https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-21.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-29 11:47:012021-08-16 10:15:11ساختنِ عزت نفس در عمل
352نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خداوندی که یادش در قلبم عشق در زنده گیم برکت و ثروت در چشم هایم روشنایی میاورد
و حضورش موجب اشتیاق و آرامشم میشود
به نام خدایی که برایمان نزدیک و کافی هست
سلام استاد عزیزم و مریم قشنگ
سلام به بچه های عزیز سایت
استاددد من به خودم افتخار میکنم استاد خلاصه من به خودم افتخار میکنم استاد انقدررررر من دختر شجاع هستم آنقدر قوی هستم آنقدر با جرات هستم حتی خودم حیران میمانم استاد واقعا در حصه اعتماد به نفس و عزت نفس من فوق العاده هستم و بالایی خودم بیش از حد افتخار میکنم
استاد این شعار نیست همیشه از طفلی در زنده گیم تا کلانی کار های که دیگران جرات نداشتن من با جسارت بدون ترس انجام دادیم
استاد من در دانشگاهی کابل درس میخواندم و در او دانشگاه رسانه همیشه میامد و با دانشجو ها مصاحبه میکردند استاد او وقت از شما از قانون عزت نفس اعتماد به نفس خبری نبود
استاد شاگرد ها پا پیش نمیکردن ولی من خودم درخواست میدادم استاد میدانن درخواست میدادم همین حالی یادم آمد چقدر به خودم افتخار کردم استاد یکبار انجام ندادیم چندین بار انجام دادیم مصاحبه کردیم در یوتیوپ هم نشر شده استاددددددد من د این حصه عالی هستم
در او زمان زیاد چاق هم بودم ولی با عشق انجام میدادم هیچ ترس نداشتم نی از قضاوت نی از حرف دیگران نی ترس داشتم که دیگران در باره چهره ام در باره اندامم یا هر چیزی دیگه چیزی نگویند اصلا در فکرش نیستم
و شعار من همیشه این هست که حرف مردم یک برگر هم نمیشود که شکمم سیر کنم چی برسه به دیگر چیز
استاد او وقت زیاد دختر شوخ بودم هر کس هر حرفی میزد زود از خودم دفاع میکردم همیشه
استاد همیشه دوست هایم میگفتن که پاکیزه تو بسیارر جرات و اعتماد به نفس داری یعنی در این حصه عالی هستم
استاد از درخواست بگویم چند روز پیش برایم الهام شد که باید درخواست کنم استاد درخواست کردن شروع کردم و این هم عالی عمل کردم میدانی استاد وزن کردن اینجا کمی شرم اور است ههه مچم نمیدانم
ولی من در یک دوکان گاز فروشی رفتم با جسارت درخواست کردم استاد دو بچه هم آمد هیچ در قصه قضاوت نشدم
خدایا شکرت خانه همسایه پهلویی ما دایره زنی و شادی هست خدایا شکرت
استاد همیشه با صدایی بلند و رسا حرف میزنم عالی هستم در این حصه
و دیکران که از من تعریف میکنند همیشه میکم بلی تشکر یعنی واقعا باور دارم همین هستم
استاد خودم همیشه از خودم تعریف میکنم
استاد میدانی یکسال پیش رفتم گوینده گی تلویزیون با اینکه اصلا تجربه نداشتم با جرات رفتم با جسارت
استاد این هم تمامش در باره عزت نفس و اعتماد به نفس
ها استاد زمانی که طالبان تازه وارد کابل شدند تعداد زیادی رفتن میدان هوایی تا تخلیه صورت بگیرد استاد من با جرات که داشتم تا اخیر رفتم و تقریبا صد هزار نفر داخل میدان کردم استاد مردم برمیگشت ولی من کفتم نی باید پاکیزه کار شروع تا اخیر بروی زیاد مصمم هستم
الهی شکرت
حالا هم استاد میدانی پارسال از یکی از اساتید خوانده بودم که در باره خودتان و توانایی هایتان نوشته کنن من پارسال از ده شماره زیاد نتوانستم بنویسم اونا گفته بود اگر سی شماره نوشتین بدانن عزت نفس تان عالی هست
ولی من ده شماره نوشته بودم
استاد من دوره عزت نفس نگرفتم انشالله خداوند هدایتم کند بیگرم به آسانی در زمان مناسب
ولی تمرین آگاهی بازارگانی را نزد خودم نوشتم تا بخوانم پیش خودم استاد میدانی شصت دو شماره نوشته کردم بی وقفه یعنی آنقدر عالی شدیم
اگر بگوییی رقص کردن باشه به تنهایی میتوانم انجام بتم من اصلا آنقدر حرف دیگران زیاد برم مهم نیست
استاد زمانی بود من بدون آرایش بیرون نمیرفتم حالا اصلا آرایش نمیکنم یادم هست یکبار بدون آرایش بودم ماسک زدم
آرایش هم زیاد نبود ولی میکردم
حالا یک اعتماد به نفس آسمان خراشی دارم البته داشتم زیادترش کردم
خلاصه من در این حصه عالی هستم و بالای خودم افتخار میکنم
عزت نفس واقعا مهم است و خیلی از کمبود ها و ضعف های من ریشه در همین عزت نفس و کمبود اعتماد به نفس دارد
وقتی که من خودم را خوب بشناسم و پی به ارزش های وجودی خودم ببرم بی شک من موفق خواهم بود
حتی مهم نبودن حرف مردم هم ریشه در عزت نفس دارد
می توان به جرات گفت که مبنا و اساس همه موفقیت های ما ریشه در این عزت نفس دارد
یکی از بهترین دوره های استاد همین دوره عزت نفس می باشد که از خداوند می خواهم که من را به این دوره عالی هدایت کند تا بتوانم براحتی و آسانی با گذراندن این دوره عالی وجه جدید و عالی دیگری را از خودم بسازم
یک درس عالی در این فایل وجود داشت
غلبه کردن بر ترس های خودم
دنبال این باشم که بتوانم با عبور از دایره امن ذهن خودم بتوانم براحتی و آسانی به موفقیت های عالی زندگی خودم برسم
هر چه بیشتر و زودتر من به دل ترس های خودم بروم
تمرین آگهی بازرگانی یکی از مهمترین و کاربردی ترین تمرین های استاد است که واقعا هم سخت است و انجام دادن آن واقعا مهم و عالی و ضروری است
به قول استاد پایه تمام خوشبختی ها و موفقیت های هر کسی اعتماد به نفس است
پس باید این را در اولویت بگذارم و روی خودم کار کنم و این پایه و اساس مهم را تقویت کنم
این درس هم برای من عالی بود
شروع کردن به امکانات موجود
شروع کردن با هر چیزی که در دست دارم
این یعنی قدم به قدم جلو رفتن و تکامل خود را طی کردن
این صحبت ها نشان از این است که دنبال بهانه های ذهن خودم نباشم و باید همیشه از همان جایی که هستم و با همان چیزی که در دست دارم شروع کنم
تا وقتی که من دنبال بهانه باشم برای انجام ندادن کاری هرگر موفق نخواهم شد
پس باید شروع کنم و قدم بردارم و با هر چیزی که در دست دارم حرکت کنم و به جلو بروم و حال خودم را خوب نگه دارم
خدای مهربان همیشه به من نگاه خواهد کرد و جواب حرکت من را خواهد داد
آقا منن دیروز این فایل و گوش کردم و فقط همین نکته رو گرفتم که اقا وارد ترست شو و عمل کن.
امرووز وارد ترسم شدم و اصلا نمیدونیین چه پیشرفتایی که توی کارم نداشتم، چه احترامایی که دریافت نمیکردم چه قدر خوش گذشت امروز.
ینی وااقعا تفاوت اعتماد به نفس و ایمان به خدا رو با ترس و بت کردن مردم فهمیدم. تازه من یه کوووچولو خیییلی خیییلی خیلی کمم رو خودم کار کردم اما خدا هزار برابر جوابمو داد. خودش برام مشتری می اورد خودش کارارو برام انجام میداد با دستانش..
یکی از کارایی که امروز کردم این بود که مردم و بت نمیکردم. یعنی فکر نمیکردم من برای رونق محصولم و درامد به مردم نیازمندم. اتفاقا نگاهم این بود که من دارم به مردم کمک میکنم با معرفی کارم. ینی یه خورده احساس لیافت وارد کارم کردم و نتیجه عالی بود و قراره خیییلی خفن تر بشه.
من میخوام یک ماه و مفصل رو عزت نفس کار کنم. تو این یک ماه و البته با فرصت شغلی ای که برام پیش اومده که شرایط برای ورود به ترسم مهیاس قراره بترکونم.
مورد دیگه امروزم عدم توجه به حرف مردم بود. کار من ویزیتوری هست، دیروز خیلی احساس بی ارزشی میکردم چون میگفتم این مردم الان پیش خودشون میگن این چه کاریه و اهمین نمیدن و فلان.
امروز گفتم من دارم تمرین عزت نفس انجام میدم و دوم اینکه من دارم اطلاع رسانی ای میکنم که به مردم کمک میکنه یعنی صاادقانه بدون توجه به پول و درامدش، من با این قصد که مردم بتونن مسئلشون و حل کنن باهاشون صحبت میکردم. در این بین اگر کسی رو میدیدم که زیاد مشتاق نیست و ذهنم میخواست مشتاق نبودن اونو به من ربط بده و به من برچسب عدم لیاقت و بچسبونه سریع میگفتم نظر مردم برام مهم نیست و البته قرار نیست همه از محصول من استففاده کنن هر کی تو مدارش باشه بش میرسه.
یه مورد دیگه: امروز به خاطر اعتماد به نفسی که داشتم خیلی مورد توجه و محبت افراد بودم.
یه مورد دیگه: یه اقایی رو دیدم که بشدت خوش لباس و خوش قیافه و بشدت باشخصیت بنظر میومد و افراد اونجا هم همه میشناختنش. وقتی این اقا خواست بره به خودم گفتم من میخوام با این ادم با عزت نفس صحبت کنم تا به خودم ثابت کنم من خودمو کمتر از اون نمیبینم حتی اگر محصولمو معرفی نکنم.
خلاصه رفتم باهاش صحبت کردم و ایشون چقققدر استقبال کردن چقدر احترام گذاشتن چقدر گرم گرفتن.
استاد کارم خیییلی باحاله یعنی قشنگ یه کارگاه عملی عزت نفسه. من کارم اینه که یهو با یه فرد غریبه باید سر صحبت و باز کنم و اونم با یه سوال شخصی و بعد اپلیکیشن و بهش معرفی کنم. خدایا شکرتت
امروز وارد یه ترس دیگه هم شدم: دیروز نجوای ذهنم من و میترسوند میگفت شما میخوای بری فلان جا ویزیتوری کنی مسئولش میاد با بدرفتاری میندازتت بیرون. دیروز رو خودم کار کردم و گفتم اقا همه ترسا توهمه. من میرم اونجا و کارمو انجام میدم و اگر هم اتفاقی بیفته همون لحظه حلش میکنم. جالبیش میدونید چیه؟
مسئول اونجا بشدت خوش اخلاق بود و اومد ازم پرسید کارم چیه و منم صادقانه گفتم دارم اطلاع رسانی میکنم و این اقا وااقعا استقبال کردن. ینی نه تنها من و بدرفتاری نکرد و من و ننداخت بیرون بلکه استقبال هم کردن.
خدایا شکرت شکرت شکرت. عزت نفس غوغا میکنه. من به خاطر این کارم ناااچارم بشدت رو عزت نفسم کار کنم که کم نیارم و این قراره من و خیییلی بسازه.
استاد مرسی که هسین استاد جانم مرسی که با کلامتون قدرت میدید انرژی میدید و بهمون ایمان و توکل و یاد میدین. شما بزرگترین هدایت زندگی من بودین خدا بهتون هر روز و هروز ثروت و نعمت و خیر بیشتری برسونه🫂
ممنونم و سپاسگزارم بابت این فایل پر از آگاهی و انرژی بخش.
استاد به واسطه درخواست هایی که از خداوند داشتم هدایت شدم به شغلی که حسابی باید ایمان خودمو نشون بدم.
درخواستای من چی بود:
1)خدایا هدایتم کن تا اینقدر قوی بشم تا نظر مردم اصلا برام مهم نباشه.(قبلا اهمیت نظر مردم برام خییلی کمتر از الان بود اما از وقتی رفتم دانشگاه بعد از یه مدت تو اکیپمون حرف اینو اون میشد و این ناخوداگاه باعث شد که نظر مردم برای من مهم بشه.) میخوام اینقدری عزت نفسم تو این موضوع بالا بره که حتی اگر موضوعی رو علاقه مندم اما عزیزدلم دوست نداشته باشه بااز هم انجامش بدم.
2)خدایا هدایتم کن به سمت شغلی که ثروت بیشتری باهاش بسازم و بتونم به نیازام پاسخ بدم و کلا وارد مرحله ی جدیدی از ثروت بشم.
_
و خداوند من هدایتم کرد به سمت شغل ویزیتوری. شغلی که هم درامدم خیلی بیشتر میشه و هم بشدتت باید با اعتماد به نفس باشم. درخواست کنم از آدما و اگر هم کسی رد کرد ناراحت نشم و سرخورده نشم و براممهم نباشه .
دیروز دومین روز کاریم بود یه خورده ناراحت بودم و احساس بی ارزشی میکردم که باید مثلا یه نفر و پرزنت کنم اما آگاهانه به خودم گفتم که فاطمه جان شما تازه وارد یه کار جدید شدی، به تضاد برخوردی اما خیلی راحت با استفاده از قانون حلش میکنی و بزرگتر میشی و اعتماد به نفست بالاتر میره.
تصمیماتم برای بهبود بیشتر:
*کار کردن روی خودم برای عدم اهمیت نظر مردم
*کار کردن روی تووووحید: چونکه وقتی تنهام احساس تنهایی میکنم و میترسم. میخوام اینقدر خداوند به یادم باشه که وقتی تنهام جسور باشم و احساس تنهایی نکنم و پشتم بهش گرم باشه.
* توجه به افرادی که استقبال میکنند نه افرادی که رد میکنند.
* باور سازی هایی مثل اینکه من کلام بسیار قدرتمندی دارم / انسان ها از ایده های نو و جوونا حمایت میکنن/ این شغل حساابی میتونه من و از لحاظ مالی رشد بده / من با این شغل اعتماد به نفسممم خیلیییی بالاتر میره/من با این شغل پخته میشم و وارد جامعه میشم/ من با این شغل نحوه فروش و یاد میگیرم….
به یاری الله من که رفتم تو میدون که ایمانمو نشون بدم.
حرف مردم یک برگر هم نمیشود که بتوانم با آن شکمم سیر کنم چی برسد به دیگر چیز ها
اصلا ما را چی به مردم بخندن هر چی میکویند بگویند روزی که در اوج قله های موفقیت رسیدیم میکویند خوش به حال ما این نفر یکبار دیده بودم کاش همرایش عکس میگرفتم
عزیزم آفرین من بالایت افتخار میکنم
و کارت چقدرررر عالی هست خوشم آمد
الهی در پناه خداوند هر روز موفق تر جسورتر ثروتمند تر شوی عزیز
حسم در مورد این مهمانی این بود که خیلی حرفهای خنده دار می زنیم چون یک جمع دوستانه بود. اما خیلی از زمان شروع شد به غیبت کردن.
غیبت کردن همراه با تمسخر دیگران
واقعا نمی دانستم چکار کنم.
مثل رگبار مسلسل از دهان یکی خارج می شد ادامه اش به دیگری می رسید و همینطور سخن چرخ می زد.
به سوالهای حافظه ای فکر کردم به اینکه با خوراکی ها حواس بقیه را یک لحظه پرت کنم. اما موضوع غیبت آنقدر جذاب بود بعد از چند دقیقه دوباره به موضوع بر می گشتند.
دیگر فقط نشسته بود و ناخوداگاه گوش می کردم. در دلم از خدا خواستم کمکم کند. گفتم خدایا من دوست ندارم در مورد کسی صحبت کنم و البته که من فقط سکوت بودم اما واقعا دوست نداشتم حتی این صحبت ها را بشنوم.
از خدا خواستم کمکم کند.
و خدا روشکر نگاه به ساعت کردم و چون با کس دیگری قرار داشتم فضا را به سمت اینکه زودتر به قرارم برسم بردم.
در واقع قبل از مهمانی می خواستم ساعت قرارم را دیرتر بیاندازم تا مدت بیشتری در مهمانی بمانم و بیشتر خوش بگذرد اما بعد گفتم خدا رو شکر به این بهانه توانستم از مهمانی خارج شوم.
راستش هنوز در این موقعیت ها این اندازه روی عزت نفسم کار نکردم که محکم و مستقیم بگویم غیبت نکنیم. می ترسم از این که صحبت هاشون را قطع می کنم ناراحت شوند. یا حتی من را مسخره کنند و بگویند حالا برای ما تیپ ارشاد اخلاقی گرفتی.
ولی به خودم یاد آوردم که خدا روشکر که در شهر دیگری زندگی می کنم و این مهمانی ها که به نظر خیلی ها خوب و آخر فان و سرگرمی است به ندرت برایم اتفاق می افتد.
اما به خودم گفتم این شبیه دور زدن مساله است . اینکه من نخواهم در جمعی باشم به خاطر اینکه غیبت می کنند. یا از مردم کناره بگیرم درست نیست. بلکه باید روی عزت نفس خودم کار کنم که به راحتی صحبتم را بکنم اگر کاری صحیح نیست یک تذکر کوتاه بدم. اگر نگران مسخره شدن هستم یعنی هنوز خودم خیلی به این سبک زندگی اعتقاد راسخ ندارم.
یا ته دلم می گم خب حالا من که غیبت نمی کنم اما جمع آنها را به هم نزنم اشکالی ندارد.
به نام الله .سلام خدمت استاد عزیزم ینی استاد عزت نفس بعد توحید بهترین محبث واسه منه ینی خدایی 99 درصد پاشنه آشیل همه مونه.من استاد مغازه ارایشی داشتم بهمن این سال 1401 بدهکار شدم تعهد عالی دادم خدایا هزاران بار شکرت اون تضاد کاری کرد من به خودم بیام .خیلی عالی کارکردم بدهی هامو صاف کردم توکل ب الله عزیز ولی استاد من قبل مغازه داری استاد کار گچ کاری بودم بخدا روزهای اول شاگردی میکردم همیشه حرفاتون یادمه از کاری شروع کنید که فقط باید ایمان نشون بدیو بند کفشهاتون رو ببندید من تعهد دادم خدا الان روی یه ساختمونیم با درامد عالی خدارو شکر هزاران بار هیچوقت یادم نمیره از کجا اومدم هیچوقت الان صاحب مغازه میگه ابزار بزن منم قبلا زدم ولی میخام خیلی چیز قشنگ وامروزی رو بزنم رو کارش همیشه حرفهاتون یادمه میرم تو دل ترسهام توکل ب الله بخدا قسم 10 سال کار کردم چون باورهام اشتباه بودم اینقدر بدم میومد از این شغل خدا شاهده الان کیف میکنم روز ب روز دارم رو کارم تمرکز بهتری میکنم خدایا شکرت تو همه چیز به من دادی .استاد ممنونم واقعا شما لطف الله هستید .الله یارتون
من یک آدم بسیار کم رو وخجالتی بودم که خیلی اوایل ازدواجم سختی کشیدم چون نمی تونستم نظرم را بگم یا مثلا رستوران میرفتیم برای غذا خوردن نظر نمی دادم یا برای گردش وتفریح هر جا بقیه می گفتند حتی اگه دوست نمی داشتم ولی قبول می کردم که بریم ویا خیلی موارد دیگه وبرعکس همسرم که عزت نفس واعتماد به نفس بالایی داشت وهمیشه از خجالتی بودن من ایراد میگرفت تا اینکه من به هدایت خداوند به جمع خانواده صمیمی عباسمنش پیوستم وبا گوش دادن به فایلها وتضادهایی که برخورده بودم اعتماد به نفس بالاتری پیدا کردموبهتر می تونستم نظرم را بگم مثلا بیرون میرفتیم برای غذا انتخابم را سریع اعلام میکردم و… اگه قبلا از دستپخت من تعریف میکردن همیشه میگفتم نه به خوبی شما
ولی الان میگم واقعا خوشمزه وبی نظیره وحرفشان را تائید میکنم یا حتی برای اخلاق یا اندامم که تعریف می کنند تائیدشون میکنم واین از برکات آموزشهای استاد عزیزم هست ولی باید خیلی روی خودم کار کنم بویژه درمورد کسب درآمد با اینکه استعداد زیادی در آشپزی و شیرینی پزی دارم ولی ترسهایی در وجودم هست که نمی گزارند من وارد عمل بشم.
از خدای بزرگ ومهربون می خوام که مرا در این راه هدایت کنه وروی ترسها پا بزارم واز این استعدادم کسب درآمد داشته باشم
وقتی این فایل رو گوش میدادم داشتم فکر میکردم که اگه از انجام هزاران کار بی فایده که فقط برای جلب توجه وتایید گرفتن و مورد پسند دیگران واقع شدن انجام دادم ، دنبال اهدافم رفته بودم و برای جلب رضایت درونی خودم وجلب رضایت خداوند قدم برداشته بودم بدون شک الان هم ثروتمند بودم هم معروف ومشهور، هم بسیار خوشبخت تر، شادتر، موفق تر و البته معنوی تر…خیلی خیلی بیشتر از اونچیزی که می تونم الان تصورش رو بکنم عزت نفس واعتماد به نفس داشتم و کلی ارزش خلق کرده بودم..
شکر الله مهربان رو که حداقل یکی دوسال اخیر قدمهایی برای خلق ارزشمندی خودم برداشتم که برای خودم قابل تحسین هست، چون همه جوره پاداش تعهد های کوچیک وبزرگی رو که به خودم داده بودم وپاش وایسادم رو دیدم وحس کردم ولمسشون کردم…
الان دوتا هدف بزرگ دارم، که هر دوش جزء علایقم و جز کارهایی هست که برام خیلی ارزشمندی به همراه داره، هر روز چندین ساعت وقت میذارم و کارهایی رو که در راستای بهبود وضعییتم و روند پیشرفتم هست رو متعهدانه دارم انجام میدم، قبلا اگه بود، اگه مینای گذشته بودم، میگفتم خب که چی برای چی اخه دنبال پول ومال ومنال بیشتر و دنبال نام نیک و دنبال معروفییت و دنبال مطرح شدن باشم؟
اما از وقتی می بینم که خلق ارزش چقدر تونسته بهم اعتماد بنفس بده وعزت نفسم رو شکل بده، از اینکه درک کردم من با خلق کردن با ثروت ساختن باعث گسترش جهان میشم و خداوند میخواد که از طریق بندگانش جهانش رو گسترش بده وهرکسی به اندازه سهمی که داره و اگه انجامش بده، خودش باعث خشنودی ورضای خداست خیلی حس خوبی دارم وانگیزه برای اینکه حتما اهدافم رو دنبال کنم تا به موفقییت های روزافزون برسم، توی دو تا کاری که عاشقشونم و می تونم جفتش رو باعشق وباحس خوب همزمان انجام بدم…
واقعا تغییر باور با آدم چه میکنه!!!!
البته بهتره بگم باورها با آدم چه می کنه، تو گذشته که باورهای اشتباه در مورد کسب وکار و درآمد وثروت داشتم چقدر دید بسته ای داشتم نسبت به همه چیز…
وحالا که باور فراوانی دارم، حالا که میدونم خلق ارزش چقدر می تونه باعث شادی و آرامش و سلامتی و خوشبختی وثروت و معنوییت بشه ، دلم میخواست که حتی شبا می تونستم نخوابم و کارهای مربوط به اهدافم رو انجام بدم تا زودتر به اهداف مد نظرم برسم..
چقدر وقت وتایم برام ارزشمند شده، چقدر برنامه ریزی داشتن در طول روز وهفته وماه تونسته از من فرد منظبت تری بسازه، چقدر قدرت تحسینم نسبت به کساییکه توی حیطه ی خواسته وهدفم من مشغول به کار هستند بهم حس خوب میده بهم انگیزه میده، چقدر پول ساختن رو دوست دارم چون پول رو فقط برای رفع نیازهام دیگه نمی خوام بلکه پول دار شدن ثروتمند شدن رو میخوام برای خلق ارزشمندی بیشتر، برای اینکه بتونم در مسیر رسیدن به خواسته هام، شرایطی فراهم کنم که دیگران هم در این مسیر کسب درآمد داشته باشند و انگیزه بگیرند و اهدافشون رو دنبال کنند…
واقعا با درک وشناخت خودت وخداوند وقوانین جهان هستی، درکت نسبت به امورات زندگیت، نسبت به کل زیستنت، تغییر میکنه، دیگه بدون حرص وطمع و بدون اینکه دنبال تایید وتصویب گرفتن باشی دلت میخواد برای دل خودت انجامش بدی اونم به بهترین شکل…
یادمه برای نوشتن کتابم باید یه تایمی رو بامردم میگذروندم، باید باهاشون حرف میزدم چون بخشی از این کتابم با داستانهای واقعی نگارش شده، برای همین هر روز عصر میرفتم به پارکهای بزرگ ومیدونهای بزرگ رشت وبا مردم حرف میزدم، چه انفرادی چه وقتی تعداد زیادی زن یا مرد دور هم جمع شده بودند و یا وقتی داشتند توپارک شطرنج و….بازی میکردن و…
قشنگ میرفتم یه معرفی جانانه از خودم براشون انجام میدادم بعد در مورد کتابی که در دست نوشتن داشتم براشون یه توضیحی میدادم و ازشون میخواستم که در مورد معجزه های زندگیشون برام تعریف کنند، از وقتهایی که فقط بر خدا تکیه کردن وتسلیم بودن و بعدش نتایج ایمانشون رو دیدن…
بماند که 90 درصد اونهایی که باهاشون حرف میزدم بعضا نیم ساعت یک ساعت …چهار ساعت…تازه میگفتن معجزه یعنی چی؟
بعد من براشون مثالی میزدم…
میگفتم مثلا اینکه قرض وبدهکاری داری، همه درها بروت بسته شده، چک داری ، نمیدونی از کجا باید جورش کنی ولی یه جایی دیگه خسته وتسلیم میشی ومیگی من دیگه عقلم نمیرسه من دیگه نمیدونم باید چطور اون پول رو جور کنم، به محض تسلیم شدن و سپردن از طریقی غیر قابل تصور اون پول به دستت میرسه واین واقعا معجزه است!!!! من میگم معجزه شمارو نمیدونم چه اسمی روش میذارید، بعد شنیدن این حرفهام اکثرشون میگفتن این مگه معجزست؟ خدا مگه آدمه که درک کنه ما چی میخوایم؟ حالا حتما شانس آورده بودیم ویا کلی از این جمله ها بهم میگفتن، وبعد من میدیدم که اکثر مردم چطور فقط بر توانایی خودشون تکیه میکنند و اصلا حضور خداوند رو حس نمی کنند وخداوند اصلا نقش پر رنگی تو زندگیشون نداره واین بالا وپایین شدن ها رو گردش روزگار میدونن، نه رو حساب اختیارات( عقل ودرک وشعور وایمان) خودشون نه رو حساب وجود نیروی برتر و لطف ورحمتش…
خدارو شکر این تمرین آگهی بازرگانی رو من مدام دارم انجام میدم، همین دو هفته پیش وقتی تو شهر شیراز با تور رفتیم برای دیدن مکانهای تاریخی وگردش گری، وقتی لیدر ازمون پرسید که از کدوم شهر اومدید واسمتون چیه وچقدر تاریخ میشناسید و نظرتون چیه؟برعکس همه که فقط یکی دو کلمه گفتن، من 15 دقیقه داشتم از خودم از توانایی هام واز علایقم و از کارهایی که دوست دارم انجام بدم وحتی از باورها وعقایدم در مورد اینکه گذشتگان چه درسهایی برای ما دارند ودیدن سبک زندگی و نوع سازه های مکانهای تاریخی و آرامگاه افرادیکه هزاران سال قبل ما زندگی میکردن چقدر می تونه بهمون انگیزه بده صحبت کردم، انقدر لیدر و اون چندتا خانم خوششون اومده بود از طرز برخورد، اعتماد به نفس و شور واشتیاق من، که میگفتند شما نه تنها نویسنده وشاعر بلکه الان می تونید یه دانشمند وفیلسوف وتاریخ دان و عالم معنوی ودانایی باشید که دیگران به سرعت جذب شما وعقاید وباورها ونوع گویش و ادراکتون نسبت به جهان و خداوند بشن…
خدارو شکر کردم همونموقعه، که ببین مینا چقدر افکار وگفتار ورفتارت نسبت به چند سال پیشت فرق کرده، اون وقتا که نا اگاه بودی بر خودت و پیرامونت، فقط دنبال چیزای بیخود و مضحک وبی خاصییت بودی ولی حالا به راحتی داری از توانایی ها واستعدادهات در مسیر درست استفاده میکنی…
استاد جانم من همیشه دختر زنده دل و شاد و خندانی بودم که هیچوقت هیچ جا خودم را قایم نمی کردم وترس از توی جمع بودن و آشنا شدن با افراد جدید نداشتم، اما بعد طلاقم تا مدتها فکر میکردم دیگه هیچوقت نتونم انگیزه ای برای ابراز وجود ومطرح بودن وکلا برای زندگی داشته باشم اما به لطف الله با تغییرات مثبت چشمگیری که توی این یکسال اخیر برام اتفاق افتاد که همش پیرو تعهدی بود که باخودم بستم تا توی مسیر شما بمونم وعمل کنم، حالا خیلی راضی وخوشحالم که در جایگاه خوبی قرار دارم از هر نظر، که مهمترینش داشتن عزت نفس بعد خلق ارزشمندی هست که خودم ساختمش وبدستش آوردم وبه این راحتی ها به لطف الله از بین رفتنی نیست، چون پشت این عزت نفس، ایمان و توحید ویکتاپرستی قرار گرفته واز چهار طرف احاطش کرده، انشالله که به لطف الله توی این مسیر هر روز بهتر از روز قبلم باشم..
سلام ب هدایت شدگان عزیز دراین سایت بهشتی و استاد جان و بانوی زیبا..
من موفق ب دیدن فایل نشدم و فقط با خوندن کامنت سودای عزیز خیلی نکته بدست آوردم و یک اصلی ک برای خودم یادداشت کردم (عزت نفس پایه واساس موفقیت و خوشبختی هست)
و نتیجه ای ک گرفتم این بود ساختن عزت نفس در عمل=یعنی من در هر شرایطی بدون توجه ب نگاه و قضاوت دیگران نسبت ب خودم هر کاری ک باید و دوست دارم انجام بدم بدون توجه دیدگاه دیگران نسبت ب خودم و همین داشتم این نکته عالیرو برای خودم یادداشت میکردم گفتم چ جالب منم دارم باتوجه ب شغلی ک خودم شروعش کردم بدون تجربه قبلی و ب لطف خدا حدود هفت ماه هست ک ادامه دادم و مدیریتش کردم گاهی برای رسوندن بار ب مشتری ک کارتن کلوچه هست حالا باتعداد کم ولی تقریبا کاره مردانست برای رضایت مشتری خودم ب موقع رسوندم و جابجا کردم بدون ترس از نگاه و قضاوت دیگران ک شاید چرا یک خانوم با مانتو شلوار رسمی و مرتب داره خودش کارتن حمل میکنه و جابجا میکنه ب خودم افتخارم کردم و حتی پیش خودم گفتم اولین زنی هستم ک هم ویزیت میکنه هم در مواقع لازم بارو ب مشتری تحویل داده و حتی پیش اومده ک یکی از آشنایان قدیمی ک درمجاورت یکی از مارکتها ک من بارشو بردم دفتر مصالح داشتن و منو دیدن و لحظه ای ذهنم شروع ب حرف زدن کرده تو خواهر فلانی هستی حالا دیدنت چ فکری میکنن ولی من قوی تر و باسینه سپرتر کارمو انجام دادم و گفتم مهم من و اهداف من هست و همین ماجرا و این فایل دوباره قدرت منو چندبرابر کرد و ب خودم گفتم آفرین احسنت پس داری مسیرتو درست میری ادامه بده ک مسیر موفقیت و خوشبختیه امیدوارم همه ما درعمل کردن ساختن عزت نفس هر روز بهتروبهترباشیم تا از زندگیمون لذت بیشتری ببریم از شغلمون لذت ببریم از خوردن از پوشیدن از رها بودنمون لذت ببریم و خودمونو از بند کردن در زنجیر حرف دیگران نگاه دیگران و فکر دیگران خلاص کنیم تا زندگیمون طعم شیرین تری بگیره و بزرگترین اصل و قانون موفقیتو اجراکرده باشیم تا ب قله اهدافمون صعود کنیم..
حتما در زمان درستش فایلو میبینم
اینم روز 77
درپناه رب العالمین شادکام سالم پرانرژی وقدرتمند وثروتمند باشید..
به لطف الله دیروز یه کاری رو انجامش دادم و رفتم توی دل ترسم و الان یه شخصیت دیگه ای دارم و دوست دارم با شما به اشتراک بذازم
من چند وقته با کارفرمام مشکلی داشتم و هر روز هم داشت بزرگتر میشد و داشت توی مابقیه زندگیم هم تاثیر میذاشت تا اینکه دیروز توی ستاره قطبیم از خدا خواستم کمکم کن تا این مسئله رو حل کنم
سر کار بودم دیدم که کارفرمام اومد و داشتیم درمورد کارحرف میزدیم که یه لحظه یه بهم گفته شد که آقا اگه میخای مسئلت حل بشه همین الان درموردش با کارفرمات حرف بزن
خیلی سختم بود که اینکار رو انجام بدم و داشتم یه بهونه ای متراشیدم که اینکارو نکنم ولی دباره بهم گفت که اگه میخای حل بشه راهی غیر ازاین که الان حرف بزنی نداره. ومن یاد اون حرف شما افتادم استاد که میگفتین وقتی میخاستین برین سرکلاس و صحبت کنین دست و پاتون میلرزیده
منم دقیقا قلبم داشت میومد توی دهنم و دست و پام میلرزید ولی گفتم اگه زندگی بهتر میخام باید عمل کنم
شروع کردم به صحبت کردن اولش با صدای اروم و ارزان ولی هی بهتر شدم و خودمو جمع وجور کردم
ودیدم اصلا کارفرمام داره میگه چرا زودتر نیومدی این حرفها و بزنی و زودتر مسئله. و حل کنیم
و الان هم رفتار و اخلاقمون نسبت به هم کلا تغییر کرده و مسله ام حل شد
و دیروژ تا الان خیلی دارم به این موضوع فکر میکنم و یکی یکی دارم درسهایی رو از همین کاری که کردم یاد میگیرم مثل اینکه خدا بامن صحبت میکنه اینکه من باید مائلم رو حل کنم اینکه من توانایی حل مسائلم رو دارم اینکه نباید دیگری رو توی ذهن کنم بت و بزرگش کنم اینکه باید برای خودم ارزش قایل باشم و…. که اعتماد به نفس و عزت نفسم داره میره بالاتر و دارم میبینم بهبود شخصیتم رو وانرژی فوق العاده ای گرفتم برای هدف ها و خواسته هام
و اینکه خیلی ساده میتونم مسایلم رو حل کنم فقط تنها چیزی که میخاد شجاعت و ایمان و رفتن توی دل ترسه و بعدش میبینی اصلا ترس ساخته ی ذهن من بوده و توی واقعیت وجود نداشته ولی خودم با باورهای اشتباهم دارم مسایل رو پیچیده و غیر قابل حلش میکنم
خدارو شکر میکنم که توس این مسیر الهی با شما استاد عزیز هستم
به نام خداوندی که یادش در قلبم عشق در زنده گیم برکت و ثروت در چشم هایم روشنایی میاورد
و حضورش موجب اشتیاق و آرامشم میشود
به نام خدایی که برایمان نزدیک و کافی هست
سلام استاد عزیزم و مریم قشنگ
سلام به بچه های عزیز سایت
استاددد من به خودم افتخار میکنم استاد خلاصه من به خودم افتخار میکنم استاد انقدررررر من دختر شجاع هستم آنقدر قوی هستم آنقدر با جرات هستم حتی خودم حیران میمانم استاد واقعا در حصه اعتماد به نفس و عزت نفس من فوق العاده هستم و بالایی خودم بیش از حد افتخار میکنم
استاد این شعار نیست همیشه از طفلی در زنده گیم تا کلانی کار های که دیگران جرات نداشتن من با جسارت بدون ترس انجام دادیم
استاد من در دانشگاهی کابل درس میخواندم و در او دانشگاه رسانه همیشه میامد و با دانشجو ها مصاحبه میکردند استاد او وقت از شما از قانون عزت نفس اعتماد به نفس خبری نبود
استاد شاگرد ها پا پیش نمیکردن ولی من خودم درخواست میدادم استاد میدانن درخواست میدادم همین حالی یادم آمد چقدر به خودم افتخار کردم استاد یکبار انجام ندادیم چندین بار انجام دادیم مصاحبه کردیم در یوتیوپ هم نشر شده استاددددددد من د این حصه عالی هستم
در او زمان زیاد چاق هم بودم ولی با عشق انجام میدادم هیچ ترس نداشتم نی از قضاوت نی از حرف دیگران نی ترس داشتم که دیگران در باره چهره ام در باره اندامم یا هر چیزی دیگه چیزی نگویند اصلا در فکرش نیستم
و شعار من همیشه این هست که حرف مردم یک برگر هم نمیشود که شکمم سیر کنم چی برسه به دیگر چیز
استاد او وقت زیاد دختر شوخ بودم هر کس هر حرفی میزد زود از خودم دفاع میکردم همیشه
استاد همیشه دوست هایم میگفتن که پاکیزه تو بسیارر جرات و اعتماد به نفس داری یعنی در این حصه عالی هستم
استاد از درخواست بگویم چند روز پیش برایم الهام شد که باید درخواست کنم استاد درخواست کردن شروع کردم و این هم عالی عمل کردم میدانی استاد وزن کردن اینجا کمی شرم اور است ههه مچم نمیدانم
ولی من در یک دوکان گاز فروشی رفتم با جسارت درخواست کردم استاد دو بچه هم آمد هیچ در قصه قضاوت نشدم
خدایا شکرت خانه همسایه پهلویی ما دایره زنی و شادی هست خدایا شکرت
استاد همیشه با صدایی بلند و رسا حرف میزنم عالی هستم در این حصه
و دیکران که از من تعریف میکنند همیشه میکم بلی تشکر یعنی واقعا باور دارم همین هستم
استاد خودم همیشه از خودم تعریف میکنم
استاد میدانی یکسال پیش رفتم گوینده گی تلویزیون با اینکه اصلا تجربه نداشتم با جرات رفتم با جسارت
استاد این هم تمامش در باره عزت نفس و اعتماد به نفس
ها استاد زمانی که طالبان تازه وارد کابل شدند تعداد زیادی رفتن میدان هوایی تا تخلیه صورت بگیرد استاد من با جرات که داشتم تا اخیر رفتم و تقریبا صد هزار نفر داخل میدان کردم استاد مردم برمیگشت ولی من کفتم نی باید پاکیزه کار شروع تا اخیر بروی زیاد مصمم هستم
الهی شکرت
حالا هم استاد میدانی پارسال از یکی از اساتید خوانده بودم که در باره خودتان و توانایی هایتان نوشته کنن من پارسال از ده شماره زیاد نتوانستم بنویسم اونا گفته بود اگر سی شماره نوشتین بدانن عزت نفس تان عالی هست
ولی من ده شماره نوشته بودم
استاد من دوره عزت نفس نگرفتم انشالله خداوند هدایتم کند بیگرم به آسانی در زمان مناسب
ولی تمرین آگاهی بازارگانی را نزد خودم نوشتم تا بخوانم پیش خودم استاد میدانی شصت دو شماره نوشته کردم بی وقفه یعنی آنقدر عالی شدیم
اگر بگوییی رقص کردن باشه به تنهایی میتوانم انجام بتم من اصلا آنقدر حرف دیگران زیاد برم مهم نیست
استاد زمانی بود من بدون آرایش بیرون نمیرفتم حالا اصلا آرایش نمیکنم یادم هست یکبار بدون آرایش بودم ماسک زدم
آرایش هم زیاد نبود ولی میکردم
حالا یک اعتماد به نفس آسمان خراشی دارم البته داشتم زیادترش کردم
خلاصه من در این حصه عالی هستم و بالای خودم افتخار میکنم
در خدا شاد پیروز باشید
سلااااام به روی ماهت پاکیزه ی پاکیزه ی معروف سایت عباس منش …
خوبی ؟
خوشی ؟
رو به راهی؟
الهی در هر حالی که هستی وصل به منبع درون و نور الهی باشی و آرامش مهمون دائمی قلب مهربونت باشه …
اگه بگم با خوندن کلمه به کلمه کامنتت لذت بردم تحسینت کردم و هزاران بار گفتم آفرین عجببببب دختری ماشاالله بهش چه عزت نفسی ساخته دروغ نگفتم …
عزیزم بهت افتخار میکنم
خدا رو شکر برای وجودت در روی زمین
خدا رو شکر برای تک تک کامنتهایی که مینویسی و بوی خدا رو به مشاممون میرسونی
دختر زیبا ،مهربون ،زیبا نویس ماهر
توحیدی،دریای عزت نفس عاشقتم
به امید دیدن روی ماهت در بهترین زمان و مکان
قلبت همیشه آروم عزیزم
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که عشق و نور خوشبختی من هست
خدای که بهترین رفیق من هست
خدای که بهترین دوست من هست
خدای که جان و جهان من هست
خدای که راه گشاییی مسیر من هست
خدای که یادش آرامش دهنده قلب من هست
خدای که خیلییییییی خداست
خدای که خیلیییییی بزرگ هست
خدای که حامی من هست
سلامممممم سلامممم آرزوی عزیزم
سلامممم جان و دلم
سلامممم قشنگ ترین آرزوی دنیا
آرزو جان من قربان دل پاکت شوم
آرزو میدانی من امروز اولین ویدیو خودم را ساختم که در یوتیوب و انستاگرام پوست کنم چون به قلبم الهام شد و چند نشانه هم دیدم که باید بسازم
میفامی با صدای خودم ویدیو میسازم و از زیبایی ها کابل فلم میگیرم
زهنم آنقدر ترس القا کرد حرف های بی معنی زد
اصلا آرام نمیشد
که وارد سایت شدم دیدم نقطه آبی دارم
تصور نمیتوانی آرزو که در چی موقع درستی نقطه آبی ات به دستم رسید
یعنی میبینی من در کمنت خودم از جرات و اعتماد به نفس گفتیم از مصاحبه از یوتیوب
به نظرت این اتفاقی هست ؟؟
میبینیییییییییی آرزو خدا چقدر هوای بنده خودش دارد
میبنییی خدا چطور دلت را گرم میسازد
آرزو خدا به من همه چیز و همه کس هست
خدا بهترین رفیق من هست
رفیق جان چی به موقع پیام خدا را رساندی
من قلب زیبایت را میبوسم
آرزو جان خیلیییی خیلیییییی خیلییییی دوستتتتت دارم
مرسی دختر خاص و پاک خدا که برایم نوشتی
مرسی که این قدر برایم انگیزه دادی
دوستتت دارم عزیز دل خداوند
در پناهی خداوند همیشه موفق باشی
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
سپاس از خدای مهربان بخاطر این فایل عالی و ارزشمند
عزت نفس واقعا مهم است و خیلی از کمبود ها و ضعف های من ریشه در همین عزت نفس و کمبود اعتماد به نفس دارد
وقتی که من خودم را خوب بشناسم و پی به ارزش های وجودی خودم ببرم بی شک من موفق خواهم بود
حتی مهم نبودن حرف مردم هم ریشه در عزت نفس دارد
می توان به جرات گفت که مبنا و اساس همه موفقیت های ما ریشه در این عزت نفس دارد
یکی از بهترین دوره های استاد همین دوره عزت نفس می باشد که از خداوند می خواهم که من را به این دوره عالی هدایت کند تا بتوانم براحتی و آسانی با گذراندن این دوره عالی وجه جدید و عالی دیگری را از خودم بسازم
یک درس عالی در این فایل وجود داشت
غلبه کردن بر ترس های خودم
دنبال این باشم که بتوانم با عبور از دایره امن ذهن خودم بتوانم براحتی و آسانی به موفقیت های عالی زندگی خودم برسم
هر چه بیشتر و زودتر من به دل ترس های خودم بروم
تمرین آگهی بازرگانی یکی از مهمترین و کاربردی ترین تمرین های استاد است که واقعا هم سخت است و انجام دادن آن واقعا مهم و عالی و ضروری است
به قول استاد پایه تمام خوشبختی ها و موفقیت های هر کسی اعتماد به نفس است
پس باید این را در اولویت بگذارم و روی خودم کار کنم و این پایه و اساس مهم را تقویت کنم
این درس هم برای من عالی بود
شروع کردن به امکانات موجود
شروع کردن با هر چیزی که در دست دارم
این یعنی قدم به قدم جلو رفتن و تکامل خود را طی کردن
این صحبت ها نشان از این است که دنبال بهانه های ذهن خودم نباشم و باید همیشه از همان جایی که هستم و با همان چیزی که در دست دارم شروع کنم
تا وقتی که من دنبال بهانه باشم برای انجام ندادن کاری هرگر موفق نخواهم شد
پس باید شروع کنم و قدم بردارم و با هر چیزی که در دست دارم حرکت کنم و به جلو بروم و حال خودم را خوب نگه دارم
خدای مهربان همیشه به من نگاه خواهد کرد و جواب حرکت من را خواهد داد
ممنونم از استاد عزیز بخاطر این فایل گرانبها
سپاس از خدایی که من را به این فایل هدایت کرد
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
سلاااام سلاام.
آقا منن دیروز این فایل و گوش کردم و فقط همین نکته رو گرفتم که اقا وارد ترست شو و عمل کن.
امرووز وارد ترسم شدم و اصلا نمیدونیین چه پیشرفتایی که توی کارم نداشتم، چه احترامایی که دریافت نمیکردم چه قدر خوش گذشت امروز.
ینی وااقعا تفاوت اعتماد به نفس و ایمان به خدا رو با ترس و بت کردن مردم فهمیدم. تازه من یه کوووچولو خیییلی خیییلی خیلی کمم رو خودم کار کردم اما خدا هزار برابر جوابمو داد. خودش برام مشتری می اورد خودش کارارو برام انجام میداد با دستانش..
یکی از کارایی که امروز کردم این بود که مردم و بت نمیکردم. یعنی فکر نمیکردم من برای رونق محصولم و درامد به مردم نیازمندم. اتفاقا نگاهم این بود که من دارم به مردم کمک میکنم با معرفی کارم. ینی یه خورده احساس لیافت وارد کارم کردم و نتیجه عالی بود و قراره خیییلی خفن تر بشه.
من میخوام یک ماه و مفصل رو عزت نفس کار کنم. تو این یک ماه و البته با فرصت شغلی ای که برام پیش اومده که شرایط برای ورود به ترسم مهیاس قراره بترکونم.
مورد دیگه امروزم عدم توجه به حرف مردم بود. کار من ویزیتوری هست، دیروز خیلی احساس بی ارزشی میکردم چون میگفتم این مردم الان پیش خودشون میگن این چه کاریه و اهمین نمیدن و فلان.
امروز گفتم من دارم تمرین عزت نفس انجام میدم و دوم اینکه من دارم اطلاع رسانی ای میکنم که به مردم کمک میکنه یعنی صاادقانه بدون توجه به پول و درامدش، من با این قصد که مردم بتونن مسئلشون و حل کنن باهاشون صحبت میکردم. در این بین اگر کسی رو میدیدم که زیاد مشتاق نیست و ذهنم میخواست مشتاق نبودن اونو به من ربط بده و به من برچسب عدم لیاقت و بچسبونه سریع میگفتم نظر مردم برام مهم نیست و البته قرار نیست همه از محصول من استففاده کنن هر کی تو مدارش باشه بش میرسه.
یه مورد دیگه: امروز به خاطر اعتماد به نفسی که داشتم خیلی مورد توجه و محبت افراد بودم.
یه مورد دیگه: یه اقایی رو دیدم که بشدت خوش لباس و خوش قیافه و بشدت باشخصیت بنظر میومد و افراد اونجا هم همه میشناختنش. وقتی این اقا خواست بره به خودم گفتم من میخوام با این ادم با عزت نفس صحبت کنم تا به خودم ثابت کنم من خودمو کمتر از اون نمیبینم حتی اگر محصولمو معرفی نکنم.
خلاصه رفتم باهاش صحبت کردم و ایشون چقققدر استقبال کردن چقدر احترام گذاشتن چقدر گرم گرفتن.
استاد کارم خیییلی باحاله یعنی قشنگ یه کارگاه عملی عزت نفسه. من کارم اینه که یهو با یه فرد غریبه باید سر صحبت و باز کنم و اونم با یه سوال شخصی و بعد اپلیکیشن و بهش معرفی کنم. خدایا شکرتت
امروز وارد یه ترس دیگه هم شدم: دیروز نجوای ذهنم من و میترسوند میگفت شما میخوای بری فلان جا ویزیتوری کنی مسئولش میاد با بدرفتاری میندازتت بیرون. دیروز رو خودم کار کردم و گفتم اقا همه ترسا توهمه. من میرم اونجا و کارمو انجام میدم و اگر هم اتفاقی بیفته همون لحظه حلش میکنم. جالبیش میدونید چیه؟
مسئول اونجا بشدت خوش اخلاق بود و اومد ازم پرسید کارم چیه و منم صادقانه گفتم دارم اطلاع رسانی میکنم و این اقا وااقعا استقبال کردن. ینی نه تنها من و بدرفتاری نکرد و من و ننداخت بیرون بلکه استقبال هم کردن.
خدایا شکرت شکرت شکرت. عزت نفس غوغا میکنه. من به خاطر این کارم ناااچارم بشدت رو عزت نفسم کار کنم که کم نیارم و این قراره من و خیییلی بسازه.
استاد مرسی که هسین استاد جانم مرسی که با کلامتون قدرت میدید انرژی میدید و بهمون ایمان و توکل و یاد میدین. شما بزرگترین هدایت زندگی من بودین خدا بهتون هر روز و هروز ثروت و نعمت و خیر بیشتری برسونه🫂
عاشقتونم
سلام به استاد عزیزمم.
ممنونم و سپاسگزارم بابت این فایل پر از آگاهی و انرژی بخش.
استاد به واسطه درخواست هایی که از خداوند داشتم هدایت شدم به شغلی که حسابی باید ایمان خودمو نشون بدم.
درخواستای من چی بود:
1)خدایا هدایتم کن تا اینقدر قوی بشم تا نظر مردم اصلا برام مهم نباشه.(قبلا اهمیت نظر مردم برام خییلی کمتر از الان بود اما از وقتی رفتم دانشگاه بعد از یه مدت تو اکیپمون حرف اینو اون میشد و این ناخوداگاه باعث شد که نظر مردم برای من مهم بشه.) میخوام اینقدری عزت نفسم تو این موضوع بالا بره که حتی اگر موضوعی رو علاقه مندم اما عزیزدلم دوست نداشته باشه بااز هم انجامش بدم.
2)خدایا هدایتم کن به سمت شغلی که ثروت بیشتری باهاش بسازم و بتونم به نیازام پاسخ بدم و کلا وارد مرحله ی جدیدی از ثروت بشم.
_
و خداوند من هدایتم کرد به سمت شغل ویزیتوری. شغلی که هم درامدم خیلی بیشتر میشه و هم بشدتت باید با اعتماد به نفس باشم. درخواست کنم از آدما و اگر هم کسی رد کرد ناراحت نشم و سرخورده نشم و براممهم نباشه .
دیروز دومین روز کاریم بود یه خورده ناراحت بودم و احساس بی ارزشی میکردم که باید مثلا یه نفر و پرزنت کنم اما آگاهانه به خودم گفتم که فاطمه جان شما تازه وارد یه کار جدید شدی، به تضاد برخوردی اما خیلی راحت با استفاده از قانون حلش میکنی و بزرگتر میشی و اعتماد به نفست بالاتر میره.
تصمیماتم برای بهبود بیشتر:
*کار کردن روی خودم برای عدم اهمیت نظر مردم
*کار کردن روی تووووحید: چونکه وقتی تنهام احساس تنهایی میکنم و میترسم. میخوام اینقدر خداوند به یادم باشه که وقتی تنهام جسور باشم و احساس تنهایی نکنم و پشتم بهش گرم باشه.
* توجه به افرادی که استقبال میکنند نه افرادی که رد میکنند.
* باور سازی هایی مثل اینکه من کلام بسیار قدرتمندی دارم / انسان ها از ایده های نو و جوونا حمایت میکنن/ این شغل حساابی میتونه من و از لحاظ مالی رشد بده / من با این شغل اعتماد به نفسممم خیلیییی بالاتر میره/من با این شغل پخته میشم و وارد جامعه میشم/ من با این شغل نحوه فروش و یاد میگیرم….
به یاری الله من که رفتم تو میدون که ایمانمو نشون بدم.
عاشقتونم
سلام فاطمه عزیزم
دختر خوش چهره و خندان
افررررین عزیزم آفرین همین طور پیش برو
میدانی من یک ضرب المثل دارم پیش خودم
حرف مردم یک برگر هم نمیشود که بتوانم با آن شکمم سیر کنم چی برسد به دیگر چیز ها
اصلا ما را چی به مردم بخندن هر چی میکویند بگویند روزی که در اوج قله های موفقیت رسیدیم میکویند خوش به حال ما این نفر یکبار دیده بودم کاش همرایش عکس میگرفتم
عزیزم آفرین من بالایت افتخار میکنم
و کارت چقدرررر عالی هست خوشم آمد
الهی در پناه خداوند هر روز موفق تر جسورتر ثروتمند تر شوی عزیز
سلام
مهمانی بودم.
حسم در مورد این مهمانی این بود که خیلی حرفهای خنده دار می زنیم چون یک جمع دوستانه بود. اما خیلی از زمان شروع شد به غیبت کردن.
غیبت کردن همراه با تمسخر دیگران
واقعا نمی دانستم چکار کنم.
مثل رگبار مسلسل از دهان یکی خارج می شد ادامه اش به دیگری می رسید و همینطور سخن چرخ می زد.
به سوالهای حافظه ای فکر کردم به اینکه با خوراکی ها حواس بقیه را یک لحظه پرت کنم. اما موضوع غیبت آنقدر جذاب بود بعد از چند دقیقه دوباره به موضوع بر می گشتند.
دیگر فقط نشسته بود و ناخوداگاه گوش می کردم. در دلم از خدا خواستم کمکم کند. گفتم خدایا من دوست ندارم در مورد کسی صحبت کنم و البته که من فقط سکوت بودم اما واقعا دوست نداشتم حتی این صحبت ها را بشنوم.
از خدا خواستم کمکم کند.
و خدا روشکر نگاه به ساعت کردم و چون با کس دیگری قرار داشتم فضا را به سمت اینکه زودتر به قرارم برسم بردم.
در واقع قبل از مهمانی می خواستم ساعت قرارم را دیرتر بیاندازم تا مدت بیشتری در مهمانی بمانم و بیشتر خوش بگذرد اما بعد گفتم خدا رو شکر به این بهانه توانستم از مهمانی خارج شوم.
راستش هنوز در این موقعیت ها این اندازه روی عزت نفسم کار نکردم که محکم و مستقیم بگویم غیبت نکنیم. می ترسم از این که صحبت هاشون را قطع می کنم ناراحت شوند. یا حتی من را مسخره کنند و بگویند حالا برای ما تیپ ارشاد اخلاقی گرفتی.
ولی به خودم یاد آوردم که خدا روشکر که در شهر دیگری زندگی می کنم و این مهمانی ها که به نظر خیلی ها خوب و آخر فان و سرگرمی است به ندرت برایم اتفاق می افتد.
اما به خودم گفتم این شبیه دور زدن مساله است . اینکه من نخواهم در جمعی باشم به خاطر اینکه غیبت می کنند. یا از مردم کناره بگیرم درست نیست. بلکه باید روی عزت نفس خودم کار کنم که به راحتی صحبتم را بکنم اگر کاری صحیح نیست یک تذکر کوتاه بدم. اگر نگران مسخره شدن هستم یعنی هنوز خودم خیلی به این سبک زندگی اعتقاد راسخ ندارم.
یا ته دلم می گم خب حالا من که غیبت نمی کنم اما جمع آنها را به هم نزنم اشکالی ندارد.
باید بیشتر روی عزت نفسم کار کنم.
سپاسگزارم استاد عزیزم.
به نام الله .سلام خدمت استاد عزیزم ینی استاد عزت نفس بعد توحید بهترین محبث واسه منه ینی خدایی 99 درصد پاشنه آشیل همه مونه.من استاد مغازه ارایشی داشتم بهمن این سال 1401 بدهکار شدم تعهد عالی دادم خدایا هزاران بار شکرت اون تضاد کاری کرد من به خودم بیام .خیلی عالی کارکردم بدهی هامو صاف کردم توکل ب الله عزیز ولی استاد من قبل مغازه داری استاد کار گچ کاری بودم بخدا روزهای اول شاگردی میکردم همیشه حرفاتون یادمه از کاری شروع کنید که فقط باید ایمان نشون بدیو بند کفشهاتون رو ببندید من تعهد دادم خدا الان روی یه ساختمونیم با درامد عالی خدارو شکر هزاران بار هیچوقت یادم نمیره از کجا اومدم هیچوقت الان صاحب مغازه میگه ابزار بزن منم قبلا زدم ولی میخام خیلی چیز قشنگ وامروزی رو بزنم رو کارش همیشه حرفهاتون یادمه میرم تو دل ترسهام توکل ب الله بخدا قسم 10 سال کار کردم چون باورهام اشتباه بودم اینقدر بدم میومد از این شغل خدا شاهده الان کیف میکنم روز ب روز دارم رو کارم تمرکز بهتری میکنم خدایا شکرت تو همه چیز به من دادی .استاد ممنونم واقعا شما لطف الله هستید .الله یارتون
به نام خالق توانا
سلام و درود براستاد عباسمنش عزیز وگرامی
باز هم یک فایل زیبا وعالی از استاد بی نظیرم
من یک آدم بسیار کم رو وخجالتی بودم که خیلی اوایل ازدواجم سختی کشیدم چون نمی تونستم نظرم را بگم یا مثلا رستوران میرفتیم برای غذا خوردن نظر نمی دادم یا برای گردش وتفریح هر جا بقیه می گفتند حتی اگه دوست نمی داشتم ولی قبول می کردم که بریم ویا خیلی موارد دیگه وبرعکس همسرم که عزت نفس واعتماد به نفس بالایی داشت وهمیشه از خجالتی بودن من ایراد میگرفت تا اینکه من به هدایت خداوند به جمع خانواده صمیمی عباسمنش پیوستم وبا گوش دادن به فایلها وتضادهایی که برخورده بودم اعتماد به نفس بالاتری پیدا کردموبهتر می تونستم نظرم را بگم مثلا بیرون میرفتیم برای غذا انتخابم را سریع اعلام میکردم و… اگه قبلا از دستپخت من تعریف میکردن همیشه میگفتم نه به خوبی شما
ولی الان میگم واقعا خوشمزه وبی نظیره وحرفشان را تائید میکنم یا حتی برای اخلاق یا اندامم که تعریف می کنند تائیدشون میکنم واین از برکات آموزشهای استاد عزیزم هست ولی باید خیلی روی خودم کار کنم بویژه درمورد کسب درآمد با اینکه استعداد زیادی در آشپزی و شیرینی پزی دارم ولی ترسهایی در وجودم هست که نمی گزارند من وارد عمل بشم.
از خدای بزرگ ومهربون می خوام که مرا در این راه هدایت کنه وروی ترسها پا بزارم واز این استعدادم کسب درآمد داشته باشم
سپاسگزارم از استاد نازنیم برای این آگاهیهای ناب
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربان
وسلام به تک تک دوستانم
روز هفتادو هفتم، روز شمار زندگی من!
وقتی این فایل رو گوش میدادم داشتم فکر میکردم که اگه از انجام هزاران کار بی فایده که فقط برای جلب توجه وتایید گرفتن و مورد پسند دیگران واقع شدن انجام دادم ، دنبال اهدافم رفته بودم و برای جلب رضایت درونی خودم وجلب رضایت خداوند قدم برداشته بودم بدون شک الان هم ثروتمند بودم هم معروف ومشهور، هم بسیار خوشبخت تر، شادتر، موفق تر و البته معنوی تر…خیلی خیلی بیشتر از اونچیزی که می تونم الان تصورش رو بکنم عزت نفس واعتماد به نفس داشتم و کلی ارزش خلق کرده بودم..
شکر الله مهربان رو که حداقل یکی دوسال اخیر قدمهایی برای خلق ارزشمندی خودم برداشتم که برای خودم قابل تحسین هست، چون همه جوره پاداش تعهد های کوچیک وبزرگی رو که به خودم داده بودم وپاش وایسادم رو دیدم وحس کردم ولمسشون کردم…
الان دوتا هدف بزرگ دارم، که هر دوش جزء علایقم و جز کارهایی هست که برام خیلی ارزشمندی به همراه داره، هر روز چندین ساعت وقت میذارم و کارهایی رو که در راستای بهبود وضعییتم و روند پیشرفتم هست رو متعهدانه دارم انجام میدم، قبلا اگه بود، اگه مینای گذشته بودم، میگفتم خب که چی برای چی اخه دنبال پول ومال ومنال بیشتر و دنبال نام نیک و دنبال معروفییت و دنبال مطرح شدن باشم؟
اما از وقتی می بینم که خلق ارزش چقدر تونسته بهم اعتماد بنفس بده وعزت نفسم رو شکل بده، از اینکه درک کردم من با خلق کردن با ثروت ساختن باعث گسترش جهان میشم و خداوند میخواد که از طریق بندگانش جهانش رو گسترش بده وهرکسی به اندازه سهمی که داره و اگه انجامش بده، خودش باعث خشنودی ورضای خداست خیلی حس خوبی دارم وانگیزه برای اینکه حتما اهدافم رو دنبال کنم تا به موفقییت های روزافزون برسم، توی دو تا کاری که عاشقشونم و می تونم جفتش رو باعشق وباحس خوب همزمان انجام بدم…
واقعا تغییر باور با آدم چه میکنه!!!!
البته بهتره بگم باورها با آدم چه می کنه، تو گذشته که باورهای اشتباه در مورد کسب وکار و درآمد وثروت داشتم چقدر دید بسته ای داشتم نسبت به همه چیز…
وحالا که باور فراوانی دارم، حالا که میدونم خلق ارزش چقدر می تونه باعث شادی و آرامش و سلامتی و خوشبختی وثروت و معنوییت بشه ، دلم میخواست که حتی شبا می تونستم نخوابم و کارهای مربوط به اهدافم رو انجام بدم تا زودتر به اهداف مد نظرم برسم..
چقدر وقت وتایم برام ارزشمند شده، چقدر برنامه ریزی داشتن در طول روز وهفته وماه تونسته از من فرد منظبت تری بسازه، چقدر قدرت تحسینم نسبت به کساییکه توی حیطه ی خواسته وهدفم من مشغول به کار هستند بهم حس خوب میده بهم انگیزه میده، چقدر پول ساختن رو دوست دارم چون پول رو فقط برای رفع نیازهام دیگه نمی خوام بلکه پول دار شدن ثروتمند شدن رو میخوام برای خلق ارزشمندی بیشتر، برای اینکه بتونم در مسیر رسیدن به خواسته هام، شرایطی فراهم کنم که دیگران هم در این مسیر کسب درآمد داشته باشند و انگیزه بگیرند و اهدافشون رو دنبال کنند…
واقعا با درک وشناخت خودت وخداوند وقوانین جهان هستی، درکت نسبت به امورات زندگیت، نسبت به کل زیستنت، تغییر میکنه، دیگه بدون حرص وطمع و بدون اینکه دنبال تایید وتصویب گرفتن باشی دلت میخواد برای دل خودت انجامش بدی اونم به بهترین شکل…
یادمه برای نوشتن کتابم باید یه تایمی رو بامردم میگذروندم، باید باهاشون حرف میزدم چون بخشی از این کتابم با داستانهای واقعی نگارش شده، برای همین هر روز عصر میرفتم به پارکهای بزرگ ومیدونهای بزرگ رشت وبا مردم حرف میزدم، چه انفرادی چه وقتی تعداد زیادی زن یا مرد دور هم جمع شده بودند و یا وقتی داشتند توپارک شطرنج و….بازی میکردن و…
قشنگ میرفتم یه معرفی جانانه از خودم براشون انجام میدادم بعد در مورد کتابی که در دست نوشتن داشتم براشون یه توضیحی میدادم و ازشون میخواستم که در مورد معجزه های زندگیشون برام تعریف کنند، از وقتهایی که فقط بر خدا تکیه کردن وتسلیم بودن و بعدش نتایج ایمانشون رو دیدن…
بماند که 90 درصد اونهایی که باهاشون حرف میزدم بعضا نیم ساعت یک ساعت …چهار ساعت…تازه میگفتن معجزه یعنی چی؟
بعد من براشون مثالی میزدم…
میگفتم مثلا اینکه قرض وبدهکاری داری، همه درها بروت بسته شده، چک داری ، نمیدونی از کجا باید جورش کنی ولی یه جایی دیگه خسته وتسلیم میشی ومیگی من دیگه عقلم نمیرسه من دیگه نمیدونم باید چطور اون پول رو جور کنم، به محض تسلیم شدن و سپردن از طریقی غیر قابل تصور اون پول به دستت میرسه واین واقعا معجزه است!!!! من میگم معجزه شمارو نمیدونم چه اسمی روش میذارید، بعد شنیدن این حرفهام اکثرشون میگفتن این مگه معجزست؟ خدا مگه آدمه که درک کنه ما چی میخوایم؟ حالا حتما شانس آورده بودیم ویا کلی از این جمله ها بهم میگفتن، وبعد من میدیدم که اکثر مردم چطور فقط بر توانایی خودشون تکیه میکنند و اصلا حضور خداوند رو حس نمی کنند وخداوند اصلا نقش پر رنگی تو زندگیشون نداره واین بالا وپایین شدن ها رو گردش روزگار میدونن، نه رو حساب اختیارات( عقل ودرک وشعور وایمان) خودشون نه رو حساب وجود نیروی برتر و لطف ورحمتش…
خدارو شکر این تمرین آگهی بازرگانی رو من مدام دارم انجام میدم، همین دو هفته پیش وقتی تو شهر شیراز با تور رفتیم برای دیدن مکانهای تاریخی وگردش گری، وقتی لیدر ازمون پرسید که از کدوم شهر اومدید واسمتون چیه وچقدر تاریخ میشناسید و نظرتون چیه؟برعکس همه که فقط یکی دو کلمه گفتن، من 15 دقیقه داشتم از خودم از توانایی هام واز علایقم و از کارهایی که دوست دارم انجام بدم وحتی از باورها وعقایدم در مورد اینکه گذشتگان چه درسهایی برای ما دارند ودیدن سبک زندگی و نوع سازه های مکانهای تاریخی و آرامگاه افرادیکه هزاران سال قبل ما زندگی میکردن چقدر می تونه بهمون انگیزه بده صحبت کردم، انقدر لیدر و اون چندتا خانم خوششون اومده بود از طرز برخورد، اعتماد به نفس و شور واشتیاق من، که میگفتند شما نه تنها نویسنده وشاعر بلکه الان می تونید یه دانشمند وفیلسوف وتاریخ دان و عالم معنوی ودانایی باشید که دیگران به سرعت جذب شما وعقاید وباورها ونوع گویش و ادراکتون نسبت به جهان و خداوند بشن…
خدارو شکر کردم همونموقعه، که ببین مینا چقدر افکار وگفتار ورفتارت نسبت به چند سال پیشت فرق کرده، اون وقتا که نا اگاه بودی بر خودت و پیرامونت، فقط دنبال چیزای بیخود و مضحک وبی خاصییت بودی ولی حالا به راحتی داری از توانایی ها واستعدادهات در مسیر درست استفاده میکنی…
استاد جانم من همیشه دختر زنده دل و شاد و خندانی بودم که هیچوقت هیچ جا خودم را قایم نمی کردم وترس از توی جمع بودن و آشنا شدن با افراد جدید نداشتم، اما بعد طلاقم تا مدتها فکر میکردم دیگه هیچوقت نتونم انگیزه ای برای ابراز وجود ومطرح بودن وکلا برای زندگی داشته باشم اما به لطف الله با تغییرات مثبت چشمگیری که توی این یکسال اخیر برام اتفاق افتاد که همش پیرو تعهدی بود که باخودم بستم تا توی مسیر شما بمونم وعمل کنم، حالا خیلی راضی وخوشحالم که در جایگاه خوبی قرار دارم از هر نظر، که مهمترینش داشتن عزت نفس بعد خلق ارزشمندی هست که خودم ساختمش وبدستش آوردم وبه این راحتی ها به لطف الله از بین رفتنی نیست، چون پشت این عزت نفس، ایمان و توحید ویکتاپرستی قرار گرفته واز چهار طرف احاطش کرده، انشالله که به لطف الله توی این مسیر هر روز بهتر از روز قبلم باشم..
سلام ب هدایت شدگان عزیز دراین سایت بهشتی و استاد جان و بانوی زیبا..
من موفق ب دیدن فایل نشدم و فقط با خوندن کامنت سودای عزیز خیلی نکته بدست آوردم و یک اصلی ک برای خودم یادداشت کردم (عزت نفس پایه واساس موفقیت و خوشبختی هست)
و نتیجه ای ک گرفتم این بود ساختن عزت نفس در عمل=یعنی من در هر شرایطی بدون توجه ب نگاه و قضاوت دیگران نسبت ب خودم هر کاری ک باید و دوست دارم انجام بدم بدون توجه دیدگاه دیگران نسبت ب خودم و همین داشتم این نکته عالیرو برای خودم یادداشت میکردم گفتم چ جالب منم دارم باتوجه ب شغلی ک خودم شروعش کردم بدون تجربه قبلی و ب لطف خدا حدود هفت ماه هست ک ادامه دادم و مدیریتش کردم گاهی برای رسوندن بار ب مشتری ک کارتن کلوچه هست حالا باتعداد کم ولی تقریبا کاره مردانست برای رضایت مشتری خودم ب موقع رسوندم و جابجا کردم بدون ترس از نگاه و قضاوت دیگران ک شاید چرا یک خانوم با مانتو شلوار رسمی و مرتب داره خودش کارتن حمل میکنه و جابجا میکنه ب خودم افتخارم کردم و حتی پیش خودم گفتم اولین زنی هستم ک هم ویزیت میکنه هم در مواقع لازم بارو ب مشتری تحویل داده و حتی پیش اومده ک یکی از آشنایان قدیمی ک درمجاورت یکی از مارکتها ک من بارشو بردم دفتر مصالح داشتن و منو دیدن و لحظه ای ذهنم شروع ب حرف زدن کرده تو خواهر فلانی هستی حالا دیدنت چ فکری میکنن ولی من قوی تر و باسینه سپرتر کارمو انجام دادم و گفتم مهم من و اهداف من هست و همین ماجرا و این فایل دوباره قدرت منو چندبرابر کرد و ب خودم گفتم آفرین احسنت پس داری مسیرتو درست میری ادامه بده ک مسیر موفقیت و خوشبختیه امیدوارم همه ما درعمل کردن ساختن عزت نفس هر روز بهتروبهترباشیم تا از زندگیمون لذت بیشتری ببریم از شغلمون لذت ببریم از خوردن از پوشیدن از رها بودنمون لذت ببریم و خودمونو از بند کردن در زنجیر حرف دیگران نگاه دیگران و فکر دیگران خلاص کنیم تا زندگیمون طعم شیرین تری بگیره و بزرگترین اصل و قانون موفقیتو اجراکرده باشیم تا ب قله اهدافمون صعود کنیم..
حتما در زمان درستش فایلو میبینم
اینم روز 77
درپناه رب العالمین شادکام سالم پرانرژی وقدرتمند وثروتمند باشید..
سلام خدمت استاد عزیز و همهی دوستان
به لطف الله دیروز یه کاری رو انجامش دادم و رفتم توی دل ترسم و الان یه شخصیت دیگه ای دارم و دوست دارم با شما به اشتراک بذازم
من چند وقته با کارفرمام مشکلی داشتم و هر روز هم داشت بزرگتر میشد و داشت توی مابقیه زندگیم هم تاثیر میذاشت تا اینکه دیروز توی ستاره قطبیم از خدا خواستم کمکم کن تا این مسئله رو حل کنم
سر کار بودم دیدم که کارفرمام اومد و داشتیم درمورد کارحرف میزدیم که یه لحظه یه بهم گفته شد که آقا اگه میخای مسئلت حل بشه همین الان درموردش با کارفرمات حرف بزن
خیلی سختم بود که اینکار رو انجام بدم و داشتم یه بهونه ای متراشیدم که اینکارو نکنم ولی دباره بهم گفت که اگه میخای حل بشه راهی غیر ازاین که الان حرف بزنی نداره. ومن یاد اون حرف شما افتادم استاد که میگفتین وقتی میخاستین برین سرکلاس و صحبت کنین دست و پاتون میلرزیده
منم دقیقا قلبم داشت میومد توی دهنم و دست و پام میلرزید ولی گفتم اگه زندگی بهتر میخام باید عمل کنم
شروع کردم به صحبت کردن اولش با صدای اروم و ارزان ولی هی بهتر شدم و خودمو جمع وجور کردم
ودیدم اصلا کارفرمام داره میگه چرا زودتر نیومدی این حرفها و بزنی و زودتر مسئله. و حل کنیم
و الان هم رفتار و اخلاقمون نسبت به هم کلا تغییر کرده و مسله ام حل شد
و دیروژ تا الان خیلی دارم به این موضوع فکر میکنم و یکی یکی دارم درسهایی رو از همین کاری که کردم یاد میگیرم مثل اینکه خدا بامن صحبت میکنه اینکه من باید مائلم رو حل کنم اینکه من توانایی حل مسائلم رو دارم اینکه نباید دیگری رو توی ذهن کنم بت و بزرگش کنم اینکه باید برای خودم ارزش قایل باشم و…. که اعتماد به نفس و عزت نفسم داره میره بالاتر و دارم میبینم بهبود شخصیتم رو وانرژی فوق العاده ای گرفتم برای هدف ها و خواسته هام
و اینکه خیلی ساده میتونم مسایلم رو حل کنم فقط تنها چیزی که میخاد شجاعت و ایمان و رفتن توی دل ترسه و بعدش میبینی اصلا ترس ساخته ی ذهن من بوده و توی واقعیت وجود نداشته ولی خودم با باورهای اشتباهم دارم مسایل رو پیچیده و غیر قابل حلش میکنم
خدارو شکر میکنم که توس این مسیر الهی با شما استاد عزیز هستم