اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Malek_success گفته:
    مدت عضویت: 2950 روز

    بنام الله یکتا و هدایت کننده من به سمت ثروت, خوشبختی, لذت ,سادگی و آسانی ها..

    سلام

    باز هم یک فایل بی نظیر و فوق العاده دیگه

    با دیدن این فایل و بررسی اتفاقات گذشته خودم, فهمیدم که همه اتفاقات به نفع من بوده و نتایج مثبتی در زندگیم رخ داده.. من قبل از آشنایی با قانون به صورت کم این دیدگاه رو داشتم که خداوندبرای من خیر رو میخواد حتی اگر به ظاهر اون اتفاق ناخواسته باشه..

    مثال اول بیماری پدرم و در ادامه فوت شدن ایشان بود..هنگام اون اتفاق بارها از خودم می پرسیدم که چرا باید این اتفاق بیفته و من به شخصه چندسال زندگیم رو در بیمارستان و مراقبت از پدرم گذشت. اما بهترین رابطه ایی که تونستم با پدر خودم داشته باشم همون مواقع بیماری بود طوری که دوست صمیمی شده بودیم تا جایی که در مورد موضوعات مختلف راحتتر صحبت میکردیم و من از تجارب ایشون خیلی درس گرفتم..بعد از رفتنشون از دنیا هم من مسولیت پذیرتر شدم و باعث شد کاملا روی توانایی های خودم حساب باز کنم و مستقل بشم

    مثال دوم مربوط به رابطه عاطفی من میشد ..من یک دختری رو میخواستم و فقط یک جنبه رو در نظر گرفته بودم و اون هم ظاهر بود..بعد از رد پیشنهاد من برای ازدواج اون رو یک اتفاق خیر دیدم و انگیزه بیشتری پیدا کردم که رشد کنم …. دقیقا بعد از رها کردن اون موضوع(در ذهن و نه در زبان) بود که خداوند درهاش رو برای من باز کرد و وارد یک رابطه عالی سرشار از شادی و زیبایی شدم که میتونم بگم در حد خودش منحصر به فرده

    مثال سوم مربوط فشار مالی بود که 10 سال پیش تجربه میکردم..من تازه فاغ التحصیل شده بودم و درامدی نداشتم. در کنارش هزینه درمان پدرم و هزینه های جاری زندگی من رو به چالش کشیده بود. بماند که کلی حرف از اشنا و دوست میشنیدم که تو این همه درس خوندی و آخرش هیچی!

    در اون اوضاع ,من با تمام وجود از خدا کمک خواستم و در یک پروسه تکاملی با استاد آشنا شدم و زندگی روی خوش خودش رو به من نشون داد جوری که تونستم بدهی هام رو پرداخت کنم خونه نوساز داشته باشم و ازدواج کنم..همه اینها در کمتر از 6 سال اتفاق افتاد و شاید اگر این اتفاقات نبود من به فکر تغییر بهبود زندگی خودم نمی افتادم

    مثال بعدی وقوع تگرگ و از بین رفتن محصولی زمینی بود که فقط 1 ماه تا برداشت محصول اون فاصله داشت. بعد از اون اتفاق من خیلی خوب تونستم ذهنم رو کنترل کنم و وقتی همه داشتند غر میزدند, من توی دلم منتظر اتفاقات خوب بودم و آیه

    ” عسا ان تکرهوا شیا و خیرا لکم” مدام در ذهنم مرور می شد. بعد از اون اتفاق به ظاهر بد, من به کار پیدا کردم و درامدم افزایش یافت

    سپاس گذارم استاد عزیز که با اشتراک گذشتن این فایل ها باعث می شید که قانون رو مرور کنیم

    در پناه الله یکتا شاد, پیروز ,سربلند و سعاتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    الی گفته:
    مدت عضویت: 3353 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی خوش قلب و نازنین

    اول از همه خیلی خوشحالم که بعد چند روز دوری دوباره برگشتم و اولین کاری که کردم باز کردن سایت دوست داشتنی “عباسمنش” بود. توی این مدت که یک سفر کاری داشتم خیلی توی فکر سایت بودم که فایل جدیدی اومده یا نه و دوست داشتم که هر چه زودتر کارم تموم بشه تا با خیال راحت بیام و به سایت سر بزنم. دوم از شما استاد عزیز خیلی ممنونم که با حرفهاتون انگار جون تازه ای میگیریم. همیشه و همیشه حرفهای شما رو توی شرایطی شنیدم که به یک تضادی برخورده بودم و انگار که شما راه حل رو جلوی پای من میزارید و این برای من مثل یک معجزه میمونه که اصلا نمی تونم هیچ توضیحی براش پیدا کنم. واقعا از شما ممنونم استاد. اینو از صمیم قلبم میگم که انرژی که از حرفهای شما میگیرم از هیچکس دیگه نگرفتم.

    در مورد موضوعی که شما فرمودید که از تجربیات خودمون بگیم دقیقا برای من هم این شرایط پیش اومده بود. شرایطی که هرکس می شنید کلی افسوس میخورد و بعضا کلی قضاوتم میکردند که حتما من مقصر بودم. ولی خدا را شاهد میگیرم استاد به جز چند روز اول که یکمی برام هضمش سخت بود بعدش خودم رو جمع و جور کردم و گفتم مطمئنا این اتفاق برای من خیری داشته. وقتی که حالم بهتر شد و تونستم دوباره به خودم بیام همه چیز عوض شد. همه چیززز! از ارتقای شغلی تا اتفاقای خوبی که توی زندگیم افتاد. الان که چند سالی گذشته فهمیدم که این اتفاق چقدر برای من خیر بوده و تمام اون آدمهایی که برام افسوس میخوردند و یا بدگویی میکردند الان به من غبطه میخورند که چقدر تو خوش شانسی! میدونم همه اینها به خاطر نوع نگاه من به زندگی و توکلم به خداوند بود که باعث شد کلی معجزه برام رخ بده. خدا رو شاکرم بابت اینکه به من این قدرت رو داده که بتونم تمام اتفاقاتی که شاید به ظاهر بد باشند رو جور دیگه ای ببینم و به شکل یک فرصت و یا یک تجربه ببینم. و باز هم خدا رو شاکرم که با شما آشنا شدم و با سایت بی نظیرتون که کلی درس گرفتم. امیدوارم که همیشه سالم و سلامت باشید و همیشه حال دلتون خوب و عالی باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محبوبه استخری گفته:
    مدت عضویت: 1741 روز

    بنام خدایی که مرا آفرید و ومرا نماینده خودش قرار داد در روی زمین

    باسلام خدمت استاد مهربانم وخانم شایسته عزیز که باعشق برای ما فیلم میگیرید . سپاسگزارم مریم جان شما بی نظیر هستید

    خیلی سخته که بنویسم ولی باید اینکارو انجام بدم چون تعهد دادم به خودم

    چطور یه اتفاق یکسان نتایج متفاوت رقم میزنه؟

    نقطه عطف زندگی من همین پندمیک بود که من تونستم تو شخصیتم رشد کنم و به خیلی از ترسهام غلبه کنم ولی همیشه مرور که میکنم میگم بهترین اتفاق بود برای من

    زمانی که این پندمیک شد من خیلی ترسیده بودم بحدی که هرچی وسایل میخریدم دم در میذاشتم یکی یکی میشستم با وایتکس جایی که حتی پول هم میریختم تویی آب تاید وایتکس بحدی که برق میفتادن خلاصه که روانی شده بودم اصلا بحدی روانم بهم ریخته بود که حد نداشت شبا هم خوابای بد میدیدم همش میگفتم این زندگی چه ارزش فایده ای داره اخرش میمیریم من نمیخوام اینمدلی بمیرم خلاصه درگیر این چیزا بودم که زد تویی اردیبهشت ما نامزدی دختر عمم دعوت شدیم باید میرفتیم ازتهران شیراز بایدم حتما میرفتیم همه میگفتن نه مخصوصا خودم نه مریض میشیم اینهمه راه چجوری سرویس بریم غذا چیکار کنیم تااینکه بلاخره رفتیم دوتا ماشین بودیم تویی راه خیلی مراقب بودم من دست بشور الکل بزن دیگه حسابی ترسیده بودم وقتی رسیدم زن عموم که این مریضی رو گرفته بود از نوع بدش روز نامزدی اومد جلو آقا مارو بوس کرد حالا خوب شده بود ولی هنوز سرفه هاشو داشت منم گفتم یا خدا توکل بتو بوس دادیم خلاصه روز نامزدی عمم میوها رو همینجوری فقط اب میگرفت میذاشت تویی ظرف درصورتی که من همه رو با مایع ظرفشویی میشستم بعد که دیدم گفتم عمه این چه جوریشه هممون گفت نبابا چیزی نمیشه این مریضی دروغه همش الکیه سخت نگیر آقا ما اینارو میدیدم هی ترسمون کمتر میشد خلاصه بعدشم جاتون خالی کلی خوش گذشت شب نامزدی ما برگشتیم خونه من دیدم نه هیچکی هیچیش نشد نه بابا نه مامان همه خوبن من اونجا نصف ترسم ریخت احساس کردم چقدر بزرگ شدم این حس واقعا نمیشه بیان کرد که من چقدر میترسیدم ولی بعد یهو انگار همچی تموم شد و‌من بعدش خیلی حالم احساسم خوب شد کلن ترسم ریخت ازاین موضوع تااینکه سال بعدش مامانم دچار این مریضی شد من باز یه ترسیده بودم که من نگیرم چون من ازش مراقبت میکردم وقتی میبردمش دکتر یهروز توهم زده بودم که منم گرفتم دکتر گفت ببین هیچیت نیست این ترس فقط تویی ذهنته انگار خدا بامن صحبت میکرد خیلی اروم شدم بعداز اون من هیچ وقت بااینکه تمام خانواده گرفتن من هم کنارشون بودم مبتلا نشدم وبعد این خیلی برام موفقیت بزرگی بودبرای اولین بار بود که من بایکی ازترسهام مقابله کردم وتونستم موفق بشم وبعدش با استاد عزیزم آشنا شدم که شد نقطه عطف زندگیم

    و یه اتفاق دیگه برمیگرده به موضوع جدایی من که تاسالها من درگیر این بودم که شکست خوردم چرا اینجوری شد چرا این انتخاب اشتباه کردم همه رو‌مقصر میدونستم و خودم رو بیشتر وسرزنش و اخریا که احساس بی لیاقتی که چرا بقیه زندگی خوب دارن من ندارم پس حتما من لایق نیستم لیاقت ندارم خلاصه به چقدر به خودم ظلم کردم بااین افکار وباورهایم وچندین سال درگیر این افکار وزندگی هم روزبروز برام سخت ترمیشد تااینکه بعد از همون داستان پندمیک البته من قبلش خیلی داشتم به روش قران خوندن نماز خوندن کنترل ذهن میکردم که بعدها متوجه شدم که من چقد حالم خوب بود تااینکه پندمیک شد همون داستانا بعدش که من از سفر برگشتم مسائلی پیش اومد که من نشستم فکر کردم که چرا دلیلش چیه البته قبلش اینستا رو‌پاک کرده بودم بعد دوباره وصل کردم همینجوری که میگشتم یه خانمی نظرم جلب کرد که آیا حاضری باخودت ازدواج کنی اینو گوش دادم خلاصه درگیر موضوعاتش شدم خوشم اومد(البته اون خانمم یکی از شاگردای استادعباسمنش بودن که من بعد فهمیدم بصورت کاملا هدایتی ) شروع کردم به گوش کردن انجام تمرینات و یه محصولی هم ازایشون تهیه کردم که سه ماه بود من اونم باز هدایتی دوماهشو خریدم ماه سوم دیگه خدا گفت نخر البته اونم جز تکاملم بود من فقط حالم خوب شده بود احساسم عالی بود ازهمه چیز اطرافم لذت میبردم از نسیم ملایم از پرندها از درختان هرروز میرفتم پیاده روی صبح خیلی لذت بخش بود درهای نعمت رزق ثروت برویم باز شده فایلهای استادم تواینستا میشنیدم عاشق صدای استاد شده بودم میگفتم چقد صداش جذاب گیراست ولی هنوز صورت ماه استاد ندیده بودم همون مطالبی رو که بعضی از دوستان میذاشتن یه تیکه هاشو من دانلود میکرد گوش میدادم اصلا حالم دگرگون شده بود دیگه به هیچی فکر نمیکردم موضوع جدایی برام شده بود یه برکت فکرم تغییر کرده بود میگفتم اگه اون اتفاق نمیفتاد من خدارو پیدا نمیکردم واقعا هم همین طوره اون تضاد باعث شد که من خدارو تووجودم توزندگیم پیدا کنم و تمام سوالاتی رو که داشتم وقتی تنها بودم وفکر میکردم خدا کیه خدا چیه اصلا ما کی هستیم وهزارتا سوال دیگه که اگه خدا عادله چرا یکی ازتو سطل اشغال غذا پیدا میکنه و هزارتا شک و دودلی قران میخوندم ایه های عذاب جهنمشو نمیخوندم حسم بد میشد میگفتم من این خدارو نمیخوام حتی من خیلی تجسم میکردم ساعتها که تو خونه رویاییم با همسرم با ماشین اخرین مدلم ولی بعدش مه تموم میشد میگفتم کاشکی اینا میشد واقعیت مثلا تجسم میکردم ومیشد ویه چیز دیگه همیشه فکر میکردم ته وجودم که قرار یه چیزی خلق کنم اختراع کنم این حس خیلی تو وجودم بود

    بعدش خداوند مهربان منو هدایت کرد بسمت استاد عزیزم که من توخواب ایشون دیدم که تویی باغ بزرگ یه اقایی ویه خانمی هستن که من هم کنار خانمه هستم خانم داشت خونه رو تمیز میکرد یه اقا قد بلند که صورتشون ندیدم فقط اندامشون دیدم که یک حیونی دستشون شکار کردن یه رودخونه هم تواون جایی باصفا سرسبز بود بعد که به سایت هدایت شدم یکی از سریالهای زندگی دربهشت استاد و مریم جان دیدم که یه کیودی همون گرگ خودمون دست استاد بود روی عکس اون فایل چقدر اونجا من منقلب شدم و چقدر من قبلش از خداوند هدایت خواسته بودم همیشه میگفتم کاشکی من تو زمان پیامبر بودم میرفتم ازشون سوالای که دارم میپرسیدم یا کتاب اسکاول شین که خوندم میگفتم کاشکی همچی خانمی بود الان میرفتم پیشش خدا به درخواست من جواب داد استاد عزیزم که

    درمسیر من گذاشت و من هرروز هرروز دارم بهتر بهتر میشم و دلیل اتفاقات رو میفهمم ودرک میکنم و دارم به خودشناسی میرسم که هدف امسالم قرار دادم من همین ماه فروردین اردیبهشت اونقدر مشتری داشتم که حتی فکرشم نمیتونستم بکنم که من برم مسافرت بعد هم کارکنم هم تفریح هم خرید ولی هرروز باید بیشتر بیشتر رو خودم کار کنم تا بهتر بشم یکی از خواسته هام تو سال جدید این بود وعکسشم گرفته بود بک گراند گوشیم گذاشته بودم که بتونم خودم به تنهایی دوره عزت نفس بخرم حتی یکماه هم نشد خواسته ام محقق شد من تونستم اونقد خوب کار کنم که اونو بخرم خدایا شکرت برای پولش البته الان یه کم ورودی مالیم کم شد که فهمیدم مشکل از کجاست دارم روی خودم کار میکنم که انشالله بانتایج فوق العاده بیام استاد عزیزم خوشحال کنم

    ممنونم استاد جانم از صمیمم قلبم شما و مریم جان مهربان دوست دارم

    به امید دیدار درپردایس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1450 روز

    سلام استاد عزیزم سلام به همه ی کسایی که این کامنت رو می‌خونن

    من یک داستانی بگم ما سه تا دوست هستیم که بیشتر رفت و آمد داریم با هم

    یک شب تصمیم گرفتیم که یه دورهمی بدون همسر ها داشته باشیم ولذت ببریم.

    جاتو ن خالی رفتیم باهم گوجه و تخمه خریدیم و خونه ی یکی از دوستا هم تخم مرغ محلی داشت خودش ، مهیا کردیم گفتیم یه املت آتیشی درست کنیم .

    هر کدوم مسولیت خودمون رو انجام دادیم که بیشتر بهمون خوش بگذره و اون یکی سختی نکشه اجاق درست کردم هیزم هم آوردیم آتیش و روشن کردیم سه تا کُندِک هم پر آب کردیم و یکی هم گوجه ها رو ریز کردو منم کنار آتیش آشپزی کردم چقدر خوش گذروندیم چقدر رقصیدیم چقدر خندیدیم و عکس گرفتیم و اون همه چایی رو با هم خوردیم خلاصه تا خر خره خوردیم ،پر پر،

    اما دوستم که ما دو نفر با بچه ها رفته بودیم گفت کو ببین که از دماغ مون در بیاد این خوشگذرونی

    مادو تا گفتیم نه این فکر و نکن خوش باش. اون با باور اشتباهی که داشت گفت بعد هر خنده ای گریه ای هست . فرداش رفت با ماشین تصادفی براش پیش اومد ولی من و اون یکی دوستمون روز بعد خیلی خوش گذروندیم و اتفاقاً مادرم هم به دیدنم اومد و کلی خوش بودیم .اون هم گفت روز عالی داشتم

    اما باور غلط باعث شد دوست من اتفاق ناجالب در طی همون هفته به خودش جذب کن

    هی با آب و تاب تعریف میکرد که آقا این جوری شد اون جوری شد هی دوباره روز از نو بد تر، روزی از نو بد تر ،

    ومن واقعا قانون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب رو بیشتر از قبل درکش کردم .

    برای همه شما آرزوی سلامتی دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    امیرحسین ترکمان گفته:
    مدت عضویت: 2075 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام همراهان عزیز سایت عباس منش بزرگ

    الان که درحال نوشتن دیدگاه هستم همزمان درحال ساکت کردن ندای منفی بینی درونم هم هستم چون با یک تضاد خاص کاری برخورد کردم که قبلا هم با یه همچین چالشی برخورد کرده بودم که خداروشکر حل شد و میخوام طبق نشانه و هدایت خدا فقط امروز رو بهش فرصت بدم و اگر حل نشد از یه زاویه دیگه واردش بشم

    خداروشکر روزم رو با قسمت نشانه امروز من و هدایت شدن به این فایل زیبا و خوندن دیدگاه های کاربردی دوستان آغاز کردم

    صحبت های شما توی این فایل کاربردی و جزوء اصلیات زندگی و روز مره ماست که نگاه ما رو نسبت به مسائلمون تنظیم میکنه حالا چه مسائل شخصی ، چه کاری ، چه روابطی و هر حالتی ما به هک کردن این فایل توی ذهنمون میتونیم هر لحظه به خودمون یادآور بشیم نگاه درست رو به تضادها و ناخواسته ها.

    خب تو این فاز و احساس که در ظاهر احساس میکنم نکته ای منفی برام رخ داده هدایت شدن به این فایل به گونه ای درونم رو اروم تر کرد و چند تا دیدگاه مثبت تر رو برام یادآور شد و سعی میکنم این تفکر به ظاهر منفی رو کنار بزارم حلش رو به خدا بسپارم دست و پای الکی نزنم

    تجربیات این چنینی واقعا توی زندگی من چندین مورد بزرگ بوده و وقتی مدتی از اون اتفاق ها گذشته بعد که بهشون نگاه کردم دیدم که چقدر تو اون اتفاق به ظاهر منفی گذشته خیر بوده مثل تغیر کسب و کارم که درحال ورشکستگی و منفی شکل گرفت و الان به لطف الله مهربانم در ایده آل ترین حالت خودش قرار داره

    و واقعا اون تایم از یه جایی دیگه خسته شدم و سپردمش به خدا و خدا همه چیز رو به زیبا ترین شکل ممکن خودش درآورد

    طبق تجربه خودم تو این شرایط فایل های سایت ، دیدگاه بچه ها ، قدم زدن و تفکر که خداروشکر من میدونم یه کلید بزرگ برای یک اتفاق مثبت و عالی پشت این اتفاق هستش و آروم کردن ندا های منفی ذهن با تزریق احساسات خوب به درون خودمون انجام بدیم و واقعا خواهیم دید که چه اتفاق مثبتی پشت این مسئله خواهد بود.

    بهبود گرایی زنده باد

    خداجوووونم شکررررت بابت این لحظه زیبا

    در پناه الله یکتا شاد باشید ، ثروتمند و سلامت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زهرا دهقان گفته:
    مدت عضویت: 1763 روز

    سلام خدمت استاد عزیز️

    ومریم عزیز که اینقدر با عشق فیلم میگیرن وما رو از زیبایی های پرادایس بهره مند میکنن.

    امروز با گوش کردن به این فایل دوباره یادم اومد

    که چقدر کلام درست و جملات به جا می‌تونه باعث انگیزه یا حتی بی انگیزگی در خودت یا اطرافیانت بشه.

    از کلام تو بر تو حکم میشود

    واین که اتفاقات زندگی

    در زندگی چند جا هست که خیلی این اصل رو به کار بردم با اون که با قوانین هیچ آشنایی نداشتم .

    دبیرستان سال آخر بودم که بر اساس عزت نفس پایینم 3تا تجدید آوردم برام خیلی سخت بود که این اتفاق افتاده بعد از گذراندن امتحانات شهریور

    مقبول شدن توی 2تا درس درس سوم رو قبول نشدم .

    اون موقع بهم گفتن باید بری مدرسه بزرگسالان

    چون بچه ی آخر بودم جو مدرسه ودوستان رو خیلی دوست داشتم وبرام سنگین بود که با بزرگسالان درس بخونم .

    خیلی سختم بود اما مدرسه گفت قبل از تجدید نظر

    فعلا نمیتونی بیای مدرسه من هم توی خونه بودم هفته ی سوم گفتن که میتونی بیای که از تدریس عقب نمونی وآخر آذر نتاج اومد مشخص میشه .

    اون روز خیلی خوشحال بودم .

    چون انسانی بودنم که خیلی برای هر موضوعی خودخوری میکردم گفتم دیگه تمومه الان فقط باید درس بخونم واز همون روز اول با تمام وجود درس خوندم ودیگه کار نداشتم که نتایج 2ماه دیگه چی میشه

    اونقدر خودم رو توی حال خوب و توجه به درس قرار دادم که معلمان میگفتن چی شده اینقدر درس خوان شدی .وبالاخره با اومدن نتایج توی آذر

    توی همون مدرسه موندم .

    یه جای دیگه هم توی زندگی برام خیلی سخت گذشت که همسرم کرونای سختی گرفت طوری که

    برادرم که پزشک بود با ناامیدی چیزی نمی‌گفت .

    تصمیم گرفتم که توی خونه ازش پرستاری کنم

    ولحظه هوایی بود که خیلی برام سخت بود که

    میمونه یا نه .

    وبعد تصمیم گرفتم که با خدا مناجات کنم

    وبهش بگم که خدایا من همسرم دوست دارم واین که رمان رفتنش هست یا نه مربوط به من نیست

    اگر خودت میتونی که بمونه بهتره دعا میکنم بمونه اگر بهتر هست هم برای من وهم برای اون بره ،این قدر این جمله رو تکرار کردم که نگرانی ها وتلفن های دیگران من رو نگران که نمی‌کرد تازه من به اون ها دلداری میدادم.

    خدا رو شکر که الان همسرم هست وسالمه.

    حالا که حدود دوسال هست که با این قوانین آشنا شدم

    کنترلم واکنش نسبت به وقایع خیلی بهتر شده

    وسعی میکنم اگر اتفاقاتی می‌افته که حال بدی در من ایجاد می‌کنه دیدم رو به موضوع عوض کنم .

    ویا گاهی ترس ها میان که خیلی استرس برام ایجاد می‌کنه که با توکل به خداوند و گفتگو با خودش آروم تر میشم و خدا رو شکر همیشه به بهترین شکل جلو می‌ره ومن سعی میکنم درس بگیرم.

    از همه ی دوستان که تجربه هاشون رو می‌نویسند

    سپاس گزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1403 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    سپاسگزارم استاد عزیزم که اون صحبتی که با استاد شایسته میخواستین انجام بدین رو برای ما هم به اشتراک گذاشتین.

    سپاسگزار استاد شایسته هستم و قدردانی میکنم از زحمت فیلمبرداری و تدوین و بارگزاری که داشتن.

    استاد اول تحسین میکنم شنا رو که اینقدر قشنگ روی خودتون کار کردید که انواع آزادی‌ها رو دارید .

    تحسینتون میکنم اون جسم زیباتون رو اینقدر قشنگ درست کردین و خوش هیکل و خوش تیپ شدید.

    زیبایی‌های پرادایس تموم نشدنیه.واقعا بهشت مبارکتون باشه .زندگی در چنین مکان روحانی ،دائما مراقبه هست البته برای کسانی که شکرگزارند و دید خوبی دارند.

    تحسین میکنم تیز بینی تون رو که همه جا دنبال قانون می‌گردید.

    موضوع پرتاب موشک بزرگ و سنگین با 33 موتور و بعد از 39 کیلومتر و 2100 کیلومتر بر ساعت سرعت در هنگام جدا شدن مسئله ای پیش اومد و آتیش گرفت.

    نوع نگاه اونا که گفتن عملیات جدا سازی سریع ب نامه ریزی نشده قطعات شما رو به تحسین وا داشت.

    و دوباره اومدید وقانون رو برامون تشریح کردید.

    الان من دچار تضاد مالی کاری هستم و این فایل در این زمان برای من نشانه بود.

    چند روزی شیطان منو وارد کارگاه خودش کرد و اذیت شدم و احساس ناخوب ایجاد شد .

    اما به فضل الهی با کمک شکرگزاری و به یاد آوری نعمت‌ها و درخواست‌هایی که داشتم دوباره نوع نگاهم رو عوض کردم و الان با حال خوب دارم مینویسم.

    اتفاقات خنثی هستند،نگاه ما میتونه اونا رو سوخت برای رشد کنه یا هیزم برای جهنم.

    یه جمله ای برای من مهم بود شاید اتفاقات داره نشون میده باید وارد فضای جدید و فیلد جدیدی بشم

    ما باید در برخورد با تضاد میوه هاش رو بچینیم و تضاد پله رشد ما بشه.

    درسهامون رو باید یاد بگیریم و تجربه کسب کنیم.

    یکی گریزی به جاه طلب بودن ایلان ماسک زدید که یک کار آفرین باید جسور باشه و افق های بزرگ رو ببینه.

    احساس خوب رو هیچ وقت فراموش نکنیم ،تحت هر شرایطی این احساس میتونه شما رو بیرون بیاره از هر مسئله ای.

    بر چسب زدن به اتفاقات باید به تو کمک کنه و باعث رشد بشه.

    مهمترین اتفاق زندگیم تو همین دوران پندمیک آشنا شدن با سایت شما بود و از دید من به آرزوی چند ساله ام رسیدم.جایی که سخت شده بود که هم درستکار باشم و هم خدا رو داشته باشم و هم همه چی رو سالم بخام.خدا رو شکر هدایت شدم.

    تو همین دوران پندمیک من 3 تا مهارت یاد گرفتم که حداقل 2 تا شغل میتونه باشه .

    حدود سال 1380 جایی که بودم فردی میومد پیش ما که ورشکست شده بود و یک موتور سیکلت سوار بود،بعد از اون سالها همش رشد کرد و الان چند تا مرغداری و دامداری و چاه کشاورزی و کلی خدم و حشم داره .اینم نتیجه درست فکر کردن در مواقع به ظاهر شکست.

    نتیجه:جایی که تقلا توش هست یه مسئله ای وجود داره و تا اون مسئله رو تشخیص ندیم رشد نمی‌کنیم.باید با دید و افکار و حرفهای مثبت خودت رو به احساس خوب برسونی و هرگز خودت رو قربانی فرض نکنی و همش مسائل رو حل کنی.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    بازیار گفته:
    مدت عضویت: 892 روز

    درود فراوان به استاد عباس منش بزرگوار و مریم بانوی مهربان.

    من هم خیلی تجربه تضاد دارم که دوتا از آن تجربه ها با وجود دردناک بودنشون خیلی باعث سپاسگزاریم میشه.

    یکی مربوط به سالها دور میشه که از کار اخراج شدم و آن هم توسط یک دوست و همکار به ظاهر صمیمی که زیر آبم زد آن روزها مواد مخدر مصرف میکردم و با وجود دو تا بچه مدرسه ای بشدت هم به آن کار نیاز داشتم. خیلی شرایط بدی برام بوجود اومد و به زمین و زمان هم ناسزا میگفتم و مخصوصا از دست خدا خیلی عصبانی بودم که کجای زندگیت را تنگ کرده بودم و چی ازت کم میشد اگه میذاشتی من کار میکردم و غافل از اینکه خداوند داشت بزرگترین لطف را در حق من میکرد. همینطور هم شد

    و من بعد از مدتی به کاری هدایت شدم که برایم پر از خیر و برکت بود و خیلی از لحاظ مالی رشد کردم و البته مهمترین از آن منجر به قطع مصرف مواد مخدر شد. بعدها خیلی بابت اخراجم از کار شکر خدا کردم و همیشه میگم اگه روزی اون همکارم که باعث اخراجم شد را ببینم دستش را میبوسم.

    یکی دیگه از ارزنده ترین تجربه هایم هم این بود که باعث هدایت شدنم به سایت عباس منش شد و آن هم یک تضاد مالی وحشتناک با یک بدهکاری و. چک برگشتی که شده بود کابوس زندگیم و هر چند هنوز از نظر مالی رشد چشمگیری نداشته ام اما در بخشهای دیگر مثل تغییر باورهایم و انس با قرآن و بهبود روابط هر چه سپاسگزاری کنم کمه. و تا آخر عمر بابت این تضاد شکرگزاری میکنم

    و سعی میکنم هر روز با بودن در این سایت و دیدن و شنیدن فایلها و خواندن تجربیات اعضا باورم را به الخیر فی ماوقع تقویت کنم

    استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان برایتان طول عمر با عزت و خیر و برکت آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    صدف احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2393 روز

    سلام استاد عزیزم

    من در جواب این سوال که چه اتفاق به ظاهر بدی برای شما نتیجه ی خوبی رو در بر داشته با کنترل افکارمون و تغییر زاویه دیدمون میتونم به یک شکست یک رابطه عاطفی از روز اول که پا گذاشتم تو اون رابطه اشاره کنم

    ازونجهت میگم از روز اول چون موقع ورودم به رابطه متوجه شدم که من چقددر از زندگی عقب افتادم و اون رابطه و اون شخص داشت خیلی واضح به من میگفت که میشود که تو به همه ی خواسته هات برسی در اصل اون شخص برای من نشونه ای از سمت پروردگار بود که هم به من بگوید که میشود که به همچین رابطه ای هم دست پیدا کرد و چنین شخصی هست و هم ازین جهت که وقتی موفقیت ها و دیدگاهی که اون شخص به زندگی داشت و دیدم ی حسی در درون بهم میگفت توام میتونی توام میتونی زندگی رویاییتو بسازی مثل این ادم

    من اون سالها پر بودم از باور های ریزو درشت غلطی که واقعا مثل ی گاری زهوار در رفته داشتم با خودم حملشون میکردم

    چقدر این جمله درسته !

    ولی بعد اون شکست من تموم توانمو گذاشتم که زندگی رویایی که میخوام و برای خودم بسازم و این کارم کردم

    زندگی من بخاطر اون اتفاق که شاید برای هر کس میفتاد از پا در میومد تسلیم میشد 360 درجه با اون روز متفاوت شده

    و امروز روزیه که به خودم و همتی که بخرج دادم احسنت میگم

    البته که همه ی اینا لطف پروردگار بوده و اگه اون نبود و این قوانین رو وضع نکرده بود هیچی از پیش نمیبردم بینهایت شکرگزارشم بابت این قوانین بایت این عدل بینهایتش که ذره ای رو از قلم نمیندازه و بابت این اختیاری که بابت خلق زندگیمون به ما …

    ممنون از سوال خوبتون استاد

    دوستون دارم بچه ها

    دوستون دارم استاد

    خدا همراه همیشگیمون؛)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 751 روز

    1403/9/15روز152

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل

    خدایاشکرت بخاطر یک روز و یک فرصت دیگه خدایاشکرت چقدر خوشحالم که هرروز بیشتر به آگاهی هام اضافه میشه

    تجربه های زیادی داشتم اما آخرین تجربه ایی که داشتم اخراج شدم و خیلی درد داشت و ظاهر نامناسبی داشت اما من تمام سعی امو کردم جور دیگه ایی به این اتفاق نگاه کنم اولین و مهم‌ترین مزیتی که برام داشت بلافاصله این قسمت از سایت که تحول روزشمار بود و شروع کردم و چقدر زندگی من متحول شد من کلی دوره از استاد خریدم اما هیچ وقت با این تعهد و استمرار روی خودم کارنمیکردم کامنت نمینوشتم. کامنت نمیخوندم واخراج من باعث شد من همچین تصمیمی بگیرم این اولین تصمیم من بعدازاخراج بود وچقدر همین ادامه دادن این مسیر عزت نفس منو تقویت کرد آروم آروم که ذهنم آروم‌تر شد تصمیم گرفتم دیگه برای کسی کارنکنم و اگر من اخراج نمیشدم معلوم نبود تاکی قرار بود کارمندی کنم بعد دوباره تصمیم گرفتم توی مسیر علاقه و شغلی خودم باشم و شروع کردم به یادگیری مهارتهای جدید واین دوباره یه رشد دیگه ایی بود برای من اگرمن اخراج نشده بودم اصلا نمیتونستم این مهارتهارو یادبگیرم چون اصلا وقت نداشتم که برای علاقه ی خودم وقت بزارم بعد دوباره کلی اتفاقات عالی رخ داد والان که به 152روز قبل که من اخراج شدم نگاه می‌کنم خیلی خوشحالم که اون اتفاق افتاد چون باعث شد من بیدار بشم باعث شد من مسئولیت زندگیمو به عهده بگیرم باعث شد من کلی پیشرفت مهارتی و شخصیتی داشته باشم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 733 روز

      عسل جان باریکلا به ارادت که 152 روز مستمر روی خودت کار کردی و ادامه میدی

      موقع خوندن کامنت شما ذهن من که دنبال بهانه ست همیشه و دوست داره اونجوری که خودش فکر می‌کنه درسته برداشت کنه بهم گفت : ببین مریم خانم دیدی ! باید حتما تضاد پیش بیاد که از کارمندی بیای بیرون ؟!

      آخه منم کارمندم و خیلی دوست دارم تایمم دست خودم باشه و کار مورد علاقه مو انجام بدم و از اینکه ساعت شماری کنم برام زنگ خطره که یعنی حال نمیکنم با شغلم درسته که ناراحت نیستم و خیلی از جنبه های شغلم رو دوست دارم اما اینکه ثانیه شماری میکنم تا برسم خونه و دفترمو بردارم تا فایل های استاد رو گوش بدم ،این ینی در اون تایم که سرکارم لذتی رو حس نمیکنم .

      پس من نباید باور کنم که حتما باید یک تضادی مثل اخراج شدن و …. بوجود بیاد تا من دست به کار بشم

      من باید هرجور شده توی تایم های خالیم اون مهارت مورد علاقه مو شروع کنم روش وقت گذاشتن و کم کم ایده ها و الهامات میاد .

      خدایا شکرت که خودت جلوی کج فهمی های منو میگیری و به لطف آموزه های استاد تا ذهنم میاد جفتک بندازه و مانور بده سریع جملات استاد میاد میشوره می‌بره

      خدایا شکرت

      مرسی عسل جان از کامنتت که این موضوع به من یادآوری کردی

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        عسل گفته:
        مدت عضویت: 751 روز

        سلام به مریم عزیزم

        ممنونم بخاطر پیامی که گذاشتی و بهم یادآوری کردی که با چه تضادی روبه رو شدم و دوباره خودمو و عزت نفسم و از نو ساختم خدایاشکرت که چقدر احساسم خوبه که تونستم این مسیر زیبارو قدم بردارم هدایت بشم

        دوست نازنینم تجربه خودمو مینویسم که انشالله که کمک کننده باشه

        من بخاطر شرایط مالی نمیتونستم استعفا بدم البته یکبار این کارو کردم اما بعدش ازم خواستن که برگردم و برگشتم و چندماه بعدش اخراج شدم خیلی درد اور بود اما من باید اون درد و میکشیدم تا خیلی چیزا برام روشن بشه تا بتونم مسیرمو پیدا کنم

        اما خداروشکر خدا هدایتت کرده که پیام منو خوندی وخودت میدونی که باید شروع کنی و مسیر علاقه ات و دنبال کنی و بعدش انشالله خدا هدایتت میکنه و به هدفت میرسی

        از خدای مهربون میخوام که به بهترین شکل ممکن با لذت مسیر کارمندی و به کار آفرینی شروع کنی

        موفق و پایدار باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: