چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم - صفحه 15

723 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی نامجوفر گفته:
    مدت عضویت: 1370 روز

    به نام خدای بی نهایت بخشنده دهنده

    سلام استاد جان

    خیلی خیلی سپاسگزار شما هستم و خانم شایسته که توسط این فایل ما تونستیم شما رو سر کلاس جهان بینی و درک بهتر خودمون و درک بهتر جهان خداوند ببینیم و باز هم یادبگیریم خداقوت

    خیلی سپاسگزارم که همین 20 دقیقه ها 30 دقیقه ها به اندازه یک ترم کامل آموزشی که به هیچ کای کار ما هم نمیاد ارزش ایجاد می کنه و کلی از دیدن شما و حتی سایه خوشگل خانم شایسته هم لذت میبریم و هم از این پردایس زیبا و دوست داشتنی که پاداش کنترل ذهن شما هستن لذت میبریم خداروشکرش به خاطر وجود شما استاد نازنینم و مریم جان عزیز و همه اون دوستانی که میان از نتایج خوبشون از باورهای خوبی که از شما استاد نازنین می آموزن در دفتر نامحدود این کلاس می نویسن به یادگار دم همه ما گرم که با هم هستیم و ما قطرات بارانی هستیم که به این جهان جان داده و این جهان را زیبا تر کرده ما هر کدام نگین های درخشان هستیم مثل خورشید برای زنده نگه داشتن و گرم کردن دنیای زیبای خداوند ما همه صالحان و متقین های هستیم در مسیر توحید و درک بهتر خداوندی که در تک به تک سلول ها و افکار ما جریان دارد و ما با منیتور کردن افکارمان خداگونه عمل می کنیم و ذهن را به سمت زیبای ها و الخیر فی ما وقع ها آگاهانه هدایت می کنیم

    خدایاشکرت به خاطر وجود همه این دوستانم که مث خودم قطرات بی انتهای زندگی بخش این کره زیب این جهان مادی هستن.

    خدایاشکرت برای خود من بارها این چنین شده استاد جان به شکلی متفاوت البته که از این دوست بزگوارمون مثال زدین برای بالا بودن سرعت روی پل که چطور زیبا با فکار منفی مواجه شد و گفت اااا من این فکر رو نمی خوام چون که احساس بد میده احساس بد هم یعنی افکار دروغین شیطان در تمام ابعادش و بعد با جهت دادن زیبا افکار خداگونه ای رو در ذهن ایجاد کردن واقعا کار سختی هست اما با تکرار آسان تر میشه و خوده من هم تجربه های زیادی رو داشتم اینگونه که تونستم جهت افکارم رو به سمت الخیر فی ما وقع هدایت کنم و خیلی جاها هم نتونستم اما تحسین می کنم این توانای که در وجودم هست و به تعدادی زیاد هم به درستی ذهنم را در جهت مثبتش هدایت کردم که خداروشکرش اینها همه از برکات آموزهای شماست که این توانای رو که خداوند به همه ما داده رو به یاد بیاریم و آگاهانه از این فرمان ذهنی استفاده کنیم و بچرخونیم به سمت زیبای ها و قشنگی ها الهی شکرش که امروز زنده هستم و یک انسان با کیفیت تری را از خودم در حال ساختن هستم چون این الماس نیاز به خاک روبی داره الهی شکرش .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 990 روز

    سلام ودرود خدمت استاد ومریم جان

    سلام به تمام دوستان هم فرکانسی این سایت الهی

    چه قدر این فایل عالیه

    من وقتی میترسم از خدا دور میشم یادم میاد اگه خلیفه خدایی چرا می ترسی چرا افکار منفی داری چرا ارتباطت قحط کردی با خداوند

    باید به ترسهایت حمله کنی هیچ پدیده ای در این عالم اجازه نداره از تو بزرگتر باشه

    هرکسی که به خداوند نزدیک شود دو چیز از او گرفته می شود یک ترس دوم غم

    به میزانی که از خدا دور هستی می ترسی نجوا داری می توانی به سادگی از عهده این افکار بر بیای یا از ریشه حلش کنی

    لطف خداوند بیشتر از جرم ماست همه ماحبیب خدا هستیم

    تمام عالم بر اساس فرکانس وبر اساس ریاضی بنا شده

    من خودم وقتی می نویسم حالم عالی میشه افکار منفی کمتر میشه

    باید مچ خودمون بگیریم که ما اجازه نداریم هر افکاری رو بهش ریشه بدیم بگیم این افکار حس خوبی به من نمیده از فرکانسش در بیاییم

    ایمانمون قوی تر کنیم زندگی رو برای خودمون تلخ نکنیم

    مواظب افکارمون باشیم چون تمام بیماریها از افکار انسانها سر چشمه می گیرن

    شروع کنیم به اصلاح افکارمون یاس وغم ناتوانی رو دور بریزیم در لحظه زندگی کنیم

    خداوند گفته ای گروه مومنان شادی کنید

    تا به خداوند وصل بشیم وآغوشمون رو باز کنیم برای حضرت عشق ما با

    افکارمون خودمون گم نکنیم شکرگزاری واقعا جواب میده

    آینده وشخصیت ما رو همین افکار می سازن افکار تبدیل به گفتار ما می شون

    غذای روح ما افکار مثبت هست باید بیشترش کنیم دعا کنیم مراقبه کنیم روی خداوند حساب کنبم بگیم خدایا ازت خواهش می کنم افکار منفی منو کم کن افکار مثبت ام زیاد کن

    نمیشه هم با تاریکی بود هم با نور ببینیم واقعا با افکار مثبت ها باشیم یا منفی ها یا هم با روز باشیم وهم باشب یکی رو انتخاب کنیم با افکار منفی داریم پشتمون به خدا میکنیم ولی خدا بی خیال ما نیست اون ما رو فراموش نکرده

    خدا رو شکر می کنم نجواهام کمتر شده زود از فرکانسش در میام فایل گوش می دم تو جمع های منفی کمتر میرم واقعا نتیجه میده

    وقتی با کس های که همش از کمبود فقر و مریضی میگن فکر تو هم مشغول میشه باید دوری کرد

    دو روز پیش مدرسه پسرم چند خانم داشتن راجع به بیماری و کمبود حرف میزدن خودم دور کردم تا نشنوم وبه خودم کمک کردم که جای من توی این جمع ها نیس

    از تمام دوستان سپاسگزارم که باعشق می نویسن

    همگی در پناه الله یکتا شاد و سالم و تندرست وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    جواد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2736 روز

    به نام خود خدا

    سلام به همه دوستان عزیزو استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    یه خاطره میخام بنویسم چند سال پیش من تو خونه قبلیم توی شهرستان خب معمولا ویلاییه توی حیاط باغچه داشتیم

    بعد چون خونه جنوبی بود و حیاط اونور ساختمان بود عملا خیلی زیاد ازش استفاده نمیکردم یه مدت تو باغچه اش سبزی و گل کاشته بودم بعد یه مدت دیگه یه ذره سرم شلوغ بود تنبل شدم یا هر دلیلی دیگه کمتر میرفتم تو حیاط

    ما تو منطقه مون یه مدل خار داریم همون خار مغیلان که خیلی هم سرزنش میکنه و نباید غم بخوری (چند تا استیکر خنده، نبود لبخند هم خوبه)بهش میگیم خار شتری تا وقتی کوچولو و سبز هستند خیلی نایسن تازه گل هم میدن صورتی و خوشگل اما اگه فکر کردین این گلدارها در بزرگی معضل نمیشن سخخخخت در اشتباهین بقول حمید حنیف

    اما من بعضی روزها یه سر میومدم تو حیاط اینا رو میدیدم اولا میگفتم خدا چقدر نازه این گلهاشو چقد برگاش فسفریه و …

    اما

    عاقبت گرگ زاده گرگ شود

    گر چه با آدمی بزرگ شود

    (پی نوشت:گرگ زاده فامیلش نیست منظور مامان باباش گرگن اصالتشه اوکی؟)

    خلاصه یه روزرفتم تو حیاط چشمتون روز خوب ببینه این خارها نه تنها گل نشده بودند با محبت های من بلکه خار تر هم شده بودن اینا خشک شده بودند حتی اون خارای نرم کوچولو که بعبعیی ها هم میتونسدند دسر بخورند با ماست بجای نعنا شده بودند تیغ برران

    یا خدا

    از هر طرف به اینها نزدیک میشدم میخورد به دست و پام و واقعا معنی اون سرزنش ها رو فهمیدم

    راستی هی حرف تو حرف میاد بقول استاد خیلی هم خوبه

    اینو یادم اومد یه کلیپ بود مال استاد الهی قمشه‌ای میگفت دو تا خارجی داشتن میرفتن توی مصر ماشینشون خراب میشه

    یکی شون عربی بلد بوده

    خلاصه به هزار یا علی مدد یه نفر رو پیدا میکنن اون زمان که با شتراش اینها رو ببره قاهره بهش پول میدن و کرایه و خودشم میشه راهنما

    این عربه بین راه هی به این دوتا خارجی فحش میده و همینطور میره

    این که عربی بلد بوده به دوستش میگه ببین این داره بما فحش میده

    دوستش میگه عیب نداره، نگفت که قاهره نمیبره میگه نه چیزی نگفت

    دوباره میرن جلوتر این عرب شتر بان همینطوری فحش میده

    خارجیه دوباره به دوستش میگه چی شده

    دوستش میگه هیچی دوباره داره فحش میده خیلی هم آبدار تر

    میگه نگفت قاهره نمیبره میگه نه نگفت

    میگه بزار بگه

    فقط ببره ما رو قاهره

    استیکر از هر مدلی که نیازه

    برگردیم به خارها

    خلاصه بقول استاد در قدم اول در قضیه گربه ما از تو حیاط اومدیم خونه با دست خونین پای خونین لباس سوراخ سوراخ اعصاب خورد کفشهای داغون اصلا یه وضعی

    همونجا دقیقا داشتم همین افکارم رو مرور میکردم گفتم اینها همون افکار نامثبتن البته لحن اون موقع یه جور دیگه بود

    اگه روز اول با یه چاقو میوه خوری مینداختیشون دور الان اینجوری نمیشد داستان

    سال دیگه بهار که شد دوباره در اومدند

    در اوج بهار که همه دنبال سر سبزین ما افتادیم بجونشون با بیل

    ریشه هاشو زدیم و گذشت دوباره دیدم ای بابا اینها دوباره در اومد

    فهمیدم نه این کار همیشگیه

    دوباره و دوباره

    تا الان که خونه رو عوض کردیم

    که اونم داستان داره برا خودش

    ممنون که تا اینجا اومدین

    موفق باشید سپاسگزارم

    بعد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    مهدیه الوندی مهر گفته:
    مدت عضویت: 1040 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته عزیز و دوستانی که این فایل رو میخونند .

    یک جمله از تمام این فایل برای من خیلی قابل تعمل بود : افسرده کسیه که انقدر افکار منفیش بزرگ و قدرتمند شده که دیگه زورش بهشون نمی‌رسه . و من چقدر درک کردم این جمله رو ، دوربین رو که جلو بردین و درخت هرز رو نشون دادین اون تک شاخه ی وسط دقیقا انسان افسرده و غمگینه که صد ها شاخه از افکار منفی دورش رو احاطه کردن و نمیدونه باید کدوم شاخه رو قطع کنه ، شاخه های در هم تنیده شده که به هم متصل اند و باید همشون رو قطع کرد تا دورو برت خلوت شه و به آرامش برسی .

    من بعد از تجربه ی همچین حالی یاد گرفتم با دیدن اولین دانه های افکار منفی اونهارو دور بریزم و نذارم تو خاک ذهنم رشد کنند، یاد گرفتم از کندن شاخه های بی جون و کوچک و کم قدرت افکار منفیم شروع کنم تا هم فضای ذهنیم کم کم باز و گسترده شه که شاخه های بزرگ ترو ببینم و هم در طی این مسیر قدرتی پیدا کنم که بتونم سراغ شاخه های بزرگ تر برم

    چیزی که راجب افکار وجود داره اینه که همون‌طور که درخت های هرز جدید از دانه های درخت های قبلی بوجود میان افکار منفی هم هرکودوم زیر مجموعه و حاصل افکار های بزرگ تر و قدرتمند تر قبلی اند که میشه اسمش رو گذاشت باور

    باور ما مثل یک درخت بزرگ ، جنریتور و تولید کننده ی افکار ما هست و مهارت ما در انتخاب کردن دانه های درست و دور ریختن دانه های غیر مفید برای ذهنمون هست چون این دانه های کوچک و این شاخه های بیجون روزی درخت های بزرگی میشن که ما قراره از حاصل و میوه هاش تو زندگیمون بهره ببریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 772 روز

    به نام الله

    هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ

    الْمُؤْمِنِینَ(فتح4)

    او کسی است که بر قلبهای مومنین

    آرامش را نازل میکند.

    خدایا ببار بر دلهای ما آرامش را،

    بزرگترین گمشده‌ی این روزهایمان.

    آرامشی که با هیچ طوفانی دلم نلرزد

    از آن آرامش‌هایی که مزه آغوش مادر را میدهد

    از آنها که ابدی‌ست.

    سلام دوستان مهربانم

    میخواستم باورهای قدرتمندی و یادآوری کنم که خیلی از علف های هرز ذهنمون‌‌ رو می‌شوره و می‌بره و وجودمون و سرشار از آرامش می‌کنه.باورهایی که لازمه هر روز تکرار و تکرار کنیم تا با جان و دلمون عجین بشه.

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌᳝‍‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

    (خداوند) به همان اندازه که به او باور داری پاسخت را می دهد.

    #اگر باور داری خداوند همه کارهایت را خودکار انجام می دهد، همان خواهد شد.

    #اگر باور داری خداوند خیلی راحت روزیت را میرساند، همان خواهد شد.

    #اگر باور داری خداوند زندگیت را به نحو احسن مدیریت می کند، همان خواهد شد.

    # اگر باور داری خداوند نگهبان و حفاظت کننده، جسم و جان و فرزند و همسر و زندگی و کار و مال و خانواده همه چیزهای توست، همان خواهد شد.

    خداوند به اندازه درک و باورهای تو، به تو جهانش را نشانت می دهد.

    از هر نظر خیالت راحت باشد. تمام زندگیت را به خداوند بسپار و هر لحظه مانند یک پدر و فرزند با هم صحبت کنید. شکرگزارش باش. راحت خواسته ات را با زبان ساده بهش بگو… بعد منتظر نتایج عالی باش.

    عاشقتووووونم‌…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      وحید ربانی گفته:
      مدت عضویت: 1469 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام به شما

      لذت میبریم وقتی جنس توحیدی فرکانس شما را با خواندن کامنت هاتون‌دریافت میکنم

      خداوند رب العالمین مالک هر‌دو‌جهان و‌هستی همه چیزه همه چیز به اون‌ختم میشه مسیر توحید مسیری هست که‌خودبخود همه چیز عالی و‌عالی و‌عالی میشه مسیر توحید‌مسیری هست که‌همه چیز به شما داده میشود هر انچه حتی در کمترین لایه های تصور ذهنیتون بوده باشه مسیر توحید همه چیز‌است و بس به شرط ایمان به شرط عمل و به شرط تکرار و‌تکرار و‌تکرار همه چیز داده میشود حتی چیزهایی که ندیدم حتی عمر 1000 ساله حتی ثروتی ما فوق تصور بشر امروزی حتی ارامشی فرای هر ارامش این جهان مادی

      در‌پناه حضرت حق همواره پیروز‌و‌سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    وحید ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1469 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیزم

    خیلی خیلی ممنون‌و سپاسگزارم‌از اینکه این فایل زیبا را گذاشتید‌و‌ممنونم از مریم خانم عزیز که فیلمبرداری کرد استاد کاملا فرمایشات شما و‌مثال واضحی که زدید درسته دقیقا افکار منفی اگر اجازه رشد پیدا کنند بزرگ میشند یادم‌هست در جهان بینی توحیدی شما یک فیلم‌کوتاهی از یک‌مزرعه گذاشتید که با نایلون‌سیاه سطح خاک را می پوشوندند و بعد بوته های گوجه را میکاشنتد دلیلش این‌بود که به سطح خاک بغیر از محل کاشت بوته نور نرسه تا علف های هرز رشد نکنند و فقط نور به محصول برسه این مثال شما همیشه در ذهن من بود که‌نباید‌ خوراک بدیم به ذهنمون که افکار‌منفی رشد کنند استاد عزیز همین الان که فایل شما را دیدم در کارخانه یک سفارش رنگ طلایی داریم که الان بودجه من نمیرسه نخش را بخرم یک رنگ طلایی کم‌رنگ تر‌در انبار داشتیم دیشب بجای اینکه افکار‌منفی بخواهد برم‌مسلط بشه به بچه ها گفتم با نخ کم‌رنگ ببافید ببینیم چه جوری میشه امروز صبح محصول تولید شد و رنگش با سفارش مشتری تفاوت داشت سریع گفتم این‌پروژه کنسل و صبر کنید تا یک راه دیگه پیدا کنیم خدا بهم الهام کرد که تو انبار چند تا قرقره داری که یکسال پیش اشتباه پیچیده بودن بچه ها و‌اون‌موقعه گفتی بزارید‌کنار در‌زمان مناسب مصرف میشه یهویی یاد اونها افتادم همیشه هر‌وقت چشمم به اونها می افتاد دنبال راه مصرفش بودم یهویی دیدم الان بهترین زمان هست یک دقیقه قبل به بچه ها دستور دادم این پروژه را برید جلو

    استاد عزیز من سعی میکنم اصلا ناراحت نشم یعنی من سالها سر این موضوع با خودم کار کردم زمانی که در شدید ترین‌تنش های زندگی مشترک بودم همیشه با خودم میگفتم وحید‌تو‌در‌میدان بوکس هستی اگر فحش میشنوی اگر بدترین‌حرفها را میشنوی تو فقط جا خالی بده تو فحش نمیخوری تو داری قوی و‌قوی میشی این گفتگوی ذهنی 5 سال پیش من بود که به لطف خدا از اون‌زندگی هدایت شدم به زندگی عالی الانم منظورم اینه که اگر این‌توانایی را در‌خودمون‌تقویت کنیم که اقا هر اتفاقی به نفع منه کلا ما ضد گلوله میشیم و هیچ عامل منفی نمیتونه به ما ضربه بزنه من‌حتی کمی وسیع تر میگم که‌هیچ نیروی شری در جهان وجود‌ نداره و همه اینها فقط هدفشون رشد من هست همه علف های هرز هدفشون‌اینه که منا حرکت بدهند و‌من پارادایس زیبا تری داشته باشم همه این منفی ها برای رشد من هست من اینجوری سعی میکنم فکر کنم هر اتفاقی می‌افته از تو دلش یک چیز مثبت پیدا میکنم حتی وقتی وسط اتوبان تصادف کردم و‌ماشینم داغون شد گفتم خدایا شکرت الان ماشینم نو‌میشه چون‌من مقصر نبودم و کل بیمه ماشینم را درست کرد حتی با اینکه یکماه ماشین‌نداشتم و با اسنپ میرفتم با خودم میگفتم دمت گرم‌وحید چقدر خوبه که تو راننده داری

    منظورم اینه که سریع باید اون‌منفی را به مثبت تبدیل کنیم بقول استاد این یک هنره این‌یک‌توانایی هست که باید‌در‌خودمون‌رشد بدیم

    و این کار با سپاسگزاری به نظرم انجام میشه من‌هر‌روز صبح را با خودم‌میگم‌وحید‌امروز‌یک‌فرصت‌هست که‌خدا بهت داده دمش گرم یک‌روز مجانی دیگه در اختیارم قرار داده شد خدایا شکرت عجب روز فوق العاده ای امروز چقدر اتفاقات عالی تا شب می افته چقدر مشتری میاد چقدر پول میاد چقدر بار میخریم چقدر حال میکنیم چقدر خبر خوش میشنویم الهی شکر‌و‌با این ذهنیت میرم از خونه بیرون و‌خدا میدونه که کلی اتفاقات خوب پیش میاد و البته که اتفاقات ظاهر منفی هم هست ولی من سریع میگم‌اینها برای رشد‌من لازمه و استقبال میکنم بجای فرار بجای ترس میرم‌داخلش ببینم‌توش چی‌داره برای من چه هدیه خدا از طریق این‌منفی برام فرستاده

    استاد عزیز ازتون ممنونم قدم‌هشت را تمام کردم و به امید خدا میخوام‌برم‌برای قدم‌نه

    عاشقتونم دوستتون دارم ده تا استیکر قلب زرشکی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  7. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2941 روز

    سلام استاد عزیزم

    من میخوام یک تجربه از خودم بگم . من سه سال پیش از یه موضوعی ترسیدم و با فکر کردن به اون موضوع ترسم بیشتر می‌شد و بقول شما افکار منفی قدرت بیشتری می گرفتند یهو که به خودم اومدم دیدم جسم من هم تحت تاثیر اون ترس و افکار ناشی از اون قرار گرفته طوریکه مدام قلبم به تپش میفتاد و چیزی در وسط سینه م فرو می ریخت و اون شکلی از نگرانی بود که در سینه من بروز می‌کرد . دست و پاهام می لرزیدند و وقتی این علائم شدت می گرفتند ترس من بیشتر می‌شد و با زیاد شدن ترس ، جسم‌من بیشتر درگیر می‌شد و همینطور این پروسه ادامه داشت و جسم و ذهن من همدیگه را در شدت یافتن اون ترس ها تقویت می‌کردند یادمه وقتی به اوج این حالت ها می‌رسیدم تنها کاری که منو آروم می‌کرد راه رفتن بود . راه رفتن تند و ادامه دار و من شاید روزی چند ساعت توی خونه یا حیاط یا خیابون راه می رفتم و واقعا با راه رفتن ، افکارم کنترل می‌شدند . همینجا بگم که من بعدها که دوره قانون سلامتی تولید شد و شما در مورد فواید پیاده روی و تأثیرش روی جسم و ذهن توضیح دادید ، من تازه اونجا بود که فهمیدم چرا زمانیکه به اوج ترس و افکار منفی می‌رسیدم ناخودآگاه شروع به راه رفتن میکردم چون پیاده روی بهترین حالت برای هماهنگ شدن ذهن با روح هست و ذهن من وقتی در بدترین حالت خودش قرار می‌گرفت نیرویی از درون منو بلند می‌کرد و راه میرفتم . استاد الان که فکرشو میکنم ما انسانها خیلی قدرت داریم . انگار یه نیرویی در ما وجود داره که در بدترین حالت ها میتونه راه خودش را پیدا کنه و غلبه کنه و بر تمام آنچه به نام بدی ها در ما رخنه کرده غالب بشه . یه نیرویی که یقینا برتر و عالی تره و چرا واقعا نباید اسمش را خدا بذاریم ؟ آره آره همون خدای درون‌ من ، منو بلند می‌کرد و به راه مینداخت و من واقعا به راه میفتادم و ساعتها راه میرفتم . انگار که اون قلب تپنده و اون‌ دست و پای لرزان و اون‌ سینه مملو از نگرانی همه و همه رام می‌شدند .

    اتفاق دیگری که توی اون شرایط افتاد این بود که اشتهای من به شدت کور شده بود و بازهم وقتی دوره قانون سلامتی را خریدم فهمیدم که ژن انسان بیشتر از اینکه برای خوردن تنظیم شده باشه برای نخوردن تنظیم شده و در واقع وقتی من در بدترین حالت روحی و جسمی بودم ، همون نیروی برتر ، با کور کردن اشتها و عدم ورود خوراکی های جورواجور میخواست سلول های منو پاکسازی کنه و بدن من را به حالت تعادلی که با اصل وجود من سازگار بود برسونه چرا که جسم‌ من هم به شدت درگیر شده بود . ( بچه ها قانون سلامتی خیلی دوره خوبیه . من خودم در مقابلش مقاومت داشتم و اصلا نمیفهمیدم علت اینهمه مقاومت چیه . ولی وقتی از خدای درونم پرسیدم به من یک کلمه گفت ” مدار ” و من اینطور درکش کردم که خدای من میگه سلامتی یک مداره و همونطور که ما توی مدار ثروت یکدفعه قرار نمیگیریم توی مدار سلامتی هم یکدفعه نمیتونیم قرار بگیریم و با زور زدن و سخت گرفتن به خودمون بیشتر ازش دور میشیم . درست مثل پول . و من با این فکر خیلی آروم شدم‌ و وقتی آروم شدم به قانون سلامتی اجازه ورود دادم و نمیدونید چقدر قشنگ دارم انجامش میدم و چقدر انرژی و احساسم عالی شده ) . داشتم اینو می گفتم که ترسهای من مدام همدیگه را در ذهنم پیدا می‌کردند و بقول استاد به شکل یک رشته افکار تکرار شونده دراومده بودند که هرروز میومدند و وقتی به اوج میرسیدند نیرویی در من فعال می‌شد و منو راه می‌برد و از اون طرف غذا هم خیلی خیلی محدود در حد روزی یک لقمه نون یا دو قاشق برنج میخوردم ( اون موقع هنوز قانون سلامتی تولید نشده بود ) و همین دوتا کار یعنی راه رفتن و نخوردن باعث شد که حداقل من از اون ترس ها که بسیار بسیار بزرگ شده بودند جون سالم بدر ببرم . تا اینکه تونستم کمی خودم را پیدا کنم و هدایت بخوام . به یک متخصص قلب خیلی خوب هدایت شدم که با نگاه کردن به من و لبخندی که اون لحظه باعث آرامشم شد به من گفت تو چیزیت نیست من اشک ریختم و گفتم دکتر قلبی که هیچوقت حسش نکرده بودم حالا بی دلیل ضربانش اوج میگیره انگار که از من جدا شده و راه خودشو میره انگار دیگه در کنترل من نیست و اون‌ دکتر دانا به من گفت ما هم مثل ماشین هستیم ممکنه ترمزمون ببُره و این اصلا اشکال نداره . گفتم خب چکار کنم دیگه خسته شدم گفت برو کارهایی که دوست داری را انجام بده و تازه اونجا بود که فهمیدم چقدر از خودم دور شدم و چقدر اون احساس لیاقت داره فریاد میزنه که منو دریاب . اونجا بود که فهمیدم چرا قرآن میگه ما با چیزی مثل ترس و گرسنگی و کاهش جان شما را آزمایش میکنیم و مژده بده شکیبایان را

    وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿155﴾

    و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را (155)

    الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿156﴾

    [همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم (156)

    أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿157﴾

    بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏یافتگان [هم] خود ایشانند (157)

    من این آیات را با تمام قلبم و با تمام وجودم حس کردم . حالا میفهمم که من وقتی در اوج افکار منفی بودم شکیبا بودم و بارها اون جمله معروف استاد را با خودم‌ تکرار می کردم که ” وقتی توی مسیر هستی هر اتفاقی بیفته درسته . هر اتفاقی یعنی هرررررررر اتفاقی . آقا من بمیرمم درسته ” اینو خیلی تکرار میکردم و صبور میشدم . صبر عجب دستاورد هایی به همراه داره . مصداق ان مع العسر یسری . با هر سختی آسانیه و بقول استاد سختی از آسانی جدا نیست . آسانی در دل سختیه و باید ایمان داشته باشی . باید مضارع بودن و استمرار را درک کنی . مؤمنان کسانی هستند که هر لحظه ایمان میارند . من فهمیدم که هر لحظه ایمان آوردن یعنی هر لحظه از خدای درون کار کشیدن و به خدمت درش آوردن تا بلکه رشد کنیم . من فهمیدم که مؤمنان کسانی هستند که هر لحظه حتی در لحظات سخت بطور مستمر ایمان میارند و صبر می‌کنند صبر لحظه به لحظه ، و مژده بده صابرین را . کسانیکه می‌گویند ما از خدا هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم . و من رشد کردم . گذر کردم . رشد کردن برای من گذر کردن بود . گذر از باورهای غلطی که یک عمر من را در یک احتیاط ترس آلود قرار داده بود و دست و پای من را بسته بود . حالا که گذر کردم خوب میفهمم علت ضربان های بیشمار قلبم را و خوب میفهمم دلیل لرزش دست و پاهایم را . قلبی که سالها و از کودکی ، از ترس سکوت کرده بود و دست و پاهایی که همیشه کز کرده بودند و منی که همیشه خودم را و جسمم را قایم کرده بودم‌ که مبادا کسی یا چیزی پیدایم کند و به من حمله کند و مرا آزار دهد و با خود ببرد . و من باید با گذر از تمام اینهایی که گفتم رشد میکردم و آزاد میشدم . آزاد از تمام بندهایی که خودم از سالها پیش و شاید از قبل از تولد به خودم بسته بودم تا دلیلی برای رشد کردنم باشند .

    شاید مهم ترین راه عبور از افکار منفی راه رفتن و به اختیار گرفتن افکار باشه و بعدش هدایت ها میاند .

    خدایا شکرت که اگر آزمایشی باید بشیم ، اسباب و لوازم اون را مهیا میکنی که اگر این سایت و این استاد نبودند امکان نداشت از اونهمه رنج و ترس گذر کنم و رشد کنم . امکان نداشت به عدم نقش عوامل بیرونی پی ببرم . امکان نداشت خدای درونم را پیدا کنم . با دوره های استاد اون خدا را کم کم پیدا کردم و برای خودم منطقی کردم که من میتونم با اون خدا حرف بزنم و ازش سؤال بپرسم و اون‌ قطعا جواب میده . سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1250 روز

      سلام به اندیشه عزیزم

      چقدررر زیبا مینویسی واقعا لذت بردم ازتک تک کلماتی که دارم. مطالعه میکنم

      و از این همزمانی

      همین الان که دارم اینو مینویسم از یک پیاده روی برگشتم و واقعا همون نیرویی که میگی قبل از اینکه لباس هامو در بیارم و هرکار دیگه ایی انجام بدم منو هدایت کرد به سمت گوشی بعد دیدم ایمیل اومده برام که اسم شما روش بود همون انرژی باز منوهدایت کرد و زدم رو اسمتون و این کامنت رو خوندم

      راستش میخکوب شدم و تا اخرش لذت بردم از این کامنت زیبا که قطعا از فرکانس قلب نوشته شده

      چقدرر واقعا درسته اینکه میگین پیاده روی یک صلح درونی درما به وجود میاره واقعا یک حس رهایی و حال خوبی منو دربر گرفته بسیار ارام تر شدم و دارم از هرلحظه لذت میبرم دارم از نوشتن این کامنت لذت میبرم و حال میکنم

      یک پیاده روی کوتاه نیم ساعته و البته هدایت های خداوند یک همچین حسی رو بهم داده گوشیم رو نبردم مقصدی هم نداشتم همینجوری راه رفتم و با خودم صحبت میکردم.

      الان انگار یک اهرم لذت برای پیاده روی در من تنظیم شده چقدر راهکار های خوبی بهم گفته میشد برای زندگی بهتر و راحتتر توی این پیاده روی و کلی بازدهی مثبت برام داشت من خب توی قانون سلامتی نیستم و پلن دارم دوره بعدی که میخوام بخرم حتما همین دوره هست و نشونه هاش واضح بهم گفته شده که این دوره دقیقا اون چیزیه که باید داشته باشم و کلی رشد و ثروت و فراوانی برام به ارمغان میاره واقعااا خدایاشکرت…

      چقدر حس میکنم توی همین نیم ساعت تمرکز من بالاتر رفته، چقدر رها تر شدم، چقدر انگیزم برای استفاده از قانون بیشتر شده

      خدایا شکرت که سالم هستم و میتونم پیاده روی کنم

      چقدر ادم بهبود گرا تری شدم اتفاقا داشتم توی این پیاده روی درمورد بهبود گرایی هم تفکر میکردم و برای خودم بازش میکردم و باز بیشتر بهم ثابت شد که چقدر این موضوع مهمی هست که بیماری کمال گرایی رو مدیریت کنیم اصلا همین که دارم این کامنت رو مینویسم خودش یکجور مدیریت کمال گرایی هست

      احساس میکنم توی این نیم ساعت پیاده روی زمانم کِش اومده وطولانی تر حسش کردم. البته منظورم از لحاظ بازدهی هست وگرنه این تایم اینقدر لذت بخش بود که ساعت ها هم پیاده روی میکردم خسته نمیشدم

      هوای خنک پاییزی ساعت 9 شب انچنان برام لذت بخش بود که داشتم کیف میکردم ازداین تایم

      این موضوع اینکه ژن ما تنظیم شده برای نخوردن چقدررر موضوع جالبی بود و دقیقا درکش میکنم این موضوع رو بخاطر تجربیات و الان بیشتر بهش مطمئن تر شدم

      خدایا شکرت بخاطر این حس و حال فوق العاده

      واقعا یکی از مباحثی که همچنان باید روی خودم کار کنم همین صلح درونی است و چقدر خدا قشنگ بهم راهکار میده که چیکارایی بکنم مثل همین و پیاده روی و کامنت

      خیلی وقت ها احساس عدم لیاقت من دقیقا همین تپش قلبی که شما میگی رو بهم میده مخصوصا توی بحث روابط این موضوع پاشنه آشیل من هست و این خودش باز یکی از انگیزه هام شده تا دوره احساس لیاقت رو تهیه کنم

      وقتی که حس میکنم قراره این دوره هارو یکی یکی بگیرم و استفاده کنم ازش حالم عالی میشه،،

      خب چیزیه که میخوام و اتفاق میفته! پپس باید از مسیر لذت ببرم

      اتفاقا امروز داشتم جلسه 9 کشف قوانین رو گوش میدادم که دقیقا به همین موضوع اشاره کرد و میگفت هر انچیزی که دلت میخواهد اتفاق میفته و اصلا وجود داره فقط یک فاصله فرکانسی هست و این فاصله فرکانسی با حال خوب پر میشه اقا از مسیر لذت ببر از تک تک روز هات لذت ببر همین روزا هم به اندازه روزایی که میرسی به هدف هات لذت بخش هست همین روز ها هم سرشار از فرصت های سپاسگزاری هست اگر حالت خوبت رو وابسته به رسیدن به چیز خاصی کنی اولا امکان رسیدنت به اون خیلی کمتر میشه اگرم برسی بهش بازم حالت خوب نیست

      اما اگه بدونی اقا مثل یک مغازه که من میخوام برم خرید کنم و میدونم اون مغازه وجود داره پس قدم هارو برمیدارم به سمتش و حالم خوبه چوو ایمان دارم هست و توی قدم سی ام،، قدم صد ام ناامید نمیشم و برگردم بلکه ادامه میدم با حال خوب

      توی موضوع خواسته ها انگار هرچی حال خوب تر باشه سرعت ما بیشتر میشه و اون مغازه هم کیلومتر ها به ما نزدیک میشه قانون به این قشنگی!

      لذت ببریم و کیف کنیم

      بازم تشکر میکنم ازت بخاطر این کامنت

      اصلا انگاری برای من بود!

      خدایا شکرت

      خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  8. -
    زهرا فلاحتی گفته:
    مدت عضویت: 2360 روز

    سلام به خانواده عزیزم

    من مدتهاست که کامنت نزاشتم ولی امروز با این فایل و اتفاقاتی که اخیرا برام افتاده لازم دونستم بنویسم

    من مربی یوگا هستم و اسم کلاسم رو هم به صورت الهامی یوگا توحید گذاشتم من چند جا کلاس برگزار میکنم یکی از این جاها نمازخونه اداره همسرم عصرها یوگا بود مهمترین دلیل هم این بود که اونجا صد درصد درآمد به خودم اختصاص پیدا میکرد حالا شرایط چطور بود اگه کثیف میشد خودم جارو برقی میبردم جارو میکردم چند تا سجاده و کلی بند و بساط داخلش همیشه وسط بود که خانمهای کارمند بساطشون رو نمیخواستن جمع کنند و ما باید دقیقا به همون شکلی که بود جمع میکردیم و آخر کلاس میزاشتیم سرجاش و سر همین قضیه چند بار پیامم دادن که چرا سجاده هامون به هم خورده ضمنا اونجا کوچیک بود و بچه ها تو دست و پای هم بودن ،ضمنا من اجازه نداشتم هیچ بنری بیرون اداره نصب کنم که مثلا اینجا کلاس یوگا هست چون میگفتن به اداره گیر میدن،

    تمام این شرایط رو من پذیرفته بودم بخاطر اینکه هم نزدیک خونمون بود و هم همه هزینه به خودم میرسید

    بالاخره مدیر اداره عوض شد و اون گفت که سیستم اداریه و نباید کلاس یوگا برگزار شه من چند جلسه ای مقاومت کردم ولی دیدم که دیگه آرامش ازم گرفته شده و هر جلسه با ترس و استرس دارم میرم کلاس ، تصمیم گرفتم یه باشگاه جدید پیدا کنم یه باشگاه نزدیک خونمون بود که هم از نظر گرمایشی مشکل داشت و هم زیاد تمیز نبود و کوچیک بود اول تصمیم گرفتم برم اونجا ولی مشکل سرد بودنش واقعا مشکل بزرگی بود با احساس خوب که البته کمی نگرانی پشتش بود از خدا هدایت خواستم فایلهای روانشناسی ثروت 1 رو برای هزارمین بار داشتم گوش میکردم که اون روز نوبت فایل 20 بود استاد یه لحظه از برنامه دیوار اسم بردن که چقدر تو ایران پیشرفت کرده و همین شد یه نشونه ،،سریع رفتم تو دیوار و یه باشگاه دیدم زنگ زدم و هماهنگ کردم رفتم از نزدیک باشگاه رو دیدم یک باشگاه نوساز ، تمیز، گرم، بزرگ که نیاز داشت به یه مربی یوگا و مسئولش چقدر محترم بود که هر شرطی من میزاشتم میگفت چشم هر چی شما بگید بعد که کامل آرامش گرفتم دوباره برگشتم قضایا رو مرور کردم دیدم خدا داشته به من میگفته عزیزم تو لیاقتت بیشتر از ایناست که بخوای هر روز با کارمندای اداره سر و کله بزنی ارزشت بیشتر از ایناست که بخوای جارو برقی کول و بغل کنی بری اونجا رو جارو کنی و خودم رو گزاشتم جای مدیر اداره گفتم شاید اگه من هم به جاش بودم به خاطر مسئولیت بالا شاید جانب احتیاط رو رعایت میکردم و نمیزاشتم تو نمازخونه اداره کلاس یوگا باشه و برای اینکه اصلا اون مدیر رو سرزنش نکنم احساس کردم که مدیر مثل برادرم داره به من دلسوزانه میگه بخاطر پیشرفت خودت ، بخاطر لیاقت بالای خودت، بخاطر اینکه حداقل یه بنر بتونی بزنی تا شاگردات چند برابر بشن من مجبورت میکنم از نمازخونه بری و به قدری احساسم خوبه که این باشگاه رو با هدایت خداوند بدست آوردم و ایمان دارم که اتفاقات خیلی خوبی قراره بیفته

    تمام این کنترل ذهن حاصل سالها کار کردن روی خودمه حاصل گوش کردن مستمر هر روز به فایلها هست ، حاصل بها ندادن به حرف مردمه، حاصل جنگیدن برای رسیدن به هدفم هست معلومه که دیگه به خودم ظلم نمیکنم و نمیزارم یه تضاد من رو از بین ببره معلومه که قراره هر روز با عشق بیشتر به فایلها گوش کنم معلومه که به هیج وجه نمیزارم تلاشهای چند ساله ام هدر بره پر قدرت این مسیر فوقالعاده کنترل ذهن و تمرکز بر نکات مثبت و باور الخیر فی ما وقع رو ادامه میدهم انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    ولی الله علوی گفته:
    مدت عضویت: 1304 روز

    درود فراوان بر استاد عباسمنش وخانواده بزرگ عباسمنشی ها. چندبار گوش‌دادم دقیقا مصادق گذشته زندگی خودم بود …علف های هرززندگی من درگذشته آنقدر قدرتمند شده بودند که فکرمیکردم زندگی من فقط تااخرعمر باید اینطور بگذره که سراسر ….باشه .حالا اینحا نمیخوام نکات منفی بنویسم که فرکانس خودم وبقیه منفی بشه .خداراشکر که من را با قوانین آشنا کرد وبه من آموخت که می‌توانم درهرشرایطی به مثبت ها توجه وتمرکز داشته باشم تا زندگیم تغییر کند .من تونستم شرایطم تغییربدهم.وتجربه کردم درچندسال گذشته که زندگی پراززیبایی هست …خدایا ازبابت وجود استاد عباسمنش سپاسگذارم خدایا سپاس خدایا سپاس خدایا سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  10. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 875 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    امروز هدایت شدم به سوره انعام آیه اول تا به ششم

    الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ۖ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ﴿١﴾

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی

    همه ستایش ها ویژه خداست که آسمان ها و زمین را آفرید و تاریکی ها و روشنی را پدید آورد. [با این همه نشانه ها که گواهی بر یکتایی و قدرت اوست] باز کافران برای پروردگارشان [بت ها و معبودهای باطل را] شریک و همتا قرار می دهند. (1)

    2

    هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَىٰ أَجَلًا ۖ وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ۖ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿٢﴾

    اوست که شما را از گِلی مخصوص آفرید، سپس برای عمر شما مدتی مقرّر کرد، و اجل حتمی و ثابت نزد اوست، [شگفتا! که] باز شما [با این همه دلایل آشکار در یکتایی و ربوبیّت و خالقیّت او] شک می‌کنید. (2)

    3

    وَهُوَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَفِی الْأَرْضِ ۖ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ وَیَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ ﴿٣﴾

    و او در آسمان ها و در زمین، خداست که نهان و آشکار شما را می‌داند، و نیز به آنچه [از خیر و شر] به دست می آورید، آگاه است. (3)

    4

    وَمَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ ﴿۴﴾

    و هیچ نشانه ای از نشانه های پروردگارشان برای آنان نیامد مگر آنکه از آن روی گردانیدند. (4)

    5

    فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿۵﴾

    آنان حق را هنگامی که به سویشان آمد تکذیب کردند، پس [ظهور و تحقّق] خبرهای آنچه را همواره به آن استهزا می کردند، به آنان خواهد رسید. (5)

    6

    أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ ﴿۶﴾

    آیا ندانسته اند که پیش از ایشان چه بسیار از ملت ها و اقوام را هلاک کردیم؟ که به آنان در پهنه زمین، نعمت ها و امکاناتی دادیم که به شما ندادیم، و بر آنان باران های پی در پی و پر ریزش فرستادیم و نهرهایی از زیر پای آنان جاری ساختیم [ولی ناسپاسی کردند]؛ پس آنان را به کیفر گناهانشان هلاک کردیم، و بعد از آنان اقوامی دیگر را پدید آوردیم.

    سلام به استاد مهربانم و خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم

    خدایا شکرت بابت یک روز حضور در این جمع یکتا پرستان و یک قدم دیگر برای تغییر

    استاد عزیزم مثل همیشه پر انرژی و باز هم با یک درس دیگر چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم

    در دوره دوازده قدم این بحث را گفتین که هر وخت حال شما بد میشه شما باید بفهمید که از کجا نشأت میگیره دلیل اش چیه ؟

    استاد مهربانم من در دوره دوازده قدم خییلی خوب تشخیص داده می توانستم که دلیل این حال بد فلانی اتفاقه اما منطق نداشتم که افکار را در نطفه خفه کنم خدا را شکر با دوره احساس لیاقت خییلی خوب میتوانم گفتگو ها و افکار ام را مدیریت کنم و از یک دید دیگر به مسایل نگاه میکنم

    مثلاً چند روز پیش پدرم از ام پرسید فلانی چیز را دایی آت پیش ترمیم کار برده در اول متوجه نشدم و جواب اش را دادم و بعد که وارد جزییات شد واقعا نمی‌فهمیدم چی میگه گفتم ببخشد اصلا من متوجه سوال شما نشدم و اصلا نمی‌فهمم و بعد ذهن می آمد شروع کنه به قضاوت کردن من گفتم بیبین تو خییلی تغییر کردی قبلا اصلا تو جرات این را نداشتی که به پدرت بگویی من سوال شما نفهمیدم حالا خییلی بهتر شدی همین یک قدم برای پیشرفت است و رفتم به خودم هم یک جایزه دادم حس ام خوب حالم خوب شد و استاد من خییلی با این قضیه روبرو شدم قبلاً جرات این را نداشتم به پدرم بگویم که من سوال شما را نفهمیدم چون که خییلی پدرم در ذهن من یک آدمی بزرگی بود به پدرم خییلی قدرت داده بودم و چقدر من تحقیر شدم توهین شدم مثلاً در عین حالت بودم و نتوانستم به پدرم بگم که من سوال شما را درست نفهمیدم و حالا هم با ساختن باور های توحیدی نقش افرادی که در ذهنم بزرگ بودند را کم کردم و انشالله بهتر هم می شوم

    و هر فروشش که میکنم از خدا سپاسگزاری میکنم

    هر انسان خوبی که به من کمک می‌کنه از خدا سپاسگزاری میکنم میفهمم تمام این چیز های که دارم یک زمانی خواسته من بوده حتی گوشی که در دست من است خواسته من بود حتی لپ تاپ که دارم خواسته من بود حتی کفش های که می پوشم خواسته من بود حتی لباس های که حالا دارم خواسته بود من چقدر زود فراموش کردم به راستی که انسان موجود فراموشکار است

    تنها خداوند است این همه نعمت داده این همه لطف داشته و همیشه حامی و حمایتگر من بوده

    خدای مهربان هزاران هزاران مرتبه سپاسگزارم

    عاشق همه تان هستم در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      یاشا پژمان گفته:
      مدت عضویت: 829 روز

      سلام دوست عزیزم. من هم این مشکل رو دارم و دارم روش کار میکنم و خداروشکر خیلی بهتر شدم و با هدایت رب توانستم آگاه بشم که این ترسی که از پدرم دارم بخاطر شرکه و ان شا الله خداوند کمکم کند و از ریشه در بیاورمش و فقط خداوند را بپرستم که خالق و رب تمام آسمان ها زمین است و خداروشکر بهتر شدم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        فواد بنیادی گفته:
        مدت عضویت: 875 روز

        سلام به دوست خوبم یاشا عزیزم

        خییلی سپاسگزارم از این که پاسخ دادین به کامنت ام که دوباره مرور کنم کامنتت ام را

        یاشا عزیزم دقیقا حرف شما خییلی درسته این قدرت دادن به غیر خدا شرکه و استاد این موضوع را در فایل فقط روی خدا حساب کنیم خییلی عالی توضیح دادن من هر وخت وخت کنم چندین چند بار اون فایل را در طول روز گوش میکنم و به شما هم پیشنهاد میکنم که آن فایل خییلی گوش کنین چون من نتیجه گرفتم ازش خییلی به من کمک کرده و انشالله هر روز پیشرفت میکنیم و رو به بهبود می‌باشیم سپاسگزارم

        در پناه خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: