تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    به نام رب العالمین!

    خدایا به نام خودت که هر چه داریم از آنه توست…

    داستان تسلیم و سپردن کارها به خداوند!

    هفته ی گذشته دخترم عسل از مدرسه با حالت گریه اومد و گفت معلممون که بسیار معلم خوب و فوق العاده ایی هست و بچه ها واقعا ارتباط عالی باهاشون دارند قراره دیگه نیاد مدرسه و گفتم نگران نباش و وقتی دلیلش رو پرسیدم گفت که یه مشکل در چشمشون ایجاد شده و دکتر اجازه ی تدریس رو نمیده چون فشار زیاد باعث تشدید اون مسئله میشه و با عسل صحبت کردم و گفتم که سلامتی معلم اولویته و اگه نخواد که بیاد مطمئن باش یه معلم بهتر از اون براتون میاد ولی چون بچه هستند و عادت کردند اصلا غیر قابل باور بود رفتن ایشون در وسط های سال نه تنها این بلکه اکثره بچه ها حال عسل رو داشتند و اولیا درگیره این مسئله و هر کدوم دنباله یه راه حلی ولی انگار با این آموزه ها و فهمیدن و درک کردن قوانین خدا،برای من خیلی مبهم و پیچیده نبود این مسئله و میدونستم مثل بقیه ی کارها و همون سپردن کاره قبلیم به خدا و نتیجه ی فوق العاده اش،دلم رو قرص کرده بود و وقتی هر یک از اولیا در حال زنگ زدن و رفتن و پرس و جو برای دلیل و منطق این ماجرا بودند خداوند اون قدر من رو از مدار اون ها دور کرد که کلا سرم به یه کاره دیگه ای سرگرم شد و نفهمیدم در این هفته که اکثر اولیاها رفته بودند اداره ی آموزش و پرورش و خیلی مسائل حاشیه ای دیگه و چون میدونستم قانونش رو که با هر چی که بجنگی اون رو موندگارتر میکنی کلا رهاش کردم و با عسل هم با زبانی که بفهمه و براش قابل درک باشه حرف زدم و گفتم نگران نباش و بدون بهترین کار رو خدا انجام میده!

    صبح وقتی می خواستم ببرمش مدرسه،گفتم روزت رو اینطوری شروع کن و بگو خدایا من نمیدونم هر کاری که به نفع ما هست رو انجام بده!

    گفتم بگو خدایا اگه معلممون موندنی هست یه کاری کن که بمونه و اگه رفتنش حتمیه یه معلم خوب دیگه برامون جور کن که تو توانایی و هر چه رو بخوایی میتونی انجام بدی و یه انرژی و شوقی سر صبحی در دله این کودک جاری شد که فرکانسش رو گرفتم و چون چهارشنبه ی گذشته برای آخرین بار و آخرین روز معلمشون اومده بود و خداحافظی کرده بود از تک تکشون و دیگه قرار نبود که بیاد راهیش کردم و گفتم بسپار به خدا اگه اون بخواد که نره حتی معلمتون خودش هم با شرایط پیش اومده و منطق و دلیل نمیتونه بره و اگه خدابخواد میتونه بهترین معلم رو براتون بفرسته پس در هر دو شرایط به نفعتون هست چون همه کاره خداست!

    خداوند قادره مطلقه…

    خداوند عالمه مطلقه…

    خداوند خالقه مطلقه…

    بوسیدمش و با انگیزه ی فراوان راهی مدرسه اش کردم!

    توی راه آهنگ زیبای بگو نزدیکه نزدیکم از راغب رو پلی کردم و گفتم واقعا خداجانم چقدر با تو بودن و با تو زندگی کردن زیباست!

    چقدر حست فوق العاده ست!

    چقدر نزدیکه نزدیکی حتی نزدیک تر از خودم به خودم!

    اولیا مدرسه جلسه گذاشته بودند ساعت ده تا بریم و بگن که لااقل یه معلم خوب برای بچه ها در نظر بگیرند و من هم بدلیل اینکه نخوام از زیره اون قول و مسولیتم شونه خالی کنم رفتم و جمع شدند و هر کدوم دلیل آوردند و من بین اونا بودم ولی همرنگ اونا نبودم و رفتیم و مدیر سلام و احوال کرد و دلیل اومدن رو پرسید و چون حرف های زیادی آماده کرده بودند تا بگن هر کدوم شروع کردن ولی من ساکت ساکت!

    بعده یه ربع که همگی دلیل و استدلال آوردند که درس بچه ها افت میکنه به خاطر این جابجایی و هزاران هزار دلیله دیگه و انگار بهم گفت تو هیچی نگو و چون شهری که ما زندگی میکنیم کوچیک هست اکثرا همه همدیگر رو می شناسند و دیگه گفتم چشم من ساکت بذار بقیه اعتراض کنن و دلیل اومدن من فقط این بود که سلب مسولیت نکنم!

    مدیر گفتند حرف هاتون تموم شد و همگی گفتند بله و ادامه دادند که معلم بچه ها موافقت کردند که امسال رو بمونند و دوره ی درمان رو ادامه میدن و نگران رفتنشون نباشید چون نمیرن!

    گفتم خدایا شکرت تو دلم که چطور همه چیز رو به زیبایی و آسونی می چینی وقتی از سره راهت کنار می کشیم و اجازه میدیم که کارها رو خودت انجام بدی چقدر زیبا می چینی!؟

    چقدر ما رو به تسلیم تر بودن بیشتر هدایت می کنی!؟

    چقدر نتیجه ی این تسلیم بودن همیشه به نفعمون میشه!؟

    چقدر ما رو آسون می کنی برای آسونی ها!؟

    از دفتر مدرسه بیرون اومدیم دیدیم زنگ تفریح بچه هاست،عسل با شوق کودکانه ای پرید بغلم و گفت مامان معلممون گفته تا آخره سال میام مدرسه،

    گفتم دیدی گفتم همه چی درست میشه…

    چقدر این قانون های خداوند بی نقص اند!

    چقدر سپردن کارها به خودش ما رو آسون تر و روان تر میکنه تو این مسیر!

    چقدر ایمانمون بیشتر میشه!

    چقدر جلوی گفتگوهای ذهنی و ترس ها رو می گیریم،چقدر الگو میشه برامون که سر سپرده تر باشیم!

    و چقدر انرژی و فرکانسمون رو بالاتر میبره!

    خدایا شکرت که اگه ما سر سوزنی به این قوانینت عمل کنیم درهای نعمت و فراوانی رو به رویمون بیشتر باز میکنی!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    اولین باوری که باید برای تسلیم بودن در مقابل خداوند داشته باشیم:

    بپذیریم:

    -خداوند پروردگار و ربی است که وجود دارد. رب به معنای: توانمندی قدرت در کنترل داشتن مدیریت داشتن نگهدارنده جهان خالق

    -خداوندی که جهان را خلق و آن را در تمام ابعاد مدیریت می کند از ما بی نهایت: آگاهتر است و راه ها را بهتر می داند مدیر و مدبر است با داشتن این باورها می توانیم:

    به خداوند اعتماد و توکل کنیم و تسلیم او باشیم زمانی که ما تسلیم خداوند باشیم او ما را هدایت خواهد کرد.

    چگونه خداوند ما را هدایت می کند؟

    زمانی که تسلیم شویم

    چه زمانی تسلیم می شویم؟

    زمانی که جایگاه و توانایی خود و خداوند را درک کرده و اجازه دهیم خداوند ما را هدایت کند

    همواره به یاد داشته باشیم که باید: در مقابل خداوند خاشع بوده و بدانیم با چه قدرتی ارتباط برقرار می کنیم

    چگونه نتایج بهتری می گیریم و زندگی مان زیباتر و روان تر می شود؟

    به اندازه ای که در مقابل خداوند تسلیم و متواضعیم:

    به همان اندازه: زندگی برای ما روانتر شده و هدایت ها را دریافت کرده و کارها پیش خواهد رفت

    برخی اوقات خواسته ای داریم و به آن وابسته می شویم:

    اما خداوند قصد دارد بهتر از این خواسته را به ما دهد ما نه تنها به خواسته های خود می چسبیم بلکه راه رسیدن به آن را تعیین می کنیم به جای انجام این کار: قصد و خواسته ی خود را مطرح کنیم و به خداوند اجازه دهیم ما را هدایت کند

    خداوند مانند سیگنال رادیویی: جریان هدایت را در هر لحظه به تمام کیهان می فرستد از باکتری ها گرفته تا کهکشان ها

    ما باید فرکانس خود را با فرکانس خداوند تنظیم کنیم.

    چگونه؟

    زمانی که بدانیم: فرکانس ها به سمت ما ارسال می شود هدایت وجود دارد و خداوند از ما بسیار آگاهتر است

    جریان هدایت: قدم به قدم به ما گفته شده و مسیر به تدریج برایمان روشن خواهد شد

    هیچ یک از ما: نمی دانیم مسیر رسیدن به خواسته هایمان چیست مانند : حضرت ابراهیم حضرت موسی….

    وقتی قدم اول را برداشتیم : قدم دوم به ما گفته خواهد شد

    بسیاری از مواقع ما فکر می کنیم: مسیر رسیدن به خواسته هایمان را می دانیم اما مسیر ما کاملا اشتباه است اگر تسلیم خداوند باشیم: مسیر رسیدن به اهداف مان را به ما خواهد گفت

    بپذیریم: ما راه حل رسیدن به هیچ چیز را نمی دانیم اجازه دهیم خداوند ما را هدایت کند

    هدایت ها را پیگیری کنیم و اعتبار آن را به خداوند دهیم و فکر نکنیم : توانا و باهوش هستیم خداوند همه ی کارها را برای ما انجام داده است از کوچکترین موضوع تا بزرگترین آن: در مقابل خداوند خاشع و متواضع باشیم تا: الهامات بیشتری از خداوند دریافت کرده و جریان زندگی ما ساده تر و روان تر شود خداوند تمام کارها را برای ما انجام خواهد داد

    وقتی ما تسلیم هستیم: خداوند بسیار زود به وعده های خود عمل می کند

    نشانه ی تسلیم بودن در مقابل خداوند:

    آیا آرامش داریم؟ تسلیم بودن به معنای: آرامش رهایی و با اتکا همراه است

    ما نمی توانیم شرایط را کنترل کنیم:

    اینگونه زندگی سختی داریم چون کنترل همه ی شرایط امکان پذیر نیست

    زمانی که خواسته ای داریم: مرتبا از خود سوال کنیم چرا؟

    از خداوند خواسته ی نهایی: رضایت آرامش غنی بودن و نعمت را بخواهیم

    ما خواسته های خود را تنها برای : رسیدن به احساس خوب می خواهیم

    به خودشناسی برسیم خواسته ی اصلی خود که رسیدن به احساس خوب است را از خداوند درخواست کنیم اما به خواسته های خود وابسته نباشیم : تسلیم باشیم و اجازه دهیم خداوند ما را هدایت کند.

    برای دستیابی به خواسته هایمان باید: از قبل آمادگی دریافت آن را داشته باشیم و تغییراتی در درون خود ایجاد کنیم

    وقتی تسلیم باشیم خداوند به ما خواهد گفت: چه مسیری را طی و چه تغییراتی در خود ایجاد کنیم

    زمانی که تسلیم خداوند باشیم: نتایج خواهند آمد و برای ذهن ما باور پذیر می شود تکامل خود را طی می کنیم و می توانیم برای خواسته های دیگر هم تسلیم خداوند باشیم نخواهیم همه ی جوانب را کنترل کنیم

    هدایت : احساسی است که سوالی در مورد آن پیش نخواهد آمد و قلب ما آن را تایید کرده و مقاومت ندارد اطمینان و یقیین قلبی داریم که درست است که این روند: تکاملی و به تدریج رخ می دهد

    خداوند ویژگی و توانایی های ما را می داند: پلن مناسب با شرایط ما را برای تحقق خواسته هایمان ایجاد می کند

    اگر نتایج خوبی نمی گیریم: به این دلیل نیست که خداوند نمی خواهد :

    ما مسیر اشتباه را طی می کنیم و نتایج خوبی که نمی گیریم باعث می شود:

    فکر کنیم و به اشتباهات خود پی ببریم

    چه زمانی فکر می کنیم؟

    زمانی که اتفاق بد و نامناسبی برای ما رخ می دهد

    اگر تسلیم خداوند باشیم : او ما را هدایت کرده قدم ها را به ما می گوید و به بیش از خواسته های خود دست می یابیم

    هر روز صبح که از خواب بیدار می شویم بگوییم:

    ایاک نعبد ایاک نستعین تنها تو را می پرستیم و از تو یاری می جوییم اهدنا الصراط المستقیم مرا به راه راست صراط الذین انعمت علیهم راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن:

    به حالت تسلیم و آرامش دست یابیم و همه ی کارها را به خداوند بسپاریم.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1536 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم

    وهمه دوستان توحیدی این سایت.

    خدایاشکرت

    امشب هدایت شدم که یکی از واضح ترین هدایتهامو بنویسم.

    من اوایلی که با قانون جذب آشنا شدم.ومهترین خواسته ام که نوشتم

    .داشتن یه عشق مهربون و دوست داشتنی و با تحصیلات عالی ..ناخدا یا خلبان (اولایل که قوانین خوب نمیدونستم و درک کافی نداشتم تحصیلات یاداشتن چنین شغلی خیلی برام با ارزش ومهم بود)

    یه گروه شکرگزاری عضوش بودم وفقط شبا وقت اینو داشتم گروه رو نگاه کنم چون سرکار میرفتم (.اولایل اسفندماه وشروع اون پندمیک … هم بود..)

    دیدم یه نفری تو گروه پیام گذاشته هرکسی فلان فایل رایگان رو بخواد بیاد پی وی من دارم وبراش میفرستم.

    خلاصه منم که تازه وارد این مسیر شده بودم ومیخواستم روی خودم کار کنم .سریع بهش پیام داد

    واون عزیزم سریع برام فایل رو فرستاد.

    بعداز اونم یکم راجب به قوانین حرف زدیم وعزیزدلم فایلهای رایگان استاد فرستاد وگف اینو گوش بده این استاد از همه اساتید بهتره

    منم گوش میدادم وکم کم وارد فرکانس شما وسابت شما شدم ..

    قرار اولین دیدار باعشقم ..

    ایشون تهران بودن ومن شمال

    عشقم قرار بود 7صبح برسه.وهمدیگه رو ملاقات کنیم.

    اما به من زنگ زد و 3ونیم صبح من میرسم.

    من اولش یک لحظه ترسیدم.اما یه صدا واضحی بهم گفت برو بیرون ونترس(مگه عشق نمیخواستی؟؟؟)(حقیقتا اونموقعها هیچ درک ومفهمومی که از هدایت نداشتم )

    منم زدم بیرون ..اون دیدار مون واقعا خاطره انگیز شد برامون ومن همیشه میگم خدایاشکرت که منو هدایتم کردی.

    الان از اون موقع چهار سال میگذره.

    ومن اگه باعقل خودم میخواستم دنبال چنین عشقی بگردم هرگز به این راحتی وآسونی نمیتونستم .ودقیق همونی که مبخواستم.

    خدایاشکرت بهترین عشق دنیا رو دارم .

    وچند ماهی باهم کاری راه اندازی کردیم.

    وکنارهم هستیم روی خودمون کار میکنیم وهرلحظه سعی میکنیم از زندگی در لحظه لذت ببریم.سپاس گذارتر وتوحیدی تر باشیم.

    و یکی از هدفامون .این هست که در بهترین زمان ومکان ممکن با استاد عزیزمون و مریم جان دیدار داشته باشیم.

    عااااشقتونم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    عارفه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1446 روز

    ■ آیه 35 سوره ص :قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ

    ● ترجمه آیه:پروردگارا! مرا ببخش و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده‌ای!

    آیه 29 سوره ص :کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿٢٩﴾

    این کتاب پربرکتی است که آن را بر تو نازل کرده‌‌‌‌ایم تا آیاتش را تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند. (29)

    ─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━

    ■ سلام درود الله یکتا به شما استاد توحیدیم. و خانم شایسته مهربانم سلاااامم. استاد من کاملااا هدایتی اونشب توی لایو بودم بی صبرانه منتظر بود فایل بیاد روی سایت که کلمه به کلمهدشو بشنوم نت بردارم. و این کارم کردم.استاددددد عاشق تونم که توحید رو هربار در هر کلام تون در هر فایلتون به یادمون می آرید…. اگر بدونید چقدر دلم می خواست فایل توحیدی بیار روی سایت،چند روزی بود فایل های توحیدی رو گوش می کردم.با فایل های گفتگو با دوستان رو همزمان دوره احساس لیاقت رو کار می کردم. اما فایل های توحیدی یه چیزی دیگن جنس فرکانسی شون یه فرکانس ناب خالص که یه جوری با قلب آدم حرف می زنه که آرومم می کنه….

    اونشب خیلی اتفاقی امدم توی لایو وسط های فایل بود. اما جمله ای که رو باید می شنویدم از زبان شما به هدایت الله به قلب دلم نشست.

    امروز که نوشتاری فایل تموم شد…آمدم کامنت ها الهی رو خوندم بازم هدایت بازم حرف خدا بازم برکت آرامش از انواری که درکامنت ها می درخشید بر قلبم نشست که عارفه توکل به خدا کن و ادامه بده خدا کارهارو برات درست می کند خداوند سرگرم کار تا بهترین نتیجه رو برات رقم بزن تو فقط قدم هایت رو بردار، استاد واژه به واژه کلامتون مختص من بود انگاری خدا این جلسه رو فقط به خاطر من برگزار کرد…

    استاد وقتی که فرمودید اگه نتایج اونجوری که شما می خواهید براتون پیش نمی ره و هر ایده که فکر می کردیم انجام دادیم جواب نداد،یک عالمه درسها رو باید بگیری.

    1.باید یاد بگیرم با کسی شریک نشیم

    2.من باید توانای هام و مهارت هام در زمینه شغلی ام ببرم بالا…

    استادجان زمانی که تصمیم گرفتم که تنها کار کنم در واقع من تصمیم نگرفتم شرایط جسمانی من به سمتی پیش رفت که….. در واقع خدا هولم داد تنها کار کنم.برای خودم ،روزای اول فرودین بود که تصمیم داشتم به شدت روی قانون سلامتی و احساس لیاقت کار کنم‌.

    همش هم سعی می کردم حالم خوب نگه دارم. یکم ته دلم می لرزید که کارچطور میشه….تارفتم تهران یه کلاسی بودمختص مشاورای مهندس رشته خووم برگزار میشد برای کل کشور کاملا هدایتی که 2ماه هم از زمان ثبت نامش گذشت بود ثبت نام کردم بعنوان ذخیره اگه کسی کنسل کرد من جاش برم.انروز که باهم تماس گرفتن من بیرون بودم و توی یه جلسه ای بودم درست متوجه نشدم که گفتن هر وقت براتون اس ام اس کردیم شما هزینه کلاس رو واریز کنید… فقط پرسیدم که چطور از شروع کلاس مطلع بشم گفتن سایت‌. چند روز بعدش صبح به محضی که بیدار شدم نمی دونم یه حسی گفت سایت پژوهشکده رو چک کن یهو دیدم شماره حساب رو گذاشتن من زود واریز کردم بعد تراکنش پرداختی رو ارسال کردم برای پژوهشکده باهم تماس گرفتن خانم مگه برای شما اس ام اس آمد که واریز کردید من گفتم نه وگفتن چرا واریز کردید و شما جزو ذخیره ها هستید و…. منم گفتم اشکال نداره من نمی دونستم گفتن چرا ما بهتون گفته بودیم. خلاصه ساعت 1 بعدظهر همان روز بهم اس ام اس دادن که ثبت نام تون نهایی شد و جزو دوره اول کلاس ها هم هستید. خلاصه 70 نفر از کل مهندس های کشور که کلاس هم در تهران برگزار میشد 19 اردیبهشت شرکت کردم،نمی دونم چرا اینقدر آروم بودم. اصلا ناراحت اینم نبودم که ایوا الان می خوام توی جمع مهندسایی باشم قد سن من تجربه دارند اتفاقااا خیلی ذوق داشتم. اگه عارفه قدیم بود که نگم براتون با کلی فکرهای منفی کمال گرایی که …. خداروشکر خیلی بهتر شدم

    خلاصه اونجا با یه مهندس خوزستانی و یه مهندس اردبیلی آشنا شدم.و در زمانی که لازم بود خداوند دستانش رو آورد توی زندگیم.از جدا شدن،از دوستم زیاد ناراحت نبود توکلم به خدا بود…یه همکاری کوتاه مدتی با مهندس اردبیلی کردم دیدم خیلی با استاندارهای من و روحیه من همخوانی نیست… قشنگ نشون می داد پروژ هایی که آماده می کنه صرفااا جهت دریافتی،چون دادهاش تکمیل منظم و دقیق نبود… ترجیح دادم که باهشون همکاری مو قطع کنم.همزمان داشتم روی خودمم کار می کردم.احساسی که آمد یه دوره آموزشی نرم افزار بخر می خواستم یه دوره از یه استادی که باهشون صحبت هم کرده بودم بخرم. اما بلد بودم اون نقشه ها رو اما اصولی نبود چیزی بود که خودم یاد گرفته بودم (کمال گرایی که دارم باعث میشه خیلی وسواسیت به خرج بدم در مورد مهارت هایی که دارم ،همش احساس می کنم یه چیزی کم می دونم…. یهو یه دوستی آمد pv یه سایت دیگه رو معرفی کرد به متناسب با دوره ای دیده بودم قیمتش نصف بود نمی دونم چی شد در آن واحدخریدم یادم هرچی از پروژه که برای اردبیل کار کردم نصفش دادم دوره رو خریدم ،دوره ای که خریدم خیلی خلاصه بود چیزی که توی تبلیغ سایت شون کرد بود خیلی خلاصه و مختصر بود، من از اون دوره بیشتر می دونستم در بحث نرم افزاد همش می گفتم خدایاااا چرا اینطوری شد… خلاصه دوره رو کار نکردم کلی هم با پشتیبان سایت بحث کردم که چرا با اسمی که برای محصول تون گذاشتید آدم ها رو فریب می دهید من خودم می دونم 31 نقشه ای باید تولید کنیم،چطوری هاس و به چه نحوی باید زده بشه شما فقط آمدید یه نقشه پایه هر دو نرم افزار توضیح می دهید…ناراحت عمل به هدایت بودم و از دست خودمم شاکی ( استاد جان ببخشید من شاگرد دوره احساس لیاقت تونم اما هنوز توی زمینه خود سرزنشی و… هنوز خوب عمل نکردم و نمی کنم دارم تلاشمو می کنم ) تصمیم گرفتم دیگه دوره رو باز نکنم نگاه نکنم تا اوایل مرداد ماه بود که گلایه شکایت به خدا که چرا من به اون هدایت که یکی پیشنهاد داد دوره بخریم من خریدم،تو که می دونستی من توی زدن چه نقشه هایی مشکل دارم.بعد رفتم یه دوره خریدم 70 درصد تئوری تا عملی یهو به فکرم آمد که توی تلگرام گروه کانال هایی که مربوط به این نرم افزار چک کنم نتیجه نداد یاد شما افتادم که توی یوتویوب هرچی رو فیلم می بینید…. استاد دقیقاااا این همان هدایتی بود که سال 98 هم بهم گفت برو توی یوتویوب فیلم ببین که من اونجا توسط یه بنده خدا از شاگرداتون که داشت شما رو مسخره می کرد آشنا شدم توی پرانتز بگم (که من از بچگی با این باور بزرگ شدم هر چیزی دوره ای داره مثل یه میوه باید برسه و داشت می گفت استاد عباس منش باور به اینه هرچی رو باید تکاملش طی بشه برسی بیا من یه روشی یاد بدم در آن واحد بهش برسی،یادم همان جا اون ویدیو استوپ زدم آمدم توی گوگل شما رو سرچ کردم و توی سایت ثبت نام کردم شدم شاگرد شما(

    )خلاصه من آمدم توی یوتویب سرچ کردم یه فیلمی آمد بالا دقیقاااااا همان نقشه ای من می خواستم 1ساعت نیم هم تایم فیلم بود.پایین فیلم لینک تلگرامی شون بود زدم دیدم از 8تا نقشه ای که من مشکل داشتم 6تاش فیلم هاش هست. همه رو دانلود کردم،از ذوق ایناخوابم نمی برد فیلم گذاشتم پخش بشه تا خوابم برد صبح که بلند شد گفتم چطور میشه این دوره با این کیفیت رایگان باشه من اون دوره ای پولش دادم با اون کیفیت پایین پولی باشه پیام دادم به پشتیبانش که متوجه شدم ایشون محصول یه سایت رو بدون اجازه داره نشر می کنه. خلاصه آمدم یکی از فیلم ها رونگاه کردم اسم استادش سرچ کردم و سایتش پیدا کردم.ساعت 5 بعدظهر بود با یکم قد 5 دقیقه توی این شوک که چرا اینطوری شد،؟ مگه اینم هدایت الله نبود؟ چرا اینطوری شد؟ من که آدم اینجور خریداااا نیستم خیلی خیلی به حلال حرام بودن معتقدم از بچگی و توی خانواده ای بزرگ شدم با یکسری باورهااا…..

    استاد نمی دونم چرا همش حس می کنم حرف خدا رو نمی شنوم در صورتی که عمل می کنم بعدااا متوجه میشم خدا باهم حرف زده

    5 دقیقه نشد زنگ زدم پشتیبان سایت اینم باز هدایت الله بود چتد بوق خورد گوشی رو جواب دادن گفتم بهشون من این دوره خیلی اتفاقی از یه کانال تلگرامی و یوتوب دانلود کردم به محضی که متوجه شدم.. تماس گرفتم، بگم من فیلم ها رو دیدم حالا هرجوری شما بخواهید من رضایت تون جلب می کنم.

    خلاصه بهشونم گفتم از یه سایتی تازه دوره خریدم اما کیفیت اون با کیفیت دوره شما سنجیدم متوجه شدم این مخصول و پیگیری کردم تا رسیدم به شما،استاد نمی دونم چرا اونزمان که می خواستم دوره رو بخرم هرچی توی گوگل سرچ می کردم اسم این سایت رو برام نمی آورد…. و اینو هم گفتم بهشون…. بهم گفت خانم 5000 هزار نفر توی اون کانال عضوند فیلم ها می بینند و هیچ کدوم شون زنگ نزدن،حلال بودن دوره آگاه بشن شما جزو معدود آدم هایی هستید که تماس گرفتید،اشکال نداره نگاه کنید حلال یهو جا خوردم خدایا یعنی چی ؟ اخه اینقدر خوش برخورد و ریلکس اینقدر راحت،اصلا براشون هم به نوعی مهم نبود (اعراض کردن توی صحبت هاشون متوجه شدم )

    یه جورایی باز عذاب وجدان داشتم باز فیلم ها نگاه نکردم‌،پیش خودم از غرایی که به خدا می زدم خجالت کشیدم.همش می گفتم چرا من باید اون دوره بخرم توکه می دونستی من چی نیاز دارم چرا یهو از جایی دوره ای رو برام رساند که حتی فکرشم نمی کردم.خلاصه چندروز بعدش همان مهندس که خوزستان باهش آشنا شده بودم تماس گرفت گفت چندپروژه داره براشون انجام بدم.کمی حرف که زدیم،بهم گفت حاضر نقشه هایی که ایراد دارم انلاین بهم آموزش بده… چندشب پیش هم انلاین شدیم توی فضای گوگل میت برام توضیح داد گفت که کمک می کنه…. همه اینهافقط هدایت های خدا برام بود ( استاد جاهایی که می گفتید آدم هدف نتیجه نهایی عمل به هدایت ها نمی دونه. اگه بدون بهتر عمل می کنه با یقین عمل می کنم. درک کردم هربار به هر هدایتی عمل کردم اینقدر غر زدم سر خودم و خدا آخرش شرمنده خدا شدم نتیجه رو دیدم.

    حتی چند روز پیش رفتم یه زنجیر و گوشواره ای که توی فضای مجازی عکس شو دیده بودم بخرم. زنجیر رو از مغازه ای که دیده بودم زود خریدم اما گوشوارشو نداشت ،کل راسته طلا فروشی بیشتراز 100 تا مغازه رو دیدم.گوشوارهاش پیدا نکردم…

    احساسم خوب بود که باور داشتم خدا هدایتم می کنه شب و صبح قبل اینکه راهی خرید بشم نوشتم خدایا تو هدایتم کن.به خرید چیزی که می خوام به یه طلافروشی هدایتم کن که چیزی رو می خوام

    داشته باشه بخرم.خلاصه به خواهر دومیم زنگ زدم گفتم اون طلافروشی که بهم گفتی کدوم خیابان ما بریم اونجا. منو خواهر بزرگم آمدیم به اون آدرس طلافروشی که خواهر دومیم گفته بود، دیدیم بسته اس،احساسم بد نشد ناراحتم نشدم، ویترین مغازه کناریشو نگاه کردم دیدم اح دقیقاااا همان گوشوارهایی که می خواستم این داره،خلاصه خریدم آمدیم. اما چون ظریف بود و گفتن این طرح ها از خارج کشور می آد اجرت ساختش و سودش بالاس هم زنجیر هم گوشوار بعد مدام هی می گفتم خدایااا من 2 تومان 3 تومان ضررر کردم گرون خریدم (باور به عدم فراوانی )

    یادم رفت همان چیزی که می خواستم دقیقااا 100 درصد چیزی که می خواستم شد،چطور خداهدایتم به خرید گوشواره و زنجیری که می خواستم…..

    استادجان این جلسه رو از لحظه ای امد روی سایت بارها گوش کردم خط به خط جمله به جمله کلمه به کلمه ش انگاری برای من گفته شده هنوز هنوز

    می دونم آگاهی این جلسه رو اونجوری دلم رو راضی می کنه دریافت نکردم باز باید گوش بدم تا قلبم راضی بشه،می دونم اون آگاهی رو که می خوام توی فایل اما باید بیشتر گوش بدم تا متوجه اون هدایت و آگاهی بشم،برام روشناااا اون هدایت توی فایل اااا اما می خوام واضح تر تر تررر بشه اصلااا دوست دارم قلبم تشنه آگاهی این فایل هنوز سیرآب نشده روح جانم از آگاهی این جلسه…. تسلیم بودن در برابرر خدا …. اینقدر این 59 دقیقه بار آگاهیش سنگین که با 4یا5 بار گوش دادن نمیشه جمع بندیش کرد….

    ─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━

    ■ سپاسگزاری:

    ● خدارو شاکر سپاسگزارم به من فرصت داد تا بار دیگر پای آموزه های شما استاد توحیدیم‌بنشینم.

    ● از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان بابت این آگاهی هایی که به ما آموزش می دهید ممنون و سپاسگزارم

    ꧁꧂در پناه الله مهربان شاد ،سلامت، ثروتمند خوشبخت وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید. ꧁꧂

    خدایا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم تو بال پروازم باش در مدار خود ارزشمندی بیشتر و مدار ثروت و موفقیت و آگاهی قرار بگیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3783 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت استاد بزرگوارم، استاد عباس منش دوست داشتنی من، بانو شایسته رفیق و همراه و همه عزیزانی که در این مکان مقدس خداوند دستشون رو گرفته و با قرار دادنشون در مسیر هدایت، به اون ها منت گذاشته…

    استاد جانم، قصد داشتم در این کامنت کمی در مورد حال و احوال این روزهای خودم صحبت کنم و ردپایی بذارم تا بعدها به من یادآوری کنه که چطور و از چه مسیری حرکت کردم…

    سابقه آشنایی من با شما بیشتر از 10 ساله. 10 سال پیش بود که پیش از 20 سالگی من با کلام شما آشنا شدم و آن چنان برای من این کلام شما دلنشین بود (که الان متوجه میشم دلنشینی کلام شما برای همه ما کار خداوندیه که قول داده اگه به اون دل بدیم، عزت مارو روزافزون می کنه. (من کان یرید العزه؟ فان العزه لله جمیعا)) که با وجود این که جز معنای ظاهری کلام شما چیزی نمی‌فهمیدم و بسیار هم پیش اومد که از مسیر خارج شدم و دنبال اساتید دیگه رفتم، اما هیچ وقت شما از زندگی من خارج نشدید و هیچوقت نبود که نسبت به کارکرد قانون و تاثیر باورها در زندگی بی باور بشم.

    تلورانس زیادی داشتم. قطعا درک من از مفهوم باورها اصلا اون چیزی که باید نبوده وگرنه الان من باید خیلی در جایگاه متفاوتی می‌بودم. اما همین درک هم همونطور که شما فرمودید در یک روند تکاملی ایجاد میشه و می‌تونم بگم خداوند به من منت گذاشته و در گذر زمان داره درک و جدیت من رو نسبت به اجرای قانون بیشتر و بیشتر می کنه.

    به طوری که می‌تونم بگم در مرداد ماه 1403 (ماه گذشته) جدی ترین حالتم رو نسبت به اجرای قانون تجربه کردم و انصافا در زمینه های مختلف تاثیرش رو هم دیدم. به عنوان مثال برای موضوع ازدواج به شکل هدایتی و با کمک خداوند تصمیم جدی خودم رو گرفتم و برنامه‌ریزی مشخص رو براش انجام دادم. اقدام برای خرید ماشین کردم و همینطور بالاترین درامدی که در کل زندگیم داشتم رو خداوند برای من ایجاد کرد. همیشه یه جورایی به بچه‌هایی که درامدهای بالای 50 میلیون تومان داشتن غبطه میخوردم اما در ماه گذشته به لطف خداوند بزرگ تجربش کردم و مدار من رو گسترش داد و ان شا الله این گسترش مدار باعث تجربه اعداد بسیار بالاتر خواهد شد. در ماه گذشته کسب و کار من رشد خیلی خوبی داشت و خداوند به شکل واضح نام من رو در حیطه کاری خودم که مشاوره تحصیلی هست پر آوازه تر کرد.

    یعنی به شکلی خیلی واضح میدیدم که خداوند داره من رو به سمت خواسته هام هل میده! یعنی حتی از هدایت هم بالاتر بود. انگار داشت من رو مجبور می کرد که یه سری اتفاقات رو انجام بدم. تازه اونم به خاطر یه کوچولو جدیت بیشتر من بود. اگه قرار بود واقعا خیلی جدی باشم چطور میشد خدا میدونه.

    و چیزی که اشتیاق من رو خیلی به ادامه مسیر بیشتر می‌کنه اینه که به قول شما قانون تصاعدی عمل می‌کنه. هیچوقت رشد در جهان هستی به صورت خطی نیست. هرچقدر که بیشتر رشد کنم روند رشد سریع تر و بیشتر میشه و درک همین موضوع میتونه کله منو منفجر کنه! بیخود نیست که انیشتین بزرگ گفته: تصاعد، هشتمین شگفتی بزرگ جهان هستی است…

    اما استاد عزیزم، شیطان هرگز بیکار نمیشینه! اون همین الانم داره نجوا میکنه و سعی می کنه من رو از مسیر خارج کنه. این شیطان ذهن همواره فعال خواهد بود. درسته صداش خیلی خیلی ضعیفتر از گذشته است. اما قطع نشده. به قول شما رفته و پشت اون سنگرهای عقب پنهان شده و منتظره که نیروهای من در این سنگر کم بشه و با همه قدرت مجددا حمله کنه. من باید همیشه حواسم به تقویت نیروهای خودم در مقابله با شیطان ذهن باشه. و هم از لحاظ کمیت و هم کیفیت تقویتشون کنم.

    استاد چقدر این روزها احساس نزدیکی بیشتری بهتون دارم و چقدر بیشتر تحسینتون میکنم که مسیری رو رفتید که پیامبران در زمانه خودشون رفتند. و خداوند شمارو عزیز کرد چنانکه پیامبرانش رو عزیز کرد.

    علاقه من به شما ورای کلمات و عباراته. من با قلبم به شما متصلم و از خداوند برای شما هر آن چیزی رو میخوام که به مقربان درگاهش عطا کرده.

    در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

    خدانگهدار

    1403/6/4

    14:41

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    لیلا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1499 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی

    دقیقا درباره تسلیم بودن دیروز اتفاقی برام افتاد که میخام برا یادآوری دربارش بنویسم

    دیروز 17 مرداد هوا خیلی گرم بود و ما آموزشگاه زبانمون رو بخاطر گرما تعطیل نکرده بودیم،همه جا تعطیل بود ولی من و شریکم نمیخاستیم تعطیل کنیم،صبح بعد از 45 دقیقه از شروع کلاس اول کولر خراب شد ،کلاسی که من بودم و یه کلاس دیگه که کولر مشترک داشت خیلی گرم شد جوری که نمیشد نفس بکشی،بچه ها هم امتحان داشتند که چند باری فرستادم دست و صورتشون رو بشورند و قبلش هم بمحض خراب شدن به چند نفر برقکار زنگ زدیم که بیاند و کولر رو درست کنند

    سرتون رو درد نیارم یک نفر اومد و بعد دو ساعت

    تو گرما بودن (که البته من بیشتر تو گرما بودم چون بچه ها که بعد امتحان میرفتند و جذب من بود که تو گرما باشم،دو تا کلاس دیگه کولرش کار میکرد و خنک بود) یک نفر اومد و به اصطلاح کولر رو درست کرد ،در واقع درست نشده بود،چون در حد یه فوت کردن باد خنک میزد و گفت همینه و اگه میخاید اساسی درست بشه 3 ،4 میلیون خرجشه یا باید 13 ،14 میلیون بدید یه نو بخرید

    خلاصه من که خیلی عصبانی بودم و به همکارم گفتم چرا اصلا به این زنگ زده و این کار بلد نبوده و خرج الکی دادیم و این حرفا و گفتم به برقکار همیشگی باید بگم که زنگش زدم و گفت من نمیتونم بیام،من هم واقعا مثل کسی که وسط دریا قایقش راه پس و پیش نداره بودم،دقیقا مستاصل و گفتم عجب از یه طرف هزینه تعمیر دادیم،از طرفی درست نشده و باید کلی مخارج دیگه بدیم تا درست بشه و هم خودم و هم بچه ها تو گرما هستند، بیشتر هم از همکارم شاکی بودم که چرا به این تعمیرکار گفته بیاد و این کار بلد نبوده و من گفتم باید صبر کنیم تا فردا تعمیر کار قبلی بیاد

    همکارم گفت نه همینکه صبح اومده به همون زنگ میزنیم بیاد و باید درستش کنه

    من تو ظهر باید تو آموزشگاه میموندم تا شیفت بعدازظهر و بیشتر هم بخاطر مخارج و خرید کولر نو ناراحت بودم، گفتم این خرج جدید چرا باید پیش بیاد، وقتی همه رفتند ده دقیقه خوابیدم و وقتی بلند شدم یاد داستان حضرت موسی افتادم و میخاستم نماز بخونم که به خدا گفتم خدایا من تسلیمم و دیگه مقاومت نمیکنم هر چی پیش بیاد خیره و من به هر خیری که از تو بمن برسه محتاجم و چندین بار این جمله رو گفتم و تصمیم گرفتم دیگه به خرج و مخارج و خرابی فکر نکنم و منتظر باشم ببینم تعمیرکار که دوباره میاد چی پیش میاد،

    عصر همون تعمیرکار که صبح اومده بود ،اومد و در حد بیست دقیقه دوباره کولر رو چک کرد و گفت

    ببخشید تقصیر من بوده و یک چیز کوچیک رو چک نکرده بودم و کولر رو بدون هیچ هزینهء اضافی درست کرد

    من میدونم بخاطر اینکه گفتم خدایا من تسلیمم و من محتاج و فقیرم به فضل تو اتفاقها به سمت خوب پیش رفت و بعد هم یه ندایی بهم گفت امروز آموزشگاه رو تعطیل کنم که همینکار رو کردم

    کاش بتونم همیشه تسلیم باشم و الهامات رو بشنوم و عمل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    رقیه کیانی گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    به نام خداوندی که در همین نزدیکیست

    سلام وسلام خدمت استاد عزیزم دوستان گلم

    استاد عزیزم سپاسگزارم سپاسگزارم و هزاران بار سپاسگزارم از شما بابت فایلی که گذاشتید من بی صبرانه منتظر فایل های جدید شما درباره توحید عملی بودم وبادیدن این فایل که تسلیم بودن در برابر خداست به شدت خوشحال شدم

    فایل های توحید عملی شما مانند لالایی است که به جای خواباندن مارا بیدار و بیدار تر میکند و عجیب در اعماق وجود من نفوذ میکند.

    حالا میخواهم یکی از مواردی که خود را همواره تسلیم کامل در برابر خداوند میدانم را برای شماو دوستان عزیز بگویم:

    من با وجود سن کمم (سی و دو سال )مادر چهار فرزند هستم ،در طول این چند سالی که وظیفه ی بزرگ مادری بر دوشم بود بارها و بارها شده بود که با کوچکترین غفلت من فرزندانم در معرض خطری بزرگ قرار میگرفتن از زمانی که طفل بودن وبا وارد کردن اشیاء خطرناک در دهانشان تازمانی که نوپا شدند و در یک قدمی افتادن از چندین پله ویا حتی بیرون رفتن از خانه که فقط اگر به جای رفتن به سمت راست مسیر مستقیم را انتخاب میکردند در خیابان اصلی و زیر ده ها ماشینی که از خیابان رد می‌شدند قرار می‌گرفتند و تمامی این اتفاقات مطمئنن منجر به مرگ فرزندان عزیزم میشد.

    من درباره ی این موارد بسیار با خودم فکر کردم و به تنها نتیجه ای که در طول این سالها رسیدم این بود که (فقط و فقط الله یکتا ناجی فرزندانم و نگهدار آنها از هر بلا و حادثه ای بوده است و تمام)

    هر وقت که جایی بودم و اطرافیان استرس اینو داشتن که چطور از بچه ها مراقبت میکنم ؟

    من همان آرامش و رهایی واتکا را که نتیجه ی تسلیم بودن محض بود را داشتم

    وهمواره خودم را ناتوان از کنترل شرایط می‌دانستم و همه چیز را به راحتی به خدا میسپردم

    حال با وجود اینکه بچه هایش کمی بزرگتر شدند هروقت که نگرانشان میشوم سریع آن روزها را برای خودم تداعی میکنم ومیگویم:خدایی که تا باحال حافظ ونگهدار فرزندانم بوده از این به بعد هم خواهد بود.

    واین نمونه ای شیرین از تسلیم بودن من در برابر خداوند است که به آرامی وکم کم با اعتماد کردن های کوچک شروع شد و به این باور عمیق درونی رسید.

    امادرخواست و تقاضای پر تکرار این روز های من از پروردگارم این است که خدایا با این که میدانم تنها روزی رسان من تویی

    وحتی روزی تمام موجودات در اعماق اقیانوس ها و آسمانها را تو میدهی

    چرا نمیتوانم آنگونه که بایددر مسائل مالی تسلیم تو باشم

    به زبان میگویم اما آن آرامش و رهایی را ندارم.

    همواره صبح تا شب به خدا میگویم خدایا کمکم کن تا در زمینه مال بهت اعتماد کنم با تمام وجودم

    شاید به این خاطر که همیشه یک زندگی معمولی داشتم و نه آنقدر در ثروت فراوان بودم و نه آنقدر در فقر بودم که بتوانم خداوند را در اتفاقات مالی حس کنم.

    حالا قرار است تا یک ماه و نیم دیگر بابت ماشینی که ماه ها منتظرش بودیم یک میلیارد و نیم پول بدهیم در حالی که الان فقط یک چهارم آن پول را داریم

    شاید خجالت آور باشد که من گاها به وام بانکی بیشتر از الله یکتا اعتماد دارم

    والان که این پیام را تایپ میکنم اشک در چشمانم حلقه زده از شرمساری در برابر رب جهانیان

    به زبان مدام زمزمه میکنم ایاک نعبدو وایاک نستعین امادر وجودم آرامشی نیست

    خدایا کمکم کن همان طور که فرزندانم را با آرامش محض به تو میسپارم حل مسائل مالی زندگی ام را به تو بسپارم .

    سپاس از همه ی شما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  8. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 425 روز

    سلام و درود بی پایان به استاد استادان،

    استاااااد سییییید حسین عباسمنش عزیزم.

    و سلام بر استاااااد شایسته زیبا و خوش قلب.

    اخه چقدر تو خوشکلی دختر.

    سلام به دوستان عزیز دلم.

    الان که شروع به نوشتن کامنت کردم دقیقا ساعن 19:49 هست و اتمام کامنت هم ساعت 21:37 هست.(هنوز توی پارکیم.بچه ها از بازی سیر نمیشن)با پسرهام اومدیم پارک پایگاه شهید هوایی دوران شیرااااااز.

    بچه هام توی صف ترامپولینن.

    گفتم از فرصت استفاده کنم بیام باهاتون حرف بزنم.و از خودم رد پا بذارم.

    به قول بچه ها هیچ ایده ای برای صحبت ندارم.

    میسپارم خدا خودش کمک کنه.

    استاد من همیشه حرف های شما میشنیدم و واقعا ارووووم میشدم.

    استاد اما الان وقته عمله.

    الان میفهمم که میگفتید ایمانی که عمل نیاورد واقعا حرف مفت است.

    استاد الان که 31 سال عمر از خدای خودم گرفتم تازه اولین بار از شما شنیدم که وام نگیرید حتی اگه اسلحه گذاشتن رو سرتون.

    یا با کسی توی کار شریک نشید.

    استاد دقیقا پارسال بود (اول تیر1402) که دنبال کار بودم.

    اون موقع واقعا خدا رو نمیشناختم.

    یه اگهی توی دیوار دیدم از یکی از همکارها.

    حضوری مراجعه کردم دفتر.

    تا دو هفته اول قرار بود 3 روز در هفته،روزی 5 ساعت برم دفتر ماهی دومیلیون و پانصد.

    که همینم خدارو شکر میکردم.

    بعد دو هفته با شریکش رابطش به هم خورد.به من پیشنهاد داد که بشم شریکش.

    بهم گفت که دفتر کار با من.

    کار از تو.

    درامد 60 درصد اون.40 درصد من.

    خلاصه اون موقع از خوشحالی ذوق مرگ شدم.

    البته اون موقع مثل الان با قوانین اشنا نبودم.

    چون هیچ درامدی نداشتم و تازه(یکسال) مهاجرت کرده بودیم به شیراز و باید اجاره منزل هم میدادم.

    خلاصه گذشت تا چند ماه پیش که به همکارم گفتم در صورتی ادامه میدم که درامد 50 50‌تقسیم بشه و اونم قبول کرد.

    خب در امد رسید به میانگین ماهیانه 15 تومن.راضی بودم.

    برای منی که درامد نداشتم خوب بود.

    تا الان.

    اما الان فهمیدم که نباید شراکتی کار کرد.

    توی این یکسال در رابطه با دفتر رفتن و کار کردن شراکتی بسییییییییار چک و لگد خوردم.

    ولی متوجه نمیشدم که علتش چیه.

    دوباره الان چک و لگدا شروع شده.

    تصمیم گرفتم دیگه قطع شراکت کنم.

    قبل از اشنایی با استاد مشرک به تمام معنا بودم.

    که تقریبا 3 ماهه که با استاد همراه هستم.

    فکر میکردم تنها راه روزی رسوندن به من فقط همین دفتره.

    فکر میکردم اگه قطع شراکت کنم توی پرداخت اجاره منزل میمونم.

    فکر میکردم که خودم نمیتونم دفتر مستقل داشته باشم.

    فکر میکردم اسمون باز شده و فقط همین یه دفتر افتاده پایین.

    فکر میکردم‌که بدون رفتن به این دفتر بدبخت و بیچاره میشم.

    خلاصه به جای پرستیدن خدا دفتر رو میپرستیدم.

    اینا رو گفتم صرفا به خاطر اینکه در اینده،زمانی که خودم دفتر مستقل زدم و درامد بالا رو تجربه کردم یادم نره از کجا به کجا رسیدم.

    استغفرالله ربی و اتوب الیه.

    تازه بعد از 31 سال عمر معنی ایاک نعبد و ایاک نستعین رو میفهمم.

    همکارم‌ موقع شروع همکاری گفت که هروقت دیگه نخواستی ادامه بدی،از یک ماه قبلش بهم‌خبر بده.

    خدایا ازت کمک و هدایت میخوام که همین امشب قال قضیه رو بکنم و به همکارم پیام بدم و اعلام خاتمه همکاری کنم.

    البته تا یکماه باید طبق توافق ادامه بدم که حتما به تعهدم عمل میکنم.

    خیییییلی قلبم ارومه.

    خیییلی از این تصمیمم خوشحالم.

    مطمعنم که بعد ار قطع شراکت قلبم باز میشه.

    مطمعنم خدا درهای بسته رو برام باز میکنه.

    همین الان حس کردم که موقعیت های خیلی خیلی بهتراز الان ،پشت درهای بسته منتظر باز شدن در هستن!!!!

    مطمعنم خدا بینهایت راه بلده که به من بی نهایت ثروت بده.

    قلبم اروم ارومه.

    انگار دارم شرایط بعد قطع همکاریمو واضح میبینم که خیلی عالی تر الانه.

    ان شاالله به امید رب میام و نتایج بعد قطع شراکت رو هم مینویسم.

    خدایا شکرت.

    چقدر با نوشتن توی این سایت الهی سبک میشم.

    مورد دیگه وام هست.

    که استاد میگن وام و قرض خط قرمزه‌.

    خب من این صحبتا رو اولین باره میشنوم.

    ولی باید ایمان بیارم.

    مرحله بعد ایمان عمله.

    اگر عمل نشه یعنی ایمانی هم در کار نبوده.

    پارسال دقیقا 1402/7/30 مجوز پرورش قارچ خانگی من صادر شد.

    و تنها علت گرفتن این مجوز استفاده از وامش بود.

    بعد از کلللللی انتظار برای گرفتن وام،الان بعد 10 ماه تازه اعلام کردن که بودجه وام اومده و قراره وام بدن.

    وام با سود کم و اقساط بلند مدت.

    تازه ما به قول عقل ناقص خودمون یه پارتی هم داریم که قراره اول اسم ما رو رد کنه.

    تازه میخواستم این وام رو بدم یه پراید قراضه.خخخ

    بعدش گفتم بدم دندونام رو تعمیر کنم.

    بعدش گفتم بذارم روی پول رهن خونه.

    اما الان مطمعنم ماشین صفر مدل بالا میخرم.

    مطمعنم صاحب خونه دلخواهم میشم و مطمعنم که خدا خودش هزینه تعمیر و کاشت دندان رو بهم میده.

    اما من استاد رو قبول دارم.

    صحبت هاشون رو مثل وحی منزل میدونم.

    با وجود اینکه الان خیلی به پول احتیاج دارم تصمیم گرفتم پا روی ذهن ناقصم بذارم و با وجود 10 ماه انتظار برای گرفتن وام از گرفتنش منصرف بشم.

    خدا منو هدایت کرد عقل کل.

    پاسخ های دوستان رو خوندم و واقعا کیف کردم.

    اقای حمید رضا نارجی ثانی گفته بودن که باید وام رو فقط از خودش(خدا) بگیریم.

    تازه قسط هم نداره.جل الخالق!!!

    عجیب بود.نبود؟؟؟؟

    چه وامی بشه این وامی که پرداخت کنندش خدااااست.

    اینجا ذهن خیلی نجوا میکنه ولی من میزنم توی دهنش.

    خب پرونده وام هم بسته شد به لطف الله.

    اینم گفتم تا بشه رد پا و بیام از نتایج بعد از اعتماد به الله و رد کردن وام به ظاهر مقبول بگم.

    من اگر پول لازم دارم برای فلان و فلان و فلان،

    مگه خدا نمیتونه بده که من گدایی بانک رو کنم؟؟؟؟

    من اگر میگم خدا قدرتمنده ،ثروتمنده،بصیره،وهابه،نباید فقط زبونی باشه باید در موقعیت های مختلف عمل کنم.

    خب علی الحساب این دو مورد باشه برای عمل کردن.

    یه مورد دیگه هم هست که حتما اینده مینویسم.

    خدا رو بی نهایت سپاسگزارم که قشنگ دستم رو گرفت و اوردم نشوندم توی این سایت توحیدی.

    همه شما عزیزانم رو به خداوند میسپارم و براتون ارزوی ثروت ارامش و سعادت در دنیا و اخرت رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2168 روز

    به نام الله

    به نام خدایی که در این نزدیکی است

    الهی به امید خودت

    سلام و صد سلام

    ………

    ……

    …….

    من قبلا مشرک بودم

    من خدا را در شوهرم می دیدم

    هر چی که می خواستم را از همسرم می خواستم

    و هر چی که نمیشد و

    و درست نمیشد به چشم همسرم می دیدم و می گفتم تقصیر تو است . این برای وجود تو بود

    هر درددلی

    . هر حرفی و

    وو همه و همه را به همسرم ربط می دادم

    یعنی مشرک بودم یک مشرک به تمام واقعی

    ولی خداوند خودش گفت ::

    من هستم

    چرا به بنده روی میاری ؟

    چرا سر تعظیم به بنده میاری ؟

    من عاشق استاد هستم

    ولی خودشون می گویند بنده ها را برای خودت بت نکن

    حتی خود ایشون را

    من عاشق بچه های سایت و کامنت هاتون هستم ولی نباید بت کنیم

    این به تمام معنا شرک است

    و بخشیدنی نیست تا موقعی که دوباره از خودش طلب مغفرت کنی

    و دوباره بر می گردی

    الان خدا را صد هزار مرتبه شکر هر چی که پیش میاد همه و همه را از خداوند می دونم

    البته که به رسم ادب تشکر می کنم

    ولی میگم یادت باشه این خداوند است که داره دل بنده اش را نرم کرده

    خدایا عاشقتم

    خدایا عاشق بندگانی هستم که تو برام بوجودشون آوردی

    الهی شکر

    الهی شکر

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1545 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم.

    در مورد هدایت شدن توسط خداوند، میتونم در مورد راه اندازی و مدیریت کسب و کار گذشته ام صحبت کنم. به خاطر دارم که من در دوران نوجوانی و جوانی علاقه شدیدی به بازی‌های کامپیوتری داشتم. به غیر از بازی به خود کامپیوتر هم علاقه زیاده داشتم و ساعت ها زمان میگذاشتم برای اینکه یادش بگیرم و کلی پروژه های مختلف رو انجام میدادم و خیلی هم از این کار لذت میبردم. همان زمانی که بازی کامپیوتری انجام میدادم به صورت آنلاین، همیشه به دنبال پیشرفت بودم و تبدیل به یکی از حرفه ای ترین بازیکنان بازی کانتر سورس شده بودم و در سرورهای آنلاین ایرانی جز نفرات اول بودم. هر روز بازی میکردم و حتی زمانی که مدرسه میرفتم هم وقتی زنگ آخر کلاس تموم میشد با سرعت میرفتیم گیم نت و با دوستان گروهی بازی میکردیم و من سرگروه یکی از تیم ها بودم. خیلی لذت بخش بود و خیلی کیف میکردیم. یادم هست روزی در حال بازی کانتر سورس به صورت آنلاین بودم که پیشنهاد شد که من ادمین یکی از گیم سرورها بشم. این هدایت خداوند بود چون من همیشه دوست داشتم فضا بازی بهتری رو تجربه کنم و همیشه وقتی میدیدم یکی مدیر سرور هست میگفتم خدایا چقدر عالی میشه من هم مدیر سرور بشم و کلی بازی رو و روند بازی در گیم سرور رو لذت بخش تر کنم. از اونجایی که من خودم بازیکن و گیمر بودم میدونستم اگه چه شرایطی توی بازی توسط مدیر سرور به کار گرفته بشه بازی لذت بخش تر میشه تا اینکه یک روزی در یکی از سرورها به من پیشنهاد ادمین شدن داده شد و من قبول کردم و شدم مدیر اون گیم سرور کانتر سورس و چنان زمانم رو میگذاشتم اونجا و گیم سرور عالی ای ایجاد کردم که واقعا همه لذت میبردیم از بازی کردن. به یک سری تضاد در اون گیم سرورها برخورد کردم و دیدم که شرایط و فضا گنجایش ایده های من برای بهتر شدن رو نداره (ایده های الهامی خداوند بهتره بگم) و یک روزی با بچه ها تو بازی بودیم تصمیم گرفتم که گیم سرور خودمون رو بزنیم. از اونجایی که الگو داشتم از افرادی که اونجا بازی میکردن که تونستن گیم سرورهای خوبی بزنن من هم تصمیم گرفتم که مثل اونها باشم و خودم گیم سرور خودم رو داشته باشم اما مسائلی بود یکی اینکه پول میخواست دوم اینکه تیم میخواست سوم اینکه دانش و علم میخواست. من اون موقع باورم این بود که من در کامپیوتر فوق العاده عالی هستم و تا الان هزاران مسئله حل کردم بنابراین این هدایت خداوند که گیم سرور خودت رو بزن (اون موقع نمیدونستم هدایت چی) رو میتونم انجام بدم چون پشتوانه داشتم در ذهن خودم که ببین تو چقدر مسئله حل کردی تو کامپیوتر بدون اینکه کلاسی بری یا دوره ای آموزش ببینی پس میتونی گیم سرور خوبی هم ایجاد کنی و با همین باور شروع کردم و با پولی که خودم و دوستام روی هم گذاشتیم من گیم سرور خودم رو راه اندازی کردم اما بسیار اشکال داشت و اصلا سرعت و کیفیت بالایی نداشت. اما من باورم این بود که این مسائل رو میتونم حل کنم، من اون موقع به شدت هدایت های خداوند رو دریافت میکردم به صورت قدم به قدم که باید چه کاری انجام بدم. از اینکه باید از چه شرکتی سرور مجازی بگیرم هدایت های خداوند رو دریافت میکردم تا اینکه باید چه پلاگین هایی روی گیم سرور نصب کنم چه بهبود هایی توی گیم سرور ایجاد کنم چه کد هایی برای کانفیگ سرور باید بزنم و هزاران ایده الهامی. به خاطر دارم اولین سرورهای با اسم Fun رو من در ایران راه اندازی کردم که مناسب افراد با سن پایین بود و بازی های فوق العاده ای داشت که واقعا سرگرم میشدی و از طرفی یک تیم دوستانه خوب رو هم رهبری میکردم برای اینکه بیان تو گیم سرور و مدیریت بازیکنان رو انجام بدن و ادمینشون کرده بودم و بهشون احساس مهم بودن میدادم. خلاصه ایده های الهامی خداوند باعث شد که گیم سرورهای بسیار با کیفیتی در ایران تولید بشه و من واقعا میتونم بگم در روند بهترین شدن در ایران خداوند هدایتم کرد و دستان اون وارد زندگیم شدن. به خاطر دارم که از شرکت های زیادی سرور مجازی میگرفتم اما نمیتونستن کیفیت مناسب رو ایجاد کنن یا حجم کمی داشتن یا شبکه ضعیفی داشتن یا منابع سرورها کم و گرون بود و خیلی از اینجور مسائل اما خداوند من رو هدایت کرد به تیمی به نام هاست دی ال که واقعا از نظر قدرت شبکه و کیفیت سخت افزار و نامحدود بودن ترافیک سرورهاشون عالی بودن و تنها موضوعی که داشت این بود که سرورهای گران قیمتی بودن و من باید پول زیادی میدادم تا این کیفیت رو دریافت کنم. اما چطور شد که من به سمت این تیم فوق العاده هدایت شدم؟ در صورتی که تو ایران همه می نالیدن که کیفیت سرورها مناسب نیست اما من تونستم از این تیم فوق العاده سرور مجازی قوی بگیرم؟ هدایت خدا. من عقلم هم به این موضوع نمیرسید. من در حوزه برنامه نویسی با هدایت های خداوند پلاگین هایی رو ایجاد کردم که برای اولین بار در ایران بود و کیفیت بسیار بالایی رو ایجاد کرده بود. با هدایت خداوند سیستم انتی دیداس با کیفیتی رو ایجاد کردم که جلوی تمام حملات رو شبکه گیم سرورها رو میگرفت و از اونجایی که بک بن بسیار قوی ای داشت سرورهای هاست دی ال باعث شده بود که من بتونم حملات سنگین شبکه رو هم هندل کنم و همین استیبل بودن سرویس ها و همین کیفیت بالایی که روی سرویس ها بود و به جرئت میگم عقل من به هیچکدوم از اینها نمیرسید حاصل عمل کردن به هدایت های خداوند بود و اینکه من هر روز زمانم رو میگذاشتم برای اینکه گیم سرورها رو رشد بدم و باورم هم این بود که من فضای سالمی رو برای افراد فراهم میکنم که بدون توهین باشه بدون تخریب باشه بدون درگیری باشه چون اون موقع فضای گیم سرورها مسموم بود و نمیشد بازی کرد از بس فحش میدادن ولی ما اومدیم با تیم ادمین هایی که ایجاد کردیم فضای سالم رو بوجود اوردیم و هر کس بی احترامی میکرد ادمین ها تذکر میدادن و در نهایت اخراج میکردن بازیکن رو از روی سرور. خلاصه یکی از بهترین روزهای زندگیم زمانی بود که من با عشق کار میکردم و گیم سرور های عالی تولید میکردم و پیشرفت میکردم و به شدت هم به این کار علاقه داشتم. نمیخوام در مورد تضادهایی که بعدا رخ داد صحبت کنم که منجر شد به اینکه کسب و کارم از کار بیفته اما روند پیشرفت خودم رو که در اون کار بررسی میکنم بدون شک این بود که من به حسی که از درون باهام صحبت میکرد و راهکار میداد عمل میکردم. حتی یادم هست که یک مشکلی در بین تمام گیم سرورهای دنیا در زمینه‌ی اسپمینگ وجود داشت و میشد با یک سری اقدامات کوچک باعث ایجاد لگ در گیم سرورها شد. این مشکل جهانی بود و همه درگیرش بودن. یادم هست یکی از افرادی که خودش هم گیم سرور میزد بهم گفت که پسر با این مشکل میخوای چی کار کنی راهی براش نیست اما همون موقع من با اعتماد به نفس بالا گفتم این مشکل رو هم حل میکنم تا یک مدت زمان دیگه و اینم هدایت خدا بود که این ایمان رو در من ایجاد کرده بود که این حرف رو بزنم و شاید در کمتر از چند ماه من تونستم این مشکل رو با هدایت خداوند حل کنم و من خداوند من رو به این راهکار هدایت کرد همون حس درونی رو میگم و سرورهای من ضد ضربه شدن و مشکلات لگ و پکت لاس و خیلی موارد این چنینی حل شد و همه تو ایران تعجب کرده بودن که چطور این مسئله حل شده و همه تبریک میگفتن و من هم بسیار معروف شدم چون گیم سرورهای من بی نظیر شده بود و فروش پشت فروش داشتیم. یادم هست من در سن 18 سالگی وقتی دلار 1000 تومان بود به درآمد 4 میلیون و خورده ای تومن در ماه رسیدم و کلی پول داشتم که کسب و کارم رو گسترش بدم. اما همه ی این پیشرفت ها و اتفاقات عالی حاصل یک چیز بود، گوش دادن به حرف های خدا. دقیقا من پشت سیستم مینشستم و خداوند باهام حرف میزد که باید چه کارهایی رو انجام بدی، واقعا من فقط به حسم که از درون با من صحبت میکرد و ایده های عالی میداد عمل می‌کردم و نتیجه اش اون اتفاقات مالی خوب بود این در حالی هست که من قبلش مغازه داشتم برای خودم و تابستون که مدرسه نداشتم میرفتم کار میکردم ولی درآمد آنچنانی ای نداشتم و همین تضاد باعث این شد که من به این فضای جدید هدایت بشم و بهتر پول بسازم. خب اگه بخوام الان زندگیم رو مقایسه کنم با اون موقع متوجه این نکته میشم که خداوند قبلا خیلی واضح با من صحبت میکرد و هدایتم میکرد و من هم گوش میدادم اما الان اون اتصال دائمی شدید رو ندارم. بهم الهام میشه اما در مورد موضوعات بسیار بدیهی هست و در مورد مسائل اصلی زندگیم من هدایت رو دریافت نمی کنم. من علاقه شدیدی دارم به اینکه خودم کسب و کارم رو بسازم و پول بسازم و دوست ندارم آشغال ها رو زیر مبل قایم کنم. همین چند سال پیش هدایت های خداوند اومد که میتونی مثل استاد سایت بزنی و مهارت هایی که بلد هستی رو آموزش بدی. و همین کار رو کردم و تا الان صدها ویدیو در قالب هدیه و محصول تولید کردم و روی سایتم گذاشتم. اما در همین موقع ها هست که اتصال من با خداوند قطع شده یعنی خدایی که این ایده رو بهم الهام کرد که این قدم رو بردار و این شرایط رو بوجود بیار انجامش دادم الان ایده های دیگه داده که برو فلان آموزش ها رو تولید کن و من هم چشم گفتم و دارم تولید میکنم اما از نظر فروش هدایتی رو دریافت نمیکنم که باید چه کار کنم که به سود برسه، انگار اتصال قطع شده، یک موردی هم بگم در مورد این فایل که استاد میگه تو یک خواسته ای رو میخوای اما خداوند یک خواسته بهتر رو برای تو میخواد بنابراین اجازه بده که هدایت بشی. از طرفی استاد میگه تمام اتفاقات زندگی شما بدون استثنا حاصل باورها و فرکانس های خودتون هست. از یک طرف دیگه هم استاد میگه شما میتونید کنترل تمام جوانب زندگیتون رو با استفاده از قوانین بدست بیارید، اصلا در همون ابتدای کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم استاد میگه اگر خواستار این هستید که کنترل تمام جوانب زندگیتون رو بدست بیارید و به آرامش برسید که پایه تمام موفقیت های شماست قوانین خدا رو درک کنید و بدونید که با فرکانس خودتون همه چیز رو خلق کردید. الان استاد میگه شما نمیتونید همه چیز رو کنترل کنید و اگر بخواهید همه اتفاقات رو کنترل کنید زندگی بسیار سختی خواهید داشت. از طرفی در جلسه ی دو قانون آفرینش استاد میگه تا درخواست نکنید چیزی بهتون داده نمیشه و قدم اول درخواست هست و باید فهرست 107 آرزوتون رو بنویسید و فکر نکنید اگه به خواسته ای نرسیدید خدا براتون نخواسته، اصلا اینکه خدا برای تو چیزی رو بخواد امکان پذیر نیست، تو خودت هستی که خلق میکنی، ولی الان استاد میگه درخواست میخوای بکنی بگذار خدا هدایتت کنه میگه چون خدا خواسته بهتر از اونچه که تو درخواست کردی رو بهت میده. این حرف ها در ظاهر با هم تضاد داره، آخر اگه ما همه چیز رو خلق میکنیم و خدا برای ما چیزی نمیخواد، چرا الان استاد میگه که باید بگذاری خدا هدایت کنه؟ خب خدا که برای ما چیزی رو نمیخواد چرا باید بگذاریم هدایت بشیم؟ استاد لطفا واضح تر در مورد موضوع هدایت صحبت کنید. جمع بندی حرف هاتون با هم کمی تضاد برای من ایجاد کرده. عملکرد من تا الان به این شکل بوده که فایل های سفر به دور آمریکا رو میبینم و نکات مثبت ش رو مینویسم و بهش توجه میکنم و از همون جنس توجه در زندگیم اتفاق می افته. ولی الان شما میگید باید بگذاریم هدایت بشیم و نباید چیزی رو مشخص کنیم چون ممکنه خدا بهترش رو بخواد. آخر باید درخواست کنیم یا نباید درخواست کنیم؟! آخر باید بگذاریم خدا بهمون بگه چی برای ما خوبه یا باید تمرکز کنیم روی خواسته هامون تا وارد زندگیمون بشه؟ آخر ما کنترل تمام جوانب زندگیمون رو بر عهده داریم یا نمیتونیم همه چیز رو کنترل کنیم؟ چون من تا الان به این شکل عمل کردم که گفتم ببین اگه شرایط زندگیت دلخواهت نیست خودت ایجاد کردی و باید کانون توجهت رو تغییر بدی چون تو کنترل تمام جوانب زندگیت رو به عهده داری، ولی الان میگید شما نمیتونید همه چیز رو کنترل کنید و باید بگذارید که هدایت بشید. من که گیج شدم. میخوام بدونم در عمل باید چه واکنشی رو نشون بدم از خودم.

    عاشقتونم استاد و دوستان سایت. امیدوارم زندگیتون عالی پیش بره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      ندا گفته:
      مدت عضویت: 1692 روز

      سلام دوست عزیزم

      من درک خودم میگم ، خدا هیچی برای ما نمیخواد یعنی اگه بخوایی بیافتیم تو چاه جلومون را نمیگیره اگه هم بخوایم ثروتمند بشیم جلومون را نمیگیره خدا مثل یه کامپیوتره که نه عواطف داره نه احساسات پس این که خدا هیچی نمیخواد برامون کاملا مشخصه یعنی تا چیزی نخوایی اصلا اجابت نمیکنه چون تو سفارشی ندادی فرض کن بری پشت کامپیوتر و سفارش اینترنتی ندی خوب سفارشی ثبت نمیشه که بخواد بهت داده بشه این از این موضوع پس باید هدفتو کاملا دقیق با جزییات اتفاقا مشخص کنی که دقیقا چی میخوایی مثلا چه ماشینی با چه خصوصیاتی میخوایی اما برای رسیدن به این ماشین باید ذهن منطقی خودتو خاموش کنی و از خدا هدایت بخوایی اون در بهترین زمان و مکاان که امادش هستی با اسان ترین روش و بهترین حالت بهت میده مثلا من ٢٠۶ میخواستم اما هر کاری میکردم نمیشد چون لیاقتم ٢٠٧ بود یعنی بهترش خدا بهم داد منظور استاد این که خواستتو مشخص کن خدا بهترینشو بهت میده یا من یه پاستا معمولی میخواستم سفارش بدم اما نمیشد از اسنپ میپرید بیرون یا ریویو ها خوب نبود همان روز خدا هدایتم کرد برج میلاد تو بهترین لوکیشن که کل تهران زیر پام بود با بهتربن حالت خوشمزهترین پاستای عمرم بهم داد یا من قبلا میخواستم گوشی ایفون x بخرم نمیشد انقدر اصرار کردم که اخر سر فروشنده کلاه گذاست سرم یه گوشی استوک تعمیری به جای گوشی نو داد که دو هفته بد از طریق دوستم که کارش ایفون بود فهمیدم بعدش رفتم پیشش سریع ازم پس گرفت یه گوشی دیگه داد امدم خونه دیدم روی صفحش یه پیکسل سوخته داره یعنی اتیش گرفته بودم دوباره رفتم پیشش خود فروشنده هم قاطی کرده بود بهد که بررسی کرد دید از خود کمپانی بوده این مشکل و من ارزوم اون زمان گوشی لیفون xsگلد بود و به راحتی گوشی ایفون گلد برداشتم یه مقدار بیشتر پول دادم یعنی لیاقتم بهتر بود منظور که خدا بهترشو میده اینه من کلی مثال این شکلی دارم اما باید هدفتون مشخص کنید وبسپارید به خدا و حالا یه پروسه ای داره که بهت بده میشه این پروسه کوتاه باشه یا طولانی حالا این پروسه به چی بستگی داره به ظرفت که همان احساس لیاقته اگه احساس لیاقت نداشته باشی باید روی خودت کار کنی که همان هم خدا برات واضح میکنه که تو خودتو لایق نمیدانی یعنی احساس ترس و نگرانی و بد داری یعنی باید احساس لیاقت خودتو درست کنی به اندازه ای که احساس شما بهتر بشه به هدفت سریع تر میرسی و خدا با بهترین روش و سریع ترین حالت شما رو به هدفت میرسانه و از داشتن اون نعمت لذت میبری این میشه هدایت

      حالا مغز ما چی میگه میگه خودم میدونم ما رو میندازه تو رنج میگه فلان مقدار پول از فلانی قرض کن طلاهاتو بفروش گوشی موبایلتو بفروش قسطی میتونی اون ماشین بخری و میخری اما اون ماشین میشه سوهان روحت کلی زیر فشار قرضی و از طرفی چون در خودت احساس لیاقت درست نکردی همش نگرانی تصادف نکنه ندزدن و یا نتونی قرضتو بدی یعنی اون ماشین به جای نعمت و لذت برات میشه عذاب عظیم

      هدایت یعنی خواستتو مشخص بکنی اتفاقا دقیق هم مشخص کنی اما بخوایی خدا هدایتت کنه هم باورتو درست کنه هم در زمان مناسب بهت بده که امادش باشی لذت ببری برای همینه یه وقتایی ما خواسته ای داریم خدا میگه صبر کن یعنی خدا میخواد شما رو ظرفتو اماده کنه و وقتی امادش بشی سر میخوره تو بغلت به راحتی اما ذهن منطقی ما عجله داره و با همون شرایطی که میبینه ما رو هدایت میکنه میندازه ما رو تو رنج و بدبختی من شخصا خدا وکیلی هر وقت با عقلم کاری کردم حتی اگه ظاهرش خیلی هم منطقی بود بد جور ضرر و زیان دیدم و هر وقت صبر کردم تا هدایت بیاد هر چند ظاهرشم اصلا منطقی نبود به حدی سود کردم که خودم انگشت به دهن موندم

      اینم خودم تازه به درکش رسیدم دارم به خودم میگم که برام بمونه همه موجودات روی زمین هدایت میشن حتی مورچه فرض کن یه سوسک که میمیره فرداش دورش هزاراتا مورچه جمع میشه و ازش تغذیه میکنند کی اینا رو هدایت کرده خدا پس خدا همه جهان خلق کرده و هدایت میکنه و منم هدایت میکنه حالا این هدایت در حیوانات اسمش غریزه است و در انسان همان هدایتی که من باید به خدا اجازه بدم هدایتم کنه چون انسان اختیار داره انسان میتونه از مغز پوک خودش استفاده کنه یا از مغز خدا که به غیب اگاهه حالا من اگه از مغز خودم استفاده کنم شان من از مورچه هم پایین تر میشه چون مغز ما اگاهی نیست پر شده از ورودی هایی که ادما بهمون دادن برای همینه هر وقت از مغزم استفاده کردم با مغز رفتم تو دیوار مغز ما همان راه گمراهی که همه ادما رو مغزشون حساب میکنند و نابود میشن و من باید بتوانم مغزم و پیش فرض خای ذهنی خودم پاک کنم و وصل بشم به خدا تا اون منو هدایت کنه برای همینه خود خدا میگه منو به راه راست به راه کسانیکه به انها نعمت دادی هدایتم کن نه گمراهان که خدا وهدایت خدا باور ندارن دارن رو مغز پوکشون حساب میکنند هدایت همون توکل همون تسلیم شدن همون صبر

      وقتی منتظر هدایتی یعنی تسلیم خدایی یعنی سپردی به خدا و همان صبری هست که تو رو به نتیجه میرساند

      بعد بحث کنترل هم اینه که ما بیرون خودمون هیچ کنترلی نداریم مثلا اینکه همش بخوایی حواست باشه ماشینتو دزد نبره یا هرچیز دیگه ما نباید بیرون خودمون کنترل کنیم یا اینکه دیگران برامون چی میخوان یا چی نمیخوان یا فلانی با من دشمنی داره هر وقت توجهت به بیرون از خودت بره حالت بد میشه و نابود میشه ادم یعنی ما نباید دنبال کنترل شرایط باشیم من قبلا حتی الان هم باید همش به خودم تذکر بدم که ندا تمرکزت روی خواستت باشه نه روی ناخواسته که اسمش کنترل ذهنه و منظور از کنترل کنترل روی شرایط بیرون خودمون نباشد من باید هدف خودمو مشخص کنم و توجهم روی هدف خودم قفل بشه و هر کسی هر کاری کنه به نفع من میشه چطوریشو نمیدانم هیچ کسم نمیدونه اما بارها برای من اتفاق افتاده برای همین اصلا دنبال کنترل چیزی نباش هدف مشخص منتظر هدایت و قدم به قدم حرکت کن تا به مقصد برسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حسین و نرگس گفته:
      مدت عضویت: 1815 روز

      سلام خدمت برادر عزیزم… راجع به مطالبی که فرمودید بنظرم اومد سه تا نکته از صحبت های استاد رو اینجا بزارم شاید ان شااالله به کارتون بیاد.. 1- ما در مورد چیزهایی هدایت میشیم که نسبت به اونها مقاومت (بخونید شرک) کمتری داشته باشیم…یعنی میزان هدایت ما در هر موضوعی با میزان مقاومت ما نسبت عکس داره… مثلا شما در بحث گیم اونقدر اشتیاق داشتید و مقاومت خاصی نداشتید، بخاطر همین هدایتها هم خیلی واضح میومد…یادمه یکی از اقوام که در حوزه طب سنتی کار میکنه بهم میگفت توی خواب میبینه که کجا رو باید سوزن بزنه (طب سوزنی) که فلان مسئله حل شه..اما همین بنده خدا در مورد مسائل مالی چون مقاومت داره شرایطش تغییر نمیکنه و هدایتی دریافت نمیکنه…

      بنا بر این هدایت تکامل میخواد و به اندازه ای که در موضوعات مختلف مقاومتمون کمتر میشه بهتر هدایت میشیم که البته باید با احساس لیاقت همراه باشه که ما شایسته دریافتش هستیم…

      2- خداوند برای ما چیزی رو نمیخواد اما بهترین مسیر رو برامون مشخص میکنه… اینکه کار رو به خدا بسپاریم به این معنیه که بزاریم از بهترین مسیر ما رو به خواسته هامون برسونه و اگه بخوایم خودمون مسیر رو پیدا کنیم مثل این میمونه که داریم از یکسری دیتا که قبلا در ذهنمون ذخیره شده برای حرکت در مسیر جدید که دیتایی نداریم استفاده کنیم که معمولا به شکست منجر میشه…

      3- بجای اینکه یه چیز مشخص از خدا بخوایم، با در نظر گرفتن هدفمون از اون خواسته بزاریم خداوند بهترین گزینه رو برامون مشخص کنه و ما خودمون یه چیز خاص نخوایم… دلیلش هم اینه که مصداقی که مشخص کردیم برای رسیدن به اون اهداف مناسب نیست و خدا علیم و حکیمه و بنابر این ما رو به اون خواسته مشخص نمیرسونه چون با این کار به اون اهدافی که خواستیم نمیرسیم…

      مصداقش هم این آیه است که:

      وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۚ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا ۖ وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ ۚ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا

      نعمت ها و مال و ثروتی که خدا به سبب آن برخی از شما را بر برخی برتری داده آرزو مکنید. برای مردان از آنچه کسب کرده اند بهره ای است، و برای زنان هم از آنچه کسب کرده اند بهره ای است. و [لکن] از بخشش خدا بخواهید، یقیناً خدا همواره به همه چیز داناست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        محمدصادق امام بخش زاده گفته:
        مدت عضویت: 1545 روز

        سلام به دوستان عزیزم حسین و نرگس عزیز.

        سپاسگزارم بابت کامنت پر محتوایی که برای من گذاشتید. درک این کامنتتون نیاز داره به اینکه بیشتر بخونمش و بیشتر بهش فکر کنم. با تاخیر دارم براتون مینویسم چون گفتم ابتدا بگذار خوب بهش فکر کنم و بعد پاسخ بدم ولی به این نتیجه رسیدم که درک این موضوع بیشتر نیاز به فکر کردن داره بنابراین کامنت نوشتن براتون رو شروع کردم.

        استاد میگه ما هدف و مقصدی رو مشخص نمی کنیم حتی در سفرهامون، از خدا میخواهیم که ما رو به سمت جایی هدایت کنه که لذت ببریم زیبا باشه و .. و میگذاریم نشونه ها هدایتمون کنند و از طرف دیگه استاد میگه ما باید باور داشته باشیم که این جهان ربی داره خدایی داره که داره همه چیز رو کنترل میکنه و هدایت میکنه تمام موجودات رو و آگاهیش از ما خیلی بیشتره. آگاهیش بی نهایت و بهترین ها رو که مناسب ماست رو میدونه.

        باتوجه به این باورهایی که استاد میگه ما باید تمام توجهمون رو بگذاریم روی هدایت خداوند و بگذاریم خدا بهمون بگه باید چی کار کنیم. مثلا خود استاد به این شکل عمل کرد گفت اگه دانشگاه رفتن برام خوبه کاری کن که کنکور قبول بشم و اگه قبول نشدم یعنی دانشگاه برام خوب نیست. یعنی استاد مشخص نکرد که میخواد بره دانشگاه گذاشت هدایت بشه و خواسته مشخصی ازش نخواست گفت میخوام پیشرفت کنم میخوام تو زندگیم رشد کنم و گذاشت خدا هدایتش کنه.

        اما از طرفی من همیشه اینو از استاد میشنیدم که میگفت همه شرایط رو خودتون ایجاد می کنید همه ی اتفاقات رو خودتون بوجود میارید و خدا کاری نداره، به همین دلیل بشینید به خواسته هاتون توجه کنید، تجسم کنید در موردش بنویسید. بشینید افرادی که خواسته های شما رو دارن رو پیدا کنید و تحسینشون کنید. یا بشینید نکات مثبت رو بنویسید و به احساس خوبی برسید، بشینید دقیقا مشخص کنید که خواسته هاتون چی هست و این تمرین در فایل های مختلف داده شده مثل فصل اول کتاب رویاهایی که رویا نیستند که استاد میگه باید دقیقا مشخص کنید از خداوند چی میخواهید و باید به وضوح کامل برسید در مورد خواسته هاتون. من هم باتوجه به این آموزه ها خودم رو تربیت کردم که به این شکل فکر کنم و عمل کنم اما الان استاد داره کاملا متفاوت صحبت میکنه و میگه بگذارید هدایت بشید و تسلیم خدا و هدایت هاش باشید و به خواسته ای نچسبید. مسیر رسیدن به خواسته رو مشخص نکنید. قصد پشت خواسته هاتون رو بگید میخوام و باید تسلیم خداوند باشید که هدایتتون کنه. باید مشخص کنید که لذت رو میخواهید، آزادی رو میخواهید، آرامش رو میخواهید و … بگذارید خداوند هدایتتون کنه به سمت این شرایط. استاد میگه که خداوند بهتر به ما آگاه هست و بگذارید اون براتون مشخص کنه که به چه سمتی حرکت کنید. یک خواسته مشخص رو نخواهید، مثلا اگه یک فردی میخواد مشهور بشه ایرادی نیست ولی بگو چرا میخواهی مشهور بشی و قصد پشتش رو بخواه، مثلا یکی از قصد ها این هست که فکر میکنی ثروتمند تر میشوی اگه مشهور شوی و در واقع تو آزادی میخواهی داشته باشی. اون رو بخواه.

        الان موضوعی که من در حال فکر کردن بهش هستم این هست که آخر ما باید کانون توجهمون رو روی خواسته هامون بگذاریم یا نگذاریم؟ قبلش من به این شکل فکر میکردم که خدا یک سیستم هست که طبق قانونش به توجه ما پاسخ میده. بنابراین من هر خواسته ای که میخوام رو باید بشینم بهش توجه کنم به شکل های مختلف که وارد زندگیم بشه. اینکه ما روی نکات مثبت فایل هایی مثل سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت تمرکز کردیم و این جنس اتفاقات وارد زندگیمون شد با این باور بود که خدا یک سیستم هست و داره به کانون توجه ما پاسخ میده. ولی الان استاد میگه بگذارید هدایت بشید. چون ممکنه ما خواسته هایی رو داشته باشیم از اون طرف آگاهی خداوند این باشه که یک چیز بهتری برای تو خوب هست. مثل استاد که گفت خدا به من گفت برو دانشگاه و بعد مسیر زندگی من عوض شد. یعنی استاد نشست مثل ما به خواسته هاش توجه کنه و بنویسش بلکه گذاشت خدا هدایتش کنه و در نهایت باعث شد که در حوزه موفقیت فعالیت کنه.

        تناقض برای من اینجاست که تا الان اینو باور کرده بودم که خدا برای من چیزی رو نمیخواد و باید درخواست کنم اما الان استاد میگه خدا بهترش رو برات میخواد و نباید بچسبی به یک خواسته و بگذار خدا هدایتت کنه. این دقیقا یعنی اینکه پس خدا این وسط برای ما یک چیزی رو میخواد و خواسته ما ممکنه در مسیر درست نباشه پس باید بگذاریم هدایت شویم.

        امیدوارم متوجه منظور من شده باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          حسین و نرگس گفته:
          مدت عضویت: 1815 روز

          سلام خدمت آقا محمد صادق عزیز، ببینید این موضوع دو بخش داره، بخش اول اینه که ما به وضوح برسیم که خواسته‌ای که داریم برای هدف درستی یا به خاطر نظر دیگران یا عوامل دیگه‌ای هست که در واقع خواسته قلبی ما نیست، پس موضوع اول اینه که این خواسته قلبی خود ماست یا اینکه پشتش یه باور شرک آلوده که برای دیگران یا برای مسائل دیگه جز خودمون داریم اون خواسته رو دنبال می‌کنیم

          بخش دوم اینه که حالا که ما به وضوح رسیدیم که این خواسته خواسته قلبی خودمونه یا به خاطر عوامل دیگه‌ای اون رو در نظر گرفتیم و اگر به نتیجه رسیدیم که این خواسته قلبی خودمون بوده باید بیایم و بررسی کنیم که اون خواسته مارو به چه چیزی می‌رسونه، یعنی هدف پشت اون خواسته رو پیدا بکنیم، اینجاست که بحث بحث مصلحت خداوند مطرح میشه که آیا مصداقی که مشخص کردیم ‌میتونه ما رو به اون خواسته‌ها برسونه یا نه، مثلاً اگر من به این نتیجه رسیدم که هدفم از دانشگاه واقعاً رشد و پیشرفت خودم هست اما برای مصداقش مثلاً فلان دانشگاه رو انتخاب می‌کنم که اون دانشگاه نمی‌تونه اون خواسته من رو محقق بکنه، چون که من مثل اون آدمی هستم که توی یه جنگله نمی‌تونه همه جا رو خوب ببینه اما هدایت خداوند مثل یه پهپاد که از اون بالا داره همه چیز رو می‌بینه، اینجاست که من با توجه به اینکه خواسته خودم را مشخص کردم تشخیص مصداقش رو به هدایت خداوند می‌سپارم تا خداوند به بهترین نحو خواسته من رو محقق کنه، در واقع من خواسته‌های خودم را دارم اما چیزی رو که به خدا می‌سپارم تشخیص موردیه که می‌تونه این خواسته‌ها رو محقق کنه و ساده‌ترین راهی که بتونه من رو بهش برسونه، توی مثال استاد که خیلی تو سفر به دور آمریکا در موردش صحبت کردن می‌بینیم که استاد مثلا دنبال یه جای خنک می‌گرده مثلاً توی تابستون که مثلاً آبشار هم داشته باشه یا مثلاً مسیر مناسب برای موتور سواری داشته باشه اما تشخیص مصداق رو می‌ذاره به هدایت خداوند، بزار یه مثال روشن برات بزنم، ما قصد خونه‌دار شدن داشتیم و در تشخیص مصداق خونه مناسب اشتباه کردیم و با اینکه با مالک خونه بسته بودیم قضیه رو کنسل کردیم و گذاشتیم خداوند ما رو هدایت کنه، و خداوند ما رو هدایت کرد ه خونه‌ای که خیلی فراتر از چیزی بود که ما انتظار داشتیم و تمام اون انتظاراتی که داشتیم رو محقق کرد، حتی خیلی فراتر از اون رو، با اینکه ما ساعت‌ها و روزها دنبال خونه گشته بودیم اما این خونه رو خیلی خیلی هدایتی خداوند در مسیر زندگیمون قرار داد با اینکه ما تجربه زیادی در این موضوع نداشتیم… بهتون پیشنهاد می‌کنم اگر دوره است لیاقت را تهیه نکردید حتماً تهیه‌اش بکنید به خاطر اینکه توش خودشناسی خیلی عمیقی داره که به شما کمک می‌کنه که به درستی خواسته‌های خودتون رو تشخیص بدید و اون رو از خواسته‌های دیگری که پشتش نظر دیگران یا عوامل دیگری مثل عقده های کودکی و … هست جدا بکنید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: