توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 41 (به ترتیب امتیاز)

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد نگارستانی گفته:
    مدت عضویت: 2606 روز

    سلام

    استاد باز هم به همه و خصوصا خودم میگم تفاوت بارز شما با بقیه همین بحث توحید و یکتا پرستیه! یعنی بیشتررررین قوت قلبو با این فایلهای توحید عملی میگیرم! میدونید چرا!؟ چون فهمیدم بزرگترین پاشنه های اشیلم از مشرک بودنم شروع میشه چون ما تو دنیایی هستیم که از اول صبح که از خواب لند میشیم تا وقتی میخوابیم مداااام این بحث عوامل بیرونیو گرونی و دلار تو ذهنمه و خیلیی باید حواسمون رو این کنترل ورودی و شبکه های اجتماعی باشه مثل اینستاگرام که خیلییی قوی تر از صدتا اخبار داره عملا میکنه!

    استاد خیلیییی ممنونم ازت بابت این فایل خیلی عالی بود و بنظر من در عین حال سطح بالا! چون کسایی که تازه واردن واقعا براشون سخته توحیدو ربط بدن به اینکه نباید به عوامل بیرونی کاری داشته باشیم و شما آنقدررر روی این مسئله متبحر شدید که بدون اینکه تو این فایل حرفی از خدا بزنید ولی آیه های قرانشو فریاااد زدید!

    به خودم افتخار میکنم استادی مثل شما دارم!

    در آخر استاد یچیز بگم ناراحت نشید! هیچ فایلی هنووووووز که هنوزه برای من مثل توحیدعملی6 نشده یعنی تماااام فایلای این سایت که بالای 500تا هستن ی طرف توحید عملی 6 هم یک طرف :))))

    یک قوت قلبی این توحید6 به من میده که هیچی نمیده!

    استاد بازم ازت ممنونم منتطر فایلای توحیدی قوی تر هستم چون سیر نمیشم از شنیدنش!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2581 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان

    استاد من فایل های که شما راجع توحید میگذارید رو بارها گوش میدم شاید بگم فایل توحید عملی 6را بیشتر از 20بار گوش کردم و بعد قسمت های توحیدی بریدم و هر روز به عنوان عبارت تاکیدی گوش میدم. من هر وقت توحیدی بودم و توحیدی عمل کردم احساس شادی و آرامش و خوشحالی خاصی تو خودم احساس میکردم و وقتی شرک میورزیدم احساس میکنم اسیر هستم و احساس گرفتگی در قلب و وجودم دارم. شاید این بزرگترین دلیلی بود که همیشه سعی میکنم توحیدی باشم.

    به نظر من بزرگترین عامل موفقیت همه افراد موفق این است که توحیدی رفتار کردندوتوحیدی بودند.

    توحیدیعنی قدرت فقط و فقط دست من و خدای من است و هیچ کس و هیچ چیز قدرتی در زندگی من ندارد.چقد خوبه این را در زندگی عمل کنیم . من یک تعبیر دارم میگم خداوند مثل یک عاشق حسود است.از اینکه ببیند من بجز خودش از کسی کمک میخام بدش میاد . من باید همیشه از خودش و خودم بخام انوقت موفق هستم.

    توحید یعنی من خالق زندگی خودم هستم اگر فقط همین بتونم در عمل انجام بدم من در تمام جنبه های زندگیم موفق میشم.

    انشالله که بتونم توحیدی باشم.

    با آرزوی توحید برای همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    ریحانه اقایی گفته:
    مدت عضویت: 1749 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم

    ازتون سپاسگذارم برای این همه آگاهی که به ما میدین و زندگی ما رو به شدت تغییر میدین تا راه درست رو پیدا کنیم صمیمانه ازتون سپاسگذارم .

    من دوره کشف قوانین زندگی رو بار بار سوم یا چهارم شروع کردم با اینکه انقد هر قسمت رو انقد دیدم تمام لحظاتش رو حفظم و وقتی دوباره نگا میکنم یاد اون روزا میوفتم و الان میبینم به یاری خدا و شما عزیزان چقد زندگیم تغییر کرده و ولی این بار با دفعه های قبل خیلی فرق میکرد چون یاد حرف شما افتادم که گفتین بعضی ادما فقط گوش میدن و میخان تغییر کنن ولی بعداز چند روز دوباره برمیگردن به قبل و نمیتونن ورودیای ذهنشونو کنترل کنن ولی من به خودم قول دادم این باررو یه جور دیگه میرم جلو و هر روز چندتا قسمت از فایلایی که ازتون گرفتم یا فایلایی که هدیه رایگان برامون لطف میکنین و میذارین رو نگا میکنم واقعا کمکم میکنن و کلی آگاهی برام دارن . تمام این حس خوب و ارامشم رو مدیون شما هستم . انشالله زندگی پر از ارامش و برکت باشه

    ازتون سپاسگذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    الهام مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1765 روز

    سلام بر استاد عزیزم خوش تیپ و خوش اندام با لباس های جذب و شیک

    دم شماااا گرم نتایج پایدار بخاطر استمرار در عمل درست

    چه کردیم ما با خودمون با باورهای احمقانه

    من خودم چندین سال به جادو باور پیدا کرده بودم میرفتیم جایی می اومدیم دعوا دعوا

    طبق شنیده ها و دیده ها میگفتم دیدی رفتیم یه چیز دادن به خوردمون و باعث اختلاف و درگیری مون شدن آقا این داستان همیشگی بود

    شنیده بودم قبل از خوردن خوراکی از دست این افراد بگی بسم الله اثر نمیکنه

    البته بگم ها از این آدمی که میگم جادوگری ها و دعا نویس بازی ها دیده بودم ولی کی این ها به من اثر می‌کرد زمانی که من باور کرده بودم اون شخص میتونه با دعاهایی که فارسی و عربی و خط دعا نویسی و سنجاق قفلی گنده زدن و آب هایی که بهش دعاها و ذکر ها و وردها رو خونده و فوت کرده زندگی من و داغون کنه و روابط من و همسرم و بهم بزنه و دهن من و ببنده و …

    خلاصه که از اول ازدواج تا بعد اینکه با شما آشنا شدم این باورها من از زندگی عقب انداخت

    جایی که فهمیدم همه این بلاها رو خودم با باورهام به سر خودم آوردم تازه کارم شروع شد

    فهمیدم بالاترین قدرت ها قدرت خداست و اگه من اینا رو باور کنم یعنی شرک ورزیدم چون قدرت اون آدم رو بالاتر از قدرت خدا قبول کردم

    یا در مورد چشم و نظر هر جا میرفتیم و می اومدیم کوچکترین مسئله ای پیش می اومد میگفتیم آقاااا چششششم دیدی چشم زدن و…باز تو در و دیوار و کلی عقب افتادن از زندگی

    حدود 20 سال از این ازدواج میگذره و من 42 ساله تازه انگار متولد شدم و هر روز ذهنم داره بازتر میشه و آگاه تر میشم

    تازه فهمیدم باید جایی که آزار میبینیم و حرف های تکراری میشنوم نرم حتی خونه نزدیک ترین افراد خانوادهامون چراااااا باید بریم چون بزرگ ترن چرا باید بریم جایی و حرفا و رفتارهایی تحمل کنیم و بیایم و یک هفته و یک ماه ذهن مون رو نتونیم کنترل کنیم و از اهداف مون دور بشیم اعراض می‌کنیم تا آرامش داشته باشیم و تمرکز کنیم روی خودمون و باورهامون پس بایدی وجود نداره شاید این مثال بی ربط بود ولی من همین که باااااااید ارتباطات رو قطع نکرد رو برای خودم یه باور ساخته بودم مثل ژنتیک.

    یا در مورد سید ها که گفتید استاد جان همسر من ‌ و خانواده اش سید هستن و با همین فرمون که سید ها قاطی ان پیش می‌رن

    همسر من هم که دیگه پیشرفته تره میگه من مثل جدم حضرت موسی هستم اونم عصبی بود و…..

    ما هم که باور کردیم

    مرسی استاد توحیدی عزیز

    مرسی از اینکه اینقدر کامل و جامع در این موارد صحبت میکنید اونم با عشششق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مریم میرشب گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    سلام به استاد جان جانان و خانم شایسته عزیز

    من دارم مجدد کامنت میزارم و میخام رد پایی باشه واسم از افکارم

    بعد بارها و بارها گوش دادن این فایل و فایلای دیگه

    من بخودم گفتم مریم تنها کسی که داره زندگبتو خلق میکنه خوده خودتی حتی خداهم کاری بهت نداره و بهت گفته اقا این عقل این احساس این جسم این فکر این تواناییها و …. اینم روح من برو ببینم چه میکنی دختر من تو رو اشرف مخلوقات کردم یعنی هرچی من میتونم انجام بدمو توام میتونی

    نتیجه…

    آقا باور کن رئیس تویی حتی خداهم دخالت نمیکنه و بقول استاد کل نمد ما به همه کمک میکنیم چه اونایی که میخان برن بهش چه اونایی که میخان برن جهنم

    خب مریم خانم چجوری وارد بهشتت بهشی چجوری بسازی زندگی بهشتیتو !!!

    با گذر کردن از برزخ :)

    برزخ چیه برزخ یعنی بلاتکلیفی یعنی معلق بودت در زمین و آسمون یعنی ابوموسی بودن و موندن توی حاشیه امن یعنی حرکت نکردن یعنی عمل نکردن

    خب باید چیکار کنم ؟؟؟

    باید اینقد بری جلو و حرکت کنی تجربه کنی آزمون و خطا بدی تا خودتو بهتر بشناسی خواسته هاتو بهتر بشناسی باورهاتو بیشتر بفهمی و وقتی اینکارا رو بکنی هی تکلیفت باخودت روشن و روشنتر میشه

    چراااا

    چون میفهمی خواستت چیه و وقتی خواسته واضح میشه خلق اتفاق میوفته

    پس تنها مسیر برای رسیدن به بهشتت عبور از برزخاته

    خب وقتی من هی وارد ترسام بشم که دقیقا ترسام باعث شدن من توی برزخ بمونم باعث میشه زندگیم تغییر نکنه و من درجا بزنم و این یعنی شرک

    شرک یعنی دو دلی یعنی عدم ایمان به قانون بی خطای خدااااا

    اگه زندگی همه آدمای موفقو بخاییم توی یه جمله خلاصه کنیم فقط و فقط حرکت کردنه

    یه داستان خیلی مشهور که هممون شنیدیمش اونم داستان ادیسونه که بهش گفتن خسته نشدی بارها شکست خوردی گفت من شکست نخوردم من تجربه کردم

    خب کل زندگی همینه تو اومدی اینجا تجربه کنی و از کشف خودت لذت ببری حالا اون توی همه جنبه هاست هم رابطه هم شغل هم محل زندگی همه و همه چییییی

    یه مثال ساده از تجربه کردن و اهمیتش من یادمه مقاومت شدیدی به خوردن زیتون داشتم فک میکردم بدمزه است بعد خواهرم میگفت مریم تجربه کن بخدا خیلی باحاله و من وارد این مقاومت ذهنیم شدم و خب الان مشت مشت زیتون میخورم یا یه مثال بزرگ تر مثلا توی ذهنمون یه دختر یا پسر خیلی خفن و خاص بوده باخودمون میگفتیم واو اون چقد خفنه باید باهاش دوس شم بعد دوس شدیم متوجه شدیم نه این اونی نیست که ما میخاییم و خواستمون واضح تر میشه حالا با ذهن بازتر انتخاب میکنی چرا چون خودتو شناختی من خودم توی این مسئلع خیلی خیلی قبل قانون ضعف داشتم و یادمه یه نفرو به حدی توی ذهنم غول کرده بودم که خدا میدونه وقتی رفتم باهاش ارتباط ایجاد کردم خدا خودش شاهده شوکه شدم و درگیری سالهای من توی یه مدت کوتاه تموم شد چون فهمیدم الکی الکی غولش کردم توی ذهنم و اینو فهمیدم که زمامی من رها شدم از این شرک و وابستگی که عبور کردم از برزخم …. و تکلیفمو باخودم روشن کردم

    این مثالم (زیتون)خیلی ساده است و اگه دقت کنیم تمام ترسامون و مقاومتامون یا شرکامون زمانی رفت که حرکت کردیمو عمل کردیم فارغ از اینکه نتیجه چی میخاد باشه

    حتی تازه دارم میفهمم وقتی استاد میگه تنها راه گذر از ثروت خوده ثروته یعنی چی یعنی من که الان ثروتمند نیستم توی ذهنم ثروتمند بودن خیلی غول و بته و وقتی ثروتمند بشم میفهمم چیز خاصی نبود و گذر میکنم ازش و بیشتر بخدا وصل میشم چون غول آخرم رد کردم (برای من غول آخره )

    آره آره پس ثروتمند شدن معنویترین کار دنیاست چون مارو بیشتر بخدا وصل میکنه ….

    تا اینجا درک من از شرک و بی ایمانی حرکت نکردنه مثال قرآنیشم میشه یوسفو گفت که به سمت در حرکت کرد یا موسی که به سمت دریا رفت و دریا شکافته شد یا نوح که کشتی ساخت و….‌

    مریم خانم بگو ببینم چقد زندگیت بهشتیه ؟؟

    حتی اگه نتیجه نیست چقد زندگیت بهشته؟؟ استاد توی بندرعباس زندگیش مگه بهشتی نبود نتیجه ای هم نبود مهمم نبود نتیجه باشه چون داشت حرکت میکرد

    ادیسون آیا تا دفعه مثلاهشتصدمش زندگیش بهشت نبود اصلا میدونست دقیقا کی قراره نتیجه بگیرع اصلا براش مگه مهم بود ننننننه اون داشت عشق میکرد و نتیجه عشق کردناش شد اختراعش

    مشرک نبودن یعنی شجاع بودن تامام

    استاد عاشقتونم که این همه شجاع بودین و شجاعت رو بهمون دارین یاد میدین

    بقول شاعر جگر شیر نداری سفر عشق نرو ….

    راستی

    جمله تاکییدی اخیرم (من رئیسم )

    یه مثال ساده از خودم بگم چن روز پیش داشتم اسنپ میگرفتم و طبق عادتم چون آدم عجولی بودم و اخیرا خیلی دارم کنترل میکنم و… همیشه وقتی دیر جواب میداد گزینه عجله دارمو میزدم بعد اینبار خواستم بزنم سریع بخودم گفتم مریم رئیس کیه؟؟ تو تایین میکنی با چه مبلغی و چه راننده ای و ماشینی و نزدم و شاید حدود یه ربع صبر کردم و گفتم من رئیسم :) پس هرچی من میگم میشه و خب رئیس بودنمم بهم ثابت شد حالا فک کن اینو توی همه جنبه های زندگیت پیاده کنی

    اونوقت میشی در یک کلمه کن فیکون

    و من مریم دیوانه وار تر ادامه میدم مسیرمو و رد میشم از برزخای ذهنم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1432 روز

    کامنت دوستای عزیزم رو مطالعه کردم و فرکانسم خوب شد و چیزایی بهم گفته شد

    من الان 23 سالمه

    گاهی اوقات  یه جوری میگم  خدا کمکم کن انگار تا قبل از 23 سالگی کسه دیگه ای محافظم بوده

    ن، این منم ک تازه دارم خدا رو میشناسم، خدا از بدو تولد محافظ منه از زمانی ک بند ناف داشتم تا الان و بعد از الان هم

    مراقب منه و دوسم داره اینقدر دوستم داره ک

    از روحش در من دمیده

    از همه ویژگی هاش یه ریزه ب منم داده

    حتی زمان هایی ک من شکر گزاری بلد نبودم هم نعمتش رو از من دریغ نمیکرد

    از چنین خدایی باید درخواست کرد، خدایی ک توقع نداره

    ک باید از خدا درخواست کنم

    گاهی اوقات اینقدر درگیر روز مرگی میشم ک یادم میره این منم ک شرایط و اتفاقات زندگیم رو خلق میکنم و عملا درخواستی نمیکنم

    ولی وقتی ب این آگاهی ها نزدیک میشم

    میفهمم ک باید از خدا درخواست کنم

    باید موقعی رو تصور کنم ک ب خواستم رسیدم و حالم خیلی خیلی خوبه و صبر داشته باشم

    درخواست از خدا رو اینجوری میتونم بگم

    وقتی شما چیزی میخوای، میری از کسی میخوای ک میدونی داره

    ن کسی ک نداره

    پس وقتی درخواست میکنی و حست خوبه میدونی ک بهت داده میشه

    داری از خدایی درخواست میکنی ک کل کیهان رو داره اداره میکنه

    داره کل جهان رو مدیریت میکنه و هر لحظه داره ب فرکانس های هر فرد بصورت مجزا پاسخ میده

    مالک یوم الدین

    از این خدا درخواست میکنی

    من ک میگم درخواست من بین اینا گم میشه،یعنی درخواست من پیش خدا خیلی کوچیکه، وقتی درخواست میکنم میگه باش اینکه چیزی نیست

    و گاهی اوقات خودت رو لایق اون

    ماشین

    همسر

    خونه

    نمیدونی ک حتی توی تصوراتت تجسم کنی ک ب اون رسیدی

    با تصور کردن اینکه سوار ماشین دنا پلاسی و داری میری ب خونه ی چوبیت ک شماله، تو این مسیر سرسبز فایل های استاد عزیزمم پلی میشه

    وچند ساعت بعد از شدت غار و غور شکمت یه کبابی وایمیستی از اون کبابیا ک گوسفند زنده همون لحظه کشتار میکنن و کباب میزنن

    و میشینی سفارش 4 سیخ چنجه میدی و بعد

    سفارش گیره خوش اخلاق میاد و سفارشت رو میاره و بهت میگه ب مناسبت 5 سالگی کبابیمون 1 سیخ اضاف براتون آوردم

    الله اکبر

    الهی شکرت

    یه سیخ ک با نون میخوری

    یه صدایی بهت میگه برای اینکه لذت بیشتری رو تجربه کنی بدون نون بخور و تو هم میگی باش

    از اونجاست ک از ته دل میگی الحمد الله

    و غذات ک تموم شد ب راهت ادامه میدی

    وقتیم ک ب خونت رسیدی یه حموم میزنی و استراحت میکنی با صدای بارون بیدار میشی و میری یه کافی میزنی و جایی از خونه رو برا نشستن انتخاب میکنی ک فضای سر سبز و بارونیه  بیرون رو ببینی و هم زمان ک داری کافی میزنی میای سایت عباسمنش دات کام

    و کامنت های فایل توحید عملی قسمت 30 رو میخونی

    درسته ک من الان یه دوچرخه هم ندارم و حتی از بندر هم اون ور تر نرفتم ولی این میتونه مقدمه ای باشه برای رسیدن ب این خواسته

    الهی شکرت

    درمورد شرک من منتظر بودم دو نفر کاری برام انجام بدن فک میکرم فقط اونا میتونن

    ولی هیچ کدومشون نتونستن انجام بدم کار منو

    من توی ذهم چقد ب اینا بد و بیرا میگفتم

    ک زدن زیر قولشون و فلان

     

    تا جایی ک بهم گفته شد بخاطر شرکی ک میورزیدی اینجوری شد، اونا نتونستن

    وگرنه اونا هیچ دخالتی توی زندگی تو ندارن، داشتی شرک میورزیدی جوابت رو گرفتی

     و آروم شدم

    و چند روز بعدش یکی از اونا معذرت خواهی کرد ک نتونسته کارم رو انجام بده و منم خیلی راحت گفتم اشکال نداره

    حساب کن من روی حرف آدما ک احتمال داره 5 دقیقه بعد از حرفشون از این دنیا برن حساب میکرم

    ولی روی خدا ک وعدش حقه نه

    خدایا شکرت ک هر روز منو هدایت میکنی الهی دورت بگردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مرضیه شادان گفته:
    مدت عضویت: 626 روز

    سلام بر استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان هم فرکانسم

    من همیشه پدر و مادرم را عامل شکست در زندگیم میدونستم ، قدرت رو به آدما میدادم و برای داشتن هرآنچه که میخواستم به آنها اصرار میکردم، همش حس بدی داشتم ، اما خداروشکر از زمانیکه هدایت خداوند یکتا را پذیرفتم و در این راه قدم گذاشتم و فایلهای استاد عباسمنش رو گوش دادم و دوره های فوق العاده عالی 12قدم و قانون سلامتی رو تهیه کردم خیلی خیلی آرومتر شدم دیگه میدونم که خودم مسئول زندگی گذشته خودم هستم و فقط با یاری خداوند قدرتمند میتونم زندگی آیندم رو بسازم ، الان دیگه وقتی چیزی میخوام به آدما اصرار نمیکنم فوری ذهنم رو کنترل میکنم و به خودم میگم این جهان راههای فراوانی داره و مطمئنم خدای یکتا میخواد که این خواسته من از یه طریق دیگه به من داده بشه به خودم میگم قدرت تنها دست خداست و بس ، او به وعده هاش وفا و عمل میکند و آرام و شاد میشوم و وقتی به بیماریم فکر میکنم به خودم میگم ساختار سلولی من هوشمند و آگاه است هیچ عامل بیرونی وجود نداره سلولهای بدنم خودشون بلدند میدونن چجوری باید کارشونو انجام بدن

    خدایا خداجونم ممنونم ممنونم ممنونم

    از شما هم تشکر میکنم استاد و مریم جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    امیر نقی پور گفته:
    مدت عضویت: 3142 روز

    سلام به استاد همه چیزدان

    استاد توحیدی من

    استاد بی نظیر من

    استادی که همه چیزشو از توحید گرفته

    استادی که نوسترآداموس ماست

    استادی که قوانین‌بدون تغییر خداوندو فهمیده درک کرده و عمل کرده به اونا

    در تایید حرف استاد

    امروز تو خبرها اومده بود

    دانشمندان میگن

    کهکشان اندرومدا که همسایه ماست با کهکشان راه شیری ما برخورد نمی کنه

    درخالی که قبلا می گفتند اینا یه روزی بهم‌می خوزتد

    و خیلی چیزهای دیگه

    خدایا شکرت به خاطر درک این اگاهی ها که به من لطف و مرحمت کردی

    خدایا ما را به راه راست هدایت فرما

    راه کسانی که که به انها نعمت عطا فرمودی

    نه راه گمراهان

    و نه راه مغضوبین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    صالح فتح خانی گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان و همه دوستان هم فرکانسی ام

    زهرا هستم همسر آقا صالح

    موردی که میخوام بنویسم در رابطه با سوال این فایل مربوط به ژنتیک میشه که چطور تاثیر گذاشته بود روی سلامتی من و باورم شده بود این بیماری رو و چقدر بابتش احساسم بد بود و واقعا نمیذاشت از زندگیم مثل الانم که سالمم لذت ببرم.

    بیماری من آلرژی بود که روزانه کلی عطسه میکردم آبریزش داشتم همیشه دستمال کاغذی همراهم بود مثل حالتهای سرما خوردگی بودم.

    اینکه من باورم شده بود که کلی از خواهر برادرام پدرم عطسه میکنن و منم اونطوریم ارثیه ونمیشه کاریش کرد درمانی براش نیست باید بسوزیمو بسازیم.

    اینکه هوای شهریور بادِ پاییز بادِکولرو… برامون سمه و نباید در معرضش قرار بگیریم و محکم تو این جور مواقع جلو بینیمونو میگرفتیم که این هوا گرده بادو … نره تو بینیمون و تحریک نکنه تنفسمونو. من حتی با بودن تو دوره قانون سلامتی و حتی لیکی گات کلی از امراضم جوش صورت، دردهای عضلانی ، خستگی، کسلی،خلط پشت حلق، ضعف سیستم ایمنی و…از بین رفت ولی این یه مورد (آلرژی) (به خاطر شرکی که داشتم) از بین نرفت ومن متعجب بودم که عه چرا این یکی درمان نشد مگه این چیه ؟ سرطانها درمان شدن تو دوره قانون سلامتی،من که تا آخر قانون سلامتی رو رعایت کردم ؟ چرا ؟ چرا؟ نگو این چراها درخواست من بوده از این انرژی یا همون خدا که مطمئن بودم پاسخمو میگیرم. با کلی چرا ودرپی یافتن پاسخ بودم برای درمانم و از طرفی هم عطسه پدرمو دراورده بود.. که هدایت شدم به فایلهای توحیدی از طریق دست قوی خدا، همسرم .واز طرفی خودم داشتم روی فایلهای آرامش در پرتو آگاهی کار میکردم برای بار چندم.

    از خدا این انرژی فوق العاده بی نظیر خواستم با عجز ودرماندگی ولی ایمان قوی که کمکم کنه و هدایت شدم به کامنت دوستان خوبمون وریا گنجی ومهردادمرادی نظیف (دستان خدا) درباره درمان بیماریشون و روزی چندبار کامنتشونو میخوندم. برای خودم ویس سلامتی ظبط کردم و گوش دادم هنوزم دارم گوش میدم ، کلی الگو از اطرافیانم و حتی خانوادم چندنفری پیدا کردم که راحت جلو بادن هیچ مشکلی هم ندارن وراحت نفس میکشن ولذت میبرن.

    آگاهی های فایلهای توحیدی اینکه نباید به هیچ چیز قدرت بدیم جز خدای خودمون وافکارمون ، من قدرت داده بودم به گرده، واقعا خنده داره.

    آگاهی های آرامش در پرتوآگاهی اینکه بدن من بزرگترین داروخانه جهانِ، بدن من تکامل یافته ست وهوشمندانه خودش بلده که چطور عوامل بیماری زا رو دفع کنه و کلی باورایی که ساختم و هرروز مرور میکردم . که دیدم عه کم کمتر شد عطسه هام از روزی 20 تا رسید به روزی 2 تا یا 3تا.

    یه روز همسرم گفت چقد راحت خوابیدی دیشب اصلا عطسه نکردی و ندیدم که بلند شی و بینی تو پاک کنی ، عالیه داری خوب میشی داره باورهات جواب میده. کلی ذوق کردم و خوشحال شدم و اینکه تا یادم نرفته بگم که تو این پروسه درمانِ خدایی من مدام سپاسگذار قسمتهای سالم بدنم بودم و تکرا میکردم خداروشکر برای سلامتی قلبم ریه م کلیه م کبدم، شکر برای چهره زیبام اندام قشنگم و….

    وایمان داشتم که خوب میشم خوب شدم والان عمدا قرارمیگیرم در معرض باد کولر هوای خنک پاییزی بیرون و چقدر لذت میبرم بدون عطسه بدون آبریزش بدون دستمال کاغذی .

    اتفاقا چندوقت پیش رفته بودیم شهرستان که هواش کوهستانی و خنک وبادِ و من همیشه اونجا بدتر میشدم طبق باورهای شرک آلود قبلیم ولی این دفعه دیدم چه جالب مثل آدمای سالم دارم نفس میکشم و عطسه هم نمیکنم و دیدم که خواهرم داره قرص سیتریزین میخوره و من هم که حدود 10 ماهی هست هیچ داروی شیمیایی نصرف نکردم طبق فایلای ارامش در پرتو و مریض نشدم و خواهرم بهم گفت بیا تو هم بخور اینجا هواش بادِ عطسه نمیکنی. گفتم کجای کاری خواهر من خوب شدم . تو دلم گفتم قدرت دارن به باد هوا گرده همش شرکه … و هیچ چیزی مثل شرک آدم رو از لذت ها محروم نمیکنه. لذت سلامتی. ثروت . آرامش

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    الهام اقایی گفته:
    مدت عضویت: 158 روز

    به نام خدایی که هرچه دارم ازاوست

    سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جانم وهمه دوستان توحیدیم

    استاد خیلی این فایل برام جذاب بود ؛من خانوادم دیابت دارن وهمیشه به من میگن قند کم بخور شیرین کم بخور که توهم دیابت نگیری من اینا باور داشتم اما از وقتی وارد این سایت شدم دیگه به اون حرفا اهمیت نمیدم استاد من تا یه جایی از بدنم درد میگره قبلاخیلی استرس میگرفتم ومیگفتم حالا چطوره میشه وتپش قلب میگرفتم خیلی دربداغون بودم ؛اما الا دیگه خداراشکر این جور نیستم تازه من فقط بافایلهای هدیه این باوریم خوب شده ،من دوست ندارم بگم فایلهای رایگان چوم واقعا این صحبتا باطلاع باید نوشت؛استادان تیروئید کم کار هم دارم وبلاگ قرص میخوردم اماالان چند ماه است اصلا قرص نمیخورم ،زندای من پسرش دوره قانون سلامت را تهیه کرده واون قند نمیخوره گفتم چرا قند نمیخوری گفته من ازقانون سلامتی یاد گرفتم ومن هم اینا وباور کردم والان حدودا یک ماه است قند نمیخورم؛استاد من دیشب به خودم گفتم من آزمایشهای هدیه تونستم نتیجه بگیرم باید تمام تلاشمو بکنم وبدهکاریامو خدا کمکم کنه تسویه کنم وفقط بتونم دوره بخرم;من لیاقت دارم توایم سایت بمونم پیشرفت کنم؛من خیلی خوشحالم که دراین سایت هستم ودوستان خوبی هم دارم؛خدایا شکرت ؛درپناه خدا شاد ؛سلامت؛ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: