توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 8

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2655 روز

    سلام استاد جانم

    یادم میاد اساتیدمون میگفتند جدیدا علم روانشناسی پی برده که حتی افسردگی می‌تونه ژنتیکی منتقل شده ، و یه سری ها از کودکی مستعد افسردگی هستن ..

    کاش این دانشمندان محترم یکم در مورد قوانین ذهنی ،قران ،فرکانس تحقیق میکردن

    چقدر من این فایل‌های توحید عملی رو دوست دارم هر وقت کم میارم، کنترل ذهنم از دستم خارج می‌شه 8 تا فایل آرامش در پرتو الهی رو که جدا توی پوشه گذاشتم گوش میدم و همیشه آرامش از دست رفتم بر می‌گرده منو پرت می‌کنه به زیستن در لحظه حال

    دیشب با همسرم صحبت می‌کردم که اهمال کاری تو خونواده ما یه چیز ژنتیکیه همه می‌دونن یه سری کارا باید انجام بدن ،ولی انجامش نمیدن عین یه مرداب که توش گیر افتادن و شاخه‌ای هست ازش بگیرن و خودشونو بالا بکشن، اما تزشون اینه که فعلاً که همینجوری وایستادیم و فرو نرفتیم ، بزار همینجوری باشه

    امروز متوجه شدم این ذهنیت و باور کفر بود در ذهنم.

    اما ذهن جدیدم رو با آموزشها ی شما چند ساله اینطوری تربیت کردم که ،مواجهه من با این ارثیه خانوادگی اینه« طبق آموزش‌های دوره عزت نفس» هر کاری لازمه, تلفنی لازمه, اقدامی لازمه که باید طی یک روز انجام بشه رو همون روز انجام میدم حتی اگر وسط گوش دادن به یک فایل یادم بیاد که باید به تماس ضروری می‌گرفتم فایل استپ می‌کنم و کارم رو همون لحظه انجام میدم و اصلا به حافظه ام اعتماد نمیکنم که حالا باشه یادم میمونه و.. ،تمام تلاشم رو میکنم که به کار های که اول صبح تو یاداشت گوشیم نوشتم برسم و آخر شب تیک شون زده شه

    و اتفاقاً دیشب از همسرم می‌پرسیدم،از دید تو که از بیرون نگاه می‌کنی آیا مثل اعضای خانواده ام اهمال کارم ،جوابش این بود که به هیچ وجه ،ذره ای این اهمال کاری تو شخصیت ت نیست ،(خدارو شکرت)

    خدا رو شکر که تونستم از این تضادی که خیلی ازش فراری هستم تو ذهنم اهرم رنج و لذت مناسب ش رو جایگزین کنم

    یا اینکه تو خانواده ما این باور هست که زن های طایفه ما خیلی غیرت دارن و اجازه نمیدن هیچ کی بهشون زور بگه ،و هر کی باهاشون ازدواج کنه زن سالاریه بیشتر ،من اینو اینطوری تو ذهنم ساختم که ما ژنتیکی عزت نفس داریم و این باور خیلی بهم کمک می‌کنه که زیر بار حرف زور نتها همسرم که هیچ احدی نرم،

    این باور رو هم دارم که ما کرد ها زیر بار حرف زور نمی‌ریم ،مسلما این باور جامعیت نداره ولی به من کمک می‌کنه

    به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟

    در روند انجام کارم خیلی از اطرافیان،همکارانی که در حوضه فعالیت من مشغول هستن ،می‌شنیدم که تو شهر ما قدرت مانور ت خیلی کمه ،بایدحتما بری مرکز استان ،اونجا دریایی واسه خودش ،اینجا شرایط مالی همه خوبه کسی کار نمیکنه

    من اینواوایل کارم باور کردم که تو شهر خودم کار برام خیلی سخت شد

    و طبق همین باور العان بیشتر در مرکز استان مشغول فعالیت هستم و باور کردن این صحبت ها و باور کمبود نیروی کار باعث شده بیشتر در رفت و آمد بین شهر خودم و شهر های اطراف باشم و اینکه کلا به این فک کنم که مهاجرت کنیم بریم مرکز استان

    دیدم یکم کارم مشکل شدو میخواستم تو شهر خودم هم فعال باشم ، نشستم فک کردم ،از خودم سوال کردم و نوشتم و نوشتم وجواب‌های مناسب اومد

    رفتم اداره میراث و با باور مناسب یک لیست کامل از کلی هنرجو در رشته خودم پیدا کردم و خیلی راحت کارمو انجام شد در حالی که پیدا کردن تک تکشون با باورهای نامناسب مثل سوزنی تو انبار کاه بود

    البته هنوز مهاجرت به قوه خودش باقیه ،و دوست دارم برای اولین بار تو زندگیم قدمی رو در راستای بهبود شرایط زندگیم ،کم کردن از وابستگی هام و باور ارزشمند م انجام بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  2. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    ای جانم درود استادعزیزم ومریم مهربانم

    وهمه دوستان عالیم

    خدایاشکرت بازهم روزی سرشارازعشق وآگاهی که

    می توانم گوش کنم ووقتم رابه نحواحسنت باکلام شیوای استادم سپری کنم.

    وقتی باشماشروع کردم آرام آرام تغییرات رادیدم ونتایج عالی یکی پس ازدیگری چون همین باورتوحیدی شمابذریکتاپرستی رادروجودم کاشت وهمان خداوندبودکه مرابه سمت شماهدایت کرد.

    من هرروزبذررادرتمام وجودم تجلی دادم ورشدبه سمت آگاهی واینکه همه چیزرابه خدابسپارم وآرام شوم ودراین چهل وچندسالی که ازعمرم گذشت وجزشنیدن خرافات ویاوه گویی هاچیزی درمغزم رسوخ نکرده بودوبی هدف به زندگی ادامه دادن وفکرمی کردم زندگی همین است .

    امابایک تلنگر،یک نگاه وعمیق گوش جان سپردن به یک شخصی که خداوندواردزندگیت می کندوکن فیکون می شودتمام باورهای چندساله ات وتوشروع می کنی به پاکسازی ذهن وباورهایت به هرقیمتی، فقط می خواهی آرامش راباتمام وجودت احساس کنی چیزی که اصلا برایت قابل باورنبودامابه لطف خداوندواستادم من تابوهایی راشکستم که هرکسی جرات آن رانداشت، ازافرادی فاصله عمیق گرفتم که متوجه شدم از کامنت های دوستان خودم دراین سایت طلایی که نمی توانند دل بکنندازبعضی شرایط، افرادووابستگانشان وبه همین دلیل تغییرات زیادی نکرده اند.

    امامن دیگرنمی خواستم مثل گذشته زندگی کنم چه دستاوردی داشتم که باآنهاادامه دهم چقدرامروزتغییرات خودم رامدیون خدایی می دانم که مراازهمه تعلقات مادی وانسانی دورکرد،بیشتر رفت وآمدهای خانوادگی که اکثرا

    می بینم به خاطرمسائل مادی است که منتظراین هستندچیزی به آنهاتعلق بگیرد وهمین باعث شرک

    می شود،وقتی استادازآزادی درتمام زمینه هاصحبت می کنند درک من بیشتروبیشترشدکه چه بیان طلایی ارائه می دهندومن هرروزخودکفاترشدم درتمام زمینه هاچون خدایی داشتم کنارخودم که باتکیه بهش تمام ترس هاونگرانی هاتبدیل به یک آرامش عمیق شدندوهرروززندگیم زیباوزیباترشدچون ذهنم راهروزبارورکرده ام ازکلام به کلام استادم .

    راهش راپیداکرده وهرروزدرس می آموزم ازمحضرایشان وچقدرخداوندبسترعالی برایم فراهم کرده است تاهرروززندگیم راباکیفیت ترکنم خدایا بی نهایت شاکروسپاسگزارم…….

    هیچ ژنتیکی درکارنیست همه چیزراخداونددراختیارمان قرارداده واین بستگی به من داردکه می خواهم چطورزندگی کنم وهرروزرشدوپیشرفت عالی داشته باشم ،دوره ای راخریداری می کنم بایدتمام وجودم راآماده دریافت آگاهی کرده وهرروزباعملکردم اززندگی لذت ببرم نه اینکه وقت طلایی ام که خدواندبرایم درنظرگرفته به بطالت بگذرانم همه چیزمنم .

    دردوره قانون سلامتی تابه امروزچقدربدنم عالی شده وعضلانی،دورکمرم ده سانت کم شده ،قندخون وهمه چیزعالی شده این همه نتایج دیگردنبال چی وکی باشم بایدادامه دهم بایددنبال خوشبختی باشم ،یک عمردرگیرحواشی به قولی تااااااامام ،خداهم خسته شده بودازاین ندانم کاری های بیهوده ،راه نشانم داددیگربستگی به من داردکه راه مستقیم وبااستادبودن وعملکردیاهمان مریم داغون وناآگاه گذشته تفاوت زمین تاآسمان می شود،واااای بعضی وقتهامی گویم میلیاردهابه من بدهندنمی توانم به گذشته برگردم یعنی من چطورزندگی کرده ام زندگی نبوده همه اش زجروناراحتی ولی بازهم خداروشکربابت الان ،استادوقتی می گویم خدافرشته نجات برایم نازل کرده اغراق نکرده ام قانون ژنتیک رابهم زدی ورفت

    فقط باخدابودن وخودرامجهزبه سلاح دریافت هرروزآگاهی ازشمایعنی خوشبختی محض، الهی

    شکربابت وجود گرانبهاوارزشمندتان درتمام زوایای وجودی وزندگیم که لبریزکرده ای ازمعجزات خداوند.

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، عاشقتونم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    هدیه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1244 روز

    به نام خدا

    سلام به بهترین استاد دنیا

    سلام به همگی

    خدای من چه تصویر زیبایی میبینم چقدر زیباست

    دوباره فایلی رو گذاشتید که باید میشنیدم و به راحتی جذبش کردم

    خب بریم سراغ سوال

    خووب که فکر میکنم یکی از تجربه های من برای زمانی که دوره ابتدایی بودم و به شاگرد اول کلاسمون نگاه میکردم میگفتم منم دوست دارم شاگرد بشم ولی نمیشه چون این باباش معلمه بهش کمک میکنه خب معلومه که باید اینقدر زرنگ باشه اگه بابای منم معلم بود منم عالی بودم بعد به اون یکی نگاه میکردم که چرا شاگرد دومه با اینکه باباش هم معلم نیست گفتم چون با شاگرد اوله دوسته برا همینه

    و این طرز فکر باعث میشد هیچوقت جایزه ای نبرم همیشه به اونا حسودی کنم و با معلما درگیر بشم که چرا انقدر به اونا اهمیت میدن و بعد از مدرسه تا به خونه برسم و کفشارو در نیاورده از ناعدالتی ها بگم که آره چون اونا زرنگن کسی مارو آدم حساب نمیکنه ! و با عصبانیت و سرو صدا که اینا فلانن و بهمانن و مامانم بنده خدا رو میکشوندم به مدرسه که اعتراض کنه !!! میدونی نتیجه ای هم نداشت هر سال که میگذشت اونا بهتر و بهتر میشدن و من وضعیتم تغییری نمیکرد و فقط داشتم خودمو داغون میکردم

    خواهرم بهم می گفت تو چرا باید خودتو مقایسه کنی تو که تلاشی نمیکنی پس نتیجه هم همون میشه بشین بخون به جا این حرفا !

    و مامانم مثال هایی آورد که ببین اونا تو چه شرایطی تونستن پس تو هم میتونی

    و من این حرفارو گوش میکردم و درک نمیکردم

    تا اینکه کم کم به خودم اومدم!

    خوب فکر کردم اینکه اون یکی دوستم با اینکه باباش معلمه ولی درساش عالی نیست اینکه اگه درس بخونم میتونم به همه ی سوالا جواب بدم و این جایگاه شاگرد اول فقط مخصوص یک نفر نیست من نمره ی خودم رو دارم

    و دیگه تو ذهنم بزرگشون نکردم دیگه به این فکر نمیکردم که وای اینا چقد مخن اینا یه قدرتی دارن (به علاوه موارد بالا فکر میکردم اینا ذاتاً زرنگن) فهمیدم که زیاد درس میخونن

    و هیچ ربطی به این چیزا نداره فهمیدم که اگه منم بخونم میتونم

    و کلاس ششم درسام خیلی خوب شد

    هفتم معدلم 20 شد من شدم شاگرد اول تا ششم نمره ای نبود و خیلی خوب و اینا بود ولی هفتم من معدل کلم 20 اون یکی 19.98.و اون یکیش 19.95

    یعنی من درسام از اون دوتا که همیشه عالی بودن بهتر بود

    سال هشتم و نهم هم همین طور شد

    و خیلی خوشحال بودم فکر نکنم تو کل دوران مدرسه راهنمایی کسی تونسته بود بیست بشه و من به این رسیده بودم تو مدرسه معروف بودم به اینکه این خیلی باهوشه معلما و مدیر چقدر دوستم داشتن و من میشدم معلم دوم

    در واقع من داشتم همه اون رویاهای بچگیم رو زندگی میکردم

    و اینکه چطور تونستم این شرک رو از بین ببرم باید بگم که کم کم تغییر ها شروع شد یادمه کلاس پنجم که بودم میرفتم نمازخونه و اونجا سوال میپرسیدن و من همیشههه تنها کسی بودم که جوابارو میدونست میتونم بگم در 99درصد مواقع و اون سال کلی جایزه بردم جزء سی قرآن رو حفظ کردم و برا اون هم بهم جایزه دادن و شاگرد اخلاق کلاس شدم به نظرم این نتایج باعث شد اعتماد به نفسمو به دست بیارم و بگم من میتونمم با خودم صحبت میکردم و برای خودم دلیل میاوردم که ببین اینو تونستی پس میشه و وقتی تو وارد مسیر درست میشی خدا خیلی خوب کمکت میکنه سال شیشم معلممون بر خلاف معلمای گذشته که از همون اول سال فقط به شاگرد زرنگا توجه میکردن اومد به هممون انگیزه داد همه پیشش یکجور بودیم و بهمون میگفت کسی چیزی کم نداره

    و خواهرم که چقدر باهام حرف میزد تابستون بود و اون تابستون یکی از بهترین فصل های عمرم بود خواهرم عربی بهم درس داد و اون تابستون کلی حرف های انگیزشی

    و من حالا به جای اینکه با اون دوستای همیشگیم که میگفتیم فلانی چون باباش معلمه زرنگه و کلی حرفای منفی دیگه، اومدم به حرفای خواهرم گوش دادم و اون شد دوست صمیمی من به جای ورودی های منفی ورودی های مثبت جایگزین شد از طرفی خودم دیگه به اونا فکر نمیکردم تمرکزم رو گذاشته بودن رو خودم و میگفتم من بتونم و هر روز حرفای خوب به خودم میگفتم که تو میتونییییی و کوچک ترین موفقیت هایی که به دست آورده بودم رو مرور میکردم همه ی جایزه هایی که کلاس پنجم گرفته بودم رو یه جا جمع کرده بودم و نگاشون میکردم

    و همه ی اینا دست به دست هم داد تا من باورکنم که میتوانم شاگرد اول بشوم و استاد هم که همیشه میگه هر چی رو که تونستی باور کنی میتونی به دستش بیاری

    خدای من استاد عزیزم خیلیییییی ممنونم بابت این فایل بی نظیررررر

    خدا نگه دارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  4. -
    پینار گفته:
    مدت عضویت: 1949 روز

    سلام استاد عزیزم ممنونم از تصاویر زیبایی که مریم جان در ابتدای صحبت هاتون گذاشتن و چقدر لذت بخش همین تصاویر حاکی از این هستند که آیا کسی جز قدرت پروردگار میتونه این همه زیبایی رو خلق بکنه اونوقت با علم و آگاهی از اینکه این جهان هستی و همه چیز رو و خود مارو از کوچکترین قسمت بدنمون تا کل اون رو همین خدای بزرگ آفریده به سراغ خرافاتی که برچسب علم روش میزارن برای اینکه مردم راحت تر باور کنند میبرند ممکنه دوستان بگند که خوب اگر ژنتیک دروغه و‌نمیتونه روی زندگی ما تاثیر بزاره پس همین که ما بر اساس ژنتیک پدر و‌مادر و اجدادمون بدنیا میایم از لحاظ شباهت این رو چی میتونید کتمان کنید پس اینکه میتونه مسایل دیگه هم ژنتیک باشه میشه درست باشه اما من میخوام بگم نه دوستان عزیزم خداوند هر کدوم از ما انسان هارو با خلق و خوی متفاوت و در نهایت خواسته های متفاوت و با اراده بدنیا آورده و هیچ چیز نمیتونه بالاتر از این باشه که خداوند برای هر کدام از ما سرنوشتی رو قرار میده که خودمون بر اساس اراده انتخاب بکنیم همین طور که از یک‌پدرو مادر ناشنوا فرزند سالم بدنیا میاد ژنتیک آخرین ‌و جزیی ترین مساله میتونه باشه در زندگی ما دوستان وقتی ما انسان‌ها خلق میشیم بر اساس شرایط اجتماعی و فرهنگی که پرورش پیدا می‌کنیم باورهایی رو چه با گفتار در خانواده چه با دیدن اون در بیشتر اوقات به خورد ما می‌دهند و ما به این باور میرسیم که این ژنتیک هست و قبول می‌کنیم در صورتیکه اگر آگاهانه فکر کنیم و هر چیزی رو که باور کردیم اجازه ندهیم در ذهنمان باقی بماند و آنها را از ذهنمان بیرون ببریم به وسیله قدرتمندترین و با ارزشترین چیزی که خداوند به همه ما انسان‌ها عطا کرده قدرت ذهن و تخیل میتوانیم باور کنیم آنها. را تصور کنیم و به آنها برسیم هر چیزی رو اگه بخوای باور کنی دقیقا همون موضوع وارد زندگی شما میشه و دقیقا حق باشماست درسته و اتفاق میفته من از زمانیکه اون صحبت های استاد که در مورد چشم زخم هست رو شنیدم که حدودا پنج سال پیش میشه از کانال تلگرامیشون به این نتیجه رسیدم که هیچ وقت خدای بزرگ اراده زندگی ما رو بدست آدم‌های دیگه نمیده که به راحتی بتونند با نگاه کردن به زیبایی های زندگی ما خوشبختی مون اون رو چشم بزنند و از بین ببرند و از همون موقع به بعد هم هر اتفاقی رو ربط ندادم به این موضوع که فلانی چشم کرد فلانی دید و اتفاقا چقدر کم و معدود اتفاق های عجیب غریب برام میفته و هر چیزی هم که بشه دلیل اصلیش رو‌خودم میدونم و کوتاهی خودم ولی متاسفانه تقریبا نود و نه درصد آدم‌هایی که میبینم کاملا به این موضوع اعتقاد دارند و ترس دارند یعنی شرک مطلق هر چقدر براشون دلیل و استدلال میاری نمیتونن باور کنند و هر روز زندگیشون درگیر چنین مسایل خرافی و احمقانه ای هست از دکتر مهندس استاد دانشگاه تا یک آدم بی سواد هیچ فرق نمیکنه و چقدر اصرار می‌کنند به اینکه نه ما درست میگیم و چقدر دلیل میارند که همه دلیل هاشون به راحتی نقض میشه و من به این نتیجه رسیدم که بیشتر آدم‌ها دوست دارند خرافاتی باشند و لذت میبرند از این موضوع از اینکه مسایل زندگیشون رو بندازن گردن دیگران خوب ژنتیک هم همینه هیچ فرقی نمیکنه من تمام خصوصیاتی که در وجودم هست نه در خانواده پدری و نه مادری میبینم ولی بشدت بعضی از افراد اصرار دارند به من بقبولونند که این رفتارت این استعدادت به پدرت رفته به داییات رفته در صورتیکه این طور نیست من یک سری از این خصوصیات رو در خودم پرورش دادم آگاهانه قبلا خبری از این خصوصیات نبود ولی اطرافیان بشدت دوست دارن ما رو به ژنتیک ربط بدن و هر چیزدیکه ای که ثابت بکنند ربطی به اراده و خواست خودت نداره و مربوط به دیگرانه و تو فقط یه کپی کننده هستی حالا این میتونه هم خصوصیات بد باشه هم خصوصیات خوب فرقی نمیکنه و چقدر راحت ذهن همون لحظه می‌خواد این حرف و باور کنه و چقدر راحت تو رو قانع میکنه اما دوستان بیاید از این نعمت ارزشمند در جهت سود و منفعتمون بهره مند بشیم نه در جهت ضررمون بیاید هر چیزی رو‌که حتی اگه هزارم نفر هم ثابت کردن اگه به ضررمون بود قبول نکنیم و فقط به راه خودمون ادامه بدیم همون طور که ناپلئون هیل هیچ وقت باور نکرد که پسرش ناشنواست از همون لحظه تولد با اون مثل یک آدم عادی رفتار کرد اونو مدرسه عادی فرستاد یعنی دیگه از این خارق العاده تر میتونه باشه و بعد از سال‌ها به راحتی پسرش تونست بشنوه و چونکه از اول پدرش روی قدرت تکلمش کار کرده بود مثل انسان های عادی تونست صحبت کنه و کلی کارهای ارزشمند کرد انقد راحت روضه هایی که براتون با هر برچسبی میخونند رو باور نکنید و خودتون رو بی تاثیر ندونید شما تاثیر گذارترین فرد در زندگیتون هستید طوری که میتونید یک انسان دیگه از خودتون بسازید که همه بگن این به کی رفته چقدر همه چیش خوبه بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    هادی قره قانی گفته:
    مدت عضویت: 1909 روز

    به نام خداوند خالق و هدایتگرم.

    استاد عزیز و دوستان بی نظیرم، سلام گرم من را از روستای بی نظیر و زیبایم در جنوب استان اصفهان که برای سپری کردن اوقات فراغت آخر هفته به آن آمده ام و یکی از خوش آب و هواترین نقاط ایران زیباست، پذیرا باشید.

    الهی شکر بخاطر وجود شما استاد نازنینم بخاطر آموزش این آگاهی ها و بخاطر این درک از توحید و هدیه کردن این فایل به ما.

    یکی از زیباترین جملات و آیه های قرآنی که برای اولین بار از زبان شما شنیدم این بود که : « پیرو آیین ابراهیم باش، که او موحد بود و مشرک نبود.»

    همانطور که در فایل های توحید عملی قسمت های قبل گفته اید، حضرت ابراهیم هم بصورت تکاملی به این توحید رسید. این فایل شما تکمیل کننده فایل های اخیری بود که بصورت هدایتی طی روزهای اخیر از شما گوش می دادم. سری فایل های توحید عملی، که امروز هم قسمت 8 آن منتشر شد.

    بنظر من یکی از پایه ای ترین و اساسی ترین فایل ها برای هر فرد برای ساخت یک زندگی، رسیدن به موفقیت و … و هر آنچه که بخواهید، مجموعه فایل های «توحید عملی» است که کمک زیادی به من در ارتباط با درک قوانین هم کرده است.

    استاد عزیز واقعا هر آنچه که در زندگی شخصی و کسب و کارم به آن رسیده ام و موفقیت هایی در آن بدست آورده ام و یا چیزهایی که بدست نیاورده ام مربوط به «توحید» و نقطه مقابل آن «شرک» بوده است.

    چه باورهای مخرب و شرک آلودی که داشته ام و به لطف آشنایی با شما و کار کردن روی خودم آنها را برطرف کرده ام و باورهای مخرب دیگری که در حال کار کردن روی آن ها هستم.

    قبل از آشنایی با شما در ارتباط با ثروت باورهای غلط بسیاری داشتم که حتی با وجود کار کردن روی خودم مدت ها در گوشه ذهنم هم با نجواهایش و ارتباط دادن آن به باور های غلط قبلی سعی در کنترل من دارد.

    یکی از این باورها « ثروت موروثی» بود که فکر میکردم فقط کسانی ثروت مند می شوند که اجداد ثروتمندی داشتند.

    با کار کردن پیوسته و مداوم روی خودم و افکارم توانستم الگوهای متضاد و مخالفی را در این ارتباط به ذهنم ثابت کنم.

    به ذهنم نشان دادم که می توان در خانواده ای فقیر بزرگ شد ولی به ثروت زیادی رسید و مثال های زیادی را پیدا کردم.

    همچنین مثال های زیادی هم برای اثبات به ذهنم نشان دادم که افراد زیادی هم بودند که خانواده های بسیار ثروتمندی داشتند ولی خودشان در فلاکت و فقر به سر می برند.

    ودر نهایت به این نتیجه رسیدم همه چیز به خودمان و باورهایمان بر می گردد.

    استاد مثالی که در ارتباط با ثروت و گسترش آن حتی در روستاها اشاره کرده اید را کاملا درک کردم و به آن رسیده ام. در روستای کوچک ما هرروز شاهد پیشرفت آن در همه جنبه ها هستم و میبینم که چه ویلاها و مجموعه های توریستی بی نظیری بوجود می آیند و همه این پیشرفت ها نشان دهنده گسترش ثروت و فراوانی است.

    در فایل «توحید عملی» قسمت 7 که مدت ها پیش منتشر شده بود به این نکته اشاره کردید که: افراد به گونه ای که می خواهند، می شنوند.

    و چقدر این جمله در ابتدا قبول کردنش برایمان سخت هست ولی کمی که فکر می کنیم میبینیم همه تجربه آن را داشته ایم.

    یکی دیگر از باورهای شرک آلود دیگری که داشتم و خداروشکر در حال بر طرف کردن و تسویه همیشگی آن هستم «وام گرفتن » هست. امتیازی گول زننده و شرک آلود که بغیر از این، چه انرژی های منفی و مخرب دیگری را در پی دارد و قانون تکامل را هم نقض می کند.

    برای گرفتن وام به عوامل بیرونی زیادی قدرت را می دادم و متوجه این شرک نبودم.

    اما بعد از تصمیم برای پرداخت همه وام هایم درهای زیادی از طرف خداوند برای تسویه آن باز شد و به لطف خدا در مراحل آخر برای تسویه کامل آن هستم. وقتی متوجه این شرک شدم تصمیم را برای برطرف کردن آن گرفتم و متهعد شدم که اگر پولی هم بخواهم فقط از خداوند می خواهم. و واقعا خواستم و بی منت بیشتر از آنچه خواستم بخشید و الان تنها قدرت را متعلق به او می دانم.

    استاد عزیزم بعد از این تصمیم احساس می کنم که نگاه توحیدی بهتری پیدا کرده ام و حواسم بیشتر به اتفاقات اطرافم هست تا نکند دوباره در دام شرک ورزی بیفتم و قدرت را بغیر از خدا بدهم.

    از شما یاد گرفتم که فقط با نتایج باید در رابطه با اتفاقات و موضوعات صحبت کرد، خدا را بابت این نتایج که هر روز بیشتر و بهتر می شوند سپاسگزارم.

    بابت این فایل عالی و آگاهی بخش بی نهایت سپاسگزارم.

    در پناه الله یکتا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    علیرضا باقری گفته:
    مدت عضویت: 2104 روز

    سلام ب استادِ جان و موحد خودم

    سلام بانو شایسته عزیز

    سلام دوستان هم فرکانسی

    استاد من پدرم یه انسان بی ریسک و بدون حرکت مثبتی بوده تو زندگیش

    مثلا یه زمینی داره ک از سال 85 شرکتشون قطعه بندی کرد و اینو بهش داد ینی ب همه پرسنل داد

    ساااالهاست اون زمینو نه ساخته نه فروخته و نه هیچ کار دیگه ای

    من تا قبل از آشنایی با قوانین جهان هستی مث پدرم بودم

    فکر میکردم منم باید مث پدرم باشم مث اون باید منزوی و بدون رسیک پیش برم تا گربه شاخم نزنه

    اما…

    یا از بچگی خانوادم ب من گفتن تو هیچی نمیشی

    تو آیندت معلوم نیس چی میش تو زنو بچه نمیتوتی راه ببری

    اما…

    یا میگفتن تو باید کارمند بشی ما طایفمون تو یه شرکت مشغول بودن و هستن 18 نفر از خانواده پدری و مادری من تو اون شرکت مشغولن

    ب منم میگفتن باید توام بری پیش داداشت پیش پسرعموهات اونجا مشغول بشی

    اگ نری گشنه میمونی کار نیس

    فلانیو ببین رفته اونجا ماشین داره خونه داره

    اما…

    یا میگفتن تو آدم ولخرجی هستی تو پول نمیتونی جمع کنی نمیتونی پس انداز کنی

    اما…

    اما سخت بود،سخت بود تغییر باور تغییر حرفایی ک از بچگی شنیدی

    ژنتیک من این بود ژنتیک من اینجوری بود

    باور کرده بودم…

    راهی نیس چاره ای نیس

    آقا علیرضا ژنته دیگ ژن ک قابل تغییر نیس باید بسوزیو بسازی

    کنار بیا با این مسئله

    اما…

    اما من از زمانی ک با خدای واحد با رب عالمین فرمانروای جهان با استاد خوبم آشنا شدم

    در تلاش بودم با عمل توحیدی با شرک نداشتن با تغییر باورهای شرک آلود ک از بچگی تو ذهن من فرو کردن زندگیمو جوری ک خودم میخام و بهم کمک میکنه تغییر بدم

    ب لطف الله یکتا و با رهنمایی شما استاد گران قدرم تونستم ذره ای تغییر ایجاد کنم

    چون این باورها ریشه کرده تو من

    با اجازه از استاد عزیزم یه درخاستی از دوستانم داشتم در مورد تغییر یه باور بنیادین ب من کمک کنن

    اون باور اینه:

    من تلاش میکنم کار میکنم و زحمت میکشم همین ک میخاد یه پولی بیاد دستم احساس میکنم از اون پول بدم میاد یا بهتر بگم اون پولو دوست ندارم

    ترمز من تو این باور کجاس؟

    استاد خوبم من سالهاست عضو این خانوادم اما کم کامنت نوشتم

    ممنونم ک هستین ممنونم ک بی دریغ از ته دل ب ما آموزش میدین

    دوستان نارنینم از شماهم پیشاپیش سپاسگذارم بابت تمام کمک هاتون

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      احسان و حدیثه گفته:
      مدت عضویت: 3160 روز

      سلام دوست عزیز

      خیلی خوبه که تصمیم به تغیر باورهات گرفتی

      بهترین نسخه برای تغیر باورهای مالی کار کردن روی دوره ثروت یک استاده .

      اگه خریداری نکردین در اولین فرصت تهیه کنید اگر شرایط خرید ندارید با قدرت بیشتری فایلهای رایگان رو گوش کنید و سوالهاتون رو توی عقل کل جستوجو کنید دوستان جوابهای فوق العاده ای اونجا دادن

      امیدوارم موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی اصغر انصاری گفته:
      مدت عضویت: 1104 روز

      سلام

      وقت همگی بخیر و شادی

      در دوره های روانشناسی ثروت ، استاد بطور کامل در این خصوص صحبت میکنند.

      اما در فایلهای رایگان (چگونه درآمد خود را در عرض یکسال سه برابر کنیم ) هم در مورد مهمترین باور خودشان نیز اشاره میکنند.

      توصیه ای که می تونم کنم اینه که این سه تا فایل رو بصورت مکرر گوش کنید.

      موفق و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    Ramezani گفته:
    مدت عضویت: 2270 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام و درود با استاد توحیدی عزیزم

    و دوستان گل همراه همیشگی

    استاد وقتی داشتم فایل رو میدیدم با خودم فکر میکردم که منی که تمام شبکه های اجتماعی رو قطع کردم و تقریبا رابطه ی خاصی باکسی هم ندارم و توی یه محیط ایزوله هستم که دارم روی خودم کارمیکنم بازززززهم نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و عوامل بیرونی رو تا جلیکه امکان داشته بستم هااااا

    اماااااحریف ذهن خودم نمیشم!!!!!!!

    سعی کردم ورودی متفی نداشته باشم تا جایکه امکان داره امااااا همین ورودیهاو باورهایکه سالها شنیدم رو نمیتونم جم و جورش کنم خخخخخ

    چه برسه که ورودی منفی جدیدم برسع بهم….

    اصلا آخرین کسی کع فکر کنم خبری رو شاید بشنوه راجع به همه چیز توی فامیل و آشناهامون فکر کنم منم خخخخ

    واسه همینه که فکر کنم کسی باهام حال نمیکنه رابطه داشته باشه چن بارهاااااا شنیدم که نزدیکانم گفتن که من انگار ازپشت کوه اومدم هیچی نمیدونم چن هروقتم بهم میگفتن یه خبری رو و من نمیدونستم میگفتن بابا تودیگه انگار توی این جامعه نیستی اصلاااااا

    قبلا اینچیزارو بهم میگفتن الان دیگه چندماهی میشه که قدم ها رو شروع کردم دیگه همینم بهم نمیگن اصلا دیگه حتی بهم زنگ هم نمیزنن

    خخخخ فکر کنم کلا منو از فکر و زندگیشون انداختن بیرون خخخخ

    چن مث اونا با کلاس و به روز نیستم که اونا خودشونو به روز میکنن که از جامعه عقب نمونن!!!

    بقول مریم جون فکر میکنن من آدم فضایی هستم !!! خخخخ

    خیلی دورشدم ازشون با اینکه خانوادم هستن.

    خدارو هزران مرتبه شکر ،،،منکه راضی هستم.

    چی بگم ازین تغیر که چند روزه دارم فایل قدم 4رو درمورد تغیر گوش میدم که چقدر هنوزم ذهنمون مقاومت میکنه درمورد تغیر!!!!

    چی بگم ازین شرک که چقدر ررررررمخفی هست!!!!

    استاد من سیده نیستم ولی بشدت قاطی بودم قبل از اشنایی باشما خخخخ

    اصلا کسی جرات نمیکرد بامن حرف بزنه!!

    حرف زدن معمولی که داشتم لحنش با دعوا بود!!!

    مثلا کسی ازم سوال میپرسید با تَشر جواب میدادم و خیلی این جمله رو بعدش میشنیدم که:!!!!!

    خوب چرا دعوا داری!!!!خخخخخ

    خیییلی قاطی بودم استاد ….‌

    اما الان اینقدر تغیر کردم که خودمم باورم نمیشه من یکروزی اونجوری قاطی میکردم.

    اصلا منو آرامش !!!برای خودمم باور نکردنی بود!!

    الان اینقدر آرومم و با آرامش صحبت میکنم.

    هرچند هنوزاول راهم و خیییلی جای کار دارم…..

    درمورد ژنتیک هم چندنفر ازخانوادم دیابت دارن منم فکر میکردم علائمش رو دارم دیگه!!!!

    به همه هم میگفتم که منم قند دارم!!!!

    بعد ازم میپرسیدن قندت چنده؟؟؟؟نمیدونستم!!!خخخخ

    تا اینکه رفتم آزمایش دادم چند بارررر و قندم خوب بود…..

    نرمال و معمولی بودم….

    به همین راحتی پذیرفته بودم چن خانواده ی پدریم تقریبا همشون داشتن خانوادمم داشتن فکر میکردم خوب منم حتما دارم دیگه!!!

    واقعا همه چی رو ذهن ما میسازه!!!!

    درمورد شرک هم که بزرگترین پاشنه ی آشیلمه دیگه!!!

    بهتر شدم یه وقتایکه که یادم هست آگاهانه خودمو اصلاح میکنم امااااابیشتر وقتا نا آگاهانه اس!!!

    خییییییییییییییییییییییییییلی باید روی خودم توی این زمینه کار کنم.

    دارم روی این مورد کار میکنم که قدرت رو از ادما بگیرم و بدم به خدا..

    یه جاهایی موفق بودم ولی خیییییلی جاها نه!!

    این باور توحیدی خیلی بهم ارامش میده که :

    من خالق100درصد زندگی خویشم

    دیگه بقیه ش تمرینه که باید بکنم و در عمل ببینم چقدر این جمله رو باور کردم.

    این جمله هم واقعا شمشیر دولبه اس که:

    هر چیزی رو که باور کنی همون برات اتفاق میوفته

    اما جنبه ی مثبتش خییییییییلی کمک کننده و سازنده اس

    و خیییییلی قدرت به ادم میده

    آرامش میده که چه قانون باحالیه که،،،،

    هر چی رو من باور کنم همون برای ذهنم درسته و اجراش میکنه توی زندگیم…

    اونوقته که میفهمم واقعا ما خالق زندگی خودمونیم و همع چیز رو خودمونیم که داریم خلق میکنیم….

    جمله ی بالا رو ثابت میکنه برام که خالقم.

    خدایش خیلی سخته برام ولی عیر ممکن نیست چن یه جاهایی تونستم انجام بدم …

    پس با ایمان و قدرت بیشتری باید ادامه بدم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    خدیجه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1961 روز

    بنام خداوند هدایتگر وهاب

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و اهالی سایت عباس منش

    استاد جان بابت این سری فایل‌های جدید و مخصوصاً فایل امروز بی‌نهایت سپاسگزارم، صبح که اومدم تو سایت تا چشمم افتاد به اسم فایل دلم لرزید، چون من فایلهای توحید عملی رو خیلی دوست دارم و سعی می کنم هر روز یکیشو گوش کنم تا درکم تو مساله توحید بیشتر بشه. و بخودم قول دادم حتماً برای فایل امروز کامنت بزارم.

    استاد چی بگم از شرک ژنتیک و اینکه چطور این باور شرک آلود دودمان خانواده مادری منو در هم پیچیده و کاری کرده که بیماری آلزایمر چند نسل تو خانواده شون دست به دست بشه و الان مادر من تو شرایطی زندگی کنه که مثل یه تیکه چوب خشک سالهاست روی تخت افتاده و هیچ قدرتی برای تکلم یا حرکت نداره. چرا!؟؟

    چون باور کرده بود که آلزایمر تو خانواده ش ارثیه و هیچ راهی نداره جز اینکه به این بیماری مبتلا بشه و این آزمایش الهیه. و این باور شرک آلود باعث شد که مادربزرگ، پدربزرگ، دو تا از خاله ها و دایی من، خاله ها و داییهای مامانم همه به این بیماری مبتلا بشن و سالهای آخر عمرشون رو درگیر این درد باشن و زجر بکشن.

    استاد شما همیشه میگین وقتی تو یه چیزی رو باور می کنی جهان هم کمکت میکنه تا اون باور بیشتر برات تثبیت بشه، ما هر بار که مامانم رو میبردیم دکتر اولین سوالی که ازش میپرسیدن این بود تو خانواده ش سابقه آلزایمر داره و جواب هم همیشه بله بود و حتی تیکه کلام مامان من همیشه این بود که من از مامانم هم بدتر میشم و دقیقا الان شرایطش شاید بگم نود درصد سختتر از شرایط بیماری مادربزرگم هست.

    استاد من از وقتی با شما آشنا شدم با اون درک کمی که داشتم فهمیدم که این چرخه و این ارثیه باید خشک بشه و با خواهرم تصمیم گرفتیم ریشه این بیماری رو تو خودمون بخشکونیم. و شروع کردم به متفاوت فکر کردن و متفاوت عمل کردن،

    گفتم من یه همچین ارثی رو نمیخوام،

    من میخوام سالم و شاد زندگی کنم،

    من میخوام تا وقتی زنده ام سالم و پرقدرت باشم

    میخوام مثل یه زن قدرتمند و ثروتمند زندگی کنم نه یه زن فقیر و بدبخت که همه دردهای دنیا تو وجودشه

    دیگه دلسوزی برای مامانم رو گذاشتم کنار و گفتم اگه الان اینجوریه بخاطر فرکانسهای خودشه و من هیچ کاری نمیتونم براش بکنم. استاد مامان من وقتی مادرش مریض بود صبح تا شب نگران بود و اون احساس قربانی شدن و اون حس مسئولیتی که نسبت به مادرش داشت باعث شده بود تمام کارها رو با خاله م به تنهایی انجام بدن و همه فشار روی اونا بود و دایم غصه میخورد. من و خواهرم هم قبلا اینجوری بودیم و جوری شده بود که تمام مسیولیت مامانم و تمام فشارها روی ما بود. ولی بعد از اشنایی با شما دیگه نتونستیم اینو بپذیریم و اومدیم این باورو که دختر محرم مادره و باید کارهای مادر رو دخترا انجام بدن شکستیم و طی یه سری داستانها کارها رو با برادرهام تقسیم کردیم و اون فشاره بخاطر کمتر شدن اون حس گناه و حس دلسوزی کمتر شد برامون.

    دومین کاری که انجام دادم این بود که بخاطر بدنم سپاسگزار باشم و بهش اهمیت بدم و رفتم سراغ ورزش و خدا رو شکر از همه لحاظ عالیتر شدم هم از لحاظ سلامتی و هم از لحاظ روحی

    چند وقت پیش که رفتم داروخانه مولتی ویتامین بگیرم یه آقایی اومده بود یه پلاستیک پر داروهای مختلف گرفت و من همونجا خدارو شکر کردم که اگه میرم داروخانه برای خرید چیزهایی میرم که به سلامتی بیشترم کمک میکنه نه برای فرار از بیماری.

    و الان طوری شده که من تو سن 43 سالگی کاملا سالمم و بجای اینکه مثل همسن های خودم از درد و بیماری بنالم و دنبال فلان دکتر و فلان جراحی باشم که دردامو کمتر کنم با دخترهایی که بیست سال از من کوچکترن میرم باشگاه و حتی بهتر از اونا حرکات ورزشی رو انجام میدم و لذت میبرم از شرایطی که برای خودم خلق کردم. و اینا همش از الطاف الهی و از آموزه های شماست که نپذیرفتم شرایط من باید ادامه زندگی خانواده م باشه و من میتونم متفاوت از اونها باشم و باید هر روز بهتر بشم.

    استاد چند وقت پیشا داشتم فکر میکردم به آموزه های قانون سلامتی و به یه درکی رسیدم. با خودم گفتم چیزی بنام ارث تو مبحث چاقی یا لاغری یا بیماری وجود نداره، اون چیزی که ادمها بعنوان ارث و ژنتیک پذیرفتن بخاطر اینه که افرادی که تو یه خانواده بزرگ میشن با همون سبک تغذیه خانواده رشد می کنن و طبیعیه که اونام دچار همون بیماریهای اون سبک تغذیه میشن و به قول شما اون ورودیها باعث اون خروجی میشه.

    استاد من از دوره سلامتی خیلی نتیجه دیدم ولی بخاطر مسایل مالی و شاید هم بقول شما چون برای خودم راه شکست گذاشتم نتونستم دوره رو ادامه بدم اما به خودم قول دادم اونقدر از لحاظ مالی و از لحاظ عزت نفس رشد کنم که براحتی بتونم این دوره بینظیر رو ادامه بدم و هر بار که شما رو با این اندام فوق العاده میبینم چیزی جز تحسین به زبونم نمیاد برای این ادامه دادن و استمرار و عمل به اصولی که درک کردین و این نتیجه های فوق العاده.

    استاد جان بینهایت سپاسگزار وجود ارزشمندتون تو زندگیم هستم و هر روز دارم تو زندگیم نتیجه های آموزشهای بینظیرتون رو میبینم. امیدوارم اینقدر این نتیجه ها و این معجزه ها بزرگ بشن که با افتخار بیام از نتایجم براتون بگم

    عاشقتم استاد جان و براتون بینهایت خیر و برکت از خداوند طلب می کنم،

    رَبَّنَا آتِنَا فِی ‏الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی ‏الآخِرَهِ حَسَنَهً

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    سمیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    بسم رب العالمین

    استاد عزیزم سلام

    مریم گل شایسته ام سلام

    دوستان خوب همفرکانسی سلام

    استاد ،خدا رو هزار مرتبه شکر که من با شما و این سایت بهشتی آشنا شدم و عضوی از این خانواده ی بزرگ و توحیدی هستم که هر روز در مسیر نور متعهدانه قدم برمی‌ دارند.

    من معنای واقعی باور ، یقین ، ایمان، تعهد، توحید را از زمانی که با شما آشنا شدم فهمیدم و درک کردم. و چقدر از اینکه در مسیر آگاهی هستم و هر روز ظرف وجودم بزرگتر می‌ شود احساس سرزندگی و شادابی می کنم .

    بیشتر به زیباییها توجه می کنم و هر روز به زیبایی‌ های بیشتری هدایت می شوم الان هم برای مسافرت و دیدار با خواهرم به شهر زیبای مریوان هدایت شدم

    این اصل را پذیرفته ام که برای موفقیت در هر کاری باید باور درست را به وجود آورد و تقویت کرد

    وقتی اصول را می دانی پیدا کردن مثال از آدم‌ های اطرافت که همیشه شاکی هستند و به زمین و زمان بد می‌ گویند و پیوسته اتفاقات بد را تجربه می کنند و آدم‌ های پر از آرامشی که با خودشان در صلح هستند و همه چیز باب میلشان است ، بسیار راحت است.

    در هر کدام از این مثال‌ ها به خودم نهیب می زنم که سعی کنم آگاهانه کنترل ذهنم را به دست بگیرم و خودم اتفاقات خوب زندگیم را خلق کنم.

    کنترل ذهن مخصوصا مواقعی که اوضاع روبراه نیست و هیچ چیز باب میلت پیش نمی رود ، بسیار مشکل است.

    ولی توجه به نکات مثبت و نگاه کردن به وقایع جوری که حالمان را بهتر کند، که همان تقواست نتایج ارزنده و پاداش بزرگی مثل حال خوب، اتفاقات خوب ، سلامتی، ثروت، روابط عالی به همراه دارد.

    اینها را می نویسم که لزوم بودن در این مسیر و اهمیت کنترل ذهن و توجه به زیباییها و داشتن حال خوب، برایم یاد آوری شود و هر روز متعهدانه روی خودم و باورهایم کار کنم و کسی باشم که از عمل به این آموزه ها ، نتیجه می گیرد

    خوب زندگی کنم و جهان را جای بهتری برای زندگی دیگران کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    به نام هدایت الله

    با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و تمام دوستان خوب هم فرکانسی

    الله اکبر از پرادایس جذاب و فوق العاده که زیبایی آن تمام نشدنی است چقدر تمام نمای رودخانه با فواره قشنگ‌تر شده ابرهای پراکنده سفید آسمان آبی و همه جلال و جبروتی شده برای خودش

    خدایا شکرت ویوی خونه روی آب چقدر جذاب و استاد خوشتیپ این زیبایی را تکمیل کرده اما فایل جدیدی که در نوع خودش عالی بود معنی شرک که قدرت دادن به عامل بیرونی که تعیین کننده است و قدرت دارد که قرآن هم در آن خیلی بد و قابل بخشش نیست آن را گفته

    و این باورهای توحیدی را جایگزین باورهای شکل آلود کنم و باید قدرت را به خدا بدهیم اگر باورهای خوب را درذهن خودمان نهادینه کنیم خیلی کمک می‌کنه به اوضاع خوب من که تجربه خوبی می‌توانم داشته باشم نتایج از باورهای درست من اتفاق می‌افتد و هر چیزی را که به پذیرم همان را من می‌توانم تجربه کنم

    جهان پاسخ می‌دهد به فرکانس که ارسال می‌کنم وارد زندگی من می‌کند و من هر موقع غیر از خدا به کسی دیگر قدرت را دادم شاید هم موفق شده باشم اما بعدها همان چیز را از دست دادم و دوباره آس و پاس شدم و همیشه نگاه دست من به کسی دیگر بود که کاری را برای من انجام دهد اما در اکثر خیلی ضعیف و کم این قدرت را به خداوند در بعضی موارد می‌دادم کاملاً پایدار بود و ارزش آن غیر قابل تصور بود خیلی هم موفق‌تر بودم

    استاد خیلی خیلی ممنونم واقعاً سنگ تموم گذاشتی به خاطر تمام آگاهی‌هایی که به ما می‌دهی تا ما هم بتوانیم مسیر درست زندگی را پیدا کنیم

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: