توحید عملی | قسمت 9 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

1017 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد سوری گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    سلام به استاد عزیزم

    واقعا ارادتمندم

    راستش چهارشنبه شب مجبور شدم دختر عزیزم را در بیمارستان بستری کنم و امروز خیلی در فکر بودم ولی سایت را که باز کردم این فایل تمام وجودم را از ایمان پر کرد خدایا شکرت چون احساس کردم پروین این شعر را برای من سرود چون من اکنون جای مادر موسی هستم.

    موضوع بیماری را باز نمی کنم ولی دوست دارم بگویم که در این مدت سعی کردم با جملات تاکیدی که از فایل های توحیدی شما و دوره 12 قدم (جلسات قرآنی) آموخته بودم ایمانم را حفظ کنم.

    سعی کردم رها باشم و اجازه بدم خودش برام کارها رو انجام بده و به قول شما با دست و پا زدن های الکی به شاخ و برگ های کنار رودخانه نچسبم. رها باشم تا جریان آب و همون هدایت های الهی اتفاق های خوب را برامون رقم بزنه

    خیلی خوشحالم خدا رو شکر میکنم از اینکه شما را در مسیر زندگی ام قرار داد خوشحالم ار اینکه هدایت شدم و با قوانین جهان هستی آشنا شدم خوشحالم از اینکه متوجه شدم در مشکلات و سختی ها باید با توحید از خودش بخواهیم که کارهایمان را انجام دهد و فقط ما لذت ببریم خدا رو شکر میکنم و از شما تشکر میکنم که در فایل 5 توحید، به ما آموختید که ما به چه شرک های مخفی دچار هستیم و خودمون هم غافلیم.

    خدا رو شکر میکنم از اینکه در تمام این مدت علی رغم گذشته فکر نکردم خدا برای من بد خواسته و سعی کردم عدالت خدا رو به یاد بیارم و قبول کنم هر آنچه به ما می رسد از جانب خودمان است و خداوند به اندازه ذره ای در حق کسی ظلم نمی کند (ان الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس انفسهم یظلمون)

    خدا رو شکر میکنم و از شما با تمام وجودم متشکرم چون مرا با خدایی آشنا کردید که نه تنها ظالم نیست بلکه عادل و هادی است، نه تنها خسیس نیست بلکه وهاب است و او اجیب دعوه اداع اذا دعان هست نه اینکه ما بخواهیم و بگوید فعلا به صلاحت نیست یا اصلا تو شرایطش را نداری یا اینکه اگر می خوای به من برسی نباید دنبال این باشی

    خدا رو شکر که باور کردم خدا غنی است یعنی بی نیاز است یعنی به هیچ چیزی از ما نیاز ندارد این نیست که لنگ فلان اعمال ما باشد تا به ما فلان نعمت را بدهد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  2. -
    وجیهه بانو گفته:
    مدت عضویت: 1837 روز

    با یاد تو آغاز میکنم ای لطیف

    هزاران درود به اساتید عزیزم

    به عاشقانی که دیدن چهره های پر انرژی و شادتون

    و دیدن مناظر خارق العاده در این کشور خدا روح مون رو جلا میده….

    و چقدرررررررررررررر خداوندِ عاشقی داریم که اینگونه زیبا عشق بازی میکنه با ما

    که به موقع میباره تا بیشتر و بیشتر غرق لذت بشیم……

    سبحان الله از مهر و لطفش

    خدایا شکرت

    امروز پنچشنبه است و روز تاسوعا

    تسلیت میگم این دو روز رو به همه همراهان عزیزم در این مسیر سبز..

    و اتفاقا همزمانی جالبی شد با این فایل بینظیرتون چرا که یاد بخشی از صبحتهای فیلسوف گرانقدر اقای الهی قمشه‌ای افتادم که:

    هر صبح عاشوراست

    و هر جایی که آدم قدم میزنه همونجا کربلاست

    چون لحظه به لحظه باید تصمیم گیری کرد

    که آیا من باشم

    یا او باشد ؟؟؟!!!!!

    لحظه های بسیاری بوده در زندگیمون که خداوند در قلبمون فرموده :

    رهروی ما اینک اندر منزل است

    ولی ما بواسطه جهلمون پشت کردیم به این فرمانِ الهی و هم غم خوردیم و هم ترسیدیم پناه بر خدا از این همه جهل….

    (ولی بر اساس قانونی که از محضر شما استاد نازنینم آموختم اصلا لزومی نمیبینم مرورشون کنم)

    و صد البته هم که بارها و بارها:

    پرده شک را برانداز از میان

    تا ببینی سود کردی یا زیان

    و ما با توکل پا رو شکهامون گذاشتیم و صد البته که سود کردیم….

    چرا که شیوه الله بنده پروریست…

    و کار خداوند و عدل خداوند بی نقصه…

    وقتی زندگیمو مرور میکنم میبینم اونجاهایی که به خداوند سپردم و با قلبم بهش توکل کردم چه زیبا اداره کرده زندگیمو و من چقدررررر راضی ام از اون بخش از زندگیم.

    الله اکبر….

    مثل زمانی که منه 14 ساله و همسر 19 ساله در یک ازدواج کاملا سنتی با همه اختلافات اعتقادی و فرهنگی وقتی از بحثهای بی‌فایده خسته شدیم

    به حرف قلبمون گوش کردیم و تصمیم گرفتیم در اوج احترام هر کدوم خدای خودمون و اعتقادات خودمون و سلایق خودمون رو داشته باشیم و خداوند پاسخ این توکل و تصمیم رو با جاری کردن عشق و محبتی بینظیر در زندگیمون بهمون هدیه داد….

    سبحان الله خدایا سپاسگزارتم

    یا زمانی که اوایل زندگی مون همسر بزرگوارم دچار بیماری شده بود و بیش از شش ماه درگیر دارو و قرص بود و به خاطر عوارض و تاثیر منفی داروها خونه نشین بود و یک روز با هم تصمیم گرفتیم توکل کنیم و پا رو ترسهامون بزاریم و ایشون بیشترین شجاعت و توکل رو نشون دادن وقتی سکوت کردن تا من همه اون قرصها رو زیر پام له کنم و شربتها رو توی ظرفشویی خالی کنم و نتیجه این شد که شروع کردیم به کوه نوردی و ورزش و بعد از مدتی همه از تیپ ورزشی و عضله ایی ایشون تعریف و تمجید میکردن…

    چرا که :

    نیست بازی کار حق خود را نباز

    آنچه بردیم از تو باز آریم باز

    چقدر راضی ام زمانی که در سن 16 سالگی خداوند یک دختر و یک پسر خارق العاده بهمون هدیه کرد و الان که هر دوشون دهه بیست زندگیشون رو طی میکنن به اندازه انگشتان یک دست هم دکتر نبردمشون و هر دو در اوج زیبایی و سلامت هستن در حالیکه مادر و پدری دارن که فقط 16 سال و 20 سال از خودشون بزرگترن :)

    تو بودی ای خداوند عزیزم که پسرم رو وقتی از روی پشت بام افتاد به شاخه درخت آویختی تا سقوط نکنه..

    و وقتی با دوچرخه تصادف کرد نگهش داشتی..و..

    و چه شر ها که از دخترم ،فرشته زیبام دور نکردی چرا که من هر روز اونها رو به تو سپردمشون و

    یقین دارم همه چیز تحت سیطره توست الله جانم چرا که:

    رودها از خود نه طغیان میکنند

    آنچه میگوییم ما آن میکنند

    یادم میاد سال سوم زندگیمون رو که وقتی ما برای عیادت یکی از نزدیکان خونه رو ترک کردیم و غروب که برگشتیم و با خونه خالی مواجهه شدیم ، بله همه زندگی مونو دزد برده بود!!! فقط یخچال مونده بود و میز و کتابخونه مون، حتی لباسهامونم برده بود..!!!

    و چون توکل کردیم، چه زیبا در عرض چند سال بهتر و زیباتر و باکیفیت از اون جایگزین شد، چرا که:

    ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم

    ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم

    میهمان ماست، هر کس بینواست

    آشنا با ماست، چون بی آشناست

    سبحان الله از لطفت الله جانم…

    و چه زیبا دستمون رو گرفتی وقتی با توکل به تو مهاجرت کردیم و خودت چه دلهایی رو برامون مهربون کردی که همه چیز معجزه آسا جفت و جور بشه برامون….

    چرا که:

    ناخدایان را کیاست اندکیست

    ناخدای کشتی امکان یکیست

    وقتی تو صاحب قلبهایی ما چکاره ایم که بخوایم در غربت نگران باشیم…

    آخه خداجانم تویی که با دشمنانت هم مهربونی ما که حداقل سعی میکنم ادی دوستانت رو در بیاریم دیگه چی داریم بگیم در مقابل لطفت که:

    ما که دشمن را چنین می پروریم

    دوستان را از نظر چوون میبریم!!

    و اگر بخوام بنویسم از الطاف الهی تا قیامت میشه نوشت و تمام نشد چرا که لطف الهی به بندگانش پایانی نداره..

    و ما چقدررر با مغز کوته بین خودمون همه چیز رو بت کردیم جز اربابمون رو…

    اعوذ بالله من نفسی

    این سخن، پروین، نه از روی هوی ست

    هر کجا نوری است، ز انوار خداست

    و به قول مولانای جان:

    همه چیز هست و هیچ نیست جز او

    وحده هو لا اله الا هوووو

    سراسر غرق نور و عشق الهی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2075 روز

      سلام بر خالق عشق های بی وصف و بی وقف

      سلام بر خالق زیبایی ها

      و سلام بر بانوی آبرومندمن که به وجیهه ست

      نه به خاطر همسر بودن بلکه به خاطر سی سال عشقی که در زندگی من بی هیچ واسطه و واهمه و چشم داشتی جاری کردی

      مطمئنا استاد عزیز و مریم بانوی گرامی اینو درک میکنند که این تعریف نیست بلکه عیان و بیان نعمت بزرگ خداونده فقط بواسطه همون خواست توحیدی هردوی ما در سرآغاز زندگی مون

      این که از خداوند بهترین حسنه دنیا و آخرت (همسر خوب) خواستیم.

      و این زندگی در اوج عشق بوده و هست.

      خداوند رو هزاران مرتبه شکررررررررر برای اجابت این نعمت عظیم

      بیماری من در واقع با عشق درمان شد و طبیب از ابتدا بر بالین حبیب بود و تا انتها نیز ان شاءالله خواهد بود.

      باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1837 روز

        سلام به شما نازنینم

        سلام به لطف الهی

        سلام به وعده حقی که خداوند اجابتش کرد و حبیب نامید..

        دلم نیومد این همه محبت رو بی پاسخ بزارم عشق جانم….

        خوب واقفم که این عشق لطف خداست در قلبی که در لحظه اکنون مقدس موحد شده…

        هزاران هزاران بار سپاسگزارم از شما عزیزدلم که پا به پای بچه گی های من بچه گی کردی…

        پا به پا ناشی گری های من ، صبر کردی…

        پا به پای خستگی های من مقاومت کردی…

        پا به پای بزرگ شدن من رشد کردی….

        خدا رو شکر میکنم بابت همه این بزرگ منشیت عزیزم…

        سپاسگزارتم که در ازل منو انتخاب کردی برای زندگی متاهلی در این دنیا…

        و خدا رو هزاران هزاران بار شکر که منو لایق این انتخاب کرد…

        سراسر غرق عشق و نور الهی باشی حبیب جانم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1869 روز

      سلام به شما بانوی بزرگوار

      چقدر خوشحال شدم و ذوق کردم از اینکه فهمیدم شما و آقای حافظان عزیز، دل و دلداده اید، خدا را سپاس.

      چه نشانه قشنگی

      چه احساس خوبی

      چقدر خاطرات زندگی شما واقعی، زیبا و دوست داشتنی برایم نمود.

      چه دل آدم قرص میشود، وقتی زوجی مثل شما دوتا عزیز را از دور میبیند و خاطرات شما را با هم میخواند….پس این اتفاقات خوب و این آینده الهی برای من و خانواده ام هم دور نیست!

      ممنون که این خاطرات را به اشتراک گذاشتید

      عشقتان مستدام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1837 روز

        هزاران درود به شما برادر خوبم اقای علی بردبار

        سپاسگزارم از توجه و لطف تون و از دعای زیباتون ، و شکرگزار خداوندم که این کامنت ها امروز برای شما نشانه ایی قشنگ و احساسی خوب رو هدیه کرد…

        امیدوارم لحظه لحظه زندگی تون پر باشه از اتفاقات عالی…

        دیروز وقتی کامنتها رو‌ میخوندم و از انرژی ناب دوستان نازنینی چون شما بهره مند میشدم ، یادم میاد شما نوشته بودین دوتا فرزند 8و 10 ساله دارید که حتی نگران غذا خوردنشون هستین…

        این مورد نظرمو جلب کرد..

        و این نکته که مرقوم کرده بودین همه اینها از شرک ماست…

        همون لحظه در دلم تحسینتون کردم که آفرین چه خوب این پدر توحید رو در همه ابعاد زندگی داره گسترش میده….

        و امروز که چراغ آبی رنگ کنار عکسم رو با شوق باز کردم دیدم عجبببب…

        واقعاااااااااا قوانین بسیار سنجیده و دقیق عمل میکنند…

        در نهایت ممنونم که احساس زلالتون رو با ما به اشتراک گذاشتین

        براتون عشقی از جنس نور آرزو میکنم، رها از هر وابستگی…

        و پر شور مثل کودکان عاشق زیر باران..

        و هر انچه از خداوند طلب کنیم بی شک پاسخ میدهد..

        چون :

        با کریمان کارها دشوار نیست

        الهی غرق عشق و نور الهی باشید .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      زهرا ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 652 روز

      به نام ابر قدرت مهربان

      سلام به دوست عزیزم امیدوارم که هرجا که هستید حالتون عالی باشه

      خدایا سپاسگزارم که این کامنت زیبا رو خوندم در واقع هدایتم کردی

      هرجایی که به خداوند از ته قلبم اعتماد کردم چقدر زیبا پاسخم رو داده

      پاسخ این اعتمادم رو داده

      همانطور که پاسخ اعتماد ابراهیم رو داده ، پاسخ موسی رو داده

      همانطور که پاسخ اعتماد مادر موسی رو داد و….

      موقعیت هایی هم پاسخ بی اعتمادی ام به خدا رو دیدم وچقدر ضرر دیدم اما متوجه شدم که همه چیز تحت کنترل او هست و بدون اذن و اجازه او برگی از درخت نمی افته

      متوجه شدم که من هر آنچه که دارم از آن اوست و من هیچم در مقابل خداوند

      به که برگردی، به ما بسپاری اش

      کی تو از ما دوست تر می داری اش!

      خدای من !

      من در شرایطی بوده که از خداوند هدایت خواستم و به من گفته ولی من از ترسم از نگرانیم از شرکم انجام ندادم

      میترسیدم از اینکه نکنه نشه نکنه درست نیست !؟

      اما خداوند هم خودش بارها گفته که مومنان نه ترسی دارند و نه غمگین هستند

      مادر موسی تونست احساسش رو کنترل کنه ، قدرت رو به رب بده و نگران نباشه نترسه ، خداوند از مادر موسی اونو بیشتر دوست داره یعنی حواسش نیست ؟!

      خالق و مالک آسمان ها و زمین او هست پس قدرتش رو داره

      اما واقعا ایمان واقعی میخواد که در این شرایط ذهن رو نجواها رو کنترل کنی و به حست و به ندای درونت گوش بدی و نه بترسی و نه غمگین بشی چرا که مشرک بشوی ممکنه بچه ات رو دیگه نتونی ببینی

      اما مادر موسی رها کرده و کاملا به خدا سپرده

      من هم در حال طی کردن تکامل برای فهم بهتر و عمیق تر توحید در زندگیم هستم ( توحید عملی )

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1914 روز

      سلام وجیهه بانویِ نازنینم.

      از قلم و کامنتت عشق میچکه، محبت و صفا و صمیمیت و نور میتابه.

      مرسی که اینجا هستی و مینویسی وجیهه جانم.

      خدا حافظِ خودتون و همسر محترمتون و فرزندانِ گلتون باشه.

      خوشحالم امروز و الان هدایت شدم به کامنتِ زیباتون.

      تحسینتون میکنم برای صبر و توکل و امیدتون در زندگی.

      همگی در پناهِ رب العالمینِ نازنینم باشیم، در شادی و امنیت و سلامتی و ثروت.

      خدایا شکرت برای دوستانِ ناب و توحیدیم در این سایتِ ارزشمند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ ۖ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ ۚ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا

    چون آسیبی به شما برسه در دریا اگر کسی و جز خدا صدا کنید گمراه میشین

    و زمانیکه صداش میکنید و نجات تون میده و به خشکی میرسید روی برمی گردانید و انسان ناسپاس است

    امروز از صبح چند بار این فایل و دیدم و شنیدم و هر بار اشک امانم نداد !!!

    هر بار که گفتین ما به دریا حکم طوفان میدهیم

    قلبم زیر و رو شد

    چقدر بینظیر ِ این مصرع

    رهرو ما اینک اندر منزل است

    این مصرع برام مصداق ِ ایمان به غیبِ

    استاد یاد شعر گندمم ریختی تا زر دهی افتادم

    هنوز هر بار اون فایل و گوش میدم دیوانه میشم

    این فایل هم شد مثل همون برام

    خدایا به عظمتِ قطراتِ بارانت خودت توفیقِ یکتاپرستی و بهمون بده

    خدایا بند بندِ وجودم و به خودت پیوند میزنم و تنها از تو یاری میجویم

    آخه خدا جونم من که بدون تو هیچم ، همش خودتی

    همه آدم ها لحظاتی و با تمام سلول هاشون حس کردن که فقط خدا بوده

    این خدا چیه که با خواسته من تغییر ماهیت میده ؟؟!!

    این قدرت !! این شکوه !! این جلال و جبروت چقدر ما رو دوست داره که بهمون گفته ؛

    وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

    چقدر ما قدرتمند و با شکوه هستیم

    هر کدوم از ما خدایانی هستیم در این کره ی خاکی

    بعد خدا که میدونه ما قدرتی که داریم و فراموش میکنیم ،خودش بارها قدرت نمایی میکنه برامون !!

    الله اکبر

    استاد وقتی از توحید از رب حرف میزنید تمام سلول هام گوش میشه

    اینقدر فرکانستون خالصِ که به مغزِ استخونم نفوذ میکنه

    مثل فایل 9 و 10 راهنمای عملی دستیابی به رویاها که این روزها مونس ِ شب و روزم شده

    استاد سپاسگزارتم که ی روزی به صدای قلبتون گوش کردین

    ی احساسِ بینظیر تو قلبم دارم

    هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

    وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

    باید که جمله جان شوی تا لایقِ جانان شوی

    گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2015 روز

      سارا جانم سلام و عشق منو بپذیر

      دونه دونه اشکاتو میبوسم که حسش از توی نوشته هات جاری بود.

      نمی دونم استاد نازنینم خودش در چه مداریه که این روزها این ارتعاش های قوی توحیدی رو داره در سایت منتشر می کنه.

      اصلا کامنت هرکسی رو می خونم معلومه با اشک و تپش قلب و یه بیقراری خاصی نوشته.

      این فایل این 38 دقیقه، این انتخاب شعر پروین که شک ندارم کاملا هدایتگونه به قلب استاد الهام شده انرژی پشتش چیه که جامعه ای رو به تکاپو انداخته؟

      انگار آسمون خدا هم به خروش اومد از قدرت این ارتعاش توحیدی.

      دیگه نتونست آروم باشه و خروشید. و چه زیبا استاد گفت خدا داره قدرتش رو نشون میده.

      سارا جان صداقت کلامت به دلم نشست. تلاش بی وقفه و خاصانه ات برای خلق خواسته ها که الان گره خورده به وحدت الله یکتا قابل تقدیر و مثال زدنیه.

      برات نور و آسانی بیشتر و بیشتر آرزو می کنم عزیزم.

      فلله عاقبه الامور

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 824 روز

      بنام خداوند زیبایی ها.

      خداوند باران

      خداوند مینو سرشت.

      سلام بر سارای بی نظیر

      کامنت ها ی شمارو مطالعه میکنم و لذت میبرم.

      صداقتی در گفتار و کامنت های شماست. که واقعا آدم متحیر میشه. چقدر صلح درونی دارید که اینقدر با خودتون راحتید… هر کسی با شما زندگی یا دوست بشه افسرده میشه. خخخ

      مرسی که نوشتید. واقعا جای تحسین داره. ایول به این صداقت

      کامنت تون بی نظیر بود و انرژی توحیدی پسر سر هم

      از کامنت دوستان میباره.

      روزگارت شاد شاد

      قلب نازنینت از غصه دور

      هر کجا دنیا هستی

      بهترینها رو براتون از خداوند منان خواستارم.

      در این شب عزیز و استجابت دعا…

      امضای الله مهربان، پای تک

      تک آرزوهات.

      فرشته ی همیشه در صلح سارای بی نهایت.

      سایتون بر قرار

      عمرتون بلند

      منتظر کامنت های بی نظیر شما هستیم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    حامد و سمانه گفته:
    مدت عضویت: 766 روز

    سلام

    این فایل رو من به عنوان نشانه و با نیّت باز کردم برای مهاجرت،مهاجرت از کشور نه هنوز ولی مهاجرت از خونه پدربزرگ و مادربزرگ بعد از 26 سال!

    مدتی هست که قصد مهاجرت دارم و خیلی میترسیدم تا قبل دیدن فایل توحید عملی 9 چون بدون هیچ پول و درآمد و …. دارم حرکت میکنم و حالا بعد از دیدن این فایل من ایمان دارم! ایمان به خدایی که هر لحظه منو هدایت حمایت و حفاظت میکنه. من قدرت رو از خودم و همه کس گرفتم و دادم به ربّ عزیزم و میخوام دلمو بدم به الله و برم توی دل ترس ها.

    من باید حرکت کنم! هنوز هیچ پولی ندارم و با ایمانم به الله مهربان فردا دارم‌میرم دنبال خونه .

    من توی خانواده ای بدنیا اومدم که همیشه ترسیدن و همه چیز و همه کس رو بزرگتر از خدا دونستن ولی من این شیشه بی ایمانی و شرک رو شکستم!تمااااام شد!

    من به حرف های استاد خیلی اعتماد دارم و این باور رو برای من ساخت که تو حرکت کن و خدا تورو هدایتت میکنه و جهان درهای رحمت رو برات بااااز میکنه!

    من با ایمان به الله مهربان که هدایت و حمایت و حفاظتم میکنه مهاجرت میکنم.

    این مسیر شاید چالش هایی رو داشته باشه ولی امروز یاد گرفتم که بهترین وکیل من الله یکتاست و او برای من کافی است!

    همتون رو به ربّ،به فرمانروای‌ جهان و کائنات میسپارم.

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  5. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2503 روز

    توحید عملی 9

    بنام خدای غفور رحیم

    با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان توحیدیم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها بزرگ

    خدا رو شکر که این روزها آنچنان سرگرم عشق بازی با ربم هستم با فایل های توحیدی که بی اختیار اشکم سرازیر میشه

    استاد عزیزم یکی از سپاسگزاریهای هر روزم وجود شما توی زندگیم و آگاهی های الهییه که بر قلب شما نازل میشه و در کلام شما جاری

    مدتیه خودم رو متعهد کردم به کار کردن روی باورهای توحیدی و هر چی بیشتر پیش میره بیشتر غرق میشم در توانایی و قدرت ربم

    دیروز داشتم فایل گفتگو با دوستان قسمت 37 رو گوش میدادم اونجایی که شما میگین :

    ابراهیم بود و خدای خودش

    ابراهیم بود و تنهایی

    ابراهیم بود و توکل

    وقتی ی کم فکر کردم دیدم که :

    نسرینم و خدای خودم

    نسرینم و تنهایی

    نسرین و توکل

    و الان که این فایل رو گوش دادم به یاد آوردم همه چیز رو

    به یاد آورم که اگر خداوند به مادر موسی الهام کرد که :

    القیه فی الیم

    به زن همسایه هم الهام کرده بود که زمانی که من متولد شده بودم و مادرم از درد من رو کنج خونه گذاشته و ی پارچه روی من کشیده بود چون فکر میکرده من مردم و هیچ علایمی از حیات در من نبوده بیاد و پارچه رو کنار بزنه و متوجه بشه که من زنده ام

    اونجا نسرین بوده و تنهایی

    نسرین بوده و توکل

    نسرین بوده و خدای خودش

    اما نا آگاهانه

    چون اون زمان من ذات پاک خودش بودم و فاصله ای بین من و اون نبود

    ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف حق نا گفته ما را می نمود

    و الان هم :

    باز هم من در کنج خانه ام هستم

    الان هم نسرینه و تنهایی

    نسرین و خدای خودش

    نسرینه و توکل بر خودت

    اما آگاهانه

    الان دیگه نیازی به زن همسایه نیست که من رو بیدار کنه چون شرایط من تغییر کرده و الهامات هم تغییر کرده

    الان من بیدارم و بی خبر از همه ی آنهایی که بیرون هستن

    بی خبرم از زن های همسایه بی خبرم از حتی عزیزانم

    اما با خبر هستم از نیرویی که در درون منه و قدرتی که در وجود منه و بیشتر وقتم رو با اون میگذرونم

    استاد عزیزم اوایل که اون شعر ملاصدار رو شنیدم با صدای زیبای شما و با موسیقی دلنشین توی ی کلیپی از شرکت چای شایا اونجایی که میخوندین :

    خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط پاکی دل به شرط طهارت روح

    خدا وند برای تو پدر می شود و مادر

    خداوند برای تو برادر می شود و شوهر

    خداوند برای تو زرق می شود سر سفره ات

    فقط می شنیدم

    اما الان با تمام وجودم دارم درک میکنم چون خداوند برای من همه چیز شده

    همین امروز صبح داشتم فکر میکردم که خداوند برای مریم خرما شد و آب توی اون شرایط و اون زمان

    و برای من توی سال 2023 و توی دنیای مدرن خداوند واریزی کارت عابر بانکم میشه و تراکنش کارتخوانم

    خداوند برای من همه کس و همه چیز شده

    یادمه استاد میگفتین من این رو قبول ندارم که هرچی ما روی باورهامون کار کنیم و قویتر بشیم شیطان وجودمون هم قویتره بشه نه . اتفاقا برعکس ضعیف تر میشه

    اما امان از همین نجواهای ضعیف شیطانی که اگر دچار نسیان بشیم دوباره قوت میگیرن و تنها اسلحه برای کنترلشون سپاسگزاری و به یادآوردن لطف و رحمت خداونده که با آگاهی های شما این امکان فراهم شده که اگر بعضی وقتها اونم چند ساعت شیطان دست بکار بشه سریع از روی نشانه ها متوجه میشیم و کنترلش میکنیم

    سپاسگزارم استاد هزاران بار چون این روزها دارم لذتی رو تجربه میکنم احساسی رو تجربه میکنم که همیشه ازش صحبت میکنین که حتی اونموقع که از لحاظ مالی چیزی نداشتین همون احساسی رو داشتین که الان دارین و شاید هم بیشتر هرچند که الان من با بودن توی این مسیر به خیلی از چیزهایی که میخواستم رسیدم اما بقول شما اون احساسه مهمه نه میزان صفرهای حساب بانکیم

    الان اون احساسی که تجربه میکنم وقتی برای خواهرزادم چیزی میخرم و اون برق شادی رو توی چشماش میبینم حتی اگر اون چیز ی کش مو باشه یا ی هدفونی که خود من ی روزی آرزو داشتم یکی داشته باشم ولی الان نه فقط خودم دارم با عشق و براحتی برای خواهر زادم هم خریدم اونقدر برام لذت بخشه که من رو غرق شادی میکنه فارغ از اینکه چقدر پول توی حسابم هست

    الان دارم درک میکنم که وقتی توی فایل توحید عملی یک میگفتین :

    همه چی خودشه نه اینکه توانایی داره

    یعنی چی چون به هر چی نگاه میکنم خودشه :

    وقتی حیاط رو میشورم دستهای من که شیر آب رو باز میکنه و به حرکت میاره خودشه .شیر آب خودشه شیلنگه خودشه آبه خودشه کف زمین خودشه پاهای من که حرکت میکنن خودشه چشم هام که همه چیز رو میبینه خودشه حتی تک تک اون برگ های خشکی که توی حیاط افتاده خودشه

    آره همه چی خودشه کافیه فقط ی ذره فکر کنیم و تامل و بقول شما توی فایل های توحیدیتون اگر ی لحظه در رحمت خداوند بسته بشه همه چی نیست و نابود میشه

    استاد میگن :

    ی لحظه این افکار اومد توی ذهن مادر موسی که نکنه خدا یادش بره همون افکاری که بعضی وقتها ا میاد توی ذهن من که نکنه خدا یادش بره رزق و روزیت رو برسونه اما مگه میشه کسی که 45 ساله حواسش به منه و کنار من بوده و من رو فراموش نکرده یادش بره کسی که توی اوج سختی ها و مشکلات بود و من نمیدیدمش الان که اوضاع خیلی خوبه و من میبینمش توی جای جای زندگیم چطور به یاد من نیست وقتی که من به یادش هستم بقول استاد توی دعای کمیل مگه میشه خدا بنده ی یکتاپرستش رو فراموش کنه و اون رو بندازه توی آتش این گمان چه دوره از رب من

    میخوام ی مثال بزنم از اینکه خداوند چقدر حواسش به ما هست اگر ما به یادش باشیم که برای خودم هم عظمت به یاد بودنش برام تکرار بشه :

    دیشب رفته بودم توی حیاط خونه خواهرم اینا .بخاطر اینکه توی حیاطشون کندو دارن و نباید لامپ حیاط شب روشن باشه چون دور لامپ و دم در جمع میشن و بعضا میرن توی کفش و دم پا یی ها و نیش میزنن و بارها اونا رو نیش زدن اما من خیلی به ندرت بخاطر اینکه من توجهی روش نمیزارم . لامپ رو خاموش کرده بودن طبق معمول و من رفتم وتوی همون تاریکی ی جفت دمپایی پوشیدم اصلا هم حواسم نبود چی میپوشم ولی خواهرم اینا وقتی میخوان برن مدام چک میکنن که زنبور روشون نباشه .خلاصه من رفتم دابلیو سی و دیدم دو تا دمپایی متفاوت پوشیدم که یکی کنارش سوراخ داره و اون یکی نه و خدای من دقیقا اون سمتی که سوراخ نبود ی زنبور نشسته بود .یعنی اگر اون یکی دمپایی بود نیشش رو زده بود اونم کجا توی دسشویی همونجا اشک توی چشام جمع شد که ببین دختر خدا اینقدر حواسش بهت هست که لحظه ای که میخوای بخوابی نمیخواد آسیبی بهت برسه و با درد نیش زنبور ی بخوای بری بخوابی دیشب خیلی حال کردم از این کار ربم

    اما الان هم که داشتم این رو مینوشتم ذهن نجواهاش رو شروع کرد که بابا دریا کجا و بچه و عشق مادرش به اون کجا و نیش زنبور و نسرین کجا !!!!

    اما ا اینم ی نوع حمایت خداونده اینم نشون میده که خدا حواسش به من هست اونقدر که بقول معروف نمیذاره آب تو دل من تکون بخوره .این کار شیطانه برای کمرنگ کردن یاد خداوند در دل من کار شیطان انداختن من توی دام مقایسه است مقایسه کردن با کسی که در شرایط متفاوتی قرار داشته با الهامات متفاوت و این فقط ی تفاوته نه یک برتری و امتیاز و خداوند به همه نزدیکه .چقدر الان که این جمله رو نوشتم تازه درک کردم که استاد چی میگفت وقتی میگفت ما فرقی با پیامبران نداریم و هممون به خداوند دسترسی داریم .چقدر بهتر درک میکنم وقتی استاد میگفت من الان تعجبی نمیکنم که خداوند هارون رو برای موسی فرستاد چون برای من هم هارون هایی رو فرستاد

    ی سر به قرآن زدم :

    ریشه کلمه نسیان که نسی هست 45 بار بصورت های مختلف تکرار شده با ضمایر مختلف که همین نشان دهنده اهمیت این موضوعه .نسیان یا فراموشی یا عمد اتفاق می افته مثل زمانی که آدم تصمیم میگیره گذشته ی بد خودش رو فراموش کنه و تمرکز کنه روی خوبیهاش یا از روی غفلت صورت میگه مثلا ما ی چیزی رو میخوایم انجام بدیم ولی یادمون میره

    حالا خداوند که غفلت و فراموشی توی ذاتش نیست پس مورد دوم در موردش صدق نمیکنه و هیچ جا نگفته که شما رو فراموش میکنم همش میگه اگر ما رو فراموش کنن ما هم فراموششون میکنیم این کاملا با سیستم خداوند هماهنگه .یعنی باز هم طبق قانون سیستم خودش میگه نه اینکه چون من خدا هستم و دلم میخواد یکی رو فراموش میکنم و نمیخوام حواسم بهش باشه اما یکی دیگه رو تا میتونم بهش توجه میکنم و به یادش هستم. نه .همه چی طبق سیستم پیش میره و سیتم این حق انتخاب رو به ما داده .پس امکان نداره ما به یاد خدواند و سیستمش باشیم اما اون نخواد و همین چقدر کار رو برای ما راحت میکنه که ی قانونی هست و ما میتونیم با اون قانونه هماهنگ بشیم و هیچ شانس و تصادفی در کار نیست

    وعده ی خداوند :

    باز هم ی سرچ در قرآن :

    وعد الله حسنی (نسا 95)

    وعد الله حقا (نسا 122)

    وعدنا ربنا حقا(اعراف 44)

    وعد ربکم حقا ( اعراف 44)

    وعد الله حقا (یونس 4)

    وعد الله حق (یونس 55)

    یاتی وعد الله ان الله لایخلف المیعاد (رعد 35)

    ان الله وعدکم وعد الحق (22)

    کان وعد ربنا لمفعولا (اسرا 108)

    ان وعد الله حق (کهف 21)

    کان وعد ربی حقا ( کهف 98)

    انه کان وعده ماتیا (مریم 61)

    ثم صدقناهم الوعد (انبیا 47)

    ان وعد الله حق (قصص 13)

    لا یخلف الله وعده (روم 6)

    ان وعد الله حق (لقمان 9 )

    ان وعد الله حق (لقمان 33)

    ان وعد الله حق (فاطر 5)

    وعد الله لا یخلف المیعاد (زمر 20 )

    ان وعد الله حق (غافر)

    ان وعد الله حق (غافر 77)

    ان وعد الله حق (جاثیه 32)

    ان وعد الله حق (احقاف )

    وعد الله الحسنی (حدید 10 )

    خدای من اصلا اشکم درومده اینقدر خداوند داره تاکید میکنه وعده ی من حقه پس این ترس و نگرانی های بعضی وقتای من چه معنی داره اگر من باور کرده باشم این رو .رب من ببخش من رو بخاطر شک و تردیدهایی که بعضی وقتها شیطان در وجود من براه میندازه

    رهرو اکنون در منزل است :

    چقدر راه پیمودم تا شاید به راهی برسم غافل از اینکه در منزلش بودم از قبل از تولد ادر بدو تولد تا کنون اما فقط آدرس رو تا 5 سال پیش اشتباهی بهم داده بودن و وقتی آدرس رو بهت اشتباهی بدن معلومه که به منزل نمیرسی .

    با هدایت به سمت شما استاد تازه فهمیدم که اصلا نیازی نیست جایی برم و دنبال منزلی بگردم چون :

    آدرس قبلی من : ذات اقدس الهی و بهشت برین

    آدرس فعلی من : دنیای افکار و باورهای توحیدی من

    آدرس ابدی من : ذات اقدس الهی و بهشت برین

    اون جایی که استاد از خانم شایسته تشکر کردن بابت رانندگی بازم به یادآوردم که :

    خداوند سالهاست که هارون دیگری فرستاده به کمک استاد که اینجوری استاد با خیال راحت پیام توحید و یکتاپرستی رو به گوش جهانیان برسونه

    و هارون هایی وجود داره برای همه اگر ما موسی خداوند باشیم اگر ما تسلیم و سرسپرده باشیم در مقابل رب و سر تعظیم فرود بیاریم در پیشگاهش

    عذاب اعمال خودمون :

    چقدر زیبا استاد این عبارت رو بیان کردین تا اون عذاب الیم و شدید ی که توی قرآن خداوند ازش صحبت کرده رو هم به خدا نسبت ندم به نتیجه ی اعمال خودم نسبت بدم و بدونم که اون هم بما کسبت ایدی منه و گرنه عذابی از طرف خداوند نازل نشده و نمیشه بر من .چقدر بهتر الان دارم درک میکنم که اونهمه عذابی که کشیدم قبل از شناختن خداوند درست نتیجه ی بی ایمانی خودم بود چون الان خبری از اون عذاب ها نیست .چقدر بهتر درک کردم که عذاب این دنیا و اون دنیا نداره .باز هم بقول شما استاد توی دعای کمیل جهنم و عذاب یعنی دوری از خداوند و این میتونه هم توی این دنیا باشه و هم توی اون دنیا چون تجربه کردم دوری ازش رو و تجربه دارم میکنم نزدیکی بهش .تجربه کردم بودن در جهنم رو در اسفل اسافلین رو و دارم تجربه میکنم بودن در بهشت رو حالا بسته به درجه و رتبم آخه خداوند خودش هم میگه مومنان و صالحان هم درجات لهم و لهن هستن و مهم اینه که از جهنم دور شدم

    آه استاد عزیزم از سپاسگزاری صحبت کردین و من به یاد آورم که شما کسی بودین که معنی و مفهوم این کلمه رو به من یاد دادین .چون تا قبل از شما فکر میکردم کسی که ثروت فراوان داره خونه داره ماشین داره رابطه عاشقانه داره مسافرت میره وووووووو اون باید سپاسگزار باشه نه من . بقول روزای عزیز توی فایل گفتگو چیزی برای سپاسگزاری نمیدیدم بود اما من چشم بصیرت نداشتم

    و الان آگاهی های شما من رو به جایی رسونده که بخاطر قهوه ای که هر روز صبح میخورم به خاطر چای تازه دمی که میخورم به خاطر دوشی که میگیرم به خاطر خواب راحتی که دارم به خاطر خلوت و آرامشی که دارم بخاطر محیط تمیزی که توش زندگی میکنم بخاطر اگاهی هایی که از شما دریافت میکنم بخاطر تمیزی لباس هام بعد از شستشو ووووووووو ……… هر روز سپاسگزاری میکنم حالا بماند برای بقیه نعمت هایی که خداوند داده و بهم میده

    خداوندا من بخودم تعهدم دادم که تسلیم و سرسپردت باشم که مثا ابراهیمت موحد و یکتاپرست باشم کمکم کن که به این عهد و پیمانم وفا کنم

    سپاسگزارم استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  6. -
    رها گفته:
    مدت عضویت: 2016 روز

    سلام به استاد عزیز، راهنمای مسیر زندگی ام

    سلام به مریم جان

    سلام به دوستان

    سال ها پیش که تدریس رو شروع کرده بودم، آموزگارسال چهارم دبستان بودم و این شعر که اسمش لطف حق بود رو در کتاب فارسی داشتیم…

    من این درس رو یاد بچه ها دادم، معنی کردم و نمره میدادم… اما معنای اینچنین توحیدی رو درک نکرده بودم

    در دلم توحید رو به معنای واقعی نمیدونستم، دم از خدا میزدم اما شرک های مخفی زیادی داشتم و تازه دارم میفهمم که چه جاهایی که حتی ذهنم خطور نمیکرد، مشرک بودم و چه رفتارهایی که اصلا بهشون توجه نمیکردم و ریشه شرک داشت، چه حساب های اشتباهی روی دیگران باز شد و درهای رحمت خدا رابه رویم بست

    چه بزرگ نمایی هایی که از مردم داشتم و خدا را کوچک شمردم

    چه امیدهایی که به دیگران بستم و ناامید میشدم

    چه انتظار هایی که برای اتفاق ها کشیدم و نگران بودم، حال انکه خدا بهترش را برایم میخواست

    اما خدا باز هم لطفش را دریغ نکرد، مرا دوباره با خودش آشنا کرد، تا فرصت زندگی سالم و آرام و توحیدی را تجربه کنم.

    خداروشکر که به مسیری که استاد راهنمایی میکنه هدایت شدم، و الان خیلی از شرک ها رو شناسایی کردم، البته که کاملا برطرف نشدن و نیاز به کار داره، اما همین که آگاهی دارم و یه حسی از درون میگه این جا داری شرک میورزی، مراقب باش، قدرتو نده دست دیگران، به خدا پناه ببر و…. این افکار واقعا منو خیلی جاها نجات میده و هر بار که از پس شرک های خفی در درونم برمیام، انگار یک قدم به خدا نزدیکتر میشم.

    ما به دریا حکم طوفان میدهیم….

    همه چیز دست خداست…

    انگار هر چی میرم سمت خدا.. روحم آماده پذیرش اگاهی های بیشتر میشه

    انگار دارم روحمو پاک میکنم از شرک….

    (استاد سپاسگزارم که معلمی چون شما رو دارم)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  7. -
    عارفه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1447 روز

    بنام خدایی که بشدت کافیست

    سلام به استادعزیزم سلام خانم شایسته مهربان

    سلام به زوج خوشبخت که دیدن شما کنار هم لذت بخش ترین صحنه های زیبای زندگیم است سلام.

    سلام به همه دوستانم.

    استاد من چند روز پیش امدم کامنت نوشتم برای فایلی آستانه تحمل شما چقدر است ؟ساعت ها وقت گذاشتم و نوشتم نوشتم استاد شما حرف از 6 ماه می زنید من حرف 6 سال تحمل لحظه ای که خواستم دکمه ارسال رو بزنم‌منصرف شدم چون نخواستم از زندگی که خودم زندانی که خودم برای خودم ساخته بودم نوشته باشم….

    عارفه داستان ما از سن 17تا 23 سالگیم خودمو رو در اتاقم حبس کردم فقط سر اینکه نخواستم کسی برام تصمیم بگیره و اون کس کسی نبود جز پدرم پدری که با فایل های شما عاشق ترش شدم.

    پدری که مادرم برای ما خدا کرده بود و من نمی توانستم این خدایی که شبیه حرفهاش نیست رو به خدایی قبولش کنم…..

    و نتیجه شدجنگ دعوا قهر لجبازی ها بستن در اتاقم به مدت 6سال به روی زندگی و آرامش……

    استاد وقتی این فایل توحید عملی 9 امد روی سایت گفتم می نویسم می نویسم که چطور دیدم .

    “من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود”

    آستانه صبر من برای تحمل مشکلات پایان جانم بود.

    ” که دیدم من در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.”

    سحر بود….و شب قبلش به خاطر بهم زدن نامزدی با پسر خاله ام بدون اجازه پدرم .وقتی پدر متوجه قضیه شد که من چنین کردم بحث جدال سنگین سیلی که پدرم زد از هوش رفتم اما مجدد به هوش امدم آخرای شب یه دوش گرفتم خوابیدم….. سحر بود دیدم که جسمم گوشه اتاقم خوابیده و من راحت از اتاقم امدم بیرون وقتی روی بالکن خونه با آسمان نگاه کردم دیدم این آسمان آسمانی نیست که من سالها دیدم نگاهم به سقف تاریک آسمان بود که یهو برگشتم سمت اتاقم دیدم هنوز من خوابم همان لحظه به خودم گفتم خدااااا همه چی تمام شد زندگی من… خدا من زندگی و خوشحالی نکردم.

    اما میدونستم باید برم.خواهرم که اونشب خونمون بود امدم بالا سرش گفتم آجی من دارم می رم. به در اتاقم نرسیده بودم دیدم خواهرم بیدار شده لامپ اتاقم روشن کرده جیغ می زنه و من دارم نگاهش می کنم جسم کشوند سمتی که من ایستاده بودم جلو پاهام رها کرد…… به درمانگاه نزدیک خونمون که رسوندن گفتن کار ما نیست باید ببرید بیمارستان. وقتی بیمارستان رسوندن گفتن اگه رد کنه زنده می ماند… هنوز صدای اون دکتر توی گوشم که بهم گفت چرا تو باید توی این سن بمیری‌. اگه رد کنی زنده می مانی

    من نمی فهمیدم من باید چی رد کنم تا زنده بمونم بی خیال عالم فقط به جسم خودم نگاه می کردم بعدش دیدم یه عالمه وسایل دارن می بندن به سینه و تنم عارفه ای که مچ دستش رو هیچ نامحرمی ندید بودهمیشه ساق دست بود الان لباس هاش درآوردند دکتر ااا و پرستارهای آقا بالاسرم حلقه زدند….

    برگشتم برگشتم به این زندگی وقتی امدم توی اتاقم دراز کشیدم فقط لحظه ای رو یادم‌می امد

    ” که من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.”

    نمی دونم چندمین روز بود که از انروز گذشته بود ظهر بود هنوز در سکوت بودم در هاج واج برگشتن به این زندگی و فکرهایی که حالا که برگشتم برم دنبال خواسته هام اما نجواهای شیطان می آمد که با این پدر چطور می تونم برم دانشگاه شرط دانشگاه رفتن من ازدواج بود که پدرم گذاشته بود و حالا منم برای بار چندم زدم بهم …..

    یه نوری توی تاریک اتاقم تابید احساس کردم دارم میرم دوباره… اما صدایی شنیدم تو بخواهی درس تو ادامه بدی. ما کمکت می کنیم. همان مایی که خانم شایسته گفت پروین توی شعرش می گه مااااا

    خداوند برای من دستانش را فرستاد ….

    درواقع دیگه نظر پدرم در مقابل شنیدن ما کمکت می کنیم و برام در مقابل زندگی دوباره ام ارزشی نداشت قدرتی نداشت که بترسم ازش برام مهم نبود دیگه در واقع با اون اتفاق من یاد گرفتم تحمل نکردن رو که اون بخواد برای من تصمیم بگیره …. برادرم توی همان نور امد توی اتاقم خیلی ناراحت بود بابت اتفاق افتاد برام به قولی همشون دیدن مرگ منو بهم گفت عارفه اگه بخواهی بری دانشگاه خودم همه جوره کنارتم خودم میبرمت خودم میارمت فردا هم کلی کتاب برات میخرم با سی دی بشین بخون به هیچ چیزی جز زندگی هدفت فکر نکن به جز قبولیت …..

    برادر من شد دستی از دستان خدااا که در ان نور ظهر تابید بر زندگی من ….

    سالها از اون روز اتفاق گذشته … کارشناسی و بعد ارشد و چند وقت دیگه مهر مهندسی من دستم همه اینها خدا فقط خدا فقط الله الله بود که می دونست چقدر من از بچگی دوست داشتم بهم بگن خانم مهندس. من الان رسیدم 1 هفته اس که جواب آزمون نظام مهندسی امد که قبول شدم و…..

    استاد من توحید رو با شما دارم میشناسم و رد پای توحید رو در زندگی گذشته ام بیشتر درک می کنم آنجاهای که فقط گفتم خدااااا خودت درستش کن من تنهام خدا نمی خوام اون لحظه که با ناراحتی به جسمم نگاه کردم با حسرت که زندگی من تمام شده و من کوچکترین خواسته ام ادامه تحصیل بود نرسیدم و سوت پایانی زندگی من خورد بود فقط یه کلمه گفتم خداااااا

    6سال از اون روزها گذشت والان به خواسته ای به خاطرش خدارو صدا زدم گفتم خدا پاسخی که دریافت کردم برگشت زندگی بود و بعدش شنیدن پاسخی که ما کمکت می کنیم….. رسیدم به اون خواسته ای که گفتم خدااا به یاری کمک خودش خدایاشکرت….

    استاد پارسال یه تجربه یه اتفاق که باعث شد نتونم خودم رو ببخشم یا آدمی رو بتونم ببخشم هرکاری می کردم نمی تونسم و می دونستم بخشیدن من به اون لطف نکردم به خودم لطف کردم که زغاله گداخته رو توی زندگیم حمل نکنم کتاب قانون شفا کاترین پاندر رو خوندم همان روزها دنبال بخشیدن بودن اما نمی تونستم ببخشم. به زبان راحت بود بیان کردنش اما از قلب نه هنوز احساست پررنگ بود از خدا خواستم کمکم کن بتونم ببخشمش…. همان روز خواندم که برای بخشیدن کسی 8 ماه زمان می بره من این رو خوندم و باور کردم همان طور شما باور کردید 6 ماه گریه فرزند تون طبیعی منم باور کردم که طبیعی ذهنم قلبم تا آروم بشه 8 ماه زمان میبره درست این ماه ، ماه 8ام بود که من عارفه درونم منو برد به یه صفحه مجازی و اون هدایت رو دریافت کردم خداوند آنچه را که به ما گذشت جبران می کند.

    خداوند آنچه را که به ما گذشت، جبران خواهد کرد.»

    وأنَّ الله سیُعوِّضنا عَمَّا مَرَرْنا بِه

    اگه من این جمله رو همان 8 پیش دریافت کرده بودم خیلی راحت تر با این تجربه کنار می آمدم وقتی شما خواندید امروز “وحی آمد کاین چه فکر باطل است رهرو ما اینک در منزل است”

    امروز شما توی فایل فرمودید آنچه که ما به تو گفتیم اتفاق افتاده است اینک در منزل است وعده خداوند حق است شاید به ظاهر عمر من برباد رفته ولی کی جز خداوند می تواند جبران کند که خودش به صراحت بهم گفت آنچه که گذشت رو خداوند جبران می کند و از دیدگاه خداوند نتیجه مشخص شده است کار انجام شده است تو نمی بینی عارفه استاد من همان روز

    آیاتی دریافت کردم بعد از جمله خداوند آنچه را که برما گذشت جبران خواهد کرد

    آیه 78 سوره حج خودتان را به خدا بسپارید که او همه کاره شماست

    و جمله بعدی خدایا گذشته ام رو به تو واگذار می کنم و جملاتی که همشون در یک راستا و یه هدف رو به من نشان داد استاد نمی دانم چقدر دارم به نشونه ها عمل می کنم اما توجه به نشونه هاهم از شما یاد گرفتم

    اتفاقات وقتی که توکل می کنیم به خداوند وقتی که هدایت ها را دنبال می کنیم وقتی ایمان داریم وقتی احساس مونه خوب می کنیم وقتی نه غم داریم نه ترس وقتی با ایمان وتوکل مسیرمان را ادامه می دیم نتیجه اتفاق می افتد استاد من از نمره 20 به خودم در این 8 ماه نمره 1 رو می دم در عمل به تقواا 1 نمره ولی اینهمه هدایت بیشتراز 1نمره منه خداوند رحمان بودنش رو در مقابل اینهمه هدایتتتت به من نشان داد خدایااااا من قدرت سپاسگزاری این همه هدایت آرامش رو چطوری به جا بیارم خدایی که مهربانیش در مقابل یه قدم کوچیک من بسیار عظیم

    استاد این فایل روش نمیشه قیمت گذاشت استاد نمیشه و نمی تونید برای این یه مبلغ پولی در نظر بگیرید هرقیمتی عددی بزارید روش به نظرم بی انصافی در مقابل تک تک جملاتش مثل اون باران رحمت خداوند که به شیشه ماشین می خورد و شما فرمودید خداوند قدرتش رو داره با ما نشون می ده الان خداوند با این فایل قدرتش رو به ما نشان داد مثل همان باران .

    استاد آنجایی که فرمودید که

    “در توتنها عشق مهر مادریست شیوه ما عدل و بنده پرویست”

    به خودم گفتم

    خدا داره میگه عارفه ما درکت می کنیم تویه دختر پاک بدون تجربه و خام بودی و پراز احساسات دست نخورده

    به همین دلیل هم ماسعی می کنیم به تو آرامش بدیم و سعی می کنیم به یادت بیاریم که” رهرو ما اینک اندر منزل است.” به همین خاطر سعی می کنیم قلبت رو محکم کنیم ولی یادت باشه شیوء ما عدل وبنده پرویست

    هرآنچه که تو در زندگیت دریافت کردی به خاطر چیزهایی بود که از پیش فرستاده بودی استادجان استادعزیزم پیامبر زمان من وقتی به خودم اونروزها فکر کردم به افکارم دریافتم نتایجم همان مطابق افکار من بود به قول سیدعلی خوشدل نمیشد من سیب توی آبمیوه گیر بریزم اب هویچ تحویل بگیرم.

    استاد جان وقتی این جمله رو خواندید برگی بدون اذن خداوند زمین نمی افتد این توی آیات اول سوره عمران خوانده بودم چقدررر بهم انگیزه داد و باورهای توحید منو تقویت کرد

    وقتی می فرمودید که تمام اتفاقات تمام آنچه که در جهان اتفاق می افتد تحت کنترل ماست ما به دریا حکم طوفان می دهیم مابه سیل موج فرمان می دهیم ما هستیم همه کارها رو می کنیم

    “ابر باد مه خورشید همه در کارند تا تو عارفه رو هدایت کنند تا یادبگیری آینده ات را انگونه خلق کنی که به خاطرش آفریده شده ای

    “به که برگردی و بما بسپاریش کی تو از ما دوست تر می داریش ”

    بهتر که تو عارفه روی خودت کارکنی روی باورهای توحیدی ات کار کنی بری دنبال چیزی که بهت گفته میشه

    همه چیز رو ما داریم کنترل می کنیم حتی یه قطره هم به ماموریتی که ما دادیم داره انجام می دهد هیچ چیز اتفاقی رخ نمی دهد هیچ چیز شانسکی رخ نمی دهد همه اجزای هستی ماموریت داره همه انسان ها رسالتی در زندگی شون دارند که به خاطرش خلق شدن

    عارفه عارفه جان عارفه عزیزم عارفه بهترین بنده من به هدایت ها الهی تو و توانایی ها و استعداد های تو ایمان دارم اکنون می بینم از کامیابی به کامیابی واز شادمانی به شادمانی رهسپاری موفقیت های تو بزرگ و مقاومت ناپذیراست تو فقط روی باورهاب توحید کار کن همان شعر ملاصدار که بی همسر ماندگان را همسر می شود

    ناامیدان را امید می شود

    گمگشتگان را راه می شود

    در تاریکی ماندگان را نور می شود

    استاد جان وقتی فرمودید اگر کسی توی زندگیت نیست همین که خدا توی زندگیت هست مثل این می ماند که همه توی زندگیت هستند آخ خدای من خدای من ای خالق زندگی من ای مهربانم مراببخش مراببخش دختر سپاسگزار تو نبودم خداجان وقتی از اعماق وجودم صدات زدم خدااااااا زندگیم رو بهم برگردونی ومنو به به خاطر خواسته ای که نرسیده بودم افسوس خوردم که سوت پایان زندگی من خورده منو برگردونی تمام این لحظات تا به امروز کنارم بودی تا من خانم مهندسی بشم که از بچگی دوست داشتم خدایا دوستت دارم خدایااا چطور می تونم سپاسگزار این همه محبت رحمت تو باشم

    خدایا من آدم فراموس کاری بودم

    “ما بخوانم ارچه بد کنند عیب پوشیها ار بد کنند”

    برماست که تو عارفه رو هدایت کنیم همیشه و درهمه حال خداوند متو هدایت کرد

    خدایااا بارها از خطاها اشتباهات من در گذشتی عیب پوشی کردی خدایاااااا خداااا منو ببخش منو ببخش که فراموش کردم فراموش کردم سپاسگزار نبودم

    استاد جان استاد عزیزم استادی که کلام حق بر زبانت جاری شد از اون لب هایت گوهرها والماس ها داره می ریزه بیرون راست گفتی

    خدایا به من قدرت سپاسگزاری را بده اگه من بنده سپاسگزار باشم خیلی از کارهام درست میشود همه چیز درست میشود عارفه به اندازه ای که تو بتوانی سپاسگزار واقعی باشی طوری که این سپاسگزاری تورو به احساس خوب حال خوب به آرامش به احساس خوشبختی برساند هروقت این احساسات رسیدی بدان که داری در مسیر سپاسگزاری رشد می کنی وقتی به این احساسات برسی همه چیز خود به خود انجام میشود به درها که برسی خودش برات باز میشود در نزده باز میشود….

    خدایاا کمکم کن هدایتم که به راه مستقیم به راه کسانی که به آنها نعمت دادی.

    استادکامنتم خیلی داره طولانی میشه اخر کامنتم رو ارتباط می دم به اول کامنتم

    دیوها کردند دربان وکیل درچه محضر محضر حی جلیل

    سجده ها کردند برسنگ خاک درچه معبد معبد یزدان پاک

    در حضور خداوند همه چیز را خدا کردند… همه کس را خدا کردند در چه محضر محضر پاک خدا در جایی که تنها فرمانرواا الله بود من فرمانروای زندگیم رو پدر و…. کردم همه قدرت داشتند به جز الله در زندگی من

    من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

    در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

    من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1074 روز

      سلام عارفه جان .

      بسیار لذت بردم از خوندن کامنتت .نشون میدهد شما باور های درست و قوی برای خودتون ساختید تبریک بهتون .

      من خیلی علاقه به مبحث دنیای پس از مرگ دارم و تا پارسال برنامه زندگی پس از زندگی را دنبال می کردم اما بعد آشنایی با استاد همه را کنار گذاشتم .

      وقتی شما گفتید به چه راحتی جان از بدنتون خارج شده و وقتی خدا را صدا کردید دوباره به راحتی برگشته ،اطمینانم به فضل خدا که به عدلش پیشی گرفته بیشتر شد و به قدرتش.کافیه درخواست بدهیم و او اجابت

      کرده .

      و این پاراگراف از کامنتتون انگار جواب من بود ،”خدایا به من قدرت سپاسگزاری را بده اگر من بنده سپاسگزار باشم خیلی از کارهام درست میشود همه چیز درست می‌شود نفیسه به اندازه‌ای که تو بتونی سپاسگزار «واقعی» باشی طوری که این سپاسگزاری تو را به احساس خوب حال خوب آرامش به احساس خوشبختی برساند هر وقت به این احساسات رسیدی بدان که داری در مسیر سپاسگزاری رشد می کنی وقتی به این احساسات برسی همه چیز خود به خود انجام می‌شود به پرها که برسی خودش برات باز می‌شود در نزده باز می‌شود.،”

      برای خودم نوشتم که یادم بمونه چون هنوز خیلی از خط خارج میشوم هنوز نجواهای ذهنم صداشون بلند است و مقاومت دارم البته که نسبت به یک سال قبل که منفی مطلق بودم به مثبت رسیده اما هنوز خیلی جا دارد برای رضایت بخش بودن.

      تمام این مدت هم خدا دستم را گرفته.

      خیلی تحسینت می کنم که تمام قدرت را به خدا دادی و خودش را مالک مطلق زندگیت کردی

      در مسیر حق شاد و پایدار باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        عارفه محمودی گفته:
        مدت عضویت: 1447 روز

        سلام نفیسه جان سلام دختر مهربان سرزمینم سلام.

        خیلی ممنون و سپاسگزارم بابت وقتی که بابت کامنتم گذاشتی

        دوست دارم یکی از صحبت های خودم رو با خدارو برات بنویسم….

        که پاسخ خوبی برای نجواهایی شیطانی هست که منواز مسیر منحرف می کنه….

        عارفه جان ای بهترین بنده من دختر خوب راحت باهم حرف بزن راحت باهم حرف بزن ،هیچ چیز پیچیده نیست من از رگ گردن به تو نزدیک ترم اااا ببین عارفه رگ گردن هم خیلی فاصله داره، اینجوری گفتم توی منطق ذهن مادی تو باور پذیر باشه.

        یادته هروقت دلت گرفته بود پشت میزت دست تو می زاشتی روی شاهر رگ گلوت داد می زدی می گفتی مگه نمی گی من از رگ گردن به تو نزدیک ترم پس کو کجایی ؟ های های اشک می ریختی‌.

        هیچ کس نفهمید برتو چی گذشت اما من از اون رگ گردن هم نزدیک تر بودم من خود تو بودم که باهت اشک می ریختم.بعدش دستاتو می گرفتم می گفتم بسم الله شروع کنیم.یادته چه آرامشی بعد گریه هات چه انگیزه ای بعد گریه هات می گرفتی خو من بودم دیگه.یادت چقدررر دستت می زاشتی روی شاهر رگ گلوت، من هربار می گفتم عارفه این رگ گردن مثال بود برای تو که باور کنی من نزدیکم اما واقعیتش فاصله رگ گردن به تو ،این خیلی دور از نظر من به تو،

        من خیلی نزدیک تر از رگ گردن به توام.من همان اشک هایی بودم که از چشمان تو سرازیر می شدم روی گونه ات مثل آب زلالت می کردم

        من همان کلماتی بودم که از زبان تو جاری می شدم که تپش قلبت هات آروم بشه ببین من چقدر نزدیک به تو بودم من همان تپش های رگ گردنت بودم که ساعت هااا دست می زاشتی روش می گفتی اره راه برو ، حرکت قدم هاتو روی گلوم احساس می کنم دارم خفه میشم.پس چرا باهم حرف نمی زنی؟من داشتم راه می رفتم که از چشمان تو سرازیر شم تا تو آروم بشی من داشتم راه می رفتم و تو حس می کردی نبض رگ گلوت ، اما داشتم می رفتم توی قلبت که بگم من هستم اااا فاصله گردن تا قلبت خیلی دور، چرا می گی من از رگ گردن نزدیکم، من خدا دارم می گم عارفه رگ گردن دور اااا من خیلی خیلی به تو نزدیک ترم. تو بنده منی تو دختر منی ببین من تو رو آفریدم.من من من مسیولیت صفرتا100 آرامشت بامنه اتصال من تو خیلی راحت راحت راحت تو بگرد اثرت رو روی این کره خاکی بزارثبتش کن بعد چنان شتابان تو رو به آغوش می کشانمت که اونوقت میگم بهت که من چقدر از اون رگ گردن به تو نزدیکتربودم هستم.

        نفیسه جان دوست عزیز ارزشمندم من هم شمارو خیلی تحسین می کنم که دراین مسیر توحیدی داری رشد می کنی و خیلی خوشحالم که در این مسیر توحیدی همراه همکلاس شدیم .

        با آرزوی موفقیت های روز افزون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          Nafis گفته:
          مدت عضویت: 1074 روز

          عارفه جانم الان دارم با اشک و بغض برات می نویسم من خیلی با کامنت ها اشک نمیریزم ولی کامنت شما الانم که دوبار خواندم و هر دوبار گریه کردم هق هق و الانم که دارم می‌نویسم گریه هام بند نمی آید .

          من کاملا توهمین حال بودم وقتی خدا رو و همه را مقصر تو زندگی ام می دونستم و بلند بلند باهاش دعوا می کردم و گریه می کردم و می گفتم کجایی .

          دقیقاً وقتی توصیف کردی حالتو یاد خودم افتادم .

          راستش من اتفاقی کامنت شما را خوندم اتفاقی که نه کاملا هدایت خدا بود چون نیاز من بود .

          وقتی بهش گفتم دیگه خسته ام ناتوانم دیگه تحملم تمومه اگر واقعاً خدایی خداییت را بکن اگر تو خدایی نکنی خدا بودنت زیر سواله اما من که فقط یک بنده ام که هیچی دستم نیست مالک هیچی نیستم ازم توقعی نیست .

          تو همین مکالمه هم ببین من چقدر طلبکار بودم از کی از خدای همه هستی، مالک مطلق من، صاحب اختیار عاشق من ،من چقدر دور بودم و سرم را با ظواهر دین گرم کرده بودم که من خیلی با ایمانم اون دنیا زبانم دراز باشد که من هر کاری تو گفتی کردم اما غافل از اینکه قلبم تهی است تهی از عشق عشق به خدا و مخلوقاتش قلبم پر نفرت است خدایا منو ببخش یعنی توی خیابان راه میرفتم از ادم ها بدم می آمد ببین من کجا بودم .

          اما عشق مطلق خیر مطلق همه هستی من دستم را گرفت اول با یک خانمی آشنا شدم که از قوانین حرف میزد نگو از شاگردهای استاده ولی انکار میکرد .باهاش پیش رفتم آرام تر شدم هنوز مضطرب بودم اما کمتر هنوز حسادت می کردم به هم می‌ریختم اما کمتر اما ادامه دادم .مثل کسیکه تو تاریکی مطلق یک روزنه سرسوزنی نور دیده باشد ول نکردم چسبیدم دنبال این مباحث سرچ می کردم با چند تا منتور دیگر پیش رفتم هر چی بهم میرسید از اطلاعات و کتاب ها می خوندم تا اینکه در مدار استاد قرار گرفتم از سر نیاز مالی که داشتم و دارم ثروت را خریدم و کمی هم فایل رایگان دانلودی می دیدم ، ثروت را تا جلسه 3_4پیش رفتم دیگه ادامه ندادم شاید مثل قصه ها باشد اما قصه منم همینطوره که اول به طلب عشق مجازیی چیز دیگری می روی اما تو مسیر عشق واقعی را میبینی .

          الان دنبال توحیدم دنبال خدام دنبال اون صدای الهی با قلب ادم حرف میزنه لونی که شما ها ،( منظورم شاگردهای خوب و توحیدی سایت) ناخواسته تو نوشته هاتون آوازش بلنده.

          منم اونو می خواهم چون اون اصل و اساس است اون همه چیزه خدا همه چیزه خدا همه چیزه خدا همه کَس است .دلم می خواهد به اونجا برسم که باهاش حرف بزنم جواب بشنوم.

          می دونم جواب میدهد اما من هنوز قلبم خوب باز نشده برای واضح شنیدن خیلی نویز دارم خدایا

          خدایا تو را می خواهم

          بازم ممنونم ازت به صدای الهی قلبت گوش دادی و صحبت های خودت را با خدا برام نوشتی .

          دختر آسمانی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1837 روز

      سلام عارفه جان

      دوست الهی من

      چقدرررررررررررررر از خوندن کامنتت لذت بردم

      هم خندیدم

      هم گریه کردم

      هم به لطف حق دلم گرم و گرمتر شد…

      تنور دلت گرم دختر پاک الهی

      و مسیرت هر روز سبز و سبزتر

      و آینده ت روشن و روشنتر

      تبریک میگم همه موفقیت‌های عالی تو عارفه جان

      شناخت بهتر خداوند رو

      دوستی با پدر بزرگوارتو

      گرفتن مدرک مهندسی تو

      الهی شکر

      الهی شکر

      الهی شکر که غرق نعمتیم الحمدالله

      اگر کسی توی زندگیت نیست همین که خدا توی زندگیت هست مثل این می ماند که همه توی زندگیت هستند

      برات سراسر عشق و نور الهی میطلبم دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عارفه محمودی گفته:
        مدت عضویت: 1447 روز

        سلام بانو زیبا روی سرزمین من سلام خواهرعزیزم سلام.

        خیلی ممنون وسپاسگزارم بابت خواندن و نوشتن کامنت

        ممنون سپاسگزارم بابت تبریک

        خیلی خوشحالم کنار شما و دوستان الهیم هستم….

        دوستانی که کامنت منو خوندن برام کامنت تبریک گذاشتن فقط اشک ریختم…فقط اشک ریختم ……

        از روزی که کامنتم نوشتم بارها کامنت خودمو خوندم که چطورشد من اصلا این کامنت رو نوشتم …..

        هرچی بود هدایت های الله مهربان بود….

        ممنون سپاسگزارم خواهر عزیزم.

        در پناه الله مهربان شاد سلامت پایدار باشید و با آرزوی موفقیت روز افزون برای شما بانوی زیبا روی خواهر مهربانم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1954 روز

      به نام الله مهربان

      استاد مهربانم

      ازت بینهایت سپاسگزارم بابت این فایلی که گذاشتی که همش از لطف بیکران الله مهربان هست

      که از زبان استاد عزیز بیرون آمد

      عارفه چه کردی با ما

      عارفه داستان عجیبی داری

      یک جاهایی مو به تنم سیخ شد

      یک جاهایی اشک توی چشمام جمع شد

      یک جاهایی تعجب کردم

      و یک جاهایی بی نهایت تحسینت کردم و میکنم

      لذت بردم از کامنتت

      تحسین می‌کنمت و بهت تبریک میگم بابت مدرک مهندسی که گرفتی

      تحسینت میکنم که زیر بار حرف زور نرفتی و ایمان نشون دادی

      حتی اونجایی که خدا بهت گفت که ما کمکت میکنیم

      خدارو شکر میکنم که دوستانی چون شما دارم

      خدارو شکر میکنم که در این سایت الهی هستم

      خدایا بابت همه چیز شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عارفه محمودی گفته:
        مدت عضویت: 1447 روز

        سلام درود فراوان به شما بنده توحیدی خدا سلام.

        سپاسگزارم بابت تایمی که برای خوندن و نوشتن کامنت گذاشتید برام.

        سپاسگزارم بابت تبریک

        از خدای مهربان خواستارم که در درک هرچه بیشتر این مسیر توحیدی رو و هدایت الهی شو رو به ما عطا کند. خدایی که از روح خودش برما دمید.

        من هم خیلی خوشحالم در این سایت درکنار شدم ودر جمع خانواده عباسمنشی ها هستم.

        واقعاااا خداروشکر خدارو هزاران هزاران بارشکر که در این سایت الهی هستیم. خدایاشکرت.

        من برای نوشتن این کامنت از خدا هدایت خواستم.

        از خدا می خواهم هم برای شما هم برای خودم و هم عزیزان

        راه اتصال مستقیم رو وصل شدن مستقیم رو به خودش در قلبمان باز کند.

        همان آیه اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ:

        خدایا ما را هدایت کن به راه اتصال مستقیم ،اتصالی که راهش کوتاه سریع .

        خدایاشکرت بابت خانواده ای که منو رو به جمع شون آوردی خدایاشکرت خدایاشکرت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حسین یزدانی گفته:
      مدت عضویت: 2565 روز

      درود بر شما عارفه ی عزیز.

      تبریک میگم به شما که اینقدر زیبا در مورد خودتون و هدایت‌های خداوند نوشتید. این ترسی که شما گفتید که از زندگیت لذت نبردی و حالا قراره بری، بارها و بارها سراغ منم اومده. ولی دلیل تحمل کردنم رو نمیدونم.

      بهت تبریک میگم گرفتن مدرک مهندسی رو.

      بهت تبریک میگم شناختی که به خداوند پیدا کردی و توحیدی که داری درک میکنی.

      و تبریک که تو سن کم به این آگاهی ها دست پیدا کردی و به لطف الله که فرصت زندگی کردن به شیوه ای که دوست داری هم صد در صد بهت داده می‌شود،

      امیدوارم که بیشتر از موفقیت هات تو این سایت بهشتی بخونم.

      خدا نگهدارت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عارفه محمودی گفته:
        مدت عضویت: 1447 روز

        سلام درود فراوان برشما بنده توحیدی خدا،

        سلام آقای یزدانی مهربان سلام.

        ممنون وسپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید کامنت منو خوانید.

        ممنون وسپاسگزارم بابت تبریک

        من هم به شما تبریک می گم که در راستای شناخت توحید و درک بهتر مان از اتفاقات و تجربه های زندگی مان ناخدای این کشتی رو داریم میشناسیم.

        منم برای شما آرزوی یک زندگی سرشار از آرامش لذت خوشبختی سرشار از دریافت هدایت های الهی که از هر لحظه زندگی تون بیشترین لذت و بهره روببرید از خدای مهربان از الله یکتاخواستارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه محمدزاده گفته:
      مدت عضویت: 889 روز

      با نام رب تنها فرمانروا

      عارفه ی عزیزم سلام

      با خوندن کامنتت مو به تنم سیخ شد وبعد از شنیدن توکلت به حق و رسیدن به خواسته هایت خنده ای بزرگ بر لبانم واشک ذوق بر چشمانم نقش بست انشاالله بر توکل وتسلیم به حق به هر چی برات بهترینه برسی

      سبز وپایدار باشی در پناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    صبا گفته:
    مدت عضویت: 1455 روز

    الله نور السماوات و الارض

    خدای من چقدر این سایت زیباست

    با خواندن کامنت ها فقط اشک میریختم انگار اینجا معبدی برای توبه بود هرکسی توبه میکرد از شرک…..خداوندا توبه مرا هم بپذیر

    خداروشکر میکنم که شما دوستان توحیدی رو دارم خداروشکر. میکنم که با جرات کامنت مینوسین و یکی مثل منو آگاه تر میکنید و دلگرم تر

    خدایا شکرت

    منم از روز تولدم که اواخر تیرماه بود جلو آینه با خودم عهد بستم که فقط روی خدا حساب کنم و خیالم راحت باشه….و باورتون نمیشه هر ثانیه چشمام میبنیدم و میبینم خدا داره چشمک میزند و میگه خیالت راحت من هستم …..

    و من واقعا خوشحالم و به خودم میگم آفرین که در این چند روز کنترل کردی و فقط حواست به چشمک خدا بود…..

    همیشه کامنت دوستان رو که میخوندم میگفتن خدا حرف میزنه باهامون خدا هدایت می‌کنه حتی برای کوچکترین کارها…یخورده سخت باور میکردم….راستش اوایل می‌خندیدم مدارم بسیار پایین بود…..

    اما

    الان چندروزه خدا در گوشم حرف میزنه،میگه الان برو‌تو این اتاق الان برو‌تو آشپزخونه الان به دختر بگو خیلی دوست دارم الان تماس بگیر با همسرت….خدای من اینقدر واضح اینقدر قشنگ….

    من تمام امور زندگیم رو به خدا میسپارم

    خدایا مرا ثابت قدم قرار ده. در این مسیر

    راستی از دوستانی که کامنت هاشون رو با آیه های قرآن قرار میدن،خیلی سپاسگزارم باعث میشه منم قرآن به دست بگیرم و بهتر در آیاتش تامل کنم….

    خدایا ازت ممنونم که اینقدر نزدیکی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  9. -
    محمد سوری گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان

    خدا را بسیار شاکرم برای احساس خوبم

    این دومین کامنتی است که برای این فایل می نگارم ولی با عشق بیشتر

    راستش استاد جان می خواستم در مورد نکات مثبت این فایل به چند مورد اشاره کنم

    اول اینکه خیلی برایم جالب بود با اینکه حدود 40 دقیقه فایل طول کشید ولی کنار جاده همه جا سر سبز بود و خیلی خیلی لذت بردم

    دوم ماشین های زیبا و گران قیمتی که در جاده بودند و نشان از فراوانی داشتند

    سوم اینکه باران می آمد و چه بارانی، حدود 40 دقیقه بارید و واقعا لذت بردم خدایااااا شکرت

    چهارم می خواهم اندکی در مورد شرک بگویم چون فایل توحید عملی قسمت 5 را مدتی است گوش میکنم و در باره اش فکر میکنم

    اینکه شما در آن فایل توضیح دادید که از قول پیامبر شرک برای مومن، مانند راه رفتن مورچه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است. همانطور که می دانید اکنون ایام محرم است و جالب است استاد جان هر چه قدر فکر میکنم که اگر ما یک کاری را انجام می دهیم ولی از آن نتیجه ای نمی گیریم چرا بارها و بارها و بارها تکرار می کنیم؟

    من خودم تا سه سال پیش در این مراسمات شرکت می کردم ولی یک نگرش مرا دگرگون کرد و آن فقط “نتیجه” بود “نتیجه”

    یعنی اگر من کاری را بارها انجام دادم ولی نتیجه ای وارد زندگی ام نشده چرا باز هم تکرارش می کنم؟

    منظورم از نتیجه، همه ی نعمت هاست. از سلامتی و خوشبختی و سعادت گرفته تا روابط خوب و عاشقانه و ثروت و کامیابی و …

    چرا من با اینکه سالهاست در این مراسمات شرکت میکنم ولی هنوز نسبت به انسان ها و نگرش آنها زاویه دارم؟چرا رها نیستم چرا آرام نیستم چرا آرامش ندارم چرا مرتب در ذهنم مردم را دسته بندی میکنم چرا ملاک خوب و بدی انسان ها در ذهن من فقط به بجا آوردن فلان اعمالی است که خودم قبولشان دارم. چرا سلامت نیستم چرا مشکلات جسمی فروان داشتم که اکثرا به خاطر مسائل عصبی بود چرا وضع مالی ام خوب نبود چرا با همسرم هر چند وقت یکبار بحث داشتم چرا پدرم به عناوین مختلف از من ناراحت بود چرا همیشه مضطرب و نگران بودم چرا همیشه از آینده می ترسیدم و یه عالمه سوالات و ابهاماتی که تمام شدنی نیست ولی باعث شد من تآمل کنم و مسیرم را تغییر دهم.( ولی اکنون همه ی موارد فوق بجز بحث مالی خیلی بهتر شده اند و البته مثل خود شما بحث مالی بهتر هم که نشده بلکه پسرفت هم کرده ولی میدانم که درست میشه چون برای شما و بسیاری از بچه های سایت درست شده پس برای من هم میشه و سعی میکنم ذهنم را کنترل کنم در این مورد)

    واقعیت این است که به قول شما نشانه ی اینکه بدانید در مسیر درست هستید به احساس شما بر می گردد. اکنون می دانم هر چقدر احساس بهتری داشته باشم بیشتر به خدا نزدیک تر هستم بیشتر از نعمت ها بهره مند میشوم. بزرگی می گفت اگر می خواهی بدانی خدا چقدر از تو راضی است به خودت نگاه کن هر چقدر از خدا راضی هستی بدان خدا هم به همان نسبت از تو راضی است.

    اکنون می دانم لایق این هستم که مستقیم با خدا صحبت کنم و می دانم که صد در صد صدایم را می شنود و خواسته ام را صد در صد اجابت می کند فقط منم که باید بپذیرم چون او کارش را بدون نقص انجام می دهد(به قول خودتان در دوره کشف قوانین زندگی مبحث کد نویسی)

    به این دلایل می توانم ادعا کنم در مسیر درستی هستم. اینکه سعی میکنم انسان ها را فارغ از قوم و ملیت و مذهب شان دوست داشته باشم و ذهنم را از خرافات و افکاری که به من احساس بهتری نمی دهد پاک کنم و سعی کنم در یک کلمه “رهـــا” باشم تا خودش برایم کار کند و بهترین ها را رقم بزند.

    خدا رو شکر که در مسیر خودش با این سایت و با شما آشنا هستم

    خیلی خوشحالم

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  10. -
    زهرا کاسه ساز گفته:
    مدت عضویت: 1496 روز

    سلام به روی ماه مهربونتون

    خدایاشکرت که هستی وخدایی میکنی

    فایل ناب توحیدی

    هدایت خدا

    ارام شدن قلب هزاران نفرباشنیدن این فایل

    نوشتن صدها کامنت ازخدا وتوحید

    گریه کردن صدها نفرازعشق به خدایی که تازه شناختنش

    و….

    چهارسالپیش وقتی فرزنددومم روبارداربودم

    توسونوگرافی گفتن که دستش مشکل داره و6انگشت داره

    وبااین حرف دنیاروسرمن وهمسرم خراب شد

    بعدش همش ازمایش دکتر دارو و…..

    اینقدرمنوازاین دکترفرستادن اون دکترتایه جا وایسادم وگفتم من دیگه هیچ دکتری نمیرم فقط چکاب معمولم روانجام میدم خسته خسته شده بودم دیگه ازاون شرایط

    بعدخداهدایتم کرد ودکترم روعوض کردم ومنوفرستادپیش یه دکتربسیییییار ارام ومهربان که قشنگ یادمه وقتی بهش گفتم بچم این مشکلوداره گفت این که مسئله ایی نیست که حل شدست(درصورتی که دکترقبلیم کلی برام بزرگش کرده بودوگفت باید بری ازمایش سندروم بدی و منوفرستادبیمارستان و…..)

    به من گفت هیچ ازمایشی نیازنداری فقط ازمایش های روتین بارداری

    من فقط چسبیدم به خدا البته اون موقع خدارواصلاابنجوری نشناخته بودم فکرمیکردم هرچی بیشترگریه کنم زودترحاجتمومیده کلی نذرونیازکردم

    یه سفرعالی،شمال رفتیم که خیلی حالموخوب کرد وبعدازاون خیلی ارومترشده بودم

    شبها نمازشب میخوندم وهمش ازخداکمک میخواستم که بچم سالم باشه

    قران زیادمیخوندم وارومتربودم کلا

    تااینکه روز زایمانم قران روباز کردم واین ایه اومد که ما دعای تورا مستجاب کردیم چقدرگریه کردم وباخیالی راحت رفتم برای زایمان

    پسرم به دنیا اومد وخیلی معجزه واراون 2تا انگشتی که اضافه بود به یه پوست وصل بود که همه میگفتن این که چیزی نیست اصلا برداشتنم نداره خودش میوفته اینقدرکه نازک بود اون پوست،

    همونجاتوبیمارستان بهم گفتن اگه میخوای بیا همین الان براش برداریم که من قبول نکردم

    و روزچهارمش بودکه باهدایت خدای خوبم بچه روبردیم وانگشتهایی که همه چیش انگشت بود حتی ناخن هم داشت ولی به یه پوست وصل بود که نه استخون داشت ونه هیچی

    که اگرخدامعجزه نمیکردواون انگشتها مثل بقیه انگشتهابودمابایدصبرمیکردیم تابچه یکی دوسالش بشه بعدانگشتهارو بایه عمل جراحی برمیداشتیم که فکرش هم ناراحتم میکرد ولی خداچیکارکرد انگشتهایی روکه من عکسشودیده بودم توسونوگرافی کاملا شبیه انگشت بودن هیچ اثری هم ازپوستی نبودکه بهش وصل باشه اونجوری برام معجزه کرد که هیچ کس نفهمیدکه بچه من این مشکلوداشته امروزکه پسرم رونگاه میکردم یادحرف استادافتادم که گفتن ازما میخوان ومامشکلشون روحل میکنیم اما بعدش انگاراصلا ازماهیچ درخواستی نکردن وهمونجا گفتم خداباشکرت من یادم رفته بوداین معجزه زندگیم رو تویی که اون انگشتهارتو رحم من به اون شکل دراوردی تامن معجزت روببینم تادعام رومستجاب کنی

    ای فرمانروا

    ای قدرت بی انتها

    ای خدای بزرگ وتوانای من

    تنهاتورامیپرستیم وتنهاازتویاری میخواهیم

    ماراببخش برای تمام شرکهایی که به توداشتیم وهنوزهم داریم

    خدایا توروقسم به بزرگیت به عزت وجلال وجبروتت که مارو تواین مسیرثابت قدم نگه داروکمکمون کن تاتوروهرروزو هروزبهتر بشناسیم

    استادهزاران بارتویه لحظه سپاسگزاری کردن ازشماکمه

    میدونم بهترین قدردانی ازشمااینه که تواین مسیرباشم وحرفای شماروموبه موعمل کنم ونتیجه بگیرم اونوقت دینم روبه شما اداکردم به امید اون روز دارم روخودم کارمیکنم وتکاملم روطی میکنم

    خدای مهربون من

    خدای مهربون امام حسین

    خدای مهربون سیدحسین عباسمنش

    میلیاردمیلیاردهابارازت سپاسگزارم

    خدایاشکرت که قلبم رواروم کردی تابهت نزدیکتربشم

    دلتون به نگاهه خداگرمه گرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای: