توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 36

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدحسین اکرمی گفته:
    مدت عضویت: 1206 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    استاد واقعاً با دیدن این فایل خیلی از باورهای من نسبت به آموزه‌هایی که دیدم و چیزایی که شنیدم و بحث وراثت و ژنتیک تغییر کرد البته سال گذشته هم با اجرای دوره قانون سلامتی که دیدم چقدر راحت بحث بیماری‌ها و مشکلات جسمی و چاقی درمان شد همچنین بیماری دیابت که توی خونواده ما ارثی بود و الان درمان شده و یا بحث سید بودن تو خونواده ما که خیلی موضوع مهم و بزرگی بود و مثل یک پرستش بود الان می‌فهمم خیلی از کارهایی که انجام ندادم قدم‌هایی که برنداشتم به دلیل این بود که می‌گفتن ژن ما اینجوری نیست یا اینکه من استعداد اون کار رو ندارم و من کاملاً این رو پذیرفته بودم که من هم مثل بقیه اعضای خانوادم غیر قابل تغییرم و همین سبک زندگیو باید پیش ببرم با دیدن این فایل تصویری به همراه همسرم همه عقیده‌هامون تغییر کرده و تصمیم دارم همیشه باورهای خودمو بسازم طبق گفته های شما و با دیدن و شنیدن فایل‌های شما باورها بیشتر و بیشتر تقویت میشه ممنونم از آگاهی و باورهای مفیدی که در اختیارمون می‌گذارید واقعاً با دیدن هر فایل شما آگاهی جدیدی وارد زندگیم می‌شه خدا را شکر می‌کنم که دوستان و استادی چون شما رو دارم هر کدوم از ما نیاز داریم که فایل‌های شما رو مدام گوش بدیم تا حرف‌های مخرب دیگران را نادیده بگیریم و از جمعشون دور شویم ‌

    هر بار که خواستم دوره آموزشی دیگه ای رو تهیه کنم و دنباله رو افراد موفق انگیزشی شدم و حرف‌های اونا رو شنیدم و کتاب های متفرقه دیگه ای رو خوندم از آموزه‌های شما دور شدم و از مسیر دور شدم ولی با دیدن حتی یک فایل از شما استاد عزیزم دوباره به مسیر برمی‌گردم و یادم می‌افته که توحید و خدا و یکتا پرستی چیست و مسیر درست کدومه و اینکه حال خوب و شاد بودنم رو به دست میارم و یادم میفته که همه چیز رو خودم و باورهای خودم میسازه

    ممنونم بابت این فایل بسیار بسیار تاثیرگذار و مفید مثل بقیه فایل‌هاتون چون خیلی از باورهای منو تغییر داد و من تونستم پاشنه آشیل خودم رو پیدا کنم و اون رو از سر راهم بردارم

    تشکر می‌کنم از مریم جان عزیزم بابت راهنمایی‌های خیلی خیلی خوبشون برای استفاده از سایت و مباحثی که دنبال می‌کنند

    دوستتون دارم همیشه پر خیر و برکت و سلامت باشید خداوند یار و نگهدارتون باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1186 روز

    بنام یکتای هستی بخش

    سلام…

    استاد عزیزم وقتی داشتید میگفتید حرفایی که باور میکنید تو شرایط سخت خودشو نشون میده انگار یه چراغی تو ذهنم روشن شد …بارها برام پیش اومده بود که تو شرایط خاصی تعهد لازم رو نداشتم و خودم رو رها کردم و ورودی هامو کنترل نکردم و با خودم گفتم بابا اینهمه از خودم مراقبت کردم حالا دوتا حرف که کاری نمیکنه بزار تو جمع اینا باشم ببینم چی میگن…و تو جمع اونا بودن همانا و شنیدن حرفاشون همانا و فکر کردن به حرفاشون همانا…به قول شما شاید اونلحظه 5 درصد یا حتی نیم درصد حرفاشونو باور کردم اما دقیقا چند روز بعد جهان اتفاقاتی گذاشته سر راهم که همون نیم درصد شده 500 هزار درصد و کل توان و انرژی و اراده ی من برای تغییر خودم رو برده زیر سوال…اینجاست که میفهمم کنترل ورودی ها چقدرررررر مهمه….شاید لحظه ی اول حرفی که میشنوی رو باور نکنی یا حتی به نظرت احمقانه بیاد ولی همین که بهش فکر میکنی دستی دستی یه دستاویزی میسازی برای ذهنت که با همین دست آویز عرصه رو برات تنگ و تنگ تر کنه…بارها شده که همکارام پشت سر صاحب کارم از بدیاش گفتن اوایل مدام تو ذهنم خلافشو به خودم ثابت میکردم و فقط ازش خوبی میدیدم اما کم کم شل شدم و یکی در میون به بدیهاش فکر کردم…جالب اینجاست تمام اون فکرایی که در مورد بدیهای صاحب کارم میکردم دقیقاااا زمانی میومد سراغم که شرایط به شدت برام از همه جوانب سخت بود و نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم…این افکار هم باعث میشد که تمام قدرت رو تو دست صاحب کار (به زعم خودم )پلیدم ببینم و خودمو کاملا ناتوان و عاجز ببینم از تغییر شرایط…

    برای من بارها این موضوع اتفاق افتاده و هربار در مقابل افراد مختلف از جمله همسرم خونواده ی همسرم شریکم و…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    شیدا و مهرک گفته:
    مدت عضویت: 1734 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستانم

    بعد از شنیدن این فایل عالی و اصل سعی کردم توی زندگیم عملی کنم این توحید رو و از شرک دوری کنم

    یه اتفاقی افتاد و من خواستم با شما دوستان عزیزم به اشتراک بزارم

    چند روز پیش من برای سفر به جایی مجبور به سوار هواپیما شدن شدم چرا مجبور؟ چون یکی از ترس های من تو ارتفاع بودنه و من هربار اذیت میشم

    اینبار هم از چند ساعت قبل پرواز استرس و اظطراب من شروع شد و من فقط سعی میکردم به خدا توکل کنم و خودمو آروم کنم

    ولی مقاومت های ذهنم اینقدر بالا بود که تأثیر نمیذاشت

    من سوار شدم و قبلش کلی درخواست کردم که حداقل کنار پنجره نباشم

    اما وقتی مهماندار گفت صندلی شما اینه دیدم کنار پنجره ام اولش خواستم به همسرم بگم تو بشین

    ولی به خودم گفتم شیدا به ترست غلبه کن توکل کن به خدا از منظره زیبا لذت ببر

    با همه ی ترس هام نشستم کنار پنجره

    تو حین پرواز بعد از یک ساعت استرس شدید سرم رو گذاشتم روی میز جلوم شروع کردم حرف زدن با خودم

    این فایل رو مرور کردم و با خودم تکرار میکردم که اگر به خدا توکل کنی خداوند کمکت میکنه تا آرامش بیشتری رو تجربه کنی و…

    تقریبا 3,4دقیقه با خودم داشتم حرف میزدم که یهو

    خلبان خواست با مسافر ها صحبت کنه

    باورتون نمیشه چی میشنیدم

    خلبان گفت به خاطر اینکه الان داریم تو جهت موافق باد حرکت میکنیم و سرعتمون فلانه و بقیه اش رو نشنیدم ما 15 دقیقه زودتر میرسیم

    گفتم چی؟؟؟

    من فقط داشتم سعی میکردم به خدا توکل کنم هنوز کامل توکل نکرده بودم

    من فقط سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم

    این اتفاق بی دلیل نیست واسه منی که هی ساعت و نگاه میکردم چقدر گذشته و چقدرش مونده معجزه بود این اتفاق

    از شدت خوشحالی داشتم بال درمیاوردم

    و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم چقدر کره زمین زیباس چقدر زیبایی داشتم میدیدم دیگه چشمام باز شده بود

    ایمانم بیشتر شده بود آرامش کامل رو داشتم واسه اولین بار تجربه میکردم و چقدر خدا زود پاسخ میده

    چقدر توکل به خدا آرامش رو به زندگی میاره

    آره دوستان خداوند همینقدر سریع و الجوابه

    خداروشکر میکنم به خاطر همه چیز

    و از شما استاد عزیزم بسیار سپاسگزارم

    بعداز اون اتفاق ایمانم خیلی بیشتر شده و توکل به خدا بیشتر شده

    و این قانون رو بهتر دارم تو زندگیم انجام میدم

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1350 روز

      سلام شیدای عزیز و نازنین

      بابت کامنتی که گذاشتی ازت ممنونم

      خیلی دوست داشتم برات کامنت بنویسم

      بابت همین از خدای عزیزم کمک خواستم که اون بگه و من برات بنویسم

      آخرین باری که یادمه 2 سال پیش توی کلاب هاوس ، مهرک عزیز با استاد عباسمنش صحبت کرد چون اون موقع ها هم تازه ورود من به سایت و این حقیقتی که در جهان هست شده بود و من فایل هارو داشتم رسماً میخوردم و توی خودِ سایت از بین دوستانی که به موفقیت رسیده بودند خیلی دنبال الگو میگشتم

      و من نمیدونی چقدر شمارو الگوی خودم قرار دادم که ببین پس میشه ، پس امکان پذیره

      اتفاقات خیلی فوق العاده ای هم برای من توی این دو سالی که واقعاً تمرکز گذاشتم روی قوانین الهی افتاد که بهترینش این بود که به کار مورد علاقه ام هدایت شدم که صبح تا شب واقعاً دارم عشق میکنم از اینکه دارم کار مورد علاقه ام رو انجام میدم

      البته هنوز من این مدتی که خداوند هدایتم کرد به دو سال هم نرسیده ولی خب حدود دوسالی میشه

      ولی یه چیزی همیشه برام سوال بود

      اینکه چرا اغلب دوستانی که توی کلاب هاوس با استاد صحبت کردن از اون به بعدش هیچ فعالیتی و هیچ آثاری ازشون توی سایت نبود

      من پیش خودم میگفتم ، خب شاید چون دیگه نتیجه گرفتن بابت همین دیگه لزومی هم نداره که بخوان مثل قبل از موفقیتشون روی خودشون کار کنند ، ولی یادمه توی یکی از همون فایل های مصاحبه دوستان با استاد ، استاد عباسمنش گفت که حواستون باشه که درگیر نتایج نشین!

      و من این رو به خودم بارها گوشزد کردم خیلی باید مراقب باشم که همیشه روی باورهام باید کار کنم ، وگرنه ما داریم روی قوانین الهی کار می‌کنیم که نتیجه بهتری از زندگی داشته باشیم ولی این نیست که درگیر نتایج بشیم

      اینارو گفتم تا ازت شیداجان کلی تشکر کنم که توی چندتا کامنت قبلیت هم دقیقاً همین موضوع رو گفتی تا ما بدونیم واقعاً باید هر روز روی خودمون کار کنیم و قوانین الهی رو جدی بگیریم و همیشه هم توی محیط سایت استاد باشیم تا از این فضای فرکانس بالا دور نشیم

      نمیدونی برای اولین بار بعد از دو سال توی فایل های دانلودی کامنت گذاشتی چقدر خوشحال شدم

      و ازت واقعاً تشکر میکنم که داری از تجربیات و اتفاقات زندگیت برامون مینویسی تا الهام بخش بچه های سایت هم باشه و دوست دارم همیشه روی هر فایل جدیدی که گذاشته شد حتما برامون بنویسی تا ما هم الگوبرداری هامون رو کنیم ، لااقل من الگو برداری هامو میکنم

      در مورد ترست از ارتفاع نوشتی و بازم تحسینت میکنم شیداجان که خیلی راحتی با خودت و از خودت توی سایت مینویسی

      واقعاً واقعاً کار شجاعانه ایه که روی ترسی که داشتی پا گذاشتی و به قول خودت میتونستی کنار پنجره نشینی ولی اینکارو کردی تا ایمانت نشون بدی ، هر چند شما و همسرت مهرک همون دو سه سال پیش که مهاجرت کردین ایمانتون رو نشون دادین ولی اینکه بخواهی توی این مسیر به قول قرآن استقامت به خرج بدی این خودش یک ایمان و یک شجاعت الهی ای رو می‌طلبه که شما داری انجامش میدی

      بازم ازت بابت کامنت هایی که پر از عشقه برامون می نویسی از صمیم قلبم ازت تشکر میکنم

      خیلی خیلی دوستتون دارم

      از خدای عزیزم هم تشکر میکنم که مثل همیشه گفت و من نوشتم ، واقعاً هیچ حرفی نداشتم که بزنم ولی خیلی خیلی دوست داشتم برات کامنت بنویسم شیداجان

      بابت همین دیگه به الله گفتم که بگه من چی بنویسم

      من تا به حال شما رو نه دیدم و نه صداتون رو شنیدم ولی این فرکانس ایمانتون و تعهدی که نسبت به خودتون دادین رو میشه از توی کامنتات دریافت کرد و من تحسینت میکنم شیداجان تحسینت میکنم ، ازت ممنون بابت تمام موفقیت هایی که تا حالا با تغییر باوراهات به دست اوردی و الان با تعهدی بیشتر داری ادامه میدی

      دوستتون دارم

      منتظر کامنت های دیگه ات هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        شیدا و مهرک گفته:
        مدت عضویت: 1734 روز

        سلام دوست عزیزم

        با مهرک صبح که بیدار شدیم کامنتتو خوندیم و لبخند میزدیم و بغض میکردیم منم ازت ممنونم بابت کامنت قشنگی که برام نوشتی

        الله هم به شما گفت چی بنویسی هم با من حرف زد و هدایتم کرد

        آره دوست عزیزم حسن جان تنها عاملی که تاثیر گذاره تو زندگیمون فقط و فقط باورهامونه اونقدری به این جمله ای که گفتم ایمان دارم که ایمان دارم الان زنده ام

        چون بارهاااا تو زندگیم دیدم وقتی افسار ذهنم رو تو دستم میگیرم وقتی ناظر میشم به افکارم و کنترلش میکنم وقتی روی باورهام کار میکنم اتفاقاتی تو زندگیم میوفته که نمیدونم چجوری باید خداروشکر کنم

        هرروز دارم سعی میکنم که یکم از دیروزم بهتر عمل کنم

        هرروز تو سایتم اگر کامنت نزارم قطعا دارم کامنت میخونم ولی سعی میکنم بیشتر از این کامنت بزارم

        چون هم خودم احساس بهتری دارم هم دوست دارم که بتونم باور خوبم رو به دوستای خوبم بگم تا اوناهم استفاده کنن

        در پناه الله شاد و ثروتمند باشی دوست عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نازیلا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 948 روز

    سلام به جناب عباس منش و سایر دوستان خوب، من به صورت مادرزادی و ژنتیکی بابیماری خاص و نادری (Osteogenesis Imperfecta)متولد شدم که پزشکا میگفتن شاید هیچوقت نتونه راه بره چون به قدری استخوان های ضعیف و بی کیفیتی داشتم که حتی پاهام تحمل وزن بالاتنه من رو نداشتن و مدام میشکستن و همه از جمله علم پزشکی به این باور بودن که تنها راهی که من بتونم حرکت کنم استفاده از ویلچر هست. اما باور پدر و مادر من چیز دیگه ای بود با اینکه پدر من از پزشکان و کادر درمان بودن باز هم این باور را داشتن که من میتونم راه برم و تموم تلاششون رو کردن تا من هم باور به توانایی راه رفتن رو داشته باشم. بعد از چند سال رفته رفته پاهای من قوی تر شدن و الان با تجربه بیش از 30 عمل جراحی اونقدر استخوانهام مستحکم شدن که با دو تا عصا با اختلاف طولی 10 سانت بین دو پا، هم کوهنوردی میکنم هم سفر میرم و دو ساله که دارم سفرهای خارجی پرچالش رو از جمله نپال و فیلیپین هم تجربه میکنم. ذهن خلاقی دارم و از نخبگان حوزه گرافیک هم هستم و بیزنس خودم رو دارم.

    خواستم بگم شرایط من رو شاید کمتر از 5 درصد افرادی که دچار این بیماری هستن ممکنه داشته باشن و من با باوری که از خانواده ام گرفتم انقدر ذهن قدرتمندی دارم که به هرچیزی که بخوام میرسم و هیچ مانعی برای نرسیدن برای من وجود نداره و واقعا میتونم با اطمینان بگم ژنتیک هیچ عامل بازدارنده ای برای خوشبختی ما نیست. ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و کامنت من رو خوندید. نازیلا صادقی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      الهه امینی گفته:
      مدت عضویت: 996 روز

      سلام اول اینکه چه اسم زیبایی دارید و دوم اینکه توی این پیام کوتاه عجب کولاکی کردی …

      وای خدای من واقعا چه شاهکاری کردی باعث افتخاری شما 30 عمل جراحی و اختلاف طولی 10 سانتی بین دو پا و کوهنوردی و سفر خارجه

      مرحبا دختر بی‌نظیری بی نظیر…

      تو سد محدودیت رو شکستی چقدر ذهن قوی داری

      من کییییییییف کردم

      ممنون که نوشتی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نازیلا صادقی گفته:
        مدت عضویت: 948 روز

        عزیز دلین الهه جان ممنونم از اینکه نظرتون رو برای من نوشتید، خلاصه نوشتم چون داستان من خیلی مفصل و طولانیه. سعی می‌کنم هربار با موضوعاتی که استاد مطرح می‌کنن تجربم رو با جزییات بگم که بتونم از دوستانی چون شما کمک بگیرم برای طی کردن مسیر درست و رسیدن به اون باورهای قدرتمندی که می‌تونه زندگی من رو متحول کنه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    فاطمه شاد گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    سلام استاد عزیز.

    سپاسگزارم از خداوند و از شما.

    من باید این فایل رو امروز میشنیدم.

    من باید این فایل رو میشندم…

    و چقدر درست میگید که حتی اگر نیم درصد به یک قدرت دیگه باور داشته باشم… مواقعی که حال دلم خوب نیست میان بالا و منو متلاشی میکنن یا درگیرم میکنن. یا به من بهانه میدن که… چه کنم، چکار دیگه میتونستم انجام بدم که ندادم. خسته شدم دیگه.. اصلا به درک.. حالا قرار نیست ک همه بچه دار بشن. اصلا انقدری ک من راحتم بقیه نیستن.. و هزارتا چیز دیگه

    بهانه هایی ک باعث میشن من صد در صد خودم نباشم. من مسوولیت کارهام و زندگیم و اتفاقاتی ک برام میفته رو بر عهده نگیرم.

    من برای اینکه هرماه با نتیجه منفی برای بارداری روبرو میشدم، این بهانه ها رو داشتم:

    اون سالها ک شما رو نمیشناختم میگفتم خدا نمیخواد. بعد میگفتم چرا خدا نمیخواد؟. چرا خدا اینکارو با من میکنه؟. چکار باید برای خدا کنم؟ نذر کنم؟ شاید من لیاقتش رو ندارم. چه گناهی کردم که این تاوانشه و هزارتا باور مزخرف دیگه.

    بعد ها ک کم کم و تکاملی و پله پله فهمیدم ک خداوند دوست داره من فرزند داشته باشم. خداوند این قانون رو این طبیعت رو در وجود من و همه امثال من گذاشته این منم ک باید از بدنم مراقبت کنم ورودی های خوب بهش بدم ک سالم باشه تا بتونم نتیجه خوب بگیرم.

    اما امان از انسان فراموشکار. امان از انسان عجول. امان از گوش دادن به میمونک های پر سرو صدای مغز که کمبود رو و احساسات بد رو به ما یاداوری میکنن.

    تو این مدت اخیر ک خیلی بهتر شدم که خیلی منطقی تر شدم. با خودم میگفتم چه دلیلی میتونه وجود داشته باشه اصلا ک من بچه دار نشم؟ منکه اینهمه روی بدنم کار کردم. با قانون سلامتی من و همسرم بین 15 تا 20 کیلو وزن کم کردیم. همه چیز درسته. همه بدن من و همسرم خوب کار میکنه.همه چیز سرجاشه پس چرا نتیجه نیست؟

    ولی با شنیدن این مطالب میفهمم که اون بک گراندهای ذهنم هزارتا ترس و فکر و شررررک وجود داره.

    یکی از جواب هایی که ذهنم به این چرا ها داده بود این بود: نکنه ژنتیکی من و همسرم باهم ب نتیجه نمیرسیم. من جدا قابلیت باردار شدن دارم و همسرم جداگانه سالم و اوکی هست. ولی باهم ژنتیکمون مشکل داره!!!!!!!!!!! مسخره بنظر میاد اما این مطلب رو چند سال پیش لابلای مطالب مفید و علمی دیگه اینترنتی خونده بودم. و از همون روزها رررررفت توی ته مغزم.

    بجای اینکه فکر کنم نکنه چون من درست رژیمم رو رعایت نمیکنم. نکنه چون من ورزشم رو پیاده رویم رو ویتامین هام رو درست استفاده نمیکنم. نکنه چون من دااااایم لابلای احساسات خوبم حس بد میاد سراغم و گاهی تسلیم احساسات منفیم میشم. و از همه مهمتر نکنه چون من حس بُریدن و وا دادن و قربانی شدن دارم و مسوولیت زندگیمو خودم محکممممم و صد در صد بعهده نگرفتم، نتونستم نتیجه بگیرم.

    قدرت رو میدم ب عوامل بیرونی… نه واضح… نه به زبان… اون زیر زیرا… جایی ک وقتی دُمش رو مگیریم و میکشیم بیرون میگیم چه موش زبل کوچولوی خونه خراب کنی بوده …

    سپاسگزارم از خدا بخاطر آگاهی امروز

    سپاسگزارم از استاد بخاطر حرف های قشنگ و خوبش ک هزاران بار با فرمت های مختلف اینو شنیده بودم اما امروز یک پله دیگه آگاهی و فهم رو طی کردم.

    ممنونم ممنونم ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    زهرا وثوقی گفته:
    مدت عضویت: 1249 روز

    به نام خداوندی که من را انسان آفرید

    سلامممممممم به عشق ترین آدم زندگیم امیدوارم که حالتون عالیییییییییییییییییی باشه

    به به پرادایس رو ببیننننننننننن

    خدای من اینجا هیچوقت تکراری نمیشهههههههههههههههههههههههههههههه

    چه آهنگ خفنییییییی

    خداجونم ، زندگیم شکرت برای چشمای قشنگم که سالمه و این همه زیبایی رو میبنه شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت

    استاد جانم کاملاااا حق با شما هست

    واقعا خنده داره

    چجوری شادی و خوشبختی ربط داره به ژنتیک؟؟؟

    وقتی همین شادی و خوشبختی از باورهای ما میاد؟؟

    اصلا برای من جای تعجب داره یسریا وقتی این حرف هارو میزنن

    یعنی کاملا مشخصه که سرشونو کردن توی برف

    توحید#شرک

    شرک چیست؟ شرک نقطه مقابلش توحید هست

    شرک قدرت دادن به عوامل بیرونی هست

    شرک یعنی روی همه حساب کنی الا خدا ، خدایی که کافیه فقط ازش بخوای بی نیازت میکنه از هرچیزی

    تنها گناهیم که بخشیده نمی‌شود شرک است

    .

    توی هرمسئله ای ببینیم چه باوری به ما کمک میکنه فارق ازاینکه دیگران چی میگن

    مغز ما توی شرایط سخت همش دوست داره که انگشت اشاره شو به طرف دیگران بگیره به طرف عوامل بیرونی بگیره نه خودش

    یعنی هروقت که خواستی به یک عامل بیرونی بها بدی یادت باشه که این شرکه اینم یادت باشه که شرک تنها گناهی هست که خداوند نمیبخشه

    چه جالب ، خب منو داداشم دوقلو هستیم

    پس چرا داداشم به اندازه من خوشحال و خوشبخت نیست؟؟ جواب کاملا واضح است چون باورهاش داغونه

    میدونین استاد جانم  به یه نتیجه خیلی ساده ای میشه رسید اونم اینس هستش که

    اگر اکثریت مردم زندگی خوبی ندارن ، سلامتی ندارن ، روابط خوب ندارن ، ثروت ندارن بخاطر اینکه که به عوامل بیرونی بها میدن

    دوشب پیش بحث بین خانوادم سر این بود که من چرا درس نمیخونم؟

    یعنی میخونما و اونجوری که بخوام همه چیمو براش بزارم نه

    بعد بابام میگفت طرف فوق لیسانس داره و نظافت چیه

    پس درس بخون بهترین مدرک رو بگیری  یه کاری گیریت بیاد

    اولا که درس عاملی بیرون از منه و روی زندگی من به هیچ عنوان تاثیر نداره

    دوما خودت داری میگی طرف فوق لیسانس داره ولی نظافت چیه یعنی مدرک مهم نیست اون باوره مهمه

    واقعا اگر ما چیزی رو بپذیریم همون برای ما اتفاق میوفته

    مثالش مامان من

    خرافه ای به اسم چشم نظر رو پذیرفته و نمیدونین چه آسیبی داره به خودش میزنه

    ما نتایجی رو میگیریم که هماهنگ هست با باورهامون

    استاد جانم من این باور درمورد سید هارو اولین بار از زبون دادش و بابام شنیدم

    بعد اصلا تعجب کردم گفت کی واقعا همچین شرو وری رو گفته؟؟؟

    یا استاد جانم باور مامان ، بابام و داداشم درمورد پول این هست که

    پول درآوردن سخته

    وقتی این رو پذیرفتن واقعا به سختی پول درمیارن چون پذیرفتنش

    درصورتی که پول درآوردن معنوی ترین و راحت ترین کار دنیاس دقیقا عین آب خوردن

    ما توی زندگیمون اون چیزی رو باید بشنویم و و باور کنیم که به ما کمک می کنه

    وقتی توی هریک دقیقه یک آدم داره ثروت مند میشه، ثروت چجوری میخواد کم باشه؟؟

    شاید این واقعیت نداشته باشه که توی هریکدقیقه یکنفر داره ثروت مند میشه ولی به من کمک میکنه تا فراوانی رو بیشترو بیشتر باور کنم

    استاد جانم تازه میگن اگر باشگاه بدنسازی میری و میخوای عضله بسازی باید مکمل بخوری

    ((چیزی که کافیه یه یزره بیشتر از اون حد معمول بخوری میمیری))

    این باور کاملا اشتباه درمورد بدنسازی است

    بخاطر همینه دیگه استاد جانم من  یک ثانیه هم وقت نمیزارم کامنت های ایسنتا رو ((البته چند روز پیش اینستاگرامو حذف کردم:)) بخونم

    ولی سایت رو چرا شده 3 الی 4 وقت گذاشتم کامنت های سایت رو خوندم شایدم بیشتر:))

    چون جنسش توحیدیه خالصه یه چیزی نابیه بنظر من ارزش کامنت های سایت از طلای 18 عیارم بالاتره

    اگر فکر می کنی یه عامل بیرونی روی زندگیت تاثیر میزاره تو درست فکر میکنی

    اگر فکر میکنی یه عامل بیرونی روی زندگیت تاثیر نداره  بازم تو درست فکر میکنی

    چرا؟

    چون تو اون چیزی رو تجربه میکنی که باور داری

    چون جهان کاری میکنه که تو اون چیزی که باور کردیو بهت بگه درسته نه برای اینکه واقعا درسته نه

    چون تو باورش کردی

    چون اتفاقاتی که توی زندگی ما میوفته هماهنگ هست با باورهای ما

    و اینم بگم که به قول استاد جانمممم

    باور یه شبه به وجود نیومده پس یه شبه هم از بین نمیره

    ما باید توی لایه های زیرین مغزمون این باورها رو بسازیم

    و نتایج نشون میده که چقدر باورهامون تغییر کرده

    استاد جانم ماهم از ملت آمریکا عشق دیدیم ، خوبی دیدیم ، نظم دیدیم ، احترام دیدیم

    منم هیچوقت اون شرو وری هایی که درمورد آمریکا گفتن رو استاد جانم باور نکردم

    چون واقعیت چیزه دیگه ای است

    خب خب بریم به سوالات جذاب جواب بدیم

    زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟

    من قبلا بواسطه مامانم این باور پوچ و خرافاتی رو داشتم که خب برای همتون آشنا هست

    چشم نظر

    بلایی که با این باور سر من اومد این بود که

    من همیشه فکر میکردم که به خاطر قد بلندی که دارم چشم میخورم

    و خیلی زیاد با صورت میخوردم زمین و صورتم داغون میشد و من میگفتم که چشم خوردم و این الگو خیلی زیاد تکرار شد یعنی حتی داشتم راه عادی رو میرفتم با کفش تخت می‌افتادم در این حد:))

    تا اینکه من نشستم این باور پوچ رو تغییر دارم

    وقتی که تغییرش دادم با صورت دیگه نیوفتادم

    حتی یادمه توی یه عروسی من کفش پاشنه بلند پوشیدم و رقصیدم ولی نه افتادم نه چیزیم شد

    چراااااا؟؟؟؟؟

    چون اون باور پوچ تغییر پیدا کرد ((که البته باید بازم روش کار بشه))

    چون فهمیدم من خالق زندگیم هستم

    و هر عاملی که بیرون از منه روی زندگی من هیچ تاثیری نداره

    ((اون چند تا سوال قبلشم توی جواب این بخش گفتم))

    به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟

    با گوش کردن مداوم فایل های استاد جانم

    و خب این نگاه توحیدی ، اینکه توحید همه چیزه زندگیم رو کلا زیرو رو کرد

    یعنی من توی کوچک ترین کارمم از خداوندم هدایت میخوام ، کمک میخوام چون میدونم تنها خداست که میتونه به من کمک کنه

    ایمان و جسارتم که اصلا زیرو رو شد

    یعنی جسارت و ایمانم فوق‌العاده بالا رفته

    یعنی عاشق اینم که برم تجربه کنم از منطقه امنم بیرون بیام و بقول سعیده عزیز استاد جانم اینارو شما به ما یاد دادین شما

    مثلا استاد جانم بابام میگه نوچ نوچ دلار شد 50 تومن

    من پیش خودم میگم اصلا بشه 1میلیارد خب آیا روی زندگی من تاثیر داره؟؟؟؟؟ صددرصد خیر

    تازه استاد جانم چندین سال پیش تحقیقی توی آمریکا انجام دادن که مثبت اندیشی چه تاثیری روی زندگی افراد داره

    و گفتن که مثبت‌اندیشی باعث کاهش آلزایمر میشه توی کسانی که حتی ژن آلزایمرم دارن یعنی ژن بی تاثیره و همه چیز باوره

    خداوندم رو شکرگزارم که من رو هدایت کرد تا از گمراهان نباشمممممممم

    استاد جانم عاشقتم

    خداجونمممممم عاشقتممممممممممممممممممممممممممم که عاشقمییییییی

    استاد عزیزم به امید الله بزودی زود توی خاک قشنگ آمریکا و توی پرادایس قشنگ تر میبینمتون

    خدایاااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتت

    اخیششششش دلم برای کامنت گذاشتن تنگ شده بود:))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    فاطمه پارسا گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    به نام خداوند یکتا و یگانه..

    سلام به همه ی اعضای خانواده عباسمنش..

    خدارو شکر میکنم که امروز هدایتم کرد به کامنت گذاشتن برای این فایل بینظیر و مثل همیشه تأثیرگذار..

    میخوام راجع به موضوع بسیار بزرگی برای خودم حرف بزنم که بیش از نصف سنم رو درگیرش بودم و اونم بخاطر شرک!!!

    از13 سالگیم دندونام به صورت نامرتب رشد کردن

    و 2 تاش حتی روی هم قرار دارن و زیبایی صورتم رو خیلی تحت تاثیر قرار دادن..

    طوری که من دیگه نمی‌تونستم تو جمع ها بخندم،نمیتونستم شوخی کنم و راحت صحبت کنم ،چون دندونام دیده میشد و بشدت عزت نفس و اعتماد به نفسم رو نابود کرده بود ..

    همیشه موقع خندیدن دستم روی دهنم بود تا بقیه نبینند.. ولی خب به هر حال گاهی از دستم در می‌رفت و بالاخره می‌دیدن..یه سریا مسخره میکردن..یه سریا می‌پرسیدم چرا درستشون نمیکنی؟..یه سریا نگاه ترهم آمیز و عجیب تحویلم میدادن..

    و این موضوع خیلی اذیتم می‌کرده..طوری که با کسی خیلی صمیمی نمی‌شدم..بخصوص تو دوران دانشگاه..یعنی تا زمان دانشگاه هم ادامه داشت و هنوزم درست نشده کامل..

    ولی جریان چی بود ؟ که دندونام درست نمیشد اونم بعد 16 سال و بعد ازدواج و حتی بچه دارشدنم، بازم قدمی برای درست شدن دندونام برنمیداشتم..

    من به گفته های بقیه باور داشتم و شرک هاشونو پذیرفتم..!

    اینکه ژنیتیکا دندونام خرابه و راهی ندارد و مجبور میشم مثل پدرم تو 38 سالگی دندون مصنوعی بزارم..

    اینکه پدرم پول نداد و هیچوقت هزینشو نمی‌داد که برم درستشون کنم..

    اینکه شوهرمم مثل پدرم پول نداره و اگه داشته باشه هم نمیده..

    اینکه من شانس ندارم تو دندون..

    اینکه من قربانی هستم که دندونام اشتباه رشد کرده و هیچکسم برای ارتودنسی کردن دندونام حمایتی نکرد..

    اینکه بقیه ظالم و خودخواهن و نزاشتن من زیبایی و خندیدن رو تجربه کنم..

    اینکه دندونپزشکا فقط پول میگیرن و راه نمیان تو پرداخت هزینه..

    اینکه من فقط قربانیم و محکوم که دندونام همینطوری باشه..

    تا اینکه از سال 99 خداوند هدایتم کرد به آموزش دیدن و اردیبهشت پارسال به شما هدایتم کرد، البته فقط تو یوتیوپ،.. صبح ها ویدیوهاتونو می‌دیدم ..

    اون زمان، قدر آموزشها رو نمی‌دونستم و تو فرکانس شما هنوز نبودم، با این حال کمی بیشتر شرک رو درک کردم و رو خودم کار میکردم و نتیجه این شد که بعد این همه سال خودم تنها رفتم دنبال کارای دندونام تو شهر کناریمون که مرکز استانه..

    ولی هنوزم بشدت احساس قربانی بودن داشتم و. نمیشد که درست بشه..کلی گره و چاله بوجود میومد که هر دندونپزشکی یه حرفی میزد و من گمراه و گیج تر میشدم و هر بار بعد دندونپزشکی رفتن بی نتیجه گریه میکردم و دیگه از دیدن آموزشهای شما هم خارج شدم..

    .تا اینکه بعد یه تاریکی بزرگ، خداوند منو دوباره به خودم اورد و از بهمن ماه به طور جدی با شما شروع کردم و عضو سایت شدم و از پایین شروع به دیدن ویدئو ها کردم..

    و آگاهی های رو بدست آوردم و درک کردم و عمل کردم که هیچوقت قبلش نداشتم..و نتایج رو به تغییر رفت..بخصوص از اواخر خرداد ماه که دوره ی عزت نفس رو تونستم بخرم اونم با پولی که به لطف آموزشهای شما از کاری که شروع کرده بودم بدست آورده بودم..

    بعد اون نتایج خیلی بزرگتر و بهتر شد..خواسته هام داره تیک میخوره..

    اینکه الان هر هفته دارم میرم دندونپزشکی و چندتاشو عصب کشی و ترمیم کردم و قراره دو هفته بعد برم با یه ارتودنس دیگه حرف بزنم که شاید نظرش این باشه که دندونام با ارتودنسی درست میشه و نیاز به ایمپلنت نداره..

    این مدت هر بار برای رفتن به دندونپزشکی یه آزمایش از طرف خدا برای شرک ازم گرفته میشه و به لطف و کمک خدا ،وقتی قبول میشم، به راحتی تو آرامش و امنیت، بچم رو به یکی از دستان خدا میسپارم و میرم و به طرز معجزه آسایی همونجا توی مطب بعد اتمام کارم، خداوند پولش رو برام می‌فرسته و عزتمندانه،هزینه رو نقد حساب میکنم و برمی‌گردم..

    نگم براتون از حال و هوایی که موقع برگشت از دندونپزشکی دارم.. گاهی اشک شوق میریزم که چطور خداوند قدرت داشت همیشه و من باورش نداشتم و حالا که باورش میکنم، غیرممکنهارو ممکن می‌کنه ..

    .وقتایی که امیدم رو از همسرم و پدرم برمی‌داریم و با ایمان و حال خوب میگم ،خدایا مطمئنم کمکم میکنی و هزینه ها رو جور می‌کنی..

    بعد میبینم پیامک واریز به حسابم میاد ..

    که همون لحظه برای همسرم و پدرم از جایی دور از انتظار پول زده شده و اونام به حساب من واریز کردن..

    خدای قدرتمندم ازت ممنونم بابت این آگاهی ها.‌بابت این مسیر..بابت این همه لطفت..بابت اینکه خودتو تو انسانهایی تجلی دادی که تو این مسیر کمکم کنی..

    مطمئنم امسال تموم دندونام سالم و مرتب میشن بهتر از همیشه..بهت ایمان دارم، به خودم باور دارم که امسال تو شغل رویایی و رسالتم موفقیت بزرگ و شگفت انگیزی بدست میارم..

    ممنونم ازتون که تا انتها خوندین..امیدوارم قلبتون پر از نور خداوند باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      نیلوفر صادقی گفته:
      مدت عضویت: 1811 روز

      سلام دوست عزیزم

      بهتون تبریک میگم که انقدر عالی تو همه زمینه های زندگیتون دارید باور های مخرب رو شناسایی میکنید

      با خوندن کامنت شما منم ب فکر فرو رفتم

      چقدر حرف دل من بود صحبت های شما ولی تا الان اصلا بهش به دید این ک چقدر باورهام داغونه فکر نکرده بودم

      منم یک سمت دندون هام بد رشد کرده و من تقریبا از 13_14 سالگی با این مسئله درگیر بودم و همیشه یا ی لبخند کوچیک میزدم یا همیشه دستم جلوی دهانم بود موقع خندیدن

      جوری ک الان دختر یکسالم ک همه کارهای منو نگاه میکنه و دقیقا تکرار میکنه موقع خندیدن دستش رو جلوی دهانش میگیره

      ممنونم بابت این آگاهی

      ممنونم ک بهم یادآوری کردی که میتونم با درست کردن باورهام این مشکلم رو هم حل کنم و دیگه روی همسرم حساب نمیکنم و هیچ وقت فکر نمیکردم خودم بائو بتونم درستشون کنم و همش منتظر ی دست از بیرون بودم ک قبلا پدرم بود و الان همسرم و منم در واقع شرک خفی داشتم و بی خبر بودم

      ممنونم دوست خوبم ی چراغ دیگه تو ذهنم روشن شد و یک پله درکم بالاتر رفت

      مچکرم ازت و امیدوارم بهتر از قبل بتونید همه چیز رو برای خودتون عالی رقم بزنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فاطمه پارسا گفته:
        مدت عضویت: 901 روز

        سلام نیلوفر جان ..ممنونم از انرژی خیلی خوبی که برام فرستادی..

        به همین روند ادامه بده حتما تو هم بزودی از نتایج شگفت انگیزت برام میگی.. همینطور که خداوند هر هفته برای من در جواب ادامه دادنم به مسیر اگاهی،داره برام معجزه ها رقم می‌زند و حتما بازم تو فایلهای جدید استاد از معجزات جدیدی که تو همین مسیر دندونام رقم خورده و رقم خواهد خورد میگم..سعی کن بخونیشون تا انگیزت برای شروع خودت خیلی قوی تر و ایمانت محکم تر بشه..

        منتظر خبرهای خوبت هستم..چون مطمئنم خداوند همه ی مارو داره هدایت می‌کنه..

        شاد و موفق باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    امیر نصیری گفته:
    مدت عضویت: 898 روز

    بعد از مدت ها میخوام کامنت بذارم

    با سلام به استاد عزیز، خانم شایسته و خانواده صمیمی عباس منش که صمیمانه مشتاق پیشرفت هم دیگه هستیم در سایت و کامنت های دوستان و جواب دوستان به سوالات دوستان دیگه خیلی به درک مطالب بهم کمک کرده و کلی از تجربیات دوستان استفاده کردم و از صمیم قلب سپاس گذار تک تکون هستم

    خب بحث توحید برای من خیلی جذابه جز مسائلی هست که با گوش نمیشنوی و قلبت میشنوی صبحتهای استاد رو مورد توحید رو

    و جز اهداف امسال من هم این هست که انسان توحیدی تری بشم توحیدی در عمل نه درحرف

    من سال هایی اولی که کارم رو شروع کرده بودم شریک کاری داشتم و با تصمیم هم واحد برای کسب و کار میگرفتیم و همیشه به یه بهونه ای قبل از اینکه

    به اتمام قرارداد برسیم باید فسخ میکردیم

    این اتفاق 3 بار در یک سال افتاد و ما 3 بار محل کارمون رو عوض کردیم

    دفعه اخر به خاطر زمان و لوکیشن و اختلاف رسیدیم و

    شریکم توقع داشت به خاطر سن بیشتر و تجربه کاری بالاتر و سرمایش هر چی اون میگه من اوکی بدم

    تا جایی که نظرش رو میخواست به من تحمیل کنه

    و منم گفتم نیستم و ایمانم فقط خدا بود لحظه ای که این حرف زدم و به خودم گفتم روی پای خودم وایمیستم و همین مقدار پولی دارم واحد میگیرم از نظر همه با اون پول حتی نمیشد اتاق هم اجاره کنی اما من فقط میخواستم مستقل باشم و فقط خودم تصمیم بگیرم درباره کارم

    بالاخره پیدا کردم واحد مد نظرم رو نقلی بود زیر پله بود اما فقط خودم بودم با پول خودم بود بدون هیچ کمکی از دیگران گرفتم تو همون محدوده لوکیشنی که مد نظرم بود که لوکیشن مرغوب شهر بود

    بدون هیچ مشکلی تا چند سال بودم اونجا

    و پیشرفتم تو کار و شناخته شدنم از اون جا استارت خورد از یه واحد 30 متری قدیمی اما همش برای خودم با تصمیم های خودم خیلی بیشتر از چیزی که تو ذهنم بود خدا بهم کمک کرد و آدم هارو سر راهم گذاشت

    اگه توحید تو عمل باشه خدا همه چیز برات میشه

    مشتری میشه تهجیزات میشه تبلیغات میشه

    همه چیز میشه

    بعد دو سال با این کلی پیشرفت داشتم اونجا دیگه به فکر توسعه و پیشرفت بودم بدون در نظر گرفتن تکامل و گرفتن وام قرض گرفتن و شرک

    همه پیشرفت هام تبدیل شد به پسرفت و خرابی

    کامل میفهمم و زندگی کردم توحی د شرک رو

    فقط باید رو خدا حساب کرد نه بنده اش حالا اون بنده میخواد هر سمتی داشته باشه .

    رو خدا حساب کنی همه اون بنده ها خودشون میان به خدمتت

    خدایا من رو ببخشش بابت همه افکار شرک آلودم

    ببخش بابت افکاری که ناخودآگاه در ذهنم به وجود اومده و قدرت رو از من گرفته

    و پاک کن افکارم از شرک از باورهایی که قدرت خلق زندگی رو از گرفته من گرفته قدرت توحیدی بودن رو گرفته از من

    کمک کن توحیدی عمل کنم و افکارم توحیدی باشه

    پر از عشق و ایمان و یقین

    شکرت خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    شاهرخ گفته:
    مدت عضویت: 2403 روز

    سلام، عرض ادب و احترام خدمت همه بزرگواران و استاد محترم،

    سوال : زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟

    قبل از جواب به این سوال میخوام یک مقدمه در مورد آگاهی های مباحث مهم قرآنی که در خانواده عزیز عباسمنش کسب کردم بپردازم و یک نکته بگم،

    بدون اغراق باید بگم که، بهترین،منطقی ترین،جالبترین و در عین حال عاقلانه ترین، توضیحی که در مورد “شرک” شنیدم تا الانی که 32 سال از عمرم میگذره همین توضیحی که استاد عباسمنش در مورد شرک در اکثر فایلهاشون ارئه کردن، هستش. در کشوری زندگی میکنیم که دین و مذهب بسیار زیاد در همه چیز و همه کس نفوذ کرده، آدمهایی که بسیار بسیار مذهبی هستن، روزه میگیرن،نماز میخونن، مسجد میرن، محرم را با شور و حرارات بسیار زیادی انجام میدن، سخنرانهای بسیار زیادی که از قرآن حرف میزنند، روحانیونی که تعدادشون اصلا هم کم نیست، ساعت ها در کل شبکه های تلویزیونی و رادیوی و تازگیا صفحات مجازی در مورد اصول و فروع دین به شدت و با قدرت هر چه تمام تر صحبت مکینند، درباره اینکه نماز نخونی دهنت قراره سرویس بشه و … و حتی در مدارس و سیستم آموزشی درس خوندیم که یه درس به نام “دین و زندگی” و یک درس به طور مجزا در مورد قران داشتیم و خلاصه همش اسلام و دین وشیعه، ولی انصافا میخوام بگم تو تمام این سخنرانی هایی که در مورد خدا شنیدم، تو تمام این کتابهای درسی که در مورد قران و دین و اسلام و پیامبر و خانوادش خوندم و شنیدم و غیره، این مبحث “شرک و توحید” را به این سبک و سیاق، بدین روشنی و واضح و آسون و راحت در فهم و اندیشه و راحت در کاربرد، نه شنیده بودن، نه خونده بودم.

    همیشه خونده بودم شرک یعنی پرستش هر چیزی غیر خدا، همه سخنرانان مذهبیم همین رو میگفتن و همجا هم همینو نوشته بود، با این تعریف من مشرک نبودم و خیلی راحت از موضوع شرک تو زندگی رد میشدم و همیشه به خودم میگفتم که، بابا من که بت نمیپرستم ،خب من مشرک نیستم، خیلی وقتم بود که فکر میکردم قران یه کتاب پوسیدست، چون تو عصر تکنولوژی دیگه کی میره بت بپرسته، سنگ بپرسته، تعظیم کنه بهش و یا قربانی کنی مگه ما قبیله مایاها هستیم و همیشه فکر میکردم شرک و کلا قران در قدیم گیره کرده و فایده وقت و انرژی نداره که روش بزاریم، ولی به محض اینکه از استاد عباسمنش تعرف شرک رو شندیم همون لحظه، در همون هزارمِ هزارمِ هزارمِ ثانیه بدون مقاومت قبول کردم که شرک یعنی قدرت دادن به هر چیزی بیرون از درون و خدا، در همون هزارم ثانیه هم پذیرفتمش هم حس کردم اره این خودشه این چیزیه که باید باشه، این همون چیزیه که به درد من میخوره، این تعریفیه که با دونستن اون خیلی بهتر میمتونم به صورت عملی از دانسته های قران استفاده کنم برای زندگی بهتر داشتن، این تعریفیه که با اون میتونم از قران، حداقل استفاده کنم، موضوع “حزن در قرآن”، “ظلم به خود”،”تفاوت رب و الله در قران”،”شئ و رود”،”صلاه در قران”،”به ما کانو یعملون،قدمت” در قران، چیزهایی هستش که من تو خانواده صمیمی عباسمنش که امدم فهمیدم و بهش آگاه شدم و دانستن این آگاهی ها خیلی در کیفیت زندگی هر آدمی فرق داره با ندانستن این آگاهی ها، دونستنش و عمل کردنش که گلستان میکنه همه چیزو،

    با دونستن این آگاهیی ها قران دیگه اون کتاب پوسیده برای من نیست و به نظرم جدیده،مدرنه انگار برای الانه، چون موضع شرک هیچ وقت قدیمی نمیشه یا حزن و …، در کل میخواستم بگم دونستن این آگاهی ها با ندونستنش چقدر در کیفیت زندگی هر ادمی فرق داره، میخواستم تشکر کنم از استاد عباسمنش وخانواده عزیزمون در این سایت.

    جواب به سوال از نظر من :

    واقعا این مبحث، به نظر شخص بنده خیلی مهمه، چون من واقعا همیشه عادت کردم در شرایط سخت، بلافاصله دنبال مقصر میگردم و عموما اول پدرمم را مقصر میدونم و بعد میرم سراغ دولت و دولت مردان و فرزندانشون، و کلی حرف و فکر و خودخوری بدون فایده انجام میدم(این عادتو تغییر دادم و الان انصافا اصلا اینجوری فکر نمیکنم یا بهتر بگم کمی بهتر شدم نسبت به گذشته خودم)، خلاصه اینکه دولت را مقصر دونستن، پدر و مادر را مقصر ناکامی دانستن برای من یکی که فایده نداشت و مطمنم برای هیچ کسی فایده نداره، چون کاریو درست نمیکنه.

    موافقم با این جمله که نباید به حرف دانشمندان توجهی کنی وقتی اون آگاهی باعث بشه درجا بزنی،بترسی، از پیشرفتت جلوگیری کنه.

    به شخصه هر وقت شرک تو ذهنم داشتم، یعنی فکر کیردم که زندگی من در گروه عملکرد سیاستهای اقتصادی دولته، یا عملکرد سیاستمدرا و ناتوانیشون باعث میشه منم در چا بزنم خب جز خودخور، جز نگرانی، جز ترس و دلهره در مورد ایندم و شرایط اقتصادیم چیزی برام نداشته و همیشه جلوی پیشرفتمو گرفته، دارم روش کار میکنم و میدونم که میتونم توحیدو بزارم جای شرک.

    با تشکر فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2133 روز

    سلام به همه بخصوص استاد عزیز دل و مریم جان نازنین

    واای که این توحید چه میکنه با آدم یه مدته که دارم روی خودم برای ثروت ساختن کار میکنم هر کاری بهم میگه رو انجام میدم این آخریش این بود که روی توحید کار کنم خب منم فایلای توحیدی سایت رو دانلود کردم و مدام گوش میدم (خانم شایسته‌ی عزیزم وااقعا ازت ممنونم که این دسته بندی زیبا رو انجام دادی تا من به راحتی فایلای توحیدی رو پیدا کنم) بعد تو عقل کل درباره توحید سرچ زدم، و الان دارم کامنتای فایل«باورهای قدرتمند کننده درباره خدا» رو میخونم، اخ که بعضیا چه باااورهای قشنننگی درباره خدا دارن از بچه ها یاد گرفتم بگم خدایا استادم رو راهنمایی کردی من رو هم راهنمایی کن خودت رو بهم نشون بده چند روز پیش تو استخر داشتم به پشت میرفتم قبلش گفتم خدایا حاااضری؟ بزن بریم، یهو مسیرم کج شدم و سرم خورد به طناب ولی خییلی راحت خودم رو رسوندم به عمق کمتر (این شنا کردن هم یکی از چیزاییکه دارم روی ترسش پا میذارم میتونم شنا کنم ولی تو عمق زیاد نمیرم) و قشننگ حس کردم خدا بردم اونجا تا بهم بگه «نگین من مواظبتم تو هم میتونی نگران نباش».

    بعد هم نرم افزار جامع التفاسیر نور رو خریدم (به گفته ی یکی از بچه های سایت میخواستم نرم افزاری دیگه رو بخرم که همون موقع فایل دوره ی صلح با درون رو گوش دادم که استاد گفتن نرم افزار جامع التفاسیر نور خوبه هیچی دیگه حرف استاد روانجام دادم) هنوز کامل باهاش کار نکردم دیشب نصبش کردم، هنوز هم به ساخت ثروت نرسیدم ولی چیزی که در من تغییر کرده اینه که من میتونم به خودم بگم «من میتونم ثروت بسازم» قبلا اصصلا نمیتونستم این حرف رو بزنم و این رو یه نقطه ضعف در خودم میدیدم، اینم بگم که من قبلا مدرسه و دانشگاه تدریس میکردم و تجربه ی پول ساختن رو‌ داشته ام اما همیشه همه میگفتن ای بابااا اخه اینقدر همش!!! و من باور کرده بودم که کمه اما الان روی بکگراند گوشیم نوشتم «من میتونم پول بسازم» این تمرین بکگراند گوشی رو‌هم از یکی از بچه های سایت یادگرفتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: