داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

560 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3796 روز

    به نام فرمانروای جهان

    سلام بر استاد عزیز و سرکار خانم شایسته

    خداوند رو بسیار سپاسگزارم که چنین فایل عالی و پر از نکته پر از درس و سرشار از هدایت رو دیدم و حال عالیم رو عالی تر کرد.

    خیلی لذت بردم وقتی خاطره بازی میکردید وقتی هدایت ها رو میشمردید ، دقیقا مثل توجه به نعمتهایی که خداوند عطا کرده که هر چی بیشتر آنها رو یاد کنیم و بیشتر دربارشون صحبت کنیم و بیشتر سپاسگزارشون باشیم افزون میشوند . شما هم هدایت ها رو به یاد می آوردین و براشون سپاسگزاری میکردید و تاییدشون میکردید، پس هدایت های بیشتری در راه است.

    اون ذوقی که در نگاهتون میدیدم از یاد آوری هدایت ها ، واقعا تاثیرگذار و عالی بود ، احساسش میکردم.

    با اون قسمت که گفتین خانم شایسته تصویری رو دیده از فاسد شدن مواد غذایی و تار عنکبوت بستن خونه ، خیلی حال کردم.

    چون یه هدایت از طرف پروردگار بود که از زبان خانم شایسته جاری شد و شما هم دست بکار شدید و اقدامات لازم رو انجام دادید ، اون هدایت فقط میگفت راه بیوفت و مدت طولانی برو ، چقدر؟ معلوم نیست ، مقصد کجاست؟ فقط برو ، از کجا شروع کنم؟ برو تا بهت بگم ……. و دقیقا خداوند با گذاشتن نشانه های بیشتر و فرستادن راهنمایی های بیشتر هدایتتون کرد به سمت خواستتون . به مکانی که از لحاظ منطق انسانی راهی وجود نداشت. اما شما به ندای قلبتون گوش کردید.

    منطقی که پر از شک ، پر از تردید ، پر از دودلی هست چطور میشه روش حساب کرد ؟

    و قلبی که پر از یقینه ، پر از ایمان ، پر از هدایت هست چرا روش حساب باز نکنیم؟!!!

    به حق کسی که روی ندای قلبش حساب باز کنه و با قدرت قدم برداره بدون تردید، هدایت و موفق خواهد شد و زندگی رو به معنای واقعی تجربه خواهد کرد و لذت خواهد برد و هم در این دنیا و هم در آخرت سعادتمند خواهد بود این پاداش کسی است که به خداوند اعتماد داره

    وقتی داشتم فایل شما رو تماشا میکردم خیلی احساس فوق العاده ای داشتم ، به یکباره حسی بهم گفت دفترچه خوشگله رو بردار بیار با من حرف بزن ، ذوق داشتم ، احساساتی شده بودم ، اشک تو چشمام جمع شده بود ، خودم متعجب شده بودم که چرا یکباره اینطوری شدم . همینطور که به صحبتهای شما گوش میدادم دستم هم داشت مینوشت ، فایل تموم شد من هنوز داشتم مینوشتم ، ساعت یک بامداد بود من پر از انرژی بودم ، وقتی تموم شد دیدم چندین صفحه صحبت کردم با خدایم. کلی عشق کردم با خدام

    الان هم که دارم این کامنت رو میذارم چندین ساعت گذشته و دوباره احساساتی شدم ، خیلی حس نابی بود خیلی حس قوی بود .

    من عاشق خالقم هستم ، خالقی که من را خالق زندگیم آفرید و آسمان و زمین را مسخر من کرد.

    امسال سال رویایی برای من هست ، چندین بار با خالقم ارتباط قوی داشتم ، خیلی خیلی قوی ، خیلی خیلی نزدیک ، حسش میکردم و هر بار داره بیشتر میشه ، بیشتر و بیشتر و بیشتر ، احساس میکنم لایق شدم .

    وقتی تو مراقبه باشم و به یکباره تمام ذهن و قلبم پر بشه از اینکه من مورد لطف پروردگارم هستم ، و همون روز دو نفر برای من کاری انجام بدهند که دربارش با کسی جز خدا صحبت نکرده بودم ، این نشانه چی میتونه باشه ؟؟؟

    این فایل من را به یاد درس بزرگی انداخت ، نعمت ها و هدایت هایم رو به یاد بیارم و تاییدشون کنم و بسیار سپاسگزارشون باشم از خداوند بخشنده تا نعمتها و هدایتهای بیشتر رو دریافت کنم . انشاالله

    لذت میبرم و استفاده میکنم از تمام فایلهای بینظیرتون و همچنان منتظر فایلهای بیشتر و قسمت های جدید سریال فوق العاده زندگی در بهشت هستم. سپاسگزارم هم از شما استاد عزیز و هم از سرکار خانم شایسته عزیز

    در پناه پروردگار یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فلورا صبا گفته:
    مدت عضویت: 2911 روز

    سلام و درود 😍

    چقدر جالب بود این داستان.

    گفتین بعد از ترکیه با ماشین تون به گرجستان و بعد روسیه رفتین.

    و از اونجا به اروپا پرواز کردین.

    لطفا بگین اون وسط ماشین تون را چی کار کردین؟ یعنی همان روسیه فروختید؟؟

    چطوری میشه با زبان بی زبانی این کارا رو کرد؟؟

    چطور میشه کشتی کروز گرفت! آخه این همه ماهر! این همههههه!

    کی اینهمه مهارت رو فرا گرفتین؟!

    به غیر از هزاران مثال هدایتی که زدید ،

    شما با وجود اینکه از ابتدا گفتین زبانتون خوب نبود ، در واقع همه ی این کارها را تونستید انجام بدین!!!!!

    چجوری آخههه!!!!

    چطوری بشه بدون زبان ماشین أجاره کرد! من ارشد زبان انگلیسی دارم ولی با خودم میگم اگر تو بودی میتونستی؟!!!

    فکر نکنم.

    انگار سالهای سال اینکار ها رو کردی و کاملا بلدی چی به چیه!

    خدای من ، یک نفر میتونه چقدر زرنگ و شجاع باشه و چقدر میتونه با ایمان باشهههه!!!!

    خدایاااا!!! چقدر آخه تو الهام بخشی مرد!

    چی میشه گفت،

    این همه جسارت شجاعت و آرامش درون.

    خدایا من که تا حالا ندیدم. آفرین آفرین ….

    چقدر شما مناسب این کارید. چقدر

    تحسین میکنم شما رو.

    چقدر حرفای شما ارزشمنده …

    همین در حین رانندگی ویدیو گذاشتن تسلط کار شما رو می رسونه هم در سخنرانی و هم در مهارت رانندگی.

    البته میدونم که نباید برای چیزی نگران شد ولی ناگفته نمونه که وسط رانندگی منو نگران میکنه☺️.

    امیدوارم همیشه سفراتون بی خطر و در پناه پروردگار یکتا باشید.

    دلم میخواد تا آخر دنیا براتون دست بزنم .

    واقعا خداوند برای همه کافی است.

    👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سمیرا علینژاد گفته:
    مدت عضویت: 2911 روز

    سلام به دوستای عزیزم

    خیلی فایل جالبی بود

    من برنامه نویسم. همیشه برام یه پروژه هایی میاد و وقتی روشون کار میکنم و روش انجامشون رو یاد میگیرم بعدش یه پروژه های خیلی خوب و با قیمت های بالا برام میاد که دقیقا همون مسائل رو باید حل کنم.

    اخیرا برام سوال شده بود. میگفتم چطوریه که چند وقت پیش دقیقا همین مساله برام پیش اومد؟

    با این فایل جواب سوالمو گرفتم. فهمیدم که کاینات این سوالات رو جلوی پای من میندازه که حلش کنم .چون بعدش قراره همین مسائل رو تو پروژه های دیگه حل کنم و پول بسازم.

    انگار تو این چند سال خدا داره باهام حرف میزنه و همین باعث موفقیتم شده.

    فایل عالی بود

    ممنون🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2864 روز

    به نام خالق هستی

    استاد بگم برات که بعد از ۲۰ خورده روز باز برگشتم

    عاااشقتم هدایت الهی منو اورد

    هنوز کامنتم ننوشته بودم که هدایت شدم به کامنت یکی بچهااااا که از جریان هدایتش برای رسیدن به خواسته اش که دقیقا خواسته منم بود برخوردم

    نکته جالب اینجاست که دقیقا از این دو روزی که من مصمم تر از قبل شروع کردم که روی اصل قانون کار کنم داره نشانه های هدایت من به سمت کارهای به تعویق افتاده

    تصمیم های به تعویق افتاده

    خواسته هایی که بارها به ناتوانی رسیده بودم در خودم که چرا هنوز اتفاق نیوفتاده

    رو میبینم

    و میخوام یه ردپای عالی اینجا از خودم بذارم تا باز برگردم و کامنت خودم بخونم و بفهمم کجا بودم و چه ردی از خودم گذاشتم

    یه جور چکاب فرکانسیمیمونه

    چکاب فرکانس هام

    آره فرکانس هام

    دقیقا امروز نه دیروز نه سه روز پیش فهمیدم بابا کجایی تو دختر!!!!

    استاد میدونی اینجا که کامنت گرفتم انرژیم رفت بالا گفتم اههه دختر دمت گرم چه کامنت هایی چقدر بازخورد گرفت

    مخصوصا من که مدتها بود توی سایت فعالیت دلچسبی نداشتم

    دیگه محو بودم گفتم اهه این آگاهی هاا الصه ، الصه

    یه جورایی محو این آگاهیی و درکی که پیدا کرده بودم شدم چون دلچسب بود واقعا به عمق جانم نشست

    ولی انگار فراموش کردم که باید این آگاهی ها بشه عمل

    یعنی چی؟؟!

    کل قضیه این بود که من از وقتی این آگاهی ها رو دریافتم و نشانه ها میومدن ولی اصلا نمیتونستم ایمان بیارم

    یعنی خدا شاهدع نشانه های تحقق یکی یکی خواسته هام میومدن ولی اصلا بخاری از من بلند نمیشد

    میگفتم من چه باوری دارم که این نمیشه

    میگفتم سیستم باید کار کنم

    میگفتم فلان باورر…

    ولی اصلا نمیفهمیدم

    ۲۰ خورده روز گذشت تا من بالاخره فهمیدم تا نمیتونم به قدم پامو اونطرف تر بذارمممم

    فکر میکنید بزرگترین ترمز من چی بود

    من باور نداشتم از یه جایی به بعدکهمن هستم که هر لحظه با کانون توجهم اتفاقات رقم میزنم

    من باور نداشتمکه این نشانه ها منو وصل میکنه به نشانه بعدی

    هر هدایت منو وصل میکنه به هدایت و قدم بعدی

    دقیقا همین جملات بالا برو برید توی کامنتم توی همین صحفه بخونید میبینید

    موضوع درک بود ولی به عمل نرسید

    میدونید عمل یعنی چی؟!

    عمل یعنی اول کنترل ذهن دوم کنترل ذهن

    سوم ایدت انجام بده توی حین انجام دادن کنترل ذهن

    رسیدن به نتیجه اونجا هم کنترل ذهن

    بعدشم کنترل ذهن

    اینجور نیست که کنترل ذهن کردی بعد ایده اومد بگی تموم نه اونجا هم باید ذهنت کنترل کنی

    ایده اومد اونجا ذهنت کنترل کنی این از کجا اومده

    انجام دادی کنترل ذهن کنی که نتیجه لاجرمه

    نتیجه اومد کنترل کنی که نتیجه از کجا اومد

    و…..

    این ادامه دارد تا زمانی که تو بخوای بهتر بهتر بهتر از دیروزت بشی

    مریم این کامنت ۱۰ بار بخون

    ببین مقایسه کن ۲۰ روز پیش تا الان داشتی چطور پیش میرفتی و با این درک بفهم که باید جور دیگه ای عمل کنی تا نتایج بیاد

    عاشقتم استاد

    هی دیدم حالم داره یه جوری میشه

    مهم ترین چیزی که اذیتم میکرد اینکه

    سردرگمبودم

    تشخیص نمیدادم این کاری که کردم واقعا الهام بود یا نجوا

    لذتنمیردم

    حالم خوب بود ولی انگار داشت یه لایه غبار جلو چشام میگیرفت

    یک قدم برمیداشتم، دیگه متوقف میشدم، دیگه هدایت نمی‌شدم

    سخت اذیتم کرده بود

    الان جان دوباره گرفتم

    خوشحالم دوباره فهمیدم به خودم سخت نگرفتم چون بالاخره ما اشتباه میکنیم و این تضاد بود

    و من درسش گرفتم و شروع کردم به کنترل ذهنم

    وااااااو استاد از در و دیوار نشانه میاد بخدا

    توی اون کامنتم نوشتم از در و دیوار نشانه میاد وقتی از خواب پا میشم

    الان این دو روزم همینطوره

    عزت نفسکلید دیدن جواب ها راه حل ها هدایت ها و رسیدن به خواسته ها

    میخوام از این درس ، درس بگیرم

    و بل دوزری پاسخ مثبت بدم به جریان هدایت و نشانه ها

    میخوام بالاتر از مسائل و تضاد هام باشم

    حلشون کنم رشد کنم بزرگ بشم برم مرحله بالاتر

    آگاهانه اینو میخوام

    آگاهانه

    قبل از اینکه اینا رو بنویسم هدایت شدم به کامنت دوست عزیزم نگین جان و خدا بهم گفت جواب سوالمو

    استاااااد میدونی من خیلی دوست داشتم Bold بشه اونجا هایی که میخواستم

    اوایل میدیدم خوشم می امد ولی خواستم جدی نگرفتم تا این اخیر خیلی دوست داشتم ولی فراموش شد تا اینکه استارت زدم به کنترل ذهن و هدایت شدم و کامنت رفیق که اونم دقیقا اینو میخواست و چقدر زیبا خداوند هدایتش کرد

    و منو چه زیبا هدایت کرد به کامنت اون در حالی که قصد داشتم از صحفه خودم برم به صحفه اخر نمیدونم چرا باز اومدم یه صحفه زدم جلو و صحفه ی بعدی باز شد که اولین کامنت، کامنت رفیق بود و منی که تا حالا کامنتاش حتی یک بار خیلی خوب نشسته بودم بخونم هرچند یک بار گذرا نگاه انداختم تمام و رد شده بودم….

    خداروشکر خیلی نرم رسیدیم منطقی شد

    ولی این در حالی که هیچ ایده ای برای رسیدن بهش نداشتم

    آقا اصلا اینوووو بگم یادم رفته بود این خواستمو

    مهم ترین نکته که خیلی توجهم جلب کرد اصلا تو میای روی عزت نفست کار میکنی

    هرچی خواسته و سوال که فراموش کرده بودی بیاد میاریییی

    میدونی چرا چون داری باور میکنی که توانایی رسیدن به هر جواب، خواسته و…. داری

    این باور خواسته هات بیدار میکنه

    مهم نیست خواستت چی باشه

    ببین اصل خواستت چه باوریه

    اصلش ازادب بیشتر راحتی بیشتر فراوانی بیشتر عشق بیشتره……

    اصلش اعتماد به نفس بیشترههه

    همین باورا بساززز هی نشین بگو اول کدوم دوم کدوم برسم

    تو سعی کن هر لحظه به این عزت نفس متعهد باشی خودش به نوبت تو رو میرسونه

    پس نشینیم با ذهن منطقی بگیم اول کدوم دوم کدوم…

    رها باشیم

    رمز اینه ادامه بدم

    رمز اینه سرگرم آنچه الان ساختم نشم

    دوست، پول، حتی آگاهی، درک،… فقط ادامه بده هر بار بهتر

    من وابسته به فرد خاص

    موقعیت خاص

    مکان خاص

    زمان خاص

    شهرت خاص

    اتفاق خاص

    دوستای خاص

    عشق خاص

    ایده خاص

    پول خاص

    شرایط خاص

    نیسسسسستم.

    این باور که من خالق زندگیم هستم خیلی مخفی بود توی ذهنم

    یعنی میگفتم من که میدونم خالق زندگیم هستم

    خب بچه خوب اگر میدونی پس ایمان بیار به نشانه ها کل بازی همینه

    کلش همینه استاد جان من یک اپسیلن این موضوع درک کردم الان

    خداییااااااشکرت این کامنت من برام ارزشمنده چون دقیقا ردپای کامنت قبلی با فاصله ۲۰ خورده روزه با این کامنت خیلی چیزا برام بعد ها واضح تر میکنه.

    ذوق و شوقم داره بیشتر میشه

    واووو

    یکی از نشانه های پایین امدن فرکانس هام هم این بود که خیلی سخت میگیرفتم برای کامنت گذاشتن و کامنت های خودم با این که میذونستم باید بخونم مرورشون کنم ببینم اوضاع چه خبره اصلا انگار نه انگار

    نکته بعدی واکنش من به نشانه ها این بود که توی ذهنم میگفتم چه خوب

    همین!!

    چه خوب

    ببین هیچ تحسینی هیچ ذوقی هیچ هیچ

    خب معلوم فرکانس آدم میاد پاییین

    سعی میکنم که چیزی که به بقیه میگم اول خودم باور داشته باشم بعد بیام منتشرش کنممم

    این ذهن ما گول میزنهههه اما خداروشکر یه خبر خوب برای من این بود که این بار جایی مچش گرفتم که همه چیو از دست ندادم این یعنی در قدم های برداشتن تکاملم هستم پس خیلی از مسیر دور نشدم

    این یه درس خیلی مهمه مهم ترین عاملموفقیت های بشری هست

    آقا من دیدم خدای من چند هفته ای هست آقا من دنبال جواب سوالاتم نیستم

    اولین سوالم این بود که چرا استاد عباسمنش اینقدر آسان شده برای حرکت!؟؟؟

    سوال دوم که دقیقا وقتی فهمیدم خدایا شکرت چشمانم بیدار کردی🥺 نوشتم

    یادته گفتم میخوام بهم چشمانی از جنس نورافکن های خفن بدی!!! یادته

    ای سیستم ای انرژی بیکران که تازه راه یافته ام به مسیرت

    تو حامی من شدی دقیقا زمانی که من تصمیم گرفتم تو را لاجرم باور کنم

    لاجرم

    با خودم سوال شد یعنی نوشتم که برم دنبال جوابش

    استاد عبامنش با اییییین همه موفقیت و تجربه احساسات بینظیر در برخورد با شاگرداش و کسب پول وخونه همسر فوق العاده که حکم بهترین و هم فرکانسی ترین دوست توی زندگیش داره

    و پسر مستقل

    دوستای عالی….

    شاگردهایی که هر روز صدبار قربونش میرن

    تحسینش میکنن

    تشکر میکنن

    یا از آن ور

    ایلان ماسک

    فرض کن کلی ایده خفن از نظر بقیه انجام داده باشی ولی در اون حد که کار انجام دادی ثروتت زیاد نشده باشه ایلان ماسک میگم

    بعد تو پایبند باشی به ایده هات ادامه بدی

    و بعد الان داری پاداش باورات میگیری

    ولی باز حرکت کنی میدونید من فعلا روی این دوتا الگو special attention دارم

    در ادامه باید دنبال الگو های عالی تر باشم

    خلاصه با این همه موفقیت باز ادامه بدی آیا این رمز نداره

    میدونی مریم باید متهد بشی خواهش میکنم ازت فقط دنبال همین سوال برووو

    اخه برام جالب شد که استاد از یه کوه، از یه دریا از یه اسمون از یه ابر… اخه خداییش براتون سوال نشده که چطوریه استاد هر بار ابنا رو میبینه ذوق میکنه

    ذوق

    اخه من توی این ۲۰ روز حس کردم داشتن این چیزایی که سرگرمشون بودن منو ارضا نمیکردن

    برای همین این سوال برام به وجود اومد

    البته الان یادم میاد قبلا هم توی کامنتام به این موصوع اشاره کردم

    ولی

    اررررره اشاره کردم

    ولی انگار جدید دارم این موضوع باز میفهممم

    اررررررره

    خدااای من

    اونجا توی کامنتم نشوتع بودم استاااااد با این همه چیزززززز ولی باز نشانه ها رو حجن میبینه

    هنوز خودش خانم شایسته کمربند سفت بستن که جهاد اکبر تا قیامت ادامه بدن

    خداکنه مریم به این حرفا عمل کنی

    یعنی میخوام عمل کنی..

    همین که بتز بهتر درک کردم یعنی در مسیرررم

    عااشقتونم

    تغییر بنیادین شخصیت، ایمان میخواهد

    بسم الله..

    ۲۲،سپتامبر،۲۰۲۰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مژگان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2103 روز

    به نام الله یکتا،به نام تنها قدرت جهان به نام تنها ثروت جهان،به نام تنها محافظ جهان،به نام تنها زیبایی جهان و … سلام به خانواده ارزشمند عباسمنش،چند روز بود که چند کلمه با صدای استاد توی ذهن من می چرخید هی این کلمات چرخیدند و چرخیدن تا امروز در جای خودشون نشستند و من از حسی لبریز شدم که در کلمات نمی گنجند،هدایت ،باور همه جوانب زندگی و کلمه اصلی” خداوند” چند وقت بود که دنبال یک ابر باور می گشتم اما از اونجایی که میخواستم خیلی بزرگ و قوی باشه طبعا خلقش زمان میبرداما امروز پس از چندین روز بالاخره بهش هدایت شدمو وقتی خلقش کردم خداوند لبخند زد، باور دارم که لبخند زد اینو حس کردم با همه وجودم ،انگار در یک لحظه ناب بی نظیر جهان و تمام خلقت به من خیره شدند و بخشش عظیم خدا به من رو با بهت و تحسین نگاه کردند واقعا دارم همه سعیمو میکنم که احساسم رو در کلمات جا بدم،و یک جمله یک جمله به من وحی شد همون طور که استاد گفتند به همه ما وحی میشه این جمله ارزشمند ترین چیزی هست که تا به حال در طول زندگیم دریافت کردم،من صدایی رو با تک تک سلول های بدنم شنیدم که گفت”مریم تو انتخاب شدی که نقطه جاذبه تمام لطفهای خدا روی زمین باشی” برای خودم اینقدر بزرگ بود که اولش ترسیدم اما بلافاصله صدای استاد پیچید توی گوشم هدایت،هدایت، خداوند هدایت میکنه ،باور باور ، همه چیز باور هست و کلمه همه جوانب زندگی، مگه من به دنبال یک باور نبودم که باهاش همه جوانب رو بسازم که به قدرتی در من ایجاد کنه که نترسم و حالا من به این باور هدایت شدم،و صدای استاد ،امان از صدای استاد که من رو به آسمانها هدایت کرده واقعا بعضی وقتها انگار رو زمین نیستم، من یکسالی هست که عضو سایت هستم ولی هیچ وقت پیامی ندادم اما امروز این حس چنان قوی بود که احساس کردم نوشتن این پیام یک ادای دین هست به صاحب صدایی که من رو راهی آسمانها میکنه هر چند کوچک استاد عزیزم الهی که همیشه سلامت باشید و مریم عزیز سپاسگزار تمام زحمت هایی هستم که برای این خانواده بزرگ میکشی برقرار باشید و استوار، دنیا دنیا این خانواده رو دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
    مدت عضویت: 2269 روز

    سلام به استاد بزرگوار

    سلام به مریم شایسته ی عزیزم با اون سریال معرکه اش

    سلام به دوستان همفرکانسی در این مسیر الهی

    استاد و دوستای خوبم اومدم از یه درک و آگاهی که همین الان بهش رسیدم براتون بگم… تازه ی تازه از تنور دراومده، داغه داغه..

    هدایت طبق سیستم و قانون انجام میشه…

    خداوند طبق قانون و طبق برنامه ریزی سیستمی هدایت رو انجام میده…

    در مورد هدایت مهاجرت استاد: تا جاییکه از فایل ها دیگر استاد می دانم، الخصوص فایلی که در اینستاگرام در مورد توجه به خواسته ها بود، گفتند با عزیزدلشون روزها و ساعت ها وقت میزاشتند و در گوگل ارت نقطه به نقطه ی کشورهارو نگاه می کردند، در موردش صحبت می کردند. (و هرچقدر بیشتر صحبت می کردند به وضوح بیشتری می رسیدند که دقیقا چه می خواهند) عکس و ویدئو می دیدند. قطعا این کارها در یکی دو روز نبوده، حتما چند وقتی این کار را انجام می داند. قطعا چند سالی یا چند ماهی توی ذهنشون قصد مهاجرت داشتند. نه اینکه در عرض یک هفته تصمیم بگیرند که می خواهند مهاجرت کنن و بعد خداوند بگه کارهای ایران را تعطیل کن. قطعا وابسته ی خواسته(مهاجرت) نبودند و با حال خوب از زندگی لذت می بردند. یادمه حتی استاد یک جا در مورد مهاجرت گفتند: شد شد، نشد اشکال نداره، اینجا هستیم و داریم لذت می بریم از این زندگیی که ساختیم دیگه… ایشون ترمزهای مهاجرت رو رفع می کنن.

    مهم: ترمزها اجازه نمیدن فرکانس خواسته قوی بشه

    و وقتی فرکانس مهاجرت در استاد قوی میشه، هدایت از راه میرسه و استاد به هدایت گوش می کنه، عمل می کنه و در نهایت: به خاک امریکا خوش آمدید میشه.

    ماجرایی که برای من پیش آمد اینطور بود که: من یک پالتو داشتم، و مثل خیلی ها که چندتا دارند نبودم. و چند روز پیش تصمیم گرفتم ثروتمندانه عمل کنم و برم یکی دیگه بخرم. (البته لازم داشتم ولی خوب خیلی نه) نکته اش اینجاست که من از مدت ها، یا هفته ها قبل، قصد خرید نداشتم، در فکرش نبودم، فرکانس خواسته اش را نفرستادم، یا شاید بهتر است بگویم فرکانس ضعیف با کلی باور اشتباه و ترمز قناعت کردن. و دیروز که توی سرمای هوا رفتیم برای خرید، قبل از رفتن هم توی دلم به خدا گفتم: خودت هدایتم کن به پالتویی که می خوام.

    چندین ساعت گشتیم و کلی پالتو پرو کردم ولی اونی که می خواستم نبود، یا رنگش یا مدلش یا اندازه اش… خلاصه خیلی ناراحت و گرفته برگشتیم خونه. خیلی حالم گرفته بود. اینکه چرا باید من اینقدر اذیت بشم توی سرما آخرشم با دست خالی بیام خونه. نباید اینطور باشه، چطور چهار ماه پیش هدایت شدم به مانتو فروشی و در اولین پروها مانتو و شال مورد نظرم رو گرفتم، چقدرم راضی و خوشحال و چقدرم الانم دوستشون دارم. چرا امروز هدایتم نکرد؟ اصلا واقعا قانون وجود داره؟ یا اون سری شانسی اونطوری پیش رفت؟ و البته با نجواهایی که در مورد قانون به ذهنم می اومد، کامنت های هدایت رو می خوندم و پیش می رفتم و زندگی در بهشت می دیدم. اینقدری در این مسیر نتیجه گرفتم که با یکبار نتیجه نگرفتن کنار نکشم.

    تا اینکه دقایقی پیش با خواهرم در مورد قانون صحبت می کردیم و بررسی کردیم سری های پیش چطور هدایت شدیم، به خرید خواسته هامون. مثلا آبجیم گفت: من ویژگی ماشین لباسشویی رو که می خواستم، مدتی مد نظرم بود، و خیلی اتفاقی(البته هدایتی) هدایت شدم به سمتش و بهترین قیمت خرید کردم. و با همدیگه کلی مثال از کفش و وسایل های دیگه هم به یاد آوردیم. حتی همون مانتوی و شالی که گفتم چهارماه پیش گرفتم، مدتی در فکر خریدش بودم.

    وقتی هم که موضوع هدایت مهاجرت استاد رو هم به یاد آوردم و بررسی کردم، دیدم دقیقا همینه.

    هدایت طبق سیستم و قانون انجام میشه* به قدرت فرکانس خواستنمون بستگی داره و به لفظی و زبانی درخواست هدایت کردن ربطی نداره. یجورایی انگار خدا زبان مارو متوجه نمیشه، فرکانس مارو متوجه میشه.(هم توجه بهشون و هم کم کردن ترمزها) که در نهایت فرکانس خواسته قدرت می گیره، و بعد هدایت به خواسته و بعدش تجلی خواسته…

    ما هر خواسته ای داریم باید در خواستن اون چیز، تکامل طی شده باشه. تکامل زمانی یا درونی. یه خواسته ای رو مدتی در ذهنمون داشته باشیم و بخوایمش. و البته رها و بدون وابستگی. بعد از مدتی که فرکانس خواستن اون چیز در ما قوی شد، حالمون هم خوبه، به سمتش هدایت میشیم و اجابت میشه.

    حالا شدت گرفتن اون فرکانس به باور و ترمزهای ما در رسیدن به اون خواسته بستگی داره. مثلا در ذهن مریم عزیز، رسیدن مایع شویند به ایشون خیلی سطحی و ساده بود. و لحظاتی که بهش نیاز پیدا کرده و به ذهنش رسیده که در اون یکی خونه داریم، این فرکانس به مرحله ی عمل رسیده. ترمزی برای دریافت اون ماده شوینده نداشته و توی ذهنش هم گیر نداده که حتما اونی که توی اون یکی خونه هست رو می خوام…یه جورایی اگه شد، شد، نشد هم نشد…

    شاید یک نفر برای خرید چیز بزرگ مثل خانه یا ماشین یا مهاجرت، اینقدر ترمز توی ذهنش باشه که زمان میبره تا اون فرکانسه قوی بشه و به مرحله ی عمل برسه.

    این موضوعی بود که برام پیش اومد و با تفکر در مورد هدایت مهاجرت استاد و هدایت های خودم و خواهرم، سیستمی بیشتر برام واضح شد، قلبم آرام گرفت. از حال گرفته و ناراحتی که دیروز پیش اومد، خارج شدم و بی نهایت حالم عالی شد از دریافت این آگاهی بی نظیر که می تونم در رسیدن به خواسته هام لحاظش کنم و انتظار بیجا از خودم و خدا و قانون نداشته باشم.

    اگر بخوام جمع بندی کنم، میشه: ترمزهارو رفع کنیم، خواسته مون رو توی ذهنمون داشته باشیم و بهش توجه کنیم. به قول استاد لاجرم به سمتش هدایت میشیم. بعدش آگاهانه هدایت رو پذیرا باشیم، مثل استاد با ایمان به هدایت عمل کنیم و بدون شک به خواسته مون میرسیم.

    امیدوارم این جمع بندی در درونم بشینه، و بتونم به همینی که گفتم موقع عمل، عمل کنم.

    به امید خداوند و هدایت هایش…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    حبيبه جباري گفته:
    مدت عضویت: 2290 روز

    سلام سلام

    امروز میخاستم یه املت ایتالیایی درست کنم

    رفتم خرید

    یه چیزی بهم گفت ژامبون نخر

    همون سوسیس فرانکفورتر داری خوشمزس اونو بزن

    فک کردم باور کمبوده داره میگه

    گفتم نه میخرم

    اومدم خونه و اومدم درست کنم

    هیچ وقت هیچ وقت من تاریخ نگاه نمیکنم

    هدایت گفت تاریخ رو ببین

    گوش دادم

    مال دیروز بود

    دیگه ساعت ٣ بود گفتم ولش کن دیر میشه واسه ناهار

    بعد بازم هدایت گفت سوسیس بزن

    گفتم ببینا بِه رضا گفتم بهم گفت ژامبون نخر

    بعد عصر رفتم پس دادم جاش خرید کردم

    بعد حدود ١٠٠٠ کم بود

    گفتم ازم بپرسه چی میخای میگم رنگارنگ برام بذاره

    ازم نپرسید و دوتا رنگارنگ خودش گذاشت

    خدای من

    الیس الله به کاف عبده

    اینو برای خودم نوشتم ، درونم صدایی گفت بذارش تو سایت، گفتم اینکه چیزی نیست ! گفت بذار ، گفتم من هدایت های خفن تو رو میتونم بذارم تو سایت ، گفت بذار … گفتم چشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    الیاس یوسفیان گفته:
    مدت عضویت: 1206 روز

    باسلام خدمت همه عزیزان بخصوص استاد وخانم گلشون امروز اولین روز مراقبه من بود ومن درصحرا هستم وشروع کردم که روی خودم کارکنم وخواستم هدایتمو ببینم که دیدم این فایل برام اومد خیلی جالب وعجیب هست انگار برای من ضبط شده بود خدایا بینهایت سپاس که اینقدر اگاه وزیرک وباهوش هستی ومرا وهرکس که بخواهد هدایت میکنی امیدوارهستم به این مسیر. همه چیز دست به دست هم داده تا این لحظه وحرکت خواهم کرد بعدازشناخت خودم وایمان دارم مسیرم مسیر الهی هست چون بر بزرگترین گناهم دارم غلبه مکنم یعنی ترس. همتون روبه دستان بینهایت فرمانروای جهان هستی میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    معصومه خالق گفته:
    مدت عضویت: 961 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته بزرگ که انقدر شایسته س که لایق زندگی کردن با استاد شده مریم جون بهتون تبریک میگم که انقدر لایق هستین که حتی اسم وفامیلیتون هم داره فریاد میزنه که مریم زمان‌ ، تو واقعأ شایسته ای ، عزیزم دوست دارم از زندگیت بشنوم واینکه چطورشد با این بزرگ مرد آشنا شدی ؟ دروغ چرا من واقعا،بهت حسودیم میشه ، چه گنج بزرگی درکنارته، چقدردلم میخواست هر لحظه وهر چشم برهم زدن کنار استاد باشم وازش یاد بگیرم ، مبارک هم باشید که شما هردو بهترین هستین وهردو شایسته هم

    این فایل نشانه امشب منه ساعت 3وربع روز جمعه 9دیماه 1401 راستش امروز ازاستادشنیدم که به دنبال عشق وعلاقتون باشید وچیزی رو که دوس داری به دنبالش برید وتو اون زمینه کار کنید ، خیلی بهش فکر کردم حتی ازمادرم ،برادرم ،خواهرم ،بچه هام پرسیدم که درمورد من چی فکر میکنن ؟ خودم که به نتیجه ای نرسیدم ، اونا میگفتن اینکه فقط بشینی سخنرانی مذهبی وقرانی،روانشناسی وفرزندپروری گوش کنی که چطور بچه هات روتربیت کنی ، راستش من هنوز نمیدونم رسالتم تواین دنیا چیه ؟ علاقم چیه ؟ همه چیز یادگرفتم انرژیدرمانی، نقاشی ،بازیگری ،خط ، قرآن، هیپنوتیزم، فالگیری ، فروشندگی، شنا ، …..ولی هنوز هم نفهمیدم رسالتم وعلاقم چیه؟ فقط اینو میدونم که همیشه دوس دارم به دیگران کمک کنم وهمه این کارها رو که یادگرفتم برای این بوده که کبکبه اطرافیانم کرده باشم ، وقتی فروشنده مغازه بودم همه بامن دردو دل میکردن تا جای که از دستم برمی‌آمد کمکشون میکردم واگه کاری ازدستم نمیومد براشون دعا میکردم شاید باورتون نشه تاصبح بیدارمیموندم وگاهی انقدر براشون گریه میکردم که صبح باچشم پف کرده میرفتم مغازه ، خودم همیشه دوس داشتم یه مشاورویاروانشناس میشدم ولی خب ادامه تحصیل ندادم ، پدرم سخت بیمارشد رفتم انرژی درمانی یادگرفتم که با انرژی دادن بهش دردش رو کم کنم‌ وبهش آرامش بدم یا کمر درد شوهرم رو خوب کنم ، هیپنوتیزم یادگرفتم که ترس واسترس پسرم رو آروم کنم ، کلاس قرآن رو باتفسیر رفتم که به بچه هام یادبدم ، ویادبگیرم که چطور زندگی کنم وچطور اونهارو بهتر تربیت کنم ، خلاصه دنبال هرچی بودم به خاطر اطرافیانم بوده ، الان که اونا بزرگ شدن من تازه فهمیدم خودم چی ؟ وحالا دارم رو خودم کارمیکنم ولی باورتون نمیشه اصلا ازبچگیم وعلاقه ام چیزی یادم نمیاد ،راستی رانندگی یادگرفتم چون شوهرم دوست نداشت ومیترسید ازش ولی من به خاطر بچه هام وراحتیشون که به گردش وتفریح ومسافرت ببرمشون ومحتاج دیگران نباشم رفتم‌ رانندگی یادگرفتم بااینکه منم خیلی میترسیدم یادمه بعضی وقتا بعداز آموزش کلی گریه میکردم کنار خیابون ولی الان سالی سه چهاربارمیریم مسافرت و راننده سرویس مدرسه هستم

    من به نشونه وهدایت خیلی معتقدم وخیلی بهش ایمان دارم ولی شاید باورتون نشه احساس میکنم الان جوابم رو نگرفتم ، آیا هنوز باید منتظرباشم تا هدایت بشم یا بایددنبال آموزش ویادگیری بیشتر باشم

    خداروهزاربار شکر میکنم که من رو هدایت کرده به سمت آگاهی وآشنای با استاد راستش باورتون نمیشه اگه کار نداشتم ومجبورنبودم ‌که کار خونه و….. رو انجام بدم فقط میشستم از صبح تا شب قرآن میخوندم ولذت میبردم و فایلهای استاد رو گوش میکردم وبرای خودم مینوشتم ، باور نمی‌کنید به خودم میگم کاش من سرکار نمی‌رفتم کاش کار خونه م رو انجام نمی‌دادم کاش همه میرفتن مسافرت ومن میموندم و سایت و گنجی که استاد بهم هدیه داده

    البته من چند ساله که قانون جذب کار میکنم و همه فایلهای استادهای دیگه رو چندین وچند بار گوش میکردم ولی انگار اونا همه شاگرد آقای عباسمنش بودن ولی انگار اصلا حرف اونا رو نمیفهمیدم ، خدایا این بزرگ مرد کی وقت کرده 60 بار قرآن روبخونه ؟ خوش به سعادتون چقدر خوشحالم که خدا انقدر من رو دوس داشته که شما رو سر راهم قرار داده واینجوری میخواد هدایتم کنه ، چقدر عاشق صحبت کردن شما شدم ، آرام ، لطیف ودرعین حال باعظمت مردانه ، شجاع ، چقدر لذت میبرم وقتی همش میگید عاشقتونم وگاهی هم سرمون فریاد می‌زنید تا بهتر یاد بگیریم چقدر زیبا وعاشقانه میگید عزیزدلم ، چقدر احترام میزارید وباور دارید وقبول دارید صحبت مریم جون رو که میگه ما میریم واین خونه رو خاک میگیره ، چقدر شما پاک وشفاف وذلالی که همه چیز رو شفاف می‌بینید چقدر نورچشمی خدای که این همه کاربلدین ، وهمه کار می‌کنید وکنار ش این همه هم آگاهی دریافت می‌کنید، راستش نمیدونم دارم بهتون حسادت میکنم یاحسرت میخورم یا تحسینتون میکنم فقط میتونم بگم الله اکبر ، ماشاءالله به شما خدا هزاران هزار بار بیشترش کنه وبهتون برکت بده ، نوش جونتون گوارای وجودتون وبه خودم میگم کاش من هم برای خودم وقت میزاشتم شایدمنم مث استاد میتونستم انقدر بزرگ بشم ، خیلی دوستتون دارم عاشقونم ومهمتر ازهمه عاشق آگاهیاتونم واینکه این گنج رو به ما هم یادمیدین به راحتی وبازبان ساده بدون غرور وکلاس گذاشتن وپیچیدگی ، چقدر شما مرام ومعرفت پیامبران واقعی رو دارین .

    خداشما رو برای هممون حفظ کنه درآخر ازهمتون میخوام که برام دعا کنید که به سمت رسالتم وشغلم وعلاقه ام هدایت بشم ، استاد همیشه میگه حرفی که عمل نیاورد حرف مفته ولی نمیدونم چرا من دوس دارم کارنکنم وفقط همه وقتم رو بزارم برای خانوادم ومادرم وآموزش دیدن وقرآن خوندن ولی ثروت مند هم باشم ، راستش شوهرم اصلا برای آموزش دیدن من پول نمیده ، من با این تضاد روبرو شدم که حالا که اون برای آگاهی من خرج نمیکنه خودم باید کار کنم که پول دوره ها وآموزش ها رو بدم ، البته مخالفتم خیلی کرده

    ولی چاره نیست من برای خودم اصلا هیچی نمیخرم ، چند ساله نه کفش نه لباس ، نه آرایشگاه ، هرچی درمیارم فقط دوره های آموزشی ، اطرافیانم به صدا دراومدن ولی برای من خیلی لذت بخشه بازم باخودم عهد کردم تمام دوره های استاد رو بخرم واین گنج بزرگ رو از دست ندم ،خوشحال میشم دوستام وهم دوره ای هام راهنمایم کنن حتی به اندازه یه خط ، حتی چند سال دیگه که این پیام من خوندن ، وخیلی خوشحال تر میشم که استادعزیز ومریم جون راهنماییم کنن اونوقت دیگه به خودم میبالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رها گفته:
      مدت عضویت: 940 روز

      درود معصومه جان

      شما چه بانوی بینظیر وتوانمندی هستید تحسین برشما، بر جسارت شما و بر همت و اراده شما.

      همیشه درحال یادگیری و رشد خودتون هستید

      .

      چقدر پرتوان و پرتلاش

      افرین بانو جان.

      .

      معصومه جان راههای خداوند بینهایت هستن

      و خداوند برای ما آسانی میخواد.

      من در حال انجام کاری هستم شاید مناسب شماهم باشه.هرروز باعشق میام اینجا گوش میکنم و مینویسم و تمرین میکنم و هدایت میخام،ومیون این تمرینها هدایت شدم به تمرین سکوت ذهن که خودم ساختمش ، اینکه هر چی میاد تو سرم که هی میخاد من رو با هول و ولا بندازه وسط ی برنامه جدید، سریع میگم اروم باش دختر، خدا در آرامش با ما حرف میزنه،دست و پانزن

      بزار خودش بهت میگه

      و اونوقت اروم میگیرم و اماده برای شنیدن هستم

      .

      شماهم اگه دوست داشتی انجام بده قطعاا به سمتی عالی هدایت میشید

      اونهم با این توانمندیهای که دارید

      شما لایق و شایسته بهترینها هستید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: