علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2 - صفحه 18

364 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    به نام خدایی که قلب منو برای نعمت هایش بزرگ می کند و منو برای تمام نعمت هایش لایق و شایسته می دادند و من لایق اینم که نعمت ها به آسانی در مسیر من قرار بدهد …

    سلام به استاد عباس منش و سلام به مریم خانم شایسته و سلام به دوستان عزیز …

    سپاسگزار شما هستم که در مورد مهم ترین مسائل صحبت می کنید و باعث تفکر و تعقل می شوید …

    چقدر درباره ی موضوع مهمی صحبت کردید …

    دوست داشتم بیام و دوباره کامنت بگذارم و این مسئله رو برای خودم باز کنم …

    اینکه ما به جای توجه به زیبایی هامون به آنجا که نتوانستیم کامل باشیم و بی نقص باشیم نگاه می کنیم (آنجا که خداوند دلیلی برای ما قرار داد تا بخواهیم حرکت کنیم و گسترش قرار بدهیم )و به جای توجه به اینکه ما می تونیم بازم گسترده تر بشیم . از آن به عنوان نقص خود می بینیم ، و خودمان رو سرزنش می کنیم …

    و احساس می کنیم با احساس سرزنش و احساسات منفی می ووانیم خودمونو گسترش بدهیم! در حالی که ما رو دور می کند و از مدار در معرض قرار گیری اتفاق ها یی که برایش تلاش می کنیم …

    در حالی که باید به خوبی هامون نگاه کنیم . به اینکه چقدر ارزشمندیم . و وقتی تضادی به وجود آمد . ایمانمانمو قوی کنیم یا خدا خودش جواب رو در مسیر فرار می دهد و یا با الهامی که به قلبمون می کند . باز هم یک در الهی برای مت باز می کند و خدا رو واقعا سپاس …

    گاهی برای اینکه بفهمیم چقدر با ارزشی بهتره به جای توجه به پوسته هایی که به ما جسبیده . به جای توجه به جسممون ، به ظاهر و یا ویژگی هایی که احساس می کنیم بخشی از ما رو تشکیل داده . به منبع وجودی خودمون و به همان انرژی تشکیل دهنده ی خودمون توجه کنیم . و بگیم این روح دقیقا ما استیم و نه جسم و نه هیچ چیزی دیگر و این روح دمیده شده در من از هیچ روح دمیده شده در کسی دیگر پست تد و یا بهتر نیست و من به همان سطح انرژی دسترسی دارم که همان آدم هایی که به من نخبه معرفی شدند . دارند …

    و حالا آنها در مسیر زندگی خودشان و من در مسیر خودم ..‌

    و من به اندازه ی آنها می تونم بزرگ و وسیع بشم … (استادم سپاس گزار شما هستم که در این راه معلممشدید و باعث شدید این طور فکر کنم و چقدر زیبا هست اینطور فکر کردن)

    و نکته دیگر اینکه مم لایق همه ی چیز های خوبی هستم که می بینم به آسانی در زندگی افراد در هرجای دنیا جریان دارد . مسُله ی مهمی که خیلی وقت ها می بینم سد راه منه این هست که گاهی به لایق بودنمان شک می کنیم و یا لایق بودنمان رو به دلیلی و علتی وصل می کنیم . مثلا من بنده ی خوبی هستم و یا نیستم .( و خیلی زمان ها به دلیل های واهی خودمونو بد می دونیم مثل نمازمو اینطوری خوندم و یا فلان کاری رو در حق اون آدم کردم و …در حالی که اصلا ملاک خوب و بد بودن ما نیست) و یا به اندازه کافی حتما باید تلاش کنیم . و یا محصولی که آماده کردم در مقایسه یا فلان محصول خوب نیست . د اینطور روح ارزشمندمون رو کوچک می کنیم . به این اعتقاد برسیم . در هر جایگاهی که هستم فوق العاده ام . توانمندیم و قدرت انجام خواسته هامونو و رسیدن به آنچه می خواهیم رو داریم …

    نکته ی دیگر درباره لیاقت داشتن و احساس خود ارزشمندی ما این هست که فکر می کنیم برای داشتن نعمتی نباید اینی که الِن هستیم باشیم . باید یک شکل دیگر باشیم و یا صفتی عوض بشود و یا هرچیزی … باید به این موضوع برسیم تا زمانی که این روح خداوندی در وجود ما هست که هیچ زمانی هم از ما جدا نمی شود . ما لایق نعمت های خداوندیم …

    و یا اینکه باید حتما در رابطه ی عاشقانه باشیم . ثروتمند باشیم . و یا زیبا و جوان باشیم که احساس ارزشمندی کنیم … و این اتفاقا ما رو دور می کند از احساس ارزشمندی …

    چرا که هیچ اتفاق بیرونی ای باعث پر شدن ما نمی شود و تا زمانی که از لحاظ درونی پر نشویم . چیزی رو در دنیای بیرون نمی بینیم … باید به این باور برسیم که من همین طوری که هستم چه قدر زیبا هستم . زیبایی ام رو ببینم … و اینکه نباید حتما از نظر مادی و ظاهری مثلا پر بشوم تا محبوب بشوم . وقتی از درون احساس ثروتمندی دارم . اون منو غنی می کند و زیبا می کند . و من همین طور که هستم محبوبم …

    (صلح رسیدن با خود واقعی ام می تواند کلید واقعی برای خود ارزشی من باشد …)

    نکته ی دیگری که دوست دارم درباره اش بنویسم احساسات من هست … ما گاهی به دلیل احساسات خودمونو سرکوب می کنیم . مثلا اگر احساس حسادت کنیم و یا هر حس منفی ای …

    چرا که به ما یاد دادند این احساسات رو نباید داشته باشیم . در حالی که در ذات طبیعی ما هست . و در وجود ما آفریده شده و وقتی عصبانی هستیم احساس بدی نسبت به خودمان داریم و این ها باعث بدتر شدن حالمون می شود . در حالی که باید به این باور برسیم در هر حالی با ارزشم . بی نهایت خوبم ، اگر گاهی یک اتفاقی برای من افتر این هیچ دلیلی برای اینکه از خدا دور شدم نیست … اینا تضاد هایی هست که نشان می دهد . من واقعا چی می خواهم … و درک کردن احساساتم …

    راستش داشتم یک فیلم آمریکایی می دیدم و چیزی که برایم جالب بود که اونها راحت درباره احساساتشون صحبت می کنند و یک اتفاق طبیعی هست . در حالی که ما مرتب خودمونو و احساساتمون سرکوب می کنیم و حتی من زمانی که با این گروه زیبای عباس منش شروع کردم واقعا در زمانی که کمی احساسم منفی می شد نمی توانستم با خودم خوب رفتار کنم . و کم کم یاد گرفتم … من باید بیشتر از هرکسی خودم رو درک کنم . و درک کردن خودم باعث حال بهترم می شود و گوش کردن به احساسات منفی ام چقدر بهم کمک می کند که دقیقا چی می خواهم مثلا احساس حسادت من از من پیشرفت می خواهد … خسیس بودن من برای من احساس ثروتمندی می خواهد و وقتی به خودم این اطمینان رو بدهم که من در مسیر بهشتی ام . من ثروتمندی اونطوری این احساسات من در من به صلح می رسند …

    نکته ی دیگر درباره احساس ارزشمندی من اینکه لازم نیست که انسان خاصی برای فردی. یا افرادی باشم …( مثلا مادر خوب و همسر خوب …) در جامعه ای من در مدارش هستم ‌. مرتب لایق بودن رو به این گره می زنم که من چقدر مادر خوبی ام و یا به عنوان همسر خوب …

    در حالی که من در همه حال خوبم … من زاده نشدم برای اینکه برای کسی دیگر خوب باشم . اگر در مسیر فرزندم و یا همسرم قرار گرفتم این هست که هم مدار بودیم …هر لحظه امکان جدایی ما هست …

    من برای خودم زاده شدم برای تجربه ی دنیا …

    برای گسترش پیدا کردن خودم …

    برای کشف شگفتی های جهانم …

    و چقدر ل ت بخشه وقتی احساس کنی که خداوند ازت چیزهای زیادی نمی خواهد . او مرتب می گوید خیالت راحت تو زندگی کن … تو حالت با خودت خوب باشه … همه چیز با من با وقتش بهت الهام می کنم … من خودم خدایی می کنم برای فرزندت و تو توجه و تمرکزت رو بزار برای خود ت …

    تو در لحظه ی حال زندگی کن و نه نگران آینده باش و نه از گذشته بترس …هچ مسئله ای نیست که من ِخدای تو ، منی که درقلب تو در جریان هستم . نگرانش باشد …ممنونم از خدای خوبم …

    من لایق این هستم که برای خودم زندگی کنم . و این ایمانو داشته باشم که خداوند من خیراحافظین هست …

    و او هدایت گر من هست…

    نکته ی دیگر درباره ی همان مسئله ی هدایته …

    گاهی عجیب می دانیم که با عندازه پیغمبران الهی و افراد موفق و و هر آدم روحانی که در نظر داریم .لایق اتفاق های خوبیم …. لایق هدایت های بی نظیری… لایق اتفاق هایی که به نظر معجزه هست . و یا باز شدت درهایی که برای باز شدن تلاش می کنیم . اونم به آسانی …

    باید با تومان هزار هزار بار تکرار کنیم … من به اندازه ی پیغمبری که در کوه حرا می نشست و با چشمانش به آسمان ها خیره می شود و با قلبش خدا رو دروجودش یافت و قلبش به روی الهی ترین کلمات باز شد لایفم ….(من همام روح خدایی رو دارم …) من مانند حضرت مریم که خداوند قلبش را برای میوه های بهشتی باز کرد . لایقم …

    به اندازه ی حضرت ابراهیم … و حضرت یوسفی که به زیبا ترین شکل ها به سوی عزیز مصر بودن هدایت شد . و این اتفاق خیلی راحت تر می تواند باشد ….و من لایق اینم که هر لحظه متکامل تر بشم …

    خدا رو شکر برای نعمت های الهی…

    خدایی که منو اشرف مخلوقات آفرید … خدایی که به من قدرت آفرینندگی بخشید … خدایی که به من قدرت معجزه بخشید … و خودم رو منبع انرژی قرار داد. قلبم رو برای هدایت گشود …

    سپاس گزار خدایی که منو به آسانی به آسانی ها هدایت کرد …

    سپاس گزار از شما …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3855 روز

      درود مهدیه خانم عزیز و گرانقدر..

      مرحبا

      چقدر عالی اشاره کردید

      چقدر خوب هدایت شدم به این همزمانی…

      امروز سحر که بیدار شده بودم این حس و این کلمات بهم الهام شد و تصویری از روحم را دیدم و لمس کردم

      و با خودم هم در حالیکه تو اتاقم راه میرفتم تکرار میکردم

      روح که زمان و مکان نمی‌شناسه محدود به زمان نیست

      محدود به مکان خاصی نیست و در هر آن می‌تونه هر جایی باشه همین الان می‌تونه احاطه داشته باشه بره آمریکا بره اعماق اقیانوسها بره قطب شمال بره تو غار یا هر مکان پنهان و آشکار

      روح من می‌ره و واسم فلان کارا رو انجام میده واسم و میاد

      روحم که محدودیت و وابستگی به چیز فیزیکی که ما بصورت های جسمی و مادی و دو بعدی میبینیم و لمس میکنیم نیست..

      که بعدش یکی دو ساعتی خوابیدم و خواب دیدم…

      پس توانایی هاش بی نهایته

      چه خوب اشاره کردید که ظاهر و بدن و اجسام و اشیا و مادیات و هررر تجربه ی فیزیکی صرفا برای تجربه کردن و ارضای حواس پنجگانه ما بوده تا در زمین مادی و خاکی تضاد هامونو بفهمیم درک کنیم تا بعنوان تابلوهای راهنما هدایت بشیم بسمت پله های ترقی

      بسمت کمال

      بسمت توسعه

      بسمت رشد

      خب ابزارش چیه؟ آگاهی

      از چی؟

      از تضادها و ناخواسته ها

      تضادها از چی میان؟

      از دل کثرت

      ما اومدیم کثرت رو بچشیم…

      حواس پنجگانه که یه عالمه مرتبط میشن به کلی تجربه مادی مثل سوار ماشین شدن، مثل خونه دار شدن

      مثل غذا خوردن

      مثل تماس فیزیکی

      مثل صحبت کردن

      مثل تحصیلات

      مثل لباس و اشیا و کار و کاسبی و ورزش و بازی و مسافرت و…

      همشون بخشی از تجربه های بعد مادی انسان هستند.. که البته در اینها احساس هم وجود دارد

      بیش از ده سال پیش بتدریج متوجه شدم که اینهمه از همدلی و درک دیگران صحبت میشه ولی هیچ جا از درک خود ندیدم نخوندم و نشنیدم و تازه بعد از کلی تحقیق و مطالعه و تفکر حس کردم بابا چه موضوع طلایی که حتی در کتاب های خودشناسی این واژه استفاده نشده «خود درکی» فهمیدم باید به یک خود درکی مناسب برسم…

      از همون زمان متوجه شدم این مهمترین چیزیه که احتیاج دارم

      میدونی چرا این واژه رو بهتر حس کردم و بهش رسیدم؟ چون در تفکرات و احساساتی بودم درونم که احساس میکنم هیچ کس تقریباً در اغلب موارد درونیات و عواطف من بدرستی نتونسته درک کنه و متوجه بشه.. انگار در دنیای دیگری هستند..

      اینقدر که دنیای درون واسم مهمه برای دیگران زیاد مهم نیست..

      برای همین فهمیدم بابا

      من هیچ وقت بخوبی خودمو درک نکردم و وقتی من خودمو خوبتر درک کنم حس نیاز به درک دیگران در من کاهش پیدا می‌کنه

      چه خوب گفتی من باید به احساساتم گوش بدم

      بله عواطف زبان دارن، و مدام با ما دارن حرف میزنن،

      چطوریه که وقتی یک نفر داره با ما حرف میزنه وقتی رومونو برگردونیم یا به کار دیگه مشغول بشیم همزمان، یا جوابشو ندیم یا نگاش نکنیم یا وسط حرفش مدام بپریم طرف احساس بی توجهی و بی احترامی بهش دست میده، خب من احساسات رو حکم کودک معصوم و پاک و محرم درونی خودم می‌دونم که با صداقت و پاکی و خلوص کامل دارن باهام حرف میزنن، و پیام های راست رو میگن…

      در عین صداقت و شفافیت و پاکی و معصومیت و خلوص…

      پس لازم و ضروری و انسانی هست توجه و گوش دادن و احترام به عواطف…

      روح مگه کثیفه؟ روح از خداونده، پس روح پاک و مقدس و منزه و نامحدود و بی انتها و بی نیازه از هر چیز و هر کسی…

      پس فارغ تمام شرایط بیرونی و ظاهری ارزشمند و محترم و مقدسیم… ولی به صورتهای متنوع در دنیای مادی برای ارضای نیازهای مادی…

      خیلی این مبحث مفصله ..

      ولی لذت بردم از پیامتون

      و خواستم ضمن مشارکت از پیام هوشمندانه شما سپاسگزاری کنم

      دمتون گرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    به نام خدایی که قلب منو برای نعمت هایش بزرگ می کند و منو برای تمام نعمت هایش لایق و شایسته می دادند و من لایق اینم که نعمت ها به آسانی در مسیر من قرار بدهد …

    سلام به استاد عباس منش و سلام به مریم خانم شایسته و سلام به دوستان عزیز …

    سپاسگزار شما هستم که در مورد مهم ترین مسائل صحبت می کنید و باعث تفکر و تعقل می شوید …

    چقدر درباره ی موضوع مهمی صحبت کردید …

    دوست داشتم بیام و دوباره کامنت بگذارم و این مسئله رو برای خودم باز کنم …

    اینکه ما به جای توجه به زیبایی هامون به آنجا که نتوانستیم کامل باشیم و بی نقص باشیم نگاه می کنیم (آنجا که خداوند دلیلی برای ما قرار داد تا بخواهیم حرکت کنیم و گسترش قرار بدهیم )و به جای توجه به اینکه ما می تونیم بازم گسترده تر بشیم . از آن به عنوان نقص خود می بینیم ، و خودمان رو سرزنش می کنیم …

    و احساس می کنیم با احساس سرزنش و احساسات منفی می ووانیم خودمونو گسترش بدهیم! در حالی که ما رو دور می کند و از مدار در معرض قرار گیری اتفاق ها یی که برایش تلاش می کنیم …

    در حالی که باید به خوبی هامون نگاه کنیم . به اینکه چقدر ارزشمندیم . و وقتی تضادی به وجود آمد . ایمانمانمو قوی کنیم یا خدا خودش جواب رو در مسیر فرار می دهد و یا با الهامی که به قلبمون می کند . باز هم یک در الهی برای مت باز می کند و خدا رو واقعا سپاس …

    گاهی برای اینکه بفهمیم چقدر با ارزشی بهتره به جای توجه به پوسته هایی که به ما جسبیده . به جای توجه به جسممون ، به ظاهر و یا ویژگی هایی که احساس می کنیم بخشی از ما رو تشکیل داده . به منبع وجودی خودمون و به همان انرژی تشکیل دهنده ی خودمون توجه کنیم . و بگیم این روح دقیقا ما هستیم و نه جسم و نه هیچ چیزی دیگر و این روح دمیده شده در من از هیچ روح دمیده شده در کسی دیگر پست تد و یا بهتر نیست و من به همان سطح انرژی دسترسی دارم که همان آدم هایی که به من نخبه معرفی شدند . دارند …

    و حالا آنها در مسیر زندگی خودشان و من در مسیر خودم ..‌

    و من به اندازه ی آنها می تونم بزرگ و وسیع بشم … (استادم سپاس گزار شما هستم که در این راه معلممشدید و باعث شدید این طور فکر کنم و چقدر زیبا هست اینطور فکر کردن)

    و نکته دیگر اینکه مم لایق همه ی چیز های خوبی هستم که می بینم به آسانی در زندگی افراد در هرجای دنیا جریان دارد . مسُله ی مهمی که خیلی وقت ها می بینم سد راه منه این هست که گاهی به لایق بودنمان شک می کنیم و یا لایق بودنمان رو به دلیلی و علتی وصل می کنیم . مثلا من بنده ی خوبی هستم و یا نیستم .( و خیلی زمان ها به دلیل های واهی خودمونو بد می دونیم مثل نمازمو اینطوری خوندم و یا فلان کاری رو در حق اون آدم کردم و …در حالی که اصلا ملاک خوب و بد بودن ما نیست) و یا به اندازه کافی حتما باید تلاش کنیم . و یا محصولی که آماده کردم در مقایسه یا فلان محصول خوب نیست . د اینطور روح ارزشمندمون رو کوچک می کنیم . به این اعتقاد برسیم . در هر جایگاهی که هستم فوق العاده ام . توانمندیم و قدرت انجام خواسته هامونو و رسیدن به آنچه می خواهیم رو داریم …

    نکته ی دیگر درباره لیاقت داشتن و احساس خود ارزشمندی ما این هست که فکر می کنیم برای داشتن نعمتی نباید اینی که الِن هستیم باشیم . باید یک شکل دیگر باشیم و یا صفتی عوض بشود و یا هرچیزی … باید به این موضوع برسیم تا زمانی که این روح خداوندی در وجود ما هست که هیچ زمانی هم از ما جدا نمی شود . ما لایق نعمت های خداوندیم …

    و یا اینکه باید حتما در رابطه ی عاشقانه باشیم . ثروتمند باشیم . و یا زیبا و جوان باشیم که احساس ارزشمندی کنیم … و این اتفاقا ما رو دور می کند از احساس ارزشمندی …

    چرا که هیچ اتفاق بیرونی ای باعث پر شدن ما نمی شود و تا زمانی که از لحاظ درونی پر نشویم . چیزی رو در دنیای بیرون نمی بینیم … باید به این باور برسیم که من همین طوری که هستم چه قدر زیبا هستم . زیبایی ام رو ببینم … و اینکه نباید حتما از نظر مادی و ظاهری مثلا پر بشوم تا محبوب بشوم . وقتی از درون احساس ثروتمندی دارم . اون منو غنی می کند و زیبا می کند . و من همین طور که هستم محبوبم …

    (صلح رسیدن با خود واقعی ام می تواند کلید واقعی برای خود ارزشی من باشد …)

    نکته ی دیگری که دوست دارم درباره اش بنویسم احساسات من هست … ما گاهی به دلیل احساسات خودمونو سرکوب می کنیم . مثلا اگر احساس حسادت کنیم و یا هر حس منفی ای …

    چرا که به ما یاد دادند این احساسات رو نباید داشته باشیم . در حالی که در ذات طبیعی ما هست . و در وجود ما آفریده شده و وقتی عصبانی هستیم احساس بدی نسبت به خودمان داریم و این ها باعث بدتر شدن حالمون می شود . در حالی که باید به این باور برسیم در هر حالی با ارزشم . بی نهایت خوبم ، اگر گاهی یک اتفاقی برای من افتر این هیچ دلیلی برای اینکه از خدا دور شدم نیست … اینا تضاد هایی هست که نشان می دهد . من واقعا چی می خواهم … و درک کردن احساساتم …

    راستش داشتم یک فیلم آمریکایی می دیدم و چیزی که برایم جالب بود که اونها راحت درباره احساساتشون صحبت می کنند و یک اتفاق طبیعی هست . در حالی که ما مرتب خودمونو و احساساتمون سرکوب می کنیم و حتی من زمانی که با این گروه زیبای عباس منش شروع کردم واقعا در زمانی که کمی احساسم منفی می شد نمی توانستم با خودم خوب رفتار کنم . و کم کم یاد گرفتم … من باید بیشتر از هرکسی خودم رو درک کنم . و درک کردن خودم باعث حال بهترم می شود و گوش کردن به احساسات منفی ام چقدر بهم کمک می کند که دقیقا چی می خواهم مثلا احساس حسادت من از من پیشرفت می خواهد … خسیس بودن من برای من احساس ثروتمندی می خواهد و وقتی به خودم این اطمینان رو بدهم که من در مسیر بهشتی ام . من ثروتمندی اونطوری این احساسات من در من به صلح می رسند …

    نکته ی دیگر درباره احساس ارزشمندی من اینکه لازم نیست که انسان خاصی برای فردی. یا افرادی باشم …( مثلا مادر خوب و همسر خوب …) در جامعه ای من در مدارش هستم ‌. مرتب لایق بودن رو به این گره می زنم که من چقدر مادر خوبی ام و یا به عنوان همسر خوب …

    در حالی که من در همه حال خوبم … من زاده نشدم برای اینکه برای کسی دیگر خوب باشم . اگر در مسیر فرزندم و یا همسرم قرار گرفتم این هست که هم مدار بودیم …هر لحظه امکان جدایی ما هست …

    من برای خودم زاده شدم برای تجربه ی دنیا …

    برای گسترش پیدا کردن خودم …

    برای کشف شگفتی های جهانم …

    و چقدر ل ت بخشه وقتی احساس کنی که خداوند ازت چیزهای زیادی نمی خواهد . او مرتب می گوید خیالت راحت تو زندگی کن … تو حالت با خودت خوب باشه … همه چیز با من با وقتش بهت الهام می کنم … من خودم خدایی می کنم برای فرزندت و تو توجه و تمرکزت رو بزار برای خود ت …

    تو در لحظه ی حال زندگی کن و نه نگران آینده باش و نه از گذشته بترس …هچ مسئله ای نیست که من ِخدای تو ، منی که درقلب تو در جریان هستم . نگرانش باشد …ممنونم از خدای خوبم …

    من لایق این هستم که برای خودم زندگی کنم . و این ایمانو داشته باشم که خداوند من خیراحافظین هست …

    و او هدایت گر من هست…

    نکته ی دیگر درباره ی همان مسئله ی هدایته …

    گاهی عجیب می دانیم که با عندازه پیغمبران الهی و افراد موفق و و هر آدم روحانی که در نظر داریم .لایق اتفاق های خوبیم …. لایق هدایت های بی نظیری… لایق اتفاق هایی که به نظر معجزه هست . و یا باز شدت درهایی که برای باز شدن تلاش می کنیم . اونم به آسانی …

    باید با تومان هزار هزار بار تکرار کنیم … من به اندازه ی پیغمبری که در کوه حرا می نشست و با چشمانش به آسمان ها خیره می شود و با قلبش خدا رو دروجودش یافت و قلبش به روی الهی ترین کلمات باز شد لایفم ….(من همام روح خدایی رو دارم …) من مانند حضرت مریم که خداوند قلبش را برای میوه های بهشتی باز کرد . لایقم …

    به اندازه ی حضرت ابراهیم … و حضرت یوسفی که به زیبا ترین شکل ها به سوی عزیز مصر بودن هدایت شد . و این اتفاق خیلی راحت تر می تواند باشد ….و من لایق اینم که هر لحظه متکامل تر بشم …

    خدا رو شکر برای نعمت های الهی…

    خدایی که منو اشرف مخلوقات آفرید … خدایی که به من قدرت آفرینندگی بخشید … خدایی که به من قدرت معجزه بخشید … و خودم رو منبع انرژی قرار داد. قلبم رو برای هدایت گشود …

    سپاس گزار خدایی که منو به آسانی به آسانی ها هدایت کرد …

    سپاس گزار از شما …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    به نام خدایی که منو به آسان‌ترین روش به سوی آسانی ها هدایت می کند…

    سلام به استاد عباسمنش عزیز، و مریم خانم شایسته ام …

    واقعا از اینکه چنین محصول با ارزشی رو آماده کردید، خوشحالم، و از خداوندم می خواهم که منو در مسیر دریافت این آگاهی ها قرار بدهد، هرچند که هزاران راه هست برای دریافت آگاهی های ناب خداوند، و از خدا هرچه بخواهی ، به هزاران روش به تو نعمت هایش رو می دهد…

    استادم ، از وقتی گفتید این فایل رو آماده کردید، من چقدر دارم درباره اش فکر می کنم …

    به واژه ی احساس لیاقت داشتن …

    به نکته ی مهمی که رسیدم این بود که خیلی زمان ها من ، ارزشم، را به اتفاقات و شرایط گره می زنم، مثلا داشتن ثروت، داشتن رابطه ی خوب ، داشتن باور درست در زمینه ی سلامتی …

    و گاهی خودم رو مثلا سرکوب می کنم، که مثلا من به اندازه ی کافی خوب نبودم، چرا که مثلا نتوانستم، در زمینه ی کاری پیشرفت کنم، و یا مثل نکته ای که در این فایل گفتید، موفقیتم رو در زمینه ای کوچک می دانم …

    چیزی که منو عاشق آموزه های شما و گفته های شما و عاشق سایت می کند … نگاه فراتر به زندگی و در اصل به خودمان هست …

    اینکه هیچ چیزی قرار نیست، به من مفهوم بدهد، من در مقایسه با هیچ کس و فردی قرار نیست،بهتر و یا بد تر قرار بگیرم …

    گوهر وجودی من هست که مهم هست ‌‌‌… خوشبختی من و آرامش من و ثروت من این هست که در صلح با خودم قرار بگیرم و احساس خوشبختی بکنم، آرامشی رو در وجودم گسترش بدهم …

    و هرچقدر با خودم بیشتر به صلح برسم ، به آرامش بیشتری برسم، گسترش پیدا می کنم…

    لایق بودنم ، به دنبال میزان داشتن ثروت نیست، و یا داشتن رابطه ی خوب …

    من بسیار فراتر و گسترده تر هستم، هرچند که اینها پوسته ی بیرونی من هست …

    گاهی فکر می کنیم،اگر به مسئله ی بیرونی، مثلا یک رابطه ی خاص اگر برسم، و یا استاد این مدت فکر می کردم اگر مثلا من این دوره رو داشته باشم ، حالم خوب می شود …

    و بعد به خودم گفتم نه مهدیه ی من ، لایق بودنت ، و داشتن احساس ارزشمندیت و صلح بودن با خودت و داشتن احساس آرامشت به هیچ چیزی وابسته نیست …

    فقط باید بفهمی چقدر منبع وجودیت ارزشمنده،و اونو گرامی بداری…

    فقط مهم این هست که خداوند رو در قلبت احساس کنی و بدانی که او در وجودت گسترده هست …

    بله ما قوی بزرگ ارزشمندیم …

    باید به صورت آگاهانه به افکارمون نظارت کنیم و باید به صورت آگاهانه به صلح با خودمان برسیم ….

    نکته ی دیگری که دوست دارم درباره اش بنویسم …

    من دارم یک کاری رو انجام می دهم، وقت زیاد و تمرکز زیادی رو روش گذاشتم و هنوز دیده نشده ….خوب من لیاقت خودمو به دیده شدن محصولم توسط مردم گره زدم …

    در حالی که خود ارزشی من خیلی خیلی فراتر هست … گسترش پیدا کردن من خیلی فرا تر هست …

    و این رو با خودم مرور کردم، شجاعت من، بی مهابا بودنم ، در خلق اثر به اندازه ی خودم ، به اندازه ی توانایی ام . مهمه ، آیا مردم ببینند و یا نبینند مهمه؟؟ باید به این حقیقت برسیم نه مهم نیست، من خودم رو تجربه کردم، من زندگی رو تجربه کردم، من کاری رو انتخاب کردم، که احساس کردم روحم رو گسترش می دهد، من به جای غرق شدن در حاشیه ها و بند کردن خودم در نقطه ای امن، خودمو به جریانات طبیعی زندگی سپردم …

    خودم رو به خداوند سپردم و تجربه کردن خودم اصلا اشتباه نبوده، قلبم رو فراخ و فراختر کردم …

    گرچه باید این ایمانو در خودمون گسترش بدهیم، جهان و در اصل خداوند قرار نیست، بنده هایش رو بدون پاداش قرار بدهد…

    لایق بودن من ، از من آغاز می شود، از قلبم، نه از احساس و حرف دیگری…نه از موفقیتی که دیگران برای من تعریف می کنند … از میزان توحیدی بودنم، آغاز می شود …

    لایق بودنم ، از احساسات عشقی که در قلبم پرورش می دهم، از احساسات سپاسگزاری من ، آغاز می شود و نه عملکرد من حتی .‌‌..

    چرا که احساسات ما بیشتر از کارهای ما نتیجه می دهد …

    استادم درس بزرگی هست که به گفت و گوهای ذهنی توجه کنیم،و به چیزی که ذهنمان به ما می گوید توجه کنیم …

    درس بزرگی هست که وقتی مشکلی در مقابلمان قرار می گیرد و تضادی ، اجازه ندهیم او ما رو معنی کند. و بدونیم معنی به وجود آمدنمان چیزی فرا تر از همه ی این هست …

    درس بزرگی هست که خودمونو فراتر از یک جسم بدانیم، و حتی خودمون رو از زمان و مکانی که درش قرار گرفتیم فرا تر بدانیم …

    و خودمونو با تعلقاتمان تعریف نکنیم ، و بدانیم روح ما مهم هست ، قلب ما مهم هست … و انرژی هایی که از خود ساطع می کنیم …

    و اینو درک کنیم ، بله می توانیم گسترش پیدا کنیم، وقتی اعتماد کنیم، وقتی نگرانی رو از خودمان دور کنیم …

    (گاهی ذهنمان پر از نکند جواب ندهد، می شود، قانون جواب می دهد، مگر قانون جاذبه ی زمین تغییر می کند، )

    وقتی مرتب دچار احساسات سطح پایین بشیم، قلبمان کوچک و مچاله می شود, نگرانی، ترس ، غرور،،نا سپاسی …

    خودلایق بودنمون نه کسی می تواند پائین بیارد و نه چیزی، خودمان پائین میاریم …

    اما کنترل ذهن ما به ما کمک می کند …

    دوست دارم درباره ی این نکته بازم بنویسم, نگاه دیگران به نیست که ما رو معنی می دهد، اینکه چقدر از نظر دیگران خوبم ! خودم مهم هستم، خودم مهم هستم …نگاه من به دنیا و به منبع وجودیم مهم هست …

    و اینکه آیا توانایی من ، و گوهر وجودی من توسط دیگران باید معنا بخشیده بشود، نه این من هستم که خودم روی خودم ارزش می گذارم ، از چه طریق ، از طریق احساسی که به خودم دارم …

    بله جهان من در حال گسترش هست، و گستردگی جهان من ، به اندازه ای هست که دیگران برای من معنی می کنند،و یا به اندازه ی ثروتم، نه به اندازه روح و قلب بزرگ من هست ‌…

    بله به خودمان نه به اندازه ی یک جز کوچک نباید نگاه کنیم‌.. به اندازی جهانی قدرتمند که منبع عظیمی از انرژی هاست …

    به عنوان جهانی که جهان های بزرگ تر از خودش رو می تواند حل کند …

    و این قدرت و این عظمت فقط توسط خودمان قابل کشف هست …

    لیاقت داشتن من ، از اینکه در چه خانواده بزرگ شدم، در چه شهری ، و در چه کشوری آغاز نشد… از لحظه ی دنیا آمدن ، آغاز شد … اینکه خواستم به عنوان اشرف مخلوقات پا روی خاک بگذارم … خواستم اسرار پروردگار رو کشف کنم …

    خواستم با پا گذاشتنم در این جهان ، جهان های دیگرو رو هم تجربه کنم …

    من جهان معنوی بزرگی درونم دارم ‌…

    چقدر مطلب مهم و با ارزشی هست ، که احساسات منفی بر من حرام هست، اینکه به خودم انرژی منفی ای بدهم …

    احساسم از عملکردم مهم تره، کاری نمی کنم، که احساس منفی داشته باشم و اگر انجام دادم، خودمو رو باز می سپارم دست خدا و ایمان دارم که او من رو هدایت می کند، در رحمتش هیچ وقت بر من بسته نیست…

    یک جمله ی خیلی خوب در دوره ی صلح با خو. گفتید.‌‌..به خداوند می گوییم ببخشید و خدا ما رو می بخشد و تمام ، چون ارزشمندم، چون لایق تجربه کردن بودم ، چون اصلا اومدم تجربه کنم …

    درارتباطات . من لایق عشقم … و آیا این مقدار عشق باید توسط کسی دیگر برای من تعیین بشود، مقدار آزادی من ، گستردگی من، مقدار لیاقت من در دریافت عشق رو کسی دیگر باید تعیین کند ‌..

    من لایق هستم ، و خودم منبع عشقم، منبع عشق برای خودم، چشمه ی عشق در وجود خودم هست …

    باید به گستردگی خودم پی ببرم تا محتاج چیزی بیرون خودم نباشم …

    در زمینه ی ثروت ، آیا ثروتمندی من رو پول تعیین می کند، من باید خودم رو به اندازی پول بزرگ کنم . من باید لایق کار خاص باشم،و استعدادی خاص ممکنه منو معنا ببخشد‌‌‌‌.نه این ها همه در اصل من به اونا معنا می دهم …

    چقدر خوبه که بدانم، من برای اینکه کار خاصی بکنم ، دنیا نیامدم، خداوند برای من کار خاص می کند, دنیا آمدم ، که زندگی کنم،و مثل هرچیزی در این جهان جریان پیدا کنم، تجربه کنم، آگاهی باشم ، گسترده بشم ‌…

    به این فکر کنم، لایق بودنم در امتداد انجام کاری خاص نیست … به هیچ وجه …

    فقط و فقط باید بفهمم چقدر ذهنم گسترده هست .‌‌..

    چه اتفاقات بی نظیری می تواند انجام بدهد و چه انرژی بی نظیری دارد …

    گاهی فقط سکوت کنیم، درگیر اتفاقات روزمره نشیم، گاهی باید پارو نزنیم، و فقط تماشا کنیم…

    بهتره خودمونو به جسمی، محدود نکنیم، به زمان خاصی محدود نکنیم، به اتفاقی گذرا محدود نکنیم …

    بفهمیم ، باور کنیم، که لایقیم ، و منبع قدرتمند وصلیم …

    و الهامات و هدایت ها ….

    من در همه حال لایق دریافت حرف خداوندم …

    و این میزان بسته به شرایطی که درش هستم، گناه کار هستم و یا نیستم ندارم …

    بسته به آگاهی من دارد ، به اینکه خداوند در من جریان دارد …خداوند درون منه …

    خود لایق بودنم یعنی بفهمم که نعمات ها واقعا واقعا در هرزمان که بخواهم در دسترس من قرار می گیرد، در زمانی که باورش کنم ، لایق بودنش هستم، نیاز به شرایط خاص ندارم ،،اتفاقی خاص ندارم ، من لایقش هستم …

    سطح انرژی من ، شناخت خودم اینکه منبع اش خودم هستم، نعمت هایی که در اختیارم قرار می گیرد ، منبعش خودم هستم، نه اتفاقی بیرونی…

    به صلح رسیدن، اینکه بفهمم ، در این جهان ، من موجودی ضعیف نیستم که کسی باید بهش رحم کند …من خداوندم … من خود خداوندم ، من متصلم به خداوند‌….

    روح خدا در من جریان دارد ، خدا چیزی جدا از من ، و جهان نیست …

    نمی دونم چطور منظورمو برسونم … اما چون اعتقاد دارم روح خدا در من هست …

    من لایقم، من ارزشمندم، چون هرچه بخواهم از من شروع می شود …

    استادم از شما سپاس گزارم که باعث شدید ، تفکر کنم، من ارزشمندم چون به عمق جهان فکر می کنم، به جای اینکه در پوسته ی آن به دنبال درک خودم باشم ‌…

    سپاس گزارم از خدایی که به آسانی ها منو هدایت میکند …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3855 روز

      درود بر شما مهدیه خانم عزیز و گرانقدر…

      چقدر عالی تمرکز جملات و اندیشه های شما بر احساس بوده در مقابل اعمال و رفتار…

      چقدر این سوء برداشت و باور محدود کننده از وقتی که دنیای فیزیکال رو دیدیم و در اون غرق شدیم شروع به شکل گیری کرده..

      چه جمله و حقیقت و باور فوق العاده ای که باید هر صبح بیاد بیارم: لایق بودنم به احساسات عشق و سپاسگزاری که در قلبم هر روز پرورش میدم بستگی دارد و ریشه در احساساتم دارد و نه به عملکردم…

      نکته عالی و طلایی و منطقیش اینجاست: «چون احساسات بیشتر نتیجه می دهد تا عملکرد و رفتارم» برای همینه احساس ارزشمندی ما هم مربوط به احساسات ماست…

      لایق بودنم در امتداد کاری خاص نیست… به هیچ وجه.

      واقعاً من برای این به این دنیا نیامده ام که کار خاصی بکنم و زجر بکشم و تقلا کنم و درست کنم و اصلاح کنم و فشار وارد بکنم و… چون کارهای خاص رو خدا قرار بوده انجام بده و خدا هم که خوش قول و آن تایم و فعاله…

      کار من لذت بردن و پرورش احساس و عاطفه خوشایند عشق و شادی و شور و آرامش و قدردانی از نعمات از پیش فروش فرستاده اش است…

      چون وقت کم میارم برای سپاسگزاری اییییییین همه شکوه و عظمتش…

      خداوند لایق سپاسگزاری خالصانه و عاشقانه و من لایق دریافت نعمات بی منت و تمام نشدنی و بی پایانش…

      دیگه چه قرار مدار و قرار دادی از این بالاتر و بهتر و زیباتر…

      دمتون گرم خانم خوش فکر و با صفا

      خوب و تندرست و شادان و غرق در آرامش و عشق و سپاسگزاری باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1798 روز

    به نام خدایی که منو به آسان‌ترین روش به سوی آسانی ها هدایت می کند…

    سلام به استاد عباسمنش عزیز، و مریم خانم شایسته ام …

    واقعا از اینکه چنین محصول با ارزشی رو آماده کردید، خوشحالم، و از خداوندم می خواهم که منو در مسیر دریافت این آگاهی ها قرار بدهد، هرچند که هزاران راه هست برای دریافت آگاهی های ناب خداوند، و از خدا هرچه بخواهی ، به هزاران روش به تو نعمت هایش رو می دهد…

    استادم ، از وقتی گفتید این فایل رو آماده کردید، من چقدر دارم درباره اش فکر می کنم …

    به واژه ی احساس لیاقت داشتن …

    به نکته ی مهمی که رسیدم این بود که خیلی زمان ها من ، ارزشم، را به اتفاقات و شرایط گره می زنم، مثلا داشتن ثروت، داشتن رابطه ی خوب ، داشتن باور درست در زمینه ی سلامتی …

    و گاهی خودم رو مثلا سرکوب می کنم، که مثلا من به اندازه ی کافی خوب نبودم، چرا که مثلا نتوانستم، در زمینه ی کاری پیشرفت کنم، و یا مثل نکته ای که در این فایل گفتید، موفقیتم رو در زمینه ای کوچک می دانم …

    چیزی که منو عاشق آموزه های شما و گفته های شما و عاشق سایت می کند … نگاه فراتر به زندگی و در اصل به خودمان هست …

    اینکه هیچ چیزی قرار نیست، به من مفهوم بدهد، من در مقایسه با هیچ کس و فردی قرار نیست،بهتر و یا بد تر قرار بگیرم …

    گوهر وجودی من هست که مهم هست ‌‌‌… خوشبختی من و آرامش من و ثروت من این هست که در صلح با خودم قرار بگیرم و احساس خوشبختی بکنم، آرامشی رو در وجودم گسترش بدهم …

    و هرچقدر با خودم بیشتر به صلح برسم ، به آرامش بیشتری برسم، گسترش پیدا می کنم…

    لایق بودنم ، به دنبال میزان داشتن ثروت نیست، و یا داشتن رابطه ی خوب …

    من بسیار فراتر و گسترده تر هستم، هرچند که اینها پوسته ی بیرونی من هست …

    گاهی فکر می کنیم،اگر به مسئله ی بیرونی، مثلا یک رابطه ی خاص اگر برسم، و یا استاد این مدت فکر می کردم اگر مثلا من این دوره رو داشته باشم ، حالم خوب می شود …

    و بعد به خودم گفتم نه مهدیه ی من ، لایق بودنت ، و داشتن احساس ارزشمندیت و صلح بودن با خودت و داشتن احساس آرامشت به هیچ چیزی وابسته نیست …

    فقط باید بفهمی چقدر منبع وجودیت ارزشمنده،و اونو گرامی بداری…

    فقط مهم این هست که خداوند رو در قلبت احساس کنی و بدانی که او در وجودت گسترده هست …

    بله ما قوی بزرگ ارزشمندیم …

    باید به صورت آگاهانه به افکارمون نظارت کنیم و باید به صورت آگاهانه به صلح با خودمان برسیم ….

    نکته ی دیگری که دوست دارم درباره اش بنویسم …

    من دارم یک کاری رو انجام می دهم، وقت زیاد و تمرکز زیادی رو روش گذاشتم و هنوز دیده نشده ….خوب من لیاقت خودمو به دیده شدن محصولم توسط مردم گره زدم …

    در حالی که خود ارزشی من خیلی خیلی فراتر هست … گسترش پیدا کردن من خیلی فرا تر هست …

    و این رو با خودم مرور کردم، شجاعت من، بی مهابا بودنم ، در خلق اثر به اندازه ی خودم ، به اندازه ی توانایی ام . مهمه ، آیا مردم ببینند و یا نبینند مهمه؟؟ باید به این حقیقت برسیم نه مهم نیست، من خودم رو تجربه کردم، من زندگی رو تجربه کردم، من کاری رو انتخاب کردم، که احساس کردم روحم رو گسترش می دهد، من به جای غرق شدن در حاشیه ها و بند کردن خودم در نقطه ای امن، خودمو به جریانات طبیعی زندگی سپردم …

    خودم رو به خداوند سپردم و تجربه کردن خودم اصلا اشتباه نبوده، قلبم رو فراخ و فراختر کردم …

    گرچه باید این ایمانو در خودمون گسترش بدهیم، جهان و در اصل خداوند قرار نیست، بنده هایش رو بدون پاداش قرار بدهد…

    لایق بودن من ، از من آغاز می شود، از قلبم، نه از احساس و حرف دیگری…نه از موفقیتی که دیگران برای من تعریف می کنند … از میزان توحیدی بودنم، آغاز می شود …

    لایق بودنم ، از احساسات عشقی که در قلبم پرورش می دهم، از احساسات سپاسگزاری من ، آغاز می شود و نه عملکرد من حتی .‌‌..

    چرا که احساسات ما بیشتر از کارهای ما نتیجه می دهد …

    استادم درس بزرگی هست که به گفت و گوهای ذهنی توجه کنیم،و به چیزی که ذهنمان به ما می گوید توجه کنیم …

    درس بزرگی هست که وقتی مشکلی در مقابلمان قرار می گیرد و تضادی ، اجازه ندهیم او ما رو معنی کند. و بدونیم معنی به وجود آمدنمان چیزی فرا تر از همه ی این هست …

    درس بزرگی هست که خودمونو فراتر از یک جسم بدانیم، و حتی خودمون رو از زمان و مکانی که درش قرار گرفتیم فرا تر بدانیم …

    و خودمونو با تعلقاتمان تعریف نکنیم ، و بدانیم روح ما مهم هست ، قلب ما مهم هست … و انرژی هایی که از خود ساطع می کنیم …

    و اینو درک کنیم ، بله می توانیم گسترش پیدا کنیم، وقتی اعتماد کنیم، وقتی نگرانی رو از خودمان دور کنیم …

    (گاهی ذهنمان پر از نکند جواب ندهد، می شود، قانون جواب می دهد، مگر قانون جاذبه ی زمین تغییر می کند، )

    وقتی مرتب دچار احساسات سطح پایین بشیم، قلبمان کوچک و مچاله می شود, نگرانی، ترس ، غرور،،نا سپاسی …

    خودلایق بودنمون نه کسی می تواند پائین بیارد و نه چیزی، خودمان پائین میاریم …

    اما کنترل ذهن ما به ما کمک می کند …

    دوست دارم درباره ی این نکته بازم بنویسم, نگاه دیگران به نیست که ما رو معنی می دهد، اینکه چقدر از نظر دیگران خوبم ! خودم مهم هستم، خودم مهم هستم …نگاه من به دنیا و به منبع وجودیم مهم هست …

    و اینکه آیا توانایی من ، و گوهر وجودی من توسط دیگران باید معنا بخشیده بشود، نه این من هستم که خودم روی خودم ارزش می گذارم ، از چه طریق ، از طریق احساسی که به خودم دارم …

    بله جهان من در حال گسترش هست، و گستردگی جهان من ، به اندازه ای هست که دیگران برای من معنی می کنند،و یا به اندازه ی ثروتم، نه به اندازه روح و قلب بزرگ من هست ‌…

    بله به خودمان نه به اندازه ی یک جز کوچک نباید نگاه کنیم‌.. به اندازی جهانی قدرتمند که منبع عظیمی از انرژی هاست …

    به عنوان جهانی که جهان های بزرگ تر از خودش رو می تواند حل کند …

    و این قدرت و این عظمت فقط توسط خودمان قابل کشف هست …

    لیاقت داشتن من ، از اینکه در چه خانواده بزرگ شدم، در چه شهری ، و در چه کشوری آغاز نشد… از لحظه ی دنیا آمدن ، آغاز شد … اینکه خواستم به عنوان اشرف مخلوقات پا روی خاک بگذارم … خواستم اسرار پروردگار رو کشف کنم …

    خواستم با پا گذاشتنم در این جهان ، جهان های دیگرو رو هم تجربه کنم …

    من جهان معنوی بزرگی درونم دارم ‌…

    چقدر مطلب مهم و با ارزشی هست ، که احساسات منفی بر من حرام هست، اینکه به خودم انرژی منفی ای بدهم …

    احساسم از عملکردم مهم تره، کاری نمی کنم، که احساس منفی داشته باشم و اگر انجام دادم، خودمو رو باز می سپارم دست خدا و ایمان دارم که او من رو هدایت می کند، در رحمتش هیچ وقت بر من بسته نیست…

    یک جمله ی خیلی خوب در دوره ی صلح با خو. گفتید.‌‌..به خداوند می گوییم ببخشید و خدا ما رو می بخشد و تمام ، چون ارزشمندم، چون لایق تجربه کردن بودم ، چون اصلا اومدم تجربه کنم …

    درارتباطات . من لایق عشقم … و آیا این مقدار عشق باید توسط کسی دیگر برای من تعیین بشود، مقدار آزادی من ، گستردگی من، مقدار لیاقت من در دریافت عشق رو کسی دیگر باید تعیین کند ‌..

    من لایق هستم ، و خودم منبع عشقم، منبع عشق برای خودم، چشمه ی عشق در وجود خودم هست …

    باید به گستردگی خودم پی ببرم تا محتاج چیزی بیرون خودم نباشم …

    در زمینه ی ثروت ، آیا ثروتمندی من رو پول تعیین می کند، من باید خودم رو به اندازی پول بزرگ کنم . من باید لایق کار خاص باشم،و استعدادی خاص ممکنه منو معنا ببخشد‌‌‌‌.نه این ها همه در اصل من به اونا معنا می دهم …

    چقدر خوبه که بدانم، من برای اینکه کار خاصی بکنم ، دنیا نیامدم، خداوند برای من کار خاص می کند, دنیا آمدم ، که زندگی کنم،و مثل هرچیزی در این جهان جریان پیدا کنم، تجربه کنم، آگاهی باشم ، گسترده بشم ‌…

    به این فکر کنم، لایق بودنم در امتداد انجام کاری خاص نیست … به هیچ وجه …

    فقط و فقط باید بفهمم چقدر ذهنم گسترده هست .‌‌..

    چه اتفاقات بی نظیری می تواند انجام بدهد و چه انرژی بی نظیری دارد …

    گاهی فقط سکوت کنیم، درگیر اتفاقات روزمره نشیم، گاهی باید پارو نزنیم، و فقط تماشا کنیم…

    بهتره خودمونو به جسمی، محدود نکنیم، به زمان خاصی محدود نکنیم، به اتفاقی گذرا محدود نکنیم …

    بفهمیم ، باور کنیم، که لایقیم ، و منبع قدرتمند وصلیم …

    و الهامات و هدایت ها ….

    من در همه حال لایق دریافت حرف خداوندم …

    و این میزان بسته به شرایطی که درش هستم، گناه کار هستم و یا نیستم ندارم …

    بسته به آگاهی من دارد ، به اینکه خداوند در من جریان دارد …خداوند درون منه …

    خود لایق بودنم یعنی بفهمم که نعمات ها واقعا واقعا در هرزمان که بخواهم در دسترس من قرار می گیرد، در زمانی که باورش کنم ، لایق بودنش هستم، نیاز به شرایط خاص ندارم ،،اتفاقی خاص ندارم ، من لایقش هستم …

    سطح انرژی من ، شناخت خودم اینکه منبع اش خودم هستم، نعمت هایی که در اختیارم قرار می گیرد ، منبعش خودم هستم، نه اتفاقی بیرونی…

    به صلح رسیدن، اینکه بفهمم ، در این جهان ، من موجودی ضعیف نیستم که کسی باید بهش رحم کند …من خداوندم … من خود خداوندم ، من متصلم به خداوند‌….

    روح خدا در من جریان دارد ، خدا چیزی جدا از من ، و جهان نیست …

    نمی دونم چطور منظورمو برسونم … اما چون اعتقاد دارم روح خدا در من هست …

    من لایقم، من ارزشمندم، چون هرچه بخواهم از من شروع می شود …

    استادم از شما سپاس گزارم که باعث شدید ، تفکر کنم، من ارزشمندم چون به عمق جهان فکر می کنم، به جای اینکه در پوسته ی آن به دنبال درک خودم باشم ‌…

    سپاس گزارم از خدایی که به آسانی ها منو هدایت مب کند …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حسن موسوی گفته:
      مدت عضویت: 682 روز

      سلام .

      نوشته های شما دنیایی از رمز و راز زیستن بود در کنار گفته های استاد احساس متفاوتی را در من ایجاد کرد که اگر بگویم قدمی بلند در رشد و تکاملم برداشتم اقرار نکرده ام

      این روزها ذهنم در یک چالش کاری با خواندن کامنت های این سایت فراز و فرودهایی را طی میکند که حس رشد و تکاملی را ایجاد کرده که متفاوت تر از قبل می باشد گاها که به زیر کشیده می شوم به سمت گذشته میروم اما دوباره خودم را با خواندن مطالب به بالا میکشم البته ثبت از این هم چنین حالی را تجربه کرده بودم ولی هم اکنون راحت تر خودم را به اصطلاح جم وجور می کنم و از زیر به فراز می آیم

      خدایا شکرت به خاطر استاد عزیز و سایت پربارش که به قول خودش کامنت های این سایت و موارد مطروحه اش هر کدامش از برترین کتابهای موفقیت دنیا هم پر بار تر است

      از شما دوست و همخانواده عزیز به خاطر کامنت پربارت سپاسگزارم

      سپاس سپاس سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2163 روز

      به نام خدا

      سلام مهدیه جون

      والا کامنت های شما کتاب ارزشمندی بود که خداوند من را هدایت کرد تا بخونمش خدا را بی نهایت سپاسگزارم

      حتی کامنت های شما چند بار در سایت در این صفحه چند بار سیو شده بود و این خودش برای من نکته ها داشت که از این مطلب ها زود نگذرم و بمونم و باد بگیرم

      پس یه بار که کامنت را خوندم و تموم شد و دوباره سیو شده بود از اول تا آخرش با عشق خوندم

      واقعا ممنونم

      چقدر آگاهی داشت کامنت شما

      ممنونم دست خدا

      خدایا بی بی نهایت سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    حمیدرضا گفته:
    مدت عضویت: 655 روز

    درود وادب به پیامبر زمانم، مهربانو شایسته عزیز ودوستان هم فرکانسی سپاسگزار خداوند و پیامبر زمانم هستم که منو امشب به مهمترین توجه ونیاز بشر که عزت نفس ولیاقت باشه هدایت کرد.خیلی عالی وهوشمندانه استاد عزیز اشاره کردین ومانند دیگر فایلها ومحصولات اشاره به داشته ها ونجات مثبت خودمون کردین متاسفانه پیشینه همه مان با توجه به فرهنگ،خونواده، مدرسه ،دوستان ودر کل ورودی هامون در این مورد مهم مساله مهم داریم وباطبع به قول خودتون جهاد اکبر وتعیر نوع نگرش وزمان میخواد البته با بذر قوی باور

    وخود من متاسفانه این نقیصه رو دارم وخدارو سپاس که متوجه و تا حدودی سعی در شناخت ومهمتر پاکسازی وعملگرا باشم هرچند نجواها ،اطرافیان وعدم تمرکز به خواسته ها به علت تمرکز نا اگاهانه به مسائل زندگی پر هاشیه در ایران این امر رو دشوار کرده. امید که به لطف خداوند،اموزه های بی‌نظیر شما والبته همت خودم بتونم روز به روز، ارزش ولیاقتهای خودمو بشناسم سپاسگزارم️ سلامت، شاد، پیروز، موفق، ثروتمند وسعادتمند در درجهان باشید بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    سلام استاد عباس منش عزیز.

    اول باید قبول کنیم که احساس لیاقتی نداریم که این فجایع در زندگی ما رخ داده

    و بعد باید بپذیریم که خود ما مقصر اولیه نبودیم ما مقصر ثانویه هستیم

    ما در محیطی نا مناسب با افرادی نا مناسب رشد کردیم

    توانایی هایمان نادیده گرفته شد

    تا سر حد مرگ مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفتیم

    بارها در جمع شخصیتمان ترور شد

    و همه به ما خندیدند

    من حتی بعد از 20 سال یادم نمیرد که یک روزی در یک جمعی توسط فردی مسخره شده و بقیه آن جمع با صدای بلند به من خندیدن

    آن تصویر همیشه برایم تازه است.

    آنها مقصر نبودند

    آنها مورد تحقیر قرار گرفتن

    و این کار را با نفر بعدی انجام دادند و تا ابد ادامه خواهد داشت..

    بعد از مقصر های اولیه میرویم سراغ مقصر ثانویه

    که خود من هستم

    من هر وقت خاستم اظهار وجود کنم در هر جایی در هر موردی و در هر زمینه ایی

    آرام و بی صدا به خودم گفتم

    بیخیال

    تو مال این کارا نیستی

    این بار هم مثل همه دفعات

    تو کسی نیستی

    تو پشتوانه نداری

    تو کم شانسی

    در صورتی که من استعداد بالا

    و به شدت پر تلاش هستم

    تنها ضعف من عدم باور به توانایی هایم بود

    تا یک دورانی خوب بود

    موفقیت پشت موفقیت

    اما بعد از آن دوران طلایی

    من خودم خودم را سانسور میکردم

    خودم جلوی ورود نعمت هارا میگرفتم

    البته گاهی سر کله مقصر اولیه ها پیدا میشد

    و میگفتن دیدی گفتیم

    هنوز نتوانستی به چیزی برسی

    جوانی رفت و تو همش از این شاخه به آن شاخه

    اما الان فهمیدم چرا موفق نشدم

    چون من دنبال شغل مورد علاقم نبودم

    من دنبال شغلی بودم که نتیجه های سریع تری دارد و فکر میکردم میتوانم زود تر به آن مقصر اولیه ها تو دهنی بزنم و بهشان بفهمانم که من توانا و ارزشمند هستم

    سالها در جای نا مناسب به هوای یافتن گنج زمین را بیل زدم

    و سخت کوشی های من فقط هر روز فرسوده ترم میکرد.

    من از انجام کارم لذت میبردم و میبرم

    اما نه آن لذتی که واقعا دوستش داشتم

    چیزی که عاشقش بودم.

    چیزی که عاشقش بودم رو در زمان انجام کار بهش فکر میکردم و تصورش میکردم اما همیشه همان صدا میگفت بیخیال همینت مونده بعد از این همه خرابی و ناکامی که به بار اوردی این رو هم در پرونده زندگیت قرار بدی

    اینو برای خودت برای دل خودت نگه دار و اصلا صداشو در نیار.

    من کار مورد علاقم رو در زمان بعد از کار و استراحت بهش میپرداختم و سیراب میشدم

    و زندگی و سختی کارم و دشواری مسیرم را برایم کمی اسان میکرد

    الان تصمیم گرفتم کاری که ولم کنند به سمتش جذب میشوم را به عنوان هدف ،کار، عشق ،منبع درامد و همه چیزم انتخاب کنم

    اما نه به صورت یک دفعه

    میخواهم از شغلم پول در بیاورم و کم کم وارد مسیر مورد علاقم بشوم

    میخواهم کاری را انجام دهم که در ان استعداد و علاقه را هر دو باهم دارم.

    فعلا ضعیفم فعلا احساس ارزش نمیکنم

    اما میخواهم قدم به قدم پیش روی کنم

    و در همین مسیر احساس ارزشم را بسازم

    و توانایی هایم را افزایش دهم

    و خودم باشم

    و الهام بخش بقیه هم باشم که وارد مسیری بشنوند که در آن حالشان خوب است فارغ از بدست آوردن یا بدست نیاوردن

    ممنون استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مرضیه نظاری گفته:
    مدت عضویت: 600 روز

    سلام و عرض ادب.استاد بزرگوار خواستم به این وسیله از شما تشکر کنم.بصورتی اتفاقی صحبتهای شما رو شنیدم همزمان با اساتید بزرگوار دیگه ای هم آشنا شدم. زندگیم کاملا متحول شده.در حال حاضر از اساتید عرفان بهره مند میشم و در جریانی معجزه آسا در مسیر عرفان و رشد و تعالی معنوی قرار گرفتم.اینکه وجود بی نهایت پروردگار چیست و ماهیت جهان هستی و آنچه در آن است و قوانین حاکم بر آن چگونه عمل مینماید.حال توضیحات ارزشمند شما اعجاز دیگری است که در جریان زندگی بنده ایجاد شده است. بدینوسیله از زحمات دلسوزانه و ارزشی شما بی نهایت سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    خانواده فرح بخش گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    به نام حضرت دوست که هر چه دارم از اوست

    ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

    وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

    من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

    گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

    گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

    پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

    محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان

    کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

    او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

    دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

    برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم

    چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود

    با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او

    در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

    بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

    کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

    شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم

    وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

    گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل

    وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

    صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

    گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود

    در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

    «من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود»

    سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا

    طاقت نمی‌آرم جفا کار از فغانم می‌رود

    سلام به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی و تمام همفرکانسی ها و همسفران خوبم در این کشتی خوشبختی و سرشار از لیاقت و خودارزشمندی

    چند روز پیش در حالیکه از ابتدای صبح و با شروع روز و کار و فعالیتم، فایل های علائم احساس لیاقت را گوش کرده بودم و تعدادی از کامنت ها بسیار عالی و بی نظیر دوستان را خوانده بودم؛ در مسیر رفتن به محل کار و شرکت در حال رانندگی بودم ولی در اصل رانندگی نمی کردم و فقط داشتم به آن مطالب و به حرف های استاد مخصوصا به حرفهای ایشان در قسمت دوم علائم احساس لیاقت فکر می کردم و تمام هوش و حواسم به آنها بود و اصلا من نبودم که در مسیری که خط اصلی است و ماشین های زیادی در حال تردد هستند به سلامتی رانندگی می کردم و می توانم به جرأت بگویم که تمام تمرکزم روی این مطالب و گفته ها بود و مدام در ذهن من تکرار می شد و از جلوی چشمانم آن مطالب و صحبت ها می گذشت که ناگهان مانند کسی که برق سه فاز او را گرفته باشد خشکم زد و وقتی به خود آمدم متوجه شدم که گونه هایم خیس است و مرتب جمله ای در ذهنم و در تمام وجودم تکرار می شد و من آن را با تمام وجود حس می کردم و با خود تکرار می کردم به طوریکه ناخودآگاه کنار جاده توقف کرده و دفترچه ای که در ماشین دارم را برداشته و آن را روی کاغذی یادداشت کردم و آن کاغذ را جدا کردم و در جیبم گذاشتم تا آن را فراموش نکنم.

    وقتی به شرکت رسیدم و به پشت میزم رفتم آن را از جیب بیرون آورده و وقتی نگاه کردم دقیقا این جمله در آن نوشته شده بود که:

    “من به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود”

    فقط می دانستم که قسمتی از یک شعر است و وقتی آن را سرچ کردم به شعر بالا رسیدم که برایتان نوشتم و فقط می توانم بگویم که اصلا بایکوت شده بودم، تمام بدنم گُر گرفته بود و داغ داغ شده بودم به طوریکه برای مدتی فقط فکر می کردم، هیچ حرکتی نداشتم و حتی به اطرافم هم توجهی نشان نمی دادم و وقتی به خود آمدم، دوباره همان صحنه جاری شدن اشک ها و خیس شدن گونه هایم را احساس کردم.

    نمی دانم؛ آن لحظه با خود فکر کردم، که خدای من یعنی واقعا من این چیزها را در زندگی داشته ام و هنوز هم دارم و با این چیزهاست که احساس عدم لیاقت دارم و نمی توانم هیچ حرکتی داشته باشم و متوقف شده ام.

    چون مدتهاست به همراه خانواده در سایت هستم (از ابتدای سال 1401 یعنی به مدت تقریبا یک و نیم سال) ولی فقط را گوش کرده و شاید گاهی وقت ها فایل ها را دیده بودم و می توانم بگویم که این گوش کردن ها و دیدن های پیاپی و مکرر هم خیلی به من کمک کرده بود؛ ولی با آمدن و شروع این دوره تصمیم گرفته بودم بنویسم؛ کلمه به کلمه مطالب را نوشته و گفته های استاد و سوالات و جواب آنها را می نوشتم و تکرار می کردم و با نوشتن به درکی رسیدم؛ که خدای من، من تا این لحظه اصلا زندگی نکرده ام و فقط زنده بوده ام و ادای زندگی را درآورده ام، آنجا بود که معنی و مفهوم این بیت شعر را متوجه شدم که:

    من به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.

    من ترمز بزرگ و مهمی را یافته بودم، ترمزی را یافته بودم که جسد بی جان و بدون روح خودم روی آن افتاده بودم و آنقدر این جسم بی جان و بی روح من سنگین شده بود که هیچ قدرتی نمی توانست و نمی تواند آن را از روی این ترمز بلند کند مگر روح بزرگ و ملکوتی که متعلق به خداوند و رب جلیل و بلندمرتبه است، (همه می دانیم که وقتی روح از جسم خارج می شود، جسم خیلی خیلی سنگین تر شده و بارها و بارها از جسم کنونی سنگین تر است، پس با این روح بزرگ خدا در وجود ماست که ما می توانیم این جسم سنگین را به حرکت درآورده و به راحتی آب خوردن به هر کجا که می خواهیم برویم و حرکت کنیم و حداقل من هرگز به این نعمت فکر نکرده بودم و بخاطرش شگرگزار و سپاسگزار خداوند نبودم، چونکه برای من عادی شده و به صورت عادت درآمده است؛ خدایا در این لحظه باشکوه تو را بخاطر وجودم که فقط و فقط از وجود روحانی و روح اعلی و باعظمت تو سرچشمه و قدرت گرفته، بی نهایت شاکر و سپاسگزارم).

    مگر اینکه بتوانم این روح را دوباره جلا ببخشم و قدرت را به او بازگردانم تا بتواند این جسد و جسم سنگین من را به حرکت درآورده و خودش را از روی این ترمز برداشته و کنار بکشد تا من دوباره بتوانم حرکت رو به جلو را شروع کنم و از دیدن و نظاره کردن آن لذت ببرم و شاد و شاکر باشم،

    مگر اینکه خداوند قدرتی صدچندان با توجه به فضل و عنایت خودش به من بدهد تا بتوانم این جسم بی جان خودم را به روح او که در وجودم نهاده و از وجود بی نهایتش سرچشمه گرفته است را پیوندی دوباره بدهم و آنها (روح و جسمم) را با هم آشتی داده و به جسمم طراوت تازه ای ببخشم و حرکتی انجام بدهم،

    فهمیدم که باید حرکت کنم و کاری انجام بدهم و با نوشتن و فکر کردن زیاد درباره آن و به یادآوری اینکه من بدون بهانه و فقط بخاطر خودم (مانند کودکی ام که با وجود اینکه هیچ کاری نمی توانستم برای هیچ کس انجام بدهم ولی آنقدر لایق بودم و لیاقت داشتم که همه حاضر بودند هر کاری را برای من انجام بدهند) دوباره لایق بدانم و می توانم خودم را به حرکت کردن تشویق کنم و فهمیدم که «به عمل کار برآید به سخندانی نیست» و به یاد این آیه از قرآن افتادم که خداوند در آن فرموده :

    أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ ﴿2 سوره عنکبوت﴾

    آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند ایمان آوردیم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟

    اتفاقا عصر همان روز طبق معمول برنامه روزانه ام موقعی که از شرکت به خانه برگشتم قرآن را مطالعه می کردم و در سوره الحدید به آیه های زیبای دیگری برخوردم و آن اینکه :

    لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (5 سوره الحدید)

    مالکیت آسمان‌ها و زمین براى اوست و تمام برنامه‌ها و کارها به خداوند بازمى‌گردد.

    هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلى‌ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (9 سوره الحدید)

    او کسى است که بر بنده خود آیات روشن و روشنگر فرو مى‌فرستد تا شما را از تاریکى‌ها به روشنى درآورد و همانا خداوند نسبت به شما رأفت و رحمت بسیار دارد

    أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (16 سوره الحدید)

    آیا براى کسانى که ایمان آورده‌اند، زمان آن نرسیده که دل‌هایشان براى یاد خدا و آنچه از حق نازل شده، نرم و فروتن گردد و مانند کسانى نباشند که پیش از این، کتاب آسمانى به آنان داده شد، پس زمان طولانى بر آنان گذشت و دل‌هایشان سخت گردید و بسیارشان فاسق گشتند؟

    اینجا بود که خداوند تیر خلاص را بر بدن بی جانم زد؛ ولی این تیر خلاص به جای اینکه جان را از جسم و بدنم خارج کند، برعکس به جسم و روح من که از وجود اوست جانی تازه بخشید و به حرکت واداشت. اینجا بود که تصمیم قطعی برای برپایی انقلابی عظیم با عظمی راسخ و شکست ناپذیر و با توکل و ایمان و باور تنها به خودش به عنوان فرمانروای مطلق جهان اتخاذ نمودم و تصمیم گرفتم با تعهدی بدون مذاکره برای رفع ترمزها و تقویت گازها در این مسیر عزم خودم را جزم کنم و حرکت کنم و از او هدایت و یاری بطلبم، همانطور که در این روزها بارها من را هدایت کرده و مسیر درست را نشانم داد و بارها معجزاتش را در این هدایت ها دیدم و با تمام وجود حس کرده و پذیرفته ام.

    و تصمیم گرفتم آن را با شما عزیزان به اشتراک بگذارم، ولی این موضوع چند روز طول کشید و زمانی برای آن دست نمی داد.

    تا اینکه دوباره امروز این موضوع گوش کردن فایل و تمرکز و حواس پرتی از این دنیا و به قول استاد عزیز، شاید شیرجه زدن در آگاهی های کیهانی تکرار شد و جرقه ای تازه در ذهنم زده شد و چیزی را با تمام وجود دیدم و حس کردم که شاید تا مدت زیادی گیج و منگ بودم و در حال خودم نبودم و فقط در مورد آن فکر می کردم و آنها را در کاغذی یاداشت کردم و امشب تصمیم گرفتم آن را نیز در اینجا و در همین بنویسم که خالی از لطف نیست؛ (البته شیطان در ذهنم این نجوا را داشت که این را برای جلسه اول دوره احساس لیاقت بنویس و لازم نیست اینجا بنویسی ولی با خواندن کامنت های همین قسمت هدایت شدم به اینکه این کامنت متعلق به همین جلسه است و باید در همین جلسه قرار بگیرد)؛

    لحظه ای که در حال فکر کردن بودم و به حرف های استاد و اتفاقاتی که در زندگی ایشان، از اوایل آشنایی شان با این قوانین و مسیر زندگی که بارها آن را تعریف کرده اند بودم و مرتب آن را به مسیر زندگی و زندگی خودم ارتباط می دادم، ناگهان این الهام را با تمام وجود دریافت کردم و آن اینکه :

    این سایت خوب و خدایی و بی نظیر برایم همچون کشتی نوح تشبیه شد، (حقیقت امر این است که دیروز چهارشنبه، قسمت 227 سفر به دور آمریکا و بازدید استاد و خانم شایسته را از تمثال آن کشتی بزرگی که استاد گفتند ایده ساخت آن از کشتی نوح گرفته شده را دیده بودم و به آن فکر می کردم) همانند نوح که سال ها در بیابان کشتی می ساخت و مورد تمسخر همه قرار می گرفت و اشراف و توانمندان قومش او را مسخره می کردند و دیوانه می پنداشتند، استاد عباس منش عزیز نیز با ساخت این سایت و توهین ها و تحقیرهایی که این سالها به ایشان می شد را پذیرفتند و تمام آنها را به جان خریدند و آن را مانند کشتی نوح چندین سال ساختند تا کسانیکه واقعا به او و به الهامات او و به خدایی که او به خوبی معرفی و بیان می کند ایمان آورده و اعتقاد دارند، سوار بر این کشتی شوند و خود را امواج خروشان و طوفانی این دریای بی کرانی که اکثر انسانها در حال غرق شدن در آن هستند و به جای اینکه به خداوند تکیه کنند و او را تنها فرمانروا و قدرت مطلق بدانند در حال تکاپو برای یافتن قله ای و یا سرپناهی هستند تا خود را نجات دهند- جدا کرده و استاد همانند ناخدایی مانند نوح در این زمانه همه ما را در سلامتی به کوه جودی رسانده و به سلامتی و خوشبختی که خداوند وعده آن را داده است نزدیک و نزدیک تر کند و به لطف و فضل الله مهربان از این عذاب هایی که درگیر آن بوده و هستیم و می بینیم که خیلی ها درگیر آن هستند رهایی بخشد.

    حس می کنم و باتمام وجودم درک می کنم و مطمئن هستم استاد عزیز و همه شما عزیزانی که در این کشتی حضور دارید نیز حس کرده اید که تنور در حال جوشیدن است و عن قریب است که آسمان نیز سیل آسا ببارد و چشمه ها جوشان و جاری شود و تمام کسانی که به خداوند و قدرت او ایمان ندارند و حاضر نیستند به کلام حقیقی و واقعی او باورداشته باشند و به غیر از او دل بسته اند در این گردابی که فراهم شده غرق شوند.

    از بالای این کشتی می بینم و نظاره می کنم عزیزانم را و دوستان و همراهانی که سالهای نه چندان دور خودم نیز با آنها بودم و مانند آنها و همانند بدنه جامعه بودم؛ که در حال غرق شدن هستند و گاهی فریاد می زنم و از آنها می خواهم که شما هم بیایید سوار بر این کشتی شوید تا به سلامت به مقصد برسید، ولی گاهی صدایم را نمی شنوند، گاهی صدایم را شنیده و کر و کور و لال می شوند و فقط نگاه کرده و تمسخر می کنند و گاهی حس می کنم قدرتی برتر بیان این جملات را از من سلب کرده و اجازه جاری شدن آنها به زبانم را نمی دهد و به من می گوید فقط نظاره گر باش (چرا که تو نمی توانی کسی را که خودش را به خواب زده بیدار کنی) و سکوت اختیار می کنم و فقط دست و پا زدن آنها و غرق شدن شان را نظاره می کنم و شاید به حال شان تأسف بخورم (ولی واقعا نمی دانم) ولی بیشتر خوشحال از اینم که حداقل خودم و خانواده ام این موضوع را فهمیدیم و مانند تمام کسانی که اکنون در این سایت و بر این کشتی نوح سوار شده اند؛ در این کشتی سرشار از سلامتی و خوشبختی و موفقیت و احساس لیاقت حضور دارم و مطمئن هستم که به زودی و به سلامتی بر کوه جودی فرود خواهد آمد و آنجاست که همه ما سلام و تحیت خداوند و فرشتگانش را دریافت خواهیم کرد و خداوند به وعده اش عمل نموده و زمین و آسمان ها و هر آنچه که در آن است و خودش مالک آنهاست را میراث ما قرار خواهد داد و به ما خواهد بخشید تمام ثروت ها و نعمت ها و خوبی ها و مهربانیهایش را بخاطر احساس لیاقت و احساس خودارزشمندی که در خود ساخته ایم.

    … رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (قسمت آخر از آیه 4 سوره ممتحنه)

    … فرمانروایا بر تو توکّل کردیم و به سوى تو انابه و توبه نمودیم و بازگشت ما به سوى توست.

    امیدوارم این توفیق شامل حال همه ما و بخصوص من و خانواده ام شود که بتوانیم تا آخر عمر بر این کشتی سوار بمانیم و با استفاده از آگاهی های آن از زبان استاد عباس منش در پرتو قرآن و با هدایت ها و راهنمایی حضرت حق ، خودمان را لایق دریافت آگاهی ها و الهامات خداوند و سلامتی، خوشبختی، سعادت و ثروت های بی کران او بدانیم و بتوانیم جهانی زیبا و دوست داشتنی را خلق کرده و زیبایی های آن را تجربه کنیم و با دستانی پر و با آنچه که با احساس خوب و حس باصفای لیاقت خود از پیش فرستاده ایم به سوی معبود روانه شویم.

    عاقبتی خوب و خوش و بی نظیر و سرشار از عشق خداوند و مملو از احساس لیاقت و احساس خودارزشمندی را برای استاد عزیزم و عزیز دل شان خانم شایسته عزیز و تمامی دوستان و همراهان گرامی در این سفر روحانی و نورانی، و با این کشتی پرقدرت و شکست ناپذیر، در کمال آرامش و آسایش را آرزو دارم.

    علیرضا فرح بخش

    پنج شنبه دوم آذر ماه 1402

    ساعت 23:25

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    ناس نب گفته:
    مدت عضویت: 621 روز

    آقاااا

    خیلی جالب شده این قضیه باور و رسیدن به اهداف برام.

    من ی مدت خیلی کوتاهه تو سایت عضوم و فقط فایل های دانلودی و گرفتم و هر روز واسه سه ساعت پیاده روی میکنم و گوش میدمشون. بعد چند روز حس کردم کم کم دارم ارتباط میگیرم و کم کم صداهای قلبمو شروع کردم شنیدن. و امروز ی خبر خیلی عالی از چیزی که مدتها دنبالش بودم و گرفتم.

    اون موقعیت شغلی ای که تو آمریکا دنبالش بودم و گرفتم. خیلی خوشحالم واسش.

    هفته پیش به خودم گفتم اگه این کاره اکی بشه اولین محصول مو یعنی حس لیاقت یا عزت نفس و میخرم.

    دمتون گرم باشه و سلامت باشین همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    فاطمه حضرتی گفته:
    مدت عضویت: 811 روز

    سلام آقای عباسمنش.

    به نظر من عالی میشه اگه در زمینه احساس ترحم هم صحبت کنید.(فکر میکنم به احساس بی لیاقتی ارتباط مستقیم داره.) من خودم به شخصه تا قبل از دیدن این فایل نمیخواستم قبول کنم که از ترحم یا از تمجید دیگران لذت میبرم. ولی حقیقت اینه که من بیشتر وقت خودم رو صرف خیالپردازی های ذهنی میکنم که مثلا من دارم در اونها ایثار یا فداکاری بزرگی میکنم و به اون علت همه منو ستایش میکنن. یا مثلا فکر میکنم که زندگی خیلی سختی داشتم ( که نداشتم در حقیقت ) و به اون بابت همه به من ترحم میکنن. همه اینا یعنی من فکر میکنم و باور دارم که من در یک ارتباط اجتماعی با همین که هستم (همین آدم عادی) لیاقت ندارم که دوست داشته بشم و بهم توجه بشه و جزئی از جمع باشم. حتما باید کار خارق العاده ای انجام بدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: