اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همه دوستان عزیزم ، استاد عباسمنش زیبارو و خانم شایسته مهربان
استاد چقدر لذت می برم وقتی می بینم یک نفر هست که تا این حد قوانین رو خوب درک می کنه و داره به زبان فارسی تا این حد باور های توحیدی رو خوب بیان می کنه
من سپاسگزارم بابت تمام آموزه های شما
و البته فایل های توحید عملی که به قول خودتون هر چقدر در موردش صحبت بشه کمه
همون طور که گفتین چقدر خانم پروین اعتصامی قانون رو درک کردن و چقدر زیبا توی شعر هاشون از آگاهی هاشون استفاده کردن
پروین اعتصامی
لطف حق
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفته ی رب جلیل
توی قرآن این داستان زیبا بیان شده و خداوند به مادر حضرت موسی میگه هر وقت احساس خطر کردی برای جون بچه ات ، موسی رو به رود نیل بسپار
و توی همون سوره مثل خیلی جاهای دیگه توی قرآن از کلمه (لا) قبل ریشه حزن استفاده شده و اشاره داره به قوانین خداوند که ای بنده من نترس و اندوهگین مباش چون ما بچه ات رو بهت برمی گردونیم ، نترس و اندوهگین نباش چون ما کارمون رو بلدیم ، همه چیز تحت فرمان ماست و ما بهترین هارو رقم می زنیم
چرا خداوند به مادر موسی میگه نترس و اندوهگین نباش ؟ چون تصمیمات ما توی ترس و غم و به طور کلی احساسات بد ، تصمیمات اشتباهی هست
فرض کنیم مادر موسی می ترسید و به الهاماتش عمل نمی کرد ، چی میشد ؟ احتمالا حضرت موسی رو می گرفتن و از بین می بردن
و چون خداوند به قوانینش آگاه هست ، میگه نترس و اندوهگین مباش ، ما بچه تو رو بهت برمیگردونیم ، و به عنوان پیامبر انتخاب خواهد شد
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت به یاد
آب خاکت را دهد ناگه به باد
و مادر موسی هم مثل همه ما وقتی توسط خداوند هدایت میشه ، نجواها و افکار منفی که از سوی شیطان هستند به سمت او روانه میشن که
اگه نشه چی میشه؟ اگه خدا یادش بره وعده هاش رو چی ؟ اگه خدا حواسش به بچم نباشه چی ؟ اگه بچه ام بیوفته توی آب چی؟ و هزاران اگه و اما دیگه…
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
وحی میاد به مادر حضرت موسی که این افکار باطل و چرند چیه؟ اینا چیه داری میگی؟
وعده خداوند حق است و بی شک خداوند به آنچه که وعده داده عمل میکنه
شاید از نظر تو بچه ات توی آبه هنوز ، ولی از نظر ما بچه به مقصد رسیده ، چون همه چیز تحت کنترل و فرمان ماست
وقتی که ما ترس و غم نداریم ، احساس خوب داریم ، ایمان داریم و هدایت رب رو دنبال می کنیم، شاید از دیدگاه ما هنوز اتفاقی نیوفتاده ولی از دیدگاه خداوند ، نتایج اتفاق افتادن
پرده ی شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
خداوند میگه شک و تردید رو از بین ببر و ایمان داشته باش به ما ایمان داشته باش
معلومه که از بین بردن شک و تردید و احساسات بد کار راحتی نیست ، معلومه که کنترل کردن ذهن کار خیلی راحتی نیست ولی پاداشش بزرگه ، یعنی اگه ایمان داشته باشی خداوند بهت وعده داده که کار هات انجام میشه
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوه ی ما، عدل و بنده پروری است
اینجا پروین از دیدگاه خداوند میگه: ما می دونیم که تو احساسات مادر داری و نگران بچه ات هستی
برای همین داریم سعی می کنیم تو رو آروم کنیم و به تو وعده دیدار دوباره بچه ات رو میدیم
ولی راه و روش ما عدل و بنده پروری هست ، یعنی بی نقص تر و دقیق تر از قوانین و عدل خداوند وجود نداره ، یعنی جهان هستی بر اساس عدل کامل کار میکنه ، یعنی هر آنچه که تجربه می کنیم ، نتیجه آن چیزی هست که از پیش فرستادیم
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
میگه: ای مادر موسی ، کار خداوند ، شانسی و الکی نیست که ، کار خداوند دقیق و بی نقصه و بر اساس قوانین جهان پس نگران نباش چون آنچه که از تو گرفتیم بهت برمیگردونیم
و داستان بازگشت حضرت موسی به مادرش : که بچه شیر نمی خورد و خواهر حضرت موسی با هدایت خداوند به سمت فرعونیان میره به فرعونیان میگه من کسی رو می شناسم که می تونه مشکل شما رو حل کنه ، و این طوری مادر حضرت موسی به عنوان داییه داخل قصر فرعون و در یک مکان خیلی امن بدون ترس از جون بچه اش ، دوباره به بچه اش میرسه و حتی واسه شیر دادن بچه خودش احتمالا پاداش هم دریافت می کنه
اینا نشون میده تا چه حد خداوند می تونه همه چیز رو درست کنه و در نقطه ای که ما فکر می کنیم همه چیز تموم شده ، روند کار این طوری تغییر می کنه
چرا روند به نفع مادر حضرت موسی پیش رفت ؟ چون ایمان داشت و هر قدم رو پس از دیگری برداشت و به الهامات درونی ش عمل کرد
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایه اش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان می کنند
آنچه می گوییم ما، آن می کنند
ما به دریا حکم طوفان می دهیم
ما به سیل و موج فرمان می دهیم
نسبت نسیان به ذات حق مده
بار کفر است این، به دوش خود منه
خداوند به مادر موسی میگه : اون موج رودخانه برای بچه ات از آغوش و گهواره تو بهتر و امن تره
رودخانه هاو دریا ها به دستور ما عمل می کنندو هرچه که ما بگیم اتفاق می افته
همون طور که توی سوره انعام هم اومده (وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا) : هیچ برگی بی اذن خدا از درخت پایین نمی افته
و حواست باشه که خداوند هیچ وعده ای را که داده فراموش نمی کند ، و این کفره که فکر کنی خداوند فراموش می کند وعده هایی را که داده
به که برگردی، به ما بسپاریش
کی تو از ما دوست تر میداریش
برای تو بهتره که بچه رو به ما بسپاری و برگردی دنبال کار خودت
کی تو می تونی بیشتر از ما موسی رو دوست داشته باشی ؟
استاد اینجا یاد یکی از فایل هاتون افتادم که میگفتین وقتی فرزندتون رو از دست دادین اولش تا چند ساعت خیلی ناراحت بودین ولی بعد به خودتون اومدین و گفتین که اون اصلا بچه من نبوده، بچه خدا بوده ، دَم خدا هم گرم که یک مدتی بچه اش رو به شما قرض داده تا باهاش کلی کیف کنید
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطره ای کز جویباری می رود
از پی انجام کاری می رود
همه چیز توسط ما کنترل می شود و اتفاق می افتد و حتی یک قطره کوچک از جوی آب هم تحت کنترل ماست و وظیفه ای که با بهش گفتیم رو انجام میده
هیچ چیز در این جهان بی دلیل نیست و هر چیزی برای ماموریتی و برای کاری خلق شده است
ما بسی گم گشته، باز آورده ایم
ما، بسی بی توشه را پرورده ایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
خداوند همان چیزی هست که ما می خواهیم
ثروت می خوای؟ خداست
سلامتی می خوای ؟ خداست
عشق می خوای؟ خداست
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
خداوند همیشه مارو هدایت می کنه و این ما هستیم که تصمیم می گیریم هدایت هارو دریافت کنیم یا اون هارو رد کنیم
به نظرم این هم اشرف مخلوقات بودن انسان رو نشون میده که همون طور که استاد گفتن ما برخلاف تمام اشیا و موجودات جهان قدرت اراده و اختیار داریم
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
اگر بندگان از مسیر درست خارج شوند ، ما عیب های آنها رو می پوشانیم و به آنها باز هم کمک می کنیم تا مسیر درست رو پیدا کنند
و در ادامه خانم اعتصامی از داستانی استفاده میکنه تا مفهوم بیت ( ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند/عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند) رو بهتر توضیح بده
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
کشتئی زآسیب موجی هولناک
رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
تند بادی، کرد سیرش را تباه
روزگار اهل کشتی شد سیاه
طاقتی در لنگر و سکان نماند
قوتی در دست کشتیبان نماند
ناخدایان را کیاست اندکی است
ناخدای کشتی امکان یکی است
امکان داره که اون کشتی که ناخداش یک انسان هست از مسیر خارج بشه و غرق بشه ولی چون ناخدای جهان هستی خداوند پس خیالمون راحته که هیچ اتفاقی نمی افته
بندها را تار و پود، از هم گسیخت
موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
هر چه بود از مال و مردم، آب برد
زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
دریا طوفانی شد و کشتی غرق شد و همه مردم و اموالشان را آب دریا برد ولی فقط یک بچه کوچک از میان آنان نجات پیدا کرد
طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت
بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول وهله، چون طومار کرد
تند باد اندیشه ی پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن
این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست
این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم به زیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، به رویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خلخالش مکن
مار را گفتم، که طفلک را مزن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم، مکاهش کودک است
گرگ را گفتم، تن خردش مدر
دزد را گفتم، گلوبندش مبر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
تا اینجا پروین اعتصامی به زیبایی داره قدرت خداوند و نعمت های فراوان خداوند رو نشون میده که می تونه سنگ رو نرم کنه و برف رو آب گرم تبدیل کنه
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آیینه ها، اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه چاه
چاهها کندند مردم را به راه
اینم حکایت خیلی از ما هاست که فقط توی شرایط سخت یادمون میاد که خدایی داریم و می تونیم ازش کمک بخواهیم ، ولی به محض اینکه کمک مون میکنه کلا فراموش می کنیم که کی مسائل مون رو حل کرده و انگار هیچ وقت از خدا کمک نخواستیم
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصه ها گفتند بی اصل و اساس
دزدها بگماشتند از بهر پاس
و خیلی از ما ها ، حتی ما که توی این مسیر داریم حرکت می کنیم ، وقتی مشکلاتمون حل میشه ، وقتی دوتا نتیجه خوب می گیریم ، شروع می کنیم به من منم گفتن ، من هوش خوبی داشتم به اینجا رسیدم، من استعداد هام خوب بود ، من سخت کوش بودم که به اینجا رسیدم ، و خیلی راحت فراموش می کنیم که اینارو کی بهمون داده
جامها لبریز کردند از فساد
رشته ها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بی فسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حی جلیل
سجده ها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
و گاهی حتی در مهظر خداوند بلند مرتبه و در کره زمین و این جهان که خودش آفریننده اش هست خیلی راحت میایم و قدرت رو میدیم به عوامل بیرونی
میایم بندگانش رو بت می کنیم برای خودمون
به بندگانش قدرت می دیم
رهنمون گشتند در تیه ضلال
توشه ها بردند از وزر و وبال
از تنور خودپسندی، شد بلند
شعله ی کردارهای ناپسند
و وقتی که مغرور می شیم و فکر می کنیم همه کار هارو خودمون کردیم و فراموش می کنیم که هر آنچه که داریم از آن خداست ، با سر سقوط می کنیم توی بدبختی ها
و اگر تسلیم پروردگار بشیم به هر آنچه که فکرش رو بکنیم می توانیم برسیم
به قول حضرت موسی : من به هر آن خیری که از جانب تو به من رسد فقیرم!
وارهاندیم آن غریق بینوا
تا رهید از مرگ، شد صید هوی
آخر، آن نور تجلی دود شد
آن یتیم بی گنه، نمرود شد
رزمجویی کرد با چون من کسی
خواست یاری، از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانی ها بزرگ
شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
برق عجب، آتش بسی افروخته
وز شراری، خانمانها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند
برج و باروی خدا را بشکند
رای بد زد، گشت پست و تیره رای
سرکشی کرد و فکندیمش ز پای
پشه ای را حکم فرمودم که خیز
خاکش اندر دیده ی خودبین بریز
تا نماند باد عجبش در دماغ
تیرگی را نام نگذارد چراغ
با این که خداوند این همه به نمرود لطف داشت و اون رو از غرق شدن نجات داد و بزرگش کرد ولی نمرود ناسپاس بود و فراموش کرد که چه کسی به اینجا رسوندتش و وقتی که مغرور شد و گفت من خدا هستم ، آنچنان مرگی نصیبش شد که شاید حتی خنده دار به نظر برسه ، کسی که این همه خودش رو قدرتمند می دونست با یک پشه از دنیا رفت
و به قول استاد ما چقدر ضعیف هستیم در مقابل قدرت خداوند بزرگ
ما که دشمن را چنین می پروریم
دوستان را از نظر، چون می بریم
آنکه با نمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسی عمران کند
خداوند میگه با به بندگان ناسپاس مون هم کلی نعمت دادیم و کمکشون کردیم ، بندگان سپاسگزار، بندگان خوب ما که جای خود دارند
این سخن، پروین، نه از روی هوی ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست
و در پایان دو تا نکته دیگه هم می خواستم بگم
یکی اینکه استاد گفتن سپاسگزارترین انسان های تاریخ جهان هم نمی توانند سپاسگزار یک تیلیاردم نعمت های خداوند باشند
و اصلا آیه قرآنی هست که میگه اگر بخواهید نعمت های خداوند را بشمارید نمی توانید
و جمله طلایی ، استاد اصلا دیوانه شدم وقتی این جمله رو شنیدم
به اندازه ای که سرمون در مقابل خداوند پایینه ، به همون اندازه ، سرمون رو در مقابل غیر خداوند بالا نگه می داره
یک چیز جالب هم بگم ، من این فایل رو روی تلوزیون گذاشته بودم و داشتم هم زمان که نگاه می کردم ، درس هاش رو تو کامنت های سایت می نوشتم ، تقریبا آخر های فیلم بود که دیدیم مامان و بابام و داداشم هم نشستن و دارن با دقت به حرف های شما گوش میدن
از بس که زیباست حرف هاتون ، از بس که آرامش بخشه ، از بس که حس خدایی رو به آدم منتقل میکنه
استاد به خدا نمی دونید چقدر از این فایل حس مثبت گرفتم و لذت بردم از شعر فوق العاده خانم اعتصامی تا درس هایی که شما می دادین
از این ماشین زیبا و صندلی های چرم خوشگلش
از این جاده زیبا که سراسر سرسبزی بود
از این بارون و رعد برق که به قول خودتون قدرت خدا رو نشون میده
سراسرش زیبایی بود ، سراسرش نکات مثبت بود، سراسرش درس های عالی داشت
امیدوارم هر جا هستید در پناه خالق یکتا در نعمت و فراوانی غرق باشید ️
قررررربون این خدای مهربونم برم که چققققدر دیشب تا حالا قشنگ منو هدایت میکنه به ایمان به توکل به صبر.
داستان اینه که یه مسئله دو روزه برام پیش اومده که خیلی خوشایند من نیست و داشتم تقلا میکردم و دنبال راهی برای حل مسئله بودم طوری که کل تمرکز (سرمایه ی اصلی منو) منو گرفته بود.
راستش حالمم تا حدودی گرفته بود ولی همش سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم .
دیشب سحر خدا هدایتم کرد به سوره ی حمد و سرتا سر وجودم غرق در ارامش و اطمینان به بخشندگی و مهربونی خدا شد و چقدر حالم خوب شد
صبح که بیدار شدم خدا هدایتم کرد به جلسه ی هفتم دوره ی شیوه ی حل مسائل و با همسرم نشستیم و با دقت گوش کردیم و چققققدر جواب سوالات ذهنیمون برامون باز شد و فهمیدم من با تمرکز روی موضوع نا دلخواهم دارم بهش شاخ و برگ میدم و ذهنم به بهانه ی پیدا کردن راه حل منو سر کار گذاشته و میخاد با تقلا و نگرانی مسئله را حل کنه.
از صبح رهاش کردم و اومدم سر دوره ثروت یک و تمرکزم سر جاش قرار گرفت .
بعد از ظهر اومدم سایت کامنت بنویسم دیدم نوشته فایل توحیدی سریع دانلود کردم و تمام جوابهام رو از زبان استاد گرفتم .
چقدر این صحبتها ادم رو تکون میده
صبح همسرم به من میگفت تنها چیزی که میتونه روی دی ان ای تاثیر منفی بزاره غم و اندوهه به خاطر همین غم و اندوهه که ما به فقر میرسیم و کلی بحث کردیم که پس بگو چرا استاد میگن اگه بتونی ذهنت رو کنترل کنی هرررر چه بخای میتونی بهش برسی چون وقتی غم وارد میشه الهامات رو متوجه نمیشیم و از مدار خارج میشیم .
استاد موضوع نا دلخواه من در مورد بچه م بود که هنوز به دنیا نیومده و بحث شما هم در مورد مادر موسی و بچش بود که خدا بهش گفت بندازش تو اب .
و غمگین و نگران نشو
اونجا که گفتین
رهرو ما اینک در منزل است یعنی از چشم خدا اون کار انجام شده ….واااای استاد این حرفتون منو دیوانه کرد چقدر ما خدا را باور نداریم اگه تو تمام زندگیمون یه اطمینان اینطور به خدا داشتیم که انچه من درخواست دادم شاید تو این مرحله هنوز اجابت نشده ولی از طرف خدا انجام شده و این که شما همیشه میگین نتیجه ی پایانی رو ببینید یعنی به ما میگید ما هم نگاه خدا را داشته باشیم و غم و ترس به خودمون راه ندیم از نگاه خدا خواستمون رو ببینیم وحتی تجسمش کنیم و از همین الان از اجابت شدنش لذت ببریم و احساسش کنیم این میشه ایمان به خدا اطمینان و یقین به خدا و مادر موسی هم حتتتما این ایمان رو داشت که خدا اونطور هدایتش کرد که به بچش برسه
پرده ی شک ما هم همین ترس و غمهاییه که تو مسیر زندگی سر موضوعات مختلف برامون پیش میاد و اگه بتونیم کنترلشون کنیم وایمان فعالمون رو به خدا نشون بدیم حتما پاداشمون رو میگیریم و هدایت میشیم به بهترین نتایج.
ما گرفتیم انچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی؟
استاد این بیت اشکم رو جاری کرد چقدر به ادم باور میده باور به اینکه هیچ لححححظه ای خدا از ما غافل نمیشه و ما کافیه بهش اطمینان کنیم و رها کنیم و بهش بسپاریم تا هدایتمون کنه و اگه قراره کاری از طرف ما انجام بشه با الهامات مسیر رو طی کنیم و ببینیم خدا چطور دوس داره سنگ تموم برامون بزاره
به خودم گفتم حدیث ببین کافیه همیشه یادت باشه که انچه به خدا میسپاری همون لحظه خدا ازت تحویل میگیره و میگه خوب تو برو ازادو رها لذتت رو ببر
اینجا که میگین قدم اول تو اب انداختن بچه بوده و چقدر این کار ایمان میخواست
و اون موج اب که برای بچه گهواره میشه
واینکه خدا حتی بیشتر از مادرش موسی را دوس داره
و همه ی اجزای هستی داره تحت کنترل خداوند اداره میشه
ووووو
الان دیگه نمیتونم چیزی بنویسم فقط دوس دارم برم هزاران بار این فایل رو گوش بدم و تفکر کنم و لذت ببرم
واقعاوانگار این هممثل قرآن الهامبوده اما یابار بجای صحبتی جدید همون اصول قرآمی رو اما با توضیحات دیگه به مروین اعتصامی الهامکرده.
یعنی دیوانه شدم!این منیتی که من شخصا فهمیدم که باید بذارم ککار، این منیتی که امشمیگم بی من نمیتونین! من کردم! من و من! خب از این به بعد بهتره بگم لطف خدا و قدم هایی که تو این راه برداشتم، خب قدم رو برداشتن مهمه اما اگر لطف تدا نباشه همه اونکتلاش ها بی سرانجام میشد.
خوشتالم کهداین فایل رو گو شدادم، یعنی ایمان اوردم که جقدر میتوکه قدرتمند باشه.
راستیتش یه موضوعی حالمو بدکرد، یعنی یک خواسته ای که نشد باش برسم با تمامتلاش ها، و خب الانکه میبینم میگم که عیب کداره!شاید من ایمان نداشتمکه خداوند میتونه این ماشنی یا بهتر از اینماشین رو نقد بهم بده!یکم زمان میخواد، یکم صبر!
شایدبعضی زمان ها خیلی سخت میگیرم به خودم و میگم اگر قانون به این شکل پس این حس نگرانی درست نیست و حق ندارم!درصورتی که در این شعر و مفنیش گفته شد که در مثال مادر موسی بالاخره طبیعیه که نگران شد و نباید این احساس سرکوب بشه!بلکه فقط باید پیرو الهامات و هدایت های الهی باشیمکه ما رو آروممیکنه برای این کار!خدایی که مارو تلق کرده مارو هممیشناسه و ممنونکنیست که احساسمون بد بشه!بلکه بهتر اینه که سعی بشه حسو بهترکنیم!
خب اتفاقا داشتم الان فکرمیکردم و خواستماضافه کنم به کامنتمکه این خدایی که سنگ سخت و سرد رو نرم میکنه و این خدایی که دزد رو بازمیداره از دستبرد زدن به بچه، مس من واقعا دستکمش گرفتم و من تصورم از خدا هنوز جای کامل شدن داره و هرچی میفهمم ازش بهتر میشه حال و هوام.
سلام به استاد گرانقدرم. سلام به روح الهیتون و درود به قلب نازنین موحدتون. شمایی که رسالتی ندارید جز بیدار کردن دلهای آماده. کلامتون پر از صداقت و نگاهتون سرشار از برکت عشق الهیه که مثل یک خورشید آسمان تاریک بی ایمانی منو روشن کرده و داره هرلحظه وصلم میکنه به وجود یکتای الله ام.
چی میتونم بگم در قدردانی از اینهمه ثروت معنوی که دارید عجیب و غریب رایگان در اختیارم قرار می دید؟ آیا سزا نبود که نصف عمرم رو تقدیم عمر پربرکت شما می کردم؟ آیا پسنده تر نیست که من فقط سکوت کنم و شما فقط آواز ایمان و توحید سر بدید و من فقط مست مِی عشق اشک بریزم و سرگشته و واله برقصم؟
چقدر خودم رو حقیر و کوچیک می بینم در برابر این مفاهیم غول آسا…
چقدر هیچم و به هیچ بودنم در برابر عظمت و بی کرانگی رب بنده نوازم معترفم…
منی که اگر خودش بخواد و در مشیت عذابش قرار بگیرم چه متمسخرانه با یک مگس 5 گرمی نابودم میکنه. اما چه کریم الصفح از اینهمه روی برگرداندنم گذشته و به روم هم نیاورده. انقدر که دیگه یادم رفته چه عصیانهایی به درگاهش کردم.
چرا بعد از اینهمه سال امروز یادم افتاد اون روزی که کودک 4-5 ساله ای بودم و توی رودخونه عمیق و خروشان دز یکهو زیر پام خالی شد و غرق شدم و از هوش رفتم… زمانی چشمامو باز کردم که دو فرشته برام فرستادی تا نجاتم بدن و منو روی دستشون برگردوندن به ساحل و بگذارن در آغوش مادرم؟
چرا تا به حال این خاطره برام تکرار نشده بود تا بابت همین یک بار نجات زندگیم تا آخر عمر سر از سجده برندارم؟
چرا همین یک اتفاق شگفت انگیز درس عبرت تمام عمرم نشده که همیشه اون نیروی نگهبان من بوده و هست که نذاشته در دور باطل ذهنیات شیطانیم غرق بشم؟ کسی که لا تأخذه سنهٌ و لا نوم
چرا می ترسیدم؟ چرا صدای قلبمو نمی شنیدم؟ چون اعتماد نداشتم که همونی که یه کودک بی دست و پا رو از عمق آب نجات داده براش کاری نداره باز هم گره های زندگیشو باز کنه… له ما فی السموات و ما فی الأرض
امروز وحی شد کاین چه فکر باطل است؟/رهرو ما اینک اندر منزل است
الله اکبر از این صدق کلام الهی…
چند روز پیش که استاد فایل چقدر تحمل می کنید رو روی سایت گذاشتن ابتدای کامنتم نوشتم چقدر خوب میشد که درخت میوه هم در پرادایس می کاشتید و این حرف رو با نهایت حس خوبم زدم و تجسم کردم استاد و مریم جان در حال چیدن میوه هستند. بابت اون همه نعمت و خاک و درختان حاصلخیز سرزمین بهشتیشون خدا رو شکر کردم.
حدس بزنید چی شد؟
صبح اونو نوشتم و عصر دخترمو بردم توی حیاط آپارتمان بازی کنه که اتفاقی دیدم درخت انجیر حیاط به بار نشسته و یک لحظه به خودم اومدم و دیدم دارم میوه می چینم، چه شیرین و رسیده الهی شکررر
فردا صبحش داشتم پیاده روی می کردم و فایل جلسه 7 قدم 4 رو که در مورد توحید هم بود گوش می دادم و زیر عینک آفتابی اشک هامو قایم کرده بودم، دلم گفت از این خیابون برو خدا میخواد یه چیزی نشونت بده…
به ندای قلبم گوش دادم و رفتم و چیزی که اصلا انتظارش رو نداشتم دیدم. درختای انار و انگور که ماشاالله پر از ثمر شده بودن و از روی دیوار حیاط خونه ها روی پیاده رو آویزون شده بودن. انارهای نرسیده کوچولوی ناز….
الهی…. ای رب صادق الوعد من… چاره ای جز دیوانه شدن داشتم؟؟
حس کردم خدای نازنینم داره بهم میگه آفرین به تو! راهت درسته فقط کمی بیشتر صبر کن. میوه های پرورش افکار توحیدیت تو راهه سعیده. اگه هنوز دستت نرسیده چون وقتش نشده ولی رهرو ما اینک اندر منزل است
چی بگم از نور؟
یا نُورَ النُّورِ/ یا مُنَوِّرَ النُّورِ/ یا خالِقَ النُّورِ/ یا مُدَبِّرَ النُّورِ/ یا مُقَدِّرَ النُّورِ/ یا نُورَ کُلِّ نُورٍ/ یا نُورا قَبْلَ کُلِّ نُورٍ/ یا نُورا بَعْدَ کُلِّ نُورٍ/ یا نُوراً فَوْقَ کُلِّ نُورٍ/ یا نُوراً لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ
روزی که اومدم تو این سایت عضو شدم خواسته ام ایجاد کسب و کار و درآمدزایی بود اما نمی دونم چطور سر از توحید و نور رب العالمین درون وجودم درآوردم.
به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!
من موندم و شیدایی…
هر روز یه بی قراری آرامش بخش برای دیدن وجه الله از هر نشونه و اتفاق…
یه اطمینان و امید شکست ناپذیر که عجله و چرایی و چگونگی ها رو پشت سر گذاشته و مدام تو گوشم تکرار می کنه:
پس همه خواسته ها رو پشت سر رها کردم و گفتم من فقط مهاجر به درگاه خداوند شکست ناپذیر و حکیمم…
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار/ شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
خدایا چطور می تونم به این مسیر شک کنم یا ازش دور بشم زمانی که استادم هر فرصتی رو غنیمت می شمره تا از تو حرف بزنه؟ نام تو رو بالا ببره. که البته تو در ذات خودت رفیع و بلندمرتبه هستی. بلکه هرکسی نام تو رو گرامی بداره خودش عزتمند و متنعم میشه.
خیلی برام سخته از توحید بنویسم. خیلی تکامل می خواد و من در گنجایش خودم نمی بینم. ولی می دونم که صراط المستقیم همینه. راه کسانی که به اونها نعمت داده شده.
همه دوستان توحیدیم رو تحسین می کنم و تا ابد از شاگردی کردن استادم لذت می برم.
کسی که غرش ابرها و بارش اون قطره ها رو که بی برو برگرد دونه به دونه شون به اذن تو جاری میشن تحسین میکنه و میگه خدا داره قدرت نمایی میکنه….
من چقدر می توم نادان باشم که اینهمه عزت الهی که به این مرد دادی رو نادیده بگیرم و بهش پشت کنم؟
اینهمه نوری که از قلبش می تابه و کلام رفیع تو رو فریاد میزنه…
الهی تو بر من منت گذاشتی و کشوندی به این شاهراه…
من کی باشم که بگم خودم اومدم؟ با پای خودم نیومدم که…
دست از این دیوانگی برنمی دارم که تازه دارم مشق عشق رو یاد می گیرم. کجا برم که هرجا برم فقط تویی
خدا در واقع داره به همه ما میگه نترس و غمگین نباش و شیطان داره میگه اگه نشه چی میشه
خدایا دارم فکر میکنم هر وقت در هر ترس و نگرانی حتی اگه یه لحظه بیادت بودم تو بهم گفتی من تضمین میکنم نگران نباش
و اگه این الهامت رو گرفتم تو صددرصد تضمین کردی برام خب آخه تو صادق الوعدی
تو خداجانم به قول رضا مارمولک عند مرام و معرفت ورفاقتی
به خودت قسم هر وقت بهت توکل کردم تو منو تنها نزاشتی هر وقت راه به جایی نداشتم و فقط توروصدا زدم دارم به همه عالم میگم که تو خدا جان منو رها نکردی دستمو گرفتی
حتی همیشه پیش پیش راه رو برای من آسان کردی و قبل از هر چیز منو کفایت کردی
خدا جانم تو دوست کسی هستی که هیچ دوستی ندارد یعنی منو لایق دوستی با خودت دانستی خداجانم و چه افتخاری از این بالاتر که تو دوست منی
خداوند در یکی از دعاهای رجبیه می فرماید: لکل مسئله منک سمع حاضر وجواب عتید یعنی من هرخواسته ای از توراکه میخواهی الساعه میشنوم و جوابش را نقدا و آماده دارم
و این یعنی فقط رویت را به سمت من کن یعنی فقط بخواه بگو چی میخوای
خداوند تکیه گاه کسی است که غیر او تکیه گاهی نگرفته باشد
خداوند جابر است یعنی جبران کننده هرکمبودی هر نقصانی را فقط خدا جبران میکند
خداوند ذخیره کسی است که ذخیره ای ندارد تو ذخیره منی خدا
خداوند کفیل است یعنی عهده دار کارها یعنی با خیال راحت بسپار بهش
خداوند هدایت کننده کسی است که از او هدایت بخواهد
به قول استاد به محض اینکه فکر کنی به راه راست هدایت شوی هدایت شده هستی
یا من هو فی وفائه ای قوی یعنی ای کسی که در وفاداریش توانمند است
آیا هرچی در اطرافمان نگاه کنیم وفادارتر از خدا پیدا میکنیم
خداجانم تو خدای خوب وفادار مهربان و بهترین رفیق منی کافیه یه ذره بهت اعتماد کنم یه ذره دلم بهت قرص باشه یه ذره بهت امید داشته باشمیه ذره نگات کنم تو برام همه کار میکنی خداجانم آخه منم غیر تو کسی رو ندارم ای بهترین دوستم ای پدر ومادرم ای پناهم ای تکیه گاهم
چند وقتی بود فراموش کرده بودم که بیشتر باید سپاسگزار باشم ،بیشتر باید حواسم به تو باشه ،تسلیم باشم،جایگاه قبلم رو بدونم ،
ولی این فایل یه تلنگر خیلی خوبی بود
اینکه به اتفاقات زندگیم از زاویه بزرگتر نگاه کنم
اینکه خداوند برام همه چیز میشه،هر چیزی که من نیاز دارم درسته
خدایا ممنون که شرایط دلخواه رو برام بوجود میاری،افراد مناسب رو سر راهم قرار میدی،هدایتم میکنی،ایده ها رو بهم میدی،اصلا کل کارارو انجام میدی ،فقط کافیه که من حرکت کنم بعد خودبهخود کارا درست میشن
شکرت خدایا
برای سلامتیم ،خانواده ام،زندگیم،حال خوبم و تمام نعمت های کوچیک و بزرگی که تو زندگیم هست
صداقتی در گفتار و کامنت های شماست. که واقعا آدم متحیر میشه. چقدر صلح درونی دارید که اینقدر با خودتون راحتید… هر کسی با شما زندگی یا دوست بشه افسرده میشه. خخخ
مرسی که نوشتید. واقعا جای تحسین داره. ایول به این صداقت
و چه آیه قشنگی که وقتی شنیدم اصلن دلم قرص و محکم تر شد نمیدونم چرا. نمیدونم چرا آروم شدم حس کردم همیشه هست، همیشه هست خدایی ک از بچگی هوای منو داشته و بارها و بارها منو نجات داده از بلاهایی ک ممکن بوده سرم بیاد و الان ک بهشون فک میکنم میبینم آره خدا بود اونجا خدا بود ک از طریق دستانش کمکم کرد من نفهمیدم. و حتی الان ک شدم 27 ساله و دارم کار میکنم روی شنیدم صدای خدایی ک از نطفگی با من بوده.و من نمیشنیدم.
به هر فایل و محصولی ک دارم نگا میکنم همش از توحید صحبت شده.
استاد عزیزم و تو چقد قشنگ خدارو برای من نشون دادی من اصلن فکر نمیکردم ک خدا با من حرف میزنه همش فکر میکردم خدا اون دور دوراست اما الان نه تنها دور نیست بلکه همیشه کنارمه همیشه پیشم نشسته و داره به حرفام گوش میده سر ساعتی ک میگم بیدارم میکنه چون هیچ وقت خواب نیست چه زیباست خدای من.
همیشه بهش میگم من چقد خوشبختم ک هدایتت رو شنیدم.
من چقد خوشبختم ک تو منو اشرف مخلوقاتت کردی و وقتی منو آفریدی به خودت آفرین گفتی.از وقتی شروع کردم خدارو بهتر شناختن چقد خودمو بیشتر دوست دارم چقد دیگه احساس تنهایی نمیکنم همیشه میدونم هست .همیشه میدونم کنارمه و چقد دنبال فضا برای تنها شدنم ک باهاش حرف بزنم.
چقد رسیدن به خواسته هام راحت تر شده. قبلا ک نمیشناختمش سر نمازم با هزارتا آه و ناله ک دلش بسوزه و بهم یه چیزیو بده ازش درخواست میکردم یا نذر میکردم و من چقدر مشرک بودم.
الان احتیاج به اون تشریفات نیس یه قلب باز و احساس خوب میخاد همین و چقد راه خدا راه آسونیه. چقد خدا قشنگ خواسته هام رو میده سناریو مینویسم اتفاق میوفته.و چقد دارم روی این جمله ک من خالق زندگیمم کار میکنم و هربار کار کردم رنگ خدارو محکم تر دیدم عدالت خدارو بهتر درک کردم قانون خدارو بهتر شناختم.
استاد عزیزم و تو چه قشنگ خدایی رو به من نشون دادی ک من نه تنها ازش نمیترسم بلکه برای رهایی از ترس هام به خودش پناه میبرم.
خدایی ک به من میگه تو فقط بیا سمت خودم هرچی بخوایی بهت میدم خدایی ک به من وعده بهشت و فزونی داده. خدایی ک بارها تو قرآن گفته من میبخشم هزار بار خطا کردی برگرد من میبخشم اشکالی نداره خودتو سرزنش نکن خدایی ک اعتماد به نفس منو میبره بالا.
استاد تو خدایی رو بهم نشون دادی ک حاضر نیستم دیگه لحظه ای بدون اون زندگی کنم.من هرلحظه سعی میکنم هدایت هاش رو بشنوم همش دارم باهاش صحبت میکنم و چقد عشق میکنم ک همیشه در دسترسمه.
سلام آقای عباسمنش من یه سوال ذهنم رو مشغول کرده . مگه نمیگیم که خداوند از پیش تعیین نمیکنه پیامبری رو برای کسی مگر این که اون شخص باید به مرحله پیامبری برسه . چطور قانون تکامل اینجا بهم میریزه؟ چگونه خداوند از قبل موسی رو به پیامبری انتخاب کرده؟ مگه نمیگیم خداوند قوانین داره و تغییر در قوانین نیست؟ شخصا خود استاد جواب بده من سیستمی بودن خداوند رو اینجا یکم ابهام درونم ایجاد شده بلکه من نه شاید بچههای دیگه هم این سوال پیش بیاد یا اومده باشه . پاسخ بدید
به نام یگانه خالق جهان هستی
سلام به همه دوستان عزیزم ، استاد عباسمنش زیبارو و خانم شایسته مهربان
استاد چقدر لذت می برم وقتی می بینم یک نفر هست که تا این حد قوانین رو خوب درک می کنه و داره به زبان فارسی تا این حد باور های توحیدی رو خوب بیان می کنه
من سپاسگزارم بابت تمام آموزه های شما
و البته فایل های توحید عملی که به قول خودتون هر چقدر در موردش صحبت بشه کمه
همون طور که گفتین چقدر خانم پروین اعتصامی قانون رو درک کردن و چقدر زیبا توی شعر هاشون از آگاهی هاشون استفاده کردن
پروین اعتصامی
لطف حق
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفته ی رب جلیل
توی قرآن این داستان زیبا بیان شده و خداوند به مادر حضرت موسی میگه هر وقت احساس خطر کردی برای جون بچه ات ، موسی رو به رود نیل بسپار
و توی همون سوره مثل خیلی جاهای دیگه توی قرآن از کلمه (لا) قبل ریشه حزن استفاده شده و اشاره داره به قوانین خداوند که ای بنده من نترس و اندوهگین مباش چون ما بچه ات رو بهت برمی گردونیم ، نترس و اندوهگین نباش چون ما کارمون رو بلدیم ، همه چیز تحت فرمان ماست و ما بهترین هارو رقم می زنیم
چرا خداوند به مادر موسی میگه نترس و اندوهگین نباش ؟ چون تصمیمات ما توی ترس و غم و به طور کلی احساسات بد ، تصمیمات اشتباهی هست
فرض کنیم مادر موسی می ترسید و به الهاماتش عمل نمی کرد ، چی میشد ؟ احتمالا حضرت موسی رو می گرفتن و از بین می بردن
و چون خداوند به قوانینش آگاه هست ، میگه نترس و اندوهگین مباش ، ما بچه تو رو بهت برمیگردونیم ، و به عنوان پیامبر انتخاب خواهد شد
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت به یاد
آب خاکت را دهد ناگه به باد
و مادر موسی هم مثل همه ما وقتی توسط خداوند هدایت میشه ، نجواها و افکار منفی که از سوی شیطان هستند به سمت او روانه میشن که
اگه نشه چی میشه؟ اگه خدا یادش بره وعده هاش رو چی ؟ اگه خدا حواسش به بچم نباشه چی ؟ اگه بچه ام بیوفته توی آب چی؟ و هزاران اگه و اما دیگه…
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
وحی میاد به مادر حضرت موسی که این افکار باطل و چرند چیه؟ اینا چیه داری میگی؟
وعده خداوند حق است و بی شک خداوند به آنچه که وعده داده عمل میکنه
شاید از نظر تو بچه ات توی آبه هنوز ، ولی از نظر ما بچه به مقصد رسیده ، چون همه چیز تحت کنترل و فرمان ماست
وقتی که ما ترس و غم نداریم ، احساس خوب داریم ، ایمان داریم و هدایت رب رو دنبال می کنیم، شاید از دیدگاه ما هنوز اتفاقی نیوفتاده ولی از دیدگاه خداوند ، نتایج اتفاق افتادن
پرده ی شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
خداوند میگه شک و تردید رو از بین ببر و ایمان داشته باش به ما ایمان داشته باش
معلومه که از بین بردن شک و تردید و احساسات بد کار راحتی نیست ، معلومه که کنترل کردن ذهن کار خیلی راحتی نیست ولی پاداشش بزرگه ، یعنی اگه ایمان داشته باشی خداوند بهت وعده داده که کار هات انجام میشه
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوه ی ما، عدل و بنده پروری است
اینجا پروین از دیدگاه خداوند میگه: ما می دونیم که تو احساسات مادر داری و نگران بچه ات هستی
برای همین داریم سعی می کنیم تو رو آروم کنیم و به تو وعده دیدار دوباره بچه ات رو میدیم
ولی راه و روش ما عدل و بنده پروری هست ، یعنی بی نقص تر و دقیق تر از قوانین و عدل خداوند وجود نداره ، یعنی جهان هستی بر اساس عدل کامل کار میکنه ، یعنی هر آنچه که تجربه می کنیم ، نتیجه آن چیزی هست که از پیش فرستادیم
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
میگه: ای مادر موسی ، کار خداوند ، شانسی و الکی نیست که ، کار خداوند دقیق و بی نقصه و بر اساس قوانین جهان پس نگران نباش چون آنچه که از تو گرفتیم بهت برمیگردونیم
و داستان بازگشت حضرت موسی به مادرش : که بچه شیر نمی خورد و خواهر حضرت موسی با هدایت خداوند به سمت فرعونیان میره به فرعونیان میگه من کسی رو می شناسم که می تونه مشکل شما رو حل کنه ، و این طوری مادر حضرت موسی به عنوان داییه داخل قصر فرعون و در یک مکان خیلی امن بدون ترس از جون بچه اش ، دوباره به بچه اش میرسه و حتی واسه شیر دادن بچه خودش احتمالا پاداش هم دریافت می کنه
اینا نشون میده تا چه حد خداوند می تونه همه چیز رو درست کنه و در نقطه ای که ما فکر می کنیم همه چیز تموم شده ، روند کار این طوری تغییر می کنه
چرا روند به نفع مادر حضرت موسی پیش رفت ؟ چون ایمان داشت و هر قدم رو پس از دیگری برداشت و به الهامات درونی ش عمل کرد
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایه اش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان می کنند
آنچه می گوییم ما، آن می کنند
ما به دریا حکم طوفان می دهیم
ما به سیل و موج فرمان می دهیم
نسبت نسیان به ذات حق مده
بار کفر است این، به دوش خود منه
خداوند به مادر موسی میگه : اون موج رودخانه برای بچه ات از آغوش و گهواره تو بهتر و امن تره
رودخانه هاو دریا ها به دستور ما عمل می کنندو هرچه که ما بگیم اتفاق می افته
همون طور که توی سوره انعام هم اومده (وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا) : هیچ برگی بی اذن خدا از درخت پایین نمی افته
و حواست باشه که خداوند هیچ وعده ای را که داده فراموش نمی کند ، و این کفره که فکر کنی خداوند فراموش می کند وعده هایی را که داده
به که برگردی، به ما بسپاریش
کی تو از ما دوست تر میداریش
برای تو بهتره که بچه رو به ما بسپاری و برگردی دنبال کار خودت
کی تو می تونی بیشتر از ما موسی رو دوست داشته باشی ؟
استاد اینجا یاد یکی از فایل هاتون افتادم که میگفتین وقتی فرزندتون رو از دست دادین اولش تا چند ساعت خیلی ناراحت بودین ولی بعد به خودتون اومدین و گفتین که اون اصلا بچه من نبوده، بچه خدا بوده ، دَم خدا هم گرم که یک مدتی بچه اش رو به شما قرض داده تا باهاش کلی کیف کنید
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطره ای کز جویباری می رود
از پی انجام کاری می رود
همه چیز توسط ما کنترل می شود و اتفاق می افتد و حتی یک قطره کوچک از جوی آب هم تحت کنترل ماست و وظیفه ای که با بهش گفتیم رو انجام میده
هیچ چیز در این جهان بی دلیل نیست و هر چیزی برای ماموریتی و برای کاری خلق شده است
ما بسی گم گشته، باز آورده ایم
ما، بسی بی توشه را پرورده ایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
خداوند همان چیزی هست که ما می خواهیم
ثروت می خوای؟ خداست
سلامتی می خوای ؟ خداست
عشق می خوای؟ خداست
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
خداوند همیشه مارو هدایت می کنه و این ما هستیم که تصمیم می گیریم هدایت هارو دریافت کنیم یا اون هارو رد کنیم
به نظرم این هم اشرف مخلوقات بودن انسان رو نشون میده که همون طور که استاد گفتن ما برخلاف تمام اشیا و موجودات جهان قدرت اراده و اختیار داریم
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
اگر بندگان از مسیر درست خارج شوند ، ما عیب های آنها رو می پوشانیم و به آنها باز هم کمک می کنیم تا مسیر درست رو پیدا کنند
و در ادامه خانم اعتصامی از داستانی استفاده میکنه تا مفهوم بیت ( ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند/عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند) رو بهتر توضیح بده
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
کشتئی زآسیب موجی هولناک
رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
تند بادی، کرد سیرش را تباه
روزگار اهل کشتی شد سیاه
طاقتی در لنگر و سکان نماند
قوتی در دست کشتیبان نماند
ناخدایان را کیاست اندکی است
ناخدای کشتی امکان یکی است
امکان داره که اون کشتی که ناخداش یک انسان هست از مسیر خارج بشه و غرق بشه ولی چون ناخدای جهان هستی خداوند پس خیالمون راحته که هیچ اتفاقی نمی افته
بندها را تار و پود، از هم گسیخت
موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
هر چه بود از مال و مردم، آب برد
زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
دریا طوفانی شد و کشتی غرق شد و همه مردم و اموالشان را آب دریا برد ولی فقط یک بچه کوچک از میان آنان نجات پیدا کرد
طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت
بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول وهله، چون طومار کرد
تند باد اندیشه ی پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن
این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست
این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم به زیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، به رویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خلخالش مکن
مار را گفتم، که طفلک را مزن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم، مکاهش کودک است
گرگ را گفتم، تن خردش مدر
دزد را گفتم، گلوبندش مبر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
تا اینجا پروین اعتصامی به زیبایی داره قدرت خداوند و نعمت های فراوان خداوند رو نشون میده که می تونه سنگ رو نرم کنه و برف رو آب گرم تبدیل کنه
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آیینه ها، اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه چاه
چاهها کندند مردم را به راه
اینم حکایت خیلی از ما هاست که فقط توی شرایط سخت یادمون میاد که خدایی داریم و می تونیم ازش کمک بخواهیم ، ولی به محض اینکه کمک مون میکنه کلا فراموش می کنیم که کی مسائل مون رو حل کرده و انگار هیچ وقت از خدا کمک نخواستیم
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصه ها گفتند بی اصل و اساس
دزدها بگماشتند از بهر پاس
و خیلی از ما ها ، حتی ما که توی این مسیر داریم حرکت می کنیم ، وقتی مشکلاتمون حل میشه ، وقتی دوتا نتیجه خوب می گیریم ، شروع می کنیم به من منم گفتن ، من هوش خوبی داشتم به اینجا رسیدم، من استعداد هام خوب بود ، من سخت کوش بودم که به اینجا رسیدم ، و خیلی راحت فراموش می کنیم که اینارو کی بهمون داده
جامها لبریز کردند از فساد
رشته ها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بی فسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حی جلیل
سجده ها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
و گاهی حتی در مهظر خداوند بلند مرتبه و در کره زمین و این جهان که خودش آفریننده اش هست خیلی راحت میایم و قدرت رو میدیم به عوامل بیرونی
میایم بندگانش رو بت می کنیم برای خودمون
به بندگانش قدرت می دیم
رهنمون گشتند در تیه ضلال
توشه ها بردند از وزر و وبال
از تنور خودپسندی، شد بلند
شعله ی کردارهای ناپسند
و وقتی که مغرور می شیم و فکر می کنیم همه کار هارو خودمون کردیم و فراموش می کنیم که هر آنچه که داریم از آن خداست ، با سر سقوط می کنیم توی بدبختی ها
و اگر تسلیم پروردگار بشیم به هر آنچه که فکرش رو بکنیم می توانیم برسیم
به قول حضرت موسی : من به هر آن خیری که از جانب تو به من رسد فقیرم!
وارهاندیم آن غریق بینوا
تا رهید از مرگ، شد صید هوی
آخر، آن نور تجلی دود شد
آن یتیم بی گنه، نمرود شد
رزمجویی کرد با چون من کسی
خواست یاری، از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانی ها بزرگ
شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
برق عجب، آتش بسی افروخته
وز شراری، خانمانها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند
برج و باروی خدا را بشکند
رای بد زد، گشت پست و تیره رای
سرکشی کرد و فکندیمش ز پای
پشه ای را حکم فرمودم که خیز
خاکش اندر دیده ی خودبین بریز
تا نماند باد عجبش در دماغ
تیرگی را نام نگذارد چراغ
با این که خداوند این همه به نمرود لطف داشت و اون رو از غرق شدن نجات داد و بزرگش کرد ولی نمرود ناسپاس بود و فراموش کرد که چه کسی به اینجا رسوندتش و وقتی که مغرور شد و گفت من خدا هستم ، آنچنان مرگی نصیبش شد که شاید حتی خنده دار به نظر برسه ، کسی که این همه خودش رو قدرتمند می دونست با یک پشه از دنیا رفت
و به قول استاد ما چقدر ضعیف هستیم در مقابل قدرت خداوند بزرگ
ما که دشمن را چنین می پروریم
دوستان را از نظر، چون می بریم
آنکه با نمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسی عمران کند
خداوند میگه با به بندگان ناسپاس مون هم کلی نعمت دادیم و کمکشون کردیم ، بندگان سپاسگزار، بندگان خوب ما که جای خود دارند
این سخن، پروین، نه از روی هوی ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست
و در پایان دو تا نکته دیگه هم می خواستم بگم
یکی اینکه استاد گفتن سپاسگزارترین انسان های تاریخ جهان هم نمی توانند سپاسگزار یک تیلیاردم نعمت های خداوند باشند
و اصلا آیه قرآنی هست که میگه اگر بخواهید نعمت های خداوند را بشمارید نمی توانید
و جمله طلایی ، استاد اصلا دیوانه شدم وقتی این جمله رو شنیدم
به اندازه ای که سرمون در مقابل خداوند پایینه ، به همون اندازه ، سرمون رو در مقابل غیر خداوند بالا نگه می داره
یک چیز جالب هم بگم ، من این فایل رو روی تلوزیون گذاشته بودم و داشتم هم زمان که نگاه می کردم ، درس هاش رو تو کامنت های سایت می نوشتم ، تقریبا آخر های فیلم بود که دیدیم مامان و بابام و داداشم هم نشستن و دارن با دقت به حرف های شما گوش میدن
از بس که زیباست حرف هاتون ، از بس که آرامش بخشه ، از بس که حس خدایی رو به آدم منتقل میکنه
استاد به خدا نمی دونید چقدر از این فایل حس مثبت گرفتم و لذت بردم از شعر فوق العاده خانم اعتصامی تا درس هایی که شما می دادین
از این ماشین زیبا و صندلی های چرم خوشگلش
از این جاده زیبا که سراسر سرسبزی بود
از این بارون و رعد برق که به قول خودتون قدرت خدا رو نشون میده
سراسرش زیبایی بود ، سراسرش نکات مثبت بود، سراسرش درس های عالی داشت
امیدوارم هر جا هستید در پناه خالق یکتا در نعمت و فراوانی غرق باشید ️
سلااااام استاد جان توحیدی
حدیث هستم
قررررربون این خدای مهربونم برم که چققققدر دیشب تا حالا قشنگ منو هدایت میکنه به ایمان به توکل به صبر.
داستان اینه که یه مسئله دو روزه برام پیش اومده که خیلی خوشایند من نیست و داشتم تقلا میکردم و دنبال راهی برای حل مسئله بودم طوری که کل تمرکز (سرمایه ی اصلی منو) منو گرفته بود.
راستش حالمم تا حدودی گرفته بود ولی همش سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم .
دیشب سحر خدا هدایتم کرد به سوره ی حمد و سرتا سر وجودم غرق در ارامش و اطمینان به بخشندگی و مهربونی خدا شد و چقدر حالم خوب شد
صبح که بیدار شدم خدا هدایتم کرد به جلسه ی هفتم دوره ی شیوه ی حل مسائل و با همسرم نشستیم و با دقت گوش کردیم و چققققدر جواب سوالات ذهنیمون برامون باز شد و فهمیدم من با تمرکز روی موضوع نا دلخواهم دارم بهش شاخ و برگ میدم و ذهنم به بهانه ی پیدا کردن راه حل منو سر کار گذاشته و میخاد با تقلا و نگرانی مسئله را حل کنه.
از صبح رهاش کردم و اومدم سر دوره ثروت یک و تمرکزم سر جاش قرار گرفت .
بعد از ظهر اومدم سایت کامنت بنویسم دیدم نوشته فایل توحیدی سریع دانلود کردم و تمام جوابهام رو از زبان استاد گرفتم .
چقدر این صحبتها ادم رو تکون میده
صبح همسرم به من میگفت تنها چیزی که میتونه روی دی ان ای تاثیر منفی بزاره غم و اندوهه به خاطر همین غم و اندوهه که ما به فقر میرسیم و کلی بحث کردیم که پس بگو چرا استاد میگن اگه بتونی ذهنت رو کنترل کنی هرررر چه بخای میتونی بهش برسی چون وقتی غم وارد میشه الهامات رو متوجه نمیشیم و از مدار خارج میشیم .
استاد موضوع نا دلخواه من در مورد بچه م بود که هنوز به دنیا نیومده و بحث شما هم در مورد مادر موسی و بچش بود که خدا بهش گفت بندازش تو اب .
و غمگین و نگران نشو
اونجا که گفتین
رهرو ما اینک در منزل است یعنی از چشم خدا اون کار انجام شده ….واااای استاد این حرفتون منو دیوانه کرد چقدر ما خدا را باور نداریم اگه تو تمام زندگیمون یه اطمینان اینطور به خدا داشتیم که انچه من درخواست دادم شاید تو این مرحله هنوز اجابت نشده ولی از طرف خدا انجام شده و این که شما همیشه میگین نتیجه ی پایانی رو ببینید یعنی به ما میگید ما هم نگاه خدا را داشته باشیم و غم و ترس به خودمون راه ندیم از نگاه خدا خواستمون رو ببینیم وحتی تجسمش کنیم و از همین الان از اجابت شدنش لذت ببریم و احساسش کنیم این میشه ایمان به خدا اطمینان و یقین به خدا و مادر موسی هم حتتتما این ایمان رو داشت که خدا اونطور هدایتش کرد که به بچش برسه
پرده ی شک ما هم همین ترس و غمهاییه که تو مسیر زندگی سر موضوعات مختلف برامون پیش میاد و اگه بتونیم کنترلشون کنیم وایمان فعالمون رو به خدا نشون بدیم حتما پاداشمون رو میگیریم و هدایت میشیم به بهترین نتایج.
ما گرفتیم انچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی؟
استاد این بیت اشکم رو جاری کرد چقدر به ادم باور میده باور به اینکه هیچ لححححظه ای خدا از ما غافل نمیشه و ما کافیه بهش اطمینان کنیم و رها کنیم و بهش بسپاریم تا هدایتمون کنه و اگه قراره کاری از طرف ما انجام بشه با الهامات مسیر رو طی کنیم و ببینیم خدا چطور دوس داره سنگ تموم برامون بزاره
به خودم گفتم حدیث ببین کافیه همیشه یادت باشه که انچه به خدا میسپاری همون لحظه خدا ازت تحویل میگیره و میگه خوب تو برو ازادو رها لذتت رو ببر
اینجا که میگین قدم اول تو اب انداختن بچه بوده و چقدر این کار ایمان میخواست
و اون موج اب که برای بچه گهواره میشه
واینکه خدا حتی بیشتر از مادرش موسی را دوس داره
و همه ی اجزای هستی داره تحت کنترل خداوند اداره میشه
ووووو
الان دیگه نمیتونم چیزی بنویسم فقط دوس دارم برم هزاران بار این فایل رو گوش بدم و تفکر کنم و لذت ببرم
سپاسگذارم از این صحبتهای بی نظیرتون
به تام خدا
سلام استادعزیزم
واقعاوانگار این هممثل قرآن الهامبوده اما یابار بجای صحبتی جدید همون اصول قرآمی رو اما با توضیحات دیگه به مروین اعتصامی الهامکرده.
یعنی دیوانه شدم!این منیتی که من شخصا فهمیدم که باید بذارم ککار، این منیتی که امشمیگم بی من نمیتونین! من کردم! من و من! خب از این به بعد بهتره بگم لطف خدا و قدم هایی که تو این راه برداشتم، خب قدم رو برداشتن مهمه اما اگر لطف تدا نباشه همه اونکتلاش ها بی سرانجام میشد.
خوشتالم کهداین فایل رو گو شدادم، یعنی ایمان اوردم که جقدر میتوکه قدرتمند باشه.
راستیتش یه موضوعی حالمو بدکرد، یعنی یک خواسته ای که نشد باش برسم با تمامتلاش ها، و خب الانکه میبینم میگم که عیب کداره!شاید من ایمان نداشتمکه خداوند میتونه این ماشنی یا بهتر از اینماشین رو نقد بهم بده!یکم زمان میخواد، یکم صبر!
شایدبعضی زمان ها خیلی سخت میگیرم به خودم و میگم اگر قانون به این شکل پس این حس نگرانی درست نیست و حق ندارم!درصورتی که در این شعر و مفنیش گفته شد که در مثال مادر موسی بالاخره طبیعیه که نگران شد و نباید این احساس سرکوب بشه!بلکه فقط باید پیرو الهامات و هدایت های الهی باشیمکه ما رو آروممیکنه برای این کار!خدایی که مارو تلق کرده مارو هممیشناسه و ممنونکنیست که احساسمون بد بشه!بلکه بهتر اینه که سعی بشه حسو بهترکنیم!
خب اتفاقا داشتم الان فکرمیکردم و خواستماضافه کنم به کامنتمکه این خدایی که سنگ سخت و سرد رو نرم میکنه و این خدایی که دزد رو بازمیداره از دستبرد زدن به بچه، مس من واقعا دستکمش گرفتم و من تصورم از خدا هنوز جای کامل شدن داره و هرچی میفهمم ازش بهتر میشه حال و هوام.
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
سلام به استاد گرانقدرم. سلام به روح الهیتون و درود به قلب نازنین موحدتون. شمایی که رسالتی ندارید جز بیدار کردن دلهای آماده. کلامتون پر از صداقت و نگاهتون سرشار از برکت عشق الهیه که مثل یک خورشید آسمان تاریک بی ایمانی منو روشن کرده و داره هرلحظه وصلم میکنه به وجود یکتای الله ام.
چی میتونم بگم در قدردانی از اینهمه ثروت معنوی که دارید عجیب و غریب رایگان در اختیارم قرار می دید؟ آیا سزا نبود که نصف عمرم رو تقدیم عمر پربرکت شما می کردم؟ آیا پسنده تر نیست که من فقط سکوت کنم و شما فقط آواز ایمان و توحید سر بدید و من فقط مست مِی عشق اشک بریزم و سرگشته و واله برقصم؟
چقدر خودم رو حقیر و کوچیک می بینم در برابر این مفاهیم غول آسا…
چقدر هیچم و به هیچ بودنم در برابر عظمت و بی کرانگی رب بنده نوازم معترفم…
منی که اگر خودش بخواد و در مشیت عذابش قرار بگیرم چه متمسخرانه با یک مگس 5 گرمی نابودم میکنه. اما چه کریم الصفح از اینهمه روی برگرداندنم گذشته و به روم هم نیاورده. انقدر که دیگه یادم رفته چه عصیانهایی به درگاهش کردم.
چرا بعد از اینهمه سال امروز یادم افتاد اون روزی که کودک 4-5 ساله ای بودم و توی رودخونه عمیق و خروشان دز یکهو زیر پام خالی شد و غرق شدم و از هوش رفتم… زمانی چشمامو باز کردم که دو فرشته برام فرستادی تا نجاتم بدن و منو روی دستشون برگردوندن به ساحل و بگذارن در آغوش مادرم؟
چرا تا به حال این خاطره برام تکرار نشده بود تا بابت همین یک بار نجات زندگیم تا آخر عمر سر از سجده برندارم؟
چرا همین یک اتفاق شگفت انگیز درس عبرت تمام عمرم نشده که همیشه اون نیروی نگهبان من بوده و هست که نذاشته در دور باطل ذهنیات شیطانیم غرق بشم؟ کسی که لا تأخذه سنهٌ و لا نوم
چرا می ترسیدم؟ چرا صدای قلبمو نمی شنیدم؟ چون اعتماد نداشتم که همونی که یه کودک بی دست و پا رو از عمق آب نجات داده براش کاری نداره باز هم گره های زندگیشو باز کنه… له ما فی السموات و ما فی الأرض
امروز وحی شد کاین چه فکر باطل است؟/رهرو ما اینک اندر منزل است
الله اکبر از این صدق کلام الهی…
چند روز پیش که استاد فایل چقدر تحمل می کنید رو روی سایت گذاشتن ابتدای کامنتم نوشتم چقدر خوب میشد که درخت میوه هم در پرادایس می کاشتید و این حرف رو با نهایت حس خوبم زدم و تجسم کردم استاد و مریم جان در حال چیدن میوه هستند. بابت اون همه نعمت و خاک و درختان حاصلخیز سرزمین بهشتیشون خدا رو شکر کردم.
حدس بزنید چی شد؟
صبح اونو نوشتم و عصر دخترمو بردم توی حیاط آپارتمان بازی کنه که اتفاقی دیدم درخت انجیر حیاط به بار نشسته و یک لحظه به خودم اومدم و دیدم دارم میوه می چینم، چه شیرین و رسیده الهی شکررر
فردا صبحش داشتم پیاده روی می کردم و فایل جلسه 7 قدم 4 رو که در مورد توحید هم بود گوش می دادم و زیر عینک آفتابی اشک هامو قایم کرده بودم، دلم گفت از این خیابون برو خدا میخواد یه چیزی نشونت بده…
به ندای قلبم گوش دادم و رفتم و چیزی که اصلا انتظارش رو نداشتم دیدم. درختای انار و انگور که ماشاالله پر از ثمر شده بودن و از روی دیوار حیاط خونه ها روی پیاده رو آویزون شده بودن. انارهای نرسیده کوچولوی ناز….
الهی…. ای رب صادق الوعد من… چاره ای جز دیوانه شدن داشتم؟؟
حس کردم خدای نازنینم داره بهم میگه آفرین به تو! راهت درسته فقط کمی بیشتر صبر کن. میوه های پرورش افکار توحیدیت تو راهه سعیده. اگه هنوز دستت نرسیده چون وقتش نشده ولی رهرو ما اینک اندر منزل است
چی بگم از نور؟
یا نُورَ النُّورِ/ یا مُنَوِّرَ النُّورِ/ یا خالِقَ النُّورِ/ یا مُدَبِّرَ النُّورِ/ یا مُقَدِّرَ النُّورِ/ یا نُورَ کُلِّ نُورٍ/ یا نُورا قَبْلَ کُلِّ نُورٍ/ یا نُورا بَعْدَ کُلِّ نُورٍ/ یا نُوراً فَوْقَ کُلِّ نُورٍ/ یا نُوراً لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ
روزی که اومدم تو این سایت عضو شدم خواسته ام ایجاد کسب و کار و درآمدزایی بود اما نمی دونم چطور سر از توحید و نور رب العالمین درون وجودم درآوردم.
به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!
من موندم و شیدایی…
هر روز یه بی قراری آرامش بخش برای دیدن وجه الله از هر نشونه و اتفاق…
یه اطمینان و امید شکست ناپذیر که عجله و چرایی و چگونگی ها رو پشت سر گذاشته و مدام تو گوشم تکرار می کنه:
وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَٰئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی وَأُولَٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
و کسانی که به آیات خدا و دیدار او کفر ورزیدند، آنان از رحمت من مأیوسند و برای آنان عذابی دردناک است.
إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
پس همه خواسته ها رو پشت سر رها کردم و گفتم من فقط مهاجر به درگاه خداوند شکست ناپذیر و حکیمم…
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار/ شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
خدایا چطور می تونم به این مسیر شک کنم یا ازش دور بشم زمانی که استادم هر فرصتی رو غنیمت می شمره تا از تو حرف بزنه؟ نام تو رو بالا ببره. که البته تو در ذات خودت رفیع و بلندمرتبه هستی. بلکه هرکسی نام تو رو گرامی بداره خودش عزتمند و متنعم میشه.
خیلی برام سخته از توحید بنویسم. خیلی تکامل می خواد و من در گنجایش خودم نمی بینم. ولی می دونم که صراط المستقیم همینه. راه کسانی که به اونها نعمت داده شده.
همه دوستان توحیدیم رو تحسین می کنم و تا ابد از شاگردی کردن استادم لذت می برم.
کسی که غرش ابرها و بارش اون قطره ها رو که بی برو برگرد دونه به دونه شون به اذن تو جاری میشن تحسین میکنه و میگه خدا داره قدرت نمایی میکنه….
من چقدر می توم نادان باشم که اینهمه عزت الهی که به این مرد دادی رو نادیده بگیرم و بهش پشت کنم؟
اینهمه نوری که از قلبش می تابه و کلام رفیع تو رو فریاد میزنه…
الهی تو بر من منت گذاشتی و کشوندی به این شاهراه…
من کی باشم که بگم خودم اومدم؟ با پای خودم نیومدم که…
دست از این دیوانگی برنمی دارم که تازه دارم مشق عشق رو یاد می گیرم. کجا برم که هرجا برم فقط تویی
سلام سعیده خانم
ممنون بابت کامنت زیبایت چقدحس حالم خوب شد وانرژی گرفتم ممنونم ازت انگارکامنتت جواب من بود چندروزه ازخودم هی سوال میکنم منمه چندوقته دارم روخدم حسابی کارمیکنم پس بیادنتیجه هابیان کامنت شماروکه خوندم و اونقسمت که گفتی درختان اناروانگور پرمیوه نرسیده بودن یه زنگی توگوشم صداداد که مسیردرسته میوهادارن میرسن تلاش من بهمین زودی بلطف الله بثمر میرسه انشالله
وحتمان بزودی میام براتون ازمیوه هایی که دارم جمع میکنم نی نویسم
درپناه الله یکتا شادوثروتمند
سلام بر استاد عزیزم و مریم خانم گل
خدا گفت نترس وغمگین نباش
خدا در واقع داره به همه ما میگه نترس و غمگین نباش و شیطان داره میگه اگه نشه چی میشه
خدایا دارم فکر میکنم هر وقت در هر ترس و نگرانی حتی اگه یه لحظه بیادت بودم تو بهم گفتی من تضمین میکنم نگران نباش
و اگه این الهامت رو گرفتم تو صددرصد تضمین کردی برام خب آخه تو صادق الوعدی
تو خداجانم به قول رضا مارمولک عند مرام و معرفت ورفاقتی
به خودت قسم هر وقت بهت توکل کردم تو منو تنها نزاشتی هر وقت راه به جایی نداشتم و فقط توروصدا زدم دارم به همه عالم میگم که تو خدا جان منو رها نکردی دستمو گرفتی
حتی همیشه پیش پیش راه رو برای من آسان کردی و قبل از هر چیز منو کفایت کردی
خدا جانم تو دوست کسی هستی که هیچ دوستی ندارد یعنی منو لایق دوستی با خودت دانستی خداجانم و چه افتخاری از این بالاتر که تو دوست منی
خداوند در یکی از دعاهای رجبیه می فرماید: لکل مسئله منک سمع حاضر وجواب عتید یعنی من هرخواسته ای از توراکه میخواهی الساعه میشنوم و جوابش را نقدا و آماده دارم
و این یعنی فقط رویت را به سمت من کن یعنی فقط بخواه بگو چی میخوای
خداوند تکیه گاه کسی است که غیر او تکیه گاهی نگرفته باشد
خداوند جابر است یعنی جبران کننده هرکمبودی هر نقصانی را فقط خدا جبران میکند
خداوند ذخیره کسی است که ذخیره ای ندارد تو ذخیره منی خدا
خداوند کفیل است یعنی عهده دار کارها یعنی با خیال راحت بسپار بهش
خداوند هدایت کننده کسی است که از او هدایت بخواهد
به قول استاد به محض اینکه فکر کنی به راه راست هدایت شوی هدایت شده هستی
یا من هو فی وفائه ای قوی یعنی ای کسی که در وفاداریش توانمند است
آیا هرچی در اطرافمان نگاه کنیم وفادارتر از خدا پیدا میکنیم
خداجانم تو خدای خوب وفادار مهربان و بهترین رفیق منی کافیه یه ذره بهت اعتماد کنم یه ذره دلم بهت قرص باشه یه ذره بهت امید داشته باشمیه ذره نگات کنم تو برام همه کار میکنی خداجانم آخه منم غیر تو کسی رو ندارم ای بهترین دوستم ای پدر ومادرم ای پناهم ای تکیه گاهم
دوستت دارم خداجانم بغلم کن
سلام
خدایا شکرت واقعا بابت همه چیز
چند وقتی بود فراموش کرده بودم که بیشتر باید سپاسگزار باشم ،بیشتر باید حواسم به تو باشه ،تسلیم باشم،جایگاه قبلم رو بدونم ،
ولی این فایل یه تلنگر خیلی خوبی بود
اینکه به اتفاقات زندگیم از زاویه بزرگتر نگاه کنم
اینکه خداوند برام همه چیز میشه،هر چیزی که من نیاز دارم درسته
خدایا ممنون که شرایط دلخواه رو برام بوجود میاری،افراد مناسب رو سر راهم قرار میدی،هدایتم میکنی،ایده ها رو بهم میدی،اصلا کل کارارو انجام میدی ،فقط کافیه که من حرکت کنم بعد خودبهخود کارا درست میشن
شکرت خدایا
برای سلامتیم ،خانواده ام،زندگیم،حال خوبم و تمام نعمت های کوچیک و بزرگی که تو زندگیم هست
خدایا شکرت
خیلی دلم برای این احساس تنگ شده بود
حس نزدیک بهت ،خدایا شکرت
بنام خدایی که ایمان به او کافیست تا جهان را دراختیارم قرار دهد
خدایی که فرمان میدهد به تمام هستی که برای من و به نفع من چرخهای هستی را به حرکت در بیاورند
چنین خدای بینظیری دارم که ایمان و توکل وحمد و ثنا شایسته فقط خودش است.
.
هرچه تصویر کاور رو نگاه کنم کمه چه حجم زیبایی و انرژی وجود داره
و
هر چقدر این محتوای توحیدی را گوش کنم کم است وکم است
دوست دارم بر هر بیت ساعتها بمانم و بیاندیشم به خدایی چنین بی نظیر
که از جایی که فکرش را نمیکنم
به طریقی که هیچ از ان ندانم
همه چیز را به نفع من میگرداند
اگر به او ایمان داشته باشم
اگر نترسم
اگر اندوهگین نشوم
اگر انچه هست را فقط باور نکنم
اگر ایمان بیاورم به غیب
به انچه خداوند میداند
اگر ایمان بیاورم انچه خواسته ام محقق شده و باارامش و حال خوش زندگی کنم
.
چه ایمان قوی باید داشته باشم تا به انچه نمیبینم باور بیاورم و تحت تاثیر انچه هست قرار نگیرم
چه ایمان قوی باید داشته باشم تا نگران و اندوهگین شرایط نشوم
واقعااا چه جنس ایمانی هست
.
خدایی که فراموش نمیکند
نمیخوابد
هوشیار و آگاه به همه امور هست
خدایی که وعده اش حق هست
شاید ظاهرا نمیبینی اما از دیدگاه خداوند کارانجام شده است
.
چه میکنه این ایمان و اطمینان به رب
خداایا تمام بدنم منقلب هست از شنیدن درباره رب العالمین
.
خداوند رو باور کن
قوانین بی عیب ونقصش را
هر قدم که هدایتت میکنه حرکت کن
قدم بعدی درست بعد از حرکت تو به تو نشون داده میشه
.
هر چه میشنوم فقط میگم الله اکبر
.
خدایی که همه چیز تحت سیطره اوست
همه چیز تحت کنترل اوست
هر چیزی، هر چیزی تحت فرمان اوست
حواسش به همه چیز هست
فک نکن سیل و طوفان همینطوری رخ میده نه
همه فرمان حق هست
.
واای از اونجا که میگه حتی یک قطره هم در هستی ماموریت داره
خدااایاااا میفهمم و نمیفهمم
اصلاا حال عجیبی است
.
بیشتر نمیتونم بنویسم
دوست دارم بازهم برم و گوش کنم
جمله جمله مکث کنم
فکر کنم
انگار به من گفته میشه عجله نکن و هر کلامی رو با درون خودت فهم کن
با زندگی ات مطابقت بده
وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ ۖ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ ۚ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا
چون آسیبی به شما برسه در دریا اگر کسی و جز خدا صدا کنید گمراه میشین
و زمانیکه صداش میکنید و نجات تون میده و به خشکی میرسید روی برمی گردانید و انسان ناسپاس است
امروز از صبح چند بار این فایل و دیدم و شنیدم و هر بار اشک امانم نداد !!!
هر بار که گفتین ما به دریا حکم طوفان میدهیم
قلبم زیر و رو شد
چقدر بینظیر ِ این مصرع
رهرو ما اینک اندر منزل است
این مصرع برام مصداق ِ ایمان به غیبِ
استاد یاد شعر گندمم ریختی تا زر دهی افتادم
هنوز هر بار اون فایل و گوش میدم دیوانه میشم
این فایل هم شد مثل همون برام
خدایا به عظمتِ قطراتِ بارانت خودت توفیقِ یکتاپرستی و بهمون بده
خدایا بند بندِ وجودم و به خودت پیوند میزنم و تنها از تو یاری میجویم
آخه خدا جونم من که بدون تو هیچم ، همش خودتی
همه آدم ها لحظاتی و با تمام سلول هاشون حس کردن که فقط خدا بوده
این خدا چیه که با خواسته من تغییر ماهیت میده ؟؟!!
این قدرت !! این شکوه !! این جلال و جبروت چقدر ما رو دوست داره که بهمون گفته ؛
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
چقدر ما قدرتمند و با شکوه هستیم
هر کدوم از ما خدایانی هستیم در این کره ی خاکی
بعد خدا که میدونه ما قدرتی که داریم و فراموش میکنیم ،خودش بارها قدرت نمایی میکنه برامون !!
الله اکبر
استاد وقتی از توحید از رب حرف میزنید تمام سلول هام گوش میشه
اینقدر فرکانستون خالصِ که به مغزِ استخونم نفوذ میکنه
مثل فایل 9 و 10 راهنمای عملی دستیابی به رویاها که این روزها مونس ِ شب و روزم شده
استاد سپاسگزارتم که ی روزی به صدای قلبتون گوش کردین
ی احساسِ بینظیر تو قلبم دارم
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایقِ جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
سارا جانم سلام و عشق منو بپذیر
دونه دونه اشکاتو میبوسم که حسش از توی نوشته هات جاری بود.
نمی دونم استاد نازنینم خودش در چه مداریه که این روزها این ارتعاش های قوی توحیدی رو داره در سایت منتشر می کنه.
اصلا کامنت هرکسی رو می خونم معلومه با اشک و تپش قلب و یه بیقراری خاصی نوشته.
این فایل این 38 دقیقه، این انتخاب شعر پروین که شک ندارم کاملا هدایتگونه به قلب استاد الهام شده انرژی پشتش چیه که جامعه ای رو به تکاپو انداخته؟
انگار آسمون خدا هم به خروش اومد از قدرت این ارتعاش توحیدی.
دیگه نتونست آروم باشه و خروشید. و چه زیبا استاد گفت خدا داره قدرتش رو نشون میده.
سارا جان صداقت کلامت به دلم نشست. تلاش بی وقفه و خاصانه ات برای خلق خواسته ها که الان گره خورده به وحدت الله یکتا قابل تقدیر و مثال زدنیه.
برات نور و آسانی بیشتر و بیشتر آرزو می کنم عزیزم.
فلله عاقبه الامور
بنام خداوند زیبایی ها.
خداوند باران
خداوند مینو سرشت.
سلام بر سارای بی نظیر
کامنت ها ی شمارو مطالعه میکنم و لذت میبرم.
صداقتی در گفتار و کامنت های شماست. که واقعا آدم متحیر میشه. چقدر صلح درونی دارید که اینقدر با خودتون راحتید… هر کسی با شما زندگی یا دوست بشه افسرده میشه. خخخ
مرسی که نوشتید. واقعا جای تحسین داره. ایول به این صداقت
کامنت تون بی نظیر بود و انرژی توحیدی پسر سر هم
از کامنت دوستان میباره.
روزگارت شاد شاد
قلب نازنینت از غصه دور
هر کجا دنیا هستی
بهترینها رو براتون از خداوند منان خواستارم.
در این شب عزیز و استجابت دعا…
امضای الله مهربان، پای تک
تک آرزوهات.
فرشته ی همیشه در صلح سارای بی نهایت.
سایتون بر قرار
عمرتون بلند
منتظر کامنت های بی نظیر شما هستیم .
به نام خدا
و بر ماست ک هدایتت کنیم
و چه آیه قشنگی که وقتی شنیدم اصلن دلم قرص و محکم تر شد نمیدونم چرا. نمیدونم چرا آروم شدم حس کردم همیشه هست، همیشه هست خدایی ک از بچگی هوای منو داشته و بارها و بارها منو نجات داده از بلاهایی ک ممکن بوده سرم بیاد و الان ک بهشون فک میکنم میبینم آره خدا بود اونجا خدا بود ک از طریق دستانش کمکم کرد من نفهمیدم. و حتی الان ک شدم 27 ساله و دارم کار میکنم روی شنیدم صدای خدایی ک از نطفگی با من بوده.و من نمیشنیدم.
به هر فایل و محصولی ک دارم نگا میکنم همش از توحید صحبت شده.
استاد عزیزم و تو چقد قشنگ خدارو برای من نشون دادی من اصلن فکر نمیکردم ک خدا با من حرف میزنه همش فکر میکردم خدا اون دور دوراست اما الان نه تنها دور نیست بلکه همیشه کنارمه همیشه پیشم نشسته و داره به حرفام گوش میده سر ساعتی ک میگم بیدارم میکنه چون هیچ وقت خواب نیست چه زیباست خدای من.
همیشه بهش میگم من چقد خوشبختم ک هدایتت رو شنیدم.
من چقد خوشبختم ک تو منو اشرف مخلوقاتت کردی و وقتی منو آفریدی به خودت آفرین گفتی.از وقتی شروع کردم خدارو بهتر شناختن چقد خودمو بیشتر دوست دارم چقد دیگه احساس تنهایی نمیکنم همیشه میدونم هست .همیشه میدونم کنارمه و چقد دنبال فضا برای تنها شدنم ک باهاش حرف بزنم.
چقد رسیدن به خواسته هام راحت تر شده. قبلا ک نمیشناختمش سر نمازم با هزارتا آه و ناله ک دلش بسوزه و بهم یه چیزیو بده ازش درخواست میکردم یا نذر میکردم و من چقدر مشرک بودم.
الان احتیاج به اون تشریفات نیس یه قلب باز و احساس خوب میخاد همین و چقد راه خدا راه آسونیه. چقد خدا قشنگ خواسته هام رو میده سناریو مینویسم اتفاق میوفته.و چقد دارم روی این جمله ک من خالق زندگیمم کار میکنم و هربار کار کردم رنگ خدارو محکم تر دیدم عدالت خدارو بهتر درک کردم قانون خدارو بهتر شناختم.
استاد عزیزم و تو چه قشنگ خدایی رو به من نشون دادی ک من نه تنها ازش نمیترسم بلکه برای رهایی از ترس هام به خودش پناه میبرم.
خدایی ک به من میگه تو فقط بیا سمت خودم هرچی بخوایی بهت میدم خدایی ک به من وعده بهشت و فزونی داده. خدایی ک بارها تو قرآن گفته من میبخشم هزار بار خطا کردی برگرد من میبخشم اشکالی نداره خودتو سرزنش نکن خدایی ک اعتماد به نفس منو میبره بالا.
استاد تو خدایی رو بهم نشون دادی ک حاضر نیستم دیگه لحظه ای بدون اون زندگی کنم.من هرلحظه سعی میکنم هدایت هاش رو بشنوم همش دارم باهاش صحبت میکنم و چقد عشق میکنم ک همیشه در دسترسمه.
و همیشه ازش میخام قدرتش رو توی زندگی بهم نشون بده
خدایا شکرت
سلام آقای عباسمنش من یه سوال ذهنم رو مشغول کرده . مگه نمیگیم که خداوند از پیش تعیین نمیکنه پیامبری رو برای کسی مگر این که اون شخص باید به مرحله پیامبری برسه . چطور قانون تکامل اینجا بهم میریزه؟ چگونه خداوند از قبل موسی رو به پیامبری انتخاب کرده؟ مگه نمیگیم خداوند قوانین داره و تغییر در قوانین نیست؟ شخصا خود استاد جواب بده من سیستمی بودن خداوند رو اینجا یکم ابهام درونم ایجاد شده بلکه من نه شاید بچههای دیگه هم این سوال پیش بیاد یا اومده باشه . پاسخ بدید