توحید عملی | قسمت 9 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

1017 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیدحبیب حافظان گفته:
    مدت عضویت: 2074 روز

    بسمه رب الرحیم

    وااااای استاد جان استاد جان

    از عمق جانم سلامت میکنم و درود پر عشقم نثار وجود پر برکت و روحانی و توحیدیت باد و سلام پر از سلامتی به بانوی همیشه شایسته و هارون و یار مهربان موسی من

    هر بار کلمه توحید بر زبان شما جاری میشه انگار خدا بر کلامتون نشسته و با دلهای مشرک و ذهن‌های مشوش ما سخن میگه

    اینقدر ذوق زده شدم امروز صبح وقتی که همه وجودم تشنه این جام توحیدی بود و کویر تشنه وجودم از اشعار زیبای پروین سیراب شد به لطف شما

    خداوندا با همه وجودم سپاسگزارم از این هدایت زیبا که جانی تازه در لوح زنگار گرفته وجودم داد و دوباره زنده شدم به عشق پروردگار

    «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

    ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما»

    خیلی عشق میکنم با فایل های توحیدی

    انگار دلم نمیخواد غیر توحید کلام دیگه ای بگم و بشنوم چرا که اینقدر از شرک و غیرپرستی به تنگ آمدم که چون کودکی مادر گم کرده ، با وجودی پر اضطراب و ناله و پر از درد گم شدن، مدام به دنبال حق و به دنبال خالقم میگردم.

    «من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

    پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

    سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو

    ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

    دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

    آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

    گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم

    گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو»

    ای مهربان تر از هزار مادر, ای حضرت عشق و مهر و محبت، مگر آرامبخش تر از یاد و نام و وجود تو در این عالم هست؟

    استاد جان

    روزی که از شدت درد شرک به جان آمدم و خداوندم رو یاد کردم و غرق در تلاطم شرک بودم با همه وجود از خدا خواستم که:

    ای که مرا خـوانـده ای ،راه نـشـانـم بـده

    در شـب ظـلـمــانی ام، مـاه نــشـانـم بـده

    یوسـف مصری ز چـاه، گـشت چنـان پادشـاه

    گـر کـه طـریـق ایـن بُـود، چـاه نـشـانـم بـده

    بر قـدمت همچـو خاک، گریه کنـم سوزناک

    گِل شد از آن گریه خاک، روح به جـانم بده

    از دل شـب می رسـد، نـور سـرا پـرده ها

    در سـحــراز مشرقت،صـوت اذانـم بــده

    سر خـوشـی این جـهـان، لـذت یک آن بُـود

    آنچـه تو را خـوشـتـر است، راه بـه آنـم بـده

    و

    [«وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»

    و خدای شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانید تا دعای شما مستجاب کنم. آنان که از (دعا و) عبادت من اعراض و سرکشی کنند زود با ذلت و خواری در دوزخ شوند.]

    و خدا استجابت کرد و به لطف استادم هدایت شدم

    سراسر شور و اشتیاق و حال خوبم و این یعنی در مسیر عشق بودن

    خداوندا چجوری شکرتو بگم به خاطر آرامشی که در باور به یگانگی تو هست

    »»» وقتی 19 سالم بود در کارخانه ای استخدام شدم و بعد از 6 ماه مسئول یکی از بخش های مهم اون کارخونه شدم و با حقوق دوبرابر، حضور فردی به سن من و تازه وارد ، قطعا باعث حسادت اکثر افراد و کارکنان اونجا شد و زیرآب زنی و دشمنی ها آغاز شد. هر روز توطئه ای تازه و هر روز یک چالش داشتم.

    اون روزا تمام وجودم پر بود از خدا هرچند شرک هم کم و بیش داشتم اما ایمانم بر شرکم غلبه میکرد و همون یک دانه خردل ایمانم باعث شده بود که خداوند به طرق مختلف تمام نقشه اون 70 تا کارگر حسود (که البته در محیط های کارگری طبیعیه)رو نقش بر آب میکرد.

    وَمَکَروا وَمَکَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینَ﴿54﴾

    و آنها نقشه کشیدند؛ و خداوند چاره‌جویی کرد؛ و خداوند، بهترین چاره‌جویان است.

    روزهایی از زندگی که حضور خداوند در آن موج میزد (چون کودکی موسی بر گاهواره طوفان) گذشت و شرک از راه رسید و زندگی منو به دست نمرود داد( تا پوستمو بکنه)

    به لطف آموزه‌های استاد عزیزم دوباره شکوفه‌های توحید در ذهن معلولم سله های تردید و ترس رو شکست و غم با تمام لشکرش از سینه من کوچ کرد.

    أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿1﴾آیا براى تو سینه‏ ات را نگشاده‏ ایم (1) وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿2﴾و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتیم (2) الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿3﴾[بارى] که [گویى] پشت تو را شکست وقتی کلمه «عمل »در کنار «توحید» قرار میگیره

    و ایمانی بالقوه به بالفعل تبدیل میشه انگار اون یک دانه خردل ایمانی که خدا میگه کوه هارو جابجا می کنه مثل غول چراغ جادو به فرمانبرداری ازسرورش (مومن ) ، تمام قد آماده خدمت به ارباب صاحب دلش میشه و تازه زندگی جایگاه واقعی شو پیدا میکنه

    اما ایمان مادر موسی

    فقط یک مادر میتونه حال مادر موسی رو درک کنه که با تمام عشقی که به فرزند نو رسیده داره از اون دل بکنه و دل به صاحب دلش بده و در مقابل امر خدا سر بندگی خم کنه.

    این چه میزان از ایمان میطلبه که مادر کلیم الله، پیرو ابراهیم خلیل الله باشه و اسماعیل شو قربانی کنه البته ما میدونیم ته قصه چیه اما اون لحظه مادر موسی نمیدونست و فقط تسلیم امر خدا بود.

    میگن یه کوهنوردی که تو سخره ها مشغول سعود بوده قلابش از تو سنگ در میاد و سقوط میکنه و به طناب خودش بین زمین و آسمون معلق میمونه و در شرایط بد جوی و مه آلود زیر پاشو نمیدیده که چقدر تا کف دره فاصله داره و هوا هم که به شدت سرد ، از خدا کمک میطلبه.

    ندایی میاد که اگه میخوای نجات پیدا کنی باید طناب تو ببری، کوهنورد قصه ما به این ندا اهمیت نمیده و فکر می کنه توهم داره و دوباره از خدا کمک میخواد و تا سه بار این ندا میاد که « طناب تو ببر»

    و خب اون نمیتونه ندای خداوند رو قبول کنه چون منطقش میگه بریدن طناب= سقوط و مرگ

    و البته وقتی قرار باشه ذهن تصمیم بگیره بهترین تصمیم همینه که منتظر نجات از سوی یک انسان بیچاره دیگه ای مثل خودش باشه.

    خلاصه در همون حالت معلق یخ میزنه و میمیره

    صبح که هوا صاف میشه یک گروه کوهنوردی مردی رو میبینند که در فاصله نیم متری از زمین معلقه و یخ زده و مرده و همه تعجب میکنند که چرا طنابشو نبریده

    این قصه تکراری همه ماست که حتی به کمک خدا و ندای درونمون هم گوش نمی کنیم.

    واقعا ما از ذهنمون چه خیری دیدیم که اینقدر گوش به فرمان اونیم؟!!!!

    واقعا از تکرار این همه اشتباه و شرک و تردید در توکل و اعتماد به خداوند خسته نشدیم؟

    « ای کم ایمانان چرا ترسانید؟»

    « باز ایستید و بدانید که من خدایم»

    آخه به کجا چنین شتابان و هراسان ؟

    مگه ما دنبال آرامش نیستیم ؟مگه امنیت و رفاه نمیخوایم؟ مگه ثروت و خوشبختی و نعمت نمیخوایم؟

    اینارو کجا داری جستجو میکنی ؟

    قراره کی به دادت برسه؟

    قراره کی دستتو بگیره ؟

    قراره نعمت و روزیتو از کی و کجا بگیری؟

    قراره کدوم دست بیاد دست تو بگیره؟

    چرا فکر می کنیم قراره یکی بیاد و زندگی مارو تکون بده و بهتر کنه؟

    عجیبه که خیلی هم از این همه تلاش مذبوحانه مون راضی ایم!!!!!

    باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1280 روز

      سلام و درود سید حبیب جان

      سید جان کلی با کامنتت حال کردم. این جملت رو باید با طلا نوشت …واقعا ما از ذهنمون چه خیری دیدیم که اینقدر گوش به فرمان اونیم؟!!!!

      وقتی به این سوال فکر کردم دیدم همه چیز بر میگرده به باورهایی که در ما ساختن! چقدر این جمله را شنیدیم که خدا مگه عقل بهت نداده؟! ولی هیچکی نگفت ببین دلت چی میگه؟ هیچکی نگفت ببین حست چی میگه؟و بدتر از آن ما رو نهی کردن؛ ما رو ترسوندن از اینکه با دلمون تصمیم بگیریم! ما رو ترسوندن از اینکه احساسمون رو بیان کنیم. و نتیجه اش هم مشخصه!

      در این روز عاشورا و این لحظات اولیه صبح نیومده بودم راجع به کامنتت حرف بزنم! اومدم بگم هدایت شدم به کامنت های شما و همسرتون (دو فرشته بهشتی) که برای هم نوشتید. سید جان بی اختیار اشک ریختم و الانم اشکم سرازیر شد. خدا رو شکر بابت وجودتان؛ خدا رو شکر بابت رفاقتتان؛ خدا رو شکر بابت عشقتان.

      چقدر شما ها الگوهای خوبی هستید مثل استاد و مریم جان در زمینه روابط. چقدر دوستانی که در روابط مشکل دارند می تونند شما ها رو الگوی خودشون قرار بدن. چقدر لذت بخشه دو نفر بعد سالها زندگی به نقطه ای برسند که سراسر کلامشان توحید باشه و عشق. چقدر شماها الگوهای متفاوت و مناسبی هستید بر خلاف اکثر روابط همسن و سالهاتون در جامعه! و چه سعادتی از این بالاتر که هر دو به این سایت الهی وصل شدید و دائم دارید روی خودتون کار میکنید و رشد میکنید.

      ممنون که هستید سید جان؛ ممنون که هستید بانو جان. ممنون که برای هم کامنت میزارین؛ ممنون که جواب کامنت های همدیگرو میدین و با ما به اشتراک میذارین و نمیذارین بین خودتون بمونه! ممنون بابت ابراز عشقتون بانو که میتونه برای سید حبیب از سوخت اتم قویتر باشه.ممنون سید جان که یادت مونده همسرت چه باری رو دوشش گذاشته و پا به پات تا اینجا اومده!ممنونم …

      الهی نور به زندگیتون بباره؛ الهی خیر و برکت زندگیتونو نتونین بشمارین؛ الهی خداوند مهمان لحظه هاتون باشه…یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2074 روز

        سلام بر شیرخدا

        اسدالله مهربان

        قربون اون قلب عاشق و رئوفت که هرجا سیگنال عشق ببینه به تپش میفته و متلاطم میشه.

        خدا در قلب های مهربانه در قلب های عاشقه اصلا خدا خود عشقه و عشق نیمی از ساختار خدا(و نیمه دیگر آگاهی)

        در لحظه حضور در این عالم ما عشق مطلق بودیم (و قبل از اون ما بخشی از خدا بودیم که خداوند نیمه آگاهی رو از وجود ما جدا کرد ) تا ماموریت مونو روی این زمین در کسب آگاهی تجربه کنیم.

        نباید اصل و اصالت مونو فراموش کنیم که بعد از این تکامل دوباره به خدا ملحق خواهیم شد،

        ان لله و انا الیه راجعون

        سپاسگزارم از توجهتون به این بخش از وجود خداوند

        براتون اجابت همه اون دعاهای خوب رو خواهانم و البته مطمئن هستم که لایق بهترین های خداوند هستید.

        سراسر عشق باشید و آگاهی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          اسداله زرگوشی گفته:
          مدت عضویت: 1280 روز

          سلام و درود خداوند برحبیب خدا و بانوی محترمش

          برادر عزیزم سید حبیب جان فرکانس کلامتون بقدر بالاست که من برای جوابی در خور و شئنتان ،واژه ای رو سراغ ندارم!

          مجبورم واژه ها رو عاریه بگیرم شاید بتوانم جوابت رو بی پاسخ نگذارم.به قول سید علی خوشدل” با اینکه کیلومترها از هم فاصله داریم، اما گرمای قلبمون به هم میرسه!” و من این احساس پاک و روح لطیف رو در آغوش گرفتم و غرق این احساس خوب شدم. ممنونم ازتون.ممنونم بابت دعاهای قشنگتون. کلی درس یاد گرفتم ازتون؛ واژه هاتون انگار شعر بودن؛ خدا رو میشد لابه لاشون احساس کرد. جنس این کلام خیلی فرق میکنه و فرکانسش خدائیه! فقط میتونم تحسینتون کنم و به احترامتون و به افتخارتون از جایم برخیزم و کفه مرتبی براتون بزنم. از طرف من به همسر عزیزتون سلام برسونید و پوزش مرا پذیرا باشید از اینکه نتونستم کامنت های دیگر شما و همسرتان رو پاسخ بدم. باید چندین بار بخونم تا بتوانم درک کنم و بیاموزم ازتون.

          روی ماهتو از دور میبوسم سید جان که نور خداوند بر آن تابیده شده. خدا رو شکر بابت وجود نازنینتون. خدا رو شکر بابت قلب های مهربونتون. خدا رو شکر بابت معرفت و عنایتی که خداوند بهتون بخشیده. از خدا میخواهم هر لحظه زندگیتون عشق باشد و عشق باشد و عشق.یا حق

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1837 روز

        هزاران درود به شما برادر بزرگوارم

        لطفی که در کامنت تون جاری بود در قلبمون روان شد و لبخندی عمیق رو به دلمون نشوند…

        بنازم این خداوند مهربانم را که چنین قلبهای رقیق و زلالی رو در مسیر این راه سبز توحید قرار میده که مثل امروز بشه روزی من و سیدحبیب جان تا خداوند الرحم الرحمین با زبان نشانه از طرف یک برادر بزرگوار , واضح و دلنشین بفرماید:

        «ما رو ترسوندن از اینکه با دلمون تصمیم بگیریم! ما رو ترسوندن از اینکه احساسمون رو بیان کنیم.»

        سپاسگزارم از توجه تون به کامنتهامون.

        ممنونم که این همه احساس پاکتون رو خالصانه با ما به اشتراک میزارید.

        ممنونم که لطف میکنید و برامون مینویسید.

        ممنونم که زلالید…

        ممنونم که با قلب پاکتون برامون نابترین دعاها رو به عرش فرستادین…

        الهی این اجابت این دعاهای زیبا رو هزاران برابر در زندگیت ببینید و تجربه کنید و لذت ببرید…

        و امیدوارم در کنار همسر نازنین و دختر زیباروتون بهترین تجربه های این عالم رو بچشید و شیرین کام باشید…

        سراسر در عشق و نور الهی باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1837 روز

      سلامی پر از نور خدا تقدیم به اقای سید حبیب عزیز

      خوب درک میکنم این قسمت از کامنت زیباتونو

      ««خیلی عشق میکنم با فایل های توحیدی

      انگار دلم نمیخواد غیر توحید کلام دیگه ای بگم و بشنوم چرا که اینقدر از شرک و غیرپرستی به تنگ آمدم که چون کودکی مادر گم کرده ، با وجودی پر اضطراب و ناله و پر از درد گم شدن، مدام به دنبال حق و به دنبال خالقم میگردم»»

      به قول جناب سنایی:

      با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست

      یا رضای دوست باید ، یا هوای خویشتن…

      حق داری از شرک و غیر پرستی به تنگ بیای چون دستآوردی جز خواری و نابودی عزت نفس و در انتها دست خالی موندن نداره…

      برات بینهایت خوشحالم که دلت رو یکدله کردی و نتایج بی‌نظیر رو یکی پس از دیگری دریافت میکنی…

      چرا که خداوند قولش حقه

      و هرگز خلف وعده نمیکنه..

      جناب ابوسعید ابوالخیر میفرماید:

      در درگه ما دوستی یک دله کن

      هر چیز که غیرماست آنرا یله کن

      یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

      گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن

      واقعا با کریمان کارها دشوار نیست….

      برات بهترین نتایج رو میخوام چون لایقشی حبیب خدا…

      و سپاسگزارم به خاطر خط به خط کامنت قشنگت که بوی خدا میداد سیدجانم..

      سراسر غرق نور و عشق الهی باشی :*

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      ستاره حیدری گفته:
      مدت عضویت: 782 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربان

      سلام خدمت سید بزرگوار و همسر عزیزتون وجیهه بانو که کلام خدا و حس خدایی جاری تو کلامتون من کامنتای شما رو میخوندم کامنت همسر عزیزتون هم میخوندم خیلی عالی و خوب روی خودتون کار کردین تازگی فهمیدم وجیهه جان همسرتون هستن من خیلی خیلی ارتباط عالی و خوبتون رو بعد سالها زندگی تحسین میکنم و ازش برای زندگیم الگو میگیریم این نعمت بزرگی هست که هردوتون در این بهشت زیبای خدا حضور دارین و احساسات عالی تون رو ما در میون میذارین براتون بهترین بهترین احساس ها و حال خوب رو آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1074 روز

      سلام آقای حافظان

      خدا حفظتون کنه با این کامنت زیبایی که نوشتید ترکیب سه فایل استاد با همدیگر همراه با استفاده از اشعار زیبا و متناسب با نقاشی فوق العاده رو در ذهن خواننده ترسیم می‌کنه که زیباییش بی‌نهایت است و جمله آخرش ،«باشد که رستگار شویم انشاالله،» امضای پایه نقاشی است چقدر خوب شاگردی کردید برای استاد که به این زیبایی این فایل‌ها رو ترسیم کردید بهتون تبریک می‌گم و تحسینتون می‌کنم . دعاتون در حق همگی ما مستجاب انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    حسن زنگنه گفته:
    مدت عضویت: 1404 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    استاد سلام به زیبای همان باران که نشان مان دادی و سلام به خاله مریم قشنگ زیبا

    استاد ممنونم ازت برای این فایل و میدونم این هدایت پرودگارم است که من هدایت کرد به این فایل این فایل قلب روح من صیقل داد چقدر از شنیدن این فایل درهای از احساس خوب آگاهی بر روی من باز شد از خدای خودم سپاگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم که دو عزیز از جنس زیبای از جنس قشنگی سر راه من قرار داد

    استاد چقدر ابن جمله دوست داشتم که خداوند به مادر موسی میگه ما موسی را بیشتر از تو دوست داریم این بهم احساس قدرت میدهد این احساس این به من میده کسی است که من بیشتر از خودم بیشتر از هر کسی در زندگیم بیشتر دوست داره و قدرت این داره من هدایت کنه قدرت ابن داره من خلق کن زندگی شرایط زیبای قرار بده که افراد و عزیزانی همچون استاد عزیزم و استاد عزیزم خاله مریم در زندگی من باشه و این جهان چقدر زیبای داره و ابن خدای من چقدر زیباست این چنین زیبای خلق کرد استاد ابن نوشته ای که من دارم می‌نویسم شما من نمیشناسی من تا به حالا ندیدی اما خدا جوری ابن دنیا با نظم نظام به وجود آورده کسی که تو آمریکا از زیبای صحبت می‌کنه از زیبای میگه من که تو ایران هستم میتونم ببینم بشنوم و درک کنم و در مداری قرار بگیریم که این مطالب درک کنم ابن جهان پر از شگفتی زیبایی ست این همه زیبای که در جهان وجود داره فقط صاحب حق خودش می‌دونه که خودش از ابن زیبای ها چقدر زیباتر است که جهان به این زیبای به ابن شگفتی خلق کرد قبلا که من در مدار نبود من در مسیر این آگاهی نبودم

    مثل همه مردم بلند میشدم کار انجام میدادم و زندگی سپری می‌شد و همیشه گله شکایت غر

    اما از زمانی که خداوند من هدایت کرد استادی و پیام رسانی برای ما فرستاد آره پیام رسان حتما نباید این که شما شکل خاص ظاهر خاص یا معجزه با نمی‌دونم دریا بشکافید تا من به کلام شما ایمان پیدا کنم شما قلب روح من را از سیاهی از از آلودگی پاک کردی من به منبع وصل کردی من با خودم با خدای خودم آشنا کردی من با نور با منبعی آشنا کردی که بوده فقط برای ذهن محدود من قابل درک نبود من نیفهیدم من متوجه نبودم که بابا قدرتی است انرژی است تو هر جور صداش میخوای بکنی صدا کن اما باقلبت درکش کن و شما ابن کار برای ما انجام دادی

    من چند وقت پیش به یک تضاد خیلی بدی بر خوردم تمام راه ها تمام شرایط همه همه چیز برای من بسته شده بود هیچ راهی نداشتم و ذهنم راه به هیچ جا نمیبرد شب بود رفتم تو پارک تو یک جای تاریک تنهایی نشینم و شروع کردم به صحبت کردن اولین کلامی که به زبان آوردم گفت من تسلیم امر تو هستم من تسلیم امر تو هستم و از هر خیری از تو به من برسه من فقیرم ساعت ها باهاش صحبت کردم استاد و نه ابن بشینم از مشکلات بگم نه به هیچ عنوان فقط داشتم از خدای خودم درخواست میکردم و کمک میخواستم و ذهنم فقط معطوف به ابن میکردم که قدرت خداست قدرت خداست بعد رفتم خونه بعد یک ساعت شروع به سپاگزاری کردم شروع کردم به نوشتن استاد به خدای خدا قسم به بزرگی عظمتش صدای درون من به من الهام شد به من گفت ما این تضاد هارو برای ابن به وجود میاریم که تو به خواست های برسی بیاد بیار آنچه در گذشت تو به تضاد بر خوردی و خدواند به تو از دل همان تضاد رحمت نعمت داد اصلا ابن به من الهام شد خدایا من از خودم بیخود شدم انگار دنیا به یک باره برای من از تاریکی به روشنایی روز تبدیل شد غرق در شادی شعف شدم انگار جواب تمام سوال ها تمام آنچه میخواستم به من داد بود نیروی در دلم زنده شد شجاعت قدرت در من بیدار. شد شروع کردم نوشتن هی می‌نوشتم هی ادامه میدادم بعد به هر تضادی من بر میخوردم قبلا بعد من یادم می افتاد آه آره من اون مشکل داشتم بعد اونجوری شد بعد حل شد استاد من از نظر حافظه بسیار حافظه قدرتمندی دارم یعنی میتونم بگم 10 سال پیش از من سوال بشه میتونم بگم چه روزی با می بودم ساعت چند چه کاری انجام دادم نمی‌دونم چرا ابن حافظه من آنقدر قوی بگذریم هر چی فکر میکردم می‌دیدم بابا این تضاد ها این اتفاقات هر چی بود برای من همه همه خیر بود من تا به حال تو زندگیم یادم نمیاد به مشکلی بر خورده باشم برای من بد بوده باشه حال با فرداش با شاید هم چندین ماه بعد بخاطر اون تضاد اون مشکل من به مسیر به جریانی هدایت شدم که برای من خیر بود خلاصه من اون شب تا صبح از خوشحالی خوابم نمی‌برد حالا حساب کن چند تا مشکل با هم جوری که اگر خدا کمک نمی‌کرد خدا میدونست چجوری شاید از پا در میمودم نه یک دونه چند تا همزمان خلاصه من هی می‌نوشتم تا ساعت می‌نوشتم بعد ذهن من بیشتر بیشتر داشت می‌پذیرفت بله درست تا جای که حتی نوشتن من چیزهای دیگه هم می‌نوشتم درک آگاهی من به کل تغییر کرد بود دیگه داشتم از خداوند برای این مشکلات برای این تضادها برای این اتفاقات داشتم سپاگزاری میکردم سپاگزاری میگفتم خدایا شکرت برای این مشکلات خدایا ممنونم ازت برای این تضادها ساعت فکر کنم نزدیک 6صبح بود خواب برد ساعت 10, از خواب بلند شدم اصلا انگار آدم دیگه شدم کس دیگه شدم بعد جالب استاد درون قلبم آرام شده بود دیگه نگران نبودم ترس نداشتم دیگه انگاری یک چیزی درون قلب من به من می‌گفت همه چیز درست میشه و واقعا هم این اتفاق رخ داد استاد همه ویر خودش درست میشد اون زنک میزد اون کار انجام میداد اصلا همه همه چیز درست میشد خدایا شکرت خدایا شکرت بعد از اون جریان این باور این قدرت درون من بیشتر بیشتر بیشتر میشد تا این فایل شما زحمت کشیدید واقعا این میگه نترس نگران نباش خدا بیشتر از تو موسی دوست داره من همین چند وقت پیش این به تمام معنا تجربه کردم البته آنقدر از ابن شرایط برای من رخ داد

    دوباره یادم سه سال پیش بود به خاطر یک تضاد یک چیزی در کسب کارم با یک شخصی بر خورده بودم خیلی عصبانی شده بودم یک شب بود با کلی بحث درگیری داشتیم صبح فرداش جمعه بود برای رفتم تو کارخانه گفتم بزار خودم تنهایی کار کنم هم از ذهنم بره ابن مسأله هم کاری که خیلی دوستش دارم و وقتی این مار انجام میدم همه چیز از ذهن من بیرون می‌ره صبح بود من رفتم دستگاه کمپرسور اسکرو باد که دوتا مخزن داشت یمی پانصد یکی هزار لیتری روشن کنم و پر بشه این دستگاه در هر دقیقه 10بار باد میدهد استاد زمانی که داشتم دستگاه روشن میکردم صدای به من الهام شد بهم گفت روشن کن برو جلو در در هم باز بزار با همین صدا من هم بخاطر شب قبلش اصلا تو حال خودم نبودم اما هر وقت الهامی به من میشه سریع انجام میدم تو کسری از ثانیه چون ابن الهامات آنقدر قدرتش زیاد احساس من تغییر می‌کنه اصلا خود به خود انجام میدم مقاومت نمیکنم با مقاومتی نمتونم بکنم خلاصه انجام دادم بعد رفتم در سوله باز کردم فاصله در تا دستگاه پنجاه متر بود بعد تلفن من زنگ خورد دوباره با یک شخصی درباره شب گذشت زنگ زد بود شروع کردم صبحت کردن بعد سه یا چهار دقیقه کمتر نفهمیدم چی شد فقط سالن پر از غبار شد نفعیدم همه جا گرد خاک گرفت تنها کاری کردم برق اصلی کنار بود زدم رفت بیرون نشستم بعد دیدم همسایه های مه داشتم بدو بدو به سمت من میامدن آب میدادن به من زمان کرونا بود من نمی‌خواستم بخورم میترسیدم دهنی باشه بعد به زور بهم میدادن بعد از یک ربع بیست دقیقه کلی آدم جمع شده بود رفتم برق زدم هوا کش روش کردم گرد غبار رفته بود بیرون بعد صحنه که دیدم مخزن هزار لیتری هوا 600 کیلو وزن داشت عین یک کاغذ رو زمین پخش شده بود دیوار شیش متری 20سانت بخاطر فشار هوا جابجا شده بود بیست سانت تمام شیشه های سالن خورد شده بود اگر خدا هدایتم نمیکرد اگر الهام خدا انجام نمی‌دادم در هم باز نمیکردم اون فشار هوا در سوله پنج متر ارتفاع می‌کند از جاش این صحنه دیدم بعد متوجه شدم که اون الهام برای چی بود نشسته بودم داشتم می‌خندیدم میگفتم خدایا تو چقدر مهربانی تو چقدر مهربانی من اینجوری از خطر آگاهم کردی خدایا سپاگزارم بعد همسایه میمودن تو میدیدن من میخندم میگفتن موج انفجار گرفتش بخاطر همین شوک شد داره می‌خنده داشتم می‌شنیدم اما آنقدر آنقدر محو هدایت خدا بودم داشتم خدارو شکر میکردم چجوری من هدایت کرد که اصلا برام مهم نبود چی شده چقدر خسارت زده چه اتفاقی افتاد برام مهم نبود بعد همسایه ها زنگ زد بودن خونه گفت بودن اینجوری شده اومدن دیدن من میخندم هی میگفتن بیا بریم عکس بنداز از سرت فکر میکردم مغز تکون خورد حالا با اینکه من جلوی در بودم چقدر ترکش فلزات من رد کرد بود افتاد بود تو خیابان هم هیچ کدامش که ای غباری غباری روی صورت من نشسته بود هر وقت توی یک مسأله یک شرایطی به ظاهر بد بر میخورم ابن همیشه بهش فکر میکنم میگم خدای که من آگاه کرد از خطر حتی غباری روی صورت من نشست این خدا تو تمام عرصه زندگی من من هدایت می‌کنه من از معرض خطر جانی هدایت کرد کجای پسر به چی فکر می‌کنی به خودم میگم تا این چند وقت پیش که دوباره مسله دیگه برام پیش اومد اصلا بادر من ذهنیت من تغییر داد الان هر اتفاقی میفته که مثلا ظاهر بد میشه میگم آهان این چیه حسن این تضاد تضاد برای چی اومده میگم خیر برکت نمعت میگم از کجا اومده از جانب شخص خدا بعد شکر میکنم چند روز پیش برای کارمان از یک شرکت نمد می‌خریدم بعد به یک سری مشکلات بر خوردیم دیگه باهاشون کار نکریدم بعد دوباره این باور که هر تضادی یک خیریتی است تو ذهنم دوباره مرور میکردم استاد فکنم. دو روز بعد یکی از دوستان زنگ زد تو راستی از من نمد میخواستی حالا من به این اصلا نگفتم بود داشتم با تلفن با یکی از دوستام صحبت میکردم به اون می‌گفتم چون حوضه فعالیت اون بود بعد خدا چجوری تو دل این این فکر انداخت بود که من نمد می‌خوام بعد جای رفت بود تو اصفهان هدایتی خدا هدایتش کرد بود بود و برای من نمد پیدا کرد بود آنقدر راحت این اتفاق افتاد بعد همان شرکت به من نمد میداد یک محصول جدید تولید کرده بودن گفت آقا زنگنه ابن محصول هم تولید کردیم اگر مشتری داری بهت بدم بفروش اصلا درهای نعمت دیگه به همین راحتی برای من باز شد خدایا شکرت خدایا شکرت

    اما بعضی وقت ها فراموش میکنم یادم میره زمانی که همه چیز خوب است یادم میره من کسی دارم که هر روز باید ازش ممنونم باشم برای جسم سلامتی برای تم سالم خانواده شغل بیزنس چیزهای که دارم ابن همه نعمت که در زندگی من در جریان است برای این بینهایت باید ازش سپاگزار باشم هر روز شکر کنم یک استادی دارم اسمش عباسمنش است عاشقانه داره به ما یاد میدهد چجوری بنده خوبی باشم برای تو ابن همه اساطیر طلاب نمی‌دونم فیلسوف اینای که ادعا دارند ما فعلانیم ما بهمانیم اومده به من داره یاد میده شرک نداشته باشم مادر من که خیلی خیلی مذهبی است سل عاشورا به قول خودش خندبن حرام می‌دونه نمیدونه دقیقا شرک چیه حالا خورده نمی‌گیرم اما خدایا تو من هدایت کردی تو من به مسیر درست تو من به کسی به شخصی هدایت کردی میگه به غیر خدا رو هیچ کس حساب باز نکن اگر باز کردی دهنت آسفالت بله من دهنم آسفالت شد چرا چون شرک داشتم آدمی تو زندگی خودم بزرگش کردم آدمی تو زندگی خودم قدرت بهش دادم ابن فعلانی با فعلانی در رابطه است این خیلی قدرت داره چنان چک لگد خوردم چنان خوردم فهمیدم قدرت خداست مطلق خداست اینا کی هستن اینا چیکارن و چقدر شرایط زندگی من تغییر کرد هر جا رو خدا حساب باز کردم بهم عزت داد اعتبار داد پول داد نعمت داد هر جا شرک داشتم سرویس شدم چرا چون رفتم رو آدمها حساب باز کردم

    یادم زمانی که میخواستم مغازه بزنم یکی از آرزوهای بزرگم بود همه به من میگفتن ابن کار نکن تو پشتبان نداری تو سرمایه نداری بمی از عزیزانم برادر بزرگترم اومد بهم گفت که جای پدرم است و حق پدری به گردنم داره و احترام زیادی براش قائل هستم گفت اگر بری چکت برگشت بخوره من نمیام درست کنم برات بعد برگشت گفتم خان داداش گرفتم چکم برگشت خورد مدیون زن بچه هاتی حتی یک قدم برای من برداری حتی زنگ بزنی بعد گفتم من تیکم به خداست اون خودش می‌دونه هدایت می‌کنه و من مبلغ یک میلیارد هفتصد میلیون چک برگشت خورد به خدای خدا حتی به خانواده به هیچ کس نگفتم من این مشکل برام پیش اومده هنوزم نگفتم چون من رو خدا حساب باز کرد بودم و آنقدر راحت من هدایت کرد در زمانی که بدهی داشتم حتی نه از اعتبار کم شد بلکه عزت احترام بیشتری هم بدست آوردن گفتن ابن که پول مارو پس داد خیلی هاشون با من بیشتر از قبل کار میکردن تازه جنس میدادن بعد خودم رنگ میزدم میگفتم بابا حسابم زیاد شد بیا حساب کتاب کنیم بیشتر نشه زنگ میزدم خودم می‌گفتن باش حالا میام کی زمانی که من تمام بدهی هارو دادم زمانی که اون اتفاقات برام رخ داد استاد آنقدر حرف دارم بزنم آنقدر شرک داشتم کتک خوردم از ابن جهان هر جا هرجا روی خودش حساب باز کردم تو ناز نعمت احترام من به مقصد رسانده من را خیلی دارم احساساتی میشم آخ من خودم که هیچ نسل آینده من صبخ تا شب سپاگزاری کنه بازم یک دهم نعمت خدارو نمیتونم شکر بجا بیارم من یک همچین خدای دارم فراموش میکنم خدایا سپاگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم شکرت خدایا ممنونم ازت سپاسگزارم بینهایت سپاسگزارم استاپ ازت ممنونم ازت بینهایت ازت سپاگزارم برای این شعر برای ابن فایل که عرضه کردی ازت ممنونم اصلا تمام تلاش خودم دارم میکنم به دستاوردهای بزرگی برسم که خیلی رسیدم بهش واقعا کارهای بزرگی انجام دادم و افتخارم این من شاگرد استاد عباسمنش هستم به خودم می بالم که شاگردات هستم البته اگر من به شاگردی قبول کنی اگر هم قبول نکنی بازم میگم میخواد چیزی به من یاد بهم بده لی صبرانه منتظر لحظه ای هستم که ویدیو تصویری برات از دستاوردهام بفرستم تا ببینی چه شاگردی تربیت کردی دوستان دارم همه شما همه خاله مریم عزیزم که خیلی زحمت می‌کشه ازتون ممنونم

    شما رو به عزیزم که صاحب و فرمانروایی زمین آسمان است میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1954 روز

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت که دوستمون داری هممون رو

      سلام برادر عزیزم

      سلام حسن جانم

      سلام ای دوست خوبم

      اگر هزاران بار هم خداروشکر کنم باز هم‌کمه

      تحسینت میکنم حسن عزیز

      چقدر از خواندن کامنتت لذت بردم و اشک ریختم

      اونجایی که نوشته بودی خدا بهت گفته که درب رو باز بذار و بعد اون اتفاق افتاد برات و شما داشتی میخندیدی از لطفی که خدا بهت داشته و کمکمت کرده و زنده نگهت داشته و بهت الهام کرده

      به شدت منتظر دیدن فایل نتایج خوبت هستم حسن عزیز بهت تبریک میگم

      امیدوارم قلبت و قلبمون باز بشه از سپاسگزاری های عمیق و شادی فراوان

      به امید الله مهربان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسن زنگنه گفته:
        مدت عضویت: 1404 روز

        سلام به عزیز دلم آقا جواد ممنونم ازت سپاسگزارم ازت بابت لطف مهربانیت ممنونم که آنقدر با عشق برام کامنت گذاشتی ممنونم امیدوارم شما و همه عزیزان همه راه استاد به نتایج عالی برسند به خدای احد واحد آنقدر حالم خوب از زمانی که استاد ابن فایل گذاشت تمام وجودم پر از شادمانی شده و یاد ابن اتفاق افتاد ممنونم آقا جواد ممنونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2207 روز

    توحید عملی قسمت. 9

    درود و سلام خدمت دو عزیز بزرگوارم استادعباسمنش پر آوازه و خانم شایسته ی عزیز دلم.

    و سلام به همسفرهای این کشتی گوهرنشان که هم چون الماس شفاف و درخشان و نورانی هستید

    اینجا بیوگرافی خانم پروین اعتصامی رو نوشتم که بیشتر با او آشنا شویم و خواستم از استاد عزیزم تشکر و قدردانی کنم بابت شناسایی ابیات قانون جهان هستی با قصیده سرای نابغه ایران و تطبیق این آثار با کتاب قرآن با توجه به قوانین جهان هستی .. هر چند پیش از این استاد عزیزم یک قصیده ی دیگری از خانم پروین اعتصامی را در فایل های گذشته بنام مفهوم الخیر و ما فی وقع توضیح داده بودند و اونجا بود که من معنای واقعی الخیر و ما فی وقع رو درک کرده بودم و چقدر اشک ریختم هر چند الان هم در همون حال و احساس هستم

    و حالا در این قسمت معنا و مفهوم توحید در عمل و الهام و شهود هدایت الهی و یکتا پرست بودن رو با داستان مادر موسی و قبل ترش با داستان نمرود که کاملا در تضاد است این دو رو مقایسه کرده .. که قوانین جهان هستی در دو بعد و دو قطب منفی و مثبت بودن رو کاملا به وضوح و به روشنی توضیح داده که انسان بخاطر افکار و فرکانس هایش که به جهان هستی می فرستد در مداری قرار می گیرد که فرکانس اش رو فرستاده ..

    در واقع خداوند هر دو طفل ( نمرود. و موسی ) رو در پناه خودش به بهترین شکل با معجزاتش پرواند ولی نمرود ادعای خداوندی رو داشت و هیچ قدرتی رو بالاتر از خودش نمی‌دید و ادعای خدایی می کرد که حتی می خواست با خداوند بجنگد بواسطه ی اون برج بلندی که ساخته بود برای نبرد و جنگ با خدایی که او را در کشتی طوفان زده دریا ی متلاطم نجات داده بود و تمام نعمت ها و رحمت های الهی رو نادیده گرفته بود که همان ناشکر بودن رو توضیح میده که دقیقا کفر و ناسپاسی نعمت از کع فت بیرون کند.. و بواسطه ی فرکانس منفی که فرستاده بود با تمام ادعای قدرت و ثروت و غرور کذبش بواسطه ی یک پشه ی ریز از پای درآمد.. پشه‌ای را حکم فرمودم که خیز …خاکش اندر دیدهٔ خودبین بریز

    و در عوض موسی آن طفلی که به دریا و یا رود نیل سپرده شده بود (چقدر جالبه که هم موسی و هم نمرود هر دو از توی آب بسلامت رسیدن به رشد و پیشرفت و بزرگی) در پناه لطف خداوند پروانده شدند .. با اینکه از مادرش در یک مقطع زمانی جدا شده بود خداوند به وعده اش عمل کرد و نوزاد رو به آغوش مادرش برگرداند و حتی مادر موسی هم به خواسته اش رسید .. با اینکه در آن شرایط بحرانی سخت ترین تصمیمی بود که گرفت ولی به وعده ی خداوند اطمینان کرد و این نشان از یک ایمان و یقین عمیق قلبی است که باز هم نشان از ارسال فرکانس خوبی بود که مادر موسی ارسال کرده بود هرچند در طول این مسیر قدم به قدم مسیرش بمرور روشن شده بود و صبر و شکیبایی و صبوری و سکوت مادر موسی رو برای نجات فرزندش میداد یعنی یک اطمینان و ایمان عمیقی به غیب داشت که بعدش فرزندش رو در آغوش کشید و نوزادش فقط از سینه مادرش بعنوان دایه شیر خورد .. نیست بازی کار حق، خود را مباز …آنچه بردیم از تو، باز آریم باز

    واقعا خداوند از بی نهایت طریق انسان رو به اهداف و خواسته هایش می رساند

    در واقع خدای بخشنده و مهربان همه ی صفات نیکو را در کنار عدل و عدالت و لطف و مهربانی و عشق مطلق و غیره را با هم داراست که حتی به مادر موسی میگه. و چقدر زیبا این قسمت رو در قصیده اش بیان کرده..

    در تو، تنها عشق و مهر مادری است …شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است

    واقعا اشکم در اومد..

    که در ادامه موسی در قصر فرعون در ناز و نعمت بزرگ شد و حتی درس خواند و اینطور که گفته شده در زمان خودش مهندس ساخت و ساز بوده و همچنین تعلیم و تربیت فنون جنگی را هم یاد گرفته بود و تنومند و هیکل ورزشی داشت ( مثل الانع استاد عزیزمون). خدا رو شکرت

    استاد جان .امروز چقدر این قسمت برام درس داشت که البته باید چندین بار این فایل توحیدی رو ببینم . (اینقدر که حواسم. به اون جاده ی زیبا و سرسبز و باران رحمت الهی بود و لباس قرمز و شاد استاد و ماشین و داخل ماشین و رانندگی خانم شایسته پرت شده بود) همش داشتم به زیبایی های این فایل نگاه می کردم حتی اون ماشین قرمز رنگی که دقیقا شبیه همین تراک خودمون بودکه در کنار شما بود توجه ام جلب شده بود خدایا شکرت

    در ادامه ی داستان..

    . با اینکه موسی شخصی رو کشته بود بخاطر ظلمی که در شهر وجود داشت (البته من فیلم ده فرمان رو دیدم که هم بخاطر نامزدش و هم بخاطر اون پیر زنی که زیر چرخ افتاده بود که گویا آن پیر زن مادرش بود که بعداً فهمید اون قتل رو انجام داده بود ) و بعدش توسط پسر فرعون که همان برادر ناتنی اش بخاطر تصرف قدرت و تاج و تخت پدر او را از شهر بیرون کرد و بدون هیچ آب و غذایی و پوششی در بیابان داغ رها کردند که بمیره .. اینجا هم خداوند دوباره لطف و مهربانی اش رو به موسی نشان داد .. که البته بازم بخاطر آن فرکانسی که ارسال کرده بود و از همه چی به خداوندی پناه برد که فقط چشم کمک به او دوخته بود . و گفت .. رب آنی لما انزلت الی من الخیر فقیر

    خدایا پروردگارا ؛؛ به هر خیر و نیکویی و نیکی که از جانب تو بر من فهرستی فقیرم

    چقدر خانم اعتصامی رو تحسین کردم بخاطر اون نوع تفکرشون که دقیقا بر خلاف جامعه حرکت کردند و چقدر خوب قوانین رو درک کرده بودند و چقدر زیبا زیبا داستان های قرآن را با درک و آگاهی و شناخت از قوانین جهان هستی به زیبایی در قصیده هاشون گنجانیده بودند

    ما که دشمن را چنین میپروریم …دوستان را از نظر، چون میبریم

    آنکه با نمرود، این احسان کند …ظلم، کی با موسیِ عمران کند

    این سخن، پروین، نه از روی هوی ست …هر کجا نوری است، ز انوار خداست

    دقیقا بیت آخر این قانون رو داره میگه .. احساس خوب نسبت به توحید و یکتا پرستی و الله مهربان و ایمان و یقین و اطمینان به وعده های الهی. صبوری برای رسیدن به هدف مساویست با == نتایج و اتفاقات و شرایط و موقعیت های خوب و عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  4. -
    سمیه پیروز گفته:
    مدت عضویت: 2107 روز

    سلام سلام به استاد قشنگم سلام به استاد با معرفتم سلام به استاد عزیزدلم که هر روز خضوع و خشوع بیشتری نسبت به رب الکریم همون عشق اول و آخر نشون میده

    سلام به مریم عزیز و مهربونم عزیز دل استاد

    استاد چقدر چقدر قشنگ حرف زدید یعنی داستان به رود انداختن حضرت موسی منو همیشه و همیشه یاد دو تا فایل بسیار توحیدی شما میندازه یک رابطه ما با انرژی که خدا نامیده می‌شود و دوم فایل رفتن شما به آمریکا که خدا هر لحظه و هر ثانیه توی این دو فایل داره جلوه گری میکنه

    استاد اون خانمی که شما رو دعوت‌ کردبه آمریکا آیا اون خود خدا نبود؟؟ آیا شما بنده ی موحد خدا در حالی که نه زبان بلد بودید در حالی که هیچ کسی رو آمریکا نداشتید با ایمان تمام توی صف نایستادید؟؟ خدایا تو گفتی تا تحف و لا تحزن آن الله معناااا

    آیا خدا جواب ایمان شما نبود؟؟ چقدر من با این فایل اشک شوق ریختم چقدر خدا با من حرف زد!!!

    استاد قشنگم رابطه ما با انرژی که خدا نامیده شده اون فایل که فرمودید همه چیز خداست خدا پشه است آب است خاک است همه چیز است و من خودم همه را درک میکردم که خدایا تو همه کس منی تو در زمستان اتاق من شدی تو دوست من شدی تو عشق من شدی تو بخاری اتاقم شدی تو پتو شدی بالشت شدی تو همدم من شدی تو نان سفره ی من شدی خدایا عشق اول و آخر من، تو همه چیزی

    تو در داستان توحیدی پروین گفتی ما دستور دادیم که رود برای موسی گهواره شود آخ خدای من تو خود رودی تمام زندگی من، تو رود نیلی تو خود منی تو خون رگهای منی تو انگشتان منی موقع نوشتن این حروف تو گوشی منی تو استاد منی که به اسم استاد عباسمنش جلوه گری میکنی تو باران روی شیشه ی ماشین استادی تو نم نم بارانی تو سبزی جاده هستی تو امنیت توی فایل توحیدی 9 استادم هستی تو اینترنت هستی که وقتی استادم از آمریکا فایل میذارن من در ایران میبینم تو نور دیده ی منی خدایا تو همه چیزی…. چطور به تو شک کنم چطور به تو که خیر هستی شک کنم که نکنه منو فراموش کردی منی که خودت هستم

    خدایا اما من خسته ام از این دوئیت من خسته ام دور بودن از تو من وحدت میخوام من دلم میخواد مث آیه های قرآن که گفتی ما… با تو یکی بشم و بگم ما، ما، ما، اِنّا… خدایا امروز روز عاشورا بود فهمیدم حسین تو گریه نمیخواد من گریه میخوام که تو رو نشناختم من خودم را نشناختم من به قول استاد با نمرود و فرعون درونم همیشه من من کردم تا از تو چیزی خواستم و دادی سریع فراموشت کردم و گفتم بله من کردم…

    اما همه چیز تو هستی همه کس تو هستی تو قطره ی آبی، تو امام حسینی، حضرت زینب حق داشت که گفت ما رایت الا جمیلا خدایا چقدر توحیدی حرف زدن این بانو، تو خیر مطلقی

    خدایا مث اون بارون قشنگ که ب استادم باریدی هم بر من ببار

    ممنونم استاد ای بزرگترین جلوه ی خداوند روی زمین

    الحمدلله که خدای درونم در این عصر و ثانیه من رو توی این سایت آورده تا ببینم و بشنوم

    الحمدلله الحمدلله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  5. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1869 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    چه صبح فوق العاده ای! خدا رو شکر میکنم که امروز منو به اینجا هدایت کرد و میتونم با عشق کامنت بذارم…این معرکه ست .

    بعضی چیدمان کلمات، مثل یک تابلوی زیبا می‌مانند. گوش دادن یا خواندن آنها همان احساسی را منتقل میکند که دیدن یک تصویر زیبا، و این چیره دستی هنرمند آفریننده ی اثر را اثبات میکند. اینکه یک اثر هنری تا چه حد احساسات زیبایی شناسانه ی ما را درگیر کند.

    به همین خاطر است که دیدن زیبایی های طبیعت، اینقدر راحت ما را به توحید سوق میدهد، چون حقیقتا هیچ هنرمندی، هیچ آفریننده ای، یارای مقابله و رقابت با خالق بی همتا را ندارد و هر تصویری که از دریچه چشم ما وارد بدنمان میشود، توحید را فریاد میزند.

    این شعر خانم پروین اعتصامی یک داستان دلنشین را روایت میکند . چرا دلنشین؟ چون آشناست! با تار و پود و بند بندمان تجربه اش کرده ایم و در واقع، مروریست بر یک تابلوی آشنا و زیبا، مثل یک نقاشی که بارها و بارها عناصر زیبایی شناسانه ی آن را در جاهای دیگر به چشم دیده ایم و زیباییش را تصدیق کرده ایم!

    داستان هدایت موسی و نمرود توسط پروردگار را هر کسی که بچه دارد، با کمی دقت و توجه، بارها در فرایند بزرگ شدن کودک خودش، به نوعی دیگر میبیند و برایش درسی آشناست که مرور میشود.

    نکته جالبی به من یادآوری شد: اگر از صبح تا به شب به خاطر همه جزییات بزرگ شدن فرزندانم نگران هستم، این از شرک من است! چه کار داری که بچه ات صبحانه میخورد یا نمیخورد؟!! نهار را چطور میخورد و …مطالبی که برای جوجه اردک ها هم حل شده است؟!!

    اصلاً این نگرانی برای لحظه لحظه زندگی فرزندانمان، یک باگ و ایراد اساسی ست که میتواند تعادل کشور را به هم بزند! چطور؟ باورمان نمیشود که ما مسئول زندگی فرزند 18 ساله مان نیستیم و او دیگر صغیر نیست که منتظر اکشن ما برای ساختن آینده اش بماند و باید خودش کاری بکند!

    این الگو اگر از سنین پایینتر آویزه ی گوش ما باشد، دیگر، نگران چگونه غذا خوردن،چگونه درس خواندن و چگونه لباس پوشیدنش نیستیم! فردی که بدون دخالت‌های بی‌جای والدین در زندگی بالا بیاید، خود ساخته میشود. ما مسئولیت محدودی در قبال فرزندانمان داریم! محدود!

    نمی‌دانید که یاد آوری همین مفهوم ، چقدر امروز صبح حال مرا خوب کرد، چون طراحی زمانی روز فرزندانم، بزرگترین دغدغه ی من است و قدرت لایزال خداوند بزرگ، نه تنها بزرگترین دلخوشی، که بزرگترین مأمن خود من نیز خواهد بود!

    از این به بعد، هروقت در تربیت و آموزش فرزندانم هم به چالش خوردم، فقط به آسمان نگاه میکنم و دلم قرص تر میشود. بماند که لحظه لحظه متوجه خواهم بود که این نیرو، خود من را نیز تمام و کمال حمایت خواهد کرد!

    شکر ، به خاطر لحظه لحظه بودنت!

    ممنونم استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز…ماندن زیر باران رحمت الهی، گوارای وجودتان!

    خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
    • -
      آیناز حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1533 روز

      سلام آقای بردبار

      من فرزندی ندارم ولی یادم باااااشه هر وقت بچه داشتم تو مدیریت خدا واسه بچم هییییچ دخالتی نکنم اون خودش بیشتر حواسش جمعه بچه من هست و سعی کنم باورهاشو دست نخورده بزارم تا زووود تر به مسیر آگاهی و حضور قلبی برسه

      ممنون و سپاسگزار برای کامنت فوق العاده تون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1869 روز

        سلام دوست عزیزم آیناز جان

        اینکه گفته شده با فرزند و مال و…شما را آزمایش میکنیم، حقیقت دارد. آزمایش از نوع اولاد(!) از سخت ترین هاست. خیلی میخواهد انسان باشی و مسلمان باشی و تو را غرور نگیرد که برای فرزندت جای خدا بنشینی!

        بچه های من به 10 و8 سالگی رسیده اند و به خاطر همین فضولی های بیجایم، هنوز درست غذا نمیخورند، حال آنکه اگر به حال خودشان بودند ، اوضاع خیلی بهتر میشد.

        ممنون از مهر و محبت شما

        خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    آذر عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1177 روز

    به نام خدای وهاب

    سلام میکنم به راهنمایان راه خدااستادهای عزیزم

    خدایا چی بگم که هر چی بگم نمی تونم این احساس خوبی که با شنیدن این فایل دارم رو بیان کنم فقط از وقتی این فایل رو دیدم دارم هر لحظه که تنها میشم اشک می ریزم.

    از وقتی که کامنتها رو هم خوندم مخصوصا کامنت خانم سپیده ی شهریاری رو دیگه رسما دیوانه شدم.

    خدایا اگه شب و روزتا آخر عمرم فقط سپاس گزارنعمتهایت باشم باز نمی تونم حق یک قسمت کوچک از این نعمت ها رو ادا کنم.

    چند روزی هست مرتب ورد زبانم شده خدایا هدایتم کن وبه درستداره هدایتم میکنه وتازه من یک. ذره از اون هدایت ها رو درک کردم.

    باید صدها بار این فایل رو شنید که بتونیم کمی از این فایل رو بفهمیم.

    استاد جان به لطف الله وکمک شما وکامنت های زیبای دوستان،دارم به خدا نزدیک تر میشم. به امید روزی که همه ی ما دلی لطیف و پر از نور خدا رو تجربه کتیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  7. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 822 روز

    به نام خدا

    ردپای 91

    سلام استاد جان و دوستای خوبم

    حرفای استاد باعث شد این بار که به یک تضاد خوردم ،جور دیگه ای به ماجرا نگاه کنم

    تضاد مالی بود پس با باور های تغییر کرده مثل عموم افراد و حتی من قبل

    نگفتم خب طلا بفروشم یا وام بگیرم یا از فلانی قرض کنم

    اولین بار بود که تو این شرایط اولین چیزی که آمد تو ذهنم خب چطوری پول بسازم!

    همیشه پول به اندازه کافی داشتم :)خیلیم آدم با حوصله ای نبودم که بیشتر بخوام

    یا حتی اینطور فکر میکردم بقیه هستن دیگه!

    البته باورام راجب پول خوب بود چون یه بار شنیده بودن بعضیا روزی دنبالشون میره بعضیا هم اونا دنبال روزی

    واس همین میگفتم میرسه !و واقعا می‌رسید! اما باورهای پول ساختنم خوب نبود ،اینکه خودم بخوام مثلا بیشتر از یک مقدار عرفی پول در بیارم!

    اما اینبار رو خودم حساب کردم

    اول یه ایده کار آمد، که استارت زدم اما چون باورهای خوبی نداشتم طبق الگو تکرار شونده سراغ کار های سخت و پرچالش رفتم!

    حالا کوه کندن نیس اما چون به اینترنت بستگی داره ،نت یاری نمیکنه :)

    بعدش یه ایده برد برد به ذهنم رسید

    بعدش یه کار موقت و حالت کارآموزی

    حسم میگه تو لحظه مهمی از زندگیم قرار دارم و این روند به جاهای خوبی میرسه

    و در نهایت الخیر فی ما وقع

    انقدر فایلهای استاد گوش دادم که یادم نمیاد این درس کدوم فایل بود اما استاد میگفت وقتی فرکانس خوبه ،حتی ناخواسته ها هم در نهایت به نفع توِ

    فرکانس خوب من یعنی نچسبیدن به خواسته، یعنی دست خدا سپردن،یعنی قدم برداشتن، یعتی حس خوب،یعنی عدم وابستگی ادامه زندگی در صورت برآورده شدنش

    خدا در بهترین زمان بهترین هارو برامون درنظر گرفته ،ازش میخوام و فقط لازمه باور کنم میاد ،میرسه،به راحتی ،همه چیز محیا میکنه

    به شرط ایمان و دوری از شرک و قدرت دادن به هر کس و هر چیز

    خوبی درک فرکانس باعث میشه بعضی وقتا جلوی انتظارات بیجا ایستادگی کنم ،مثلا توقع رشد 100 برابری در همون اول نداشته باشم

    اما با تغییر فرکانس خودم لایق اون جایگاه بدونم

    بازم سپاسگزار استادم که باعث شد هر روز به سمت شخصیت مورد نظرم قدم بردارم

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  8. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    وای

    وای

    چقدر این شعر خوب بود استاد

    خدایا شکرت که به این فایل هدایت شدم

    این شعر رو پرینت گرفتم

    هر روز جلوی چشمم ببینم

    من جدیدا یاد گرفتم هر چیزی رو به خدا میسپارم به خدا میگم خدایا من که مالک این نیستم خودت مالکش هستی خودت از مالت محافظت کن

    این باور خیلی خیلی به من آرامش میده

    کلی از خدا خواستم تا به قلبم بشونه توحید عملی رو

    استاد خیلی به ما میگه ولی خود استاد هم میدونه ما باید خالص بشیم تا این توحید روزی ما بشه

    توحید داشتن به گفتن زبونی نیس من هی بگم توحید دارم

    یا حواسم باشه توی کارهام توحید رو رعایت کنم

    ولی من به شخصه به این باور رسیدم توحید باید روزیه آدم باشه

    من اصلا نمیتونم ادعا کنم همیشه توحید دارم چراکه به نظرم توحید یعنی جلوی چشمت فقط خدا رو ببینی

    همه چی رو از فیلتر خدا بگذرونی

    و من هنوز خیلی خیلی فاصله دارم باهاش

    گرچه خیلی دارم ازش میخوام خدایا اونچه که تو رو از من گرفته رو از من بگیر

    من میخوام خودتو همیشه ببینیم

    و اینو میدونم شرط و شروط رو باید رعایت کنم تا همیشه کنارم ببینمش

    خدا هست همیشه هست

    برای هممون هست

    ولی اینکه من این هست رو ببینم رو میخوام

    استاد از اینکه خدا چقدر نعمت بهمون داده گفتید

    از حرف های خودم با خدا بگم بهتون

    ناراحت بودم و نا امید

    گفتم خدایا نمیخواهی فرکانس منو تغییر بدی

    گفت سپاس فرکانس الانت رو گفتی

    گفت سپاس گفتی وقتی که یک میلیونی یوم قطره بودی در شکم مادر جا دادم

    سپاس گفتی بهت قلب دادم

    سپاس گفتی توی یک کیسه آب نفس بهت دادم

    سپاس گفتی صورتت رو ساختم

    سپاس گفتی وقتی حتی هنوز نمیدونستی دنیایی دیگه هست و واردش میشی و پا لازم داری برای راه رفتن و بهت پا دادم

    گفتم تو محتاج سپاس گفتن منی

    گفت : وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَٰکِن یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ

    ﻭ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻄﻌﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﻣﺘﻲ ﻭﺍﺣﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﺩﺍﺩ ﻭﻟﻲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻴﺮﺍﻩ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻲ ﺩﺍﺩﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺆﺍﻝ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ

    گفتم بعضی وقتا میگم

    گفت فکر میکنی فرکانس الانت جواب اون بعضی وقتا سپاس گفتن توست

    گفتم نه خیلی بیشتره

    نمیتونم بگم چقدر

    نگاهم میکنه سرمو میچسبونه به سینه اش و میگه حتی اگر همون بعضی وقتا سپاس گفتنت رو هم قطع کنی من هنوزم بهت بهار و نشون میدم

    من هنوزم اجازه میدم روی برگای پاییز راه بری و کیف کنی

    هنوزم دستات رو با پوست گردو سیاه میکنم

    هنوزم دریاهای خوشگلم رو نشونت میدم

    شبا وقتی خوابی به اعضا و جوارحت میگم چهار چشمی حواستون به بنده ام باشه

    حتی اگر تشنه اش بود بیدارش کنید

    نبینم بزارید تشنه بمونه

    دیگه از هق هق گریه فقط شرمنده اش شدم

    گفتم مرسی که هستی

    گفت همیشه بودم

    همیشه هستم

    همیشه خواهم بود

    با این همه آن رنج شما گنج شما باد

    افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

    استاد بی نهایت سپاس از شما

    زیر بارون و نعمت خدا این شعر الهی رو برامون خوندی و من باهاش اشک ریختم

    خدایا شکرت که بودن در این سایت رو روزیم کردی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1419 روز

      فهیمه ی عزیز!جملات پایانی ات اشک دیدگانم را سرایز کرد

      شکر و سپاس خدای بزرگ را برای گشادگی قلبت،برای روشنی راهت،برای جملات زیبایت،برای وصل شدن و وصل ماندنت!

      قلم زیبایی دارید و روان و ساده می نویسد هزاران هزار بار شکر و سپاس برای این سایت سراسر توحیدی و آگاهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فهيمه گفته:
        مدت عضویت: 1963 روز

        درود اعظم جانم

        ممنون که کامنتم رو خوندی

        خدارو شکر از اون وصل شدن من انرژیش به شما هم رسید

        برات میخوام هر لحظه خواستی اربابت رو کنارت ببینی

        حتما تا حالا تجربه اش که هدایت شدی به کامنت من

        حس های آشنا همدیگه رو جذب میکنن

        دستت رو به گرمی میفشارم دوستم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2982 روز

      سلام فهیمه عزیزم

      احسنت به تو عزیزم

      چقدر کلمه به کلمه دیدگاهت به دلم نشست چقدر لذت بردم چقدر زیبا ودلنشین اشاره کردی کار که هرشب انجام میدم ممنون فهیمه عزیز

      که هستی ونوشتی تا مرور ویادآوری بشه برا منه فهیمه که خدا همه جوره هوام رو داره وبیشتر از آنچه که متوجه باشم دوسم داره

      میبوسمت دوست خوبم

      بهترین بهترینها را برات آرزو دارم

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 845 روز

    به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

    به نام خدای که عشق بی پایان وجود من هست

    خدای که بهترین رفیق من هست

    سلام استاد عزیزم سلام مریم عزیزم سلام به همه بچه های عزیز و دوست داشنتی

    امروز بدترین اوضاع روحی را داشتم خواسته که چند ماه برایش صبر کردم هر روز در باره اش حرف میزدم و کم کم تصویر سازی کرده بودم و به همه اعلام کرده بودم که صد فیصد رسیدم و هم چنان با تمام وجودم باور داشتم ایمان داشتم که موفق میشوم و قبول میشوم نشد

    دیشب من آگاه شدم چند هفته منتظری ایمیلی بورسیه که برایش امتحان داده بودم برای من ایمیل فرستاده نشده

    و چیزی نیامده !!!

    بعدا مطلع شدم که فقط برای کسانی که کامیاب شده ایمیل فرستاده اند و من کامیاب نشدیم

    اول خیلیی شوکه شدم چون بی نهایت امیدوار بودم و ایمان داشتم که جز کسایی که قبول شده اند هستم

    با خودم گفتم امکان ندارد فردا شاید ایمیل برایم بیاید

    میاید حتما میاید !!!

    خودم را کنترول کردم

    دیدم فردا هم نیامد و یکی گفت که ارسال ایمیل بسته شده و مصاحبه آغاز شده

    آنقدر نا امید شدم و حالم بد شد که امروز من تمام روز فقط اشک ریختم یعنی هیچی نمیتوانست من را آرام کند چون خیلیی امیدوار بودم

    حتی حرف زدن با خدا هم نمیتوانست زهنم را آرام کرد

    یعنی گفتم هیچی نمیشه !!

    تمام روز این سوال در زهنم می چرخید که

    چرا نشود ؟

    حتی کوچکترین حرف هم باعث گریه من میشد

    چون خیلییییییییییایمان داشتم که قبول شدیم

    تا حالا هم باورم نمیشود که من جز کسایی نیستم که باید مصاحبه بدهم

    زهنم تمام شکست های گذشته را که تلاش کرده بودم و نشده بود به یادم می آورد

    خلاصه امروز بدترین وضعیت روحی را داشتم

    و میخواهم اینجا ثبت بکنم برای خودم شاید حکمتی و درسی داشته باشد برایم

    از آنجا که ایمان دارم خداوند همیشه به نفع من کار میکند

    میدانم پشت پرده این اتفاق هم خیر من هست

    امشب به یک فایل از استاد عرشیانفر هدایت شدم که پیام خدا برای من بود خیلییییی زیبا حرف میزد از عشق خدا

    و حالا هم این فایل

    تمام این ها هدایت خداوند هست برای آرام کردن من

    فعلا تمام وجودم آرام هست

    میدانم زنده گی موفقیت و شکست دارد همش زیباست

    و همش وجود دارد.

    از خداوند میخواهم که نگاهی زیبای برای مان عطا کند که همه چیز را زیبا بیبینیم و درسش را بیگریم

    انا لله و انا آلیه راجعون

    ما از خداییم و باز به سوی خدا برمیگردیم

    نگران نباش تو هم اکنون روبه روی چشم پر از مهر و محبت خدا هستی

    آرام باش ، آرام باش ، آرام باش

    همه چیز تحت نظارت آن جان جانان به نفع تو در جریان هست

    آرام باش

    نترس ، کسی اجازه ندارد به گل مقدس روی تو خدشه یی وارد کند

    تو گل سرسبد عالم آفرینش هستی !!

    خدا سفارش تو را به تمام مخلوقاتش کرده

    نترس

    از شر تمام خیالبافی های منفی زهنت خودت را رها کن

    خودت را در دامن پر مهر خدای عزیزت بینداز

    او منتظر توست !!

    سال هاست که پشت درب دروازه قلبت برای بازگشت تو لحظه شماری میکند

    اتفاق های مختلف زنده گی آمده اند تا به تو یاد بدهند

    فقط یک آدرس وجود دارد که میتواند هر چقدر که تو امنیت میخواهی به تو هدیه کند

    و آن یک آدرس هم این هست

    خود را در آغوش پر از رحمت خدای خود بینداز

    با خدای خودت حرف بزن

    او از هر چیز و از هر کس به تو نزدیکتر هست

    هر لحظه تمام نیاز های تورا میداند

    آنقدر تورا دوست دارد که اگر بدانی از شدت شوق بند بند وجودت از هم میپاشد

    خودت را در آغوش آن جان جانان رها کن

    گوش هایت را آماده شنیدن صدای آن رحمان رحیم کن

    که هر لحظه تورا صدا میزند غم مخور جانا که غمخوارت منم

    با تمام عظمت و بزرگیم کنارت هستم

    من تورا برای اذیت کردن خلق نکردم

    من تورا خلق نکردم که رنج بکشی

    من تورا برای نشستن سر سفره فضل کرم خودم خلق کردم

    من میلیارد ها برابر بیشتر از مادر و پدرت دوست دارم

    چگونه صدای های تورا نشنوم

    چگونه از کنار درخواست های تو عبور کنم

    وقتی که گریه میکردی رو به روی صورتت نشسته بودم و قطره قطره اشک هایت را پاک میکردم من را نه دیدی؟

    خدایااااا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم

    همه چیز میگذرد تنها تو همیشه هستی

    یا رب همیشه هوایم را داشته باش

    خدایااااااااااا کروررر کروررر شکرت برای همه چیز

    چشم هایم را باز کن تا تورا در هر پدیده ی ملاقات کنم

    دوستتتت دارم خدا

    هیچ چیز را نه دیدم مگر اینکه خدا را قبل از آن همرای آن و بعد از آن دیدم

    همه چیز در خدا

    از طریق خدا

    با خدا

    به وسیله خدا

    به صورت خود به خودی در زمان درست اتفاق می افتد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
    • -
      زیبا قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 604 روز

      سلام به پاکیزه ی عزیز

      دختر زیبا من از خوندن کامنت های توحیدی ات همیشه به وجد میام و همین طور همیشه تحسینت میکنم برای احساس لیاقتی که داری

      میخوام داستان خودم و برات بگم و البته میدونم اینم کار خداست تا ارام تر شوی

      روزی بود که مجبور شدم یک مسیر و انتخاب کنم یا بچه هام و همسرم یا اینستاگرام و طلاق

      با کلی باورای اشتباه و عزت نفس زیر صفر

      و من بچه هام و انتخاب کردم

      و ندایی که خداوند میگفت بچه هات و انتخاب کن و روی خودت کار کن بعد به طلاق فکر کن

      ولی پاکیزه خیلی خیلی سخت بود

      پنج سال شبانه روز رویا پردازی ، پنج سال

      با عشق کار کردن روی پیجم

      همه میگفتن عکسات عین عکسای پینترسته صد در صد روزی به شدت موفق میشی

      تکاملم داشت طی میشد و من روز به روز بیشتر پیشرفت میکردم عکسای خفن تر

      صبح زود به شوق و اشتیاق اون از خواب بیدار میشدم

      اما پشت پرده چه خبره اصلا نمیدونستم

      رابطه ی داغون با همسرم و عزت نفس زیر صفر که البته اون موقع اصلا خبر نداشتم از این اوضاعی که داشتم

      من شدم یه ادم افسرده

      شبانه روز گریه میکردم که خدا چرا اینطوری شد من که داشتم موفق میشدم

      من که پنج سال تلاش کرده بودم و ….

      روزها گذشت و پشت پرده نمایان شد

      من بعد از خوندن کتاب شکرگزاری راندا برن و عمل به گفته هاش

      با استاد اشنا شدم

      به خدا قسم امکان نداشت با از دست ندادن اینستا من جذب استاد بشم چون

      مدام تو اینستا بهم میگفتن که برم و عضو سایت بشم ولی کو عمل

      من الان روزی صدبار میگم خدایا شکرت

      درسته پنج سال زحمت کشیده بودم ولی اون ادم کجا الان من کجا

      رابطه ای دارم بینظیر ، ارامشی دارم صد برابر ، حتی پول بیشتری از اون موقع به راحتی به دستم رسید

      و ایمان دارم به وقتش دوباره مسیر مورد علاقم و میرم هر چیزی که باشه من تسلیم خداوندم

      خدا خیلی قشنگ بلده چی کار کنه ، اخه هر کاری برام کرده بهترینشو کرده

      خدا خیلی خوش سلیقس

      خدا خیلی بهتر از من میدونه کدوم راه بهتره و لذت بخش تر

      احساس لیاقتی به من داد که صدسال دیگه تو اینستا حتی اگر بهترینم میشدم نمیتونستم داشته باشم

      دیکه خبری از ترس و نگرانی و باج دادن نیست

      پاکیزه جان شما که بهترینی از همه لحاظ

      من ایمان دارم خیلی خیلی بهتر از خواستت و برات کنار گذاشته و روزی مثل من با اشک و شوق شکرگزاری میکنی

      با تمام وجودم منتظر اون روزم که بیای و برامون بنویسی

      من خدا رو پیدا کردم و این خیلی برام با ارزشه من دوستانی مثل شما دارم که هیچ وقت تو عمرم نداشتم

      ثروت و نعمت و خوشبختی و سلامتی هر روز بیشتر و راحت تر وارد زندگیم میشه

      و لذتی که هیچ وقت مزه اش را نچشیده بودم .

      خدایا شکرت برای تمام داشته ها و نداشته هایم برای تمام تضادهای زندگیم

      که باعث شد تو رو بشناسم ، خودم و بشناسم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1129 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    درود به توحیدیترین استاد دنیا و یار و یاور توحیدیش

    درود به همه دوستان و عزیزانم

    از دیشب که سر کار شیفت بودم و از خدایم سوالاتی کردم و او جوابهایم را داد

    گفتم توحید میخواهم در حد اعلا

    گفت باید من را چشید

    گفتم چگونه گفت

    تقوا ،تقوا ،تقوا

    کنترل ذهن، کنترل ذهن، کنترل ذهن

    گفتم میدانم

    گفت دانستن کافی نیست

    گفت ممارست در این راه ،

    ممارست .ممارست و ممارست

    تو باید با من یکی و اجین شوی

    گفتم چگونه گفت

    هر لحظه و هر جا و هر دم وهر بازدم من را ببین

    توجه با حظور قلب

    توجه با حظور قلب

    توجه با حظور قلب

    گفتم چشم،این راه را ادامه می‌دهم

    پس از چندی سکوت گفت

    اعراض کن از هر چه غیر من و هر آنچه من را در نزد تو از یاد می‌برد

    اعراض کن

    اعراض کن

    اعراض کن

    گفتم چشم من ادامه می‌دهم تا پای جان

    دوباره پس از چندی سکوت گفت

    توکل کن در تضادهایی پیش رویت

    و حالت را خوب نگه دار

    و الخیرو فی ما وقع رادرک کن

    گفتم به روی چشم

    پس از چندی سکوت گفت

    رد پای من را در بند بند اجزای هستی

    از سلول‌های بدنت تا همه کائنات دنبال کن و من را حاظر ببین

    نشستی بگو خدا

    بلند شدی بگو خدا

    در دم و بازدم بگو خدا

    در نگاه به زیبایی و نعمت‌ها بگو خدا

    در یه رابطه شیرین و دلچسپ بگو خدا

    در لبخند یک کودک بگو خدا

    در نوشیدن یک جرعه آب بگو خدا

    در دیدن یک گل زیبا بگو خدا

    در دیدن و شنیدن یک فایل توحیدی از استاد و پیامبر زمان بگو خدا

    در هدایت شدن به خواندن کامنت سید علی عزیز،

    حمید امیری بزرگوار،خواهر توحیدیم سعیده جان،

    اسد الله عزیز،

    رضوان یوسفی و همه دوستان جانم

    بگو خدا

    ودر این راه (توحید)

    استقامت کن.

    إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ

    دورت بگردم که اینقدر ماهی

    عزیزی ،اینقدر مهربونی

    چی بگم

    توان گفتن ندارم

    و از بند بند وجودم متعهد میشم که هر روز توحیدیتر

    هر لحظه متوجه تر

    هر لحظه متوکلتر باشم .

    و در آغوش امنت به بالاترین درجات برسم.

    الهی صد هزار مرتبه شکرت.

    عاشقتونم

    در پناه حق باشید.

    رد پایی از رسول عزیز

    که در این راه با تمام وجودش متعهد شده است.

    1402/04/06

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای: