اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2778 روز

    به نام تنها قدرت جهان رب العالمین

    سلام استاد عزیز و سلام خانم شایسته عزیز و سلام به تمامی دوستان ارزشمندم

    استاد جان و استاد شایسته دلم براتون تنگ شده در انجام هر کاری هستید خداوند یار نگهدارتان باشد

    این چند فایل اخیر برای شرایط من هست خداوند سپاسگزارم که همیشه در حال هدایتم به صراط مستقیم هست

    در مورد سوال اول آن زمانی که کرونا آمد چون من آزمایشگاه کار می کردم اوایل آشنایی من با شما هم بود و دوره بی نظیر 12قدم داشتم یادم هست اولش خیلی بیخیال بودم حتی ماسک هم نمی زدم با اینکه خیلی ورودی کنترل می کردم خوب باز هم خبرهایی می‌شنیدم و ترس تو دلم بود و از آنجایی که آزمایشگاه تماما صحبت ها در این مورد بود و یکسره مردم برای آزمایش می آمدند خیلی کنترل ذهن سخت بود و من هم تازه با این مباحث آشنا شده بود و بیماری پاشنه آشیل من بود و کنترل ذهن کلا برام سخت بود راستش الان یادم آمد من اصلا چیزی در مورد کنترل ذهن نمی دونستم یعنی اصلا افکار و احساس و قوانین هیچ درکی نداشتم ولی خداوند خیلی دوستم داشت که سال 97همزمان که با یک استاد آشنا شده بودم با استاد عزیزهم آشنا شدم و سال 98 با شروع 12قدم من شروع کردم که بیشترین انگیزه من هم برای تغییر شخصیت بود الان که دارم می نویسم یادم می یاد من چقدر در تمامی موارد تغییر کردم چون انسان فراموشکار هست و خداوند سپاسگزارم که من به سمت بهترین بنده اش هدایت کرد

    بریم سر موضوع پندمیک من یادم آنقدر ورودی کنترل می کرد آنقدر روی باورهای توحیدی کار می کرد که قدرت از آن خداوند هست و آنقدر کامنت بچه ها را می خواندم که کنار افراد بیمار بودند ولی هیچ اتفاقی برایشان نیفتاده یعنی هم باور سلامتی هم باور توحید در من خیلی قوی شد یادم می یاد آیه آلیس یخاف را نوشته بودم و هر روز می‌خواندم آیا خدا برای بنده اش کافی نیست که مردم تو را از قدرت غیر خدا می ترسانند و همین باعث شد من حتی یک عطسه هم نکردم تمام همکاران و دکتران این پندمیک گرفتند جز من دو نفر دیگر همه تعجب کرده بودند و آن اتفاق باعث شد من چقدر ایمانم به خداوند زیاد بشه چقدر باور سلامتی در من تقویت شد و توحید در من خیلی رشد کرد

    حالا الان در حال حاضر من با یک تضاد شاید خیلی هم ساده باشد روبرو شدم قضیه از این قرار هست اتاقی که من کار می کنم یک همکاری بود بسیار انسان شریفی بود و از اینجا رفت و به جاش دو نفراز همکاران خانم از بخش دیگر آورند بسیار دخترهای خوب و فهمیده ای هستند اول که آمدند چون تو بخش قبلی چون یکسره آهنگ گوش می کردن این جا هم خواستند این کار را انجام بدهند و من محترمانه بهشون گفتند که من با آهنگ نمی تونم کار کنم و چون ورودی هم برام مهم هست دوست ندارم هر چیزی گوش بدهم و پذیرفتند موردی که هست بسیار گرمایی هستند و از آنجایی که من سرمایی هستم از صبح که می آیند الان هم هوا خنک کولر روشن می کنند و با دمای پایین و دقیقا کولر به پشت من برخورد میکند و خیلی اذیت می شوم البته این بگویم رابطه خیلی خوبی هم باهم داریم و چند بار گفتم یک ساعتی را خاموش کنید تا من اذیت نشوم و میدانم که پاشنه آشیل این خانم هست اصلا کوتاه نمی یاد و ذهنم خیلی من اذیت می کرد که ببین از تو کوچکتر از راه رسیده داره به تو زور می گه از این حرفها و من با تمام تلاش سعی میکردم خودم قانع کنم که هیچ اتفاقی نمی افته اشکال نداره این همه زیر باد کولر هستند ولی ذهنم همش از عزت نفس وارد میشد خوب من پاشنه آشیلم عزت نفس هست و این چند سال خیلی روی خودم کار کردم و با دوره احساس لیاقت با آرامش با این خانم صحبت کردم خوب نمی پذیرفت با این کار هم میخواستم ارزشمندیم برای خودم نگهدارم و هم از آنجایی که این خانم تو این چند سالی که من خیلی تغییر کردم و خیلی از من تعریف می کرد با این کار خواستم عزت نفسم بالا ببرم که من نیاز تایید و غیره ندارم چند بار با آرامش گفتم ولی اصلا حاضر نیست کوتاه بیاد و ذهنم خیلی اذیتم می کرد شروع کردم به نکات مثبت گفتن توجه نکردن و یکسره فایل گوش کردن و آرام شدم تا یک ساعتی تو روز خوب هستم و یک ساعتی که خیلی سردم میشود ذهنم خیلی اذیتم می کند هی میخواهد نقش قربانی شدن بده یا می خواهد عصبانی کنه و غیره که فهمیدم اینها ترفندهای ذهن که من از مسیر خارج کنه روز پنجشنبه خیلی فکر کردم گفتم خدایا من چه کار کنم هدایتی به قلبم آمدم که من خیلی وقته میخواستم از این کار بروم نه ایده دارم و نمی خواهم بیام تو خانه بشینم و خیلی هم روی باورهام کار می کردم ولی یک مدت بود که با خودم تکرار نمی کردم و خداوند به من گفت حرکت کن یعنی روی باورهات کار کن و این فایل هم آمد فهمیدم خداوند داره به من می گه این تضاد آمده که من برای خواسته ام حرکت کنم این تضاد آمده که من حرکت کنم بیخیال نشوم و. این فرد با تمام وجود بخشیدم و از خداوند سپاسگزار شدم که با این شخص داره به من می گه حرکت کن در ضمن هنوز شرایط همان هست ولی من فهمیدم باید باز هم ذهنم کنترل کنم تا بتوانم از این تضاد بیرون بیام دقیقا در زمان آن پندمیک من این کار کردم تا تمام شد و من خیلی راحت گذر کردم این قسمت الان خداوند به من یادآوری کرد که ذهنت کنترل کن احساست خوب نگهه دار یعنی هر روز باید حواست به ذهنت باشه تا هدایت بشوی حتما برای من خیریتی دارد

    استاد. جان استاد شایسته جان چقدر دلم برای زندگی در بهشت تنگ شده هر چند هر روز صدای شما را می‌شنوم خداوند به شما سعادت دنیا و آخرت بدهد دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 827 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته و تمام همراهان این سایت الهی

    خدارو شاکریم در زمانی که اکثریت جامعه درگیر نون شب و… هستند ما این آگاهی های ناب رو به واسطه استاد عزیزمان دریافت می کنیم

    یکی از نکته های قابل توجه این فایل زمانی هست که جلب توجه من رو بیشتر جلب کرد خود شخص آقای ماسک هست اینقدر این آدم آروم بود و به این نیرو اعتماد داشت که فقط می خواست بدونه نتیجه چی میشه و تا زمان محقق شدن نتیجه داشت لذت می برد و می دونست که طولی نمی کشد این پروژه رو به سرانجام می رساند

    مورد دوم

    زمانی که با تضاد آشنا نبودم با همه می جنگیدم با زمین و زمان مشکل داشتم ولی به لطف خدا و آموزهای استاد عزیز وقتی آشنا شدم گفتم خدایا شکرت چقدر جذاب شد داستان بجای جنگیدن دارم میگم این تضاد اومد سر راهم که نقشه راهم بشه و بهم بفهمونه که چی می خوام الهی شکرت

    مورد سوم

    وقتی یک تضادی پیش می آید که شکلش به ظاهرش قشنگ نیست ما تجربه می گیریم مانند اینکه من یک بار وقتی به یکی از مشتری هام بار سنگین دادم و به مرز سوخت شدن رفت ولی بعد از اون یاد گرفتم که تا زمانی که مشتری رو نشناختم باهاش بصورت اعتباری کار نکنم

    مورد چهارم

    برنامه من هم برای این مورد این هست که بعد از برخورد با این تضاد با مشتری های معتبر تر مراوده داشته باشم و بجای اینکه بخواهم بترسم میرم تو دلش و یاد می گیرم

    در کل اگر از تضاد ها درس بگیریم خیلی رشد های جذابی در زندگی خواهیم داشت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    ریحانه رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 1438 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد جان جان من و مریم جان مهربان

    استاد اولش بگم که چقدر خوش اندام شدید و واقعا شما را تحسین میکنم

    بعد چقدر پردایس زیبا شده تو این هوای بهاری ، بهشته ، بهشته به خدا الله اکبر

    استاد با دیدن فیلم پرتاب راکت و دیدن اون همه دانشمند و دیدن ایلان ماسک، عظمت و قدرت انسان هایی رو دیدم که هیچ محدودیتی رو نمی بینن و جاه طلبانه به سمت خواست هاشون در حال حرکتند و توقفی ندارند . الله اکبر

    بعد به خودم گفتم این همه آدم دارن کار انجام میدن تا استاد رو به خواسته ش برسونن چون شما دوست دارید به فضا سفر کنید . باز هم الله اکبر

    و حالا در مورد موضوعی که گفتید .

    من پارسال 14 فروردین پدرم رو از دست دادم . پدری بود که فوق العاده مهربان و دوست داشتنی بود و من 2 ساعت قبل مرگش تماس تصویری داشتیم و کلی با هم حرف زدیم و خندیدیم و بعدش به من خبر دادند که پدرم فوت شده . برام غیر قابل باور بود . من تو کشور ترکیه زندگی میکنم وقتی که فهمیدم شرایط طوری بود که من تنها باید میرفتم به ایران .

    استاد من تو اون زمان در حوضه روانشناسی داشتم رو خودم کار میکردم و همین موضوع باعث شد در طول مسیر ارام تر باشم و احساس میکردم رو بال های خدا هستم و خدا داره من رو میبره . یک تجربه عجیبی بود . وقتی که رسیدم حالم خیلی بد شد با دیدن حال و روز خانواده ام اما بعد استاد در زمان خاکسپاری به یک باره آرامشی تمام وجودم رو فرا گرفت و من فقط این جمله در زبانم جاری میشد ، خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت و احساس میکردم خیلی خیلی به خدا نزدیک شدم و تو بغلش هستم . حالا این در صورتی بود که تمام خانواده ام برعکس من رفتار میکردند و تو سر و کله ی خودشون میزدنند .

    من بعد از اون اتفاق درک و دریافتم خیلی بیشتر شد .

    اون موقع ها وارد سایت شما شده بودم اما زیاد پیگیرمطالب سایت نبودم و این اتفاق باعث شد تو این سایت بیشتر باشم .

    دیدن فایل مصاحبه با استاد قسمت 6 که اصلا یک تحولی در درون من ایجاد کرد . فهمیدم که اگه تو رابطه ای حساب باز کردی از همون ضربه محکمی میخوری . و الان هم با دیدن این فایل فهمیدم که این رابطه ها مختص این دنیا هست و در دنیای قبل و بعد از این دنیا همچین رابطه ایی وجود نداره و ما یک روح مجرد هستیم.

    استاد یه چیزی که الان یادم افتاد ، همیشه مادرم زمانی که من تو خونه ی پدرم بودم به ما بچه ها میگفت که شما همه تون میرید سر خونه و زندگیتون تنها کسی که برای من میمونه همین پدرتون هست . ما همه مون ازدواج کردیم اما پدرم برای مادرم نموند . و این حرف مادرم زمانی یادم افتاد که فایل مصاحبه با استاد قسمت 6 رو دیدم و این حرف یک شرک مخفی بود که من بهش آگاه نبودم . الله اکبر

    (هیچ کس جز خدا برای من نمیمونه )این باور رو باید در خودم درونی کنم .

    او با من باشه همه چیز و همه کس در اختیار منه وقتی نباشه هیچ کس و هیچ چیزی با من نیست.

    (تنها خدا برایم کافیست)

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم به خاطر این فایل ارزشمند که مثل الماس با ارزشه ‌ . و ممنونم از مریم جان مهربانم مثل خواهر نداشته ام برام هستید

    دوستتون دارم آرامش من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    فرهاد مصلی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1960 روز

    سلام

    و درود بر استاد عزیزم و مریم جان

    و دوستان همفرکانسی ام

    سال 98 من با سایت شما آشنا شدم

    و شروع کردم گوش دادن به فایلها رایگان

    من در یکی از شرکت های بیمه ای بزرگ

    مدیران فروش آنجا بودم

    قشنگ یادم خرداد ماه من را با دلایل خیلی ساده و داستان سازی های مسخره بیرونم کردم

    آن مسول گفت از تو خوشمون نمیاد

    من لبخند زدم باشه میرم

    خداوند آن لحظه شجاعت به من داد

    و از آنجا وسایل برداشتم و بیرون آمدم و دیگه تمام تایم محصولات سایت گوش دادم

    و مدارم که تغییر کرد و آدم های اطرافم تغییر کرد و از آبان 1400 از آن شهر مهاجرت کردم

    با تجربیات و درسهای از مدیر فروش بیمه گرفتم

    کسب و کار جدید خودم را بصورت آنلاین راه اندازی کردم

    اتفاقات جالبی بعد از سه سال افتاد

    23اسفندماه سال 1401

    ساعت هشت شب تلفن من زنگ خورد

    یکی از همکار های سابق به من زنگ زد گفت اثر و انگشت و امضا من و یازده نفر جعل کردم بازرسی شرکت روی من که آنجا نبودم

    شک می کنند و حالا همه افرادی که داخل دفتر هستند یک جوری پاشون گیره

    یاد آن داستان که برای شما در بندرعباس اتفاق افتاد و تاخیر حقوق. تحمل نکردید و فردا آن روز شما آنجا نبودید و قضیه تانکرها اتفاق افتاد

    برای من با الگو گرفتن از شما توانستم ذهنم را کنترل کنم

    آن شجاعت در من بوجود آمد هدایت شدم به اتفاقات خوب و نتیجه متفاوت با دیگران

    این لحظه دارم تایپ می کنم

    مو به تنم سیخ شده

    الخیر فی ما وقع

    برگی بدون اذن خداوند

    دسترسی فرکانسی مهمه نه فیزیک جغرافیا

    و سیستمی بودن خداوند

    را بهتر درک می کنم

    اگر من آن روز تحمل می کردم و می ماندم

    حالا یکی از مقصرین این حادثه بودم

    داستان آقای عشق یار و همسرشان اتفاق مشابه افتاد ولی نتیجه متفاوت افتاد

    احساس خوب آقای عشق یار اتفاقات خوب افتاد

    احساس بد همسرشان اتفاقات بد براش افتاد

    وقتی ما کنترل ذهن (تقوا ) پیشه می کنیم هدایت می شویم به اتفاقات و شرایط خوب

    و از خداوند منان بابت وجود شما و آگاهی

    بی نظیر شما سپاسگزارم

    استاد عاشقتممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    سلیمان رفیعی گفته:
    مدت عضویت: 1410 روز

    سلام به استاد عزیز و خوش سیما و خوش هیکل

    و خانوم شایسته بزرگوار عزیز و همه دوستان عزیز هم مسیر

    درباره این فایل بگم که من اصلا خبر نداشتم فایل جدید اومده و از صبح به صفحه اول سایت نیومده بود تا دوساعت پیش دوست عزیزم تماس گرفت گفت که آقا خبر داری فایل جدید اومده درباره ایلان ماسک و خیلی با آب و تاب ، منم سریع اومدم دیدم گفت ااااا اینکار این فایل برا من ، فایل رو دیدم ،چقدر استاد و پاردایس رو تحسین کردم ، استاد که داشت توضیح میداد گفت تو یوتیوب فایلش هست گفتم حتما امشب میبینم حرف قطع شد دیدم استاد اون لحظه رو تو فایل قرار دادن وااااای قلب من تن تن میزد خدا خدا میکردم ببینم چی میشه ، خدای من حالا من فکر کردم همه چی اوکی بود دارن دست میزنن و شادی میکنن من آقای ماسک رو دیدم خیلی معمولی رو‌صندلیش نشسته بود خدای من این مردکی ، چی خلق کردی خدا جونم ، تا رسیدم به توضیحات استاد که داشت توضیح میداد چقدر رسا ، چقدر واضح ، شسته و رفته ،. آقا در مواجه با اتفاقات این نوع نگاه ماست که اون اتفاق رو به سمت خوب یا بد میبره ،

    من یادم میاد تو یه کاری بودم که 5 سال بود تو اون کار مشغول بودم یه جورایی مدیر تولید بودم و کارم از لحاظ فیزیکی خیلی راحت بود ، یجوری بود که میگفتن کار تو که راحت ، به سره داری با تلفن صحبت می‌کنی یه چند تا دکمه میزنی و این حرفا ،

    این نکته رو بگم حقوق و مزایای من نسب به بقیه کار کنان بالا بود حالا جالبی اینجاست که من اصلا به حقوق و مزایای سر ماه فکر نمی‌کردم ، اینقدر از حاشیه اون کار روزانه پول در میاوردم که اصلا فکر حقوق نبود ، وضع مالی اون موقع عالی البته ذهن فقری ام که داشتم هیچ کاری ام با اون پول نمی‌کردم فقط میزاشتم تو بانک ، حالا یه سری کارهام کردم که هیچ نتیجه ای نداشت چون به نظر من اون پولا حق من نبود ، نمی‌دونم چرا این فکر رو‌میکردم خلاصه بعد از پنج ساله به مدیر کارخونه سر یه چیز الکی اخراج شدم ، یک ماه بود حالم خوب نبود به زمین و زمان بد و بی راه میگفتم تا اینکه یکی از دوستان قدیمی با من تماس گرفت گفت شرکت ما نگهبانی میخواد منم قبول کردم و رفتم البته اینم داخل پرانتز بگم که این نگهبانی جز درخواست هامم بود می‌گفت ای یه کاری باشه راحت بری بشینی 12ساعت کار باشه 24ساعت استراحت ، من رفتم و قبول ام شدم مشغول ام شدم ماه اول حقوق اومد از نصف کمتر اونجایی که کار میکردم کلی غر زدم چند ماه همین روال بود تا من خیریت این داستان رو متوجه شدم من با همون دوست قدیمی که چند بار باهم راز رو دیده بودیم اومدیم شروع کردیم تا این مسیر رو ادامه بدیم شروع کردیم باهمدیگه جلسات دو نفر میزاشتیم ، کلی اتفاقات جالب افتاد ما سیگارمون رو ترک کردیم کلی نتایج کلی خواسته تیک خورد جالب من اینجا خیلی کمتر می‌گرفتم ولی مسیر زندگی من به کل تغییر کرد خدارو شکر ، اینقدر خدارو شکر کردم که چقدر خوب بود من نمی‌دونستم ، واقعا هر اتفاقی میفته به نفع ماست

    یکی دیگه از مسائل درباره ازدواج کردنم بود چند سال های پیش من میخواستم ازدواج کنم خیلی پافشاری میکردم میگفتم آقا اکثر ملاک های من رو داره و خیلی صحبت آقا واقعا نمیدونم چی شد کنسل شد این حرکت اینقدر برام خیر بود وااای خدای من شکرررررت ، خوب شد نشد ،

    خیلییی از اینجور اتفاقات برام افتاد که تو کامنت نمیگنجه ،

    اونایی که واقعا دارن قانون کار میکنن زودتر این خیریت رو متوجه میشن ،

    یا اون شعر پروین اعتصامی میگفتم که داستان به فقیری بود گندم می‌خواسته تا بچه های رو نجات بده ، استاد فایل در باره این موضوع داره

    خیلیییییییی استاد جانم از شما سپاسگزارم

    خانوم شایسته بزرگوار که فیلم برداری عالی داشتن ،

    عااااااااااشقتونم …

    در ضمن عیدتونم مبارک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      علی برزگر گفته:
      مدت عضویت: 1049 روز

      سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته

      و همه دوستان دوره 12قدم

      آقا سلیمان لذت بردیم از کامنت زیباتون بهت تبریک میگم بابت تعهد و استقامت شما تو این مسیر

      سبز و زیبا

      تا یادم نرفته بگم همین آقا سلیمان مارو با استاد عباسمنش عزیز آشنا کردن و باعث شدن دوباره متولد بشیم

      آره سلیمان جان اون شب باهات تماس گرفتم بابت فایل استاد خودم غرق در شادی بودم بابت اون فایل استاد

      استاد عزیز منو آقا سلیمان تو 12 قدم

      تو تمرین ستاره قطبی هر خواسته که نوشته باشیم و اتفاق افتاده باشه رو بهم دیگه اطلاع میدیم و کلی لذت می‌بریم از شما تشکر میکنیم بابت این سایت فوق العاده

      و الان می‌فهمیم که خدا چرا شمارو تو مسیر ما قرار داده چون اخلاص و تعهد و تو شما دیدیم و این ناخودآگاه روی ما تاثیر گذاشته

      استاد دمت گرم بابت همه چیز

      خدایا شکرررت بابت خلق استاد عزیزمان

      هرجا هستید شاد و سبز و ثروتمند باشید

      از طرف آقا سلیمان و علی آقا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    ص گفته:
    مدت عضویت: 2550 روز

    با سلام

    استاد من یه چیزی رو در دوره های عرفان حلقه که توسط استاد طاهری برگزار شد خیلی خب درک کردم نمی‌دونم آشنایی دارید یا نه شما در حلقه ای به خصوص قرار میگیرید و آگاهی هایی رو دریافت میکنید که بد جوری با ذهن شما اجینه ، مثلا اینکه شما بگین خداوند تنها منبع رزق و روزی و نعمت هست با اونی که اون بهت میگه خیلی فرق داره می‌دونی با زبون خودت بهت آگاهی میده …

    بگذریم

    من چیزی که درک کردم اینه آقا شما هر وقت دچار حادثه شدی هر حادثه ای ( درکم و نمیتونم در کلمات بیان کنم ) خوشحال باش بدون که در حال آپدیت هستی تصویری که به ذهنم آورد این بود که مث این میمونه بری روی یک فنری که تو رو حسابی قراره بندازه بالا قرار گرفتی ، پس در اون لحظات مواظب باش ناراحت نشی حالا من تکاملم و خیلی خوب تو این موضوع طی کردم ، وقتی اتفاق ناخوشایند میفته من میخندم و منتظر ناخوشایند بعدیم ، و بازم و بازم یه جوری پوست کلفت شدم و اینو من بارها دیدم که بعد اونا چه اتفاقات مثبت و ارتقاء های خوبی افتاده که در هیچ حالتی نمیتونست وجود داشته باشه

    همین الان که دارم کامنت میزارم اگه بگن 200 هزار تومن بده 100 میلیون میدیم بهت من ندارم بدم به شدت بی پولم و دنبال راه چاره ام منتها شاید باورتون نشه ته تهش من از این قضیه خوشحالم می‌دونم این داره به من میگه قراره خیلی خوب پولدار باشم در حدی که تصورش و نمیکنم همانطوری که الان تصورش و نداشتم

    من دقیقا در دوران پندمیک از این قضیه استفاده کردم از کارم استعفا دادم و اومدم سمت علایقم و چقدر اتفاقات بزرگ افتاد ، چقدر من لذت بردم

    بعضی از هدایت ها جواب نداد و به قول شما همون جواب ندادنه جواب درست برای من بود ، من چقدر با این جمله حال میکنم «تسلیم عباس منشی ینی انجام بدی فارغ از هر نتیجه »

    اینم دقیقاً یه بعد دیگر از اون چیزی بود که گفتم

    من به کسی که این کامنت و میخونه یه توصیه میکنم

    هر وقت ، با هر منطقی ، با هر اتفاقی ، با هر حادثه ای با هر چیزی که فکر نمیکردی اتفاق بیفته ، اتفاقی میوفته بدون داری بزرگ میشی بدون داری در جهت مسیرت حرکت میکنی ، اگه حالت اصلا خوب نیست بدون پیش زمینه حال خوبه که حالت بده اگه کسی بتونه تو اون لحظات بخنده که کار هر کسی نیست ،دنیا ازش می‌کشه بیرون بچه ها ، قشنگ بهت میگه تو خیلی پررویی من حرفی ندارم به خدا این و بهم گفتن

    و این و من تفسیر به ان مع العسری یسری میکنم

    هیچ وقت این سیکل تموم نمیشه بلکه عمقش فرق می‌کنه

    مثلا اگه شما رفتی رو اوج و بگیریم 100 و افت کنی بیای پایین بشی صفر این سیکل اگه اینایی که گفتم رعایت بشه میشه اوج 100 افت 85؛87؛89؛95 و در نتیجه میرسیم به خط صاف که میشه مقام صلح که هر کسی بهش برسه میشه انسان صالح

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    احمدرضا کاوه گفته:
    مدت عضویت: 3784 روز

    با سلام وخسته نباشید خدمت استاد محترم واعضا سایت.

    وقتی این فایل را شنیدم یاد اتفاقی افتادم که برای خودم افتاده بود و این بود که من به همراه شریکم در یک سوله به صورت مجانی که متعلق به خانم او بود یک بیزنس شروع کردیم ولی پس از یک سال که همه چیز خوب پیش میرفت خانم شربکم گفت که من سپله را میخواهم و باید انجا را تخلیه کنید و برای ما جابه جایی در اوایل کار سخت بود من در اول ناراحت شدم واین را بدشانسی میدانستم ولی با شنیدن فایلی از سایت که میگفت تضاد ها باید باعث پیشرفت شما شود نگاهم را عوض کردم وبا خودم گقتم این اتفاق افتاد و قرار است شما را وکار را بهتر کند وبا انگیزه برای اجاره جاهای دیگر رفتم وبه صورت کاملا اتفاقی یک جای خوب وبهتر از انجا پیدا شد و بعد از چند سال هم با یک شرایط خیلی آسان آنجا را خریداری کردم وحالا مالک کارگاه خودم هستم و این خیری که به من رسید حاصل همان تغییر نگاه بود که به جای نشستن وغصه خوردن واز دست این وآن ناراحت شدن اقدام کردم و با روحیه ای خوب حرکت کردم و حالا میفهمم که چقدر خیر در ان ماجرا بود واگر آنجا میماندم تا آخر باید مستاجر میبودم واقعا از استاد متشکرم که با آگاهی دادن به ما باعث احساس خوب در ما میشوندو در نتیجه اتفاقات خوب در زندگی ما شکل میگیرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    سمیرا ذوالقدری گفته:
    مدت عضویت: 2295 روز

    به نام خدای که به تنهای کافیست .

    سلام به دو استاد زیبا و بی نظیر استاد عباس منش و مریم عزیز.

    و همه ای دوستان.

    چقدر خوشحالم که استاد دوباره به فارسی فایل گذاشتین ویاد اوری درس بزرگی که هر اتفاقی به ظاهر بد هست الخیر فی ما وقع برای ما برای کسانی که ایمان دارن به خداوند.

    زمان پندمیک من بسیار عالی کنار اومدم به خاطر تعطیلات خوشحال بودم که فرصتی پیدا کردم تا بیشتر وتمرکزی روی خودم کار کنم واتفاقهای خوبی هم رقم خورد برعکس همه اطرافیانم که فقط فکر اخبارو مریضی بودن.

    واما یک مدت به خاطر کارم وشرایط پیش اومده از سایت واین زیبایی ها فاصله گرفته بودم ومدام یک حسی بهم گوشزد می کرد که برگرد وبه اتفاقها مثل قبل نگاه کن فکر کن الخیر فی ما وقع از خدا دور شدم اره درسته مخصوصا چند روز پیش به خاطر یک مسئله فکرو روانم بهم ریخته بود با خودم فکر کردم من قبلا چقدر راحتر وارامتر با این مسائل کنار می امدم الان چرا فرق کرده وبه خودم قول دادم که دوباره ورودی هایم را بیشتر کنترل کنم وبه اتفاقها به ظاهر بد رو درش خیریتی ببینم از کنار خیلی چیزها بگذرم ایمانم را تقویت کنم.

    من مسئول زندگی خودم هستم. وباید تمرکزم روی خودم وکارم باشه خیلی خوشحالم که خداهدایتم کرد به مسیر درست وراه رو داره نشانم میده اون همیشه حواسش به من هست. وخیر مطلق می خواد برام من فراموشش کنم اون نمی کنه سپاسگزارم با تمام وجودم از خدای که به شدت برام کافیست وهمه چی میشه برام الهی شکر. این فایل یک تلنگر وگوشزد بود برام وچقدر دلم تنگ شده بود برای پرودایس وزیباییهاش.

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    عادل برا گفته:
    مدت عضویت: 2987 روز

    سلام خدمت استاد عزیز وهمه دوستان

    من بالاخره فهمیدم که تمام اتفاقات زندگیم چی هستش و وقتی که فهمیدم که دیدم رو نسبت به اتفاقات به ظاهر بد باید عوض کنم نتایجم عوض شد میخام از نتایج خودم بگم مثلا همین شرایط پاندمیک که اومد من بهترین شرایط مالی زندگیم رو تجربه کردم انگار که فقط من توی بازار بودم و جنس می‌فروختم و من اصلا به شرایط توجه نمیکردم و فقط کار خودم رو میکردم شرایط بازار برای من خیلی خوب بود قیمت جنس‌ها اومده بود پایین و من بیشتر سود میکردم آدمهای بیشتری به من احتیاج داشتن خیابونا خلوت‌تر شده بود و من راحت‌تر رانندگی میکردم البته بگم از وقتی که رو باورهام کار میکنم چیزی به نام ترافیک نمیدونم و من هم تازه از شراکت اومده بودم بیرون و داشتم برای خودم کار میکردم که یه ماه بعدش پاندمیک شروع شد که برای من عالی شد و با وقت خیلی کمتر درآمد بیشتری داشتم و خداوند هدایتم کرده بود که همه معاملاتم تلفنی بود و خدا رو شکر میکنم که هدایتم کرد و اینو میخام بگم که هر اتفاقی براتون میوفته بدونین که یه خیریتی توش هست و با دید خوب بهش نگاه کنین شاد و پیروز باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    محمد نمازی گفته:
    مدت عضویت: 849 روز

    به نام خدا سلام به استاد عباسمنش و دوستان گرامی

    برای منم یکسری اتفاقات مشابهی افتاده و سعی کردم جوری نگاه کنم که بهم احساس بدی نده ودیدم که اتفاقات چطور پیش رفت

    یه بار قرار بود پدرم برای سرویس مسافر ببره به مشهد حالا برنامه داشتن و چند روز هم میموندن، چون ماهم میتونستیم باهاش بریم، قرار شد که بخاطر مغازه ای که داریم من مغازه وایستم و بقیه خانواده برن مشهد، خب خوشحال شدم چون تنهایی رو من بیشتر ترجیح میدم و لذت بیشتری میبرم دیدم فرصت خوبیه که یکم تنها باشم، بعد شب قبل که قرار بود وسایلهارو بچینیم و اماده سفر بشن یهو حالا یادم نیست چرا مادرم گفت نه ما و بچه ها میمونیم و شما برو و برگرد، بعدش یکم شکه شدم گفتم بابا شما تا الان که میخواستین برید حالا چی شده و یکم ناراحت شدم ولی بعد یاد قسمتی از حرف استاد افتادم که الخیر فی ما وقع:هر اتفاقی که بیفته به نفع منه

    منم واقعا اروم شدم بعد این حرف و چند دقیقه بعد مادرم گفت میخوای تو با پدرت برو من مغازه هستم بعد یکم فکر کردم گفتم حتماا چرا که نه (اینطوری هم تفریح کردم هم سفر و هم کلی اتفاقات خوبی که برام تو سفر افتاد)و سپاسگزارم از خداوند که هر موقع به اون تکیه کنیم ، هروقت اروم باشیم و بزاریم اتفافات رو اون برامون رقم بزنه میدونی که به بهترین شکل برات شرایطی رو فراهم میکنه که از اون چیزی که فکرش رو هم نمیکردی بهتر برات اتفاق میفته

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: