توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    به نام الله

    باسلام خدمت استادبزرگوار و خانم شایسته عزیز

    از وقتی با مفهوم شرک آشنا شدم چقدر استرسهام کمتر شده

    از هیچ کس نمی ترسم

    از هیچ چیز نمی ترسم

    دیگه روی هیچ چیزی حساب باز نمی کنم و توقعی از کسی ندارم

    و سعی می کنم تک تک شرکهامو شناسایی کنم و خودمو از شرشون خلاص کنم

    و چقدرررررر شرک داشتم

    و هر قدر که در این کار موفق میشم راحت تر و بدون استرس زندکی می کنم

    در ضمن با مفهوم توکل هم در این سایت اشنا شدم

    و بعد از اشنایی با این مفهوم باری از دوشم برداشته شده

    و بازهم ترسهام کمتر شده

    و تازه متوجه شدم که چقدر همیشه وجودم پر از ترس هست و بوده

    و هر اگاهی که کسب می کنم کمی از این ترسها کمتر میشه

    خود من به شدت مشرک بودم

    همه جهان هستی رو مقصر می دونستم جز خودم

    امیدکه بتونم تک تک مفاهیم و درک کنم و عمل کنم

    یک دنیا از شما ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2155 روز

    بنام رب العالمین

    ای پروردگار من

    ای انرژی همیشه موجود

    تورا سپاس سپاس سپاس

    سلام به استاد جان و دوستای عزیزم

    واقعااا مرز باریکی بین توحید و شرک هست

    من تو این چند سالی که با استاد آشنا شدم و قوانین در ذهنم یادآوری شد خیلی هواسم رو جمع میکنم مشرک نباشم ولی خب چه کنم که گاهی زدم به جاده خاکی !

    من با ایمان خیلی زیادی از شهرستان به تهران مهاجرت کردم اونجا فقط توحید بود که منو یاری میکرد.

    تا اینکه من تو یه شرکت به عنوان کارشناس IT مشغول به کار شدم . اون شرکت تو حوزه املاک و مستغلات فعالیت میکرد و من هم کارهای سایتشون و سیستم هاشون رو انجام میدادم . افرادی که به جلسات اون شرکت میومدن انسان های با نفوذ و مشهور و پولدار بودن و همیشه تو صحبت های مدیرم این بود که ما ارتباط های قوی داریم شما میتونید از این ارتباطات برای فعالیت خودتون استفاده کنید و این حرفا ( من تو دلم میگفتم من به ارتباطات نیازی ندارم خدا برام میسازه نیازی ندارم یکی دستمو بگیره و پارتی بازی کنه )

    یه مدت که گذشت دفتر نیروهای فروش رو تعدیل کرد و منم کار زیادی نداشتم و با پیشنهاد مدیرام قرار شد یه اتاق از دفتر رو من داشته باشم و مشتریامو بیارم و کار خودم که تو حوزه طراحی سایت بود رو ادامه بدم .

    روزها گذشت و من میرفتم برای کارم و میدیدم خب مشتریم که ندارم و فقط خودمو یه جورایی سرگرم میکردم و روزهارو سپری میکردم . یکی از همکارامم یکی دوتا مشتری بهم معرفی کرده بود و مشغول انجام اونام بودم و ولی دلم راضی نبود . چون من دیگه از دفتر حقوقی نمیگرفتم و خودمم که زیاد مشتری نداشتمو حرص میخوردم .

    یه روزی به خودم اومدم دیدم منتظرم ببینم همکارام برام مشتری میفرستن و چشام به دست همکارام بود و هر روز هم این دیالوگ تکرار میشد ” ما ارتباطات قوی و خوبی داریم و تو میتونی ازشون استفاده کنی ” من در اون لحظه یه ادمی بودم که فکر میکردم روزی من دسته این آدماس

    دسته ارتباطات قوی و قدرتمنده

    قشنگ حس میکردم این ضعیف شدن و مشرک شدن رو .

    یه روز صبح تصمیم گرفتم کلیدارو بزارم تو دفتر و برم دنبال زندگی آزادانم

    نه منتظر باشم کسی برام مشتری بیاره

    نه منتظر بودم کسی برام کاری کنه

    و…

    و اون روز ، روز برگشت به توحید من بود

    البته من شاید نتونستم کامل و مفصل اون شخصیت وابسته رو توصیف کنم

    ولی خودم خوب حس میکردم ازخدای خودم دور شدم .

    همه چی بد شده بود ! حس میکردم تو زندان تاریکم

    ولی بعد از انصراف

    خدامو شکر کردم و به درگاهش سجده شکر بجا اوردم که تونستم بفهمم مسیرم اشتباهه و برگردم به آغوش خودش

    به ادم ها قدرت ندم

    به ارتباطات ادم ها قدرت ندم

    که خدای من قدرتمند ترررررین قدرتمند ترین هاست

    خدایا شکرت بخاطر این سایت و استاد عزیزم و این حس پر از عشقم

    شکررر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    مجید بلوچ قرایی گفته:
    مدت عضویت: 710 روز

    به نام الله

    باسلام وخداقوت خدمت استاد عزیز

    من خداروشکر از روزی ک باشما و قوانین الهی

    آشنا شدم زندگیم متحول شده

    احساس آرامش واقعی

    آرام تر نسبت ب قبل

    شاد و خوشحالتر

    روابطم با خانواده و اطرافیانم عالیتر

    خدایا صد هزار مرتبه شکر

    فقط ی خواهش دارم ازشما میشه تمام محتویات دوره ها رو بصورت کتاب بنویسد تا کسانی ک توانایی خرید وتهیه دوره رو ندارن از کتابش استفاده کنن

    ممنون و سپاسگزار از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 389 روز

    سلام .ممنون از فایل بسیار تاثیر گذارتون.

    منم تا چن وقت پیش یکی از عوامل موفقیتم را در ژنتیک میدونستم .مثلا یکی از همکارام که تو کارش خیلی موفق بود همیشه تو دلم میگفتم این سیاست کاری داره و هزینه کرده و نتیجه شو میگیره همین قدرت دادن به این عوامل باعث میشد واسه خواسته م تلاش نکنم و ذهنم بگه بشین سرجات .یا اینکه همیشه دوست داشتم ادم پر رو و با اعتماد به نفسی باشم ولی وقتی به اقوام و فامیل نگاه میکردم میگفتم ما ذاتی بی اعتماد به نفسیم و بازم ذهنم میگفت بشین سرجات .

    با دیدن این فایل بی نظیر تازه حالا فهمیدم چرا تو این موارد پیشرفتی نداشتم

    خدایا شکرت بابت این اگاهی هایی که روز به روز بیشتر میشه .ممنون ازتون استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    نازنین خشنود گفته:
    مدت عضویت: 1429 روز

    به نام خدا

    سلام

    استاد

    وای استاد

    بخداااا قسم که حرفاتون. ادم رو همیشه میخکوب میکنه

    که برگرده ببینه چی گفتید؟؟؟؟

    اصلا من که دیوانه شدم ازین حرف

    شما گفتید هرچیزیو که باور کنی اتفاق میفته

    باورداری که ی کسایی دارن جهانو کنترل میکنن؟؟؟

    جهان میگه چشم همینو برات میارم.

    و اونموقعست که دست و پات بسته میشه نمیتونی خالق باشی و زندگیت هدر میره توی این دنیا مث ی ادم لنگ میمونی

    لنگ چیه

    فلج میشی کر کور و لال میشی

    پس خدا چرا گفته نمیبخشم شرکو؟؟؟؟؟؟

    بخاطر اینکه میخاسته ما خلق کنیم

    خدا داشته قانونو میگفته

    نه اینکه یه ادم باشه

    و بشینه اون بالا عصبانی بشه که مردم چرا کردیت همه چیو به اون نمیدن

    و بگه خب حالا عذابتون میکنم

    نههههه

    اون داشته اینطوری میفهمونده بهمون

    درواقع نه اینکه خدا ی فرد خشمگین باشه

    که بگه ببریدش تو جهنم عذابش کنید که بفهمه اقابالاسرش منم.

    نههههه اون داشته میگفته قانون بااین مسئله شوخی نداره

    و تاکید کرده بارها و بارها که قدرت رو بدیم به خالق جهان

    وچندین بارم گفته من مهربانم من توبه پذیرم

    وکفی بالله وکیللا

    و من یتوکل علی الله فهو حسبه

    بعد گفته ببین

    به این نیرو تکیه کن

    همممممه چی ازت برمیاد

    همممهم کار میتونی بکنی

    هررررچی که بخوای برات فراهمه

    خدای من ما چقدر بد فهمیده بودیم

    چقدر غافل بودیم

    واقعا

    پس هرررچی که گفته منطق داشته قانون بوده

    نه اینکه ی حاکم از خود راضی باشه

    و هرچی بخواد بگه و بقیه هم باید اطاعت کنن

    اون چقدر مهربونه

    اون میخواسته ما هدایت شیم

    و به خواسته هامون برسیم و همزمان جهان رو گسترش بدیم اون منظورش این بوده

    نه اینکه ظلم کنه به کسی

    راستش انقدر تو ذهنمون بد فرورفته که همیشه قران رو بالحن بدی تو ذهنم میخونم

    جوری که ی ادم بدجنس داره اونو میگه و میگه

    فقط این است و غیر این نیست

    ولی نگو

    داشته سیستم رو توضیح میداد که از قوانین خوشبختی به درستی اسفتاده کنیم

    خدایا چقدررر خوبه که من دارم باورامو تغییر میدم اروم اروم

    خدایا سپاس از هدایتت که خودت رو به من شناسوندی دوست دارم

    خدای خوبم

    مرسی استاد جان

    مرسیی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    سمیه پیروز گفته:
    مدت عضویت: 2105 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به استاد خوش تیپ و خوش اخلاقم که نه بیماری قند و نه بداخلاقی سیدها رو باور نکرد و برای خود من یک نشانه و الگو بودن و هستن

    اصولا همه میان از توحیدشون از نتایج متحیر العقول توحیدی بودنشون تعریف می‌کنند

    ولی من میخوام از مشرک بودنم تعریف کنم از اشتباهاتی که سه سال مرتکب شدم و انگار پیش خودم فکر میکردم اشتباهی نمیکنم تعریف کنم

    سال 1401 توی شرکتی استخدام شدم

    بشدت روی خودم کار می‌کردم ولی متأسفانه با خوشبختانه با کسی آشنا شدم که همه نوع خدمتی بمن میدادن

    منو سر کار میبردن و می آوردن

    هر خریدی داشتم ایشون بود هر دکتری میخواستم برم ایشون بود

    البته که ایشون یکی از دستان خداوند برام بودن

    اما من حتی با وجود اینکه تصمیم گرفتم از ایشون جدا بشم بخاطر خدماتی که بمن میدادن روی ایشون حساب میکردم

    که راحت تر برم سر کار کمتر پول اسنپ بدم

    توی سرما اذیت نشم

    صبح دیرتر از خواب پاشم عصرا منو از دم شرکت ببرن دم منزل

    و رفتار من شرک بود و شرک بود و شرک

    واقعا از این رفتار و برخورد خودم احساس خجالت میکنم

    مگه خداوند بمن پول نداد مگه بمن دست و پا نداد که صبح 5 دقیقه پیاده روی کنم؟

    مگه صدها برابر پول اسنپ تو کارت من نبود؟

    مگه خدای من قدرت نداشت از طریق دستان دیگرش به من محبت و لطف کنه؟

    بارها و بارها خوای دیدم و ندای قلبم بم میگفت از این آدم جدا شو چون این آدم باتو ازدواج نمیکنه

    قرآن رو بارها باز کردم که بارها بد میومد

    حتی یک بار اومد الخبیثات للخبیثین…

    من که با ندای قلبم به این کار رسیده بودم بعد از رابطه با این فرد نداها رو می‌شنیدم که جدا شو

    خلاصه من سر کارم به چالش خوردم و اینم بگم چون این فرد غیر هم فرکانس من بود هر روز از حال خوب انگار دور میشدم چون می‌شنیدم خدا میگه جدا شو و نمیشدم

    تا اینکه کاری بمن پیشنهاد شد که اون فرد باز مدام بمن وعده ی بی کاری و فقر میداد

    که آقا کارتو بچسب (وعده ی فقر و کمبود میداد) کارت خوبه اونجا هم بدتره از اینجا صابکارا همه بدن اگه بری ازینجا اونا بدترن

    اصلا کارفرما خوب نیست و بری پشیمون میشی

    منم پیگیر نشدم تا اینکه یه همکار جدید برام اومد و دیدم اون آدما رو میشناسه و اتفاقا خیلی ازشون تعریف کرد

    باز هم برای شما نه در محضر پروردگارم اعتراف میکنم شرک داشتم

    به همکارم گفتم منو به اونا معرفی کن و کرد

    البته اینجا کامل از خدا خواستم شرک نداشته باشم و داستان حضرت یوسف رو بخودم یادآوری کردم که اگر خدا رو واسطه نکنی عین یوسف میفتی توی چاه و خدا قدرت این رو داره که منو فروردین به اونا یادآوری کنه

    کم کم چسبیدم به فایل ها کمی ارتباطم با دنیا بهتر شد تمرین ستاره قطبی نجاتم داد از ارتباط متشنج با کارفرما انگار بقول استاد روزم رو نقاشی میکردم و کارفرما در مقابل من صم بکم بود

    چقدر دیگه دلم برای هدایت خدا و شنیدن صدای خدا تنگ شده بود

    چون نمی‌گفت سمیه صبر کن یا نه اصلا حرفی نمیزد و من منتظرم که خدا بیاد و بگه سمیه چیکار کن چطوری قدم بردار و بشین و پاشو

    توی عقل کل سوال گذاشتم چرا صدای خدا رو نمیشنوم

    جواب اومد از نرگس حسینی عزیزم که حتما خیلی خدا بات حرف زده و نشنیدی و عمل نکردی

    وای بله جوابمو خدا داد چون من سه سال داشتم صدای خدا رو که می‌گفت جدا شو رو ایگنور میکردم

    تا دو سه رو ز بعد به طور کامل با اون شخص قطع رابطه کردم به لطف خدای عزیزم و چسبیدم به فایلای توحیدی استاد

    اما الان منتظرم که نداها بیاد و بگه سمیه در سال جدید چیکار کن تو این شرکت بمون یا نه؟

    خدایا در این روز جمعه ازت کمک میخوام

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    خدایا من برگشتم پیشت

    از هیچ کس کمک نمیخوام تو بمن کمک کن

    تو مهر منو در قلب ها بنداز

    تو راها رو برام باز کن

    تو منو به اون شرکت یاداوری کن که 5 فروردین دعوت به مصاحبه بشم

    خدایا منو هدایت کن

    خدایا بمن کمک کن که از هیچ کس نخوام منو یادآوری کنند

    خدایا تو بمن کمک کن که روی هیچ احدی حساب نکنم

    رو به کسی نزنم

    24 اسفند 1403 جمعه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مریم drg گفته:
      مدت عضویت: 288 روز

      بنام خدای رزاق و هدایتگررررم

      سلام به همه بچه های سایت و استاد عزیزم

      نمیدونم چطور پرودگارم رو سپاس بگم هر روز هر لحظه کمه!!!خدایا سپاس برای هدایت شدن به این کامنت در زمان مناسب و مکان مناسب البته بهتره بگم در درست تررررین زمان مناسب وقتی داشت نجواهای شیطانی در وجودم زیاد میشد و من تصمیم گرفتم سعی کنم احساسم رو خوب نگاه دارم و جی بهتر از توحید میتونه حال ادم خوب کنه، وصل شدن به یگانه منجر عاالم

      از خدای خودم خواستم یه جواب برای سوالات ذهنم بده (هدایت شدن به کاری از سمت خدا که 2تا مسئله رو باخودم رفع و تمرین کنم ،مثل استمرار در مسیر و ارزش ارائه دادن به جهان و بهترین خودم باشم و احساس خوب داشته باشم) و کارهارو به خدا بسپارم و جهان مسیر ارتقا و پیشرفت منو انجام بده نه اینکه از صحبت های استاد دچار کج فهمی بشم و بخوام خودم وقتی به بهترین خودم در کاری که الان دارم تبدیل نشدم جابجایی فیزیکی داشته باشم…پس هدایتش رو خواستم

      دیدم دقیقا راجب همین موضوع به کامنت سمیه عزیز هدایت شدم و چقدر جواب منو خدای من داد

      که فقط از خودش بخوام و این قدرت رو داره که منو در دل کسی بندازه دل بنده هاشو برام نرم کنه و همه جهان بشه دستی از دستان خدا برای اینکه کار های منو انجام بده واقعا هم همینطوره بارها و بارها و بارها در اداره جات بطور جادویی و شگفت انگیزشی کارمندان با خوشرویی تمام و احترام با من رفتار کردن و خیلی سریع کار من انجام شده خدایا سپاسگزارم چه احساس خوبی دارم که دیگه اصلا کاری با دنیای بیرون نداشته باشم فقط فقط درون و روی خودم کارکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسینی ترین نرگس دنیا گفته:
      مدت عضویت: 2419 روز

      سلام سمیه عزیزم.

      حالت چطوره دختر؟!

      امیدوارم که فوق العاده باشی.

      باورت میشه من اصلاً عادت ندارم که کامنت فایل‌های دانلودی رو بخونم؟!

      اصلاً جز برنامه‌های امروزم نبود که این فایل رو گوش بدم.

      الان پسرم رو خوابونم و دیدم خوابم نمیاد تصمیم گرفتم که این فایلو گوش بدم و چه فایل بی‌نظیری بود.

      اومدم توی قسمت دیدگاه‌ها و دیدگاه خودم رو نوشتم و همینطور اومدم پایین. بعد از دیدگاه خودم دیدگاه تو رو دیدم.

      نمی‌دونم چی شد که شروع کردم به خوندن و ادامه دادم و ادامه دادم تا اینکه اسم خودم رو توی کامنت دیدم :)))))))))

      اصلاً برگام ریخت.

      من حتی فکرش رو هم نمی‌کردم که جواب من توی عقل کل بتونه اینقدر به واضح شدن مسیر به تو کمک کنه. و چقدر الان خوشحالم که شنیدم موفق شدی تصمیم خودت رو بگیری و در مورد اون مسئله به آرامش و صلح رسیدی.

      خدا رو صد هزار مرتبه شکر.

      نمی‌دونم چرا ولی احساس می‌کنم که خدا بهم یه شیرینی خوب داده، یه جایزه، یه پاداش.

      خدایا شکرت.

      در مورد شغل هم اصلاً نگران نباش. مطمئن باش یه شغل خوب، توی یه جای خوب، با شرایط خیلی خیلی بهتر در انتظارته.

      تنها کاری که الان باید بکنی اینه که حال خودت رو خوب نگه داری. همین.

      در پناه الله باشی دوست ثروتمند و قشنگم :)))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سمیه پیروز گفته:
        مدت عضویت: 2105 روز

        سلام به نرگس جان عزیزم

        واییییی اصلا و ابدا باورم نمیشد که اینطوری پیامم رو خونده باشی

        وای خدایا تو چطور ما رو هدایت میکنی

        چقدر ما مشرکیم

        چقدر فکر می‌کنیم راه های ما عین راه های خداست

        اتفافا نرگس جان خیلی دلم میخواست کامنتم رو بخونی

        و چقدر قشنگ خدا به دلت انداخت که هدایت بشی به کامنت من در یک جای دیگه که اصلا ربطی به سوال من در عقل کل نداشت

        خدایا هر آنچه دارم از توست

        من جز تو کسی را ندارم

        و روی کسی جز تو حساب نمیکنم

        یا ارحم الراحمین

        ای خدایی که از طریق نرگس عزیزم جواب منو دادی

        و نرگس رو به کامنت من هدایت کردی

        من رو به سوی خودت هدایت کن…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 780 روز

    سلام به جمع گرم و صمیمی استاد عباسمنشی عزیزم

    که هر لحظه بودن در کنارتون یه دنیا آرامش و عشقه برام.

    دوست داشتم از نحوه ی آشنایی با استاد که بی ربط هم نیست به موضوع این فایل براتون بگم

    نوشتن و گفتن این خاطره ها خیلی چیزا رو برام یاداوری و روشن می‌کنه

    یادمه یه تایمی درگیر یه رابطه عاطفی بودم که قهرو دعوا توش زیاد بود، وابستگی من و اینکه توقع داشتم کارایی که من میخوامو انجام بده تا من خوشحال بشم و انجام ندادن ایشون باعث این اختلاف ها و بحث ها میشد.تو همون حال داغون نمی‌دونم چجوری و از کجا رسیدم به یکی از فایل های رایگان استاد، تا اون زمان نه اسمی از استاد شنیده بودم و ن فایلی ازشون دیده بودم

    انگار یهو خدا یه فرشته به اسم استاد عباسمنش برام فرستاد که تو اون لحظات آرومم کنه،اون فایل و شاید صدها بار گوش دادم .حتی موقع خوابم هندزفری تو گوشم بود.اون حرفا مثل مسکن قوی بود که بهم تزریق میشد و روحمو جلا میداد.

    بعد یه مدت اون رابطه تموم شد و منم دیگه کم کم با دوری پارتنرم و تموم شدن این رابطه کنار اومده بودم.

    دیگه ‌پیگیرفایل های استاد هم نبودم اصلا خبر از وجود این سایت و محصولات استاد و این داستان ها نداشتم و البته زیادهم پیگیر نشدم.

    فقط هرازگاهی که دلم می‌گرفت یا مشکلی داشتم برای اینکه آروم بشم دنبال اون فایل استاد میگشتم و گوش میدادمو تموم.

    الان تازه میفهمم وقتی تو مدار اگاهی ها نباشی یعنی چی.

    بعد گذشت یک سال و نیم سروکله همون دوستم پیدا شد،اصرار و خواهش که همدیگرو ببینیم، چند ماه طول کشید تا رضایت منو بگیره ک فقط یه ملاقات باهم داشته باشیم چون احساس میکردم حسی بهش ندارم.ولی با اصرارهای زیادش دیگه خودمو راضی کردم یه بار برم و پای حرفاش بشینم.

    وقتی رفتم دیدم چقدررررررررر تغییر کرده، از وضعیت مالی بگیر تا شرایط شغلی و اخلاقی و موقعیت اجتماعی و خیلی چیزای دیگه.اصلا انگار شده بود دقیقا همون چیزی که من میخواستم، حتی مدل حرف زدن حتی نوع حرف هاش دقیقا همون چیزی که همیشه تو ذهنم بوده و از خدا میخواستم.

    آنقدر متعجب و خوشحال بودم ک خدا می‌دونه.اون شب بعد قرار از خوشحالی خوابم نمی‌برد تا خود صبح بیدار بودم از ذوقم.با اینکه زبونی از خدا تشکر میکردم ک انقدر اون آدم تغییر کرده و شده ایده آل من، ولی توی ذهنم کلی بهش قدرت دادم، با خودم میگفتم همین میشه سکوی پرتاب من برای رسیدن به هدف هایی ک دارم، چند تا هدف داشتم که با توجه به موقعیتی که داشت مثل آب خوردن میتونست کمکم کنه، حالا سوای اینکه چون اخلاقشم احساس میکردم عوض شده یه حس دوست داشتنی هم بوجود اومده بود برام.

    همه اینا دست به دست هم داد تو زمان کوتاهی یهو بشدت عاشق و وابسته ش شدم.

    دیگه ازش بت ساختم که این باشه همه چی حله.

    به غیر خدا دل بستم و………

    نتیجه شرک چی میشه؟؟؟؟؟؟یهو دقیقا تو همون لحظه ای که فکر میکنی همه چی دیگه درست شده داره عالی تر هم میشه یهوووووووو با طناب همون بتت‌‌ با کله‌‌ میفتی‌‌‌ ته چاه.

    یهو بی دلیل همه چی خراب شد تموم شد، ولی این دفعه خیلی داغون تر شدم.همش دنبال چرایی قضیه بودم که بفهمم چرا یهو اینجوری شد، مگه من چیکار کرده بودم.

    تو همون حال داغون باز کشیده شدم سمت فایل فقط روی خدا حساب کنه استاد

    گوش میدادم و گریه میکردم انگار تازه داشتم می‌فهمیدم چی داره میگه، به جان خودم اصلا حرف ها انگار عوض شده بود انگار اصلا نشنیده بودم اینارو همینطور کم کم کشیده شدم سمت سایت و کامنت های بچه ها،کم کم داشتم می‌فهمیدم داستان چیه

    یه تلنگر از یه شخصی خوردم دو سال پیش و اسم استاد خورد به گوشم

    شاگرد خوبی نبودم توجه نکردم شایدم وقتش نشده بود، بعد دوسال باز از طریق همون آدم این دفعه با ضربه سنگین تر باز رفتم سمت استاد و فهمیدم و درک کردم خدارو، فهمیدم اصلا توحیدی ک میگن یعنی چی…..

    خدا می‌دونه چقدر من الان از این آدم تو دلم با اعماق وجودم سپاسگزارم که با تلنگر هایی که بهم زد نتیجه ش شد همین که الان اینجام، در کنار شما

    رفت و خودشم نفهمید دست خدا بود برای من برای بهشتی شدن زندگیم.

    الان تازه درک کردم چرا یهو همه چی خراب شد، هر کدوم از اون جریانات هزاران درس داشت برام که با فایل های استاد رسیدم بهش و هر روزم دارم بیشتر درکش میکنم.حالا اول کارم، خیلی خودمو دارم کنترل میکنم ک عجول نباشم عمیق درک کنم صحبت های استادو.چه غوغایی بکنم با خرید اولین محصولم……………‌..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    علیس گفته:
    مدت عضویت: 1604 روز

    درود بر استاد عباس منش عزیز و بقیه دوستان سایت…

    من یک موضوع راجبه ژنتیک بگم که خیلی ازم میپرسم.

    من شغلم ارایشگریه و اکثر مشتری ها راجبه ریزش مو سوال میکنم میگن این ارثیه یا اینکه طرف هنوز موهاش پرپشته میگه من چند وقت دیگه کچل میشم میپرسم چرا میگه بابا یا داییم یا عموم موهاش ریخته منم قیافم مثل همونه دیگه چکار کنم که ارثیه منم قبلاً و حتی آخرین بار همین امروز که یکی از مشتریام گفت ما ریزش مو برامون ژنتیکه منم گفتم والا اگر ژنتیک باشه من باید تا الان کچل میشدم من بابام،عموهام و داییم موهاشون ریخته ولی از همون اول باور داشتم که موهای من قرار نیست چیزیشون بشه و اینکه ارثی هست رو قبول نداشتم(البته قبلاً غیر آگاهانه این رو میگفتم و الان واقعا برام باور شده)یا اینکه پرسید سشوار باعث ریزش میشه فلانی گفته اینجوریه اون یکی یه حرفی دیگه زده نظر شما چیه؟منم گفتم والا اگر ریزش فقط برای سشوار بود من 15ساله دارم سشوار میکشم همه چی هم استفاده کردم اتفاقی نیفتاده پس اگر فکر میکنی ارثیه خب احتمالا بریزه موهات و خلاصه کلی مشاوره دیگه بهش دادم.

    خیلی از ماها اتفاقات رو در ظاهر میبینیم دیگه میگیم اره دیگه این حتما درسته و به قول استاد که گفتن دانشمندان آزمایش انجام دادن آزمایش 100نفر توی 8میلیارد نمیشه کاملا درسته…بسیار ممنونم از استاد عزیز بخاطر مطالبی که میگین واقعا خیلی وقتا خیلی سوالا که میاد تو ذهنم همین که میام توی سایت خدا خودش به مسیر مناسب راهنمایی می‌کنه بسیار سپاس گذارم برای انتقال این آگاهی ها…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    میثم معصومی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2185 روز

    به خداوند بخشنده و مهربان

    سلام ودرود به استاد عزیز خانم شایسته و دوستان هم فرکانسی گل

    در مورد تاثیر عوامل بیرونی وشرک که استاد تا دلت بخواد من این باورهای شرک الود داشتم تا قبل از اینکه شما این مبحث باز کنین و من شنیدم از زبان شما از تاثیر دولت برزندگی ما که دولت فقط نشسته ببینه زندگی مردم کجا خوبه اون قسمت سخت کنه و خون مردم تو شیشه کنه

    از اینکه یه امامی هست یه شبی میشینه جزیئات اعمالی که تو سال اینده باید انجام بدی برات پیش نویس میکنه و من اصلا نقشی ندارم و از اونجایی هم که اون شب بجایی اینکه بشینم دعا کنم برام خوب بنویسه خواب میرفتم میگفتم من که تکلیفم معلوم تو سال اینده فقط بدبختی در پیشه

    از باورهای سلامتی که فلان قوم خویش ما همچین بیماری داشته منم ارثی این بهم رسیده تقدیرم چنین بوده

    از روابط که خونواده ما روابط خوبی نیس منم نمیتونم رابطه خوبی برقرار کنم در اینده

    این باورهای سمی را داشتم والان هم هست کمرنگ شده بعضی بعضیا هم حل شده ولی دارم کار میکنم مثلا تو بحث تاثیر دولت بر ما من امدم این باور حلش کردم از اونجایی هم من شغلم خرید و فروش یه محصول بود که سال گذشته سرما زده بود و همه همکارای من میگفتن کاسبی نیست امسال بدترین سال زندگیمون بوده من تو همین سال به اندازه کل سالهای عمرم درامد داشتم چون اینو قبول نکردم گفتم من خدایی را باور کردم این چیزا براش معنی نداره

    یا اون داستان که ما زندگیمون از پیش تعین شده برامون یه امام هر سال مینویسه که یه شرک بزرگ بود که از بچگی به ما میگفتن ولی الان باورم اینه من خالق زندگی خودم هستم هیچکسم تاثیری تو زندگی من نداره اگه من اینو باور داشته باشم

    در زمینه سلامتی بعد گوش کردن این فایل به این شرک پی بردم و انشالله حلش میکنم

    در زمینه روابط خیلی بهتر شدم ولی هنوز جا داره که کار کنم چون تغییر باور با یه چشم هم زدن تغییر نمیکنه با دیدن الگوها اون باور قبلی سست میشه و باور جدید جایگزین میشه

    در اخر هم مثل همیشه سپاگذاری میکنم ازت استاد که بهترین دست خدا تو زندگی منی انشالله خدا بهترینها برات رقم بزنه و منم شاگرد خوبی باشم هم بشنوم هم عمل کنم

    در پناه خداوند شاد وموفق وپیروز باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    حاتم خُرم گفته:
    مدت عضویت: 651 روز

    بنام خدای مهربان و رزاق .

    سلام ی استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون.

    و سلامی به خانواده هدایتی ام .

    استاد واقعا که از گذشته تا ب الان هر چی که ب ما گفتن در 99 درصد مواقع منفی بوده و شرک آلود بوده

    چه از جامعه و چه از خانواده و چه از اطرافیان و دوستان و فک و فامیل های ما .

    استاد واقعا من خودم ب شخصه قدرت و داده بودم ب دولت وتا کوچیکترین اتفاقی در خصوص خرید یک چیز وسیله ماشین . مواد خوراکی .یا لباس یا کفش ب محض گردن تر خریدن اون چیز (هر وسیله ای)ذهنم میگفت دیدی جامعه داره رو ب بدبخای میبره مردم و دیدی جامعه چطور قدرت و در دست گرفته .

    و از زمانی که توحیدو باور کردم و دارم ذره ذره روی خودم کار میکنم خیلی شدتش کمتر شده و در بیشتر اوقات نکاهم از روی عوامل بیرونی برداشته شده و میره سراغ اینکه کی یهش توجه کردن یا چه فرکامس هایی و فزستادم که از ریشه و اساسش وارد زندگیم شده

    یا مثلا باوری مثل اینوه هر زمانی اسم فروش روی وسیله ای که داری بیاری اون وسیله براش اتفاق بدی رخ میده و دیگه باید بفروشیش .از زمانی که من از دوران کودکی تا ب الان اینو شنیده بودم واقعا این باورو داشتم و فولادین شده بودی توی ذهن من .

    ولی از زمانی که توحید و دارم ذره ذره درک میکنم که تنها قدرت جهان رب و ما خللق خلق زندگی خودمون هستیم دیگه ترس و نگرانیم نصبت به این موضوع خیلی کم شده و اصلا باورش داره پاک میشع .

    و یا این نگاه و باور که هر جا باید بری حتما وسیلتو باید قفل کنی تا دزد اینونبره.و من هرحا میرفتم مداک ماشینو زیر صندلی میزاشتم یا وقتی میرفتم شهر جدیدی همش توی بازار دستم توی جییم بود ک نکنه یکی گوشی منو ببرع و وقتی توحید و درک کردن واقعا اصلا دیگه این باورهلی مخرب کم رنگ شدن توی ذهنم و این باور جایگزین شد که هر ادنی که ب پستمن میخوره شبیه ب من و ادم مناسبیه مگر باورن بد باشه. کا واقعا ادم نامناسبم ب پستم میخوره.

    استاد واقعا دوست دارم از صمیم قلبم در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید که هر لحظه با فایل هاتون مارو بیدارمیکنید سپاس گذارمازتون 1403.04.25

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: