نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 15 - صفحه 11

بنام خداوند رزاق و وهاب

سلام و درود بر استاد گرانقدر؛ مریم بانو و همراهان عزیز

بریم سراغ نکات مهم و آگاهی های این قسمت از صحبت های آقا رضا و استاد که واقعآ برای من غتیمت و نعمتند و مسائلی که من باهاشون درگیرم را برایم واضح می کنند که همین ابتدا از این دو عزیز کمال تشکر و قدردانی و سپاسگزاری را دارم.

افکار؛ رفتار و عمل متفاوت، نتایج متفاوت را رقم میزند

وقتی آقا رضا گفتند که در این سالها که تورم در ایران دائمآ روند صعودی داشته و اکثر مردم بخصوص قشر حقوق بگیر سفره هایشان کوچک و کوچکتر شده؛ ایشان با بکارگیری تعالیم استاد خدا رو شکر از همه لحاظ بخصوص از لحاظ مادی رشد صعودی داشته اند به گونه ای که به آزادی مالی رسیده اند.

این جایی که آقا رضا ایستاده اند و بقیه حسرتش رو میخورند نتیجه جدا کردن راهش، افکارش، شخصیتش، سبک زندگی و لایف استایلش، اولویت هایش از عامه مردم بوده است.همان کسانی که بارها در این مسیر او را به سخره گرفته بودند و او را سوژه فان و سرگرمی هایشان کرده بودند.اما وقتی که به راهت ایمان داری؛ وقتی که خودت را بیشتر از دیگران دوست داری؛ وقتی که دنبال جلب نظر و رضایت دیگران نیستی؛ وقتی که با تمام وجود دست نیاز و یاری به سمت خداوند دراز می کنید؛ وقتی که عزت نفس بالایی داری و وقتی که تسلیمی و اجازه هدایت شدن را می دهی آنوقت است که اصل را در میابی و راهت را از عامه مردم جدا میکنی و دیگران را به حال خودشان رها می کنید و تمرکز و انرژیت را روی خودت متمرکز می کنید که نتیجه آن گرفتن نتایجی متفاوت از دیگران است.

……………………….

اصلاح باورها و ذهنیت ما برای موفقیت

اینکه در کجای جهان داریم زندگی می کنیم؛ در چه خانواده ای به دنیا آمده ایم ؛ در چه کشوری قرار داریم؛ سواد و تحصیلات دانشگاهی داریم یا نداریم ؛ سرمایه داریم یا نداریم و… هیچکدام برای موفقیت ضروری و اصل نیستند.استاد عزیز و آقا رضا نمونه های عینی اند که آنرا به ما ثابت کرده اند.

…………………………

استمرار و تداوم رمز موفقیت

در جلسات قبل آقا رضا مثال جالبی زدند در مورد افرادی که در ابتدا و آغاز کاری انرژی و شور و شوق و انگیزه بالایی دارند ولی خیلی زود آنرا از دست می دهند و نمی توانند آنرا حفظ کنند و به مسیر ادامه دهند و آن جرقه و انگیزه کوتاه همانند بوی ادکلن خیلی زود از بین میره و اثرش ماندگار نیست.و برای هممون چنین مواردی پیش آمده و هر کسی تجربه آنرا دارد.وقتی که به علت آن فکر میکنم چیزی که به ذهنم میرسه اینست که آن مساله نیاز و مساله اصلی زندگیمان نبوده اند و از علایق و نیازهای سطحی ما نشات گرفته اند اما وقتی چیزی مساله اصلی زندگیمان و خورشید زندگیمان می شود، آنوقت در وجودمان چنان ریشه دوانده است که هیچ مانعی سد ما نخواهد شد و جهان هستی در برابر اشتیاق سوزان سر تسلیم فرو خواهد آورد و تا به منزل و مقصود نرسیم آرام و قرار نخواهیم داشت و آن نیاز دائما در وجودمان فوران و قلیان خواهد کرد و ما را به حرکت و تلاش هول می دهند.

…………………………

باز هم وام!

شاید تعجب کنید ولی تکرار این موضوع و صحبت در مورد آن برای من نشانه ی دیگریست که همانند سایر مطالب این مصاحبه دارد با من سخن می گوید!

در جلسات قبل اشاره کردم که به محض دریافت آگاهی ها در مورد ضرورت نداشتن قرض و وام و قسط و دسته چک من بلافاصله یه دسته چک که قدیمی هم بود و استفاده چندانی هم از آن نمی کردم ولی نگه داشته بودم را امحا کردم و خدا را شکر قرضی نداشتم و دوتا وام داشتم که یکیش رو بلافاصله با موجودی که داشتم تسویه کردم و قصدم تسویه وام دیگر در کوتاهترین زمان است.

اتفاقی که در این هفته برایم اتفاق افتاد و نشانه بود برایم، قرعه کشی صندوق قرض الحسنه سازمانمان بمناسبت این ایام بود که با اینکه من اصلآ پیگیر آن نبودم و درخواستی برای گرفتن وام نداده بودم ولی از آنجائی که اینگونه وام ها احتیاج به درخواست ندارند و همه برای گرفتن آن التماس می کنند! (باور عامه) همه را در قرعه کشی شرکت داده بودند ولی اسم من از گوی قرعه کشی درآمده بود و همه همکارها بمن تبریک می گفتند و می گفتند این هفته ترکوندید، هر چیزی هست اسم تو اول است و من در دلم فقط می خندیدم و آنرا نشانه دیگری برای تائید مسیرم میدانستم و همان لحظه با خودم گفتم من این وام را نخواهم گرفت زیرا به خودم تعهد داده ام که تا آخر عمرم دیگر وام نمیگیرم حتی اگه بقول استاد لوله تفنگ رو شقیقه ام قرار دهند! در این تعطیلات این فکر به ذهنم رسید که آنرا در اختیار مدیر قرار دهم که هر کسی را که صلاح دانست جایگزین من بکند و در همین فکرها بودم که نجواهای شیطانی ذهنم شروع به تراوش کردن کرد که بابا این که وام نیست وام اونه که باید ضامن بگیری و کلی بدوی دنبالش اینکه خودش اومده در خونت و اینو نشونه تقویت باورهای ثروت سازت بدون!!! اصلا مگه تو نمی خواستی وامتو زودتر تسویه کنی اینم یه نشونه دیگه در کنار اتفاقات خوب این هفته ات است که با پولش بتونی آن وامو زودتر تسویه کنی! این پولو بگیر این سودی روش نمیره انگار پول خودته عوضش با آن وامتو تسویه میکنی که سود روش داره میره!! خلاصه دیدم از چه راه هایی و با چه ترفندهایی داره هی منو دوره میکنه و اگه افسارشو نکشم کار دستم میده و محکم سرش داد کشیدم که برای تسویه وام، وام نمی گیرند و دیگه سکوت کن و صدات در نیاد،تمام. و حالا که باز صحبت از وام شد گفتم بازم وام چه جالب با اینکه دیگه از اسم وام حالم بد میشه ولی گفتم اینهم نشانه دیگه ای است برای تائید تصمیمم.

مورد دیگری که برای تقویت باورهام و تائید قانون میخواهم عنوان کنم اینست که هنوز زمان کوتاهی از تصمیم من برای تسویه وام هایم و معدوم کردن دسته چکم نگذشته که در هفته قبل در مسابقات ورزشی ثبت رکورد (آمادگی جسمانی) در بین کارمندان استان مقام اول را بدست آوردم و جایزه اش مبلغ نقدی ای بود دقیقآ معادل یک قسط از وام باقیمانده من! باز هم در همین هفته ای که سپری کردیم سازمان مان مسابقه علمی کتابخوانی برگزار کرد و در این مسابقه هم به لطف خدا مقام اول بین همکارانم کسب کردم و مبلغ جایزه نفر اول باز هم دقیقآ اندازه یک قسط من بود و اینها را نوشتم که با خودم قانون را مرور کنم که وقتی من قدم درستی بر میدارم آنوقت خداوند هم هزاران قدم به کمک و استقبال من میاد و از مسیر و راهی که فکرشم نمی کردم پول وارد زندگیم شد و اینها برای من حقوق بگیر کلی باور ساخت و کلی منو به ادامه مسیر تشویق کرد و نشانه هایی بود از مسیر درستی که دارم طی میکنم و قوانین و قانونمندی هایی که بدون کم و کاست و دقیق جواب می دهند کافیست باور کنیم و ایمان بیاوریم.

……………………….

چرا منطق استاد بر نظریه اقتصادی گرفتن وام در اقتصاد تورمی چیرگی دارد

کسانی که درس های دانشگاهی در زمینه اقتصاد را پاس کرده اند می دانند که گرفتن وام در اقتصاد و جامعه تورمی نوعی مزیت و سود تلقی می شود و به همین دلیل من در سالهای گذشته وام گرفتم و طبق همین اصل از دیدگاه عامه همانند همان دوست آقا رضا کلی سود کرده ام و صاحب منزل و ماشین و … شده ام.منطقی که استاد آوردند و بر این اصل اقتصادی برای من ارجح و برتری مشهودی دارد اینست که وقتی ما وام می گیریم اولا بی لیاقتی و بی عرضگی خودمان را در ناتوانی در پول ساختن ابراز می کنیم و ثانیآ وقتی که من حقوق بگیر سر ماه دو دستی قسمتی از درآمدم را باید دودستی و صرف زمان (گاهی هم التماس!) تقدیم بانک کنم حس و احساس طلبکاری در ذهنم نمایان می شود که هر ماه در منزلم میاید و پولش را طلب می کند و اگر تاخیر کنم با داد و فریاد (دادن اس ام اس به ضامنینم) آبروی مرا میبرد! آیا با چنین تصوری میتوان احساس خوبی داشت؟! آیا این رفتار و احساس چیزی متفاوت تر از احساس آقا رضا هنگام داشتن بدهی 25 میلیونی به دوستش است؟!

استاد من برای اینکه احساسم بد نشود و پیامک تاخیر دریافت نکنم یک قسط را زودتر پرداخت کرده ام ولی حالا میفهمم که این کارها سر زیر برف کردن بوده و نکته مهم و اساسی که بر این تئوری اقتصادی در ذهن من فائق می آید اینست که آدمی که قسط و وام و قرض دارد اصلا در فرکانس کسب ثروت نمی باشد! و به ایده ها و راهکارهایی که او را به ثروت برساند دسترسی ندارد.احساس بدی دارد و این احساس بد نتیجه اش طبق قانون اتفاقات بد خواهد بود.و کمک گرفتن از کسی یا چیزی برای تامین خواسته هایمان سبب تقویت باورهای محدودکننده ای در ذهنمان می شود که ریشه در باور کمبود و بی عرضگی و ناتوانی ما در خلق ثروت دارد و این بعد روحی و روانی است که دارد کار انجام می دهد و نتایج ما را رقم می زند.

چقدر این جمله آقا رضا زیبا بود که گفتند :تفاوت زیادیست بین «باور داشتن» و «ادا درآوردن». وقتی که ما به چیزی باور داریم آنوقت هرگز به وسوسه های ذهن مجال قد علم کردن و قدرت نمایی نمی دهیم.

…………………………

اهمیت «تمرکز» در میزان دستاوردها و نتایج ما

خیلی نتایج ما متفاوت خواهد بود هنگامی که ما کاری رو با تمرکز بالا انجام می دهیم تا اینکه بخواهیم ده کار را همزمان پیش ببریم و انجام دهیم.و قطعآ آن ده کار به جایی نمیرسند. اما وقتی که تمرکزمان را روی یک چیز می گذاریم و با انرژی خیلی بالا آن را انجام می دهیم و تمام هوش و وقت و توجه و انرژی مان را میگذاریم روش؛ «رشد» باورنکردنیه!

این حد از تمرکز در کار توسط ایلان ماسک میتونه برای ما الگو باشه که وقتی روی پروژه ای کار می کنند خودش و تیمش در همان محل مستقر میشوند و شب را هم در آنجا می خوابند.یعنی حتی در فاصله زمانی رفتن از محل کار تا رفتن به منزل برای استراحت نیز نمی خواهد تمرکز و حواس خود و پرسنلش هرز برود! و این دلیل نتایج متفاوت ایلان ماسک با دیگران است.

…………………………….

پایبندی به اصول و پرداخت بها

وقتیکه ما به چیزی بعنوان «اصل » ایمان میاوریم و یقین و باور داریم آنوقت است که دیگر دچار تردید و اسیر وسوسه های ذهنمان و دیگران نخواهیم شد.

وقتی که ما اصل را پیدا کردیم آنوقت هر چیزی را که با آن اصل در تعارض باشد برایمان «فرع» است و بی درنگ آن را رد میکنیم. بخصوص در مواردی که تجربه یا شناختی نسبت به آن نداریم.بعنوان مثال وقتی که ما در اتوبان در حال حرکت به سمت مقصدیم به مسیرهای فرعی که ما را به همان مقصد میرسانند توجهی نخواهیم کرد زیرا می دانیم سریعترین و امن ترین و راحتترین مسیر برای رسیدن به مقصدمان همین راه است. و بهایی که اینجا باید پرداخت کنیم نادیده گرفتن و ساکت کردن نجواها و پارازیت های ذهنمان و دیگران در این مسیر است.

وقتی که ما یک مسیری را نرفته ایم نمی توانیم ادعا کنیم که آن مسیر چه نتایجی دارد یا چه جوابی می دهد! و اگر ادعا کنیم به احتمال 99 درصد ادعای ما خطاست. زیرا ما آن مسیر را نرفته ایم و فکر میکنیم که اگر آن یکی مسیر را انتخاب می کردیم اتفاقات خوب برایمان می افتاد. هزاران مثال و مورد در هر زمینه ای در این خصوص در زندگی مشاهده کرده ایم.

بقول آزاده جان اعتبار و وام گرفتن همان قرض و بدهی است. ویک فرد مقروض و بدهکار هرگز نمی تواند به آزادی مالی برسد و احساس خوبی داشته باشد و نداشتن همین احساس خوب یعنی رفاقت با شیطان که نتایج آن هم طبق قانون احساس خوب= اتفاق خوب و احساس بد= اتفاقات بد مشخص و قابل پیش بینی است.

…………………………..

نـــکـــــــــاتــــــــــــ کـــــــــلــیـدی

*مسیر درست همواره نتایجش درست است و مسیر نادرست همواره نتایجش نادرست است. هرگز نمی توان از مسیری نادرست به نتایج درستی رسید.وقتی که ما در مسیر درست حرکت می کنیم؛ «نتایج» لاجرم درست میشه! و وقتی که در مسیر نادرست حرکت میکنیم؛ «نتایج» لاجرم نادرست میشه!!!

وقتی که من پولم را میدهم به کسی یا چیزی که پولم برایم کار کند. به این معناست که من درونآ باور دارم که خودم ارزه پول ساختن ندارم ولی پولم میتونه برام پول بسازه

وقتی که درونآ باور دارم که خودم ارزه پول ساختن ندارم آنوقت جهان هم آنرا به من اثبات میکنه! به همین دلیل است که میگوئیم سرمایگذاری در بورس و ارزهای دیجیتال یا پول از ما کار از دیگران و موارد مشابه آن از اساس غلط و اشتباه است و این نکته بسیار مهمی است کههمواره باید آویزه گوشمان کنیم و مدام آنرا به خودمان یادآوری کنیم.

دلیل ورشکستگی خیلی از آدمها و بزینس ها «طمع کردن» است. همه کسانی که فروش بالایی دارند بخاطر اینکه حساب می کنند روی آن فروش بالاشون، خودشان را زیر وام و قسط میبرن ولی میبینند که اوضاع کاملآ برعکس می شود و نه تنها فروش و درآمد قبل را نداشته اند بلکه از بازپرداخت بدهی و اقساط هم عاجز می شوند و کل زندگیشان را از دست می دهند.این الگو را در تمام افرادی که شرایط مالی خوبی داشتند ولی در یک چشم بهم زدن ورشکسته شدند؛ میتونیم ببینیم!

هر وقت که با «ترس» کاری را انجام دهیم، نتیجه اش شکست است.

اینکه من دوماه دوماه میتونم برم مسافرت و هر جور که بخواهم زندگی کنم و هر ایده ای که دارم را آزمایش کنم و اینقدر آزادی زمانی و مکانی و مالی داشته باشم دلیلش اینست که من بدهکار نیستم!اگر حالم اینقدر خوب است دلیلش اینست که بدهکار نیستم.اگه حالم اینقدر خوبه برای اینه که من برای پول کار نمی کنم!وقتی که بدهکاریم یعنی داریم برای پول کار می کنیم!

پول ارباب بدیه ولی نوکر خیلی خوبیه!

جهان به «ذهن فقیر» اجازه نخواهد داد که سرمایگذاری درستی داشته باشد!!! لذا هرگز به ایده ها و توصیه های آدمهایی که ذهن فقیر دارند توجه نکنیم.

این جملات را باید با طلا نوشت و ساعتها و روزها به آنها فکر کرد تا بتوانیم درست و دقیق درکشان کنیم و در زندگیمان بکار بگیریم.

اگر کسی جمله به جمله دوره روانشناسی ثروت1 را جدی بگیره یک مشاور مالی عالی برای خودش میشه در هر کسب و کاری که داره.