جهانی که در آن هستیم، جهانی پاسخگوست که بدون استثناء به فرکانسهای ما، یعنی آنچه که به طُرُق مختلف به آن توجه میکنیم و در ذهنمان نگه میداریم، پاسخ میدهد و آن را به شکل اتفاق و تجربه (خواه دلخواه یا نادلخواه) در زندگیمان بازتاب میدهد.
به دلیل چنین خاصیت و چنین ساز و کاری است که «دیدن، تأیید و تحسین کردنِ نکات مثبت، نعمتها و زیباییهای اطرافمان»، حتی اگر هنوز در مالکیتِ ما نیستند و بخشی از تجربهی زندگیمان نشدهاند، مهمترین اصل و تنها شیوه برای هماهنگی و هممداری با آن نعمتهاست.
به عبارت دیگر، ما موجوداتی فرکانسی هستیم که قدرت خلق تجربهی زندگیمان در دست فرکانسهایمان قرار گرفته است. به گونهای که هیچ تجربهای بدون اجازه و انتخاب ما، قدرت ورود به زندگیمان را ندارد.
اما مسئله این است که انتخابهای ما با کلماتمان صورت نمیگیرد بلکه به وسیلهی کانون توجه غالبمان، صورت میگیرد.
بنابراین، ساختنِ شخصیتی که تأیید کنندهی نعمتها و حسنات دنیای اطرافش و تحسین کنندهی دستاوردهای دیگران است، بهترین راه برای «کنترل و هدایت کانون توجهمان» به سمتِ انتخاب اتفاقات و شرایطی است که تجربهشان را دوست داریم و میخواهیم.
طبق قانون، محال است سپاسگزاری، تحسین و تأیید نعمتها، جزو ذات، شخصیت و طبیعتِ شما بشود، اما آن جنس از نعمتها در زندگیتان جاری نشود.
ترس، نگرانی و کمبود، هرگز راهی برای ورود به دنیای افرادی نمییابد که، کانون توجهشان متمرکز بر تأیید نعمتها و برکتها و تحسین زیباییهای اطرافشان شده است.
وقتی منطقِ این ساز و کار را درک کنی، آنوقت مفاهیمی چون «سپاسگزاری»، «توجه به نکات مثبت»، «تأیید نعمتها و داشتههای زندگیات» و «تحسین دستاوردهای سایر افراد»، دیگر یک نگرش فانتزی، قشنگ و روشنفکرانه به نظر نمیرسد که انجام دادنش بهتر از انجام ندادنش است، بلکه تنها اصل و اساس برای هماهنگی و هم-مداری با خواستههایی میشود که، دوست داری در زندگیات داشته باشی.
برای دیدن سایر قسمت های سریال تمرکز بر نکات مثبت کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD247MB16 دقیقه
- فایل تصویری سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 1797MB16 دقیقه
سلام مرجان خانم،
خیلی خوشحالم شکه پیام انرژی بخش شما رو دریافت میکنم.
و خوشحالم که در مداری بودین که هدایت شدین به این مطالب.
و خیلی خوشحال ترم از اینکه پر قدرت مشغول به ساخت نسخه بهتری از خودتون و خلق خواسته ها هستین.
در پناه خالقتون باشین
سلام باران خانم عزیز،
(اینجا هوا صاف و آفتابیه و امروز بارانی نیست! )
دقیقا اصل قانون رو بیان کردین باران خانم …
این فرکانس شما و هم مداری شماست که هدایت میشین به متن ها و کامنتهایی که براتون لذت بخش باشه.
من بینهایت ممنون لطف شما هستم اما اول از همه میخوام بگم فرکانس و مدارتون رو عامل اصلی این همزمانی بدونیم.
در خصوص سوالتون،
پیسنهاد میکنم در بخش ” سوال دارم ” بالای سایت درج کنید تا از پاسخ های ارزشمند دوستان دیگه هم استفاده کنید.
اما شخصا همینجا سعی میکنم تجربه ی خودم رو در این زمینه مطرح کنم.
اول از همه میخوام تبریک بگم بهتون بابت دوره ی فوق العاده ی روان شناسی ثروتی که دارین! واقعا خوشحالم از این بابت و بهتون تبریک میگم. چون هر آنچه برای تغییر و تحول اوضاع مالیتون باشه، در اون دوره نهفته شده و شما دارای گنجی عظیم برای نتایج عظیم هستین!
ولی صرفا برای انتقال تجربه خودم در این زمینه میخوام بگم که …
من همون یزدانی هستم که در 18 اردیبهشت سال 98، در بدترین اوضاع روحی ممکن بود که فقط با کتاب خوندن به خودش تسکین میداد.
جایی زندگی میکردم در بدترین اوضاع ممکن! ( منظور افراد اطرافم هست )
در بدترین اوضاع درسی، دوتا ار درسامو افتادم و باقی نمراتم تعریفی نداشتن!
کلی کار مختلف در همون برهه از زمان رو امتحان کردم و با کلی سختی و مشقت و جون کندن! اما …
با اینکه کارم رو به بهترین نحو انجام دادم اما … دریغ از یک ریال درامد در اون کار!
اینا رو گفتم که بگم من،
یزدان نظری در تاریخ 18 اردیبهشت 99 کجاست!
به جرئت میگم در بهترین شرایط روحی به سر میبرم و هر لحظه رو سعی میکنم با تمرکز بر نکات مثبت، تحسین کردن و سپاسگزاری، به بهترین نحو بگذرونم!
به رابطه ای فوق العاده در با فرشته ای زمینی هدایت شدم که جلوه ی خداوند بر بر روی زمینه! سرشار از آگاهی و درک بهتر قوانین در اوج عشق اما بدون وابستگی!
اطرافیانم عالی شدن و هر چه نخاله بود، ناخوداگاه از سمتم دور شد!
و در مورد موضوع آخر، یعنی ثروت!
جایی مشغولم که نه تنها مرتبط با رشته ی عزیز و فوقالعاده ایه که عاشقم،
درصورتی که هنوز فارغ التحصیل نشدم اما مشغول به کارم و به مهارتی رسیدم که یه روزایی اون مجموعه رو به تنهایی هندل میکنم و به خوبی از پس همه کارا برمیام!
به قدری عاشق کارم هستم که متوجه اتمام تایم کاری نمیشم !! زمانی که مادرم زنگ میزنه و میگه ساعت دو ظهره و چه طور هنوز برنگشتی، تازه میفهمم که زمان کاری تموم شده!
پس هم با تمام وجودم عاشق کارم هستم و هم مرتبط با رشته خودمه حتی قبل از فارغ التحصیلی!
مقدار درامد رو نمی گم چون معتقدم مقدار درامد تعیین کننده ثروت مندی ما نیست! بلکه میزان لذت بردن ما از اون ثروته که که نشون میده چقدر ثروتمندیم! در این حد بگم که این یکی دو ماه تعطیلات رو د راوج لذت سپری کردم و کلی هزینه صرف حال خوبم کردم!
نمیگم درامدم خیلی بالاست اما … به قدری برام ارزشمند و کافی هست که بتونم کلی صرف روح و حالم خوبم بکنم.
اما میخوام یه نکته ای رو بگم …
من یهویی به این شغل رویاییم نرسیدم!
همش هدایت و الهام بود! نه یهویی! بلکه قدم به قدم! گام به گام!
اولش به هیچ وجه اینطوری نبود!
تابستون 98 به عنوان کارآموز، بدون ریالی درامد بلکه با صرف هزینه رفت امد، مشغول کار در اون مجموعه شدم.
به خودش قسم هدایتم به اون مجموعه در بهترین زمان، الهام بود! چرا که ایشون به هیچ وجه کارآموز قبول نمیکردن! اما من در زمانی هدایت شدم که برای کار آموزی مراجعه کنم که دقیقا همون روز، همون روز صبح، شخصی که سالها اونجا کار میکرد اخراج شده بود! و من به لطف خداوند زمانی اونجا رفتم که دقیقا به شخصی مثل من نیاز داشتن! ( و خوده مسئول اونجا بعدها بهم گفت که نمیدونم چرا همون روز حس خوبی ازت گرفتم!)
و این باعث شد به من بگن میتونم فعالیتم رو از همون روز شروع کنم!
در صورتی که هر کی مثل من برای کارآموزی مراجعه میکرد، جلوی چشم خودم می دیدم که چه طوری دست به سرش میکنن!
کار من با کارآموزی شروع شد و من هروز، دوشیفت اونجا بودم! باعث شد در عرض دو هفته تمام کارا دستم بیاد و با همه چی آشنا بشم در صورتی که در دانشگاه هنوز به واحدای عملی نرسیده بودم!
صبح بیرون میرفتم وآخر شب میرسیدم خونه … چون مسافتمون هم دور بود و من با اسنپ این مسیرو میرفتم.
این مجموعه شهر خودمون بود و دانشگاه من شهر دیگه … .
پس مجبور بودم بعد از تابستون، دوباره برگردم دانشگاه و دور بشم .
هرچند درامدی نداشتم ولی دلم واقعا تنگ کارم بود! تا جایی که گاها به خودم میگفتم مسئول اونجا چه فرکانسی تحویل جهان داده که خداوند منو که تا این حد عاشق کارم هستنم و به مهارت رسیدم وارد مدارش کرده!
بگذریم …
من رها کردم نگرانی رو …
تا اینکه زمستون برگشتم شهر خودمون. مسئوا اونجا هم مثل من خوشحال شد و دوباره رفتم مجموعه…
این بار، یه مقدار مقاومت داشتم به فعالیت. چون از طرفی مثل خوده شما باید به درامد میرسیدم اما صبح تا شب اونجا بودم و بدون ریالی درامد، هزینه ی رفت و امد هم داشتم.
با خودم داشتم فکر میکردم که چرا من در هر کاری، علی رغم تلاش خوبم و کار خوبم، عملا درامدی ندارم! خداوند از طریق چند نفر هدایتم کرد …
درخواست کردن!
خیلی برام سخت بود اما تماس گرفتم باهاشون و گفتم که من دیگه نمیتونم اونجا فعالیت کنم و میخوام برم رستوران کار کنم چون واقعا لازم میدونم به درامد برسم.
ارزوی موفقیت کردم و عذرخواهی کردم. اما …
در اوج ناباوری، مسئول اونجا بهم گفت که خیلی ناراحت میشه اگه ببینه رفتم رستوران و کلی ازم تعریف کردن که من باید در محیطی علمی مرتبط با رشتم فعالیت کنم و لازمه ی پیشرفت من؛ همینه که به درامد برسم.
ازم خواستن یه پیامک براشون ارسال کنم و بعد دوباره برگردم سر کار…
و اون پیامک چیزی نبود جز، تعیین میزان درستمزد!
و من از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم!
خداروصدهزار مرتبه شکر که خیلی مشتاق تر و عاشق تر از قبل کارم رو ادامه دادم و اولین دستمزدم رو زمانی گرفتم که باید برمیگشتم دانشگاهبرای شروع ترم جدید.
بعد از دو هفته، یهو در اوج ناباوری همه چی خوابید! به خاطر شرایط خاص جامعه؛ تمامی کلاس و کسب و کارها تعطیل شدن و من در اوج خوشحالی برگشتم شهر خودمون که کارم رو ادامه بدم.
اما … مسئول مجموعه ازم خواستن فعلا روی استند بای باشم و کار نکنم تا …. بهبودی اوضاع.
من اولش ناراحت شدم و با خودم گفتم که چرا باید کاری که ایمقدر عاشقش بودم و به درامد خوبی رسیده بودم تعطیل بشه!
شروع کردم به کنترل ذهنم و با خودم گفتم الان وقتشه! همون فرصت طلاییه که همیشه منتظرش بودم تا بتونم دوباره برگردم سمت سایت عباس منش و مجددا بهتر و بهتر روی خودم کار کنم!
و اونجاست تولد دوباره ی من! تولد دوباره ای که تمام نتایج زندگی منو در همه ابعاد وارد مدار جدیدتری کرد! زمان و انرژی که برای شغلم میذاشتم روی سایت گذاشتم و با رشدی جهشی، روز به روز هدایت و آگاهی ها به سمتم اومدن و مهم تر از همه، حال من بینظیر تر از همه همیشه شده بود! همین که مدارم تغییر کرد، یه فرشته وارد زندگیم شد و تمام دوستان مدار قبلیم ازم دور شدن و بهترین دوستان رو یافتم! همه و همه با ارتقای مدارم! مداری که پر از تغییر و تحول در همه جوانب زندگیه! در من به قدری عاشق این زمان و انرژی بکه برای سایت می ذارم شده بودم که …. دوست نداشتم هیچ کار دیگه ای انجام بدم! نه دانشگاه باز بشه و نه سر کار!!!
باورتون میشه؟! حتی دیگه دلم نمیخواست سر کارم برم.! اما چرا؟!
چون با تغییر مدارم و تغییر دیدگاهم به این نتیجه رسیده بودم که تا اینجا خیلی خوب مدار تکاملی شغل رو طی کردم.
با کارآموزی شروع کردم کاری رو که عاشقش بودم و مرتبط با رشته تحصیلیم بود.
زمان و انرژی گذاشتم و بهاشو دادم
به درامد هم رسیدم
اما حالا نوبت یک تغییر جدید بود!
و اون آزادی زمانی در شغلی بود که عاشقم!
یعنی من تمام شرایط شغلم رو میخواستم اما این بار میخواستم آزادی زمانی رو بهش اضافه کنم!
چون میدونستم اگه قرار باشه مثل قبل هرروز دوشیفت اونجا باشم، دیگه زمان و انرژی برای کار کردن روی سایت و فایلا باقی نمیمونه!
و این باعث شده بود خواسته ی جدید آزادی زمانی برام ایجاد بشه. بیشتر از همیشه!
مجموعه باز شد و ازم خواستن دوباره مشغول بشم اما من اعلام کردم که فقط روزای زوج، اونم یک شیفت میتونم فعالیت کنم.
عملا درامد من به یک سوم درامد قبلیم میرسه اما ….
نمیدونم جرا … در اوج ناباوری نکران این افت درامد نبودم! حتی خودم الانشم متعجبم که چه طوری این شغل عزیزم و شرایط خوبش رو دارم تغییر میدم! فقط یک دلیل منو مصمم تر میکنه و اون چیزی نیست جز اعتیادم به سایت و آگاهی های بیشت رو بیشتر! اگه این دلیل نبود، مطمئنم باز هم وسوسه میشدم که دو شیفت اونجا کار کنم و خودمو با درامد بیشترش گول بزنم!
اما این خواسته ی آزادی زمانی که اومد …
خوده خداوند هادی هدایتم کرده به سمت ایده ای که همین کار رو ادامه بدم، با همین عشق و علاقه … اما این بار با آزادی زمانی محض و درامدی که نمیتونم درموردش حتی فکر کنم.
و من روزایی که اونجا میرم همزمان با مسئول اونجا روی این ایده کار میکنیم!
اخه خودم ایده رو بهششون گفتم و ایشون هم استقبال کردن و خداروشکر میکنم از این بابت.
اینجا وظیفه ی من عمل به این ایده ی الهام بخشه و تا زمانی اجراییش نکنم، نتایج نمیان.
پس میریم که اجراش کنیم
و مشتقانه منتظرم ببینم خداوند چه برنامه ای چیده که به خواستم برسم.!
خدایا شکرت
من با تمام ابن نوشته ها اول از همه نتایجم رو برای خودم مرور کردم تا بدونم و سپاس بگم این لحظه رو …
دوما امیدوارم به صورت عملی، نه به صورت تئوری و فلسفی جواب سوالتون رو گرفته باشید!
این که اولین ویژگی از شغل مورد علاقه تون رو مشخص کنید و فقط بخواید که به سمت اون هدایت بشید. در مراحل بعدی، ویژگی ها و خواسته های بعدی رو بهش اضاف کنید.
مثلا اول از همه بگید من شغلی میخوام مرتبط با رشته ام.
و وقتی به چنین فعالیتی هدایت شدید، اون موقع خواسته ها حدید تر! مثلا خواسته های درامدی و آزادی زمان و مالی و مکانی و …
همه چی تکامله و شروع تکامل با برداشتن اولین قدمه
پس همین الان اولین قدم رو بردارید و خواسته قلبی تون رو به ضوح مشخص کنید.
و بدونید که مرحله به مرحله به اون خواسته هدایت خواهید شد.پ
منتظر نتایج شما هستم.
نتایجی حاصل از روانشناسی ثروت و عمل به آگاهی ها
گنج اصلی دست شماست و من به موقش، سوالاتم رو از شمایی میپرسم که این گنج رو دارید!