نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 12 - صفحه 13
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/01/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-01-30 03:04:272024-09-24 19:35:21نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 12شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
آیه 86 هود
سلام به همگی
امیدوارم حال دلتون خوب باشه
اول تبریک میگم به استاد عطا روشن به خاطر اینکه اینقدر قشنگ هدایت شدن و اینقدر راحت شرایط شون اوکی شده و اینقدر قشنگ پاسخهای خدا رو دریافت کردند
و یادم چندین سال پیش اومدم توی یکی از کامنتا نوشتم که اگه هروز توی زندگی مون معجزه نمیبنیم یعنی از قانون استفاده نمیکنیم
وقتی که اینجوری ایشون میگفت من میدیدم که اینا همش معجزه اس که یه نفری که اینقدر بدهی داشته بدهی هاشون پرداخت کرده و از اون طرف همه قسطهاشو داده
و از همه بدتر یه نظام مالی بد توش شکل گرفته که نسیه میگرفته و نسیه میداده یعنی عین همه
پس ما برای چی داریم روی قانون کار میکنیم اگه قرار بود عین بقیه باشیم که دیگه نیازی نبود اینجا جمع بشیم
و بیشتر خدا رو شکر کردم که خودم درست پیشرفت آنچنانی از لحاظ مالی نکردم ولی قسطی ندارم بدهی ندارم و از اون طرف نظام مالی خانوادمم درسته یعنی همیشه یه مقداری پول میذارم توی حسابم باشه هیچ وقت نمیذارم حسابم مثل کارمندا صفر بشه و اینا نشون میده که خیلی ها مثل اون زمان آقای عطاروشن زور میزنن تا صفر بشن تا برسن به شرایط ما و چه قدر ما کم شکرگذار این شرایطی هستیم که توشیم
معلوم اونی که قسطی نداره سر ماه بده خیلی کمتر استرس میگیره از احساس بد به احساس خوب میرسه و ایده ها توی این زمان خیلی ساده تر بهش میرسه
و اونجایی که گفت که سه نفر توی گروهم بودن دو نفرشون لفت داد و یه نفرش موند من کلی خندیدم و لذت بردم که بعد اون یه نفر شدن دو نفر و بعد دو نفر شدن 125 نفر
چون خودم یه تایمی توی بحث آموزش بودم جایی بودم که اصلا جای من نبود و اتفاقا منم کانال تلگرام داشتم خیلی خوب این صحبتها رو درک میکنم
و آیه امشبم بی ربط به این قضیه نیست
آیه امشب داستان حضرت شعیبه
توی جایی زندگی میکرده که کم فروشی میکردن
مثلا فرض کن الان شما میری دم مغازه یه کیلو پرتقال بخری طرف به جای یه کیلو بهت نهصد گرم پرتقال میده و پات همون یه کیلو رو حساب میکنه
داستان اینام یه همچین شکلی بوده آخرشم آدم نمیشن تا عذاب خدا براشون نازل میشه و همشون میمیرن
آیه که خیلی قشنگ بود و برای این داستان اومده
اینم بگم که
اینا فقط برداشت های الان من از متن قرآن
ترجمه زیر از ترجمه های معزی هست و اگه جایی نفهمیدید جای نگرانی نیس خوبیش اینکه میاد کلمه به کلمه معنی میکنه
بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ۚ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ ﴿٨۶﴾
«اگر مؤمن باشید، باقیمانده خدا برای شما بهتر است، و من بر شما نگاهبان نیستم.» (86)
این آیه رو خطاب به کافرا میگه که بابا کم فروشی نکنید اگر ایمان به خدا داشته باشید اون باقی مانده ای که برای شما میمونه برکتی داره که دزدی برای شما نداره آخر آیه هم میگه به من ربطی نداره هر کار میخاین بکنیدم بکنید
کلا کار پیامبرا هشدار دادنه و اصلا نباید وارد جزئیات بشن هر پیامبری از سیکل خارج بشه سریع خدا بهش هشدار میده و بعضی وقتا هم بد هشدار میده از ریشه ج ه ل استفاده میکنه که یه جورایی حرف خوبی هیچ جوره به حساب نمیاد اونم برای یه پیامبری که اسمش توی قرآن اومده
اون چیزی که برام قشنگ بود توی مثال آقای عطا روشن دو نفری که مونده بودن یه نفری رو آوردن که نیاز داشت به اون موضوع و باعث شد که اون یه نفر دست خدا بشه و صد خورده ای نفر دیگه رو بیاره
این آیه هم همینو میگه میتونس بره به یه سری سایتها هست که یه کلیک میکنی خود به خود لینک میکنه به تلگرام و وارد یه کانالیت میکنه میتونس این آقا هم پول بده یه سری رو به زور عضو کانالش کنه ولی اگه یه نفر از اینا سوال میپرسید
اگه یه دونه مشتری از توشون در میومد
نه در نمیومد چون به قول حضرت علی الرزق رزقان
رزق دو نوعه یه نوعش تو دنبالش میدوی یه نوع دیگه اش اون دنبال تو میدوه
خودم به تجربه رسیدم وقتی من میرم دنبال مشتری با تبلیغات یا با هر چیزی خود به خود اون مشتری ناز میکنه ولی وقتی مشتری با من از یه طریقی آشنا میشه و خود خدا میفرستش واسم این مشتری قیمت بالا رو میپذیره اگ جایی بود همکاری میکنه اگه مشکلی پیش اومد خودش حل میکنه کلا سیکلش درسته
توی این آیه هم میگه اون مقداری که برای شما میمونه برای شما خیلی بهتر از اون دزدی که شما میکنید
یه جورایی مالی که خدا بهش برکت بده تو باهاش هزارتا کار میتونی بکنی میتونی خیلی خوب باهاش پیش بری و کمش کاری میکنه که زیادش نمیتونه بکنه
نمیگم زیاد داشتن بده ولی همیشه مالی که از راه درست به دست اومده باشه اولش شاید کم باشه ولی با تصاعد و با تکامل اتفاقی براش میوفته که همون کم اونقدر زیاد میشه که هیچ جوره فکرشم نمیکردی
امروز یه آیه خوندم که توش گفته بود یعنی مضمونش این بود خود آیه دقیق یادم نیس اگه از هم جدا شدید (زن و شوهر) خدا هر دو ی شما را توانگر میکنه
گفتم نگا کن چه قدر راحت داره میگه توانگر
قشنگ در جهت باور پول درآوردن آسون ترین کار دنیاس
انگار خدا با زبون بی زبونی توی این آیه آورده بود این باورو
و واقعا هم راحته واقعا هم ساده اس میشه یه کاری کرد که تو خوب پول در بیاری و با تصاعد به همون توانگری که خدا گفته برسی
همین مثال آقای عطاروشن نشون میده که خدا چه زوری داره که آدمی که اینقدر فرو رفته بوده توی نظام مالی بد مثل دسته چکو نسیه دادن به اینو اون
دستشو گرفته ولی ایمانشو نشون داده توانگرش کرده
یادمون نره ما با خدایی طرفیم که به یه مورچه توی دل زمین رزق میده یادم نره که برگی بدون اذن خدا روی زمین نمیوفته
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که به همه ی اون چیزهایی که میگن خودشون عمل میکنن
دوستون دارم
به نام خدای مهربان
سلام آقا مجیدِسعادتمند
خیلی عالی آیه های قرآنی رو به موضوع فایل ربط داده بودید.معجون خوش طعمی بود.
مررررسی
ان شاءالله به زودی زود شاهد پیشرفت صعودی شما به سمت خواسته هاتون باشیم،
در پناه حق پاینده و پایدار باشید
سلام رضوان جان
مچکرم از حسن نظرت
اره این ایده ای بود ک بهم رسید هنوز اونجوری نتونستم اجراش کنم ولی زخمیش کردم تا ی حدی
مرسی ک انقد ریز بین و دقیقی
بهت تبریک میگم
امیدوارم در مدار پول در آوردن باشی و روز ب روز درآمدت از علاقت بیشتر بشه
به نام الله
خدایا شکرت
سلام استاد جان سلام ابجی گل ما
خیلی دوستتون داریم
سلام اقا رضای جان چقدر حرفات به دل میشینه
چقدر نکات ریز قانون رو به ما یاداوری کردی
احسنت به اقا رضا
چقدر قانون راحته چقدر سادست
چقدر خدا چش بسته مارو هدایت میکنه اگه که فقط ما باورش کنیم فقط فقط
قربون اون صداقت اقا رضا واقعا استفاده کردیم
حالا سوت بزن برو. ما هممون می خایم فقط سوت بزنیم
پشت استاد بریم
استاد سوت زدن رو یادمون داد استاد سوت زدن جای غصه به ما فهموند به جای تقلا به جای زجر به جای حرص به جای ترس البته که ترسم هست ولی واردش میشیم. به جای مکس سوتمونو میزنیم تا خودش خجالت بکشه دمشو بزاره رو کولشو بره
استادی شدی یشبه اما فکر میکردی یک شبه ولی چه بسا که گوش کردن حرفای استاد همه مارو خیلی قبل تر استاد کرده بود منتها
تعلل ما یزره بزرگ نمایی میکنه چون هنوز در عمل انجام ندادیم وگرنه با این آگاهی. ها خیلی میتونیم کار کنیم
ایمانی که عمل نیاورد واقعا حرف مفت هست
اقا رضای جان ما شمال کشور منتظر دیدار و پذیرایی شما هستیم عاشقتم
استاد جان مشتاق دیدار شما در ایران هستیم بزودی
خداوند شما و اقا رضای عزیز رو حفظ کنه
به نام خدای مهربان
سپاس گذار خداوندم که مرا هدایت کرد به این مسیر زیبا
میخوام در مورد دوتا نکته از حرف های آقا رضا بگم که خودم تجربه اش کردم حرف بزنم
اول در مورد نقد کار کردن واقعا اویل هم برای من خیلی سخت بود، یادمه تازه کارگاه باز کرده بودم یکی از همکاران اومد بهم سر بزنه و گفتش ببین اگه میخوای پیشرفت کنی و لذت ببری از کارت نقدی کار کن فقط. منم گفتم حتما پیش اون
بعد که اون رفت گفتم بابا چی میگه اصلا امکان نداره نقدی کار کنی، شهر ما کوچیکه همه آشنا هستن بعد اصلا نمیشه یا روت نمیشه بگی من قرضی نمیدم بعدشم کابینت گرونه (باور محدود کننده) مرحله آخر کار ساختمانی کسی پول نداره که بیاد نقدی پرداخت کنه و حتی مشتری هم میومد برای گرفتن قیمت میگفتم ما قسطی هم داریم و توی کارتم چاپ کرده بودم بصورت اقساط.
خلاصه گذشت به جاهای رسیدم که انقد بدم میومد از شغلی که عاشقش بودم که میخواستم کارگاه رو جمع کنم. بعد با دوره های استاد آشنا شدم و بعد کلی کار کردن با ذهنم و باور های درست ایجاد کردن باور فراوانی عزت نفس ( که من کارم حرف نداره واقعا هم کیفیت کارم رو بالا بردم طرح های جدید رفتن تو دل ترس ها اینکه خیلی خوش قول هستم ملت عاشق آدم های صادق هستن و آوردن الگو ها از شهر خودمون و شهرهای اطراف مثلا یارو خیلی کیفیت کارش پایین بود ولی کار زیاد داشت و نقدی هم کار میکرد میگفتم برای این شخص میشه واس من نشه و،…. باورهای استاد در دوره 12 قدم) که خداروشکر امسال من در مدار کارهای نقدی قرار گرفتم و کلی کار گرفتم در همون شهر و با همون کارگاه
نکته بعد در مورد اینکه وقتی مدارت عوض میشه از طریق بی نهایت راه و دستان خداوند کارها به سمت میاد من حتی بارها شده کرکره مغازه نیمه باز هست و مشتری از زیر در اومده داخل سفارش داده اونم کسی که اولین باره منو میبینه و میگه شما کی اومدید اینجا و من اصلا کارکاه شما رو ندیدم یا مثلا همین امسال یکی از دختر های فامیل که اصلا فکرشم نمیکردم چن تا کار نقد برام گرفته
خدارو صد هزار مرتبه شکر برای این مسیر عالی
سلام خدمت استاد عباسمنش وخانوم شایسته.سلام به آقای عطار روشن عزیز که با عمل به آموزهای استاد به ما درس ایمان و عمل رو یاد دادن .درود خدا بر شما آقای عطار روشن.شما بندگی کردی بقول استاد برادری خودت رو ثابت کردی. خداهم خداییشو ثابت کرد برات .خیلی باید ته دلت محکم باشه که بتونی کاری رو انجام بدید که دیگران شمارو از انجامش منصرف میکنن وسرکوفتت میزنن.ولی شما با اعتماد بخدا وایمان قوی دست چکهارو پاره کردی .دنبال الگو گشتی که نقد بفروشه وهدایت شدی به اون ابزار یراق فروشی که نقد میفروشید .وچقدر درس گرفتی از بابت اینکه بخاطر 30یا40هزارتومن بشما وسیله نداد.چقدر خداوند خوب پاسخ داد بشما و بهترین مشتری رو که همیشه از مسیر مغازه ی شما رد میشد ومیرفت جایی دیگه آورد توی مغازه ی شما وبهترین خرید را انجام دادوسفارش تلفنی هم دادوجالبتر اون مشتری که از شهر دیگه ای اومد برات وگفت کارت مغازتو تو شهرمون پیدا کردم .آقا رضای عزیز اگه اینا دست خدا نیستن پس چین ؟که مطمعنم شما بیشتر ایمان دارید که پاسخ خداوند به تغییرات اساسی شما هستن.بسیار سپاسگزارم بابت اینهمه زحمت که فیلم گرفتی وارسال کردین توی سایت استاد عباسمنش واستاد منت گذاشتن وتوضیحات تکمیلی روی گفته های شما دادن .موفق و سربلند باشید
به نام الله یکتا
سلام به استاد نازنین
اول از هرچیزی بگم استاد واقعا خیلی خیلی خیلی زیاد تغییر کردین توی چهرتون و کاملا میشه فهمید این نتایج دوره قانون سلامتی رو در شما
و اما رضای عزیز
رضا این فایل تو منو یاد اولین جلسه از قدم اول استاد عباسمنش انداخت که با ذوق و شوق کامل مات و مبهوت نگاهش کردم یعنی دومین فایلی که ذخیره کردم توی گوشیم از سلسله فایلهای نتایج دوستان دوتا فایل شما بود
چقدر قشنگ حرف میزنی
چقدر خودتی
چقدر سعی نمیکنی لهجتو بپوشونی و راحتی
چقدر این تکامل تو قشنگ توضیح دادی و این نشون میده چقدر متعهد به کارکردن روی خودت هستی و بودی
واقعا من امشب اولین باری بود که بدون این که به دنبال توجه خانمم باشم فایل تو رو پلی کردم و داشتم گوش میدادم که خانمم اومد گفت چقدر این قشنگ حرف میزنه و گفتم خدایا چی داری به من میگی چی دارم میشنوم و بعد گفت این کیه گفتم یکی از بچه های سایت
یعنی بارها باید این فایل رو گوش داد تا فهمید و درک کرد و رنگ و بوی خداوند و هدایت الله مهربان رو بیشتر درک کرد ولی خداشاهده من درکم اینه کسانی که متعهد به انجام این آموزشها میشن اون اتفاقات اون ارتباطات اون پول ها تغریبا به یک شکل وارد زندگیشون میشه و این یعنی که استاد از قانون تکامل به خوبی روی آموزشهاش استفاده میکنه
چقدر تو عالی بیان میکنی این روند تغییرات مثبتت به جرات میگم شاید حتی از استاد عباسمنش بهتر
خدارو شکر که امشب رو دارم با این فایل ستاره قطبیم رو انجام میدم
وقتی میگم به یک شکل وارد زندگیشون میشه اونموقع من هم این شکل مشتری ها رو داشتم که از شهرستان میومدن و خرید میکردن و چقدر خوب بود و راست میگه رضا چقدر سخته که به مشتریان بگی نقده واقعا ی جرات میخواد ولی واقعا عالی گفتی که مشتری های جدید میان و خرید میکنن همیشه برای خودم این مثال رو میزنم جمعیت کره زمین یا جمعیت کشور فلان مقداره این رفت بهتر از این میاد دروغه بهتر از این اینجا نباشه
و واقعا همون اتفاقات هم افتاده و آدم های خوب پشت آدم های خوب و پول های خوب پشت پول های خوب
رضا باید بیشتر از ده بار فایلتو گوش بدم تا بفهمم و درک کنم با پوست و استخونم و چقدر به موقع بود با خرید قدم دوم و فراموش کردن آگاهی ها نتایج داشت به سمت بدهی بیشتر میرفت که خدارو شکر دوباره مسیر رو پیدا و در حال حاظر به صفر رسوندم و این فایل ی هدیه ای بود از طرف خداوند به من تا گوش بدم و لذت ببرم
عاشقانه همه عزیزان رو دوست دارم به الله یکتا میسپارمتون
سلام به استاد عزیزم و مریم جون که انقد برا سایت زحمت میکشن
و اقا رضای گل که چقد عالی دارن به امثال مثل من نشون میدن که بعد از گذشتن ترس ها و رها کردن خودمون در آغوش خدا چقد آدما میتونن بعدش با صبر این خدای مهربون و توانا چقدر به آدم پاداش میده
واقعا چقدررر لذت بخشه (:
این فایل بی نظیر بود متشکرم از آقا رضای عزیز و استاد جانم ک فایل رو رایگان در اختیار ما گذاشتن ک باورهامون تقویت شه
عاشقتونم استادجونم
عاشقتم مریم جون
ایشالا بهترین ها برای من وهمه دوستان اتفاق بیوفته
(◍•ᴗ•◍)(。•̀ᴗ-)
•
$.(بخش دوم).$
•
یکی از مهمترین تصمیماتی که رضا بعد چند مدت از طی کردن {تکاملش} به قول خودش این بود که،
«نقدی بخرم»
«نقدی بفروشم».
که هر کدوم به تنهایی برای کسی که یه عمره کارش «خرید؛ قرضی، وامی، قسطی» و
«فروش؛ نسیه» بوده،
کاری غیرممکنِ چه برسه انجام هردوش باهم.
•
اما
رضا
{تصمیم } گرفت
{اعتماد/توکل} کرد
{حرکت} کرد.
•
یعنی بزرگترین «درسی» که میشه از این چندتا فایل رضای عزیز گرفت اینه که؛
100٪ به تمرین های استاد عمل میکردن.
تو این مورد [ پیدا کردن الگوی مناسب تو کسب کار ] بود که رضا به خوبی رفت تو دلِ کار و فردی رو تو شهرشون پیدا کرد که فقط و فقط به صورت «نقدی» با مشریاش کار میکرد.
وقتی چند بار رفت اونجا
و
مشتری هایی رو «دید» که فقط «نقدی» خرید میکنن
و
«دید» که ابزارهایی هست که میشه روشون کار کرد،
تو «ذهنش» کااااملاً «منظقی و طبیعی» شد که
{میشود اینجور هم کار کرد.}*
ایــده ها
و
ایـــده ها
و
ایــــده ها
و
ایـــــده ها
زمانی پشت سره هم {به ما الهام میشن} که ما در {حرکت} باشیم.
اصلا کُلِ؛
{توحید} = {حرکت}،
{عزت نفس} = {حرکت}،
{پول ساختن} = {حرکت}،
{روابط عالی} = {حرکت}،
{سلامتی} = {حرکت}،
{خلاقیت} = {حرکت}،
و… .
آقا {زندگـــــــی} یعنی {حرکت}، تمام.
اما «تفاوت» اینجاست که {حرکتـی} که با {باورهای درست} همراه باشه،
اونجاست که {{پاداش های بزرگ}} داده میشه.
چـــــی بشه که رضای عزیز تصمیم به «نقدی کار کردن» بگیره و این «ایده» بیاد که بجای خرید از تهران بیاد به صورت «روزانه و تعدادی» از همین همکارش خرید بکنه که به صرفهتر هم براش درمیاد
و
چــــی بشه که دقیقا هر تعدادی تو روز «خرید» میکرده رو «فروش» بکنه.
این اگه {معجزه} نیست، پس چیه؟!؟!
حالا اینا کجا داره اتفاق میوفته؟؟؟؟
جایـــی که
خیلیااا میگن تو بازار کار کردن فقط نسیهای ممکنه و این روششِ ما پیر اینکاریم و این حرفا،
درصورتی که هستن کسایی که «فقط نقدی» کار میکنن.
این یعنی؛
اون افرادی که خودشون رو «باتجربه» اون کار میدونستن چون {اونجوری باور داشتن} تمااااام این تجربیات چندین چند سالشون هم مهرِتاییدی بوده که فقط همین راه وجود داره.
واااااااااای
چقدر قشنگ میگه رضای عزیز
از لحظاتی که ما درک کنیم {شجاعت و حرکت} این نیست که اصلا «ترس و استرسی» نداریم،
درواقعا {شجاعت و حرکت} یعنی
با وجود اینکه با دستات میز رو گرفتی تا از شدت لرزش پاهات نیوفتی اما تو همین وضعیت میای و به خریداری قدیم خودت میگی که من دیگه «نسیه» کار نمیکنم.
اما نتیجه چــــی بود ؟؟؟
با وجود اینکه
بعد از 3 ماه شروع روش جدید «خرید و فروش» اتفاق خیلی بزرگ و خاصی نیوفتاده بود
اما
رضای عزیز همچنان با «پوشش زیبا» و «احساس خوشحالی» میرفت و میومد،
کم کـم کـــم افرادی که «نسیه» خرید میکردن «دور و جدا شدن» و افراد جدیدی اضافه شدن به مشتری های رضا که کاملاً «نقد» خرید میکردن و «نزدیک و وارد شدن» به {کسب و کارِ} رضا.
√افرادی که قبلا نبودن و نمیدونستن اصلا همچین جایی این مغازه وجود داره.√
وقتی برای اولین بار از یه شهر دیگه یکی میاد و 2/300 ازت خرید میکنه و
از تو و اخلاقت خوشش میاد که دفعه دیگه هم خرید تلفنی داشته باشه ازت،
اونم کسی که همیشه از این جاده اصلی رد میشده و میرفته سراغ اون یکی همکار درصورتی که مغازه تو با اووووووون همه وسائل جلو چشم بوده و طبیعتاً باید میدیده اما نمیدیده,
متوجه {اصلِ قانون} میشیم؛
که
اگه حتی در پاخور ترین «لوکیشن شهر» هم مغازه داشته باشی اما {در مدارِ ثروت} نباشی
به هیچ عنوان مشتری های مناسب وارد به {کسب و کارِ} تو نمیشن.
و
اگه در ناکجا آباد ترین «لوکیشین شهر» هم باشی
اما در {مدار ثروت} باشی مشتری های مناسب از راه های {طبیعی و منطقی} وارد {کسب و کارِ} تو میشن.
فقط به همین فکر کنیم که
چی بشه که یه نفری بیاد و «کارت ویزیت مغازه رضا» رو یه زمانی برداره
و رضا هم تو همین حین داره روی {باورهاش} کار میکنه و {احساس خودش رو خوب و خوبتر} میکنه
و از اون طرف اون فرد تو یه شهر دیگه کارتش رو بندازه روی زمین و یکی همینجوری به ظاهر اتفاقی اون «کارت ویزیت» رو ببینه و بخونه و بیاد از رضا خرید کنه اونم «نقدی» ،
اللّه و اکبر.
وقتی ما کــم کــــم به {آگاهی های خداوند} در یک مسیره {تکاملیِ} تمام نشدنی،
{محرم} میشیم و پرده ها کنار میرن و وارد {مدارهای بالاتر میشیم}
دیگه از هر اتفاقی تنها برداشتی که داریم [ تایید قوانین الهی ] هست و اینجوریِ که تماااام «تصمــــــــیمهای ما» در هر لحـــظه «ناخودآگاه» فقط و فقط به سمت {پیشرفت و بهتر شدنِ}.
نمود این رو میشه زمانی
دید که رضای عزیز رفت از همکارش که «نقد، خرید و فروش میکرده»* خرید انجام بده اما بخاطر 30 هزار تومان که «جنس و ابزاری» ازش کم میکنه تا دقیق بشه،
رضا اولش ناراحت میشه
اما بعد که به این موضوع فکر میکنه متوجه میشه که اصلا درستش همینه،
چون صد و هزار و میلیون و میلیارد تو نسیه ندادن فرقی ندارن و اگه میگی «نقدی» یعنی هر تراکنشی که انجام میدی باید اینجوری باشه،
واینجا رضا میفهمه که به فکر میکرده که {باورش تو این موضوع تغیر کرده} درصورتی که هنوز خودش {مقاومت} داشته.
به قولِ استاد عزیز ؛
.$. برای ورود پول و ثروت به بیزینس و زندگی ما به جای ساخت باورهای جدید باید بیایم و «مقاومت های کهنه» رو شناسایی کنیم و تغیرشون بدیم .$.*
اگر اون همکارِ رضای عزیز این همه «مشتری دست به نقد» داشته چون همچنین باوری داشته که؛
اگه میخوای «کسب و کارت» مختل نشه،
آگاهانه دَر رو به روی آدمایی که تو این فضا هستن ببند
و
به جاش دَر رو به روی آدمایی باز کن که کسب و کارت رو توسعه میدن»
بلــه که اگه
با { باور درست حرکت کنی و استمرار داشته باشی}
خداوند هم {مشتری های مناسب رو به سمت کسب و کار ما هدایت میکنه} و ما رو هم به سمت اونها {هدایت میکنه}
و درواقع ما در یک {مدار ثروت و نعمت} باهم {برخورد} میکنیم.
بلــه که
تو این مسیر
برای اولین بار میتونی «پسانداز» کنی و پول تو حسابت بمونه،
بدون هیچ قسط و وام وقرضی ،
چون این نتیجه {طبیعی} این مسیره.
و دقیقا
اینجاست که ما وقتی از دلِ این «تضادهای مالی» میایم بیرون به {آرامش} میرسیم
و
اینجاست که میفهمیم {ذهن آرام} جایگاهِ {تولد و خلق و پرورشِ ایده هاست}.
خدایاشکرت.
(◍•ᴗ•◍)(。•̀ᴗ-)
به نام خدای مهربان
سلام به علیرضای خوش خنده
پسررر عالی بود، چقدر زیبا فایل رو تحلیل کردی، واقعا خواندن کامنت های شما عزیزان چقدر کمک کننده است برای درک بهتر ماجرا.
واقعا برلی خواندن کامنت هم باید مدارت بالا بره که توفیق اینو داشته باشی از این گنجینه الهی استفاده کنی.
مررررسی علیرضا جان،خیلی دقیق و ریزبینانه نوشته بودی. همیشه که کامنت شما را میدیم، تو دلم میگفتم باز علیرضا اومد، با اون لبخندش.
مررررسی از حضور گرم و صمیمی ات در سایت.
مررررسی که وقت میذاری و مینویسی و ما استفاده می کنیم.
مراقب حال دل مهربان ات باش.
در پناه حق
سلام رضوان عزیز
امیدوارم همهجا و همه لحظه سرشار از آرامش و عشق و ثروت خداوند باشی.
از خدا میخوام چنااااااان ارادهای بهمون بده تا در مسیر زیبای {خلقِ خواستهها}،
«متعهد و ثابت قدم» باشیم و {زندگیِ بهشتی} رو تجربه کنیم که براش {متولد} شدیم.
واقعا خدا و جهانش بیشتر از ما میخوان که ما {ثروتمند} بشیم تا با {شکوفاییمون} جهان اطرافمون رو «متحول» کنیم.
برای همینه که همه چیز محیاست فقط باید
خدا و جهانش
و
خودمون
و
این مسیر زیبا و لذت بخشِ تغیرِ زندگی,
[ 100٪ باور داشته باشیم و استمراااار و استمراااار و استمراااااااااااار بخرج بدیم تا پاداش های بزرگ و همیشگی نسیبمون بشه ].
خدایاااشکرت.
(◍•ᴗ•◍)(。•̀ᴗ-)
ـــــــــ به نام هستی بخشِ زیبایی ها ـــــــــ
•
$.(بخش اول).$
•
سلام به استادجان و تمام رفقای عزیزم و رضای دوستداشتنی که باعث شده این «فایلهای ارزشمند» تولید بشن.
این قسمت طولانی تر بقیه قسمتها بود اما اصلا گذر زمان احساس نشد
و
این نهایتِ «عشق» و «صداقت» تو گفتههای رضای عزیز و البته صحبتهای استاد رو میرسونه.
خواستم تو مرتبه اولِ دیدن این فایل زیبا کامنتم رو بنویسم
اما به خودم گفتم بزار لذت ببر از این صحبتهای شیرین و بعدش «هدایت» میشی تو «زمانِ درستش» مینویسی نظرتو.
•
•$@$@$•
•
تجربه های «کلیدی و کاربردی» این قسمت رو اگه بخوایم دستهبندی کنیم به 2 قسمت کلی میرسیم؛
(1) شروعِ نقدی کار کردن {خرید + فروش} رضا و پاره کردن دسته چک هاش.
(2) شروعِ بیزینسی که قرار نبوده شروع بشه و فقط صرفا هدفی شخصی بوده.
وقتی « مسیره تکاملیِ» رضا رو میبینیم،
متوجه این میشیم که هممون همچین مسیری داشتیم.
اینکه روزی با این «آگاهیهای الهی» آشنا شدیم و تو همون «فایل اول»، کلِ اون حرفا به دلمون نشست و «احساسِ هماهنگی» میکردیم.
برداشتی که از داستان رضای عزیز و پاره کردن چکهاش میشه داشت اینه که؛
تنهااا و تنهاااااا «اعتماد_توکل» + «حرکت کردن» کافیه و باقی کار هارو خوده «خداوند و جهان هستی» انجام میدن.
ـــــــــــــــــــ {شجاعت} ـــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــ {شجاعت} ـــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــ {شجاعت} ـــــــــــــــــــ
آره دیگه
نتیجه {باور و ایمان واقعی}،
{شجاعتیِ} که نمیتونی نداشته باشی.
نمیتونی
به اون { آگاهی ها و احساسات} عمل نکنی.
نمیتونی
یه جا بشینی و منتظره «معجزه توهمی» باشی که خدا یهو دریچه از نور رو باز میکنه و از «خزانه الهی خودش» یهویی ثروت بده.
نمیتونی
دنبالِ یه «ناجی و قهرمان» تویه «دنیای بیرون از خودت» بگردی.
نمیتونی
جلوی دیدنِ «نشونه ها و جریان هدایت خداوند» رو بگیری و فقط مشتاقِ «عمل کردن» هستی.
چراااااا؟
چون ؛
{باور و ایمان} مقابلِ {ترسِ} و هرچی بیشتر و عمیق تر باشه این {باور و ایمان}،
با وجود {ترس از ناشناختهها} این «قدرت و نیرویِ حرکت کردنِ» ما هم قویتر و بیشتره.
[[ دقیقا اینجایی این رو میشه فهمید که رضا اولش بیخیال شد اما بعدش،
به قول خودش از شدت استرس داشت قلبش کنده میشد ولی اومد و همزمان با گوش دادن فایل استاد با چشمای بسته دسته چک هارو پاره کرد ]]
∆
چه {باوری} در مقابل «نجواهای شیطانیِ ذهن» رضا اومد و باعث شد که اینکار که «تغیر بزرگی و غیر عادی» بود رو انجام بده؟!؟!؟!
این {باور} که؛
خدا با منه،
بابا تو این همه نتیجه گرفتی تو این مدت کوتاه،
تونستی طلبِ 25 ماهه خودتو به مبلغ 25 میلیون (سال 93) که حتی فکرشم نمیکردی تویه 12 ماه پرداخت کنی،
تمام وام های بانکی رو صفر کردی،
پس خدا اینو هم برات درست میکنه.
∆
این یعنی [[ ایمان فعال ]].
این یعنی اینکه؛
آقا {جریانِ فراوانیِ هدایتِ خداوند} زوری نیست و این ما هستیم که باااید {آگاهانه}
{تسلیم این جریانِ هدایت} باشیم و به خداوند {اعتماد کنیم} و {اجازه بدیم} تا مارو به بهترین شکل ممکن ببره جلو.
هیــــــــــــــــچ
پیامبری
دانشمندی
هنرمندی
بیزینسمنی
پزشکی
ورزشکاری
سیاستمداری
و…
به زور هدایت نشدن که،
همه و همـــــــــه {آگاهانه} پذیرفتن که در {جریان هدایت نیروی هوشمند خالق} باشن و به {الهامات و ایدههاشون} عمل کردن که نتایج بزرگ {خلق} شدن.
این معنای اصلی {شجاعتِ}؛
اینکه
هنوز نمیدونی دقیقا قراره چطور «اتفاقات آینده» پیش بره
اما تو به یک {نیرو و انرژی هوشمندی}
«مُعتَمِد و مُتَوَکِل» هستی که {خالق و برنامهریزِ} کلِ کیهان
و
اصلا
{هدف و برنامه آفرینش این جهان} هم برای {تولد و تکامل} ما انسانها بوده که بیایم و از دلِ {چالش و تضادها}
{خواستهها و علاقیقمون} رو تحت {رسالت شخصی} دقیقا بشناسیم و در این مسیر زیبا «تماااام توانایی های خودمون رو تجربه کنیم و نهاااایتِ لذت رو ببریم» تا در {جهان بعد} ادامه این {بهشت} رو در {فرکانس/سطح ارتعاشی} بالاتر با {اهدافی بالاتر} داشته باشیم.
هرچی بیشتر به {خدا و جریانِ هدایتش اعتماد میکنیم} و در مسیرِ اهدافمون {حرکت میکنیم}،
{نتایج بیشتر و بزرگتری} هم وارد زندگی ما میشه که ادامه این مسیر {تکاملیِ} زیبا مساویِ با {ثبات و تصاعد در نتایج}.
خدایاااشکرت.
(◍•ᴗ•◍)(。•̀ᴗ-)
سلام به استادنازنینم ومریم جان دوست داشتنی
هربارکه فایلی میادرو سایت من به دنبال تشابهاتش باخودم میگردم تابتونم ترمزهاروپیداکنم.من همیشه بخاطرباورهایی که درخانواده شکل گرفته بودخیلی علاقه ای به قرض گرفتن و،وام وقسط واین حرفانداشتم.خداروبسیارشاکرم که توی همین یک موردرفتارم درست بوده.که البته دلیلش قطعا باورفراوانی نبوده.به نوعی ترس ازدِین داشتیم خانوادگی که سعی میکردیم خودمون رومقروض نکنیم که مبادا اتفاقی بیفته ومانتونیم بدهی روپرداخت کنیم ومدیون طرف مقابل یاحتی بانک واینا شیم.ی بخشی ازموضوع هم برمیگشت به عزت نفس که البته انصافا ازاول توی وجودمن بود.دلیلش رونمیدونم ولی قرض گرفتن ازکسی واصلا رو زدن به اشخاص بابت گرفتن پول خیلی غرورم روجریحه دارمیکردوهیچوقت اینکارو نمیکردم.ازمرگ برام بدتربود.هزاربارپیش اومده خواستم کاری کنم یاچیزی بخرم ولی پولش نبوده یاکم بوده پارودلم گذاشتم وقرض نگرفتم چونکه نمیخواستم دست جلوی خلق خدادرازکنم.تنهادوباروام گرفتم توی این مدتی که ازعمرم گذشته که اونم خداروشکربه خیروخوشی روبه اتمامه.وخیلی ام به خوش حسابی معروفم توی اطرافیان.مولادرز حساب کتابم نمیره.نه میذارم کسی بهم بدهکاربمونه نه دوست دارم به کسی حتی بابت مثلا پرداخت کرایه تاکسی بدهکاربمونم.استادمهربونم منم چهارشنبه هفته گذشته بایکی ازبزرگترین ترسهام روبروشدم.گفتم هرجور شده امروز وقتشه بایدبرم تودلش وبهش غلبه کنم راستش ازسنمم خجالت کشیدم بابت این مزخرفات ذهنی(تاسف)من تابحال سابقه نداشت شب موقع خواب توی هیچ کجاتنهاباشم.حتی خونه خودمون حتی طبقه خودمون.چهارشنبه شب یکی ازاقوام نزدیک مافوت کردن که خانواده بااصرارسایرین رفتن وشب منزل متوفی موندن ودرصورتی که بمن خیلی اصرارکردن که توام حتمابیا تنهانمون توخونه میترسی هی فکروخیال میادسراغت من قبول نکردم.شدیدامقاومت کردم وتک وتنهاتوی طبقه خودمون خوابیدم توی خونه ای که دوتا عزیزدرش فوت کردن واتفاقا توی همون اتاقی که یکی ازعزیزانم فوت کرده میخوابم واینجاشده اتاق شخصی بنده.خونمون ی حیاط وی زیرزمین خیلی بزرگ داره گرچه طبقه بالای خونمون برادرم وخانواده اش زندگی میکنن ولی من قبلا خیلی ازاین داستان روح وجن وحتی دزد و این حرفامیترسیدم.وقتایی که تنهابودم پرده هاروکامل میکشیدم چشمم به حیاط نیفته در ورودی واحدرو قفل میکردم وحتی دستشویی که داخل راهرو بودنمیرفتم تاخانواده ام برگردن صدای تی وی رو زیادمیکردم وکلی چراغ روشن میکردم وبازهم بااین وجودمیترسیدم.ی سری خزعبلات.واقعاافکاربیهوده وپوچیه.باخودم دعواکردم وگفتم زهراازاین میخوای بزرگترشی؟خجالت بکش دخترببین مریم توی20هکتارزمین چندین شب تنهامیمونه ی وقتایی یکی دوماه بعدتوعرضه نداری1شب توی ی خونه200متری تنهابمونی؟واین شدکه من زدم توگوش ترسم وبه قول شمااستادجان سرم به بالش نرسیده321 خداحافظظظظ خوابم برد(خنده)اواسط شب چندین باربا صدای استهلاک وسایل که تق وتوق میکنن بیدارشدم ولی انصافانترسیدم اصلا.نمیدونم چرا این استهلاک فقط شبا فعالیت میکنه ومیفته به جون وسایل.ول کن بابابزاربخوابیم سرجدت(خنده)حالا برنامه ام اینه یک تاچندشب هم توی خونه بمونم خونه ای که کلا هیچکس غیرخودم توش نباشه حتی ساکنین طبقه بالا.من خودم روبایدبه خودم اثبات کنم.من باید ی من جدیدبسازم پرقدرت تر،جذاب تر،آگاه تروقطعاموفق تر
استادعزیزودوست داشتنی من ممنونم ازتون وهمچنین شماآقارضای عطار.درپناه خداباشیدآمین
ممنون از استاد عباسمنش ممنون از رضا عطارروشن عزیز و مهم تر از همه ممنون از خدا که من و خانواده ام رو به این محل زیبا هدایت کرد و اینچنین محل زیبایی رو پر رونق و عشق و ایمان کرد، خدا رو شکر که یک نفر دیگه هست که با تمام توانش تونسته توجه اش رو کنترل کنه و تمرین ها رو درست انجام بده و به نتیجه ای فوق العاده برسه، خدا درست مثل یک هوای لطیف در جای جای زندگی آقا رضا جاریه و این جاری بودن به دلیل ایمان و اعتقاد رضا به خداست، خدا نگاه میکنه به دلت، به ایمانت به توکلت به تسلیم بودنت و به تلاش در جهت جریانت. و به اندازه متناسب با اون پاداش میده.
بادیدن این فایل و فایل های قبلیش مجددا با خودم قرار میذارم قویتر و با ایمان بیشتر به خدا تمرین کنم.
قرار میذارم باور کنم که میشه از هیچ آفرید
قرار میذارم باور کنم خداست که هادی هست و خداست که رزاقه
قرار میذارم کلید ذهنم را خاموش و نظرات علی الظاهر حکیمانه ام را کنار بگذارم و به خدا اعتماد کنم.
قرار میذارم از ادعام کم کنم و بر تسلیمم اضافه کنم
قرار میذارم همه نتایج رو بسپارم دست خدا و خودم دستوراتش رو رعایت کنم.
قرار میذارم دنبال ایده نباشم دنبال تغییر و تمرین برای اصلاح باورهام باشم.
آقا رضا ماشالله به تسلیم بودنت ماشالله به اعتمادت ماشالله به تلاشت ماشالله به رعایت تمرین ها و قبول بی چون و چرای حرف های استاد عباسمنش
بچه ها اعتماد کنید و البته اعتبار حرف های استاد رو به خدا بدید تا دچار نجوای شرک نشید، خدا با هزاران روش با ما صحبت می کنه. یادتون باشه اگر
روا باشد انا الحق از درختی
چرا نبود روا از نیک بختی