توحید عملی | قسمت 9 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

1017 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1325 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم و مریم مهربونم

    خدایا هدایت کن و بگو تا بنویسم

    استاد عزیزم

    با تک تک سلول های بدنم سپاس گذارم که فایل های فوق العاده بهمون هدیه میدی

    استاد مگه ما هدیه ای بالاتر از مبحث توحیدی داریم؟؟

    خدایی مگه مدار من تا کجا بالارفته که لایق چنین فایل های توحیدی ام؟

    خدایاااا هزاران بار شکرت

    نمیدانم ریشه در چی داره

    نمیدانم و هنوز نتونستم کشف کنم چرا من تو این مقوله توحیدی بودن اینقدر ضعیفم

    منی که خیلی قشنگ هر روز دارم خواسته هامو خلق میکنم

    منی که هر نشانه از خدا میخوام سریع میفرسته

    منی که برای هر کاری هدایت میخوام خیلی واضح و شفاف هدایت میکنه

    نمیدانم چرا توحیدی نیستم

    کلا قدرت خدارو ی جورایی شرطی کردم

    ی جاهایی مث اب خوردن میسپارم بهش و راحت انجام میشه

    ی جاهایی خیلی زودتر از خدا آستین بالا میزنم و دست به کارمیشم و انصافا خیلی قشنگم میزنم و میکوبم به هم که خدا هم هنگ میکنه

    اوووووه

    خدا میداند چقدر آوار کردم و ساخت خدا برام

    حتی محکتر از قبل

    خدا میداند چه تخریب هایی به بار آوردم و خدا قشنگتر از قبل دکور زد

    و اما این شرک در وجود من

    استاد قشنگم شما گفتین

    شرک در دل مومن مث راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ صاف سیاه در دل تاریکی شب پنهانه

    خواستم بگم

    ی جای کار میلنگه

    یا من مومن نیستم

    یا این شرک هایی که در وجود منه اصلا اینجوری نیست

    قشنگ مث حمله ملخ ها ست

    خیلی خیلی گنده

    خیلی خیلی زیاد

    خیلی خیلی قابل شهود

    و اما من این وسط چیکارمیکنم

    دقیقا هیچ

    هیچ و فقط تن دادن و تماشا کردن

    ی سوال

    یعنی خدا منو میبخشه!؟؟؟

    نه واقعا میبخشه؟؟؟

    دلیلی داره که بخواد ببخشه؟؟؟

    این همه شرک

    این همه کفر نعمت

    این همه ناسپاسی

    بازم میبخشه؟؟

    حتی همین بخشنده بودنش هم برای من سخته باورش

    چه برسه دیگه……

    خدای همیشه مهربانم

    تو خودت گفتی از قلب و باطن من آگاهی

    خدایا هیچ میبینی گم شدم ؟؟؟

    هیچ میبینی غرق تاریکی ام؟؟

    هیچ میبینی گربه کوره ام؟؟؟؟

    هیچ میبینی نمیدانم کجای این راه و زندگی ام؟؟؟

    خدایا مگر در قلب من روح تو نیست؟

    مگر در قلب من نمیدی؟

    مگر من جزئی از تو نیستم؟

    خدایاااا

    مگر من خدای کوچک خویش نیستم؟؟

    اخه این حجم از ظلم چیه من به خودم روا کردم؟؟

    خدایااا اصلا میدانی قلب من چی میخواد؟؟؟

    من دنبال چی ام که در این هجمه عظیمی از تاریکی گیرم؟؟؟

    خدای همیشه معجزه گر من

    الان بیشتر از هر موقع محتاجم به بودنت

    خدایاااا دقیقا همان جملات طلایی حضرت موسی

    خدایا به هر خیری که برای من بفرستی فقیرم

    خدایاااا

    اینجا دقیقا همان جایی ست که لازمه با تمام کائناتت دست به کار شی

    اینجا دقیقا همان نقطه ایست که لازمه خود خودت قدم برداری و کار انجام بدی

    خدایا کمکم کن توحیدی باشم

    خدایا بهم قدرت بده ایمان و توکلم رشد کنه

    خدایا بهم قدرت بده جلو شرک قوی باشم و‌کم نیارم

    خدایا برسون دست معجزه گرتوووو مث همیشه

    خدایا من بنده عاجز و ناتوان توام

    من بنده ناشکر و ناسپاس توام

    خدایا بهم قدرت بده شکرگزار نعمت های بی شماری که بهم دادی باشم

    خدایا دیدی همین امروز که حالم بد بود یکی از دست های مهربونت از زبون تو چی برام فرستاد؟؟؟

    «جایی که هیچ دری نیست خداوند دری باز میکند

    جایی که حامی نیست خداوند حمایتت میکند

    جایی که نور نیست خداوند نور راه میشود تا ببینی جایی که خسته هستی خداوند قوتت می دهد

    پس تا میتوانی خودت را به او پیوند بزن»

    خدایا میبینی

    بازم ی هدایت فوق العاده

    ی هدایت روشن و واضح

    خدایا چرا باید دقیقا که امروز دلم آشوب بود این پیغام به من برسه؟؟؟

    خدایا چجوری دست برسونی تا من بفهمم؟؟؟

    خدایاااا چرا من اینقدر نفهمم؟؟؟؟

    چرا؟؟؟؟

    خدایا کمکم کن که بدون حضور تو غرق در شرکم

    خدایا نجاتم بده از شر این شرک های ملخ گونه

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1324 روز

      به نام هدایت الله

      سلام به ساناز عزیز چقدر توخوبی دختر واقعا لذت بردم از رد پایی که به جا گذاشتی ومن استفاده کردم از این نوشتن گیرا وجذاب

      این رو بدون که خداوند به شما گره وپیوند زده شما رو چون ادمهای توحیدی ومهربان کسانی هستند که در مدار هستند ودر سایت از خداوند حرف میزنند

      امید وارم در تمام مراحل زندگیت از الهامات وهدایت خداوند سیراب شوی

      وروزهای خوبی را پیش روی شما میبینم

      موق وثروتمند باشید انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ساناز گفته:
        مدت عضویت: 1325 روز

        سلام دوست هم فرکانسی عزیز

        خدایاااا شکرت

        چقدر خوشحال شدم کامنت من خونده شده

        از شما بسیار سپاس گذارم که وقت گذاشتین کامنت بنده رو خوندین و جواب دادین

        و خدایا شکرت بابت تمام دست های که فرستادی تا به من هینت بدن مسیرم درسته

        خدایا هزاران بار شکرت که امروز برای من سراسر نعمت و رزق و روزی بوده

        خدایا شکرت که اطرافیانم پر شدن از دوستانی که به تایید خودت هستن

        دوست عزیز

        از شما سپاس گذارم برای من ارزوهای خوب کردین

        و ایمان دارم تک تکشون از قبل اماده شده فقط من باید درمسیرش قرار بگیرم

        و برای شما دوست عزیز

        از خدا میخوام تمام خواسته هاتون تیک بخوره به لطف و کرم خدا

        که تنها سخاوت مطلق فقط خودشه

        که تنها قادر مطلق فقط خودشه

        که تنها توانا و دانای کل مطلق خودشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      زهره گفته:
      مدت عضویت: 898 روز

      خدایا تو را عاشق دیدم و

      غریبانه عاشقت شدم

      تو را بخشنده پنداشتم

      و گنه کار شدم

      تو را وفادار دیدم و

      بی وفایی نمودم

      تو را گرم دیدم و در سردترین

      لحظات به سراغت آمدم

      هر کجا رفتم سرشکسته باز گشتم اما !

      تو در من چه دیدی که همچنان

      بخشنده و توبه پذیر و

      مشتاق بنده ات مانده ای ؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      جواد منتخبی گفته:
      مدت عضویت: 851 روز

      سلام ساناز خانم این نشانه ها که گفتید خیلی خوب هست یعنی دارید مدار عوض می‌کنید وقتی دارید مدار بالاتر میرید ذهن مقاومت میکنه واز تغییر مدار نگرانه مثل بچه ایی که از مهد میخاد بره مدرسه ابتدا نگرانه بعد با مکان جدید هماهنگ میشه شما دارید ب مدارهای بالاتر میرید اینو ب فال نیک بگیرید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ساناز گفته:
        مدت عضویت: 1325 روز

        سلام دوست عزیز

        بسیار سپاس گذارم که وقت گذاشتین کامنت من خوندین

        بسیار سپاس گذارم که برام نوشتین

        و بسیار سپاس گذارم از نگاه سیستمی شما

        و چقدر لذت بردم که حتی دلیل حال بد من هم این تغییر مدار میتونه باشه

        و چه لذتی بالاتر از این که نتیجه این حال من ی رشد فوق العادست

        و چقدر کیف کردم از دیدگاه شما که جوابی به سردرگمی من بود

        خدایا هزاران بار شکرت

        خدایا هزاران بار شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1930 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    عرض سلام و ادب خدمت استاد خوشگل،خوش تیپ و خوش هیکل،چه پوست سفید و صاف و درخشنده ای استاد عباسمنش عزیز،اوه مای گاد به قول آمریکایی ها چه عکس کاور زیبایی استاد،پرودایس و برونی واقعا آدم باور نمیکنه واقعی باشه این منظره فکر میکنه فوتوشاپ هستش چه تیشرت قرمز رنگ زیبایی با کلاه تیم دزدان تمپا سلام بر لویس همیلتون خودمون راننده فرمول یک،راننده فورد اف وان فیفتی خانم شایسته گل،رانندگی در دل باران رحمت الهی،رانندگی تو بارون خیلی حال میده اونم با فورد غول پیکر فول امکانات اونم در کنار استاد بزرگ

    به به چه فایل معرکه ای،هر روز که فایل های جدید آپلود میشه حالا چه محصولات و چه فایل های رایگان دقیقا جواب همون مسائل من هستش و دقیقا چه خلا دانشی که در مورد موضوعی داشتم را داره پُر میکنه

    چه شعر زیبایی،چه درک و بیانی داشتم خانم اعتصامی و چقدر عالی بصورت شعر بیان میکنن الخصوص اونجا که خداوند و قوانین موجود در جهان را بصورت کلی و به شکل ما بیان میکنن و بصورت ضمیر منفرد من بله هر موقع که یاد خدا و قوانین ثابتش میفتم و میخوام برای خودم بهتر هضم بشه قوانین ریاضی را به خاطر میارم که همه چیز درش ثابته و خطایی نداره انیشتین هم یه جا بیان میکنه که خداوند تاس نمی‌ندازه که اگه شش اومدم اینکارا بکنم اگه یک اومدم اینکارا بکنم و کار دنیا و کائنات همش بر پایه قانون و مقررات هستش یا تئوری همه چیز که قوانین الهی را بیان میکنه و منشاء همه چیز را یک چیز میدونه و اون هم خداست و میگه اگه اینجوریه که همه چیز خداست و همه چیز را خدا آفریده پس من در تلاشم تا فکر خدا را بخوانم وقتی من بتوانم فکر خدا را بخوانم میتوانم بر طبق قوانین الهی همه چیز را بسازم

    واقعیت:واقعیت اون چیزی نیست که ما در واقعیت می‌بینیم واقعیت اون چیزی هست که ما اون را از فکر و توجه تبدیل به واقعیت زندگی خودمون میکنیم (واقعیتی وجود ندارد همه پیرامون ما محصول ذهن ماست)

    نمیدونم چقدر باید طول بکشه و یا میکشه که ما خدا را بهتر درک کنیم ولی باور دارم که هر چقدر ما داریم بیشتر و بیشتر روی خودمون کار میکنیم بیشتر و بهتر هم خدا را میتونیم درک کنیم،چون خود کلمه خدا تشکیل شده است از خود+آ یعنی به خود بیا،وقتی ما ریز شدیم درون خودمون و خودمونا بهتر شناختیم خداوند بزرگ را نیز بهتر خواهیم شناخت و مهم تر از همه بهتر درک خواهیم کرد،چون ما انسانها به چیزهایی که نمی‌بینیم اعتقاد چندانی ندارم ولی وقتی خداوند را به شکل اتفاقات در زندگیمون می‌بینیم بهتر درک میکنیم

    همون بحث مداری که استاد تو فامیلاشون اشاره میکنن خداوند و بخشش خداوند از قبل بوده فقط سطح درک و فهم ما اونقدری نبوده که خدا را درک کنیم،همون مثالی که خدا می‌فرماید من ظرف شما را بزرگ میکنم تا نعمت های خداوند را بیشتر دریافت کنید،نعمت ها که از قبل بوده،باران از اول میباریده ولی ما ظرفی نداشتیم برای ذخیره باران

    موضوع مهم بعدی موضوع سپاسگزاری

    بعضی موقع شاید فکر کنیم بابت چی باید شکرگزاری کنیم.بابت سلامتی؟اینا که همه دارن و همه سالم هستن چرا اونا شکرگزاری نمیکنن بله فرق انسانی که میخواد به درجات بالای مادی و معنوی برسه اینجا معلوم میشه و خداوند می‌فرماید که از ناسپاس و کافران نعمت ها را میگیریم و به سپاسگزارن میدیم نه اینکه از اینا بگیریم و همون نعمت را به سپاس گزارها بدیم نه بلکه ناسپاس ها نعمت های کمتری دریافت میکنن در مقابل سپاسگزارن،چقدر نعمت های خدا زیاده که خدا می‌فرماید اگر تمام درختان جنگل ها قلم بشن و تمام دریاها جوهر باز هم نمیتونن نعمت های خداوند را بنویسن ،در هیاهوی زندگی های روزمره چقدر گم میشیم و نعمت ها و خداوند را فراموش می‌کنیم و در روزهای خوش و شادمون یادش نیستیم و در مواقع دشواری و بیماری و بی پولی یادمون میفته که خدایی هم وجود داره و ما هم خدایی داشتیم یادمون نبوده و خداوند از این‌ها هم مهربان‌تر هست و میگه باز آی هر آنچه که هستی باز آی

    من خودم حدود 9 ماه یا یکم بیشتر هست که سعی میکنم هر شب قبل خواب و صبح به محض بیداری اگه شده هم در حد یک جمله شکرگزار باشم و در برنامه گوگل کیپم بنویسم توصیه میکنم در حد یک جمله و یک دقیقه وقت بزارید و بنویسید و بعد نتایج و اتفاقات زندگیتون را مقایسه کنید با قبل تمرین یا میتونین کامنت های سایت را بخونید یا دریم بورد درست کنید و ببینید

    دقیقه 23 به بعد که دیگه عالی بود استاد خصوصا دو جمله ی آخر فایل

    به اندازه ای که در مقابل خدا فروتن هستیم،به همون اندازه خداوند به ما برکت،جلال و جبروت میده

    به اندازه ای که در مقابل خداوند سرمون پایینه،خداوند سرمون را بالا نگه میداره در مقابل بقیه

    پروین اعتصامی

    رخشنده اعتصامی (25 اسفندِ 1285 – 15 فروردینِ 1320)، معروف به پروین اعتصامی، شاعر ایرانی بود. او بیشتر به‌دلیل به کار بردن سبک شعریِ مناظره در شعرهایش معروف است. مضامین و معانی شعرهای او توصیف‌کنندهٔ دلبستگیِ عمیقش به پدر، استعداد و شوقِ فراوانش به آموختنِ دانش، روحیهٔ ظلم‌ستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران، حمایت از حقوقِ زنان و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستم‌دیدگان است. او را «مشهورترین شاعر زن ایران» گفته‌اند

    خداوندا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
    • -
      مهدیه گازرانی گفته:
      مدت عضویت: 1307 روز

      سلام دوست عزیزم

      خوشحالم کامنت زیبای شما رو خوندم و ازش لذت بردم

      من از قسمتی از کامنت شما ک گفتی کلمه ی خود ب معنی ب خود آ هست خیلی حال کردم و ی جورایی میخکوب شدم و تا حالا اینجوری ب این کلمه فکر نکرده بودم واقعا ممنونم ازتون ک اینجوری نگاه کردید ب این کلمه و ب ماام یاد دادید

      واقعا شکرگزاری خیلی مهمه تمرین ستاره ی قطبی ای ک استاد میگن هم صبح انجام بدیم و هم شب قبل از خواب بخاطر اینه ک نعمتای تو زندگیمون بیشتر از قبل بشه

      خدایا شکرت ک این همه نعمت ب هممون دادی و ب قول استاد توانایی سپاس گزاری از نعمت هاتو ب ما بده تا ظرفمون بزرگتر بشه

      من ک ب شخصه اول راهم و خیلی حالا حالا ها کار دارم هر چند ک باید تا لحظه ی مرگمون روی خودمون کار کنیم و قوی تر بشیم

      خدایا شکرت ک استاد عباس منش رو دارم تو زندگی و هر وقت ک از مسیر دارم خارج میشم میام فایلای استاد و گوش میکنم و ب این مسیر بهشتی برمیگردم

      خدایا شکرت بابت استاد شایسته ی عزیزم ک دوره ی کشف قوانین زندگی رو عالی آپدیت کردن و برای آگاهی های ما تلاش میکنن دمتون گرم زوج دوست داشتنی من ک الگی خوبی هستین برای زندگی آینده ی من

      بازم سپاس گزارم از شما محمد جان ک کامنت زیبایی گذاشتی برامون واقعا کیف کردم باهاش خدا حفظتون کنه

      در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1757 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزممم

    سلام خانم شایسته نازنین

    سلام آقا ابراهیم و خانم فرهادی بزرگوار

    سلام همه دوستان توحیدی من

    چقدرذوق کردم وقتی که سایت را باز کردم و دیدم یک عکس جدیدِ بهشتیِ زیبا با نوشته ای زیبا که بروی آن نوشته شده “توحید عملی 9” ، بروی سایت آمده

    من عاشقِ عاشقِ عاشقِ این رشته مباحث توحید عملی هستم

    واقعا هر چه که جلوتر میروم بیشتر این باور در من تقویت میشود که

    “من خدا هستم”

    تا الان پرده ای جلوی چشمانم بود به اسم جسم خاکی ام تا این حقیقت را از من بپوشاند ، اما الان آگاه شدم که من این جسم خاکی نیستم و اصل من روح من است که باعث زندگی این جسم من است و روح من از جنس خداست

    وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی…

    و الان بیشتر حکمت دستور خدا به فرشتگان مبنی بر سجده بر آدم را درک میکنم

    …فَقَعُوا۟ لَهُۥ سَـٰجِدِینَ

    [سوره الحجر 29]

    زیرا که من خودِ خودِ خودِ او هستم و سجده آنها بر من یعنی سجده بر خدا…

    به قول مولانای عزیز

    نقش من از چشم تو آواز داد

    که منم تو ؛ تو منی در اتحاد

    و چقدر من از این حقیقت بدور بودم

    حجابی بین من و این حقیقت بود به اسم “منیت”

    و این منیت از نفس من بود که میخواست مرا برتر نشان بدهد اما من غافل بودم از این حقیقت برتر خودم که من خدا هستم…

    و الان با اختیار خود به سمت او برمیگردم ، به قول سعدی شیرازی

    ما اختیار خود را تسلیم عشق کردیم

    همچون زمام اُشتر بر دست ساربانان

    و همانند یک شخص میّت ، بیهوش میشوم در برابر او تا او در من تجلی کند برای گسترش جهانش

    تا او در من تجلی کند و مانند حضرت محمد وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ شوم

    تلاش میکنم تا بیهوش شوم تا در برابرش سخنی نگویم و جزو دسته صابران باشم

    تلاش میکنم در محضرش بیهوش باشم تا در برابر او تدبیری نکنم و راه و چاه را به او که خودش همه ی راه ها و چاه ها را میداند ؛ نشان ندهم ، به قول مولانای عزیز…

    افکن این تدبیر خود را  پیش  دوست

    گر چه این تدبیرت هم از تدبیر اوست

    تلاش میکنم در برابرش بیهوش شوم و مات تماشایش شوم تا درد رنج و سختی ها را نچشم ، همانند یک مریضِ بیهوش در دستان جراحِ تیغ به دست

    مثل امام حسینی که در دعای عرفه از خدا خواست که

    إلهی أغننی بتدبیرک لی عن تدبیری

    خدایا با تدبیرت برای من ، مرا از تدبیر خودم بی نیاز کن

    و اینقدر بیهوش شد و مات تماشای او شد که آن چیزهایی را که ما در روز عاشورا برایش سختی میدیدیم و بر سر و سینه خود میزدیم ، برایش مثل آب خوردن بود و برای خواهرش ما رأیت إلا جمیلا…

    من فقط ماتِ ماتِ ماتِ این جمله امام حسین علیه السلام هستم وقتی که فرزند شیرخواره شش ماهه اش را با تیر زدند ، با آرامشی وصف ناشدنی در برابر این اتفاق فرمود:

    هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ

    این مصیبت بر من آسان است ، زیرا میدانم که خدا میبیند…

    آری ، او بیهوش بود و دردها را احساس نمیکند

    او چنان بیهوش شده بود که خدا به گونه ای در او تجلی کرد که بعد سالیان سال یادش در بین ما زنده است

    آری او زنده است و تا خدا ، خدایی میکند زنده خواهد بود ، زیرا که او چنان خودش را تسلیم خدا کرده بود و بیهوش شده بود که خدا به صورت کامل در او تجلی کرد

    خدایا شکرت بابت این نشانه ها و آگاهی ها

    خدایا مرا جزو آن دسته از انسانها که در سختی خدا خدا میکنند ولی در آسایش و رفاه خودم خودم میکنند قرار مده

    هذا من فضل ربی

    استاد عباس منش ممنونم از شما

    از این فایل ها برایمان بگذارید ، زیاد هم بگذارید

    منم مثل شما عاشق توحیدم منتها شما در عرصه گفتار ، من در عرصه نوشتن

    دوست دارم مثل شما گسترش دهنده توحید باشم با قلم خطاطی ام

    دوست دارم از او بنویسم ، تابلوهایی نفیس با تذهیب طلای خالص…

    اینگونه بنویسم که

    ألیس الله بکاف عبده

    و این جمله را جلوی چشمانم قاب کنم و یادم باشد که

    رضا ، حواست هست که خدایی هم داری؟؟؟

    دوست دارم این تک مصرع مولوی را بنویسم با زیباترین خط نستعلیق که

    کافیم بی نان تو را سیری دهم…

    راستی

    نه نه نه ، صبر کنید جمله ام را درست کنم…

    دوست دارم او او او او او او او او بنویسد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  4. -
    فهیمه ومحمد گفته:
    مدت عضویت: 2144 روز

    سلام به استاد نازنینم ,و خانم شایسته مهربون و دوستان نازنینم دراین سایت توحیدی

    امروز تولدمه و.صبح تو تمرین کدنویسیم نوشتم خدایا امروز ازت هدیه میخوام از خودت میخوام قلبم اروم شادتر باشه امروز ,

    و هدیه ام رو دریافت کردم خواسته ای که میخواستم امروز براورده شد ,

    من دیروز این فایل رو گوش دادم و اون لحظه که شما استاد گفتین نترس و غمگین مباش ,اون خواسته تو الان تو خونس ,باتمام وجودم حس کردم که خدا داره بهم میگه این جمله رو,و خدا امروز صبح روز تولدم خواسته ام رو براورد کرد ,,,

    استاد ازتون خیلی سپاسگزارم بابت این فایلای ارزشمندی که میذارین دارم حس میکنم دارم میفهمم که هر روز داره زندگیم روغنکاری میشه ,کم کم داره رشد میکنه ,,کم کم دارم راحت تر کنتر ذهن میکنم ,کم کم دارم اعراض بهتر میکنم ,,, خدارو تازه دارم میشناسم ,الان ک فکر میکنم میگم من واقعا خدا رو قبلا باور داشتم واقعا خدا تو زندگیم بود جواب نه است

    چون تازه الان میفهمم توکل کردن بخدا یعنی چی ,چون تازه ارامش دارم ,تازه میتونم به ترسام غلبه میکنم قبلا جرات نداشتم حتی فکر کنم که میتونم به ترسام غلبه میکنم

    ان شاالله خدا هدایتم کنه به کنترل ذهن بهتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  5. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    چقدررررر این فایل توحیدی هشت و نه در زمان عالی تهیه شد در این روزهایی که نیازه ایمان من به درک وقدرت خداوند بیشتر بشه قدمی رو که با توکل به خدا برداشتم رو با هدایتهاش پیش برم بدون هیچ شک و تردیدی

    ترس و غم و نگرانی رو دارم سعی میکنم با تمام وجود از خودم دور کنم توکل کنم به خدایی که من رو رها نکرده برام پدرو مادر و همه کس شده در این روزهایی که تنها من و خواهرم هستیم و خدایی که برامون کافی ترینه و تنها ولی و سرپرست و روزی دهنده و محافظ ما خداست و ما توکل کردیم به این خدای قادر و غنی و وهاب

    دری از شرک رو بستیم با توکل به خدا و قدرت رو به خدا دادیم که عزتمندانه روزی بی حد وحساب میده به بیرون از خودمون قدرت ندادیم ایمان رو با قدرت نشون دادیم و داریم قدم به قدم با هدایت الهی پیش میریم ترس و غمی نداریم چون وعده خداوند رو که روزی بی حد وحساب و بی حد و حصر خودش رو به ما داده باور داریم خدا کارها رو انجام داده ما رها شده نیستیم خداوند تمااااام آسمانها و زمین رو و هر آنچه بین اون هست رو مسخر من کرده با نشونه ها آیاتش با این فایلها با من صحبت میکنه تا فقط با آرامش و احساس خوب ادامه بدم

    شکر گزار باشم خدایا قدرت سپاسگزاری عمیق قلبی رو به من بده باور فراوانی رو تو وجودم نهادینه کن احساس خوب و آرامش منو بیشتر کن کارها توسط تو انجام شده هست من با ایمان نشون دادنم همه خواسته هام اجابت شده و دریافتش میکنم

    تنها قدرت مطلق این جهان و تمام هستی و تمام عالم خداونده خدایا کمکم کن به هیچ عامل بیرونی قدرت ندم‌

    استاد عجب شعری از پروین اعتصامی خوندی چه تفسیر زیبایی کردی عجیب قدرت خدا رو تو این بارون شدید تو این لحظه اتصال به آگاهی خداوند دیدیم چه کردی با قلب ما که نیاز بود در این روزها محکم و قوی ومطمئن و با اعتماد به نفس تر بشه تا ثروت و عزت رو همزمان با هم دریافت کنم که همگی از خداست و من لایق دریافتش هستم چون تنها خدا رو میپرستم و تنها از خدا یاری می‌جویم

    شکوه و زیبایی خداوند در این مسیر پر نعمت و ثروت و شکوه و فراوانی و قدرت خداوند رو تو تصویر دیدیم مریم عزیزم رو دیدم که خیلی عشق و لذت رو میشد تو چهرش دید استاد و مریم عزیزم من حتی قادر نیستیم سپاسگزاری عمیق و درستی از شما دو عزیز دل داشته باشم چه برسه به خدایی که خالق شما و تمام این اگاهیها و نعمت‌ها و ثروتها هست ولی از خدا میخوام فرکانس سپاسگزاری و عشق منو به شما برسونه عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  6. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 782 روز

    سلام به همه ی عشقای همفرکانسی خودم.

    استاد با شنیدن این شعر مگه میشه جلوی اشک هایی که همینجور داره میریزه رو گرفت.تمام روزایی که خدا تو شرایط سخت کنارم بود و دستامو گرفت ،لحظه به لحظه ش اومد جلوی چشام.

    فقط و فقط یه تجربه ی کوچیک از خروارها تجربه ای که خدا چه عاشقانه حضور خودشو در زندگیم، کنارم، تو قلبم بهم ثابت کرد و میگم.

    به که برگردی، بما بسپاریش   کی تو از ما دوست‌تر میداریش

    هر روز صبح که بیدار میشم بعد شکرگزاری این جمله رو همیشه میگم که خدایا من خودمو عزیزانم و سپردم به دستای قدرتمند خودت ایمان دارم که به عالی ترین شکل مراقب و محافظمون هستی.بعدش با آسودگی کامل میرم سراغ کارهام.

    اون روز وقتی این جمله رو با تمام احساس و وجودم میگفتم یه لحظه تصویر دوستمم اومد‌‌‌ جلو چشم، در ادامه جمله م گفتم، و همچنین فلانی.

    شب همون دوستم بهم زنگ زد دیدم چنان ذوق و خوشحالی تو صداش هست که نگم براتون.گفتم چی شده؟؟؟گفت نمیدونی چه خطری از بیخ گوشم رد شد و خدا چ رحمی بهم کرد

    داستانو که برام تعریف کرد مو به تنم سیخ شد…..‌‌

    رفته بوده بالا پشت بوم مغازه شون که آنتن و درست کنه

    یه میله رو می‌خواسته دربیاره که محکم میزنه بش، میله شل میشه و خودشو و میله از اون بالا پرت میشن پایین

    میفته روی ماسه هایی که صبح همون روز تاکید میکنم همون روز توسط شهرداری ریخته شده بوده پشت مغازه که دیوار کشی کنند فضای خالی اون منطقه رو.

    خودش شاخ هاش دراومده بود.میگفت نمی‌دونم این ماسه ها امروز از کجا سروکله شون پیدا شده بود‌.انگار اومده بودن که منو نجات بدن.تازه با شیطنت می‌گفت که خدا به تو رحم کرد

    ولی من ک میدونستم داستان چیه……..اشک امونم نمی‌داد…..‌‌

    فقط کافیه خودتو بسپاری بهش، چنان آرامشی وجودتو میگیره که قابل وصف نیست.انقدر قشنگ همه چیو میچینه که نه تنها همه، خودتم از نظم و همزمانی این چینش ها هاج و واج میمونی.

    این یه تجربه ی کوچیکی بود از هزاران لحظه ای که با تمام وجود صداش کردم و آنی حضورشو کنارم احساس کردم.

    لازمه ایمان، احساس آرامشه.اگه بهش میسپری و هنوز دغدغه داری، هنوز با ذهن منطقیت داری دنبال راه حل میگردی، هنوز استرس و نگرانی داری.بدون و آگاه باش که هنوز نتونستی بهش اعتماد کنی…….

    اون ارامشو احساس کن و بشین و ببین چه معجزه ها ک اتفاق نمیفته…..‌‌‌‌‌……..

    خدایا عاشقتممممممممم………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  7. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1938 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    سبحا‌ن‌الله

    پرودگارا لحظه‌ای ما را به حال خودمان وامگذار

    این فایل این آیه رو برام تداعی کرد:

    وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿87﴾

    و ذوالنون را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتى نداریم تا در [دل] تاریکیها ندا درداد که معبودى جز تو نیست منزهى تو راستى که من از ستمکاران بودم (87)

    فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿88﴾ پس [دعاى] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مى‏ دهیم (88)

    درود خدا بر استاد عزیزم، بانو شایسته بهشتی و همه دوستان بزرگوارم در این مسیر زیبای بی‌انتهای الهی

    سایت رو که باز کردم و عکس فایل جدید رو دیدم فقط یه کلمه اومد بر لبم: سبحان‌الله

    سپاس خدا را که این رو امروز به من هدیه داد.

    چقدر این عکس باشکوه و بهشتی است.

    همیشه وقتی یه همچین فایل‌های تکان‌دهنده‌ای را می‌شنیدم هی به خودم تشر میزدم که آقا به خودت بیا، جمع و جور کن خودت رو، تا کِی شرک؟ تا کِی کفر؟ تا کِی قدرت دادن به این و اون، تا کِی نادیده گرفتن هداست خدا و اصرار به پیش‌روی در مسیر اشتباه، یعنی احساسم در فایل‌های گذشته به‌ویژه فایل‌های توحید عملی به‌نوعی احساس حقارت در برابر معبود بود اما این بار همه چیز برام متفاوت بود.

    این‌بار به خودم تشر نزدم بلکه خودم رو تحسین کردم، به خودم آفرین گفتم. خداوند با تمام عظمتش وقتی مارو خلق کرد به خودش آفرین گفت اما چقدر راحت ما به‌خاطر اشتباهاتمون خودمون رو سرزنش می‌کنیم.

    خداروشکر می‌کنم که رحمت خدا توشه راهم شده و با این مسیر همراه شدم و دارم از این آگاهی‌ها نوش جان می‌کنم.

    مگه خدا بنده خودش رو نمی‌شناسه؟

    مگه حواسش نیست چجوری با بنده خودش رفتار کنه؟

    مگه تا حالا یه بار شده به‌خاطر خطاهامون ما رو قضاوت کنه یا به زور بخواد ما رو در یه مسیری قرار بده؟

    نه، خداوند مبراست از این رفتارهای انسان‌گونه.

    اگر خطا رفتم

    اگر جاهل شدم

    اگر قدرت دادم به غیر خدا

    اگر تسلیم نبودم

    نه از قصد

    از روی ناآگاهی بوده

    امروز بهتر از همیشه قانون مدارها را درک کردم.

    درک خداوند و توحید هم طبق مدار اتفاق میفته. خداوند به حال من آگاهه، خودش باید هدایتم کنه، من اگر بلد بودم که تا الان کرده بودم دیگه نیازی نبود بیام بنویسم. چقدر ساده خودم رو از لذت مصاحبت با خدا محروم کرده بودم فقط برای اینکه نسبت به خودم احساس گناه داشتم.

    به خودم گفتم این همه خداوند تو قرآن خودش رو تبدیل کننده بدی‌ها به خوبی‌ها معرفی کرده انگار کسی حواسش نیست.

    خطاهای ما جزئی از مسیر انسانیمونه.

    منظورم نیست وقتی به آگاهی میرسیم که مسیر درست چیه عمداً در مسیر غلط پا بگذاریم اما حتی در اون مواقع هم خدا باز همراه ماست و می‌خواد یه پله بیشتر بهش نزدیک بشیم.

    رابطه ما با خدا خیلی صمیمی‌تر از اونیه که فکرش رو می‌کنیم.

    چه جاهایی که کمرم داشت می‌شکست،

    آبروم داشت میرفت،

    ایمانم ضایع می‌شد، اما

    به دادم رسید، من فراموشش کردم، اما

    فراموشم نکرد، یه بار نگفت عجب بنده‌ایه ها

    هر چی بهش لطف میکنی سرش نمیشه، نه

    گفت عیب نداره این هم جزئی از مسیرشه،

    این از قصد این کارو انجام نمیده، آگاه نیست،

    باید این مسیرو بره تا به آگاهی برسه واسه همینه دوستش دارم. واسه همینه خودم رو توبه‌پذیز بهش معرفی کردم، من همیشه واسه این بندم چراغ سبزم روشنه.

    خدایی که تو جلسه 4 کشف قوانین معرفی شد همون ارتباطی بود که سال‌ها نمی‌تونستم پیوند صحیحی بین خودم و‌خودش ایجاد کنم.

    هر جا که احساس قدرت میکردم مغرور میشدم یا میترسیدم ازینکه نخوام جای خدا باشم و هربار که کارو به خدا می‌سپردم نگران میشدم که نکنه دارم تنبلی میکنم.

    یاد عیسی افتادم:

    وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿116﴾

    و [یاد کن] هنگامى را که خدا فرمود اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستید گفت منزهى تو مرا نزیبد که [در باره خویشتن] چیزى را که حق من نیست بگویم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏ دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏ دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏ دانم چرا که تو خود داناى رازهاى نهانى (116)

    مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿117﴾

    جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چیزى] به آنان نگفتم [گفته‏ ام] که خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چیز گواهى (117)

    إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿118﴾

    اگر عذابشان کنى آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایى تو خود توانا و حکیمى (118)

    قَالَ اللَّهُ هَذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿119﴾

    خدا فرمود این روزى است که راستگویان را راستی‏شان سود بخشد براى آنان باغهایى است که از زیر [درختان] آن نهرها روان است همیشه در آن جاودانند خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند این است رستگارى بزرگ (119)

    خداوند خودش از درون ما خبر داره، صاحبا اختیار ماست. ممکنه در این مسیر گه‌گاهی به خاکی بریم اما دوباره به مسیر برمی‌گردیم، این فایل‌ها و این آگاهی‌ها گواه این ادعاست.

    اگر من خواسته‌ای دارم باید از تمام وجود بخواهمش و باور کنم که می‌شود و من خالق زندگی خودم هستم و خداوند جهان را به‌اینگونه طراحی کرده و این قدرت را در اختیار من قرار داده چون عادله چون حق انتخاب رو به بندگان داده و چون عادله دخالت نمیکنه در انتخاب بندگان و باید ترمزهای خودم رو بشناسم.

    ترمزهای من درواقع همون رگه‌های شرکیه که اجازه نمیده رب من کارش رو به‌درستی انجام بده، نه به این معنا که خدا قادر نیست، من با این افکار اجازه هنرنمایی به خدا نمیدم.

    می‌خوام کسب‌وکارم رشد کنه؟ چی شده ترمز من؟ به کی دارم قدرت میدم؟

    می‌خوام روابط دلخواهم رو داشته باشم؟ چه چیزهایی تو ذهنم بت و بزرگ شده؟

    می‌خوام زندگی بهتری رو در همه ابعاد تجربه کنم؟ چه چیزهایی باعث شده نور هدایت الله رو نبینم؟

    باید اعتراف کنم.

    یه عمر برای بقیه خواستم نه برای خودم نه برای خدا

    یه عمر برای بقیه کار کردم نه برای خودم نه برای خدا

    یه عمر خواستم بقیه رو راضی نگه دارم نه خودم رو نه خدارو

    من و خدا جدای از هم نیستیم، رضایت من رضایت خداست

    من اگر میگم می‌تونم چون خدارو باور کردم

    چون همون لحظه تو قلبم و در خلوت خودم میگم که خدایا من نمیدونم من نمیتونم من ناتوانم اما مطمئنم تو میتونی چون سعی میکنم تسلیم باشم

    من عاشق این کلمه تسلیم هستم، این اوج اعتراف به قدرت و یگانگی خداست.

    اما یاد گرفتم با خودم آشتی کنم خودم رو دوست داشته باشم به خودم سخت نگیرم

    من انقدر ارزشمند هستم برای خدا که دارم نفس میکشم دارم این آگاهی‌ها رو می‌شنوم دارم زیبایی‌های این جهان رو میبینم، هر وقت هم که خدا بخواد بیشتر کیف کنیم از این دنیا میرم اما خوشحالم تا روزی که بودم سرم جلوی قدرتش پایین بوده، آره، یه جاهایی گردن کلفتی کردم براش، شکایت کردم بهش، احساس کردم عادل نیست، اما حالا خوشحالم، خوشحالم که مسیرو پیدا کردم. میدونم نجواهای شیطانی هست، میدونم مسائل همیشه هستند، اما خدای من هر لحظه داره تو قلبم و زندگیم بزرگ‌تر و پررنگ‌تر میشه، مثه بچگی‌هام که اصلاً نه میدونستم شرک چیه نه کفر، یه موحد واقعی بودم، هیچ چیزی غمگینم نمی‌کرد،هرچقدرم از یه چیز ناراحت میشدم به ثانیه نمیشد ورق برمی‌گشت و لبخند میزدم یه جوری که اصلاً انگار نه انگار که تا یه ثانیه پیش داشتی زار میزدی، اون موقع خیلی طبیعی‌تر بودم و باز می‌خوام که اونجوری باشم.

    خوشحالم جایی هستم که دوستانی هستند که این حرف‌ها را متوجه می‌شوند و این عین لطف خداست.

    یاد یه جمله‌ای در یکی از کتاب‌های پائولو کوئیلیو افتادم که می‌گفت: خوبیه تیمارستان‌ها اینکه دیوونه‌ها احساس نمی‌کنند کارهاشون عجیب غریبه چون همه مثل هم رفتار می‌کنند چون خود واقعی بودن برای همه عجیبه.

    موحد بودن برای همه دیوونگی حساب میشه به همین خاطر به محمد و همه پیامبرا می‌گفتن: دیوونه.

    چون حرف‌هایی که میزدن براشون عجیب غریب بود، انقدر به همه چیز و همه کس قدرت داده بودن که باورشون نمیشد قدرت تنها دست یکی باشه، باور نمی‌کردن تنها راه خوشبختی تسلیم شدن و تسلیم بودن در برابر این قدرته. باور نمی‌کردن خدا ازشون روزی نمی‌خواد و بدون هیچ مزدی بهشون روزی میده واسه همین برای خودشون بت‌خانه‌های پر زرق و برق می‌ساختند و انواع جواهرات و نذریات رو تقدیم بت‌ها میکردن، بله، یه همچین اربابی داشتن براشون غیرقابل تصور بود چون تمام عمرشون رو اسیر دیگران بودند به‌ازای اینکه قوتی داشته باشند که فقط زنده بمونند و جایی که از سرما و حمله حیوانات در امان باشند بدون هیچ عزت و قربی اما حالا یکی میاد میگه عزت از خداست شما ازون بخواهید کلید گنج‌ها و هر چه در آسمان‌ها و‌ زمین و بین آندوست همه از آن اوست، همه را بهتون به هر اندازه که بخواهید میده چون نمیدیدنش باورش نمیکردم و زندگی فلاکت‌بارشون براشون ارزشمندتر بود چون اربابشون رو میتونستن ببینند اما نمیدونستن که بابا خودشون و اربابشون و هرچه در عالم هست رو او آفریده.

    غیر ازین در این فایل نمیشه انتظار داشت و جور دیگه‌ای نوشت و در توحید عملی از توحید نگفت.

    ایمان یعنی همین حال خوب

    الا بذکرالله تطمئن‌القلوب

    چی از این ارزشمندتر که قلبمون با یاد خدا آروم بگیره؟!

    ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست

    چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند

    خداروشکر برای این اشعار فوق‌العاده پروین،

    برای این تفسیرهای بی‌نظیر و توحیدی استاد

    برای این همه نعمت و همزمانی‌های فوق‌العاده

    برای این باران رحمت

    یادم میاد هربار که می‌خوام تسلیم شدن بیشتر را درک کنم این شعرهای پروین رو که استاد تفسیر میکنند گوش میدم و دوباره تسلیم میشوم و از همونجا همه چیز درست میشه

    الانم همینه

    چه دعاهای قشنگی استاد یادمون دادی

    خدایا به من قدرت سپاس‌گزاری بیشتر رو عطا فرما

    قدرت تسلیم بیشتر، سرم جلوی تو پائین باشه همیشه.

    خدایاشکرت برای این همه نعمت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  8. -
    مریم میرشب گفته:
    مدت عضویت: 1937 روز

    به نام خدای مهربونم

    خدایی که هیچ وقت تنهام نمیزاره خدایی که همیشه مراقبمه و حواسش بهم هست حتی وقتی من مشرکم

    همیشه آغوشش بروم بازه

    از کدوم شرک بگم از اونجایی که تمام زندگیم شده بود یه آدم و فقط و فقط نگاهم به اون بود و چقد چک و لگد خوردم از دنیا چقد غمگین بودمو بی پناه چقد گریه میکردم و با خدا قهر بودم اونو مقصر میدونستم نمیخاستم ازش کمک بگیرم ولی یه روز خسته شدمو بهش گفتم کمکم کن دیگه نمیتونم ادامه بدم اون مسیرو هی برام هموارو هموارتر کرد … یه روز که محل کارم بودم یکی از همکارام گفت برو بنویس هرچی گله داری از خدا بنویس گریه کن تا سبک شی و من چقددددد بلد بودم این کارو همیشه شاکی همیشه ناراضی آخرشب شد رفتم توی اتاقم خواستم شروع کنم و بهش بفهمونم که خیلی بهم بدی کرده یهو یاد این حدیث افتادم

    که من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبرئیاییت نداری من همچون تویی دارم و تو همچون خودی نداری بزرگترین نعمت بود واسم توی همه روزهایی که حالم بد بود و باهاش حرف میزدمو غر میزدم چجوری برم بنویسم که اینو ندادی بهم اینکارو نکردی واسم کسی که بی دریغ کنارم بود..

    حتی یه کلمه ننوشتم ولی گریه کردم خیلی گریه کردم هیچ وقت اون شبو یادم نمیره

    از اون شب دیگه من یه آدم دیگه شدم دیگه کمتر غر زدم کمتر ناشکر بودم تا هدایتم کرد به این مسیر وقتی فهمیدم اون مقصر نیست بهم راهو نشون داد گفت خودت خالقی پاشو بساز زندگیتو واقعا کم نیاوردم میدونستم تکامله میدونستم باید رشد کنم هرکاری که میفهمیدم انجام میدادم تا ایمانمو بهش ثابت کنم میخاستم عشقمو بهش ثابت کنم انگار دیگه هیچ چیزی جلودارمن نبود هیچ کسی هیچ چیزی

    ولی یه چیزو نفهمیده بودم

    خیلی تلاش کردم خیلی زور زدم خیلی تقلا کردم کلی ایمان نشون دادم کلی نتایج کوچیک و بزرگ دارم توی زندگیم کلی بالاپایین شدم همیشه میخاستم بفهمم چرا چیو کم دارم چی از پازل موفقیتم کمه که ندارمش و باعث شده هنوز اونجایی که باشم نیستم

    و این فایل که نشانه ی تایید این روزام بود بهم فهموند مشکلمو

    شاید خیلی بت شکنی کردم شاید خیلی ایمان نشون دادم ولی مشرک بودم من خودمو بت کرده بودم

    خودستایی و غروری که تمام اعتبار اتفاقات و نتایجشو داره بخودش میده و یادش رفته که توی تموم این مسیر خدا بود که معجز پشت معجزه وارد زندگیم کرد

    خدای خوبم من درسمو گرفتم میدونم هنوز خیلی شرک درونمه من از هرخیری از سمت تو فقیرم

    من هیچم همه تویی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
  9. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2234 روز

    سلام به استاد توحید و عشق. سلام به مریم بانوی مهربان و سلام به همه ی دوستان جان تو این سایت خدایی.

    انقدر منقلب شده حالم که نمی دونم از کجا شروع کنم. دیروز که تمرین جلسه 3 کشف قوانین زندگی رو تو دفترم می نوشتم حس کردم اگه باورم به فراوانی ضعیفه یا اگر برای فلان اتفاق خوب ترمز ذهنی دارم همش از کمی ایمانم هست به قدرت خدای مهربان… چون اگه واقعا ایمان داشته باشم قلبم باید آروم باشه و بعد مکالمه م رو با ذهن نجواگرم در اون رابطه نوشتم… بعدش طبق روال هرشبم شکرگزاریم رو نوشتم و از خدا خواستم خدایا یه جواب دندان شکن برای ذهنم بهم بده یه نشونه یه هدایت که به ذهنم بگم آها…دیدی؟ حالا شیرفهم شدی؟ حالا دیگه ساکت بشین و بذار کارامو بکنم. در مورد خواسته ای که قبلا از خدا داشتم و خداوند ارحم الراحمین دوبار با کلامش وعده ش رو بهم داده بود ( بماند که چه حالی داشتم اون شب اصلا انگار تو یه دنیای دیگه بودم) اونم دوبار قطعی و محکم، ولی باز ذهنم نجوا می کرد که نه بابا از کجا معلوم مگه سر فلان موضوع همینو فکر نمی کردی، پس چرا نشد و از این حرفا. خلاصه شب دیدم فایل اومده و بنام این بود که هدفن بذارم تو گوشم و گوش بدم همینطور که تو تخت خوابم، ولی دخترم که از صدای رعد و برق خوابش نمی برد ازم خواست برم پیشش و خلاصه خوابم برد. صبح ساعت 7 بود پاشدم و بعد از نماز قران که خوندم از سوره ی انفال بود و آخرین آیه ش « وَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاکُمْ ۚ نِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ» و با یه حس فوق العاده خوبی با خودم تکرارش کردم که واقعا خدا بهترین دوست و یاری رسان هست. بعدش شکرگزاری صبحم رو نوشتم و گفتم تا قبل شروع کارم برم یه پیاده روی و این فایل رو گوش بدم… هدفن رو تو گوشم گذاشتم و زدم بیرون. فایل شروع شد اولا که اون تصویر اول فایل چقدر دلربا بود بی نظیر بود اون ترکیب نور خورشید و منظره ی زیبای پردایس و استاد خوشتیپ و دوست داشتنی و این اسب یکه تاز پردایس.

    استاد شروع کردین به خوندن شعر پروین و من یه لحظه میخکوب شدم از این پاسخی که خداوند به درخواست دیشبم داد از طریق این فایل… انگار خداوند داشت این حرفا رو به من می زد که مگه میشه من به وعده م عمل نکنم مگه میشه من قولی بدم و انجام نشه تو باید انجام شده فرضش کنی… به پهنای صورتم اشک می ریختم و می گفتم خدایا شکرت

    گر فراموشت کند لطف خدای

    چون رهی زین کشتی بی ناخدای

    گر نیارد ایزد پاکت بیاد

    آب خاکت را دهد ناگه بباد

    همینکه ذهن من نجوا می کنه اگه نشه چی اگه همه ی این وعده ها تصور تو باشه چی…

    وحی آمد کاین چه فکر باطل است

    رهرو ما اینک اندر منزل است

    پردهٔ شک را برانداز از میان

    تا ببینی سود کردی یا زیان

    و خدا بهم داره میگه این چه فکریه آخه داری می کنی؟ اگر بهت وعده دادم تو باید اونو انجام شده بدونی رهرو ما اینک اندر منزل است…

    اشکام جاری بود و همینطور که راه می رفتم تو دلم می گفتم خداجونم اینه معنی ایمان معنی توکل معنی توحید. چطور اصلا من شک کردم یا نگران بودم… و شکر می کردم خدا رو که واقعا جوابی دندانشکن تر از این نمی تونستم برا ذهنم داشته باشم…

    استاد این شعر و حرفاتون یه جان دوباره بهم داد. انگار یه عهد تازه با خدای درونم بستم که چشم، یاد گرفتم اینجوری باورت دارم که وقتی می گی من انجام سده فرضش می کنم. که وعده ی تو حقه و استثنا نداره. خدای مهربونم که اینجوری به درخواست‌هام جواب می دی کمک کن شکرگزار اینهمه نعمت و لطفت باشم شکرگزار این قوانین بی نظیر و بدون تغییر باشم. کمک کن مدارم رو ارتقا بدم و به تو نزدیک و نزدیکتر بشم.

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم از این فایلهای دلی که ضبط می کنید و دل و هوش از ما می برید. مربم گلی دوست داشتنی یک دنیا ممنونم از اینهمه زحمتی که پا به پای استاد برای ما و این آموزشها می کشی. و دوستان نازنینم مرسی از اینکه هستین و با خوندن کامنتاتون هر روز کلی چیز یاد می گیرم…

    در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشیم همگی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  10. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3572 روز

    استاد عزیزم، سلااااام. بابا استاد باز که غوغا کردین. چه جور و با چه زبانی تشکر کنم استاد عزیزم، از این فایل زیبا و آموزنده مثل باقی فایل هاتون. ممنونتم استاد. خدایا شکرت که سال هاست که فقط رفیق اصلی ام استاد است. صبح که از خواب پا میشم، شب که می‌خوام بخوابم، ظهر که می‌خوام استراحت کنم. خدایا شکرت

    توحید که یعنی پرستش خدا به یگانگی. فقط خدا هست و بس. قدرت مطلق به دست خداست. ما چه کاره ایم. خدا جون، اگر تا به الان ما رو حفظ کرده، فقط کار خودشه. اگر تا به الان خواسته که ما در این مکان معنوی باشیم که دایم رو خودمون کار کنیم و آگاه بشیم به قوانین خدا، کار خودشه. اگر تا به الان تونستم کسی رو حتی با وجود اینکه بهم بدی کرده، از صمیم قلب ببخشم، کار خودشه. اگر خواسته که من با یک تضاد عاطفی با این فضا آشنا بشم و تا به الان لحظه ای این سایت رو رها نکرده باشم، کار خودشه. کار خود قوانینش است. چه لذتی داره که رو شونه های خدا باشیم و قدم برداریم. خدایا خودم رو به تو می سپارم. تو مراقب منی، خودت محافظ منی، تو همه کس منی. من همیشه همیشه می‌خوام فقیر باشم از هر خبری که از تو به من برسه. به اندازه ای که در مقابل خدا سرم پایین باشه، به همون اندازه در مقابل غیر خدا سرم بالاست.

    به یاد روزی که زانوهایم در مقابل خدا جون، خم شدن و گفتم خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه، فقیرم. نیاز دارم. خدایا تو فقط فقط برام خیر میخوای و بس. از اون روز به بعد شیما کاملا متفاوت شد از شیمای قبلی. واقعا متفاوت. حالا حالا حالاها هم خیلی کار داره.

    خدا رو سپاس، همش تو کارم خدا رو در نظر میگیرم. خدا رو یاد میکنم که آیا اون رضایت داره از این کار من یا نه …. آیا کار من، هم سو با قوانینش است یا نه .. تا شکی به ذهنم میاد، میگم خدایا خودت باید من رو هدایت کنی. من قبول و باور دارم که تو همه جا با منی، پس من نگران نیستم.استاد به امید خدا به زودی زود میام و از نتایج جدیدم در زندگی بگم . به امید حق

    حسبنا الله و نعم الوکیل سوره آل عمران آیه 173 خداوند ما را کفایت میکند و چه وکیل خوبی

    در پناه خدای خوبی ها

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای: