داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 2 - صفحه 40

702 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    تنها خدا برایم کافیست گفته:
    مدت عضویت: 1113 روز

    فتبارک الله احسن الخالقین

    روز شمار 124

    سلام استاد عزیزم و تمامی دوستان هم فرکانسی

    ازینکه میشه به رفتن ب امریکا اونم با سادگی و حال خوب فکر کرد و رقم بخوره بسیار خوشحالم و اینو نشونه میگیرم که امیدوار باشم مثل استاد عزیز

    من مشکلی که دارم ‌ البته دارم با یاری خداوند روش کار می‌کنم این هست که نشونه ها و صحبت های خداوند رو‌قشنگ متوجه میشم ولی بهشون بها نمیدم‌ و با ذهن منطقی میرم جلو البته هممین که متوجه میشم یعنی به مراتب رشد زیادی دارم و‌ازین بابت از خداوند عزیزم سپاسگزارم و طلب هدایت برای موفق بودن در ادامه مسیر رو دارم

    من تا قبل آشنایی با استاد و‌حتی قبل شنیدن این هدایت ها اصلا چیزی بعنوان مهاجرت به امریکا حتی برای یک روز و حتی توریستی تو‌مخیله من هم نیومد ولی چرا مثلا استرالیا رو خیلی وقته میخوام ولی ن به اندازه ای که الان امریکا رو طلب می‌کنم از خداوندم به راحتی و‌سادگی ‌ و آرمش

    اینا بازم‌ نشانه س برای من که اگر تا الان مهاجرتی رخ نداده چون به رسالتم‌ یعنی رفتن به امریکا توجه نداشتم و مطمئنم حالا که همچین درخواستی با این وضوح و شفافیت در من بوجود اومده یعنی این اتفاق به خودست خداوند بی شریک و‌قدرتمندم‌رقم‌ خواهد خورد شکر الله

    این صحبت استاد که هرکسی راهکار و روشی برای دریافت نشانه ها و البته رسیدن به خواسته ها داره هرچند خواسته و اهداف مشترک باشه. رو من قبول دارم

    من امسال ی آزمون استخدامی داشتم که حسابی راغب به داشتنش هستم خلاصه یه روز قبل این آزمون من البته میشه گفت هدایتی بود رفتم به باغ پرندگان تهران و بجای استرس داشتن کلی بهم خوش گذشت و همون حین به این فکر کردم که استاد هم‌ قبل ویزا شدن رفتن تمرکز به نکات مثبت پس منم حتما قبول میشم

    خلاصه حتی روز آزمون هم نشونه های خوبی دیدم ولی جواب آزمون مردود شدن من بود!ولی به خدا قسم شاید اون لحظه تا مدتی اندک حالم گرفته شده بود ولی ته دلم میدونم حتما اتفاقات به مراتب بزرگ‌تر و بهتر برای من رقم خواهد خورد ‌ و اینو ایمان دارم بهش !پی اینکه تمرکز به نکات مثبت داشته باشیم ولی به خواسته نرسیم نشونه بد بودن نیست بلکه اومدن نعمتی به مراتب بزرگ‌تر ‌بهتر رو‌نوید میده

    اینکه مریم عزیز این تصاویر و الهامات رو‌میبینه ‌البته میپذیره اصلا تصادفی نیست بلکه نشونه ایمان قوی شون به خداوند هست چون همونطور ک گفتم من اکثر اوقات متوجه نشونه ها مبشم ولی بها نمیدم پس باید پذیرا باشم

    احتمالا برای همگی اتفاق افتاده موقع درس خوندن ی حسی میگه این سوال یا موضوع رو‌خوب بخون ولی ما بها نمیدیم‌ بعدش جالبه دقیقا همون موضوع برای امتحان اومده و هر بار این اتفاق میوفته و باز تکرار مکررات

    تا جایی که دیگه میخوابم تغییر بدیم افکار و چارچوب ذهنمون رو

    منم الان دارم با یاری خواستن از خداوند تغییرات خوبی اعتماد می‌کنم و کلام خداوند رو عملی می‌کنم

    و اینم مطمئنم در مورد این مساعل و نشانه ها با بقیه ک درکی ندارن صحبت بشه جز تمسخر و دور شدن و نا امید شدنمون دستاوردی نخواهد داشت پس بهترین کار سکوت و ایمان به خداوند هست

    من از زندگی استاد متوجه شدم میشه استقلال داشت و حتی خودم کارها رو انجام بدم مثلا کارهایی ک باید تاسیساتی ها و یکسری افراد کا حالا جدا از تخصصشون بیشتر وابسته به ابزارشون هستند رو خودم انجام بدم مث استاد ٫چیزی ک اکثر امریکایی ها انجام‌میدن البته اینو از فیلم های گذشته ب یاد دارم ک اکثرا گاراژهای مجهز به انواع ابزار دارن و خداروشکر استاد بهم نشون داد که اره این تفکر درسته و اونجا میشه خودمون خیلی کارهامون رو انجام بدیم

    اینکه استاد از خیلی از افراد ولو امریکایی اطلاعات بیشتری دارن بخاطر اینه که میخوان از هرچیزی مطلع باشن و البته ذهن خدارو هم‌ خوب میخونه و نتیجه شده اینی که ما میبینم

    تازه خداوند عاشق این هست بنده هاش به حرفاش گوش بدن دیگه ببین چه غوغایی بشه استاد عزیز این تازه اول موفقیت شما هست اینو مطمئنم چون خداوند بی نیاز و غنی که من میشناسم شما و هر کسی رو‌که خواهان بی نیازی از خلق باشه رو به اوج همه چیز میرسونه اصلا این هدف خلقت ما هست

    بازم از استاد عزیز و تمامی عوامل برای ضبط این فایل و آگاهی ها کمال قدر دانی رو دارم

    خدایا از بابت وجود همسر عزیزم بعنوان دستی از دستانت بسیار سپاسگزارم که زندگی سرشار از عشق رو تجربه می‌کنیم

    خدایا شکرت برای وجود نعمت بی مثالی چون وجود دختر عزیزم

    خدایا عشق و همه وجودم ازت سپاسگزارم وکیل و همه کاره زندگیم هستی و تحت هر شرایطی اتفاقات رو به نفع من رقم می‌زنی

    خدایا شکرت در بهترین زمان و مکان منو با افراد اتفاقات و شرایطی مواجه میکنی منو برای رسوندنم به اهدافم به آسانی ‌راحتی هدایت میکنن

    خدایا شکر شکر دارمت و هربار و هرلحظه از وجود همدیگر لذت میبریم خدایا منکه عاشقتم

    خدایا شکرت منو با خانواده عزیزم هم فرکانس میکنی وبه راحتی به کشور امریکا هدایت میکنی با آرامش نعمت و آسانی

    در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    علیرضا جلالی گفته:
    مدت عضویت: 1036 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم بانوی بزرگوار

    روز شمار روز 124تحول زندگی من

    متن انتخابی مرضیه عزیز چقدر زیبا هست وچقدر برای من تاثیر گزار و امید بخش هست در زمانی که من هم درگیر نجواهای ذهنی هستم ونیاز دارم به احساس خوب و اینکه نگذارم نجواهای ذهنی من رو ناامید کنه یا حال من رو بدکنه.

    جمله طلایی استاد عباس منش که اونی که پاداش بزرگ میخواد باید بتونه اینجور موقعها ذهن خودش روکنترل کنه .

    واقعا شما تواین داستان مصداق لاخوف علیهم ولاهم یحزنون بودین

    چقدر دوست دارم من هم به این حد از ایمان برسم که واقعا خدارو در لحظه لحظه زندگی کنار خودم ببینم و عاشقانه باهاش عشق بازی کمم خودم رو بسپارم به دستهای قدرتمند او یدالله فوق ایدیهم رو درک کنم و بتونم مواقعی که میترسم مواقعی که نگرانم مواقعی که شیطان ذهن میخواد من رو به بیراهه ببره فقط دستم در دستان خداوند باشه وبه ریسمان الهی دست بزنم و خودم رو وصل کنم به او که بالاترین وبهترین هست.

    وبه قول مرضیه عزیز این اتفاقات فقط برای کسی میفته که به غیب ایمان داره.

    همه این اتفاقات ای عسل گواراتر باسه براتون استاد عزیز

    شاد باشید وتندرست وثروتمند در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    سلام بر همه عزیزان

    روز شمار 124 روز چهارم فصل پنجم

    لحظه به لحظه که این داستان اللهی زیبا رو تعریف میکردین همراهتون بودم خیابونا هتل فرودگاه بانک دوستاتتون اون خانم وکیل همه و همه رو تصور میکردم حتی حالت چهرتون وقتی یه ری اکشن مربوط ب اون زمان و تعریف میکردین

    بینظیره این داستان پلک نمیزدم اینقدر داستان شیرین و اللهی بود که هی الله اکبر میگفتم و هی تو ذهنم تایید میکردم سراپا گوش بودم

    بهمین علت خیلی نت برداری نکردم جز سه مورد اصلی

    مهمترین و اصلی ترین موضوع کل فایل:

    « اعتقاد و اعتماد و توکل به خدا» حتی در شرایطی که بظاهر سخته (حرف مریم جون که گفتن ما ماشین نمیخوایم ما داریم میریم)

    «تمرکز رو نکات مثبت و جستجو برای حال خوب و دیدن زیبایی ها» مثال استاد که گفتن دو روز مونده تا وقت سفارت فقط بریم عشق و حال و مقابله با نجواهای شیطان تو پرانتز اینو بگم استاد خیلی خیلی ممنونم که راجع به نجواهاتونم گفتین که من با خودم بگم ببین این مرد هم نجوا داشته مخصوصا تو اون شرایط که توش بوده

    «زنجیره اتفاقات مثبت که همشون در جهت خواسته تو پیش میره وقتی توکل میکنی نیازی به انجام دادن کار خاص دیگه ای نیست»

    زمانبندی خدا اینقدررر دقیق بود براتون اینقدر توکل و ایمانتون جواب داد که خدا اصلا نمیزاشت به چیز دیگه ای فکر کنید میگفت خیالت راحت بسپارش بمن در بهترین زمان در راحت ترین وضع تو رو به خواسته ت میرسونم حتی اگه خواسته ت واضح نیست ( اینکه شما دقیقا نمیدونستین کجای امریکا باشید) کمکت میکنم بشناسیش و راحت تصمیم بگیری الله اکبر خدای من چقدر تو بینظیری وقتی برای این ایمان و توکل در کمترین زمان پاداش شدی چرا برای من نشی ندا کاش بتونی ایمان و توکلت حتی از استادت بیشتر کنی چرا چون اون کسی مثل خودش و نداشت ولی تو خوشبختی که الگویی چون اون داری

    الان لذت اون فایل سفر به دور امریکا رو میبلعم همون که با پسرتون در حال فیلمبرداری بودین «منو عشقم و کنگرهههه» واقعا بعد اینهمه مییر توحیدی و رو شونه خدا نشستن همینقدر لذت داره سفر به دور امریکای اول تون قطعا سرشار از ذوق بودین واقعا حال خوبی داره ️

    خدایا شکرت خیلی لذت بخش بود الانم برم قسمت جدید سفر ب دور امریکا که تو میامی هستین و ببینم که قصه از همین جا شروع شد ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 875 روز

    به نام قدرتمند ترین فرمانروایی کیهان

    روز شمار تحول زندگی من روز 124

    سلام به استاد عزیزم خانم شایسته عزیزم و دوستان خوبم در این سایت الهی خدایا شکرت

    داستان هدایت الهی قسمت 2

    من خییلی از طرف خداوندم هدایت شدم همین که در این سایت عضو شدم هدایتی بود تقریبا سه سال پیش توسط یک دوست عزیزم با استاد عزیز آشنا شدم و از زمان تا حالا خییلی اتفاقات خوب برای من رخ داده خدایا شکرت و من همیشه شجاعت و توکل استاد عزیزم را تحسین میکنم و کردم چقدر خوبه که در زندگی ام همچون الگوی مثل استاد دارم و چقدر خوبه که در همیچین شرایط به ظاهر سخت خودت را کنترل کنی آرامشت را حفظ کنی و بگی که الخیر فی ما وقع واقعا همین طور میشه اگر خودمان را کنترل کنیم به خدا بیشتر توکل کنیم همه ما ها چقدر مثال داریم از این که در شرایط های که فکر می کردیم تمام شد دگه نابود شدیم اما خداوند دستان اش را فرستاده ما را کمک کرد و چقدر زود فراموش میکنم لطف مهربانی خداوند را چقدر زود از یاد می‌بریم که این خداوند است این فرمانروای کیهان است که کمک مان می کند و نه دولت نه پدر نه مادر و ….

    و همیشه این را با خودم باید تکرار کنم که من خالق زندگی خودم هستم و دیگران هیچ تاثیری در زندگی من ندارد خدایا شکرت

    رد پای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مجید حاجیوند گفته:
    مدت عضویت: 1420 روز

    سلام عزیزان دل

    بنام خدای بخشنده و مهربان

    ک واقعا یه عمر فقط کلیشه ای بوده برامون

    ولی تو زندگی استاد داریم بشدت بخشنده بودن و مهربان بودن خدارو می‌بینیم

    البته تو زندگی هممون هست

    ب نسبت ایمانمون

    خدارو صدهزار مرتبه شکرت بخاطر این همه هدایت بنظرم اصا تو این جهان مادی قرار نبوده ما با این رنج بکشیم خود چون خدا خودش یه قطب نما گذاشته تو وجودمون فقط ما بهش بی توجهیم ک مسیرو اشتباه میریم ینی همون جا ک میگه کسانی ک ب خدا ایمان دارند ن ترسی بر آنهاست و ن غمگین می‌شوند

    هر چقد این ایمانه قوی‌تر بشه واقعا ما خوشبختر و خوشحال‌تر هستیم و ب نسبت این ایمان اتفاقا عالی برامون میوفته

    ینی اگ ما برناممون رو ب خدا بسپاریم بهترینا و برامون رقم میزنه اصا ما نیازی به برنامه ریزی خاصی برای ادامه زندگی و لذت بردن از اون نداریم چون خدا خودش میچینه اینارو

    ما فقط باید ب هدایتش گوش کنیم

    مگ استاد برنامه ریزی کرد برای دیدن کشتی

    مگ استاد برنامه ریزی کرد برای اون خانوم وکیل که بدون رزرو وقت براحتی براش اکی شد

    دقیقا همون روزی ک تو دادگاه نبوده

    و دقیقا بهترین تایم رو رفتن پیش وکیل برای ویزا

    و براحتی مدارک اومد در خونه بدون هیچ دغدغه و کاغذ بازی

    هممون میدونیم اینجور کارا چقد برو بیا داره

    ولی چقدددد راحت یکی از مهمترین مراحل مهاجرت انجام شد

    و خداوند ب جایی هدایت کنه استادو ک آب وهوا در معتدلترین دمای خودشه و همون چیزیه ک خودش میخاده ی بهشتی ک واقعا اگ کسی استادو نشناسه فک میکنه فتوشاپه

    وسط دوتا دریا وسط یه دریاچه آب شیرین پر از ماهی

    الهی صد هزار مرتبه شکرت

    تنها تورا میپرسیم و تنها از تو یاری میجوییم

    مارا ب راه راست هدایت کن

    خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام دوستان خوب خودم

    هدایت الهی و از خدای خودم کمک و هدایت خواستن یکی از مهمترین کارهایی است که همیشه باید در زندگی خودم آنرا بکار ببندم

    هر زمان که از او کمک خواستم او به راحتی دستهای من را گرفت

    به راحتی من را به جلو برد

    او همیشه کنار من است فقط باید آرام بنشینم و گوش دل به هدایت های او بسپارم

    اینجا من هستم که باید اعتماد کنم و هر چیزی که به دل من جاری می شود و حال من را خوب می کند انجام بدهم

    به نشانه های زندگی خودم توجه داشته باشم

    به گفتگوهای ذهنی خودم اصلا اهمیت ندهم

    همیشه دنبال آن باشم که حس و حال من خوب است

    اینها را باید یاد بگیرم و در زندگی خودم عملی کنم

    یادم باشد که همیشه و همیشه دستهای هدایتگر خدای من در کنار من است

    فقط و فقط باید اطمینان کنم

    اعتماد کنم

    آنوقت من دیگر رها هستم

    آزاد هستم

    اطمینان و آرامش وارد قلب من می شود و من موفق ترین و پیروزترین خواهم بود

    واقعا ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل سراسر ارزشمند

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    فرزاد بازیار گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    سلام خدمت همه،واقعا همینه ما باید مثل اون بچه کوچولو لذت ببریم از زندگی و پی لذت باشیم و شکارچی لحظه ها باشیم وقتی که بزرگ میشیم میفهمیم هیچی بزرگتر از لذت بردن از زندگی نیست واسه همینه که بزرگتر که میشیم حسرت گذشته رو میخوریم،وقتی لذت ببری بقیه خواسته ها کنارش میان اون آرامش و سلامتی ثروت

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    جواد صنمی گفته:
    مدت عضویت: 1945 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلامی گرم به استادان عزیزم و دوستان محترم

    این داستان هدایت شما رو بارها گوش کردم و هربار اشکم سرازیر شده از این همه نزدیکی شما به خدا و این گوش کردن شما به جریان هدایت ها واقعا تحسین برانگیز هست این ایمان و عملکرد شما نسبت به جریان هدایت

    از خدا برای خودم و دوستان عزیز درک و عمل بیشتر به جریان هدایت ها رو آرزو میکنم

    خیلی وقت ها شده برای من و برای همه شما که این جریان هدایت رو شنیدیم و عمل کردیم و نتیجه خوبی گرفتیم و خیلی وقت ها هم شده که شنیدیم و عمل نکردیم و نتیجه اش رو دیدیم

    اما اینجا می‌خوام داستان هدایت خودم رو بگم از مهاجرتی که داشتم و خدا چگونه دستان مهربانش رو برای من فرستاد تا لحظه به لحظه هدایت و کمکم کنه

    می‌نویسم تا یادم باشه که خدا همینطوری که کمکم کرد و دستم رو گرفت به همین شکل هم می‌تونه بقیه کارها رو برام انجام بده

    داستان هدایت من

    من جواد صنمی اهل مشهد ساکن اصفهان

    خوب داستان از اینجا شروع شد که قبل از اینکه بخوام مهاجرت کنم خیلی ترس ها داشتم و خیلی نگرانی ها از اینکه برم یک شهر دیگه چیکار باید بکنم جای خوابم چی میشه خوراکم چی میشه کارم چی میشه مادرم و خواهرام تنها هستند کسی رو ندارم که مراقبشون باشه اگر پول نتونم در بیارم چی میشه اینقدر این ترس ها و نگرانی ها بود که هروقت بهش فکر میکردم تمام تن و بدنم می‌لرزید و دستام خیس عرق میشد و حتی فکر کردن بهش هم بسیار برام دردآور بود

    اما با تمام وجودم میخواستم حرکت کنم می‌خواستم برم توی دل ترسهام میخواستم ایمانم رو نشون بدم میخواستم خدای خودم رو بیشتر بشناسم این که استاد میگه خداهمه جاهست و کمک می‌کنه رو میخواستم بیشتر درک کنم و بفهمم میخواستم خودم رو بفهمم که اصلا میتونم از پس چنین کاری بر بیام ؟؟؟؟!

    اینقدر این فکرها بود که اصلا حال خوب برام نداشته بود و هر روز حالم بدتر میشد و روز میزدم که حالم رو خوب کنم و خیلی وقت ها توی تنهایی خودم گریه میکردم و از خدا راه نجاتی میخواستم

    من هرهقته جمعه ها میرفتم کوه و توی تنهایی با خدا حرف میزدم و خیلی خوب بود و آرامش داشتم تا اینکه یک جمعه که حالمم خیلی نامیزون بود رفتم تو کوه و تا دلتون میخواد گریه کردم همون لحظه دیگه تصمیم گرفتم که به این دردودرنج خاتمه بدم داخل پرانتز بگم ( که من چون نجار بودم و کارم رو تجربی یاد گرفته بودم دوست داشتم کنارکارم بیشتر یاد بگیرم و کارهای بهتری انجام بدم و یک شخصی توی اینستاگرام دیده بودم که بسیار حرفه ای و خوب کار می‌کنه و همیشه آرزو داشتم که پیشش کار کنم و اینقدر کار خوب بود که پیج های خارجی هم عکس و فیلم های ایشون رو به اسم خودشون می‌داشتند ) خلاصه اون رو توی کوه خدای درونم بهم گفت که برو توی سایت و یک بلیط بگیر برای اصفهان اوایل بهار امسال بود و توی ماه رمضان بودیم رفتم توی سایت و یک بلیط قطار گرفتم برای اصفهان خیلی جالب بود برام که بلیط قطار درجه یک با تخفیف خیلی خوبی رو سایت بود که بعداً متوجه شدم که به ندرت پیش میاد که تخفیف بذارند و من اون روز بلیط رو خریدم و قرار شد دوسه روز بعدش برم اصفهان این در صورتی بود که هیچکس خبر نداشت حتی خانواده و مادرم و وقتی که بهشون گفتم خیلی ناراحت شدند اما من تصمیم خودم رو گرفته بودم و باید میرفتم

    چه باورهای بهم کمک کرد تا بتونم این تصمیم رو بگیرم باور اینکه خدا محافظ خانواده ام هست خدا نگه دارمن هست تا الان خدا به من و خانواده ام روزی داده همینطور که استاد تونسته من هم میتونم وقتی خدا به استاد کم کرده پس به من هم کمک می‌کنه من ایمان و عزت نفسم رو باید زیاد کنم بالاتر از مرگ چیزی نیست و هرآنچه که من را نکشد قوی ترم می‌سازد و …..

    خلاصه روز موعود فرارسید و بارم رو بستم و رفتم به جایی که نه دوستی داشتم نه جایی داشتم اما میدونستم که توی این مسیر حتما خدا کمکم می‌کنه خلاصه رسیدیم اصفهان و رفتم به آدرسی که از اون شخص پیداکرده بودم برای شاگردی پیشش

    از اینجا به بعدش شنیدن داره

    وقتی رسیدم دم در کارگاهش دیدم این اصلا اون نیست و من اشتباهی اومدم وقتی که با طرف صحبت کردم متوجه شدم این یک شخص دیگه هست با همون اسم با همون فامیل با همون شغل اما توی دو جای مختلف اون نجار حرفه ای در تهران بود و این بنده خدا در اصفهان

    خدای من دنیا رو سرم داشت خراب میشد و انگار آب سردی روی سرم ریختند اما به فاصله چند دقیقه خودم رو جمع و جور کزدم و گفتم این حتما هدایت خداهست حتما خیریتی هست حتما نشونه ای هست چطور ممکنه دو تا شخص با یک اسم و فامیل و یک شغل توی دو جای مختلف باشند یکی تهران و یکی اصفهان

    خلاصه تا اینکه یکم آرامتر شدم

    نزدیک این کارگاه بنده خدا منارجنبان قرارداشت حسم بهم گفت که برو اینجا فعلاو وقتی که رفتم منارجنبان توی زمانی رسیدم که همون موقع منار شروع به تکوان خوردن میکرد و این آخرین زمانی بود که توی اون روز می‌تونستم ببینم (چون سه بار بیشتر و در ساعت های 10.30 11.30 و 12.30 فقط این اتفاق میافتد) این هدایت بعدی خدا

    خلاصه کمی نشستم و شروع به گشتن آدرس استاد نجار تهرانی گشتم و خدا راهش رو باز کرد برام که با کسانی از جاهایی صحبت کردم که همیشه ارزوشو داشتم آدرس و شماره تلفن شخص مورد نظر رو پیدا کردم اما هرچی تماس میکرفتم اون تلفن بوق نمی‌خورد گفتم این هم نشانه دیگه ای هست که باید دقت کنی بهش جواد

    اون روز رفتم کوه صفه در اصفهان و از نزدیک این کوه زیبا رو دیدم و همیشه آرزوم بود که توی شهر دیگه ای که میرم کوه داشته باشه که بتونم برم مثل مشهد روزم رو اونجا سپری کردم و کلی لذت بردم (اصل داستان این هست که من توی این شهر خیلی حالم خوب بود ) و اصفهان یک جورایی برای من بهشت هست چون پر از دار و درخت و سرسبزی و پارک و آب خونه های بزرگ و زیبا هست

    ذهنم خیلی داشت بهانه می‌چید و اذیتم میکرد که برگرد مشهد تو اومدی اینجا و طرف رو پیدا نکردی حالا کارت رو انجام دادی دیگه برگرد (اینجا باید حواسم می‌بود که گول این شیطان رو نخورم) با خودم گفتم میرم تهران پیش این شخص اگر اوکی شد که میمونم و کار میکنم اما اگر نشد برمی‌گردم همین اصفهان همون شب دوباره بلیط قطار گرفتم برای تهران و جالبه که از زمانی که بلیط گرفتم تا حرکت قطار 2 ساعت زمان داشتم (این هم هدایت بعدی نشانه بعدی )

    حرکت کردم اون شب به سمت تهران

    صبح رسیدم و اسنپ گرفتم برای کجا؟

    کارگاه شخص مورد نظر

    کارگاهش کجاست ؟

    جاجرود

    بلاخره حرکت کردم و رفتم دم در کارگاهش و وقتی در کارگاهش رو دیدم قلبم بهم گفت که خودشه حالا برو در بزن و ازش درخواست کن

    وقتی رفتم توی کارگاه دیدم بللله همونی هست که من دنبالش می گشتم کارگاهی بزرگ با دستگاه های پیشرفته اروپایی و کلی کارگر

    اما خودش نبود چند دقیقه ایستادم گفتند که داره میاد رفتم باهاش صحبت کردم و داستان رو براش توضیح دادم من توی ذهنم فکر میکردم چون دارم قوانین رو کار میکنم پس همه اتفاق هایی که من توی ذهنم هست باید برام بیفته و همه باید هرکاری برام بکنند

    خخخ

    اما فهمیدم نه بابا اینطوری ها هم نیست تو باید خودت رو اصلاح کنی

    خلاصه این بنده خدا قبول نکرد و یکم حالم گرفته شد اما گفتم باز هم این هدایت خدا هست من باید بهتر بشم و نشونه ها رو بهتر درک کنم

    خلاصه مونده بودم که چیکار کنم توی تهران بمونم یا نه و این رو هم بگم که اصلا تهران رو دوست ندارم و ازش متنفرم و نمی‌دونم دقیقا چرا و مهمتر از همه حالمم اصلا مثل اصفهان خوب نبود همون روز دوباره بهم گفته شد برگرد اصفهان دوباره روز از نو بازی از نو رفتم ترمینال اما هیچ اتوبوسی برای اصفهان نداشت و چون ماه رمضان بود و به تعطیلات عید فطر نزدیک بود همه جا شلوغ بود و بلیط به سختی پیدا میشد اصلا نبود بگم بهتره

    خیلی الاف شدم توی ترمینال تا اینکه یک اتوبوس بود برای مشهد که ساعت 8.45 حرکت می‌کرد و کلی اصرار میکردم به بنده خدا راننده که من رو هرجوری شده ببره چون اصلا جا نداشت و اتوبوس بعدی فردا بود که اون هم پر بود آخر با کلی التماس گفت ساعت 8.30 کنار اتوبوس باش شاید توی صندوق بشه جا داد منم خوشحال گفتم باشه

    اومدم توی سالن انتظار نشستم تا ساعت بشه و برم با خودم خیلی صحبت میکردم که جواد تو نیومدی که به این راحتی جا بزنی و برگردی تو قول دادی به خودت و خدا که حرکت کنی و این برگشتن یعنی جا زدن ترسیدن شکست خوردن کم آوردن و همه این ها نشونه آدم های ضعیف و بدون اعتماد بنفس هست و دیگه حق نداری فایل های استاد رو گوش کنی چون عمل نمیکنی و فقط حرف مفت میزنی و هیچ انتظاری هم از خدا نداشته باش

    توی همین خا و احوال خودم بودم که یک پسر اومد و کنارم نشست و شروع کردم با هم به صحبت کردن که تهرانی بود و گفتم کجا میری گفت میرم اصفهان میرم برای کار پیش دوستم

    اصلا من جا خوردم گفتم بیا جواد این هم نشونه بعدی باید بری اصفهان هر جوری شده بعد این صحبت ها توی سایت ها می‌گشتم دنبال بلیط قطار یا اتوبوس برای اصفهان همه پر بودند و کم کم داشتم نا امید میشدم که یک سایتی باز شد و دو تا بلیط قطار برای اصفهان باز شد کمی دو دل بودم و ترس داشتم و نگرفتم بلیط رو حالم بدتر شد و از خودم بیشتر متنفر

    گفتم بیا خدا هم داره برات کارها رو انجام میده اما تو حرکت نمیکنی بخاطر ترس هات و نگرانی هات

    به خدا گفتم خدایا یک بار دیگه سایت رو برام باز کن قول میدم بگیرم

    خدا شاهده به طرز عجیبی سایت باز شد و اینبار دیگ تعمل نکردم و سریع بلیط رو خریدم

    حالا ساعت چند بود حرکت 10.30

    ساعت چند بلیط خریدم 8.15

    و قرار بود راس 8.30 پای اتوبوس مشهد باشم تا حا بده برم مشهد

    فقط گفتم این هدایت خداست سریع ماشین گرفتم برای راه آهن

    و به لطف خدا ساعت 10.15 رسیدم راه آهن

    خیلی اتفاق ها افتاد این وسط اما کمی کوتاه کنم

    وقتی صبح زود رسیدم اصفهان به خدا گفتم چیکار کنم حالا

    گفت فعلا برو مسافرخانه و بمون و بعد برو خوش بگذرون تا بهت بگم

    خیلی جالبه قشنگ توی ذهنمه الان

    خدا برام یک مسافر خونه پیدا کرد توی چهارباغ پایین وسایل رو گذاشتم و رفتم به کشتن اصفهان و این رو هم بگم که زاینده رود هم باز بود چقدر. زیبا بود خدای من چقدر حالم عالی و خوب بود و هست از این تصمیم

    خلاصه دو سه روزی گذشت و خوب گشتم این شهر رو 3 4 روز مسافرخانه بودم که یک شب بهم گفت دیگه امشب رو رزرو نکن گفتم خدایا اگر نگیرم شب کجا بخوابم با این همه وسیله سنگین

    اما گفتم چشم و عمل کردم شب رفتم نقش جهان نشستم خیلی زیبا بود اما کم کم داشت سرد میشد و خوابم می‌گرفت توی همین منوال هم دنبال خونه بودم توی دیوار که بتونم خونه ای اجاره کنم حالا چقدر پول داشتم 12 تومن کلا خخخخ

    حسم بهم گفت بگرد دنبال خوابگاه پسرانه چون قبلاً شنیده بودم که خوابگاه هست و میشه گرفت خلاصه یکی از بهترین خوابگاه های اصفهان رو خدا برام فراهم کرد

    توی مرکز شهر جایی که همیشه دوست داشتم توی بهترین لوکیشن با بهترین شرایط

    همون شب دوباره همون حس بهم گفت که برگرد مسافرخونه ساعت 12 شب

    برگشتم و اون وقت فهمیدم که چرا باید تمدید نمی‌کردم چون اگر تمدید میکردم شاید فکر گشتن خوابگاه نمی‌بودم

    شب خوابیدم و قرار شد صبح برم خوابگاه رو رزرو کنم برای یک ماه با قیمتی مناسب

    خوب صبح که بیدار شدم دوباره یکم حالم تا میزون بود و میخواستم برگردم مشهد خیلی کالنجار رفتم اما نتونستم بر ذهنم غلبه کنم و تصمیم گرفتم برگردم مشهد

    همون لحظه حسم بهم گفت که حالا برو دستشویی و صورتت رو بشور و این کار رو کردم و برگشتم توی اتاق تصمیم گرفتم بمونم و سریع رفتم خوابگاه و رزرو کردم چون میدونستم اگر دست دست کنم باز هم ذهنم بهانه میاره و ممکنه جا بزنم

    و وقتی که که جای خواب مطمئن شدم دوباره حسم بهم گفت که حالا نوبت کار هست برو و بگرد دنبال کار

    بعد از دو سه روز گشتن کار مورد نظر رو پیدا کردم که توی تولیدی مبلمانی بزرگ و خوب بود

    و شروع کردم به کار کردن خیلی چیزها اونجا یاد گرفتم و خیلی قوی تر شدم برای ادامه دادن

    همون جا بود که با یک شخص مهربانی آشنا شدم که بسیار محترم مهربان بود اون شخص خیلی بهم کمک کرد و خیلی دوست داشت و من رو به خونه خودش دعوت می‌کرد و غذاهای خوشمزه برام می‌آورد و خیلی خودم رو داشت

    بعد از مدت ی ماه فهمیدم که این اون کار مورد علاقه ام نیست و دیگه حالم اینجا خوب نیست

    کار مورد علاقه ام رنگکاری دکوراسیون داخلی منزل بود اما این فرق میکرد

    بعد از مدتی این شخص از تولیدی رفت و بعد از چند روز بهم زنگ زد و گفت با کسی آشنا شده که نیرو میخواد و تو میای اینجا پیش این آقا و من هم گفتم بله میام و این دقیقاً همون کاری بود که دوسش داشتم

    بعد رفتم پیش این آقای عزیز و محترم وشاد باهاش راجب کار صحبت کردم و شروع بکار کردم و تا الان که 8 ماه میگذره پیش ایشون هستم و خیلی رازی هستم و خیلی اتفاق های خوب دیگه افتاد برام توی این مدت و من بیشتر سپاسگزار خدا میشدم از حمایت ها و هدایت‌هاش

    توی خوابگاه که بودم با یک پسری آشنا شدم که بسیار این پسر محترم مهربان دوست داشتنی عالی از همه نظر و خدا یک رفیق خیلی خیلی خوب هم بهم داد که هربار میگم خدایا شکرت برای این نعمت بزرگ و این رفیق خوبی که بهم دادی و کلا آدم های درستی که سر راهم قرار میدی

    توی این مدتی که در خوابگاه بودم همیشه دوست داشتم از خودم خونه داشته باشم و خودم تنهایی زندگی جدیدی رو شروع کنم و از نو لوازم خونه بخرم و همیشه این چیزها رو تصور میکردم و لذت می‌بردم و گاهگاهی هم به املاکی ها میرفتم و خونه می‌دیدم اما چون پول کافی نداشتم خوب این خواسته بوجود نمیومد تا اینکه بعد از 8 ماه که توی خوابگاه بودم به لطف خدا شرایطی برام بوجود اومده که از هشتم دی ماه 1402 توی خونه ای که خدا برام فراهم کرده قرارع زندگی جدیدی رو شروع کنم این خونه اجاره هست و فعلا هیچ چی نداره اما یکبار توی زندگیم این اتفاق افتاده که با هیچی صاحب خونه و لوازم شدم پی وقتی یکبار این کار رو برام کرده باز هم توانایی داره که انجام بده. البته که بارها و بارها انجام داده اما این بیشتر توی ذهنم مونده

    بخدا همه این اتفاق های خوب که برام افتاده همش بخاطر گوش دادن مدام به فایل ها کارکردن روی خودم و هدایت ها و لطف و کرم خودش بوده و هست و من به قول استاد فقط گفتم چشم و سعی کردم حالم رو خوب مگه دارم و عجله نکنم البته که شیطون هم بیمار نبوده این وسط اما کمک خدا بیشتر بوده

    نمی‌دونم چقدر وقت گذاشتم برای این کامنت اما واقعا ارزشش رو داشت چون خیلی چیزها برام یادآوری شد و البته که خیلی چیزها رو ننوشتم و هزاران مورد دیگه ای که اتفاق افتاد

    از درآمدی که خیلی کم کم بیشتر شد از حال خوبم که هر روز بهتر شده از کنترل ذهنی که خیلی قوی تر شدن از ترس هام که کمتر شده از ایمانم که بهتر شده از دوستان خوبی که پیدا کردم و چقدر از بودن کنار من لذت می‌برند از جملات مثبت و خوبی که بخاطر اخلاق و رفتارم بهم گفته میشه چه غریبه ها چه آشناها و از قلب های بسیاری که خدای مهربان برام نرم کرده تا به این مرحله از زندگی برسم و همش اعتبارش به خود مهربانش بر میگرده

    این جملات و ابن یادآوری ها هم همش کار خودش بوده و کم کم هی یادم میومد و هی به کامنتم اضافه میکردم

    شاید نتایج بزرگ استاد رو نگرفته باشم اما نتایج خیلی بزرگترین رو برای خودم گرفتم نتایجی که قبل از خودم نبودند و خودم با کمک خدا ساختم و البته که مثل استاد هم خیلی متعهد نبودم اما به اندازه ظرفم بزرگتر شدم و چیزها یاد گرفتم

    خدایا شکرت بابت این همه آگاهی

    خدایا شکرت بابت این همه نتایج خوبم

    خدایا شکرت بابت این همه هدایت ها

    الله اکبر خیلی توی این مسیر ترس ها داشتم اما الان میخندم به این ترس ها

    نمیدونی استاد چقدر شما رو برای خودم مثال زدم چقدر ایمان و توکلتون رو برای خودم مثال زدم چقدر شجاعتتون رو برای خودم مثال زدم

    و الان اینجا هستم زنده و شاد و سلامت

    و چه آینده ی خوبی رو برای خودم قرارع بسازم و چقدر اتفاق های خوب قراره خداجونم برام رقم بزنه

    از هممتون ممنونم که کامنت هاتون مثل جواهر میمونه

    از استاد عزیزم و مریم جان گرامی هم ممنونم بابت شخصیت و رفتار و منش و باور و توحیدی که دارند و چقدر یاد میگیرم ازتون

    دم همتون گرم و خدا همیشه پشت و پناهتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مجید حاجیوند گفته:
      مدت عضویت: 1420 روز

      سلام آقا جواد گل خیلی لذت بردم از کامنت عالی شما

      خیلی شبیه ب داستان خودم بود

      و لذت بردم از این همه پا گذاشتن روی ترسها و اعتماد ب رب و شجاعتی ک ب خرج دادی واقعا از صمیم قلبم درکت کردم چون این روزا و گذروندم

      و بینهایت کامنتت تاثیر گذار بود و یادآوری کرد برام ک چقد خدا بهم لطف داشته

      و این دو دل بودن رو واقعا میفهمم ک چقدر کنترل ذهن سخت میشه وقتی تو ی شهر غریب میری ن کسی منتظرته ن جای خاصی داری فقط با ایمان و توکلت حرکت میکنی و بهترین نتایجو ازش میگیری و ب خودت افتخار میکنی مطمعن باش اگ برمیگشتیم مشهد این اعتماد بنفس عزت نفس و این جایگاه نداشتی و این کامنت زیلارو خلق نمیکردی خوشحالم ک خوشحالی

      موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        جواد صنمی گفته:
        مدت عضویت: 1945 روز

        به نام خدای خوبم

        سلام آقا مجید عزیز برادر گرامی

        ممنونم از شما بابت وقتی که گذاشتی و کامنتم رو خوندی و خدارو هزاران بار شکر میکنم که این نوشته که متعلق به خودش هست رو در شما باعث که یادآوری بوجود بیاره و تاثیر کوچک اما مثبتی داشته باشه

        خداروشکر میکنم هزاران هزار بار از خدای خوبم که در چنین جایگاهی هستم و دوستان خوبی چون شما دارم و من دارم از تک‌تک شما عزیزان یاد میگیرم

        تحسین میکنم شما رو هم بخاطر رفتن توی دل ترس هاتون و عمل به الهاماتتون

        هرچی که داریم از خداست و همه تخت قدرت اونه

        ممنونم دوست خوبم برادر عزیزم

        امیدوارم که موفق و پایدار باشید در کل زندگی در بغل رب العالمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2973 روز

    بنام تنها فرمانروای جهان هستی

    سلام ودرود فراوان به استاد عزیزم ومریم بانوی گرانقدر ودوستان ارزشمندم در این مکان الهی

    خداراسپاسگزارم که امروز به من فرصت نوشتن داد

    هرچند ذهنم خیلی مقاومت داشت

    روزشمار تحول زندگی من 124

    داستان هدایت الهی قسمت 2

    استاد جان هر دفعه که مثال‌هایی از داستان هدایت خود را در زمینه های مختلف توضیح می دهید در عین حالی که از کلمه به کلمه صحبت‌های شما انرژی میگرم ایمانم به ربم بیشتر میشه برام باور پذیرتر میشه که اگر من تسلیم او باشم وتنها وتنها از او یاری وکمک بخوام دلها را برام نرم میکند قبل از اینکه من قدمی بردارم همین که ایمانم را نشون بدم او جلو جلو کارها را برام انجام داده انسان‌هایی را در مسیرم قرار می‌دهد که بدون اینکه درخواستی کنم خیلی راحت وآسان من را به آنچه میخواهم می رسانند وقتی این فایل را گوش می دادم بخودم گفتم بارها تو زندگی این هدایت های الهی شامل حال ماشده ،ولی ما با شرک وجودمون منیت آنها را به توانایی خودمون دادیم وبه کل فراموش کردیم روند این مسیر زیبا را ولی اگر در هر موفقیت مرحله به مرحله را کنکاش کنیم متوجه میشیم این خدا است که با الهاماتش مارا به مسیرهای ساده وآسان هدایت میکند وگوش دادن به این فایل هم زمان شد با اتفاقی که امروز تجربه کردم من بخاطر یه مشکل زنانگی به متخصص زنان مراجعه کرده بود ایشون به من دارو دادند که باید سه دوره مصرف کنید دیشب موقعه خواب یه حسی از درونم گفت فردا با دکتر معالج خودت مشورت بگیر وببین نظر ایشون چیه صبح به دکترم پیام دادم واسم دارو را براشون نوشتم بعد از ده دقیقه پیام داد که نه این دارو با داروهایی که شما مصرف میکنید تداخل دارویی داره از خانم دکتربخواهید داروی جایگزین بهتون بده من در جواب ایشون گفتم خانم دکتر تا عید تمام نوبتهاش رزرو شده بازم تماس میگیرم با منشی ایشان من تا ظهر 56 بار تماس گرفتم که مدام اشغال بود گفتم خدایا می‌سپارم بخودت ،وقرآن خواندم بعد از آن ،یه حسی گفت برو تو اینترنت سرچ کن ببین داروی جایگزین این دارو چی هست وقتی گزینه را زدم صفحه یه خانم دکتری برام باز کرد که دانشجوی دکترای زنان وزایمان بود ووقتی کل صفحه را خواندم دیدم راه ارتباطی از طریق ایتا داره وبصورت آنلاین ویزیت میکند بعد من هزینه را پرداخت کردم وتوایتا مشکلم را به ایشون گفتم ویه ده دقیقه ای منتظر موندم جواب نداد آمدم بیرون وگوشی را سایلنت کردم گفتم یکساعتی بخوابم هر چی خیره همان میشه

    بعد از یکساعت بیدار شدم ودیدم به خطم پیام آمده که خانم دکتر تو ایتاشما را ویزیت می کنند بعد که رفتم ایتا از من خواست که سونو وآزمایشاتم را برای ایشان ارسال کنم

    ومن اینکار را کردم وایشون خیلی عالی من را راهنمایی کردند وجواب سوالات من را دادند ودر همین لحظه همسرم آمد خانه گفت چکار میکنی گفتم دارم از خانم دکتر مشورت میگیرم گفت فهیمه این دکتر آن دکتر نکن آخرش باید یبار دیگه بریم مطب خانم دکتر میریم گفتم خوب بزار من ببینم ایشون چی به من میگن من به خانم دکتر میگم(پزشک معالجم)خودش پیگیری کند آنها که همکارند گفت ایشون وظیفه ندارند که اینکار را براشما انجام بده به خودم گفتم خدا انجام میده تا بعدازظهر به پزشک معالجم پیام دادم وماوقع را براشون شرح دادم جواب ایشون به من این بود گفت توکل بخدا دارو را شروع کن وبا من هماهنگ باش ونگران نباش موردی بود من خودم با خانم دکتر صحبت میکنمیعنی وقتی اینو گفت گفتم خدایا دمت گرم که به من اینجوری اطمینان خاطر می دی

    استاد من وقتی این فایل را گوش دادم این روند را برا خودم واضح کردم گفتم دقیقا این همان هدایت الهی است که استاد ازش میگه که به‌آسانی وبه راحتی مهاجرت کرده به آمریکا چون به الهامات گوش داده توکل کرده واحساس خودش را خوب نگه داشته چون باور داشته وایمان داشته که خدا خودش درست می‌کند

    درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1687 روز

    به نام رب العالمین

    سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم انشاالله هر کجا هستید حال دلتون خوب باشه و

    از لحظه هاتون لذت ببرید.

    خدا رو بسیار سپاسگزارم که توفیق گوش دادن این فایل را به من عطا فرمود تا هدایتش رو بیشتر درک کنم بیشتر باورش کنم و بهتر و سریعتر بهش عمل کنم.انشاالله با عمل به آگاهی هاش سپاسگزار خداوند و سپاسگزار زحمات شما استاد عزیزم و مریم جان باشم.

    تحسین میکنم شما رو به خاطر این اندازه درک و عمل عالی به قانون خداوند که شما در موقعیتی که به قول خودتون همه چی رو هوا بود و اون اتفاقاتی که برا خیلی ها بسیار سخته حتی فکر کردن بهش و برا شما رخ داد و شما آنقدر وجودتون رو رشد دادید که متفاوت عمل میکنید و راحت ذهنتون رو کنترل میکنید که این هم به خاطر درک بالای شما از قانون و توحیده به خاطر باورهای قدرتمندیه که آگاهانه در ذهنتون ساختید و در مداری قرار گرفتید که نتیجه این میشه که به زیباترین و راحترین شکل ممکن هدایت شدید به سمت خواسته خودتون مهاجرت و کلی خواسته دیگرتون و اینجا قشنگ میشه دید که اگه تنها بر خدا توکل داشته باشی و تقوا رو در زندگیت داشته باشی خدا برات قشنگ پلنی میچینه که اگه همه جهان هم جمع میشدن نمیدونستن آنقدر قشنگ همه شرایط رو بچینن و اینجاها خودتون واضح پاداش ایمانتون رو میبینید و ایمان و باورتون قویتر میشه …

    تضادی که خیلی ها رو از پا در میاره میشه برا شما خیر و خوبی چــــرا؟چون شما متفاوت بهش نگاه کردی متفاوت برا خودت تفسیرش کردی و خوب لاجرم جهان فقط می‌تونه از خوبی هاش به شما بده و غیر این نمیتونه…

    استاد وقتی هربار این فایل رو گوش می دهم میشه یه منطق قوی برا مقاومتهای ذهنم در مورد بحث مهاجرت و خیلی بیشتر درک میکنم قوانینی که انسانها وضع کردن اصل نیست و قانون خدا اصله و همیشه باید اصل رو در نظر بگیریم و فارغ از هر اطلاعاتی در مورد هر موضوعی که یه محدودیت در ذهن ما به وجود میاره آگاهانه مطالبی رو باور کنیم و در ذهنمون بسازیم که حالمون رو بهتر می‌کنه و بهمون کمک می‌کنه…

    استاد وقتی هر بار توضیحات شما در مورد شهود مریم جان و باور شما به اینکه خدا داره از زبان مریم جان با شما صحبت می‌کنه و ایمان شما به هدایت رو می‌شنوم اشکم در میاد از قلبی که می‌تونه آنقدر متصل باشه که واضح صدای خدا رو بشنوه

    ایمانی که انسان رو برا عمل بهش به حرکت در میاره تحسینتون میکنم

    وقتی شما صحبت میکنید از چگونگی هدایت به سفارت فرانسه از اینکه یه خانمی که فارسی بلده و می‌تونه راحت کارهاتونو انجام بده اون روز اومده و تازه بگه دوست دارم شما رو بفرستم آمریکا و آماده شدن ویزاتون در دو دقیقه اون پرواز راحت با قیمت باور نکردنی و فرود شما از همان ابتدا در ایالت فلوریدا ایالتی که اگه شما همه ایالتهای آمریکا رو میگشتی حتما همین ایالت رو انتخاب میکردی و خدا خودش دقیقا شما رو همون اولین بار میبره همون ایالت وای خدای من و بعد داخله فرودگاه برخورد اون افسر و دوست عزیزی که از طرف خدا مامور شده شما رو در آمریکا کمک و راهنمایی کنه بعد رفتن شما برا دیدن کشتی و دیدن اون تابلو و وکیلی که بهتر از هرکسی می‌تونه کارای اقامت شما رو بکنه و خدا همون روز برا شما وقت میگیره و دقیقا در زمان درست و مکان درست شما بهش هدایت شدید و خیلی آسانی های دیگر که براتون رخ داده و میده و من میبینم و گوش میدهم و شاهدش هستم در زندگی شما همه اینها داره به من میگه اینها شانس نیست پارتی بازی نیست بابا این قانونه قانونی ثابت و غیر قابل تغییر که اگه باهاش هماهنگ بشی خداوند زمین و آسمانش رو به تسخیرت در میاره خدایی که همیشه هست و منتظره که تو حواست رو بدی بهش و

    باورش کنی …

    واقعا چه کسی می‌تونه پلنی به این زیبایی، راحت ،ساده و عالی برامون بچینه غیر خدا و این خودش یه منطق بسیار قوی برا ذهن خود من هست که هر روز بهتر قانونش رو درک کنم و بیشتر با قانونش هماهنگ بشم واقعا همه ی کار من در این دنیا همینه که با همین کار هم خودم از زندگی لذت ببرم و هم دنیا رو جای بهتری برای دیگران کنم…

    و استاد شما خودتون این مسیر آسان و لذت بخش رو انتخابش کردید خودتون این شرایط رو برا خودتون ساختید چون قانون همینه اگه هماهنگ بشیم باهاش اونهم مجبوره همون نتیجه خوبه رو بهمون بده و نمیتونه جواب دیگری بده این وعده خداوند و حقه …

    استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم دوستتون دارم و از رب العالمین براتون سلامتی زیبایی ثروت موفقیت آرامش و سعادت در دنیا و آخرت را خواستارم.

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

    آرامتر از آهو بی باکتر از شیرم

    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: