نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 4 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/08/abasmanesh-17.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-04 05:23:102024-09-24 19:36:32نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته ی نازنین که چقدر خوب فایلای تحول روزشمار رو انتخاب می کنن. و سلام به رفیقای نازنینم در این بهشت. جالبه یکی دو هفته پیش بود که یکی از این فایلای هادی عزیز نشانه ی روز من بود. و در کمال تعجب دیدم من اینا رو قبلا ندیده بودم. خب شروع کردم به دیدن و فکر کنم 4 تای اول رو دیدم. چند روز پیش که قسمت 3 اومد رو سایت واسه روزشمار، رفتم دیدم و هرچی فکر کردم دیدم یادم نمیاد آخر داستان هادی به کجا رسیده و دیدم عه تا آخرش ندیده بودم و خلاصه دو سه روز پیش بود که فایلا رو تا آخرش نگاه کردم و تحسین کردم و تحسین کردم. بذارین براتون از باگی که این روزا دارم روش کار می کنم بگم. تو کامنتای قبلا گفته بودم که داستان آشنایی کن و خواهرام و مامانم با استاد و آموزشهاشون از طریق اون استاد دانشگاه کرنل که باهاش کار می کردم و کلی مشکل داشتم بود البته یه چندتا از فایلای قانون آفرینش رو نه به من بلکه به همسرم داده بود و بعدم همسرم با من و مامان و نسیم و یاسی شیر کرد. بماند که ما بعدا که عضو سایت شدیم دوره رو خریدیم. اما می خوام بگم چون همسرم هم اون اویل به فایلا گوش می داد و باهم بودیم و بعد مدتی فاصله گرفت، یه باگی که دارم اینه که هروقت تو خونه دارم فایل گوش می دم و ایشونم هست هی این تو ذهنم میاد که شاید اونم بشنوه شاید اثر کنه بهش، یا حتی درمورد دختر 9 ساله م تینا، میگم شاید این جمله ها رو بشنوه و یاد بگیره… خلاصه این فکر ناخوداگاه در من بود. داشتم به فایلای هادی عزیز گوش می دادم که رسید به اینجا که داشت می گفت ورودی ها رو قطع کردم اینستا و غیره رو دیلیت کردم. دقیقا پاشنه ی آشیل همسر من. چون خیلی تو شبکه های اجتماعی هست البته که بخاطر کارش هم هست. خلاصه دوباره اومد این فکر بیاد تو ذهنم که شاید سام هم بشنوه، بعد یهو یه صدایی بهم گفت نع این راهش نیست. استاپ کن و برو هندزفری بذار. منم که خوشحال بودم از اینکه صدای الهامی که بهم شد رو واضح شنیدم مثل بچه آدم سریع گفتم چشم و پاز کردم و رفتم ایرپادم رو گذاشتم. بعد یه مدت رسید به اینجا که هادی جان داشت می گفت دوباره برگشتم به کار املاک و شدم مشاور املاک! دقیقا کاری که همسر من سام اینجا می کنه. و دقیقا به این نتیجه رسیدم که این حرفا رو سام نباید می شنید چون در مدارش نبود. و شاید اگر رو پخش بود من راجع به اینا باهاش حرف می زدم. خلاصه که با این کنترل ذهن اولین قدم در گرفتن این نشتی انرژی رو برداشتم و کلی خوشحال بودم. از یه طرف چقدر هادی عزیز رو تحسین کردم و لذت بردم از نتایجش و کیفی که استاد می کردن از نتایجش، از طرفی هم بخاطر همون کنترل ذهن کوچولو کلی خوشحال بودم خلاصه انقدر شارژ بودم که نگو. شب هم تو شکرگزاریم نوشتم و کلی خدا رو شکر کردم. به امید خدا از این به بعد بیشتر مواظبم. با اینکه می دونستم با بقیه نباید راجع به این مسایل حرف زد و اصولا با کسی حرف نمی زنم درموردش، ولی همین که تو ذهنم این قضیه میومد خودش مشتی انرژی بود. خداجونم مرسی که داری کمکم می کنی بیشتر خودم رو بشناسم و باکها رو دونه دونه بهم نشون می دی و کمکم می کنی برطرفشون کنم.
استاد ما چجوری تشکر کنیم از این همه فایلای بی نظیر؟ بقول هادی تشکر که نمی تونیم بکنیم جز اینکه نتایج خوبی بگیریم. استاد بهتون و به خودم قول می دم یه روز نه چندان دور منم یه همچین فایلی با کلی نتایج بزرگ و کوچیک براتون بفرستم:)))
دوستون دارم یه عالمه (قلب قلب قلب).
سلام استاد عزیزو موحدم
و سلام مریم خانم نازنین
وسلام همه ی دوستان عزیز دراین خانواده ی گرانقدر و بخصوص به شما آقاهادی
استاد جان تک تک فایلهاتون ، محصولاتتون و اصلا” تک تک کلماتی که از دهان شما خارج میشوند اونقدر گران سنگ وارزشمند هستند که قیمت ندارند.
ولی الان میخوام چیز دیگه ای بگم که خودتون و همه ی دوستان البته بهتر میدونید این گروه کلا” همه چیزش توسط خداوند داره اداره و هدایت میشه.
هرچند وقت یکبار هم بنا به نیاز ما مسافران این کشتیِ توحیدی خداوند یه جهتی میده به برنامه ها وآموزه هاتون.
حالی دارم این چند روزه که با تمام وجودم منتظرم تا این سری از برنامه هاتون آماده بشه و جرعه جرعه با تمام وجودم اونها را بنوشم و با گوش جان بشنوم.
مطمئنم خیلیها مثل من دراین لذت عرفانی و معنوی هستند.
من تمام قد درمقابلتان میایستم و درمقابل ایمان شما مرد توحیدی (که بارها و بارها گفته ام کسی را تا این حد موحد ندیده ام) تعظیم میکنم. سپاسگزارم برای تمام این فایلها و برنامه هایی که برای ما تهیه میکنید.
وازشما آقا هادی هم ممنونم که لطف کردید و این داستان و قصه ی زندگیتون را ضبط کردید شاید خودتون هم ندونید که داستان شما بعلاوه ی حرفهای استاد داره چه میکنه با ما و وجودمون.
بی صبرانه منتطر ادامه ی مسیر و جریانی هستم که مطمئنا” شما را تا خودِ عشق رهنمون میشه.
استاد جان باز هم از شما سپاسگزارم.
دوستان برای تک تک شما عزیزان سلامتی و سربلندی دردنیا وآخرت را آرزومندم.
🌹🌹🌹👋👋👋
بسم الله النور
سلام استاد جانم سلام مریم جانم عاشقتونم من 😘
سلام به همه دوستان مخصوصا هادی عزیز
چقدر هادی عزیز رو تحسین کردم بابت تک تک کلماتش و رشدش بهت تبریک میگم هادی جان این همه موفقیت رو
استاد جان چقدر کار خوبی کردید که اینجوری به صورت تصویری نتایج دوستان رو میزارید چقدر برای من قوت قلب و انگیزه هست ازتون ممنونم 😘
هادی جان تو صحبت هاش اشاره کرد به فایل توحید عملی و چقدر منو تکون داد این فایل ها یادمه وقتی با شما آشنا شدم فقط تخته گاز میخاستم پولدار بشم و فقط میگفتم پول پول اما وقتی رسیدم به فایل های توحید عملی دنیای من زیرو رو شد من تازه فهمیدم که من چقدر مشرک بودم تازه فهمیدم دلیل اینکه نتیجه نمیگرم همون شرک من هست که من در زندگیم به همه قدرت دادم به جز خدا همه رو بت کردم و اجازه داده که زندگیمو کنترل کنن من هیچ جایی برای خدا تو زندگیم نزاشته بودم فقط زبانی میگفتم خدا و هیچ ایمانی در کار نبود تا رسیدم به فایل های توحید عملی و همینطور کتاب فکر خدا که مکمل های بسیار عالی برای شناخت این نیرو که قدرت مطلق هست و همیشه در حال پاسخگویی هست بودن و کلی منو روشن کردن یادمه یه فایل هم در موب یوتا گذاشته بودید الان اسمش یادم نیست اما اونجا هم از خدایی صحبت کردید که مدام در حال پاسخگویی به فرکانس های منه و این من هستم که اگردر مدار باشم میشنوم
و این هادی عزیز بود که در مدار بود و هدایت خدا رو دریافت کرد و درجا عمل کرد اجازه نداد نجوا ها اون تو ترس ببره
استاد جان امروز که دارم کامنت میزارم وقتی نگاهی به پشت سرم میندازم هیچ شباهتی به قبل از آشنایی باشما نداره و هر مسله و اتفاق منو رشد داد و بزرگ کرد استاد جان تو این شرایط که هستم فکر میکنم بزرگترین چالش تا به حال زندگیم هست بیماری همسرم اما فقط حرف های شما توگوسم زنگ میخوره که زهرا ببین پیغام خدا چیه شاید ظاهر این اتفاق تلخ باشه اما کلی رشد داره کلی خواسته داره تو این اتفاق تحقق پیدا میکنه که یه روزی آرزوی من بود اما به قول شما که تو مثال تاکسی دنده آرژانتینی زدید باید یه سری چیز ها خراب بشه که اون خواسته ها بیاد و من دارم میبینم که چقدر این اتفاق تو روابط من تاثیر مثل داشت تو کارم تو ایمان به خدا چقدر تاثیر مثبت داشت ومن یه روزی آرزو. داشتم همسرم همراه من باشه تو مسیر و العان اون خواسته محقق شده پس باید به این مسله به چشم یه موهبت نگاه کنم
استاد جان آموزه های شما باعث شد که تو این مدت صبور باشم و پیام خدا رو بگیرم و عمل کنم به جرات میتونم بگم تو ایم تایم من بیشترین عملکرد رو داشته به آنچه که آموخته بودم و خدارو شکر میکنم که از؟قبل منو آماده کرده بود و شما رو از قبل برای من فرستاده بود که آماده باشم خدارو شکر
استاد جان مریم جان هر روز صبح اولین سپاسگزارم من به خاطر وجود نازنین شما تو زندگیم هست عاشقتونم عاشتونم و انشااله به زودی میبینمتون 😘😘😘😘😘
عملی که برای خداست ارزش و بها دارد،
ارزشمند بوده و متاعی است!
که در بازار دنیاوقیامت طالب و راغب دارد..!
سلام گرم وصمیمانه من ،بسان رطب های کبکاب و….که چه زیبا این روزها بر درختان نخل، متواضعانه سر به سجده گذاشته واز قدرت آفریدگارشان لذت شیرینی خود را می چشندبه
استاد عزیزم ومریم جونم
وهمه دوستانِ عالیم در این مسیر بهشتی
خداروشکر بابت یک روز بی نظیر دیگر ولحظه لحظه های لبریز از هدایت های خداوندم که چقدر زندگی با وجودش سروسامان گرفته و خیالمان راحت وآسوده ازدریافت نعمت ها وبرکت هایش ….
چه زیبا که خداوند قطب نمای درونت را میبیند که عقربه اش به سمت تغییر، آرام آرام می چرخد وبعد اتفاقاتی جلوی قدم های روبه رشدوپیشرفتت قرار می دهد که به صورت کاملا تکاملی حرکت کرده وچه طرح ونقشه هایی برای خوشبختی وسعادت بنده اش می ریزد تا بنده اش ،قدروارزش آن را باتمام وجود درک کرده و هرروزش عالی تر از دیروزش باشد وچه افتخاری بالاتر ازاین ….
در این حدود دوسال از بودنم کنار استادم خود تغییراتم را شاهد بوده ام وهمین قدر که پاداش های خداوند را در این مدت دیده وهرروز میبینم برایم کافیست که ایمانم را هرلحظه به چالش بکشم .
کسب وکارمان از ماه مبارک رمضان بارمز :خدایا ما به تو اعتماد داریم ،آغاز شد با مبلغی که شایدکم اما پرخیروبرکت چون نقد بودواسترس چیزی را نداشتیم وراحت خواب مان می برد واین نقطه عطف زندگی مان شد ،خب فروش هرشب مان مبالغش فرق میکند اما تفاوتش این است که در مدار هستیم ودر فرکانس شکرگزاری که پارسال کجا بودیموامسال کجا ،درملک خودمان کسب وکارمان شروع شده با داشته نقدی که داشتیم بدون هیچگونه بدهی والان حدود چهار ماه می گذرد واین مغازه خرج ما را در تمام زمینه ها با اسپانسر وهابش پرداخت می کند وچه چیز زیباتر ومعجزه آورتر از این ،تمام سعی من ومصطفی این بوده وهست که مطابق الگویی توحیدی که خداوند برایمان مقدر نموده عمل کنیم ودر گوش مان زمزمه کلام نافذش که می فرمایند ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است وهمین مارا بیشتر ترغیب به حرکت ورشدوپیشرفت می کرد ،ما دیگر در مسیر توحید بودیم وجای هرگونه عذرو بهانه را به روی خود بسته بودیم، مسیر واضح وآشکار ولبریز از تجارب مختلفِ استادی بود که الحق والانصاف در زمان مناسب در زندگی مان متجلی شده بود وفقط باید گوش کرده وتکاملی پیش می رفتیم با توجه به شرایطی که داشتیم ،
امروز نتایج آن را در تمام ابعاد وجودی وزندگیمان شاهد بوده وتمام سعی مان این هست که از این هم عالی تر می شود فقط باید حرکت کرد با قدرت ایمان وتوکلی که تا به الان شده ودر ادامه چه ها که نمی شود…….چون
تا هرچقدر توانشو دارم هرروز میگویم :
《ای که مرا خوانده ایی راه نشانم بده…》
مطمئن باش آنقدررر قشنگ جوابتو میده…
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عزیزانم ….
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد عزیزم
صحبتهای آقا هادی عزیز و مسیری که اومدن و توضیحات تکمیلی استاد جان چقدر درک آگاهیها رو و نحوه کارکرد جهان رو به من نشون میده خدایا شکرت که با این فایلهای بینظیر من رو آسون کردی برای اسونی ها خدایا عاشقتم
قانون تکامل در همه موارد هست که باااااید بپذیرمش و به مسیر درست ادامه بدم استقامت بورزم و این طبیعی و درست هست که باید برای تغییر هرچیزی تکاملی طی میشه «تکامل در تغییر شخصیت» من یک شبه آدم دیگه ای نمیشم من یک شبه اعتمادبنفس ،عزت نفس، توانایی کنترل ذهن ،خودباوری، صبوری و توکلم به خدا بیشتر نمیشه نترس و قوی و شجاع نمیشم در یک کلام من یک شبه مدارم تغییر نمی کنه درسته من تسلیم خداوند شدم میخوام که تغییر کنم اما باید اجازه بدم از هر مسیری که خداوند برای من بهترین مسیر میدونه و منحصر به فرد منه منو هدایت کنه تا من تغییر کنم تا با تغییر شخصیت من با بهتر و بهتر شدن من افکار من باورهای من رفتار من به صورت تکاملی آدمهای بهتر ،ایده ها ، شرایط و موقعیت بهتر رو در مدار بالاتر به سمت من لاجرم هدایت کنه این کل کاریه که من باید انجام بدم و بقیه کارها رو خدا انجام میده
«تغییر شخصیت من تنها راه رسیدن من به ثروت ،روابط عاطفی عالی،سلامتی بیشتر،آرامش و توحیدی تر شدن هست و تا زمانی که من درک نکنم همه این تغییرات در شخصیت من باااااید تکاملی اتفاق بیافته و به مسیری که با هدایت الهی وارد شدم باید ایمانم رو در عمل نشون بدم استقامت بورزم صبور باشم تسلیم خداوند و هدایت الهیش باشم تا تغییر کنم به صورت بنیادین ،به مدار موفقیت و رشد بیشتر نمی رسم
هرچقدر خود من اعتمادبنفسم بیشتر میشه ،کنترل ذهنم قویتر میشه ،ترس و غم و نگرانیم با توکل کردن به خدا کمتر میشه، بیشتر می رم تو دل ترسهام ، به انجام یه کار درست که خدا هدایتم کرده فارغ از هر نتیجه ای که مد نظر خودم هست با قبول قانون تکامل ادامه میدم ،احساس ارزشمندی لیاقت ،خودباوری ،اعتمادبنفس بیشتر رو تو مسیرم ایجاد میکنم امید و صبرم بیشتره میشه که همه اینها تغییر شخصیت منه نشون دادن ایمانم در عمله ظرف وجودی من وسیع تر میشه اونوقت نتایج من بزرگتر میشه من اگر ایمان دارم تو مسیر درستم صدای الهی خداوند رو می شنوم که میگه ادامه بده دیگه باید تسلیم باشم صددرصد من باید تو این مسیر چیز بیشتری یاد بگیرم درسها رو بگیرم اعتماد کنم به خداوند به اون حس الهی تا خود خداوند بقیه مسیر رو خودش برام انجام بده هدایتم کنه به بهترین و ساده ترین مسیری که من آماده اش هستم و نتایج من بزرگتر میشه
تغییر شخصیت من تنها راه رسیدن من به موفقیته که فقط با درک قانون تکامل ایجاد میشه این مهمترین نکته ای هست که من درکش کردم و بنا به شرایط هرکسی خداوند از یه مسیری که اون فرد براش خوبه و لازمه رشدش هست هدایت میکنه کافیه تسلیم خداوند باشم و فقط ادامه بدم هرچقدر هم سخت باشه برای رشد من لازمه تا مدارم بالاتر بره و نتایج بزرگتر بشه اونوقت وقتی به مسیری که در گذشته طی کردی نگاه میکنی به چیدمان و برنامه ریزی خدا که در بهترین زمان و مکان تو رو هدایت کرده ایمان میاری ،ایمان میاری خدا استااااااااد برنامه ریزیهای و هرگز دیر نمی کنه
عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
بنام خدای زیبایی ها
سلام به همگی
جقد حرف های دوست عزیزمون هادی جان برام آشنا بود
اصل مسیر منم همینطوری بود
واسم نشونه بود چون تازه وارد شغلی شدم که اونم هدایت خواسته بودم از خدا
واقعا شنیدن مستمر حرف ها و مسیر باقی بچه ها ایمان آدم رو به ادامه دادن بیشتر میکنه
اینکه گفت هزار بار خواستم انصراف بدم
اینکه گفت چون هدایت خدا بوده خدا تعیین کرده من پاپس نکشیدم ادامه دادم
اینکه گفت به شغلی هدایت شد که اون مسئله اصلی شخصیتیش حل شه
این ها تو گوشم زنگ خورد چون من هم تازه شغلم رو عوض کردم و دقیقا دیروز یک اتفاقی در حد معجزه واسم رخ داد تو شغلم
منی که تو اطاق خودم هم کار می کردم هم می خوابیدم هم شغل قبلیم رو به زور جلومیبردم بعد اینکه روخودم کار کردم شغل قبلیم رو خود به خود گذاشتم کنار وارد شغل املاک شدم و دختر عموم بدون اینکه من بشه سپرده باشم شماره یه آقایی رو داد که املاک داشتن و نیاز به نیروی آنلاین داشتن
دیروز تونستم برم ببینمشون و وقتی فضای اونجا و شخصیت اون فرد رو دیدم اصلا نمی تونم باور کنم خدا چطوری اینقد دقیق همه چیز رو کنار هم چیده بود
از محلی که قراره کار کنم از ویژگی های شغل از همه ، از چالش هایی که اونجا دارم و ….
بعدا که تونستم توش رشد کنم حتما میام اینجا تعریف میکنم ولی اصلا فکر نمی کردم با کار کردن روخودم بشه فضای کار و زندگیم اینطوری تغییر کنه !
و هر چقد که میکذره اهمیت معنای تمرکز روی چیزی که می خوایم رو بیشتر درک میکنم .
بنام خداوندیکه فرمانروای کل هستی ست
فتبارک الله احسن الخالقین
سلام این اولین کامنت من هست و نمیدونم چی و چجور بنویسم ولی با تمام وجودم خوشحالم برای موفقیت دوست همفرکانسیم و از خدا ی عزیزم موفقیت همه رو زیبا و با ارامش میخوام استاد تمام گفته هاتون به دل میشینه چون کلام.و دستورات خدای عزیزم رو به زبون میارید و بقول یه عزیزی که سخنی که از دل برآید ،بر دل نشیند.خدایا پروردگارا چقدر رحیمی و چه مهربونی که همه رو به راه سعادت میخونی و چه لیاقتی دارم که در این مسیر پر از حس خوب و عطر بهشتی دارم رو زمینی از ابر پوشیده قدم برمیدارم و هرلحظه فرشتگانت همراهم آن و نجوا میدن که نترس برو جلو خدا داره صدات میزنه این بهترین لحظات زندگیم رو داره رقم میزنه ،به ذات خودش سوگند که الان دارم لذت زندگی بدون وابستگی به غیر رو میچشم و چه گوارا چشیدنی،مولای من و ارباب مهربانم چگونه ستایش ت کنم که قاصرم از بیان کوچکترین موهبت و نعمتت ،خدایا ازینکه هرلحظه منو به خودت نزدیکتر میکنی شاکر درگاهتم و خدایا سپاسگزارم بخاطر وجود استاد و پیام آور این زمان که اوامر و دستوراتت را چه زیبا به گوش عالمیان میرسونه و شکر بخاطر وجود این سایت و وجود دوستان هم فرکانسی م که هر لحظه بیشتر و سریعتر به نقطه نور میرسیم در این مسیر سبز پوشیده از گل و عطر بهشت.امیدوارم و مطمعنم همگی به موفقیت میرسیم موفقیتی همراه با سلامتی خوشبختی فراوانی و برکت ،خیلی خوشحالم تونستم بلاخره کامنت بذارم و از همراهی هرلحظه خدا سپاسگزارم.
در پناه امن خدای رحمن و رحیم شاد سالم و خوشبخت در دو دنیا باشیم.
سلام
خیلی تحسینت میکنم هادی و آفرین بهت
بخاطر اینکه تسلیم نجوا های ذهنت نشدی ادامه دادی و…
یاد مسیر خودم افتادم که چطور هدایت شدم و آشنا شدم با این مسیر
اون موقع وقتی برای اولین بار کتاب معجزه رو خوندم و شروع کردم به انجام تمریناتش هی می آمدم با خودم فکر میکردم چطور شد که من اصلا وارد این مسیر شدم و هر طور که فکر میکردم آخرش به این نتیجه می رسیدم که خدا همه چیز و چیده و حالا که اون این کارارو کرده حتما به نفع منه و این انگیزه میشد که تمرینات رو انجام بدم و بعد که وارد سایت شدم
بعضی روزا میشه که از پس کنترل ذهنم بر نمی یام ولی یه حسی بهم میگه ادامه بده
خیلی موقع ها میگم بی خیال همه چی
ولی نمی تونم بی خیال بشم نمیدونم چرا
ته قلبم میگه درسته این مسیر و این انگیزه میشه برام که حرکت کنم و ادامه بدم
یه نکته باحال دیگه ام اینه که هر کدوم از قسمت های صحبت هادی رو می شنوم و می یام اونی چیزی که خیلی برام پر رنگ بود رو کامنت میزارم یجورایی رد پا هم میشه برام اینکه قدم به قدم مسیرم رو مرور کنم و ببینم چه چیزایی اصله
ممنون هادی عزیز که فایل رو آماده کردی
ممنون استاد برای این مجموعه فایل های عالی
و خدایا شکرت که این حرف ها رو می شنوم و به اندازه ی مدارم درک و عمل میکنم
خدایا شکرت ❤
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و دوستان ارزشمندم
این فایل رو دوباره گوش دادم ، هادی عزیز در مورد چیدمان خداوند در زندگیش صحبت میکنه
دوست داشتم منم در مورد چیدمانی که خداوند در زندگیم ایجاد کرد رو تا به اینجایی که هستم براتون بنویسم تا ایمان هممون بیشتر بشه برای عمل کردن بهتر
خداوند واقعاً از زمانیکه بهش وصل شدم و روی خدا فقط حساب کردم نه روی عقل خودم ، از جایی هدایتم کرد که اصلاً به هیچ عنوان فکرشو نمی کردم
این قشنگی خداونده
از وقتی که یادمه تصمیم گرفتم کار کنم ، رفتم توی شرکت های مختلف به عنوان کارشناس فروش شروع به کار کردم ، یکی از دلایلی که خداوند منو به سمت کار فروش هدایت کرد این بود که من هیچوقت در زندگیم با آدم ها ارتباط درست و حسابی نمی گرفتم یعنی همیشه یک ترسی برای ارتباط گرفتن با آدم ها داشتم حتی در حد اینکه بخوام از کسی یک آدرسی بپرسم اصلاً جرأت اینکارو نداشتم و از بچگی توی خونه منزوی بودم و هرگز دوست نداشتم با آدم ها ارتباط بگیرم بابت همین وقتی وارد کار فروش شدم برای اولین بار بود که انگار داشتم با دنیای آدم ها آشنا میشدم و یادمه وقتی توی خیابون ها میرفتم که یک آدمی رو جلوشو بگیرم تا محصولمو بهش معرفی کنم دست و پام میلرزید و به تِتِه پِتِه میوفتادم ولی هر جوری که بود انجامش میدادم ، رفته رفته همین شد نقطه قوت من برای ارتباط گرفتن با آدم ها و تقریباً هیچ ترسی نداشتم از اینکه بخوام به یک کسی زنگ بزنم تا محصولمو بهش معرفی کنم یا حضوراً برم با یک آدمی در مورد محصول یا حتی هر چیز دیگه ای حرف بزنم و الان می تونم درک کنم که چرا خدا منو به سمت فروش هدایت کرد ، چون کارِ فروش نقطه مقابل اون چیزی بود که من توش ضعف داشتم و کم کم در مسیر فروشندگی ارتباطاتم درست شد
تا 8 سال بعد از کار فروش در شرکت های مختلف ، همیشه بعد از یک مدتی که توی اون شرکت ها بودم خسته میشدم از اینکه دارم از صبح تا شب در یک زمان ساعتی مشخص هر روز میرم سرکار و بر میگردم خونه
اون موقع ها علتش رو نمیفهمیدم چی بود ، همین باعث میشد رفته رفته بازده کاری من در اون شرکت ها بیاد پایین در حدی که مجبور میشدم شرکت عوض کنم تا در یک محیط جدید کار کنم و باز هم به همین شکل این روند تکرار میشد
وقتی که با استاد عباسمنش آشنا شدم و زندگی سراسر آزادی ایشون رو دیدم چنان این خواسته در من شکل گرفت که اونجا بود علت خسته شدنم در اون شرکت ها رو فهمیده بودم بخاطر چی بود!
اینکه من دوست دارم یک زندگی آزادانه ای رو مثل استاد عباسمنش تجربه کنم
از اون به بعد اینو همیشه از خدا درخواست می کردم ، تا چند ماه اول آشناییم با استاد هنوز داشتم توی اون شرکت ها کار می کردم ، ساعت کاری من در اون شرکت ها اینجوری بود که باید سر ساعت 9 صبح توی شرکت حضور میداشتم و ساعت 5ونیم الی 6ونیم بعد از ظهر از شرکت خارج میشدم ، حالا برای اینکه من می تونستم به این زمان کاری ، خودمو برسونم باید سر ساعت 6 صبح از خواب بیدار میشدم دست و صورتمو میشستم یکمی چای و نون و پنیر میخوردم که توی راه ضعف نکنم و بعد لباس های بیرونم رو میپوشیدم میرفتم سمت تاکسی های مترو که از خونه ما تا تاکسی های مترو به اندازه نیم ساعت فاصله داشت همیشه این مسیرو هم پیاده میرفتم که یکم راه رفته باشم ، چه زمستون بودش چه تابستون ، همیشه این مسیرو پیاده میرفتم بعدشم سوار تاکسی های مترو میشدم و میرسیدم مترو همیشه خدا هم بخاطر فرکانس های بدی که اون زمان ها داشتم جهان منو در موقعیت هایی قرار میداد که چند نفر توی مترو دارند با هم دعوا میکنند و بهمدیگه فحش و بدوبیراه میگن اینم به همین شکل چه موقع رفتنم چه موقع برگشتم به خونه تکرار میشد
توی شرکت هم که هر دقیقه همون کار تکراری رو باید انجام میدادم بدون هیچ خلاقیتی در کار ، علتش هم اینه که اصلاً علاقه ای به اون کاری که اون زمان ها انجام میدادم نداشتم و همین بی علاقهگی من و همین انجام دادن کارهای تکراری در طول روز باعث شد یک اهرم رنج بی پایانی از کاری که دوستش نداشتم توی ذهنم ایجاد بشه و این فرکانس باعث شد من روز به روز توسط کارفرما تحت فشار قرار بگیرم
اینکه میومدن میگفتن حسن بفروش ، برو فروش بعدی ، برو زنگ بعدی ، ساعت 12 شداا زنگ بزن زنگ بزن ، فلان مشتری رو پیگیری کن ، ناهارتو زودتر بخور به مشتری زنگ بزن و….
دیگه طوری شده بود که بعد از یه مدت صدام در نمیومد واقعاً به زور پشت تلفن با آدم ها صحبت می کردم
طوری شد که به من گفتن باید جمعه هم بیای چون هنوز شرکت به سود نرسیده حتی بعضی شب ها تا ساعت 9 شب باید میموندم توی شرکت تا فروش انجام میدادم در ساعتی که حتی بیشتر کارمندان اون شرکت هم رفته بودند خونه هاشون ، بعد از ساعت 9 شب هم ماشینی نبود من برگردم خونه بابت همین از یک جایی به بعد در مسیر سرکارم به خونه باید اسنپ میگرفتم تا برسم خونه و بعدش از فرداش هم دوباره این روند تکرار میشد و این خواسته روز به روز در من داشت قوی تر میشد که من میخوام در آزادی زمانی و آزادی مکانی کار کنم و پول بسازم ولی میترسیدم از مسیری که برام نامعلوم بود بابت همین هیچوقت نمی تونستم برم بگم که من دیگه نمیام ولی خداوند در راستای اجابت خواسته من کارِ خودش رو کرد ، یک روز صبح که رفتم شرکت به من و چند نفر دیگه گفتن شرکت بابت فیلتر شدن اینستاگرام رفته توی ضرر بابت همین شما دیگه اخراج هستین !
هیچی ، از بین اون چند نفری که اونجا بودیم ، تنها کسی که خوشحال بود از این بابت من بودم در حدی که وقتی پاشدم برم با لبخند رضایت از مدیر منابع انسانی اون شرکت تشکر کردم چون میدونستم که این کارو خدا برام انجام داد علتش هم این بود که خودم جرأت بیرون امدن از اون شرکت رو نداشتم بنابراین خدا برای من انجامش داد خیلی شیک و مجلسی
توی راه برگشت به خونه که بودم نجوا شروع شد
حالا میخوای چیکار کنی ؟ تا کوووو کارِ خودت راه بیوفته ؟ ورودی مالیتو میخوای چیکار کنی ؟ استاد گفته باید ورودی مالی داشته باشی ، بدبخت شدی رفت
من فقط میگفتم نمیدونم نمیدونم نمیدونم نمیدونم
غافل از اینکه این مسیر جدیدی که خدا داشت منو توش هدایت می کرد دقیقاً همون جاده آسفالت شده سرسبزی بودش که سوت زنان میتونستم توش قدم بزنم و از نعمت هاش استفاده کنم
از همون روز شروع کردم به تمرکزی کار کردن در مسیر کاری مورد علاقه ام و خیلی خوب تصمیم گرفتم مهارت های لازم مربوط به کارم رو یاد بگیرم و خدا هم به شدّت داشت منو توی این مسیر هدایتم می کرد هر روز هم دنبال این بودم از همین کارم پول بسازم و هر اقدامی که لازم بود رو انجام میدادم ، میرفتم توی سایت های فریلنسری به کارفرمایان پیشنهاد میدادم به صدها شرکت ایمیل میدادم و رزومه میفرستادم ولی هیچ اتفاقی نمیوفتاد همین باعث شده بود نجواهای ذهنم روز به روز بیشتر بشه
یک روزی از طرف خدا نشونه امد که باید دوره مقدس 12 قدم رو شروع کنم ، نشونه ام هم بسیار بسیار بسیار واضح بود اونم اینکه یه روز وارد سایت شدم رفتم در صفحه دوره های 12 قدم و یک چیز عجیبی رو دیدم ، چیزی با توجه به قانونی که استاد عباسمنش برای فروش دوره ها در سایت گذاشته بود یکم فرق داشت اونم اینکه در قدم دوم دیدم قیمت اصلی خط خورده و قیمت 870 هزار تومان زده شده!
خیلی تعجب کردم
بخاطر اینکه من هنوز قدم اول رو نخریده بودم حتی توی سبد خریدم هم نذاشته بودم ولی تخفیف 40درصدی دوره 12 قدم برای قدم دوم خورده بود چون این چیزیه که وقتی قدم اول رو با قیمت اصلی بخریم اوتومات روی قدم دوم تخفیف میخوره ولی این برای زمانیه که من بخرمش
هیچی ، پیام خدارو دریافت کردم باید وارد دوره 12قدم میشدم بابت همین قدم اول رو از سایت با قیمت اصلیش خریدم
دوره 12 قدم رو که شروع کردم خیلی چیزها توی ذهنم روشن شد اینکه چرا هر کاری بابت پول ساختن از مسیر کاری مورد علاقه ام می کردم جواب نمیگرفتم!
جوابش فقط یک چیز بود
شرک
چیزی که توی وجودم داشت زبانه میکشیدو من ازش خبر نداشتم ، در دوره 12 قدم فهمیدم من بیشتر از اینکه بخوام روی خدا حساب کنم داشتم روی عقل خودم حساب می کردم و به جای اینکه بخوام بفهمم خدا داره به من چی میگه داشتم به این فکر می کردم که من باید چیکار کنم ، با دوره 12 قدم آروم آروم روی خودم کار کردم
فهمیدم که باید حالم خوب باشه
خب چشم ، بریم توجه کنیم به چیزهایی که به من احساس خوبی میده
شروع کردم به دیدن نعمت های زندگیم
فهمیدم من یک لپتاپ دارم چیزی که میتونم باهاش کارهای کدنویسی مو انجام بدم
فهمیدم یک موبایل دارم که میتونم باهاش به فایل های استاد گوش بدم و وارد سایت بشم و به اینترنت دسترسی داشته باشم
فهمیدم ما در یک محله ای از شهر داریم زندگی میکنیم که خیلی زیباست چرا من درخت های وسط بلوارو تا حالا ندیده بودم؟!
چرا همسایه های مهربون و آدم های خوبی که توی محله و شهری که بالای 20 ساله که توش هستیم ندیده بودم
چرا خونه خوبی که توش سال هاست داریم زندگی میکنیم رو ندیده بودم
چه اتفاقی داره برای من میوفته ؟!
چرا دارم زیبایی آدم هارو میبینم
چرا عاشق آدم ها شدم ؟! آدم هایی که هیچوقت دوستشون نداشتم و همیشه ازشون فراری بودم
چه اتفاقی توی نگاه من نسبت به دنیا داره میوفته؟!
چرا اینقدر حالم خوبه ؟
چرا این حال خوب تا بحال نبوده؟
چرا اینقدر هوا قشنگ تر شده
چرا چرا چرا چراااا
چی شد یهو؟
خدا چی رو میخواد به من نشون بده
اینکه به خدا دنیا زیبا هم هست
فقط کافیه چشم هامو باز کنم
ببین نشونه هارو
اینا دارن با تو حرف میزنند
کجا دنبال چی میگشتی
توی همین الان زندگیت پر از نعمته
بااااااااز کن چشماتو
چشمام باز شد
فهمیدم من از اینکه میخواستم پول بسازم بابت چی بود؟
اینکه میخواستم به احساس خوب برسم
اینکه دوست داشتم پول داشته باشم تا برم برای خودم اون چیزهایی که دوست دارم رو بخرم تا در نهایت به احساس خوب برسم
خب تا قبل از این هیچوقت هم این اتفاق نمیوفتاد
چرا ؟
چون حالم بد بود
امدم گفتم من میخوام پول بسازم که حالم خوب باشه پس از همین الان حال خودمو خوب میکنم و یه اتفاق عجیبی افتاد ، هر چقدر من رهاتر شدم هر چقدر کمتر روی عقل ناقص خودم حساب کردم و بیشتر روی خداوند حساب کردم اتفاقات خوب در زندگیم شروع شد
کم کم داشتم نشانه های پول ساختن از کارم رو میدیدم و هر بار تایید میکردم و با اینکار بیشتر سعی می کردم توی حال خوب بمونم
با این حال نجواها هم بود ولی من دیگه نمیخواستم بهشون بها بدم ، خسته شده بودم از حالِ بدم خسته شده بودم از ندیدن زیبایی ها و نعمت هایی که توی زندگیم خدا به من داده
دوست داشتم دنیا رو از اون زاویه ای ببینم که به من احساس خوبی میده و همین باعث شد خداوند اون آدم هایی که به مهارت من احتیاج دارند رو کم کم به سمتم هدایت کنه و دنیای جدیدی از مسیر کاری مورد علاقه ام رو کم کم داشتم واردش میشدم و من برای اولین بار در زندگیم اولین پول از کار مورد علاقه ام رو به راحتی آب خوردن با هدایت های الله یکتا ساختم ، اون هم در چه حالتی ؟؟
در آزادی زمانی و آزادی مکانی
دقیقاً همون چیزی که از خدا میخواستم ، اتفاق افتاد
دیگه لازم نبود کس دیگه ای برای من ساعت کاری تعیین کنه چون این من هستم که برای خودم تعیین میکنم که دوست دارم در چه ساعت هایی در طول روز کار کنم و تا چند ساعت کار کنم
قبلاًها در شرکت های مختلف باید از ساعت 9 صبح تا 5ونیم بعد از ظهر اغلب اوقات هم بیشتر از این ساعت ها کار می کردم
ولی الان ساعت 6 الی 7 صبح بیدار میشم نه برای اینکه حاضر بشم برم سرکار بلکه فقط برای اینکه لپتاپمو روشن کنم و بشینم پشت لپتاپم و شروع به کار کنم تا ساعت 9 الی 10 صبح نهایتاً ، بعدش هم تا ساعت 5 الی 6 ظهر دارم روی باورهای خودم توسط دوره 12 قدم و فایل های استاد کار میکنم و بعدش دوباره میشینم پای لپتاپم و شروع به کدنویسی سایت برای مشتری میکنم تا ساعت 10 شب نهایتاً ، بعدش هم دیگه جمع میکنم
هر وقت هم دلم بخواد میتونم ساعت کاریمو تغییر بدم و هر زمان که دوست داشته باشم میتونم برم بیرون برای خودم قدم بزنم بگردم
این همون نتیجه ایه که من از این مسیر توحیدی دارم میگیرم و فقط باید از الان به بعد اجازه بدم تکاملم طی بشه و نخوام بدون اینکه تکاملم طی بشه کاری رو انجام بدم و باید هر لحظه گوش به فرمان چیزهایی باشم که خدا به من میگه تا انجامشون بدم و همین روند رو ادامه بدم ، به قول استاد ایمان در عمل هستش که خودش رو نشون میده نه در حرف شاید الان یکم کارم برام سخت به نظر بیاد ولی این اون چیزیه که برام خوبه مثل همین سایتی که در حال حاضر دارم برای مشتری درست میکنم ، سایتی هستش که تا به حال تجربه درست کردنش رو نداشتم و نسبت به سایت های دیگه یکم شاید پیچیده تر به نظر بیاد ولی میدونم این برام خوبه ، مثل همون زمانی که هدایت شدم به کارِ فروش و چقدر روی ارتباطاتم تأثیر مثبت گذاشت
فقط باید ادامه بدم
فقط باید عمل کنم به اون چیزهایی که خدا به من میگه و از این شرایطی که خدا برای من فراهم کرده تا میتونم لذت ببرم تا هدایت بشم به شرایط آسون تر و آزادتر و بهتر
از خدا میخوام خودش منو در مسیر توحید ثابت قدم نگه داره و ببینم این همه نعمتی که در زندگیم به من بخشیده و سپاسگزار این نعمت باشم
استاد عزیزم و دوستان ارزشمندم ازتون سپاسگزارم بابت این آگاهی های ارزشمندی که دارین در دنیا منتشر میکنید و با رشد خودتون باعث رشد جهان میشید
در پناه نور آسمان و زمین باشید
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ ۚ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّهُ ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (آیه 62 آل عمران)
همانا این داستانى است راست و درست. جز اللّه هیچ خدایى نیست. او خدایى پیروزمند و حکیم است
به نام خدای مهربان
سلام به شما آقا حسن عزیز
خیلی خوشحالم که با پروفایل شما آشنا شدم و دیدگاه های شما رو می خوانم
این دیدگاهت هم که پر از درس بوذ و یه جورایی داستان هدایتت در مسیر شغلیت بود برای من خیلی تحسین برانگیز و قابل تأمل بود
حتی به فکرم افتاده که برم کوتاه مختصر و مفید داستان هدایتم رو در پروفایلم بنویسم
یعنی می خواهم بگم دیدگاهت خیلی الهام بخش بود و به یاد من آورد یه سری جاها که تسلیم بودم و برگه زندگی من برگشت و اون زمان ها نقطهی عطف زندگیم بود.
در کل … خیلی خیلی خوشحالم که در این سایت الهی با شما دوستان بهشتیم هستم
یکی از بزرگترین سپاسگزاری های من همیشه و همیشه… مطالعهی دیدگاه ها و داستان هدایت شما دوستانم هستش
خیلی برای من درس داره و خیلی الهام بخشه ، خیلی وقت ها آرامش بخشه
خدا رو شکر
در پناه خداوند مهربانی ها شاد و پیروز باشید
سلام محمدحسین جان
خدارو صد هزار مرتبه شکر کامنتی که با هدایت های خدا نوشتم برات الهامبخش بود
بسیار پسر مهربون و فوق العاده و با شخصیت و توحیدی هستی
شما اتفاقاً آدمی هستی که خیلی خوب تونستی روی خودت کار کنی ، چون از توی نوشته هات میتونم متوجه بشم که چقدر با خودت در صلح هستی و به آرامش رسیدی و این آرامش مسیر رسیدن به نعمت های خداونده ، با وصل بودنه به خدا
برات بهترینِ بهترین هارو آرزو میکنم مرد بزرگ
این روزا دیگه از هدایتهای خداوند و همزمانیهای که برام رخ میده کمتر شوکه میشم و رفتهرفته برام بدیهیتر میشن!
مثلا همین که من امروز به شدت در حال مقابله با نجواهای شیطانی بودم که میگفت:
دیگه این کارو ادامه نده، سخته، بسه، کافیه، ک
ولش کن …
بعدش به خودم یادآوری میکردم که این مسیر، پیشنهاد الهی خودِخوده خداوند بوده برام!
تکتک نشانههای الهی این مسیر رو به خودم یادآور شدم و حضور خداوند رو در این کار به یاد آوردم و با خودم گفتم …
“مهم نیست چقدر سخته، چه چالشهایی پیشروم هست، از لحظه اول که وارد این مسیر شدم، شاهد حضور نشانههای خداوند بودم تا به این لحظه”
میخوام ادامه بدم …
حتم دارم نتیجهی مالی این کار برای من، کمترین دستاورد این مسیر خواهد بود!
با این جمله انگیزه خیلی خوبی گرفتم و ادامه دادم …
یک ساعت بعد دیدم دوستم این فایلو برام فرستاده و من، همونجا فایل رو پلی کردم و این حرفا از دوت عزیزمون و استاد شنیدم!
چقدر در زمان مناسب! چقدر واضح و صریح! خداوند به همین صراحت صحبت کرد و من، خوشحال و خندان از حضور لحظه به لحظهش در زندگیم … .
امیدوارم بتونیم با سکوت ذهن بیشتر، شناخت بیشتر خودمون و ذهنمون، ندای قلبیمون رو واضحتر بشنویم و مهمتر از همه، ارادهی عملیکردنشون رو داشته باشیم.
سلام
خدای من شکرت
من هنوز فایل رو ندیدم،ولی از طریق دنبال کردن شما این نظر رو خوندم
دقیقا منم توی دوراهی مونده بودم و امروز این حرفارو خدا بهم یادآوری کرد
انجام تصمیمات جدید،انجام حرکت های رو ب جلو و متوقف نشدن،چون جهان برا تو وای نمی ایسته جهان در حال پیشرفت کردن و ارتقای خودشه،حالا تو میخوای همراه نشو میخوای ادامه نده و بایست،ببین چی عایدت میشه
و این حرفا باعث شد مصمم تر ادامه بدم
و ب قول شما یادآوری کردم معجزات خدا رو،دیدم پس همه اینا نشونه است،حتی همین پیام شما،ک خدا میگه ادامه بدین بندگان من صبر داشته باشین استقامت بورزین
و بازهم بحث طی کردن تکامل
خیلی ب خودم میگم ب فکر نتیجه نباش تنها،تو کلی تجربه کسب میکنی،کلی مسائل حل میکنی و کلی ارتباط،اعتماد بنفس،جسارت،شجاعت ایمان
اینارو ب خودت ثابت میکنی
ولی باز این نفس میگه پول چی شد،ولی واقعا بیام ب خودم بگم آقا این همه نتیجه چرا ناسپاسی !؟
یادآوری کنیم هر لحظه،لذت از مسیر رو 🌱🤞