کردم چون حرف های اوستاد خیلی واضع و بانفوذ برای من خیلی راحت بودم وبحث های توحیدی تا اینکه متوجه شرک درونم شدم که اصلا تو کسب کارم من تمام قدرت به عوامل غیر از خدا داده بودم مثل مشتری مثل پول نزول افراد نیرو های کار کارفرما فقط خدا گفتن من زبانی بود پدر عمل هیچ بود و تصمیم گرفت تغییر کنم اول ازهمه باید ایمانم به خدا نشون میدادم تسلیم خداوند شدم گفتم خدایا من هیچ کاری از دستم بر نماید برای حل این مشکل حل این مشکلو به تو میسپارم من ناتوان هستم و فقط وفقط رو تو حساب میکنم وباور دارم تو منو هدایت میکنی مثل همون پوستر منواز پول نزول راحتم کن دیگه به هیچ کسی جز تو نیاز ندارم فقط خودت من نمدانونم چطوری از کجا من ازت میخوام وبهد تمام کارهای رو که نمی تونستم ازپسش بربیام تنهایی لیست کردم توکاغذ نوشتم زیرش تو میدونی با این همه مشکل من درام میرم پی لذت بردن از زندگیم عقل من جواب نمیده خودت برام درستش کن تمام امضا کردم .دوستان من دیگه اصلا فکر نمیکردم به این موضع. آنقدر آرام شده بودم که نگو باهیچزی این آرامشم عوض نمیکردم تازه قدر آرامش رو میدونستم دوستان خداوند اینقدر کارشو خوب انجام داد واسم که من متحیر مانده بودم که من چطور ازدست این همه بدهی ونزول خلاص شدم به قدری طبیعی کارم انجام شد که بعد از مدتها اون لیست نگاه کردم دیدم که خداوند خدایی میکند هیچ اثری از اون مشکل ها نبود تو زندگیم و از خداوند متشکرم که چقدر قدرتمنده به راحتی واز راه های که تو فکرشم نمیکنی حل میکنو برات حتی خودم متوجه نشدم که من الان سالهاست که نیازی به پول نزول ندارم بلکه هرچقدر بخوام پول دارم یا میتونم بسازم به شرطی خودشو قبول کنم به شرط پاکی دل به شرط ایمان ابراهیمی توحیدوخالی بودن از هر شرک وجودی . دوستان میدانم کامتنم خیلی طولانی شده فقط دست خداوندا تو زندگیتون ببینید بخدا معجزه میکنه از راههای طبعیی . اول از خداوند متشکرم که به من فرصت داد تا منم کامنتوم بزارم. ازشماکه وقت گذاشتید خوندین. در پناه خداوند. شاد و موفق باشید.
سلام و درود بر دوست باعشقم دوست باایمان و توحیدی ام مهرداد جان
به بههههه ببه بهبههه چیکار کردی تو با دل ما چیکار کردی داداش چقد اسمت قشنگه چقد کارت قشنگه از دل چه تاریکی نجات پیدا کردی چقد دوست داشتنی شدی با اون همه شرررررک چیکار کردی شدی نور خدا برای امسال من خیلیییییی لذت بردم ازون کامنتهایی بود که دوست نداشتم تموم بشه فقط همین و بدون که چقد کارت عالی بود چقد کامنتت عالی بود اتفافا کم بود طولانی نبود دمتگررررررم داش مهرداد گل خیلی لذت بردم وای خدایا تو دیگه کی هستی اون قسمتی که گفتی شیشه مشروب و کوبیدی به درخت و پوستر وسط جنگل آخه این یعنی چی اونم یک صندلی خالی یعنی خدا داره با بنده هاش چیکار میکنه یراه واسه آدم میزاره اینه که کلتو بکوبی به دیوار خدایااااااااااا چه کردی با مهرداد چه کردی با دل ما توچه میکنی خدایا شکرت مگه با شکر خشک و خالی میشه اینارو جبران کرد باز اینقد مهربونی اینقد وهابی که بابتش شکر میکنیم بیشترش میکنه فیتله رو گرمتر میکنی خدایاا شکرررررررررررررررت برای موفقیت داش مهرداد عزیز خدایا تحسین میکنم بنده ات را که نشانه ترو گرفت و پا پس نکشید چون دلش به قوتی گرم شد که کمبود در بساطش نیست خداجونم شکرت برای موفقیت دونه دونه دوستان عزیزم
مهرداد جان منتظر معجزه های دیگه زندگی ات هستیم موفق باشی رفیق
سلام درود به دوست عزیزم محمد جان خوشحالم از اینکه همسفر های عزیزی وباعشقی مثل شما همراه هستم و اینقدر باعشق وار ته قلب برای همه آروزی خوشبختی و سعادت میکنی .واین نشان از قلب مهربان و سخاوتمندانه شماست .من هم برای شما بهترین هارو از خداوند منان خواستارم وغرق در شادی بیکران خداوند باشید.
به نام پروردگار مهربان و بخشاینده ام
سلام استاد نازنینم
سلام مریم جان زیبای من
سلام همه خانواده توحیدی من
تقریبا یک سال و دو ماه پیش بود. بعد از دیدن فایلی از استاد که نشونه اون روزم بود و توش گفته شده بود سال پیش رو رو نامگذاری کنیم و اون سال رو اون نکته تو زندگیمون کار کنیم. من تصمیم گرفتم خدام رو بشناسم. خدایی که سال ها می پرستیدمش با عشق. ولی با شکلی سنتی. اون روزها فهمیده بودم شرک چقدر در وجودم زیاده. تصمیم گرفتم بنده موحدی باشم. و زیر همون فایل کامنت گذاشتم. تا چند ماه هر روز روزی دوفایل از سایت رو می دیدم. و در حد مداری که بودم آگاهی هایی کسب می کردم. و می دونستم که راه درازی پیش رو دارم.
راهی که عاشقشم. راهی که با تمام وجود بهش ایمان دارم که حقه. که چقدررر خوبه که انتهایی براش نیست. چقدررر وقتی توشم قلبم زیباتر می تپه. نفس هام عمیق تر و دلنشین تره. چقدر اشک هامو دوست دارم. تو این یک سال هزاران مدل شرک رو در خودم دیدم. خیلی وقت ها دیدم و نفهمیدم. خیلی وقت ها دیدم و فهمیدم اما ترسیدم . خیلی وقت ها دیدم و فهمیدم و قدم برداشتم.
یک سال که گذشت رفتم و به کامنتم سر زدم. با خودم گفتم ایمانم توحیدی بودنم حرف یک سال و دو سال نیست….. من تا ابدددد روش کار می کنم. چپ و راست میشم اما برمیگردم سرش. دوباره یادم میندازه منننن . فقط منننننن. آفرین!!! منننننن.
استاد عزیزم مریم جان نازنینم
چقدر سپاسگزار خداوندم که شمارو هدایت کرده و می کنه و من رو به سمت شما هدلیت کرده.
چقدررررر سپاسگزار جهانم برای این هم مداری زیبا.
چقددددررررر وقتی که با تمام وجود می گفتید که دوست دارید همش در این مورد صحبت کنید دلم می خواست بگممم بگید دوست دارم ساعت ها بشینم و شما برام از توحید بگید و من ببلعمش.با تمام وجودم.
خدای من شکرت برای این همه هدایت و زیبایی
شکررررتتتت
خدای مننننننن شکررررررتتتتت