توحید عملی | قسمت 9

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار روشا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

استاد چه فایلی بود. چقدر این آگاهی ها به موقع بود. چقدر تلنگر داشت برای من.

نمیدونین استاد چقدر این صحبتها برای من معنی دار بود. دیشب از خدا گله کردم دقیقا عین مادر موسی که نکنه فراموش کردی نکنه یادت رفته نکنه به عهد خودت وفا نکنی.

ما بخاطر اون ایمانی که در وجودمون گذاشتی یه قرارداد رو کنسل کردیم خودت بهمون گفتی قدم اول اینه از این شرک رها بشید از این شخصی که فکر میکنه روزی دهنده اونه فکر میکنه ما بنده اش هستیم خودت گفتی اینو بزارید کنار تا من قدمهای بعدی رو نشون بدم. قدم خودمونو برداشتیم خدایا الان منتظر قدم از سمت تو هستیم منتظر اون قراردادت هستیم که بعد از این قدم بهمون نشون دادی ما چقدر شکرت کردیم که چه خوب هدایت خدا رو درک کردیم و رفتیم پای قرارداد و صحبتها کردیم و تعریفها شنیدیم و اما هنوز خبری از عقد قرارداد نیست. اینجا دیگه کاری از دست ما نیست ما باید منتظر بمونیم که اونا خبر بدن ما قدممون رو برداشتیم و الان نوبت توئه… خدایا نکنه تو یادت رفته باشه و… 

آخ که چند روزه ترس همه وجودمو گرفته که اگر خدا جونم بهم لطف نکنی نابود میشیم. دقیقا عین مادر موسی ترسهامو بهت گفتم و ازت کمک خواستم ازت راهنمایی و هدایت خواستم.

دیشب با همسرم دقیقا این گفته رو کردیم من بهش گفتم اگه نشه چی؟ اگه جواب نده جی؟ اگر فراموش کرده باشه چی؟

همسرم ایمانش از من بیشتره گفت من دارم نشونه ها رو میبینم و فکر میکنم تو مسیریم.

شب خوابیدیم نصف شد با سرفه های شدید همسرم بیدار شدم که گفت یهو نفسم تو خواب رفت و نمیتونستم نفس بکشم. این اتفاق یه تلنگر بود برام که ای بنده ی من حتی نفست هم از منه آیا تو شکر نفست رو میکنی؟ همون موقع شب به همسرم گفتم واقعا که هر نفسی که میره و میاد دو تا شکر واجب داره اما ما هیچ شکر گذاری نمی کنیم.

ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم

ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم

میهمان ماست، هر کس بینواست

آشنا با ماست، چون بی آشناست

صبح داشتم میرفتم سرکار پشت فرمون شروع کردم به شکرگزاری از نفس هامون. نفسی که میتونست بره و نیاد. اشک میریختم و شکر میکردم. بهش گفتم خدایا قانون تو هیچ ردخوری توش نداره برای همه مثل هم داره کار میکنه اما بهمون بگو که مشکلمون کجاست که گیر کردیم رو این پله؟!

ایمنی دیدند و ناایمن شدند

دوستی کردم، مرا دشمن شدند

فکر میکنم بهم گفت که مشکل از شکرگزاریه که چند وقته نداریمش توی رفتارمون. چشممون به چیزیه که نداریم و منتظر اومدن اون هستیم تا اینکه به خاطر داشته هامون سپاسگزار باشیم. همین موقعیت الانی که توشیم زمستون آرزومون بود خدایا اما الان تابستون یادمون رفته. اره خدایا ما یادمون رفت تا شکر همین چیزهایی که داریم رو بکنیم و تو چقدر خدای خوبی هستی که با وجود فراموشی ما هنوز با ما حرف میزنی و هنوز با ما هستی. آخ که این تیکه شعر رو شنیدم چقدر خجالت کشیدم نمیدونی استاد یعنی آب شدم از خجالت (ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند/ عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند).

آره منه بنده ات فراموش کردم ازت تشکر کنم اما تو چه خدایی مهربونی هستی که ما رو یادت نمیره اگر حتی بدی ببینی.

اتفاق دیشب و این فایل صبح امروز، قشنگ حرف زدن خدا بود با من. 

استاد اونجا که گفتید ” هدایت شما برماست” من یعنی موندم که خدا داره چطوری باهام حرف میزنه. خدا جونم پیام دریافت شد. ممنون که حرف دیشبم رو شنیدی که ازت خواستم هدایتم کنی و تو صبح نشده جوابم رو دادی.

ما که دشمن را چنین میپروریم

دوستان را از نظر، چون میبریم

اینجا دیگه اشکم ریخت.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 9
    574MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 9
    37MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1017 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حمید امیری Maverick» در این صفحه: 20
  1. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام و درود به شما خانم شریعتی گرانقدر، بسیار بسیار از شما ممنون و سپاسگزارم. خداوند متعال رو شاکرم که بر سر این ریزمقدار بنده اش منت گذاشت و چیزی رو مکتوب کردم تا مایه تذکر و یادآوری قدرت فرمانروای بی‌همتا و قدرتمند و موهبت دهنده باشه. خدا رو شکر میکنم که دوتا تصویر باعث ارتباط قلبی شما با رب العالمین شده.

    توی قرآن آیه ای داریم که هر بار میخونم و می‌شنوم مثل آب خنک و گوارایی هست که توی گرمای تابستان به یه آدم تشنه بدی. آیه 2 سوره أنفال

    «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»

    ترجمه آیه رو پاک کردم چون خوب ترجمه نشده. پیشنهاد میکنم خودتون سرچ کنید، وجلت رو «خوف و ترس» ترجمه کردن که اصلا این احساس خوف و ترس به خداوند متعال نمیچسبه. برداشت شخصی من اینه که یاد خدا باعث آرامش و جلا پیدا کردن قلب انسان میشه، باعث خضوع و خشوع میشه.

    از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام و درود و رحمت بینهایت وهاب عالم به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که هر جا هستی در بهترین زمان و مکان و شرایط و در پناه جان جانان باشی‌. فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ . هر وقت بیادت میافتم این آیه رو برات میخونم تا خداوند تو رو در پناه خودش حفظ کنه. هر چند تو اون بالا بالاها روی شونه خدا جان خیلی خوبه‌.

    سعیده جان لطفاً تو کار مارکوپولو دخالت نکن، مارکو لقب ممد فتحی ه. شما همون فرشته نجات که هستی بمون، فرشته ها خودشون آلردی بال دارن، میتونی پرواز کنی هر جا دلت خواست بری.

    از خداوندِ عالم پنهان نیست، بین خودم و خودت و بچه های سایت بمونه، چندباری هم پرواز کردی اومدی بوشهر؛ چندباری خواب بچه های سایت و استاد عباس منش رو دیدم، منجمله خواب شما رو. نکته جالب و خنده دارش اینکه توی خواب برام چالش پیش میاد، میگم توی این مورد استاد توی جلسه فلان ، میگه این کار رو بکنید، خخخ اصلا یه وضعی.

    از بس اینجا توی سایت عجله دارم زودی به نتایج برسم توی عالم خواب همش عجله دارم که استاد و بچه ها رفتن جایی من باید هر چه زودتر خودمو بهشون برسونم.

    آهان راستی اون خواب استاد رو یادته، که می‌گفت مسابقه بود. و من کلی راه رو دویدم بعد پشت سرم رو نگاه کردم دیدم هیچکسی نیست. بعد دیدم همه شون معلول هستن. باورت میشه من هم یه همچین خوابی رو دیدم. البته من با یه نفر میخواستم مسابقه بدم. جایزه اش یه ملک خیلی بزرگ و پر از درخت بود شبیه پرادایس، و وقتی مسابقع شروع شد و من شروع کردم به دویدن کلی راه رو رفتم وقتی پشت سرم رو نگاه کردم دیدم هیچکسی نیست. حتی نه داوری نه کسی. از یه جایی به بعد دیگه دیدم آقا من همینجوریش هم برنده ام پس فقط از مسیر لذت ببرم.

    یادم میاد قبلاً توی کامنت هات نوشته بودی دوستان زیادی داشتی ولی مجبور شدی اونها رو قربانی کنی. راستشو بخوای من دوست چندانی نداشتم. با یه عده سلام و علیک داشتم، ولی نمیتونستم بگم دوست،شاید 3-4 نفر از بین همکاران و بچه های محل. به جرأت میتونم بگم من هیچ دوستی نداشتم، چون اینها رو یا توی شیفت میدیدم شون یا چند ماهی یبار‌ توی مسجد محل. اما از وقتی اومدم توی این سایت خداوند بهترین بندگانش رو دوستان من قرار داد. دوستانی عزیز و قابل اعتماد، موحد، ارزشمند، محترم و متشخص، که کلامی که برام مینویسند همه اش از توحیده. همه اش باورهای مثبته. مصداق آیه «والذین هم عن اللغو معرضون» هستن.

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این سایت و این استادان عزیز و این دوستان نازنینی که دارم. خدا رو شکر بخاطر نعمت انسان نورانی و موحد و گرانقدری بنام سعیده شهریاری.

    سعیده جان فکر کنم چهارتا کامنت از شما دریافت کردم که تازه فقط اینو تونستم پاسخ بنویسم. امیدوارم منو حلال کنی.

    از اونجایی که خودت هم شیفت داری میدونی که در درون هر نیروی شیفتی یه خرس پاندای تنبل و خابالو وجود داره که یهو ممکنه توی روز مرخصی ساعت 11 ظهر یهو خوابش ببره، یا مثلا 3-4 عصر. مورد داشتیم یه ساعت قبل از حرکت سرویس خوابش برده با آلارم گوشی هم بیدار نشده و وقتی بیدار شده و رسیده سر کار 3 ساعت از شروع شیفتش گذشته بوده. خخخخ.

    خاطره جالبی بود.

    سعیده عزیزم، بازم حمید پر حرف از هر دری حرف زد ولی خودم هم میدونم این کامنت چندان کامنت مفیدی نبود. الهی که در پناه هدایت‌های سراسر نور رب العالمین ، همیشه همیشه شاد و خندون باشی، ثروتمند و سلامت و شادکام و موفق باشی، و قلبت منور به نور هدایت قرآن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  3. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام و درود مجدد به سعیده عزیزم. انسان ارزشمند و بنده نورانی پروردگارم.

    من برای این کامنت شما یه پاسخ نوشتم ولی حس میکنم خیلی عجولانه بود. من در مورد این آیات ابتدایی سوره طه چیزی برات ننوشتم.

    یه سخنرانی میدیدم از یه انسان ارزشمندی که در مورد پیامبر و نزول آیات سوره طه صحبت می‌کرد. می‌گفت وقتی پیامبر پیام الهی رو ابلاغ میکرد و عده ای شیطنت میکردن، پیامبر این رو ضعف خودش میدید و می‌گفت اگر من خوب روی ارتباطم با خداوند کار کرده بودم قطعا دعوت من رو لبیک میگفتن (به قول خودمون پیامبر می‌گفته من هنوز مدارم پایینه، باید توحیدی تر عمل کنم) پیامبر اونقدر شبها رو به نماز و عبادت مشغول میشدن، که نقل شده چشمشون از بیخوابی قرمز شده بود و پاشون از سر پا ایستادن های موقع نماز متورم شده بوده. (صحبت راوی) و بعد از اون این آیات ابتدایی سوره طه نازل میشه.یه جاهایی استاد عباس منش میگه هیچ نهایتی وجود نداره برای بالاتر رفتن مدارمون، هر چقدر توحیدی تر باشیم بازم جا داره بهتر بشیم.

    چقدر پیامبر روی خودش و ارتباطش با خداوند کار می‌کرده که خداوند میگه«مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَیٰ»

    و نتیجه این کار کردن های پیامبر رو هم میتونیم ببینیم که چنان رسالتش جهانی شده که بعد از 1400 سال هنوز مردم مشتاق هستن و هنوز به آیین اسلام می‌پیوندن و هر چقدر ما قرآن رو سرچ میکنیم هنوز شگفتی ها پایان نداره.

    در مورد صف هوش و استعداد و توانایی و زیبایی و منطق و … نوشته بودی، مطمئنم شما همه صف‌ها رو حضور داشتی و سهم خودتو به خوبی برداشتی. اون چیزی که بقیه بهش میگن شیطنت ، در واقع هوش و استعداد بالاست که منجر به خلاقیت میشه ولی معمولاً بزرگتر ها به کوچیکتر ها برچسب فضولی و شیطنت میزنن. وقتی نازگل دختر باجناق میاد خونمون و شروع می‌کنه به بازیگوشی تا میبینم بهش میگن نازگل فضولی نکن، عاقل باش، شیطنت نکن. من بهشون میگم بذارید بازی کنه، تمام کارهای بچه همه اش از سر هوش و استعداد و خلاقیته، بذارید خلاقیتش رو به کار ببنده. البته بعد از به کار گرفتن خلاقیت شون به یه جاروبرقی و برنامه تمیزکاری نیاز هست.

    در مورد آدمهای دور و برمون گفتی، یه وقتایی یه اتفاقاتی می‌افته و من این تغییر مدار رو حس میکنم. مدار متفاوت آدمها رو حس میکنم. و اکثر مواقع به خودم یادآوری میکنم قانون همیشه جواب میده. آدمها عوض میشن. الان در حد یه اختلاف سلیقه و نظر و مدل حرف زدن و کنترل ذهن تفاوت و فاصله ایجاد شده، شاید به زودی جسمها دور و دورتر بشن. و شاید بعد از مدتی بین ما و آدمهای گذشته مون سرزمین ها فاصله بیافته. دیروز با یه بنده خدایی صحبت میکردیم. نمیدونم این حرف از کجا به زبونم اومد که من دوست دارم از بوشهر مهاجرت کنم. برم یه جای دیگه. یه جایی که کسی منو نشناسه. از من اصرار از اون بنده خدا انکار که نه بابا خانواده، پدر، مادر، خواهر، برادر، زن و بچه، فلان و فلان ، باورت میشه می‌گفت اگه مردم خانواده ام بتونن منو دفن کنن. (ایموجی چشمان باز از شگفتی به مقدار لازم) من دیگه بحث رو ادامه ندادم. ولی گفتم خدایا آدمها توی چه فضایی هستن. من توی فکر اینم هر چه زودتر برم زیباییهای جهان رو ببینم طرف نگران اینه که اگه مرد، جسمش کجا خاک بشه. چه اهمیتی داره وقتی روح انسان میره پیش خداوند جسمش قراره کجا باشه. آدمی که تکاملش رو طی کرده ، دیگه به این جسم نیاز نداره. چه اهمیتی داره توی کدوم سرزمین باشه؟؟

    مگه ما الان نگران بند نافمون هستیم که کجا خاک شده؟؟

    هر وقت توی کامنت ها از دوره ارزشمند دوازده قدم می‌نویسی و یادم میاد از تنبلی خودم که مدارم از قدم ششم بالاتر نرفت، با اینکه کلی ازت یاد میگیرم ولی کلی حسرت میخورم که چرا ادامه ندادم، هرچند بیکار نبودم ولی من خیلی بیشتر از اینها از خودم توقع دارم.

    «مزرع سبز فلک دیدم و داسِ مه نو ؛ یادم از کِشتهٔ خویش آمد و هنگام درو» منم یادم از دوره دوازده قدم خویش آمد و هنگام برو.

    و در پایان (چون قافیه تنگ آید ؛ شاعر به جفنگ آید)

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی، و قلب نازنینت منور به نور قرآن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  4. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام و درود به شما خانم حسینی گرانقدر. از شما بسیار ممنون و سپاسگزارم. خیلی ممنونم بخاطر این کامنت ارزشمند تون. باورتون میشه من یه وقتایی کامنت های گذشته خودمو میخونم شگفت زده میشم میگم خدایا اینو من نوشتم؟ میرسم آخرش میخوام امتیاز بدم. باور کنید اعتبارش با من نیست، باور کنید وقتی آیات قرآن عین یه چراغ توی قلب آدم روشن میشه بعد از اون یکی یکی جملات گفته میشه و من می‌نویسم به اندازه ظرف وجودم ، یه آیه میاد سرچ‌ میکنم کپی پیست میکنم یهو یه مصرع از حافظ میاد سرچ میکنم غزلشو باز میکنم میبینم دوتا بیتش عجیب قانون رو داره میگه. هزاران آیه و صدها بیت از اشعار حافظ هست هنوز هیچی ازش نمی‌فهمم. هنوز ظرف وجودم گنجایشش رو نداره. یه وقتایی یه آیه رو میخونم یه سوال از خودم میپرسم همون لحظه یه جواب به قلبم الهام میشه. خودم شگفت زده میشم. استاد عباس منش که استاد همه مون هستن میگه من فایلهای خودمو گوش میدم از فایلهای خودم یاد میگیرم.

    اینا رو ننوشتم از خودم تعریف کنم، اینا رو گفتم از خدای هدایتگر مون تعریف کنم، خداوند خودش شاهده من کامنت نوشتم تایید نشده، کامنت نوشتم زیر 10 تا امتیاز خورده چون به ذهن خودم تکیه کردم، هر وقت هم احساس قلبیم با رب العالمین خوب بود، جان جانان یه جوری از لابلای کلمات و آیات و اشعار برام دلبری کرده که خودم اشکم سرازیر شده.

    همه چیز توحیده.

    همه اش خداست ، همه خدا و من هیچِ هیچ.

    ازتون سپاسگزارم بخاطر کامنت تون.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  5. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام و درود به شما رضوان عزیز. الهی که همیشه در پناه رب العالمین شادکام باشی.

    همه ما افت و خیز داریم، خیلی تلاش لازمه تا کمی شبیه استاد عباس منش بشیم. که فقط بالا و بالاتر میره.

    در مورد عکس پروفایل پرسیده بودی. این یه تلاش آگاهانه است که اول یاد بگیرم این شغل رو دوست داشته باشم تا به مرحله بهتر و بالاتر از این شغل برم. من در مورد این شغل ناسپاسی و کفران نعمت زیادی داشتم که باید تلاش کنم آگاهانه شکور و خاضع باشم به درگاه خداوند که این شغل رو دارم. یادمه خیلی پیش از اینکه بیام توی سایت یه روز به همسر گفتم اگه تو بابت این پژویی که سواری، شکرگزار نباشی ، مرسدس بنز و بنتلی هم سوار بشی بازم بهش گیر میدی.

    و الان خودم شدم مصداق بارز آیه یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ای اهل ایمان چرا چیزی رو‌ میگید که بهش عمل نمیکنید. دیدم من خودم وقتی شکرگزار زندگی توی بوشهر نیستم، شکرگزار شغل آتش‌نشانی نیستم، باهاشون در صلح نیستم، احساسم باهاشون خوب نیست، چطوری بالاتر و بهتر از اینها رو دریافت کنم؟

    ولی اسپسفیک در مورد این عکس… ببین توی سایت گازی پالایشگاه با دو تا منطق ایمنی و امنیتی بردن گوشی ممنوعه. بعد توسط کی؟ یکی که خیر سرش آتش‌نشانه، یعنی من خودم باید موارد ناایمن رو گزارش کنم. اینجا بعد از ظهر یه روز تابستانی بود و من استندبای تخلیه پروپان بودم. اگه نشت کنه همه چیز اطرافش یخ میزنه، ولی بعد از چند ثانیه منفجر میشه و … توی همچین وضعیتی نامبرده گوشی رو گذاشته روی تایمر که عکس بگیره. یعنی مخ تعطیل در این حد (ببین دیگه ایموجی خنده نمیارتش)

    تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

    بقیه عکسها همه اش توی ایستگاه و توی فضای ساختمونه، اصلا بخاطر اینکه توی پالایشگاه عکس نداشتم برام عقده شده بود که اینو گرفتم.

    دعا کن برام که بتونم به جاهای خوبی برسم تا با بنتلی عکس پروفایل بگیرم.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی رضوان خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام و درود به شما

    از شما بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت تون.

    این عکس رو یه روز که رفته بودم تمرین عکاسی گرفتم. و بعداً از بین چندین عکس نظرم رو جلب کرد از اون جهت که همه پرنده ها روی زمین و به جهت‌های مختلفی هستن و فقط یکی شون در حال پروازه. انگار پرنده ها هم وقتی در راستای رسیدن به خواسته شون پرواز نکنن، در راستای چیزی که براش ساخته شدن حرکت نکنن، و روی زمین بمونم سردرگم میشن. این عکس یادآوری اینه که فقط عده کمی هستن که در راستای رسیدن به خواسته شون حرکت می‌کنن. یه اکثریت سردرگم و یه اقلیت هدفمند.

    امیدوارم تونسته باشم معنی مورد نظر رو رسونده باشم.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام و درود به شما محمد جان.

    بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم از این همه لطف و محبت و بزرگواری شما. خدا رو شاکرم که چیزی به قلبم الهام کرد که موجب حال خوب و مثبت دوستان عزیزم شد.

    از خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم.

    در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام و درود فراوان به شما سعیده نورانی پروردگارم. انسان موحد و یکتاپرست. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم که خدا رو انتخاب کردی و تسلیم بودین آنچنانی که قلبتون به نور هدایت های قرآن روشن و منور شده. چقدر از خوندن کامنت تون لذت بردم و البته منو ببخشید که با کلی تاخیر پاسخ می‌نویسم این روزها مشغول و متمرکز روی یه سری فایلها و تمرینات و دریافت هدایت‌های قرآنی هستم، از طرفی فشار شیفت کاری و خستگی و خواب‌آلودگی بعد از شیفت باعث شده کلی کامنت بی پاسخ بمونه. (در درون هر پرسنل شیفتی یه پاندای خسته و خابالو حضور داره که وقت و بی وقت خوابش می‌بره)…

    سعیده عزیزم ، انسان ارزشمند وقتی آیات قرآن رو برام مینویسی و درک خودتو از قرآن برام کامنت می‌کنی ، و جریان هدایت رو دنبال می‌کنی بی اختیار اشک‌ شوق میریزم. چقدر من مشتاق خوندن خبرها و موفقیت‌های شما هستم. و از صمیم قلبم از خداوند درخواست میکنم بهترین نعمتها و موفقیت ها رو برای شما رقم بزنه.

    امروز بخاطر یه موضوعی با چشم خیس و قلب امیدوار و دستان تسلیم به درگاه جان جانان درخواست کردم. که خدایا فلان موضوع رو بفرمائید چیکار کنیم؟؟

    این آیه برام اومد «فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﮋﺩﻩ ﺭﺳﺎﻥ ﺁﻣﺪ، ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﻭ ﺍﻓﻜﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪ ، ﮔﻔﺖ : ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺣﻘﺎﻳﻘﻲ ﻣﻰﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻴﺪ؟)(یوسف 96) دیدم بشارتهای رب العالمین در راهه. طی هفته گذشته دو بار هدایت شدم به آیاتی در مورد موسی و یوسف که این عبارت توش بوده «فلما بلغ اشده» دیدم خداوند از تکامل میگه ، تکاملی که حتی برای انبیاء وجود داشته، بقول استاد عباس منش توی 12 قدم: مگه میشه آب رو به 100 درجه رسوند بدون اینکه به 50 درجه رسیده باشه؟

    بخاطر همین این روزها متمرکز شدم روی فایلهای عزت نفس و ارزش تضاد. یه وقتایی دانلودی ها و یه وقتایی هم دوازده قدم.

    باید این تکامل طی بشه. باید تسلیم جریان هدایت باشم. ولی عمیقاً احساس خوشبختی میکنم. توی همین شرایطی که ظاهراً هنوز هیچ نتیجه قابل اندازه‌گیری توی زندگیم نیومده. اینقدر حالم و احساسم عالیه، چنان احساس خوشبختی میکنم که پیش از این هیچوقت تجربه اش نکرده بودم. اینها رو چطوری میتونم با اعداد و ارقام به زبون بیارم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر بینهایت نعمت و ثروتش. بینهایت به درگاهش شاکرم.

    از درگاه خداوند برای شما بینهایت نعمت و ثروت و سلامتی و موفقیت و شادکامی درخواست میکنم.

    من حدود 1769 تا کامنت تا الان نوشتم، ولی یه وقتایی حتی نوشتن کامنت هم سخت میشه.

    در پناه هدایت‌های نورانی رب العالمین همواره قلب نازنین تون منور و آرام باشه خانم شهریاری گرانقدر. الهی که هر روز در مدار توحید و شکرگذاری بالاتر و بالاتر بری و هر روز بینهایت نعمت و ثروت و شادی و خوشبختی بیشتر دریافت کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام و درود به شما رسول جان. الهی که حال دلت عالی عالی باشه. از این همه لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم.

    حضرت علی علیه السلام توی دعای کمیل یه مناجاتی داره با خداوند که میگه (و چه بسیار نام نیکی که از من در بین مردم نشر دادی و من اهلش نبودم)

    به نظرم میرسه این جمله یادآوری به من بنده خداست که یادم باشه اصل خداست و اگر کاری کردم همه اش لطف و محبت و رحمت و نعمت خداست و من از فهم خودم ناتوانم بر این موضوع.

    باورت میشه من خودم یه وقتایی یه چیزایی از کامنت های خودم رو میخونم تعجب میکنم اینو من نوشتم؟ چطور ممکنه؟

    و در و مورد سوال آخری که ازم پرسیدی که مشتاق دریافت آگاهی های قرآنی هستی، یه جوابی بدم که جواب همه صحبتهامون باشه.

    «از خداوند درخواستش کنید»

    منم هر وقت ارتباط قلبیم با خداوند وصل بود کامنتم دیده شد و خونده شد. یه وقتهایی هم هست کامنت من زیر ده تا امتیاز میگیره و پاسخی هم بهش داده نمیشه. چون به ذهن خودم تکیه کردم. ولی هر وقت به آگاهی خداوند تکیه کردم و گفتم خدایا من هیچی نمیدونم، هیچی نمی‌فهمم ، خودت بگو، بگو چی بنویسم توی کامنت، خدایا خودت بگو چطوری شکرگزارش بنویسم توی دفترم ، خدایا خودت بگو ستاره قطبی رو چی بنویسم.

    بقول سنایی غزنوی «ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد ؛ که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی»

    خرد و آگاهی مطلق خداست، ما ازش درخواست میکنیم و به اندازه ظرف وجودمون یه قطره ای از دریا بهمون داده میشه.

    امیدوارم کامنتم در بهترین زمان و مکان و شرایط بدستتون برسه و مفید واقع بشه. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی رسول جان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام و درود به شما خانم زارع گرانقدر. منو ببخشید که با کلی تاخیر کامنتتون رو پاسخ میدم.

    لطف و محبت دوستان زیاده، و من هم کار شیفت و خواب‌آلودگی بعد از شیفت، که باعث میشه یه وقتایی آمار پاسخ دوستان از دستم در بره که چندتا رو جواب دادم و چندتا بی جواب مونده.

    از این همه لطف و محبت و بزرگواری شما سپاسگزارم.

    مثال مسافت و بعد مکان رو زدین و ارتباط قلبی اعضای و فرکانس های مثبت شون، واقعاً حق با شماست. قانون مدارهاست ما به آدمهای هم مدار خودمون وصل میشیم، چطوریش کار خداست. واقعاً ما هیچ ایده ای براش نداریم. و یکی اعضای خانواده و یا اقوام و همکار ما ممکنه اونقدر مدارشون از ما دور باشه که نه درک مون کنن و نه تحمل حضور ما رو داشته باشن.

    همه اش کار خداست و قوانین بدون تغییرش.

    در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: