علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-16.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-29 00:22:482024-02-14 06:09:57علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
﷽
بــــــــــــنام خــــــــــــدایی که بشــــــــــــدت کافیست
خدایا شــــکرت به خاطر استادی که دارم همیشه خدارو شکر کردم و می کنم که از همان اول منو با شما استاد عزیزم آشناااا کرد طی این چندسال فقط شما رو دنبال کردم. تاااا به شکر خدا در مدار خرید محصولات قرار گرفتم اونم با هدایت الله وگرنه تصمیمم و هدف من خرید یه محصول غیر از محصول احساس لیاقت بود شکرت فقط شکر خدا استادجان هرجلسه شو گوش کردم بیشتر به این باور رسیدم که این محصول بهترین هدایت منه و بهترین وبیشتر کمک رو می تونه به من کنه.
درمورد تمرین این فایل که در مورد علائم های عدم احساس لیاقت که چه تجربه هایی داشتیم بنویسم.
درست بیشتر مثال های شما در مورد روابط عاطفی و عاشقانه دونفر بود.
من می تونم در مورد روابط عاطفی دختر و پدری بگم.شاید دخترای سایت مون بعضی هاشون تجربه این مدلی منو داشته باشن که به پدرشون حساس باشن.
این حساسیت که می گم برای دوران ابتدایی و راهنمایی منه. وقتایی که شاهد این بودم همبازی و دخترای فامیلو بابام زیاد تحویل می گرفت. من از لحاظ سنی با نوه های عموهام و عمه هام همسن بودم.و هم بازی و همکلاس. یعنی بابای من عمو پدر اونا بود یا دایی پدر و مادر هاشون.
واین حساسیت های منم از حسادت به اونها بود هربار می دیدم پدرم با اونا طوری رفتار می کنه طوری بهشون محبت می کنه که به من نمی کرد طوری به اونها توجه می کرد اگه اونها کاری می کردند یا حرفی می زدند که پدرم خوشش می آمد و بارها پیش دیگران از آنها تعریف می کرد من حالم بد میشد و بعدااا به بابام می گفتم و اونم چون بچه بودم طوری منو از سر باز می کرد من همیشه سعی می کردم بهتر از آنها باشم چه تو حرف زدن چه توی درس چه توی حجاب و توی خیلی از مسائل دیگه اما باز اونها رو طوری پیش پدرم ودر دل پدرم جا باز کرده بودن که من نمی تونستم. حتی شده بود با نوه عمو که با من همکلاس بود و دوست هم بودیم قهر می کردم و اونم به پدرش می گفت که به بابام بگه من قهر کردم باهش و بابام منو مجبور کنه باهش دوست بشم واگر من قبول نمی کردم بابام تهدید می کرد که اگه باهش دوست نشی من فلان چیز رو برات نمی خرم و… منم می گفتم نخر باز اینقدر تهدید اجبار که به سه روز نشده من آشتی می کردم اینها برای دوره ابتدایی منه.
همه این ناراحتی ها در دلم موند و با من بزرگ شد.رابطه من با نوها های عموم که کلا ،من تموم کردم چون احساسم بد می کردند و یکی از دلایلش هم خیلی هم اونااا از لحاظ دیگه به من حسادت می کردند منم خوشم نمی آد کسی به من حسادت کنه از همان بچگی خلاصه الان که دارم می نویسم حالت تنفرم از اون روزهااا ازداره اذیتم می کنه. اما الان با آگاهی های دوره احساس لیاقت می تونم بگم و با تغییر زوایه دیدم می تونم بگم خدا از همون بچگی منو دوست داشت و می خواست ارزشمند بودن منو به خودم آگاه کنه و من در خیلی از چیزهااا بالاتر بودم از اونا و الان که می بینم و به اونروزها فکر می کنم خداااا باهارهاا منو از اونها بالا برد و باعث حسادت اونها شده بودم اما من تمرکزم رو چیز دیگری بود و این نعمت ها و موفقیت هام و استعدادهام نمی دیدم. تمرکزم روی نگاه وومهر پدرم به اونها بود بگذریم……
هرچی من بزرگتر شدم مدلها الگوهای دیگه به همین شکل تکرارر شد.
تاااا من تصمیمی گرفتم برای زندگیم که از دوتا خواهرام که بزرگتر بودن متفاوت بود
اونا با خواست میل خودشون و خانواده زود ازدواج کردند و من تصمیم ادامه تحصیل بود و کلااا فاز اخلاقی من با دوتا خواهرام کلااا متفاوت
اینبار دیگه دخترای فامیل نبودند که اینبار خواهرام امدن در صحنه رابطه منو پدرم
پدرم هربار خواهرام به رخم می کشید اونا خوبن اونا دخترای منن اونا حرف گوش کنند و…..
جنس رابطه برخورد با دوتا خواهرام از بعد ازدواجشون خیلی بهتر شد و الان هم خیلی خیلی بهتر شده خدایاشکرتتتتت خدای من شاهد به رابطه پدرم با خواهرام حسادت نمی کنم اتفاقاااا خیلی هم خوشحالم که اینقدر بابام باهشون خوبه خدارو هزاران مرتبه شکر هزاران هزار شکرت الهی این رابطه شون هر روز گرمتر مهربان تر وصمیمی تر بشه باهشون ….
منظورم من اینه این احساس بی ارزشی و عدم لیاقت من تکرار این سیکل معیوب این احساس اینکه بابام منو کمتر دوست داره به شکل دیگه و شکلی بزرگتر و نزدیکتر وارد زندگیم شد اینبار دیگه جنسش حسادت نبودچون همسن من نبودن جنسش یه جنس متفاوت که فقط می تونستم شاهد باشم و بشنوم خدای من شاهیکبار فقط یکبار بخوام حسادت کنم نبود همیشه شاهدبودم مبهوت که چراااا هرچی من تلاش می کنم خراب در خراب میشه یاد یکی از حکمت های امیر المومنین در نهج البلاغه می افتم که فرمود اگر خداوند یه معصیبت بلایی بهت داد اگه گله کنی راضی نباشی خداوند یه بلایی بهت می ده بزرگتر از بلای قبلی طوری که دهنت بسته میشه من قشنگ تجربه کردم اینکه دهنت بسته میشه یعنی چه
.درست حسادت ذره ای نکردم اما همیشه ته دلم این بود ای کاش بابا یکبار فقط یکبار ازمن تعریف می کرد یکبار به خاطر موفقیت هام خوشحالی می کرد باهم به جای اینکه با حالت تمسخر بگه حالا که چی شد حالا که کجا گرفتی و تخریب من به شکل های دیگه آخرش ختم میشد که تو دختر خوب من نیستی تو حرف منو گوش نمی دی و…. بارها بارهااا این سیکل به هزاران شکل متفاوت در زندگیم با ضربه های تند یعنی چنان با شتاب برمن ظاهر شد که می تونم با گوشت پوست جان معنی این جملات رو که خانم شایسته عزیز تایپ کردن سخنان ارزشمند استاد رو در کنم
” تا وقتی از درون احساس لیاقت نداشته باشی، همین فرکانس بیارزش را به جهان میفرستی و جهان نیز در واکنش به این فرکانس، شما را با ناخواستههای پایان ناپذیر هم-مدار میکند.
تخریبگریهای احساسعدم لیاقت، با هیچ میزانی از تقلاهای فیزیکی قابل جبران نیست. شما نمیتوانی با هیچ حجمی از تلاشهای فیزیکی، ناخواستههای ناشی از احساسعدم لیاقت را در زندگیات از بین ببری. زیرا تا وقتی از درون احساسعدم لیاقت داری و این فرکانس را به جهان ارسال میکنی، جهان در پاسخ به این فرکانس بیکیفیت، هر بار ناخواستههای بیشتری را وارد زندگیات میکند. در نتیجه شما باز هم احساس بیارزشی بیشتری میکنی و همچنان در این چرخهی معیوب از احساسعدم لیاقت میمانی.
خدایااااا شکرت بابت آگاهی های این دوره
دوره که خودت هدایتم کردی سمتش
خدایاااا ازت می خوام همانطوری به سمت خرید این دوره هدایتم کردی به همان اندازه هم توانمند ترم کنی در انجام تمرینات این دوره عشق احساس لیاقت با مودت.
استادجان استادتوحیدی من خانم شایسته مهربانم ازتون بی نهایت سپاسگزارم.
استاد ممنونم که حواستون هم به بچه های دوره هست هم به بچه هایی محصولات رو نخریدن و دوست داشتن در دوره باشن و به دلیل مالی و غیر نتونستن همراه ما باشن استاد شما با این کارتون صفت بخشنده بودن خدا رو به ما یاد می دهید.
عاشقتونم بی نهایت در پناه الله مهربان شاد سلامت باشید کنار بهترین همراه وهمسفر زندگی تون خانم شایسته نازنین.
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی
فایل علائم احساس عدم لیاقت قسمت 1
به صورت نوشتاری.
احساس لیاقت از اون مواردی هست که شاید دهها هزار بار من توی کامنتهای سایت عباس منش دیدم که دوستان نوشتن که کجاها از نداشتن احساس لیاقت ضربه خوردن،
توی زندگی عاطفیشون،
توی روابطشون با دیگران،
توی کارشون، توی شغلشون،
توی موضوع سلامتی،
یعنی اینقدر ریشه داره و اینقدر گسترده است این موضوع که ما تصمیم گرفتیم دوره فوق العادهای رو براش آماده کنیم و به نظر من اگر بتونیم احساس خود ارزشمندیمون، احساس لیاقتمون رو بالا ببریم و کاریه که باید همیشه انجام بدیم و اینجوری نیست که بالا بمونه همیشه،
همیشه باید روی خودمون کار کنیم، همیشه باید یه سری آگاهیها رو به یاد بیاریم زندگی در تمام جنبهها تغییر میکنه،
همونطور که از برنامه من شاید آگاه باشید میدونید که ما توی جهانی داریم زندگی میکنیم که داره واکنش نشون میده به افکارما،
واکنش نشون میده به باورهای ما،
از کجا بفهمیم که چه افکار و باورهایی داریم؟؟
از احساساتی که داریم تجربه میکنیم، اگر احساس خوبی داریم تجربه میکنیم به این معناست که ما فکرهای درستی داریم،
اگر احساس شادی، احساس عشق، احساس آرامش، احساس اشتیاق، احساس لیاقت داریم تجربه میکنیم یعنی که در مسیری هستیم یعنی داریم افکاری رو، فرکانسهایی رو به جهان هستی ارسال میکنیم که از جنس همونها بیشتر به آدم میده،
چون جهان اینجوری عمل میکنه،
آنچه که بهش ارسال میکنیم تبدیل میکنه به شرایط، موقعیت، افراد، ایدهها و وارد زندگیمون میکنه،
این تنها قانونی هست که باید خیلی خوب درکش کنیم،
تنها قانونی هست که میتونه زندگی ما رو برای همیشه متحول کنه،
آنچه که ما به جهان هستی ارسال میکنیم تبدیل میشه به شرایط و اتفاقات و موقعیتها و ایدهها و آدمهایی که وارد زندگیمون میشن.
حالا اگر ما افکاری رو داشته باشیم که به ما احساس بدی میده،
احساس بیارزشی میده،
احساس ترس میده،
احساس نگرانی میده،
احساس خشم میده،
احساس افسردگی میده،
کاری که جهان میکنه اینه که از جنس همون اتفاقات،
اتفاقات ترس آور بیشتر،
ناراحت کننده بیشتر،
افسرده کننده بیشتر وارد زندگیمون میکنه،
به خاطر همین خیلی مهمه که بتونیم از درون احساس خوبی ایجاد کنیم با تغییر نگاهمون،
با تغییر افکارمون، با تغییر باورهامون بتونیم احساسمون رو بهتر کنیم،
اگر توی یک موقعیتی قرار گرفتی که ظاهرش ناجالبه اگر بتونیم از یک زاویه دیگهای به اون موقعیت نگاه کنیم که به ما احساس بهتری بده ما در مسیر دریافت نعمتهای بیشتر هستیم،
ولی اگه تو یه موقعیتی قرار بگیریم که شاید ظاهرش ناجالب باشه و نتونیم از زاویهای بهش نگاه کنیم که به ما احساس بهتری بده و همچنان احساس بدی رو تجربه کنیم ما داریم به جهان سیگنالی رو ارسال میکنیم که از اون اتفاقات بد بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون بکنه به خاطر همین یک اتفاق یکسان مثل تصادف، مثل ورشکستگی، مثل جدایی عاطفی، مثل بیماری میتونه برای افراد بیفته و دو تا نتیجه کاملاً متفاوت داشته باشه
میتونه تصادف یا بیماری یا جدایی عاطفی یا ورشکستگی یک نفر رو نابود کنه برای همیشه و میتونه باعث رشد و شکوفایی یه نفر دیگهای بشه که وقتی ازش میپرسن که فکر میکنی نقطه عطف زندگیت کجا بود میگه اون موقع که توی رابطه عاطفی ضربه خوردم و جدا شدم، اونجا بود که من بیدار شدم،
یا اونجایی که مثلاً به من خبر دادن که به فلان بیماری مبتلا شدم،
یا اونجایی بود که مثلاً من توی کارم یا توی زندگیم به این مشکلات برخوردم اونجا بود که من پیشرفت کردم.
و برعکسش هم هست یه سری از افراد که شکست خوردن توی زندگیشون اگر بپرسی میگن که اونجایی که خبر بیماری به من دادن، اونجایی که ورشکست شدم، اونجایی که رابطه عاطفیم رو از دست دادم کلاً نابود شدم،
یک اتفاق یکسان میتونه دو تا نتیجه کاملاً متفاوت داشته باشه.
به خاطر اینکه افراد میتونن از دو تا زاویه به یک اتفاق یکسان نگاه کنن،
این اون کاریه که من توی کل زندگیم دارم انجام میدم و سعی میکنم همیشه به شرایط جوری نگاه کنم که به من احساس بهتری بده،
هرچند که از وقتی که من باورهام رو تغییر دادم و از وقتی که سعی کردم که همیشه احساس بهتری نسبت به خودم و نسبت به جهان داشته باشم سعی کردم ورودیهام رو کنترل کنم، سعی کردم کانون توجهم رو به چیزهایی بزارم که به من احساس بهتری میده، انصافاً خداوند شاهده که یک هزارم مسائل و مشکلاتی که قبلاً داشتم دیگه به وجود نیومده که من اصلاً بخوام احساسم رو خوب نگه دارم در موردشون که بخوام از یک زاویه دیگهای بهشون نگاه کنم و واقعاً هر روز نعمت و برکت و شادی و سلامتی بیشتر وارد زندگیم شده،
یه موقعهایی هم یه سری اتفاقات میفته که سعی میکنم با تغییر زاویه دیدم احساسم رو بهتر کنم و اتفاقات خوب بیفته،
در مورد احساس لیاقت خیلی خیلی این موضوع تاثیر داره توی فرکانسهای ما
وقتی که ما از درون احساس بیارزشی میکنیم، وقتی از درون احساس عدم لیاقت میکنیم ما همواره داریم به جهان این سیگنال رو میفرستیم که من لایق نیستم، من بیارزشم،
همواره داریم این کارو میکنیم و جهان هم ثابت میکنه به ما که ما بیارزشیم،
تا وقتی که ما داریم این سیگنال رو ارسال میکنیم.
اگر بتونیم از درون باورهامون رو تغییر بدیم در مورد احساس ارزشمندی و احساس لیاقت همه چیز تغییر میکنه،
توی این سلسله فایل من میخوام نشانههای عدم احساس لیاقت رو بگم که احتمالاً همه مون تجربه کردیم،
میخوام بیشتر بدونید که اینا با ما چیکار میکنن.
یکی از نشانههای عدم احساس لیاقت احساس نیاز به تایید دیگرانه،
احساس نیاز به توجه دیگرانه،
احساس نیاز به تعریف دیگرانه
برای اینکه ما حالمون خوب بشه.
یعنی خیلی از ما تا وقتی که تعریف نشنویم، تا وقتی که تحسین نشیم، تا وقتی که توجه نگیریم حالمون خوب نمیشه،
حال خوب ما کاملاً وابسته است به یک عامل بیرونی،
در واقع وقتی ما احساس بیارزشی داریم به این معناست که ما خودمون رو لایق شادی، لایق خوشبختی، لایق ثروت نمیدونیم،
توی این مثالها به این معناست که باید یه عامل بیرونی، یک فرد دیگهای با رفتارش، با تاییدش، با تحسینش، با توجهش به ما احساس بهتری بده در غیر این صورت ما احساس میکنیم که بیارزشیم،
در غیر اون صورت ما احساس میکنیم که نالایقیم، ناکافی هستیم،
یعنی فقط زمانی احساس بهتری داریم که یک عامل بیرونی بیاد به ما بگه که تو آدم خوبی هستی،
یا آدم با ارزشی هستی،
یا آدم دوست داشتنی هستی و به شدت التماس میکنیم و نیازمندیم برای اینکه این تعریف و تمجیدات رو دریافت کنیم،
حالا من میخوام چند تا مثال بزنم تا بهتر بفهمیم که منظور چیه.
مثلاً این رفتارو در نظر بگیرید،
خیلیهاتون دیدید دو نفر توی رابطه عاطفی هستن،
اون کسی که احساس نیاز بیشتری داره، احساس عدم لیاقت بیشتری داره، ممکنه هر بار زنگ بزنه به پارتنرش، به همسرش، به دوستش و بپرسه که هنوز هم منو دوست داری؟؟
چقدر این جمله آشناست؟؟
چقدر دیدیم؟؟
از دست من ناراحتی؟؟
مثلاً فرض کن طرف زنگ میزنه اون فرد ممکنه جواب نده به هر دلیلی نباشه، موبایل پیشش نباشه، حالا هرچی،
بعد پیام بعدی اینه که از دست من ناراحت شدی؟؟
من کاری کردم؟؟
هنوزم منو دوست داری؟؟
این نشون میده که به شدت این فرد نیاز داره به دوست داشته شدن توی رابطه، نیاز داره به تایید گرفتن،
نیاز داره به تحسین گرفتن،
حتی اگه طرف مقابل بگه آره عزیزم من عاشقتم، من دوست دارم،
ولی اون قدری که این منتظرِ تعریف و تمجید نشه،
یا مورد توجه واقع نشه، باز احساس میکنه که ببین این منو دوست نداره،
چقدر ما این الگو رو دیدیم مخصوصاً توی افرادی که سنشون پایینتره که اینقدر این احساس بیارزشی و احساس بیلیاقتی توی وجودشون شدیده که کافیه یک روز طرف مقابل بهشون توجه نکنه،
یک روز اون تعریف و تحسین رو دریافت نکنه به سرعت این فکر میاد توی سرش که من رو دوست نداره،
نمیخواد دیگه با من باشه،
من آدم بیارزشی هستم،
یا دوباره این مثال رو در نظر بگیرید که یک فردی هر بار که لباس میپوشه باید دوستش، رفیقش، همکارش، یا یک فرد بیرونی پدرش، مادرش، برادرش، خواهرش، تایید کنه که لباست قشنگه.
بهم میاد؟؟
میره جلوی طرف وایمیسته لباسش رو میپوشه بعد میاد میگه به من میاد؟؟
این بهم میاد؟؟
اگر طرف یه ذره مکث کنه توی جواب دادن، یعنی فقط یک لحظه مثلاً به جای اینکه همون اول بگه آره خیلی قشنگ شدی، خیلی عالی شدی، خیلی فوق العاده شدی،
بیاد مکث کنه و بعدش بگه آره بهت میاد خیلی قشنگه،
طرف سریع فکر میکنه که بیارزشه، نازیباست و به شدت احساس نیاز به تایید داره،
حتی در مورد شیوه پوشش، یعنی اون چیزی رو میپوشه که از نظر بقیه قشنگه، اون لباسی رو دنبال میکنه که شاید 10 بار بارها و بارها دیدیم افراد میرن کمد لباسشون رو باز میکنن، 10 بار لباسهای متفاوت رو میپوشن و میپرسن این بیشتر به این میاد،
این پیرهن با این شلوار میاد،
این کلاه با این پیرهن میاد،
بعد عوض میکنه حالا نظرت چیه؟؟ دوباره عوض میکنه حالا فکر میکنی چطوره؟؟
یعنی نیاز داره که طرف مقابل تایید کنه که این لباسها بهت میاد یا خوشگلی یا زشتی،
و اگه یه ذره تعریف و تمجید دریافت نکنه احساس بسیار بسیار بدی میکنه.
یا توی روابط این الگو رو هم ممکنه دیده باشید یا خودتون داشته باشید که به شدت نیاز دارید که با طرف مقابلتون وقت بگذرونید و ممکنه از یه عالمه تفریحات و بودن با دوستهای دیگه تون بزنید به خاطر اینکه احساس میکنید اگر یه ذره از این دور بشم، یه ذره اگه پیشش نباشم ممکنه مثلاً احساس عشق و محبتی که بینمون هست از بین بره،
یعنی همیشه سعی میکنی یه جوری برنامه بریزی که همیشه از لحاظ فیزیکی نزدیک اون فردی باشی که دوستش داری و این هم یکی از بزرگترین نشانه احساس بیلیاقتیه،
یا اینکه همیشه بپرسید از پارتنرتون که منو دوست داری؟؟
واقعاً منو دوست داری؟؟
چند تا منو دوست داری؟؟
چقدر منو دوست داری؟؟
همیشه دوست داریم بپرسیم این سوال رو و همیشه هم اون جواب میده آره دوستت دارم و باز هم میپرسی طرف میگه آره من که گفتم دوست دارم،
میگه نه بازم بگو،
من دوست دارم اینو بشنوم،
بیشتر بهم بگو،
اینکه ابراز احساسات توی رابطه عاشقانه باشه کاملاً طبیعیه،
ولی اینکه شما نیازمند باشی به شنیدن این جملات عاشقانه و هر بار بخوایی بپرسی که منو چقدر دوست داری منو واقعاً دوست داری این نشون میده که احساس بیلیاقتی توی وجودت خیلی ریشه دوونده.
یا ممکنه توی روابط این الگو رو هم دیده باشید که طرف با دوستش میره بیرون و اون فردی که باهاش توی رابطه هست هر نیم ساعت یک بار زنگ میزنه کجایی؟؟ چیکار میکنی؟
یعنی به محض اینکه اینا از هم جدا میشن مثلاً رفته بیرون نگران میشه،
و من چند تا مورد رو دیدم که اصلاً توی مغز من پذیرفته نبود که من با یکی از دوستان رفتیم با هم بیرون یکی از دوستان آقای من،
رفتیم و این شروع کرد گوشیش زنگ خوردن و بعد دیدم میره صحبت میکنه نمیدونستم اصلاً کی داره زنگ میزنه و داستان چیه و بعد از نیم ساعت دیگه دوباره زنگ میخورد و بعد از نیم ساعت دیگه دوباره زنگ خورد،
بعد دیگه یواش یواش من گفتم این تلفنها چیه که وقتی زنگ میخوره میری صحبت میکنی برمیگردی؟
گفت خانوممه،
گفتم چی شده مشکلی پیش اومده؟
گفت نه ایشون باید بدونه که من کجام و هر بار که زنگ میزنه میپرسه خب الان داری چیکار میکنی،
گفتم خب نیم ساعت پیش مگه نپرسید بهش گفتی الان داریم چیکار میکنیم، الان داریم ادامه همون کارو انجام میدیم،
گفت نه این باید بدونه که دوباره الان داریم چیکار میکنیم و کار به جایی میرسید که مثلاً میگفت خب الان لوکیشن رو هم برام بفرست که الان دقیقاً کجایی،
یعنی اگه طرف میگفت من الان دقیقاً اینجام میگفت که نه لوکیشن رو بفرست من مطمئن بشم که الان کجایید و بعد من دیدم که این آقاهه برای اینکه ثابت کنه که من با یه آقای دیگهای بیرونم ناخودآگاه موقعی که صحبت میکردن، چون اون خانم میگفت تصویری باید صحبت کنیم جوری وایمیستاد و توی زاویهای وایمیستاد که من توی تصویر باشم و هر چند وقت یکبار هم یه دستی تکون میداد که منم یه دستی تکون بدم که به خانمش بگه که من با یه خانم دیگهای نیستم من با یه آقا هستم و دارم صحبت میکنم.
اون موقع زمانی بود که دیگه مغز من شروع کرد به ارور دادن وقتی فهمیدم قضیه چیه و باورم نمیشد که همچین رابطهای وجود داشته باشه اصلاً و واقعاً باورم نمیشد که یه همچین رابطهای بعد از چندین سال زندگی مشترک وجود داشته باشه و این نشون میده که اون خانم چقدر احساس بیارزشی داره توی زندگیش،
چقدر احساس عدم لیاقت داره و به همون اندازه توی زندگیش دور میشه از رابطهاش،
به همون اندازه توی زندگیش ضربه میخوره،
یعنی تا وقتی که ما نتونیم احساس خود ارزشی و احساس لیاقت رو در وجودمون ایجاد کنیم جهان فقط ضربههای محکمتری میزنه،
جهان به تو ثابت میکنه که بیارزشی، جهان به تو ثابت میکنه که بیلیاقتتی.
دوباره یک الگوی دیگهای توی احساس نیاز و احساس بیلیاقتی یه نشونه دیگش اینه که طرف هر بار برای پارتنرش هدیه باید بگیره،
هر کدومش رو که میگم مثالهایی دارم از دوستان خودم که طرف باید هدیه بگیره و حتی موقعی که هیچ مناسبت خاصی هم نیست یه جورایی به طرف بفهمونه که من دوستت دارم و هدیه گرفتن بیش از حد برای طرف مقابلت هم نشون میده که تو احساس ارزشمندی نداری،
احساس لیاقت نداری،
چون فکر میکنی که داری اونو از دست میدی و همیشه میخوای یه هدیهای بگیری که بهش نشون بدی که من دوستت دارم،
باز بیایم سراغ یکی از داستانهایی که برای من اتفاق افتاده یکی از دوستان سالها پیش تازه ازدواج کرده بود و ایشون اومد گفتش که ما هر بار که میخواستیم بریم بیرون ایشون اولاً که باید کلی اجازه میگرفت از همسرش که با هم تازه ازدواج کرده بودن تا اجازه بدن،
و بعدش هم که میخواستیم برگردیم ایشون کلی باید وقت میذاشت یه گل فروشی پیدا میکرد تا گل بگیره برای همسرش، گل تازه بگیره و ببره و بعد مثلاً ما سوال برامون پیش اومد چند تا از دوستان که با هم بودیم سوال برامون پیش اومد که این داستان گل گرفتن چیه مگه مثلاً تولدی، سالگرد ازدواجی خبری هست؟؟
ایشون گفت نه من باید همیشه با گل برم خونه اصلاً نمیشه و ایشون هر شب به قول خودش میگفت من هر شب دارم گل میگیرم، من بدون دسته گل نمیرم خونه، من باید عشقم رو به این نشون بدم و یه جورایی هم در واقع داشت به ما میگفت که شماها اصلاً آدم نیستید، شما اصلاً ارزش قائل نیستید برای همسرتون اگر این کارو نمیکنید و من خیلی ارزش قائلم برای همسرم که این کارو انجام میدم،
این یک احساس نیاز به اون رابطه است، یک احساس وحشتناکی از بیلیاقتیه که من احساس بیلیاقتی میکنم حالا میخوام یه جوری به هر شکلی شده طرف مقابلم رو خوشحال و راضی نگه دارم،
نیاز دارم به اینکه اون خوشحال و راضی باشه،
این داستان خیلی ادامه پیدا نکرد و یکی از بدترین دعواهای زناشویی زندگیم رو من توی زندگی این دوستمون دیدم،
یعنی بدترین به تمام معنا،
یعنی از مامور آوردن بگیر و پسره رو بندازن زندان و پسرِ شاید به مدت دو سه سال فراری بود اصلاً در این حد دنبالش بودن و حکم جلب گرفته بودن براش و حساب کنید یک فردی که اینقدر احساس عدم ارزشمندی احساس بیلیاقتی داشت توی رابطه و فکر میکرد با این کار میتونه در واقع رابطه قشنگی داشته باشه به جایی رسید که همسرشون همون خانم بارها و بارها ایشون رو انداخت زندان به دلایل کاملاً مختلف و واهی و اینا زندگیشون به یک جهنمی رسیده بود که پسرِ پیش ما گریه میکرد و دنبال یک راهی بود که بتونه جدا بشه و بتونه یه زندگی جدید شروع کنه.
این همون فردی بود که هر شب باید با دسته گل میرفت خونه،
احساس بیلیاقتی با این چیزها جبران نمیشه،
با دسته گل جبران نمیشه،
احساس بیلیاقتی وقتی داشته باشی جهان بهت ثابت میکنه که بیلیاقتی،
به همین دلیله که توی دوره احساس لیاقت اینقدر ما داریم در مورد این مسائل صحبت میکنیم و اینقدر میدونم این دوره میتونه زندگی افراد رو متحول کنه در تمام جنبهها،
نه فقط توی بحث روابط،
دوباره یکی از نشانههای احساس بیلیاقتی اینه که توی رابطه فرد مثلاً وقتی که همسرش میاد خونه ازش میپرسه که چیکار کردی؟؟
باید جز به جزء بگه من کجا رفتم، با کی صحبت کردم، چیکار کردم و نیاز داره به کنترل کردن و جز به جز میپرسه خب اون موقع چیکار کردی، بعدش چیکار کردی، بیا تعریف کن، چرا تعریف نمیکنی، کجا بودی، چه جوری بوده،
اینا نشانههای خیلی واضحیه از احساس بیلیاقتی، احساس بیارزشی،
یا توی روابط ممکنه یه خانمی یا یک آقایی باشه که اگه همسرشون یا کسی که توی رابطه هست باهاش با یه جنس مخالف صحبت کنه حتی اگه ممکنه اون جنس مخالف مثلاً همکارش باشه صحبت کنه این از حسادت داره از بین میره، چون همیشه توی ذهنش اینه که ممکنه این صحبت مثلاً باعث بشه که اینها به هم علاقمند بشن بارها و بارها اینو توی روابط دیدیم که اگر آقا توی رابطهای آقای خانواده با یه خانمی که همکارشه یا مثلاً حتی ممکنه فامیلشون باشه، حتی ممکنه مثلاً همکلاسی سابق باشه، حتی ممکنه رئیسش باشه صحبت کنه یه ذره مثلاً بگو و بخند کنه خانم به شدت ناراحت میشه، به شدت حسادت میورزه و اصلاً روی اون فرد حساس میشه،
یا برعکسش یه آقایی رو در نظر بگیرید که اگه خانمش با یک فامیل یا همکارشون صحبت کنه حتی تلفنی صحبت کنه ایشون به شدت به هم میریزه و حسادت میکنه،
اینها همش نشانه احساس بیارزشیه، نشانه احساس عدم لیاقته،
یکی از نشانههای احساس عدم لیاقت توی روابط دوباره اینجا خودش رو نشون میده که طرف هی از فرد مقابلش در مورد روابط گذشتهاش میپرسه.
که اونا مثلاً کی بودن،
اندامشون چه جوری بوده،
قدشون چه جوری بوده،
حالا اگه مثلاً مرد باشه یا زن باشه این سوالات ممکنه متفاوت باشه،
وضع مالیشون چطور بوده،
خانوادهشون کیا بودن و هی میخواد دیپ بره و ببینه این آقا یا این خانم توی روابط قبلی با کیا رابطه داشته و اونا چه ویژگیهایی داشتن که مطمئن بشه که من از اونا بهترم،
یعنی همش دنبال اینه که ببینه آیا من از پارتنرهای سابق پارتنرم بهترم یا بهتر نیستم،
اگر این سوالات رو میپرسی یا این کنجکاوی رو دارید نشون میده که برای خودتون ارزش قائل نیستید.
یکی از نشانههای احساس بیلیاقتی اینه که دو نفر توی رابطه هستن اگر یک فردی توی رابطه به هر دلیلی حالش بد بشه اون فرد مقابل هم حالش بد میشه و تمام تلاشش رو میکنه که حال این پارتنرش یا همسرش و دوستش رو خوب کنه،
یعنی اگر که یک فردی توی رابطه با شما به هر دلیلی به مشکل برخورده و احساس بدی داره این وظیفه شما نیست که حال اونو خوب کنید و اگر خیلی برات مهمه که حال اون خوب باشه و تمام تلاشت رو میکنی،
تمام تلاشت رو میکنی که حال اونو خوب کنی و اگر حال اون خوب نباشه حال تو بد میشه یعنی که تو برای خودت ارزش قائل نیستی.
دوباره یکی از نشانههای احساس بیلیاقتی اینه که دو نفر توی رابطه حالا ما داریم امروز در مورد رابطه بیشتر صحبت میکنیم،
دو نفر توی رابطه یکیشون ممکنه به شدت نیاز داشته باشه به لمس فیزیکی توی رابطه،
یعنی اینا میرن بیرون باید دستشون توی دست همدیگه باشه بعد اگه طرف به هر دلیلی کاری داشته باشه و نتونه دستش رو بذاره اون طرف مقابل ممکنه ناراحت بشه یا احساس ترس بکنه و همیشه باید یه راهی پیدا کنه در آغوش بگیره بغل کنه دست توی دستش باشه، ببوسه،
اینکه ما بخواهیم دستمون توی دست همدیگه باشه یا بخواهیم در آغوش بگیریم یا ببوسیم کاملاً توی رابطه عاطفی طبیعیه،
ولی اینکه بخواهیم هر لحظه این کارو انجام بدیم و همیشه این اتفاق باید بیفته برای اینکه به ما ثابت بشه که رابطمون خوبه،
یا برای اینکه به ما ثابت بشه طرف مقابل ما رو دوست داره،
این یعنی اینکه ما احساس بیلیاقتی شدید داریم،
یعنی فکر کنید به روابطی که دارید،
فکر کنید به رفتارهایی که توی روابطتون انجام میدید ببینید از کجا نشئت میگیره؟؟
از عشق نشات میگیره یا از ترس نشات میگیره؟؟
از احساس ارزشمندی نشات میگیره یا از احساس بیلیاقتی؟؟
از کجا؟؟
اون وقت بهتر میتونید این حرفها رو بفهمید.
یا یه فردی ممکنه همیشه دوست داشته باشه مورد توجه قرار بگیره توی مهمونیها با آرایش غلیظ، با لباسهای خاص و اگر بره توی مهمونی و ببینه یک فرد دیگهای هست که به هر دلیلی داره توجه بیشتری میگیره یا حتی توجه بیشتری نمیگیره ولی این فکر میکنه که داره توجه بیشتری میگیره به شدت به هم میریزه سعی میکنه بیشتر خودش رو نشون بده سعی میکنه یه سری رفتارهای احمقانهای هم انجام بده که مورد توجه قرار بگیره،
جوک بگه بخنده، یه کاری بکنه تا احساس نکنه که کمتر از طرف مقابل مورد توجه واقع شده،
یعنی بارها و بارها ما دیدیم توی مهمونیها طرف اومده تو مهمونی حالش خوب بوده قبل از اینکه بیاد مهمونی حالش خوب بوده،
خیلی هم ذوق و شوق داشته،
خیلی هم اشتیاق داشته بیاد توی مهمونی یا توی پارتی،
بعد میاد توی اون پارتی و میبینه یه نفری حالا اگه خانم باشه میبینه یه خانم خیلی زیباتری یا مثلاً جذابتری یا به هر شکلی اونجا هست و مجلس رو هم دست گرفته بعد این افسرده میشه کامل توی اون مهمونی،
یا برعکسش یه آقایی که مثلاً اومده توی مهمونی خیلی هم خوشحاله بعد میاد میبینه یه آقای دیگهای اونجا خیلی توجه خانمها رو جلب کرده یا حتی توجه بقیه رو جلب کرده و این کلاً افسرده میشه،
این نشون میده که من برای خودم احساس ارزشمندی قائل نیستم،
من خودم رو لایق نمیدونم که به محض اینکه میبینم توجه نمیگیرم کلاً از بین میرم،
کلاً حالم گرفته میشه.
اینها نمونهای از احساس بیلیاقتی در روابط بود،
صدها و صدها نمونه دیگه هم شما میتونید مثال بیارید،
میتونید توی قسمت کامنتها بنویسید که کدوم یک از این احساسها رو تجربه کردید،؟؟
کدوم یک از این رفتارها رو داشتید؟؟
چه ضربهای بهتون زده؟؟
چه بلایی سرتون آورده؟؟
حتی اگر افراد دیگهای رو دیدید که این رفتارها رو داشتن و این احساس بیلیاقتی رو داشتن میتونید قید کنید و ببینید که چه اتفاقی براشون افتاده،
چون جهان اشتباه نمیکنه،
قانون اشتباه نمیکنه،
اگر شما احساس بیلیاقتی رو دائماً به جهان ارسال کنید جهان بهت ثابت میکنه که بیلیاقتی و شرایطی رو به وجود میاره، موقعیتهایی رو به وجود میاره توی روابط،
توی زندگی،
توی کارت که بهت ثابت کنه که خیلی بیلیاقتی،
چون تو اینو داری بهش ارسال میکنی،
ما توی دوره احساس لیاقت داریم روی این موضوعات کار میکنیم به صورت خیلی خیلی دقیق به صورت کاملاً ریشهای.
اونایی که با برنامه من کار کردن میدونن چقدر عادت دارم که دورههای آموزشیم رو به صورت ریشهای کار کنم نه آشغالها رو بزاریم زیر مبل که معلوم نشه،
نه ریشهاش باید تغییر کنه،
ریشه احساس عدم لیاقت باید تغییر
کنه،
احساس خود ارزشمندی باید ساخته بشه،
باید ایجاد بشه،
و توی این دوره داریم کار میکنیم.
اگر فکر میکنید که نیاز دارید به اینکه احساس لیاقت و ارزشمندیتون رو بیشتر و بیشتر کنید و به همون میزان جهان به شما لیاقت بیشتری، نعمتهای بیشتری، روابط قشنگتری، سلامتی بیشتری رو میده.
میتونید دوره احساس لیاقت رو خریداری کنید که من به شما قول میدم اگه به آگاهیهاش عمل کنید زندگی شما هیچ ربطی به گذشته شما نخواهد داشت همه چی در تمام ابعاد تغییر خواهد کرد،
این قول منه،
چون من خودم دیدم که چطور وقتی احساس لیاقت رو در خودم ایجاد کردم، وقتی که تونستم خودم رو باور کنم، ارزشهای خودم رو باور کنم، جهان چطور کرنش کرد،
چطور سر خم کرد و چطور اتفاقات و نعمتها و شرایط و روابط فوق العادهای وارد زندگی من شد.
سلام سلام !
یادمه چند سال قبل ، تو دوره دوازده قدم ، قدم اول چکاپ فرکانسی استاد گفتن چند نفر بهتون حسادت میکنن ؟ منم که تمام دنیا بهم حسادت میکردند اون زمان ،! بعد جمله بعدی استاد این بود : هر چند اگر بهتون حسادت میکنند یعنی فرکانس شما پایینه !
چی؟ یعنی چی ، چه ربطی به من داره ؟ اونا چشم ندارن ببینن،. اونا مشکل دارن اصلا ، اونوقت من فرکانس م پایینه ؟
وااای ، اصلا معنی این حرف استاد رو نمیفهمیدم . یعنی چی مگه میشه مگه داریم ؟
یکی دیگه حسادت کنه بعد من فرکانس م پایینه
و جالبه همه هم منو مقصر می دونستن ، وای وای وای ،
وقتی به لطف خدا روی خودم کار کردم خصوصا با دوره عزت نفس استاد که خودمو بهش بستم. کم کم اوضاع تغییر کرد . اعتماد به نفس من عزت نفس من که بیشتر میشد . دیگه راه بر حسودی و لجبازی بسته می شد . یه عده شدن دوست من ، دوستان خوب من . یه عده هم که ظاهراً فرکانسشون بهم نمیخورد بدون هیچ گونه حرف و حدیثی نفهمیدم کجا شوت شدن اصلا که هیچ اثری ازشون نیست . اونم بدون هیچ سعی و تلاش از جانب من . این در حالیه که قبلاً آرزو قلبی من فاصله گرفتن ازشون بود و بسیار هم تلاش میکردم اما انگار مثل سیریش چسبیده بودیم به هم.
درباره اینکه اگر از کار پارتنر از جای پارتنر باید با خبر باشید مدام . دقیقا حس کنترل گری که قبلا داشتم ، و همسرم که اصلا به حرف من گوش نمی داد هیچ تازه ایشونم سعی داشت روابط منو کنترل کنه که نخیر خانم شما باید این کار کنی اون کار کنی و….
الان به لطف خدا چقدر روابط خوبی داریم و صلح و آرامش رو داریم تجربه میکنیم. خدایا واقعا شکرت .
قبلا حتما همسرم باید جوری به من ابراز عشق میکرد که همه بفهمند. اما الان اصلا اینطور نیست . البته ما انسانیم و عواطف انسانی داریم.مثلا هنوز قند تو دلم آب میشه وقتی بقیه ببینند که همسرم چقدر منو دوست داره و بهم احترام میذاره. یعنی خودم میدونم و از اینکه بقیه هم بفهمند خوشحال میشم .ولی خودم مثل قدیم نیستم که بکنم تو چشم مردم .
خوشحالم چون وقتی دقیق میشم میبینم چقدر هم خودم هم روابط م چقدر رشد کرده توی این مدت
سلام دوست قشنگم
واقعا خداروشکر منو یاد چکاب فرکانسی دوره 12 قدم سال 1401 انداختین .
دقیقا منم کلی اسم نوشتم که به من حسادت دارن و متقابل من بهشون.
وقتی چند وقت پیش رفتم چکاب دیدم اصلا یادم رفت اون آدم ها رو .باورتون نمیشه سالی دو الی سه بار شاید همو ببینیم .
نه اینکه تقلا کنم ،من فقط روی خودم کار کردم آنقدر سرم گرم خودم و سایت و 6دف هام بود که محو شدن بعصی وقتها میگفتم اینا چرا خبری ازشون نیست در صورتی که فرکانس مون تغییر کرد.
الان هم گهگداری شاید جس حسادت بیاد ولی به قول استاد حس لحظه ای تاثیری نداره ،همون لحظه کنترلش میکنم با تشویق و تحسین،
گاهی وقتها از برخورد اون دسته آدمها که الان بهم احترام میزارن شک میکنم بابا اینا همون آدم قبلی هستن.خداروشکر
در رابطه با همسرم هر چی بگم کمه ،البته انسان ناسپاس اینا رو یادش میره چقدر خوبه با همین کامنت نوشتن مرور کنیم.
همسر من به شدت شکاک بود و همچنین من بهش ،چون گذشته خوبی هم نداشت وقتی ازدواج کردیم خانواده خودش راجبش میگفتن من بیشتر حساس بودم اصلا شب و روز نداشتم دست به دعا و فال میگرفتم ولی شروع تغییرات از زمانی بود که من دست از تغییر دادن همسرم برداشتم
خدای من شاهد من با هر پوششی بیرون میرم در صورتی که قبلا همسرم حتی پیش نزدیک ترین افراد بهم گیر میداد.هر وقت دلم بخواد پیاده روی دوچرخه سواری مسافرت تنهایی مهمونی همه جا میرم اصلا فقط من هر چی میگم چشم حرفش.
تا وقتی پول داره همه رو به پای منو بچه ها و خانواده خرج میکنه
دوستاش کنار گذاشت
اکثر وقتها با خودش و ما تنها .
دیوانه میشم این همه تغییر میبینم .
فقط باید رو خودمون کار کنیم .
بخدا منو همسرم بس فاصله فرکانسی داشتیم من اوایل کار کردن روی خودم ،میگفتم منو همسرم جدا میشیم چون من افکارم خواسته هام خیلی با همسرم فرق داشت
مثلا من عاشق تغییر ،کارهای جدید،تحول،ریسک
ولی همسرم عاشق نقطه امن ،ترس داره،
ولی من روی خودم تغییر کردم همسرم انگار دست خودش نیست دقیقا مثل کسی که طلسم شده باش گاهی وقتها میگم بابا جادو و جنبل فقط باور به خودمون.من به خودم باور داشته باشم زمین و زمان مسخر من میشن.
خداروشکر میکنم متشکرم از شما دوست قشنگم که این تغییرات به یادم اوردین
از خدا بهترین ها براتون میخوام .
دوستون دارم
به نام پروردگار کعبه
استادعزیزم سلام
سپاسگزارم که این دوره بی نظیر را آماده کردین که پر از علم وآگاهی است.
مدتی است برای پول ساختن کارهای کشاورزی انجام می دهم تا بتوانم از درآمدی که به دست می آورم یه گوشی با کیفیت تر بخرم تا بتونم بهتر توی سایت فعالیت کنم چون کیفیت گوشیم پایین هست اذیت میشم .چندروز بود که گوشیم خراب شده بودونمی تونستم بیام سایت تا درستش کردم ودیدم دور بودن از سایت واین بهشت برین من ودلتنگ میکنه .
یه روزی داشتم درحین کار باخودم فکر میکردم که چرا داری تلاش میکنی پول بسازی،به خودم ودرونم که نگاه کردم دیدم همه آرزو ورویای من اینه که بتونم پول بسازم تا توی این مسیر بهتر فعالیت کنم . یعنی بتونم با خریدن دوره سلامتی تمرکز وانرژی بالا داشته باشم تا بهتر روی دوره ها تمرکز کنم وقدرت درکم بره بالا یا اینکه بتونم گوشی باکیفیت و لپ تاپ بخرم وشبانه روزی روی این مسیر کار کنم دیدم همه عشق وآرزوی من اینه چشام غرق در اشک شوق شد وقتی این افکار توی ذهنم چرخید .
سپاسگزار خداوندی هستم که اینقدر عاشق منه ودوستم داره وبه این مسیرزیبا هدایتم کرده .
سپاسگزار استادی هستم که بهشت هم برای خودش وهم برای ما ساخت .سپاسگزار استادی هستم که پیامبراین زمان شد برای ما
خدایا شکرت شکرت بخاطر همه چی
بخاطر بودنت لحظه به لحظه درکنارم
وشکرت بخاطر همه تضادهایی که باعث پیشرفت بشریت میشه وکمک میکنه ما پیشرفت کنیم .
زنده باد زندگی
می خوام در مورد احساس لیاقتی که نمیکردم صحبت کنم .
درمورد احساس لیاقت من در موردکامنت نوشتن هروقت خواستم بیام کامنت بنویسم ذهنم مانعم شد ویا اینکه نوشتم وپاک کردم وذهنم میگفت اینا چیه که مینویسی ببین بقیه بهتر از تو مینویسن یا اینکه بقیه به این حرفات میخندن واین باعث میشد که نتونم و کامنت بنویسم واین مثل یه حسرت برام شده بود ولی از امروز تصمیم گرفتم هرچی که ازقلبم میجوشه را بنویسم فارق ازاینکه برام مهم باشه که تایید میشه کامنتم یه نه ،واونقدر بنویسم و بنویسم که توی این موضوع حرفه ای بشم . دقیقا مثل موقعی که رفتم گواهی نامه بگیرم……..مربی آموزشیم توی موردی که اشکال داشتم اونقدر تمرینم میدادکه کامل رفع بشه واون یک جلسه با اون مربی باعث شد که من توی جلسه سوم توی امتحان قبول بشم.
مورد دیگه کهمن احساس لیاقت نمیکنم اینه که میگم من هنوز توی کار مورد علاقم اونقدر حرفه ای نشدم که بتونم ازش پول بسازم با اینکه میبینم افراد دیگه ای هستن با اینکه از من علمشون توی این زمینه کمتره ولی چقدر پول دارن میسازن ودارم میبینم که من ازعدم لیاقت وکمبودعزت نفس واعتماد به نفس هست که نمیتونم .
مورد دیگه اینکه من وقتی کاری انجام میدم یا محصولی برای فروش تولیدمیکنم فقط بابت اون محصول پول دریافت میکنم و زحمتی که خودم براش کشیدم و نادیده میگیرم و احساس لیاقت نمیکنم واین موردباعث شده که من بتونم خیلی سخت پول بسازم.
خلاصه کلام از عدم لیاقت خیلی ضربه ها خوردم تا جایی که خیلی وقتها اشکم ودرآورده ،وچقدر رنجها کشیدیم از این لایق نبودن خودمون.
بازهم سپاسگزارم از الله مهربانم وشما استاد عزیزم.
سلام زهرای عزیزم. امیدوارم حالت عالی باشه.
دوست عزیزم چقدر الان از خوندن کامنتت پیام گرفتم و هدایت شدم.
دقیقا امروز ازصبح خیلی ذهنم درگیر فروش محصولم بود و باوجود اینکه خدا هدایتم کرده بود که قیمتشو بالا ببرم و اینکارو هم کرده بودم ولی هربار به شکلهای مختلف ذهنم مقاومت میکرد درباره این افزایش قیمت و هربار خداوند هدایتم میکرد و باز امروز نجوا از طریق همین افزایش قیمت اومد سراغم و سطح انرژیم اومد پایین. هرچه که خدا هدایتم کرده بود بهش جواب میدادم ولی زور اون نجوا بیشتر بود. مدام از خود خدا هدایت میخواستم که به چه شکل نگاه به قضیه کنم و چه جوابی بدم چه باور درستی داشته باشم؟
و اون قسمت از کامنت شما که درباره فروش محصولتون نوشته بودین و اینکه برای زحمتی که براش کشیدین ارزش قائل نمیشین شد جواب من و هدایت خداوند برای من.
چون منم دقیقا داشتم همینکارو میکردم تو ذهنم میگفتم خب زمین ملکم اینقدر میارزه هزینه ساختش هم اینقدره پس… و بینهایت زحمتی که این چندسال براش کشیدم که آباد شد را اصلا نمیدیدم. زحمتی که برای نگهداری درختاش انجام دادم از آبیاری، کود دادن، سم پاشی، هرس کردن، کندن علفهای هرز که هربار چقدر دستم تاول میزد و خسته میشدم و بینهایت کار دیگه..
ولی من اصلا روی زحمت و عشق خودم برای این آباد شدن و ساختن ارزشی قائل نبودم.
خدارا بینهایت شکر که چقدر زیبا هربار به شکلهای مختلف هدایتمون میکنه.
بینهایت ازشما دوست عزیزم هم تشکر میکنم که تجربه خودتون را نوشتین و شدین هدایتی از جانب خداوند برای من.
دوستتون دارم درپناه خداوند باعزت، سالم، شاد و پرپول باشین
سلام دوست عزیزم شهلا جانم
یک تجربه از خودم میگم البته امیدوارم نتایج عالی گرفته باشید.
من وقتی ایده بزرگ کردم مرغ ارگانیک الهام شد .یعنی از خدا درخواست آیه شعله داشتم به روشی بهم نشون داد قلبم گفت انجام بده باقی کاری نداشته باش،با مخالفت های دیگران من انجام دادم.
خدای من شاهد ،وقتی 50 روز شدن رفتم بیرون قیمت بگیرم که بفروشم دیدم کیلویی 70 تا 80 تومن ،ولی از همون اول من به خدا گفتم قیمت من باید بالاترین باش ،نجواها داشت منو دیونه میکرد ولی از یک طرف میگفتم این ایده از سمت خدای منه.
به خدا قسم من تمام مرغ هام نقد نقد کیلویی 90 فروختم اونم به راحتی ،اونم از جای که فکرش نمیکردم
کل کار من این بود به ایده عمل کنم به خدا گفتم کار من ارزش داره من عشق دادم پذیرایی کردم 50 روز وقت گذاشتم ،کسای که تو این کار بودن چند سال کیلوی 80 میفروختند من 90.
این تجربه هر وقت که نجوا میاد سراغم به ذهنم یادآوری میکنم
هر کاری که با تقلا پیش میره یعنی یک جای کار میلنگه.مشتری باید به راحتی بیاد اونم نقد .
من دائم میگفتم کار من با ارزش ،من از خدا مشتری دست به نقد،کسای که برای کارم ارزش قائل هستن بفرست.
من این شغل ادامه ندادم ولی تجربه و الگوی عالی برام شده.
امیدوارم تجربه ام اول از همه برای خودم تکرار بشه هم کمکی به شما بکنه .
دوستون دارم
سلام رویا جااانم با اون پروفایل بسیار زیبا و رویاییت. بسیار سپاسگزارم دختر زیبا و بهشتی بابت کامنت ارزشمندت که چقدر نشانه بینظیری بود از سمت خدا برای من.
اصلا یادم نبود که چنین کامنتی نوشته بودم. وقتی کامنت شما بدستم رسید رفتم باز مجدد کامنت خودمو خوندم. و الله اکبر از چیدمان خداوند.
راستش دوروز پیش یکی از آشناها بهم گفت چقدر قیمت ملکت گذاشتی برای فروش. منم همون قیمتی که خدا هدایتم کرده بود چندماه پیش، اعلام کردم.
بعد بهم گفتن قیمتت بالاست و فلانی یکی همینجوری داره فلان قیمت فروخته بعد تو اینو این قیمت میگی!!!
و رویا جانم حرف این آقا دیگه اصلا سرسوزنی شکو تردید و یا ترس بدل من نیاورد.
همون لحظه توی دلم بخودم گفتم آخه اینا که نمیدونن خدا بمن اینو گفته و من مطمعنم به هدایت خدا.
درصورتیکه چندین ماه من فقط درگیر مقاومت ذهنم بودم درباره این ایده خداوند و هربار که سروکله نجواها پیدا میشد و ازخدا هدایت میخواستم به یه شکل هدایتم میکرد.
و واقعا برای باورپذیری این ایده هم تکامل من باید طی میشد.
و این مدت بقدری روی باورهای مختلفی که خداوند بهم الهام میکرد درجهت رفع مقاومتهای ذهنی کارکردم و تکرارش کردم که دیگه اینبار شنیدن چنین حرفهایی هیچ تاثیر منفی ای روی من نداشت و چقدر متوجه رشد خودم شدم.
بعد که اومدم خونه تو تنهایی خودم بخدا گفتم خدایا من واقعا باکمک خودت ایمان پیدا کردم به ایده ای که بهم گفتی. ولی اینبار ازت یه نشونه میخوام درمورد ایده ای که بهم گفتی
نه بخاطراینکه شک دارم. یه نشونه میخوام که ایمانم قوی تر بشه. و حالا کامنت شما و تجربه ای که مطرح کردین شد همون نشونه ای که خدا برای قویتر شدن ایمان من برام فرستاد. خیلی جالبه چیدمان خداوند و نحوه هدایتهاش.
دقیقا باید دوروز بعد از درخواستم به خداوند هدایت بشم به کامنت شما و کامنت خودم که موضوع هر دو کامنت درباره همون درخواستی بود که پریشب ازش کردم.
الهی صدها هزار بار شکر.
رویا جانم امیدوارم همیشه شاد پرانرژی و پرپول باشین.
و همیشه درپناه خداوند باشین و باشیم همگی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
و دوستای خوبم
من یه مدتی بود که خیلی احساس بی ارزشی میکردم و از دورن حال روحی خوبی نداشتم و همش میومدم تو سایت تا چیزی پیدا کنم که بفهمم چرا این اتفاق دورنم افتاده تا اینکه دیدم استاد دوره جدید با موضوع احساس لیاقت گزاشته و وقتی این فایل رو گوش کردم قلبم آروم گرفت جواب احساسات منفی که دورنم بود رو پیدا کردم چه قدر این دنیا رو حساب و کتاب پیش میره وقتی ما خواسته ای رو به جهان ارسال میکنیم جهان جواب ما رو میده و این فایل استاد جواب درخواست من بود و من خیلی خوشحالم این فایل آرامشی به من داد که انگیزه ای برای ادامه دادن شد.
این فایل منو پرت کرد به گذشته و احساساتی که داشتم و دیدم که چه قدر احساس بی ارزشی داشتم و دارم.
ولی از امشب به خودم تعهد دادم که اولویت اول زندگیم باشم و اجازه ندم کسی بهم بی احترامی کنه.
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم بابت فایل فوق العاده ای که آماده کردید.
از خدای مهربان برای همه دوستای خوبم طلب ارامش و حال خوب میکنم.
سلام استاد وقتتون بخیر
این فایل هم مثل بقیه فایلها ، کلی درس داشت برای من
هربار که فایلی رو چندبار گوش میدم بیشتر به درون خودم نگاه میکنم حال خوب خودم رو به خودم وابسته میدونم و خدای خودم و آرامشم بیشتر میشه
و به قول شما بیشتر ، قائم به ذات میشم نه قائم به غیر
بیشتر روی خودم و خدای خودم حساب میکنم ، بیشتر از قبل
در مورد احساس لیاقت با وجود اینکه شخصیتا و ذاتا بعضی رفتارهای درست رو داشتم ، مثلا غیبت نمیکنم ادم فروشی و زیراب زنی که تو محل کارم به وفور هست ، یعنی بیشترین چیزیه که هست نمیکنم خبر نمیبرم و اصلا از این رفتارها خوشم نمیاد و بد کسی رو نمیخوام و کارم به کار کسی نیست و سرک نمیکشم تو کار کسی ،
برخلاف محیط کارم ، اما باز هم ذاتا از درون خودم احساس لیاقت نمیکنم
برای رابطه خوب
زندگی بهتر سفرهای بهتر و….
اون چیزی که از درون خودم رو راضی کنه
درباره نقطه عطف زندگیم ، حال و روز این روزام هست ، تقریبا سه ماه هست که از همسرم جدا شدم و هیچگونه تماس و ارتباطی با ایشون ندارم و ندیدمشون….
به خودم برگشتم
بیشتر به خودم و خدای خودم فکر میکنم و به خودم فرصت دادم تا بپذیرم و زندگی جدیدی رو شروع کنم که بهتر از قبل باشه
همسرم یکی از این رفتارها رو به شدت داشتن که حساس شده بودن روی صحبت با همکارام یا هرگونه ارتباط دوستی عادی با ایشون و….!!
در صورتیکه واقعا چیز خاصی نبود !
من زیاد تو کلام ، عادت قربون صدقه رفتن ندارم اما در رفتار بسیار هواشونو داشتم و درک میکردم و خیلی جاها دیگه فداکاری بیخود زیادی میکردم که برمیگرده به خلأهای خودم !
ایشون به شدت نیازمند توجه و تأیید من بود
حتی سر مسائل خرید ساده اگر من ،حتی با لحن خوب ، میگفتم اینجا تمیز نیست این رستوران ، غذاش خوبه فقط محیطش یذره کثیفه یا مثلاً این خرید که کردی عوضش کن زیاد اکی نیست !!
خدای من !!
چنان برآشفته میشد که انگار یه بمب اتم زدن همه چیز بهم میریخت در یک لحظه !!
و من هزار بار به اشتباه کردم منظوری نداشتم آقا غلط کردم میفتادم!!
و میگفتم به خدا منظوری نداشتم مرسی که این کارو برام کردی و….!!
همیشه میگفتن میخوام برات کامل باشم هرچی براش توضیح میدادم !!
هرچی از کمالگرایی میگفتم !
هرچی میگفتم بابا اوکیه اشکال نداره!
اوضاع بدتر میشد
و دیگه تقریبا نمیتونستم هیچگونه نظری حتی با لحن خوب بدم !
تضاد بزرگی بود !
در مورد خودم که بگم ، حتی عنوان این فایل ، منو یاد ارزشهای خودم انداخت
اینکه واقعا یادم اومد ، نه اینکه نمیدونستم
نه فراموش کرده بودم
که من لیاقت پست بهتر
درآمد بیشتر
و هم فرکانسی و هم مدار شدن با آدمهای بهتری رو دارم
الان شغل من در حوزه مسافربری دریایی هست
که با هزاران افراد متفاوت و همکاران ، که بسیار بسیار حاشیه دارن و روز بروز دارن پسرفت میکنن و حواشی آزاردهنده بیشتر میشه !
که فکر میکنم خدا خواست با این تضاد ، اعراض رو بهم یاد بده و کنترل ذهن !
باوجود اینکه یک سال اذیت شدم خیلی زیاد !
عنوان این فایل یادم آورد که چقدر لیاقت محیط دوستانه بهتر ، فارغ از اینهمه ذهنیت بیمار دارم !
لیاقت درآمد بیشتر ، من فوق لیسانس هستم و
شغلم هیچ ربطی به تحصیلاتم نداره
و اکثرا دیپلم هستن و حتی بیسواد !
یاد خودم و ارزشهای بالاتر خودم افتادم و از خدا هدایت خواستم
روز به روز بیشتر داره این حرف استاد تو گوشم زنگ میخوره
به جایی برس که نه تعریف و تمجید کسی خوشحالت کنه و نه توهین و تهدید کسی ناراحتت کنه!
خدا هدایتم به مکان بهتر و آدمهای بهتر و درآمد بیشتر
ممنونم استاد عزیزم
سلام میترای عزیز و خوش قلب
نمیدونم حکمت هدایت من به این کامنت شما چی بود
ولی این مواردی که نوشتید برام یه وجه اشتراکهایی رو تداعی کرد که … باید در جای دیگه بهش اشاره کنم
امیدوارم الان در شرایط خوبی باشی و هر خواسته ای داشتی بهش رسیده باشی چون واقعا لیاقتش و داری
همین که ما لایق هدایت به چنین بهشتی در زمین بودیم ، و لیاقت نشستن سر چنین کلاسی و بهره مندی از چنین استادی رو داشتیم یه نشونه ست که یعنی
لایق بهترینهاییم
کجای دنیا آخه بهتر از اینجاست با این حجم از آگاهی ناب و الهی ؟؟؟
به نام خداوند هادی که همواره هدایتم میکنه به بهترین مسیر ها و بهترین نعمت ها.
استاد چقدددر خوشحالم برای این دوره بسیااار فوق العاده. به مسائل زیادی برخوردم که ناشی از کمبود احساس لیاقت بوده و با این دوره و سلسله فایلای مرتبط حل کردن مسئلمون بسیار راحت تر و سریع تر میشه. سپاسگزارم از شما
استاد من کم و بیش تمام این علائم و داشتم.
نشانه 1: نیاز به توجه و تایید دیگران برای رسیدن به احساس خوب.
بله :) من دقیقا این مسئله رو دارم. مخصوووصا توی جو کلاس و دانشگاه. بشدت نیاز دارم همه دوستم داشته باشن و با همه دوست باشم. از بچگی این مسئله رو داشتم و الان با اینکه خیلی رشد داشتم از لحاظ عزت نفس اما هنوز خاطره ی مدرسه و نیاز به توجه داشتن در من مونده و به دانشگاه منتقل شده.
دوست دارم همه دوستم داشته باشن، خیلی اذیت میشم وقتی کسی از من خوشش نمیاد.
الان جایی هستم که دو تا از دوستای صمیمیم از من کناره گرفتن و من احساس بی ارزشی میکنم و چند روزه که احساسم به خاطرش بده.
نشانه 2: افرادی که در لباس پوشیدنشون همواره از بقیه نظر میخوان و اگر از نظر بقیه زیبا نبودن احساس بی ارزشی میکنن و میخوان که لباسشون و عوض کنن و چیزی بپوشن که از نظر بقیه زیبا باشه.
بله:) من این یکی هم دارم.
نمیتونم بگم همیشه اینطورم ولی نصف مواقع اینطوری هستم. باز هم مخصوصا تو دانشگاه.
یعنی کافیه یکی تو دانشگاه به تیپم بگه خوب نیست یا بگه مانتوت زشته، شلوارت بهت نمیاد و.. واقعا من احساس بی ارزشی میکنم.
ولی در دنیای بیرون از دانشگاه و حتی در رابطه عاطفی خیلی اوکی ترم. زیاد نظر نمیخوام و اگر بقیه هم نظر مخالف بدن برام مهم نیست.
ولی استاد یه مورد بود که بقیه بهم میگفتن و خیییلی برام مهم بود. وقتی که از حالت اضافه وزن به وزن ایده آلم رسیدم تقریبا همه گفتن چه زشت شدی صورتت چه لاغر شده برو یه چی بخور جون بگیری صورتت پر تر بشه و..
نظر خود این افراد برام مهم نبود. از این میترسیدم که یه وقت نظر پارتنرمم همین باشه و وقتی اومدم براش گفتم بقیه اینو میگن بنظر تو هم همینه؟( نشانه های احساس نالایقی)
اون کاملا مخالفت کرد و گفت نه زیباتر هستی اتفاقا.
بعد از اینکه نظر ایشون و شنیدم دیگه نظر بقیه برام مهم نبود. ولی نمیتونم بگم کاملا بی اهمیته.. هنوز هم کمی اذیت میشم کسی بهم میگه صورتت لاغره
مثال 3: بشدت نیاز دارن از لحاظ فیزیکی به پارتنرشون نزدیک باشن و میترسن با فاصله فیزیکی عشق بینشون از بین بره.
خب خداروشکر این مورد رو ندارم اصلا و یه جورایی برای خودم ساختم که خییلی زشته که بترسی از اینکه رابطتتون تموم شه. حتی با فکر راجبش ارزش خودت و پایین میاری و کلا در شأن تو نیست.( میدونید چرا این اهرم رنج و برای خودم ساختم؟ چون میدونستم که این رفتار نشان از کمبود عزت نفس هست.. من قبل از این فایل نمیدونستم نشانه های احساس عدم لیاقت چیه و خیلی انجامشون میدادم و احساس رنج هم نداشتم اما الان به بعد به کمک خدا رنج عمل هایی که ناشی از کمبود احساس لیاقت هست رو در خودم ایجاد میکنم)
ولی کسی رو میشناسم که به مدت 9 سال محل کار شوهرش از خونه جدا بوده، یه شهر دیگه بوده. و بعد از چندسال مشخص میشه که این اقا میره یه زن دیگه میگیره.
باور خانم و بقیه افراد خانواده اینه که تنها دلیلی که مرد زن دوم گرفت این بوده که فاصله فیریکی زیاد داشتن و مرد هم نیاز به جای خواب داشته و ازدواج میکنه… ولی منی که به قوانین آگاه هستم میبینم که این دو نفرر چقدددر با هم متفاوت اند. همدیگه رو درک نمیکنن و رابطه پر از خشونت و وابستگی و ترس و هررر چی که یه رابطه نامناسب داره رو دارن. اگر حواست نباشه تو هم حرف بقیه رو که فاصله فیزیکی علت خراب شدن رابطه هست و باور میکنی و به رابطه هات و خودت اسیب میزنی.
مثال4: برای پارتنرت زیاد هدیه میخری برای اینکه میترسی ازت جدا بشه ولی با هدیه خریدن این کار و بات نمیکنه.
خداروشکر این مورد هم ندارم:)
مثال 5: فرد نالایق وقتی همسرش یا پارتنرش میاد خونه یا میبینتش، بسیار جزئی راجب تمام مسائل کاری و غیر کاری روز از طرف مقابل میپرسه.
خداروشکر این رفتار و ندارم ولی مادرم بشدددددددددت این رفتار و داره. یعنی دوز خیییلی بالایی از این رفتار و داره و نه تنها از پارتنرش بلکه از بچه هاش و افراد نزدیکش هم راجب کوچیکترین مسائل با جزئیات زیاد میپرسه و میخواد آگاه بشه.
نتیجش چی شده؟ نه ما بچه هاش و نه همسرش رابطه خوبی باهاش ندارن و بشدت عذاب میکشن از این رفتار و دور شدن از این شخص.
یعنی من به شخصه خودم سعی میکنم زیاد در دیدراس مامانمم نباشم تا سوال پیچم کنه.
مثال 6:
حسادت به اینکه همسرت با جنس مخالف حتی صحبت کنه.
به لطف الله این مورد هم اصلااا ندارم و جزو خط قرمزهامم هست. هم من و هم عزیزدلم کاملا تو این مورد آزاد هستیم و تازه خیلی راحت عین دو تا دوست میایم برا هم راجب صحبتایی که با همکارامون یا همکلاسی ها و.. داشتیم، صحبت میکنیم.
مثال 7:
فرد از پارتنرش بشدت از روابط قبلیش میپرسه تا در نهایت به این برسه که من از پارتنرای قبلی بهترم و اینجوری بتونه خلا وجودیش رو پر کنه.
بله:) من اینطوری هستم. البته نه بشدتت ولی چندین بار شده که بپرسم. و دلیل پرسیدنم هم دقیقا به خاطر این بوده که به این برسم که من از قبلیا بهترم.
خیلی باحاله. اون موقع ها که این رفتار و داشتم نمیدونستم که این رفتار نشونه ی احساس بی لیاقتی هست ولی قلبم خیلی بهم هشدار میداد که سکوت کنم.
خدایا شکرت که الان متوجه شدم.
مثال 8: اگر در یه رابطه عاطفی حال طرف مقابل بد باشه حال تو هم خوب نیست و تماام تلاشتو میکنی تا حالشو خوب کنی.
خداروشکر این مورد هم ندارم. البته نمیتونم بگم کاملا ندارم. وقتی حال پارتنرم خوب نباشه حالم خوبه ولی یه کوچولو نامحسوس و ناخوداگاه سعی میکنم حالشو خوب کنم. ولی رفتار ایشون خیلی جالبه. وقتی من به تضادی برخوردم و راجبش حرف میزنم با ایشون، در بیشتر مواقع حتی نظرشم نمیگه چه برسه به تلاش برای خوب کردن حال من… البته که من تو خوب کردن حالم خیلی خوب هستم و ایشون اصلا نیازی نیست تلاش کنه برای من.
مثال 9: احساس نیاز شدید به لمس فیزیکی در رابطه عاطفی.
خداروشکر ندارم:)
مثال 1٠: فرد بشدت دوست داره که تو یه مهمونی یا تو یه جمعی مورد توجه باشه و. اگر شخص دیگه ای به هر دلیلی مورد توجه باشه فرد احساس بی ارزشی میکنه.
این مورد و خیلی خیلی خیلی دارم. ولی میدونی کجا بیشتر از همه دوست دارم تو دید باشم؟
بله دقیقا:)
توی جمع دوستام یا جمع کلاس یا مهمونی هایی که دوستام هستن. وااقعا اگر ببینم کس دیگه ای بخاطر زیبایی یا باحال بودن بیشتر برا بقیه جذابه خیلی اذیت میشم و ساکت میشم اصلا. احساس بی ارزشی میکنم..
خیلی باحاله. با این فایلا متوجه شدم که چقدر درمورد دانشگاه عزت نفس و احساس لیاقت پایینی دارم. و قراره حلشششش کنم و بزرگتر بشم.
استاد مشتااااقانه منتظر قسمت دوم هست. چیزای خیلی عجیبی رو فهمیدم که هرگز به ذهنم نمیرسید که ممکنه از نشانه های کمبود احساس لیاقت باشه. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
استاد عزیز صمیمانه بابت این فایل های ارزشمند از شما سپاسگزاری میکنم چرا که همین فایل های رایگان مثل چراغ راهی هستن که مسیر رو به ما نشون میدن و اگه میخوایم مثل اون جاده صاف و جنگلی با سوت زدن و راحت از این جاده عبور کنیم باید در دوره ها شرکت کنیم و تمرینات رو انجام بدیم اما همین چراغ ها هم به خود من خیلی کمک کردن که به یک ترمز اساسی در کسب و کارم پی ببرم که خمیرمایه اش نداشتن احساس لیاقت بود که سبب شده بود اون ترمز اساسی ایجاد بشه و نزاره که من در تمام جنبه ها تغییر کنم با اینکه داشتم خیلی عالی گاز میدادم و دوره دوازده قدم هم مثل یک بنزین سوپر داره بهم انرژی میرسونه اما خیلی برام جای تعجب بود که من که دارم گاز میدم بنزینمم که سوپر و اعلاست پس چرا ماشین دو قدم میره توقف میکنه دوباره دو قدم میره دوباره می ایسته تا اینکه به لطف الله و به کمک شما در جلسه 4 قدم دوم از دوره دوازده قدم و البته همزمانی گوش دادن من به این فایل و فایل های احساس لیاقت البته رایگان ها باعث شد اون ترمز شناسایی بشه و انشالله دارم برای برداشتن ترمز اقدام میکنم و به زودی خبرهای خوش رو در کامنت ها مینویسم.
اما در مورد این فایل:
یکی از علائمی که با توجه به صحبت های استاد در خودم شناسایی کردم احساس نیاز به تایید دیگران هست که این مورد ریشه ای اساسی در کودکی من داره جایی که بیشترین آسیب به عزت نفس من توسط خانواده و البته بدون قصد و نیت زده شده من همیشه و از کودکی دوست داشتم همه من رو تحسین کنند و اونقدر تشنه این تایید دیگران بودم و البته هستم(به قول استاد پاشنه های آشیل از بین نمی روند و ما باید هرروز روی این پاشنه های آشیل کارکنیم)که تا این سن و در بزرگسالی هم گاهی کارهایی انجام میدم که منتظرم تحسین دیگران رو بگیرم و اگه اون تایید از طرف دیگران انجام نشه معمولا ناراحت میشم و اگه اون تایید رو نگیرم هزارتا انگ به خودم میچسبونم که نکنه من آدم به درد نخوری هستم،نکنه توی این زمینه بی عرضه هستم و هی با خودم کلنجار میرم که چرا هیچکس کار من رو ندید طرف خودش میدونه چه شاهکاری براش انجام دادم اما به روی خودش هم نیاورد و این باعث میشه گاهی سرخورده بشم گاهی انگیزه هام رو از دست بدم و گاهی تصمیمات غلط بگیرم که تبعات سنگینی برام داره و باید شدیدا روی این قضیه کارکنم و روزی هزاربار به خودم بگم من انسان ارزشمندی هستم همین که هستم یعنی ارزشمندم و اگه بتونم خودم از کارم لذت ببرم و یاد بگیرم که خودم،خودم رو تایید کنم و از درون احساس لیاقت کنم اونوقت جهان هم در مقابلم کرنش میکنه و به این احساس لیاقت پاسخ میده و نعمت ها و ثروت ها براحتی وارد زندگی من میشه.
استاد عزیز هرچقدر که فایل ها چه محصولات چه رایگان رو گوش میدم هرچقدر که بیشتر کامنت میزارم هرچقدر که بیشتر مینویسم هرچقدر که بیشتر توی دفترم نکته برداری میکنم هرچقدر که بیشتر فایل ها رو به هم ربط میدم انگار بیش تر میفهمم قضیه چیه،،،این جمله طلایی شما در قدم دوم جلسه 4 که گفتید(ثروتمند شدن یک موضوع ذهنی است ) رو الان میفهمم که عمق این جمله کجاست الان میفهمم که کار ذهنی برای ثروتمند شدن یعنی چه:
وقتی من خودم رو قبول دارم وقتی احساس لیاقت میکنم وقتی درکار مورد علاقه ام مهارت دارم وقتی ذهنم رو کنترل میکنم آیا جهان جز دادن ثروت به من راهی داره؟قطعا خیر این همون کرنش جهان هستی در مقابل من هست این همون کار ذهنی من هست و این همون وظیفه من در مقابل خداست از اون ور هم که خدا وظیفه اش رو انجام داده و چه کسی جز خدا به عهد خود وفادارتر؟؟؟؟
الهی شکرت احساس میکنم قلبم باز شده……
ممنونم استاد
ممنونم از بچه های سایت بابت کامنت های زیبا.
به نام خدای مهربان
سلام استاد جان سلام به همه ی عزیزان
خدای من مهمترین موضوعی که باید تو زندگیم درست کنم احساس ارزشمندیه
مدتی هست که متوجه این قضیه هستم و میگفتم حتما عزت نفس رو بخرم ولی حالا حتما احساس لیاقت خواهد بود
ولی خب … فقط یک میلیون دارم (:
پس تصمیم گرفتم که فرکانس خواسترو ارسال کنم و با تمام وجودم میخوام این دوره رو
یه حسی بهم میگه میتونی بخریش و از همین الان ذوق کردم
خب علائم احساس عدم لیاقت استاد خدارو شکر که بیشتر این نشانه هایی که گفتید رو نداشتم حالا چرا چون اصلا تا حالا تجربه ی هیچ رابطه ای رو نداشتم (الان که دارم اینو مینویسم همزمان سعی میکنم خندم رو هم کنترل کنم تا مانع نوشتم نشه)
خدارا هزاران بارشکر که از این نظر خیالم راحته حداقل
ولی من وقتی یه لباسی رو میخرم خیلی برام مهمه که تایید بشه
مثلا همین دو هفته پیش لباس فرم مدرسمو
که داده بودم خیاطی وقتی پوشیدمش گفتم خوبه ولی همینکه خواهرم گفت که این چه لباس زشتیه و خیلی سادست اگه آماده میخریدی بهتر بود. خیلی احساسم بد شد سعی کردم که بگم نه خوبه قشنگه ولی باز هم نمیشد و حرفای خواهرم تو ذهنم تکرار میشد و گفتم چه اشتباهی کردم و شبش که لباسامو پوشیدم و کیف و کفش هم اضافه کردم رفتم تو حال
خواهرم گفت واییی چقد خوشتیپ چقد خوشگل به به
من گفتم مطمئنی؟ ولی امروز چیز دیگه ای میگفتیا گفت نه خیلی بهت میاد و …
و خیلی خوشحال شدم و کلی احساسم خوب شد
و البته همون لحظه هم به خودم گوشزد کردم که ببین حال و روزتو !! بقیه تایید کنن خوشحالی تایید نکنن ناراحتی
خیلی این قضیه مهمه و تو همه ی زمینه های زندگیم تاثیر گذاشته از خدا میخوام که در این دوره بااشمممم
این کامنتم رو میذارم و روزی که احساس لیاقت رو خریدم بر میگردم به اینجا و میگم دیدی شد ؟
به نام خداوند بخشنده مهربان
پروردگام را خیلی شکر می کنم که صبح زود بیدار شده ام و اولین کارم سر زدن به سایت است، خیلی دوست دارم این روند ادامه داشته باشد و هر روز صبح بعد از بیدار شدن، یکی از فایل ها را گوش دهم و درباره آن کامنت بنویسم، خوشحالم که امروز صبح آن را انجام می دهم.
خیلی خوشحالم که استاد روی موضوع به این مهمی تمرکز کرده است و مطمئنا مسائل ما بعد از درک ان دوره تغییر خواهد کرد، استاد عزیزم از شما تشکر می کنم.
وقتی که شکر گزاری میکنم، وقتی که فایل های استاد گوش می دهم و روی خودم کار میکنم، احساس خلاء عجیبی را درونم حس میکنم، با اعتماد به نفس راه می روم و هر چیزی را که میبینم به خودم می گویم که من هم می توانم از آن داشته باشم، این مسئله وقتی اتفاق می افتد که اعتماد به نفس دارم، به خداوند ایمان دارم و می دانم که اگر بندگی ام را به خداوند ثابت کنم او هم خواسته های من را اجابت خواهد کرد.
عدم احساس لیاقت ترمزی قوی در روند رسیدن به خواسته هایمان است، من اگر چند سال است که در سایت حضور دارم و هنوز با خواسته های قلبی ام فاصله دارم به دلیل کمبود احساس لیاقت است، حس می کنم هر چقدر هم شکر گزاری کنم، هر چقدر هم به نکات زیبا توجه کنم، غول آخر، احساس لیاقت جلوی ورود بسیاری از نعمت ها را خواهد گرفت، من اگر شکر گزار هستم، اگر درباره خواسته هایم هر روز می نویسم ولی ته قلبم حس میکنم که لیاقت داشته آن خواسته را ندارم، همه آن نوشتن ها احتمالا هیچ است، تنها زمانی نوشته ها به نعمت تبدیل می شوند که احساس کنم واقعا لیاقت آن نعمت ها را دارم.
سپاسگزارم که استاد روی این مسئله تمرکز کرد و باعث شد تا ما هم تلاش کنیم احساساتمان در مورد احساس لیاقت تغییر دهیم. این فایل را باید چندین بار گوش دهم تا هر وقت که علائم احساس لیاقت را در خودم دیدم، به ذهنم آلرت بدهم و سعی کنم به نحوی فرکانس های آن را کنترل کنم، آن قدر این کار را انجام بدم تا روزی برسد که دیگر این علائم را نداشته باشم.
طبق اولین نشانه احساس عدم لیاقت، باید به خودم آگاهی داشته باشم و بدانم چه زمان هایی برخی کار ها را انجام می دهم تا صرفا فقط توجه دیگران را جذب کنم، هر وقت که برای انجام کاری از دیگران درباره آن سوال می پرسم از خودم سوال کنم که آیا این کار به خاطر مشورت گرفتن است و یا به خاطر کمبود احساس لیاقت؟
اگر برای خوب کردن حال خودم، احساس می کنم که به دیگران نیاز دارم، کمو بیش در ذهنم شرک دارم، خداوند عزیزم برای خوب بودن حال من کافی است و هر وقت که احساس کردم وجود یک نفر دیگر بیش از خداوند برایم مهم است باید به خودم آلرت بدهم.
همان طور که استاد در مرحله ی اول دوره احساس لیاقت روی خودشناسی کار میکند، من هم به طور ناخوداگاه در کامنتم درباره آن با خودم حرف میزنم، این نشانه ای است از این که در راه درست قرار دارم، خدایا شکرت.
برخی از افکار در حین رابطه، ذهن آدم را به شدت درگیر می کند، منظورم از آن افکار به اصطلاح امروزی اورثینکینگ و یا فکر کردن بیش از اندازه است، خیلی مهم است که به خودم آگاهی داشته باشم و بدانم که چقدر در حین روز به آن فرد فکر میکنم، اگر در حین انجام کار هایم ذهنم درگیر او است یه جای مسئله مشکل دارد.
تک تک مثال هایی که استاد می زنند را من در روابطم داشته ام و حالا بعد از چند سال متوجه می شوم که چقدر کار های اشتباه و عجیب و غریبی در روابطم انجام داده ام.
یکی از مسائلی که درباره احساس لیاقت است و معمولا افراد مذکر در آن مشکل دارند توانایی مالی است، تقریبا 90 درصد جامعه باور دارد که برای این که دل خانمی را به دست آورد باید پول و ماشین آنچنانی داشته باشد، همچین باور هایی را در اعماق دلم حس میکنم و مطمئنم بسیاری از کسانی که این کامنت را می خوانند نیز در اعمال دلشان آن را حس می کنند.
البته شاید این مسئله چیز خوبی هم باشد، برخی افراد با کمک غیر مستقیم این باور، تلاش می کنند تا فرد ثرومتمند و موفقی باشند تا بتوانند توجه خانم ها را به خودشان معطوف کنند و در آن موفق هم می شوند.
احساس عدم لیاقت نوعی کمبود است و این کمبود هاست که به ما می گویند چه چیزی را واقعا می خواهیم، به نظر من اگر به آن آگاهی داشته باشیم میتواند به ما کمک کند.
باز هم خداوند عزیزم را شکر می کنم در صبح به این زودی در سایت کامنت نوشتم و از او می خواهم به من کمک کند تا این روند را ادامه دهم.