نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 2 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/08/abasmanesh-17.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-08-31 08:57:372024-09-24 19:37:03نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام استادای عزیزم
بینهایت برای وجود این سایت و اعضای این سایت ، خدا رو شااکرم. چون هر جمله این سایت آگاهی دهنده ست. استادای عزیزم بینهاااایت ممنونم برای وجود این سایت و به روزرسانی هایی که مدام انجام میشه. این سایت واقعاااا ارزشمنده و هربار که کم میارم تنها راه نجاتم رو اینجا پیدا میکنم چون پر از آگاهی های ناب شما عزیزانم هست که هر کدومش هدایت کننده به مسیر خوشبختی و سعادت هست. صبح به شدت سطح انرژیم پایین بود به قدری که توانایی حتی نوشتن یک کلمه رو نداشتم تا اینکه اومدم توی سایت و جمله معصومه عزیز رو دیدم که نوشته بود: ناامیدی خیلی خطرناکه، اینکه مسیری که شروع کردی رو باید متعهدانه ادامه بدی. چیزی که تعهد رو از بین میبره ناامیدی و تردیده. دیدم دقیقا همینه
و این حال من از ناامیدی و تردید میاد و نمیذاره که من تمرکز کنم و قدم بردارم به سمت خواستم و بعدش دیدم نوشتن موفقیت هات باعث میشه که ذهنت رو برای ادامه دادن منطقی کنی و خودکار و دفترم رو برداشتم و شروع کردم به نوشتن دستاوردهام اول ذهنم شروع کرد که اونا مال قبلا بوده الان دیگه نه انرژی سابق رو داری و نه تمرکز و هوش اونموق و گشتم براش تو دستاوردهایی ک اخیرا بدست اورده بودم هرچند کوچک نوشتم و برای خوم در اخر نوشتم که ناراحت نباش بابت تصمیم ها و کارهایی که انجام دادی چون تو برای اینکه حالتو خوب کنی همه کاری کردی مهم نیست اون کارها خوب یا بد بودن، مهم اینه که تو اون لحظه فکر میکردی این روش و یا این مسیر و کار بهترین کار برای بهتر کردن حالت و شرایط فعلیت هست پس انجام دادی من تصمیماتم بیشتر در لحظه میگیرم و انجام میدم ممکنه از این 100 درصد 70 درصدش اشتباه یا بد باشن اما حداقل دیگه حسرت اینو نمیخورم کاش امتحان کرده بودم و یا کا تجربه میکردم شاید نتیجه بهتری دستم میومد.
I DID MY BEST AND THETERE IS NOT ANY REGRET.
پس دیگه دست از سرزنش کردن خودم و تایم ها و وقتهایی که هدر دادم برداشتم و نوشتم که امروز رو کمی بهتر زندگی کن. چه چیزی باعث میشه که امروز کیفیت زندگی من بهتر بشه؟ چه کارهایی باعث میشه که من امروزم رو مفیدتر پیش ببرم؟
همین سوالهای به ظاهر ساده میتونه حال و فرکانس مون رو تغییر بده.
موفق باشید و امیییدوار.
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا را شاکرم که هم فرکانس این سایت هستم و میتونم فایل های بی نظیر نتایج دوستان را ببینم.
چقدر جالب بود که استاد در مورد رد پا گذاشتن صحبت میکنه و این عالی است من واقعا این حرکت رو امروز انجام دادم و بعدا که نتایج عالی گرفتم بیام و ی ویدیو جالب ادیت کنم.
استاد جالب اشاره کردنند که خوب نیس ادم جاهای بد زندگیش رو برا دوستاش بگه.
چه جالب که برای شروع تغییرات بزرگ باید صد در صد بپذیریم که خودم مسئول شرایط زندگیم هستم و هیچ کس مقصر نیست.
من هستم که با باور های خودم زندگیم رو میسازم.
امین جان عزیزم به جای اینکه مسائل زندگیم رو به گردن پدر – مادر – خانواده – رئیس جمهور – فلان شخص و …بندازم باید تمام اتفاقات زندگیم رو خودم بپذیرم در هر شرایطی – در هر مسئله ای.
خدا را شکر بابت این فرصت که عنایت شد ی کامنت بی نظیر بنویسم
دوستدار شما محمد امین ایلونی کشکولی – 2023.01.09
سلام به استاد عزیز و تمامی همراهان این سایت آرام بخش
من واقعا از شنیدن داستان دوستان که به صورت فیلم هست لذت میبرم و مدام در حال نکته برداری هستم خدایا هزاران بار سپاسگزارم برای نت ، سیستمی که سر کار دارم ، محیط خلوت دوربرم ، حرفای دلنشینی که میشنوم و حس وحالم خوب میکنه. لطفا هر چه بیشتر و بیشتر از این مدل فیلم ها پخش کنید . خدایا بابت بودنت و قانون برحقت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
درودبه استادمهربانم ومریم عزیزم
وهمه دوستان عالیم
خداروشکرمی کنم بابت این لحظه عالی که بعدازپیاده روی وگوش دادن مجددقدم های طلایی باصدای ناب استادروبه دریای بیکران نشسته درهوای عالی وامواجی که برتخته سنگهامی کوبندواین نشانه وصحبت هاوتجربه های آقاهادی که مرایادروزهای اولی می اندازدکه روبه دریاباعزیزدلم این فایل های بی نهایت تاثیر گذار روگوش جان می سپردیم ویک یک معجزات بصورت تصاعدی درزندگیمان ظاهرمی شدندکه قبلا عنوان کرده ام .
الهی شکربابت تغییرات امروزم وقبول اینکه خودم مسئول تمام اتفاقات درزندگیم بوده ام وفقط ناآگاهی، زندگیم ووجودم رابه چالش انداخته بودومرابه عمیق ترین باورهای داغون وسپری کردن یک زندگی بیهوده وبی هدف، ولی امروزلحظه به لحظه هایم لبریزشده ازآرامش،عشق،آگاهی،سلامتی،آزادی درهمه چیز،شکرگزاری و…..چون خودم دوست داشتم ازنوبسازم مریمی جدیدکه اول خودم دوستش داشته باشم ،خودم باورش کنم عاشقانه بغلش کنم وبگویم ازنومی سازمت مریم عزیزم وخداروشکرکه به سمت شماخداوندهدایتم کردوسعادت شنیدن ودیدن شماواین همه راهکارهای عالی درتمام زمینه هاوزانوزدم وازخداوندمعجزه تغییرات بنیادی خودم راخواستم وبه وضوح دیدم که دراین چندماه زندگیم رابسان دریایش که هیچوقت انتهایش رانمی توانی ببینی پرازنعمت وبرکت کردومن این رافقط وعقط مدیون همین دسته ازفایل های بی نظیرتان می دانم وکلیدهایی که بیان می کردیدمابین صحبت های دوستان ومن سریع باذهنی بازآنهارابه لطف خداوندمهربان دریافت می کردم وتابه امروزدرزندگیم به آنهاعمل کرده ام وواقعاروتین وجودوزندگیم شده است.
چقدرآرام هستم ،چقدرذهنم بازوبدون هیچگونه فکری است که الکی درگیرم کند ،فقط درلحظه زندگی می کنم وباخداوندعشق بازی عجیبی دارم ،اوهمیشه کنارم هست ومن هیچ نگرانی ندارم چون شماروبه من نشان دادودرواقع تمام خودش راکه اینطورزندگیم بهشتی شده است وتالحظه ای که زنده هستم دست دردستان پربرکت شمابه پیش می روم چون مسیرم راخودخداوندکنارشمافرشتگانش قراردادوهموارکرد…
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام و وقت بخیر دوستان
این فایل نشونه امروزم بود و اون قسمتش که گفته بود مسئولیت زندگیتو به عهده بگیر و رد پا به جا گذاشتن، منو یاد آزمونی انداخت که همین چند روز پیش به کمک خدا سرفراز ازش بیرون اومدم. داخل پرانتز اشتباهات باورها و فرکانسهای غلطم رو مینویسم.
شب عاشورا بود که به خاطر یه فردی سر شب رفتم بیرون تا نان بخرم. به خاطر مراسمات خاصی که این شبها برگزار میشه خود روز و عصر عاشورا نانوایی ها تعطیلن. با حس اجبار رفتم بیرون و البته استرس به خاطر دیر شدن و بسته شدن نانوایی و بدون نان موندن اون فرد برای فرداش. (حس منفی و سعی در ادای خدا رو درآوردن) دو تا کار که انجام دادم و برای دومی نباید انقدر طول میدادم باعث شد که وقت بگذره و هر لحظه استرسم بیشتر بشه برای به موقع رسیدن (احساس اضطرار) و خب همه راه ها رو بسته بودن برای شروع مراسم و نمیشد تاکسی بگیرم. وسط راه هم چندین نفر پیدا شدن که احوالپرسی کنم و این بیشتر بهم استرس میداد (احساس عجله و نجوای شیطان که وعده میداد بدو، یالا، زود باش، بردن، خوردن، دیگه چیزی به تو نمیرسه یا همون وعده فقر).
یه بنده خدایی مهمانم بود و کارتهای عابر و بانک و شناسایی شو داده بود که براش پول نقدی از خودپرداز بردارم و روی یه تیکه کاغذ کوچولو هم شماره موبایلش رو نوشته بود که رمز پویا فعال کنم. این کارو هم انجام دادم و در ادامه میگم این قضیه چه ربطی به داستان ما داره.
خلاصه به محل نونوایی ها رسیدم، اولی بسته بود، دومی تمام کرده بود ولی ازونجایی که عزممو جزم کرده بودم که نان بخرم و این باور مناسب رو دارم که من به هرچی بخوام میرسم، صاحب نانوایی دوم بهم گفت 20 متر جلوتر یه نانوایی دیگه هست و بازه. منم رفتم و ایستادم توی صف. نانهایی که میآورد خوب برشته نشده بودن، شکل مرتبی نداشتن و کسی هم که حساب میکرد یه دختربچه بود که حساب کردن بلد نبود! یعنی خود مشتریها حساب میکردن و میگفتن فلان قدر میشه ولی دخترک زیربار نمیرفت و چندین بار حساب میکرد و بازم میگفت نه و آخر سر هم خود مشتریها کارت میکشیدن. همه اینها نشونه بود که داشت میگفت نباید خرید کنم اما انقدر توی احساس فشار بودم که حتما برای اون فرد خرید رو انجام بدم که بی نون نمونه (وعده فقر شیطان) که شرایط رو تحمل میکردم و به نشونه ها بی توجه بودم. در نهایت نون رو خریدم و زنگ زدم بهش که خونه هستی برات بیارم؟ و اون در کمال تعجب بهم گفت من خودم نون خریدم و یادم رفته به تو بگم! به شدت عصبانی شدم (حس منفی) ولی چون توی خیابون بود نمیشد درست و حسابی باهاش دعوا کنم و به خودم گفتم برسم خونه خودم تا خشمم رو با یه پیامک خالی کنم سرش (ماندن در احساس منفی بیش از 10 دقیقه که لاجرم اتفاقات بد رو رقم میزنه) کنار خیابون ایستادم تا تاکسی بگیرم از تنها مسیری که باز مونده بود. هوای گرم و تشنگی و باد شدید و خستگی پیاده روی تند و کنار خیابون ایستادن طولانی هم مزید بر علت شده بود که حسابی توی انرژی منفی فرو برم. ذهنم مشغول اون پیامک بود که چی بنویسم که حالشو خوب بگیرم. یه ماشین شخصی اومد و منم سوار شدم. به خاطر داغ بودن نانها کیف پولم رو زیرشون گذاشته بودم که بتونم حمل کنم.توی کیف پولم به جز پولهای همون بنده خدا پول جداگانه نداشتم و چون اونها امانت بود دست نزدم. خواستم برای راننده کارت به کارت کنم که نونها رو گذاشتم روی کیف پول روی صندلی عقب. به مقصد رسیدم و پیاده شدم. یکساعت بعد مهمانم از عزاداری هاش اومد و سراغ کارتهاش رو گرفت که بعد از جستجوی مختصر خونه متوجه شدم نونها رو برداشتم ولی کیف پولم توی ماشین جامونده. اونم ماشین شخصی که نمیشناسم کی بوده!!!!
خیلی به هم ریختم و عصبانی شدم و خودمو سرزنش میکردم و چون اولین بار بود که چیزی رو جا گذاشتم اونم به این مهمی (به خاطر امانت بودن وسایل طرف توی کیفم) به شدت آشفته بودم. مقصر میدونستم بانک رو که چون من ازین بانک بدم میاد هرکاری میخوام بکنم که به این بانک خاص ربط داره به مشکل برمیخوره، مقصر میدونستم اون فرد رو که چون به خاطر اون رفتم بیرون و منو مسخره کرده از خستگی و گرما یادم رفته و بهانه میاوردم چون این مدت درست نمیخوابم تمرکز ندارم و حواس پرتی گرفتم و چون فکرم درگیر اون پیامک بوده که میخواستم حرف تند بزنم از کیف پولم غافل شدم و انواع فکرهای نامربوط که ممکنه مسافر بعدیش برداره، ممکنه بچه ای بندازه بیرون و…
مهمانم سعی میکرد آرومم کنه و مدام میگفت من دعا میکنم که خودش همین فردا بیاره دم خونه تحویل بده و فدای سرت ولی من اصلا باورم نمیشد که خود راننده ای که نه من اونو میشناسم و نه اون منو میشناسه بیاره و گوش نمیدادم و میگفتم فقط داره یه حرفی میزنه. دلم میخواست یه نفر بهم بگه آروم باش همه چیز درست میشه، خودم همه چیزو درست میکنم ولی نبود. (در واقع اون یه نفر خودم بودم که از خودم غافل شده بودم)
یکساعتی که گذشت گفتم من باید چکار کنم تو این مواقع؟ یاد مثال ظرف شستن که سال 97 توی همین سایت نوشته بودم افتادم و به عنوان رد پا ازش استفاده کردم. وقتی ظاهراً کاری از دستت برنمیاد، خواسته تو به خدا ارسال کن و مطمئن باش اجابتت میکنه و سعی کن در حس خوب قرار بگیری و بمونی و از منفی ها اعراض کنی و حواستو پرت کنی، خواسته ت هم به موقع انجام میشه. توی مثال ظرف شستن وقتی یه ظرفی حسابی کثیف شده با سیم نمیفتی به جونش، میذاری خیس بخوره و بهش زمان میدی و بقیه ظرفها رو میشوری و سر فرصت مناسب میری سراغ اون و میبینی چقدر زود تمیز شد و بدون زحمت خاصی
منم اون شب هرچقدر فکرهای منفی میومد سراغم سعی میکردم نفس عمیق بکشم و ذهنمو منحرف کنم و به چیزایی فکر کنم که حس خوب بهم میده. صبح زود ساعتهای 4 بود که از خواب بیدار شدم و گفتم برم آشپزخونه رو مرتب کنم و ظرفها رو بشورم.با توجه به حال و هوای مذهبی که توش قرار داشتم و داریم وسط ظرف شستن یاد یه جمله ای افتادم که چند روز پیش خونده بودم که یه بزرگی در مکاشفه یا خواب دیده بود که قاسم بن الحسن گفته منم باب الحوائجم و حاجت میدم فقط درگاه من خلوت تره. من اون روز توی دلم بهش گفته بودم اوخی عزیزم. چشم من ازت یه چیزی میخوام و از درخواست صمیمانه ش خندیده بودم و چشام قلب قلبی شده بود و دلم میخواست خوشحالش کنم. با اینکه آشنایی چندانی باهاش نداشتم و در همین حد میشناختم که پسر امام حسن (ع) هست. همون موقع ظرف شستن ازش خواستم که کیف پولم رو برگردون بهم سالم و سلامت. و مشغول کارای دیگه شدم و از شب قبل ارسال فرکانس سرزنش و مقصر دونستن دیگران رو کنار گذاشته بودم. به خودم گفتم خودم بی دقتی و عجله کردم و ازین به بعد حواسمو جمع میکنم که این اشتباه رو تکرار نکنم. مهمانم صبح عاشورا رفت برای عزاداری و من خونه موندم و اصلا یادم رفت که کیف پولی هم دارم و خودمو سرگرم کارای خونه و غیره کردم.
تا ظهر که بنده خدا برگشت 2 بار گوشیش زنگ خورد و شماره ناشناس بود. وقتی بهش گفتم گفت این خط رو تازه خریدم و کسی نداره. گفتم حتما اشتباهی گرفته. دفعه سوم ساعت حدود 14 بود و زنگ خورد و راننده تاکسی بود گفت کیف پولتون توی ماشینم جا مونده و از روی شماره ای که روی کاغذ نوشته بودید و توی کیف پولتون بوده پیداتون کردم و حدود آدرس خونه رو هم میدونم ولی نمیدونم کدوم در برای خونه شماست(در واقع هر سه دفعه ای که گوشی مهمانم زنگ خورده بود از صبح، همون راننده بوده) و همون جور که مهمانم و خودم خواسته بودیم بدون دردسر، توی روزی که همه هم صبح و هم عصر و شب تعطیلن و دسترسی به جایی نیست که پیداش کنم، خود راننده آورد دم خونه تحویل داد. اونم منی که هیچوقت توی کیف پولم شماره تماس نمیگذاشتم. شماره تماس مهمانم که باید باهاش رمز پویا فعال میکردم کمک کرد. (تجربه هایی ظاهراً بی ربط که یه روزی یه جایی به کارتون میاد. اگه سالها پیش محض به روز بودن و کنجکاوی فعال کردن رمز پویا رو یاد نمیگرفتم، الان یاد نداشتم برای مهمانم رمزشو فعال کنم که شماره شو به جای ذخیره کردن توی گوشی روی کاغذ بنویسم که دم دستم باشه که کیف پولم باهاش پیدا بشه و احتمالا چند روز دیگه پیدا میشد.)
من ازین تجربه یاد گرفتم اگه افکارم رو کنترل نکنم و توی احساس منفی بمونم سرم بلا میاد و به محض اینکه کنترل افکار و احساساتم رو به دست بگیرم و دیگه توی احساس منفی نمونم، ماجرا عوض میشه. توی این مثال من با تمرکز روی مذهبیات که حس فوق العاده خوبی بهم میداد و انگار کار رو سپردم به کسی که خودش گفته من کارتو انجام میدم و اونو جدای از خدا نمیدونم توی احساس خوب رفتم.
سرزنش کردن و مقصر دونستن خود و دیگران یعنی باور نداشتن به حس لیاقت و ارزشمندی خود که باعث از دست رفتن نعمات میشه. و نباید به خاطر خوش اومد دیگران کاری که دوست ندارم رو بکنم و ادای خدا رو در رزق رسوندن به دیگران در بیارم و از همه مهمتر به نشونه ها برای هدایت شدنم دقت کنم. البته توی کیف پولم ازین به بعد یه شماره تماس بذارم :)))
در پناه الله یکتا باشید
“به نام خدایی که روزی دهنده ی بی منت است”
سلام و درود فراوان خدمت استاد بزرگوار و دوست داشتنی ام استاد عباسمنش و خواهر عزیزم خانم شایسته عزیز و اعضای زحمتکش سایت و بقیه ی اعضای خانواده ام در سایت بی نظیر عباسمنش دات کام.
خدایا صدهزار مرتبه شکرت بابت موفقیت دوست عزیزم جناب آقای هادی ترابی بزرگوار، امیدوارم روز به روز پله های موفقیت را یکی یکی طی کند.
همانطور که استاد عباسمنش بزرگوار گفتند اولین و مهم ترین قدم برای تغییر این هست که بپذیریم مسئول تمام اتفاق های زندگیمون فقط خودمون هستیم….
اگر من الان بالای یک میلیارد و نیم بدهی دارم مقصر اون کارمند بانک نیست که از چپ و راست برام وام اوکی میکرد، اون بنده خدا مسئول وام ها بود و وظیفه اش بود پرونده ها رو کامل کنه و پرداختی انجام بده ، بدون شک مقصر فقط و فقط خودم هستم که همش دنبال گر فتن وام بودم و می خواستم بدون اینکه تکاملم را طی کنم راه چند ساله را یک شبه برم و پولدار بشم …
اگر دوستان نابابی داشتم که ازم سواستفاده میکردند و مرا به سمت ناپاکی ها و …کشاندند مقصر اون دوستان نبودند، قطعاً فقط و فقط خودم مقصر بودم که با اختیار خودم به سمت آنها رفتم و می تونستم باهاشون رابطه دوستی برقرار نکنم.
بنده با جون و خون و استخونم می پذیرم که مسئول تمام اتفاق های گذشته ی زندگیم فقط و فقط خودم هستم و خودم خالق تمام زندگیم بودم،از امروز به بعد به لطف خدا و با توکل و ایمان به خدا آگاهانه می خواهم شرایط زندگی ام را تغییر دهم و آن را به دلخواه خودم بسازم …
خداوند را همیشه شاکرم که من را هدایت کرد و یقین دارم مرا به تمام خواسته هایم هم می رساند.
شکر خدا در حال حاضر که این متن را به عنوان یک رد پا از خودم به جا می گذارم خیلی خیلی احساس خوبی دارم و حالم بینهایت عالی هست.
خدایا فقط و فقط از خودت هدایت میخوام و یقین دارم به سمت بهترین ها هم هدایتم میکنی.
در پایان امیدوارم که همه ماهایی که در این خانواده صمیمی هستیم خداوند بهترین ها برامون رقم بزنه.
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم
خدایا شکرت با نتایج دوستان از آموزههای استاد چقدر لذت میبرم دوستان خوبم که عملکردهای خوبی دارند و مسیر را با جدیت و با تعهد با اتفاقات خوبی را برای خودشان رقم میزنند مثل هادی عزیز ارزشمند و دیدنی بود و چقدر لذت بردم
و مثل هادی عزیز اگر تمام مسئولیت اتفاقات زندگی خودم را خودم گردن بگیرم بهانهها را کنار بزارم به آنچه که استاد از انجام و اجرا کردن آموزهها خود برای ما درس میدهد میتوانم در دل ورودیهای ثروت آن را انجام و اجرا کنم و این باعث میشود که ایمان شجاعت و نگاه خوب و تغییر باور متعهدانه شرایط خودم را در مسیر درست خلق کنم مثل هادی عزیز استاد خیلی سپاسگزارم فایل خوب و چیزهای زیادی یاد گرفتم و بابت تمام نتایج خوبی که دوستان از جمله هادی عزیز میگیرند انگیزه من رو بالا میبرد
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشالله
سلام استاد عزیز
سلام استاد مهربان
سلام بر دوستان خوب خودم
فایل های نتایج دوستان از آموزش های استاد برای من خیلی الگو بخش است
زیاد این فایل ها را گوش می دهم
الگوهای خوبی را برای ذهن منطقی من ایجاد می کند تا من بتوانم براحتی و آسانی در این راه قدم بردارم و بتوانم بخوبی و آسانی مسیری مشخص را برای خودم بسازم
هر چه بیشتر و بهتر برای خودم باور بسازم
هر چه بهتر بتوانم الگوهای خوبی را برای خودم بسازم
جهان هم بهتر و بیشتر من را در این راه کمک می کند و بهتر و سریعتر می توانم به اهداف و خواسته های خودم برسم
نکته هایی عالی از این فایل من یاد گرفتم
اولین درس برای من این بود که باید برای خودم رد پا بگذارم و همیشه و همیشه یادم باشد که از کجا شروع کرده ام و به کجا رسیده ام
همیشه مسیر رشد و حرکت خودم را فراموش نکنم و بدانم که کجا بوده ام و از کجا به کجا رسیده ام
یادآوری این مسیر سبب می شود که هرگز فراموش نکنم و همشه یادم باشد که باز می توانم به جلو حرکت کنم و باید دنبال بهتر شدن خودم باشم
نکته دوم برای من این بود که همیشه و همیشه فقط روی خودم حساب باز کنم
همیشه دنبال این باشم که به خودم تکیه کنم و نگاهم را از روی دیگران بردارم
تنها و تنها روی خدای خودم حساب باز کنم و همیشه نگاهم به او باشد
این بزرگترین درس از این فایل برای من بود
نکته عالی دیگر برای من این بود که باید بپذیرم که من خودم مسئول زندگی خودم هستم
بپذیرم که خودم با باورها و افکار خودم این شرایط زندگی خودم را رقم می زنم
این پذیرش اولین قدم در مسیر رشد و پیشرفت است و هر زمان که بپذیرم که شراط زندگی من در دستهای خودم است این تسلیم بودن همان آرامشی است که وارد زندگی من می شود و مهمترین در مسیر رشد و هدف و پیشرفت است
واقعا این سه نکته که در این فایل یاد گرفتم را همیشه در زندگی خودم بکار بگیرم من موفق ترین خواهم بود
سپاس استاد مهربان
سپاس خدای من
سپاس خدای فراوانی ها
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی سایت. نکاتی از این فایل🪴🪴🪴
باید باور کنم که میتونم زندگی خودم رو تغییر بدم،
باور کنم که سرنوشتم دست خودمه،
باور کنم که با تغییر ورودیهای ذهنم،
با تغییر باورهام، شرایطم هم عوض میشه.
پس حرکت کنم و متعهد باشم به مسیرم،
و روی مسیر درست حرکت کنم،
و تا جایی که میشه دیگه چپ و راست نرم و مستقیم حرکت کنم و همینجوری هی بهتر و بهتر بشم.
وقتی که توی مسیر درست حرکت کنم خیلی زود نتایج واقعی و غیر قابل انکار وارد زندگیم میشه،
هم از لحاظ مالی، هم از لحاظ روابط عاطفی، هم از لحاظ سلامتی، هم از لحاظ آرامش، هم از لحاظ معنویت، و اتفاقات خوبی میفته.
سعی کنم همیشه برای خودم رد پا بزارم، خیلی موقعها آدم یادش میره که از کجا به کجا رسیده و یادش میره که چقدر موفقیت کسب کرده،
تا بتونم توی روزهای سخت زندگیم، وقتی شیطان میاد و مایوسم میکنه، و میگه که تو بیعرضهای، تو هیچ غلطی توی زندگیت نکردی، تو به هیچ جا نمیرسی، اون وقت اگه از خودم رد پا گذاشته باشم و نوشته باشم، اونها رو میخونم و دوباره انگیزه میگیرم، و به خودم امید میدم.
خیلی مهمه که بتونم روی پای خودم بایستم، بتونم به جای اینکه انتظار داشته باشم دوستان، پدر، مادر، رفیق، ویا دیگران بهم انگیزه بدن برای حرکت
کردن، خودم بتونم به خودم انگیزه بدم.
خیلی از افراد هستن که وقتی اوضاعشون بد میشه دوست دارن برن با کسی صحبت کنن، یه رفیق خوبی داشته باشن بشینن باهاش صحبت کنن، یه گوش شنوایی باشه که بتونن توی روزهای سخت بهش اتکا کنن، و ازش کمک بخوان،
خوب نیست که آدم روزهای سختش رو ببره پیش دوستهای خوبش،
و این رابطه، رابطه مناسبی نیست.
یا شاید ممکنه که اون طرف هم آدم مناسبی برای اینکه ما رو هدایت کنه نباشه که ما بخواهیم بریم مشکلاتمون رو بهش بگیم و انتظار داشته باشیم که اونم بهمون اعتماد به نفس بده، یا بهمون یه مسیر درستی رو بگه،
ممکنه بیاد یه سری حرفهای نامناسب بهمون بزنه، بدتر خوردمون کنه، بیاد بدتر ناامیدمون کنه، یا بیاد یه راه حلی رو بزاره جلوی پامون که راه حل مناسبی نیست و ما رو بدتر غرق کنه.
پس بهتره که یاد بگیرم که روی خودم حساب کنم، روی خودم و روی توانمندیهام حساب کنم، و بتونم با خودم صحبت کنم،
بتونم خودم، خودم رو آروم کنم،
بتونم برای خودم فردی باشم که خودم رو هدایت کنم،
یکی از راهها برای اینکه توی روزهای سخت خودم رو هدایت کنم اینه که رد پای مناسبی گذاشته باشم،
زمانی که حالم خوب بوده و مسیر رو رفتم و نتیجه گرفتم بیام نتایجم رو بنویسم و بگم که یه همچین نتایجی برام افتاده و همچین اتفاقات خوبی برام افتاده، یه همچین مسیری رو دارم میرم، بعد توی روزای سخت دوباره برگردم و این نوشته ها رو یه بار دیگه نگاه کنم که یادم باشه از کجا به کجا رسیدم. چه موفقیتهایی رو کسب کردم
و یادم باشه که از چه مسیری رفتم که به این موفقیتها رسیدم.
وقتی که ما بخواهیم همیشه سفره دلمون رو برای بقیه باز کنیم که ممکنه هزار تا مورد دیگه هم به وجود بیاد،
و مهمتر از همه ممکنه که این وابستگی به غیر خود و خدا، باعث بشه که ما همیشه دنبال یک فرد دیگهای باشیم که ما رو کمک کنه.
نقطه شروع تغییراتم زمانیه که بپذیرم من خودم مسئول زندگی خودم هستم و هیچ کسی مقصر نیست،
نه پدر، نه مادر، نه خانواده، نه دولت، نه نماینده مجلس، نه خدا،
اولین قدم برای تغییر، برای بهتر شدن، برای پیشرفت، اینه که خودم رو مسئول اتفاقات زندگیم در گذشته بدونم.
تا وقتی که میگم دولت، سیاستمدارها، دوستم، رفیقم، برادرم، زنم، شوهرم، هیچ وقت به جایی نمیرسم،
این یک قانونه.
پس اگه با من بد رفتاری شده،
پدرم، برادرم، دولت، شوهرم با من بد رفتاری کرده، من مقصر بودم،
حالا یا من احساس قربانی شدن داشتم، یا من دنبال مظلوم نمایی بودم،
یا من توجه میکردم به نکات منفی و نکات منفی بیشتری رو جذب میکردم.
پس این منم که باعث شدم این اتفاقات برام بیفته،
حالا چه کسی میتونه تغییر بده این اتفاقات رو؟؟
خودم میتونم تغییر بدم،
یعنی انگشت اتهام رو از روی دیگران بردارم،
هر چقدر که میخوام دلیل داشته باشم برای اینکه شوهرم، زنم، پدرم، مادرم، دوستم یا دولت باعث بدبختی من شدن این دلایل بهم کمکی نمیکنه برای بهتر شدن.
پس یک بار برای همیشه بپذیرم که اتفاقات زندگیم رو فقط خودم برای خودم به وجود آوردم،
حالا یا آگاهانه یا ناآگاهانه،
ممکنه ناآگاهانه با کانون توجهم به چیزهای نامناسب باعث شدم که چیزای نامناسب بیشتری وارد زندگیم بشه،
ولی میتونم آگاهانه با تغییر کانون توجهم، با تغییر افکار و باورهام، اتفاقات بهتری رو رقم بزنم.
کِی میتونم این کارو انجام بدم؟؟
موقعی که بگم زندگی من دست خودمه، موقعی که بگم سرنوشت من دست خودمه،
موقعی که بگم من مسئول نوع فکر خودم هستم،
من مسئول دیدگاه خودم هستم،
من مسئول نتایج خودم هستم،
و هیچ کس دیگه، هیچ گونه مسئولیتی و نقشی در شرایط من نداره.
پس باید مسئولیت رفتار،مسئولیت اتفاقات زندگیم، مسئولیت نتایج زندگیم رو به عهده بگیرم و هیچ وقت نگم این بلا رو شوهرم، زنم، بابام، مادرم، دولت سر من آورده.
بگم این خودم بودم که این بلا رو سر خودم آوردم،
خودم حالا یا آگاهانه یا ناآگاهانه این کارو انجام دادم،
حالا هم میتونم خودم شرایط خودم رو تغییر بدم.
این اولین قدم برای تغییر زندگیه.🪴
سلام خدمت استاد عزیز مریم جان و دوستان هم فرکانسی ام
کدامیک از موارد به شما بیشتر کمک کرده ؟
این که هر چند وقت یکبار یه چکاب از شرایط زندگی ام یجا بزارم و برم سراغش ببینم تا تغییر شرایط زندگی ام ببینم ببینم این مدت کجا بودم چیکار کردم و چه نتایجی گرفتم من اگر پیشرفت کردم خودم که خودم تشویق و تایید میکنم اعتماد بنفس عمیق میگیرم و از نتایج خوب میفهمم راه درسته و ادامه میدم و اگه نتایج و شرایط خوب نباشه پس جایی از کار اشکالی هست و من باید رفعش کنم هم یادداشت روزانه نتایج و فعالیت ها هم اینکه چیا میخام بدست بیارم
موارد اساسی و نکات کلیدی این فایل چیست ؟
همه اتفاقات زندگی من نتیجه رفتار و اعمال خودم هست
چه تجربیات آموزنده ای درباره این دوره دارید؟
مثال تجربی این هست که من خیلی وقته فیلم و تلویزیون کنار گذاشته بودم و حالا چند روزی یه فیلم دانلود کرده و نیگا میکنم قشنگ مشتری من کم شده روابطم با همسرم ضعیف شده
برنامه شخصی شما برای اجرای آن مورد اساسی در عمل چیست؟
هر بار خودم چکاب کنم و کنترل کنم اینطوری چون میدونم اتفاقات روز نتیجه اعمال من هست هر ایرادی ببینم سعی میکنم درستش کنم
و بهترین راه حل اگاهانه بودن و دور زدن تو این سایت هست چون ناخودآگاه رفتار و اعمال من درست میشه