اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
واقعا استاد قانون بزرگ وعده خداوند حق هست رو باید ثانیه به ثانیه توجه کنیم.ما قوانین رو داریم درک میکنیم و میدونیم بی هیچ استثنایی اجرایی هست.
چقدر استاد در مورد موصوعی تصمیم گرفتم و باز نجوا نزاشت در اجرای تصمیمم مصمم باشم و روز اخیر همه درها مربوط به تصمیمم بستم تا نتونم ازش فرار کنم.الهی که بتونم موفق بشم و دیگه از اجرای تصمیمم فرار کنم.
استاد جان چقدر باید در ایمان مان قوی باشیم تا بتونیم قوانین رو اجرا کنیم.
فک کنم برای اجراییات مون اهرم رنج و لذت خیلی کاربردی باشه.
خدای رو شکر برای اینهمه زیبایی و نعمت ها و قوانین و قدرت
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته دوستان هم فرکانسیم. به قول استادخدایا کمک کن تا بیشتر سپاسگزارتر باشیم وقتی این فایلو گوش میدادم ناخودآگاه اشک میریختم وگریه میکردم وسپاسگزاری میکردم برای این هدایت من به این سایت برای این همه اگاهیها برای وجود استاد که خدای واقعی را به ما نشان داد من زمانی که شرک میورزیدم وبرای سروسامان دادن زندگیم سراغ ادما میرفتم دنبال جادو جنبل و شیطان میرفتم خدارو نمیدیدم فقط جادوگران عامل خوشبختی پول ثروت میدونستم جهان چک ولگدوهای خودشو به من زد. نشستم سرجام زمانی که همه چیزمو از دست دادم از همه جا رونده شدم ترس تمام وجودموگرفته بود منی که یک عمر مستقل زندگی میکردم دیگه حتی میترسیدم تنهایی زندگی کنم از ترس اجاره خرجش چند تا خونه عوض کردم بیشتر پولام رفت اثاث خونم خراب شدامدم پیش خواهر زادم همخونه شدم . طی حادثه ای که ترموسات ماشینم ترکید پام سوخت توبه کردم گفتم خدایا فقط خودت هدایت شدم به سایت خدایی الهی و توحیدی. خدا روشناختم از خدا خواستم هدایتم کنه تغییر کنم مستقل بشم خودمو به خدا سپردم سرمو در برابر خدا اوردم پایین فقط از خودش کمک خواستم . معجزه از راه رسید مستقل شدم به لطف خودش بهترین وسایل با بهترین قیمت و شیکترین وسایلو خریدم به راحتیو آسونی خدایا شکرت برای اینهمه نعمت
اومدم فایل الگوهای تکرار شونده رو که دانلود کرده بودم، گوش بدم که یه لحظه همینطوری دلی اومدم سمت فایلهای دانلودها و نگاهم به فایل توحید عملی افتاد تو همین لحظه یه تماس تلفنی داشتم که یکی از عزیزانم درگیر بیماری بود که دکتر کم و بیش چیز جالبی نگفته بود،همینکه گوشیرو قطع کردم یک آن دنیار رو سرم چرخ رفت و بی اختیار از همه چی دست کشیدم و سرم رو میز تکیه دادم و نمیدونم چقدر ولی فقط مدتی دیگه تو این دنیا نبودم،و همش میگفتم ته دلم که چیکار باید بکنم من باید چیکار کنم من درمونده شدم، که یک آن به خودم اومدم و نمیدونم چطور ولی زدم همین فایل شروع شد.
وای وای خدای من این فایل دقیقا داره جواب درموندگی من رو میده
داره جوابمو میده و میگه
حیرت هرکس در این عالم به قدر بینش است
هرکه بیناتر در این هنگامه حیران بیشتر
و منیکه الان ارومه ارومم
دیگه خبری از سنگینی که یکم قبل رو قلبم احساس میکردم نیست
و این انرژی رو هیچ کس به من نمیتونست به این با شکوهی هدیه بده، جز زبان خداوندگارم که در کلام استاد جاریست
ممنونم استاد
بهشت همین لحظه اکنون هست وقتی ارامش رو دوباره به من هدیه داد.
سلام به استاد توحیدی و بانوی توحیدی و تمام دوستان سایت .
چیزی که در این فایل خیلی نظر منو به خودش جلب کرد این بود که مثلا در دوران مادر حضرت موسی احتمالا تنها زنی که روی باورهای توحیدیش کار کرده بوده ایشون بودن که اونقدر باور احساس لیاقت داشتن و باور اینکه خداوند همیشه در حال هدایت هست رو در خودش ساخته که از بین اونهمه زنی که بچه شیرخواره داشتن فقط به مادر موسی خداوند الهام کرد تا نجات پیدا کنه و چقدر مادر موسی تسلیم خداوند بود که با اونهمه نجوای شیطان باز هم به الهامات الهی اجازه داد برای بلند شنیده شدن و وقتی اون کاری که خداوند بهش الهام کرد رو انجام داد و بچه رو در اب رودخانه رها کرد چه قبل انجام اینکار و چه بعد انجام اینکار صدر صد نجواهای شیطان بیکار نمیشینن و فقط تماشا کنن و نجواها هن حتما به این صورت بودن که احساس ندامت و پشیمانی و احساس قربانی بودن و کلی احساس بد دیگه که ای کاش اینکارو نمیکردم حالا معلوم نیست چه بلایی سر بچه ام بیاد بچه بقیه رو فرعون کشت اما من با دستای خودم کشتم بچه ام رو و معلوم نبوده که چند ساعت یا چند روز بعد از اینکه بچه رو در اب رها میکنه ازش به کلی بی خبر بوده و اگه به نجواها اجازه میداد اون رو از خواب و خوراک مینداختن و به کلی دیوانه اش میکردن اما اون چکار کرد انقدر باورهای قوی توحیدی داشته که به نجواهای شیطان اجازه خودنمایی نمیداده و با خیال اسوده فقط منتظر پلن های خداوند بوده برای اجرا کردنش و چقدر زیبا بودن پلن های خداوند به قول استاد رویایی بوده رسیدن مادر موسی به فرزندش .
سلام به استاد عزیزم و بانوی بزرگوار خانم شایسته و دوستان نازنینم
وقتی روی نشان امروزم زدم مو به تنم سیخ شد
مات و مبهوت بدنم خشک شد از هدایت خداوند
اخه میدونین ، نوشته ی روشای عزیز که متن انتخابی زیر این فایل بود ، دقیقا ؛ تاکید میکنم دقیقا حرفای من بود
منم دچار شک و تردید شده بودم
وقتی هدایت شدم به کار بافت کیف های رافیا ، منی که
هیچ راهی برای فروش نداشتم ، ( نه اینستا ، نه دست فروشی ، هیچ ازادی برای فروش نداشتم ) بازم حرکت کردم ، گفتم همسر چی کارس ، همه کاره خداست ، بالاخره یه راهی و بهم نشون میده ، تا اینکه خواهر همسرم خودش بهم پیشنهاد داد که کارهامو و توی مغازش بزاره و بفروشه
برای ابتدا درسته خیلی کم فروش میرفت ، ولی خدا رو شکر میکردم برای هر فروش و خوشحال بودم که خواهر همسرم به درخواست خودش دستی شده از دستای خدا
هیچ وقت قدرت و بهش ندادم و همیشه خدا رو حس کردم تو تمام فروشها،
تا اینکه یه تضادی برام پیش اومد و به فرمان خدا تصمیم گرفتم رابطمو باهاشون ( با خانواده همسر ) کم کنم ، خیلی کم طوری که حتی همسرم هم از این قضیه راضیه . تو این تضاد که به نفع من تموم شد مثل همیشه متوجه شدم خواهر همسرم و خانوادش ، منو بنده ی خودشون میدونن برای کاری که برام انجام میدن
منم که شدیدا دوره ی عزت نفس و کار کردم و ایمانم و تو این مدت یه جورایی غیرتی میشم رو خدا ، کسی حتی بخواد یه ذره فکر کنه که نقشی روی روزی رسوندن من داره ،
تصمیم گرفتم که دیگه به هیچ عنوان کارهامو و به اون ادم که خودشو خدای من میدونه ندم .
حالا من موندم و نجواها
دیگه چه جوری میخوای بفروشی ، نه اینستا داری ، نه میتونی بری دست فروشی دیگه بیچاره شدی ، دیگه نباف . کانال تلگرامتم که سالی یه نفر عضو نمیشه ،
چند روزه شدید داشتم با نجواها میجنگیدم و با خودم مدام میگفتم من از این کار ذست نمیکشم به هیچ عنوان
مدام حسم خوب و بد میشد و شک و تردید می اومد سراغم ، مثل همیشه گفتم خدا خودت بهم بگو
میدونم یه جای کارم میلنگه ، تمام باورامُ راجع به ثروت درست کردم ، هیچ ورودی منفی ندارم ، کنترل ذهنم خیلی دارم روش کار میکنم ، میدونم یه جای کارم ایراد داره ، من که هرچی گفتی ، گفتم چشم ، حتی اوایل کارم چند تا مرکز خرید رفتم و دونه به دونه خودم و کارمو معرفی کردم .
نه صد در صد یه جای کار ایراد داره.
و این نشان امروزم شد جواب من
به راستی که خدا همیشه به موقع میاد و هیچوقت دیر نمیکنه .
انگار خدا مثل یه مادر خیلی محکم سرم داد زد اونقدر که این مدت اذیتش کردم ولی اون با تمام اذیتای من هنوز خیلی عاشقمه دیگه گفت بسه ، بفهم چقدر به فکرتم این قدر شک نکن بهم اعتماد کن .
اونقدر اروم شدم که انگار واقعا مادرم بهم گفت من بدجور پشتتم ، اخه همیشه تنها پشت و پناهم تا قبل از این سایت مادرم بود و وقتی فوت شد من خیلی وقتا احساس میکردم خیلی تنهام ( نمی دونستم و خدا رو نمیشناختم که داشتن اون برام کافی ترینه )
اونقدر ارومم کرد خدا ،که دوست داشتم تا صبح بغلش کنم .
در ضمن استاد این عکسی که روی این فایل گذاشتین ،
من همیشه تو بچگیم یه همچین تصویری از بهشت تو ذهنم داشتم ، دقیقا همین شکلی
وقتی این تصویر و دیدم یقین پیدا کردم که شما تو بهشتین و بهشت و تو همین دنیا هم میشه تجربه کرد.
هر چی از خدا تشکر کنم کمه اصلا نمیتونم شکر این نعمت بزرگی که امروز بهم داد ، این ارامش و با کلمات بیان کنم ،
خیلی خوشحالم که این سایت و دارم ، واقعا این سایت الهی و بهشتیه.
استاد برای این نشان های روزانه واقعا سپاسگزارم که خیلی وقتا جوابامو تو همین جا گرفتم
خدایم میخوام با تو صحبت کنم یادمه دستامو دادم به دستان پراز مهر و محبت چنان در زندگیم جاری شدی که هیچ روزم هیچ ربطی به روز گذشته ی خودم نداشت هر روزم بهتر از روز قبلم هر روز خوشرنگتر بود هر روز با عشق آغاز میشد یادمه هر روزم با تسلیم آغاز میشد یادمه هر روز کلی زیبایی میدیدم چنان سبک شده بودم که فقط دوس داشتم بال داشته باشم پرواز کنم چنان غرق در تو میشدم که حتی دوس نداشتم بخوابم یادمه صبح قبل از ساعت پنج بیدلرم میکردی و انقدر اشتیاق به این مسیر داشتم که دیگه نمیخوابیدم دلم تنگ شده برای با تو بودن برای اینکه تورو توی وجودم بازهم حس کنم هیچ کس و هیچ چیزی رو نمیدیدم دلم بدجور باز هم همون روزهای با تو بودن رو میخواد من به تو فقیرم من به احتیاج دارم من هیچم هیچ هر آنچه هم الان توی زندگیم هست از بزرگیه توست خدایا از تو میخوام که بازهم کمکم کنی دستامو بتونم بدم به دستات من گیج شدم من بلد نیستم من گم شدم خدایا وقتی که تو نباشی که من بی معنی میشم بیا و معنادارم کن بیا و از دست ذهن خلاصم کن من تشنه یک جرعه از توهستم خدایا من هیچ من پوچم منو از اسارت نفسم رها کن منو نجاتم بده از من میدونم از من بلدم از من رها کن منو به خودت گره بزن منو راه راست هدایتم کن من فقیرم من فقیرم خدایم من بی تو هیچ کسو ندارم تو تنها کسی هستی که میتونی دستمو بگیری خدایا دستامو بگیر بازهم منو برگردون پیش خودت خدایا دستانم را به سوی مهربانیت دراز میکنم تا ببینی و بازهم آن مهر و محبت همیشگیت رو بر من بتابانی خدایا من فقیرم به تو خدایا من خالی شدم از تو کمک میخوام کمکم کن کمکم کن کمکم کن تا با هدایتهای تو پیش برم نه با این ذهن مریضم کمکم کن کمکم کن من به تو محتاجم
من تلاش میکنم روز به روز روی توحید عملی خودم کار کنم و مثال های متعدد از قرآن و اطرافم و همچنین اتفاقاتی که برای خودم افتاده بیاورم تا بیشتر خدای خودم را بشناسم و به ایمان صد و توکل بیشتری داشته باشم وقتی این شعر خوانده میشد دلم یه حال غریبی داشت و خیلی ناراحت بودم که چرا زودتر خدای خودم را نشناختم خدایی که اینگونه پیامبر خود را نجات میدهد همه ی بندگانش را نجات میده خدایی که اینگونه زیباست و من این همه زیبایی را نمیبینم اگر من توکل صد به او داشته باشم میتونم به تمامی آنچه که میخواهم برسم.
موضوع دیگه که میخواستم بگم در مورد این باران قشنگ و زیبا که دیشب دقیقا این اتفاق برای ما افتاد و بخاطر اینکه چیزی را فراموش کردیم وقتی باران شدید بود زیر باران بودیم هم حال دلمان عالی شد هم اینکه ایمانم به خدا قوی تر شد لبریز از حس عالی شدم حس اینکه امسال سال منه یه آدم متفاوت با دیدگاه متفاوت شده ام و خدا داده نعمت های بیشترش را به من نشان میدهد و از من میخواهد در عملم ایمانم را ثابت کنم تا اینگونه باران نعمت روی سرت بریزم و تو لذت ببری.
خیلی خوشحال خدای مهربانی دارم که استادی همچون شما را سر راه من قرار داده است تا من او را بهتر بشناسم استاد تو شمس تبریزی من هستی.
خداییییاااااا بابت وجود خودت و استاد مهربانم و زندگی عالی و قوانین بی نقصت شکرت میگویم.
این داستانی که پروین میگه باز به من یاد آورری میکنه که وقتی وحی میاد و به تو گفته میشه که فلان کارو بکن دقیقا تو همون لحظه هم نجواهای شیطان وجود دارند
و چقدر با ارزش و عزت هستند آدم هایی که به وحی خدا ایمان دارند و بااینکه هیچ خبری ندارند که بعدش چی میشه ولی بااین حال چیزی که بهشون گفته میشه رو عملی میکنن و نتایج معجزه آسا هم میبینن
من همیشه سوالم این بود که چطور تشخیص بدم که وحی شده بهم یا نجوای شیطانه؟
تااینکع استاد میگفتند وحی با آرامش میادو حس خوب و نجواهای شیطان همیشه با غم و ترس وحس بد گفته میشه
خدایا اول کمکون کن که وحی رو از نجوای شیطان به درستی تشخیص بدیم و بعد کمکمون کن تا بتونیم حتی به وحی های کوچیک به هدایت های کوچولو هم اعتماد کنیم و عملیشون کنیم و ایمانمون رو بهت ثابت کنیم و نتایج معجزه آسامونم بگیریم
این شعر زیبا چقدر قشنگ قدرت تورو عظمت تورو آگاهیی تورو به رخ میکشه و مو به تن آدم سیخ میشه از این همه قدرت ،توانایی و عظمت و…
(ما به دریا حکم طوفان می دهیم)و به من یاد آوری میکنه کسی که انقدر قدرت داره و تو به این قدرت ایمان آوردی و هرلحظه داری این ایمان و محکم تر کنی ببین برای تو چه کارایی که نمیکنه
بهم یاد آوری میکنه که نجواهای شیطان را برای خودت مهم نکن و توجه نکن فقط مسیری رو که ایمان آوردی بهش رو ادامه بده
تو هیچی نمیدونی و خدا برهمه چی داناست
تو هیچ قدرتی نداری ولی خدا فرمانروای جهانیانه
پس هیچ وقت نزار شک و تردید بهت غلبه کنه و به یادت بیار که چه قدرتی مراقبته ،حمایتت میکنه،عاشقته
(تو این برهه از زندگیم خیلیا دنبال اینن که منو بکشونن پایین بهم ضربه بزنن با حرفاشون خرابم کنن اما دارم میبینم خدایا چطور داری ازم محافظت میکنی و چطور تیرهایی که به سمت من پرتاب میکنن باخودشون برخورد میکنه و کیست که خدا بخواد بیارتش بالا و بتونن بکشوننش پایین
خدایا بهم قدرتی بده که بتونم تو ذهنم به این آدما بهایی ندم و با آرامش کامل برخورد کنم باهاشون
و براشون آرزوی خیر بکنم
من کی هستم که بخوام بنده های تو رو قضاوت کنم
ازت ممنونم که طوری ازم محافظت میکنی که یکی از اطرافیان نزدیک میاد و بهم میگه زهرا اسم تو رو گذاشتم یکی یدونه ی خدا
بهش میگم چرا ؟میگه اخه نمیدونی که چه کارایی بر علیه تو دارن انجام میدن و من شاهد اینم که کاراشون بر علیه خودشون تموم میشه وتو داری از زندگیت عشق و لذت میبری
من یکی یدونه ی توام وتوام از یکی یدونت خیلی خوب داری محافظت میکنی ،خیلی خوب داری ظرف وجودیش رو تو همه جنبه ها بزرگ میکنی،خیلی بینظیر هدایتش میکنی ،خیلی عالی آگاهش میکنی،بهش یاد میدی،بهش الهام میکنی،واضح باهاش حرف میزنی ،مملوش میکنی از حس آرامش و…
خدایا هرچقدر که شکرت کنم خیلی خیلی کمه
عاشقتم و تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
اگر بخواهم به سوال شما پاسخ دهم باید از جملات استاد کمک بگیرم.
استاد در یکی از فایلهایش گفتن که برای انجام یک کاری ما باید سهم خودمون رو به درستی انجام بدیم. حالا کی میتونه یک کاری رو شروع کنه بدون اینکه از نتیجه اون مطمین باشه؟ جوابش اینه که کسی که به غیب ایمان داشته باشه. کسی که به رب ایمان داشته باشه و باور کرده باشه که خدای مهربان از خودش بیشتر میخواد تا اون کار به سرانجام برسه. حالا اگر یک کم بریم عقبتر باید بپرسیم که اون آدم چه موقع کاری رو شروع میکنه؟ چه موقع استارت میزنه؟ وقتی به خودش مطمین باشه که میتونه سهم خودش رو بدرستی انجام بده. در واقع کسی که عزت نفس داشته باشه. طبق آموزشهای استاد اگر کسی با ایمان به قدرت الهی یک قدم برداره خدای وهاب هزار قدم براش برمیداره.
مثلا در مورد مادر موسی، سوال این هست که چی میشه که ایشون فرزندش رو به دریا مینداره؟؟
غیر از اینه که بهش وحی شده یا اینکه هدایت شده.
در غیر اینصورت کدام عقل سلیم همچین کاری رو میکنه.
منطق میگه که مثلا با بچت فرار کن یا یک جایی اون رو پنهان کن و یا راههای دیگه. ولی چون مادر موسی در مسیر صحیحی بوده هدایت میشه به این راه حل. چون یک ایمان قلبی داره. اگر چه ترس هم به سراغش اومده ولی تونسته بر ترسهاش غلبه کنه.
حالا برگردیم به ادامه پاسخ
اگر بعد از نجات موسی به دست فرعون و اینکه بعد از مدتها مادر موسی دوباره بچش رو بغل میکنه و به اون شیر میده، بیاد و بگه این من بودم که تونستم این راه حل رو پیدا کنم…
این من بودم که تونستم توی شرایطی که همه بچه ها رو میکشن، من بچم رو زنده نگه دارم…
شما چه جوابی بهش میدید…
منظور از اینکه(( این ما هستیم که اتفاقات رو رقم میزنیم)) این هست که تمام اعمال ما بر اساس افکاری هست که از طرف ما پذیرفته شده. مثلا اگر کسی پذیرفته باشی که ارتفاع و بلندی خطرناک هست و نسبت بهش احساس بدی داره، اگر یک روز به شهر بازی بره هیچ وقت اون اسباب بازی رو سوار نمیشه که ارتفاع زیادی داشته باشه چون میترسه، نگران میشه و حالش بد میشه.
و در آخر اگر بخوام جمعبندی کنم
اگر ما در مداری باشیم که بتونیم هدایتهای الهی رو درک کنیم به خاطر ایمانی که به غیب داریم اون هدایتها رو در زندگیمون اجرا میکنیم و سهم خودمون رو انجام میدیم سپاسگزار هستیم شاد هستیم امیدوار هستیم نگران نیستیم و خداوند هم پاداش ایمان ما رو طوری عطا میکنه که سورپرایز میشیم.
اولا اینکه من از اون روز که این کامنت و گذاشتم خودم و واقعا از ته دل سپردم گفتم من نمیدونم تو بگو
و خدا گفت …..
درست فهمیدم اول خدا میگه بعد تو شروع میکنی حالا به قول شما میری سهم خودت و انجام بدی این بزرگترین دستاورد من در زندگی به شمار میاد خدا رو شکر
ماجرا از این قراره من بعد اینکه سر سپردگی و انتخاب کردم سرماخوردگی داشتم ، گفتم بیام از همین سرماخوردگی شروع کنم گفتم خدایا سرما خوردم من و کمک کن خوب بشم نمیخام برم دکتر یه جوری بشه تا فردا خوب بشم بعد خوابیدم نصف شب که پاشدم آب بخورم دیدم هیچ علامتی از سرماخوردگی نیست و با تعجب چند دقیقه ای نشستم و فکر کردم گفتم ینی الان این خوبم کرد ؟ نکنه دارو اینا خوردم ببینید خیلی زود شرک میاد سریع خودم و جمع کردم گفتم این کار و درست کرد برام بریم سراغ قدم بعدی
دو روز بعد داشتم میرفتم بیرون همسایه من و دید و گفت فلانی من 15 تن برنج دارم نمیتونم بفروشم میتونی برام بفروشی ؟
تا اینو گفت گفتم الرزق و الرزقان همینه این روزی دنبال من اومده
گفتم بله حتما انجام میدم شما نمونه بیار برام من کار میکنم
آخه کار قبلی من خرید و فروش بود و محصولات بهداشتی و اینا در سطح بالا تجربه خرید و فروش داشتم تو تهران
با خودم گفتم ببین چطور هدایت میکنه اون همسایه نمیدونست که من فروش بلدم خدا بهش گفته
حالا قراره فردا پس فردا نمونه کار دستم برسه و من از الان چند نفر و پیدا کردم برم و بفروشم
حالا چقدر میفروشم و چی میشه اینجا برمیگرده به بحث باورها ، اینجاست که من اگه خودم و لایق ندونم ممکنه طرف بهم چک سه ماهه بده یا اگه عزت نفس نداشته باشم محکم صحبت نکنم طرف میگه بیخیال این اصلا یه جوریع
در مورد مادر موسی هم همین بوده ببینید زمانیکه دستور قتل صادر میشه که بچه ها رو بکشید همزمان با مادر موسی مادران زیاد دیگری در حال تلاش برای حفظ جان فرزند خود کردن قطعا ولی چرا مادر موسی هدایت شده ؟ چون اون دلی قبلا خواسته چون توکلش به خدا بوده نه توکل زبانی واسه همین هدایت شده
کلا میخام به این نکته برسم که ما هیچی نیستیم ما از خودمون چیزی نداریم
هر جا چیزی داشتیم اون بهمون گفته ، مثلا گفته برو فلان کار و شروع کن یا گفته برو این پیشنهاد و بده منتها مشکل از زمانی پیدا میشه ما فکر میکنیم ما فکر کردیم و امتیازش و میدیم به خودمون و دیگه هدایت نمیشیم دقیقاً کاری که من کرده بودم من میگفتم درسته خدا هست و توکل کردم ولی منم باید برم مهارت مو افزایش بدم من باید فلان چیز و هم درست کنم
بچه ها این تله اس از نظر من
هر چه توکل و تسلیم قوی تر باشه و اجازه بدیم هدایت انجام بشه چون هدایت اجازه دادنیست ، اون موقع وقت حرکت کردن و اقدام عملی و تغییر باور و …..هست
نه اینکه شروع کنی یه کاری و انجام بدی قدمهای بعدی گفته بشه
استاد بارها این جمله رو گفتن که شروع کن قدم ها گفته میشه منتها استاد فکر میکنه ما میدونیم اون شروع کن و بهمون خدا گفته در حالیکه ما نمیدونیم ما اصلا نمیدونیم از کجا شروع کنیم
تو روانشناسی ثروت 1 جلسه 23_24 بود اگه اشتباه نکنم که استاد میگه از همون جایی که هستی شروع کن و نمیخاد قرض کنی وام بگیری و …..با چیزی که داری شروع کن
من اینو وقتی شنیدم شروع کردم به حرکت کردن ولی هیچ جوابی نمیگرفتم الان میفهمم که بابا جان تو باید توکل کنی تو باید توحیدی عملی کنی اصلا کی به استاد این جمله رو گفته ؟ استاد با چه مبنایی این و میگه ؟ داستانش همینه استاد پرسیده و گفته شده البته من نمیتونم جای استاد نظر بدم ایشون بهتر بلدن شاید کلا من اشتباه میکنم نمیدونم
ولی تجربیات من در گذشته اینو میگه هر وقت خواستم هدایتم کرده و من حرکت کردم و نتایج اومده همین
پیچیده شد ….
ولی اینو در کل میخام بگم من نوعی خواسته رو ایجاد میکنم و تنها از خدا میخام ، خداوند من و هدایت میکنه نشونه ها میاد و من میرم با توجه به باورهام عمل میکنم و نتایج کم یا زیاد نسبت به باورها حاصل میشه
سلام استاد جان
واقعا استاد قانون بزرگ وعده خداوند حق هست رو باید ثانیه به ثانیه توجه کنیم.ما قوانین رو داریم درک میکنیم و میدونیم بی هیچ استثنایی اجرایی هست.
چقدر استاد در مورد موصوعی تصمیم گرفتم و باز نجوا نزاشت در اجرای تصمیمم مصمم باشم و روز اخیر همه درها مربوط به تصمیمم بستم تا نتونم ازش فرار کنم.الهی که بتونم موفق بشم و دیگه از اجرای تصمیمم فرار کنم.
استاد جان چقدر باید در ایمان مان قوی باشیم تا بتونیم قوانین رو اجرا کنیم.
فک کنم برای اجراییات مون اهرم رنج و لذت خیلی کاربردی باشه.
خدای رو شکر برای اینهمه زیبایی و نعمت ها و قوانین و قدرت
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته دوستان هم فرکانسیم. به قول استادخدایا کمک کن تا بیشتر سپاسگزارتر باشیم وقتی این فایلو گوش میدادم ناخودآگاه اشک میریختم وگریه میکردم وسپاسگزاری میکردم برای این هدایت من به این سایت برای این همه اگاهیها برای وجود استاد که خدای واقعی را به ما نشان داد من زمانی که شرک میورزیدم وبرای سروسامان دادن زندگیم سراغ ادما میرفتم دنبال جادو جنبل و شیطان میرفتم خدارو نمیدیدم فقط جادوگران عامل خوشبختی پول ثروت میدونستم جهان چک ولگدوهای خودشو به من زد. نشستم سرجام زمانی که همه چیزمو از دست دادم از همه جا رونده شدم ترس تمام وجودموگرفته بود منی که یک عمر مستقل زندگی میکردم دیگه حتی میترسیدم تنهایی زندگی کنم از ترس اجاره خرجش چند تا خونه عوض کردم بیشتر پولام رفت اثاث خونم خراب شدامدم پیش خواهر زادم همخونه شدم . طی حادثه ای که ترموسات ماشینم ترکید پام سوخت توبه کردم گفتم خدایا فقط خودت هدایت شدم به سایت خدایی الهی و توحیدی. خدا روشناختم از خدا خواستم هدایتم کنه تغییر کنم مستقل بشم خودمو به خدا سپردم سرمو در برابر خدا اوردم پایین فقط از خودش کمک خواستم . معجزه از راه رسید مستقل شدم به لطف خودش بهترین وسایل با بهترین قیمت و شیکترین وسایلو خریدم به راحتیو آسونی خدایا شکرت برای اینهمه نعمت
سلام به دستی از دستان خدای من
اومدم فایل الگوهای تکرار شونده رو که دانلود کرده بودم، گوش بدم که یه لحظه همینطوری دلی اومدم سمت فایلهای دانلودها و نگاهم به فایل توحید عملی افتاد تو همین لحظه یه تماس تلفنی داشتم که یکی از عزیزانم درگیر بیماری بود که دکتر کم و بیش چیز جالبی نگفته بود،همینکه گوشیرو قطع کردم یک آن دنیار رو سرم چرخ رفت و بی اختیار از همه چی دست کشیدم و سرم رو میز تکیه دادم و نمیدونم چقدر ولی فقط مدتی دیگه تو این دنیا نبودم،و همش میگفتم ته دلم که چیکار باید بکنم من باید چیکار کنم من درمونده شدم، که یک آن به خودم اومدم و نمیدونم چطور ولی زدم همین فایل شروع شد.
وای وای خدای من این فایل دقیقا داره جواب درموندگی من رو میده
داره جوابمو میده و میگه
حیرت هرکس در این عالم به قدر بینش است
هرکه بیناتر در این هنگامه حیران بیشتر
و منیکه الان ارومه ارومم
دیگه خبری از سنگینی که یکم قبل رو قلبم احساس میکردم نیست
و این انرژی رو هیچ کس به من نمیتونست به این با شکوهی هدیه بده، جز زبان خداوندگارم که در کلام استاد جاریست
ممنونم استاد
بهشت همین لحظه اکنون هست وقتی ارامش رو دوباره به من هدیه داد.
بنام خدای مهربانم.
سلام به استاد توحیدی و بانوی توحیدی و تمام دوستان سایت .
چیزی که در این فایل خیلی نظر منو به خودش جلب کرد این بود که مثلا در دوران مادر حضرت موسی احتمالا تنها زنی که روی باورهای توحیدیش کار کرده بوده ایشون بودن که اونقدر باور احساس لیاقت داشتن و باور اینکه خداوند همیشه در حال هدایت هست رو در خودش ساخته که از بین اونهمه زنی که بچه شیرخواره داشتن فقط به مادر موسی خداوند الهام کرد تا نجات پیدا کنه و چقدر مادر موسی تسلیم خداوند بود که با اونهمه نجوای شیطان باز هم به الهامات الهی اجازه داد برای بلند شنیده شدن و وقتی اون کاری که خداوند بهش الهام کرد رو انجام داد و بچه رو در اب رودخانه رها کرد چه قبل انجام اینکار و چه بعد انجام اینکار صدر صد نجواهای شیطان بیکار نمیشینن و فقط تماشا کنن و نجواها هن حتما به این صورت بودن که احساس ندامت و پشیمانی و احساس قربانی بودن و کلی احساس بد دیگه که ای کاش اینکارو نمیکردم حالا معلوم نیست چه بلایی سر بچه ام بیاد بچه بقیه رو فرعون کشت اما من با دستای خودم کشتم بچه ام رو و معلوم نبوده که چند ساعت یا چند روز بعد از اینکه بچه رو در اب رها میکنه ازش به کلی بی خبر بوده و اگه به نجواها اجازه میداد اون رو از خواب و خوراک مینداختن و به کلی دیوانه اش میکردن اما اون چکار کرد انقدر باورهای قوی توحیدی داشته که به نجواهای شیطان اجازه خودنمایی نمیداده و با خیال اسوده فقط منتظر پلن های خداوند بوده برای اجرا کردنش و چقدر زیبا بودن پلن های خداوند به قول استاد رویایی بوده رسیدن مادر موسی به فرزندش .
در پناه خدای یکتا باشید.
سلام به استاد عزیزم ومریم جانم
من قبلاً این فایل رو گوش دادم اما امروز که دوباره هدایت شدم و چند بار گوش دادم .. چیزهای جدیدی رو ازش درک کردم…
خدایا کمکم کن که فراموشت نکنم….؟
خدایا کمکم کن که هر لحظه ازت هدایت بخوام…
خدایا کمکم کن که عاشق و شیفته ی بندگی تو باشم….:
خدایا چرا من اینقدر قدرت رو به دیگران میدم؟؟؟
خدایا چرا یک نفر یه وعده ای بهمون میده اینقدر خوشحال میشم…ولی به وعده تو که حق هستش باور نداریم ومشرکیم؟؟؟؟
خدایا تو بگو من چیکار کنم؟؟؟
من دوست دارم در تمام ابعاد زندگیم توحیدی عمل کنم….
خدایا تو این شرایط زندگیم واین تضاد ها من آروم آرومه.. وبا این هدایتتت قدرتترو به من نشون دادی؟؟؟؟
اینکه مشتری خودت هستی؟؟؟
اینکه حال خوبم. توهستی؟؟؟
رابطهی عاشقانه منو وعشقم. خودت هستی؟؟
اینکه دختر زیبایی که من میخوام خودت هستی؟؟
تو خودت همه ی این نعمتها رو به من دادی…
من باید بیشتر روی باورهای توحیدیم کار کنم..
خدایا من میخوام که توحید رو از اعماق وجودم حس کنم..ودرک کنم تو زندگیم..
خدا من میخوام آزادی زمانی و مکانی و مالی و داشته باشم… میدونم که توحید مساوی با همه چیز از جمله ثروتمند شدن هستش..
خدایا از فضل خودت به منو عشقم ببخش و به ما یک دختر زیبا و سالم بده…
خدایا همه چیز میشود همه کس را…
خدایا من باور دارم تو میتونی خدایا به من قدرتت رو نشون بده.
تو از دل من آگاهی… خدایا خودت دوست داری من صاحب همه چیز باشم…
خدایا دستمو بگیر وکمکم کن..…
خدایا تنها ترا میپرستم وتنها از تو یاری و هدایت میخواهم…
عاشقتونم
به نام خداوند هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و بانوی بزرگوار خانم شایسته و دوستان نازنینم
وقتی روی نشان امروزم زدم مو به تنم سیخ شد
مات و مبهوت بدنم خشک شد از هدایت خداوند
اخه میدونین ، نوشته ی روشای عزیز که متن انتخابی زیر این فایل بود ، دقیقا ؛ تاکید میکنم دقیقا حرفای من بود
منم دچار شک و تردید شده بودم
وقتی هدایت شدم به کار بافت کیف های رافیا ، منی که
هیچ راهی برای فروش نداشتم ، ( نه اینستا ، نه دست فروشی ، هیچ ازادی برای فروش نداشتم ) بازم حرکت کردم ، گفتم همسر چی کارس ، همه کاره خداست ، بالاخره یه راهی و بهم نشون میده ، تا اینکه خواهر همسرم خودش بهم پیشنهاد داد که کارهامو و توی مغازش بزاره و بفروشه
برای ابتدا درسته خیلی کم فروش میرفت ، ولی خدا رو شکر میکردم برای هر فروش و خوشحال بودم که خواهر همسرم به درخواست خودش دستی شده از دستای خدا
هیچ وقت قدرت و بهش ندادم و همیشه خدا رو حس کردم تو تمام فروشها،
تا اینکه یه تضادی برام پیش اومد و به فرمان خدا تصمیم گرفتم رابطمو باهاشون ( با خانواده همسر ) کم کنم ، خیلی کم طوری که حتی همسرم هم از این قضیه راضیه . تو این تضاد که به نفع من تموم شد مثل همیشه متوجه شدم خواهر همسرم و خانوادش ، منو بنده ی خودشون میدونن برای کاری که برام انجام میدن
منم که شدیدا دوره ی عزت نفس و کار کردم و ایمانم و تو این مدت یه جورایی غیرتی میشم رو خدا ، کسی حتی بخواد یه ذره فکر کنه که نقشی روی روزی رسوندن من داره ،
تصمیم گرفتم که دیگه به هیچ عنوان کارهامو و به اون ادم که خودشو خدای من میدونه ندم .
حالا من موندم و نجواها
دیگه چه جوری میخوای بفروشی ، نه اینستا داری ، نه میتونی بری دست فروشی دیگه بیچاره شدی ، دیگه نباف . کانال تلگرامتم که سالی یه نفر عضو نمیشه ،
چند روزه شدید داشتم با نجواها میجنگیدم و با خودم مدام میگفتم من از این کار ذست نمیکشم به هیچ عنوان
مدام حسم خوب و بد میشد و شک و تردید می اومد سراغم ، مثل همیشه گفتم خدا خودت بهم بگو
میدونم یه جای کارم میلنگه ، تمام باورامُ راجع به ثروت درست کردم ، هیچ ورودی منفی ندارم ، کنترل ذهنم خیلی دارم روش کار میکنم ، میدونم یه جای کارم ایراد داره ، من که هرچی گفتی ، گفتم چشم ، حتی اوایل کارم چند تا مرکز خرید رفتم و دونه به دونه خودم و کارمو معرفی کردم .
نه صد در صد یه جای کار ایراد داره.
و این نشان امروزم شد جواب من
به راستی که خدا همیشه به موقع میاد و هیچوقت دیر نمیکنه .
انگار خدا مثل یه مادر خیلی محکم سرم داد زد اونقدر که این مدت اذیتش کردم ولی اون با تمام اذیتای من هنوز خیلی عاشقمه دیگه گفت بسه ، بفهم چقدر به فکرتم این قدر شک نکن بهم اعتماد کن .
نمی دونین ،احساس کردم محکم بغلش کردم و زار زار گریه کردم
گفتم بهت قول میدم شکرگزار باشم خیلی بیشتر از قبل
بهت قول میدم دیگه شک نکنم
بهت قول میدم خدا جونم صبوری کنم
اونقدر اروم شدم که انگار واقعا مادرم بهم گفت من بدجور پشتتم ، اخه همیشه تنها پشت و پناهم تا قبل از این سایت مادرم بود و وقتی فوت شد من خیلی وقتا احساس میکردم خیلی تنهام ( نمی دونستم و خدا رو نمیشناختم که داشتن اون برام کافی ترینه )
اونقدر ارومم کرد خدا ،که دوست داشتم تا صبح بغلش کنم .
در ضمن استاد این عکسی که روی این فایل گذاشتین ،
من همیشه تو بچگیم یه همچین تصویری از بهشت تو ذهنم داشتم ، دقیقا همین شکلی
وقتی این تصویر و دیدم یقین پیدا کردم که شما تو بهشتین و بهشت و تو همین دنیا هم میشه تجربه کرد.
هر چی از خدا تشکر کنم کمه اصلا نمیتونم شکر این نعمت بزرگی که امروز بهم داد ، این ارامش و با کلمات بیان کنم ،
خیلی خوشحالم که این سایت و دارم ، واقعا این سایت الهی و بهشتیه.
استاد برای این نشان های روزانه واقعا سپاسگزارم که خیلی وقتا جوابامو تو همین جا گرفتم
بماند درس های بینظیری که برام داشته .
واقعا سپاسگزارم .
خدایم میخوام با تو صحبت کنم یادمه دستامو دادم به دستان پراز مهر و محبت چنان در زندگیم جاری شدی که هیچ روزم هیچ ربطی به روز گذشته ی خودم نداشت هر روزم بهتر از روز قبلم هر روز خوشرنگتر بود هر روز با عشق آغاز میشد یادمه هر روزم با تسلیم آغاز میشد یادمه هر روز کلی زیبایی میدیدم چنان سبک شده بودم که فقط دوس داشتم بال داشته باشم پرواز کنم چنان غرق در تو میشدم که حتی دوس نداشتم بخوابم یادمه صبح قبل از ساعت پنج بیدلرم میکردی و انقدر اشتیاق به این مسیر داشتم که دیگه نمیخوابیدم دلم تنگ شده برای با تو بودن برای اینکه تورو توی وجودم بازهم حس کنم هیچ کس و هیچ چیزی رو نمیدیدم دلم بدجور باز هم همون روزهای با تو بودن رو میخواد من به تو فقیرم من به احتیاج دارم من هیچم هیچ هر آنچه هم الان توی زندگیم هست از بزرگیه توست خدایا از تو میخوام که بازهم کمکم کنی دستامو بتونم بدم به دستات من گیج شدم من بلد نیستم من گم شدم خدایا وقتی که تو نباشی که من بی معنی میشم بیا و معنادارم کن بیا و از دست ذهن خلاصم کن من تشنه یک جرعه از توهستم خدایا من هیچ من پوچم منو از اسارت نفسم رها کن منو نجاتم بده از من میدونم از من بلدم از من رها کن منو به خودت گره بزن منو راه راست هدایتم کن من فقیرم من فقیرم خدایم من بی تو هیچ کسو ندارم تو تنها کسی هستی که میتونی دستمو بگیری خدایا دستامو بگیر بازهم منو برگردون پیش خودت خدایا دستانم را به سوی مهربانیت دراز میکنم تا ببینی و بازهم آن مهر و محبت همیشگیت رو بر من بتابانی خدایا من فقیرم به تو خدایا من خالی شدم از تو کمک میخوام کمکم کن کمکم کن کمکم کن تا با هدایتهای تو پیش برم نه با این ذهن مریضم کمکم کن کمکم کن من به تو محتاجم
باسلام خدمت استاد عزیزم مریم جان
من تلاش میکنم روز به روز روی توحید عملی خودم کار کنم و مثال های متعدد از قرآن و اطرافم و همچنین اتفاقاتی که برای خودم افتاده بیاورم تا بیشتر خدای خودم را بشناسم و به ایمان صد و توکل بیشتری داشته باشم وقتی این شعر خوانده میشد دلم یه حال غریبی داشت و خیلی ناراحت بودم که چرا زودتر خدای خودم را نشناختم خدایی که اینگونه پیامبر خود را نجات میدهد همه ی بندگانش را نجات میده خدایی که اینگونه زیباست و من این همه زیبایی را نمیبینم اگر من توکل صد به او داشته باشم میتونم به تمامی آنچه که میخواهم برسم.
موضوع دیگه که میخواستم بگم در مورد این باران قشنگ و زیبا که دیشب دقیقا این اتفاق برای ما افتاد و بخاطر اینکه چیزی را فراموش کردیم وقتی باران شدید بود زیر باران بودیم هم حال دلمان عالی شد هم اینکه ایمانم به خدا قوی تر شد لبریز از حس عالی شدم حس اینکه امسال سال منه یه آدم متفاوت با دیدگاه متفاوت شده ام و خدا داده نعمت های بیشترش را به من نشان میدهد و از من میخواهد در عملم ایمانم را ثابت کنم تا اینگونه باران نعمت روی سرت بریزم و تو لذت ببری.
خیلی خوشحال خدای مهربانی دارم که استادی همچون شما را سر راه من قرار داده است تا من او را بهتر بشناسم استاد تو شمس تبریزی من هستی.
خداییییاااااا بابت وجود خودت و استاد مهربانم و زندگی عالی و قوانین بی نقصت شکرت میگویم.
خدایا صدهزار مرتبه سپاس گزارم.
به نام خدا
سلام به همه عزیزان
این داستانی که پروین میگه باز به من یاد آورری میکنه که وقتی وحی میاد و به تو گفته میشه که فلان کارو بکن دقیقا تو همون لحظه هم نجواهای شیطان وجود دارند
و چقدر با ارزش و عزت هستند آدم هایی که به وحی خدا ایمان دارند و بااینکه هیچ خبری ندارند که بعدش چی میشه ولی بااین حال چیزی که بهشون گفته میشه رو عملی میکنن و نتایج معجزه آسا هم میبینن
من همیشه سوالم این بود که چطور تشخیص بدم که وحی شده بهم یا نجوای شیطانه؟
تااینکع استاد میگفتند وحی با آرامش میادو حس خوب و نجواهای شیطان همیشه با غم و ترس وحس بد گفته میشه
خدایا اول کمکون کن که وحی رو از نجوای شیطان به درستی تشخیص بدیم و بعد کمکمون کن تا بتونیم حتی به وحی های کوچیک به هدایت های کوچولو هم اعتماد کنیم و عملیشون کنیم و ایمانمون رو بهت ثابت کنیم و نتایج معجزه آسامونم بگیریم
این شعر زیبا چقدر قشنگ قدرت تورو عظمت تورو آگاهیی تورو به رخ میکشه و مو به تن آدم سیخ میشه از این همه قدرت ،توانایی و عظمت و…
(ما به دریا حکم طوفان می دهیم)و به من یاد آوری میکنه کسی که انقدر قدرت داره و تو به این قدرت ایمان آوردی و هرلحظه داری این ایمان و محکم تر کنی ببین برای تو چه کارایی که نمیکنه
بهم یاد آوری میکنه که نجواهای شیطان را برای خودت مهم نکن و توجه نکن فقط مسیری رو که ایمان آوردی بهش رو ادامه بده
تو هیچی نمیدونی و خدا برهمه چی داناست
تو هیچ قدرتی نداری ولی خدا فرمانروای جهانیانه
پس هیچ وقت نزار شک و تردید بهت غلبه کنه و به یادت بیار که چه قدرتی مراقبته ،حمایتت میکنه،عاشقته
(تو این برهه از زندگیم خیلیا دنبال اینن که منو بکشونن پایین بهم ضربه بزنن با حرفاشون خرابم کنن اما دارم میبینم خدایا چطور داری ازم محافظت میکنی و چطور تیرهایی که به سمت من پرتاب میکنن باخودشون برخورد میکنه و کیست که خدا بخواد بیارتش بالا و بتونن بکشوننش پایین
خدایا بهم قدرتی بده که بتونم تو ذهنم به این آدما بهایی ندم و با آرامش کامل برخورد کنم باهاشون
و براشون آرزوی خیر بکنم
من کی هستم که بخوام بنده های تو رو قضاوت کنم
ازت ممنونم که طوری ازم محافظت میکنی که یکی از اطرافیان نزدیک میاد و بهم میگه زهرا اسم تو رو گذاشتم یکی یدونه ی خدا
بهش میگم چرا ؟میگه اخه نمیدونی که چه کارایی بر علیه تو دارن انجام میدن و من شاهد اینم که کاراشون بر علیه خودشون تموم میشه وتو داری از زندگیت عشق و لذت میبری
من یکی یدونه ی توام وتوام از یکی یدونت خیلی خوب داری محافظت میکنی ،خیلی خوب داری ظرف وجودیش رو تو همه جنبه ها بزرگ میکنی،خیلی بینظیر هدایتش میکنی ،خیلی عالی آگاهش میکنی،بهش یاد میدی،بهش الهام میکنی،واضح باهاش حرف میزنی ،مملوش میکنی از حس آرامش و…
خدایا هرچقدر که شکرت کنم خیلی خیلی کمه
عاشقتم و تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
میدونم که تو برام کافی هستی…
با سلام
استاد جان خیلی فایل خوبی بود و لذت بردم
ولی من چند وقته نمیتونم بفهمم سهم من از کارکرد من چیه و سهم خدا کدومه
بخوام واضحتر بگم شما در دوره کشف قوانین میگین فارغ از تمام اتفاقات این من هستم که اتفاقات و رقم میزنم و….
اینجا میگین فرعون گفت منم که تعیین میکنم و خدا به اصطلاح حالش و گرفت یا داستان موسی و ….
حالا سوال من اینه بالاخره ما هستیم داریم تعیین میکنیم یا خداونده که تعیین میکنه
اگه ما داریم تعیین میکنیم دیگه این حرفا چیه
نه اگه خداوند هست ما چی میگیم
این سوال من نتونستم جواب پیدا کنم
آدم حیران میمونه و نمیدونه چیکار کنه
لطفاً به این سوال من پاسخ دهید
سلام دوست عزیز
اگر بخواهم به سوال شما پاسخ دهم باید از جملات استاد کمک بگیرم.
استاد در یکی از فایلهایش گفتن که برای انجام یک کاری ما باید سهم خودمون رو به درستی انجام بدیم. حالا کی میتونه یک کاری رو شروع کنه بدون اینکه از نتیجه اون مطمین باشه؟ جوابش اینه که کسی که به غیب ایمان داشته باشه. کسی که به رب ایمان داشته باشه و باور کرده باشه که خدای مهربان از خودش بیشتر میخواد تا اون کار به سرانجام برسه. حالا اگر یک کم بریم عقبتر باید بپرسیم که اون آدم چه موقع کاری رو شروع میکنه؟ چه موقع استارت میزنه؟ وقتی به خودش مطمین باشه که میتونه سهم خودش رو بدرستی انجام بده. در واقع کسی که عزت نفس داشته باشه. طبق آموزشهای استاد اگر کسی با ایمان به قدرت الهی یک قدم برداره خدای وهاب هزار قدم براش برمیداره.
مثلا در مورد مادر موسی، سوال این هست که چی میشه که ایشون فرزندش رو به دریا مینداره؟؟
غیر از اینه که بهش وحی شده یا اینکه هدایت شده.
در غیر اینصورت کدام عقل سلیم همچین کاری رو میکنه.
منطق میگه که مثلا با بچت فرار کن یا یک جایی اون رو پنهان کن و یا راههای دیگه. ولی چون مادر موسی در مسیر صحیحی بوده هدایت میشه به این راه حل. چون یک ایمان قلبی داره. اگر چه ترس هم به سراغش اومده ولی تونسته بر ترسهاش غلبه کنه.
حالا برگردیم به ادامه پاسخ
اگر بعد از نجات موسی به دست فرعون و اینکه بعد از مدتها مادر موسی دوباره بچش رو بغل میکنه و به اون شیر میده، بیاد و بگه این من بودم که تونستم این راه حل رو پیدا کنم…
این من بودم که تونستم توی شرایطی که همه بچه ها رو میکشن، من بچم رو زنده نگه دارم…
شما چه جوابی بهش میدید…
منظور از اینکه(( این ما هستیم که اتفاقات رو رقم میزنیم)) این هست که تمام اعمال ما بر اساس افکاری هست که از طرف ما پذیرفته شده. مثلا اگر کسی پذیرفته باشی که ارتفاع و بلندی خطرناک هست و نسبت بهش احساس بدی داره، اگر یک روز به شهر بازی بره هیچ وقت اون اسباب بازی رو سوار نمیشه که ارتفاع زیادی داشته باشه چون میترسه، نگران میشه و حالش بد میشه.
و در آخر اگر بخوام جمعبندی کنم
اگر ما در مداری باشیم که بتونیم هدایتهای الهی رو درک کنیم به خاطر ایمانی که به غیب داریم اون هدایتها رو در زندگیمون اجرا میکنیم و سهم خودمون رو انجام میدیم سپاسگزار هستیم شاد هستیم امیدوار هستیم نگران نیستیم و خداوند هم پاداش ایمان ما رو طوری عطا میکنه که سورپرایز میشیم.
امیدوارم که پاسخ من کمکتون کرده باشه.
در پناه ایزد منان
سلام مژگان عزیز
ممنون از کامنت خوب شما
اولا اینکه من از اون روز که این کامنت و گذاشتم خودم و واقعا از ته دل سپردم گفتم من نمیدونم تو بگو
و خدا گفت …..
درست فهمیدم اول خدا میگه بعد تو شروع میکنی حالا به قول شما میری سهم خودت و انجام بدی این بزرگترین دستاورد من در زندگی به شمار میاد خدا رو شکر
ماجرا از این قراره من بعد اینکه سر سپردگی و انتخاب کردم سرماخوردگی داشتم ، گفتم بیام از همین سرماخوردگی شروع کنم گفتم خدایا سرما خوردم من و کمک کن خوب بشم نمیخام برم دکتر یه جوری بشه تا فردا خوب بشم بعد خوابیدم نصف شب که پاشدم آب بخورم دیدم هیچ علامتی از سرماخوردگی نیست و با تعجب چند دقیقه ای نشستم و فکر کردم گفتم ینی الان این خوبم کرد ؟ نکنه دارو اینا خوردم ببینید خیلی زود شرک میاد سریع خودم و جمع کردم گفتم این کار و درست کرد برام بریم سراغ قدم بعدی
گفتم خدایا پول ندارم و وضعیت مالی اصلا جالب نیست برام کمکم کن همون لحظه گفت صبر کن درست میکنیم
دو روز بعد داشتم میرفتم بیرون همسایه من و دید و گفت فلانی من 15 تن برنج دارم نمیتونم بفروشم میتونی برام بفروشی ؟
تا اینو گفت گفتم الرزق و الرزقان همینه این روزی دنبال من اومده
گفتم بله حتما انجام میدم شما نمونه بیار برام من کار میکنم
آخه کار قبلی من خرید و فروش بود و محصولات بهداشتی و اینا در سطح بالا تجربه خرید و فروش داشتم تو تهران
با خودم گفتم ببین چطور هدایت میکنه اون همسایه نمیدونست که من فروش بلدم خدا بهش گفته
حالا قراره فردا پس فردا نمونه کار دستم برسه و من از الان چند نفر و پیدا کردم برم و بفروشم
حالا چقدر میفروشم و چی میشه اینجا برمیگرده به بحث باورها ، اینجاست که من اگه خودم و لایق ندونم ممکنه طرف بهم چک سه ماهه بده یا اگه عزت نفس نداشته باشم محکم صحبت نکنم طرف میگه بیخیال این اصلا یه جوریع
در مورد مادر موسی هم همین بوده ببینید زمانیکه دستور قتل صادر میشه که بچه ها رو بکشید همزمان با مادر موسی مادران زیاد دیگری در حال تلاش برای حفظ جان فرزند خود کردن قطعا ولی چرا مادر موسی هدایت شده ؟ چون اون دلی قبلا خواسته چون توکلش به خدا بوده نه توکل زبانی واسه همین هدایت شده
کلا میخام به این نکته برسم که ما هیچی نیستیم ما از خودمون چیزی نداریم
هر جا چیزی داشتیم اون بهمون گفته ، مثلا گفته برو فلان کار و شروع کن یا گفته برو این پیشنهاد و بده منتها مشکل از زمانی پیدا میشه ما فکر میکنیم ما فکر کردیم و امتیازش و میدیم به خودمون و دیگه هدایت نمیشیم دقیقاً کاری که من کرده بودم من میگفتم درسته خدا هست و توکل کردم ولی منم باید برم مهارت مو افزایش بدم من باید فلان چیز و هم درست کنم
بچه ها این تله اس از نظر من
هر چه توکل و تسلیم قوی تر باشه و اجازه بدیم هدایت انجام بشه چون هدایت اجازه دادنیست ، اون موقع وقت حرکت کردن و اقدام عملی و تغییر باور و …..هست
نه اینکه شروع کنی یه کاری و انجام بدی قدمهای بعدی گفته بشه
استاد بارها این جمله رو گفتن که شروع کن قدم ها گفته میشه منتها استاد فکر میکنه ما میدونیم اون شروع کن و بهمون خدا گفته در حالیکه ما نمیدونیم ما اصلا نمیدونیم از کجا شروع کنیم
تو روانشناسی ثروت 1 جلسه 23_24 بود اگه اشتباه نکنم که استاد میگه از همون جایی که هستی شروع کن و نمیخاد قرض کنی وام بگیری و …..با چیزی که داری شروع کن
من اینو وقتی شنیدم شروع کردم به حرکت کردن ولی هیچ جوابی نمیگرفتم الان میفهمم که بابا جان تو باید توکل کنی تو باید توحیدی عملی کنی اصلا کی به استاد این جمله رو گفته ؟ استاد با چه مبنایی این و میگه ؟ داستانش همینه استاد پرسیده و گفته شده البته من نمیتونم جای استاد نظر بدم ایشون بهتر بلدن شاید کلا من اشتباه میکنم نمیدونم
ولی تجربیات من در گذشته اینو میگه هر وقت خواستم هدایتم کرده و من حرکت کردم و نتایج اومده همین
پیچیده شد ….
ولی اینو در کل میخام بگم من نوعی خواسته رو ایجاد میکنم و تنها از خدا میخام ، خداوند من و هدایت میکنه نشونه ها میاد و من میرم با توجه به باورهام عمل میکنم و نتایج کم یا زیاد نسبت به باورها حاصل میشه
این بود انشای من ….