اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 19

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عادل برا گفته:
    مدت عضویت: 2986 روز

    سلام خدمت استاد عزیز وهمه دوستان

    من بالاخره فهمیدم که تمام اتفاقات زندگیم چی هستش و وقتی که فهمیدم که دیدم رو نسبت به اتفاقات به ظاهر بد باید عوض کنم نتایجم عوض شد میخام از نتایج خودم بگم مثلا همین شرایط پاندمیک که اومد من بهترین شرایط مالی زندگیم رو تجربه کردم انگار که فقط من توی بازار بودم و جنس می‌فروختم و من اصلا به شرایط توجه نمیکردم و فقط کار خودم رو میکردم شرایط بازار برای من خیلی خوب بود قیمت جنس‌ها اومده بود پایین و من بیشتر سود میکردم آدمهای بیشتری به من احتیاج داشتن خیابونا خلوت‌تر شده بود و من راحت‌تر رانندگی میکردم البته بگم از وقتی که رو باورهام کار میکنم چیزی به نام ترافیک نمیدونم و من هم تازه از شراکت اومده بودم بیرون و داشتم برای خودم کار میکردم که یه ماه بعدش پاندمیک شروع شد که برای من عالی شد و با وقت خیلی کمتر درآمد بیشتری داشتم و خداوند هدایتم کرده بود که همه معاملاتم تلفنی بود و خدا رو شکر میکنم که هدایتم کرد و اینو میخام بگم که هر اتفاقی براتون میوفته بدونین که یه خیریتی توش هست و با دید خوب بهش نگاه کنین شاد و پیروز باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    سمیرا ذوالقدری گفته:
    مدت عضویت: 2294 روز

    به نام خدای که به تنهای کافیست .

    سلام به دو استاد زیبا و بی نظیر استاد عباس منش و مریم عزیز.

    و همه ای دوستان.

    چقدر خوشحالم که استاد دوباره به فارسی فایل گذاشتین ویاد اوری درس بزرگی که هر اتفاقی به ظاهر بد هست الخیر فی ما وقع برای ما برای کسانی که ایمان دارن به خداوند.

    زمان پندمیک من بسیار عالی کنار اومدم به خاطر تعطیلات خوشحال بودم که فرصتی پیدا کردم تا بیشتر وتمرکزی روی خودم کار کنم واتفاقهای خوبی هم رقم خورد برعکس همه اطرافیانم که فقط فکر اخبارو مریضی بودن.

    واما یک مدت به خاطر کارم وشرایط پیش اومده از سایت واین زیبایی ها فاصله گرفته بودم ومدام یک حسی بهم گوشزد می کرد که برگرد وبه اتفاقها مثل قبل نگاه کن فکر کن الخیر فی ما وقع از خدا دور شدم اره درسته مخصوصا چند روز پیش به خاطر یک مسئله فکرو روانم بهم ریخته بود با خودم فکر کردم من قبلا چقدر راحتر وارامتر با این مسائل کنار می امدم الان چرا فرق کرده وبه خودم قول دادم که دوباره ورودی هایم را بیشتر کنترل کنم وبه اتفاقها به ظاهر بد رو درش خیریتی ببینم از کنار خیلی چیزها بگذرم ایمانم را تقویت کنم.

    من مسئول زندگی خودم هستم. وباید تمرکزم روی خودم وکارم باشه خیلی خوشحالم که خداهدایتم کرد به مسیر درست وراه رو داره نشانم میده اون همیشه حواسش به من هست. وخیر مطلق می خواد برام من فراموشش کنم اون نمی کنه سپاسگزارم با تمام وجودم از خدای که به شدت برام کافیست وهمه چی میشه برام الهی شکر. این فایل یک تلنگر وگوشزد بود برام وچقدر دلم تنگ شده بود برای پرودایس وزیباییهاش.

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    احمدرضا کاوه گفته:
    مدت عضویت: 3782 روز

    با سلام وخسته نباشید خدمت استاد محترم واعضا سایت.

    وقتی این فایل را شنیدم یاد اتفاقی افتادم که برای خودم افتاده بود و این بود که من به همراه شریکم در یک سوله به صورت مجانی که متعلق به خانم او بود یک بیزنس شروع کردیم ولی پس از یک سال که همه چیز خوب پیش میرفت خانم شربکم گفت که من سپله را میخواهم و باید انجا را تخلیه کنید و برای ما جابه جایی در اوایل کار سخت بود من در اول ناراحت شدم واین را بدشانسی میدانستم ولی با شنیدن فایلی از سایت که میگفت تضاد ها باید باعث پیشرفت شما شود نگاهم را عوض کردم وبا خودم گقتم این اتفاق افتاد و قرار است شما را وکار را بهتر کند وبا انگیزه برای اجاره جاهای دیگر رفتم وبه صورت کاملا اتفاقی یک جای خوب وبهتر از انجا پیدا شد و بعد از چند سال هم با یک شرایط خیلی آسان آنجا را خریداری کردم وحالا مالک کارگاه خودم هستم و این خیری که به من رسید حاصل همان تغییر نگاه بود که به جای نشستن وغصه خوردن واز دست این وآن ناراحت شدن اقدام کردم و با روحیه ای خوب حرکت کردم و حالا میفهمم که چقدر خیر در ان ماجرا بود واگر آنجا میماندم تا آخر باید مستاجر میبودم واقعا از استاد متشکرم که با آگاهی دادن به ما باعث احساس خوب در ما میشوندو در نتیجه اتفاقات خوب در زندگی ما شکل میگیرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    مهدی بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1267 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی، واقعا چه فایل فوق العاده ای بود. این که واقعا بدون هرکار رو برای چه میکنی و هدفت از اون کار چیه و تمرکزت روی همون هدف باشه و نه حاشیه اطراف، این که شروع کنی با هرچه که داری و تمام توانتو بذاری برای انجام اون کار، واقعا اون فضا پیما با اون هزینه سرسام آور بعد از سقوط چهره ایلان ماسک خیلی ریلکس و أروم بدون هیچ استرس و این که میدونه داره چیکار میکنه و هدف چیه و این که یه تیمی دور خوش جمع کرده که حتی بعد از این اتفاق همه تشویق میکنن واقعا تحسین بر انگیز بود، من و همسرم یه بیزینس جدید راه انداختیم و امروز باهم این فایل و دیدیم و نتایج فوق العاده ای گرفتیم که در کارمون به جای کمال گرا بودن تکامل گرا باشیم و بدونیم در مسیر درست اگر باشی موفقیت ها لاجرم میرسه و تمام تمرکز روی هدف باید باشه، این فایل چراغ های بزرگی رو در ذهن ما باز کرد که اثرات در آینده میاد،

    بازم ممنون واسه این فایل دلمون واسه پرادایس تنگ شده بود، منتظر فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا هستیم

    خدا بهتون خیر بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    فاطمه صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1727 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار و سلام به دوستان عباسمنشی

    موارد اساسی این فایل اول از همه کنترل ذهن توجه به نکات مثبت و تعبیر تضادها به نفع خودمون

    من خیلی زیبا تو سخترین شرایط،زندگی تونستم مسآله ای که شاید خیلی ها نتونن باهاش کنار بیان و به نفع خودم رقم زدم وقتی که همسر من ازدواج مجدد داشت اولش با شما آشنا نبودم کلا این مساله منو لح کرد خیلی خودمو به درو دیوار زدم تا اینکه کم کم طی دو سه سالی که با مسائل قانون جذب از طریق اساتید دیگه آشنا شدم تونستم به شما و سایت عباسمنش برسم اینجا بود که یاد گرفتم ذهنم و کنترل کنم تا العان هنوز به اوننتیجه ای که میخوام نرسیدم اما با کنترل ذهنم در رابطه با این مسئله العان نسبت به گذشته خودم خیلی پیشرفت کردم من وقتی همسرم نبود با این که اوایل برام خیلی زجر آور بود تونستم با کنترل ذهنم و اینکه خوب این بهترین موقعیت هستش که بهترین استفاده رو بکنم برای پیشرفت کارم و کار کردن روی خودم شبا تا دیرقت میشستم کار میکردم و فایل گوش میدادم و یا اینکه بهانه ای خوبی بود برام که با بچه هام برگ بیرون اون اوایل درآمدی نداشتم همسرم هم چون من هیچی نمیگفتم همیشه کارتش دست من بود گرفتاری های همسرم به نفع من شد ذهنم و کنترل کردم دیگه نق نمیزدم فقط به نکات مثبتش توجه میکردم موقعی که تضادی میدیم سکوت میکردم و توی ذهنم به حودم آرامش میدادم با حال خوب ادامه میدادم و ادامه میدم این کنترل ذهنم باعث شد العان یک کارآفرین موفق باشم شوهرم دیگه مزاحم کار من نیست برام ی ماشین صفر خریده که هرجا بخوام برم و بیام با بچه ها راحت باشم ی خونه ویلایی دو طبقه گرفته که بتونم راحت هم کارگاهمو داشته باشم هم خونه تا اینجا همه این اتفاق به ظاهر بد به نفع من بوده الهی شکر و مطمعن هستم با ‌کنترل ذهنم به تمام اون خواسته هایی که میخوام میرسم عجله ای ندارم من روند تکاملی و خیلی باور دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    سهیلا مقدمی گفته:
    مدت عضویت: 1033 روز

    سلام و وقت بخیر به تمام هم مداری های خودم

    استاد عشق و معرفت و مریم بی نظیرم

    اول بگم که بی نهایت دلم برای حال و هوای پرادایس تنگ شده بود ،برای دیدن اون دریاچه رویایی انعکاس انوار طلایی خورشید و درخشش بی نظیر ،درختان و برگ‌های نورس بهاری و اون آسمون آبی و ابرهای فوق العاده و و و البته استاد بی نظیرم که با مهارت وصف ناپذیری راه میره و صحبت میکنه از قوانین از نشانه ها از موارد ناب و مفید و کارامد برای تک تک ما و من سیر نمیشم از دیدن این صحنه ها.

    و لذت بردم از کامنتهای منتخب از حس و حال محیا نازنین و دیگر دوستان.اونجایی که الهام شد به محیا جان که اگه می خوای بندازی خودتو خودم هلت میدم و یادآوری اون ایه از قرآن که ما هر لحظه در هدایت و مدد الهی هستیم ،،،،

    امروز تنها روزی هست که صفحات کامنتها برام شده یه کتابچه پر از آگاهی می خونم اسکرین شات میگیرم خط میکشم زیر جملات ،اصلا نمی دونم چه جوری بگم

    که مثه تشنه ای سیراب میکنم خود را از آگاهی های ناب و بعد از تصفیه روح و جانم توی هوای فوق العاده تهران بادی و خنک نشستم تو بالکن خونم از لحظه به لحظه حال خوبم استفاده کردم و به قول استاد خدا میدونه چه ارتعاشایی فرستادم به جهان هستی

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    و همچنین در مراقبه ای عمیق از سلول به سلول جسمم از سر تا نوک پا سپاسگذاری کردم و خود در آغوش گرفتم

    و همه این برکات به خاطر حال خوبی است که در این سایت ما رو در بر میگیره……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1262 روز

    سلام‌استاد عزیز و خانوم شایسته

    و سلام به همه دوستان

    انسان در جست جوی معنا

    چندین میلیون سال پیش یک ماهی یا حالا هرچی

    تصمیم گرفت از اب بزنه بیرون و زندگی در خشکی رو تجربه کنه

    و امروز ایلان ماسک تصمیم گرفت از اتمسفر زمین بزنه بیرون و در یک سیاره دیگه زندگی کنه

    این داستانه همیشگی پیشرفت بشره

    و طبق بقای اصلح همه نمیتونن قوی باشن و کارهای بزرگ انجام بدن

    همه ادیسون

    انشتین یا استاد عباس منش نمیشن

    اما این افراد برای به دنیا اومدن به نفرات قبلی احتیاج داشتن

    خدا میدونه که اجداد ما از چه جنگ ها و بیماری ها و قحطی ها و حملات حیوانات و ….

    جون سالم بدر بردن تا پدر مادر ما به دنیا بیان و در نهایت ما.

    دوستان ما

    یعنی من

    و شما

    اخرین آپدیت حال حاضر جهان هستیم

    ما قوی ترین هایی هستیم که تا امروز این سیاره به خودش دیده

    فقط باید توانایی هامون رو باور کنیم

    ایلان ماسک باور کرده

    تک تک ما باید باور کنیم

    به قول استاد در فایل اصل بقای اصلح

    ما از میلیون ها بار فیلتر و هربار قوی تر شدن و بهتر شدن اینجاییم

    این چیز کمی نیست!

    ما توانایی هایی منحصر به فردی داریم که هر کدوم میتونیم در کار خودمون ایلان ماسک یا استاد عباسمنش باشیم

    اما ما احاطه شدیم با محیطی بیمار

    ما هرچی تو محیطمون بوده رو دانلود کردیم و روی مغز ما نصب شده

    مغز روز اول یه فلش مموری خالی بوده

    اگه این‌مغز در معبد شائولین رشد کنه درسهای اونارو یاد میگیره

    اگه بین داعشی ها بزرگ بشه درسهای اونارو یاد میگیره

    اگه کنار بیل گیتس رشد کنه ازون یاد میگیره و اگه بین اسکیمو ها یا قبایل ادم خار در اعماق آمازون رشد کنه ازونا یاد میگیره

    امروز اگه میخوای ببینی چیا رومغزت نصب شده و داره اجرا میشه یه نگاه بنداز به زندگی و حال روزت و نتایجی که کسب کردی

    .

    .

    .

    10 درصد افراد در جهان همیشه جز موفق ها بودن

    و 90 درصد جز ضعیف ها و ناموفق ها

    و طبق علم امار

    ما به اون 90 درصد بیشتر دسترسی داشتیم تا اون 10 درصد

    پس طبیعی که ما ازون 90 درصد تاثیر گرفته باشیم

    دلیل اینکه تعداد موفق ها 10 درصد جمعیت جهانه این نیس که موفقیت سخته

    دلیلش توی داشتن باورهای درست

    و باور های نادرسته

    حالا اومدیم تو این سایت

    و بعد از اشنایی با قانون

    و حتی حفظ کردن قانون

    میگیم چرا اوضاع اونجوری که دلخواهمونه نمیشه

    دلیلش اینه که مغز همچنان داره اون زیر

    برنامه های که از قبل روش نصب شده رو اجرا میکنه

    درسته که به زبون میگیم این باور اشتباهه

    اون ترمز باید برداشته بشه

    اون رفتار از فلان باور اشتباه میاد

    این شرکه

    این ترسه ….

    ولی باید عرض کنم که اگه به زندگیت نگاه میکنی و تغییر انچنانی نمیبینی دلیلش اینه که همون باورها دارن خیلی موزیانه اون زیر اجرا میشن و فرکانس میفرستن

    و احساس تورو ناخداگاه بد میکنن

    اگه درطول روز یهو میبینیم احساسمون بد شده

    این یعنی یه باور مخرب داره اجرا میشه

    و راه حل این‌موضوع اینه که انقدر اگاهانه باور های مثبت رو پر رنگ کنیم و اگاهانه انقدر باور های مثبت رو اجرا کنیم که مغز یادش بره که از باور های قبلی و پیش فرضش استفاده کنه

    چون‌مغز عملا نمیتونه همزمان به دوتا موضوع توجه کنه

    راهش فقط همینه

    فقط با روشن کردن لامپ میشه تاریکی رو از بین برد

    و اگه لامپی روشن نکنیم تاریکی کم کم تمام وجودمون رو میگیره

    اگه پیشرفت نکنیم پسرفت میکنیم اگه بالا نریم پایین میریم

    ایلان ماسک رو تحسین میکنم

    پشتکار

    و شور شوقش رو و باورهاشو تحسین میکنم

    جهان ازش حمایت میکنه

    اگه یه کشاورزی دوتا پسر داشته باشه

    یکی از پسر ها بازیگوش باشه و فقط منتظر تموم شدن کار و فرار از مزرعه و پیچوندن کار باشه

    و اون‌پسر دیگه با عشق روی مزرعه کار کنه و هر روز ایده های جدید به پدر پیشنهاد بده

    و شب ها برنامه کاری فردا رو از پدر بپرسه

    و هر لحظه پلن داشته باشه برای توسعه مزرعه

    شما جای اون کشاورز باشین

    مزرعه رو دست کدوم پسر میسپارین؟

    کسانی که به گسترش جهان کمک میکنن تحت حمایت الله هستن

    استاد ازت ممنونم بابت این فایلی که با قدم زدن دور دریاچه باصفا ترش کردی

    واقعا هیچ جا خونه ادم نمیشه

    خونه یه چیز دیگس

    بدرود..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  8. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1026 روز

    به نام پروردگار من و تو

    سلام من قبلا یک کامنت برای همین فایل نوشتم اما به علت اینکه کامنت رو با تلفنم نوشتم و به نظر خودم خوب در نیومد گفتم که بیام و دوباره و بهتر کامنتم رو بنویسم

    خب بریم سراغ اصل مطلب :

    من و دایی ام به پسر دایی ام (که میشه پسر برادر دایی ام که دارم در موردش صحبت می کنم) پول دادیم و پسر دایی عزیزم که توی ارز دیجیتال بود قرار بود که به ما پول بده اما این مختصری از داستانه که نمیخوام خیلی طولش بدم خلاصه که حساب پسر دایی توی صرافی ایی که کار می کرد به علت اینکه ایرانی بود مسدود و بلوکه شده بود

    و دایی ام که کل ارثیه اش رو به پسر دایی ام داده بود و من که پول خودم و رفیقم رو به پسر دایی ام داده بودم به اصطلاح به خاک سیاه نشستیم و شرایط بدی رو داشتیم اما من چیکار کردم و دایی ام چیکار کرد وقتی که من این موضوع رو فهمیدم و به رفیقم گفتم اون اومد گفت که من پولم رو میخوام و نمیدونم از تو باید پولم رو بگریم و من هم بابت ضمانت یک قرارداد و سفته به اون دادم که خیالش تخت بشه خلاصه او رفیقم برای آبروریزی اومد در خانه مان که من از عموم 10 میلیون تومان قرض کرده بودم و به اون دادم و ازش فرصت خواستم که بتونم که مبلغ الباقی رو بهش برگردونم البته بخاطر اینکه کامنت طولانی نشه با ریز جزئیات اتفاقی که برام افتاد رو تعریف نکردم اما باقی داستان تو همین حال که میخواستم که پول این بنده خدا رو جور کنم روی باور هام کار می کردم و تویه یک فایل دانلودی رایگان توی سایت استاد فرمودند که تو با باور درست به سوی خواسته ات حرکت کن جهان مقابل تو سر به سجده بر میداره و کرنش میکنه و کارت رو را میندازه که فکر کنم فایل مطالعه در مورد باور های محدو کننده بود البته برچسب فایل این عبارت بودabasmanesh-case-study-of-limiting-beliefs و خلاصه من این رو به معنی وحی منزل دیدم و خواستم برم دنبال کار بگردم که البته بگم که من اون زمان تازه سربازی ام تمام شده بود و کار نداشتم

    من رفتم میدان بار دزفول و میخواستم به یکی از حاجی های میدان که به خیر خواهی معروف بود رو بزنم که به من کار بده و مشکلم اینکه بدهکارم اما یاد او فایل استاد عباس منش افتادم که فرمود که ببین که خواسته ات از کیه از شخص یا از خدای شخص و من دیدم که خواسته ام از شخص و به حرف های استاد عباس منش خودم نه ذهنم باور صد در صد دارم گفتم که بی خیال الان میرم اونجا و روم رو نمیگره و خودم رو سبک میکنم و شرک می ورزم و اتفاقات بد تری برام می افته خلاصه با خودم گفتم که ولش کن و بعد از اینکه گفتم که ولش کن بهم الهام شد که بابا تو که یه پسر دایی داری تو میدان البته پسر پسر دایی پدرم (بختیاری های فامیل دور رو هم حالو خورزا (دایی و خواهر زاده)میدونن ) برو پیشش بهش بگو شاید یکی بهش سپرده باشه و تو رو ببره سر کار بعد به خودم گفتم خدایا روم به تو هستش یه کاری باشه که فعالیت فیزیکی نداشته باشه به اونصورت و منبع در آمدش نامحدود باشه تو همون اول کار و رفتم بهش گفتم و اون گفت فعلا کاری ندارم ولی اگه اومد تو دستم حتما بهت میگم و من هم کار رو سپردم به خدا اما گفتم اگه به خدا رو زدم نباید خدا رو محدود کنم و فقط به یک نفر متکی باشم که اونم شرک میشه پس چیکار کردم هیچی خلاصه من هم وقتی رفتم خونه رفتم سر وقت برنامه دیوار و تو قسمت کاریابی دیدم که مشاور املاک زده استخدام باورم نمیشد آخه دزفول هر کسی رو استخدام مشاور املاک نمیکنن ووقتی که اینو برای باقی تعریف کردم باورشون نمیشد که بابا امکان نداره آخه کدوم آدمی تو دزفول اینکار رو میکنه خلاصه من که میدونستم خدا این کار رو کرده برام خلاصه اومدم سر کار و حدود یک ماه از این دوستم هیچ خبری نبود تا اینکه اولین معامله ام رو تو املاک جوش دادم البته اینم بگم که روی سه تا فایل سه برابر کردن در آمد تو یک سال به شدت داشتم کار میکردم و من به علت اینکه سرباز بودم و روی باور هام کار نکرده بودم مدارم به ماهی 2/5 میلیون تومن میرسید که الان حدودا ماهی 12 یا 13 میلیون میشه و من هم وقتی که دو میلیون تومن اول رو گرفتم دیدم نشانه هایی که میگفت قدم اول دوره دوازده قدم رو باید بخرم و من اولین کاری که کردم رفتم قدم اول رو تهیه کردم البته کتاب های الکترونیک رو هم گرفتم و مدتی روی مدارم کار کردم و حدود 30 میلیون تومان به حساب این دوستم ریختم که حسابم رو تسویه کنم ولی به علت نبود اهرم رنج و لذت مناسب در مغزم باعث شده بود که برای پول در آوردن کم کاری و تنبلی کنم و جهان به وسیله تضاد اینکه این دوستم آبروم رو میبره من رو وادار به کار روی باور های مالی ام کرد تا همین چند وقت پیش که گفت من خودم بده کارم ببین مصطفی اگه پنجاه تومن جور کردی که کردی اما اگه جور نکردی مجبورم که بیام در خونتون و من دیگه روی مدارم کار کرده بودم و این عزت نفس رو پیدا کرده بودم که حرف مردم البته هنوز هم بی تاثیر نیست ولی خیلی نسبت به قبل برام مهم نبود اما با این وسیله اومدم اهرمی برای سریع تر پایان دادن به این بدهی که آرامش رو ازم گرفته بود رو تولید کردم و با خودم گفتم که نه باید بدهیم رو صاف کنم خلاصه به صورت معجزه آسایی که باور نکردنی بود یه خانواده اومدن یک واحده نیمه کاره ازم خریدن و به من گفتن که فقط یک میلیارد و هفتصد میلیون تومن پول داریم ولی من اون واحد رو دو میلیارد و چهارصد فروختم و با کمال باور اینکه به پنجاه تومن میرسم به چهل تومن رسیدم و باعث شده بود که اون مقداری که پول از صاحب کارم رو میخوام رو هم روش بزارم پنجاه تومن این پسر رو بدم و حالا من هشتاد میلیون تومن بدهی ام رو تویه چهار ماه با درآمد خودم دادم و عزت نفس و قدرتی پیدا کردم که میتوانم همه کاری کنم خلاصه تو فکر هفتاد میلیون تومان باقی بودم که گواهینامه ماشین رو گرفتم و این پسر گفت که آقا من به اسم تو برای طرح ایران خودرو سایپا هست که قرعه کشیه می نویسم و اگه برنده شدیم دیگه نمیخواد اون هفتاد تومن باقی رو بدی و من هم قبول کردم که باور دارم با این همه نتیجه تو این پنج ماه که گرفته بودم این هم میشه اما بگم که من خودم اشتباه کرده بودم که روی مدارم کامل کار نکرده بودم البته ناگفته نماند که روی اهرم رنج و لذت کار نکردم و باعث شده که کم کاری کنم و نتایجم که الان خیلی فوق العاده هست رو فوق العاده تر نکنم خلاصه از دوستانی که این کامنت رو میخونند خواهش میکنم که به قول استاد اول از فایل های رایگان شروع کنین اگه نتیجه داد بعد برید سراغ محصولات آخه فایل های رایگان و محصولات یکی اند اما محصولات یک حوزه خاص رو مدنظر قرار میدن و تمرکزی روی یکی از موانع زندگی کار میکنند و به علت اینکه بهای هدف رو پرداخت کردی بیشتر خیلی بیشتر از فایل های رایگان جواب میدن خودم هم نمیدونم چرا این رو نوشتم

    اما برسیم به دایی ام که اون چه اتفاقی براش افتاد

    بعد از اینکه اون پولش رو که میشه گفت از دست داد افسرده شد و فشار روانی فوق العاده ای روش بود و قرص میخورد و چند باری تا مرز مرگ پیش رفت از استرس و همسرش هم این طوری شده بود و همسرش به خاطر از دادن پولشون خواست ازش طلاق بگیره دایی مهربونم که خیلی هم دوسش دارم توی شهر خودمون برقکار ساختمون بود و در آمد خوبی هم داشت و پروژهای خوبی هم کار میکرد و یک خونه ارثیه ای هم داشت و تمامی وسایل زندگی اش هم فراهم بود اما بخاطر اینکه از همسرش که زنی بسیار مهربون و خوش اخلاق و باسواد و فوق العاده ایه ولی به خاطر اینکه شخصیتش از ضربه این اتفاق بزرگ تر نبود با همدیگه به مشکل خوردن خلاصه به خاطر اینکه از هم جدا نشند دایی ام به الگودرز شهری با طبیعت عالی و هوای فوق العاده که شهر همسرش بود مهاجرت کرد ولی خب به خاطر فرکانسی که توش بود به سر کاری توی یک معدن که فقط بیمه شان رو میریخت و حقوقشون فقط حقوق روزایی که کار میکنن رو میده و داخل یک خونه اجاره ای زندگی میکنه و فقط هفته ای دو روز پنج شنبه و جمعه پیش همسرش میره و هنوز داره از درد روحی شکست مالی زجر میکشه و همیشه ناراحته و با خانوادش که برادران وخواهرانشه کاملا قهره و مادر پیرشو حدود یک سال هست که ندیده و اقساطی که ضامنش هست رو گردنش انداختن وخلاصه چه از حاظ خانوادگی و چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ اجتماعی در وضعیت نامناسبیه

    این اتفاق هم برای من افتاد و هم برای دایی ام اما من راه هم رو پیدا کردم و جهان به من نشان داد که از انفعال در بیام وشرک نکنم و زمانی به این موفقیت ها که در حال حاظر برای من خیلی بزرگ است رسیدم که از تمام مردم بریدم و فقط به خدای خودم روی آوردم

    من پیشنهاد میکنم کسانی که از همه جهات زندگی دچار مشکل شدن دوره دوازده قدم رو کار کنن زیرا چکاب فرکانسی اون باعث میشه که قدرتمند تر از گذشته حرکت کرد و سریع تر به خاسته ها برسیم من بار ها تو مسیر لغزش داشتم اما چکاب فرکانسی قدم اول چنان تاثیری داشت که انگار وقتی به یک مانع برخورد میکردم باعث میشد که بگم بابا تو از اینجا به اینجا رسیدی این که چیزی نیست همون طور که اینا چیزی برات نبودن

    خلاصه از آقای عباس منش استاد عزیزم و خواهرم مریم جان شایسته که از قلبش داره برامونمایه میزاره تشکر میکنم و امیدوارم که خانواده ام توی این مسیر باقی بمونندو زندگی سر شار از شادی و لذت وحس فوق العاده رو هر روز تا لحظه آخر این جهان فوق العاده داشته باشند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    امید جعفرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1968 روز

    به نام خداوند مهربان

    با سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته

    اول اینو بگم‌که چقدر دلم تنگ شده بود برای این بهار پرادایس زیبا و واقعا لذت بردم از این بهشت و روحم تازه شد.

    من این صحبت های شما رو کامل و با تک تک سلول های بدنم احساس می کنم.

    منو بردین به سال 99.

    اون زمان من به لحاظ داشتن باور های غلط و نداشتن کنترل روی ذهنم باعث شده بود کامل ورشکسته بشم و تمام دارایی رو از دست بدم و حتی کلی بدهکار بودم. حتی 2 برج اجاره مغازه ام عقب افتاده بود که با پول پیش مغازه ام تسویه شد و روزی که در تاریخ 1400/2/2مغازه رو تحویل دادم بهترین روز زندگیم بود.من تقریبا از اواسط 98 با شما اشنا شدم و شروع به گوش دادن فایل های رایگان کردم و اواخر سال 99 خیلی درگیر فایل های توحیدی شدم و هدایت شدم و مغازه روتحویل دادم و شروع یک فصل جدید از اتفاقات خوب شد برای من.آن زمانی که که من تمام تلاشم رو کردم برای بهتر شدن احساسم وسعی کردم ذهنم رو کنترل کنم اتفاقات خوب پشت سر هم افتاد.یادم هر روز خواسته هام رو مینوشتم و از خدا میخواستم که هدایتم کند به جایی که کار کنم و یه جوری پول دربیارم که خرج زندگیم در بیاد،اون روزا میخواستم حداقل درآمدم 4،500میلیون تومان باشه و روزی که رفتم به محل کار جدیدم اولین در آمدم بیشتر از 6 میلیون بود.یادم اون زمان فایلی گوش میدادم که شما میگفتین یا با زبان خوش تغییر میکنید یا دنیا شما رو با چک و لگد تغییر میده که من جز دسته دوم بودم. همه این مطالب رو گفتم که بگم روزی که مغازه ام رو تحویل دادم به ظاهر برای من که اعتباری داشتم و کاسب چند ساله بودم ،بد بود ،ولی همانطور که گفته بودم و از خدا خواسته بودم که من رو هدایت کنه و هدایت کرد و به من نشانه داد که اون مغازه رو تعطیل کنم و به جای جدید بروم و من هم عملی کردم اون هدایت رو، از همان لحظه به بعد بهترین ها برای من رقم خورد.به هر شخصی که بدهکار بودم زنگ زدم و گفتم این اتفاق افتاده و من مغازه رو تعطیل کردم و آنها به من میگفتن ایراد نداره و هر زمان که داشتی پول ما رو بده .این یعنی تغییر ذهن یعنی کنترل ذهن. و برای من شروع شده بود ولی باز هم اون زمان من متوجه نشده بودم ولی با گذشت زمان به این درک رسیدم و نتیجه کنترل ذهن رو دیدم.من در طول این زمان که روی خودم کار کردم و به اندازه ای که توانستم ذهنم رو کنترل کنم و توجهم رو روی چیزای مناسب بزارم درامدم بسیار عالی شد طوری که تمام بدهی هایم تسویه شد پس انداز کردم و بسیار روحیه عالی تری پیدا کردم و همچنین از اون اتفاق درس گرفتم اگاهانه ذهنم رو کنترل کنم برای اتفاقات دیگر.و هر لحظه به خودم یادآور بشم که هر اتفاقی برای من رخ دهد خیر است.خدا هم در قران میفرماید که بعضی از اتفاقات به ظاهر بد است اما برای شما خیری دارد.که برای من کلا خیر بود. امروز وقتی به اون روزا برمیگردم‌ میبینم که چقدر خوب بود که من در روز ساعت ها فایل گوش میدادم و سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم و امروز نتیجه اش را میبینم و تجربه دوباره اون کنترل ذهن باعث که من به راحتی خانه مد نظرم رو پیدا کنم.چون باید تا پایان اردیبهشت خانه ام رو تحویل بدم و هر جا که دنبال خانه میگشتم با صحبتهای منفی روبرو میشدم ولی تلاشم رو کردم هم خودم کنترل ذهنم رو دراختیار داشته باشم و هم به همسرم یادآور بشم، و خدا شکر نتیجه داد.منزلی پیدا کردیم مناسب که خودم و همسر راضی بودیم.بدون اینکه هزینه خاصی کنیم از بابت کمسیون بنگاه و یا سختی بکشیم.چون من هر روز در ستاره قطبی ام مینوشتم و از خدا میخواستم تا خانه مدنظر ما رو با بهترین قیمت و جای مناسب برای ما پیدا کنه که این کار رو کرد.من به خودم ثابت کردم در این چند سال که وقتی ذهنم رو کنترل کنم اتفاقات به صورت معجزه آسا رقم میخورن.

    امروز که این فایل رو دیدم و این مطلب رو نوشتم دقیقا دو سال گذشته از اون اتفاق به ظاهر بد ولی من با کنترل ذهن که از شما یاد گرفتم و با به قول شما زدن برچسب مناسب به اون اتفاق،امروز میگم اون زمان که مغازه تحویل دادم بهترین کاری بود که خدا هدایتم کرد و انجام دادم و دقیقا از آن زمان به بعد با تغییر احساسم، که سعی کرد احساسم رو خوب کنم اتفاقات عالی هم برای من رخ داد.

    بازم‌تشکر میکنم به خاطر این فایل زیبا و نمایش اون بهشت زیبا براتون آرزوی خیر و برکت دارم و آرزو میکنم برای هممون امسال بهترین سال عمرمون باشه.

    در پناه الله مهربان شاد و ثروتمند وسلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2043 روز

    به نام خدایی که بهترین شریک زندگی من هست . در همه جا و در هر شرایطی می شه روش حساب کرد و واقعا برای ما کافیست.

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

    چقدر لذت می برم وقتی این رابطه پر از عشق و رشد در هر لحظه رو می بینم.

    چقدر زیباست که آدم با کسی که با اون زندگی می کنه ارتباط اینقدر نزدیک و این قدر پر از لذت داشته باشه.

    حرف استاد در این فایل این بود که آدمهایی که موفق هستند در زندگی و به موفقیت‌های بزرگ می رسند نه به دلیل هوش بیشتر نه به دلیل شرایط زندگی متفاوت و نه هیچ چیز دیگر نیست .

    بلکه همه آن موفقیتهای و رشد به دلیل شخصیت و نحوه نگرش آنها به موضوعات و آنچه با اون برخورد می کنن هست.

    آدمهایی که در هر شرایط از زاویه ای به موضوعات و مسائل نگاه می کنند که خودشون رو تشویق می کنند و راه رو هموارتر برای ادامه حرکت می بینند.

    خوشبختانه من وقتی با استاد و آموزش ایشون آشنا شدم دیدم خیلی از ویژگی هایی رو که استاد در مورد موفقیت می گن رو دارم. مثلا یکی از اونها زاویه دید من به اتفاقات و موضوعاتی بود که پیش می یومد برام.

    مثلا

    1. یادم میاد که وقتی می خواستم کنکور بدم اون سال چند روز قبل از کنکور اعلام کردند که دیگه نباید سر جلسه ماشین حساب ببرند و این مسئله ذهن خیلی ها رو بهم ریخت ولی من به خودم گفتم این شرایط برای همه یکسان هست و همه کنکوریها با همین سبک که می تونن از ماشین حساب استفاده کنند تمرین کردند و هیچ چیز عوض نشده چون بحث رقابت هست همه باز مثل هم هستند. و با همون اعتماد به نفس کنکور دادم ،خدا رو شکر نتیجه نسبتا خوبی هم گرفتم.

    2. باز یادم میاد یه سال که با دوستانمون رفته بودیم مسافرت توی بازار آستارا پسر 4 ساله من که یه تفنگ اونجا براش خریده بودم و دستش بود و داشت بازی می کرد یه دفعه گم شد. و ما به دنبالش توی اون بازار شلوغ می گشتیم. تنها چیزی که یادم میاد وقتی دیدم فرزندم نیست و دنبالش می گشتم در وجودم چیزی که بود این که فقط خوب گوش کن به صداها یا صدای گریه ش رو می شنوی یا صدای تفنگ رو و پیداش می کنی. همینطور که دنبالش می گشتم خانمی رو دیدم که با زبان ترکی بهم گفت دنبال بچه ت می کردی گفتم بله . گفت یکم برو جلوتر یه بچه رو اونجا دیدم و من رفتم و خیلی راحت پیداش کردم و اومدم پیش همسر و دوستانمون. وقتی خانم دوستمون رو دیدم که با یه حال زار و اشکبار نشسته کف بازار تعجب کردم و گفتم چی شده . دیدم از حال داره می ره و وقتی بعد که حالش جا اومد گفت داشتم با خودم می گفتم چطور بدون بچه برگردیم شهرمون و بچه رو توی این شلوغی دزدیدن و بردن و وقتی رفته بود به قسمت اطلاعات اونجا خبر بده که پشت بلندگو اسم پسرم رو صدای بزنن می گفت اصلا یه لحظه هر چی فکر می کردم اسم امیرعلی یادم نمی یومد و من وقتی این موضوع پیش اومد به خودم گفتم من اصلا یه لحظه هم به این فکر نکردم که بچه ام پیدا نمی شه یا ممکن دزدیده باشن و اون موقع واقعا نمی دونستم اون یکی از ویژگی های خوب من هست و بعضی اوقات به خودم می گفتم دختر چقدر تو بی خیال هستی و اصلا از زوایای دیگه که باید یا احتیاط بیشتر بکنی یا نگران بشی و بیشتر مراقب باشی نگاه نمی کنی و الان می فهمم یکی از دلایلی که آدم به نسبت موفقی بودم توی مراحل زندگی ام همین بوده و خدا رو شکر می کنم که بدون اینکه خودم بدونم و اون رو اون طور که باید بشناسم همیشه در کنارم بوده و هدایتم می کرده و با من حرف می زده . خدایا شکر و سپاسگزارم.

    3. باز یه مورد دیگه یکی از مسائل سر کارم بود که به عنوان کارشناس نرم افزار سیستم باید نرم افزارهای اداری شرکت رو در شرکت‌های مشتری نصب می کردیم و بعد راه اندازی و آموزش می دادیم به کاربر و چک لیست پایان کار رو امضا می گرفتیم و تحویل سرپرست می دادیم تا کارمزد اون رو دریافت کنیم . و بچه های خیلی قدرتر و با اطلاعات و تجربه بیشتر این مشکل رو داشتند که نمی تونستند امضا از کاربر برای چک لیست نهایی رو بگیرند و وقتی من این موضوع رو از اونها شنیدم بدون اینکه مثل اونها بنالم وقتی توی سایت مشتری می رفتم هر دیروز هر آموزش و هر کاری رو که می کردم امضای اون جلسه رو می گرفتم و توی آخرین روز خود به خود کل لیست من امضا شده بود و تازه من چند جلسه بعدش هم با اینکه کارم تمام شده بود و می تونستم نرم می رفتم که مطمئن باشم کار آموزش و راه اندازی کاملا تمام شده باشه. و به این ترتیب حقوق منه تازه کار خیلی بهتر از بچه هی دیگه بود.

    4. یا در همین شرکت یه سری بچه ها بودند که در گروه پشتیبانی بودند و باید ادامه کاری رو که ما راه اندازی کرده بودیم مراجعه می کردند و رفع مشکل می کردند. یکی از بچه هایی که در واقع سیستمی رو که من راه‌اندازی می کردم پشتبانی می کرد بعد یه مدتی فهمیدم پشت سر من می رفت و می گفت این اصلا بلد نیست سیستم راه بندازه و من تعجب کردم از شنیدن این موضوع و به خودم گفتم خدایا ما که با هم دوست هستیم و اون با من خیلی ظاهرا خوبه و چرا در مورد ایراد کارم با من حرف نمی زنه که درست‌تر کار رو بهش تحویل بدم. و واقعا درک نمی کردم رفتار به ظاهر خوبش رو و وقتی ایراد کارم رو فهمیدم که چرا می گه کار رو درست تحویل نداده تا اونجا که می تونستم کاملترش می کردم. تا اینکه بعد از مدتی از خود ریس شرکت شنیدم که به من می گفت طبیعی هست که فلانی زورش بیاد از تو سیستم تحویل بگیره چون اون سابقه کاری بیشتری داره و دوست داشت جای تو توی گروه راه اندازی باشه و توجه نکن . و خیلی جالب بود بدون اینکه من بخوام زور بزنم و چیزی رو درست کنم خود جهان و خداوند کارها رو برام انجام می داد.

    5. یا باز توی یکی از قراردادهای کاری که داشتم یه مشکلی پیش اومد و بدون اینکه من کوتاهی کرده باشم زیر سوال رفتم . همون موقع گفتم ایرادی نداره من کاری رو که فکر می کنم درسته انجام می دم تا این مشکل رفع بشه ، چون من حالم و احساسم خوب بوده و حتما خیری در این رویداد هست. و بعد از مدتی همون مسئول قراردادشرکت مشتری، به دلیل رفتار حرفه ای که در اون مشکل داشتم و پیگیر کارش بودم که به لطف خداوند حل شد با اینکه به شرکت دیگه رفته بود قراردادهای شرکت جدید و شرکت قبلی با من بسته می شد و اینجا بود که فهمیدم نتیجه اون رخداد به ظاهر بد نشان دادن تعهدکاری من مشتری بیشتر را نصیبم کرد.

    خدایا شکرت که حتی وقتی از قانون خبر نداریم هم تو همچنان هدایتگر ما هستی به راه راست و مستقیم. خدایا خیلی دوستت دارم

    بسیار بسیار از استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: