اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اولا خدا رو شکر میکنم که بعد از ماهها یک فایل از سریال توحید عملی تهیه شد و من در زمان عضویت ام،میتوانم کامنت بنویسم.
ازتون سپاسگذارم استاد.
دوما اینکه، چیزی که من را عاشق شما میکنه اینه که وقتی در مورد توحید صحبت میکنید،اساسا لحن و مدل شما تغییر میکنه.
حتی عصبانی هم میشید و با تحکم تدریس میکنید.
حالا تجربه خودم از اجرای توحید در عمل،که از شما آموختم،را بصورت ارائه یک نوع پایان نامه دانشجوی شما تقدیم میکنم،هر چند دنیایی را با این آموزش ها خواهم ساخت.
مطالبم را با این شعر که یک باور قدیمی است آغاز میکنم:
شغال بیشه مازندران را
نگیرد جز سگ مازندرانی
این شعر را پدر مرحومم که در روحیات و اخلاق،مشابه پدر شما بودند،همیشه میخواندند باین معنا که،مازندرانی ها فقط با یکدیگر کار میکنند و تو حریف آنها نمیشوی.
بهمین خاطر با وجود ثروتی که داشت،هیچ وقت یک ویلا برای ما تهیه نکرد و همیشه حسرت یک ویلا داشتیم.
یکسال گذشته زمین کوچکی داخل شهر آمل خریداری کردم.
همواره آرزوی ساختمان سازی داشتم
سالیان سال پدرم که خود یک مهندس بود،با تحقیر بمن میگفت، گنده های ساختمان سازی در کار ناتوان شده اند،حالا تو میخواهی ساختمان بسازی…
من مهندس نیستم
بخاطر ضعف در ریاضیات رشته انسانی رفتم و در نهایت وکیل دادگستری شدم.
17 سال کار کردم و بعد از شنیدن یکی از فایل های استاد،تصمیم گرفتم دیگر پرونده قبول نکنم.
تصمیم خطرناکی بود.
چون دیگر درآمد نداشتم.
به یک دوره آموزشی نحوه اجرای ساختمان هدایت شدم.
همه دانشجویان مهندسین مجری و ناظر بودند و من هاج و واج.
تا دوره تمام شد استارت کار زده شد.
دقت کنید گفتم استارت کار زده شد،نه اینکه من استارت زدم.
کلام استاد را سرلوحه قرار دادم:
تو خود پای در ره بنه و هیچ مپرس
خود راه بگوید که چون باید کرد.
به والله به والله پول نداشتم
در واقع یک پولی جور کرده بودم،که شروع به ساخت کنم.
همون ماه ها بود که دوره روانشناسی ثروت یک رو خریده بودم،شما فرمودید بخودتون احترام بگذارید و اینها…،یک ماشین که قبلا گفتم هم مدل یکی از ماشین های شما بود،بهم پیشنهاد شد.
مالک اصرار کرد بخر،ماشین عالیه.
گفتم نمیخوام پولمو نیاز دارم برای ساخت.
چند شب بعد یکی از جلسات دوره ثروت یک رو گوش دادم،فردا زنگ زدم گفتم ماشین مال من،پول ساختمان میرسه.
استاد باور کنید لحظه آخر ماشین را مالک از نمایشگاه پس گرفت.
حالا من موندم و یک جیب خالی و یک زمین خاکی.
هدایت شدم به اینه یکی از واحدها را پیشفروش کنم.
مشتری رسید
پول داد.
فقط با 90 میلیون شروع کردم
فقط با توکل که پول میرسد.
الان که کامنت مینویسم،دومیلیارد تومن هزینه کردم.
مشتری یک میلیارد بیشتر نداد و واقعا توان ادامه نداشت.
الان میتونم بگم بقیه چجوری جور شد.
اما قبلش اصلا نمیدانستم از کجا قراره جور بشه.
اول مهر پارسال شروع کردم،الان نما را زدم و هفته آینده کلید میدم بصورت جارو کشیده.
یعنی فقط 10 ده ماه.منهای تعطیلات و روزهای بارانی.
که همان مهندسین گنده نمیتوانند ده ماهه جمع کنند.
حالا برسیم به بحث شغال بیشه و ….
استاد
باور ساختم،آملی ها بشدت مردمان مهربانی هستند.
به والله الان تمام اوستا کارها عاشق منند.
به برادرهای خودشان باندازه من رسیدگی نکرده اند.
میگن پولت برکت داشت.
استاد بخدا اوستاها رو بزور بیرون میکنم
میگن اینقدر اینجا واسه ما لذت بخشه،ما صبحها برعکس پروژه های دیگر ،با علاقه میایم سر کار.
یکی از دوستان عزیز،در مورد این ساختمون،در کامنت قبلیم نوشتند:
ساختمان شما الهی بود.
دقیقا این کلام الهام الهی بود که به زبان دوست عزیز جاری شد.
استاد
من ساکن تهرانم، آمل هفته ای یکبار میروم فوقش دو شب،
مرتب منو دعوت میکنن به مهمانی هاشون توی روستاهاشون
الحمدلله رب العالمین.
استاد داستان این ساختمان الهی زیاد هست.
فقط اینو بگم،یکسال هست دفترم بستم،خدا شاهد هست از کل این 17 سال،بیشتر پول تو جیبم بود،هر جا خواستم رفتم،هر چی خواستم خریدم،خوردنی ،خوردم و خوابیدم و کیف کردم در اوج لذت و آرامش.فقط با این باور که برو دنبال علایقت،خدا میرسونه.
بگذارید از یک شروع دیگر بنویسم:
شب عید هدایت شدم باینکه یک مغازه در آمل تاسیس کنم
عین آب خوردن مغازه پیدا شد
چیده شد و در حال کار کردن است.
شروع دیگر:
منطقه ای وجود دارد در آمل،بنام گمرک و مرکز تجارت برنج ایران.
کشاورزان 50 ساله جرات ندارند اونجا بروند،
من دوباره هاج و واج رفتم اونجا و خدا را گواه میگیرم،همون روز رئیس بازرگانی گمرک ،یک ساعت برام وقت گذاشت،قول مساعد داد،
و الان من تبدیل شدم به یک تاجر برنج داخلی، و در مسیر صادرات هستم.
شروع سوم:
در حال مطالعه کالاهای صادراتی بودم،در مورد یک محصول،با خودم گفتم چرا دنبال تامین کننده بگردم،خودم تولید کنم،
هدایت شدم به رویای تاسیس یک کارخانه.
دوباره هاج و واج وارد اداره صنایع شدم.
استاد
ظرف کمتر از دوماه جواز تاسیس احداث کارخانه را با ظرفیت 20هزار تن تولید در سال گرفتم.
اینو قسم نمیخورم،عکس جواز موجوده.
در این مورد کوچکترین تخصص و حتی نقدینگی ندارم.
اگر ساختمان باین جا رسید،کارخونه هم راه میفته.
قدم بعدی در اینهفته اینست برم دنبال ثبت برند.حالا قدم بعدی بقول استاد گفته میشه..
من روی دوش خداوند سوارم.
من فقط وظیفه دارم آرزو کنم
بمن هم هیچ ربطی نداره چجوری و از کجا جور میشه.که اگر به چجوری فکر کنم،در واقع شرک ورزیدم ،یعنی خودم رو تو قدرت خدا شریک فرض کردم.
من تو کار خدا دخالت نمیکنم
خدای من برام جور میکنه.
استاد یک شروع دیگر هم داشتم،الان نمیتونم بگم،
که اگر بگم اینجا فکر کنم برگای خوده شما هم میریزه.
این هم سپردم به الله مهربان.
فقط قول بدید هر وقت گفتم،به افتخار این شاگرد حرف گوش کنتان،یک شیرجه بزنید تو دریاچه
حرف از توکل و اجرای توحید زیاد دارم.
هرچند اقرار میکنم همچین درس خوان نبودم،یک درصد،تاکید میکنم”:
یک درصد از آموزه های استاد را عمل کردم،
الان اینجام.واویلا باینکه بیشتر بشه.
عاشقتم استاد جان
سید عزیزم.برادر عزیزم.حجت خدا در دوران
دوستت دارم،عاشقتم
ایشالا عشق و صفا کنی بیشتر ازین.
مدیونتم.
بخدا سپردم شما و مریم خانم،و همه دوستان هم خانواده ام در سایت.
تحسین میکنم این نگاه توحیدی رو که با 90 تومان ساخت و ساز رو شروع کردین
ماشالا به شهامت و جسارت شما
بیشتر سازنده ها کلی دودوتا چهارتا میکنن که یه وقت آخر کار پول کم نیارن و تازه اگر کله پول ساخت رو هم داشته باشن باز هم نگران این هستن که نکنه به تورم خودشونو نرسونن و کار بخوابه اما شما انقدر شجاعانه کاررو شروع کردین و ایمان واقعی نشون دادین و خدا هم پاسخ داد .
جسارت تون رو. تحسین می کنم. اینکه. دفتر. وکالت تون. رو براحتی. جمع کردید. و. اینکه. در. این اقدام جسورانه اینقدر ایمان داشتید.17 سال کار کردم و بعد از شنیدن یکی از فایل های استاد،تصمیم گرفتم دیگر پرونده قبول نکنم
آموزش و رشد و پیشرفت تون. رو. تحسین کردم. که. گفتید یک دوره آموزشی نحوه اجرای ساختمان هدایت شدم اینکه. در. مسیر. درست و مناسب هدایت شدید
تو خود پای در ره بنه و هیچ مپرس
خود راه بگوید که چون باید کرد
ماشین تون. هم. مبارک.
این. از. اون. توفیق های. اجباری. بود که. سبب. خیر بود مالک اصرار کرد بخر،ماشین عالیهواقعا این جسارت تون. رو هم تحسین کردم. البته این جسارت ها همش از ایمان قوی و توکل به خداوند نشآت میگیره. مبارک تون. باشه
اول مهر پارسال شروع کردم،الان نما را زدم و هفته آینده کلید میدم بصورت جارو کشیده.. ساختمان الهی تون مبارک باشه خدا قوت
مغازه در آمل تون هم مبارک باشه
تجارت در برنج هم. در. اون منطقه که البته من اونجا رو نمی شناسیم ولی از اینکه به چنین جاهایی هدایت شدید واقعا تحسین برانگیزی که گفتیدالان من تبدیل شدم به یک تاجر برنج داخلی، و در مسیر صادرات هستم.
جواز تاسیس احداث کارخانه را با ظرفیت 20هزار تن تولید در سال تحسین برانگیزی واقعا. به تون تبریک می گم که در مدار رشد و پیشرفت های تصاعدی هستید و خیلی خیلی بیشتر از اون. زمانی که در مسند وکالت بودید. و خداوند چقدر. شما رو دوست داشت که به چنین. سایت گوهر نشانی هدایت شدید و خداوند چقدر ماها رو دوست داشت که با خواندن چنین کامنت های ایمان مون قوی تر بشه و ماها همه. از هدایت شدگانیم خدا. رو شکرگذارم که به کامنت زیبا و پر محتوا تون هدایت شدم
اگر ساختمان باین جا رسید،کارخونه هم راه میفته. به امید خدا با بودن در این مسیر توحیدی الگوهای صد در صد مثبت تکرار شونده در جهت رشد و پیشرفت تصاعدی تمام کارها و تمام امورات زندگی تون روان هستید خدا رو شکر مبارک باشه و تحسین تون می کنم
چقدر این جمله تون رو. دوست داشتممن روی دوش خداوند سوارم.
من فقط وظیفه دارم آرزو کنم. واقعا این حد از ایمان و این حد از توکل و توحیدی بودن جای تبریک و تحسین داره و از اینکه یکی از هزاران بهترین شاگردهای استاد هستید نشان از عملگرا بودن شماست و مطمعنا سورپرایز بعدی تون استاد. به افتخار این شاگرد حرف گوش کن ،یک شیرجه میزنع تو دریاچه
ممنون و سپاس. که اومدین و نوشتین و باورها مون رو قوی تر کردید که با دست خالی هم می شود
بهترینها بهترین ها رو برای شما دوست عزیز. آقای محمد علی قماش چی. و برای همه مون آرزومندم
استاد من عاشق فایلهای توحیدی شمام و چقدر آرامش کل وجودمو میگیره با این فایلهای که با گرمی صدای شما تو گوشم میپیچه
استاد عزیزم خدا با شما برام رنگ دیگه گرفته و دیگه اون خدای ترسناک و عبوثی نیست که همش منتظر عذاب باشم ازش
کل زندگیم فک میکردم که باید تو چارچوب این دنیا باشم و مخصوصا باورهای مذهبی و اگر دست از پا خطا میکردم منتظر عذاب خدا بودم و این چرخه همیشه ادامه داشت برام تا جای که همیشه میگفتم چه زندکی نکبت باری کی تمام میشه تا برم جهنم بزار هر بلای خدا میخوهد سر من بیاره
زندگی برام زهر مار بود استاد جان تا قبل از آشنای با شما ،من همیشه میگفتم خدا خودش میدونه که من یه آدم گناهکارم و در عین حال که کلی عذاب قراره بهم بده اما به اندازه ای که نگاه به نامحرم نمیکنم ،دروغ نمیگم بهم پول میده بهم اعتبار میده و همینم واقعا میشد و به همون اندازه بخور نمیر همیشه سر سفره من بود ..
یکم که بیشتر با بازار آشنا شدم و البته باورهای مالیم خوب شد درآمدم هم خوب شد ولی همیشه مقروض بودم ،یعنی پول زیادتر شد ولی فشارها بیشتر جوری که دلم میخواست فقیر باشم و این فشاراها نباشه
این آواخر که دیگه زده بودم به سیم آخر از زمین زمان شکاکی بودم و همه مقصر بودن الا خودم که یه مشرک به تمام معنا بودم
از یه مامور بهداشت گرفته تا یه مشتری قلدر میترسیدم و ته دلم خالی میشد ..
از ارتباط نداشتن با پارتنرم میترسیدم و همیشه با وجود اینکه کلی تحقیرم میکردم ولی ولکنش نبودم و من اون روزها چقدر مشرک بودم چقدر از خودم و از خدا متنفر بودم
یادمه روزای که به دلیل حال بدم وارد یه بیزینسی شدم که تا خرخره بدهکار تر شدم مثل همیشه خدا رو مقصر میدونستم و از خودم سوال میکردم که چرا خدا دستم از سرم بر نمیداره ..خیلی بهم ریخته بودم اما یه شب که دیگه اخر خط بودم و همه چیو امتحان کرده بودم از مشروبات گرفته تا قرص های روان گردان برای بهبود حالم و هر روز بدتر میشد
ندای درونم که خیلی غریبه بودم باهاش و بشدت دلم تنگ شده بود براش شما رو سر راهم قرار داد
خورشید زندگی من دوباره طلوع کرد ..خدا معنی پیدا کرد برام
زندگی رنگ روش عوض شد برام ..بدهکار بودم تا خرخره و همین الانم هستم ولی حالم خوب بود استاد
همه زندگیم ازم گرفته شد ولی حالم خوبه استاد ..
تو شرایطی که تحقیر شدم ،روابط عاطفیم نابود شد از پسرم جدا شدم ولی خدا رو شاهد میگیرم تو این شرایط که ظاهرش خیلی بده ولی 90٪مواقع حالم عالیه
همه فک میکنن مواد مصرف میکنم ..رد دادم ولی حالم خوبه استاد
دیگه هیشکیو بیشتر از خودم دوس ندارم با هیشکی بیشتر از خودم و خدای خودم وقت نمیگذرونم
ترسها هنوز هست شرکها هست ولی خیلی کم شده
خیلی وقتها شجاعت از خودم نشون دادم و نتیجشم دیدم ولی شرکها بوده و هست و بعضی وقتا بدجور ذهنم بهم میریزه ….اسن چند روز خیلی بهم ریخته بودم و میدونستم که من شرایط بدتر از اینم داشتم که خدا همه چیزو برام درست کرد .چون خودش بهم وعده داده ..
استاد من همیشه هز بدهکاری میترسیدم و الان تو اسن شرایطی هستم که یه عمر ازش فراری بودم و اونم بخاطر همسن باورعای شرک آلودی بود که با خودم داشتم بجای دست دراز کردن پیش تو رو به بندت کردم و الان همون بندهای که چاکرم نوکرم میکردن برام الان شدن کسایی که همه جور تهمت بهم میزنن
استاد عزیزم این فایل شما چه زمان مناسبی اوند رو سایت و چقدر باعث آرامش من شد و مسیری که با شما شروع کردم بهم یادآوری کرد..
سلام به استاد عزیزم. بانو شایسته گرامی و همه عزیزان همراه در سایت مقدس عباس منش دات کام.
نمیدونم تکامل من داره طی میشه و مدارم بالاتر میره که از فایل های استاد برداشت های بهتری می کنم و یا الهاماتی که استاد عباس منش از خداوند دریافت می کنن اینقدر داره کاربردی تر و عملی تر میشه. البته این صحبت های استاد حرف های جدیدی نیستن. سال ها قبل هم عین این صحبت هارو از استاد می شنیدم. اما الان مدار من داره بالاتر میره که این شکل دریافت هارو از این فایل ها دارم.
واقعا استاد رو تحسین می کنم. تا چه حد ایشون روی خودشون خوب کار کردن که چیزهایی که شنیدنش برای ما اون قدر طبیعی شده که فرقی بین اون ها و واقعیت پیدا نمی کنیم رو با یه منطق استوار اشتباه بودنشو نشون میدن. مثلا در مورد همین ماجرای ژنتیک، این فایل رو که از استاد شنیدم تازه فهمیدم آره باباااااا! راست میگن استاد! وقتی میگی فلان چیز ژنتیکیه یعنی خدا این وسط هیچ کارس! باور به چیزی مثل ژنتیک دقیقا عین باور به جبره! یعنی چون بابای من فلان مساله رو داشته منم باید داشته باشم! خب این همون جبره دیگه. مگه نمیگیم باور به جبر یعنی شرک؟ مگه غیر از اینه که وقتی باور کنیم ما مجبور به تحمل یه شرایط، مجبور به داشتن عدد مشخصی از درامد، مجبور به داشتن نوعی بیماری و مجبور به قبول کمبود و … هستیم یعنی داریم دست خدا رو می بندیم؟ خب اینم همونه. وای خدا چقدر منطق داستان ساده بوده و من نمی فهمیدم. این تمرکز لیزری که استاد روی مباحث توحیدی دارن راه این الهامات رو باز می کنه ها! مسعود حواست باشه! هر وقت منم اینطوری تونستم ریزترین مواردی که در اون قدرت رو به غیرخدا میدم شناسایی کنم یعنی تمرکز لیزری روی این داستان گذاشتم. اون وقت با سرعتی که استاد در این مسیر حرکت می کنن من هم حرکت می کنم.
واقعا اون حدیث پیامبر که می فرمایند شرک در دل امت من همچون راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب مخفیه چقدر درسته!
اگه این منطق رو به درستی درک کنیم، دیگه واقعا چی می تونه مانع ما باشه برای رسیدن به هر چیزی؟ وقتی همه قدرت از آن خداست و اون هم این قانون رو گذاشته که قدرتشو برای خلق زندگی به انسان بخشیده، خب پس دیگه چرا باید محدودیت داشته باشیم؟ چی باعث میشه نتونیم به هرچی می خوایم برسیم؟ پذیرفتن این باوره که مارو به هرچیزی که بخوایم می رسونه.
فعلا دو سه بار بیشتر این فایل رو گوش ندادم. باید بارها و بارها گوش بدم و هربار آگاهی های بیشتری ازش دریافت کنم. به امید خدا بعد از دریافت آگاهی های بیشتر میام و به سوالاتی که درج شده پاسخ میدم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.
هرچه میگذرد بیشتر و بیشتر سپاسگزار خدای یکتا میشم، بیشتر و بیشتر سپاسگزار شما میشم، بیشتر و بیشتر سپاس گزار دوستان و هم خانواده ای های عزیزم توی این سایت و بیشتر و بیشتر سپاسگزار قلبم میشم که من توی اینمسیری هدایت شدم که سراسر زیبا و عشق هست.
دیشب به همسرم میگفتم ببین چقدر زندگی اینجوری قشنگه، تو هیچ نگرانی ای نداشته باشی و به راحتی همه کارها انجام بشه.
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید کرد
چقدر قشنگه با قلبت، با خدای درونت در صلح باشی و اصلا به هیچ عنوان نگران نباشی، خودش تمام کارها را حل میکنه.
چقدر قشنگه این موحد بودن، چقدر زیباست که همه چیزای خوب خلاصه میشه توی توحید و یکتا پرستی است.
چقدر زیباست که اینقدر تا این حد آدم به خدای خودش و به درونش اعتماد داشته باشه.
استاد من خودم خیلی وقت ها به خودم میگفتم کاش منم مثل استاد باشم که اینجوری متعهد وقتی میگه من اینو میخوام، سریعا بهش میرسه، چقدر با اطمینان میکه من اگه چیزی میخوام؛ میسازمش، این خیلی واسم نکته مهمی بود.
حالا که یکم بیشتر دارم روی خودم کار میکنم، به لطف هدایت های رب العالمین، به این نتیجه رسیدم من خودم چقدر عالی میتونم به این چیزهایی که میخواهم برسم، کافیه احساس خوبی داشته باشم، کافیه لذت ببرم، بدون ذره ای شک حرکت کنم، تا میتونم قدم هامو کوچک کنم و تک تک مسائل را حل کنم.
به این نتیجه رسیدم وقتی اینجوری نگاه کنم و تایید کنم هر مسئله کوچکی که حل میکنم به لطف خدای یکتا و هدایت هایش را تایید کنم، سپاسگزار باشم، اینجوری به اونچه میخواهم میرسم.
سوال:
زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
استاد من اصلا نتیجه ای نگرفتم، فقط حال بد بود و فقط احساس مظلوم بودن و مورد ظلم قرار گرفتن داشتم، هر کسی و هر چیزی به غیر از خودم را مسئول شرایطم میدونستم، این باور ها توی زمان سربازی ام بیشتر شده بود، اون بخاطر وردی های خیلی نامناسب.
روزها گریه، روزها حرص خوردن، روزها حال بد و سیگار پشت سیگار.
توی همون زمانها به سخنان شما که گوش میدادم یه احساسی از اعماق وجودم میگفت چه جالب و چقدر خوب، اما ورودی ها خیلی بیشتر مرا احاطه کرده بود.
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
توی سال 97 خیلی واسمتاثیرش بیشتر بود، سال تحویل 97 دلار حدود 5 هزار تومان بود رفته رفته شروع به رشد کرد، منی که تاقبل حداقل یکمی از قوانین استفاده میکردم تمام توجه و تمرکزم رفت روی دلار، و جهان افراد مناسب اون دیدگاه را در مسیرم قرار داد، یکی از دستان خودش را که تنها چیزی که بهم میداد احساس کمبود، احساس ناتوانی و احساس بی ارزشی بود، هر روز اوضاع نازیبا تر میشد. تا سال 1400 که واقعا شرایطم نازیبایی بود.
چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
بخاطر اینکه دلار و کلی عوامل دیگه مثل دولت و حکومت را مقصر میدانستم، میگفتم دیگه این کاریِ که از دستم بر میام و بقیه اش را باید از خدا بخواهم، اخبار را دنبال میکردم و به سمت بورس و ارزهای دیجیتال رفتم، فکر میکردم موضوع اون کارهاست، موضوع کاریه که انجام میدم، نه فرکانسی که باید بفرستم، چون به کل فراموش کرده بودم، چون باورهام تغییر کرده بود و البته و صد البته درست نفهمیده بودم، هدایت و توحید و ایمان را، واس همین جهان هستی برد منو به سمت آنچه فکر میکردم نمیخوام در صورتی که میخواستم.
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
توی این یکسال اخیر من شروع به تغییر کردم و هر روز شرایطم بهتر از قبل شد، کلا تلوزیون را خاموش کردم، اینستاگرام که حدود 10 یا 11 سال بود اکانت داشتم یعنی از روزای اول و افتخار پرچم این بود را کلا پاک کردم.
اما نتایج را بگم، آرامش رفت رو میلیارد،
در آمدم بیشتر شد،
رابطه ام با همسرم بهتر شد،
حرص نمیخورم، فحش نمیدم، فقط بدنبال اصلاح شخصیت خودم هستم، بدنبال ساختن عزت نفسم هستم و قدم توی یه راهی گذاشتم که میتونم با اطمینان 100 در صد بگم داره هر روز بهتر از قبل میشه شرایطم.
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
من همونطور که گفتم پارسال برج 4 بود، که خطر مرگ از بیخ گوشم گذشت. اون نقطه اوج زنگ هشدار جهان به من بود.
من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و چند روزی توی شوک بودم.
به خودم اومدم دیدم تمام چیزی که دارم واسش به خیال خودم پدر خودمو در میارم و تلاش میکنم، پوچ و تو خالی است. دیدم از اصل که در صلح بودن با خودم هست، لذت بردن از زندگیم هست چقدر دارم دور میشم. دیدم چقدر دارم شرک و کفر میورزم به رب العالمین، خدای وهاب.
تازه دوزاریم افتاد. قلبم گفت برو دوباره سمت عباسمنش، اما اینبار از فایلهای دانلودی استفاده کن. پس من شروع کردم، اوایل عجله داشتم ولی هرچی گذشت آرامشم بیشتر شد. کارهای جدید گرفتم، درآمدم در عرض چند ماه چندین برابر شد، ایمانم تقویت شد، خدا یکی یکی قدمها را نشونم داد، عشقم از زندگی بیشتر شد، تازه فهمیدم چقدر ذهنم قدرتمنده، تازه فهمیدم هرچی از خدا بخوام بهم میده، هرچی، فقط کافیه اونو به عنوان رب یکتای العالمین قبول داشته باشم که دارم و ذهنمو کنترل کنم و احساس خوب داشته باشم و عمل کنم.
دیگه الان هر روز دارم پیش میرم، هر روز داره شرایطم بهتر از قبل میشه، هر روز دارم طعم زندگی را بهتر میچشم، هر روز دارم حتی بوها را بهتر میفهمم، بوی عطر گیاهان، استاد خیلی زندگیم زیبا شده، اونم تو جایی که شاید خیلی ها ظاهر جالبی از زندگی نبینند.
عاشقتونم استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم.
چقدر این پرادایز زیباست خدای من، من هر بار میبینم انگار اولین باره این همه زیبایی را دیدم.
چقدر آهنگی که برای ابتدای ویدئو انتخاب کردید خوب بود، چه بیسی داشت حال میده باهاش ورزش کنیم.
چقدر استاد لباستون قشنگه. چه ابری توی آسمونه بح بححححح. من عاشق ابرها هستم.
خدارو شکر بخاطر این همه نعمت و زیبایی توی زندگی شما استاد عزیزم و خدارا بینهایت شاکرم که توی این مسیر قرار گرفتم.
استاد این نکته ای که در مورد دوستاتون گفتید که پدر و مادر آروم تری داشتند و نتایج شما رو گره میزنند به اخلاق پدرتون، اینم خیلی واسه من خوب بود، چون ناخواسته، ذهن منم سراغ این حرف ها میرفت مخصوصا وقتی یکم اوضاع نازیبا میشد و میفهمیدم باید تغییر کنم.
عاشقتونم استاد عزیزم و مریم خانم گلی عزیزم.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
خیلی وقت بود عنوان توحید عملی در بنر سایت درج نشده بود و امشب که وارد سایت شدم و عنوان توحید عملی رو دیدم گل از گلم شکفت و بلافاصله تماشا کردم.
اول باید خدا رو شکر کنم که همیشه به طریق مختلف من رو حمایت و هدایت میکنه چون همزمانی دیدن این ویدیو با حرفهایی که دقیقا یک ساعت قبل برای همسرم زده بودم منو شگفت زده کرد و فقط خداوند توانایی هماهنگی این اتفاقات رو داره و خدا رو شکر این همزمانی برای من از جنس هدایت بود.
دوم از شما استاد عزیز باید تشکر کنم که مسائل روزمره زندگی رو مطرح میکنید. این باعث میشه که عاشقان استاد عباس منش همیشه دستشون پر باشه برای مقابله با مسائل روزمره
سال 93 که با شما استاد عزیز آشنا شدم خیلی وقت ها در صحبت های شما نکاتی رو می شنیدم که به خودم میگفتم کاش یک سال قبل اینو شنیده بودم و انقدر ضرر نمی کردم و سختی نمی کشیدم
دقیقا چند ماه بعد از اینکه سرمایه گذاری من نزد شرکت کرم کامپوست به هدر رفت در یکی از فایل ها درباره ترفند پونزی و شرکت هایی که به این شکل عمل می کنند صحبت کردید و دقیقا مثال شما درباره کرم کامپوست بود و چقدر من حرص و حسرت خوردم که اگه یک سال قبل با شما آشنا شده بودم این همه بدهکار نمی شدم.
هدفم از بیان این خاطره اینه که اهمیت صحبت کردن شما درباره مسائل روزمره رو بیان کنم که باعث میشه من و دوستانم دستمون پر باشه از دانش و آگاهی که سبب میشه فراتر عموم جامعه و گذشته خودمون به زندگی و اتفاقات و اطلاعات نگاه کنیم.
چون ما همواره در معرض دریافت آگاهی هستیم
هرچقدر که ورودی ها رو ببندیم و آگاهانه دنبال مسائل مثبت باشیم بالاخره زندگی در جامعه و در ارتباط بودن با اطرافیان باعث ورود اطلاعات و آگاهی به ذهن ما میشه و اینجاست که شنیدن این جنس از صحبت های شما چقدر کارگشا و راهنمای زندگی خواهد بود.
در مورد شرک صحبت کردید و از موضوع پذیرش ژنتیک و ارتباطش با قدرت قائل شدن برای عوامل بیرونی گفتید و آن را با شرک برابر دونستید
خیلی وقت قبل از زبان شما شنیدم که امام علی (ع) فرموده: شرک در دل مومن از راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب مخفی تره
این جمله در ذهن من حک شد و خیلی بهش فکر میکردم که چطور امام علی به این درک و دانش از شرک رسیده و دیگه فکر نکنم بشه شرک رو جوری تعریف کرد که مخفی بودنش بیشتر از گفته امام علی باشه
اگر شرک رو پرستش خدا در نماز و روزه و … بدونیم ممکنه این عبارت درک نکنیم چون تصورمون اینه که من نماز می خونم و روزه می گیرم و … پس خدا پرستم
ولی اگه شرک رو طبق تعریف شما و منطبق بر قرآن بپذیریم اونوقته که می تونیم درک کنیم امام علی چه راهنمایی گهرباری کرده
مورچه سیاه میتونه قدرت قائل شدن برای دولت باشه
مورچه سیاه میتونه ژنتیک باشه
مورچه سیاه میتونه هر چیزی باشه
و نکته مهم اینه که هرچقدر فکر کنی حواست به شرک هست و خوب داری کنترلش میکنی و کلی هم پیشرفت کنی باز به شکل جدیدی برای رفتن به مرحله بعد زندگی مانعت میشه
یعنی کلی روی شرک نداشتن و قدرت قائل نشدن برای دیگران کار کنی خیلی پیشرفت میکنی چیزی که خودم به وضوح تجربه کردم ولی هرجا به بن بست رسیدم یا احساس کردم چرا جلوتر نمی رم قطعا شرک به شکل جدیدی وارد ذهنم شده و مانع حرکت و تجربه کردن میشه.
داستان آشنایی خودم و تغییرات عالی در محضر شما استاد عزیز رو بارها گفتم و تکرار مکررات میشه
اما امروز می خوام از تجربه همین یک ساعت قبل از تماشای این فایل بگم که هم برای خودم درس عبرت باشه و هم برای دوستان که همیشه باید حواسمون به مورچه سیاه باشه.
یک ساعت قبل به همراه همسرم رفتیم اندیمشک که نزدیک دزفوله
یه دور زدیم و برگشتیم
در مسیر برگشت از مقابل منطقه ای عبور کردیم که در ذهنم خاطره ای مرور شد.
به همسرم گفتم یادته چند سال قبل که می خواستیم ماشین بخریم با هم اومدیم این منطقه
گفت آره می خواستیم النترا بخریم
پرسیدم یادته النترا رو چند می گفت
گفت آره 62 میلیون یادش بخیر چه روزگاری بود
من ادامه دادم:
یادته اون شب که اومدیم ماشین رو بخریم همش یک سال بعد از خرید 206 بود ولی بیشتر از پول ماشین تو حسابم پول داشتم و تازه نخریدیم و دو سه ماه بعد اسپورتیج خریدیم با اینکه قیمتش سه برابر النترا بود
در حال مرور این خاطره بودم که مسیر کلام تغییر کرد
به همسرم گفتم ببین وقتی فکر می کنم من از سال 93 که شروع کردم تا الان خیلی خوب رشد کردم ولی خوردیم به این تورم لعنتی که همه چیز هر ماه گرونتر شد والا اگه دو سه سال تورم در همون شرایط سال 93 یا 94 می موند من هر یکی دو ماه می تونستم یه خونه یا ماشین بخرم
همسرم هم بلافاصله تایید کرد که آره راست میگی قبول دارم که تو خیلی خوب رشد کردی و از درآمد ماهی دو سه میلیون در سال 93 رسیدی به ماهی 80 یا 90 میلیون فقط تو دو سه سال ولی حیف که خوردیم به این شرایط
بعد من ادامه دادم که:
من خوب رشد کردم ولی خوب روند رشد من تکامل داره ولی تورم که تکامل سرش نمی شه و همین موضوع باعث شد که تحت تاثیر قرار بگیرم و روند رشدم اونجوری که دوست دارم پیش نرفته
خلاصه اینکه چند دقیقه این مکالمه به ظاهر شیرین که منو از نرسیدن به نتایج دلخواهم تبرعه می کرد ادامه داشت و احساس آرامش کردم که من خوب بودم ولی خوب چه کنیم دیگه
حالا فکر کن رسیدم خونه و اومدم سایت و این ویدیو رو تماشا کردم
صحبت در مورد قدرت قائل شدن برای عوامل بیرونی
و چه جمله طلای گفتید استاد که اگر حتی 0/5٪ قدرت برای عوامل بیرونی قائل بشی در شرایط سخت مغز انسان از همون 0/5٪ استفاده می کنه و دنیا رو روسرت خراب می کنه
با این راهنمایی شما عین یک فیلم گفتگوی یک ساعت قبل با همسرم در ذهنم مرور شد و فقط داشتم می خندیدم که بابا یعنی انقدر ساده من داشتم از همون باور عموم جامعه که در من هم وجود داشته و یه مدت روش کار کردم دارم ضربه می خورم
هرچه بیشتر در این مسیر ادامه میدم درکم از باور و تاثیرش در روند زندگی و نتایج بیشتر میشه
هرچقدر قبلا درباره باور صحبت میکردم یا موعضه می کردم یا سعی می کردم باورسازی کنم ولی هرچه بیشتر ادامه دادم کمتر درباره باور صحبت می کنم چون می دونم که درک کردن باور با گفتن و ادعا کردن و نوشتن و این چیزها خیلی فرق داره
اینکه تازه بتونی متوجه بی باور اصلا چی هست و وقتی استاد میگه باورهات رو عوض کن حرف از چه پروسه و مراحل و استمراری داره می زنه
در این چند ساله به این نتیجه رسیدم که هر موضوعی که در من به صورت باور دراومده دیگه درباره اش حرف نزدم، به دیگران نگفتم، از کسی ایراد نگرفتم که ببین فلانی باورهاش داغونه، کسی رو سرزنش نکردم که چقدر باورهای درب و داغونی داره
هر موضوعی در ذهن به شکل باور در بیاد در اون موضوع سکوت می کنی
دیگه نه به کسی میگی و نه در ذهن خودت مرور می شه و به همین دلیل صحبت درباره اش کم و کمتر میشه
اگه من باور کرده باشم که تورم بر زندگی من تاثیر نداره دیگه نباید آگاهانه یا ناآگاهانه این عبارت بر زبان من بیاد
من فکر می کردم باور کردم که تورم رو در ذهنم بی تاثیر کردم درحالی که بعد از 9 سال بودن در این مسیر همین یک ساعت قبل چند دقیقه داشتم درباره تورم حرف می زدم
پس یعنی درباره تورم باوری شکل نگرفته
از مواردی که متوجه شدم در من به باور تبدیل شده مثلا موضوع نماز بود
اوایل که توضیحات استاد درباره نماز و ریشه کلمه صلو و … رو می شنیدم همش به این و اون می گفتم
برای همه توضیح می دادم سعی می کردم به دیگران اثبات کنم که نماز اونی نیست که شما فکر میکنید و باید اینجوری فکر کنید
اما هرچه گذشت و این موضوع رو در ذهنم حل کردم و نگرش من درباره نماز تغییر کرد دیگه درباره اش با کسی صحبت نکردم و اظهار نظر نکردم و مشکلی با طریق نماز خوندن بقیه یا رفتار و نظرشون ندارم
من متوجه شدم وقتی به این نتیجه برسم که فلان موضوع اشتباهه، مثل همین موضوع ژنتیک که مثالش رو زدید و تصمیم بگیرم باورم رو دباره ژنتیک و تاثیرش بر زندگی و شرایط جسمی تغییر بدم تا وقتی نسبت به موضوع ژنتیک در صحبت ها و مکالمات با دیگران واکنش نشون بدم و بخوام به دیگران اثبات کنم که سلام و درود لطفا در نوشتن دیدگاه دقت کنید به اشتباه می کنند هنوز باور اینکه ژنتیک در زندگی من نقش نداره در من شکل نگرفته
به محض اینکه موضوعی به باور تبدیل بشه دیگه نه درباره اش فکر میکنی و نه صحبت می کنی و نه واکنش میدی
دقیقا این تجربه رو همه ما داریم
قبلا که باورم این بود که برای موفقیت باید از دزفول برم یه شهر دیگه به همه میگفتم و هرکی هم درباره دزفول حرف می زد بلافاصله منم شروع می کردم به بد و بیراه گفتن
اما وقتی از همون سال اول آشنایی با شما استاد عزیز متوجه شدم که شهر محل سکونت دلیل موفقیت یا عدم موفقیت نیست و روی این موضوع کار کردم به مرور نگرش من در اینباره تغییر کرد و نتایج من هم تغییر کرد و الان سالهاست درباره دزفول برای کسی بد گویی نکردم و اتفاقا عاشق شهرم شدم و همین دیروز در ملاقات با یکی از دوستان عباس منشی اتفاقا همین سوال رو از من کرد که الان که شرایط مالی و کاری اجازه میده دوست نداری مهاجرت کنی؟
گفتم راستش انقدر به دزفول علاقمند شدم که فعلا دوست ندارم برم جای دیگه همین جا خوش می گذره
این تغییر واکنش من نسبت به شهر محل سکونت در صحبت هام و گفتگوهای ذهنی ام با خودم نشون میده که این باور در من تغییر کرده که برای موفق شدن باید شهر محل سکونت رو تغییر بدی
یا در مورد مدرک تحصیلی و ده ها مورد دیگه
خیلی وقته درباره خیلی از موضوعات که دراین چند ساله متوجه شدم باور اشتباه هستند دیگه در ذهنم گفتگویی وجود نداره، نجوای ذهنی درباره اینکه مثلا موفق نشدی بخاطر مدرک نداشتنه یا خیلی از موضوعات دیگه وجود نداره
نه با خودم درباره اش فکر میکنم و نه در شرایط سخت که استاد گفتند این افکار در ذهنم مرور میشه
بازم بگم که استاد عجب کلیدی دادی ها
اینکه در شرایط سخت باید ببینم چه افکاری در ذهنم مرور میشه که می خواد بگه به این دلیل و اون دلیل و همون دلیل ها باورهای اشتباه من هستند که مغز ازشون استفاده می کنه برای هجوم افکار منفی
مثلا درباره وام گرفتن 9 ساله در هر شرایطی بودم دچار شک و تردید نشدم که کاش وام گرفته بودم یا اگه وام گرفته بودم حالا چی
یعنی این باور در ذهن من دیگه وجود نداره که وام گرفتن عامل موفقیته
اما در شرایطی که به اینکه چرا پیشرفتم اونجوری که می خوام نیست گرفتار میشم این فکر در ذهنم مرور شده که شاید باید تبلیغ کنم؟!
با اینکه هنوز هیچ تبلیغی انجام ندادم ولی وقتی این فکر مرور می شه یعنی همون روزنه ای که حتی 0/5٪ باشه در این شرایط باز میشه و افکار رو سرت خراب میشه
سال قبل بود که در شرایط سخت قرار گرفتم البته اینم بگم ها شرایط سخت من این نیست که شکست خورده باشم یا زمین بخورم و بخوام از صفر شروع کنم هر وقت میگم شرایط سخت یعنی به اون چیزی که می خواستم نرسیدم والا من از وقتی با استاد عباس منش آشنا شدم به لطف خدا و آموزش های عالی استاد هرگز شکست یا شرایطی که برگردم مثل قبل رو تجربه نکردم
ولی برای من پیشرفت نکردن شکسته
اینکه هر دو سه ماه احساس پیشرفت رو تجربه نکنم یعنی شکست خوردم
و سال قبل در همچین شرایطی بودم و خیلی افکار مربوط به تبلیغ کردن در ذهنم مرور میشد که باید تبلیغ کنی که رشد بیشتری داشته باشی
باید یه کاری کنی که افراد بیشتری وارد سایت بشن و بعد وقتی افراد بیشتر بشن بالاخره درصد مشتری هم بالاتر می ره و رشد می کنی
با اینکه سالهاست روی این باور که تبلیغات عامل موفقیت نیست کار کردم و تا حالا هم تبلیغ نکردم ولی ظاهرا یه چند درصدی از این نگرش در ذهنم باقی مونده که در اون شرایط منو گرفتار کرد
برای اینکه در شک و تردید باقی نمونم با خودم گفتم باشه میرم سمت تبلیغات
ولی اینجا یه باور قوی به کمک من اومد
با خودم گفتم من نمی خوام اسیر دیگران در کسب وکار باشم و برای من مستقل بودن و دست به فرمون بودن در مسیر کسب و کار اولویته
پس اگه قراره تبلیغات کنم باید خودم نحوه تبلیغ کردن رو یاد بگیرم که کار رو بلد باشم و اگه بخوام جایی تبلیغ برم با آگاهی و تسلط بر کار باشه
به همین دلیل یک دوره تبلیغات موثر از یکی از اساتید برتر ایران خریدم و با همون تعهدی که روی دوره های استاد عباس منش کار می کنم روی اون دوره هم کار کردم
چند هفته زمان برد و من با تمرکز و به شکل عالی جلسات رو دنبال می کردم و تمریناتی که می داد رو به شکل عالی انجام می دادم
جوری که همون هفته های اول که نمونه تبلیغاتی که نوشته و طراحی کرده بودم رو برای استاد دوره فرستادم کیف کرد و پیام صوتی داد که چقدر عالی پیشرفت کردی و حتما از نتایجت منو مطلع کن
چند هفته مشغول یادگیری بودم و چیزی که یاد گرفته بودم رو در شبکه های مجازی و سایت اجرا می کردم هم تمرین بود و هم اجرا واسه خودم
خیلی خوب موضوع رو درک کرده بودم و به شکل عالی انجامش می دادم ولی نکته اینجا بود که هرچه بیشتر پیش رفتم و حرفه ای تر شدم در امر تبلیغ نویسی و طراحی تبلیغات دیدم بیشتر باید درک کنم که مخاطب چه فکری داره یا چی دوست داره و من هرچه حرفه ای تر بشم در واقع باید بیشتر باب میل مخاطب و دنبال کننده ها رفتار کنم که تسخیرشون کنم
راستش نتونستم ادامه بدم و متوجه شدم حتی اگه قرار باشه از این طریق رشد کنم باب میل من نیست و من نمی خوام همش به این فکر کنم که دیگران چه فکری دارند یا چه واکنشی دارند و من قبل از واکنش دادن جوری رفتار کنم یا حرف بزنم که مخاطب رو مجاب کنم یه کاری که من دوست دارم رو انجام بده
و بدتر از همه دیدم باید بشم مثل همه افرادی که الان دارن اینستا و … کار می کنند که مثلا باید در 5 ثانیه اول مطلب جذاب رو بگی که نکنه مخاطب رد کنه بره و بتونی نگهش داری روی اسلاید که فرصت کنی بعد بهش بگی که چه چیز مهمی می خوای بهش بگی
هرچقدر سعی کردم از این ویدیوها پر کنم اصلا به من نمی ساخت
حالم بد می شد از اینکه بخوام جوری حرف بزنم یا عمل کنم که در 5 ثانیه مخاطب رو بفهمونم که من آدم مهمی هستم و می خوام یه موضوع مهم رو بهت بگم تو رو خدا بمون و گوش کن که به دردت می خوره
خلاصه تا انتهای دوره نرفتم و چند جلسه به انتها مونده بود همه جلسات رو دلیت کردم و البته خوشحال بودم که برای اینکه شک و تردید ذهنم روی تبلیغ کردن برای موفق شدن رو بررسی کردم
براش هزینه کردم دوره خریدم کلی وقت گذاشتم که یادش بگیرم و به یقین رسیدم که این روش چیزی نیست که من دوست دارم و از اون روی دیگه فکر میکنم باور اینکه نیاز به تبلیغات ندارم رو باور کردم چون بهش فکر نکردم حتی در شرایط سخت البته با وجود مورچه سیاه هیچوقت هیچ باوری رو قطعی نمیکنم که حواسم به مورچه ها باشه
ولی در مورد تورم مورچه ها کلی راه رفتند و منم کلی از بازی مورچه ها حال کردم و حسم خوب شد که من تلاشم رو کردم ولی شرایط کشوره دیگه و کاری نمیشه کرد
همزمان شدن هدایتم به این فایل بی نظیر و اتفاقاتی که همین یک ساعت قبل تجربه کردم منو به وجد آورد
استاد عباس منش عزیز همیشه جلسات توحیدی شما مسیر زندگی منو تغییر داده
در فایل های قبلی توحید عملی هم در کامنت ها اینو نوشتم که این جلسه من وبه خودم آورد که کجاها حواسم به مورچه ها نبوده
این بار هم بعد از حدود یک دهه همراهی باشما باز هم یک جلسه توحید عملی دیگر منو به خودم آوردم که گرفتار مورچه های سیاه شدم و حواسم نیست
خدا رو شکر
یکی از خوشحالی های امشبم اینه که هدایت خدا رو دریافت کردم و بهش عمل کردم
صدایی که بهم گفت برو سایت استاد یه سر بزن رو به وضوح شنیدم و همون لحظه اقدام کردم و با این شگفتی روبرو شدم
خدا رو شکر که در هر لحظه مراقب منه و به این وضوح داره منو هدایت میکنه که حواسم به مورچه ها باشه
امشب برای من شب قدر شد
در این شب مقدس بازم باید تجدید عهد کنم با خودم، خداوند و استاد عباس منش عزیز که بهتر از قبل باید عمل کنم.
باید لشکر یک نفره توحیدی خودم رو دوباره به پا کنم، تجهیزش کنم و مهارت های مقابله با شرک رو در وجودم افزایش بدم
استاد عزیز سپاسگزارم برای نجات من از آن زندگی
سپاسگزارم برای اینکه احساس خوشبختی می کنم
اینکه من توانستم شرایط خودم رو تغییر بدم
سپاسگزارم که به من یاد دادی بزرگ تر از شرایط زندگی باشم
به من یاد دادی که این من هستم که باید بر دنیا تاثیر بذارم نه اینکه دنیا بر من تاثیر بذاره
سپاسگزارم برای همه آنچه که تا همین چند سال قبل نداشتم و امروز به لطف آموزش های شما و خداوند در زندگی و شخصیت من وجود داره.
آموزش های شما استاد عزیز را بر لطف خدا برتر می دانم به این دلیل که لطف خدا تغییر نکرده است بلکه این من بودم که با استفاده از آموزش های شما تغییر کردم و از لطف خدا بهره بردم
من از آموزش های شما به لطف خدا رسیدم و اگر نبودید لطف خدا هم برای من نبود
داستان تبلیغ و دوره ای که خریدین و اینکه آخرش به این درک و هدایت رسیدین که نه، این راهش نیست، این درواقع در اختیار دیگران و مطابق میل دیگران رفتار کردنه… و این دید که میگین خوشحالم تو شک و تردید نموندم و با اطمینان دیگه بحث تبلیغ رو گذاشتم کنار… خیلی قشنگن اینا و مرسی که با ما به اشتراک میذارین
من که بعد از اون ویدیوهای نتایج دوستان شما، مریدتون شدم واقعا به عنوان یه الگوی تمام عیار از نحوه عمل کردن به آموزه های استاد، و کلا هر چند وقت یه بار ویدیوهاتون رو یا وویس هاشو، نگاه میکنم و گوش میدم و استفاده میکنم از تجربیاتتون و نحوه ی کارتون و همیـــــــــــــشه دعاتون میکنم و آرزوی توفیق روزافزون:)
چقدر قشنگ بود که گفتین امشب ش قدر من بود، چقدر قشنگه این استمرارتون و سپاسگزاریتون از استاد
واقعا لذت بردم از خوندن کامنتتون و کلی استفاده کردم
از وقتی فایلهای شما را دیدم شدید برام ی الگوی منطقی،من ب وسیله فایلهای شما قبل عید تونستم کل بدهی هام ووام هام را تصفیه کنم،واقعا که فوق العاده ای ،در فایل توحید عملی6هم از خواندن کامنت شما لذت بردم،کلا هر کجا اسم شما را میبینم با لذت میخونم
امیدوارم که همیشه شاد موفق و ثروتمند و سعادتمند باشید
سپاسگزارم از آقای عطار روشن که چراغی را در ذهن من در رابطه با یکی از ترمزهای ثروت روشن کرد که من از اون اطلاعی نداشتم و فکر نمیکردم که این یک ترمز باشه و اون هم مهم دانستن و تاثیرگذاری
تورم هست و الان وقتی که دقت میکنم در مکالماتم با دیگران قضیه تورم همیشه مطرح است و در ذهن خودم هم مطرح است که اگر من پیشرفت زیادی نمیکنم علتش این است که قیمتها روز به روز افزایش پیدا میکنه و مغازهام پیشرفت چندانی ندارد و همینکه من بتوانم مغازهام را در همین وضعیتی که الان دارد نگه دارم شاهکار کرده ام .
و نکته جالب تر اینجا یه شرکی برام واضح شد که هر وقت مشتری میاد مغازه من برای اینکه مشتری را متقاعد سازم که از من خرید کند بحث تورم و گرانی را پیش میکشم که بگم من مقصر نیستم که این اجناس قیمتش بالا رفته و مشتری هم حرف منو تایید میکنه و به گله و شکایت میپردازد و به این صورت از من خرید میکند و منم خوشحال از اینکه با این حرفم اجناسم را به فروش رسوندم ولی غافل از اینکه با این عملم مرتکب شرک شدم و الان به یاد این سخن پیامبر اکرم افتادم که میفرماید قسم دروغ باعث فروش کالا میشود اما برکت از اون کار خارج میشود.
و دقیقاً این کار من هم نوعی فریب و دروغ درش هست و بعضی وقتا خیلی ظریف عمل میکنم و خودمو گول میزنم که مرتکب دروغ نشدهام و اون اینکه به مشتری عیب اجناسی که درش عیبی هست را بیان نمیکنم که من فکر میکنم بک گراندش همون شرکه که مشتری از دستم نرود و فراموش میکنم که مشتری خداوند است و افرادی که میان از من خرید میکنند دستان خداوند هستند و مورد دیگه که من فکر میکنم بتوانم با چنگ زدن به آن مغازهام را پیشرفت بدم این است که اجناس را به قیمت گزاف بفروشم در صورتی که اگر به روی خداوند حساب باز کنم و باور به برکت او داشته باشم و دو تا چهار تا نکنم حتماً پیش رفتم تصاعدی خواهد شد پس هنوز جای کار دارم تا خداوند را به قدرتش را و بخشندگیاش را و رزاق بودنش را و کریم بودنش را وهاب بودنش را باور کنم که آنچه خداوند به من میدهد هیچ احدی نمیتواند برام بدهد .
باشد این سخنان از من به یادگار تا هرگاه فراموش کردم به یاد بیارم و تشخیص بدم اصل چیست و به فرعیات نچسبم .
ممنون از استاد گرامی که باب این سخنان را باز کرد و خداوند از دل آن توسط آقای عطارروشن به من متذکر شد که دچار انحراف نشوم در زندگیم
استاد عباس منش عزیز همیشه جلسات توحیدی شما مسیر زندگی منو تغییر داده
در فایل های قبلی توحید عملی هم در کامنت ها اینو نوشتم که این جلسه من وبه خودم آورد که کجاها حواسم به مورچه ها نبوده
این بار هم بعد از حدود یک دهه همراهی باشما باز هم یک جلسه توحید عملی دیگر منو به خودم آوردم که گرفتار مورچه های سیاه شدم و حواسم نیست
خدا رو شکر
یکی از خوشحالی های امشبم اینه که هدایت خدا رو دریافت کردم و بهش عمل کردم
صدایی که بهم گفت برو سایت استاد یه سر بزن رو به وضوح شنیدم و همون لحظه اقدام کردم و با این شگفتی روبرو شدم
خدا رو شکر که در هر لحظه مراقب منه و به این وضوح داره منو هدایت میکنه که حواسم به مورچه ها باشه
امشب برای من شب قدر شد
در این شب مقدس بازم باید تجدید عهد کنم با خودم، خداوند و استاد عباس منش عزیز که بهتر از قبل باید عمل کنم.
باید لشکر یک نفره توحیدی خودم رو دوباره به پا کنم، تجهیزش کنم و مهارت های مقابله با شرک رو در وجودم افزایش بدم
استاد عزیز سپاسگزارم برای نجات من از آن زندگی
سپاسگزارم برای اینکه احساس خوشبختی می کنم
اینکه من توانستم شرایط خودم رو تغییر بدم
سپاسگزارم که به من یاد دادی بزرگ تر از شرایط زندگی باشم
به من یاد دادی که این من هستم که باید بر دنیا تاثیر بذارم نه اینکه دنیا بر من تاثیر بذاره
سپاسگزارم برای همه آنچه که تا همین چند سال قبل نداشتم و امروز به لطف آموزش های شما و خداوند در زندگی و شخصیت من وجود داره.
آموزش های شما استاد عزیز را بر لطف خدا برتر می دانم به این دلیل که لطف خدا تغییر نکرده است بلکه این من بودم که با استفاده از آموزش های شما تغییر کردم و از لطف خدا بهره بردم
یه مدتی بود این ذهن نجواگر می گفت که تو شرک داری، تو با اومدن به سایت حالت رو خوب میکنی و اگه راست میگی بدون اومدن به سایت باید حالت خوب باشه.
منم برای اینکه بهش ثابت کنم اینطوری نیست، گفتم باشه یه هفته به سایت سر نمیزنم ببینم دیگه چی داری بگی.
بعد صدای شما واضح تو گوشم پیچید که گفتید:شده روزی چند بار به سایت سر بزنم ولی نشده سر نزدم، و اگه سر نزدم اشتباه کردم.
بعد که این صدای شما را شنیدم فهمیدم که آره میخواد مرا از راه راست دور کنه. و فرداش کامنت شما را که دیدم خدا را شکر کردم که چقدر واضح ما را هدایت می کند.
خواستم همون موقع براتون بنویسم و از شما تشکر کنم که نشد تا امروز صبح که هدایت شدم به این کامنت در توحید عملی 6
abasmanesh.com
آقای عطار روشن سپاس گذارم که صادقانه در کنار ما هستید.
در پناه حق شاهد تحول عظیم تر کاری و زندگی باشید و یه فایل دیگه از تحولات عظیم تان بفرستید و استاد اون رو روی سایت بذاره.
در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
و سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و اعضای خانواده صمیمی ام در سایت عباسمنش
چقدر به موقع این کامنت شما رو خوندم و فایل استاد رو دوباره گوش کردم من الان یک ساله به کیش مهاجرت کردم و کار املاک انجام میدم همیشه همکارانم رو که میدیدم دائم تو اینستا درحال تبلیغ هستند و راه های مختلف که چطور فالوور بیشتر جذب کنند و منو تشویق میکردند که تو هم برای اینکه مشتری بیشتر جذب کنی شروع کن ومن به خودم میگفتم مشتری واقعی رو خود الله یکتا میفرسته تا اینکه نجواهای ذهنیم منو متعاقد کرد ببین استاد و خیلی های دیگه سایت دارند و تبلیغ کارشون رو اونجا انجام میدن تو هم اینستا رو شروع کن و با این استدلال یک دوره اینستا از یکی از اساتید موفقیت که بصورت رایگان در کانالش قرارداده بود و تهیه کردم و دو جلسه اون رو پیش رفتم و تو اون دوجلسه یک حسی بهم باورهای شرک آلود رو نشون میداد اما باز ذهنم جلو میومد و دلیل الکی امروز صبح که از خواب بیدار شدم گفتم خوب برم سراغ جلسه سوم که یک حسی بهم گفت ایمیلاتو چک کن چون هروقت شما کامنت میذارین سایت برام پیغام میده و همیشه کامنت های شما رو باعشق میخونم و با اینکه این کامنت شما مال چند وقت پیش بود شروع کردم به خواندن وای پسر درست به موقع بود بابا مشتری رو خدا میفرسته و شروع کردم به مرور همین دیشب و دیروز و این چند روز گذشته چندین و چند مشتری دارم کارشون و پیگیری میکنم که هیچکدوم رو از اینستا پیدا نکردم و به آید الله یکتا کارشون رو انجام میدم باز هم سپاسگزار خداوند هستم که منو در مسیر درست قرار داد و برای شما دوست عزیز و استاد گرامی و همه اعضا خانواده از درگاه خداوند توانا رب العالمین سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت دنیا و آخرت رو خواستارم
چقدر این راستگویی شما و راحت بیان کردن نقاط ضعف تون تحسین برانگیزه هست و دوست دارم منم راحت و بدون ترس به اشتباهاتم اعتراف کنم.
خوندن کامنت تون باعث شد درس بگیریم بخصوص از قسمت تبیلغات که برای انجامش وسوسه شده بودید
یه خاطره ای از چند روز پیش تعریف کنم
من چند مدتی کارم را تازه شروع کردم و مشتری به تعداد خیلی کم دارم و کارم آنلاین است
در اینستاگرام تولید محتوا میکنم و کارهای خودم را به اشتراک میزارم
چند مدتی بود آنقدر ذهنم را به اینستاگرام و استوری و پست بسته بودم که درهای دیگه را برای خدا بسته بودم و هر روز تعداد فالورها و لایکها و بازدیدها را چک میکردم
تا اینکه هدایت شدم به لایو شماره 3 که اونجا استاد تکلیف منو با خودم روشن کردند و به اصطلاح یکی از دوستان برجکم را نشانه گرفتند :)
اینکه اصل و ول کردی و به فرع چسبیدی چرا؟؟؟
به خداوندی خدا از اون روزی که تمرکزم را از تعداد لایک و ویو و کامنت برداشتم مشتری از در و دیوار برایم می بارد
خدایا شکر که در کنار هم هر روز یاد میگیریم و رشد میکنیم
توحید توحید همه چیز است چند سال پیش اتفاقی فایل فقط روی خدا حساب کردن از استاد چندین بار شنیدم ولی درک نتوانستم به همین دلیل عمل هم نتوانستم. ضربه های شرک را پشت سر هم خوردم ولی نمی فهمیدم که از شرک وافتخار هم می کروم که من ریسک پذیرم و موفق می شوم از کتاب های مختلف باور کرده بودم که تا شکست نخوری موفق نمیشی واین نگرش بلای سرم آورد که شبو روزم را گرفت تا هنوز در گیرم ولی کمی بزرگ شدم و کم کم حل می کنم در آن موقیعت قرار دارم در پرداخت بدیهی استم همه اش از شرک بود ولا غیر این تجربه باعث که دیگر تا زنده وام و قرض نگیرم ضمانت نشوم بدون تکامل حرکت نکنم ومهم به هدایت خداوند گوش کنم کا در گذشته فقط به حرف دیگران پیش می رفتم به ادعای رفیق داری وو.. که خیلی ضربه خوردم که تعریفش نیاز نیست ورسیدم به اون مرحله تسلیم بودن که خداوند هدایت کرد به خانواده الهی وخداوند را سپاس گذارم که هیچ وقت تنهام نمیگذاره و هدایت می کند..
در این چند ساله به این نتیجه رسیدم که هر موضوعی که در من به صورت باور دراومده دیگه درباره اش حرف نزدم، به دیگران نگفتم، از کسی ایراد نگرفتم که ببین فلانی باورهاش داغونه، کسی رو سرزنش نکردم که چقدر باورهای درب و داغونی داره
هر موضوعی در ذهن به شکل باور در بیاد در اون موضوع سکوت می کنی
دیگه نه به کسی میگی و نه در ذهن خودت مرور می شه و به همین دلیل صحبت درباره اش کم و کمتر میشه
اگه من باور کرده باشم که تورم بر زندگی من تاثیر نداره دیگه نباید آگاهانه یا ناآگاهانه این عبارت بر زبان من بیاد
به محض اینکه موضوعی به باور تبدیل بشه دیگه نه درباره اش فکر میکنی و نه صحبت می کنی و نه واکنش میدی
خیلی وقته درباره خیلی از موضوعات که دراین چند ساله متوجه شدم باور اشتباه هستند دیگه در ذهنم گفتگویی وجود نداره، نجوای ذهنی درباره اینکه مثلا موفق نشدی بخاطر مدرک نداشتنه یا خیلی از موضوعات دیگه وجود نداره
نه با خودم درباره اش فکر میکنم و نه در شرایط سخت که استاد گفتند این افکار در ذهنم مرور میشه
اینکه در شرایط سخت باید ببینم چه افکاری در ذهنم مرور میشه که می خواد بگه به این دلیل و اون دلیل و همون دلیل ها باورهای اشتباه من هستند که مغز ازشون استفاده می کنه برای هجوم افکار منفی
به نام خداوند هدایتگر و هادی
سلام ب شما دوست خوبم
خداروشکر ک هدایت شدم مورچه سیاه ام رو پیدا کنم، من قبلا هم این کامنت رو خونده بودم ولی هیچ درکش نکردم و گفتم خب من ک از تورم نگفتم هیچ وقت و ازش رد شدم، چند روزی هست ک حسم بهم میگفت توحید عملی 8 و من میگفتم خدایا اون در مورد ژنیتک میگه من فعلا لازمش ندارم ب دردم نمیخوره، ولی دیشب گوشش دادم و بعدش گفت کامنت های برتر گفتم چشم. نمیدونستم این حس خداست بعدش حکمت اش رو فهمیدم، چه لذتی داره گوش دادن ب فایل هایی ک خودش میگه، انگار برت میداره مستقیم میزاره جایی ک مشکلت اونجاست و سریع مشکلت رو پیدا میکنی.
در حین خوندن کامنت تون، یادم اومد منم میگم خب آره تابستونه دیگه مغازه ام بایدم خالی باشه( لوازم التحریر دارم) ینی هرکس می پرسید چه خبرا خوبه کار و بار، من میگفتم خداروشکر بله خوبه بالاخره تابستونه فعلا، و جالبه دقیقا منم ایراد میگرفتم ب کسانی ک رزق و روزی رو ب مناسب خاصی می چسبوندن، مثلا بگن عاشورا شد، تعطیلی شد مشتری نیست، رزق ما هم قطع شد.میگفتم چه راحت قدرت رو از خدا می گیرن، خداست ک رزق ما رو میده.
و دقیقا موقعی هم ک مشتری نمی اومد و خلوت تر بود مغازه ام، هجوم افکار منفی می اومد ک اره تابستونه و تابستون، باید بسوزی و بسازی، و در پی اش کلییی نجواهای ناامید کننده و ترس از آینده و فرداها بهم میداد، با اینکه خدای مهربونم ب مو میرسونه ولی هیچ وقت نمیزاره پاره بشه، ولی خب میتونست افکار من بهتر از این رو بسازه و ب طبع تجربه های بهتری هم داشته باشه.
و الان خدا بهم گفت از طریق جملات استاد چه جوری میخوای ژنتیک رو از عوض کنی، گفت اگر باور داشته باشی تابستون مشتری نیست، روزهای تعطیل مشتری نیست، چه جوری میخوای روزهای تعطیل رو از بین ببری؟ میتونی؟ میتونی ب خدا بگی تابستون رو سریع تموم اش کن من نمیخوامش. وقتی بپذیری همینی ک هست و راهی نداره خب جهان میگه چشم منم بهت نشون میدم، منم هدایتت میکنم ب موقعی ک مغازه های لوازم االتحریر دیگه رو می بینی ک مشتری ندارن و سرشون خلوته و باورت تایید میشه. چرا نمیگی ایراد از منه، ایراد از باورهای محدود منههههه ک این رو دارم تجربه میکنم.
واقعا چه جمله و نکته طلایی اینکه وقتی اوضاع سخت میشه و نجوا میاد سراغ مون اون موقع ببینیم چه افکار محدود کننده ای داریم، همونا شرک هستن، همونا مورچه سیاه هستن، همونا ترمزهامونن.
و من توی کانال عمده فروش لوازم التحریر عضوم ک قبلش ترک کرده بودم ولی دیشب مجدد عضو شدم، و روزانه 40 الی 50 فروش عالی دارن، تازه عمده، پس این لوازم التحریر هایی ک از ایشون سفارش میدن چطور میفروشن؟ مگه برا اونا تابستون نیست؟ پس چطوره ک هی اسم هاشون تکرار میشه تو مرسوله های پستی؟ این یعنی اونا دارن ب راحتی میفروشن و باور نکردن ک تابستون روی رزق و روزی شون تاثیر داره. اونا میگن ما همیشه مشتری داریم. قدرت رو از خدا نگرفتن بدن ب فصل ها و روزهای هفته. تازه من توی یکی از کانالها عضوم خدا میدونه چقدرر از این کانال ها و فروش ها هست بازم.
و حالا وقت عوض کردن این باور هست، جایگزین کردن این باور محدودکننده با باور فراوانی، عضو کانال مرسوله اش شدم و هر روز ب خودم میگم ببییین اینا فروختن پس توهم میتونی. باید منطق و فکت براش بیارم، باید تجربه های فروش خودم رو ب یادش بیارم، مثلا همین دیشب آخرای کار ک داشتم کامنت شما رو بارها و بارها میخوندم و میگفتم یافتم یافتم دوتا مشتری خیلی خوب با فروش خوب داشتم ک گفتم خدایا شکرت بیا اینم مهر تایید از سمت خدا، گفتم خدایا تو خودت هدایتم کردی پیداش کنم، خودتم راه حلش رو بگو، گفت عضو شدن تو اون کانال، تایید فراوانی جهان، تایید قدرت خرید مردم و روز ب روز اوضاع بهتر شدن، گفت جلسه 1 و 2 قدم 4 ک منطقی کنی برا خودت ثروت رو.گفتم چشم
بازهم ممنونم از شما، بسیار از تجربیات شما می آموزیم و افتخار ب همکلاسی بودن میکنم، منم مثل شما مغازه دارم و بارها یاد حرکت های شما افتادم و ب خودم مسیر درست رو گوشزد کردم، منم دفترها پر کردم، منم قفسه هام رو مرتب کردم، تمیز کردم، مشتری می اومد من متوجه نمیشدم چون تو سایت بودم، منم با خوندن آیه های قرآن اشک ریختم، منم دیدمش تو مشتری هام، منم یادم اومد قرض نگیرم، قسطی ندم بگم نه،کتابخانه ام شده، و مجدد من هم میخوام از این منطقه امنی ک برای خودم ساختم بیام بیرون و مغازه ای ک همه میگن بمون حالا ک اوضاعت خوب شده میخوای بری، و من میگم جای من اینجا نیست، باید برم و تجربه کنم، باید برم کاری ک بهش عشق و علاقه دارم رو انجام بدم. شما الگوی بسیار خوبی هستید برای رفتن در دل ترس ها و ناشناخته ها. خدای شما ب یاری من هم می آید.
سلام بچه های پاکار سایت عباس منش و تیم پشتیبانی خفن سایت
امید دارم هر کجای این جهان زیبا هستید شاد ، سلامت ، سعادتمند و ثروتمند باشید
استاد عزیزم چقدر ریتم شروع فایل معرکه بود بی نهایت ازت سپاسگزارم ؛ من رو غرق در زیبایی های خدای مهربانم کردی عالی بود عالی
چقدر خودتون عالی تر و زیبا تر و خوش اندام تر شدید؛ دمتون گرمکه خط شکن باورهای محدود کننده ما شدید
چقدر منظره پشت سرتون زیبا و دلنشین بود
واقعا این پردایس زیبا قابل تحسین و یک شگفتی هستش
استاد عزیزم تو مقطعی از زندگیم به دست آوردهای بزرگی رسیدم بخصوص که سن کم داشتم ، داشته هام بیشتر تو چشم میومد و بیشتر همرو از عملکردم متعجب میکرد مثلا درآمد به دلار و خرید خودروی صفر کیلومتر و… توی سن 20 و 21 سالگی برام اتفاق افتاده که واقعا نگاه همه رو به سمت من جلب کرده بود ولی هیچوقت یادم نمیاد که اون زمان با وجود اون همه زیبایی تو زندگیم یه بار حتی از سر زبون نه ته دل گفته بودم خدایا شکرت یا خدایا دمت گرم اصلا خدا تو زندگیم و دست آوردام جایگاهی نداشت تا اینکه چرخ جهان هستی چرخید
و من رو به جایگاه از سیلی خوردن رسوند و به یک آن توی چندین ماه همه دست آوردام صفر شد و شروع به نزول کرد تا جایی که توی بدهی هم افتادم
انقدر از جهان هستی چک و لگد خوردم تا مسیر درست برام آشکار شد
اون روزا که شرایطم خوب بود قبل از منفی شدنم اصلا به یاد لطف خدا نیفتادم اصلا نفهمیدم بابا دلیل این موفقیاتا چیه تا اینکه داسته هامو از دست دادم و اون جا بود که گلایه هام از خدا شروع شدو چون تو شرایط منفی و تنهایی به سر میبردم و نمیتونستم خودم رو از وضعیت پیش اومده ببخشم فقط سر حرفم این بود چرا باید اینجور میشد
که الان بعد گذشت حدودا 3 سال از اون روزا واقعا بابت اون روزا بی نهاااااایت سپاسگزارم
اون روزا تکامل من بودن تکاملی که بشینم و بگم خدایا من دیگه تسلیمم تو کمکم کن
خدایا فقط دیگه تو رو دارم تو کمکمکن
و هدایتا استارت خورد
اتفاقات منفی شروع به محو شدن شد
آدمای اضافی شروع به حذف شدن شد
و رشد زندگی دوباره استارت خورد
امروز که این دیدگاه رو مینویسم فقط و فقط یک قدرت برتر در زندگی من وجود داره اون هم خداست و تمام داشته هام رو مدیون بزرگی و رحمت خدا میدونم که بعد از اینکه دید من هم میخوام تغیر کنم دستم رو گرفت و به مسیر درست ، مسیری کسانی که بهشونپاداش میده هدایت کرد
نمیتونم بگم این ایمان هنوز در عمل بصورت 100 درصد هست ولی به قطعیت میتونم بگم در تلاش هستم به 100 درصد برسونم که زندکیم رو رها کنم برای خدا تا خدا بسازه چون میگن خدایا تو بساز ، تو بسازی قشنگه
توی مسیری سراشیبی که داشتم فقط یه درس بزرگ برام اتفاق افتاد که با ارزش ترین قسمت زندگیم هستش اون هم اینکه خودت رو ، زندگیت رو ، سلامتیت رو ، وضعیت مالیت رو ،
بسپارش خدا
خدا خودش به بهترین شکل دستت رو میگیره و ما رو بسمت خواسته هامون هدایت میکنه
استاد سه سالی هست که روی خودم کار میکنم و خداروشکر همیشه ته دلم ته ذهنم قدرت اصلی خدا بوده و باقی رو دستی از خدا دیدم که برای انجام کارهای من ( بنده ای که نگاه خدا رو با افکار و توجهاتش به سمت خودش جلب کرده ).
فایل فوق العاده ای بود بی نهایت از خدای مهربان بابت هدایتم به این فایل زیبا و داشتن استاد عزیزی چون شما سپاسگزارم
باسلام خدمت استاد گرانقدر، خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم
من این فایل رو هنوز ندیدم، ولی وقتی دیدم عنوان فایل جدید درباره توحیده خیلی خیلی ذوق کردم و شوکه شدم و لذت بردم به خاطر هدایت و نشانه هایی که خداوند به صورت دقیق و سر موقع به انسان نشون میده.
به قول اون جمله معروف استاد که میگه مثل اینکه خداوند همه کاراشو ول کرده و داره فقط منو راهنمایی میکنه.
دلیل ذوق کردنم موقع دیدن این فایل اینه که امروز صبح داشتم به احوالاتم فکر میکردم و احساس میکردم که یه ذره آرامشم داره دچار تزلزل داره میشه و و داشتم با خودم میگفتم که دلیل این افت آرامش به باورهای توحیدی برمیگرده و احساس میکردم که باورهای توحیدی ام نیاز به تقویت داره و لذا تصمیم گرفته بودم که دوباره فایلهای توحیدی رو گوش کنم.
الان هم که شب شده بود داشتم کامنت های قبلی خودمو مرور میکردم که احساس کردم بهتره یه سری به صفحه اصلی بزنم تا ببینم استاد فایل جدید گزاشتن ،که دیدم این فایل رو استاد آپلود کردن و اون لحظه خیلی خوشحال شدم و شکرگزاری کردم که خداوند این فایل رو برای من به عنوان نشانه قرار داده و این باعث شد که باز ایمانم به هدایت و الهام الهی بیشتر بشه و اطمینان صددرصد دارم آگاهی های این فایل برام چراغ راه زندگی ام میشه.
در پایان از استادم و خانم شایسته و تیمشون هم تشکر میکنم که این آگاهی های الهی رو با ما به اشتراک میزارن و از خداوند براشون سلامتی و موفقیت روزافزون خواستارم.
« شرک خفی در دل مومن همچون راه رفتن مورچه ای بر سنگ سیاه در دل تاریکی شب، پنهان است.»
استاد من بایه بار گوش دادن ب این فایل، دوتا از باورهای شرک الودم رو پیدا کردم که اصلا فکرشو نمیکردم…
من تو ته ذهنم، مامان و بابام، بخصوص مامانم رو تاحدی مقصر میدونستم ک خیلی دیگ بما راحت گرفتن… چون من مامانم خیلی حساس هست رو بچه هاش کلا خیلی احساس مسئولیت میکنه بیش از حد و میخواد اب تو دلمون تکون نخوره
من میگفتم همیشه ک اگ مامان اینا یکم ب ما سخت میگرفتن ما مستقل میشدیم.. مقصر اونان…
و واقعا استاد این ته ته ذهنم بود همیشه..
البته ک من هر نتیجه ای دارم از وقتیه ک سعی میکنم هر اتفاقی میفته فقط خودمو مسئول بدونم. و قدرت رو فقط ب خدا بدم…
یعنی واقعااا که همه چی توحیده..
ولی من فهمیدم انقدرر باورهای شرک الود تو ذهنم هست که خودمم نمیدونم…فقط باید خدا کمکم کنه که پیداشون کنم.
من وقتی نتایجم بهتر میشه که باورهای شرک الود بیشتری تو ذهنم بفهمم و باورتوحیدی رو جایگزینش کنم.
یه مورد دیگ متوجهش شدم دررابطه با بحث ژنتیک هست..
من و همسرم برا بارداری تصمیم داریم ازمایشات ژنتیک بدیم و منتظر هستیم ک بگن کی بریم..
و چون برادرزاده همسرم یه مشکل ژنتیکی داشتن.
و استاد من همیشه میگفتم ک من مطمئنم که بچه من سالمه حتما ولی این ازمایشا برا اینک خیالم راحت باشه…
استاد این جمله شما ک گفتین اگ باور کنی ژنتیک نمیزاره بارداری سالم داشته باشی همین میشه..
این جمله منو تکون داد…
من چرا میخام برا اینک خیالم راحت باشه ازمایش بدم؟ چون خیالم راحت نیس دیگ … یعنی من ژنتیک رو موثر میدونم پس.. یعنی من یه عامل بیرونی رو موثر دونستم و باورم شرک الوده..
استاد دررابطه با باوری که راجب سید ها هم گفتین.. ..همسرمن سید هستن و بسیااااار صبور و مهربانن
واقعا ک همه چی باوره…. و اصلا رو همه صدق نمیکنه کسی که باورش کنه براش اتفاق میفته.
استاد جان سپاسگزارم بابت این فایل بینظیررررر
از خدا میخوام کمکم کنه تا باورهای شرک الود رو پیدا کنم و توحیدی عمل کنم.
استاد من واقعا این خیلی زیاد درباره سلامتی و ژنتیک این باورارو داشتم و البته هنوز هم هم خودم و هم خانوادم داریم
یکی از باورای خیییلی قوی که دارم اینه من و خانوادم خیلی زیاد استعداد چاقی داریم بطوریکه برادر مرحومم همیشه میگفت بچه ها من آب میخورم وزنم بالا میره و این شده بود یه باور بسیار وحشتناک و مخرب که هنوز هم داریم باهاش دست و پنجه نرم میکنیم
و دقیقا همین روزها که من تحرک زیادی نداشتم و غذام یکم بیشتر شده بود و ازونطرف اون باوره باعث شدن سه کیلو اضافه کنم و واقعا خیلی باور اشتباه و غلطیه خیلی شدید هم متاسفانه نهادینه شده تو ذهن هممون .از خدا میخام هدایتمون کنه تا بتونیم این مسیله رو حل کنیم
اما یه باور مخرب دیگه هم که مرتبط با همین ژنتیکه دارم که باز هم متاسفانه خیلی جدی رو همه خانوادمون تاثیرات منفی گذاشته و این باوره که ما خانوادگی ژنتیکن بدن ضعیفی داریم ،استخون بندی ضعیفی داریم
و همین باور اشتباه باز هم باعث خیلی مشکلات تو جسممون شده و خودم متوجه شدم بارها و بارها این جملات رو با بقیه استفاده میکنم و واقعا ناخواسته میاد و همون لحظه بخودم میگم عه این چه حرفیه من قوی هستم من بدن نیرومندی دارم .اما باز هم باورام مشکل دارن و مث همیشه و در هر لحظه از خدا میخام که کمک کنه تا بتونم باورهای اشتباه و بقول شما استاد عزیز شرک آلود رو تغییر بدم
استاد ازتون واقعا سپاسگذارم که با گذاشتن فایلای پرمحتواتون من و خیلی های دیگه رو مجبور میکنید تا به خودمون بیایم و حواسمونو جمع کنیم که چطوری و به چه راحتی داریم شرک میورزیم و حواسمون نیست .
برای همه دوستانم و خانوادم و شما استاد عزیزم سلامتی و شادی خییلی زیادی رو آرزو میکنم
گفتم چرا مثل این چندوقته اخیر کامنت گذاشتن برا فایلها دانلودی رو بی دلیل به تاخیر بندازم،الان به صحبتهای بسیار ارزشمند استاد گوش دادم و اومدم اینجا دیدگاهمو بنویسم
«شرک در دل مومن مانند راه رفتن مورچه بر روی تخته سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهانه»
خدای من چقدر خود من از نسل های الان و نسل های قبلی اینو شنیدم یه عده افراد هستند که تمام قدرت جهان دستشون هست و هر تصمیمی که اینا بگیرند همون میشود و هرکسی رو بخواهند میذارند رئیس جمهور یا خیلی مشهور بشه و یه عالمه از این چرندیات و توهماتی رو که برا خودشون ساختند
من خودم واقعا از همون بچگی کوهی از شرک و ایراد بودم و هستم اما خداییش هیچوقت این دیدگاهم نه داشتم و نه خوشم میاد داشته باشم
که بگم یسری گروه یا افراد غول هستند که همه کاره دنیا هستند و مردم هستند وقتی همچین جمله ای رو میشنوم خیلی زود قاطی میکنم
*و واقعا وقتی به این دیالوگ که خیلی هم دیدم در تفکرات آدمهای زیادی وجود داره میگم منم جای خداوند باشم میگم زلت و بدبختی تمامأ حق همچین آدمهایی ست که چنین تفکرات بی ارزشی دارند و اینجور افراد با همچین تفکراتی باید بدبختی و بیچارگی تاج روی سرشون و زندگیشون باشه ،،آخه دارند این پیامو به جهان ارسال میکنند که خدایا تو هیچ قدرت و توانایی نداری اما اون بنده های عجیب و غریب دارند و خداوند هم که عصبانی نمیشه بلکه قوانین سیستم هست که داره پاسخ همجنس و هماهنگ با باورهاشونو بهشون برمیگردونه و منم میگم اینجور آدمها نباید زندگیشون بهتر از این باشه بلکه هرروز بدتر و داغون تر و بیچاره تر بشه
آخه خودشونن که دارن میگن ما بیچارگی رو میخواهیم از واژه اش معلومه «بیچاره»
یعنی کسی که هیچ چاره و راهکاری برا خودش نمیذاره میگه نیست وجود نداره
من خودم یسری از شرک های وجودمو میدونم اما واقعا و تماما میپذیرم که ایراد از منه نه از بیرون من و میگم خدایا من در فلان چیز شرک بسیار دارم و منو ببخش و ازت کمک و هدایت میخوام که بتونم باورهامو تغییر بدم بسمت توحید
بارها شده که دیدم بعضی ها تو صحبتهاشون میخواند اصرار کنند که یسری افراد و گروهک ها هستند که همه قدرت جهان دستشونه اولأ که من وارد اون بحث نمیشم و برعکس قبلا اصلا علاقه ندارم که بخوام باهاشون بحث کنم ولی اگه ببینم خیلی اصرار دارند تا منم حرفشون رو تایید کنم خیلی ساده و محترمانه و از زاویه خوبی وارد میشم و میگم من که اصلا با این دیدگاه موافق نیستم حتی استادم که تو زمینه تخصصم همیشه کنارش هستم در بعضی موارد همچین صحبتها و دیدگاهی داره و اصرار داره به من بگه و منو قانع کنه میگم این اصلا درست نیست بلکه شرک محضه اما میدونم چجور و با چه نوع جملاتی بگم که ناراحتی ایجاد نشه بلکه نفوذی میگم
اما واقعا اینطور نیستم که بخوام خودم شروع کننده و تغییر دهنده آدمها باشم مگر اینکه بخواند با اصرار کاری کنند که منم مورد تاییدشون بشم چونکه بارها بوده خیلی قاطعانه بر خلاف صحبتهای استاد حرف واقعی دلمو گفتم بهش بدون اینکه ناراحتی ایجاد بشه
خب در کل فقط بچسبیم خودمون و عملکرد خودمونو من که هرروز بیشتر سکوت اختیار میکنم و بیشتر دست رو کلاه خودم میذارم و دنبال ایرادهای خودم هستم نه دیگران نه تغییر دیگران
چونکه خودم میبینم یه عالمه ایراد دارم حتی بعضی هارو میدونم ولی هنوز بدرستی نمیتونم تغییرشون بدم و به همین دلیل هم هرزمان کسی ایراد واقعیم رو بهم میگه یا دوستان اینجا در کامنتها بهم بگن ناراحت نمیشم راحت تر از قبلا میپذیرم چونکه هرروز سازندگی و تغییر درونی برام مهمه نه دفاع کردن های بی خود،
من امروز صبح در تمرین ستاره قطبی یسری تمرینهای حال خوب کن برا خودم نوشتم و به خاطرات زیبا فکر کردم باعث شد امروز دوتا از همسایه های محل کارم اومدن تحسینم کردند یکیشون یه خانم بود که اومد بهم گفت یه خورده نگران شدم فکر کردم نیستی چونکه شما خیلی خوبی منم بهش گفتم اتفاقا منم همیشه میگم شما خیلی باشخصیتی و من تحسین تون میکنم اونم در جواب تشکر کرد،
وقتی میتونم عمیقانه به این زندگی بسیار کوتاه بنگرم میگم خدایا آخه شرک و احساس چرا، و چقدر خداوند سریع العجابه امشب قبل از گوش دادن این فایل داشتم میگم خدایا من به فلان خواسته چندروز قبلم نرسیدم اما وقتی جهان فراوانی رو داریم چرا احساس ناراحتی و نارضایتی پس من وظیفه ام اینه که فقط از زندگی لذت ببرم اگه میگم من به خداوند ایمان دارم که بی نهایته
استاد واقعا این دیدگاه شما یکی از بهترین و مورد پسندترین ویژگی هایی ست که مورد پسند منه شما درمورد این عدد سنی و نا محدود بودن در هر چیزی داری چیزی که کمتر از 99درصد انسانها دارنش و خود منم انصافا این ویژگی رو همیشه یا اکثریت زندگیم اصرار به باور داشتنش دارم و خداروشکر منم از این لحاظ مشابه شما هستم و اصلا در این مورد نمیتونم غیر اینو بپذیرم و باور کنم
یعنی همین الان یه عالمه از انسانهای بظاهر موفق یا مشهور و بزرگ رو میبینم که خود من بارها شده با چندتاشون صحبتهایی داشتم وقتی میگفتم میشه در این موارد بی نهایت و فراوانی رو تجربه کرد اما اونها خیلی شدید جبهه گرفتند و اصرار کردند که نه تو اصلا داری اشتباه میکنی و نا درست میگیم که در فلان چیز،عدد سنی برای رسیدن به بدن خوب،به اهداف،و…نمیشه غیرممکنه و این درسته نه اونی که تو داری
اما من هیچ زمان همچین حرفشون تو کتم نرفت چونکه همیشه میگم خدای سلیمان خدای منم هست
خدای نوح خدای منم هست
خدای استاد عباسمنش خدای منم هست
خدای ابراهیم خدای منم هست
و…
درسته هنوز اونطور که میخوام از خودم و باورهام راضی نیستم اما چونکه همچین تفکراتی در پیش زمینه ذهنم هست میبینم چقدر حالم بهتره چقدر احساس خوشبختی بیشتری میکنم
و اصلا توجهم نمیره سمت اینکه آقا گرونی میشه
قحطی میشه
سختی میشه
و… یه عالمه از افکارهای شرک آلود و بی ارزشی که اکثریت دارند
واقعا بابت این حال خوب از خداوند سپاسگذارم و همچنین شما استادان عزیز و شما دوستان عزیزی که همیشه سعی بر مسیر اصل و درست هستید نه اکثریتی که در فلاکت باوریشون دارند زندگی میکنند
بعضی ها فکر میکنند مشرک بودن و بدبخت بودن یعنی صرفا فقط باید از لحاظ درآمدی ضعیف باشی اما من یه عالمه آدم دیدم و میشناسم که میلیونر و میلیاردر هستند اما همچنان همون افراد مشرک و بدبخت هستند و اتفاقات زندگی رو میدند دست عوامل بیرون و اون حال و احساس خوب و خوشبختی درونی رو که باید داشته باشند رو ندارند
پس مشرک بودن فراتر از فقط داشتن درآمد بالا هست درآمد بالا خیلی خوبه و باید در زندگی هرکسی باشه چونکه خداوند خودش غنی هست بنده هاش هم باشید اینچنین باشند اما فقط جزئی از ایمان به خداونده نه همش
ای که مرا خوانده ای راهو نشانم بده و تا الانم که نشونم دادی و بستگی به همت و عملکرد من داره
سلام استاد عزیز و نازنین
اولا خدا رو شکر میکنم که بعد از ماهها یک فایل از سریال توحید عملی تهیه شد و من در زمان عضویت ام،میتوانم کامنت بنویسم.
ازتون سپاسگذارم استاد.
دوما اینکه، چیزی که من را عاشق شما میکنه اینه که وقتی در مورد توحید صحبت میکنید،اساسا لحن و مدل شما تغییر میکنه.
حتی عصبانی هم میشید و با تحکم تدریس میکنید.
حالا تجربه خودم از اجرای توحید در عمل،که از شما آموختم،را بصورت ارائه یک نوع پایان نامه دانشجوی شما تقدیم میکنم،هر چند دنیایی را با این آموزش ها خواهم ساخت.
مطالبم را با این شعر که یک باور قدیمی است آغاز میکنم:
شغال بیشه مازندران را
نگیرد جز سگ مازندرانی
این شعر را پدر مرحومم که در روحیات و اخلاق،مشابه پدر شما بودند،همیشه میخواندند باین معنا که،مازندرانی ها فقط با یکدیگر کار میکنند و تو حریف آنها نمیشوی.
بهمین خاطر با وجود ثروتی که داشت،هیچ وقت یک ویلا برای ما تهیه نکرد و همیشه حسرت یک ویلا داشتیم.
یکسال گذشته زمین کوچکی داخل شهر آمل خریداری کردم.
همواره آرزوی ساختمان سازی داشتم
سالیان سال پدرم که خود یک مهندس بود،با تحقیر بمن میگفت، گنده های ساختمان سازی در کار ناتوان شده اند،حالا تو میخواهی ساختمان بسازی…
من مهندس نیستم
بخاطر ضعف در ریاضیات رشته انسانی رفتم و در نهایت وکیل دادگستری شدم.
17 سال کار کردم و بعد از شنیدن یکی از فایل های استاد،تصمیم گرفتم دیگر پرونده قبول نکنم.
تصمیم خطرناکی بود.
چون دیگر درآمد نداشتم.
به یک دوره آموزشی نحوه اجرای ساختمان هدایت شدم.
همه دانشجویان مهندسین مجری و ناظر بودند و من هاج و واج.
تا دوره تمام شد استارت کار زده شد.
دقت کنید گفتم استارت کار زده شد،نه اینکه من استارت زدم.
کلام استاد را سرلوحه قرار دادم:
تو خود پای در ره بنه و هیچ مپرس
خود راه بگوید که چون باید کرد.
به والله به والله پول نداشتم
در واقع یک پولی جور کرده بودم،که شروع به ساخت کنم.
همون ماه ها بود که دوره روانشناسی ثروت یک رو خریده بودم،شما فرمودید بخودتون احترام بگذارید و اینها…،یک ماشین که قبلا گفتم هم مدل یکی از ماشین های شما بود،بهم پیشنهاد شد.
مالک اصرار کرد بخر،ماشین عالیه.
گفتم نمیخوام پولمو نیاز دارم برای ساخت.
چند شب بعد یکی از جلسات دوره ثروت یک رو گوش دادم،فردا زنگ زدم گفتم ماشین مال من،پول ساختمان میرسه.
استاد باور کنید لحظه آخر ماشین را مالک از نمایشگاه پس گرفت.
حالا من موندم و یک جیب خالی و یک زمین خاکی.
هدایت شدم به اینه یکی از واحدها را پیشفروش کنم.
مشتری رسید
پول داد.
فقط با 90 میلیون شروع کردم
فقط با توکل که پول میرسد.
الان که کامنت مینویسم،دومیلیارد تومن هزینه کردم.
مشتری یک میلیارد بیشتر نداد و واقعا توان ادامه نداشت.
الان میتونم بگم بقیه چجوری جور شد.
اما قبلش اصلا نمیدانستم از کجا قراره جور بشه.
اول مهر پارسال شروع کردم،الان نما را زدم و هفته آینده کلید میدم بصورت جارو کشیده.
یعنی فقط 10 ده ماه.منهای تعطیلات و روزهای بارانی.
که همان مهندسین گنده نمیتوانند ده ماهه جمع کنند.
حالا برسیم به بحث شغال بیشه و ….
استاد
باور ساختم،آملی ها بشدت مردمان مهربانی هستند.
به والله الان تمام اوستا کارها عاشق منند.
به برادرهای خودشان باندازه من رسیدگی نکرده اند.
میگن پولت برکت داشت.
استاد بخدا اوستاها رو بزور بیرون میکنم
میگن اینقدر اینجا واسه ما لذت بخشه،ما صبحها برعکس پروژه های دیگر ،با علاقه میایم سر کار.
یکی از دوستان عزیز،در مورد این ساختمون،در کامنت قبلیم نوشتند:
ساختمان شما الهی بود.
دقیقا این کلام الهام الهی بود که به زبان دوست عزیز جاری شد.
استاد
من ساکن تهرانم، آمل هفته ای یکبار میروم فوقش دو شب،
اوستاکارها،بموقع میان،مصالحی لازم باشه خودشان میرن میخرن،
روزای تعطیل سرمیزنن، خودشون کار رو پیش بردند.
یکی از یکی حلال خور تر.
مرتب منو دعوت میکنن به مهمانی هاشون توی روستاهاشون
الحمدلله رب العالمین.
استاد داستان این ساختمان الهی زیاد هست.
فقط اینو بگم،یکسال هست دفترم بستم،خدا شاهد هست از کل این 17 سال،بیشتر پول تو جیبم بود،هر جا خواستم رفتم،هر چی خواستم خریدم،خوردنی ،خوردم و خوابیدم و کیف کردم در اوج لذت و آرامش.فقط با این باور که برو دنبال علایقت،خدا میرسونه.
بگذارید از یک شروع دیگر بنویسم:
شب عید هدایت شدم باینکه یک مغازه در آمل تاسیس کنم
عین آب خوردن مغازه پیدا شد
چیده شد و در حال کار کردن است.
شروع دیگر:
منطقه ای وجود دارد در آمل،بنام گمرک و مرکز تجارت برنج ایران.
کشاورزان 50 ساله جرات ندارند اونجا بروند،
من دوباره هاج و واج رفتم اونجا و خدا را گواه میگیرم،همون روز رئیس بازرگانی گمرک ،یک ساعت برام وقت گذاشت،قول مساعد داد،
و الان من تبدیل شدم به یک تاجر برنج داخلی، و در مسیر صادرات هستم.
شروع سوم:
در حال مطالعه کالاهای صادراتی بودم،در مورد یک محصول،با خودم گفتم چرا دنبال تامین کننده بگردم،خودم تولید کنم،
هدایت شدم به رویای تاسیس یک کارخانه.
دوباره هاج و واج وارد اداره صنایع شدم.
استاد
ظرف کمتر از دوماه جواز تاسیس احداث کارخانه را با ظرفیت 20هزار تن تولید در سال گرفتم.
اینو قسم نمیخورم،عکس جواز موجوده.
در این مورد کوچکترین تخصص و حتی نقدینگی ندارم.
اگر ساختمان باین جا رسید،کارخونه هم راه میفته.
قدم بعدی در اینهفته اینست برم دنبال ثبت برند.حالا قدم بعدی بقول استاد گفته میشه..
من روی دوش خداوند سوارم.
من فقط وظیفه دارم آرزو کنم
بمن هم هیچ ربطی نداره چجوری و از کجا جور میشه.که اگر به چجوری فکر کنم،در واقع شرک ورزیدم ،یعنی خودم رو تو قدرت خدا شریک فرض کردم.
من تو کار خدا دخالت نمیکنم
خدای من برام جور میکنه.
استاد یک شروع دیگر هم داشتم،الان نمیتونم بگم،
که اگر بگم اینجا فکر کنم برگای خوده شما هم میریزه.
این هم سپردم به الله مهربان.
فقط قول بدید هر وقت گفتم،به افتخار این شاگرد حرف گوش کنتان،یک شیرجه بزنید تو دریاچه
حرف از توکل و اجرای توحید زیاد دارم.
هرچند اقرار میکنم همچین درس خوان نبودم،یک درصد،تاکید میکنم”:
یک درصد از آموزه های استاد را عمل کردم،
الان اینجام.واویلا باینکه بیشتر بشه.
عاشقتم استاد جان
سید عزیزم.برادر عزیزم.حجت خدا در دوران
دوستت دارم،عاشقتم
ایشالا عشق و صفا کنی بیشتر ازین.
مدیونتم.
بخدا سپردم شما و مریم خانم،و همه دوستان هم خانواده ام در سایت.
سلام محمد علی عزیز
خداروشکر بابت هدایت بینظیرت
چقدر لذت بردم از خوندن کامنت شما
تحسین میکنم این حد از ایمان و عمل رو
تحسین میکنم این نگاه توحیدی رو که با 90 تومان ساخت و ساز رو شروع کردین
ماشالا به شهامت و جسارت شما
بیشتر سازنده ها کلی دودوتا چهارتا میکنن که یه وقت آخر کار پول کم نیارن و تازه اگر کله پول ساخت رو هم داشته باشن باز هم نگران این هستن که نکنه به تورم خودشونو نرسونن و کار بخوابه اما شما انقدر شجاعانه کاررو شروع کردین و ایمان واقعی نشون دادین و خدا هم پاسخ داد .
مبارکت باشه ساختمان جدید
مبارکت باشه کارخانه ی جدید
مبارکت باشه موفقیت های جدید
ممنون بابت انرژی که از نتایجت گرفتم .
خدایاشکرت
درود و سلام خدمت شما آقای قماش چی عزیز
جسارت تون رو. تحسین می کنم. اینکه. دفتر. وکالت تون. رو براحتی. جمع کردید. و. اینکه. در. این اقدام جسورانه اینقدر ایمان داشتید.17 سال کار کردم و بعد از شنیدن یکی از فایل های استاد،تصمیم گرفتم دیگر پرونده قبول نکنم
آموزش و رشد و پیشرفت تون. رو. تحسین کردم. که. گفتید یک دوره آموزشی نحوه اجرای ساختمان هدایت شدم اینکه. در. مسیر. درست و مناسب هدایت شدید
تو خود پای در ره بنه و هیچ مپرس
خود راه بگوید که چون باید کرد
ماشین تون. هم. مبارک.
این. از. اون. توفیق های. اجباری. بود که. سبب. خیر بود مالک اصرار کرد بخر،ماشین عالیهواقعا این جسارت تون. رو هم تحسین کردم. البته این جسارت ها همش از ایمان قوی و توکل به خداوند نشآت میگیره. مبارک تون. باشه
اول مهر پارسال شروع کردم،الان نما را زدم و هفته آینده کلید میدم بصورت جارو کشیده.. ساختمان الهی تون مبارک باشه خدا قوت
مغازه در آمل تون هم مبارک باشه
تجارت در برنج هم. در. اون منطقه که البته من اونجا رو نمی شناسیم ولی از اینکه به چنین جاهایی هدایت شدید واقعا تحسین برانگیزی که گفتیدالان من تبدیل شدم به یک تاجر برنج داخلی، و در مسیر صادرات هستم.
جواز تاسیس احداث کارخانه را با ظرفیت 20هزار تن تولید در سال تحسین برانگیزی واقعا. به تون تبریک می گم که در مدار رشد و پیشرفت های تصاعدی هستید و خیلی خیلی بیشتر از اون. زمانی که در مسند وکالت بودید. و خداوند چقدر. شما رو دوست داشت که به چنین. سایت گوهر نشانی هدایت شدید و خداوند چقدر ماها رو دوست داشت که با خواندن چنین کامنت های ایمان مون قوی تر بشه و ماها همه. از هدایت شدگانیم خدا. رو شکرگذارم که به کامنت زیبا و پر محتوا تون هدایت شدم
اگر ساختمان باین جا رسید،کارخونه هم راه میفته. به امید خدا با بودن در این مسیر توحیدی الگوهای صد در صد مثبت تکرار شونده در جهت رشد و پیشرفت تصاعدی تمام کارها و تمام امورات زندگی تون روان هستید خدا رو شکر مبارک باشه و تحسین تون می کنم
چقدر این جمله تون رو. دوست داشتممن روی دوش خداوند سوارم.
من فقط وظیفه دارم آرزو کنم. واقعا این حد از ایمان و این حد از توکل و توحیدی بودن جای تبریک و تحسین داره و از اینکه یکی از هزاران بهترین شاگردهای استاد هستید نشان از عملگرا بودن شماست و مطمعنا سورپرایز بعدی تون استاد. به افتخار این شاگرد حرف گوش کن ،یک شیرجه میزنع تو دریاچه
ممنون و سپاس. که اومدین و نوشتین و باورها مون رو قوی تر کردید که با دست خالی هم می شود
بهترینها بهترین ها رو برای شما دوست عزیز. آقای محمد علی قماش چی. و برای همه مون آرزومندم
ممنون و سپاس
بنام الله یکتا
سلام به استاد عزیز و یکتا پرستم
استاد من عاشق فایلهای توحیدی شمام و چقدر آرامش کل وجودمو میگیره با این فایلهای که با گرمی صدای شما تو گوشم میپیچه
استاد عزیزم خدا با شما برام رنگ دیگه گرفته و دیگه اون خدای ترسناک و عبوثی نیست که همش منتظر عذاب باشم ازش
کل زندگیم فک میکردم که باید تو چارچوب این دنیا باشم و مخصوصا باورهای مذهبی و اگر دست از پا خطا میکردم منتظر عذاب خدا بودم و این چرخه همیشه ادامه داشت برام تا جای که همیشه میگفتم چه زندکی نکبت باری کی تمام میشه تا برم جهنم بزار هر بلای خدا میخوهد سر من بیاره
زندگی برام زهر مار بود استاد جان تا قبل از آشنای با شما ،من همیشه میگفتم خدا خودش میدونه که من یه آدم گناهکارم و در عین حال که کلی عذاب قراره بهم بده اما به اندازه ای که نگاه به نامحرم نمیکنم ،دروغ نمیگم بهم پول میده بهم اعتبار میده و همینم واقعا میشد و به همون اندازه بخور نمیر همیشه سر سفره من بود ..
یکم که بیشتر با بازار آشنا شدم و البته باورهای مالیم خوب شد درآمدم هم خوب شد ولی همیشه مقروض بودم ،یعنی پول زیادتر شد ولی فشارها بیشتر جوری که دلم میخواست فقیر باشم و این فشاراها نباشه
این آواخر که دیگه زده بودم به سیم آخر از زمین زمان شکاکی بودم و همه مقصر بودن الا خودم که یه مشرک به تمام معنا بودم
از یه مامور بهداشت گرفته تا یه مشتری قلدر میترسیدم و ته دلم خالی میشد ..
از ارتباط نداشتن با پارتنرم میترسیدم و همیشه با وجود اینکه کلی تحقیرم میکردم ولی ولکنش نبودم و من اون روزها چقدر مشرک بودم چقدر از خودم و از خدا متنفر بودم
یادمه روزای که به دلیل حال بدم وارد یه بیزینسی شدم که تا خرخره بدهکار تر شدم مثل همیشه خدا رو مقصر میدونستم و از خودم سوال میکردم که چرا خدا دستم از سرم بر نمیداره ..خیلی بهم ریخته بودم اما یه شب که دیگه اخر خط بودم و همه چیو امتحان کرده بودم از مشروبات گرفته تا قرص های روان گردان برای بهبود حالم و هر روز بدتر میشد
ندای درونم که خیلی غریبه بودم باهاش و بشدت دلم تنگ شده بود براش شما رو سر راهم قرار داد
خورشید زندگی من دوباره طلوع کرد ..خدا معنی پیدا کرد برام
زندگی رنگ روش عوض شد برام ..بدهکار بودم تا خرخره و همین الانم هستم ولی حالم خوب بود استاد
همه زندگیم ازم گرفته شد ولی حالم خوبه استاد ..
تو شرایطی که تحقیر شدم ،روابط عاطفیم نابود شد از پسرم جدا شدم ولی خدا رو شاهد میگیرم تو این شرایط که ظاهرش خیلی بده ولی 90٪مواقع حالم عالیه
همه فک میکنن مواد مصرف میکنم ..رد دادم ولی حالم خوبه استاد
دیگه هیشکیو بیشتر از خودم دوس ندارم با هیشکی بیشتر از خودم و خدای خودم وقت نمیگذرونم
ترسها هنوز هست شرکها هست ولی خیلی کم شده
خیلی وقتها شجاعت از خودم نشون دادم و نتیجشم دیدم ولی شرکها بوده و هست و بعضی وقتا بدجور ذهنم بهم میریزه ….اسن چند روز خیلی بهم ریخته بودم و میدونستم که من شرایط بدتر از اینم داشتم که خدا همه چیزو برام درست کرد .چون خودش بهم وعده داده ..
استاد من همیشه هز بدهکاری میترسیدم و الان تو اسن شرایطی هستم که یه عمر ازش فراری بودم و اونم بخاطر همسن باورعای شرک آلودی بود که با خودم داشتم بجای دست دراز کردن پیش تو رو به بندت کردم و الان همون بندهای که چاکرم نوکرم میکردن برام الان شدن کسایی که همه جور تهمت بهم میزنن
استاد عزیزم این فایل شما چه زمان مناسبی اوند رو سایت و چقدر باعث آرامش من شد و مسیری که با شما شروع کردم بهم یادآوری کرد..
سپاسگزارم از شما
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام به استاد عزیزم. بانو شایسته گرامی و همه عزیزان همراه در سایت مقدس عباس منش دات کام.
نمیدونم تکامل من داره طی میشه و مدارم بالاتر میره که از فایل های استاد برداشت های بهتری می کنم و یا الهاماتی که استاد عباس منش از خداوند دریافت می کنن اینقدر داره کاربردی تر و عملی تر میشه. البته این صحبت های استاد حرف های جدیدی نیستن. سال ها قبل هم عین این صحبت هارو از استاد می شنیدم. اما الان مدار من داره بالاتر میره که این شکل دریافت هارو از این فایل ها دارم.
واقعا استاد رو تحسین می کنم. تا چه حد ایشون روی خودشون خوب کار کردن که چیزهایی که شنیدنش برای ما اون قدر طبیعی شده که فرقی بین اون ها و واقعیت پیدا نمی کنیم رو با یه منطق استوار اشتباه بودنشو نشون میدن. مثلا در مورد همین ماجرای ژنتیک، این فایل رو که از استاد شنیدم تازه فهمیدم آره باباااااا! راست میگن استاد! وقتی میگی فلان چیز ژنتیکیه یعنی خدا این وسط هیچ کارس! باور به چیزی مثل ژنتیک دقیقا عین باور به جبره! یعنی چون بابای من فلان مساله رو داشته منم باید داشته باشم! خب این همون جبره دیگه. مگه نمیگیم باور به جبر یعنی شرک؟ مگه غیر از اینه که وقتی باور کنیم ما مجبور به تحمل یه شرایط، مجبور به داشتن عدد مشخصی از درامد، مجبور به داشتن نوعی بیماری و مجبور به قبول کمبود و … هستیم یعنی داریم دست خدا رو می بندیم؟ خب اینم همونه. وای خدا چقدر منطق داستان ساده بوده و من نمی فهمیدم. این تمرکز لیزری که استاد روی مباحث توحیدی دارن راه این الهامات رو باز می کنه ها! مسعود حواست باشه! هر وقت منم اینطوری تونستم ریزترین مواردی که در اون قدرت رو به غیرخدا میدم شناسایی کنم یعنی تمرکز لیزری روی این داستان گذاشتم. اون وقت با سرعتی که استاد در این مسیر حرکت می کنن من هم حرکت می کنم.
واقعا اون حدیث پیامبر که می فرمایند شرک در دل امت من همچون راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب مخفیه چقدر درسته!
اگه این منطق رو به درستی درک کنیم، دیگه واقعا چی می تونه مانع ما باشه برای رسیدن به هر چیزی؟ وقتی همه قدرت از آن خداست و اون هم این قانون رو گذاشته که قدرتشو برای خلق زندگی به انسان بخشیده، خب پس دیگه چرا باید محدودیت داشته باشیم؟ چی باعث میشه نتونیم به هرچی می خوایم برسیم؟ پذیرفتن این باوره که مارو به هرچیزی که بخوایم می رسونه.
فعلا دو سه بار بیشتر این فایل رو گوش ندادم. باید بارها و بارها گوش بدم و هربار آگاهی های بیشتری ازش دریافت کنم. به امید خدا بعد از دریافت آگاهی های بیشتر میام و به سوالاتی که درج شده پاسخ میدم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.
1402/04/24
01:59
سلام استاد عزیزم و مریم خانم شایسته عزیزم
هرچه میگذرد بیشتر و بیشتر سپاسگزار خدای یکتا میشم، بیشتر و بیشتر سپاسگزار شما میشم، بیشتر و بیشتر سپاس گزار دوستان و هم خانواده ای های عزیزم توی این سایت و بیشتر و بیشتر سپاسگزار قلبم میشم که من توی اینمسیری هدایت شدم که سراسر زیبا و عشق هست.
دیشب به همسرم میگفتم ببین چقدر زندگی اینجوری قشنگه، تو هیچ نگرانی ای نداشته باشی و به راحتی همه کارها انجام بشه.
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید کرد
چقدر قشنگه با قلبت، با خدای درونت در صلح باشی و اصلا به هیچ عنوان نگران نباشی، خودش تمام کارها را حل میکنه.
چقدر قشنگه این موحد بودن، چقدر زیباست که همه چیزای خوب خلاصه میشه توی توحید و یکتا پرستی است.
چقدر زیباست که اینقدر تا این حد آدم به خدای خودش و به درونش اعتماد داشته باشه.
استاد من خودم خیلی وقت ها به خودم میگفتم کاش منم مثل استاد باشم که اینجوری متعهد وقتی میگه من اینو میخوام، سریعا بهش میرسه، چقدر با اطمینان میکه من اگه چیزی میخوام؛ میسازمش، این خیلی واسم نکته مهمی بود.
حالا که یکم بیشتر دارم روی خودم کار میکنم، به لطف هدایت های رب العالمین، به این نتیجه رسیدم من خودم چقدر عالی میتونم به این چیزهایی که میخواهم برسم، کافیه احساس خوبی داشته باشم، کافیه لذت ببرم، بدون ذره ای شک حرکت کنم، تا میتونم قدم هامو کوچک کنم و تک تک مسائل را حل کنم.
به این نتیجه رسیدم وقتی اینجوری نگاه کنم و تایید کنم هر مسئله کوچکی که حل میکنم به لطف خدای یکتا و هدایت هایش را تایید کنم، سپاسگزار باشم، اینجوری به اونچه میخواهم میرسم.
سوال:
زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
استاد من اصلا نتیجه ای نگرفتم، فقط حال بد بود و فقط احساس مظلوم بودن و مورد ظلم قرار گرفتن داشتم، هر کسی و هر چیزی به غیر از خودم را مسئول شرایطم میدونستم، این باور ها توی زمان سربازی ام بیشتر شده بود، اون بخاطر وردی های خیلی نامناسب.
روزها گریه، روزها حرص خوردن، روزها حال بد و سیگار پشت سیگار.
توی همون زمانها به سخنان شما که گوش میدادم یه احساسی از اعماق وجودم میگفت چه جالب و چقدر خوب، اما ورودی ها خیلی بیشتر مرا احاطه کرده بود.
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
توی سال 97 خیلی واسمتاثیرش بیشتر بود، سال تحویل 97 دلار حدود 5 هزار تومان بود رفته رفته شروع به رشد کرد، منی که تاقبل حداقل یکمی از قوانین استفاده میکردم تمام توجه و تمرکزم رفت روی دلار، و جهان افراد مناسب اون دیدگاه را در مسیرم قرار داد، یکی از دستان خودش را که تنها چیزی که بهم میداد احساس کمبود، احساس ناتوانی و احساس بی ارزشی بود، هر روز اوضاع نازیبا تر میشد. تا سال 1400 که واقعا شرایطم نازیبایی بود.
چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
بخاطر اینکه دلار و کلی عوامل دیگه مثل دولت و حکومت را مقصر میدانستم، میگفتم دیگه این کاریِ که از دستم بر میام و بقیه اش را باید از خدا بخواهم، اخبار را دنبال میکردم و به سمت بورس و ارزهای دیجیتال رفتم، فکر میکردم موضوع اون کارهاست، موضوع کاریه که انجام میدم، نه فرکانسی که باید بفرستم، چون به کل فراموش کرده بودم، چون باورهام تغییر کرده بود و البته و صد البته درست نفهمیده بودم، هدایت و توحید و ایمان را، واس همین جهان هستی برد منو به سمت آنچه فکر میکردم نمیخوام در صورتی که میخواستم.
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
توی این یکسال اخیر من شروع به تغییر کردم و هر روز شرایطم بهتر از قبل شد، کلا تلوزیون را خاموش کردم، اینستاگرام که حدود 10 یا 11 سال بود اکانت داشتم یعنی از روزای اول و افتخار پرچم این بود را کلا پاک کردم.
اما نتایج را بگم، آرامش رفت رو میلیارد،
در آمدم بیشتر شد،
رابطه ام با همسرم بهتر شد،
حرص نمیخورم، فحش نمیدم، فقط بدنبال اصلاح شخصیت خودم هستم، بدنبال ساختن عزت نفسم هستم و قدم توی یه راهی گذاشتم که میتونم با اطمینان 100 در صد بگم داره هر روز بهتر از قبل میشه شرایطم.
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
من همونطور که گفتم پارسال برج 4 بود، که خطر مرگ از بیخ گوشم گذشت. اون نقطه اوج زنگ هشدار جهان به من بود.
من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و چند روزی توی شوک بودم.
به خودم اومدم دیدم تمام چیزی که دارم واسش به خیال خودم پدر خودمو در میارم و تلاش میکنم، پوچ و تو خالی است. دیدم از اصل که در صلح بودن با خودم هست، لذت بردن از زندگیم هست چقدر دارم دور میشم. دیدم چقدر دارم شرک و کفر میورزم به رب العالمین، خدای وهاب.
تازه دوزاریم افتاد. قلبم گفت برو دوباره سمت عباسمنش، اما اینبار از فایلهای دانلودی استفاده کن. پس من شروع کردم، اوایل عجله داشتم ولی هرچی گذشت آرامشم بیشتر شد. کارهای جدید گرفتم، درآمدم در عرض چند ماه چندین برابر شد، ایمانم تقویت شد، خدا یکی یکی قدمها را نشونم داد، عشقم از زندگی بیشتر شد، تازه فهمیدم چقدر ذهنم قدرتمنده، تازه فهمیدم هرچی از خدا بخوام بهم میده، هرچی، فقط کافیه اونو به عنوان رب یکتای العالمین قبول داشته باشم که دارم و ذهنمو کنترل کنم و احساس خوب داشته باشم و عمل کنم.
دیگه الان هر روز دارم پیش میرم، هر روز داره شرایطم بهتر از قبل میشه، هر روز دارم طعم زندگی را بهتر میچشم، هر روز دارم حتی بوها را بهتر میفهمم، بوی عطر گیاهان، استاد خیلی زندگیم زیبا شده، اونم تو جایی که شاید خیلی ها ظاهر جالبی از زندگی نبینند.
عاشقتونم استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم.
چقدر این پرادایز زیباست خدای من، من هر بار میبینم انگار اولین باره این همه زیبایی را دیدم.
چقدر آهنگی که برای ابتدای ویدئو انتخاب کردید خوب بود، چه بیسی داشت حال میده باهاش ورزش کنیم.
چقدر استاد لباستون قشنگه. چه ابری توی آسمونه بح بححححح. من عاشق ابرها هستم.
خدارو شکر بخاطر این همه نعمت و زیبایی توی زندگی شما استاد عزیزم و خدارا بینهایت شاکرم که توی این مسیر قرار گرفتم.
استاد این نکته ای که در مورد دوستاتون گفتید که پدر و مادر آروم تری داشتند و نتایج شما رو گره میزنند به اخلاق پدرتون، اینم خیلی واسه من خوب بود، چون ناخواسته، ذهن منم سراغ این حرف ها میرفت مخصوصا وقتی یکم اوضاع نازیبا میشد و میفهمیدم باید تغییر کنم.
عاشقتونم استاد عزیزم و مریم خانم گلی عزیزم.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام و درود استاد عباس منش عزیز
خیلی وقت بود عنوان توحید عملی در بنر سایت درج نشده بود و امشب که وارد سایت شدم و عنوان توحید عملی رو دیدم گل از گلم شکفت و بلافاصله تماشا کردم.
اول باید خدا رو شکر کنم که همیشه به طریق مختلف من رو حمایت و هدایت میکنه چون همزمانی دیدن این ویدیو با حرفهایی که دقیقا یک ساعت قبل برای همسرم زده بودم منو شگفت زده کرد و فقط خداوند توانایی هماهنگی این اتفاقات رو داره و خدا رو شکر این همزمانی برای من از جنس هدایت بود.
دوم از شما استاد عزیز باید تشکر کنم که مسائل روزمره زندگی رو مطرح میکنید. این باعث میشه که عاشقان استاد عباس منش همیشه دستشون پر باشه برای مقابله با مسائل روزمره
سال 93 که با شما استاد عزیز آشنا شدم خیلی وقت ها در صحبت های شما نکاتی رو می شنیدم که به خودم میگفتم کاش یک سال قبل اینو شنیده بودم و انقدر ضرر نمی کردم و سختی نمی کشیدم
دقیقا چند ماه بعد از اینکه سرمایه گذاری من نزد شرکت کرم کامپوست به هدر رفت در یکی از فایل ها درباره ترفند پونزی و شرکت هایی که به این شکل عمل می کنند صحبت کردید و دقیقا مثال شما درباره کرم کامپوست بود و چقدر من حرص و حسرت خوردم که اگه یک سال قبل با شما آشنا شده بودم این همه بدهکار نمی شدم.
هدفم از بیان این خاطره اینه که اهمیت صحبت کردن شما درباره مسائل روزمره رو بیان کنم که باعث میشه من و دوستانم دستمون پر باشه از دانش و آگاهی که سبب میشه فراتر عموم جامعه و گذشته خودمون به زندگی و اتفاقات و اطلاعات نگاه کنیم.
چون ما همواره در معرض دریافت آگاهی هستیم
هرچقدر که ورودی ها رو ببندیم و آگاهانه دنبال مسائل مثبت باشیم بالاخره زندگی در جامعه و در ارتباط بودن با اطرافیان باعث ورود اطلاعات و آگاهی به ذهن ما میشه و اینجاست که شنیدن این جنس از صحبت های شما چقدر کارگشا و راهنمای زندگی خواهد بود.
در مورد شرک صحبت کردید و از موضوع پذیرش ژنتیک و ارتباطش با قدرت قائل شدن برای عوامل بیرونی گفتید و آن را با شرک برابر دونستید
خیلی وقت قبل از زبان شما شنیدم که امام علی (ع) فرموده: شرک در دل مومن از راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب مخفی تره
این جمله در ذهن من حک شد و خیلی بهش فکر میکردم که چطور امام علی به این درک و دانش از شرک رسیده و دیگه فکر نکنم بشه شرک رو جوری تعریف کرد که مخفی بودنش بیشتر از گفته امام علی باشه
اگر شرک رو پرستش خدا در نماز و روزه و … بدونیم ممکنه این عبارت درک نکنیم چون تصورمون اینه که من نماز می خونم و روزه می گیرم و … پس خدا پرستم
ولی اگه شرک رو طبق تعریف شما و منطبق بر قرآن بپذیریم اونوقته که می تونیم درک کنیم امام علی چه راهنمایی گهرباری کرده
مورچه سیاه میتونه قدرت قائل شدن برای دولت باشه
مورچه سیاه میتونه ژنتیک باشه
مورچه سیاه میتونه هر چیزی باشه
و نکته مهم اینه که هرچقدر فکر کنی حواست به شرک هست و خوب داری کنترلش میکنی و کلی هم پیشرفت کنی باز به شکل جدیدی برای رفتن به مرحله بعد زندگی مانعت میشه
یعنی کلی روی شرک نداشتن و قدرت قائل نشدن برای دیگران کار کنی خیلی پیشرفت میکنی چیزی که خودم به وضوح تجربه کردم ولی هرجا به بن بست رسیدم یا احساس کردم چرا جلوتر نمی رم قطعا شرک به شکل جدیدی وارد ذهنم شده و مانع حرکت و تجربه کردن میشه.
داستان آشنایی خودم و تغییرات عالی در محضر شما استاد عزیز رو بارها گفتم و تکرار مکررات میشه
اما امروز می خوام از تجربه همین یک ساعت قبل از تماشای این فایل بگم که هم برای خودم درس عبرت باشه و هم برای دوستان که همیشه باید حواسمون به مورچه سیاه باشه.
یک ساعت قبل به همراه همسرم رفتیم اندیمشک که نزدیک دزفوله
یه دور زدیم و برگشتیم
در مسیر برگشت از مقابل منطقه ای عبور کردیم که در ذهنم خاطره ای مرور شد.
به همسرم گفتم یادته چند سال قبل که می خواستیم ماشین بخریم با هم اومدیم این منطقه
گفت آره می خواستیم النترا بخریم
پرسیدم یادته النترا رو چند می گفت
گفت آره 62 میلیون یادش بخیر چه روزگاری بود
من ادامه دادم:
یادته اون شب که اومدیم ماشین رو بخریم همش یک سال بعد از خرید 206 بود ولی بیشتر از پول ماشین تو حسابم پول داشتم و تازه نخریدیم و دو سه ماه بعد اسپورتیج خریدیم با اینکه قیمتش سه برابر النترا بود
در حال مرور این خاطره بودم که مسیر کلام تغییر کرد
به همسرم گفتم ببین وقتی فکر می کنم من از سال 93 که شروع کردم تا الان خیلی خوب رشد کردم ولی خوردیم به این تورم لعنتی که همه چیز هر ماه گرونتر شد والا اگه دو سه سال تورم در همون شرایط سال 93 یا 94 می موند من هر یکی دو ماه می تونستم یه خونه یا ماشین بخرم
همسرم هم بلافاصله تایید کرد که آره راست میگی قبول دارم که تو خیلی خوب رشد کردی و از درآمد ماهی دو سه میلیون در سال 93 رسیدی به ماهی 80 یا 90 میلیون فقط تو دو سه سال ولی حیف که خوردیم به این شرایط
بعد من ادامه دادم که:
من خوب رشد کردم ولی خوب روند رشد من تکامل داره ولی تورم که تکامل سرش نمی شه و همین موضوع باعث شد که تحت تاثیر قرار بگیرم و روند رشدم اونجوری که دوست دارم پیش نرفته
خلاصه اینکه چند دقیقه این مکالمه به ظاهر شیرین که منو از نرسیدن به نتایج دلخواهم تبرعه می کرد ادامه داشت و احساس آرامش کردم که من خوب بودم ولی خوب چه کنیم دیگه
حالا فکر کن رسیدم خونه و اومدم سایت و این ویدیو رو تماشا کردم
صحبت در مورد قدرت قائل شدن برای عوامل بیرونی
و چه جمله طلای گفتید استاد که اگر حتی 0/5٪ قدرت برای عوامل بیرونی قائل بشی در شرایط سخت مغز انسان از همون 0/5٪ استفاده می کنه و دنیا رو روسرت خراب می کنه
با این راهنمایی شما عین یک فیلم گفتگوی یک ساعت قبل با همسرم در ذهنم مرور شد و فقط داشتم می خندیدم که بابا یعنی انقدر ساده من داشتم از همون باور عموم جامعه که در من هم وجود داشته و یه مدت روش کار کردم دارم ضربه می خورم
هرچه بیشتر در این مسیر ادامه میدم درکم از باور و تاثیرش در روند زندگی و نتایج بیشتر میشه
هرچقدر قبلا درباره باور صحبت میکردم یا موعضه می کردم یا سعی می کردم باورسازی کنم ولی هرچه بیشتر ادامه دادم کمتر درباره باور صحبت می کنم چون می دونم که درک کردن باور با گفتن و ادعا کردن و نوشتن و این چیزها خیلی فرق داره
اینکه تازه بتونی متوجه بی باور اصلا چی هست و وقتی استاد میگه باورهات رو عوض کن حرف از چه پروسه و مراحل و استمراری داره می زنه
در این چند ساله به این نتیجه رسیدم که هر موضوعی که در من به صورت باور دراومده دیگه درباره اش حرف نزدم، به دیگران نگفتم، از کسی ایراد نگرفتم که ببین فلانی باورهاش داغونه، کسی رو سرزنش نکردم که چقدر باورهای درب و داغونی داره
هر موضوعی در ذهن به شکل باور در بیاد در اون موضوع سکوت می کنی
دیگه نه به کسی میگی و نه در ذهن خودت مرور می شه و به همین دلیل صحبت درباره اش کم و کمتر میشه
اگه من باور کرده باشم که تورم بر زندگی من تاثیر نداره دیگه نباید آگاهانه یا ناآگاهانه این عبارت بر زبان من بیاد
من فکر می کردم باور کردم که تورم رو در ذهنم بی تاثیر کردم درحالی که بعد از 9 سال بودن در این مسیر همین یک ساعت قبل چند دقیقه داشتم درباره تورم حرف می زدم
پس یعنی درباره تورم باوری شکل نگرفته
از مواردی که متوجه شدم در من به باور تبدیل شده مثلا موضوع نماز بود
اوایل که توضیحات استاد درباره نماز و ریشه کلمه صلو و … رو می شنیدم همش به این و اون می گفتم
برای همه توضیح می دادم سعی می کردم به دیگران اثبات کنم که نماز اونی نیست که شما فکر میکنید و باید اینجوری فکر کنید
اما هرچه گذشت و این موضوع رو در ذهنم حل کردم و نگرش من درباره نماز تغییر کرد دیگه درباره اش با کسی صحبت نکردم و اظهار نظر نکردم و مشکلی با طریق نماز خوندن بقیه یا رفتار و نظرشون ندارم
من متوجه شدم وقتی به این نتیجه برسم که فلان موضوع اشتباهه، مثل همین موضوع ژنتیک که مثالش رو زدید و تصمیم بگیرم باورم رو دباره ژنتیک و تاثیرش بر زندگی و شرایط جسمی تغییر بدم تا وقتی نسبت به موضوع ژنتیک در صحبت ها و مکالمات با دیگران واکنش نشون بدم و بخوام به دیگران اثبات کنم که سلام و درود لطفا در نوشتن دیدگاه دقت کنید به اشتباه می کنند هنوز باور اینکه ژنتیک در زندگی من نقش نداره در من شکل نگرفته
به محض اینکه موضوعی به باور تبدیل بشه دیگه نه درباره اش فکر میکنی و نه صحبت می کنی و نه واکنش میدی
دقیقا این تجربه رو همه ما داریم
قبلا که باورم این بود که برای موفقیت باید از دزفول برم یه شهر دیگه به همه میگفتم و هرکی هم درباره دزفول حرف می زد بلافاصله منم شروع می کردم به بد و بیراه گفتن
اما وقتی از همون سال اول آشنایی با شما استاد عزیز متوجه شدم که شهر محل سکونت دلیل موفقیت یا عدم موفقیت نیست و روی این موضوع کار کردم به مرور نگرش من در اینباره تغییر کرد و نتایج من هم تغییر کرد و الان سالهاست درباره دزفول برای کسی بد گویی نکردم و اتفاقا عاشق شهرم شدم و همین دیروز در ملاقات با یکی از دوستان عباس منشی اتفاقا همین سوال رو از من کرد که الان که شرایط مالی و کاری اجازه میده دوست نداری مهاجرت کنی؟
گفتم راستش انقدر به دزفول علاقمند شدم که فعلا دوست ندارم برم جای دیگه همین جا خوش می گذره
این تغییر واکنش من نسبت به شهر محل سکونت در صحبت هام و گفتگوهای ذهنی ام با خودم نشون میده که این باور در من تغییر کرده که برای موفق شدن باید شهر محل سکونت رو تغییر بدی
یا در مورد مدرک تحصیلی و ده ها مورد دیگه
خیلی وقته درباره خیلی از موضوعات که دراین چند ساله متوجه شدم باور اشتباه هستند دیگه در ذهنم گفتگویی وجود نداره، نجوای ذهنی درباره اینکه مثلا موفق نشدی بخاطر مدرک نداشتنه یا خیلی از موضوعات دیگه وجود نداره
نه با خودم درباره اش فکر میکنم و نه در شرایط سخت که استاد گفتند این افکار در ذهنم مرور میشه
بازم بگم که استاد عجب کلیدی دادی ها
اینکه در شرایط سخت باید ببینم چه افکاری در ذهنم مرور میشه که می خواد بگه به این دلیل و اون دلیل و همون دلیل ها باورهای اشتباه من هستند که مغز ازشون استفاده می کنه برای هجوم افکار منفی
مثلا درباره وام گرفتن 9 ساله در هر شرایطی بودم دچار شک و تردید نشدم که کاش وام گرفته بودم یا اگه وام گرفته بودم حالا چی
یعنی این باور در ذهن من دیگه وجود نداره که وام گرفتن عامل موفقیته
اما در شرایطی که به اینکه چرا پیشرفتم اونجوری که می خوام نیست گرفتار میشم این فکر در ذهنم مرور شده که شاید باید تبلیغ کنم؟!
با اینکه هنوز هیچ تبلیغی انجام ندادم ولی وقتی این فکر مرور می شه یعنی همون روزنه ای که حتی 0/5٪ باشه در این شرایط باز میشه و افکار رو سرت خراب میشه
سال قبل بود که در شرایط سخت قرار گرفتم البته اینم بگم ها شرایط سخت من این نیست که شکست خورده باشم یا زمین بخورم و بخوام از صفر شروع کنم هر وقت میگم شرایط سخت یعنی به اون چیزی که می خواستم نرسیدم والا من از وقتی با استاد عباس منش آشنا شدم به لطف خدا و آموزش های عالی استاد هرگز شکست یا شرایطی که برگردم مثل قبل رو تجربه نکردم
ولی برای من پیشرفت نکردن شکسته
اینکه هر دو سه ماه احساس پیشرفت رو تجربه نکنم یعنی شکست خوردم
و سال قبل در همچین شرایطی بودم و خیلی افکار مربوط به تبلیغ کردن در ذهنم مرور میشد که باید تبلیغ کنی که رشد بیشتری داشته باشی
باید یه کاری کنی که افراد بیشتری وارد سایت بشن و بعد وقتی افراد بیشتر بشن بالاخره درصد مشتری هم بالاتر می ره و رشد می کنی
با اینکه سالهاست روی این باور که تبلیغات عامل موفقیت نیست کار کردم و تا حالا هم تبلیغ نکردم ولی ظاهرا یه چند درصدی از این نگرش در ذهنم باقی مونده که در اون شرایط منو گرفتار کرد
برای اینکه در شک و تردید باقی نمونم با خودم گفتم باشه میرم سمت تبلیغات
ولی اینجا یه باور قوی به کمک من اومد
با خودم گفتم من نمی خوام اسیر دیگران در کسب وکار باشم و برای من مستقل بودن و دست به فرمون بودن در مسیر کسب و کار اولویته
پس اگه قراره تبلیغات کنم باید خودم نحوه تبلیغ کردن رو یاد بگیرم که کار رو بلد باشم و اگه بخوام جایی تبلیغ برم با آگاهی و تسلط بر کار باشه
به همین دلیل یک دوره تبلیغات موثر از یکی از اساتید برتر ایران خریدم و با همون تعهدی که روی دوره های استاد عباس منش کار می کنم روی اون دوره هم کار کردم
چند هفته زمان برد و من با تمرکز و به شکل عالی جلسات رو دنبال می کردم و تمریناتی که می داد رو به شکل عالی انجام می دادم
جوری که همون هفته های اول که نمونه تبلیغاتی که نوشته و طراحی کرده بودم رو برای استاد دوره فرستادم کیف کرد و پیام صوتی داد که چقدر عالی پیشرفت کردی و حتما از نتایجت منو مطلع کن
چند هفته مشغول یادگیری بودم و چیزی که یاد گرفته بودم رو در شبکه های مجازی و سایت اجرا می کردم هم تمرین بود و هم اجرا واسه خودم
خیلی خوب موضوع رو درک کرده بودم و به شکل عالی انجامش می دادم ولی نکته اینجا بود که هرچه بیشتر پیش رفتم و حرفه ای تر شدم در امر تبلیغ نویسی و طراحی تبلیغات دیدم بیشتر باید درک کنم که مخاطب چه فکری داره یا چی دوست داره و من هرچه حرفه ای تر بشم در واقع باید بیشتر باب میل مخاطب و دنبال کننده ها رفتار کنم که تسخیرشون کنم
راستش نتونستم ادامه بدم و متوجه شدم حتی اگه قرار باشه از این طریق رشد کنم باب میل من نیست و من نمی خوام همش به این فکر کنم که دیگران چه فکری دارند یا چه واکنشی دارند و من قبل از واکنش دادن جوری رفتار کنم یا حرف بزنم که مخاطب رو مجاب کنم یه کاری که من دوست دارم رو انجام بده
و بدتر از همه دیدم باید بشم مثل همه افرادی که الان دارن اینستا و … کار می کنند که مثلا باید در 5 ثانیه اول مطلب جذاب رو بگی که نکنه مخاطب رد کنه بره و بتونی نگهش داری روی اسلاید که فرصت کنی بعد بهش بگی که چه چیز مهمی می خوای بهش بگی
هرچقدر سعی کردم از این ویدیوها پر کنم اصلا به من نمی ساخت
حالم بد می شد از اینکه بخوام جوری حرف بزنم یا عمل کنم که در 5 ثانیه مخاطب رو بفهمونم که من آدم مهمی هستم و می خوام یه موضوع مهم رو بهت بگم تو رو خدا بمون و گوش کن که به دردت می خوره
خلاصه تا انتهای دوره نرفتم و چند جلسه به انتها مونده بود همه جلسات رو دلیت کردم و البته خوشحال بودم که برای اینکه شک و تردید ذهنم روی تبلیغ کردن برای موفق شدن رو بررسی کردم
براش هزینه کردم دوره خریدم کلی وقت گذاشتم که یادش بگیرم و به یقین رسیدم که این روش چیزی نیست که من دوست دارم و از اون روی دیگه فکر میکنم باور اینکه نیاز به تبلیغات ندارم رو باور کردم چون بهش فکر نکردم حتی در شرایط سخت البته با وجود مورچه سیاه هیچوقت هیچ باوری رو قطعی نمیکنم که حواسم به مورچه ها باشه
ولی در مورد تورم مورچه ها کلی راه رفتند و منم کلی از بازی مورچه ها حال کردم و حسم خوب شد که من تلاشم رو کردم ولی شرایط کشوره دیگه و کاری نمیشه کرد
همزمان شدن هدایتم به این فایل بی نظیر و اتفاقاتی که همین یک ساعت قبل تجربه کردم منو به وجد آورد
استاد عباس منش عزیز همیشه جلسات توحیدی شما مسیر زندگی منو تغییر داده
در فایل های قبلی توحید عملی هم در کامنت ها اینو نوشتم که این جلسه من وبه خودم آورد که کجاها حواسم به مورچه ها نبوده
این بار هم بعد از حدود یک دهه همراهی باشما باز هم یک جلسه توحید عملی دیگر منو به خودم آوردم که گرفتار مورچه های سیاه شدم و حواسم نیست
خدا رو شکر
یکی از خوشحالی های امشبم اینه که هدایت خدا رو دریافت کردم و بهش عمل کردم
صدایی که بهم گفت برو سایت استاد یه سر بزن رو به وضوح شنیدم و همون لحظه اقدام کردم و با این شگفتی روبرو شدم
خدا رو شکر که در هر لحظه مراقب منه و به این وضوح داره منو هدایت میکنه که حواسم به مورچه ها باشه
امشب برای من شب قدر شد
در این شب مقدس بازم باید تجدید عهد کنم با خودم، خداوند و استاد عباس منش عزیز که بهتر از قبل باید عمل کنم.
باید لشکر یک نفره توحیدی خودم رو دوباره به پا کنم، تجهیزش کنم و مهارت های مقابله با شرک رو در وجودم افزایش بدم
استاد عزیز سپاسگزارم برای نجات من از آن زندگی
سپاسگزارم برای اینکه احساس خوشبختی می کنم
اینکه من توانستم شرایط خودم رو تغییر بدم
سپاسگزارم که به من یاد دادی بزرگ تر از شرایط زندگی باشم
به من یاد دادی که این من هستم که باید بر دنیا تاثیر بذارم نه اینکه دنیا بر من تاثیر بذاره
سپاسگزارم برای همه آنچه که تا همین چند سال قبل نداشتم و امروز به لطف آموزش های شما و خداوند در زندگی و شخصیت من وجود داره.
آموزش های شما استاد عزیز را بر لطف خدا برتر می دانم به این دلیل که لطف خدا تغییر نکرده است بلکه این من بودم که با استفاده از آموزش های شما تغییر کردم و از لطف خدا بهره بردم
من از آموزش های شما به لطف خدا رسیدم و اگر نبودید لطف خدا هم برای من نبود
سپاسگزارم
منتظر خبرهای عالی من باشید
به به سلام به استاد عطار روشن عزیز
واقعا کیف کردم از خوندن کامنتتون، چقدر قشنگ تعریف کردین، چقدر قشنگ هدایت شدین
داستان تبلیغ و دوره ای که خریدین و اینکه آخرش به این درک و هدایت رسیدین که نه، این راهش نیست، این درواقع در اختیار دیگران و مطابق میل دیگران رفتار کردنه… و این دید که میگین خوشحالم تو شک و تردید نموندم و با اطمینان دیگه بحث تبلیغ رو گذاشتم کنار… خیلی قشنگن اینا و مرسی که با ما به اشتراک میذارین
من که بعد از اون ویدیوهای نتایج دوستان شما، مریدتون شدم واقعا به عنوان یه الگوی تمام عیار از نحوه عمل کردن به آموزه های استاد، و کلا هر چند وقت یه بار ویدیوهاتون رو یا وویس هاشو، نگاه میکنم و گوش میدم و استفاده میکنم از تجربیاتتون و نحوه ی کارتون و همیـــــــــــــشه دعاتون میکنم و آرزوی توفیق روزافزون:)
چقدر قشنگ بود که گفتین امشب ش قدر من بود، چقدر قشنگه این استمرارتون و سپاسگزاریتون از استاد
واقعا لذت بردم از خوندن کامنتتون و کلی استفاده کردم
خدا پشت و پناه خودتون و خانواده تون
سلااااام آقای عطار روشن عزیز
واقعا لذت بردم و کیف کردم از خواندن کامنتتون،
از وقتی فایلهای شما را دیدم شدید برام ی الگوی منطقی،من ب وسیله فایلهای شما قبل عید تونستم کل بدهی هام ووام هام را تصفیه کنم،واقعا که فوق العاده ای ،در فایل توحید عملی6هم از خواندن کامنت شما لذت بردم،کلا هر کجا اسم شما را میبینم با لذت میخونم
امیدوارم که همیشه شاد موفق و ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام اقارضای دوست داشتنی
همیشه کامنت هاتون خیلی مفید و شسته رُفته و لذت بخشه..
خیلی خوب تعریف میکنین و در قالب مثال هاتون قانون رو میگین..
من شمارو واقعا تحسین میکنم
استمرارتون و نحوه عمل کردنتون به قانون تحسین برانگیزه..
از کامنتتون خیلی یادگرفتم ویکسری نکاتی که من زیاد بهش توجه نکرده بودم رو بااجازتون پیست کردم تو کامنتم تا برام بمونه و استفاده کنم.
ممنونم از اینکه تجربتون رو از تبلیغات ب اشتراک گذاشتین.
و از صحبت تورم… که واقعا ادم میفهمه چقدر این باوراا میتونه مخفی باشه و اصلا فکرشو نکنیم ولی باورهای شرک الودی ته ذهنمون مونده باشه…
بهترینا سهم قلب پاکتون
سپاسگزارم
سلام به استاد و آقای عطار روشن و همه عزیزان
سپاسگزارم از آقای عطار روشن که چراغی را در ذهن من در رابطه با یکی از ترمزهای ثروت روشن کرد که من از اون اطلاعی نداشتم و فکر نمیکردم که این یک ترمز باشه و اون هم مهم دانستن و تاثیرگذاری
تورم هست و الان وقتی که دقت میکنم در مکالماتم با دیگران قضیه تورم همیشه مطرح است و در ذهن خودم هم مطرح است که اگر من پیشرفت زیادی نمیکنم علتش این است که قیمتها روز به روز افزایش پیدا میکنه و مغازهام پیشرفت چندانی ندارد و همینکه من بتوانم مغازهام را در همین وضعیتی که الان دارد نگه دارم شاهکار کرده ام .
و نکته جالب تر اینجا یه شرکی برام واضح شد که هر وقت مشتری میاد مغازه من برای اینکه مشتری را متقاعد سازم که از من خرید کند بحث تورم و گرانی را پیش میکشم که بگم من مقصر نیستم که این اجناس قیمتش بالا رفته و مشتری هم حرف منو تایید میکنه و به گله و شکایت میپردازد و به این صورت از من خرید میکند و منم خوشحال از اینکه با این حرفم اجناسم را به فروش رسوندم ولی غافل از اینکه با این عملم مرتکب شرک شدم و الان به یاد این سخن پیامبر اکرم افتادم که میفرماید قسم دروغ باعث فروش کالا میشود اما برکت از اون کار خارج میشود.
و دقیقاً این کار من هم نوعی فریب و دروغ درش هست و بعضی وقتا خیلی ظریف عمل میکنم و خودمو گول میزنم که مرتکب دروغ نشدهام و اون اینکه به مشتری عیب اجناسی که درش عیبی هست را بیان نمیکنم که من فکر میکنم بک گراندش همون شرکه که مشتری از دستم نرود و فراموش میکنم که مشتری خداوند است و افرادی که میان از من خرید میکنند دستان خداوند هستند و مورد دیگه که من فکر میکنم بتوانم با چنگ زدن به آن مغازهام را پیشرفت بدم این است که اجناس را به قیمت گزاف بفروشم در صورتی که اگر به روی خداوند حساب باز کنم و باور به برکت او داشته باشم و دو تا چهار تا نکنم حتماً پیش رفتم تصاعدی خواهد شد پس هنوز جای کار دارم تا خداوند را به قدرتش را و بخشندگیاش را و رزاق بودنش را و کریم بودنش را وهاب بودنش را باور کنم که آنچه خداوند به من میدهد هیچ احدی نمیتواند برام بدهد .
باشد این سخنان از من به یادگار تا هرگاه فراموش کردم به یاد بیارم و تشخیص بدم اصل چیست و به فرعیات نچسبم .
ممنون از استاد گرامی که باب این سخنان را باز کرد و خداوند از دل آن توسط آقای عطارروشن به من متذکر شد که دچار انحراف نشوم در زندگیم
سلام
سپاسگذارم
ممنون هستین دوست بزرگوارم سپاسگذارم
تشکر
استاد عباس منش عزیز همیشه جلسات توحیدی شما مسیر زندگی منو تغییر داده
در فایل های قبلی توحید عملی هم در کامنت ها اینو نوشتم که این جلسه من وبه خودم آورد که کجاها حواسم به مورچه ها نبوده
این بار هم بعد از حدود یک دهه همراهی باشما باز هم یک جلسه توحید عملی دیگر منو به خودم آوردم که گرفتار مورچه های سیاه شدم و حواسم نیست
خدا رو شکر
یکی از خوشحالی های امشبم اینه که هدایت خدا رو دریافت کردم و بهش عمل کردم
صدایی که بهم گفت برو سایت استاد یه سر بزن رو به وضوح شنیدم و همون لحظه اقدام کردم و با این شگفتی روبرو شدم
خدا رو شکر که در هر لحظه مراقب منه و به این وضوح داره منو هدایت میکنه که حواسم به مورچه ها باشه
امشب برای من شب قدر شد
در این شب مقدس بازم باید تجدید عهد کنم با خودم، خداوند و استاد عباس منش عزیز که بهتر از قبل باید عمل کنم.
باید لشکر یک نفره توحیدی خودم رو دوباره به پا کنم، تجهیزش کنم و مهارت های مقابله با شرک رو در وجودم افزایش بدم
استاد عزیز سپاسگزارم برای نجات من از آن زندگی
سپاسگزارم برای اینکه احساس خوشبختی می کنم
اینکه من توانستم شرایط خودم رو تغییر بدم
سپاسگزارم که به من یاد دادی بزرگ تر از شرایط زندگی باشم
به من یاد دادی که این من هستم که باید بر دنیا تاثیر بذارم نه اینکه دنیا بر من تاثیر بذاره
سپاسگزارم برای همه آنچه که تا همین چند سال قبل نداشتم و امروز به لطف آموزش های شما و خداوند در زندگی و شخصیت من وجود داره.
آموزش های شما استاد عزیز را بر لطف خدا برتر می دانم به این دلیل که لطف خدا تغییر نکرده است بلکه این من بودم که با استفاده از آموزش های شما تغییر کردم و از لطف خدا بهره بردم
سپاسگذارم
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به استاد موحد و مومن آقای عطار روشن
یه مدتی بود این ذهن نجواگر می گفت که تو شرک داری، تو با اومدن به سایت حالت رو خوب میکنی و اگه راست میگی بدون اومدن به سایت باید حالت خوب باشه.
منم برای اینکه بهش ثابت کنم اینطوری نیست، گفتم باشه یه هفته به سایت سر نمیزنم ببینم دیگه چی داری بگی.
بعد صدای شما واضح تو گوشم پیچید که گفتید:شده روزی چند بار به سایت سر بزنم ولی نشده سر نزدم، و اگه سر نزدم اشتباه کردم.
بعد که این صدای شما را شنیدم فهمیدم که آره میخواد مرا از راه راست دور کنه. و فرداش کامنت شما را که دیدم خدا را شکر کردم که چقدر واضح ما را هدایت می کند.
خواستم همون موقع براتون بنویسم و از شما تشکر کنم که نشد تا امروز صبح که هدایت شدم به این کامنت در توحید عملی 6
abasmanesh.com
آقای عطار روشن سپاس گذارم که صادقانه در کنار ما هستید.
در پناه حق شاهد تحول عظیم تر کاری و زندگی باشید و یه فایل دیگه از تحولات عظیم تان بفرستید و استاد اون رو روی سایت بذاره.
در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام و درود به آقا رضای گل
و سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و اعضای خانواده صمیمی ام در سایت عباسمنش
چقدر به موقع این کامنت شما رو خوندم و فایل استاد رو دوباره گوش کردم من الان یک ساله به کیش مهاجرت کردم و کار املاک انجام میدم همیشه همکارانم رو که میدیدم دائم تو اینستا درحال تبلیغ هستند و راه های مختلف که چطور فالوور بیشتر جذب کنند و منو تشویق میکردند که تو هم برای اینکه مشتری بیشتر جذب کنی شروع کن ومن به خودم میگفتم مشتری واقعی رو خود الله یکتا میفرسته تا اینکه نجواهای ذهنیم منو متعاقد کرد ببین استاد و خیلی های دیگه سایت دارند و تبلیغ کارشون رو اونجا انجام میدن تو هم اینستا رو شروع کن و با این استدلال یک دوره اینستا از یکی از اساتید موفقیت که بصورت رایگان در کانالش قرارداده بود و تهیه کردم و دو جلسه اون رو پیش رفتم و تو اون دوجلسه یک حسی بهم باورهای شرک آلود رو نشون میداد اما باز ذهنم جلو میومد و دلیل الکی امروز صبح که از خواب بیدار شدم گفتم خوب برم سراغ جلسه سوم که یک حسی بهم گفت ایمیلاتو چک کن چون هروقت شما کامنت میذارین سایت برام پیغام میده و همیشه کامنت های شما رو باعشق میخونم و با اینکه این کامنت شما مال چند وقت پیش بود شروع کردم به خواندن وای پسر درست به موقع بود بابا مشتری رو خدا میفرسته و شروع کردم به مرور همین دیشب و دیروز و این چند روز گذشته چندین و چند مشتری دارم کارشون و پیگیری میکنم که هیچکدوم رو از اینستا پیدا نکردم و به آید الله یکتا کارشون رو انجام میدم باز هم سپاسگزار خداوند هستم که منو در مسیر درست قرار داد و برای شما دوست عزیز و استاد گرامی و همه اعضا خانواده از درگاه خداوند توانا رب العالمین سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت دنیا و آخرت رو خواستارم
سلام آقا رضای عزیز
چقدر کلامتون ساده و صمیمی و صادق است
چقدر این راستگویی شما و راحت بیان کردن نقاط ضعف تون تحسین برانگیزه هست و دوست دارم منم راحت و بدون ترس به اشتباهاتم اعتراف کنم.
خوندن کامنت تون باعث شد درس بگیریم بخصوص از قسمت تبیلغات که برای انجامش وسوسه شده بودید
یه خاطره ای از چند روز پیش تعریف کنم
من چند مدتی کارم را تازه شروع کردم و مشتری به تعداد خیلی کم دارم و کارم آنلاین است
در اینستاگرام تولید محتوا میکنم و کارهای خودم را به اشتراک میزارم
چند مدتی بود آنقدر ذهنم را به اینستاگرام و استوری و پست بسته بودم که درهای دیگه را برای خدا بسته بودم و هر روز تعداد فالورها و لایکها و بازدیدها را چک میکردم
تا اینکه هدایت شدم به لایو شماره 3 که اونجا استاد تکلیف منو با خودم روشن کردند و به اصطلاح یکی از دوستان برجکم را نشانه گرفتند :)
اینکه اصل و ول کردی و به فرع چسبیدی چرا؟؟؟
به خداوندی خدا از اون روزی که تمرکزم را از تعداد لایک و ویو و کامنت برداشتم مشتری از در و دیوار برایم می بارد
خدایا شکر که در کنار هم هر روز یاد میگیریم و رشد میکنیم
موفق باشید
سلام به استاد روشن دوست داشتنی.
توحید توحید همه چیز است چند سال پیش اتفاقی فایل فقط روی خدا حساب کردن از استاد چندین بار شنیدم ولی درک نتوانستم به همین دلیل عمل هم نتوانستم. ضربه های شرک را پشت سر هم خوردم ولی نمی فهمیدم که از شرک وافتخار هم می کروم که من ریسک پذیرم و موفق می شوم از کتاب های مختلف باور کرده بودم که تا شکست نخوری موفق نمیشی واین نگرش بلای سرم آورد که شبو روزم را گرفت تا هنوز در گیرم ولی کمی بزرگ شدم و کم کم حل می کنم در آن موقیعت قرار دارم در پرداخت بدیهی استم همه اش از شرک بود ولا غیر این تجربه باعث که دیگر تا زنده وام و قرض نگیرم ضمانت نشوم بدون تکامل حرکت نکنم ومهم به هدایت خداوند گوش کنم کا در گذشته فقط به حرف دیگران پیش می رفتم به ادعای رفیق داری وو.. که خیلی ضربه خوردم که تعریفش نیاز نیست ورسیدم به اون مرحله تسلیم بودن که خداوند هدایت کرد به خانواده الهی وخداوند را سپاس گذارم که هیچ وقت تنهام نمیگذاره و هدایت می کند..
در این چند ساله به این نتیجه رسیدم که هر موضوعی که در من به صورت باور دراومده دیگه درباره اش حرف نزدم، به دیگران نگفتم، از کسی ایراد نگرفتم که ببین فلانی باورهاش داغونه، کسی رو سرزنش نکردم که چقدر باورهای درب و داغونی داره
هر موضوعی در ذهن به شکل باور در بیاد در اون موضوع سکوت می کنی
دیگه نه به کسی میگی و نه در ذهن خودت مرور می شه و به همین دلیل صحبت درباره اش کم و کمتر میشه
اگه من باور کرده باشم که تورم بر زندگی من تاثیر نداره دیگه نباید آگاهانه یا ناآگاهانه این عبارت بر زبان من بیاد
به محض اینکه موضوعی به باور تبدیل بشه دیگه نه درباره اش فکر میکنی و نه صحبت می کنی و نه واکنش میدی
خیلی وقته درباره خیلی از موضوعات که دراین چند ساله متوجه شدم باور اشتباه هستند دیگه در ذهنم گفتگویی وجود نداره، نجوای ذهنی درباره اینکه مثلا موفق نشدی بخاطر مدرک نداشتنه یا خیلی از موضوعات دیگه وجود نداره
نه با خودم درباره اش فکر میکنم و نه در شرایط سخت که استاد گفتند این افکار در ذهنم مرور میشه
اینکه در شرایط سخت باید ببینم چه افکاری در ذهنم مرور میشه که می خواد بگه به این دلیل و اون دلیل و همون دلیل ها باورهای اشتباه من هستند که مغز ازشون استفاده می کنه برای هجوم افکار منفی
به نام خداوند هدایتگر و هادی
سلام ب شما دوست خوبم
خداروشکر ک هدایت شدم مورچه سیاه ام رو پیدا کنم، من قبلا هم این کامنت رو خونده بودم ولی هیچ درکش نکردم و گفتم خب من ک از تورم نگفتم هیچ وقت و ازش رد شدم، چند روزی هست ک حسم بهم میگفت توحید عملی 8 و من میگفتم خدایا اون در مورد ژنیتک میگه من فعلا لازمش ندارم ب دردم نمیخوره، ولی دیشب گوشش دادم و بعدش گفت کامنت های برتر گفتم چشم. نمیدونستم این حس خداست بعدش حکمت اش رو فهمیدم، چه لذتی داره گوش دادن ب فایل هایی ک خودش میگه، انگار برت میداره مستقیم میزاره جایی ک مشکلت اونجاست و سریع مشکلت رو پیدا میکنی.
در حین خوندن کامنت تون، یادم اومد منم میگم خب آره تابستونه دیگه مغازه ام بایدم خالی باشه( لوازم التحریر دارم) ینی هرکس می پرسید چه خبرا خوبه کار و بار، من میگفتم خداروشکر بله خوبه بالاخره تابستونه فعلا، و جالبه دقیقا منم ایراد میگرفتم ب کسانی ک رزق و روزی رو ب مناسب خاصی می چسبوندن، مثلا بگن عاشورا شد، تعطیلی شد مشتری نیست، رزق ما هم قطع شد.میگفتم چه راحت قدرت رو از خدا می گیرن، خداست ک رزق ما رو میده.
و دقیقا موقعی هم ک مشتری نمی اومد و خلوت تر بود مغازه ام، هجوم افکار منفی می اومد ک اره تابستونه و تابستون، باید بسوزی و بسازی، و در پی اش کلییی نجواهای ناامید کننده و ترس از آینده و فرداها بهم میداد، با اینکه خدای مهربونم ب مو میرسونه ولی هیچ وقت نمیزاره پاره بشه، ولی خب میتونست افکار من بهتر از این رو بسازه و ب طبع تجربه های بهتری هم داشته باشه.
و الان خدا بهم گفت از طریق جملات استاد چه جوری میخوای ژنتیک رو از عوض کنی، گفت اگر باور داشته باشی تابستون مشتری نیست، روزهای تعطیل مشتری نیست، چه جوری میخوای روزهای تعطیل رو از بین ببری؟ میتونی؟ میتونی ب خدا بگی تابستون رو سریع تموم اش کن من نمیخوامش. وقتی بپذیری همینی ک هست و راهی نداره خب جهان میگه چشم منم بهت نشون میدم، منم هدایتت میکنم ب موقعی ک مغازه های لوازم االتحریر دیگه رو می بینی ک مشتری ندارن و سرشون خلوته و باورت تایید میشه. چرا نمیگی ایراد از منه، ایراد از باورهای محدود منههههه ک این رو دارم تجربه میکنم.
واقعا چه جمله و نکته طلایی اینکه وقتی اوضاع سخت میشه و نجوا میاد سراغ مون اون موقع ببینیم چه افکار محدود کننده ای داریم، همونا شرک هستن، همونا مورچه سیاه هستن، همونا ترمزهامونن.
و من توی کانال عمده فروش لوازم التحریر عضوم ک قبلش ترک کرده بودم ولی دیشب مجدد عضو شدم، و روزانه 40 الی 50 فروش عالی دارن، تازه عمده، پس این لوازم التحریر هایی ک از ایشون سفارش میدن چطور میفروشن؟ مگه برا اونا تابستون نیست؟ پس چطوره ک هی اسم هاشون تکرار میشه تو مرسوله های پستی؟ این یعنی اونا دارن ب راحتی میفروشن و باور نکردن ک تابستون روی رزق و روزی شون تاثیر داره. اونا میگن ما همیشه مشتری داریم. قدرت رو از خدا نگرفتن بدن ب فصل ها و روزهای هفته. تازه من توی یکی از کانالها عضوم خدا میدونه چقدرر از این کانال ها و فروش ها هست بازم.
و حالا وقت عوض کردن این باور هست، جایگزین کردن این باور محدودکننده با باور فراوانی، عضو کانال مرسوله اش شدم و هر روز ب خودم میگم ببییین اینا فروختن پس توهم میتونی. باید منطق و فکت براش بیارم، باید تجربه های فروش خودم رو ب یادش بیارم، مثلا همین دیشب آخرای کار ک داشتم کامنت شما رو بارها و بارها میخوندم و میگفتم یافتم یافتم دوتا مشتری خیلی خوب با فروش خوب داشتم ک گفتم خدایا شکرت بیا اینم مهر تایید از سمت خدا، گفتم خدایا تو خودت هدایتم کردی پیداش کنم، خودتم راه حلش رو بگو، گفت عضو شدن تو اون کانال، تایید فراوانی جهان، تایید قدرت خرید مردم و روز ب روز اوضاع بهتر شدن، گفت جلسه 1 و 2 قدم 4 ک منطقی کنی برا خودت ثروت رو.گفتم چشم
بازهم ممنونم از شما، بسیار از تجربیات شما می آموزیم و افتخار ب همکلاسی بودن میکنم، منم مثل شما مغازه دارم و بارها یاد حرکت های شما افتادم و ب خودم مسیر درست رو گوشزد کردم، منم دفترها پر کردم، منم قفسه هام رو مرتب کردم، تمیز کردم، مشتری می اومد من متوجه نمیشدم چون تو سایت بودم، منم با خوندن آیه های قرآن اشک ریختم، منم دیدمش تو مشتری هام، منم یادم اومد قرض نگیرم، قسطی ندم بگم نه،کتابخانه ام شده، و مجدد من هم میخوام از این منطقه امنی ک برای خودم ساختم بیام بیرون و مغازه ای ک همه میگن بمون حالا ک اوضاعت خوب شده میخوای بری، و من میگم جای من اینجا نیست، باید برم و تجربه کنم، باید برم کاری ک بهش عشق و علاقه دارم رو انجام بدم. شما الگوی بسیار خوبی هستید برای رفتن در دل ترس ها و ناشناخته ها. خدای شما ب یاری من هم می آید.
در پناه الله باشید.سپاسگزارم
سلام استاد نازنینم دست مهربان خدای من
سلام بچه های پاکار سایت عباس منش و تیم پشتیبانی خفن سایت
امید دارم هر کجای این جهان زیبا هستید شاد ، سلامت ، سعادتمند و ثروتمند باشید
استاد عزیزم چقدر ریتم شروع فایل معرکه بود بی نهایت ازت سپاسگزارم ؛ من رو غرق در زیبایی های خدای مهربانم کردی عالی بود عالی
چقدر خودتون عالی تر و زیبا تر و خوش اندام تر شدید؛ دمتون گرمکه خط شکن باورهای محدود کننده ما شدید
چقدر منظره پشت سرتون زیبا و دلنشین بود
واقعا این پردایس زیبا قابل تحسین و یک شگفتی هستش
استاد عزیزم تو مقطعی از زندگیم به دست آوردهای بزرگی رسیدم بخصوص که سن کم داشتم ، داشته هام بیشتر تو چشم میومد و بیشتر همرو از عملکردم متعجب میکرد مثلا درآمد به دلار و خرید خودروی صفر کیلومتر و… توی سن 20 و 21 سالگی برام اتفاق افتاده که واقعا نگاه همه رو به سمت من جلب کرده بود ولی هیچوقت یادم نمیاد که اون زمان با وجود اون همه زیبایی تو زندگیم یه بار حتی از سر زبون نه ته دل گفته بودم خدایا شکرت یا خدایا دمت گرم اصلا خدا تو زندگیم و دست آوردام جایگاهی نداشت تا اینکه چرخ جهان هستی چرخید
و من رو به جایگاه از سیلی خوردن رسوند و به یک آن توی چندین ماه همه دست آوردام صفر شد و شروع به نزول کرد تا جایی که توی بدهی هم افتادم
انقدر از جهان هستی چک و لگد خوردم تا مسیر درست برام آشکار شد
اون روزا که شرایطم خوب بود قبل از منفی شدنم اصلا به یاد لطف خدا نیفتادم اصلا نفهمیدم بابا دلیل این موفقیاتا چیه تا اینکه داسته هامو از دست دادم و اون جا بود که گلایه هام از خدا شروع شدو چون تو شرایط منفی و تنهایی به سر میبردم و نمیتونستم خودم رو از وضعیت پیش اومده ببخشم فقط سر حرفم این بود چرا باید اینجور میشد
که الان بعد گذشت حدودا 3 سال از اون روزا واقعا بابت اون روزا بی نهاااااایت سپاسگزارم
اون روزا تکامل من بودن تکاملی که بشینم و بگم خدایا من دیگه تسلیمم تو کمکم کن
خدایا فقط دیگه تو رو دارم تو کمکمکن
و هدایتا استارت خورد
اتفاقات منفی شروع به محو شدن شد
آدمای اضافی شروع به حذف شدن شد
و رشد زندگی دوباره استارت خورد
امروز که این دیدگاه رو مینویسم فقط و فقط یک قدرت برتر در زندگی من وجود داره اون هم خداست و تمام داشته هام رو مدیون بزرگی و رحمت خدا میدونم که بعد از اینکه دید من هم میخوام تغیر کنم دستم رو گرفت و به مسیر درست ، مسیری کسانی که بهشونپاداش میده هدایت کرد
نمیتونم بگم این ایمان هنوز در عمل بصورت 100 درصد هست ولی به قطعیت میتونم بگم در تلاش هستم به 100 درصد برسونم که زندکیم رو رها کنم برای خدا تا خدا بسازه چون میگن خدایا تو بساز ، تو بسازی قشنگه
توی مسیری سراشیبی که داشتم فقط یه درس بزرگ برام اتفاق افتاد که با ارزش ترین قسمت زندگیم هستش اون هم اینکه خودت رو ، زندگیت رو ، سلامتیت رو ، وضعیت مالیت رو ،
بسپارش خدا
خدا خودش به بهترین شکل دستت رو میگیره و ما رو بسمت خواسته هامون هدایت میکنه
استاد سه سالی هست که روی خودم کار میکنم و خداروشکر همیشه ته دلم ته ذهنم قدرت اصلی خدا بوده و باقی رو دستی از خدا دیدم که برای انجام کارهای من ( بنده ای که نگاه خدا رو با افکار و توجهاتش به سمت خودش جلب کرده ).
فایل فوق العاده ای بود بی نهایت از خدای مهربان بابت هدایتم به این فایل زیبا و داشتن استاد عزیزی چون شما سپاسگزارم
سعادتمند و سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
باسلام خدمت استاد گرانقدر، خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم
من این فایل رو هنوز ندیدم، ولی وقتی دیدم عنوان فایل جدید درباره توحیده خیلی خیلی ذوق کردم و شوکه شدم و لذت بردم به خاطر هدایت و نشانه هایی که خداوند به صورت دقیق و سر موقع به انسان نشون میده.
به قول اون جمله معروف استاد که میگه مثل اینکه خداوند همه کاراشو ول کرده و داره فقط منو راهنمایی میکنه.
دلیل ذوق کردنم موقع دیدن این فایل اینه که امروز صبح داشتم به احوالاتم فکر میکردم و احساس میکردم که یه ذره آرامشم داره دچار تزلزل داره میشه و و داشتم با خودم میگفتم که دلیل این افت آرامش به باورهای توحیدی برمیگرده و احساس میکردم که باورهای توحیدی ام نیاز به تقویت داره و لذا تصمیم گرفته بودم که دوباره فایلهای توحیدی رو گوش کنم.
الان هم که شب شده بود داشتم کامنت های قبلی خودمو مرور میکردم که احساس کردم بهتره یه سری به صفحه اصلی بزنم تا ببینم استاد فایل جدید گزاشتن ،که دیدم این فایل رو استاد آپلود کردن و اون لحظه خیلی خوشحال شدم و شکرگزاری کردم که خداوند این فایل رو برای من به عنوان نشانه قرار داده و این باعث شد که باز ایمانم به هدایت و الهام الهی بیشتر بشه و اطمینان صددرصد دارم آگاهی های این فایل برام چراغ راه زندگی ام میشه.
در پایان از استادم و خانم شایسته و تیمشون هم تشکر میکنم که این آگاهی های الهی رو با ما به اشتراک میزارن و از خداوند براشون سلامتی و موفقیت روزافزون خواستارم.
به نام رب مقتدر
درود به استاد عزیزم مریم جان زیبا و همه خوبان
« شرک خفی در دل مومن همچون راه رفتن مورچه ای بر سنگ سیاه در دل تاریکی شب، پنهان است.»
استاد من بایه بار گوش دادن ب این فایل، دوتا از باورهای شرک الودم رو پیدا کردم که اصلا فکرشو نمیکردم…
من تو ته ذهنم، مامان و بابام، بخصوص مامانم رو تاحدی مقصر میدونستم ک خیلی دیگ بما راحت گرفتن… چون من مامانم خیلی حساس هست رو بچه هاش کلا خیلی احساس مسئولیت میکنه بیش از حد و میخواد اب تو دلمون تکون نخوره
من میگفتم همیشه ک اگ مامان اینا یکم ب ما سخت میگرفتن ما مستقل میشدیم.. مقصر اونان…
و واقعا استاد این ته ته ذهنم بود همیشه..
البته ک من هر نتیجه ای دارم از وقتیه ک سعی میکنم هر اتفاقی میفته فقط خودمو مسئول بدونم. و قدرت رو فقط ب خدا بدم…
یعنی واقعااا که همه چی توحیده..
ولی من فهمیدم انقدرر باورهای شرک الود تو ذهنم هست که خودمم نمیدونم…فقط باید خدا کمکم کنه که پیداشون کنم.
من وقتی نتایجم بهتر میشه که باورهای شرک الود بیشتری تو ذهنم بفهمم و باورتوحیدی رو جایگزینش کنم.
یه مورد دیگ متوجهش شدم دررابطه با بحث ژنتیک هست..
من و همسرم برا بارداری تصمیم داریم ازمایشات ژنتیک بدیم و منتظر هستیم ک بگن کی بریم..
و چون برادرزاده همسرم یه مشکل ژنتیکی داشتن.
و استاد من همیشه میگفتم ک من مطمئنم که بچه من سالمه حتما ولی این ازمایشا برا اینک خیالم راحت باشه…
استاد این جمله شما ک گفتین اگ باور کنی ژنتیک نمیزاره بارداری سالم داشته باشی همین میشه..
این جمله منو تکون داد…
من چرا میخام برا اینک خیالم راحت باشه ازمایش بدم؟ چون خیالم راحت نیس دیگ … یعنی من ژنتیک رو موثر میدونم پس.. یعنی من یه عامل بیرونی رو موثر دونستم و باورم شرک الوده..
استاد دررابطه با باوری که راجب سید ها هم گفتین.. ..همسرمن سید هستن و بسیااااار صبور و مهربانن
واقعا ک همه چی باوره…. و اصلا رو همه صدق نمیکنه کسی که باورش کنه براش اتفاق میفته.
استاد جان سپاسگزارم بابت این فایل بینظیررررر
از خدا میخوام کمکم کنه تا باورهای شرک الود رو پیدا کنم و توحیدی عمل کنم.
بقول دوستمون اقا ابراهیم
خدایا اگ کمکم نکنی چجوری از شرک بیام بیرون؟
من منتظر هدایت های بی نظیرتم.
خدایاشکرت
با سلام خدمت استاد گرامی و مریم عزیزم
استاد من واقعا این خیلی زیاد درباره سلامتی و ژنتیک این باورارو داشتم و البته هنوز هم هم خودم و هم خانوادم داریم
یکی از باورای خیییلی قوی که دارم اینه من و خانوادم خیلی زیاد استعداد چاقی داریم بطوریکه برادر مرحومم همیشه میگفت بچه ها من آب میخورم وزنم بالا میره و این شده بود یه باور بسیار وحشتناک و مخرب که هنوز هم داریم باهاش دست و پنجه نرم میکنیم
و دقیقا همین روزها که من تحرک زیادی نداشتم و غذام یکم بیشتر شده بود و ازونطرف اون باوره باعث شدن سه کیلو اضافه کنم و واقعا خیلی باور اشتباه و غلطیه خیلی شدید هم متاسفانه نهادینه شده تو ذهن هممون .از خدا میخام هدایتمون کنه تا بتونیم این مسیله رو حل کنیم
اما یه باور مخرب دیگه هم که مرتبط با همین ژنتیکه دارم که باز هم متاسفانه خیلی جدی رو همه خانوادمون تاثیرات منفی گذاشته و این باوره که ما خانوادگی ژنتیکن بدن ضعیفی داریم ،استخون بندی ضعیفی داریم
و همین باور اشتباه باز هم باعث خیلی مشکلات تو جسممون شده و خودم متوجه شدم بارها و بارها این جملات رو با بقیه استفاده میکنم و واقعا ناخواسته میاد و همون لحظه بخودم میگم عه این چه حرفیه من قوی هستم من بدن نیرومندی دارم .اما باز هم باورام مشکل دارن و مث همیشه و در هر لحظه از خدا میخام که کمک کنه تا بتونم باورهای اشتباه و بقول شما استاد عزیز شرک آلود رو تغییر بدم
استاد ازتون واقعا سپاسگذارم که با گذاشتن فایلای پرمحتواتون من و خیلی های دیگه رو مجبور میکنید تا به خودمون بیایم و حواسمونو جمع کنیم که چطوری و به چه راحتی داریم شرک میورزیم و حواسمون نیست .
برای همه دوستانم و خانوادم و شما استاد عزیزم سلامتی و شادی خییلی زیادی رو آرزو میکنم
به نام تنها رب فرمانروای کیهان
سلام و درود به همگی
یادآوری و عمل به فایل قبلی؟
گفتم چرا مثل این چندوقته اخیر کامنت گذاشتن برا فایلها دانلودی رو بی دلیل به تاخیر بندازم،الان به صحبتهای بسیار ارزشمند استاد گوش دادم و اومدم اینجا دیدگاهمو بنویسم
«شرک در دل مومن مانند راه رفتن مورچه بر روی تخته سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهانه»
خدای من چقدر خود من از نسل های الان و نسل های قبلی اینو شنیدم یه عده افراد هستند که تمام قدرت جهان دستشون هست و هر تصمیمی که اینا بگیرند همون میشود و هرکسی رو بخواهند میذارند رئیس جمهور یا خیلی مشهور بشه و یه عالمه از این چرندیات و توهماتی رو که برا خودشون ساختند
من خودم واقعا از همون بچگی کوهی از شرک و ایراد بودم و هستم اما خداییش هیچوقت این دیدگاهم نه داشتم و نه خوشم میاد داشته باشم
که بگم یسری گروه یا افراد غول هستند که همه کاره دنیا هستند و مردم هستند وقتی همچین جمله ای رو میشنوم خیلی زود قاطی میکنم
*و واقعا وقتی به این دیالوگ که خیلی هم دیدم در تفکرات آدمهای زیادی وجود داره میگم منم جای خداوند باشم میگم زلت و بدبختی تمامأ حق همچین آدمهایی ست که چنین تفکرات بی ارزشی دارند و اینجور افراد با همچین تفکراتی باید بدبختی و بیچارگی تاج روی سرشون و زندگیشون باشه ،،آخه دارند این پیامو به جهان ارسال میکنند که خدایا تو هیچ قدرت و توانایی نداری اما اون بنده های عجیب و غریب دارند و خداوند هم که عصبانی نمیشه بلکه قوانین سیستم هست که داره پاسخ همجنس و هماهنگ با باورهاشونو بهشون برمیگردونه و منم میگم اینجور آدمها نباید زندگیشون بهتر از این باشه بلکه هرروز بدتر و داغون تر و بیچاره تر بشه
آخه خودشونن که دارن میگن ما بیچارگی رو میخواهیم از واژه اش معلومه «بیچاره»
یعنی کسی که هیچ چاره و راهکاری برا خودش نمیذاره میگه نیست وجود نداره
من خودم یسری از شرک های وجودمو میدونم اما واقعا و تماما میپذیرم که ایراد از منه نه از بیرون من و میگم خدایا من در فلان چیز شرک بسیار دارم و منو ببخش و ازت کمک و هدایت میخوام که بتونم باورهامو تغییر بدم بسمت توحید
بارها شده که دیدم بعضی ها تو صحبتهاشون میخواند اصرار کنند که یسری افراد و گروهک ها هستند که همه قدرت جهان دستشونه اولأ که من وارد اون بحث نمیشم و برعکس قبلا اصلا علاقه ندارم که بخوام باهاشون بحث کنم ولی اگه ببینم خیلی اصرار دارند تا منم حرفشون رو تایید کنم خیلی ساده و محترمانه و از زاویه خوبی وارد میشم و میگم من که اصلا با این دیدگاه موافق نیستم حتی استادم که تو زمینه تخصصم همیشه کنارش هستم در بعضی موارد همچین صحبتها و دیدگاهی داره و اصرار داره به من بگه و منو قانع کنه میگم این اصلا درست نیست بلکه شرک محضه اما میدونم چجور و با چه نوع جملاتی بگم که ناراحتی ایجاد نشه بلکه نفوذی میگم
اما واقعا اینطور نیستم که بخوام خودم شروع کننده و تغییر دهنده آدمها باشم مگر اینکه بخواند با اصرار کاری کنند که منم مورد تاییدشون بشم چونکه بارها بوده خیلی قاطعانه بر خلاف صحبتهای استاد حرف واقعی دلمو گفتم بهش بدون اینکه ناراحتی ایجاد بشه
خب در کل فقط بچسبیم خودمون و عملکرد خودمونو من که هرروز بیشتر سکوت اختیار میکنم و بیشتر دست رو کلاه خودم میذارم و دنبال ایرادهای خودم هستم نه دیگران نه تغییر دیگران
چونکه خودم میبینم یه عالمه ایراد دارم حتی بعضی هارو میدونم ولی هنوز بدرستی نمیتونم تغییرشون بدم و به همین دلیل هم هرزمان کسی ایراد واقعیم رو بهم میگه یا دوستان اینجا در کامنتها بهم بگن ناراحت نمیشم راحت تر از قبلا میپذیرم چونکه هرروز سازندگی و تغییر درونی برام مهمه نه دفاع کردن های بی خود،
من امروز صبح در تمرین ستاره قطبی یسری تمرینهای حال خوب کن برا خودم نوشتم و به خاطرات زیبا فکر کردم باعث شد امروز دوتا از همسایه های محل کارم اومدن تحسینم کردند یکیشون یه خانم بود که اومد بهم گفت یه خورده نگران شدم فکر کردم نیستی چونکه شما خیلی خوبی منم بهش گفتم اتفاقا منم همیشه میگم شما خیلی باشخصیتی و من تحسین تون میکنم اونم در جواب تشکر کرد،
وقتی میتونم عمیقانه به این زندگی بسیار کوتاه بنگرم میگم خدایا آخه شرک و احساس چرا، و چقدر خداوند سریع العجابه امشب قبل از گوش دادن این فایل داشتم میگم خدایا من به فلان خواسته چندروز قبلم نرسیدم اما وقتی جهان فراوانی رو داریم چرا احساس ناراحتی و نارضایتی پس من وظیفه ام اینه که فقط از زندگی لذت ببرم اگه میگم من به خداوند ایمان دارم که بی نهایته
استاد واقعا این دیدگاه شما یکی از بهترین و مورد پسندترین ویژگی هایی ست که مورد پسند منه شما درمورد این عدد سنی و نا محدود بودن در هر چیزی داری چیزی که کمتر از 99درصد انسانها دارنش و خود منم انصافا این ویژگی رو همیشه یا اکثریت زندگیم اصرار به باور داشتنش دارم و خداروشکر منم از این لحاظ مشابه شما هستم و اصلا در این مورد نمیتونم غیر اینو بپذیرم و باور کنم
یعنی همین الان یه عالمه از انسانهای بظاهر موفق یا مشهور و بزرگ رو میبینم که خود من بارها شده با چندتاشون صحبتهایی داشتم وقتی میگفتم میشه در این موارد بی نهایت و فراوانی رو تجربه کرد اما اونها خیلی شدید جبهه گرفتند و اصرار کردند که نه تو اصلا داری اشتباه میکنی و نا درست میگیم که در فلان چیز،عدد سنی برای رسیدن به بدن خوب،به اهداف،و…نمیشه غیرممکنه و این درسته نه اونی که تو داری
اما من هیچ زمان همچین حرفشون تو کتم نرفت چونکه همیشه میگم خدای سلیمان خدای منم هست
خدای نوح خدای منم هست
خدای استاد عباسمنش خدای منم هست
خدای ابراهیم خدای منم هست
و…
درسته هنوز اونطور که میخوام از خودم و باورهام راضی نیستم اما چونکه همچین تفکراتی در پیش زمینه ذهنم هست میبینم چقدر حالم بهتره چقدر احساس خوشبختی بیشتری میکنم
و اصلا توجهم نمیره سمت اینکه آقا گرونی میشه
قحطی میشه
سختی میشه
و… یه عالمه از افکارهای شرک آلود و بی ارزشی که اکثریت دارند
واقعا بابت این حال خوب از خداوند سپاسگذارم و همچنین شما استادان عزیز و شما دوستان عزیزی که همیشه سعی بر مسیر اصل و درست هستید نه اکثریتی که در فلاکت باوریشون دارند زندگی میکنند
بعضی ها فکر میکنند مشرک بودن و بدبخت بودن یعنی صرفا فقط باید از لحاظ درآمدی ضعیف باشی اما من یه عالمه آدم دیدم و میشناسم که میلیونر و میلیاردر هستند اما همچنان همون افراد مشرک و بدبخت هستند و اتفاقات زندگی رو میدند دست عوامل بیرون و اون حال و احساس خوب و خوشبختی درونی رو که باید داشته باشند رو ندارند
پس مشرک بودن فراتر از فقط داشتن درآمد بالا هست درآمد بالا خیلی خوبه و باید در زندگی هرکسی باشه چونکه خداوند خودش غنی هست بنده هاش هم باشید اینچنین باشند اما فقط جزئی از ایمان به خداونده نه همش
ای که مرا خوانده ای راهو نشانم بده و تا الانم که نشونم دادی و بستگی به همت و عملکرد من داره
بهترینهارو برا همگی تون خواهانم.