اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-21 07:42:342024-05-10 05:52:37اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ای نسخه اسرار الهی که تویی
و ای آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
از خود بطلب آن چه خواهی که تویی
سلام خدمت استادان بزرگوارم استاد عباس منش و خانم شایسته بهترین و برترین الگوهای زندگی من و شکرگزار خداوند هستم برای حضور شما در لحظه لحظه زندگیم و هر روز در دفتر سپاسگزاری هایم برای وجود پربرکت شما از خداوند سپاسگزاری میکنم و بهترینِ بهترین ها را برایتان آرزومندم.
خدا را شکر میکنم برای دیدن شما در پارادایس که چقدر هم دلتنگ خودتون بودم و هم دلتنگ بهشت شما با آن کلبه چوبی رویایی روی آب ،دلتنگ براونی زیبا و با ابهت و مغرور، صدای جیرجیرک ها که پس زمینه صحبت های شما بودند و کاملا عطر درختان که با بوی رطوبت دریاچه زیبا ترکیب میشوند را حس میکردم و همه این زیبایی ها با وجود پربرکت شما استادانم رنگ و معنا پیدا میکنند.
اولین نکته کلیدی که از دید من مجذوب کننده بود؛ استایل بی نظیر شماست استاد جانم، واقعا هر بار که شما را میبینم چقدر تحسینتون میکنم به این دلیل که همیشه برای شروع هر کاری درِ قانون را به صدا در می آورید و از همان راه قانون وارد میشوید و همین ویژگی مثبت شما باعث شد که در مدت بسیار کوتاه به این استایل و اندام فوق العاده برسید واقعا شما قابل ستایش هستید استاد عزیزم.
نکته دیگر که برای من بسیار عبرت انگیز هست این بود که شما با یک تیر دو نشان زدید، در واقع در حین آموزش کلی هم راه پیمایی کردید و به پایبندی خود را به قانون سلامتی حتی هنگام سخنرانی ، نشان دادید و این تعهد بی پایان شما را نشان میدهد و در تمام جنبه های زندگی شما دقیقا همین قدر متعهد هستید و به همین دلیل و البته در کنار هزاران دلیل دیگر جهان هم به این تعهد بی حد و مرز شما کرنش میکند و شما را همیشه در بهترین زمان و بهترین مکان و با بهترین افراد قرار میدهد که انصافاً سزاوار بهترین ها هستید.
نکته دیگر هم که واقعا برای من تحسین برانگیز هست پشتکار و تعهد آقای ایلان ماسک هست که بعد از چندین بار پرتاب موشک به فضا که موفق نشدن و هر بار هزینه و بهای سنگینی پرداختند اما نه تنها ناامید نشدند بلکه با دید موفقیت به این موضوع نگاه کردند از این جهت که حداقل در ابتدای پرتاب استار شیپ منفجر نشد و به فضا رفت و زمانی که آقای ایلان ماسک رو دیدم در نهایت آرامش نشسته بودند و نتایج سالیان سال زحمات خود را نظاره گر بودند و لذت میبرند و قطعا در همان حال داشتند تصور و برنامه ریزی می کردند که برای دفعه بعد چطور بی نقص تر و کامل تر و به قول شما استاد عزیزم چطور از این بهتر و ساده تر عمل کنند در حالیکه من وقتی داشتم پرتاب راکد رو میدیدم قلبم داشت از جا کنده میشد و به این فکر میکردم که در جایی که در کشور من با این همه پتانسیل پیشرفتی که هست هنوز اندر خم یک کوچه هستیم و در کشور آمریکا آقای ایلان ماسک سال هاست در حال زمینه سازی برای زندگی در مریخ هستند وای خدای من!! و این شخص از دید من یک اَبَر انسان هست چون ایشون در شرایطی بزرگ شدند که از کودکی پدر و مادرشون از هم جدا شدند و این موضوع نه تنها هیچ آسیبی به شخصیتشون نرساند بلکه باعث شد که در سن 14 سالگی یک بازی کامپوتری را طراحی کنند و پول بسازند و این تعهد و ایمان به خود و به خداوند و پشتکار باعث شد که به نبوغ درونی خود پی ببرند و موسس شرکت های زیادی باشند از جمله ایی بی، ایکس دات کام، اسپیس ایکس،تسلا و…..و شخصیتشون برای من واقعا ستودنی هست.
در ضمن شخصیت شما بسیار نزدیک به ایشون هست و من چقدر خوشبختم که در این سایت الهی هستم و در کنار شما رشد میکنم و لذت میبرم وقتی که میبینم شما مدام پیگر افراد موفق هستید و موفقیت هاشون رو تحسین میکنید و من هم این تحسین کردن و عمل کردن به قوانین جهان و قوانین معنوی را از الف تا ی از شما آموختم و به اندازه درک و ظرفم نتایج را هم دریافت میکنم و باید خیلی خیلی بیشتر تلاش کنم و باگ های ذهنی خودم که تقریبا برام قابل شناسایی هستند را هر روز بیشتر اصلاح کنم و من بهتری باشم اما هرگز کامل نخواهم شد.
اما درباره سوالی که مطرح شد و شما پرسیدید که چه تجربه ایی در شرایط مشابه اما با نتایج متفاوت داریم، من از تجربه شخصی خودم میگم؛ من چند سال پیش بعد از مدتی که با همسر سابقم زندگی کردم متوجه شدم که اصلا با هم هم مسیر و هم فکر نیستیم البته اون زمان من چیز زیادی درباره قانون نمیدونستم و فقط کتاب چهار اثر فلورانس و یک کتاب دیگه که اسمش خاطرم نیست را مطالعه کرده بودم و همین کتاب ها باعث شد که جرقه جدایی از همسرم هر روز در ذهنم پررنگ تر بشه در شرایطی که من یک خانواده مذهبی دارم که اصلا طلاق در ذهن آن ها به نیستی و نابودی تعبیر شده و دائم مورد سرزنش و در واقع تهدیدهای خانودام قرار میگرفتم اما من هر روز هم چنان برای جدایی مُصرتر میشدم و آنقدر در این مورد مطمئن بودم که شرایطم بعد از جدایی به مراتب بهتر خواهد شد که در نهایت خانوادم اعلام رضایت کردند و من به راحتی تمام و بدون هیچ کشمکشی و در نهایت احترام و در نهایت خوشحالی از همسرم جدا شدم و الان وقتی فکر میکنم به این جمله طلایی استاد میرسم که افرادی که هم فرکانس هم نیستند هر چقدر هم تلاش کنیم بالاخره جهان اون ها را از هم دور میکنه؛ برای من این جدایی آنقدر خوش یمن و پربرکت بود که من به چشم یکی از بزرگ ترین موفقیت های زندگیم از آن یاد میکنم در حالیکه میبینم افرادی را که بعد از جدایی بعضاً سال ها در غم و اندوه و افسردگی زندگی میکنند اما برای من یک فرصت طلایی بود و تازه فرصت رسیدگی به کارهایی که مورد علاقم بود را پیدا کرده بودم ؛ من عاشق ورزش و تلاش فیزیکی هستم و این زمان بهترین فرصت شد برای من که دوباره ورزش را شروع کنم و من چنان با عشق وزنه های سنگین را برمی داشتم و اصلا خستگی برای من مفهومی نداشت و وقتی به ساعت نگاه میکردم میدیدم که دو سه ساعت گذشته و برای من گویی چند دقیقه بوده و وقتی دوستانم این عشق و علاقه من را میدیدند به من پیشنهاد میدادند که چرا برای مربی گری اقدام نمیکنی؟تو که این همه علاقه داری و استایل خوبی داری؟! و همین موضوع باعث شد که من تصمیم به گرفتن مدارک مربی گری بگیرم در حالی که میدونستم کار راحتی نیست و در همین اثنا در یک باشگاه با یک خانم مربی آشنا شدم(وقتی جهان تعهد ما را میبینه دست های خداوند وارد عمل میشوند) که ایشون هم انگیزه های زیادی داشتند و مربی من شدند و بسیار به من انگیزه میدادند و من در عرض چهار سال به صورت نان استاپ مدارکم رو گرفتم و کارم را از زمانی شروع کردم که هنوز هیچ مدرکی نداشتم اما شاگردان زیادی داشتم و درآمد بسیار خوبی هم داشتم و دائم با عشق اطلاعات خودم رو به روز میکردم و آمادگی جسمانی خودم را بالا میبردم و به شاگردانم عشق میدادم و از آن ها هم عشق دریافت میکردم و این یکی از مزایای جدایی من بود.
یک تجربه دیگری هم که بعد از آشنایی با قانون و استاد عباس منش داشتم این بود که در این دوران پاندمی دائم به خودم میگفتم که این یک فرصت طلایی برای من هست تا به خود شناسی و خداشناسی برسم و به طور اساسی بنیادین زندگی خودم را تغییر بدم و واقعا هم همینطور بود خداوند این دوران را هم زمان با آشنایی من با استاد به طور دقیق برنامه ریزی کرده بود؛ و من با فراغ بال توانستم از فایل های با ارزش که استاد به صورت هدیه در سایت گذاشتند شروع کنم و شبانه روز با این آموزه ها زندگی کردم و البته در حد فهم و درک خودم و از جایی که شروع کرده بودم که در بدترین شرایط زندگیم بود نتیجه هم گرفتم و به خودم تعهد دادم که باید زندگی من در تمام جنبه ها به طور بنیادین تغییر کنه و این زمان بر هست چون هنوز مقاومت های ذهنی زیادی دارم اما هرگز ناامید نمیشم و هر روز منتظر معجزات خداوند هستم و به زودی محصولات استاد را تهیه خواهم کرد.
آرزو میکنم برای افرادی که عاشق تغییر هستند همیشه با ایمان در این مسیر که انتهایش بهشت خداوند هست محکم به راه خود ادامه بدهند و با دستان خود بهترین سناریو نویس زندگی خود باشیم.
استاد عزیزم ، خانم شایسته عزیزم، دوستان خوبم، دوستون دارم
در پناه الله خوشبخت و سعادتمند باشید
بنام خدای مهربان
سلام بر همه دوستان عزیزم:
برای من، مهمترین قسمت توضیحات این فایل زیبا، این بخشی از گفته های استاد عزیزم بود که گفتند:
بشینم روی خودم فکر کنم که اتفاقات زندگی من چطور میتواند بهتر باشد و برایم نتیجه بهتری بدهد اگر که من به اتفاقات زندگیم نگاه متفاوتی داشته باشم، اگر من از منظر و از دید دیگری اتفاقات زندگیم را ببینم.
اتفاقات زندگی ما با توجه به معنایی که ما به آنها میدهیم تآثیری درزندگی ما میگذارند. چه معنایی به اتفاقات زندگی مان میدهیم؟ من هم باید این سوال را از خودم بپرسم؟
بخش دیگری از صحبت های استاد در این فایل زیبا این ها هستند:
الخیر فی ماوقع؛ هر اتفاقی بیافتد به خیر من هست. اگر نگاهم همین باشد که نشانه این نگاه هم احساس خوب من هست و باید هم احساس خوب من نشانه این نگاه باشد، و زمانی هم که از این کلمه الخیر فی ما وقع استفاده می کنم، باید احساسم بهتر شود و این نباشد که خودم را گول بزنم، و واقعا هم باید همین گونه باشد که وقتی با ناخواستهی روبرو میشوم که ظاهرش جالب نیست و اگر بتوانم به معنای واقعی کلمه، چنین نگاهی را داشته باشم، آن وقت هست که آن اتفاق به شکلی تغییر می کند که برای من پر از خیر و برکت میشود و سال های بعد، یکی از نقاط عطف زندگیم میشود.
برای من همین موضوع بی پولی و مشکلات مالی من، همین موضوع به تعویق افتادن مصاحبهم با سفارت آسترالیا، به دلیل پایین سرعت انترنت و یا مسئله دیگری که نتوانستیم من و خانمم سر زمان تعیین شده به مصاحبه آنلاین اشتراک نماییم و همین برخوردها و همین حرفهای دیگران برای ما؛ اینها بعدها برای من نقاط عطف من میشوند. این موارد برای من تبدیل میشوند به بهترین سکوی موفقیتهای مالی و رشد شخصیتم در ابعاد مختلف زندگیم . چیزی که اکنون نمیتوانم آنرا به درستی درک نمایم.
دوشنبه هفته گذشته در ساعت 11 و 45 دقیقه ظهر زمان مصاحبه من از خانهم با سفارت استرالیا واقع در عمان کشور اردن بود. یک ساعت پیش همه چیز را اوکی اوکی بود. ولی 15 دقیقه قبل از شروع مصاحبه دیدم انترنت اصلا کار نمی کند و همه چیز درست پیش نمی رود. دوبار از سفارت زنگ زدن و من گفتم که 5 الی 10 دقیقه بعد تلاش می کنم که به شما متصل شوم ولی نشد نشد و تلاش های من هم ره به جایی نبرد. اما! خانمم حالش خوب نبود و هنوز هم نیست. ولی من حالم خوب خوب هست و به خودم افتخار می کنم که توانستهام ذهن را کنترول نمایم و ایمانم را حفظ نمایم و به خودم میگویم نمی دانم چه قراره اتفاق بیافته. من کارهای مهاجرتم را به خداوند مهربانم سپردهام و من باور دارم که همه چیز به نفع من تمام میشود و من باید در این شرایط که این مصاحبه را از دست داده ام باید حالم را و احساساتم را خوب نگه دارم و ایمانم در این شرایط به خداوند با کنترول نمودن ذهنم در همین حدم نشان بدهم. سپاسگذاری نمایم و سعی کنم بیشتر و بیشتر فایل های استادم را گوش کنم، بیشتر روی خودم کارکنم و بیشتر اصل موضوع را در باورهای خودم جستجو نمایم نه در عوامل بیرونی.
تازه همین امروز من در باره مهاجرتم که تا به حال، به لطف خدای مهربان و هدایت گر خودم موفق شدهام که 26 ترمز در این بخش پیدا کردهام و 90 باور درست را برای خودم در ذهنم ساختهام و بر ویژه گیهای خوبی که برای من و شخص من خوب هست و میخواهم درآن ویژه گیها زندگی کنم و مهاجرت نمایم، بازهم یک ترمز دیگر را به هدایت خدای مهربانم پیدایش کردم. این هم برای من هدایت خدایم هست و من از این همه هدایت های خدایم سپاس گذارش هستم.
نمیدانم در روزها و هفتههای آینده چی میشود؟ شرایط چگونه پیش خواهد رفت؟ این را من نمی دانم. ولی این را میدانم که وظیفه من در این روزها و در این شرایط ، فقط و فقط کنترول کردن ذهنم، اعراض از ناخواستهها و درس گرفتن از اتفاقاتی هست که من نمی خواهم در مسیر رسیدنم به خواسته مقدس مهاجرتم پیش بیاید؛ ولی میبینم که پیش میآیند. در توانم من هم نیست و من نمی توانم کنترول شان نمایم. و حالا من باید بتوانم احساسم را خوب نگه دارم و از موارد منفی و اتفاقات ناخواسته اعراض کنم و از آنها آگاهانه دوری نمایم و سعی کنم که حالم را خوب کنم. این کار من هست.
همین به تعویق افتادن انترویوی مان خودش همان اخیر فی ما وقع هست. خودش درس بزرگی از این را می دهد که من باید بیشتر روی خودم کار کنم و بیشتر سعی کنم احساسمر ا خوب نگه دارم و حالم را خوب کنم. امروز آیات زیبای 97 و 100 سوره نسأ را می خوندم. این آیات درباره مهاجرت کردن و رسیدن به نعمتها در روی زمین هست. و این وعده ی هست که خداوند به من داده هست. من باید به همین سمت حرکت نمایم. همین هم برای من هدایت خدایم بود.
خدایا! سپاس گذارت هستم.
حالا ببینیم که چی میشود؟ من نمی دانم. فقط خدایم میداند و من تسلیم خدایم و زمان بندی هایش، هدایت هایش، پلان هایش و الهاماتش هستم. میدانم و باور دارم که خدایم در زمان مناسب و در مکان مناسب مرا هدایتم میکند و مرا به خواستهام می رساند. این وعدهی هست که خدایم در خواب های همین یک ماه اخیرم عملا به من تحقق عالی آنرا داده و من هر روز عملا نشلنه های خوب این روند معنوی را در زندگیم و در نمودهای عینیم می بینم و باور پذیری من در این زمینه بیشت و بیشتر می شود. می بینم که همزمانی ها اتفاق می افتند. حالم خوب هست، احساساتم خوب هست و من باید همین مسیر را بروم.
من باور دارم که مهاجرت کردن مرا بزرگم می کند. مرا به خدایم می رساند و من با مهاجرت کردنم در زندگیم عملا به قرآن عمل می کنم و من بیشتر سپاس گذار تر می شوم.
خدایا! ممنونم و خدایا! هدایتم کن.
به نام خداوند مهربان
با سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته
اول اینو بگمکه چقدر دلم تنگ شده بود برای این بهار پرادایس زیبا و واقعا لذت بردم از این بهشت و روحم تازه شد.
من این صحبت های شما رو کامل و با تک تک سلول های بدنم احساس می کنم.
منو بردین به سال 99.
اون زمان من به لحاظ داشتن باور های غلط و نداشتن کنترل روی ذهنم باعث شده بود کامل ورشکسته بشم و تمام دارایی رو از دست بدم و حتی کلی بدهکار بودم. حتی 2 برج اجاره مغازه ام عقب افتاده بود که با پول پیش مغازه ام تسویه شد و روزی که در تاریخ 1400/2/2مغازه رو تحویل دادم بهترین روز زندگیم بود.من تقریبا از اواسط 98 با شما اشنا شدم و شروع به گوش دادن فایل های رایگان کردم و اواخر سال 99 خیلی درگیر فایل های توحیدی شدم و هدایت شدم و مغازه روتحویل دادم و شروع یک فصل جدید از اتفاقات خوب شد برای من.آن زمانی که که من تمام تلاشم رو کردم برای بهتر شدن احساسم وسعی کردم ذهنم رو کنترل کنم اتفاقات خوب پشت سر هم افتاد.یادم هر روز خواسته هام رو مینوشتم و از خدا میخواستم که هدایتم کند به جایی که کار کنم و یه جوری پول دربیارم که خرج زندگیم در بیاد،اون روزا میخواستم حداقل درآمدم 4،500میلیون تومان باشه و روزی که رفتم به محل کار جدیدم اولین در آمدم بیشتر از 6 میلیون بود.یادم اون زمان فایلی گوش میدادم که شما میگفتین یا با زبان خوش تغییر میکنید یا دنیا شما رو با چک و لگد تغییر میده که من جز دسته دوم بودم. همه این مطالب رو گفتم که بگم روزی که مغازه ام رو تحویل دادم به ظاهر برای من که اعتباری داشتم و کاسب چند ساله بودم ،بد بود ،ولی همانطور که گفته بودم و از خدا خواسته بودم که من رو هدایت کنه و هدایت کرد و به من نشانه داد که اون مغازه رو تعطیل کنم و به جای جدید بروم و من هم عملی کردم اون هدایت رو، از همان لحظه به بعد بهترین ها برای من رقم خورد.به هر شخصی که بدهکار بودم زنگ زدم و گفتم این اتفاق افتاده و من مغازه رو تعطیل کردم و آنها به من میگفتن ایراد نداره و هر زمان که داشتی پول ما رو بده .این یعنی تغییر ذهن یعنی کنترل ذهن. و برای من شروع شده بود ولی باز هم اون زمان من متوجه نشده بودم ولی با گذشت زمان به این درک رسیدم و نتیجه کنترل ذهن رو دیدم.من در طول این زمان که روی خودم کار کردم و به اندازه ای که توانستم ذهنم رو کنترل کنم و توجهم رو روی چیزای مناسب بزارم درامدم بسیار عالی شد طوری که تمام بدهی هایم تسویه شد پس انداز کردم و بسیار روحیه عالی تری پیدا کردم و همچنین از اون اتفاق درس گرفتم اگاهانه ذهنم رو کنترل کنم برای اتفاقات دیگر.و هر لحظه به خودم یادآور بشم که هر اتفاقی برای من رخ دهد خیر است.خدا هم در قران میفرماید که بعضی از اتفاقات به ظاهر بد است اما برای شما خیری دارد.که برای من کلا خیر بود. امروز وقتی به اون روزا برمیگردم میبینم که چقدر خوب بود که من در روز ساعت ها فایل گوش میدادم و سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم و امروز نتیجه اش را میبینم و تجربه دوباره اون کنترل ذهن باعث که من به راحتی خانه مد نظرم رو پیدا کنم.چون باید تا پایان اردیبهشت خانه ام رو تحویل بدم و هر جا که دنبال خانه میگشتم با صحبتهای منفی روبرو میشدم ولی تلاشم رو کردم هم خودم کنترل ذهنم رو دراختیار داشته باشم و هم به همسرم یادآور بشم، و خدا شکر نتیجه داد.منزلی پیدا کردیم مناسب که خودم و همسر راضی بودیم.بدون اینکه هزینه خاصی کنیم از بابت کمسیون بنگاه و یا سختی بکشیم.چون من هر روز در ستاره قطبی ام مینوشتم و از خدا میخواستم تا خانه مدنظر ما رو با بهترین قیمت و جای مناسب برای ما پیدا کنه که این کار رو کرد.من به خودم ثابت کردم در این چند سال که وقتی ذهنم رو کنترل کنم اتفاقات به صورت معجزه آسا رقم میخورن.
امروز که این فایل رو دیدم و این مطلب رو نوشتم دقیقا دو سال گذشته از اون اتفاق به ظاهر بد ولی من با کنترل ذهن که از شما یاد گرفتم و با به قول شما زدن برچسب مناسب به اون اتفاق،امروز میگم اون زمان که مغازه تحویل دادم بهترین کاری بود که خدا هدایتم کرد و انجام دادم و دقیقا از آن زمان به بعد با تغییر احساسم، که سعی کرد احساسم رو خوب کنم اتفاقات عالی هم برای من رخ داد.
بازمتشکر میکنم به خاطر این فایل زیبا و نمایش اون بهشت زیبا براتون آرزوی خیر و برکت دارم و آرزو میکنم برای هممون امسال بهترین سال عمرمون باشه.
در پناه الله مهربان شاد و ثروتمند وسلامت باشید.
سلام استاد عزیز
الحق که خدا از زبان شما قصد هدایت منو داره
توی موقعیت و دوره ای بودم که به شدت همه حال و احوالات خوب
موقعیت شغلی عالی و درحال پیشرفت
سلامتی 100درصد
برنامه ها عالی در حال جلو رفتن
وضع مالی مناسب
و در حال گذراندن دوره عزت نفس
در کل بخام بگم تقریبا همه چی خوب و عالی داشت پیش میرفت
که یه خبر دستم رسید
خب این خبر واقعا توانایی این رو داشت که بخاد حال منو بد کنه
شاید هم چند دقیقه و لحظه ای تونست اینکارو کنه
ولی من از ابتدا که شنیدم
فقط و فقط یاد حرفای شما بودم
حالم یخورده بد میشد ولی میومدم میگفتم به خودم
تو که میدونی این حال بد نتیجش چقدر بده
خودمو قسم میدادم که توروخدا هرکار میتونی بکن حالت خوب شه
درسته این اتفاق ظاهرش بده
ولی تو از قانون خبر داری
تو میدونی بازی چطوری انجام میشه
الحق و الانصاف این موضوع میتونست به شدت حالمو و کارامو به شدت به هم بریزه
اومدم اولین کاری که کردم به خانواده نگفتم چون قطعا اونا بخاطر اینکه به قانون مسلط نیستن و با تکرار مکرر کردن اون اتفاق حال همه رو بد میکنن
و بعدش یک روز کامل خودمو مشغول کارام و ادامه مسیر شغلیم کردم
و دیروز قبل اینکه شما فایل رو بزارین با خودم گفتم
اگه همه شرایط عالی باشه
وضع مالی مناسب
سلامتی اوکی
عشق و رابطه اوکی باشه
خب حال منم همیشه خوبه دیگه هرکس دیگه هم بود همین بود
گفتم پس آدم کجا باید ایمانشو نشون بده
حس میکنم همههههههههه موضوع دنیا بحث ایمان باشه
که چقدر تو لحظات مختلف ایمان نشون میدیم
اتفاق ها میوفتن
که میزان ایمان ما سنجیده بشه
همین همین همین
و بعدش پاداش داده میشه
پاداش عالییییییییی
استاد عزیزم این اتفاق میتونست خیلی من و خانواده رو بهم بریزه و به لطف آگاهی های شما و تلاش خودم اینبار نتونست کاری کنه
من قدرت رو میدم دست صاحبش و میدم دست خدا
نه هیییییچ کس دیگه و نه هیییچ شرایط بد دیگه
اول کامنت گفتم خدا از زبان شما منو هدایت میکنه
تو گیرودار کلنجار رفتن با همین موضوع بودم که این فایل رو گزاشتین
و چقدررررررر به موقع
الخیر فی ما وقع
من همیشه این جمله رو میگفتم ولی اینجا که خودم احتیاج داشتم فراموش کردم
و شما به یادم آوردین
این فایل مختص من تو این شرایط جدیدم بود
خدای من
صدای تورو شنیدم
و سرتعظیم فرود میاورم
این امتحان رو بر من آسان کن
تمام تو خیر است که به من میرسد
من به تو ایمان اورده ام
تورا میپرستم
پس مرا به راه کسانی هدایت کن که نعمت داده ای
و نه را گمراهان
دوستت دارم
حسین
با سلام
من میخوام تجربه خودمو در این مورد براتون تعریف کنم که همین چند ماه پیش برامون افتاد.
دختر من که 23سالشه با پسری آشنا شده بود و قرار ازدواج گذاشته بودن.وقتی قرار شد خانواده پسره به طور رسمی بیان خاستگاری،شوهرم اجازه نداد و کاملا مخالف این ازدواج بود.و حتی با وساطت دیگران هم راضی به این وصلت نشد و حتی اجازه نداد برای یکبار هم بیان خونه.
از اون طرف دخترم پافشاری میکرد برای ازدواج با این آقا پسر.و وقتی دیدن که شوهرم به هیچ عنوان راضی نمیشه تصمیم گرفتن فرار کنن.
من خیلی با دخترم صحبت کردم تا اونو متوجه اشتباهی که داره انجام میده بکنم ولی دخترم به هیچ کدوم از حرفای من اهمیت نمیداد.کار من شده بود نصیحت کردن دخترم،صحبت کردن با شوهرم برای راضی کردنش و گریه کردن.خیلی گریه میکردم ولی بعد با خودم فکر کردم.مگه با گریه کردن و غصه خوردن من کاری درست میشه؟بسپار دست خدا
اون بهتر میدونه راه درست کدومه و چیکار کنه.به خدا گفتم خدایا خودت بهتر میدونی مصلحت ما در چیه خودت اوضاع رو درست کن و نزار این وسط کسی ضربه روحی شدید بخوره.و این جملات آرامشی در من ایجاد کرد که وصف نشدنیه.اصلا انگار همون آدمی نبودم که از صبح تا شب اشک میریختم.بعد از این جریان هر وقت نجواهای ذهنی می اومد سراغم میگفتم الخیرو فی ماوقع.خداوند قادر مطلقه
و نمیدونید بعدش این ماجرا طوری پیش رفت که دخترم و اون آقا پسر رابطشون سرد شد.بعد دخترم به من گفت که اون پسر مجبورش کرده بود و تحت فشارش گذاشته بود که باهم فرار کنن و دخترم میگفت من نمیخوام فرار کنم و نمیخوام بی ارزش برم خونه شوهر.و این ماجرا خیلی راحت بدون ناراحتی و معجزه وار تموم شد.
واقعا این جملات الخیر فی ماوقع و خداوند قادر
مطلقه خیلی معجزه ها میکنن و به من یکی که خیلی آرامش میدن.
در پناه الله یکتا باشید
سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و تمامی دوستان ارزشمندم
اول از همه تحسین میکنم ایلان ماسک و تمامی اعضای شرکت SpaceX رو که دست به همچین اقدام خارقالعادهای زدن. در تمام مدت فیلم محو تماشای عظمت انسان و خالقش بودم. همینطور تحسین میکنم این دید تکاملمحور و بینظیر رو که این عملیات رو موفقیتآمیز میدونن نه شکست.
درمورد مثالهای خودم که استاد خواسته بودن بنویسیم:
1. رابطهی ناقصی که درگیرش بودم و وقتی تمام شد میدونستم که خدا داره به نفعم عمل میکنه و واقعا هم همین شد. باعث شد تبدیل به آدمی بشم که الآن عاشق خودمم.
2. با اینکه کلی درس خونده بودم برای کنکور ارشد اما یکی دو ماه مونده به زمان کنکور، اواخر درگیریم با اون رابطه بود که نتونستم اونطورکه میخوام درس بخونم و دانشگاهی که میخوام قبول نشم. اون موقع هم یجورایی به خدا اعتماد کردم و داشتم زندگیم رو ادامه میدادم و باعث شد 2ماه بعد آموزشگاه بازیگری ثبتنام کنم و الآن اصلا woooow
3. وقتی فهمیدم ضعیفی چشمام بخاطر شبکیهست و درمانی براش نیست فعلا (البته به گفتهی پزشکان بسیار بسیار گرامی) دارم تمام فعالیتهام رو انجام میدم، حتی اونایی که بقیه فکر میکنن نمیشه، مثل بازیگری
4. در کار فروش ایمپلنت که بودم، از یه تایمی به بعد دیگه فروش خوب پیش نمیرفت، برای همین استعفا دادم، همه میگفتن چرا؟ اما به محض استعفا، از طرف آموزشگاه، هم کارگاه فیلمنامهنویسی به رایگان برامون گذاشتن، و چندتا فیلم کوتاه ساختیم که اگر سر اون کار فروش بودم، عمراً وقت نمیکردم و از همهشون محروم میشدم. بماند که الآن چقدر اعصاب آرومتری دارم.
خب دیگه، هم رابطهی عاطفی ناجالبی رو تجربه کردم، هم کنکور، هم شغل، و هم مسئله جسمی . . . اما میبینید که، هم من زندهام و هم خدام، و هیچوقت هم نه من از بین میرم نه خدام، فقط رفتهرفته به هم نزدیکتر میشیم، راضیه مرضیه؛ چون کیست که از رحمت خدا ناامید شود بجز گمراهان؟
راستی تولدت هم مبارک مهدی جانم.
ممنونم اول از خدا و بعد از شما استاد و خانم شایستهی عزیز که این فایل رو برامون آماده کردین
انشاءالله به فضل خدا همگی همیشه شاد و موفق و خوشبخت باشیم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
ردپای روز 155
روز شمار تحول زندگی من فصل ششم
اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
به نام خداوند هدایتگرم که تمام راهها را با هدایت هایش برایم آسان و دلپذیر کرده است و اگر من کارم رو درست انجام بدم،خداوند کارش رو درست انجام میده!
اگر من در مدار درست و مناسب باشم نشونه ها و الگوهای مناسب هم به من نشان داده خواهد شد تا بهترین شرایط و راه حل ها رو با هدایت های خداوند خلق کنم
به جای شکست از بهبود استفاده کنیم کلماتی که بار مثبت دارن
بجای احساس بد از کلمه ی احساس نامناسب استفاده کنیم
برچسب مناسب به اتفاقات بزنید تا شرایط به نفع شما تغییر کنه این جمله یعنی باید ذهن نجواگر رو گول بزنی و خلاف حرفاشو بهش تلقین کنی و نباید تسلیم حرفای بی ربطش بشی..
اتفاقات خنثی هستند،
یعنی بخودی خود معنایی ندارند بلکه نگاه ما میتونه اونا رو سوخت برای رشد کنه یا هیزم برای جهنم.
الخیر و فی ما وقع اینکه هر اتفاقی که برامون میوفته رو از زاویه ای نگاه کنیم که حتما خیریتی در آن بوده
الخیر فی ماوقع… هر اتفاقی که بیفته یه خیری برای من توشه».و هدایت میشم به مسیرهای بهتر
باید دید مثبت به مسئله داشته باشیم واین ما هستیم که با نگاهی که به مسائل داریم ،اتفاقات ها رو رقم میزنیم.
نشون میده که میخوایم اون اتفاق چه نتیجه ای رو توی زندگی ما ایجاد کنه. و باید.احساس بهتری بده. اون وقت نتیجه هم عوض میشه. دقیقا این موضوع رو من دقیقا توی جابجایی منزل مسکونی ام کاملا درک کردم یعنی برخلاف شرایط ظاهری نامناسب حرکت کردم . انگار اصلا نمی خواستم اون مسایل رو بپذیرم و همش با خودم صحبت می کردم که خداوند خودش داره برام قدم برمیداره
اتفاق های زندگی ما چطور می تونه بهتر بشه؟؟؟
اگر نگاه متفاوتی به اتفاقات داشته باشیم چطور نتیجه ی بهتری بده؟؟؟
کجاها اتفاقات بظاهر بد برامون افتاده ولی ما توانستیم ذهنمون رو کنترل کنیم و توانستیم هدایت خداوند رو در اون اتفاق ببینیم؟؟؟
کجاها برچسب مناسب به اتفاقات زدیم وبعدش اون اتفاق بظاهر ناجالب شده نقطه ی عطف زندگی مون؟؟؟
یعنی بعبارتی تمام قطعات زندگی من متلاشی شده بود .. با مرگ همسرم و بعدش ورشکستگی های پی در پی پولی و مالی و بدهکاری های سنگین و از دست دادن خانه ی بزرگ و زیبایم و ماشین ها و باغ و کارخانه و پول و بلوکه شدن حقوق همسر خدا بیامرزم که یک آب باریکه ای برام بود و تضادهای معنوی و از دست دادند هر آنچه که ساخته بودیم و بعدش تضادهای سلامتی و تندرستی ام و بعدش تضادهای روابط خانوادگی که منجر به از هم پاشیدگی روابط من و دختر و پسرم شد..شکر خدا الان روابطم با دختر خیلی خیلی بهتر شده ولی بازم جای کار داره ولی بازم راضیم چون دو سه سال هست که در مبحث روابط روی خودم کار کردم و در این دوسه سال روابطم هم بصورت تکاملی عالی شده ولی در مورد پسرم مسعلع فرق می کنه و چند سالی هست که پسرم بطور کلی از ما فاصله گرفته هر چند میدونم خداوند خودش باید دلها رو برام نرم و گرم و همراه با عشق کنه و اینو مطمعن هستم که در زمان و مکان درست و مناسب این مسعلع هم به بهترین شیوه حل خواهد شد … بعدش از دست دادن مادر عزیزم بعدش تضاد های دیگری و غیره …. و اون ترس ها و دلهره ها و دل نگرانی ها در روابط با دوستان و اقوام و اطرافیان و بستگان نزدیک که در اثر تمام این تضادها .. زندگیم غربال شده بود شخم زده شده بود و متلاشی شده بود…
و من بعد از آشنایی ام با استاد از نو ساخته شدم و آرام آرام زندگی من رو به بهبود رفته و خدا رو شکر تا به الان همیشه با تکامل پیش رفتم ..اگر چه هنوز به اون هدف اصلیم کمی فاصله دارم ولی همچنان در مسیر هستم
عملیات جدا سازی سریع برنامه ریزی نشده قطعات
گفته های آقای ایلان ماسک عزیز بود.. ایشون گفتند.. این راکت فقط بتونه از خودِ جایگاه سکوی پرتاب بلند بشه و در اون سکو منفجر نشه این یعنی خودش یک موفقیت بحساب میشه
بعد از اون تضادها که بلطف خدا قدم به قدم پیش رفتم بلطف آموزه های استاد عزیزم با کنترل ذهن برای تضادهای بعدی بیشتر آماده گی پیدا کردم بخصوص در اون بحران های شلوغی و قطع اینترنت. شهریور در سال 1401 که زودتر از موعد مقرر باید جابجا میشدم و همچنین تضاد مالی داشتم و همچنین فرصت کمی داشتم که تمام این مسایل رو هندل کنم که داستانشو مفصلا در همون روزها کامنت گذاشتم اینکه با کنترل ذهن و توجه به فایل ها بخصوص گفتگو استاد با دوستان رو خیلی گوش دادم و تمرین کردم و توانستم از اون تضادها هم بخوبی استفاده کنم و تازه فهمیده بودم که تضادها هم نشانه های خداوند هستش و داره مسیرم رو بهم نشون میده و خدا رو شکر هم پولی که لازم داشتم جور شد و هم خانه ی مورد نظرم پیدا شد و هم خیلی راحت جابجا شدم جایی که خیلی بمراتب بهتر و قشنگتر و بزرگتر از محل قبلیم بود و اینطوری مسیرم رو به بهبودی تغییر کرد ..
چقدر خدا رو شکر کردم که بلطف آموزه ها و فایل های استاد این توانایی رو در خودم ایجاد کردم و روی ذهن نجواگرم کار کردم تا در اون لحظات بظاهر بحرانی توانستم ذهنمو کنترل کنم و خداوند هم پاداش و لطف خودشو از من دریغ نکرد و انگار همه چی دست به دست هم داد تا من به بهترین شکل جابجا بشم و هر روز باید خدا رو شکر گذار باشم که حتی در شرایطی که تضادی پیش میاد فقط و فقط باید به خداوند توکل کنیم و ایمان داشته باشیم که خداوند پشتیبان و حامی و محافظ و هدایتگر ماست چون تضادها دوستان واقعی ما هستند البته بقول استاد من هم از هر تغییر و تحولی استقبال می کنم چون زاویه ی دیدگاه من نسبت به قبل تغییر کرده . چون ترس و نگرانی ابزار شیطان هستند و باید بطور مداوم روی ذهنم کار کنم
تعبیر مولانا…
در اگر بر تو ببندد ، مرو و صبر کن آنجا
زِ پس صَبر ، تو را او به سَرِ صَدر نشاند
اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
خدایاااا فقط و فقط تو را می پرستم و فقط و فقط از تو یاری می جویم
IN GOD WE TRUST
به نام خدایی که به معنای واقعی بی انتهاست
سلام به خانواده بسیار عزیزم
محتوای اصلی این قسمت اینه که چیزی به عنوان شکست و ناموفق وجود نداره بلکه فقط تجربه و آگاه تر شدن بیشتره
احسنت به شخصیت های بینظیر مثل استاد عباسمنش،مریم خانم شایسته،ایلان ماسک و کسایی که دنبال رو همچین افراد و تفکرات پیشرو و جاه طلب هستند*
چقدر اون کارکنان « اسپس اکس» در مسیر درست و عاشق همچین تفکراتی هستند که عاشقانه با فرد بینظیری مثل ایلان ماسک کار میکنند و همچنین به خودم و دوستانی افتخار میکنم که با استاد عباسمنش و مریم بانوی عزیز همچین مسیری رو ادامه میدیم*
«عملیات جداسازی سریع غیرمنتظره قطعات»
واقعا باید تحسین کرد این نوع دیدگاه و بکاربردن چنین واژه ها و جملاتی که ریشه از ارزش قائل شدن برای خود و نگرش بسیار مثبتی رو داره فریاد میزنه
چقدر هدایت های خداوند همیشه به موقع و قانونمنده اما شاید بعضی اوقات از دید ما به موقع و قانونمند نباشه اما این ما هستیم که هنوز بدرستی درک نکردیم
دیدگاه این شرکت اینه که حتی همین که این راکت به این بزرگی از زمین بتونه بلند بشه حتی اگر تو ارتفاع هم در میان راه منفجر بشه یعنی اینکه ما تونستیم یه موفقیت بسیار بزرکی کسب کنیم که تا بحال کسی در تاریخ نتونسته انجام بده و وقتی هم قدم اول و مهم رخ داد و ما تونستیم به این معناست که یه عالمه از مسیر رو طی کردیم و صد در صد ما هدفمون به نتیجه دلخواهمون میرسیم چونکه اولین و مهمترین قدمش رو الان تونستیم رقم بزنیم پس دیگه قدرت باورمون هزاران برابر بیشتر شد
و مشابه آگاهی های دوره شیوه حل مسائل اتفاقا همین تخصص پایین ایلان ماسک نسبت به شرکت ناسا باعث شد که با ذهن پاک تر قلبی بازتر باور داشته باشه که این اتفاق قابل حل و ممکنه
خدای من چقدر این فایل با نوع افکارها و کارکردهای اینروزهای من هماهنگه،،بذارید براتون بگم
1: اینکه از دیشب جلسه سوم شیوه حل مسائل رو شروع کردم که دیدم استاد شما میگی حتی شرکت ناسا چندسال پیش میگفت که آقای ایلان ماسک داره «توهم» میزنه و امکان نداره موفق بشه چرا؟! چونکه بقول خودشون ما تخصص این کارو داریم ایلان ماسک نداره،ما تجربه بیشتری داریم ایلان ماسک نداره،ما کارهای بزرگی انجام دادیم ایلان ماسک نداده و…
اما از چندسال قبل آقای ایلان ماسک اون همه موفققیت های بظاهر غیرممکن تونست بدست بیاره به کنار بلکه الان یکی دیگه از کارهای غیرممکن هم تونست در واقعیت رقم بزنه که دیگه هیچکس نمیتونه کتمان کنه
2:اینکه من خودم مدتهای بسیار زیادی بدلایل مختلف و زیادی در مسابقات رشته خودم شرکت نکرده بودم چونکه چندماه قبل هم میخواستم شرکت کنم اما یه اتفاق غیرمنتظره برام رخ داد که نتونستم اما ایندفعه گفتم حتما باید اینکارو انجام بدم و یه هفته دیگه روز برگزاری مسابقه ست و همچین مسابقه خیلی بزرگی نیست اما بازم خوبه و به خودم گفتم حتی اگه من نتیجه دلخواهمو نگیرم خیلی مهم نیست بلکه مهم اینه که من قدم برداشتم و بازخوردهای خودمو میگیرم و یه عالمه ایده میگیرم و چندروزه که این فکرها در سرم داره میچرخه و چقدر این فایل به موقع اومد خدایا شکرت واقعا چقدر خداوند هدایت هاش به موقع ست
و من از تقریبا یکسال قبل یه ایده بسیار ساده رو شروع کردم برا یسری حل مسائل در رشته ورزشی خودم که بصورت کشوری حلش کنم و اون نتیجه دلخواه که من میخواستم رخ نداد اما تقریبا 15 درصد رخ داد و حتی بنیانگذار رشته من در ایران بهم گفت سجاد کاری که تو انجام دادی در 15 الی 20 ساله اخیر کسی انجام نداده بود،
گفتم ایول وقتی کاری که حتی خودمم فکرشو نمیکردم که چه هدایت هایی رو داشته باشه پس این امکان هست که خیلی بیشتر و بهتر از اینم اتفاق بیفته و منو به خواسته های دلخواهم برسونه،،
3: وقتی من برا اولین تجربه کتاب خودمو به چاپ رسوندم و اون نتیجه و فروشی که میخواستم برام اتفاق نیفتاد اما بارها به خودم گفتم مهم اینه که من تونستم این موفقیت رو رقم بزنم پس یه عالمه از مسیر باورها و تکاملمو طی کردم
+ استاد گفتی بگیم چه وقت هایی بخاطر یسری اتفاقات تونستیم ذهنمونو کنترل کنیم و نتایج خوب هم برامون رخ داده؟
وقتی که من یسری دیدگاهها در رابطه با زمینه ورزش داشتم اما اکثر ورزشکارها و دوستان ورزشی و غیرورزشی من باور نداشتند و همین الان هم ندارند
اما من با کنترل باورها و هدلیت از خداوند به متن ها و آگاهی هایی هدایت شدم که باعث شد با عشق چندتا دفتر 200 برگ از متن پر کنم و همیشه مطالعه کنم و افکارمو کنترل کنم و با هر آدمی ارتباط نداشته باشم که تاثیر منفی رو من بذاره و بعداز مدتی اون متن هایی که با عشق مینوشتم منجر شد به چاپ کتاب واقعا چونکه من همیشه خیلی از خودم انتظارات بسیار زیادی دارم اما همینکه من برا اولین بار تونستم همین کار بظاهر کوچک انجام بدم خودش یه فکت منطقی برا ذهنم هست که برا کارها و ایده های بعدیم باعث میشه راه برام بازتر و واضح تر باشه،،
+ وقتی تو شغل ها و کارهای قبلی بودم هروقت دیدگاه فردی بخصوص از اقوام نسبت به من بود که تو نمیتونی بی ارزه ای و…اما وقتی من ذهنمو کنترل میکردم حتی در مقابل چندنفری از اقوام و دوستانم که قبلا خودمو شکست خورده و ناتوان در انجام کار و مهارت میدیدم اما از موقع ای که تونستم کنترل ذهنمو بدست بگیرم موفقیتهام برا همون افراد خیلی سوپرایز کننده و تعجب آور بود حتی تا حدودی برا خودمم بود،
اینه تفاوت و نتیجه بین کنترل ذهن و عدم کنترل ذهن
و همچنین برعکس بخاطر عدم کنترل ذهن نتایج نادلخواهمو بجا گذاشت خب در این موارد اصلا علاقه ای ندارم صحبت کنم بلکه همیشه فقط دارم از درس هاشون استفاده میکنم برا کارهای بعدم چونکه اونا هم برام شدن تجربه و باعث یه عالمه آگاه تر شدنم شدند،
یه نکته دیگه که در دوره شیوه حل مسائل هم خیلی درموردش خیلی عالی صحبت میشه اینه که واقعا چقدر قوانین خداوند زیبا و جالبه که بعضی مواقع حتی همون تخصصی که خیلی جاها برامون خوبه ضربه زننده باشه چرا؟! !! نه اینکه تخصص بد باشه بلکه منطق ذهن ما باعث میشه که اونقدر اون تخصص ها رو برامون بزرگ جلوه بده که دیگه راه هدایت های الهی رو برامون ببنده و اجازه نده که از الهامات قلبی مون استفاده کنیم یعنی فقط منطقی و با استدلال های ذهنی دو دوتا چهارتا کنیم و تا یه جایی متوقف بشیم
من در زندگیم شغل و کارهای بسیار زیادی انجام دادم ولی از همون اول علاقمندیم انجام همین رشته ورزشیم که الان دارم بود اما خب بخاطر باورهای وحشتناک مخربم شغل های دیگه انجام میدادم و ورزشمم انجام میدادم اما بخاطر باورهای اشتباه با تمرکز خوب نبود
بعضی مواقع بخاطر انجام کارم اصلا در حال انجام دادنش هم نبودم ،خب من در طی این سالها و با انجام اون همه کار یه عالمه تجربه و درس ها کسب کردم ولی اکثر افراد اطرافم منو یه فرد شکست خورده و کسی که اصلا دنبال پیشرفت کردن و بفکر آینده نبودن هست اما در صورتی که من خودم حتی 1دهم درصد هم این نوع دیدگاه در مورد خودم ندارم
واقعا چقدر تفاوت دیدگاه بین من و اکثر اونها وجود داره که اصلا درک شون نمیکنم البته خیلی هم برام جای تعجب نیست چونکه تفکرات و باورهایی که من دارم اونا حتی تو خواب هم نمیتونن ببینند چونکه یه جور دیگه فکر میکنند و در یه مدار و فرکانس متفاوت از من هستند،
یا اینکه من تو ارتباط هایی بودم که احساس کردم این بندگان خدا اصلا با افکار من در تضاد هستند و من خیلی زود و محترمانه رابطه رو قطع کردم و بعداز اون قطع ارتباط ها همیشه با خودم میگم خدایا شکرت چقدر من آگاه تر و بیدار تر شدم و الان خیلی چشمام و قلبم بازتره اما اونا یا خیلی های دیگه رو دیدم که میگن ما شکس خوردیم ،ضربه خوردیم و…
واقعا اتفاقات مشابه میتونه نتایج متفاوت به بار بیاره فقط به این دلیل که دیدگاهها و باورها متفاوت هستند
مثل همیشه خداروبینهایت شکر و استاد واقعا از شما و مریم جان عزیز خیلی سپاسگذارم که اینقدر محکم و با جدیت این نوع صحبتها و اتفاقات رو میای برامون توضیح میدی که در روند زندگیمون درس های بسیار بیاموزیم و اگر حتی 99درصد مردم در مسیر نادرست و بدبختی باشند اما ما دنبال رو همین جمع قلیل جامعه باشیم و ازشون الگو بگیریم تا زندگیمون زیباتر و عالی تر بشه
مثل همیشه ممنون از همگی
خداوند همیشه یاور و دوستدارتون باشه.
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان مهربان و همه دوستانم
به قول استاد از لحظهای که به آموزه های استاد گوش میدی و سعی میکنی افکارت رو تغییر بدی نشانه ها میاد و به همون اندازه که افکار ما تغییر میکنه فرکانس ما هم عوض میشه و دید ما نسبت به اتفاقات زندگی تغییر میکنه که باعث میشه عملکرد متفاوتی داشته باشیم و عملکرد متفاوت نتایج متفاوتی هم به دنبال داره هر چند اتفاقات و شرایط به ظاهر مشابهی با قبل رخ داده باشه.
من وقتی ازدواج کردم از قبل میدونستم که روابط خانوادگی من و همسرم خوب نیست اما به اصرار خانواده که داره سنت بالا میره قبول کردم اون زمان 25 سالم بود. من جزیره ی خارک کار میکردم و همسرم عسلویه مشغول به کار بود من 14 روز کار میکردم و 14 روز به آف داشتم و به خونه برمیگشتم و همسرم هم 21 روز کار و 7 روز آف بود ما فقط 7 روز در ماه کنار هم بودیم بعد از 3 سال بچه دار شدیم و به مدت 9 ماه به مرخصی زایمان رفتم این رو هم بگم خونه ی ما دیوار به دیوار خونه خانواده همسرم بود و در آشپزخونه ی ما توی حیاط خلوت اونها باز میشد( باخونه پدر خودم هم دیوار به دیوار بودیم در واقع خونه ما وسط قرار گرفته بود) تصور کنید که دخالت ها توی زندگی ما چقدر زیاد بود و من خیلی مسائل رو تحمل میکردم. خونواده همسرم دوست داشتن که من انتقالی بگیرم و بیام شهر خودمون کار کنم اینطوری به نظر خودشون حواسشون بیشتر به زندگی ما بودم ما رو ساپرت میکردن و از اونجایی که من خیلی کمرو و خجالتی بودم حرفی نمیزدم و پدر شوهرم پیگیر انتقالی من از خارک به خورموج شد اما محل کارم به 45 کیلومتری خورموج انتقال پیدا کرد. اوایل نمیتونستم پشت فرمون بشینم و میترسیدم رفت و آمد خیلی برام سخت بود. چون اداره ی ما (بهداشت و درمان) 6 ماه اول به صورت موقت انتقالی میدن به فکر افتادم برگردم به محل کار قبلیم، اما شوهرم بسیار مخالف بود و همین موضوع شروع جر و بحثهای جدی ما شد چندین ماه بحث داشتیم و به نتیجه ی مشترک نمیرسیدیم. هر وقت با جاریم صحبت میکردم آتش این اختلافات رو بیشتر میکرد. با هم درد دل میکردیم و هر دومون ابراز نارضایتی از شوهر و خونواده شوهرمون داشتیم و خلاصه زندگی رو برای خودمون جهنم کرده بودیم. اون زمان من تازه شروع کرده بودم با اساتید دیگه داشتم کار میکردم و شروع کرده بودم به فکر کردن به اینکه ما باید سرنوشت خودمون در دست بگیریم و باید مثبت فکر کنیم و… از خدا میخواستم هدایتم کنه… بعد از کلنجارهایی که با همسرم داشتیم گفتم نه حرف من نه حرف تو، میریم پیش بی بی فاطمه.
( کسی بود که هر دومون قبولش داشتیم.)
مسئله مون رو با ایشون درمیون گزاشتیم و ایشون به من گفتن همین جا بمون برات بهتره. من سر قولم موندم.
تصمیم گرفتم با ماشین خودمون رفت و آمد کنم و کمی اوضاع بهتر شد، اما گاهی ظهر موقع برگشتن خوابم میگرفت تصمیم گرفتم فایل های صوتی خوب گوش بدم.
خیلی از لحاظ روحی توی فشار بودم کارم دوست نداشتم از ساعتی که میرفتم توی آزمایشگاه کار کنم تا ساعتی که کارم تموم میشد فرصت آب خوردن هم نداشتم همیشه کمر درد داشتم از برخورد بیمارا شکایت داشتم، از برخورد مسئولمون گله میکردم، از درآمدم ناراضی بودم….
با گوش دادن به فایل های استاد آزمندیان و جول اوستین کمی گله و شکایت هام کم شده بود و سعی میکردم تجسم کنم شرایط کاریم بهتر میشه روزی میرسه که از کارم راضی خواهم بود…
بیماری پندمیک شروع شد و سیل زیادی از مردم به مراکز درمانی هجوم آوردن چند ماه اول فشار کاری بیشتر شد و من سعی میکردم به نکات منفی توجه نکنم. بعد توی رسانه ها اعلام کردن کمتر به مراکز درمانی مراجعه کنید و در خانه بمانید. این شد که سرمون خیلی خلوت شد و من وقتم رو با گوش دادن به فایلهای مثبت اندیشی پر میکردم که یه روز اتفاقی لایو استاد عباسمنش عزیزم و استاد عرشیان فر رو از اینستاگرام دیدم و موقع رانندگی بارها و بارها اون رو گوش دادم. خیلی بهم احساس خوبی میداد. تصمیم گرفتم عضو سایت بشم….
این حرف استاد همیشه توی ذهنم هست که قدم اول برای تغییر اینه که آدم های منفی رو از زندگیتون حذف کنید، اخبار و تلویزیون رو حذف کنید، آگاهانه به نکات مثبت توجه کنید، من این کار رو کردم، از جاریم فاصله گرفتم چون میدیدم اون نمیخواد تغییر کنه، تلویزیون رو کنار گذاشتم هر چند قبل از اون هم خیلی کم تلویزیون میدیدم، خونه ی پدر شوهرم خیلی کم میرفتم که کمتر با موارد منفی برخورد کنم و بر نکات مثبت خانواده همسرم آگاهانه تمرکز میکردم، سعی کردم خودم رو بهتر بشناسیم و دوره ی عزت نفس استاد خیلی به من کمک کردخلاصه شرایط من ظاهراً همون بود اما دیگه از کارم راضی بودم، روابطم با همسرم و خانواده همسرم خیلی خوب شد، این در حالی بود که جاری من چون نتونست کنترل ذهن داشته باشه از همسرش جدا شد و بعد ما شنیدیم که از جداییش پشیمون شده.
به کمک آموزههای استاد عزیزم تونستم زندگیم رو نجات بدم. با کنترل ذهن و توجه آگاهانه به نکات مثبت حتی در شرایط به ظاهر بد میتونیم همه چیز رو به نفع خودمون تغییر بدیم.
امیدوارم با نوشتن این کامنت هم بتونم ذهن نجواگرم که همیشه میخواد نتایج رو کوچک و ناچیز جلوه بده رو خاموش کنم و هم دوستان از تجربه من استفاده کنن.
به نام حضرت دوست که هرچه هست از اوست
سلام بر استاد گرامی و مریم جان عزیز وخانواده صمیمی عباس منش
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
واقعا انسان به معنای کامل نامحدود و بی انتهاست و هر محدودیتی هست از ذهن انسان نشات میگیرد.
چطور یک انسان مثل ایلان ماسک که نامحدود فکر میکنه تونسته کاری را انجام بده که موسسه عظیم ناسا هرگز تا سالهای سال دیگه هم نمیتونه به آن نزدیک بشه ، اینها همه ناشی از نگاه متفاوت به مسائل و باور به اینکه تمامی مسائل راه حل ساده و درون خود مسئله دارند میباشد باوری که ایلان ماسک بخوبی درون خودش پرورش داده است واقعا این انسان نمونه کاملی از یک انسان نامحدود و بی انتهاست.
اتفاقات بخودی خودنمی افتند برای اینکه ما را خوشبخت یا بدبخت بکنند ، بلکه اتفاقات می افتند تا ما درس های لازمی که بایست را بگیریم .
خوب یا بد کردن اتفاقات ناشی از قضاوتهای ذهنی ماست، در صورتیکه تمامی اتفاقات درون خودشون درسهایی برای رشد و بزرگ شدن ما دارند و این زاویه نگاه کردن ما به اتفاقات است که میتواند برای ما تقویت کننده باشد یا نابود کننده.
خداوند بر اساس قوانین ثابت و بدون تغییر خودش وبا توجه به وضعیت هر شخص اتفاقاتی که بر اساس زمان حال وی مناسب او میباشد را رقم میزند ، اینجاست که هوشیار بودن اون شخص و استفاده کردن از گنج های پنهان اون اتفاق، نشاندهنده این است که آیامن درس لازم را گرفته ام یا نه و آیا میتوانم اتفاق را بدون قضاوت خوب یا بد بپذیرم و از آن بهره ببرم
و در صورتیکه من درس لازم را نگرفتم باز هم همان اتفاق به شکل دیگر ولی بر اساس همان درس باز هم برای من تکرار میشود تا زمانی که من درسم را گرفته باشم،
پس در اینجاست که یک انسان هوشیار با تغییر زاویه دید خود و بدون خوب یا بد کردن تفکر و تامل کرده و بدنبال درسهایی که میتوان از آن گرفت میباشد.
چقدر این فایل مناسب با آیه 155 سوره مبارکه بقره میباشد:
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
و البته شما را به پارهای از سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم، و صابران را بشارت و مژده بده.
صابرین کسانی هستند که با ایمان به اینکه هر اتفاقی برای من می افتد ، در آن خیر و برکت
است ، با روی باز این امتحانات الهی را پذیرفته و آن را با موفقیت طی کرده و از منافع بیشمارش
بهره مند میگردند.
در همین زمان پندمیک چه شرکتهایی و انسانهایی که با تمرکز بر راه حل موفق به تولیدات عالی در زمینه مسائل بهداشتی و پیشگیری شدند و از چه سودهای عظیمی بهره مند شدند شرکتهایی مثل تولید کننده ماسک یا مواد ضد عفونی کننده.
امیدوارم من که ادعای شاگردی استاد عباس منش عزیز را میکنم بتوانم مثل ایشان عمل کرده و در هر اتفاقی الخیر فی ماوقع را در نظر داشته باشم و لیاقت پوشیدن لباس فاخر بندگی خداوند و شاگردی استاد عباس منش را داشته باشم