توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 34

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1256 روز

    به نام خداوند مهربان وبخشنده

    سلام به استاد وبرو بچه های خوب سایت

    534 روزه که من وارد این سایت شدم روزی که وارد شدم که قبلش چندین فایل از استاد به وسیله یک دوست به من رسید استاد گفتن فقط 3 ماه حرف های من رو مثل وحی منزل گوش بدید اگر خوشتون نیومد برگردید همون مسیر قبلیتونو برید

    ومن با ذهنی خالی به سمت استاد اومدم واولین قدم این بود که بپذیرم هر انچه در زندگی من افتاده مقصرش خودمم ومن پذیرفتم

    نتیجه های کوچیک ایمان مرا به درستیه این مسیر بیشتر کرد

    ومن هرروز باور میکردم که من (پذیرفتم که زندگیم رو خودم خلق میکنم وهر انچه الان برای من اتفاق میفته نتیجه باورها وفرکانس های منه)

    اما تا یه جایی که من داشتم خوب پیشرفت میکردم یهووو من عقب عقب میرفتم تضادها بیشتر میشدن گفتم من که مسیر رو خوب میرم چرا دیگه نتیجه نمیبینم چرا نتیجه ها ملموس نیستند وهر چه منتظر بودم که امروز به نتیجه میرسم فردا میرسم دیدم نه هر روز انرژی من کمتر میشد وحتی روی جسمم نمایان شد ومن افتادم روی دور تکرار مریضی یه هفته خوب بودم یه هفته مریض میشدم به این مسیر ایمان داشتم اما نمیدونستم عیب کار از کجاست تا به وسیله ی یه دوست متوجه شدم که مریم تو فقط به ظاهر قانون رو درک کردی ولی تو عمل نع

    من اون مورچه های سیاه رو ندیدم من تمام این مدت کور بودم ونفهمیدم چقدر شرک ورزیدم بدون اینکه خودم متوجه بشم من زندگی خوب رو به داشتن یک همسر خوب وصله زده بودم من داشتن یه خونه خوب رو به دست همسرم میدیدم

    من پول ورزقمو فقط از دست همسرم میخواستم

    من یادم رفت که رزقم رو خدا میده خونه خوب رو باید از خدا بخوام اره به ظاهر میگفتم خدایا تو ،،ولی وقتی همسرم میگفت نمیخرم دعوا میکردم داد و بیداد میکردم باهاش قهر میکردم هر کسی میگفت خونه خریدید شروع به گله گزاری میکردم یه تومار میبافتم که اره همسرم داره اذیت میکنه اون میگه نمیخرم اگه بخواد اینجوری اذیتمون کنه این زندگیو تموم میکنم وووووخلاصه من هر روز داشتم ناخواسته شرک میورزیدم وهمه قدرت رو به همسرم داده بود م شاید به ظاهر میگفتم قدرت فقط خدا ولی حرفام افکارم رفتارام اینو نشون نمیداد

    واقعا چقدر شرک مخفیه خدایا به تو پناه میبرم از شرک از قدرت دادن به غیر تو

    چند روزه که فهمیدم موضوع رو، حالم دگرگونه ،دنیا تو سرم خراب شده که این قدر من ادعا داشتم که دارم تو مسیر دزست میرم همش واهی بوده ،چقدر این شرک ترس رو تو وجودم بیشتر کرد

    امروز رفتم پیاده روی ،با خدا نشستم درست حسابی اختلاط کردم گفتم خدایا تو خودت میدونی من ضعیفم

    میدونی فراموش کارم

    میدونی ناتوانم

    میدونی نا اگاهم

    حتی میدونم تو اگاهی تو عالمی واز اینده، از گذشته واز حال من خبر داری

    من به امیدی توی این دنیا زندگی میکنم که بهترین خودم بشم اینکه تو ازم راضی باشی اینکه به وحدت با تو برسم اینکه لبخندت همیشه به سمتم باشه

    اگر نمیتونم اگر میدونی مسیرم این نمیشه پس همین الان جونمو بگیر

    که واقعا از ته قلبم سر تسلیم فرود میارم وپیش تو بر میگردم، برگشتم الان بهتر از خفت وخواری بعده

    خدایا من نمیخوام تو این دنیا بخورم بخوابم تا ببینم کی عزرائیل میاد جونمو بگیره

    من میخوام اون مسئولیتی که بهم دادی واوردیم توی این دنیا رو خوب انجام بدم من میخوام امضا ولبخند ورضایت تو پای قرادادمون باشه

    ودیگر هیچ

    پس به اون بزرگیت که من هنوز یک نوک سوزن درکش نکردم قسم منو شرمنده خودت نکن بزار جز بندگان خاص وبرگزیدت باشم

    بعضی اوقات میگم کاش این قدرت اختیار رو نداشتم

    کاش منم مثل فرشتگان مطیع وفرمانبردار بودم وهمیشه در حال عبادت وستایشت بودم از غفلت از نافرمانبرداریت میترسم از اینکه بخوام اون بندگیی که تو ازم توقع داریو بجا نیارم

    خدایا بیشتر از هر وقت به حرفات به راهنمایی هات احتیاج دارم کمکم کن تا ذهنمو خالی کنم تا بشنوم صدایت را بشنوم

    وانصرنی علی من ظلمنی

    خدایا مرا یاری کن بر کسی که به من ظلم کرده

    خدایا من در حق خودم ظلم کردم

    لا الله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

    خدایا

    میدونم در رحمت ولطف وبخششت همیشه بازه

    اما اینبار میخام پاک وپاکیزه پا تو مسیرت بزارم

    پاکم کن خالصم کن از هر انچه که مرا ازتو دور کنه

    پاکم کن از هر انچه که مرا به غیر تو دلبسته کنه

    پاکم کن از هر انچه که به غیر تو امیدوارم کته

    امشب میخواهم سرشاز از عشقت وم میخواهم سرشاز از نورت شوم مرا لایق بدان تا بندگیت را بجا اورم ای نور تمام عالم ای هستی بخش تمام جهان

    امروز اولین قدم توحید عملیم رو برداشتم

    همسرم به شرایط سختی که برایم تعیین کرده قبول کرده که من به خونه دیگری که خریده نقل مکان کنم انقدر شرایطش سخته که من تو دودلی موندم یه لحظه درمونده شدم اما یهو اومدم به خودم گفتم مریم تو خودت با فرکانسات شرایطتو رقم میزنی این تویی که باعث شدی این وجه از همسرت رو برانگیخته کنی همون لحظه از خدا خواستم که مراببخشه ومرا پاک کنه از هر باوری که باعث ایجاد این رفتارها وشرایط ها شده

    بعدشم گفتم مریم تو میتونی دنیا تو هر جوری که بخوای بسازی گفتم من میخوام سرشاز از عشق خدا بشم من میخوام ادما باعشق کارهامو انجام بدن من میخوام که ادم ها با ذوق منو تو مسیر رسیدن به خواسته هام کمک کنند

    بدون اینکه به من زحمتی برسه مسیر خوشبختی طبیعیه

    یهو اروم شدم وبدشم رفتم پیاده روی اگر مریم چند وقت پیشم بودم بابد دعوا میکردم وبعدم کلی همسرمو تهدید میکردم که من اخرش از این زندگی میرم

    ولی من امروز عمل کردم به قانون وهمه قدرت رو به خدا دادم که همه چیز خداست اون من رو تو بهترین زمان به بهترین شرایط به صورت عالی به خواستم میرسونه

    من باید به عمل نشون بدم این توحید رو

    عمل یعنی من اروم باشم

    یعنی من از لحظه زندگیم لذت ببرم

    عمل یعنی من رفتارم با همسرم خوب باشه

    عمل یعنی وقتی دیگران ازم بپرسند که چیکار کردی نشینم از همسرم بگم طوری حرف نزنم که قدرت دست اونه

    عمل یعنی توکل کنم به اون خدا که بهترینو برام میخواد وانجام خواسته من براش مثل اب خوردنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    رضا گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    درود بر استاد عزیز و همه دوستان

    دیشب این فایل رو دانلود کردم و تا الان چندین بار گوش دادم.

    خیلی همزمانی خوبی بود این فایل با فایل های ثروت ١ و قدم یازدهم از ١٢ قدم . احساس خوب و احساس امید زیاد بهم داده و مثل نشانه ای بود که بهم میکه راه رو درست دارم میرم. توی این یکسال و اندی که توسایت هستم و حدود یکسالی که با ١٢ قدم زندگی میکنم گذر زمان رو احساس نمیکنم و تمام زندگیم شده لحظه حال . تو موضوعی کاری چندین بار شرک باعث شد که کارم به قرارداد و اجرا نرسه و چند وقت بعد دلیلش رو خدا بهم نشون داد که اون کار انجام نشد بخاطر شرک بود . اما اتفاقات توحیدی زیاد داشتم تو این یکسال هر موقع با تمام وجود هرچی از خدا خواستم بدون معطلی داده از لحاظ مالی این ١٠ ماه از زندگی من بیشتر از تمام دوران کاری من در شغلهای مختلف درامد داشتم. مثل غول چراغ جادو بودم خانواده هرچی درخواست میکرد میگفتم اطاعت سرورم و انجام میشد. تمام لحظاتم رو به خدا سپردم و با ایمان فقط از خدا هدایت میخواستم و خدا بدون اندکی درنگ اجابت میکردم. اوایل وقتی فایلهای قرانی رو گوش میدادم بدلیل آگاهی کم فقط دنبال این بودم کسی از اسلام بگه و من بحث و اثبات افکارم رو شروع کنم ولی به مرور و طی کردن تکامل فقط اروم شدم و خودخواهانه به اگاهی ها عمل میکنم. دیگه با کسی کاری ندارم و بقول استاد اگر کسی رو میبینم خلاف قانون فکر میکنه و زندگی میکنه فقط میگم خدایا شکرت در مسیر درست هستم و قلبم اروم میشه.

    از استاد برای آگاهی های ناب سپاسگزارم

    از دوستانم برای کامنتهای عالی سپاسگزارم

    خدارا سپاسگزارم هر لحظه من رو هدایت میکنه.

    در پناه رب شاد باشید و ثروتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    میثم معصومی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2181 روز

    به خداوند بخشنده و مهربان

    سلام ودرود به استاد عزیز خانم شایسته و دوستان هم فرکانسی گل

    در مورد تاثیر عوامل بیرونی وشرک که استاد تا دلت بخواد من این باورهای شرک الود داشتم تا قبل از اینکه شما این مبحث باز کنین و من شنیدم از زبان شما از تاثیر دولت برزندگی ما که دولت فقط نشسته ببینه زندگی مردم کجا خوبه اون قسمت سخت کنه و خون مردم تو شیشه کنه

    از اینکه یه امامی هست یه شبی میشینه جزیئات اعمالی که تو سال اینده باید انجام بدی برات پیش نویس میکنه و من اصلا نقشی ندارم و از اونجایی هم که اون شب بجایی اینکه بشینم دعا کنم برام خوب بنویسه خواب میرفتم میگفتم من که تکلیفم معلوم تو سال اینده فقط بدبختی در پیشه

    از باورهای سلامتی که فلان قوم خویش ما همچین بیماری داشته منم ارثی این بهم رسیده تقدیرم چنین بوده

    از روابط که خونواده ما روابط خوبی نیس منم نمیتونم رابطه خوبی برقرار کنم در اینده

    این باورهای سمی را داشتم والان هم هست کمرنگ شده بعضی بعضیا هم حل شده ولی دارم کار میکنم مثلا تو بحث تاثیر دولت بر ما من امدم این باور حلش کردم از اونجایی هم من شغلم خرید و فروش یه محصول بود که سال گذشته سرما زده بود و همه همکارای من میگفتن کاسبی نیست امسال بدترین سال زندگیمون بوده من تو همین سال به اندازه کل سالهای عمرم درامد داشتم چون اینو قبول نکردم گفتم من خدایی را باور کردم این چیزا براش معنی نداره

    یا اون داستان که ما زندگیمون از پیش تعین شده برامون یه امام هر سال مینویسه که یه شرک بزرگ بود که از بچگی به ما میگفتن ولی الان باورم اینه من خالق زندگی خودم هستم هیچکسم تاثیری تو زندگی من نداره اگه من اینو باور داشته باشم

    در زمینه سلامتی بعد گوش کردن این فایل به این شرک پی بردم و انشالله حلش میکنم

    در زمینه روابط خیلی بهتر شدم ولی هنوز جا داره که کار کنم چون تغییر باور با یه چشم هم زدن تغییر نمیکنه با دیدن الگوها اون باور قبلی سست میشه و باور جدید جایگزین میشه

    در اخر هم مثل همیشه سپاگذاری میکنم ازت استاد که بهترین دست خدا تو زندگی منی انشالله خدا بهترینها برات رقم بزنه و منم شاگرد خوبی باشم هم بشنوم هم عمل کنم

    در پناه خداوند شاد وموفق وپیروز باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1494 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    باسلام درود براستادعشق عباسمنش گرانقدروخانم شایسته نازنین وهمه دوستان عزیز درخانواده توحیدی عباسمنش

    وای خدای من فایل جدید اونم بامضمون توحید عملی

    به به ابتدای فایل بسیارتحسبن کردم خانم شایسته خوش سلیقه وعزیزرو بامیکس این قطعه موسیقی زیبا بافضای روحانی پارادایس که سرشارازانرژی مثبت بوددریاچه بااون اب وامواج نرم وکوتاهش و فواره قشنگش

    درختان سرسبزبارنگهای مخملی وسایه روشن

    اسمان ابی ابی بااون تکه های ابرپفکی مانند

    ودرنهایت باحضور یکی ازدستان خاص خدا مردتوحید مردعمل استادعباسمنش” عزیز دلها” بااون تیپ و اندام فوق العاده زیباوجذابش

    خدایا شکرت بابت ابن همه زیبایی خدایا سپاس سپاس

    بازهم بسیار سپاسگزارخداوند هستم به من فرصت دادتابااستادعزیزم ودوستان خوبم همراه شوم وباتماشای این فایل بی نظیر وسرشارازاگاهی لحظات فوق العاده زیبایی روتجربه کنم ولذت ببرم وبه اندوخته هایم افزوده شود خدایا شکرت خدایاشکرت

    استادعزیزم سال 98 که خدادوستم داشت ومنوبه این مسیرزیبا وپرخیربرکت هدایت کرد شماوسایت الهی تون روسرراهم قرارداد درابتدای اشنایی کارم روبافایلهای دانلودی توحیدعملی شروع کردم 

    برام غیرقابل باوربود که باگوش دادن به اولین فایل ازسلسله فایلهای توحیدعملی اینقدرشیفته کلام الهی تون شوم  دقیقا مثل ادم تشنه ای که دربیابان گیرکرده ودربدردنبال قطره ابی بود تارفع تشنگی کنه تاهلاک نشود بطوریکه درمدت کوتاهی و طی چندروز دیوانه وارفایلهای توحید عملی 1تا6 ، فایل فقط روی خداحساب کن ، فایل مالک توچه کسی است ، فایل انرژی که خدا نامیده ایم ، فایل خدارابهتربشناسیم  و فایل بهترین باوربه خداکه ان موقع روی سایت بود

    باحرص ولع شبانه روزگوش میکردم واشک میریختم

    انگاردروازه ای ازخوشبختی ،نعمت وارامش به روی من گشوده شده ووارددنیایی دیگر شده ام دنیایی فارغ ازهیاهوهای روزمره ودرهمان روزهای اول باکلام افسونگرتون منوجادو کردین ودیدگاهم نسبت به خدا خدایی که ازبدوتولدم ورسیدن به سن تشخیص برام ساخته بودند  خدایی که انجانشسته فقط منتظره تا من غفلت کنم وگناهی مرتکب شوم تا به شدیدترین وجه ممکن منو مجازات کنه360 درجه تقیرکرد وروز به روز شیفته ان خدایی شدم که شمامعرفش بودی خدایی که مهربان است رحمان است  بخشنده است  خدایی که بیشتر ازخودم دوست داره تاثروتمند تر شوم وانقلابی درمن شکل گرفت و ارامشی را تجربه کردم که بیش از 50 سال زندگی ام هیچ گاه تجربه نکرده بودم وان روزهای سال 98 که بهترین روزهای زندگیم بودرو هیچگاه فراموش نخواهم کرد ونقطه عطفی بود درزندگیم

    دروهله اول بی نهایت سپاسگزار خداوند مهربان هستم که دوستم داشت ومنو به این مسیر نورانی وتوحیدی هدایت کرد ودروهله دوم سپاسگزار شما سرورم عشقم استادنازنین  هستم که خدای واقعی روبه من معرفی کردی وازسال 98 تااین لحظه بعدازصدای خسرواوازایران” استادشجریان” که طی 50 سال اخیر شنیده ام  بیشترین صدایی که به گوشم رسیده صدای مخملی وجادویی شمامیباشد به طوریکه  درحال حاضر درشبانه روز اگرحداقل 2الی3ساعت صدای جادویی شمارانشنوم انگارگمشده ای دارم .

    استادعزیزم از درگاه خداوند منان بهترینها رابرایتان ارزو دارم وامیدوارم سالیان سال برقرارباشید و فرزندانت درسایت ازوجودنازنیت بهرمند شوند

    امین یارب العالمین

    اما  چه بگویم ازفایلهای توحید عملی وفایلهای قرانی دردوره 12قدم وثروت1 که اولویت اول من میباشند وهرگاه به تضادی برمیخورم یااینکه حس میکنم دارم ازمسیرمنحرف میشوم ودارم قدرت رابه عوامل بیرونی وبه غیراز خدامیدهم سریع به یکی ازفایلهای اشاره شده  ویافایلهایی  صوتی باصدای خودم باعنوان” بهترین باوربه خدا” و”توحید عملی ” که برگرفته  ازفایلهای  وکامنتهای  سایت میباشد  تهیه کرده ام مراجعه میکنم وبه ارامش میرسم

    امیدوارم دراینده نزدیک شاهد  اماده شدن دوره ای تحت عنوان ” توحیدعملی “توسط استاد باشیم

    من متن زیررابرگرفته ازفایل رایگان” بهترین باوربه خدا”استادنازنین وکامنتهای دوستان درسایت رابه صورت فایل صوتی بامتن اهنگهای تجسمی سایت باصدای خودم ضبط کرده ام ووهرشب بااین فایل به خواب میروم وفوق العاده ارمش بخشه وبه من احساس عالی میده و دوست داشتم متن این فایل روباشماعزیزان هم به اشتراک بگذارم به امیداینکه مورداستفاده  شماسروران گرامی قرارگیرد

    بنام خداوندجان جهان ،خداوندروزی ده رهنمای خداوند کیوان وگردان سپهر ،فروزنده ماه ناهیدمهر

    خداجونم سلام

    امده ام باتوسخن بگویم توبگویی من بنویسم چون میدانم که توهرخیروشری رابه انسان الهام میکنی من اینگونه توراباور کرده ام

    “بهترین باوربه خدا”

    بخشنده مهربان،توبه پذیر،روزی دهنده وفوق العاده وهاب (وهاب یعنی بی حدوحساب روزی میدهد)قدرتمند،همیشه حاضر،صاحب تمام منابع ثروت وخوبی

    ماذره ای ازخود خداییم.من تکه ای ازخدایم

    من خدارامهربون میبینم تابتوانم باهاش ارتباط فوق العاده ای برقرارکنم.

    من خدارا رزاق میبینم تاچشمم فقط به دست خداباشه نه بنده های خدا.

    من خداراتوبه پذیرمیبینم تابایک اشتباه فکرنکنم ازدرگاهش رانده شدم.

    من خدارا درهمه حال حاضرمیبینم وحسش میکنم،حس میکنم دستشو انداخته روی شونهام ومواظب منه تاهمیشه ارامش داشته باشم.

    خداهمین جااست، دستش روشونمه وبالبخند بهم خیره شده

    دوستت دارم خدای مهربان وقدرتمندم.

    خداوند همیشه من رابه بهترین زمان ،مکان وبه بهترین ادما وبه بهترین شرایط وموقعیتها هدایت میکند.

    خداوند برای من همه کس وهمه چیز است. خداوند برای من ارامش است.

    خداوندی که بایادش دلم ارام میگیرد (الابذکرالله تطمعن فلوب)

    وقتی به خداونداعتماددارم اتفاقات راقضاوت نمیکنم وایمان دارم همه اش به خیر من است چون خداوند برای من خیر خوبی میخواهد.

    من همیشه شکرگذار خداوند هستم چون ازچیزهای به ظاهرکوچک زندگی ام لذت میبرم.

    خداونداتنهاتورامیپرستم وتنها ازتویاری میخواهم.

    من باعشق خداغذامیخورم ولذت میبرم ،من باعشق خداباهمسروفرزندانم صحبت میکنم، من باعشق خدا موسیقی گوش میدهم ، من باعشق خدابه طبیعت واسمون نگاه میکنم باعشق ،من باعشق خدامطالعه میکنم. من باعشق خداکارهایم راانجام میدهم

    خدابه من میگوید:من همانم ،همان باورتو

    توچه چیز میبینی هرچه میبینی من همانم.

    نتیجه باورهای درست :نعمت درست ،سلامتی درست ،ثروت درست ،همه چیزهای خوب درست عشق خواهی من همان عشق میشوم ،پول خواهی من همان پول میشوم ،شادی خواهی من خود شادی میشوم ،من همان اتشی هستم که درباور ابراهیم گلستان میشوم من بالاتراز فکرخیال ذهنم

    توچه چیز میبینی؟من تمام چیزهایم، اما برای دل تو، همان باورتوخواهم شد.

    توچه چیزراجویی؟که توهرچه خواهی من همان خواهم شد.

    من فرزند توحیدی خداهستم من فرزندتوحیدی خداهستم من….،من فرزندثروتمندخداهستم من فرزند ثروتمندخداهستم من…..

    خدایا توتنها پناه منی ،همیشه توهرلحظه تکیه گاه منی،کنارتو ،کنارتوازهرزمان بهترم ،محاله محاله ازاین لحظه هابگذرم،ازعشق تولبریزارامشم قراره که غرق یه رویابشم،قراره دوباره من گمشده تواغوش امن توپیدابشم

    چه حالی چه احساس باارزشی منوداری سمت خودت میکشی ،میشه توهوای توپروازکرد یه رویای شیرین رواغازکرد ،میشه دل به دریازدودورشد به عشق توبااین جهان جورشد.

    من چقدرخوشحالم که خدادوستم داشت ومنو هدایت کرد به این مسیرزیبا وپرخیربرکت تقیر

    خداوند بخشنده است وثروتش رابه من میبخشد.

    خداوندعاشق مطلق است خداوند عاشق مطلق است خداوند عاشق مطلق است خداوند……

    الابذکرالله تطمین القلوب :اگاه باشیدکه ذکرخداوندموجب ارامش قلبهاست.

    من فقط روی خداحساب میکنم تنها فرمانروای جهان الله است،تنها فرمانروای جهان خداست،تنهافرمانروای جهان رب است.

    خدایا من خودم ،همه کس وهمه چیزم رامی سپارم دست تو تاخودفارغ رهاشوم خودحافظ ونگهدارهمه انهاباش.

    خدایا من خودم رامیسپارم دست تو هرانچه که خوب است برابم انجام بده

    خدایامن ازتوایمان میخواهم ایمانی به من ببخش تا بایقینی راستین تنها تورابپرستم وتنهاازتویاری بجویم امین به وسعت یگانگی ات یارب العالمین

    امین یارب العالمین امین یارب العالمین 

    درپناه الله یکتا شاد خوشبخت وسعادتمند دردنیا واخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سودابه گفته:
    مدت عضویت: 2514 روز

    به نام خداوند که هرلحظه ما را هدایت میکند

    سلام اقای عباسمنش و خانم شایسته

    عزیزان همراه و خانواده صمیمی ام

    از خدا می طلبم نه اینجا در این فضای مجازی که در عالم حقیقی همراه و هم صحبت ….باشیم

    هیچ چیز بدتر از دور شدن از خود نیست

    3 روز وقت نشد همراه خانواده صمیمی ام باشم و عرض ادبی داشته باشم اول بحضور خودم و بعد استاد و دوستان و خانواده همراهم .

    واقعا آخر هفته و درگیر مهمانداری باعث شد نه کلامی بشنوم نه مطلبی بخونم و سریع متاسفانه بازمیگردم به محیطی که مرا در بر گرفته است. و همان نتایج کمبود و ترس و طمع و ………

    و امروز با این فایل بینظیر بخاطر میآورم باید مجدانه و متعهدانه و مسولانه باورها و افکار شرک الودم را شناسایی کنم.

    بقول دوستمون آقای ابراهیم اگر تماما راجع به توحید و قران صحبت کنید ما بازهم تشنه شنیدن هستیم و از خودم تعجب میکنم سالها قران رو با معنی میخوندم و بدنبال تفسیرها در گوکل سرچ میکردم چرا هیچکاه این دیدگاه و این نوع نگاه را نداشتم ولی از زاویه دید شما همه آنجه که تجربه کرده و میکنم کاملا دلنشین و قابل توضیح زندگی راحت پیامبران هست و یا کسانیکه زندکی را درک کرده اند البته بقول استاد هولا و هولا دنبال هرچه باشیم همان را تجربه میکنیم.

    واقعا

    قبلا که قران را با دیدگاه جهنم و بهشت و پاداش و مجازات میخوندم سراسر قران فقط قصه لوط و مجازات قومش بود ولی الان که قران رومیخونم سراسر درک نعمت ها و فرصت و عشق و محبت الهی است

    عجیییییب

    قران معجزه است یا نگاه ما؟ البته که قران معجزه هست اگر دید و چشم زیبابین تربیت کرده باشیم.

    فقط همینکه صدای استاد رو میشنوم با هر موضوعی کافیست که روزم سرشار از نعمت باشد چه از جنس آگاهی چه از جنس فرصت یا نعمات فیزیکی وفور رو تجربه میکنم

    خواهرم سالها فقط ویسهای شما رو گوش کرده الان چنان زندگی اش متحول شده که من فقط خداروشکر میکنم. چقدر نکرانش بودم و چقدر در سجده از خدا قسمت خوب و کار خوب میخواستم و وضعش زمانی تغییر کرد که دیدگاهش و نوع فکر و توقعاتش تغییر کرد

    شاید برایش تاریخ دو قسمت شده بوده قبل از عباسمنش و بعد از عباسمنش.

    و خدا رو شکر

    از زمانی که با دیدکاه های استاد اشنا شدم یک نقطه عطفی شد در زندگی ام اما

    با یک مسافرت دوباره افکار محدود و ادمهایی از جنس همین افکار در زندگیم قدرت گرفتند.

    مهمه که هر لحظه افکارم را در معرض بمباران نعمات و فرصتهای الهی قرار دهم.

    زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: برای زندگی تون دعا گرفتن طلسم شدین وگرنه چقدر وضعتون خوب بود و…..

    و من سست ایمان فراموشم میشود خودم مسول این وضعیتم نه دعایی و نه طلسمی

    زمانی که بخاطر وابستگی شدید عاطفی و مرگ مادرم 4 تا 5 سالی در سوگواری سپری کردم اوضاع مالی که هیچ اوضاع جسمانی و روابطم هرلحظه بد و بدتر شد.

    و زمانی که زمام احساساتم را در دست گرفتم بازیگوشی در این دنیا و در مدار انرژی ها چه خبره دوباره 4 الی 5 سالی به بطالت گذشت از این جهت که روی خودم و باورهایم زوم نبودم.

    ولی. اینجا در این سایت در این خانواده هرچه کلام و نوشته میشنوم و میخوانم بدون انکه کاری کنم اصلا نتیجه پشت نتیجه نمیدونم حکمت چیست اصلا اینجا با فرکانسی که میشنوی و میبینی با زندگی با آفرینش همراهی.

    نه ترمزی . هیچ باوری در این عرصه مجال حضور ندارد گویا خودبخود از بین میروند.

    شاید دعای شما برای اشاعه افکار توحیدی در حق شنوندگان هم پذیرفته شده که تا با این کلام همراهیم از هجوم لغو و وسوسه ذهن در امانیم.

    فقط میتوانم از خداوند برای دستان یاریکرش سپاسگزار باشم و سلامتی و سرور خانواده صمیمی ام را طالب.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      سپیده گفته:
      مدت عضویت: 1377 روز

      سودابه عزیزم سلام

      با خوندن کامنتت چقدر برام باز بیشتر ثابت شد ک قانون ثابته و در هر لحظه داره کار خودش رو انجام میده

      وقتی در مورد خواهرتون صحبت کردین ک چقدر زندگیش متحول شده خیلی خوشحال شدم و تحسینش کردم مداومت کار کردن روی باور هاش رو…

      و اینکه گفتین شما نگرانش بودین وهمیشه براش دعا میکردین اما زندگی وقتی تغییر کرد ک خودش تغییر کرد و زندگیش ب خاطر دعا های شما نبوده ک متحول شده خودش خواست خودش تغییر کرد و نتیجه تغییرش رو هم الان داره زندگی میکنی..

      من هم خواهر هایی دارم ک قبلا همیشه از خدا میخواستم ک خدایا هدایتشون کن خدایا ادم های خوب سر راهشون قرار بده…خدایا زندگی خوبی در اینده داشته باشن و خلاصه پیش خدا خیلی خواهش و التماس میکردم ک خدایا حواست بهشون باشه هاا ازشون یادت نره هاااا .. انگار ک سر خدا شلوغه و اون ممکنه یادش بره ک مراقب بنده هاش باشه و بنده هاش رو هدایت کنه و من وظیفه خودم رو میدونستم ک ب خدا یاد اوری کنم ک خب نتیجه اش میشد احساس بد احساس ترس و حتی گاهی درگیری بین من و خواهرام چون میخواستم ب زور خوشیختشون کنم یا از بدبخت شدنشون جلوگیری کنم تازه اونم خوشبختی یا بدبختی ک من برای خودم معنی کرده بودم…

      ولی از وقتی ک ب این بهشت پر از اگاهی هدایت شدم فهمیدم ک من ذره ای در تغییر زندگی خواهرام تاثیری ندارم و هر کس نتیجه اعمال و فرکانس و باور های خودش رو میگیره و حتی اگه ب تضادی هم بر بخورند میگم ک شاید برای رشد و هدایتشون لازم بوده و خود خدا خدایی کردنش رو بلده من باید بچسبم ب خودم و زندگی خودم من باید رشد کنم و من باید تغییر کنم شایدم در اینده من دستی از دستان خدا برای هدایت بنده اش باشم….

      سودابه خوبم ممنونم از تو برای کانتی ک در این بهشت ثبت کردی…

      بهترین ها رو براتون ارزومندم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سودابه گفته:
        مدت عضویت: 2514 روز

        سپیده عزیز

        اشک توی چشمهام جمع شده وقتی نوشته هاتون رو خوندم اینکه چقدر خواهرهای نگران هستند و هیج کاری از دستشون نمیاد مگر کار روی خود و فکر و ذهن

        از اینکه بالاخره متوحه شدم بار بیخودی بر دوشم بود درحالیکه دستان قدرتمندی حواسش به همه چی هست

        سپاسگزارم دوستم

        ارزوی سلامتی سرور ثروت و سعادتی بی نهایت همجون وجود خودش برای شما دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سیده سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1958 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همفرکانسم که خیلی درس ها از کامنت هاتون میگیرم.

    استاد جانم ممنونم که انقدر راهنمای آگاه و کاربلد به اتفاقات روز و خبرهای جهان هستید و مارو راهنمایی میکنید به راه درست به راهی که هرچیز و هرحرفی رو قبول نکنیم و مشرک نباشیم.

    من میخام از باورهایی که هیچوقت قبولشون نکردم و نتایج متفاوت دیدم رو بنویسم.

    همیشه به من میگفتن هرکسی مادرش زایمان سختی رو تجربه کرده با‌شه دخترشم همونطور میشه و داستان های مادر من از زایمان های سختش و مردن و زنده شدنش یجای دل من و میلرزوند قبل از آشنایی با شما ولی وقتی این باور و در خودم ایجاد کردم که من بدنی متفاوت دارم و مادر من هم نون باورهای خودشو خورده زایمانی داشتم به صورت کاملا طبیعی بدون هیچ گونه بیحسی و انقدر زیبا خداوندم کمکم کرد که فرزندم رو به دنیا اوردم.و بعدبه راحتی تمام کارهامو خودم انجام میدادم چیزی که همیشه خلافشو دیده بودم که بعد از زایمان چه داستان هایی داشتن اطرافیانم خدایا شکرت.

    باور دیگه اینکه تیرویید ارثی هست و توام میگیری چون مادرت داره ولی هیچوقت قبولش نکردم در صورتی که 6تا خاله ی من چون مادرشون داشته اونا هم همگی تیرویید کم کار و هرروز صبح ناشتا قرص میخورن هیچوقت نتونستم این رو بپذیرم که من هم باید این کارو کنم و چون دخترخاله های من هم این رو باور کردن همگی دچارش ‌شدن از سن 20سالگی و من الان که 32 سالمه سالم سالم هستم خدایا شکرت.

    و باور ترسناک دیگه ای که مدام اطرافیتم بهم میگفتن که بخت بخت اوله هرکی جدا بشه باز هم مثل ادم قبلی گیرش میاد شایدم بدتر از اون ولی باز هم من هیچوقت با قدرت گفتار شما این رو باور نکردم چون جدایی داشتم از ادمی که هیچ ربطی به من نداشت وبا کار کردن رو باور ارزشمندی و لایق بودنم خداوند به من همسری عطا کرد که بشدت همفرکانس هم هستیم و بسیار خوشبخت و شاد کنار هم لذت میبریم که باعث تعجب اون دسته از ادمایی که اون حرف هارو مدام بهم میزدن شدیم.خدایا شکرت.

    یک باور دیگه در مورد حساسیت فصلی که کل خانواده ی ما چندین نسل هست با خودش داره و مدام میگفتن پدر پدربزگ و خانوادشم اینطوری بودن و من از کودکی مدام این باورهارو میشنیدم و میدیدم ولی الان چندسالی هست که حالم عالیه و از بهارو تابستان لذت میبرم و اطرافیانم هنوز دستمال به دست و عطسه زنان.خدایا شکرت.

    و باوری که سال ها به من زحمت و رنج داد این بود که پدر و مادر هربلایی سر بچه در بیارن نباید چیزی بگی عاق میکنن و….خیلی زمان برد تا این باورو در خودم ریشه کن کنم به تضادها به احساسات خیلی بدی میرسیدم از رفتارها و حرف های نامناسب خانوادم و میگفتم چاره ای ندارم باید تحمل کنم ولی دیگه انقدر خدای درونم و عمل کردن واقعی به حرف های استاد من رو قوی کرد که بالاخره تونستم اعراض کنم و چندین ماه هست که هیچ برخورد هیچ حرفی و هیچ دیداری ندارم و درهایی از نعمت و برکت و ارامش و احساس خوب به روم باز شده و راه هایی خداوند داره سرراهم میزاره به پاداش این ایمان و خود ارزشی،جایزه های خداوندم یکی یکی داره بهم داده میشه و نتایج عالی داره برام رقم میخوره.

    فعلا همین چند مورد یادم اومد. ممنونم از شما استاد روزی نیست که دعاتون نکنم شما زندگی من رو شخصیت من رو زیرو رو کردین.

    عمرتون طولانی و پراز عزت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      سپیده گفته:
      مدت عضویت: 1377 روز

      سمانه عزیزم سلام

      دوست خوب همفرکانسی من تحسینت میکنم برای اینکه سعی کردی توحیدی رفتار کنی و در نتیجه نتایج متفاوتی رو تجربه کنی..

      در مورد زایمانت ک گفتی برای من خیلی جالب بود چون من الان یه فرشته کوچولو دارم ک تا چند ماه دیگه میاد تو بغلم و قیل از اینکه حامله بشم از هر خانومی ک بحث بارداری و زایمان میشد حرف ها و تجربیات ناخوبی رو میگفتن ک ب خاطر مدار پایینم بود ک چنین حررف هایی رو میشنیدم و همیشه یکی از ترس های بچه دار شدنم دوران بارداری و زایمان بود ک خداروشکر ب این سایت و اگاهی هاش هدایت شدم و ترسسم ریخت و اگاهانه کانون توجهم رو کنترل کردم ک خب نتیجه شد حرف های بی ربط کمتر شد و صد البته ترس من از زایمان کانلا از بین رفت…

      من دوران بارداری بیسار بیساار عالی رو دارم سپری میکنم بدون ذره ای حالت تهوع و مطمئن هستم ک ب لطف خدا زایمان بسیار راحتی رو هم تجربه خواهم کرد چون خیلی دارم روی این باورم کار میکنم و اگاهانه تحربیات کسانی ک زایمان راحتی رو داشتن میشنوم و بهشون توجه میکنم و میدونم ک من نتیجه باورم رو در روز زایمان تجربه خواهم کرد….

      البته ک مادرمم زایمان های راحتی داشته و من مادرم و کسانی ک براحتی زایمان میکنن رو برای مغز بولد میکنم ک ببین چقدر هستند کسانی ک براحتی میتونن این پروسه رو بگذرونن…و کامنت شما ک من باهاش همزمان شدم برای این بود ک خدا من رو ب سمت خواسته هام داره هدایت میکنه…و مچکرم از شما ک دیدگاه ازرشمندتون رو در این بهشت ثبت کردین ..

      براتون بهترین ها رو ارزو میکنم….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سیده سمانه گفته:
        مدت عضویت: 1958 روز

        سپیده ی عزیزم سپاس گذارم از توجهت و کامنتی که برام نوشتی این تحسینت خیلی برام ارزشمند هست.

        بهت تبریک میگم حس شیرین مادر شدن رو خیلی خوشحالم که داری تجربش میکنی این معجزه ی الهی رو قدر تک تک روزهاشو بدون که وقتی کوچولوی قشنگت دنیا بیاد کلی دلت واسه این زمان تنگ میشه.مادر صبور و توحیدی افرین که به ورودی های مثبت توجه میکنی و قطعا زایمانی آسان و عالی به لطف خدای مهربون خواهی داشت.تو قوی و شجاع و با ایمانی.در پناه الله آسانی ها باشی دوست خوبم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          سپیده گفته:
          مدت عضویت: 1377 روز

          چ جااالب واقعا

          سمانه عزیزم سلام بینهایت مچکرم از تو ک کامنتت دقیقا همزمان شد با اولین شبی ک من کمی برای خوابیدن بی طاقت بودم چون کوچولوی قشنگم بزرگ تر شده و دیشب یکم برام سخت بود ک دراز بکشم و بخواابم ولی ایننننقدر حالم خوب بود و حس خوبی داشتم از تکون خوردنای عشقم ک اشکام بی اراده سرازیر شد و بی نهایت خدای مهربونم رو شکرگزاری کردم برای تجربه چنین حس های فوق العاده…

          دیشب رو میتونستم غر بزنم ک من نمیتونم بخوابم و اذیت هستم ولی تمام اون لحظات رو من داشتم لذت میبردم از تکون های پسر کوچولوم از اینکه چقدر داره بزرگ میشه از اینکه قراره ب زودی بغلم بگیرمش و بوش کنم و این کامنت شما جایزه خدای خوبم بود ک سریع الجوابه…

          واقعا عاشق این همزمانی های خدای خوبم هستم ک ذره ای مراقب مدارت باشی سریع متوجه دریافت نعمت ها میشی…

          سمانه خوبم برات بهترین ها رو ارزو میکنم ….

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
          • -
            آرزو گفته:
            مدت عضویت: 2727 روز

            سلام سپیده عزیزم

            فکر میکنم الان دیگه پسر گلت دنیا اومده و بغلش کردی و داری لذت میبری میشه کمی درباره زایمانت و باورهات و …برای من بگی چون من الان 6ماهه باردارم و یه دختر کوچولوی ناز خدا بهم داده به صورت معجزه وار

            خیلی دوسش دارم و واسم عزیزه ولی از زایمان میترسم

            البته پروسه طبیعی زایمان خوبه و ترس نداره بیشتر از بلاهایی میترسم که پرستارا و ماماها سر آدم میارن و اینقدر مدارم این چند وقت پایین بوده که همش همین حرفا میشنوم و جوری شدم که حس میکنم دوام نمیارم و حتما میمیرم از درد

            البته مثال های زیادی هست برای زایمان راحت ولی با این حال ترس دارم

            لطفا راهنماییم کن ممنونم ازت

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
            • -
              سپیده گفته:
              مدت عضویت: 1377 روز

              سلام ارزو عزیزم…

              اول از همه بهت تبریک میگم به خاطر دختر کوچولو و عزیزی که در راه داری و برات بهترین ها رو از صمیم قلبم میخوام…

              دوست دارم قلم رو بدم دست خدای توانا و عالم به همه چیز تا خودش برای تو و من بگه…

              دوست خوبم من تا لحظه ای که رفتم تو بیمارستان مطمئن بودم که زایمان راحتی خواهم داشت و هیچ ترسی نداشتم و خداروشکر تا لحظه زایمان دوران بارداریم عااااالی بود .همیشه میگفتم اگه ازمایش نمیدادم من نمیفهمیدم که حامله هستم اینقدر که همه چیز برام خوب بود…

              اما از زایمانم برعکس انتظارم زایمانم برای من سخت بود ولی الان که دارم بهش فکر میکنم خداروشکر میکنم اینقدر که این دوران بارداری و بعد بارداری و پرسنل بیمارستان و … خوب بودن میبینم که کمی بی انصافی هس ک توجهم رو بزارم روی درد زایمان…

              الان که به اون درد فکر میکنم میبینم که تغییر درد داره برای یکی بیشتر برای یکی کمتر برای من تغییر از زن بودنم به مادرشدنم درد داشت ولی لحظه ای که زایمان انجام شد و پسرم رو گذاشتن تو بغلم همه چییییییز تموم شد همه چیز فراموش شد و من غرق لذذذذت بودم پسری سالم و اروم خدا بهم داد پسری همه چی تموم داد بهم یادم میاد وقتی پسرم رو گذاشتن تو بغلم به خاطر خیسی موهاش به هم چسبیده بود و من فکر کردم شاید یه کم کچلی داره و بعدا که حالم بهتر شد و لباس تن پسرم کردن دیدم نه موهای کچلی نداره و خدای خودم رو شکر کردم که بچه ای سااااااللللم سااالللم سالم بهم هدیه داده میتئنست این بچه یه نقص خیلی کوچیک مثل همین کچلی کم رو داشته باشه ولی خدای مهربونم نعمتش رو بر من تموم کرد.

              پرسنل بیمارستان عالی بودن و با کلی احترام با من برخورد میکردن با اینکه قبلا از هز کی شنیده بودم میگفتن اگه سر و صدا کنی پرستارا بهت رسیگی نمیکنن ولی من فقط احرام دیدم ازشون فقط رسیدگی تا لحظه خروجم از بیمارستان یه اخم یا یکی با صدای بلندتر باهام حرف بزنه ندیدم و خدا باز هعم اینجا نعمت رو بر من تموم کرد….

              چالش هایی قبل از زایمان تو مسایل خانوادگی و مالی داشتم ولی بعد از زایمانم حالم عالی بود و میگفتن بعضی از مادرها افسرگی بعد از زایمان میگیرن ولی من محبت خدای خوبم رو هر لحظه به خودم میدیدم و مادری شاد بود و حالم عالی بود و اینجا باز هم خدا لطفتش رو بر من تموم کرد….

              توی دوران بارداری دکتر بر اساس سونو به من گفت استراحت کن و…که سقط یا زایمان زود هنگام نداشته باشی و به لطف خدا همه چی عالی پیش رفت بدون ذره ای نگرانی که چند وقت پیش یکی از اقوام به خاطر همون مسئله باعث شد که بچش متاسفانه سقط بشه و خدا بهم تلنگری زد که ببین باز هم من اینجا نعمتم رو بر تو تمام کردم..

              و من خدای مهربونم رو به خاطر تمام نعمت های که بهم داده از جمله حامین عزیزم رو شکر میکنم و برای تو دوست خوبم زایمانی راحت ارزو میکنم…

              زایمان هر جور که باشه لحظه ای که بچه میاد تو بغلت همه چیز تموم میشه و غرق در لذت میشی…این لذت رو برات ارزومندم…

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2662 روز

    به‌ نام‌خداوند بخشنده مهربان

    سلام روز جمعه من رو‌ از سالن منزل خودم با حالتی ریلکس و با فکری در خلسه داشته باشید

    اگر بخام‌از امروزم شروع کنم و شکارچی نکات‌مثبت‌با‌شم و با یک‌ تیر دو ‌نشان ‌بزنم از اینجا شروعش میکنم

    صبح همراه همسرم و‌فرزند عزیزم‌بیدار شدیم و رفتیم سمت ییلاق اطراف‌شهرمون (البته این‌کامنت با تاخیر ارسال شده و مربوط ب روز جمعه میشود)

    برای خرید ویلا‌رفته بودیم و‌حسش عالی بود از اینکه قراره من هم خانه دار بشوم در ییلاق ,برای اطلاعات بیشتر ،مدنظر ما کوه نمارستاق و منطقه دریوک بوده

    در مسیر توجه ب نکات‌مثبت‌داشتیم

    همسرم‌هی بهم‌ میگفت اینجا رو‌بیین ،آنجا رو‌ببین‌،رنگ درختها رو ببین،و من چ اگاهانه و نااگاهانه ب نکات مثبت‌توجه میکردم

    خداوند رو سپاسگذارم ب خاطر فراوانی هاش

    فراوانی انسانها در ییلاق

    اینها همه پول بود،کافه های شلوغ ،بستنی فروشی های شلوغ،سوپر مارکتهایی شلوغ در دل کوهها

    خیلی جالبه دوستان‌تجربه اش،ب همسرم ‌گفتم آقا این همه انسان ،این همه خونه،این همه کوه،حقه ما هست براحتی صاحب یک شاهنشاهی باشیم برای خودمون در روزهای اخر هفته

    همین‌العان‌صدای باران میاد از بیرون ،من عاشقشم

    در مسیر ک‌خاستیم برای ناهار بیاستیم

    که ساعتهای حدود 3 بعداظهر بود و‌من هم فست بودم

    دیدیم‌ خونه ای بود استخر دار که از بیرون‌مشخص بود حیاط خونه،

    خانمها با تیشرت داخل آب،اقایون راحت،صدای موزیک و شادی،ویو خونشون زودخانه ای پر آب و کوه،خدایا شکرت ،شکرت

    یعنی آب داخل استخر از چشمه بود و داخل همون چشمه خالی میشد

    چقدر لذت بردیم و نزدیکی های منزلشون صندلی و‌ وسایل کباب و‌ چیدیم و شاهنشاهی اونها رو‌ تحسین کردیم و تحسین‌ میکنم تا زمان ب خاطر ماندنم

    خداوند رو‌سپاسگذار قلبی هستم ب خاطر این‌همه فراوانی و‌ثروت پول و‌هوای عالی و استاد‌عزیزم‌و‌دوستان‌عزیزم

    اگر از زیبایی تعطیلات امروز با خانواده عزیزم‌ بگذریم و بریم سر اصل مطلب

    توضیحاتی باید راجب شخص خودم بگم

    1)ذهن‌منم خیلی راحت گول خورد‌ هم با جدا کردن فرزندان دو قلو‌،و‌هم‌با‌ مثال استاد ،یعنی خودم خندم گرفت و‌نا راحت شدم که ذهن‌ من براحتی حرفها رو‌نباید قبول کنه،اما هم با ان مثال قبول کرد‌ و هم‌ با مثال استاد جان

    2)کاش پدر منم ،مثل شما سختگیر بود

    این دیگه نهایت کافر بودن ب نعمتهاست واقعا ،طرف ببخشید کم‌کاری خودشه رو‌ ب واضح داره گردن‌همه چیز میندازه

    3)با‌کمال تاسف استاد جان کار بسیار سخت شده برای من

    احساس میکنم امسال سال کشف ترمزها برای من باید باشه

    چون‌من سال 402 رو‌با أحسن الحال شروع کردم یعنی‌بهترین‌حال ،گفتم خدایا بهترین حال و برای من در نظر داشته باش

    اولین ترمز‌ امسالم

    ترس از دست‌دادن هست

    من در تمام زمینه ها آسان سدم‌برای اسانی ها و‌مشخصا شامل محبتهای‌ویژه خداوندشدم

    اما در زمینه ای‌ که دارم‌از قانون سلامتی هم‌استفاده‌میکنم هنوز‌ موفق‌ نشدم‌ و‌ ب صلح‌نرسیدم‌ باهاش

    موفقیتی ایجاد‌نکردم این‌باور میتونه باشه

    شانسه توئه دیگه‌پریسا

    و این باور‌ از بچگی‌همراه‌منه

    این باور شانس و‌من باید از همه جهت خنثی کنم

    دندانهای بازی داشتم از کودکی و میشنیدم‌که دندانهای باز خوش شانسی میاره

    من در حال حاضر زنی خوش شانس هستم اما در مسئله مورد‌ نظر خیر

    چون از کودکی هم‌ شنیدم‌ و هم‌ ب خودم‌گفتم که در این مورد شانس با تو یار نبوده

    و من در حال حاضر که دارم رو این‌ مورد‌تخصصی‌ کار میکنم و‌هیچ جوابی در دستم ندارم به خاطر اینه که میگم ‌ای‌ کاش از اول این‌ داستان‌ نبود و‌من‌ الکی‌ انقدر تلاش نمیکردم

    امروز داشتم‌ میگفتم‌‌ اگه این‌ مورد‌ نبود ‌ایا من باز هم‌

    قانون سلامتی رو‌استفاده میکردم‌دیدم جواب سوالم 65٪بله بود

    یعنی‌استفاده میکردم ‌چون قانون‌سلامتی فراتر از حل مسیله هست قانون بدنهست

    اما کار سخت میشه با باور های بچگی

    شانسه دیگه

    احساس قربانی بودن

    خدارو سپاسگذارم ب خاطر کشفش

    حالا باید بیشتر از قبل بسازم باورهای مثبت و

    اول باید با ادمی‌که این‌ حرف و زد‌ به صلح‌ برسم

    استاد‌ام وز‌گواهینامه قبول شدم با اعتماد بنفس پیش سرهنگ نشستم و‌اتفاقا ب عنوان بانو باهاش شوخی هم‌کردم

    و واژه هایی ب عنوان عالی و آفرین شنیدم

    یعنی خداوندم از من راضی بوده

    امیدوارم خداوند برای روز تولدم‌ماشین‌206 سفید با صندلی های مشکی و براق و دنده اتومات بهم هدیه بدهد

    همگی باهم انرژی مثبت بفرستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1831 روز

      درود به شما پریسا جان

      همون لحظاتی که داشتم کامنت شما رو‌میخوندم گام به گام با شما توی اون فضا لذت بردم…

      از کوه ها…

      از ویلاها..

      از شاهنشین ها…

      از دیدن فراوانی ها…

      کافه های شلوغ…

      بستنی فروشی های پر ازذحام…

      از استخری با آب چشمه..

      از شنا کردن در اون استخر…

      از بساط کباب و جوج در کنار شاهنشین…

      و در نهایت از اون بارونی که بوی خوش خاک نمناک رو در ذهنم تداعی کرد….

      آفرین به این همه ذوق و زیبا نگری…

      و افرین به این همه سادگی وصداقت…..

      و آفرین به این نگارش روان و توصیف دلچسبت از مناظر..

      چقدر عالی که امسال تمرکزی داری روی ترمزهای ذهنیت کار میکنی…

      پیشاپیش ورود نعمت و ثروت و برکتِ بیحساب رو به زندگی تون و روابطتون و سلامتی تون صمیمانه تبریک میگم پریساجون

      و از خداوند برات سراسر عشق و نور الهی میطلبم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حامد حسامی گفته:
    مدت عضویت: 3113 روز

    به نام خدا

    خوش بود گرمہک تجربہ آیید بہ میان

    تا سیہ روی شودھرکہ دراوغش باشد…

    اول از همه از استاد عزیزم بسیار سپاسگزارم که هدف زندگی شأن را اشاعه ای توحید به رب العالمین در جهان قرار دادند..ومارابا توحید و یکتا پرستی آشنا کردند واین حال خوب حاصل از فقط بندگی خدا را کردن را در دل ما جا داده اند،طایفه ای استاد این باور را داشته اند که ما سید ها همه عصبی هستیم وکسی نباید زیاد با ما شوخی کنند و…

    واین باور مخرب اثر منفی در زندگی اقوام استاد قرار داده است و باعث شده همه ای فامیل وطاییفه از این باور منفی آسیب ببینند…

    اما در شهر ما باور مسخره وخنده دار تری وجود دارد…

    این داستان واقعی است…

    در اقوام ما پیرمرد روحانی را میشناسم که در کهنسالی دچار اختلال عصبی شده است…ودختر آن شیخ برای معالجه اورا نزد فیلسوف روانشناسی مشهور در مشهد برده است وکلی هزینه ای ویزیت پرداخت کرده است و…

    آن به اصتلاح فیلسوف روانشناس به دختر بیمارش می‌گوید که حاج آقا دچار بیماری نادری از رشته ای اعصاب و روان در جهان شده است و متاسفانه این بیماری ارثی است و هرکسی دچار این بیماری بشود،فرزندانش هم ارث میبرنندواین بیماری بین افراد مبتلادست به دست به نسل بد منتقل می‌شود وازاین حرف ها…

    ومدام در بین فرزندان حاج آقا حرف ها ی فیلسوف داستان ماردوبدل می‌شود واین حرف ها آن گونه در ذهن نوادگان و فرزندان حاج آقا باورسازی می‌کند که پسر همان خانم که نوه ای حاج آقا بوده وبا رتبه ای بالا در دانشگاه دکتری قبول شده است ،متأسفانه دچار همین بیماری شده و مجبور به انصراف از رشته ای پزشکی می‌شود والان چندین سال است که خانه نشین شده است واین حاج آقا زمانی فرزندانش در شهر ما به نام نیکو معروف بوده اند،الآن به خاطر این باور زندگی شیرین شان را تبدیل به درگیری با بیماری اعصاب و روان کرده اندوتقریبأ 90/.از نوادگان و تمام فرزندان حاج آقا از قرص اعصاب و روان استفاده میکنند و تعدادی از فرزندانش جوان مرگ شده اند…

    استاد چه زیبا گفت که خداوند می‌فرماید شرک تنها گناهی است که بخشیده نمیشود…!

    واین باور شرک آلود به بیماری باعث شده که نوادگان حاج آقا که اکثرأ افراد مذهبی بودند،از خداپرستی فاصله بگیرند ومدام این جمله را زمزمه کنم که اگر خدا خوب بود این بیماری را در وجود ما قرار نمیدادو…

    شکر خدا ی متعال من در حول و حوش 25سالگی با سایت استاد آشنا شدم و همان درس اولی که از آموزش های استاد گرفتم این بود که خیر وشر،بیماری وسلامتی زندگی خودمان را فقط خودمان با باورهای مان می‌سازم وشکر خداوند تا به حال اصلا به قرص و دارویی محتاج نشده واگر هم دارو برای سرماخوردگی استفاده کردم،فقط مدت کوتاهی بوده است و باور اشتباه دیگری که بین من وپسرعموی ام بود این است که ما ذاتأ چاق هستیم وهرچیزی بخوریم چاق میشویم…

    من با ورزش و… سعی میکنم وزن ام را متعادل نگاه دارم اما پسر عموام بایک جراحی وحشتناک سنگین خودش را لاغر کرده والان پوستش به مقدار زیادی آب انداخته است و هرکس که اورا میبیند میگویید چقدر افتضاح لاغر شده ای،وبنده خدا می‌گفت وقتی که چاق بودم می‌گفتند که چقدر چاق هستی و حالا که لاغر شده ام میگویند که چقدر افتضاح لاغر شده ایخخخخخح

    خدارو شکر من پس از آشنایی با فایل های توحید عملی وگوش کردن مداوم به آنها این باور اشتباه که ژنتیک من است که زندگی من را شکل می‌دهد را از وجودم ریشه کن کرده ام واز نظر روانی و جسمی در حالت نرمال هستم و موفقیت های مالی کوچکی را به دست آورده ام…

    البته کوچک در مقایسه با موفقیت های استاد و سایر اعضا…که همین موفقیت های کوچک روزی جزآی ویش های دست نیافتنی ام بوددنند وبزودی اگر تداووم داشته باشم حتماً موفقیت های مالی ام بزرگ و بزرگتر می‌شوند وبا تمرکز و تکرار فایل های توحید عملی

    روز به روز گنجینه های نعمت و خوشبختی وسلامتی خداوند به زندگی مان سرازیر خواهد شد…

    در پناه خداوند غنی و حمید باشید….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    بهنوش سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1468 روز

    درود به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربون ️ امیدوارم که در پناه یگانه رب به قول استاد عزیزم شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید . استاد چقدر این دعایی که همیشه برای ما میکنید زیباست و احساس آرامش خوبی به من میده. این دومین کامنتی هست که داخل سایت میزارم و دوره هایی که همسرم از پیج خودشون تهیه میکنند رو باهم میبینیم اما هنوز واقعا اون نتایج دلخواه رو نگرفتم به دلیل اینکه متعهدانه روی خودم کار نمی‌کردم همسرم خداروشکر خیلی از من بهتر روی خودش کار می‌کنه روی خیلی از ترسهاش پا گذاشت و وارد شغل مورد علاقه خودش شد بعد از سی و چهار سال . خدایا شکرت که لحظه به لحظه هدایت می‌کنی بنده هات رو .درسته که شاید هنوز باورهای ثروت جفتمون خیلی ضعیف هست اما خدا از طریق نشانه ها با ما صحبت می‌کنه. استاد چند روزی هست که من و همسرم شروع کردیم این بار واقعا متعهدانه قرآن رو بخونیم و وسط خواندن مدام رها نکنیم و بعد از چند روز نخواندن دوباره عادت بشه برامون نخوندنش و به همین راحتی رها بشه و از این نعمت بی بهره بمونیم. ما مدام داریم دنبال ترمز بزرگ خودمون برای خلق نشدن خواسته هامون و خلق نشدن ثروت بیشتر میگردیم و با هدایت‌های روزانه از سایت شما مدام هدایت میشیم به بحثهای توحید عملی ‌. همون شب که اومدیم بحث توحید عملی رو از ابتدای اون تو بخش دانلودها شروع کردیم و اون فایل فوق العاده دعای کمیل رو با توضیحات عالی شما گوش کردیم چقدر متحول شدیم. چقدر این فایل فوقالعادست استاد .تو این چند روز هر روز داریم گوش میدیم اون فایل توحیدی رو و هر بار بیشتر متوجه میشیم که چقدر باور توحیدی زیباست و ما چقدر غافلیم ازش . شرک واقعا خیلی مخفی هست و تو لفافه کار خودش رو میکنه. اون شب اول که فایل دعای کمیل و شعر خانم اعتصامی رو گوش کردیم بعدش چند صفحه قرآن رو خوندیم و خوابیدیم. همسرم خواب دید که داره قرآن میخونه و ی صدایی بهش گفته که صفحه آخری که خوندی رو دوباره بخون. صبح که بیدار شدیم بهم گفت و وقتی آیات اون صفحه آخر رو دوباره خوندیم برگشت به این معانی که خداوند تنها روزی دهنده هست و خلاصه کل اون صفحه از قرآن معنای توحید داشت. خیلییییی متحول شدم و مدام خداروشکر میکردم که حداقل داره ریشه اصلی کم پیشرفت کردنهامون رو بهمون میگه. ما میدونستیم که خیلی باید روی باورها کار کنیم اما اینکه باور توحیدیمون آنقدر ضعیف هست رو نمی‌دونستیم. خلاصه بعد از کلی سپاسگزاری من از خدا خواستم به من هم بگه که ترمزهای اصلی من که باعث میشه پیشرفت چندانی نکنم به غیر از مساله توحید چی هست ؟ استاد دو شب بعدش البته نزدیک صبح بود یا شایدم حدود پنج و شش صبح ی خوابی دیدم که یکی از آشناهام فوت کرده بود و توی خواب من انگار حس خیلی بدی هم نداشتم اما ی حسی تو خواب بهم میگفت نمیشه که باید خیلی خودتو ناراحت نشون بدی الان مردم می‌خوان بگن تو خیلی سنگدلی و بی احساسی و از این حرفها. تو خواب ی صدایی بهم میگفت بهنوش تو احساس قربانی بودن شرایط و حرف مردم رو زیاد داریا. تو کش و قوس با اون صدای درونم تو خواب بودم که پریدم .استاااااد خیلییییی حس عجیبی داشتم گفتم خدایا شکرت چقدرررررر تو سریع الاجابه هستی . چقدر راحت با بنده هات حرف میزنی چقدر راحت دعاشون رو اجابت می‌کنی و چقدر قشنگ تو قرآن فرمودی :

    هرگاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند، من نزدیکم، و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى‌کنم، پس باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند.

    . الله اکبر. من دوتا ترمز اصلی دیگه خودم رو هم پیدا کردم . خدایا شکرت این واقعا برام عین این بود که تازه تورو پیدا کردیم و تو داری با ما صحبت می‌کنی. ترمزهایی به نام شرک ،حرف مردم، احساس قربانی شرایط بودن . استاد دقیقا درست بود اون روز خیلی با خودم فکر کردم داستان من این بود که من فارغ التحصیل رشته گرافیک هستم و بعد از دانشگاه به لطف خدا خیلی زود کار پیدا کرده بودم و نزدیک پنج سال تو زمینه طراحی مجلات تخصصی با دو تا نرم افزار اصلی گرافیک کار میکردم .شبها واقعا خسته می‌رسیدم خونه و خیلی چشمهام درد می‌گرفت تا اینکه رفتم پیش چشم پزشک و یک سری بررسی کرد و به من گفت تو سردرد شبه میگرن مادرزادی داری که دیگه نباید با کامپیوتر کار کنی و اگر کار کنی باید هر روز این سردردها رو به جون خودت بخری . من ی مدت دیگه هم کار کردم و بعد دیگه دیدم خیلی سختم هست و نمیتونم این درد رو هر روز تحمل کنم و کار گرافیک کامپیوتری رو رها کردم. بعد یکسال حدودا ازدواج کردم و سال اول ازدواج اصلا کار نکردم و بعدش کم کم گفتم خوب چه کار میتونم بکنم ؟ تنها کاری که می‌تونستم با توجه به تخصص خودم بکنم هنرهای دستی بود توی خونه کار هنری داتینگ و پرشنگ و رزین انجام میدادم اما فروش خوب نبود و جز چند نفری که آشنام بودن و اعضای خانواده مشتری دیگه ای نبود .همش به خدا میگفتم استاد عباسمنش میگن حرکت کن منم دارم حرکتی که از دستم برمیاد و با شرایط فعلی سازگار هست رو انجام میدم پس چرا پیج کاری من رشد نمیکنه و چرا مشتری زیادی برام نمیفرستی ؟ خلاصه که به جای خودم از خدا شاکی بودم و همش میگفتم کار تخصصی من که اونجوری شد کلی تو کار خودم برام ارزش قائل بودند و طراح اول شرکت بودم و هربار مدیر هنری ما مکان عوض میکرد و خودش شرکت میزد به من می‌گفت که من می‌خوام شما طراح شرکت من باشی و از این همه حس خوب اعتماد به نفس من رو رسوندی به اعتماد به نفس صفر . خلاصه که خیلی با خودمو خدا درگیر بودم به خصوص که کارهایی مثل منشی گری و بازاریابی و این جور چیزها رو هم اصلا دوست نداشتم که بخوام انجام بدم و پول بسازم و فکر میکردم فقط باید تو حیطه هنر کار کنم . من به رشتم علاقه زیادی داشتم اما کم کم این محدودیت‌ها باعث شد که به مرحله تنفر از رشته خودم برسم .بعد از چند سال حدود چهارده سال بعد از فارغ التحصیل شدن هم زنگ زدم دانشگاه که مدرک اصلیم رو بگیرم و به من گفتن که باید حدود شصت میلیون پرداخت کنی چون برای دولت کار نکردی و سابقه بیمه نداری. (من اون پنج سال رو هم که کار کردم بیمه نداشتم) و چون دانشگاه سراسری درس خونده بودم باید انگار به دولت هزینه تحصیل پرداخت میکردم . این یکی دیگه برام خیلی دردآور تر بود همش نجوا داشتم که من با اون همه زحمتی که کشیدم شب بیداریهایی که کشیدم و فشارهایی که تحمل کردم چرا باید الان بخوام به دولت پول بدم که مدرک تحصیلیم رو بگیرم؟ من تلاش کردم که دانشگاه سراسری قبول شدم وگرنه میرفتم آزاد درس می‌خوندم و آنقدر هم به خودم سختی نمی‌دادم . خلاصه دیگه استاد اون روز نگم براتون که چقدر از زمین و زمان و مملکت و دولت وهمه شاکی بودم به خدا میگفتم من اون همه سختی کشیدم که سال آخر هنرستان دانشگاه قبول بشم رتبه من خیلی خوب شد تو دانشگاه اون همه چشم گذاشتم سردرد کشیدم من زانوهایم هم توی مسیر علاقه نابود کردم چون خیلی روی زانوهام مینشستم و زانوهام ساییدگی مفصل پیدا کرد و خلاصه استاد یک پکیج کامل بودم از احساس قربانی شدن توسط شرایط و ژنتیک و مملکت و ….

    من از اون روز به بعد تصمیم گرفتم مسیر دوم علاقه خودم رو ادامه بدم گفتم باید تو این یکی خودم رو خوب گسترش بدم و دیگه هیچی نمیتونه جلوی پیشرفتم رو بگیره . شروع کردم به کسب اطلاعات از اینترنت و نوشتن و ثبت نام کلاس مرتبط با اون علاقه و از خدا خواستم که باید تو این مسیرهدایتم کنه و این بار من باید برای خودم آدم موفقی بشم درست مثل همون روزهایی که اونقدر پر اعتماد به نفس طراح موفقی بودم در حد خودم و خداوند کمک کرده بود تا به خواستم برسم . استاد وقتی اون خواب رو دیدم فهمیدم که این ترمز بزرگ منه که باید روش کار کنم و گرنه توی کار جدیدی هم که قراره واردش بشم از روزنه های دیگه رسوخ می‌کنه و جلوی پیشرفت رو میگیره. باید بتونم با تکامل این سه تا ترمز اصلی شرک، احساس قربانی شرایط و ژنتیک بودن و حرف مردم رو بردارم . از خدا می‌خوام که تو این مسیر خیلییییی بیشتر از قبل هدایتم کنه و کمک کنه که بتونم ترمزهام رو بردارم پام رو بزارم روی گاز موفقیت و به خواسته هام برسم. استاد عزیزم من زیاد اهل نوشتن تو سایت نیستم بیشتر فایل گوش میکنم و کامنت میخونم (و امان از این کامنت ها که دریایی از گنجهای الهی هستند که کلی خدا از طریق اینها هدایت میرسونه به بنده هاش )اما امروز انگار به نوشتن کامنت هدایت شدم . خواستم ازتون تشکر کنم که این فایلهای بی نظیر شما بود که دستی از خداوند شدید برای من و همسرم که بتونیم ریشه همه نرسیدن به خواسته هامون رو پیدا کنیم و من این جا به همه دوستان هم فرکانسی عرض میکنم که باید فایلهای توحید در عمل رو تک به تکشون رو با طلا نوشت . اگر از اول این فایلها رو گوش ندادید حتما از صفحه اول شروع کنید به گوش کردن این فایلهای بی نظیر . هر چقدر از زیبایی این فایلها بگم کم گفتم . البته که تک تک فایلهای شما بینظیر هستن استاد. ما دوره ثروت و دوازده قدم رو داریم و چون خیلی متعهدانه عمل نمی‌کردیم تصمیم گرفتیم دوازده قدم رو از اول شروع کنیم و متعهدانه اینبار با عمل به تمرینات جلو بریم. خیلی از شما و خانم شایسته عزیز سپاسگزارم واقعا که دستان لایقی هستید از طرف خدا برای همه ما. از نظر من هر انسانی لیاقت دست خداوند بودن رو نداره. شما بی شک به واسطه عمل به توحید به این مرحله رسیدید که توی زندگی خیلی از آدمها به لطف رب تاثیر مثبت زیادی گذاشتید.

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت️

    ازتون سپاسگزارم بابت تمام آگاهی های نابتون. دوستتون دارم و از خداوند هر لحظه طلب آگاهی بیشتر و توحید در عمل بیشتر میکنم ببخشید که کمی طولانی شد امیدوارم به زودی از موفقیت‌های بزرگترمون براتون بنویسم

    خدا مرا کفایت است که جز او خدایی نیست،من بر او توکل کرده ام و او رب عرش بزرگ است️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    زینب خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2327 روز

    باورهایی غلطی که درمورد به ارث‌ رسیدن فلان رفتار و بیماری داشتم

    اینکه طایفه ما کلا چون خانی هستن همشون کم حوصله و زود جوش بیار هستن و اصلا نباید سر به سرشون بزاری و دقیقا من توی تمام مردای اقوام دیدم که هرکس فامیل خان داشت این خصوصیت رو داشت و حتی یادمه یکی از اقواممون رفته بود خان رو از فامیلش برداشته بود تا تغییر بده رفتار خودشو

    و بابای من همیشه خدا ساکت بود و اصلا ارتباط نمیگرفت با کسی وقتی میخواست تو جمع صحبت کنه خجالتی بود و خیلی به زور حرف میزد و همیشه سر درد و معده درد داشت و داره

    منم اینو باور کرده بودم که ما ژنتیکی خجالتی هستیم و عمه هامم سردرد و معده درد دارن و واقعا منم همین نتایج رو میگرفتم

    مثلا تو کلاسای دانشگاه نمیتونم کنفرانس بدم و همیشه فرار میکردم از صحبت کردم چون تپق میزدم

    و هرروز هفته بخاطر معده درد، سر درد داشتم و میگفتم اره من مثه بابامم

    یا پریودیای شدید دردناک داشتم و ربطش میدادم به خواهرام و مامانم و عمه هام

    همیشه صورتم و بدنم جوش داشت و همه میگفتن باید این سن بلوغ بگذره و من همیشه منتظر بودم تا بعد 30 سالگی پوستم خوب بشه

    تا اینکه باور کردم میشه همیشه سلامت بود کسایی هستن پر انرژی و سالم و پوست عالی خدا هدایتم کرد به دوره سلامتی

    خدایاشکرت

    البته بااینکه منطق و قانون سلامتی رو درک کردم ولی بازم بعضی وقتا باورهای محدود کننده ای که دارم درمورد سلامتی میان رو کار و خودشون رو نشون میدن که من با فکت و منطقی که تو قانون سلامتی یاد گرفتم باورهای قدرتمندکننده سلامتی رو جایگزین میکنم

    درمورد خجالتی بودن هم میگفتم درسته خانوادم کلا خجالتی و اروم هستن ولی من دلم میخواد مثه فلان دختر سر زبون داشته باشم و واضح صحبت کنم و با هرغریبه و اشنا برخورد داشته باشم با اعتماد به نفس

    و خداروشکر الان از عزت نفس خودم خیلی راضیم

    با تمرین هایی که انجام دادم خودمو مجبور به کارایی کردم که روم نمیشد و مثلا تمرین درخواست دادن و نه گفتن و نگران حرف بقیه نبودن

    از دختری که ساکت بودم و کسی صدای سلاممو نمی شنید و پشت مامانم و بزرگترا قائم میشدم تبدیل شدم به ی دختر مودب و با صدای بلند حرف میزنم و البته با عزت نفس که از درون خودم حس میکنم و بقیه هم متوجه اون میشن و قبلا روم نمیشد کارای اداری رو انجام بدم مخصوصا بانک رفتن ولی انقد رفتم انقد تمرین کردم که با صدای بلند حرف بزنم که الان براحتی کارای اداری رو انجام میدم با عزت نفس بالا

    ی باور محدودکننده دیگه که قبولش نکردم چون من تو روستا بدنیا اومدم آخرش باید ازدواج کنم و بچه دار بشم پس درس خوندن فایده نداره

    ولی من باور کردم و مثال میزدم برا خودم دخترایی که از روستامون رفتن دانشگاه و کلی پیشرفت کردن و خودمم رفتم دانشگاه و صاحب شغل و درامد شدم

    و ی باور دیگه هم که میگفتن عشق و عاشقی تا چن ساله بعدش عادی میشه و من همیشه دلم عشق پایدار رو میخواست و مثالایی برا خودم میزدم که عاشق هم بودن و تااخر عمر باهم زندگی کردن و خوشحال بودن و الان دارم این عشق رو با امین تجربه میکنم خدیاشکرت

    جاهایی که خیلی کار دارم باورهای محدود کننده درمورد ثروته

    که امروز وقتی داشتم فایل 4 قدم 2 رو مرور میکردم متوجهش شدم

    اینکه بالاخره ثروتمندا هم روزای بی پولی دارن و هست وقتایی که زندگیشون بالا پایین داره

    پس ذهن من ناخوداگاه مقاومت نشون میده به ثروتمند شدن و میگه فعلا که توهم درآمد داری بالا پایین داری پس چه فرقی میکنه چه ماهی 100 میلیون داشته باشی چه 1 میلیارد

    بازم زندگی بالا پایین داره پس تلاش نکن برا ثروتمند شدن

    بجاش باور قدرتمندکننده اینکه خیلی ها هستن ساعتی دارن پول میسازن و همیشه پول وارد حسابشون میشه حتی اگر کار نکنن و برن تفریح که هزاران الگو و مثال دارم میتونم بنویسم یکیش استاد و مریم جان

    یکیی دیگه از باورهای محدود ثروتساز اینه که

    ثروتمندا همه چی براشون فراهم هست ولی ارامش و فکر راحت ندارن و بالاخره خوشی میزنه زیر دلشون و خیانت میکنن و کارای بی فایده میکنن و همین مانع ثروتمند شدن من میشه

    هزاران ثروتمند و پولدار میشناسم و دیدم که اخلاقای عالی دارن و با هرروز ثروتمندتر شدن ارامش و خیال راحتتری دارن

    بازم مثالش استاد و مریم جان

    مانی خوشبین و لیلا میلانی

    ای خدای من شکرت بابت این اگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: