اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استادجونم قربونت برم ک انقدر جدی و محکم در مورد توحید ک مهم ترین اصله در قرآن و در زندگی ما صحبت میکنید عاشقتونم
سلام ب استاد شایسته عزیزم و همه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم
همه ی زندگی ما رو باورها تشکیل میدن هر چیزی رو ک باور کنیم همون در زندگیمون اتفاق میوفته چی رو باور میکنی چی میشه ک باور میکنی؟؟؟؟
ب ما خیلی چیزای چرتی گفته بودن ک ما باور کردیم ک آقا آره سیدا س شنبه ها یا چهارشنبه ها دیونه میشن میزنه ب سرشون،باور کردیم ک دختر و پسر خوب دیگه تو این دوره زمونه پیدا نمیشه همه بد شدن دیگه اگرم خوب بودن بردنشون،باور کردیم ک پول کمه پول مگه بهمین راحتی پیدا میشه باید حواست باشه چجوری خرجش میکنی،باورمون شده ک کاشانی ها و قمی ها خیلی سیاست مدارن و خیلی کلاه سر آدم میزارن،طلا فروشا چجوری،پولدارا چجورین قاچاق چیَن،اصفهانیا خسیسن،اینا باورهای غلطی هستن
باورهای درستی هم هست ک ب ما کمک میکنه ک زندگیمون لذت بخشتر بشه مثل اینکه دختران ترک خیلی مرتب هستن،پسران لر خیلی صادق هستن،شهر تبریز گدا نداره
در کل دوستان باید باورهایی ک ب پیشرفت ما کمک میکنه و ب ما حس بهتری میده(ک قانون اصلی جهان هم احساس خوب=اتفاقات خوب هست)رو باور کنیم و اونا رو تکرار کنیم یا اینکه دختر و پسر خوب و عالی و ثروتمند و با اصالت و تحصیل کرده زیاده و من میتونم بابهترینش ازدواج کنم من خاق زندگی خودمم و با فرکانس هایی ک ب جهان هستی میفرستم و همون خواسته هایی ک من دارم حتما اتفاق میوفته و ما باید باید باید باید مسئولیت کارهای خودمون از جمله رابطمون و ثروتمند و سلامتیمون رو کاملا بپذیریم و بدونیم ک همه چی دست خودمه و زندگی خیلی لذت بخشتر میشه اینجوری
وقتی بدونی ک زندگی تو دست خودته و میتونی هر جوری ک دوست داری بسازیش خیلی حس بهتری بهت دست میده و میدونی ک میتونی هر لحظه رو با افکار خودت کنترل کنی(کشف قوانین عالیه دارم باهاش هر لحظه ی زندگیمو میسازم و مثل ی برنامه نویس دارم همونجوری ک میخوام خلقش میکنم) و حس عالی خلاق بودن داری و اتفاقات خوب کرور کرور اتفاق میوفته همونجور ک من دارم حس میکنم نشانه ها رو و میدونم ک نتایج بزرگی تو راهه
و اگر بدونیم ژنتیک و دولت و طرف مقابل توی رابطه تاثیر دارن و قابل کنترل نیستن و حس خوبمون رو درگیر اونا بدونیم اونوقته ک ما همش نگرانیم همش استرس داریم و همش میخوایم الکی زحمت بکشیم و ب جایی ام نمیرسیم و حس بد=اتفاق بد و کرور کرور اتفاقات بد میوفته و فکر میکنیم ک داره در هر لحظه ب مت ظلم میشه و حقمون میخورن
دوستان اگه قرآن رو خونده باشید همه جای قرآن ب این موضوع اشاره کرده ک ب هیچکسی ظلم نمیشه ی آیه ای ک من خیلی دوست دارم اینه
و هر که از مرد و زن کارهاى شایسته کند در حالى که مؤمن باشد آنها داخل بهشت مىشوند و ذرهاى به آنها ستم نمىرود
حالا این نقیر چیه؟
«نقیر» فرورفتگی یا خال پشت هسته ی خرما را«نقیر» می گویند.ک خیلی ریزه و بخاطر همین خداوند تو قرآن از این مثل استفاده کرده و انقدر ریز ک در این حکم ب کسی ستم نمیشه و هر چی نتایج بد هست ک تو زندگیمون ب وجود میاد از خودمونه و خداوند فقط خیر ب ما میرسونه و بستگی ب افکار و فرکانس های ما داره و باید مسئولیت اشتباهات خودمون رو بپذیریم و عزت نفس داشته باشیم و خودمون برای رفع این اشتباهات باورهامون رو عوض کنیم تا زندگی لذت بخش تری رو تجربه کنیم
خدایا شکرت ک من استادان عشق استاد عباس منش و خانوم شایسته ی عزیزم رو دارم
خدایا شکرت ک این فایل زیبا رو برامون فراهم کردن ک از تصاویر زیبای پارادایم لذت ببریم و چهره ی زیبا و هیکل زیبای استاد رو در این منظره ی زیبا ببینیم و بشینه ب وجودمون
خدایا شکرت ب خاطر کامنت زیبای دوستان هم فرکانسی عزیزم ک ب من در فهم مطالب کمک میکنن
ممنون ک کامنت منو میخونید امیدوارم ازش لذت ببرید
دوستون دارم استاد انقد ذوق میکنم ک فایل جدید میزارید ک قابل توصیف نیست هر چقدرم تشکر کنم فایده نداره
امیدوارم بتونم در زمان مناسب در مکان مناسب ببینمتون
در پناه الله یکتا شاد و سالو خوشبخت و ثروتمند باشید همگی
سلام به استاد عزیز ، خانم شایسته و همه دوستان خوبم
من مدتها این چیزایی که در مورد ماتریکس ، ژنتیک و باورهایی مشابه بود رو باور نمیکردم اما از یه جایی به بعد چون دوستان نزدیکمم از این موضوعات میگفتن باورش برام راحتر یا اینطور بگم که قابل پذیرش شد و چه مشکلاتی که درگیرش نشدم تا اینکه با استاد آشنا شدم و از شرک و باورهای مخربش مطلع شدم .
یه باور مخرب که چند وقت پیش از تو پستو های ذهنم بیرونش کشیدم این بود که قبلا جایی بهم گفته بودن که اگه آدم تا 30 سالگی ثروتمند شد که شد اگه نشد دیگه نمیشه و مدتها این باور مخرب گوشه ذهنم هر زمان که مشکل مالی داشتم مثل لجنی که از ته آب بیاد سطح ذهنمو درگیر میکرد تا اینکه چند روز پیش تونستم پیداش کنم و با مثالهای نقضی که از اینترنت پیدا کردم تونستم ریشه کنش کنم .
یا یه باور دیگه این بود که همیشه اطرافیان من میگفتن از 30 سالگی به بعد دیگه جوونی مفهومی نداره و شادابی و طراوت جوونی میره . زندگی تا همون 30 سالگی قشنگه و از این قبیل حرفها …. حالا نتیجه اش برای من چی بود ؟
شاید باور نکنید اینکه بعد از 30 سالگی یه الگوی بسیار مخربی تو ذهنم تشکیل دادم و بر اون اساس بدنم مثل پیرمردها ضعیف ، اخلاقم مثل اونا لطیف ، موهام روز به روز سفید و اصلا از یه جایی حتی بالا و پائین کردن از پله ها برام سخت تر شد . تا اینکه دو سال پیش که متوجه این الگو شدم با از بین بردنش دوباره سرحال و قبراق و پر انرژی شدم و هم روحیه و اخلاقمو تغییر دادم هم اندامم خیلی خوب شده .
یه باور دیگه که در مورد ژنتیک تو خانواده بهم گفته بودن این بود که تو خانواده پدری ما هیچکس چاق نیست و من تا مدتها به خاطر اینکه لاغر و استخونی بودم شکایت میکردم که چرا انقدر استخونی هستیم . مامان همیشه میگفت چون ژنتیک پدریت اینطوریه و شماها اگه به ما ( خانوده مادری ) رفته بودین الان چاق بودین . چند سال پیش که با جذب و تغییر باور آشنا شدم شروع کردم به باور اینکه منم می تونم با تغییر باورم وزنمو بالاتر ببرم تا اندامم زیبا تر بشه و نتیجه این شد که تا دی 1400 وزنم رسید به 104 کیلو و اگه با اون نکته ای که استاد تو یکی از فایل های نتایج دوره سلامتی نمی گفت الان به راحتی به 160 رسیده بودم .
استاد تو اون فایل گفتن وزن یه چیز ذهنیه و منم سعی کردم تو ذهنم جا بندازم که همونطوری که فضای ذهنمو برای بالا بردن وزنم ست کردم بیام برای پائین آوردنش ست کنم تا اینکه روی 90 کیلو نگهش دارم .
اتفاقی که افتاد این بود که دقیقا از همون دیماه تا حدود 70 روز بعد 17 کیلو بدون اینکه رژیم خاصی بگیرم و گرسنگی ای بکشم فقط با جا انداختن اون باور و رعایت کردن مقدار وردی بدنم کم کردم و الان حدود 4 ماهه که وزنم روی 89.5 تا 91 کیلو فیکس شده .
باور مخرب دیگه این بود که به ما گفته بودن چون خانواده پدریم گرمای ان زود از کوره در میرن و همیشه هم اینو عامل عصبانیت و کم تحملیشون میدونستن ولی به جاش من از همون دوران بچگی ندونسته اومدم از این تضاد استفاده کردم و سعی کردم آدم صبور و خوش اخلاقی باشم که همه برای این خصوصیات اخلاقیم بهم احترام میزارن ، الان که این موضوع را استاد گفتن یادم اومد که از همون موقع تصمیم گرفتم به این باور تن ندم و الان دارم نتیجه شو میبینم . ضمن اینکه از همون تاریخ به بعد شخصا تا به حال هیچ عصبانیت یا مشاجره ای از هیچکدوم از اعضای فامیل ندیدم .
یه باور دیگه که مامانم وقتی بچه بودم از قول یکی از معلمام گفته بود این بود که معلم به ایشون گفته ابراهیم بچه زرنگیه اما بازیگوشه و همین باعث شد تا هیمن چند سال گذشته هیچی رو جدی نگیرم و از کنار همه مسائل به سادگی و بازیگوشی عبور کنم تا اینکه دیدم از یه جایی به بعد داره اوضاع بهم میریزه پس تمرکز بیشتری روی کارام گذاشتم و الان چند سالی هست که شاید بیشتر از تایم کنکورم برای رشد و موفقیتم زمان میزارم .
به نام خدای مهربان و سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم و دوستان الهی
استاد جان ممنونم که برامون موضوعات رو باز میکنین قلبمون رو باز میکنین گوشمون رو شنوا میکنین به صدای الله ، استاد و مریم عزیزم ممنون که وقت میزارین آگاهی هاتون رو با ما به اشتراک میزارین … من هم سعی میکنم به قدر مدار الانم تجربه هام رو باهاتون به اشتراک بزارم که این راهیه برای قدردانی از شما
موضوع توحید و شرک عجب موضوع سنگینیه ، من هر وقت توهم میزنم که دیگه اوکی ام فهمیدم یهو یه خطایی میکنم مچم رو میگیرم میگم دیدی یه لحظه غفلت و غرور = شرک = اتفاقات بد
اول میخوام یه داستان بگم از نزدیکانمون که بی ربط به این فایل نیست به خصوص اون قسمتی که گفتین شما در آمریکا در یه منطقه آمریکایی الاصل زندگی میکنین که به جز خوبی ازشون چیزی ندیدید
این بنده خدا خانومیه از فامیل که بسیار عقیده داره برای گسترش دین اسلام و رهبر و امام زمان و … باید تبلیغ کرد حالا دقیق الفاظش رو یادم نیست چون من هر وقت حرف اینجور چیزا میشه میپیچونم میرم ولی کلیتش اینه که از الان داره میجنگه تا زمان ظهور آقا ، الان سرباز رهبره و بعدا سرباز امام زمان ، از طرفی هم متعصب روی رهبری و طبیعتا طی جریانات شدید اعتراضی اخیر واسه حجاب در ایران ایشون در جبهه رهبری فعالیت دارن . حالا ایشون مجبور شدن برای درس شوهرش برن هلند ولی به حدی مسائل سیاسی ایران رو دنبال میکنن که از اونجا برای همه فامیل اخبار رو شیر میکنه و جدیدا همونجا توی مسابقه والیبال ایران با پرچم ایران میره تا جلوی بقیه ایرانیایی که با پرچم گروه مخالف اومدن رخی نشون بده . و طبیعتا کسی که دنبال دعوا بوده دعوا رو هم اونجا تجربه کرده و هم آسیب دیده! من تو ذهنم میگفتم این همه هلند جای به این قشنگی آخه چرا هر وقت کسی خبر از فلانی برام میگه یبار خبر از خوشی اش نمیگه ! استاد شما اونقدر با خودتون در صلحید که افراد آمریکایی نژادپرست باهاتون اوکی ان اما این بنده خدا در یه کشور دیگه باز با هم وطنان خودش دعواش میشه.
خب از موضوع شرک : راستش اگر با ذره بین نگاه کنم من الان هم شرک دارم … ساره ای که ناراحته درآمد نداره ، هنوز در ذهنشه قبلا مامان بابام نزاشتن کار کنم یا فلانی نزاشت یا الان چون بچه دارم نمیتونم تمرکز کنم کاری بکنم که درآمد داشته باشه اینا یعنی شرک خفی . من الان کارآموزم و شکرگزار این نعمتم . بعضی وقت ها سر ساختمون های اجرا که میرم میگم ساره ببین تو با غرورت هنوز درآمد نداری ولی این کارگر که از نظر تو درس نخونده باور ثروتش بهتر از توه و درآمد داره هر چند اندک و در دلم حتی اونو تحسین میکنم که با سن کم مهارت کار کردن داره . مهارت ارتباط گرفتن با کارفرماها و مهندسا رو داره …. و اما هر وقت که به خدا ایمان آوردم یکی یکی موانع از سر راهم برداشته میشن مثلا الان که دیگه با تمام وجود میخام درآمد داشته باشم به هر کس که خدا به دلم بندازه زنگ میزنم و با عزت نفس ازش درخواست راهنمایی میکنم . و صدای دیلینگ دیلینگ نتایج خوب رو میشنوم . خدا آدم های خوبی سرراهم قرار داده که با مهربانی کمکم میکنن یه قدم یه قدم جلو برم به سمت درآمد خوب و کار خوب و مکان خوب
برای باورسازی ثروت کلمه رزق رو در قرآن سرچ میکردم جالبه همه جا کلید تکراری… ولی مهم… ولی اصل … گفته شده به کسانی که ایمان به خدا و ایمان به آخرت دارن و انفاق میکنن و شکرگزارن و عمل صالح انجام میدن و اقامه صلات میکنن و … روزی داده میشه . این یعنی بچه ی من یا پرستیژ من مهم نیست تا الان ایمان نداشتم که نتیجه دلخواهم رو نگرفتم
سلام ، خداروشکر و خوشحالم خداوند منت سرم گذاشته که کامنتم هدایتی برای شما شده ، درس هایی که من برای مسئله راهنمایی گرفتن تجربه اش کردم رو دقیق تر براتون میگم امیدوارم مفید واقع بشه .
راستش من خیلی زمان ها از دیگران کمک میگرفتم اما با شرک . چرا با شرک چون تو ذهنم بود که فامیلم یا دوستم بهم نزدیک ترن پس بزار بهش زنگ بزنم من خیلی کاری براش کردم پس اوکیه باهاش تماس بگیرم و هزار تا باور غلط دیگه که از شرکه . بعد اتفاقی افتاد از ماجرای من و یه دوست خداوند بهم فهموند که این همون باور به پارتیه که تو داری خودتو گول نزن . گفتم خدایا چیکار کنم؟ هر شب خواسته ام رو مینوشتم ، شنیدن صدای خدا برام سخت بود پس چند روز صبر میکردم تا یه چیزی به دلم بندازه ، وقتی به دلم می انداخت از یه کارمند غریبه که اصلااااا منو نمیشناسه مثلا تو یه اداره برم راهنمایی بخام بگم دنبال کار میگردم ترس تمام وجودمو میگرفت …قرآن باز میکردم یا روی نشانه ی روزم در سایت میزدم و خیلی واضح پیام بهم میرسید ایمانم قوی میشد که این درسته این صدای خداست من تونستم دریافتش کنم ، دوره عزت نفس هم کمکم میکرد قدم بردارم
برای شما و همه بچه های سایت اهدنا الصراط المستقیم رو آرزو میکنم
هر باری که منظره پرادایس رو میبینم غرق در تحسین میشم و یکسره با خودم زیبایی های اینجا رو مرور می کنم ، دوربین به هر طرف که می چرخه من ذوق می کنم از دیدن زیبایی ها، از دیدن اون آسمون آبی با اون ابر های بسیار زیبا و پفکی، از دیدن انبوه درختان پشت سر استاد که خودش یه جنگله، از دیدن اون آب دریاچه که چقدر زیبا و آرامش بخشه و داره کم کم یادم میاد اون روزهایی که چشم هام به دیدن این زیبایی ها نامحرم بودن، یادم میاد اون روزهایی که وقتی کامنت های بچه ها رو میخوندم که اینقدر با ذوق و شوق از زیبایی های پارادایس تعریف می کردن و من هیچی نمی فهمیدم، درک نمی کردم، همش میگفتم مگه چیه حالا، 4 تا درخته دیگه، همه جا هست، حالا هی پیاز داغش رو زیاد می کنن، اصلا نمی فهمیدم که چطور ممکنه که تو یه منظره رو هر روز ببینی و بازم از دیدنش ذوق کنی، اصلا توی دایره المعارف مغزم همچین چیزی تعریف نشده بود، اعتقادم این بود که بابا هر چقدر هم که زیبا باشه واسه آدم تکراری میشه، ولی با همون چشم و گوش و دل نامحرم ادامه دادم و اومدم جلو و اینقدر نرم و روان محرم شدم که اصلا نفهمیدم که اتفاق افتاد، فقط گاهی یادم میاد که ای بابا اینا همون چیزایی هست که میگفتی حالا مگه چیه، همون چیزایی که میگفتی یه چیز عادیه ، چقدر الان برام زیباست و هر بار که می بینمش باز هم زیباست و هر بار زیباییش بیشتر میشه، هر بار که به اون کوه سر سبز جلوی خونمون نگاه می کنم کیف می کنم ، نمی تونم سپاسگزاری نکنم، اگه بخوام هم نمی تونم، نمی تونم از خدا تشکر نکنم برای این همه زیبایی، چقدر تفاوت هست ، همین دیروز داشتم پیاده روی می کردم و دیدم پسر این مناظر توی همه 10-12 سال همینجا بوده و تو ندیدی، نه اینکه ندیدی، دیدی ولی ندیدی، اصلا انگار پرده ها می ره کنار و آدم محرم میشه به یه سری چیزا و چقدر اتوماتیگ حالت در مواقع بیشتری خوبه، الان دارم کم کم و یه کوچولو درک می کنم که استاد وقتی می گفت احساس سپاسگزاری یعنی چی، من فکر می کردم باید زوری به وجودش بیاری تا بالاخره عادتت بشه ولی الان می بینم نه بابا این حرفا نیست یه موقع هایی اینقدر اون چیزی که تجربه می کنی فوق العاده است که نمی تونی تشکر نکنی، حتما برای همه شما پیش اومده که یه جایی مهمونی رفتی و همون قاشق اول رو که گذاشتی دهنت ، اینقدر غذا خوشمزه بوده که نتونستی تشکر نکنی، نتونستی نگی که این غذا خیلی خوشمزه است، در حالی که عموما آخر غذا یه تشکری از میزبان می کنیم ولی چی میشه که تو همون لقمه اول زبون آدم به تشکر و سپاسگزاری باز میشه؟ این احساس سپاسگزاری جنسش از نوع همون احساسه، نمی تونی سپاسگزار نباشی چون از درونت قلیان می کنه و می جوشه و میاد بیرون، تمام وجودت غرق در لذت میشه و میاد بالا و با یه نفس عمیق و یه لبخند زیبا همراه میشه و تشکر می کنی، چقدر احساس فوق العاده ای هست و چقدر من آرزو داشتم این احساس رو تجربه کنم، تازه این اول راهه خدا میدونه جلوتر چه خبره و چقدر کیفیت این احساس بالاتر میره ، تمام اینها اثرات الگوهاست وقتی شما مرتب الگوهایی رو داری میبینی که به یه سمتی گرایش دارن بخوای ، نخوای گرایش پیدا می کنی به اون سمت، دیدن الگوها و کار کردن رو فایل ها و تمرین ها و خوندن کامنت ها وگوش کردن به این صحبت ها خود به خود تو رو به سمت تحسین زیبایی ها میاره اینقدر نرم که اصلا متوجه نمی شی، البته اگه بمونی ، اگه بمونی که اون الگوها روت تاثیر میزارن چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی و اما بریم سراغ موضوع فایل امروز و در خلال صحبت های امروز گوشه چشمی هم به اون درختا و آسمون و آب دارم.
چقدر از حرف ها رو ما با همین برچسب دانشمندان قبول کردیم، یعنی گفتیم اگه دانشمندان گفتن پس حتما درسته، بالاخره اونا داشنمند هست و ما که چیزی بلد نیستیم پس اگه اونا میگن حتما درسته
من عاشق منطق شما هستم استاد، اصلا اون چیزی که باعث شد من بیام تو این سایت همین منطق شما بود، در خصوص همه مسائل شما منطقی صحبت می کنید، یادمه اون روزی که شما لایو داشتید و در مورد حضرت ابراهیم و مقامش داشتین با یکی از دوستان صحبت می کردین ، من نگاهم این بود که بالاخره حضرت ابراهیم هست و پیامبر خدا و یه قدرت هایی داره که باعث شده بتونه از عهده این امتحانات بربیاد ولی وقتی شما اومدی و این موضوع رو مطرح کردی و دقیقا این کلمه Practical رو بکار بردی که آقا این حضرت ابراهیم از اول که اینجوری نبوده ، آروم آروم اومده جلو هی هربار قدم برداشته و ایمانش قوی تر شده و اعتمادش قوی تر شده و تسلیم تر شده و این تکامل باعث شده که الان بتونه آماده بشه برای قربانی کردن بچه اش ، اصلا اونجا من شوکه شدم، گفتم خدایا چرا من هیچوقت از این زاویه به این موضوع نگاه نکردم؟ و هر بار توی یه موضوعی باز دوباره این تحسین من برانگیخته میشه که ای بابا راست میگه ها چرا تا حالا تو از این زاویه به این موضوع نگاه نکردی ، چرا هیچوقت فکر نکردی که حالت دیگه ای هم میتونه وجود داشته باشه و این قدر این خصوصیت شما من رو شگفت زده می کنه که حد نداره و دارم کم کم از شما یاد می گیرم و توی مسائلم میاد از این نگاه استفاده می کنم که آقا اگر دلیل این موضوع اینه پس چرا اون هایی دیگه ای که این دلیل رو ندارن هم به همین موضوع گرفتارن؟ پس دلیلش این نیست و از این موضوع توی منطقی کردن ترمز ها خیلی استفاده می کنم و خیلی کمک کننده است. خلاصه من شیفته این منطق شما و این نگاه شما از زوایای مختلف به مسائل هستم
شرک به چه معناست – مخالف توحید است
شرک قدرت دادن به عوامل بیرونی است- قدرت دادن یک فرد به مافوقش- هر چیزی که ما فکر کنیم که یک عامل بیرونی ، فرد، موقعیت ، شرایط، ژنتیک که اون تعیین کننده شرایط هست ، اون تصمیم گیرنده است، اون هست که خوشبختی و بدبختی ما دستش هست، بهش می گیم شرک
شرک و توحید دو واژه ای که درکش هم برای من هنوز هم خیلی سخته، هر بار این حرفای شما رو شنیدم سرم رو به نشانه تایید تکون دادم ولی با دو روز دیگه یادم رفته، یعنی شنیدم، درکش نکردم، یعنی نرفته توی پوست و گوشت و خونم، اصلا نقطه شروع همه چیز از این توحید و شرک هست ، شما توی جلسه 3 روانشناسی ثروت 1 گفتید ، بچه ها بپذیرید که شما خالق اتفاقات زندگیتون هستید و اگر این رو نخواهید بپذیرید اصلا دیگه با هم حرفی نداریم، واقعا هم اگه بخوای بشینیم و به این موضوع فکر کنیم کاملا درسته، فکر کن شما برنامه نویس هستی و میخوای یه نرم افزار تولید کنی ، خوب اگر نپذیری که این کامپیوتر ، سیستم، زبان برنامه نویسی و یا هر چی که اسمش رو میخوای بزاری ، همون چیزی رو اجرا می کنه که تو نوشتی که اصلا شروع نمی کنی که برنامه بنویسی، اگر همش این توی سرت باشه که چه فایده که من برنامه بنویسم ، آخرش که این سیستم اون چیزی رو که خودش میخواد اجرا می کنه، آخرش که این سیستم برنامه ای که همسایه بالایی مون میخواد اجرا می کنه، آخرش که اون چیزی که دوستم میخواد اجرا می کنه و اصلا مهم نیست که من چه کدی رو می نویسم ، در نهایت یه چیز دیگه اجرا میشه ، خوب اگه اینجوری باشه آیا اصلا میشه برنامه ای نوشت؟ اصلا کسی به عنوان برنامه نویس وجود داره؟ اصلا چیزی به نام کد وجود داره؟ اصلا چیزی به نام زیان برنامه نویسی مفهوم پیدا می کنه؟ اگر قراره که شما کنترلی روی خروجی نداشته باشی، نوشتن کد ها چه فایده ای داره؟ حالا که از این نگاه و با این مثال دارم این موضوع که ما خالق شرایط و اتفاقات زندگیمون هستیم رو بررسی می کنم می فهمم که چقدر مهمه که اول بپذیری که تو خالق شرایط خودت هستی، چقدر مهمه که بپذیری که تو داری کد می نویسی و خروجی حاصل کدهایی هست که تو نوشتی؟ تا این رو نپذیری چطور می خوای برنامه ای مطابق با خواسته ات رو ارائه بدی؟ اصلا اگه باور داری که تو کنترلی نداری رو موضوعات اصلا چطور امکان پذیر هست برنامه نویس شدن؟چطور میخوای زندگیت رو بسازی ، چطور میخوای شرایط و اتفاقات دلخواهت رو بوجود بیاری اگر که باور داری که در نهایت کدی که جامعه می خواد اجرا میشه، کدی که رئیست میخواد اجرا میشه، کدی که بابات می گه اجرا میشه؟ البته قبول دارم که حرف زدن از این موضوع و عمل کردن به این موضوع از زمین تا آسمون با هم فرق دارن و اونجایی که یه مسئله ای پیش میاد که دیگه واقعا آدم ها غربال میشن از هم ، اون هایی که در عمل نشون میدن این موضوع رو و اونهایی که فقط حرف می زدن، ولی هیچ ایرادی نداری بالاخره باید از یه جایی شروع کنیم، این موضوع هم موضوعی هست که تکاملی هست، اگر قرار باشه از همون روز اول به آخرش فکر کنیم، به مشکلات سر راه ، به سختی هایی که ممکنه پیش بیاد که اصلا شروع نمی کنیم، مگر نه اینکه تا همین جایی که اومدم ، به همین میزان که دارم این موضوع رو اجرا می کنم، حاصل همون شروع کردم با همه کم و کاستی هاست؟ مگه نه اینکه حاصل همون قدم برداشتن و بهتر شدن های هرچند کوچیک ولی مداوم هست، پس اگر بریم جلو قطعا بهتر و بهتر میشیم، اصلا نجواها مگه چی دارن میگن؟ حرف حسابشون چیه؟ از چه نقطه ای وارد میشن و هجوم میارن و حمله می کنن؟ مگه غیر از اینه که پایه و اساس تمام نجواها اینه که تو کنترلی روی این موضوع و شرایط نداری؟ تو نمی تونی از پسش بربیای؟ تو ضعیفی برای مدیریت کردن این موضوع ؟ وگرنه اگر ما واقعا بپذیریم که این فقط وفقط و فقط منم که همه چیز رو خلق میکنم پس قدرت دست منه؟ منم که دارم خلق میکنم، در هر لحظه دارم خلق می کنم و همه چیز حاصل نیروی خلق کنندگی من هست، فقط تا حالا داشتم ناخواسته هام رو حلق می کردم ، حالا از این به بعد می خوام مهارتم رو در خلق خواسته ها ببرم بالا، از هر زاویه ای که به نجواها نگاه کنی میرسی به همین موضوع که تو اون فاکتور و عامل اصلی در رقم زدن اتفاقات زندگیت نیستی؟ یعنی چی؟ یعنی همون شرک، یعنی تو قدرت نداری و همه چیز به غیر از تو قدرت دارن، حالا این همه چیز می تونه هر چیزی باشه، از بابا و رئیس و مملکت و اداره و قانون و سن و همسر و کودکی و فرهنگ و وضعیت مالی و تحصیلات باشه تا ایل و طایفه ، اصل و نسب وهوش و استعداد و بیماری و سلامتی و ژنتیک، حرف حساب نجواها همینه که همه چیز قدرت دارن به جز تو، و از همین روزنه ورود میکنه و فقط داره با این آیتم ها بازی می کنه ، هر بار یکی از این آیتم ها رو بلد می کنه و می گه تو قدرت نداری، تو نمی تونی چون این رو نداری، تو از پسش برنمیای چون ….، و توحید نقطه مقابل شرک چی میگه ؟ میگه همه چیز تویی، این تویی که فاکتور و عامل اصلی هستی ، تویی که تعیین کننده ای، اگر تو نباشی جهانت هم نیست بقیه همه بهانه هستند، تویی که خالق و بوجود آورنده همه اون آیتم ها هستی، تویی که قدرت خلق کنندگی داری “اگه باور کنی که میتونی، که تو عامل اصلی هستی” ، “مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه است” ، الان که دارم متوجه میشم که چرا پیامبر گفته که “شرک در دل مومن از مورچه سیاهی که در دل تاریکی شب بر روی سنگ سیاهی راه می رود هم مخفی تر است”. الان داره تازه برام جا می افته که اصلا موضوع چیه؟ تا الان فکر می کردم که خدا چون براش یه رقیبی ، شریکی ، یه مدعی قدرتی ، چیزی داری تعیین می کنی ، شاکی میشه و می گه من نمی بخشم، خدا چون میگه که توی یک اقلیم ، دو تا سلطان نمی تونه باشه داره اینقدر از شرک بد می گه، ولی تا حالا نیومدم به این موضوع فکر کنم که آقا اگر همینی هست که تو داری می گی پس چرا در مورد کفر اینقدر موضع سختی نگرفته؟ چرا میگه اگه من رو اصلا قبول نداشته باشی من باهاش مشکلی ندارم و گناهت رو می بخشم ولی در مورد شرک می گه نمی بخشم؟ خوب عقل می گه شریک بشی که بهتر از اینه که کلا هیچی؟ خوب اگه اینی که تو داری می گی دلیلش بود که باید می گفت کفر رو نمی بخشم ولی حالا چون یه جاهایی به من خدا قدرت دادی و یه موقع هایی از ما هم یه چیزایی خواستی و اومدی دم در خونه ما ، دیگه حالا میزارم به حساب خامیت و می بخشمت؟ این منطقی تر نیست؟ پس معلوم میشه که دلیلش این نیست ، خوب اگه دلیلش این نیست پس چیه؟ دلیلش اینه که آقا اگه شما یه همچین نگاهی داشته باشی به هیچ عنوان امکان نداره که بتونی خوشبخت بشی، بتونی وظیفه ات رو انجام بدی، بتونی جهان رو گسترش بدی؟ اگه این نگاه رو داشته باشی که اصلا قدم از قدم بر نمی داری، همش حس اون تخته پاره روی آب رو داری که اختیاری برای حرکتش نداره و محکومه به این که آب هر طرفی رفت اون هم بره، ولی این چیزی نبوده تو به پشتوانه اش به این دنیا اومده باشی؟ دلیل این که خدا می گه نمی بخشم به خاطر شاکی شدنش نیست بلکه به خاطر اینه که اگر این نگاه رو داشته باشی اصلا حرکت نمی کنی ، فکر کن شما نگاهت این باشه که من اگه برم توی امتحانات کنکور همه سوالات رو درست جواب بدم ، باز هم اونا هر کسی رو که دلشون بخواد قبول می کنن و من باز هم قبول نمی شم، خوب با این نگاه آیا شما درس می خونی برای کنکور؟ معلومه که نه، بعد چه اتفاقی میوفته؟ کلی استعداد و علاقه که می تونسته از این طریق شکوفا بشه از بین میره و هدر میره، (البته کنکور مثال بود برای درک بهتر موضوع ، وگر نه اگر بخوای کنکور رو هم عامل اصلی بدونیم باز هم برگشتیم سر خونه اول) ، به همین دلیل که این نگاه تقبیح شده و گناه نابخشودنی به حساب میاد. البته که عمل کردن به این حرف ها با صحبت کردن در مورد این حرفا خیلی با هم متفاوت هستند ولی قدم اول درک این موضوع و بعد بپذیرفتن این موضوع هست اون هم با منطق، که چرا این نگاه ایراد داره و چرا باید این موضوع که ما خالق زندگی و لحظه لحظه های اون هستیم رو بپذیریم و اگر بپذیریم دیگه شرایط سخت یا عادی برامون فرقی نمی کنه ، دیگه گریه نمی کنیم ، دیگه مایوس نمی شیم، دیگه عصبانی نمی شیم، دیگه نمی بریم ، بلکه میگیم خوب من خودم این شرایط رو به وجود آوردم ، پس اگه دوسش ندارم بیام و ببینم که کجا کار رو اشتباه انجام دادم و درستش کنم، کجا کد نویسی اشتباه کردم و بگردم و پیداش کنم، یادمه داشتم یه برنامه برای درس گرافیک توربو سی می نوشتم و یه قسمت برنامه کدی نوشته بودم که قرار بود یه مربع کوچیک رو رنگ کنه، بعد از اینکه برنامه رو اجرا کردم دیدم کل صفحه زرد رنگ شد، خوب اگه نگاه من این بود که من تاثیری درخلق نتیجه ندارم که باید همه چیز رو جمع می کردم که بره ولی گفتم خوب یه جای کار رو اشتباه کردم و اومدم دونه به دونه کد ها رو بررسی کردم و دیدم ای دل غافل جایی که داشتم مختصات میدادم به اندازه یه پیکسل اشتباه کردم و همون یه پیکسل نتیجه ای به وجود آورد که دوسش نداشتم و اومدم اون یه پیکسل رو درست کردم و نتیجه بلافاصله شد همون چیزی که میخواستم و انتظار داشتم اتفاق بیوفته. امیدوارم تونسته باشم به درک خودم و بقیه دوستان در خصوص این موضوع کمکی کرده باشم
خداروشکر میکنم که امروز در مدار آگاهی های این فایل بی نظیر قرار گرفتم..
امروز روز دوم از تعهد من برای” نوشتن روزانه حداقل یک کامنت” هست که به صورت هدایتی فایل ها انتخاب میشن
در کنار اصل اساسی “من با افکار و باورهام خالق زندگی خودم هستم” توحید نقش بسیار مهمی داره
یعنی من نیازه که تاثیر هر نوع عامل بیرونی رو در ذهنم از بین ببرم. این دیدگاه نیازمند تلاش ذهنی فراوان هستش ..
خوب همیشه خبری که از زبان دانشمندان باشه برای من مقبولیت بیشتری داشت و هیچ وقت اون دیدگاه رو به چالش نکشیدم به این دلیل که میگفتم این حرفا بر اساس علم و منطق بیان شده پس نباید به اونا شک کرد اما امروز یاد گرفتم که یک فیلتری برای خودم بزارم و اون اینه که “این حرف یا دیدگاه چه کمکی به من میکنه؟آیا من رو محدود میکنه؟آیا قدرت رو از من میگیره؟” اگر جواب نه باشه اون رو میپذیرم..
قطعا شرک من باعث شده در این شرایط زندگی کنم در غیر این صورت در تمام جنبه ها باید رشد میکردم..
موردی که اخیرا روی من تاثیر گذاشته بود همین بحث بدنسازی و ساختن عضله بود..چون با همه که صحبت میکردم و نظر میدادن میگفتن که بدنسازی بدون خوردن مکمل یا زدن تسترون فایده نداره..حتی از چندتا مربی این سوال رو کردم که میشه طبیعی و بدون مصرف مکمل به نتیجه مدنظرم برسم؟ و اونها راه حل سخت تر که تغذیه متفاوت که به 6 وعده در روز میرسه رو پیشنهاد میکردن…
اما من باور نکردم و سعی میکردم توجه نکنم به این حرفها..
چند وقته که به باشگاه نمیرم چون به قول استاد من تا آخر عمر نمیتونم هفته ایی 4 بار باشگاه برم و تمرینات سنگین انجام بدم..هدف من سلامتی و داشتن بدن قدرتمند هست..
و وقتی رفتم باشگاه چند نفر از دوستام گفتند که مصرف میکنی و اصلا باور نمیکردند که به صورت طبیعی این اندام رو دارم..البته که هنوز دوره سلامتی رو تهیه نکردم که در لابلای فایلهای رایگان استاد مفاهیم اصلی رو درک کردم ولی دوست دارم با جزئیات اونها رو بدون و در زندگی خودم بکار ببرم…
مورد دیگر شرک و دخالت عوامل بیرونی مربوط به زمانی میشه که در دانشگاه بودم و داخل خوابگاه ماشالله همه استاد سیاست و بدگویی درباره سیستم موجود!
من هم قانون رو نمیدونستم و خیلی در این بحث ها شرکت میکردم…باورهای اون موقع منجر به این شد که حالم اصلا خوب نبود. همیشه خودم رو یک قربانی میدیدم و از همدردی بقیه لذت میبردم و راه حل مهاجرت به کشور دیگه بود و از اون ور هم پولی نداشتم که مهاجرت کنم..
هر وقت شرایط از نظر مالی و روانی سخت میشد به خودم میگفتم تقصیر من نیست..من در جای نامناسب به دنیا نیومدم.. یاد حرف یکی از آشنایان در زمان بچگی افتادم که گفت اگه خدا ما رو دوست داشت ما رو اینجا نمی آفرید!
و کلا دنبال تغییر دولت و نظام بودم تا فرجی بشه و نظام جدید با ایجاد روابط با کشورهای غربی و برجام شغل ایجاد کنه و من بتونم سرکار برم و به رویاهام برسم!
چقدر دعا دعا میکردم که برجام به سرانجام برسه!
اما هر چی می گذشت میدیدم که اوضاع تغییری نکرده هیچ بدتر هم شده بنابرین به فکر تغییر افتادم و خوب در مدار استاد و آگاهی های این سایت قرار گرفتم..بعد از خرید دوره روانشناسی ثروت 1 ورژن قدیم و دادن تست باورها فهمیدم چقدر باورهام داغون بود..
خلاصه بعد از دیدن الگوهایی که فقط به واسطه اینترنت تونستند کسب و کار خودشون رو راه بندازن و به استقلال مالی برسن، تاثیر این باور در ذهنم کم تر شد و تونستم سرکار برم و خدا رو شکر از نظر مالی دو احساسی رشد خوبی رو تجربه کنم..الان که به اون روزا فکر میکنم هیچ شباهتی با اون شخص ندارم و کلا از بحث های سیاسی فرار میکنم.
این دیدگاه و باور از نظر رفتاری و شخصیت باعث شده که شجاع تر باشم، هنگام تصمیم گیری های سریعتر عمل کنم و کلا ترس از آینده نداشته باشم…
همچنین تمرکز خودم رو بهبود شخصیتی گذاشته و دنبال تغییر عوامل بیرونی نباشم
خدا رو شکر میکنم که تونستم امروز هم کامنت بزارم و افکارم رو در مسیر درست هدایت بکنم
امیدوارم قلبم یاریم کنه که کامنتی که مینویسم از درون باشه
استاد بارها با این فایل های توحیدی اشک منو در اوردید
هرموقع نتیجه ای گرفتم بخاطر توحید بوده وهروقت ناخواسته ای داشتم بخاطر شرک بوده
استاد تو یه فایلی میکن همه چیز حول محور توحید میگرده
اینکه توحید یک منبعیه که خروجی این منبع ثروته نعمته روابط خوبه سلامتیه وهمه چی
این روزها دارم قران رو برای چهارمین بار میخونم وهردفعه چیزهایرو میفهمم ودرک میکنم انگار اصلا ندیدم
وهروقت گمراه شدم واز توحید دور شدم واقعا نمیتونستم قران رو بخونم ودرکش کنم
دیشب یکم سرم درد میکرد به لطف رب از لحاظ سلامتی باورهای خوبی دارم یعنی توحید خوبی دارم وشکر خدا جسم سالمی دارم وتنها مسئله م سیگاره که اونم دارم میذارمش کنار
یکم سرم درد میکرد داشتم کامنت بچه هار میخوندم یکی از دوستان در مورد سلامتی صحبت میکرد یه لحضه یه احساسی بهم گفت مگه خدا مالک همه چیز نیست مگه منبع اصلی نیست چرا ازش نمیخوای سرت خوب بشه
خدا شاهده دراز کشیده بودم کامنت میخوندم یه لحضه گوشی رو گذاشتم کنار واز ته قلبم سپاسگذاری کردم برای
جسم سالمم وگفتم رب من تو که مالک جان منی وهروقت اراده کنی روحمو از جسمم خارج میکنی سردرد من برای تو
که کاری نداره بچه ها باور کنید نکشید به 30ثانیه هیچ اثری از سردرد نبود ونیست به لطف الله
البته من شاید این باور سلامتی رو از مادرم به ارث بردم چون هروقت مریض میشد حتی وقتی کرونا گرفت دکتر اومد وگفت باید بستری بشی گفت من هیچ جا نمیام خدا خودش خوبم میکنه من هیچ جا نمیام با60سال سن یک هفته بعدش خوب خوب شد شکر خدا
استاد در مورد ژنتیک صحبت کردن من هیچ وقت بهش اعتقاد نداشتم وندارم ویه داستان از زندگی خودم دارم که اینو ثابت میکنه
من پدر مادرم قد بلند نیستن دایمم قد بلند نیست پدر بزرگمم نبود کلا پنج تا بچه ایم سه خواهر و2تا برادریم
پدرم قدش 1/57مادرمم همون1/55 دوتا خواهرمم 1/50 یه خواهرم 1/60وداداشم که ازخودم بزرگتره 1/70 من اخریی هستم اما من قدم 1/84 هستش از همه ی پسر عموها وپسر دایی هامم قدبلندترم
یادمه 13سالم بود خیلی چاق بودم وقد کوتاه همه مسخره م میکردن عاشق فوتبالم بودم هرموقع میرفتم میگفتن تو چاقی ما باهات بازی نمیکنیم بازیم نمیدادن من اونقد چاق بودم که فقط شلوار کوردی میتونستم بپوشمم خخخخ
البته کورد هم هستم اما بخاطر چاقی نمیتونستم شلوارای دیگه بپوشم
یادمه یه بار یه شلوار پارچه ای داده بودن خیاطی برام به زور پوشیدم اما خواستم برم مهمونی به محظ نشستن جر خورد خخخخ چقدر گریه کردم قدمم کوتاه بود خلاصه تو اون عالم بچگی همش بخاطر این شرایطم ومسخره شدم گریه میکردم
همش از خدا میخواستم لاغر بشم قدم بلند بشه بتونم فوتبال بازی کنم لباسای دلخواهم رو بپوشم فقط از خدا میخواستم همیشه وهمیشه چیزی از توحید نمیدونستم اما میخواستم
گذشت تا 15سالگیم دقیقا یادمه من تویه تابستون انقدر قد کشیدم ولاغرشدم که هیچکس باورش نمیشد قدم بلند شد لاغرشدم هرکسی میدید میگفتن به خانواده م این بچه رو چیکار کردین خیلی حس فوق العاده ای داشت
بعدش که دیگه شدم مهاجم نوک تیم محله مون خخخخ
هرلباسی دلم میخواست میپوشیدم بعدش که رفتم بدن سازی وهمه ی اون کسایی که تو بچگی مسخره م میکردن حسرت هیکل منو میخوردن
وحتی وقتی جایی میرفتم میگفتن پسر کی هستی میگفتم فلانی تعجب میکردن میگفتن ماشالله تو با همشون فرق داری الانم که الانه میگن
یه چیز دیگه من پدرم کچله برادرمم همینطور به منم میگفتن تو کچل میشی اما من اعتقادی بهش نداشتم وندارم وموهامم خوبه تازه میخوام بهترشم بکنم
ژنتیک هیچ معنایی نداره عوامل بیرونی هیچ قدرتی ندارند
توی فیلم راز مرده میگه همه ی دکترها گفتن که تا اخر عمرت مثل یه گیاه زندگی خواهی کرد اما من گفتم تا کریسمس با پاهای خودم میرم بیرون ورفت
توحید یه چیزیه که درکش واقعا نیاز به فکر کردن وتمرین وتکرار داره وبه نظر من بهترین راهشه قرانه
اصلا کل قران داره یکصدا میگه فرمانروا ومالک جهان خداوندده
میگه به من بگید خدایی که زمین رو افرید بعد اونرو میمیراند سپس با اب زنده میکند ایا افرینش زمین سخت است یا شما
از خدا میخوام هدایتم کنه که بیشتر باورش کنم که بیشتر بهش ایمان بیارم که قلبم مطمأن تر بشه اون نیازی نداره که خودشو به من اثبات کنه من نیاز دارم که قلبم اطمینان پیدا کنه
تو کارم با ادم هایی در ارتباطم که صاحب ملک واملاک هایی زیادی هستن بعضا میان میگن من مالکم هرموقع این اسم مالکو میشنوم تو قلبم میگم مالک خداست اینا بهره زندگیه که خدا داده که ازش لذت ببری و بری پیش خودش
مالک بی چون چرا اونه وماهرچی داریم از این منبعه وتمام زیبایش هم به همینه چرا چون استاد ملکشو رها میکنه ویک سال میره مسافرت گوسفنداشو مرغاشو رها میکرد میرفت مسافرت چون استاد خوب درک کرده مالک کیه واسه همینه انقدر خیالش راحته واقعا چندنفرو میشناسید اینجوری رها باشن وبسپارن به مالک اصلی
صادقانه بگم من اینجوری نیستم باشمم خیلی کم
پدرمم نیست با پنجاه سال قران خوندن الانم نمیتونه گاوی که تو طویله اس رو یک روز رها کنه بره مسافرت
فاصله زیادیه بین فهمیدن وعمل کردن
امیدوارم بتونم عمل کنم من توحید عملی رو میخوام نه توحید خیالی وخالی
استاد در ادامه کامنتی ک دیشب گذاشتم یه مورد دیگ یادم اومد که میخوام بنویسم.
درکل تعجب میکنم منی قبلا انقدررر مقاومت داشتم برا کامنت گذاشتن و میگفتم خب که چی حالا بنویسی/:
الان همش میخوام کامنت بزارم خخخ..انشالله که خیره.
و اما موردی که یادم اومد استاد اینه که من خاله ی عزیزم براثر ایست قلبی بطور ناگهانی فوت شدن.
و به گفته پزشکان این بیماری ژنتیکی بوده.
استاد باورتون نمیشه سه تا دایی من بعد از فوت خالم در عرض یک سال و نیم همشون باتری قلب گذاشتن… این درحالیه که قبلا سالم بودن هاااا..
فقط یکی از دایی هام تو بچگی عمل کرده بود ولی سالم بودن خداروشکررر
استاد این باور چه میکنه واقعااا… این اتفاق چرا باید بیفته و یهو همشون قلبشون ب مشکل بخوره…غیر از اینه که ژنتیک رو موثر دونستن در سلامتی قلبشون!؟
استاد من از خدا نشونه خواستم برا تصمیمم که ازمایشات ژنتیک قبل بارداری ندم.. بااینکه برادرزاده همسرم مشکل داشته و ازدواجمون هم فامیلیه.. اما میخوام تو عمل نشون بدم و از خدا هدایت خواستم… یه نشونه کوچک اومد که قلبمو مطمئن تر کرد برا تصمیمم و میخوام خودمو ب هدایت خدا بسپرم. دوست دارم که توحیدی عمل کنم نه اینکه فقط تو حرف باشه.
بازم از خدا میخوام کمکم کنه تا از شرک بیام بیرون:)
در ادامه یه بخشی از کامنت دوستمون اقارضای عزیز رو میخوام بزارم ک از صحبتای استاد به نکته خیلی خوبی اشاره کردن و من زیاد توجه نکرده بودم بهش..
دوست داشتم اینجا باشه تا هراز گاهی مرورش کنم سپاسگزارم از دوستان عزیزم و اقارضا عطارروشن عزیز بابت کامنت های مفید وپربارشون.
« اینکه در شرایط سخت باید ببینم چه افکاری در ذهنم مرور میشه که می خواد بگه به این دلیل و اون دلیل و همون دلیل ها باورهای اشتباه من هستند که مغز ازشون استفاده می کنه برای هجوم افکار منفی
مثلا درباره وام گرفتن 9 ساله در هر شرایطی بودم دچار شک و تردید نشدم که کاش وام گرفته بودم یا اگه وام گرفته بودم حالا چی
یعنی این باور در ذهن من دیگه وجود نداره که وام گرفتن عامل موفقیته
اما در شرایطی که به اینکه چرا پیشرفتم اونجوری که می خوام نیست گرفتار میشم این فکر در ذهنم مرور شده که شاید باید تبلیغ کنم؟!
با اینکه هنوز هیچ تبلیغی انجام ندادم ولی وقتی این فکر مرور می شه یعنی همون روزنه ای که حتی 0/5٪ باشه در این شرایط باز میشه و افکار رو سرت خراب میشه»
(وَ مَن یَتوکَّل عَلی الله فهوَ حَسبُه: ). و هر کس بر خدا توکل کند،پس او برایش کافی است.( و هر کسی که بر خدا تکیه دارد، پس او برایش بس میشود)
با عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و خانواده بزرگ عباس منشی ها
به نظرمن ما برای اینکه ایمان نداریم که
خداوند برای ما کافی است و برای اینکه به او اعتماد نداریم میا یم برای خودمان از بیرون عواملی را در نظر میگیریم که اگر در کارمان موفق نشدیم بتوانیم مقصر را کس دیگری بدانیم ما که خودمان همه تلاشی کردیم و همیشه خودمان را عقل کل می دانیم و بری از هر عیب و نقصی .
ذات ما انسانها که هیچ موقع نمی خواهد مسولیت کار خود را قبول کنید مخصوصا اگر در آن کار شکست خورده باشد برای همین همیشه دنبال مقصر می گردیم که عیب کار را به او نسبت دهیم دریغ از اینکه ما غافلیم که خداست روزی ده ماست .
اما بریم سراغ خودم و که من هر وقت به وعد های دیگران دل بستم که (برایت فلان کار را میکنیم و بهمان کار را انجام می دهیم تو نترس بیاجلو این کار را بکن اون کار را نکن بیا من بهت قرض می دم من برات فلان کار را می کنم من اگه کم اوردی من دستت را میگیرم ..)چون دلم گرم شد به وعده ای آنهاو از خداوند غافل شدم دقیقان همان جایی که گیر افتادم همه به یه صورتی تنهام گذاشتن یا اینکه برای خودشان مشکلی پیش آمد و نتوانستن به وعد های که داده بودن عمل کنند و یا اینکه مانعی برای خودشان تراشیدند و پشتم را خالی کردن و من ماندم و خودم که باید بود به تنهای مشکلاتم را حل کنم و وقتی که سرم به سنگ خورد و همه راه ها را بسته دیدم و خودم را عاجز از حل مسائلم دونستم اینجا تازه از خواب بیدار شدم و ازخداوند کمک خواستم و کار هایم را به او سپردم و وقتی که قلبا به او اعتماد کردم و ایمان آوردم خداوند هم به صورت معجزه آسایی تمام مشکلاتم را برطرف کرد وچرخ کسب کار م را دوباره روغن کاری کرد ….
سلام من 22 سالم هست و چون خانوادم نمیزاشتن برم ژیمناستیک موقعی که ازدواج کردم وارد ژیمناستیک شدم یعنی 21 سالگی رفتم ژیمناستیک و وقتی رفتم مربیم گفت شما نمیتونی چون بدنت زیاد انعطاف نداره واسه این ورزش و وارد ورزش پارکور شو تا نتیجه ببینی و بچه هایی که میگفتن به درد سن و سال شما نمیخوره این ورزش و من اون موقع به مربیم گفتم من این ورزشو دوس دارم و میخوام یاد بگیرمش اون هم گفت قبول کرد بعد از پنچ ماه که دارم میرم ژیمناستیک هم اکثر حرکاتو یاد گرفتم هم بدنم به اون انعطاف رسید و هم مربیم ازم خواست دوره مربیگری بهم یاد بده تا مربی ژیمناستیک بشم
خواستم بگم من تو این پنج ماه تمام فکر و ذکرم این بود که این بچه ها و مربی نمیتونن به من بگن میتونم یا نمیتونم من هستم که تصمیم میگیرم چی میخوام و چی نمیخوام
اینم از باور من که دوس داشتم با شما اشتراک بزارم و بگم سن فقط یه عدده مهم طرز فکرمونه️️️
وقتی این فایل رو گوش دادم یه دکمه تو ذهنم روشن شد وقتی می خوام کاری رو شروع کنم و اونو شروع نمی کنم فکر می کنم ببینم ذهنم چی می گه ، ذهنم یه منطق میاره که تو این دلیل که وقت کافی نداری
تو به دلیل این که سرمایه اولیه نداری کاری رو شروع نکن وقتی علت شروع نکردن رو نسبت می دی به یه عامل بیرونی شروع نمی کنی
چقدر این فایل عالی بود برای من نشستم فکر کردم چرا که کار مورد علاقه ام رو انجام نمی دم فکرم گفت خوب تو ابزاری که داری مبتدی هست در جوابش می گم خوب با همین ابزار ساده کارت رو شروع کن ازش یخورده پول بساز ابزار بهتر بخر ، سرمایه اولیه ت رو آروم آروم جور کنم ، تو کارتو شروع کن برو جلو خدا هدایت می کنه
این شعر که می گه بیرون زه تو تو نیست هر چه در عالم هست رو هزاران بار شنیده بودم ولی با این فایل استاد قشنگ نشست تو ذهنم
بابا علی حواست به ذهنت باشه هر اتفاقی تو زندگیت می افته خودت خلقش کردی ، تو زندگی خودتو خلق می کنی همه چیز از درون توست
یه تمرین جالب برای خودم با این فایل درست شد هرجا به یه تضاد برخوردم سریع تو یه فایل مخصوص بنویسم چرا و جوابشو از درون خودم پیدا کنم و اون موضوع که دقیقان ذهن من می خواد ربطش بده به عامل بیرونی سریع برش گردونم به درون و جستجو کنم تو ذهنم و بنویسمش و بهش فکر کنم و اون پاشنه آشیل رو کشف کنم و روش کار کنم
راجب حال خوب و سلامتی و شادی باورتون نمی شه آدم های نزدیک به من می گن تو یه چیزی می زنی انقدر حالت خوبه تو چی می زنی که انقدر وزنت کم شده من حدود 4 کیلیوگرم وزن کم کردم و سطح شادی و حال خوبم خیلی خوبه
آخر که یکی از دوستام خیلی اسرار کرد بهش گفتم ببین من صبح ها بیدار می شم 10 تا شکرگزاری می کنم خواسته های اون روزمو می نویسم
وقتی توحید رو جایگزین شرک کردم یه دفتر داشتم که گذاشته بودمش برای محکم کاری ولی دیدم این هیچ فایده ای برای من نداره دفتر اصلی م جای دیگه بود وقتی نشستم فکر کردم دیدم من بخاطر ترس اون دفترو نگه داشتم که اگه یه موقع برای دفتر اصلی مشکل پیش اومد اونجا باشه
وقتی فایل های توحیدی استاد رو گوش می دادم از اول سریع اون دفتر گذاشتم کنار و تمرکزمو گذاشتم روی دفتر اصلی نتیجه این شد یباره درامدم ، آرامشم و حالم بهتر شد الان حدود 2 سال از اون موضوع می گزره و من با همون یه دفتر کار کارم راه افتاده تازه درامدم از اون موقع که دتا دفتر کار داشتم چند برابر بیشتر شده
ببین خدا چطور هدایت می کنه چطور ثابت می کنه اگه به من اعتماد کنی ، منم اجابت می کنم درخواست تورو و باعث رشد من شد
حالا فکر کنید چقدر در زمان ، هزینه ، پرسنل کاهش داشتم و این عالی بود
مرسی استاد حتی فایل های رایگانت می تونه زندگی آدما رو تغییر بده
سلام استادجونم قربونت برم ک انقدر جدی و محکم در مورد توحید ک مهم ترین اصله در قرآن و در زندگی ما صحبت میکنید عاشقتونم
سلام ب استاد شایسته عزیزم و همه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم
همه ی زندگی ما رو باورها تشکیل میدن هر چیزی رو ک باور کنیم همون در زندگیمون اتفاق میوفته چی رو باور میکنی چی میشه ک باور میکنی؟؟؟؟
ب ما خیلی چیزای چرتی گفته بودن ک ما باور کردیم ک آقا آره سیدا س شنبه ها یا چهارشنبه ها دیونه میشن میزنه ب سرشون،باور کردیم ک دختر و پسر خوب دیگه تو این دوره زمونه پیدا نمیشه همه بد شدن دیگه اگرم خوب بودن بردنشون،باور کردیم ک پول کمه پول مگه بهمین راحتی پیدا میشه باید حواست باشه چجوری خرجش میکنی،باورمون شده ک کاشانی ها و قمی ها خیلی سیاست مدارن و خیلی کلاه سر آدم میزارن،طلا فروشا چجوری،پولدارا چجورین قاچاق چیَن،اصفهانیا خسیسن،اینا باورهای غلطی هستن
باورهای درستی هم هست ک ب ما کمک میکنه ک زندگیمون لذت بخشتر بشه مثل اینکه دختران ترک خیلی مرتب هستن،پسران لر خیلی صادق هستن،شهر تبریز گدا نداره
در کل دوستان باید باورهایی ک ب پیشرفت ما کمک میکنه و ب ما حس بهتری میده(ک قانون اصلی جهان هم احساس خوب=اتفاقات خوب هست)رو باور کنیم و اونا رو تکرار کنیم یا اینکه دختر و پسر خوب و عالی و ثروتمند و با اصالت و تحصیل کرده زیاده و من میتونم بابهترینش ازدواج کنم من خاق زندگی خودمم و با فرکانس هایی ک ب جهان هستی میفرستم و همون خواسته هایی ک من دارم حتما اتفاق میوفته و ما باید باید باید باید مسئولیت کارهای خودمون از جمله رابطمون و ثروتمند و سلامتیمون رو کاملا بپذیریم و بدونیم ک همه چی دست خودمه و زندگی خیلی لذت بخشتر میشه اینجوری
وقتی بدونی ک زندگی تو دست خودته و میتونی هر جوری ک دوست داری بسازیش خیلی حس بهتری بهت دست میده و میدونی ک میتونی هر لحظه رو با افکار خودت کنترل کنی(کشف قوانین عالیه دارم باهاش هر لحظه ی زندگیمو میسازم و مثل ی برنامه نویس دارم همونجوری ک میخوام خلقش میکنم) و حس عالی خلاق بودن داری و اتفاقات خوب کرور کرور اتفاق میوفته همونجور ک من دارم حس میکنم نشانه ها رو و میدونم ک نتایج بزرگی تو راهه
و اگر بدونیم ژنتیک و دولت و طرف مقابل توی رابطه تاثیر دارن و قابل کنترل نیستن و حس خوبمون رو درگیر اونا بدونیم اونوقته ک ما همش نگرانیم همش استرس داریم و همش میخوایم الکی زحمت بکشیم و ب جایی ام نمیرسیم و حس بد=اتفاق بد و کرور کرور اتفاقات بد میوفته و فکر میکنیم ک داره در هر لحظه ب مت ظلم میشه و حقمون میخورن
دوستان اگه قرآن رو خونده باشید همه جای قرآن ب این موضوع اشاره کرده ک ب هیچکسی ظلم نمیشه ی آیه ای ک من خیلی دوست دارم اینه
وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا
و هر که از مرد و زن کارهاى شایسته کند در حالى که مؤمن باشد آنها داخل بهشت مىشوند و ذرهاى به آنها ستم نمىرود
حالا این نقیر چیه؟
«نقیر» فرورفتگی یا خال پشت هسته ی خرما را«نقیر» می گویند.ک خیلی ریزه و بخاطر همین خداوند تو قرآن از این مثل استفاده کرده و انقدر ریز ک در این حکم ب کسی ستم نمیشه و هر چی نتایج بد هست ک تو زندگیمون ب وجود میاد از خودمونه و خداوند فقط خیر ب ما میرسونه و بستگی ب افکار و فرکانس های ما داره و باید مسئولیت اشتباهات خودمون رو بپذیریم و عزت نفس داشته باشیم و خودمون برای رفع این اشتباهات باورهامون رو عوض کنیم تا زندگی لذت بخش تری رو تجربه کنیم
خدایا شکرت ک من استادان عشق استاد عباس منش و خانوم شایسته ی عزیزم رو دارم
خدایا شکرت ک این فایل زیبا رو برامون فراهم کردن ک از تصاویر زیبای پارادایم لذت ببریم و چهره ی زیبا و هیکل زیبای استاد رو در این منظره ی زیبا ببینیم و بشینه ب وجودمون
خدایا شکرت ب خاطر کامنت زیبای دوستان هم فرکانسی عزیزم ک ب من در فهم مطالب کمک میکنن
ممنون ک کامنت منو میخونید امیدوارم ازش لذت ببرید
دوستون دارم استاد انقد ذوق میکنم ک فایل جدید میزارید ک قابل توصیف نیست هر چقدرم تشکر کنم فایده نداره
امیدوارم بتونم در زمان مناسب در مکان مناسب ببینمتون
در پناه الله یکتا شاد و سالو خوشبخت و ثروتمند باشید همگی
دوست دار همگی مهدیه
به نام خدا
سلام به استاد عزیز ، خانم شایسته و همه دوستان خوبم
من مدتها این چیزایی که در مورد ماتریکس ، ژنتیک و باورهایی مشابه بود رو باور نمیکردم اما از یه جایی به بعد چون دوستان نزدیکمم از این موضوعات میگفتن باورش برام راحتر یا اینطور بگم که قابل پذیرش شد و چه مشکلاتی که درگیرش نشدم تا اینکه با استاد آشنا شدم و از شرک و باورهای مخربش مطلع شدم .
یه باور مخرب که چند وقت پیش از تو پستو های ذهنم بیرونش کشیدم این بود که قبلا جایی بهم گفته بودن که اگه آدم تا 30 سالگی ثروتمند شد که شد اگه نشد دیگه نمیشه و مدتها این باور مخرب گوشه ذهنم هر زمان که مشکل مالی داشتم مثل لجنی که از ته آب بیاد سطح ذهنمو درگیر میکرد تا اینکه چند روز پیش تونستم پیداش کنم و با مثالهای نقضی که از اینترنت پیدا کردم تونستم ریشه کنش کنم .
یا یه باور دیگه این بود که همیشه اطرافیان من میگفتن از 30 سالگی به بعد دیگه جوونی مفهومی نداره و شادابی و طراوت جوونی میره . زندگی تا همون 30 سالگی قشنگه و از این قبیل حرفها …. حالا نتیجه اش برای من چی بود ؟
شاید باور نکنید اینکه بعد از 30 سالگی یه الگوی بسیار مخربی تو ذهنم تشکیل دادم و بر اون اساس بدنم مثل پیرمردها ضعیف ، اخلاقم مثل اونا لطیف ، موهام روز به روز سفید و اصلا از یه جایی حتی بالا و پائین کردن از پله ها برام سخت تر شد . تا اینکه دو سال پیش که متوجه این الگو شدم با از بین بردنش دوباره سرحال و قبراق و پر انرژی شدم و هم روحیه و اخلاقمو تغییر دادم هم اندامم خیلی خوب شده .
یه باور دیگه که در مورد ژنتیک تو خانواده بهم گفته بودن این بود که تو خانواده پدری ما هیچکس چاق نیست و من تا مدتها به خاطر اینکه لاغر و استخونی بودم شکایت میکردم که چرا انقدر استخونی هستیم . مامان همیشه میگفت چون ژنتیک پدریت اینطوریه و شماها اگه به ما ( خانوده مادری ) رفته بودین الان چاق بودین . چند سال پیش که با جذب و تغییر باور آشنا شدم شروع کردم به باور اینکه منم می تونم با تغییر باورم وزنمو بالاتر ببرم تا اندامم زیبا تر بشه و نتیجه این شد که تا دی 1400 وزنم رسید به 104 کیلو و اگه با اون نکته ای که استاد تو یکی از فایل های نتایج دوره سلامتی نمی گفت الان به راحتی به 160 رسیده بودم .
استاد تو اون فایل گفتن وزن یه چیز ذهنیه و منم سعی کردم تو ذهنم جا بندازم که همونطوری که فضای ذهنمو برای بالا بردن وزنم ست کردم بیام برای پائین آوردنش ست کنم تا اینکه روی 90 کیلو نگهش دارم .
اتفاقی که افتاد این بود که دقیقا از همون دیماه تا حدود 70 روز بعد 17 کیلو بدون اینکه رژیم خاصی بگیرم و گرسنگی ای بکشم فقط با جا انداختن اون باور و رعایت کردن مقدار وردی بدنم کم کردم و الان حدود 4 ماهه که وزنم روی 89.5 تا 91 کیلو فیکس شده .
باور مخرب دیگه این بود که به ما گفته بودن چون خانواده پدریم گرمای ان زود از کوره در میرن و همیشه هم اینو عامل عصبانیت و کم تحملیشون میدونستن ولی به جاش من از همون دوران بچگی ندونسته اومدم از این تضاد استفاده کردم و سعی کردم آدم صبور و خوش اخلاقی باشم که همه برای این خصوصیات اخلاقیم بهم احترام میزارن ، الان که این موضوع را استاد گفتن یادم اومد که از همون موقع تصمیم گرفتم به این باور تن ندم و الان دارم نتیجه شو میبینم . ضمن اینکه از همون تاریخ به بعد شخصا تا به حال هیچ عصبانیت یا مشاجره ای از هیچکدوم از اعضای فامیل ندیدم .
یه باور دیگه که مامانم وقتی بچه بودم از قول یکی از معلمام گفته بود این بود که معلم به ایشون گفته ابراهیم بچه زرنگیه اما بازیگوشه و همین باعث شد تا هیمن چند سال گذشته هیچی رو جدی نگیرم و از کنار همه مسائل به سادگی و بازیگوشی عبور کنم تا اینکه دیدم از یه جایی به بعد داره اوضاع بهم میریزه پس تمرکز بیشتری روی کارام گذاشتم و الان چند سالی هست که شاید بیشتر از تایم کنکورم برای رشد و موفقیتم زمان میزارم .
به نام خدای مهربان و سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم و دوستان الهی
استاد جان ممنونم که برامون موضوعات رو باز میکنین قلبمون رو باز میکنین گوشمون رو شنوا میکنین به صدای الله ، استاد و مریم عزیزم ممنون که وقت میزارین آگاهی هاتون رو با ما به اشتراک میزارین … من هم سعی میکنم به قدر مدار الانم تجربه هام رو باهاتون به اشتراک بزارم که این راهیه برای قدردانی از شما
موضوع توحید و شرک عجب موضوع سنگینیه ، من هر وقت توهم میزنم که دیگه اوکی ام فهمیدم یهو یه خطایی میکنم مچم رو میگیرم میگم دیدی یه لحظه غفلت و غرور = شرک = اتفاقات بد
اول میخوام یه داستان بگم از نزدیکانمون که بی ربط به این فایل نیست به خصوص اون قسمتی که گفتین شما در آمریکا در یه منطقه آمریکایی الاصل زندگی میکنین که به جز خوبی ازشون چیزی ندیدید
این بنده خدا خانومیه از فامیل که بسیار عقیده داره برای گسترش دین اسلام و رهبر و امام زمان و … باید تبلیغ کرد حالا دقیق الفاظش رو یادم نیست چون من هر وقت حرف اینجور چیزا میشه میپیچونم میرم ولی کلیتش اینه که از الان داره میجنگه تا زمان ظهور آقا ، الان سرباز رهبره و بعدا سرباز امام زمان ، از طرفی هم متعصب روی رهبری و طبیعتا طی جریانات شدید اعتراضی اخیر واسه حجاب در ایران ایشون در جبهه رهبری فعالیت دارن . حالا ایشون مجبور شدن برای درس شوهرش برن هلند ولی به حدی مسائل سیاسی ایران رو دنبال میکنن که از اونجا برای همه فامیل اخبار رو شیر میکنه و جدیدا همونجا توی مسابقه والیبال ایران با پرچم ایران میره تا جلوی بقیه ایرانیایی که با پرچم گروه مخالف اومدن رخی نشون بده . و طبیعتا کسی که دنبال دعوا بوده دعوا رو هم اونجا تجربه کرده و هم آسیب دیده! من تو ذهنم میگفتم این همه هلند جای به این قشنگی آخه چرا هر وقت کسی خبر از فلانی برام میگه یبار خبر از خوشی اش نمیگه ! استاد شما اونقدر با خودتون در صلحید که افراد آمریکایی نژادپرست باهاتون اوکی ان اما این بنده خدا در یه کشور دیگه باز با هم وطنان خودش دعواش میشه.
خب از موضوع شرک : راستش اگر با ذره بین نگاه کنم من الان هم شرک دارم … ساره ای که ناراحته درآمد نداره ، هنوز در ذهنشه قبلا مامان بابام نزاشتن کار کنم یا فلانی نزاشت یا الان چون بچه دارم نمیتونم تمرکز کنم کاری بکنم که درآمد داشته باشه اینا یعنی شرک خفی . من الان کارآموزم و شکرگزار این نعمتم . بعضی وقت ها سر ساختمون های اجرا که میرم میگم ساره ببین تو با غرورت هنوز درآمد نداری ولی این کارگر که از نظر تو درس نخونده باور ثروتش بهتر از توه و درآمد داره هر چند اندک و در دلم حتی اونو تحسین میکنم که با سن کم مهارت کار کردن داره . مهارت ارتباط گرفتن با کارفرماها و مهندسا رو داره …. و اما هر وقت که به خدا ایمان آوردم یکی یکی موانع از سر راهم برداشته میشن مثلا الان که دیگه با تمام وجود میخام درآمد داشته باشم به هر کس که خدا به دلم بندازه زنگ میزنم و با عزت نفس ازش درخواست راهنمایی میکنم . و صدای دیلینگ دیلینگ نتایج خوب رو میشنوم . خدا آدم های خوبی سرراهم قرار داده که با مهربانی کمکم میکنن یه قدم یه قدم جلو برم به سمت درآمد خوب و کار خوب و مکان خوب
برای باورسازی ثروت کلمه رزق رو در قرآن سرچ میکردم جالبه همه جا کلید تکراری… ولی مهم… ولی اصل … گفته شده به کسانی که ایمان به خدا و ایمان به آخرت دارن و انفاق میکنن و شکرگزارن و عمل صالح انجام میدن و اقامه صلات میکنن و … روزی داده میشه . این یعنی بچه ی من یا پرستیژ من مهم نیست تا الان ایمان نداشتم که نتیجه دلخواهم رو نگرفتم
شاگرد شما با افتخار ساره
ساره عزیز
چقدر خوشحالم به کامنت شما هدایت شدم و خداوند اینجوری درسهاش رو برام باز میکنه.
امروز داشتم میگفتم اگر غرور نداشتی و ترس….چندسال پیش که موقعیت کاری داشتی زنگ میزدی از دو نفر راهنمایی میخواستی! ولی اولا غرورت نمیذاشت بعد هم ترسات
همیشه کارم خوب بود ولی وقتی یه مسئلهای پیش میومد من هیچوقت از اون چالش رد نشدم بلکه دور زدم.
چقدر از بودن با شما بچههای آگاه خوشحالم و براتون آرزوی شادی و ثروت و برکت دارم
سلام ، خداروشکر و خوشحالم خداوند منت سرم گذاشته که کامنتم هدایتی برای شما شده ، درس هایی که من برای مسئله راهنمایی گرفتن تجربه اش کردم رو دقیق تر براتون میگم امیدوارم مفید واقع بشه .
راستش من خیلی زمان ها از دیگران کمک میگرفتم اما با شرک . چرا با شرک چون تو ذهنم بود که فامیلم یا دوستم بهم نزدیک ترن پس بزار بهش زنگ بزنم من خیلی کاری براش کردم پس اوکیه باهاش تماس بگیرم و هزار تا باور غلط دیگه که از شرکه . بعد اتفاقی افتاد از ماجرای من و یه دوست خداوند بهم فهموند که این همون باور به پارتیه که تو داری خودتو گول نزن . گفتم خدایا چیکار کنم؟ هر شب خواسته ام رو مینوشتم ، شنیدن صدای خدا برام سخت بود پس چند روز صبر میکردم تا یه چیزی به دلم بندازه ، وقتی به دلم می انداخت از یه کارمند غریبه که اصلااااا منو نمیشناسه مثلا تو یه اداره برم راهنمایی بخام بگم دنبال کار میگردم ترس تمام وجودمو میگرفت …قرآن باز میکردم یا روی نشانه ی روزم در سایت میزدم و خیلی واضح پیام بهم میرسید ایمانم قوی میشد که این درسته این صدای خداست من تونستم دریافتش کنم ، دوره عزت نفس هم کمکم میکرد قدم بردارم
برای شما و همه بچه های سایت اهدنا الصراط المستقیم رو آرزو میکنم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
هر باری که منظره پرادایس رو میبینم غرق در تحسین میشم و یکسره با خودم زیبایی های اینجا رو مرور می کنم ، دوربین به هر طرف که می چرخه من ذوق می کنم از دیدن زیبایی ها، از دیدن اون آسمون آبی با اون ابر های بسیار زیبا و پفکی، از دیدن انبوه درختان پشت سر استاد که خودش یه جنگله، از دیدن اون آب دریاچه که چقدر زیبا و آرامش بخشه و داره کم کم یادم میاد اون روزهایی که چشم هام به دیدن این زیبایی ها نامحرم بودن، یادم میاد اون روزهایی که وقتی کامنت های بچه ها رو میخوندم که اینقدر با ذوق و شوق از زیبایی های پارادایس تعریف می کردن و من هیچی نمی فهمیدم، درک نمی کردم، همش میگفتم مگه چیه حالا، 4 تا درخته دیگه، همه جا هست، حالا هی پیاز داغش رو زیاد می کنن، اصلا نمی فهمیدم که چطور ممکنه که تو یه منظره رو هر روز ببینی و بازم از دیدنش ذوق کنی، اصلا توی دایره المعارف مغزم همچین چیزی تعریف نشده بود، اعتقادم این بود که بابا هر چقدر هم که زیبا باشه واسه آدم تکراری میشه، ولی با همون چشم و گوش و دل نامحرم ادامه دادم و اومدم جلو و اینقدر نرم و روان محرم شدم که اصلا نفهمیدم که اتفاق افتاد، فقط گاهی یادم میاد که ای بابا اینا همون چیزایی هست که میگفتی حالا مگه چیه، همون چیزایی که میگفتی یه چیز عادیه ، چقدر الان برام زیباست و هر بار که می بینمش باز هم زیباست و هر بار زیباییش بیشتر میشه، هر بار که به اون کوه سر سبز جلوی خونمون نگاه می کنم کیف می کنم ، نمی تونم سپاسگزاری نکنم، اگه بخوام هم نمی تونم، نمی تونم از خدا تشکر نکنم برای این همه زیبایی، چقدر تفاوت هست ، همین دیروز داشتم پیاده روی می کردم و دیدم پسر این مناظر توی همه 10-12 سال همینجا بوده و تو ندیدی، نه اینکه ندیدی، دیدی ولی ندیدی، اصلا انگار پرده ها می ره کنار و آدم محرم میشه به یه سری چیزا و چقدر اتوماتیگ حالت در مواقع بیشتری خوبه، الان دارم کم کم و یه کوچولو درک می کنم که استاد وقتی می گفت احساس سپاسگزاری یعنی چی، من فکر می کردم باید زوری به وجودش بیاری تا بالاخره عادتت بشه ولی الان می بینم نه بابا این حرفا نیست یه موقع هایی اینقدر اون چیزی که تجربه می کنی فوق العاده است که نمی تونی تشکر نکنی، حتما برای همه شما پیش اومده که یه جایی مهمونی رفتی و همون قاشق اول رو که گذاشتی دهنت ، اینقدر غذا خوشمزه بوده که نتونستی تشکر نکنی، نتونستی نگی که این غذا خیلی خوشمزه است، در حالی که عموما آخر غذا یه تشکری از میزبان می کنیم ولی چی میشه که تو همون لقمه اول زبون آدم به تشکر و سپاسگزاری باز میشه؟ این احساس سپاسگزاری جنسش از نوع همون احساسه، نمی تونی سپاسگزار نباشی چون از درونت قلیان می کنه و می جوشه و میاد بیرون، تمام وجودت غرق در لذت میشه و میاد بالا و با یه نفس عمیق و یه لبخند زیبا همراه میشه و تشکر می کنی، چقدر احساس فوق العاده ای هست و چقدر من آرزو داشتم این احساس رو تجربه کنم، تازه این اول راهه خدا میدونه جلوتر چه خبره و چقدر کیفیت این احساس بالاتر میره ، تمام اینها اثرات الگوهاست وقتی شما مرتب الگوهایی رو داری میبینی که به یه سمتی گرایش دارن بخوای ، نخوای گرایش پیدا می کنی به اون سمت، دیدن الگوها و کار کردن رو فایل ها و تمرین ها و خوندن کامنت ها وگوش کردن به این صحبت ها خود به خود تو رو به سمت تحسین زیبایی ها میاره اینقدر نرم که اصلا متوجه نمی شی، البته اگه بمونی ، اگه بمونی که اون الگوها روت تاثیر میزارن چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی و اما بریم سراغ موضوع فایل امروز و در خلال صحبت های امروز گوشه چشمی هم به اون درختا و آسمون و آب دارم.
چقدر از حرف ها رو ما با همین برچسب دانشمندان قبول کردیم، یعنی گفتیم اگه دانشمندان گفتن پس حتما درسته، بالاخره اونا داشنمند هست و ما که چیزی بلد نیستیم پس اگه اونا میگن حتما درسته
من عاشق منطق شما هستم استاد، اصلا اون چیزی که باعث شد من بیام تو این سایت همین منطق شما بود، در خصوص همه مسائل شما منطقی صحبت می کنید، یادمه اون روزی که شما لایو داشتید و در مورد حضرت ابراهیم و مقامش داشتین با یکی از دوستان صحبت می کردین ، من نگاهم این بود که بالاخره حضرت ابراهیم هست و پیامبر خدا و یه قدرت هایی داره که باعث شده بتونه از عهده این امتحانات بربیاد ولی وقتی شما اومدی و این موضوع رو مطرح کردی و دقیقا این کلمه Practical رو بکار بردی که آقا این حضرت ابراهیم از اول که اینجوری نبوده ، آروم آروم اومده جلو هی هربار قدم برداشته و ایمانش قوی تر شده و اعتمادش قوی تر شده و تسلیم تر شده و این تکامل باعث شده که الان بتونه آماده بشه برای قربانی کردن بچه اش ، اصلا اونجا من شوکه شدم، گفتم خدایا چرا من هیچوقت از این زاویه به این موضوع نگاه نکردم؟ و هر بار توی یه موضوعی باز دوباره این تحسین من برانگیخته میشه که ای بابا راست میگه ها چرا تا حالا تو از این زاویه به این موضوع نگاه نکردی ، چرا هیچوقت فکر نکردی که حالت دیگه ای هم میتونه وجود داشته باشه و این قدر این خصوصیت شما من رو شگفت زده می کنه که حد نداره و دارم کم کم از شما یاد می گیرم و توی مسائلم میاد از این نگاه استفاده می کنم که آقا اگر دلیل این موضوع اینه پس چرا اون هایی دیگه ای که این دلیل رو ندارن هم به همین موضوع گرفتارن؟ پس دلیلش این نیست و از این موضوع توی منطقی کردن ترمز ها خیلی استفاده می کنم و خیلی کمک کننده است. خلاصه من شیفته این منطق شما و این نگاه شما از زوایای مختلف به مسائل هستم
شرک به چه معناست – مخالف توحید است
شرک قدرت دادن به عوامل بیرونی است- قدرت دادن یک فرد به مافوقش- هر چیزی که ما فکر کنیم که یک عامل بیرونی ، فرد، موقعیت ، شرایط، ژنتیک که اون تعیین کننده شرایط هست ، اون تصمیم گیرنده است، اون هست که خوشبختی و بدبختی ما دستش هست، بهش می گیم شرک
شرک و توحید دو واژه ای که درکش هم برای من هنوز هم خیلی سخته، هر بار این حرفای شما رو شنیدم سرم رو به نشانه تایید تکون دادم ولی با دو روز دیگه یادم رفته، یعنی شنیدم، درکش نکردم، یعنی نرفته توی پوست و گوشت و خونم، اصلا نقطه شروع همه چیز از این توحید و شرک هست ، شما توی جلسه 3 روانشناسی ثروت 1 گفتید ، بچه ها بپذیرید که شما خالق اتفاقات زندگیتون هستید و اگر این رو نخواهید بپذیرید اصلا دیگه با هم حرفی نداریم، واقعا هم اگه بخوای بشینیم و به این موضوع فکر کنیم کاملا درسته، فکر کن شما برنامه نویس هستی و میخوای یه نرم افزار تولید کنی ، خوب اگر نپذیری که این کامپیوتر ، سیستم، زبان برنامه نویسی و یا هر چی که اسمش رو میخوای بزاری ، همون چیزی رو اجرا می کنه که تو نوشتی که اصلا شروع نمی کنی که برنامه بنویسی، اگر همش این توی سرت باشه که چه فایده که من برنامه بنویسم ، آخرش که این سیستم اون چیزی رو که خودش میخواد اجرا می کنه، آخرش که این سیستم برنامه ای که همسایه بالایی مون میخواد اجرا می کنه، آخرش که اون چیزی که دوستم میخواد اجرا می کنه و اصلا مهم نیست که من چه کدی رو می نویسم ، در نهایت یه چیز دیگه اجرا میشه ، خوب اگه اینجوری باشه آیا اصلا میشه برنامه ای نوشت؟ اصلا کسی به عنوان برنامه نویس وجود داره؟ اصلا چیزی به نام کد وجود داره؟ اصلا چیزی به نام زیان برنامه نویسی مفهوم پیدا می کنه؟ اگر قراره که شما کنترلی روی خروجی نداشته باشی، نوشتن کد ها چه فایده ای داره؟ حالا که از این نگاه و با این مثال دارم این موضوع که ما خالق شرایط و اتفاقات زندگیمون هستیم رو بررسی می کنم می فهمم که چقدر مهمه که اول بپذیری که تو خالق شرایط خودت هستی، چقدر مهمه که بپذیری که تو داری کد می نویسی و خروجی حاصل کدهایی هست که تو نوشتی؟ تا این رو نپذیری چطور می خوای برنامه ای مطابق با خواسته ات رو ارائه بدی؟ اصلا اگه باور داری که تو کنترلی نداری رو موضوعات اصلا چطور امکان پذیر هست برنامه نویس شدن؟چطور میخوای زندگیت رو بسازی ، چطور میخوای شرایط و اتفاقات دلخواهت رو بوجود بیاری اگر که باور داری که در نهایت کدی که جامعه می خواد اجرا میشه، کدی که رئیست میخواد اجرا میشه، کدی که بابات می گه اجرا میشه؟ البته قبول دارم که حرف زدن از این موضوع و عمل کردن به این موضوع از زمین تا آسمون با هم فرق دارن و اونجایی که یه مسئله ای پیش میاد که دیگه واقعا آدم ها غربال میشن از هم ، اون هایی که در عمل نشون میدن این موضوع رو و اونهایی که فقط حرف می زدن، ولی هیچ ایرادی نداری بالاخره باید از یه جایی شروع کنیم، این موضوع هم موضوعی هست که تکاملی هست، اگر قرار باشه از همون روز اول به آخرش فکر کنیم، به مشکلات سر راه ، به سختی هایی که ممکنه پیش بیاد که اصلا شروع نمی کنیم، مگر نه اینکه تا همین جایی که اومدم ، به همین میزان که دارم این موضوع رو اجرا می کنم، حاصل همون شروع کردم با همه کم و کاستی هاست؟ مگه نه اینکه حاصل همون قدم برداشتن و بهتر شدن های هرچند کوچیک ولی مداوم هست، پس اگر بریم جلو قطعا بهتر و بهتر میشیم، اصلا نجواها مگه چی دارن میگن؟ حرف حسابشون چیه؟ از چه نقطه ای وارد میشن و هجوم میارن و حمله می کنن؟ مگه غیر از اینه که پایه و اساس تمام نجواها اینه که تو کنترلی روی این موضوع و شرایط نداری؟ تو نمی تونی از پسش بربیای؟ تو ضعیفی برای مدیریت کردن این موضوع ؟ وگرنه اگر ما واقعا بپذیریم که این فقط وفقط و فقط منم که همه چیز رو خلق میکنم پس قدرت دست منه؟ منم که دارم خلق میکنم، در هر لحظه دارم خلق می کنم و همه چیز حاصل نیروی خلق کنندگی من هست، فقط تا حالا داشتم ناخواسته هام رو حلق می کردم ، حالا از این به بعد می خوام مهارتم رو در خلق خواسته ها ببرم بالا، از هر زاویه ای که به نجواها نگاه کنی میرسی به همین موضوع که تو اون فاکتور و عامل اصلی در رقم زدن اتفاقات زندگیت نیستی؟ یعنی چی؟ یعنی همون شرک، یعنی تو قدرت نداری و همه چیز به غیر از تو قدرت دارن، حالا این همه چیز می تونه هر چیزی باشه، از بابا و رئیس و مملکت و اداره و قانون و سن و همسر و کودکی و فرهنگ و وضعیت مالی و تحصیلات باشه تا ایل و طایفه ، اصل و نسب وهوش و استعداد و بیماری و سلامتی و ژنتیک، حرف حساب نجواها همینه که همه چیز قدرت دارن به جز تو، و از همین روزنه ورود میکنه و فقط داره با این آیتم ها بازی می کنه ، هر بار یکی از این آیتم ها رو بلد می کنه و می گه تو قدرت نداری، تو نمی تونی چون این رو نداری، تو از پسش برنمیای چون ….، و توحید نقطه مقابل شرک چی میگه ؟ میگه همه چیز تویی، این تویی که فاکتور و عامل اصلی هستی ، تویی که تعیین کننده ای، اگر تو نباشی جهانت هم نیست بقیه همه بهانه هستند، تویی که خالق و بوجود آورنده همه اون آیتم ها هستی، تویی که قدرت خلق کنندگی داری “اگه باور کنی که میتونی، که تو عامل اصلی هستی” ، “مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه است” ، الان که دارم متوجه میشم که چرا پیامبر گفته که “شرک در دل مومن از مورچه سیاهی که در دل تاریکی شب بر روی سنگ سیاهی راه می رود هم مخفی تر است”. الان داره تازه برام جا می افته که اصلا موضوع چیه؟ تا الان فکر می کردم که خدا چون براش یه رقیبی ، شریکی ، یه مدعی قدرتی ، چیزی داری تعیین می کنی ، شاکی میشه و می گه من نمی بخشم، خدا چون میگه که توی یک اقلیم ، دو تا سلطان نمی تونه باشه داره اینقدر از شرک بد می گه، ولی تا حالا نیومدم به این موضوع فکر کنم که آقا اگر همینی هست که تو داری می گی پس چرا در مورد کفر اینقدر موضع سختی نگرفته؟ چرا میگه اگه من رو اصلا قبول نداشته باشی من باهاش مشکلی ندارم و گناهت رو می بخشم ولی در مورد شرک می گه نمی بخشم؟ خوب عقل می گه شریک بشی که بهتر از اینه که کلا هیچی؟ خوب اگه اینی که تو داری می گی دلیلش بود که باید می گفت کفر رو نمی بخشم ولی حالا چون یه جاهایی به من خدا قدرت دادی و یه موقع هایی از ما هم یه چیزایی خواستی و اومدی دم در خونه ما ، دیگه حالا میزارم به حساب خامیت و می بخشمت؟ این منطقی تر نیست؟ پس معلوم میشه که دلیلش این نیست ، خوب اگه دلیلش این نیست پس چیه؟ دلیلش اینه که آقا اگه شما یه همچین نگاهی داشته باشی به هیچ عنوان امکان نداره که بتونی خوشبخت بشی، بتونی وظیفه ات رو انجام بدی، بتونی جهان رو گسترش بدی؟ اگه این نگاه رو داشته باشی که اصلا قدم از قدم بر نمی داری، همش حس اون تخته پاره روی آب رو داری که اختیاری برای حرکتش نداره و محکومه به این که آب هر طرفی رفت اون هم بره، ولی این چیزی نبوده تو به پشتوانه اش به این دنیا اومده باشی؟ دلیل این که خدا می گه نمی بخشم به خاطر شاکی شدنش نیست بلکه به خاطر اینه که اگر این نگاه رو داشته باشی اصلا حرکت نمی کنی ، فکر کن شما نگاهت این باشه که من اگه برم توی امتحانات کنکور همه سوالات رو درست جواب بدم ، باز هم اونا هر کسی رو که دلشون بخواد قبول می کنن و من باز هم قبول نمی شم، خوب با این نگاه آیا شما درس می خونی برای کنکور؟ معلومه که نه، بعد چه اتفاقی میوفته؟ کلی استعداد و علاقه که می تونسته از این طریق شکوفا بشه از بین میره و هدر میره، (البته کنکور مثال بود برای درک بهتر موضوع ، وگر نه اگر بخوای کنکور رو هم عامل اصلی بدونیم باز هم برگشتیم سر خونه اول) ، به همین دلیل که این نگاه تقبیح شده و گناه نابخشودنی به حساب میاد. البته که عمل کردن به این حرف ها با صحبت کردن در مورد این حرفا خیلی با هم متفاوت هستند ولی قدم اول درک این موضوع و بعد بپذیرفتن این موضوع هست اون هم با منطق، که چرا این نگاه ایراد داره و چرا باید این موضوع که ما خالق زندگی و لحظه لحظه های اون هستیم رو بپذیریم و اگر بپذیریم دیگه شرایط سخت یا عادی برامون فرقی نمی کنه ، دیگه گریه نمی کنیم ، دیگه مایوس نمی شیم، دیگه عصبانی نمی شیم، دیگه نمی بریم ، بلکه میگیم خوب من خودم این شرایط رو به وجود آوردم ، پس اگه دوسش ندارم بیام و ببینم که کجا کار رو اشتباه انجام دادم و درستش کنم، کجا کد نویسی اشتباه کردم و بگردم و پیداش کنم، یادمه داشتم یه برنامه برای درس گرافیک توربو سی می نوشتم و یه قسمت برنامه کدی نوشته بودم که قرار بود یه مربع کوچیک رو رنگ کنه، بعد از اینکه برنامه رو اجرا کردم دیدم کل صفحه زرد رنگ شد، خوب اگه نگاه من این بود که من تاثیری درخلق نتیجه ندارم که باید همه چیز رو جمع می کردم که بره ولی گفتم خوب یه جای کار رو اشتباه کردم و اومدم دونه به دونه کد ها رو بررسی کردم و دیدم ای دل غافل جایی که داشتم مختصات میدادم به اندازه یه پیکسل اشتباه کردم و همون یه پیکسل نتیجه ای به وجود آورد که دوسش نداشتم و اومدم اون یه پیکسل رو درست کردم و نتیجه بلافاصله شد همون چیزی که میخواستم و انتظار داشتم اتفاق بیوفته. امیدوارم تونسته باشم به درک خودم و بقیه دوستان در خصوص این موضوع کمکی کرده باشم
در پناه حق
بنام الله یکتا
سلام استاد
خداروشکر میکنم که امروز در مدار آگاهی های این فایل بی نظیر قرار گرفتم..
امروز روز دوم از تعهد من برای” نوشتن روزانه حداقل یک کامنت” هست که به صورت هدایتی فایل ها انتخاب میشن
در کنار اصل اساسی “من با افکار و باورهام خالق زندگی خودم هستم” توحید نقش بسیار مهمی داره
یعنی من نیازه که تاثیر هر نوع عامل بیرونی رو در ذهنم از بین ببرم. این دیدگاه نیازمند تلاش ذهنی فراوان هستش ..
خوب همیشه خبری که از زبان دانشمندان باشه برای من مقبولیت بیشتری داشت و هیچ وقت اون دیدگاه رو به چالش نکشیدم به این دلیل که میگفتم این حرفا بر اساس علم و منطق بیان شده پس نباید به اونا شک کرد اما امروز یاد گرفتم که یک فیلتری برای خودم بزارم و اون اینه که “این حرف یا دیدگاه چه کمکی به من میکنه؟آیا من رو محدود میکنه؟آیا قدرت رو از من میگیره؟” اگر جواب نه باشه اون رو میپذیرم..
قطعا شرک من باعث شده در این شرایط زندگی کنم در غیر این صورت در تمام جنبه ها باید رشد میکردم..
موردی که اخیرا روی من تاثیر گذاشته بود همین بحث بدنسازی و ساختن عضله بود..چون با همه که صحبت میکردم و نظر میدادن میگفتن که بدنسازی بدون خوردن مکمل یا زدن تسترون فایده نداره..حتی از چندتا مربی این سوال رو کردم که میشه طبیعی و بدون مصرف مکمل به نتیجه مدنظرم برسم؟ و اونها راه حل سخت تر که تغذیه متفاوت که به 6 وعده در روز میرسه رو پیشنهاد میکردن…
اما من باور نکردم و سعی میکردم توجه نکنم به این حرفها..
چند وقته که به باشگاه نمیرم چون به قول استاد من تا آخر عمر نمیتونم هفته ایی 4 بار باشگاه برم و تمرینات سنگین انجام بدم..هدف من سلامتی و داشتن بدن قدرتمند هست..
و وقتی رفتم باشگاه چند نفر از دوستام گفتند که مصرف میکنی و اصلا باور نمیکردند که به صورت طبیعی این اندام رو دارم..البته که هنوز دوره سلامتی رو تهیه نکردم که در لابلای فایلهای رایگان استاد مفاهیم اصلی رو درک کردم ولی دوست دارم با جزئیات اونها رو بدون و در زندگی خودم بکار ببرم…
مورد دیگر شرک و دخالت عوامل بیرونی مربوط به زمانی میشه که در دانشگاه بودم و داخل خوابگاه ماشالله همه استاد سیاست و بدگویی درباره سیستم موجود!
من هم قانون رو نمیدونستم و خیلی در این بحث ها شرکت میکردم…باورهای اون موقع منجر به این شد که حالم اصلا خوب نبود. همیشه خودم رو یک قربانی میدیدم و از همدردی بقیه لذت میبردم و راه حل مهاجرت به کشور دیگه بود و از اون ور هم پولی نداشتم که مهاجرت کنم..
هر وقت شرایط از نظر مالی و روانی سخت میشد به خودم میگفتم تقصیر من نیست..من در جای نامناسب به دنیا نیومدم.. یاد حرف یکی از آشنایان در زمان بچگی افتادم که گفت اگه خدا ما رو دوست داشت ما رو اینجا نمی آفرید!
و کلا دنبال تغییر دولت و نظام بودم تا فرجی بشه و نظام جدید با ایجاد روابط با کشورهای غربی و برجام شغل ایجاد کنه و من بتونم سرکار برم و به رویاهام برسم!
چقدر دعا دعا میکردم که برجام به سرانجام برسه!
اما هر چی می گذشت میدیدم که اوضاع تغییری نکرده هیچ بدتر هم شده بنابرین به فکر تغییر افتادم و خوب در مدار استاد و آگاهی های این سایت قرار گرفتم..بعد از خرید دوره روانشناسی ثروت 1 ورژن قدیم و دادن تست باورها فهمیدم چقدر باورهام داغون بود..
خلاصه بعد از دیدن الگوهایی که فقط به واسطه اینترنت تونستند کسب و کار خودشون رو راه بندازن و به استقلال مالی برسن، تاثیر این باور در ذهنم کم تر شد و تونستم سرکار برم و خدا رو شکر از نظر مالی دو احساسی رشد خوبی رو تجربه کنم..الان که به اون روزا فکر میکنم هیچ شباهتی با اون شخص ندارم و کلا از بحث های سیاسی فرار میکنم.
این دیدگاه و باور از نظر رفتاری و شخصیت باعث شده که شجاع تر باشم، هنگام تصمیم گیری های سریعتر عمل کنم و کلا ترس از آینده نداشته باشم…
همچنین تمرکز خودم رو بهبود شخصیتی گذاشته و دنبال تغییر عوامل بیرونی نباشم
خدا رو شکر میکنم که تونستم امروز هم کامنت بزارم و افکارم رو در مسیر درست هدایت بکنم
24 تیرماه 1402
در پناه الله یکتا
به نام خداوند بخشاینده مهربان
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته مهربان
وهمه ی دوستان عزیزم
امیدوارم قلبم یاریم کنه که کامنتی که مینویسم از درون باشه
استاد بارها با این فایل های توحیدی اشک منو در اوردید
هرموقع نتیجه ای گرفتم بخاطر توحید بوده وهروقت ناخواسته ای داشتم بخاطر شرک بوده
استاد تو یه فایلی میکن همه چیز حول محور توحید میگرده
اینکه توحید یک منبعیه که خروجی این منبع ثروته نعمته روابط خوبه سلامتیه وهمه چی
این روزها دارم قران رو برای چهارمین بار میخونم وهردفعه چیزهایرو میفهمم ودرک میکنم انگار اصلا ندیدم
وهروقت گمراه شدم واز توحید دور شدم واقعا نمیتونستم قران رو بخونم ودرکش کنم
دیشب یکم سرم درد میکرد به لطف رب از لحاظ سلامتی باورهای خوبی دارم یعنی توحید خوبی دارم وشکر خدا جسم سالمی دارم وتنها مسئله م سیگاره که اونم دارم میذارمش کنار
یکم سرم درد میکرد داشتم کامنت بچه هار میخوندم یکی از دوستان در مورد سلامتی صحبت میکرد یه لحضه یه احساسی بهم گفت مگه خدا مالک همه چیز نیست مگه منبع اصلی نیست چرا ازش نمیخوای سرت خوب بشه
خدا شاهده دراز کشیده بودم کامنت میخوندم یه لحضه گوشی رو گذاشتم کنار واز ته قلبم سپاسگذاری کردم برای
جسم سالمم وگفتم رب من تو که مالک جان منی وهروقت اراده کنی روحمو از جسمم خارج میکنی سردرد من برای تو
که کاری نداره بچه ها باور کنید نکشید به 30ثانیه هیچ اثری از سردرد نبود ونیست به لطف الله
البته من شاید این باور سلامتی رو از مادرم به ارث بردم چون هروقت مریض میشد حتی وقتی کرونا گرفت دکتر اومد وگفت باید بستری بشی گفت من هیچ جا نمیام خدا خودش خوبم میکنه من هیچ جا نمیام با60سال سن یک هفته بعدش خوب خوب شد شکر خدا
استاد در مورد ژنتیک صحبت کردن من هیچ وقت بهش اعتقاد نداشتم وندارم ویه داستان از زندگی خودم دارم که اینو ثابت میکنه
من پدر مادرم قد بلند نیستن دایمم قد بلند نیست پدر بزرگمم نبود کلا پنج تا بچه ایم سه خواهر و2تا برادریم
پدرم قدش 1/57مادرمم همون1/55 دوتا خواهرمم 1/50 یه خواهرم 1/60وداداشم که ازخودم بزرگتره 1/70 من اخریی هستم اما من قدم 1/84 هستش از همه ی پسر عموها وپسر دایی هامم قدبلندترم
یادمه 13سالم بود خیلی چاق بودم وقد کوتاه همه مسخره م میکردن عاشق فوتبالم بودم هرموقع میرفتم میگفتن تو چاقی ما باهات بازی نمیکنیم بازیم نمیدادن من اونقد چاق بودم که فقط شلوار کوردی میتونستم بپوشمم خخخخ
البته کورد هم هستم اما بخاطر چاقی نمیتونستم شلوارای دیگه بپوشم
یادمه یه بار یه شلوار پارچه ای داده بودن خیاطی برام به زور پوشیدم اما خواستم برم مهمونی به محظ نشستن جر خورد خخخخ چقدر گریه کردم قدمم کوتاه بود خلاصه تو اون عالم بچگی همش بخاطر این شرایطم ومسخره شدم گریه میکردم
همش از خدا میخواستم لاغر بشم قدم بلند بشه بتونم فوتبال بازی کنم لباسای دلخواهم رو بپوشم فقط از خدا میخواستم همیشه وهمیشه چیزی از توحید نمیدونستم اما میخواستم
گذشت تا 15سالگیم دقیقا یادمه من تویه تابستون انقدر قد کشیدم ولاغرشدم که هیچکس باورش نمیشد قدم بلند شد لاغرشدم هرکسی میدید میگفتن به خانواده م این بچه رو چیکار کردین خیلی حس فوق العاده ای داشت
بعدش که دیگه شدم مهاجم نوک تیم محله مون خخخخ
هرلباسی دلم میخواست میپوشیدم بعدش که رفتم بدن سازی وهمه ی اون کسایی که تو بچگی مسخره م میکردن حسرت هیکل منو میخوردن
وحتی وقتی جایی میرفتم میگفتن پسر کی هستی میگفتم فلانی تعجب میکردن میگفتن ماشالله تو با همشون فرق داری الانم که الانه میگن
یه چیز دیگه من پدرم کچله برادرمم همینطور به منم میگفتن تو کچل میشی اما من اعتقادی بهش نداشتم وندارم وموهامم خوبه تازه میخوام بهترشم بکنم
ژنتیک هیچ معنایی نداره عوامل بیرونی هیچ قدرتی ندارند
توی فیلم راز مرده میگه همه ی دکترها گفتن که تا اخر عمرت مثل یه گیاه زندگی خواهی کرد اما من گفتم تا کریسمس با پاهای خودم میرم بیرون ورفت
توحید یه چیزیه که درکش واقعا نیاز به فکر کردن وتمرین وتکرار داره وبه نظر من بهترین راهشه قرانه
اصلا کل قران داره یکصدا میگه فرمانروا ومالک جهان خداوندده
میگه به من بگید خدایی که زمین رو افرید بعد اونرو میمیراند سپس با اب زنده میکند ایا افرینش زمین سخت است یا شما
توبعضی ایه ها موبه تنم سیخ میشه وقتی خدا درمورد قدرتش صحبت میکنه
از خدا میخوام هدایتم کنه که بیشتر باورش کنم که بیشتر بهش ایمان بیارم که قلبم مطمأن تر بشه اون نیازی نداره که خودشو به من اثبات کنه من نیاز دارم که قلبم اطمینان پیدا کنه
تو کارم با ادم هایی در ارتباطم که صاحب ملک واملاک هایی زیادی هستن بعضا میان میگن من مالکم هرموقع این اسم مالکو میشنوم تو قلبم میگم مالک خداست اینا بهره زندگیه که خدا داده که ازش لذت ببری و بری پیش خودش
این بیشتر بهم کمک میکنه رها باشم
واقعا مالک کیه؟من؟شما؟کی؟
چه کسی انقدر قدرت داره که بگه من مالک همیشگیم
اسکندر مقدونی کجاست؟فرعون کجاست؟حضرت سلیمان کجاست؟
مالک بی چون چرا اونه وماهرچی داریم از این منبعه وتمام زیبایش هم به همینه چرا چون استاد ملکشو رها میکنه ویک سال میره مسافرت گوسفنداشو مرغاشو رها میکرد میرفت مسافرت چون استاد خوب درک کرده مالک کیه واسه همینه انقدر خیالش راحته واقعا چندنفرو میشناسید اینجوری رها باشن وبسپارن به مالک اصلی
صادقانه بگم من اینجوری نیستم باشمم خیلی کم
پدرمم نیست با پنجاه سال قران خوندن الانم نمیتونه گاوی که تو طویله اس رو یک روز رها کنه بره مسافرت
فاصله زیادیه بین فهمیدن وعمل کردن
امیدوارم بتونم عمل کنم من توحید عملی رو میخوام نه توحید خیالی وخالی
دوستون دارم
ایاک نعبدو وایاک نستعین
دمت گرم شاهین جان
خیلی خوب
عالی بود
چقدر قشنگ از بچگی این رو احساس کردی اصل کیه
چه الگوی فوق العاده ای از مادرت گرفتی
واقعاً آفرین
پارسال میخواستم برای معافیتم اقدام کنم
تقریباً هر کسی که میفهمید من دوست دارم معاف بشم از خدمت
میگفتن اصلاً هیچکسی رو معاف نمیکنند چون قانون کشور اینجوری و اونجوری
ولی من همش میگفتم
خدا منو معاف میکنه
میگفتم بالاترین قوانین
قوانین الهی هستش
هیچ قانونی بالاتر از قوانین الهی وجود نداره
میگفتم من به قوانین آدم ها کاری ندارم
خدایا تو منو به خواستم برسون
وقتی که اقدام کردم
در کمتر از دو ماه کارت معافیتم آمد جلو درخونمون
هر کسی شنید دیگه حرفی برای گفتن نداشتن
این باعث شد ایمان من نسبت به الله قوی تر بشه
که هر چی اصلاً مهم نیست چی
هر چی ازش بخوام اون بهم میده
فقط کافیه ایمان داشته باشم
و شجاعت بیشتری به خرج بدم
ازت سپاسگزارم شاهین جان
در پناه الله یکتا
به نام روزی دهنده بی حساب
درود به همه عزیزان
استاد در ادامه کامنتی ک دیشب گذاشتم یه مورد دیگ یادم اومد که میخوام بنویسم.
درکل تعجب میکنم منی قبلا انقدررر مقاومت داشتم برا کامنت گذاشتن و میگفتم خب که چی حالا بنویسی/:
الان همش میخوام کامنت بزارم خخخ..انشالله که خیره.
و اما موردی که یادم اومد استاد اینه که من خاله ی عزیزم براثر ایست قلبی بطور ناگهانی فوت شدن.
و به گفته پزشکان این بیماری ژنتیکی بوده.
استاد باورتون نمیشه سه تا دایی من بعد از فوت خالم در عرض یک سال و نیم همشون باتری قلب گذاشتن… این درحالیه که قبلا سالم بودن هاااا..
فقط یکی از دایی هام تو بچگی عمل کرده بود ولی سالم بودن خداروشکررر
استاد این باور چه میکنه واقعااا… این اتفاق چرا باید بیفته و یهو همشون قلبشون ب مشکل بخوره…غیر از اینه که ژنتیک رو موثر دونستن در سلامتی قلبشون!؟
استاد من از خدا نشونه خواستم برا تصمیمم که ازمایشات ژنتیک قبل بارداری ندم.. بااینکه برادرزاده همسرم مشکل داشته و ازدواجمون هم فامیلیه.. اما میخوام تو عمل نشون بدم و از خدا هدایت خواستم… یه نشونه کوچک اومد که قلبمو مطمئن تر کرد برا تصمیمم و میخوام خودمو ب هدایت خدا بسپرم. دوست دارم که توحیدی عمل کنم نه اینکه فقط تو حرف باشه.
بازم از خدا میخوام کمکم کنه تا از شرک بیام بیرون:)
در ادامه یه بخشی از کامنت دوستمون اقارضای عزیز رو میخوام بزارم ک از صحبتای استاد به نکته خیلی خوبی اشاره کردن و من زیاد توجه نکرده بودم بهش..
دوست داشتم اینجا باشه تا هراز گاهی مرورش کنم سپاسگزارم از دوستان عزیزم و اقارضا عطارروشن عزیز بابت کامنت های مفید وپربارشون.
« اینکه در شرایط سخت باید ببینم چه افکاری در ذهنم مرور میشه که می خواد بگه به این دلیل و اون دلیل و همون دلیل ها باورهای اشتباه من هستند که مغز ازشون استفاده می کنه برای هجوم افکار منفی
مثلا درباره وام گرفتن 9 ساله در هر شرایطی بودم دچار شک و تردید نشدم که کاش وام گرفته بودم یا اگه وام گرفته بودم حالا چی
یعنی این باور در ذهن من دیگه وجود نداره که وام گرفتن عامل موفقیته
اما در شرایطی که به اینکه چرا پیشرفتم اونجوری که می خوام نیست گرفتار میشم این فکر در ذهنم مرور شده که شاید باید تبلیغ کنم؟!
با اینکه هنوز هیچ تبلیغی انجام ندادم ولی وقتی این فکر مرور می شه یعنی همون روزنه ای که حتی 0/5٪ باشه در این شرایط باز میشه و افکار رو سرت خراب میشه»
(وَ مَن یَتوکَّل عَلی الله فهوَ حَسبُه: ). و هر کس بر خدا توکل کند،پس او برایش کافی است.( و هر کسی که بر خدا تکیه دارد، پس او برایش بس میشود)
با عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و خانواده بزرگ عباس منشی ها
به نظرمن ما برای اینکه ایمان نداریم که
خداوند برای ما کافی است و برای اینکه به او اعتماد نداریم میا یم برای خودمان از بیرون عواملی را در نظر میگیریم که اگر در کارمان موفق نشدیم بتوانیم مقصر را کس دیگری بدانیم ما که خودمان همه تلاشی کردیم و همیشه خودمان را عقل کل می دانیم و بری از هر عیب و نقصی .
ذات ما انسانها که هیچ موقع نمی خواهد مسولیت کار خود را قبول کنید مخصوصا اگر در آن کار شکست خورده باشد برای همین همیشه دنبال مقصر می گردیم که عیب کار را به او نسبت دهیم دریغ از اینکه ما غافلیم که خداست روزی ده ماست .
اما بریم سراغ خودم و که من هر وقت به وعد های دیگران دل بستم که (برایت فلان کار را میکنیم و بهمان کار را انجام می دهیم تو نترس بیاجلو این کار را بکن اون کار را نکن بیا من بهت قرض می دم من برات فلان کار را می کنم من اگه کم اوردی من دستت را میگیرم ..)چون دلم گرم شد به وعده ای آنهاو از خداوند غافل شدم دقیقان همان جایی که گیر افتادم همه به یه صورتی تنهام گذاشتن یا اینکه برای خودشان مشکلی پیش آمد و نتوانستن به وعد های که داده بودن عمل کنند و یا اینکه مانعی برای خودشان تراشیدند و پشتم را خالی کردن و من ماندم و خودم که باید بود به تنهای مشکلاتم را حل کنم و وقتی که سرم به سنگ خورد و همه راه ها را بسته دیدم و خودم را عاجز از حل مسائلم دونستم اینجا تازه از خواب بیدار شدم و ازخداوند کمک خواستم و کار هایم را به او سپردم و وقتی که قلبا به او اعتماد کردم و ایمان آوردم خداوند هم به صورت معجزه آسایی تمام مشکلاتم را برطرف کرد وچرخ کسب کار م را دوباره روغن کاری کرد ….
با تشکر از استاد عزیزم با این فایل خیلیی عالیشون
سلام من 22 سالم هست و چون خانوادم نمیزاشتن برم ژیمناستیک موقعی که ازدواج کردم وارد ژیمناستیک شدم یعنی 21 سالگی رفتم ژیمناستیک و وقتی رفتم مربیم گفت شما نمیتونی چون بدنت زیاد انعطاف نداره واسه این ورزش و وارد ورزش پارکور شو تا نتیجه ببینی و بچه هایی که میگفتن به درد سن و سال شما نمیخوره این ورزش و من اون موقع به مربیم گفتم من این ورزشو دوس دارم و میخوام یاد بگیرمش اون هم گفت قبول کرد بعد از پنچ ماه که دارم میرم ژیمناستیک هم اکثر حرکاتو یاد گرفتم هم بدنم به اون انعطاف رسید و هم مربیم ازم خواست دوره مربیگری بهم یاد بده تا مربی ژیمناستیک بشم
خواستم بگم من تو این پنج ماه تمام فکر و ذکرم این بود که این بچه ها و مربی نمیتونن به من بگن میتونم یا نمیتونم من هستم که تصمیم میگیرم چی میخوام و چی نمیخوام
اینم از باور من که دوس داشتم با شما اشتراک بزارم و بگم سن فقط یه عدده مهم طرز فکرمونه️️️
استاد دمت گرم که استاد تشخیص اصل از فرع هستی
وقتی این فایل رو گوش دادم یه دکمه تو ذهنم روشن شد وقتی می خوام کاری رو شروع کنم و اونو شروع نمی کنم فکر می کنم ببینم ذهنم چی می گه ، ذهنم یه منطق میاره که تو این دلیل که وقت کافی نداری
تو به دلیل این که سرمایه اولیه نداری کاری رو شروع نکن وقتی علت شروع نکردن رو نسبت می دی به یه عامل بیرونی شروع نمی کنی
چقدر این فایل عالی بود برای من نشستم فکر کردم چرا که کار مورد علاقه ام رو انجام نمی دم فکرم گفت خوب تو ابزاری که داری مبتدی هست در جوابش می گم خوب با همین ابزار ساده کارت رو شروع کن ازش یخورده پول بساز ابزار بهتر بخر ، سرمایه اولیه ت رو آروم آروم جور کنم ، تو کارتو شروع کن برو جلو خدا هدایت می کنه
این شعر که می گه بیرون زه تو تو نیست هر چه در عالم هست رو هزاران بار شنیده بودم ولی با این فایل استاد قشنگ نشست تو ذهنم
بابا علی حواست به ذهنت باشه هر اتفاقی تو زندگیت می افته خودت خلقش کردی ، تو زندگی خودتو خلق می کنی همه چیز از درون توست
یه تمرین جالب برای خودم با این فایل درست شد هرجا به یه تضاد برخوردم سریع تو یه فایل مخصوص بنویسم چرا و جوابشو از درون خودم پیدا کنم و اون موضوع که دقیقان ذهن من می خواد ربطش بده به عامل بیرونی سریع برش گردونم به درون و جستجو کنم تو ذهنم و بنویسمش و بهش فکر کنم و اون پاشنه آشیل رو کشف کنم و روش کار کنم
راجب حال خوب و سلامتی و شادی باورتون نمی شه آدم های نزدیک به من می گن تو یه چیزی می زنی انقدر حالت خوبه تو چی می زنی که انقدر وزنت کم شده من حدود 4 کیلیوگرم وزن کم کردم و سطح شادی و حال خوبم خیلی خوبه
آخر که یکی از دوستام خیلی اسرار کرد بهش گفتم ببین من صبح ها بیدار می شم 10 تا شکرگزاری می کنم خواسته های اون روزمو می نویسم
وقتی توحید رو جایگزین شرک کردم یه دفتر داشتم که گذاشته بودمش برای محکم کاری ولی دیدم این هیچ فایده ای برای من نداره دفتر اصلی م جای دیگه بود وقتی نشستم فکر کردم دیدم من بخاطر ترس اون دفترو نگه داشتم که اگه یه موقع برای دفتر اصلی مشکل پیش اومد اونجا باشه
وقتی فایل های توحیدی استاد رو گوش می دادم از اول سریع اون دفتر گذاشتم کنار و تمرکزمو گذاشتم روی دفتر اصلی نتیجه این شد یباره درامدم ، آرامشم و حالم بهتر شد الان حدود 2 سال از اون موضوع می گزره و من با همون یه دفتر کار کارم راه افتاده تازه درامدم از اون موقع که دتا دفتر کار داشتم چند برابر بیشتر شده
ببین خدا چطور هدایت می کنه چطور ثابت می کنه اگه به من اعتماد کنی ، منم اجابت می کنم درخواست تورو و باعث رشد من شد
حالا فکر کنید چقدر در زمان ، هزینه ، پرسنل کاهش داشتم و این عالی بود
مرسی استاد حتی فایل های رایگانت می تونه زندگی آدما رو تغییر بده
از صمیم قلب سپاسگزارم خداروشکر