تغییر شخصیت، جهادی اکبر لازم دارد - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-64.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-06-21 18:46:422024-07-25 12:00:43تغییر شخصیت، جهادی اکبر لازم داردشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
استاد عزیز سلام و خداقوت
وقتی حرف از تغییر میشه 100 تا علامت سوال تو ذهنم شکل میگرفت که چیو تغییر بدم از کجا شروع کنم و راهش چیه
این فایل خیلی ساده بهم فهموند که اول یه شخمی به خودم بزنم ببینم چیا ایراد داره با تمام وجودم قبولش کنم و بعد به فکر اصلاحش باشم
وقتی من تو روابطم دقت کنم که ایراد دارم چرا درستش نکنم؟چرا زیر مبل؟وقتی ببینم از ترس از دست دادن یه مشتری هرطور که اون بخواد باهاش راه بیام چرا این ایراد رو درست نکنم
عزت نفسم رو چرا درست نکنم تا خیلی حرفا نمونه رو دلمو بزنم
چرا با عینک زیبا بینی به دنیا و نعمت هاش نگاه نکنمتا به دستشون بیارم چرا تغییر رو از همین قدما کوچیک مثل کنترل خشم کنترل کینه دروغ و…شروع نکنم بعد به تغییر باورهام در مورد ثروت و خدا و …برسم
این فایل قانون تکامل و توحید و فراوونی رو باهم داره
پله پله نه یه شبه همه چی قابل تغییر هست و نمونه بارز عباسمنش از کجا با چه شخصیتی به کجا رسید پس میشه
فقط کافیه ایراد های خودمونو پیدا کنیم و درک کنیم
خدایا شکرت بابت این فضا و این استاد نازنین
در پناه خدا باشید ️
بانام ویادوسلام به خدا.که محکم دستم روگرفته وتوی گام برداشتن به مدارهای الهی منویاری میده.
امروز113مین مدارالهی راقدم گذاشته ام ودرحال تمرینم وخیلی راحت آزمون میدم الهی شکرت. روزی خوبی داشتم باخانواده ی آرام وشادوثروتمندم.
بابایی سپاسگذارم که دیروزبه من گفتی :یک شاخه گل بگیروببربرای عروس گلت تومطب دکتر!
چون من که عقلم به این کارهانمیکشیدکارخودت بود.
خدایاچقدرپسرم وعروس گلم خوشحال شدن !!!؟؟؟؟؟سوپرایزشدن وبعدمنوپسردومی باعروس گلم رفتیم طرقبه شام خوشحالی خوردیم وبابای بچه شیفت شب کاربودخخخخخخخخ!
وامروزسونوگرافی به عروس گلم گفته بود.
جنین6هفته و3روز است. اااااااالللللللللللللهههههههههههییییییییییییی شکرت.
شگرت که به مانی نی بخشیدی فقط احساسموخودت درک میکنی وبس.وعروسم شاخه ی گل رزقرمزکه براش بردم روگذاشته بودروی دستگاه سونوبرامون فیلم گرفته بودازبس که باسلیقه س.
ومنم بااین همه نعمت خداوندی حمایت،هدایت،حفاظت،شفاعت ورهبریت خداوند توزندگی هدفمندانه ی فیزیکی ومتافیزیکی خیلی باکبروغرورونازمثبت الهی روشانه های خدانشستم وتوی مصیربازگشت به خودش فقط لذت میبرم که به وطن خودم بهشت دارم میرم هروزتوی این بازگشت آنچه درتوانم هست روخودم کارکنم.
وخداروشکرکه دراین سفردنیوی یکی ازهمسفرهام شیطانه!!!!!!
چون تواین سفرخداخودش میدونست که وجودشیطان برای من خیلی نیازه اگه شیطان نبود!؟کی، بندگی، کی، روبه جامیاورد!¡!¡!!!
حالاکه شیطان هست منم به فکرافتادم برای نجات خودم عمل صالح انجام بدم وگرنه مثل آب ساکن گندیده میشدم!!!
باوجودجناب شیطان یکی ازفرشته های محبوب خدا!
البته تاقبل ازوجودمن محبوب خدابودباوجود،منهِ محبوب وسوگلی خداحاضرشدتوآتش عذابش هم منوبسوزونه وهم خودشو!!¡¡!!
ولی مثل فرشته ها ی دیگه منوسجده نکنه به من خدمت نکنه!!!!!
حالامتوجه میشم که من بایدخداروتسلیم وتمکین باشم که خدابی نهایت لطیف و مهربان است.
ولی باهمون مهربونیش برای ثبت وضبط اعمال من سیستم کاملاهوشمندبرای هرکارخیروشرم همراهم نصب کرده (جی پی اس)وبایدمواظب رفتاروگفتاروکردارم باشم وگرنه مثل چی تازیانه ی اعمالم رانوشجان میکنم!!!!
عمل زشت آغشته به زهره شیطان سمی وکشنده.
عمل صادق وپاک وصالح جانبخش ولذت بخش.
حالا که این دونعمت بزرگ یعنی منو،شیطان مقابل هم ایستادگی میکنیم!!! من ازبابت خودم خاطرجمع هستم که برگ برنده دستِ منه چون دستهای خداروی شانه های منه!!!!ومن هم بابت این نعمت الهی خداروشکرمیگم!¡!!!!!!
چون خودِخداازمن بهترمیدونست وگرنه قدرت نابودی شیطان رونداشت!!!!؟؟؟؟؟؟
چراازاین بیشتروبهترقدرت داره ولی نیازاون بخت برگشته برای شناخت من ضروری است!!!!!!!!
باوجودشیطان مومن ازمشرک،وشاکرازکافرجدامیشه وشناخته میشه وگرنه خودِخداازدل همه باخبراست.
او(خدا)یکی است وداناشنواوبصیراست.
وبرای اینکه خودم بهترعمل کنم بایدتصویرسازی داشته باشم که ذهن وفکرم راراضی کنم وبامنطق براشون مثال بیارم!!!که قانع بشن.
این نمایش روبراخودم تصورکردم یک بچه ی کوچک روکه باهاش حتی درحدبازی وشوخی جلوش 4دست وپا میری یایک جوری بهش حمله میکنی چقدراون بچه میخنده!!!!؟؟؟؟؟؟؟
یاازخوشحالی وذوقش!یاازاسترس وترسش سریع میپره توبغل ،یاپشت سر،اون کسی که براش آشناس حالااین آشناهایی که اَمینش یاوالدینشن هستندیاافرادنزدیک قایم میشه!چقدراون بچه ازاین بازی لذت میبره ومیخنده که بازازخنده ی اون بچه همه شادن!!!!!؟؟؟؟
وچقدراون والدینی که بچه بهش پناه میبره چقدرلذت میبره به بچه پناه میده! ؟؟؟
انشاالله نوه م بیادخیلی ازاینکارهادوست داریم خانوادگی خراب وهلاک بچه بازی هستیم!!!!!!خخخخخخ بچه احساس امنیت بیشتری داره ودرآخرهمه ازاین سرگرمی لذت بردن!!!!!!!
وحالااون شیطون میادیک سنگی جلوی پای من میندازه اونم فکرکنم بازهم به اذن خداباشه که ماروامتحان کنه!!!!!نمیدونم!!!!!!
شیطون سرراهه میگه الان سنگ روپرت میکنم!!!!
خدامیگه پرت کن !ببین بنده من چی میگه!!!!؟؟؟؟ ومنم ازاستادیادگرفتم :که بگم الخیروفی ماوقع .
هرچه خیره تودنیابرای منوخانواده مِ .
بعدسریع ازشرشیطان به اون امنین اصلی والدینم خداپناه میبرم .
حالااون احساسات بچه پناه میبره به والدین وذوق بچه و،والدین یکی میشه جهان خوشحال میشه منم همون بچه ام پشت خداقایم شدم.
خوب خداتواون لحظه چقدربه ظاهربازی ولی خطرناکه اینجامنم که بایدتشخیص بدم به راه راست بغل خدابپرم!!!؟؟؟
یامسیرخطاروکه شیطان جلوه میده برم!!!؟؟؟؟؟ انتخاب نهایی ،باخودمن است .خدایاکمکم کن.
خداکمکم کن تااولادخاتممان یاریمان ده ای بی نیاز،ای پناهنده ی بیکسان ،منم اون بیکس ،منم اون نیازمند،نمیدونم چه جوری ازت بخوام!؟؟؟؟
ودریافت کنم. منه بی سواد،منه سربه هوا،منه عجول ،منه ناتوان، منه کور،منه ناشنوا،منه لال که باتونامحرم شدم.بایک بادآرام جهت مخالف سریع پاهام میلرزه و میلغزه وآماده سقوط میشوم!!!¡!
توخیلی بایدمواظبم باشی تانفس دارم ازنَفس سرکش وچموشم به توپناه میبرم ای وهاب.ای رفیق.
سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای عزیزم ودوست داشتنیم ایموجی ذوق وشادی وبوس برای بچههای کلاسهای قانون یکتاپرستی.اینوگفتم :که یعنی ماهمون، همون بچههای ذوق زده وگاهی سربه هوای کلاس هستیم. براتون ایموجی گذاشتم .
چون اینجاخودبهشت است وهمه مردان وزنان پاکدامن اذن ورود،دارن خداقوت که هرکسی به اعمال خودش سرگرم است. الهی شکرت.
دیروزقرآن میخوندم یک چیزهایی برداشت کردم .بهتربگم تفسیرلیلاجون ازقرآن!خخخخخخخخخخخ.
که خداگفت: هرکس مرابه دیگران معرفی کند.مرسل من است وازانجام این کارخیرونیکش ازمن بی نهایت پاداش میگیره.
واووووووومنم گفتم عه، عه ،عه، استادومریم جون خیلی شاگردزرنگ وتوحیدی هستندکه دارن تبلیغ خدارومیکنن وپاداشش هم طبیعیه ثروت،سلامتی،آزادی زمانی،مکانی،استقلال مالی وروابط عالی باخدا وخودشون واطرافیانشون وطبیعت رودارن!!!!!!!!!!!
استادهم به ماگفته: پیام بازرگانی انجام بدین!!!!
منم امروزپیامهای بازرگانی روکه تبلیغ خدابودرویک جوری دیگه انجام دادم وواووووووووو خودم حال کردم حتماخداهم100٪حال کرداستادازتدریسی که به خاطرمنه نوپا یانوباوه انجام میدی هیچ جوره توان تشکرراندارم فقط میتونم بهتون تبریک بگم که خدابعدازخودش سرپرستی منودرمشیت وحضورشبانه روزی خودش به شماومریم جون سپرده این موفقیت رابه کل کائنات تبریک میگم وازهمکلاسیهای گلم کمال تشکروقدردانی رودارم برام مدام کتاب چاپ میکنندانشاالله درعملم به شماثابت میکنم که بایاری خداوکمک استادومریم جون وکل عزیزان سایت به مدارهای موفقیت الهی صعودتساعدی داشته ام الان اشک ازچشمام سرازیر شدوبراهمتون دعای خیردارم لحظات روحانی اذان مغرب.
ازاحساسم عالی که دارم،خداالان هست ،سایت هم که خانه ی اصلی خودمونِ هست وازهمه مهمترکل خانواده ام ازاستادم تااون تازه ترین ورودی اعضاء برای خواندن دلنوشته هام همه هستین که حتی خودتون میدونین یک کلمه ازاین نوشته هاروبه خواهروبرادرخونی وشیری خودم نمیتونم بگم!!!!!!!چون گوش نامحرم نباشدجای پیغام سروش.
ولی هراتفاقی که برام میوفته اینجابیان میکنم چون میدونم هممون ازجنس نورهستیم وبرای بهترزندگی کردن اومدیم وتعهدداریم که دنیارااول برای خودمان وبعد برای دیگران جای بهتری بسازیم.
باخودم گفتم: استادسایت وفضای مجازی داره منم میرم توسایت الهی توخیابون تابتونم تبلیغ وجودخدارودرزندگی خودم میکنم. وبه قول مردم تحسین وتشکردارن که انرژی مثبت به بقیه میدم.
الهی شکرت اگه هیچکاری بلدنیستم وبرای انجام هرکاری به بچههام وابسته ام!ولی برای اولین باراست که توخانه ی پدریم سایت الهی دوام آوردم وکامنت میخونم فایل گوش میکنم وکامنت میذارم !
پیام بازرگانی انجام میدم!
ببخشیدبلدنیستم به شماهاامتیازبدم خدایابهترین امتیازات مادی ومعنوی روبه همه ی عزیزان این خانواده ی صادق وراستگوعنایت فرماآمین عاشقتونم آرزوی یک عالمه ثروت ازخدابراتون دارم اینم تشکرمن دیگه بیشتربلدنیستم الهی سپاسگذارم. احساس خوبم رابه شماتقدیم میکنم یاحق.
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهر عزیزم لیلا دوست ارزشمند و توحیدی وفعال سایت
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
بنام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام
روز 113 سفر …
خداروشکر میکنم از اینکه این تعداد روز رو به فایلها گوش دادم و سعی کردم که عمل کنم و سعی کردم که بهتر از دیروزم باشم و واقعا این روز شمار بسیار به من کمک میکنه تا من حواسم باشه کنترل ذهن داشته باشم در کنار این دوره دارم 12 قدم رو هم مرور میکنم و همین لذت این سفر رو برای من بیشتر میکنه .
من باید روی تعهد و خود باوری ام بیشتر کار کنم و هر روز که میرم جلوتر دارم بیشتر متوجه این ترمز ها میشم که باید بتونم برطرف کنم این موارد رو واقعا این مسیر خود سازی بی انتها میباشد و هرچی میره جلوتر بازم باید کار کنم روی خودم قبلا فکر میکرد که یک نقطه ای هست که بهش میرسم و دیگه لازم نیست کار خاصی بکنم .
ولی الان میبینم که این مسیر انتهایی نداره و باید دائم و هر لحظه با تمام وجودم روی خودم کار کنم . اره واقعا تغییر شخصیت جهادی اکبر نیاز دارد … یه جهاد بزرگ و همه جانبه و با تمام وجود لازم داره و باید با همه ی توان روش کار کرد و ادامه داد
در دوره دوازده قدم یاد گرفتم
روی پای خودم بایستم
با خودم زندگی کنم
خدایا شکرت
من می تونم با سوالات مناسب به جواب های مناسب برسم
امروز از خودم سوال کردم …
چی کار کنم امروز ثروت به راحتی و زود به زندگیم بیاد؟؟؟
چیکار کنم از امروزم لذت ببرم؟؟؟؟
یا در مورد سلامتی می تونم بپرسم…
چی کار کنم همیشه سالم و سلامت باشم؟؟
خدایا شکرت
قدرت کلام رو در مشتم بگیرم فارغ از اینکه دیگران چه دیدگاهی نسبت به افرادی که حتی خوب هستن …….حتی به اونها خوبی می کنن و با محبت هستن داشته باشم
خشم خودم را تا جایی که می تونم فرو ببرم
حسرت… حسرت و حسرت گذشته …..را نخورم
/کاری که من خیلی انجام می دادم و نمی دونستم و الان که می دونم دیگه اصلاحش کردم و دیگه این کار رو نمی کنم /
خدا را شکر
مسیر97
منم چون از فایلها جواب گرفتم خریدمش الان قدم دوم هستم و الان انقدر سرم شلوغ شده که منیکه کلی وقت ازاد داشتم روی خودم کار کنم الان زمان زیادی دارم پول میسازم الان علتیکه اینجام چون اون زمانهای خالی رگباری فایل گوش دادم
الان موقع برداشته
اصلا دیدم انقدر وسیع شده که فهمیدم چقدر چیزای زیادی هنوز میخوام
خونه دلخواهم مسافرت و… و یک باور قوی شدن در من شکل گرفته
به خودم باز قول میدم همینطوز که به این مسیر متعهد بودم دوازده قدمم همبن مدل پیش ببرم
..
مسیر شغلیم
خب تکاملم طی شد یک حرفی استاد زد با یک عددی راحت میشی بعد حس میکنی کمه من بعد از فروشی که این مدت داشتم الان خودمو لایق عدد بالاتر میدونم قیمت تغییر دادم و استارت زدم برای درامد بیشتر
یک ایده هم اومد تا اخر شهریور پیج دیگم یا حذف کنم یا تغییر بدم
اگه حساب کتابش نخوند حذف بشه اگه خوند تغییر روند بدم
امروز بااینکه خوابم میومد فیلمی ضبط کردم برای محتوام
چرا من این انگیزه را دارم چون من هدفهام الان بزرگ شده رفتم تو دنیای بزرگ تر
الان میدونم خونه باغ میخوام سفر هند میخوام و کلی وسایل جدید
یکجوری ذهنم رفته روی ثروت بیشتر
که اصلا اروم نمیگیرم
اون حسی که قبلا داشتم برام زنده شده حسی که باهاش خونه و ماشین شغل و شرایط الانم جذب کردم الان هم میخوام بیشترش خلق کنم
یک مدت جنبه مالی کمرنگ شده بود اما الان حس قوی پیدا کردم
البته الانکه فکر میکنم میبینم خب من روز اول با چه حسی بودم با چه شرایطی للان ماه اخرم اگه این اتگیزه و انرژی و نتایج نباشه که یعنی کل قانون زیر سوال میره صددرصد من الان باید چنین نتایجی بگیرم حسم اینه رسیدم به فینال
چقدز منتظر ماه اخر بودم الان ماه اخرم
و من زمین تا اسمون عوض شدم
امروز ناخوداگاه با صدایی رسا و محکم این جمله را کفتم تو باید مسولیت زندگیت خودت به عهده بگیری به دوستم
بعد خودم کیف کردم از این واکنش من ناخوداگاهمم فعال شده دارم میرسم به اون مرحله چهار
مسیر جذب 4تا هست نااگاهانه نا خوداگاه
نااگاهانه خوداگاه، اگاهانه خود اگاه، اگاهانه ناخوداگاه
جمله کوین یادم نمیاد اون مدل بگم اما الان میفهمم اگاهانه پیش رفتم ناخوداکاه رفتار میکنم این اوج جذبه
خدایا شکرت
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و همهی دوستان عزیز
دیشب در کامنت قبلی ام در زندگی در بهشت گفتم که فردا میخوام یه تمرین مهم رو انجام بدم و امشب در موردش مینویسم
حالا اومدم اینجا جریان رو تعریف کنم
من یه سالی میشه قانون آفرینش رو گوشکردم و استاد گفتن به نمایشگاه ماشین برید و حتی سوار ماشین دلخواه تون بشید
این تمرین برای من که حتی هنوز گواهی نامه هم ندارم چه برسه به ماشین خیلی سخت بود
یه سال نتونستم حریف نجواهای ذهنم بشم همش میگفتم حالا میرم
تا اینکه چندشب پیش کامنت آقای عطار روشن رو مطالعه کردم که از تعهدشون به انجام تمرینها نوشته بودن
اصلا انگار یه پتک خورد تو سرم که مرضیه دلیل اینکه نتایج بزرگ نمیگیری همین هست تو متعهد به انجام همه ی تمرینها نیستی
خلاصه از دیروز خیلی زیاد با خودم در کلنجار بودم که آیا این تمرین رو برم یا نه
خیلی سخت بود
اصلا ذهنم یه نجواهایی به پا میکرد که نگو
اصلا بهش فکر میکردم کلی استرس میگرفتم
ازاهرم رنج و لذت خیلی تو ذهنم استفاده کردم
که اگر این تمرین رو انجام بدم چی میشه
اینکه چقدر اعتماد به نفسم میره بالا
چقدر حالم خوب میشه
وارد دل ترسهام شدم
میتونم بیام اینجا کامنت بنویسم و به خودم برای انجام این تمرین افتخار کنم
و اینکه اگر این تمرین رو انجام ندم چقدر تا شب حالم گرفته میشه از اینکه نتونستم وارد دل ترسم بشم نتونستم حریف نجواهای ذهنم بشم و…
باورتون نمیشه که چقدر با خودم حرف زدم
گاهی با اعتماد به نفس میگفتم میرم
گاهی میگفتم بی خیال ضایع هست معلومه تو خریدار نیستی اصلا تو مال این حرفها نیستی
خلاصه صبح بلند شدم بچه های گلم رو گذاشتم خونه خودمم آماده شدم رفتم مسیر تقریبا زیادی رو رفتم تا به خیابانی که نمایشگاه های زیادی هست
چندین نمایشگاه رفتم با اعتماد به نفس بالا ماشین ها رو نگاه کردم قیمت کردم
دوتا ماشین مدل بالا هم سوار شدم نشستم پشت فرمون
نمیدونید بعدش چقدر احساسم عالی بود
گفتم مرضیه این تمرین اینقدر ساده و راحت بود تو برای خودت غول ساخته بودی جرات انجامش رو نداشتی
ولی باورتون نمیشه که چقدر راحت بود
فقط این ذهن هست که همه چیز رو برای ما بزرگ و سخت میکنه
خیلی لذت بردم به خودم افتخارم کردم که پا روی ترسم گذاشتم
داشتم می اومدم با خودم حرف میزدم که یه روز دیگه هم برم با یه پارچه فروشی بزرگ که خیلی مشتری داره حتی از شهرستانها همیشه مغازش شلوغ هست مصاحبه کنم
همین طور فکر میکردم که یه دفعه رسیدم به یه میوه فروشی محله مون که خیلی خیلی زیاد مشتری داره همیشه مشتری ها صف می ایستادند برای خرید
گفتم چرا از همینجا شروع نکنم
اومدم جلو و از صاحب مغازه خواستم که چند دقیقه وقتشو به من بده
با کمال احترام قبول کرد
با هم چند دقیقه ای صحبت کردیم از اینکه چرا این همه مشتری داره
باورهایی رو از صحبتهاشون متوجه شدم که در راس اون باور فراوانی بود
چون توی صحبتهاش گفت که هرچی خرج کنی خدا بهت بیشتر میده
من فهمیدم که این باور فراوانی چقدر قدرت داره
نتیجه ی اکثر افراد موفق وثروتمند بسته به این باور هست
بعد هم اومدم طبق همون باور فراوانی مقداری خرید برای پسرهای گلم کردم و با رضایت کامل اومدم خونه
خداروشکر
اینها رو اینجا مینویسم اول برای خودم که رد پایی باشه
دوم برای دوستانم که میخوان این تمرینها و انجام بدهند الگویی باشه براشون
اینکه باور کنید اونقدر که ذهنمون نجوا میکنه که سخته و وحشتناک جلوه میده انجام این تمرینهارو سخت نیست اصلا
استاد بی نهایت سپاسگزارم
انشالله در پناه خدا سالم و سلامت باشید
به نام خداوندبخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز نودوهشتم روز شمار تحول زندگی من!
تغییر شخصیت جهادی اکبر لازم دارد..!
جهاد اکبر، برای بیشتر ما معنیش اینه تلاش وکوششی که بخوای از روی انجام وظیفه وخواسته ی دلت انجام بدی، برای کاری که شاید 99 درصد بدون مزد وپاداش مادی باشه ولی تو دلت بخواد برای پاداش معنویش که میشه رضای خدا و رضای خودت انجامش بدی….
مثل مباره با دشمن موقع جنگ، ساخت وساز مدرسه وبیمارستان وخونه برای افراد بی بضاعت و سیل وزلزله زده و ……
حالا با همین درک این دوکلمه رو بیار توی تغییر دادن شخصیتت، واقعا که تلاش بزرگی میخواد…
اینکه بخوای کاریو برای خودت فقط وفقط برای خودت انجام بدی ونتیجش، پاداشش امااااااا دلچسب و بزرگ وباارزشه، چون از هر نظر برات منفعت وسود داره چه معنی چه مادی، چه عاطفی، چه سلامتی و…….
یعنی یه عمر با یه راه وسبک و روشی زندگی کنی حالا به هر دلیلی بدونی جواب نمیده یا درست نیست یا بیشتر اینکه سود داشته باشه برات ضرر داره چه مالی چه عاطفی چه سلامتی چه معنوی، خب اولش فکر کردن به این جهاداکبر هم برات سخته، هی انگیزه وامید میگیری بیای ضعفها ونقصایی رو که شناختی ومیدونی باید رفع ودفعشون کنی ، روشون کار کنی وتمرکزی تغییرشون بدی ولی باز ترس میاد سراغت و میگی بابا تا حالا این شکلی زندگی کردم حالا خوب وبد گذشته بی خیال تغییر بازم همین شکلی پیش میرم مگه آدمهای دیگه چطوری دارن زندگی میکنند منم مثل اونا، یا میگی خب اگه با تغییر سبک وروش وعادتهام بدتر وبیشتر از دست بدم چی؟ همین چندتا دوست ورفیق و خانواده رو، همین دواز دهشی که جمع کردم رو,همین یه ذره اعتبارو…همین یه ذره ایمان واعتقادی که دارم رو، اگه بر باد فنا بره چی؟؟؟
اما اگه به اندازه کافی چک ولگد روزگارو( نتیجه ی باورهای اشتباه وعادتهای ناپسندتو) دیده باشی وحسابی خسته وعاجز شده باشی ، یه عهدی باخودت میبندی وتصمیم میگیری، جهاداکبر راه بندازی، تصمیم میگیری و کم کم به اجرا در میاریش، ودقیقا همون وقتهاست که امدادهای غیبی از راه میرسه، تویه قدم برامیداری به سمت تغییر شخصیتت جهان صدقدم وگاهی صدها قدم برات برمیداره که تو با دیدن نتایج کوچیک امید وانگیزه بگیری و بری به سمت نتایج بزرگتر.
اولش که میای انجامش بدی از دیدن این حجم از باورهای و افکار وگفتار و رفتارهای غلط واشتباهت ترس ورت میداره، میگی چطور حالا جمعش کنم؟ چطور بیام اینهمه نقص رو از بین ببرم یا تبدیلش کنم به حسن!!!؟؟؟؟
بایدکوچولو کوچولو شروع کنی، از چیزهای آسون وساده که تو دراز مدت می تونه خیلی بزرگ باشه و بخش عظیمی از شخصیتت رو تغییر بده…
مثلا اگه شبا تا دیر وقت بیدار بودی وصبح ها دیر وبی حال وکسل از خواب پا میشدی تصمیم بگیری که هر شب یک ساعت زودتر بخوابی، اول ذهنت مقاومت میکنه چون عادت کرده مثلا 1و2 شب بخوابه اما کم کم متوجه میشی که داری هر شب یه رب یا نیم یا یک ساعت زودتر میخوابی، تا اینکه بعد یکی دوهفته ساعت خوابت اوکی میشه وهرشب سر ساعت 12 یا 11 شب خوابت میگیره و 6و7 صبح سرحال پامیشی از خواب و می بینی که صبح زود پاشدن برات برکات زیادی داشته، اینکه به تمام کارهای درطول روزت میرسی و کلی تایم اضافه میاری وتازه خیلی هم شادابی وانرژی داری…
یا مثلا عادت داشتی گوشی رو برداریو زنگ بزنی به خانوادت، دوستت یا همکارت و هروز تایم زیادی رو باهاشون حرف بزنی وتازه میدونی که صحبتها همه بی سروته بوده، غیبت وقضاوت بوده وکلی انرژی ازت گرفته وبهت حس بد داده و هر روز تکرار اینکار باعث شده حس کنی دیگه مکالماتت مفید وانرژی بخش نیست، ویا کلی از تام مفیدت از دست رفته تازه این وسط کلی هم انرژی بد ومنفی گرفتی ….
کافیه بیای وهروقت خواستی گوشی تلفن رو برداری وتماس بگیری به خودت یادآور بشی که تو کلی کار مفید برای انجام دادن داری که باید براشون انرژی کافی داشته باشی، وهمون موقعه پاشی بری یه کاری انجام بدی و خودتو سرگرم کنی و اگه کسایی که دوست نداری باهاشون حرف بزنی باهات تماس گرفتن بهشون بگی که دستت بنده، کار داری ویا خیلی ماهرانه حرفهاتو خلاصه ومفید بزنی و خداحافظی کنی، بعد یه مدت می بینی که انگاری اصلا طرف مقابلتم تمایلی به حرف زدنهای طولانی نداشته ویا اصلا دیگه حرفی برای گفتن نداره و تماسی هم این وسط رد وبدل نمیشه وجهان خیلی راحت اون آدم رو ازت دور میکنه تا تایم آزادت مفیدتر ازش استفاده کنی ..
خلاصه که کافیه بخوای تغییر کنی به سمت مثبت …
انوقته که نتایج کنار هم قرار میگیرن و این نوید رو بهت میدن که می تونی بعد سالها بد زندگی کردن و اشتباه زندگی کردن به شیوه ای عالی و مفید وسودمند زندگی کنی…
تازه اونجاست که میفهمی اصلا بیرون از خودت مانعه ای وجود نداشته وتمام درها به سمتت باز بوده برای اینه بخوای سبک شخصی خودت رو داشته باشی…
اینکه وقتی الگوهای مناسبی داری مدام به خودت بگی فلانی تونسته منم میتونم..
بعد به یه جایی میرسی در مسیر طی کردن تکاملت، که دیگه نمی تونی به روش وسبک قدیمت نه فکر کنی نه حرف بزنی نه رفتار کنی…
برای منیکه توی سایت هستم و توی مسیر سید حسین عباسمنش، چیزیکه باعث شده اهرم پیش رونده داشته باشم توی تغییر شخصیتم مداومت تو دیدن وگوش کردن فایلهای سایت ودوره 12 قدم و خوندن کامنت و کامنت گذاشتن توی فایلها بوده…
چون خارج از این محیط همه چیز مهیا هست که مثل گذشته ومثل 98 درصد مردم زندگی کنم و دوباره همه چیز یعنی اون سبک غلط زندگی کردن برام عادی بشه….
انشالله که به لطف الله حالا که هدایت شدیم به این مسیر خداوند مارو در این مسیر ثابت قدم نگهداره….آمین
روز 98
سلامممم امیدوارم حالتون خوب باشه
یه هوای ابری و بارونی هس که فقط دلم میخواد کلاسم تموم بشه برم زیر بارون…
درسته باورهای محدودکننده به سرعت تغییر نمیکنن ولی من همچنان در حال کشفشون هستم سخته تشخیص بدم و درحال حاضر دلم میخواد بتونم این باورهارو تشخیص بدم و درستشون کنم
در مورد ترس من از ارتفاع خیلی میترسم تپش قلب میگیرم ی استرس بدی میاد سراغم مخصوصا اگ یچی دستم باشه هرلحظه حس اینو دارم ک الان از دستم میفته و همین ترسمو بیشتر میکنه از اون طرف خیلی هیجان رو دوست دارم یعنی بااینکه میدونم از ارتفاعی برم بالا بعد دیگه از ترس نمیتونم راه رفته رو برگردم ولی اینقدر اون هیجانم بیشتره که باز میرم سراغشون بااین حال این ترس هنوز هس یعنی در کنار اون هیجانی که دارم ترس رو هم دارم ولی نمیذارم هیچ موقع ترسم مانع اون هیجانات و لذتم بشه .
بعد از 3ماه تازه فهمیدم باور کمبود دارم و دارم تلاش میکنم اصلاح کنم و خیلی دلم میخواد باورهای محدودکننده دیگه ای رو هم تشخیص بدم تا راحت تر و بهتر به خواستهام برسم.
یه زمانی هم این حس رو داشتم ک به دنبال توجه بقیه باشم یجورایی ترحم ک خیلی کم بود و فهمیدم این راه اصلن برای من نیس و من نباید خودمو ضعیف نشون بدم ک بقیه بم توجه کنن و الان فهمیدم اگ یه رفتاری رو از بقیه میخوام باید خودم اول خودمو توی اون موارد درست کنم رفتارمو تغییر بدم تا همونجور رفتار و برخورد هارو از طرف بقیه داشته باشم .
از دیگر اشکالاتم هم ک خیلی وقته میدونم ولی نمیدونم چجوری درست کنم تغییرش بدم اینه ک خیلی شکاکم سخت اعتماد میکنم سریع با یه اتفاق کوچیک حتی نسبت به بهترین دوستم شکاک میشم و دست خودم نیس حسم بد میشه ک نکنه طرف داره بهم دروغ میگه نکنه فلان شغله کلاهبردارن و این خیلی اذیتم میکنه چون باعث میشه ی لحظه حسم بد بشه ولی نمیدونم چجوری باید تغییر بدم و باور درستش چی میشه که گاهی الکی بدبین نشم. این یعنی من به قدرت خدا شک دارم به هدایتش به اینکه هنوز باور نکردم ک هیچکی نمیتونه ب من آسیب برسونه تا وقتی خودم نخوام اینو الان ک نوشتم فهمیدم که من هنوز این باور برام ثابت نشده ک هیچکی هیچ تسلطی بر زندگیم نداره
واییی با نوشتن این کامنت راه حل این باور غلطمو پیدا کردمممم اینکه اگ شکاکم برا اینه ک قدرت رو به غیراز خدا دادم خداروشکر الان فهمیدم باید روی چی کار کنم تا بتونم تغییرش بدم و امروز برای اولین بار با نوشتن کامنت اشکالم مشخص شد و واضح فهمیدم عیبم از کجاس و این یعنی یه پیشرفت یه قدم مثبت به سمت تغییر باورام و بهبود زندگیم.
ب نظر من ادما اگر نمیخوان تغییر کنن علتش اینه حس میکنن اینجوری دیگران از خوبیشون سو استفاده میکنن،و این برمیگرده ب عدم باور ب قانون ک تو اگر واقعا خوب بودنت از روی تغییر نگرشت باشه،ارتعاشت نمیزاره چیزی ب ضررت تموم شه حتی اگر کسی در ظاهر سواستفاده کنه از این شخصیت خوب و جدیدت…..اما چون همه توی گذشته ضربه خوردن فک میکنن بازم همون داستان قرارِ رخ بده،درحالیکه فرقش با گذشته اینه ک اون زمان ظواهر رو باور میکردیم و ب فراموشی میسپردیم خواسته امون رو و همین باعث میشد ب جای اینکه اون ظاهر رد شه و بره و پشت بندش خواسته امون خلق شه،بدتر از اوت اتفاقی ک باورش کردیم دوباره رخ بده و بگیم اصن همون بهتر ک خوب نباشم و بحث کنم و محافظه کارانه رفتار کنم چون ممکنه حواسم نباشه و فک کنم روال داره در جهت خواسته ی من پیش میره ولی یهو ببینم ای وای من،تمام مدت داشتن خرم میکردن و ساده لوح نباشم در مقابل دیگران😳😂این توی گذشته خیلی واسه من مشکل اساسی ای بود و اصلا بهم اجازه نمیداد اونیکه توی دلم هست رو بروز بدم،همش در عمل بیرونی محتاط بودم
و وقتی تمرین کردمش اونجا بود ک اولین بار ها بود توحید رو توی زندگیم حس کردم البته نه با این اسم چون کلمه توحید رو از استاد یاد گرفتم…اون زمان همش میگفتم زندگی چقد قشنگه فقط منم و خدا و اتفاقات،اما تا قبل درست شدنه این ترس ،حس میکردم با هزار نفر در ارتباطم و واسه همین حتما باید محتاط باشم….اما دیگه طرف حسابم فقط خدا بود و میدونستم همینکه با اون توسط ارتعاشم میدونم چند چندم باقی چیزا ردیفه.
این پاشنه اشیل هروقت برمیگرده درسته ب قدرت قبل اصلا برنمیگرده چون خیلی اساسی روش کار کردم اما باعث میشه مدتی روی ظواهر زندگی درگیر بشم و حواسم نباشه و دوباره توجه ام رو بدم ب رفتار دیگران و تحلیل کنم نکنه فلان بهمان شه بجای اینکه بگم هرچی میشه بشه همش در راستای اون روابطیه ک میخوام با ادما داشته باشم
به نام الله مهربان 🌸🌸🌸🌸
من در این نود و هشت روز ،انتظار داشتم که یه تحول عظیم در من رخ بده و گاهی اوقات از مسیر خارج میشدم و اون موقع با خودم میگفتم پس چرا دارم موقع برخورد با تضادها ،مثل گذشته ،عمل میکنم .
ولی الان فهمیدم اول باید بپذیرم که من کلی ایراد دارم ،خصوصا تمرکز بر نکات منفی و بعد این باور و در خودم به و جود بیارم که من میتونم تغییر کنم و بعدش عجله نداشته باشم تا تکاملم رو طی کنم .
تغییر در شخصیتم ،یک شبه رخ نمیده
الان با،توجه به این فایل و کامنت بچه ها ،متوجه شدم که بابا من خیلی خوب تو این سه ماهی که تعهد دادم کلی تغییرات خوب و مثبتی هم داشتم .
و امیدوارم من هم در مدار، دوره ی دوازده قدم قرار بگیرم .
خدایا شکرت بابت این سایت پراز اگاهی