غذای روح چگونه تأمین میشود؟ - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-29.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-01-23 15:45:142024-06-08 22:33:03غذای روح چگونه تأمین میشود؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
روز هفتم روز شمار تحول زندگی
بازم خوشحالم که امروزم تونستم متعهد بمونم
دقیقا یاد روزایی که تو قانون سلامتی بودم افتادم چون همینقدر متعهد بود و نتایج خارق العاده گرفتم
خب امروز خیلی خیلی روز زیبایی برام بود
تقریبا هر روز یا ورودی مالی داشتم یا هزینه هام کم شده یا هدیه دریافت کردم هم من هم دخترم
خیلی چیزا نیاز داشتم مثل لباس ورزشی برای باشگاه
کتونی
قرص برای موهام
ولی همشونو به تعویق مینداختم و نمی خریدم
ولی جالبه هر روز برای خودم خرید می کنم بدون اینکه مقاومتی داشته باشم
من از اول این سفرنامه تصمیم گرفتم هر پول کوچیکی که وارد زندگیم میشه رو ببینم و تحسین کنم
امروز همسرم 100هزارتومن پول نقد بمن داد
2تومن هم به کارتم زد
از خدا همون لحظه تشکر کردم و گفتم چقدررر قشنگ داری کارتو انجام میدی
2روزی هست که خوندن این آیه آنچنان حس زیبایی در من به وجود میاره که انگاری دیگه به چیز دیگه ای نیاز ندارم
قبلا گفتم همراه با روزشمار خوندن قران هم شروع کردم که باورامو قوی کنم
وَلَا تَهِنُوا۟ وَلَا تَحْزَنُوا۟ وَأَنتُمُ ٱلْأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ
و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید!
آلِ عِمْرَان آیه 432
تمام صحبتهای استاد تمام آموزشهاش انگاری تو همین یک جمله خلاصه شده
خدایا سپاسگزارم که قلبم حست می کنه
که کنارم هستی و من میتونم با وجودت قدرت بگیرم با وجودت حرکت کنم
خدایا سپاسگزارم که سلامتم و من میتونم هر روز باشگاه برم
به تغذیه ام اهمیت بدم
روز به روز پیشرفت در خودم ببینم
دقیقا اگر همین کارو با روحم با ذهنم انجام بدم صد درد صد میتونم با سرعت زیاد به سمت خواسته هام برم
اگر من تو قانون سلامتی یک روز در میون یا در روز فقط 1ساعت به قانون عمل می کردم
ورودی غذاهامو خیلی کم کنترل میکردم قطعا نتیجه ی که الان گرفتمو ، نداشتم.
یا مثل یو یو بودم 2روز انرژی بالا داشتم 3روز کسل بود و ورزش نمی کردم
اما من تو قانون سلامتی که از 1 سال پیش شروع کردم تا به الان متعهدانه کنترل غذا داشتم ورزش کردم
غذاهای طبق قانون خوردم
و پیشرفت من کاملا صعودی بود
هر روز من پیشرفت دیدم
همیشه برام سوال بود چرا منی که تو قانون سلامتی انقدر سریع جواب گرفتم
در همه ی جوانب، پس چرا تو مالی پیشرفتم صعودی نیس و انقدر لاک پشتی یا یویو مانندِ.
جوابش فایل امروزه.
آیا من همونقدر که تو اون دوره متعهد بودم در مورد ورودی ذهنم هم متعهد هستم؟؟
معلومه که جوابش نه …..
می دونم آره کنترل ذهن خییلی سخت تر از کنترل جسمِ
ولی آیا من هر روز تکاملی تمرین کردم هر روز بهتر از دیروز ذره ای بهتر شدم
بازم جوابش نه هست.
خب اگر من نتیجه می گرفتم که جای تعجب داشت .
من هر روز به خودم میگم امروز سپاسگزاریتو بیشتر کن
می بینم بازم مثل دیروز و در بعضی مواقع حتی کمتر از دیروز انجامش دادم
چرا؟؟
واقعا دلیلش چیه؟
آیا غیر از این که من باور نکردم که اینا جواب میده
آیا من اهرم رنج و لذت رو رعایت نمی کنم
به قول یکی از بچه ها میگفت من هر موقع احساسم بد میشه به خودم میگم آیا عواقب کار یا احساس بدت رو حاضری پرداخت کنی
و از روی ترس از روی اینکه دچار اتفاق بد نشه سریع خودشو جمع و جور می کرد
می خوام آگاهانه هر دفعه احساسمو خوب کنم.
می خوام تکرار کنم موفقیت هایی که تو این مسیر به دست آوردم
حتی شده روزی چندین بار تکرارش کنم
خداروسپاسگزارم که منو با ابن قانون آشنا کرد با این سایت الهی آشنا کرد
و من به یکی از خواسته های بزرگم وه چندین سال بود می خواستمش ، رسیدم
چندین سال بود آرزو داشتم اندام خوب داشته باشم فکر می کردم نمیشه
آرزو داشتم موهای پرپشت داشته باشم فکر می کردم نمیشه
چقدرررر دارو خریدم و دکتر رفتم ولی فایده ای نداشت
دوس داشتم کسب و کار خودمو داشته باشم که دارم
دوس داشتم برند شخصی خودمو بزنم هر چند فکر میکنم زود شروع کردم ولی بالاخره انجامش دادم
سایت زدم
5 میلیون پول تو حسابم هست که مال خودمه و طبق تعهدم 2میلیون رو حق ندارم تحت هیچ شرایطی دست بزنم ( تعهدی که تو 12قدم دادم)
شخصیتم تغییر کرد صبورتر شدم به خدا بیشتر از قبل توکل می کنم
سعی می کنم هدایت ها رو بفهمم.
روابطم با همسرم و دخترم بهتر شده
این همه تغییر تو 1 سال آیا جای شکرگزاری نداره
آیا جای خوشحالی نداره…
خدایا خیلی خیلی سپاسگزارم
بنام خداوندی که هرآنچه هست ازآن اوست
سلام استادِ جان و خانم شایسته زیبا
الله کلامم را جاری سازد
چقدر به غذای روحمون اهمیت میدیم؟
دوستان، همه ما میدونیم که بعد روحی ما، همون وجود خداست
که هرآنچه که داریم و هرآنچه که میخواهیم داشته باشیم، ازآن اوست و در دست اوست..
خب، آیا ما به خدای وجود خودمون چیزی میدیم که شایسته اون عظمت باشه؟
چه آهنگی برای خدای وجودت پلی میکنی؟
چشم های خدای درونت رو به سمت چه صحنه هایی میچرخونی و روی چه چیزهایی فکوس میکنی؟
چه مطالبی برای خدای وجودت میخونی و مطلاعه میکنی؟
چه فیلم هایی برای الله پلی میکنی؟
چه دوستانی رو هم نشین الله بزرگ درونت میکنی؟ آیا دوستایی رو همنشین اون میکنید که شایسته او باشد؟
چه افکاری رو برای خدای خودت مرور میکنی؟
چه تخیلاتی رو برای خدای خودت مرور میکنی؟
از همه مهم تر
چه باورهایی رو به خورد خدای درونت میدی؟
واقعا چه چیزی مهم تر از این؟
چیزی که دونه به دونه لحظه های زندگیمون رو خلق میکنه، چی رو براش مناسب میدونیم؟
البته که این خدای وجود، در اوج مهربانی و بزرگی، هرگز از قوانین و مشیت خود تقطیع نمیکنه
و طبق قانون، هرآنچه که به اون بدهیم، همان را به ما میدهد
پس بجای نفرت، به او عشق بدیم
بجای ناسپاسی به او سپاسگذاری بدیم
بجای ناامیدی به او امید بدیم
بجای آهنگ های وایب منفی، به او آهنگ های خوشوایب بدیم
بجای فضای مجازی و دیدن هر چرندیاتی، به او طبیعت، زیبایی، طلوع، غروب، صحنه های زیبا و جذاب بدیم
بجای افکار منفی، به او فکر و تخیلات حیجان انگیز و زیبا بدیم
بجای دوستانی مزخرف که از این وجود باارزش و قوانین این جهان ببخبرند، برای او، دوستانی که از وجود پرمهر او باخبر هستند، از قوانین او باخبر هستند و به او احترام میزارن و از قوانینش پیروی میکنند، پیدا کنیم و ارتباط بگیریم…
اگر که عشق میخوایم
اگر ثروت میخوایم
اگر دوستان خوب میخواییم
اگر زندگی پرخیرو برکت میخوایم
اگر همسر ایده آل میخوایم
اگر فرزند مناسب میخوایم
اگر سلامتی میخوایم
اگر اتفاقات عالی و تجاربی حیجان انگیز میخوایم
اگر تفریح میخوایم
و در یک کلام اگر احساس عالیه خوشبختی مخیواییم…
انتخاب با خودِ ماست
به قول مولانای جان:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو کان زاید از جان و تنت
همچو فرزندی بگیرد دامنت
پیش چشمت بگذاشتی شیشه کبود
لاجرا، عالم کبودت مینمود
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد
بر کسی تهمت منه، بر خویش گرد
در پناه قادرِ مطلق باشید️
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
اغلب ما:
هنگام غذا خوردن و انتخاب غذای مناسب به بسیاری از عوامل توجه کرده و با:
دقت وسواس و بررسی فراوان غذای مورد نظر خود را انتخاب می کنیم
اما:
برای غذای روح خود: هیچ ارزشی قائل نیستیم
مراقب ورودی های ذهن خود نیستیم:
به چه آهنگی گوش می دهیم؟
چه صدایی را می شنویم؟
چه کتابی را مطالعه می کنیم؟
چه فیلم یا سریالی را مشاهده می کنیم؟
با چه افرادی صحبت می کنیم؟
به چه چیزی توجه داریم؟
قانون:
به هر چیزی توجه کنیم:
فرکانس مربوط به همان را به جهان هستی ارسال می کنیم
جهان هستی :
اتفاقات شرایط موقعیت ها افرادی را وارد زندگی ما می کند و برای ما به وجود می آورد که اساس و اصل آن همان فرکانس های ارسالی ماست
و در واقع:
زندگی ما را رقم می زند و ما حواسمان به آنها نیست
دلیل اصلی توجه بیشتر ما به غذای جسم علی رغم مهم تر بودن غذای روح:
این است که با خوردن غذای نامناسب:
همان لحظه تاثیر آن را احساس می کنیم
اما زمانی که ورودی های نامناسب به ذهن خود می دهیم:
مدتی طول می کشد تا پاسخ آن را دریافت کنیم
و به دلیل وجود این فاصله ی زمانی:
متوجه تاثیر منفی و نامناسب ورودی ها نمی شویم
زمانی که به موضوعات مناسب یا نامناسب توجه داریم:
به تدریج در مدار آن قرار گرفته و از اصل و اساس آن را بیشتر دریافت خواهیم کرد
ما نمی توانیم ارتباط بین:
ورودی های ذهنی خود را با اتفاقات نامناسبی که برایمان رخ می دهد را به درستی درک کنیم
چون:
فاصله ی زمانی بسیار زیادی بین آنها وجود دارد
به جای یافتن دلایل نامناسب و نسبت دادن آن به عوامل بیرونی:
کانون توجه خود را کنترل کنیم
همان گونه که:
مراقب غذای جسم خود هستیم
مراقب غذای ذهن خود باشیم
بدانیم:
تمام اتفاقات زندگی ما تنها و تنها به واسطه ی کانون توجه ماست
خداوند بارها در قرآن فرموده:
هر اتفاقی که در زندگی خود تجربه می کنید به خاطر چیزهایی است که از پیش فرستاده اید خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمی کند
اگر به دنبال موفقیت و پیشرفت هستیم:
-باید با تمام وجود بر روی باورهای خود کار کنیم
-تمام ورودی های منفی و نامناسب را کنار بگذاریم
-تمام تمرکز خود را بر زیبایی ها نکات مثبت و چیزهایی قرار دهیم که به ما احساس قدرت می دهد
متعهدانه :
بر روی باورهای خود کار کنیم ورودی های ذهن خود را کنترل کنیم:
هر آن چیزی که بخواهیم به ما داده خواهد شد
تمام اتفاقات زندگی ما:
*به واسطه ی کانون توجهمان رقم می خورد
بنابراین :
همان وسواسی که برای انتخاب غذای مناسب صرف می کنیم
برای کنترل کانون توجه خود صرف کنیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
استاد جان، دوستت داریم <3
مرسی بابت اینهمه لطف و وقت و انرژی ای که واسه اشاعه ی فرهنگ صحیح میذارید
سلام به همگی و استاد عزیزم
1403/9/28
ما همانطور که توجه و دقت میکنیم به اینکه چی بخوریم چی وارد بدنمون کنیم
باید به همین اندازه مراقب ورودی های ذهنمون هم باشیم
اگر ما روی باورهامون کار کنیم به همه چیز میرسیم
فاصله بین نتیجه گرفتن در فرکانس بیشتره برای همین ما متوجه نمیشیم که چرا یه سری اتفاقات برای ما میوفته
بسم الله الرحمن الرحیم
24 بهمن 1397
ردپای روز هفتم سفرم
سلام به همه ی دوستان گل و ثروتمندم.
خداروشکر میکنم واقعا
تا همین یک سال پیش که گاهی اوقات تی وی میدیم تو گروه های بی مربوطی که ناخواسته منو به اونجا دعوت کرده بودند، خب به هر حال میدونستم هیچی جز مسخره بازی و دلقک بازی توش نیست نمیرفتم ولی همینکه میومدم گزینه ی read را بزنم یک تصویر کلی میومد تو ذهنم دوستای نزدیکم بودند اون زمان همین یکسال پیش حرف دوستان اطرافیان خانواده هنوز مقداری برام ارزش داشت به قول بچه هاااا کلییییی منو درگیر میکرد چرا این حرف را زد؟! من چکار کردم؟11 خلاصه اینکه، توجه میکردم بهش و مثل یک غذای ناسالم بودند دقیقا برای روح. خداروشکر الان تو هیچ گروهی عضو نیستم حتی من که ایران گردی میکنم و دوستای زیادی از جای جای ایران دارم برای اینکه در واقع برم خانه ی آن ها ) Couchsurfing ( عضو نیستم چون باز دیدم خیلی از بچه های گروه سفری یا هر گروهی چون چیزی از قانون نمیدونن کلن توجه اشون به منفیه، دورر همههه یک خط کشیدم یک ضربدر و بعد همه را از زندگیم حذف کردم.
الان آرامش دارم
خیلی وقته دارم ولی تفاوتش اینه که از وقتی غذای سالم به روحم میدم البته بگم که به همان میزان که غذای روحی سالم میدم به خودم به همان میزانم کنترل ذهنم قوی تر شده، و خداروشکر واقعا آرامش نابی دارم که هرگز این آرامش را اون موقع اصلا نداشتم.
خداروشکر میکنم که حرف دیگران واقعا بی اهمیته برام، و از وقتی روی حرفم موندم دیگران هم از جمله خانواده میدونن که حرف حرف منه حرف حرف قلب منه و خداروشکررر که دوستانم خانواده ام احترام قائل هستند برای این اصول و چهارچوب زیبای زندگیم.
یکی دیگه از چیزهایی که از زندگیم حذف کردم نشنیدن آهنگ هاست، اکثر آهنگ های ایرانی در مورد خیانت و عشق و البته عشقی که اینا تعریف میکنند با عشق ما تفاوتش، جنسش!!!!
این روزها بیشتر صدای خودم که در مورد باورهای توحیدی گفتم، در مورد عزت نفسم اعتماد به نفسم کارهایی که در گذشته انججامشون دادم موفقیت هام هر چند کوچیک توضیح دادم تحسین کردم خودم آدم هی ثروتمند و موفق را و فقط سعی میکنم فیلم هایی را ببینم که به سبک درام باشن یک داستان واقعی و اونم البته امید دهنده انگیزشی باشه. دیگه فقط به عنوان یک بیننده فیلم نگاه نمیکنم بلکه میرم تو خود داستان سعی میکنم تجسمش کنم و اینجوری بهتر درکش میکنم .
خدای من پروردگار مهربانیان سپاس گزارممم
یک چیزی که یادمه من خیلی توی زندگیم از اهرم رنج و لذت استفاده نکردم. سعی میکنم استفاده کنم یعنی بهتره استفاده کنم برای اینکه بخوام پیشرفت بیشتری کنم.
امروز رفته بودم به یک شهر دیگه واسه یک کار، از صبح که توی اون شهر بودم هیچی نخوردم تا تقریبا 10 ساعت بعد انقدررر گشنم بود که بالاخره یک فست فودی خوب دیدم و وقتی که سفارش دادم فروشنده بهم گفت بانی برگر 75% هست 95 هم هست
من اننقدرر گشنم ببود که بهش گفتم 75 اصلا واقعیتش بهش فکرمم نکردم وقتی که غذا را خوردم داشتم فکر میکردم، غذای روح سالم+ غذای جسم سالم
دیدم که من وقتی که میگم” باور اینکه – لیاقت بهترین ها را دارم – ” خب اینجا هم بایستی نشون میدادم یعنی تو عمل و نه فقط باور سازی اون لحظه یک کوچولو واقعیتش از خودم ناراحت شدم ولی گفتم بار بعدی حتما حتی تو سخت ترین شرایط سعی میکنم حواسم باشه چی میخورم چه غذایی میدم به بدنم و چی را میدم به گوش ها و ذهنم …
خدایا شکرتتتتتت باز
استاد عزیزم بازمم ممنونم به خاطر این آگاهی فوق العاده ای که بهم دادی.
خانم شایسته دوست داشتنی ممنونم از شما، شما دستی بودی که اون سفرم را نرم و بیام به این سفر و تو همین 7 روز چه اتفاقاتی که برام نیافتاده. واقعا ممنونم واقعا ممنونم
خدایاااااا شکرت شکرت شکرت هزار مرتبه شکرت.
دوستون دارم
به نام خدایی که ذهن ما رو چنان قدرتمند آفرید که هرآنچه را بخواهد بیافریند و ما رو به واسطه عقل و اختیاری که داریم اشرف مخلوقات قرار داد
الان ساعت 10:30صبح سه شنبه 20خرداد است
من فایل غذای روح رو گوش دادم بسیار عالی بود و دقیقا چیزی ست که من تجربه کردم اما یک تجربه بسیار تلخ
من سال 72ازدواج کردم همون سال وارد تربیت معلم شدم در رشته زبان انگلیسی
در سال73بار دار شدم تمام طول بارداری فکر میکردم که این فرزند من مشکل داره و دلیلش هم این بود که با پسر خالم ازدواج کرده بودم و مرتب توی کتاب های مختلف خونده بودم که ازدواج فامیلی بچه مشکل دار میشه و این مثل خوره به جونم افتاده بود
در این نه ماه بارداری حتی یک روز هم این فکر از ذهن من جدا نشد و زمانی که بچه متولد شد هر دو دستش نقص داشت هر دودست انگشت شصت رو نداشت و استخوون رادیوس هم نداشت و به اصطلاح پزشکی Radial club بود و کار من مرتب دکتر و عمل کردن دو دست پسرم بود اما این نکته رو خوب میدونستم که باید اجتماعی بارش بیارم و نباید دستش رو تز دیگران مخفی کنم چون به مرور باعث میشه گوشه گیر و انزوا طلب میشه
وقتی وارد دبستان شد توی کلاسی گذاشتمش که معلمش بسیار سخت گیر بود و معتقد بودم که فرزندم بسیار توانمنده و نیاز به ترحم نداره
الان پسرم 25ساله است بسیار توانمند و اجتماعی و با اعتماد به نفس و همیشه هم آستین کوتاه می پوشه چون دیگه نقصش براش اهمیت نداره و تحصیلاتش هم مهندسی معماری است اما زیاد علاقه مند ورزش هست و همیشه در فوتبال و کاراته با افراد سالم رقابت میکرد و مرتب آور بود حتی در سطح استان
به هرحال داستان ورودی ذهن خودم رو گفتم که بدونین این که استاد میگه عین واقعیتها و من تجربه کردم و از پیشرفت پسرم با توجه به نقصش گفتم که بر میگرده به فایل اول استاد که در باره عزت نفس و اعتماد به نفس بود که اگر به فرزندم اعتماد به نفس نداده بودم الان یک آدم گوشه گیر و سربار بود با این نقص عضو شدید هر دو دست
در پایان هزاران مرتبه خدا رو شکر میگویم که با این گروه و دوستان آشنا شدم و از استاد عباس منش تشکر میکنم که این قدر جالب و با فصاحت و بلاغت و رسایی خاصی این موضوعات رو بیان میکنند
از خداوند بهترین آرزو ها رو برای تک تک شما عزیزان و استاد ارجمندم و سرکارخانم شایسته طلب میکنم
سلام
عالی بود همیشه موفق تر و سلامتتر و پیروزتر باشید .
همیشه وقتی از اول کار که وارد شدن ورودیها به مغزمان است ؛ نتایجش را در نظر بگیریم؛ از همان اول می فهمیم که باید چه کار کنیم و چه فکری را داشته باشیم .
آن فاصله را درک کنیم که از زمانی که می شنویم و فکر می کنیم تا زمانی که نتیجه اش را می گیریم.
در پناه الله یکتا
سلام خدمت آینا عزیزم از این که وقت ارزشمندتون رو گذاشتین و دیدگاه های مرا خوندیدین و نظر دادین بسیار سپاس گذارم و منم امیدوارم شما در تمام مراحل زندگی موفق و سربلند باشین
سلام
مث همیشه بسیار ارزشمند بود و این فایل خیلی منو به تفکر واداشت تا تصمیمات خیلی خیلی جدی تری بگیرم و همانند جسمم برای روحم نیز ارزش و تعهد قائل بشم. مدتیه که خیلی جدی تر با تمرینات همراه شدم به نسبت گذشته متعهدتر شدم. قبلا دیدن اخبار یا موضوعات منفی خیلی برام جالب بود یا حتی احساس مسئولیت میکردم نسبت به دیدن ، واکنش نشون دادن و حتی لایک کردنشون ولی مدتی ازشون پرهیز کردم و در مقابل رو نکات مثبت توجه میکردم. امروز که یک تصویر منفی دیدم برخلاف قبل متوجه شدم بهش علاقه ای ندارم و برام کسل کننده و غیرجذاب بود و کنار گذاشتمش. به نظر خودم این نشونه مثبتی بود. و الان که این فایل رو گوش دادم تصمیم دارم باوجودیکه در شبکه های اجتماعی الان هم فقط فیلم های مثبت رو می بینم؛ یعنی دیگه خودبخود انگار کم شدن و من جذبشون نمیکنم ولی باید بگم بازم وقتم رو هدر میده بدون اینکه تاثیر مثبتی رو زندگیم بزاره و به همین دلیل تصمیم دارم برا مدتی کاملا کنار بزارم .تا نتیجه مثبتش رو در زندگی ببینم
به عنوان یک ترفند و ایده میتونم بگم من از کپک متنفرم چون یک ساعت داشتم که خیلی شیک و زیبا بود اما دیوار کنار میز رطوبت داشت و من متوجه ش نشدم تا اینکه یک لایه از کپک که خیلی چندش بود ساعت رو گرفت هم چرمش رو خراب کرد و هم فلزشو گرفت. شاید ورودی های منفی مثل هاگ ها و باکتری های کپک می مونن وقتی وارد ذهنمون میشن شاید اولش خودشو نشون نده ولی به وقتش که شرایط کمی مطلوب و مهیا شد خودشو نشون میده و رشد میکنه و همه جارو میگیره
.
یک مثال دیگه برای من اینه که من چای و قند رو باهم نمیخورم. چون وقتی چای رو با قند میخورم اولش شیرین و خوش طعمه ولی بعد که چای تموم شد. یه مزه تلخ و ترش بجا می مونه . ورودی های منفی هم شاید اولش جذاب باشن اما ترشی و تلخی بعدش ماندگار تره
سلام دوستان
گنج هفتم هم دریافت کردم
الهی شکرت….
بعد از صحبت های استاد عباسمنش ، با خودم صحبت کردم ، متوجه موضوع خیلی مهمی شدم ، من در این 7 ماهی که روی باورهام دارم کار میکنم ، به نظرم سعی ام رو کردم کنترل ورودی کنم و خداروشکر اتاقم هم جوری هست در خونه که کلا ورودیش از قسمت اصلی ساختمان خونه جدا هست یه اتاقی داریم ته پارکینگه و سرویس بهداشتی و ایناش هم جدا هست فقط حیاط مشترک هست.
این چند ماه رو که مرور کردم متوجه شدم که 7 ماهه دست به کنترل تلویزیون نزدم
و در طول شبانه روز فقط برای غذا خوردن میرم پیش خانواده و هررررر بار که رفتم تلویزیون روشنه و یا اخبار داره پخش میشه یا فیلم های غمگین که اکثرا هم سریال های ایرانی هست و من یادمه اون اوایل با اینکه تصمیمم رو گرفته بودم و عزمم رو جزم کرده بودم به هیچ عنوان تلویزیون نگاه نکنم و همیشه پشتم رو به تلویزیون میکردم که حتی اگر صداش رو میشنوم تصویر رو حداقل نبینم خخخخخخخخخ
و توی اون تایم کم مثلا نیم ساعته تا غذام رو میخوردم با خانواده صحبت میکردم تماما باورهای محدودکننده بینشون رد و بدل میشد و من سعی میکردم یا توجه نکنم یا سوال حافظه ای بپرسم
پدرم میگفت امریکا تحریما رو باز آورده ایندفه قوی تر ، مادر میگفت گوشت و مرغ گرون شده زندگی برای مردم دیگه نمیچرخه چرخ زندگی مردم نمیچرخه
خلاصه هر کی به روش خودش آه ناله ای میکرد زمانی هم که ازین صحبتا نبود مثلا دیگه تحریم اینا تکراری شده بود و چن روزی خبر جدید نبود و اخبار و رسانه ها خبرای تکراری رو هی پخش میکردن برنامه ی خانواده تغییر میکرد ، پلن جدید دلسوزی بود !!! مثلا یکی از اقوام مشکلی براش پیش اومده بود ، مثلا بیمار شده بود ، ورشکست شده بود….
پدر شروع میکرد : بنده خدا مشکل براش پیش آمده…
بیمار شده دیدمش حالم گرفته شده ، مادر هم ادامه میداد : آخی دلم براش کباب شد
کبابه کباب ، منم شوخی میکردم میگفتم چی کبابه مامان ؟ شام کبابه ؟ میگفت نه پسرم دلم برای فلانی کباب شده …….
تا اینکه تصمیم گرفتم یه تدبیری بیاندیشم
هدفون میذاشتم موقه ای که میرفتم پیش خانواده
پدرم میگفت کم آهنگ گوش بده بچه ، این هدفونا اینقد توو مغز آدم بووم بووم میکنه آدمو روانی میکنه ، پسر فلانی سر همین هدفون گذاشتن زیاد سر از تیمارستان در آورد
بخاطر همین گوشی زیر لباسم بود یه گوشم که مثلا سمت دیوار بود کسی نمیدید هدفون داشت گوش دیگم رو قرض داده بودم به خانواده البته فقط ظاهری بود چون اون گوش آزاده چیزی دریافت نمیکرد تمرکز روی گوشی بود که هدفون توش بود
خلاصه خیلی ماجرا فان میشد
توی باشگاه هم هدفون خودم رو میذاشتم اصن آهنگ باشگاه رو گوش نمیدادم چون اغلب آهنگ های عاشقانه ، ازین عشقایی که به قول استاد عباسمنش بیماری روانی هست رو میذاشت ، همیشه برام سوال بود که ادم باید اینجا دمبل وزنه بزنه یا آهنگ غمگین گوش بده !!!! چن باری هم با مسئول باشگاه شوخی کردم گفتم تو که آهنگ فاز دار میگذاری یه دفه ای آهنگ داریوش بزار ورزشکار بره زیر وزنه دیگه نیاد بالا همونجا زیر وزنه بمونه
احساس میکنم من واقعا میخواستم تغییر کنم ، من با تمام وجودم میخواستم کنترل ورودی کنم و اصن به ورودی های منفی توجه نمیکردم و همین راز پیشرفت زیادم توی این 7 ماه بود ، همین راز به دست آوردن سلامتیم بود ، همین راز جهش من از بدترین شرایط از همه نظر به شرایطی که الان دارم و در صلح و آرامش دارم زندگی میکنم و راه برام باز شده چشام باز شده و هی روز به روز دارم بهتر میشم و به سمت کمال حرکت میکنم و چشمه ی الهامات خداوندگار انرژی منبع برام جاری هست و هر روز الهامات عالی دریافت میکنم و سپاسگزار خداوند هستم
نمیگم خیلی خوب تونستم روی این موضوع کنترل ورودی کار کنم اما سعی ام رو کردم و جهان هم واقعا بهم کمک میکنه ، الان شرایط جوری شده اتفاقات جوری رقم خورده که زمانیکه میرم پیش خانواده یا تلویزیون خاموشه یا داره یه مستندی چیزی پخش میکنه یا مسابقه ورزشی ، فوتبالی چیزی ، یا شرایط جوری برام مهیا شده که صبح ساعت 5:30 میرم باشگاه و تنها در سکوت تمرین میکنم عاااالی بعد تمرین هم 15 دقیقه تمرکز میکنم و علاوه بر ستاره قطبی که به محض بیدار شدن انجام میدم یه بار دیگه روزم رو خلق میکنم و ستاره قطبیه رو مرور میکنم در اون سکوت…
اینا نشانه هایی هست که بخاطر سعی ام در کنترل ورودی دریافت کردم ینی شرایطی برام پیش اومده که کمتر آگاهانه سعی میکنم کنترل ورودی کنم ، حدود 6 ماه چرا آگاهانه تلاش میکردم اما الان دیگه گذاشتمش روی اتوماتیک یه آجر گذاشتم روی گاز ماشین خوشبختی خودش میره ، خودمم حواسم بهش هست
دوستتون دارم ، ایام به کام دوستان ، به درود…
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
روز هفتم سفرنامه روزشمار تحول زندگی من
چند روزی ارتباط من با سایت قطع شده بود و من نمی تونستم کامنت بزارم و روزشمار رو پیش ببرم به همین خاطر وقفه ای چند روزه در تمریناتم
و نوشتن کامنتم افتاد که البته به ایمیل استاد نامه نوشتم و راهنمایی خواستم که در لحظه جواب دادند و مشکلم حل شد خداروشکر…
این چند روزی که ارتباطم قطع شده بود کم و بیش روی خودم و روی این فایل کار میکردم و برام جالب بود یه صدایی هرروز درونم هشدار میداد که مراقب باش داری از مسیر خارج میشی خداروشکر این نشون میده که تا این ۷ جلسه خیلی خوب تونستم روی خودم کار کنم و اون صدای هشدار خیلی ارزشمنده قبل ترها هم این صدا بود ولی خیلی جدیش نمیگرفتم اما اینبار فرق داشت و خیلی مراقب بودم و هروقت آلارم میداد منم به آلارمش گوش میدادم و سریعا یه فایلی از استاد گوش میدادم که در مسیر بمونم تا ارتباطم با سایت برقرار بشه و بتونم روزشمار رو ادامه بدم…
خوب طبق قول و قرارم نتایجی که بعد از شروع این دوره زیبا وارد زندگیم شده رو مینویسم تا هم ردپا باشه هم قوت قلب هم توجه به نشانه ها تا اینجای کار یعنی روز هفتم که اومدم اصلا هیچ ربطی به قبل از شروع روز اول ندارم منی که قبل از شروع روز اول یک هزارتومانی برای خرید نون نداشتم(شاید باورتون نشه ولی واقعا نداشتم و منم مثل اون دوستی که در ۱۷ سالگی از خودش فیلم گرفت بعد مهاجرت کرد آمریکا و الان کلی موافقه قبل از شروع دوره از خودم فیلم گرفتم و گفتم که پول خرید نون ندارم و الان که فیلم رو میبینم خودمم باورم نمیشه )الان کلی مایحتاج خونه رو خریدم مبلغ قابل توجهی از بدهی هام رو دادم و ۳ میلیون هم توی حسابم پول دارم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم…
اون کاری که توی کامنتای قبلی بهش اشاره کردم گفتم در حد پیشنهاده اونم اوکی شده و من الان سر همون کار دارم این کامنت رو مینویسم.
خداروشکر از در و دیوار داره نعمت وارد زندگی ام میشه کلی پول علاوه بر پولی که طبق قول و قرار باید بهم بدن به حسابم واریز میشه کلی هدیه دریافت میکنم روابطم خیلی خیلی عالی شده سلامتی و انرژی ام خیلی سطح بالایی داره و دارم لحظات بی نظیری رو تجربه میکنم الهی شکر الهی شکر…
اما در مورد این فایل زیبا واقعا چقدر مثال زیبایی زدید استاد که ورودی های ذهن رو با ورودی های غذایی مقایسه کردید آدم قشنگ متوجه میشه و الان به نظرم کار برای کنترل ذهن ساده تر میشه وقتی من هرلحظه به یاد بیارم که اگر مثلا این ورودی غمناک رو به ذهنم بدم باید منتظر عواقب بدش هم باشم چون من خودم بارها دچار مسمومیت غذایی شدم و از درد و رنج بعدش اگاهم میدونم که وقتی مسموم شدم حتی دیگه حاظر نبودم غذای مورد علاقه ام رو ببینم چه برسه به اینکه بخوام بخورم حتی بوی غذا آزارم میداد حتی نمی تونستم به عزیزترین آدم زندگی ام توجه کنم یعنی اونقدر حالم بد میشد که اگر منو توی بهشتم میزاشتن نمی تونستم به احساس عالی برسم حالا ورودی های نامناسب ذهن هم با من این کار رو خواهند کرد اگر من ورودی نامناسب به ذهنم بدم جهان هم طبق اساس همون ورودی ها نتیجه به من خواهد داد یعنی اگر بخاطر مشکلات مالی غمگین باشم نتیجه مشکلات مالی بیشتری خواهد بود مشکل مالی بیشتر یعنی مسمومیت بیشتر یعنی وقتی مثل زمانی که مسموم شدم و نمیتونم به غذای مورد علاقه ام توجه کنم الانم با مسمومیت ذهنی نمیتونم به ماشین یا زندگی مورد علاقه ام توجه کنم یعنی هروقت ماشین مورد علاقه ام رو توی خیابون ببینم به جای تبریک و تحسین و حال خوب با حسادت به صاحب ماشین حالم و احساسم بدتر میشه و چون اون داره و من ندارم ذهنم برای اروم کردنم شروع میکنه به باورسازی غلط که اون دزدی کرده یا پارتی داشته به این خاطره که اون داره و تو نداری و همینطور این باور غلط در من شکل میگیره و نتیجه اش میشه فقر بیشتر پس من باید خیلی مراقب ورودی های ذهنم باشم یه جمله از یه کتاب خوندم خیلی جالب بود نوشته بود:
《هروقت افکار منفی اومد سراغت سریع به خودت بگو این افکار منفی قطعا نتایج منفی برام به دنبال داره آیا من حاظرم عواقب و مسئولیت اون اتفاقات بد رو بپذیرم》من از این جمله در اهرم رنج و لذتم استفاده کردم و هروقت میخونمش واقعا من رو هوشیار میکنه و هروقت افکار منفی به سراغم میاد این جمله رو به خودم میگم و چنان میترسم که سریع خودم رو از اون افکار منفی خارج میکنم چون اصلا دلم نمیخواد دچار عواقب بدی که داره بشم و اینطور کم کم احساسم بهتر میشه که نتایجش رو تا این ۷ جلسه دارم میبینم و زندگی میکنم.
سپاسگزارم استاد عزیزم بابت این فایل زیبا و سراسر آگاهی
ممنونم خانم شایسته نازنین
خدایا سپاسگزارم ❤❤❤