نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 9 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/01/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-01-17 00:09:402024-09-24 19:36:17نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 9شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد نازنین و دوست داشتنی خودم و تمام دوستان همفرکانسی عزیزم
اول از همه تشکر میکنم از اقا رضای عزیز بابت این توضیحات قشنگشون که انقدر خوب تونستن با دادن ورودی های مناسب از فایل های استاد انقدر قشنگ و واضح تغییر رو خودشون احساس کنن و رفتارشون و تغییر بدن افرین به این حد از اعتماد بنفس افرین به این حد از درک از قانون چقدر خوب تونستید متوجه تغییرات ابتدایی رو خودتون کار کردن بشید
منم روز های اولی که فایل های استاد و شروع کردم به گوش دادن همون فایل های رایگان خیلی سریع واکنش جهان و تو زندگیم مشاهده کردم احساس ارامش ارامتر شدم
و وقتی با جدیت بیشتر روی خودم شروع کردم به کار کردن واکنش جهان به سرعت خودشو نشون داد ادم های دور اطرافم همه بصورت خیلی طبیعی از من فاصله گرفتن و من از اونها فاصله گرفتم خیلی طبیعی
افرین چقدر خوب تونستید اصلا اهمیت ندید به نظر دیگران و سعی کردید کار خودتون و انجام بدید
استاد چقدر قشنگ توضیح میدید در مورد کل قانون جهان هستی که ما به هر چیزی توجه میکنیم اساس اون و وارد زندگیمون میکنیم اساس و اصل اون موضوع و وارد زندگیمون میکنیم
چقدر استاد اینجا قشنگ توضیح میدید که چقدر نقش ورودی ها مهمه تو مسیر و چقدر باید اگاهانه سعی کنیم که ورودی هامون و کنترل کنیم
این صحبت هارو مروری کردم تا به خودم یاد اوری کنم که اصل هیچ وقت تغییر نمیکنه
در پناه خداوند مهربان
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
نقطه عطف ماجرای تمام کسانی ک در لین سایت هستند زمانی هست ک استاد بهش میگن قبول کردن یا پذیرش صد در صد مسئولیت زندگی در همه جنبه ها مالی عاطفی و…
این ک بپذیریم ک من بودم این هارو ب وجود آوردم واقعا قدرت میخاد ک خداوند ب هرکسی این لطف رو نمی کنه خدایا سپاسگزارتم
نقطه عطف آقا رضای عزیز هم از همین جا بود ک دیگه غر نمیزد و از وضعیت جامعه و فضای بیرون از خودش شکایت نمی کرد و این تنها زمانی اتفاق می افته ک فرد یقین پیدا کنه ک خودش بوده و تمان و اینجاست ک دیگه دهن بسته میشه
چی میشه ک افراد ی جامعه رو می آورند ب دزدی ب کلاه برداری و دروغ و …. غیر از باور کمبود داشتن نسبت ب پول و ثروته؟اگر فرد واقعا باور داشته باشه ک ثروت بی نهایته و پول ب دست آوردن خیلی آسونه…باورهای ک استادبهمون یاد دادن آیا واقعا کسی دزدی میکنه آیا بی اعتنادی در جامعه میمونه؟خیر
مثل آقا رضای عزیز ک بعد از درست کردن افکارش و پی بردن ب حقیقت بی نهایت این جهان دیگه دست از ی قرون دو هزاری ک از کسی بیشتر میگرفت برداشت و فهمید ک با صداقت هست ک میشه راه خوبی رو پیش رفت
البته ک باید هر روز خواسته هامون رشد کنه و هدف های جدید برای خودمون بسازیم چون اگر نسازیم دنیا بی معنی میشه و ممکنه طرف ب پوچی برسه (داستانی شنیدم در مورد مسر یکی از ثروتمندان معروف دنیا ک روی دیوار کشتی تفریحی نوشته بوده ک لذتی نبود ک از این دنیا نبرده باشم و دیدم دیگر هیچ هدفی ندارم خودم را کشتم تا ببینم جهان بعدی چ جوریه) و از طرفی از اون طرف بوم هم نباید بیفتیم با خوردن فریب ابلیس ک دائم بهمون نداشته هامون رو نجوا میکنه و نمیخاد ک شکرگزار تغیرات باشیم و نمیزاره از لحظه های زندگی لذت ببریم چون اگر فریب بخوریم و حتی اگر دائم هر چی میخایم رو بدست بیاریم در نهایت روزی میرسه ک میریم از این دنیا و ب خودمون میایم ک ای وای من برای هیچ دویدم و بلید لز داشته هام لذت میبردم ممنون از دوستات ک در کامنت ها انیمیشن روح را معرفی کردن و چقدر عالی بود و ب دوستانی ک کامنت منو میخونند دیدنش رو پیشنهاد میکنم
چقدر خستگی از شرایط قشنگه زمانی ک این قور تشنه میشی ک برای تغییر حاضری ب تک تک حرف های استادت ک خدا برات فرستاده عمل کنی و اونجاست ک تغییرات خیلی خیلی سریع اتفاق می افته جوری ک اطرافیان مات و مبهوت می مونند و بهت میگن ک چیکار کردی و تو بهشون میگی من؟اونا میگن اره تو هم با لبخند بهشون میگی من ک کاری نکردم من از دستم کاری بر نمیاد خداونده ک کارهارو انجام میده خداوند انجام داد
البته اینم خوبه ک انسان خودش تغییر کنه قبل از ب وجود آمدن تضادهای بزرگ
مثل استاد ک میگن الان تقریبا تضادی ندارم
کلیت صحبت های ایشون منطقیه و مسیری که رفته خارج از عقل نیست یه تکو توکی مورد داخل حرفای ایشون هست شاید بنظر منطقی نیاد اما من یه نکته علمی دارم که با اون جور درمیاد اونم اینه که جاذبه (منظور همون جاذبه فیزیکی نه چیزی که قانون جذب میگن) محوری جداگانه از زمان هست ، جاذبه میتونه از محور زمان عبور کنه برای درک این موضوع متالی که همه تجربه داریم اینه که داخل ماشین نشستیم رفتیم مسافرت فرض کنیم 6 ساعت داخل راه بودیم ، اگر این 6 ساعت و نخوابیده باشیم بخاطر تغییرات جاذبه ، این زمان که برای ما گذشته متفاوت از زمانی که ما در حال حرکت نیستیم ، زمان میتواند فشرده یا باز شود یعنی اینکه برای ما تندتر یا کند تر شود بخاطر همین داخل حرف زدن های افراد از گذشتشون ممکنه ناخوداگاه یه اتفاقاتی رو پسو پیش بگن نسبت شرایط فعلیشون این با دروغ گفتن و توهم متفاوت هست داخل حرفای ایشون هم من احتمال میدم یکی دو مورد اینجوری باشه ولی اگر هم باشه به نظر میاد ناخودآگاه و به دلیل همین موضوع که گفتم باشه و عمدی نیست خیلی دوست دارم بقیه حرفای ایشونم بشنوم صحبت هاشون کمک کننده هست
سلام و عرض ادب خدمت دوستان
واقعا خیلی برام جالب عجیب و شگفت انگیز بود که دقیقا من داشتم از کارهای مادرم پیش دیگران گله و شکایت میکردم و خیلی افسرده بودم و داشتم مدام خودخوری میکردم و زدم روی نشانه بی نهایت برام جالب بود که من هدایت کرد به همبن موضوع که شکایت نکنید
اکنون قلمی بر دست میگیرم تا خدا بنویسد
سلاااام استاد عزیزترینم و دوستان عزیزم که من فقط شما و خدارو دارم هیچکس بجز شما و خدا تو زندگیم نیس حتی خانوادم که این هم بخاطر هم فرکانس نبودنمونه
امروز پنجشنبس و طبق قولی که به خودم دادم یک هفته رو یک فایل تمرکز میکنم و انتهای هفته کامنت میزارم تا تکاملمو طی کنم و هرروز کامنت بزارم به لطف خدا ،با اینکه هفته های کامنت فایل های دیگه هفتاد هشتاد تا بود یا صدتا و من تارگت میزاشتم تو این شش روز روزی ده بیس صفحه میخونم به طرز جادویی تو روز پنجشنبه تموم میشد و من با خیال راحت میومدم کامنت میزاشتم اما این فایل که کلا 23صفحه کامنته و این هفتمو گذاشتم رو این فایل تا امروز که پنجشنبس من فقط ده صفحه رو خوندم ذهنم نجوا میکرد تموم کن تا چند روز بعد ،بعد کامنت بزار اما من گوش ندادم چون قول پنجشنبه هارو دادم و قراره فردا برای اولین بار با همسرم بریم پیک نیک گفتم همین امروز کامنت بزارم و کارای این هفته رو تموم کنم و با خیال راحت هفته جدید با تارگت جدید رو شروع کنم
خب بریم سر اصل مطلب شاید برای کسی که کامنت منو میخونه سوال پیش بیاد که چرا حتما گیر دادی که یک هفته تمام وقت بزاری روی هر فایلی جوابش دقیقا میشه حرفای امروزم و پاشنه آشیلم
من چون خودم از بچگی بدون اینکه با قانون آشنا باشم کلا سر چیزایی که میخاستم انقدر بهش فکر میکردم و به خواسته هام گیر میدادم و پایبند بودم براش میجنگیدم که بهش میرسیدم و برای خودم و خانوادم به یقیین رسیده بود که دلینا به هرچی که دلش میخواد میرسه به دستش میاره من متولد 77هستمو تو سن نه سالگی که هیچکس از فامیل گوشی نداشت حتی بابام برای من گوشی خرید بماند که همه این باورها بود سنت کمه برای دختر بچه گوشی نباید خرید و کلی محدودیت های اون زمان ولی من زیر بار نرفتم دیگه یاد گرفته بودم خواستمو تو یک دفتر پشت هم مینوشتم بهش فکر میکردم بابتش هرروز زیارت عاشورا یا ازین ذکرهایی که از چهارشنبه شروع میشد تا چهارشنبه بعدی رو میگفتم چون انگار مهری میشد به رسیدن به خواستم و ته دلمو قرص میکرد دیگه میگفتم خدا گفته زیارت عاشورا بخونین و صلوات بفرستین تا برای صحبت کردن با من دسترسی داشته باشید ب من
من کلا خیلی دختر شیطون و عجولی بودم و تو همون سن کم فکر میکنم از بچگی عاشق شدم و برای منی که به همه خواسته هام میرسیدم افت داشت که به این خواستم نرسم حالا براتون تو ی فرصت مناسب تعریف میکنم که چجوری جذب کردم چه کارهایی کردم و خودم تو سن سیزده سالگی خاستگاری کردم و ازدواج کردمو بماند
بعد از اون رسیدم به خواسته بچه دار شدن که اونم جذبش کردم همونطوری ک دلم میخاست
بعدش رسید خواسته خونه دار شدن که من تو فکرش بودم بشینم مثل گذشته به خواستم گیر بدم اما چون به خواسته بزرگترینم که همسرم بود رسیده بودم دیگه کلا بقیه خواسته ها برام جذابیتی نداشت ازونطرف هم میگفتم اوووو منکه ب این خواستم رسیدم بقیه خواسته ها مثل آب خوردن اتفاق میفته
تو همین فکرا بودم که شب تولدم بود که میگفتم خدایا من غریبم ولی هدیه دوستدارم شوهرمم اهل این چیزا نیس که همون شب من با آقای امیر شریفی تو تلگرام آشنا شدم و تازه اون موقع بود که پی بردم بعله همه اینارو خودم جذب کردم و اگر اینطوره که من به تمام خواسته هام میرسم من دقیقا دو هفته بعد با همین باور قوی به خونع ایده عالم رسیدم که اینم مفصل باید تعریف کنم چون واقعا هم جذابه هم خیلی هدایتیه و هم به شکل جالب و خنده داری جذبش کردم انشالا تو فرصت دیگه میگم
بعدش دیگه از امیر شریفی فاصله گرفتم استادید دیگه ایی رو نمیشناختم و دیگه خواسته ایم نداشتم دیگه مشغول لایو گذاشتن و جاده خاکی و اینا شدم و بی حس به کل دنیا تا اینکه تو اینستاگرام صدای استاد هارو میشنیدم ولی میگفتم اینا میخوان همون چیزهایی رو بگن که خودم بلدم دیگه ولی خب من دیگه حوصله نداشتم حتی یدونه ویس گوش بدم یا بخوام یک خط سناریو بنویسم کم کم با استاد هم آشنا شدم عضو سایت شدم و حرفای جدید شنیدم و دیگه به خودم ایمان نداشتم کع به چیزی میرسم چون مسیر هایی که خودم بلد بودم برام کمرنگ شده بود و من یک خواسته جدید داشتم بنام شغل ایده آل و من نمیدونم تا همین الان که عاشق چه شغلی هستم و بالای پنجاه تا تست دادم خلاصه من ی جمله ام شنیده بودم که تو با گوش کردن همین پادکستا فرکانست خیلی میره بالا چه برسه تمرین کنی من دیگه تو دلم میگفتم که من خداوندگار جذب خواسته هامم همین فایلارو گوش میدم و دیگه کافیه ️
ولی تمرین میکردما هیچوقت کامنت نمیخوندم نت برنمیداشتم چون انقدر هوش هیجانیم بالاست که اصلا دیگه عمرا اون نت هارو نگاه مینداختم پس میگفتم به چه دردم میخوره دفتر سیاه کنم تا الان که فهمیدم دلیناخانم باید رو یک بحث مثلا توحید کار کنی مثل وقتی مدرسه میرفتی خوب که این مبحثو یاد گرفتی که اون نت ها به کمکت میان موقع درس خوندن بعد میری ب مبحث بعدی و من خوشم میومد و فقط فایلارو گوش میدادم و میرفتم فایل بعدی حتی دوره هم خریدم و یکی دوبار گوش کردم چون برام تکراری بوذ البته اینا برای خیلی وقت پیش بود
خلاصه تا اینکه خواسته شغل ایده آل پیش اومد و من صبحو شب تا بیست روز فقط یجا میشستم و دراز میکشیذم فایلارو گوش بدم دیگه اون مسیر های قبلی خودم برام جذاب نبود من فقط فایل رزای عزیزو فک کنم سی بار گوش کردم و گفتم از هرجا میشه شرو میکنم بماند که خیلی از شغل هارو من انجام داده بودم که بفهمم مورد علاقمه یا ن حتی لوله کشی ساختمان بعد من متوجه شدم که مدرک تحصیلی باور مخرب منه و تو هر جمعی که میرفتم دقیقا یکی دوتا جمله ک خودمم بلد بودم تکرار میکرد دیگه تو دلم میگفنم این باسواده و همه رو بهتراز خودم میدونستم من ده روز فقط روز روی این باور کار کردم یادمه تو خونه راه میرفتم میگفتم مدرک تحصیلی دلیل موفقیت نیست دیگه هرکیو گیر میاوردم از شوهر از مادر از هرکی انصافا چون خودم با خودم در صلح بودم همیشه هیچکس باهام مخالفت نداشت که بگه اره این چرتوپرتا چیه میگی و من الگویه حتی مادر خودم بودم تو خیلی چیزا بماند که ده روز همین جمله رو میگفتم و رو درودیوار چسبونونده بودم و جهادی اکبر که باید این راهو امتحان کنم اصلا برام جذاب بود دیگه بعد ده روز یهو یکی تو دلم گفت شیپور باز کن رفتم تو شیپور آگهی اول آموزش فیشال و مدرک هم میدادن و کارت هم شرو میکردی تو کلینیک خودشون و اینستاگرامم صفرتاصذ آموزش میدادن همه اینا باب میلم بود من بقیع اگهی ها روهم چک کردم دیدم چیز خاصی نیست از رویه بی حوصلگی چون میگفتم من هنوز تو پروژه تغییر باورم نمیرم سراغ کار خلاصه ی پیام دادم ب اون آگهی و ی جوری همه چیز به سرعت پیش رفت که من تا دو هفته بعدش مدرکمو با بالاترین نمره و شاگرد زرنگ اون مجموعه بین چهل تا هنرجو شدم دیگه اصلا بهترین چیزی که من تجربش کردم بود و پیش خودم موقغ مدرک گرفتن میگفتم من برای اینکه اثبات کنم به خودم باید بهترین و بالاترین نمره رو بگیرم و حالا موقع امتحان دادن یک روز و نصف قبل امتحان کتاب به دستم رسید منم که فراری از کتاب های درسی گفتم دو صفحه شو بخونمکه خوابم هدایت شدم اینکه استاد هم ویس درس میکنه پس منم این کتابو تبدیل میکنم به ویس و این ویسو چندبار گوش بدم کلمه به کلمه کتابو حفظ میشم وااای چقدر خوشحال بودم ازین ایده خلاصه همین کارو کردم و انقدر دقیق حفظ شده بودم که روز امتحان همه سوالای شبیه همو گیج کننده بود و من به طرز جادویی همه رو درست جواب دادم و برای اولین بار تو زندگیم مطمئن بودم که این امتحانو عالی جواب دادم رو ابرا بودم دیگه شاید برای کسی مهم نباشه ی مدرک از فنی حرفه ایی ولی برای خودم که به خودم قرار بود اثبات کنم که میتونم خیلی مهم و هیجان انگیز بود و بماند که بعد اون در همه جنبه ها رشد داشتم و بعدش خیلی سریع برای خودم کلینیک زدم کلی کارای خفن کردم اما چون نتیجه بچه هارو خونده بودم که همه میگفتن تا چندماه اتفاقی نیفتاد بعدش بمب بمب اتفاق میفتاد من همیشه میگفتم پس الان که شروع شد دیگه من میلیاردر میشم تا چن ماه بعد و همین افکار که دقیقا استاد گفتن ما بیشتراز چیزی که کار کرذیم انتظار داریم باعث شد من سه بار پارسال جوری افسرده بشم کارمو جمع کنم از خدا و زمین و زمان شاکی باشم که من خودم خیلی خفنم و استادو هم که گوش میدم تمرین میکنم دیگه باید همه خواسته هام انجام بشه و هنوز تو همون حال پارسالم ولی بعد که چکو لگدامو خوردم دیگه الان دوهفتس تصمیم گرفتم بخاطر اون غرور هفته ایی رو یک موضوع کار کنم بعد برم فایل بعد دیگه اون عجله رو از خودم گرفتم با اینکه خیلی جالبه بدونم فایل بعدی آقا رضا چیه ولی بازم به تعهدم پایبندم
شاید کامنت منم کمکی بشه به دوستای عزیزم همینطوری که کامنتای شما چراغ های آگاهی رو تو ذهن من روشن میکنه واقعا عاشقتونم
15شهریور1403
یه جاهای ازین فایل استپ میزدم و تغییرات اخیر وتفاوت اش با قبل از اموزه های استاد رو مقایسه کردم و واااو شگفت انگیزه پس من مثال خوبی هستم از ادمی ک با تغییرات به ظاهر کوچیکی که خلق کرده نتایج شگرفتی در زندگیش رقم زده شده پس صلاحیت اینو داره که الا راجب این موضوع عمل کردن وعملگرایی نظرش رو بیان کنه هرچند برای بعضی تغییرات بزرگ که تو زندگیش الهام میشه بهش که عمل کنه ممکنه این موضوع رو پیچیده کنه برای خودش ..بهرحال مهم اینه که از دیروزمون بهتر شیم و این داره اتفاق میفته هه هه (:
.
.
.
اگه میخوای به ان نتایج و ان شخصیتی که میخوای تبدیل بشی راهش اینه که ببینی اگه اون ادم بودی الان چیکار میکردی
+ برای این ماه 40 گیگ بسته اینترنت خریدم این تو کل تاریخ زندگیم تغییر بزرگیه قبلا خیلی کمتر بود وقتی میخواستم فایل نسبت زیاد به مقدار بستم دانلود کنم لازم بود بسته 1ساعته پرحجم خریداری شه یا بجای دانلود محتوای ویدئویی ,صوتی دانلود میشد خلاصه الان خیلیی خیال اسوده و بهترین گزینه موجود رو از رومیز برمیدارم (((((:
*به تقلید از استاد یه یه آویز که کیف چرم داشت خریدم و داخلش یه کاغذ که توش اول هذفم رو نوشتم وزیرش این جمله “حاظرم ازتمام ئابستگی های نادرستم دست بشویم وبجاش به اهدافم بپردازم” رو گداشتم.
تقریبا ازهمه فضاها ودوستان نادرست درمسیر اهدافم فاصله گرفتم بغییر یکی که در مجازی خیلی باهم صمیمی بودیم یه دوستیه 5 ساله از راه دور!
به مرور خیلی تفئات فرکانسی داشتیم پیدا میکردیم ولی ناگفته نماند از فضایل اش اخلاق ومهارت سخنوریش وجایگاه تحصیلی ای که تلاش کرده بود براش بود
بعد نوشتن “حاظرم از وابستگی های نادرست دست بشویم” برای همه اقدامعلملی ها مطئن بودم غیر از اجازه دادن ان شخص دربخشی از زندگیم و توجیه این بود”حالا 90 درصد به اهداف میپردازیم مابقی برای حفظ وتداوم این دوستی” و اتفاقی که افتاد این بود همون 10 درصد تمرکز ذهنس یراس اون 90 درصذ رو مختل کرده بود و معادلات جوردرنمیومد /= . بگذریم که یه اختلافی پیش اومد ومنجرشد به کات .اولش گفتم ایول همینه ولی بعدش میگفتم نکنه باور نادرستی هست درمن که باعث این اتفاق شده نکنه چیزی باید تغییر کنه وبهتر شه ؟ خلاصه حال ما اندر نوسانات میل میکرد از یه تایمی به بعد اوکی شد تا اینکه بعدش ایشون پیام داد وابراز پشیمانی و.. اولش فکر کردم میخوامش اما بعد تایید ش چیزی نگذشته بود که این ایندیکیتور درون شروع به تولید حس منفی کرد وتغییرمن اینجا خودشو نشون داد که بلافاصله این دوست رو رد کردم و بعد تولید حس خوب اغاز شد هاهااا ایول همینه ارزشمندیم رو ثابت کردم مگه چیه ازون بهترش میاد ارهههه میاد جهان سرشار ز فراوانیه هاهااا
راستی یه دوست عباسمنشی این مدت وارد مدار شد و از طریق ایشون هدایت شدم به این فایل (مطمئنم داری اینو میخونی انگیزناک خیلی ممنونم!)
عادت داشتیم منو دوستم بعد زنگ تموم شدن مدرسه همون نزدیکی بشینیم و صحبت کنیم وبگیم بخندیم البته فضای رشدی درکارنبود فقط جهت حس وحال خوب ولی این اواخر تا زنگ مدرسه میخوره تندی میرم خونه درعوض کارهایی که بیشتر حالم رو خوب میکنه مثل حموم اب گرم یا فایل استاد یا گوش دادن به سابلیمینال و… گزینه های خیلی بهتری رومیز موجوده
پرداخت بها (باور اینکه من ارزش اینودارم که برای چیزی که میخوام بهای مالی وزمانی وانرژی ای میپردازم
+یبار موزیک پلیرمحبوبم برای دسترسی به اپشن جدیدوخوبش درخواست بها کرد (اگه فاطمه ثابق بود بدون مکث کردن ردش میکرد ) تایید زدم ولی سایت بالا نیومد بهرحال ازش که به باور من امتحان الهی بود سربلند بیرون اومدم.
…
الان باید برم
باسپاس وقدردانی از استاد واقارضا که چقدرفوقالعاده عالی این فایل های دوست داشتنی رو رقم زدن ((((=
و باسپاس از شما دوست عزیز که تاانتهای این کامنت دنبال کردی (((=
ادامه مثال ها باشه بعدا خدانگهدار عاشقتونم
به نام خدای توانا
سلام استاد جان
سلام دوستای عزیزم
راستش من فکر میکردم توی مورد گله و شکایت نکردن خیلی خوبم
فکر میکردم گله و شکایت کردن یعنی
از دست دولت و حکومت بنالی و همش غر بزنی
هیچوقت به این فکر نکرده بودم
که
من چقدررر غر میزنم در طول روز
هم به خودم
و بیشتر به دیگران
به مامانم غر میزنم
که چرا درنبود من وارد اتاق من شده.
حالا چیکار کرده !؟اتاقمو تمیز کرده
لطف کرده اتاق منو مرتب کرده اما من بجای تشکر غر میزنم که چرا وسایلمو جابجا کرده
به افراد نزدیکم غر میزنم که چرا فلان اهنگو گذاشتی
چرا موقعی که من غذا میخورم اهنگ میذاری
خودکار من چرا سرجاش نیست
چرا هیچی سرجاش نیست
چرا فلان برگه ی من گم شده؟(الکیاااا .اصلا اون برگه برای من بود و نبودش فرقی نداره ولی من میخوام غر بزنم
میگردم توی هرچیزی تا پیدا کنم یچیز نازیبا رو و غر بزنم
انصافا زندگی من زیباست
اما من با ناسپاسسی اونو تبدیل به جهنمی کرده بودم هم واسه خودم هم واسه عزیزانم
دیگه واقعا تصمیم گرفتم که ازین سیکل معیوب بیام بیرون
و تصمیم گرفتم تکامل رو رعایت کنم
فقط برای یک روز تصمیم بگیرم پاک بشم از غر زدن
بعد یروز یروز بهش اضافه کنم
به خودم گفتم اصلا نیاز نیست از زیبایی ها حرف بزنی
تو فقط سعی کن غر. نزنی
تو فقط فعلا سعی کن تنها کاری که انجام میدی غر نزدن باشه
بقیشو خداکمکت میکنه
این عادت به شدت مخربه
و مطمئنم بعد از تغیییر این عادت جریانی از
نعمت ها و احساس خوب به سمتم روانه میشه
سپاس از اقا رضا و شما استاد خوبم
سلام به استاد عباسمنش عزیز
بخاطر این فایل زیبا و زحمات شما سپاسگزارم، می خواستم اگر امکانش رو دارید زمان فایل های ادامه دار بیشتر بشه چون وقتی که فاصله بین این فایل جدید و قبلی می افته باعث میشه موضوع توی ذهن کمرنگ بشه و یادگیری اتفاق میفته.
بنام خداوند رزاق و وهاب و هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم
وقتی بیشتر نتیجه آقای رضای عزیز رو میشنوم و استاد هم وسط حرفهای رضای عزیز نکتهای ارزنده رو میان بیان میکنن بیشتر مشتاق میشم ک بیشتر از این روی خودم کار کنم
تصمیم گرفتم ک زمانهای زیادی وقت بزارم ک فقط داخل سایت باشم هر فایلی میبینم حتما کامنتش رو بزارم چون احساسم خیلی عالی میشه و تبدیل کنم به عادتی ک فقط توجه کنم به نکات مثبت و زیبایها
منم قبلا ی آدم خیلی غرغروی بودم فقط نق میزدم ی کاری میخواستم انجام بدم اگه خراب میشد به همه عالم گیر میدادم و همین کار باعث میشد اتفاقات بد وبدتر رو تجربه کنم
الان خدارو میلیارد بار شکر میکنم خیلی خیلی کمتر شده چون قانون اینه اگه شروع کنم به گله و شکایت اول از همه باعث میشه احساسم بد بشه و احساس بد با اتفاقات بد همراه هست پس وقتی میبینم این قانون درسته چرا باید شکایت و گله کنم و باید فقط تمرین کنم ک بیشتر حواسم باشه ک موقع صحبت کردن فقط از زیبایها حرف بزنم تحسین کنم شکرگزاری کنم در غیر اینصورت زبان میچرخه ک فقط غیبت و قضاوت و دروغ بگه اگه بتونم زبانم رو کنترل کنم ذهنم هم کنترل میشه پس قدم اول فقط باید حواسم به این زبانم باشه و زیپ دهنم رو بکشم به قول خانم اسکاول شین زبان ما برما حکم میکنه پس خیلی مهمه ک تمرین کنیم
وقتی ما روی خودمون کار میکنیم و تغییر میکنیم خدا تغییر میکنه و بخودم گفتم ی نگاه کنم توی زندگیم ببینم چقدر خدا رو باور داشتم و بخودم گفتم باید بیشتر از اینها خدا رو باور داشته باشم چون اندازه ظرف ما برمیگرده به اندازه باور ما بخداوند هر چقدر خدا رو باور داشته باشیم و اعتماد کنیم اون ظرف وجود ما هم شکل میگیره ب باوری ک بخدا داریم
اونم تکامل میخواد تکامل هم با گوش دادن فایلها و سعی کردن ک بیشتر درک کنیم و عمل کنیم مدارمون بالاتر میره
خدا مهربانم چشمام رو هدایت فقط زیبایی ببینه
خدای نازنین گوشام رو هدایت کن ک حرفهای خوب در مورد خواستها در مورد خودت و توحیدو ثروت بشنوه
و کلامم رو هدایت کن فقط به تحسین کردن زیبایها تحسین کردن افراد موفق و سپاسگزاری کردن باشه
و هدایتم کن منو به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و ثروت دادی
خدایا ازت درخواست میکنم مث حضرت سلیمان بخاطر باوری بهت داشت ک گفت
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِى وَهَبْ لِى مُلْکًا لاَّ یَنمـبَغِى لاَِحَد مِّنم بَعْدِى إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ )گفت: پروردگارا مرا ببخش و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده اى.
منم ازت درخواست میکنم ظرف منو هم از عمق و هم از عرض آنقدر وسعت بده اندازه اقیانوسها
عااااشقتم خدا جوووونم
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
نکاتی که از مصاحبه ی ایشان یاد گرفتیم:
این که تمرکز خود را بر روی خواسته های خود قرار داده و بپذیریم خودمان مسئول اتفاقات زندگی خود هستیم که باعث می شود از دیگران گله و شکایت نکرده و نسبت به اجرای آن متعهد باشیم .
کنترل کلام باعث جهت دهی ذهن خواهد شد.
تعهد و ایمان به عمل کردن در کنار یکدیگر باعث رخ دادن اتفاقات خوب خواهد شد.
زمانی که شروع کنیم باورهای خود را در مورد خداوند تغییر دهیم اتفاقات زندگی ما تغییر خواهد کرد اگر خداوند را مانند آینه در نظر بگیریم به دلیل باورهای متفاوت ما خداوند تغییر خواهد کرد. زمانی که خداوند را وهاب و بخشنده می بینیم خداوند تغییر خواهد کرد و این به معنای این است که ما تغییر کرده ایم و نتایج شروع به تغییر خواهد کرد. اگر بخواهیم نتایج پایدار و درونی باشد باید تغییرات ما بیشتر و درونی تر و وسیع تر باشد.
زمانی که به خواسته های خود می رسیم خوشحال نیستیم چون خواسته های ما هر روز در حال افزایش است. بسیاری از مواقع توقع و خواسته های ما بارها و بارها بیشتر می شود و اگر خواسته های ما پاسخ داده نشود فکر می کنیم هیچ تغییری نکرده آیم. باید به خود شناسی برسیم که ما باید تغییر کنیم تا نتایج تغییر کند اما توقع ما بسیار زیاد است. زمانی که باورهای ما درباره ی خداوند تغییر می کند اگر ما یک قدم برداریم خداوند هزاران قدم به ما نزدیک شده و نگاهمان به خداوند تغییر می کند و تغییرات آغاز خواهد شد البته این تغییرات رخ داده است. سپاسگزاری، شور و شوق، انگیزه و شناخت درست خداوند بزرگترین تغییر است و به میزانی که ما تغییر کنیم اتفاقات زندگی ما تغییر خواهد کرد و رفتار خداوند با ما به کلی تغییر می کند.
کنترل ورودی های ذهن، حذف افراد نامناسب، اخبار، رسانه ها و… اولین قدم برای تغییر باورها است.
ترک عادات نامناسب مثل سیگار کشیدن که نیاز به اراده ای قوی دارد اگر به سرعت و بدون فکر انجام شود شجاعت و جسارت زیادی داشته و خداوند به شجاعان پاسخ می دهد. افراد دارای احساس ارزشمندی و لیاقت هرگز به خودشان آسیب نمی رسانند.
تعیین خط و مشی و خط قرمز برای انجام ندادن کارهای نامناسب و تعهد به انجام ندادن آن تا پایان عمر یکی از اساسی ترین عوامل موفقیت است
زمانی که ما بخواهیم تغییر کنیم جهان با ما مقاومت خواهد کرد و اگر تعهد به ادامه ی مسیر درست داشته باشیم به تدریج جهان به ما کمک خواهد کرد.
تکرار باورهای درست بهترین روش برای تغییر باورها است .
تمرین ایجاد کردن از آموزه های استاد و نوشتن و انجام دادن انها باعث میشود که باورهای جدید زودتر در ذهن ما نهادینه شود.
همه ی ما خداوند را مانند انسانی قدرتمند که دارای عواطف است در نظر می گیریم.
اگر درباره ی موارد ناجالب آگاهانه صحبت نکرده و زبان خود را کنترل کنیم می توانیم ذهن خود را کنترل کنیم. تنها زمانی صحبت کنیم که بخواهیم درباره ی زیبایی ها نکات مثبت و خوبی ها باشد
اگر در جمعی هستیم که دیگران غیبت کرده و تهمت می زنند و برایشان جذابیت دارد هدفون داشته باشیم تا یک سری صداها را نشنیده و آگاهانه تلاش کنیم در مورد موضوعات ناجالب و ناخواسته ها حرفی نزنیم. اگر صبح تا شب شکایت می کنیم که چرا اتفاقات بد در زندگی ما رخ می دهد که صحبت کردن باعث ان می شود باید ذهن خود را کنترل کرده تا اتفاقات بهتری برای خود رقم بزنیم.
به هر چیزی توجه کنیم از اساس همان را جذب خواهیم کرد.
خدایا شکرت
عاشقتونیم