«موفقیت»‌، مسیر رسیدن به خواسته است‌ نه مقصدِ آن - صفحه 32

659 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1596 روز

    چیزی که توی این فایل برای من خیلی بولد شد امروز

    مربوط میشه به موضوعی که دو روزه دارم روش کار میکنم

    اون هم عزت نفس استاد هست

    من خیلی وقته فهمیدم که نقطه ضعفم تحسین نکردن دستاوردام هست

    دارم روی این موضوع این روزا فکر و کار میکنم و هی لایه های بیشتری ازش برام اشکار میشه

    و این چیزیه که واقعا حتی با اینکه قبلا ها هم متوجه شده بودم که چه قدر مهمه اما مقاومت بهش داشتم

    اما الان دیگه زمانش رسیده که روی این نقطه ضعفم که مربوط به عزت نفس و اخساس لیاقتم میشه کار کنم چون نتایج بهتر بدون احساس لیاقت بالاتر برات نمیاد

    چیزی که امروز از این فایل گرفتم

    این بود که استاد چه قدر خودشو تحسین کرد

    و برعکس بچه های سایت و عموم مردم اگر دقیقا همین کاری که استاد کرد رو میکردن اصلا به چشمشون نمیومد و میگفتن خب که چی مثلا چیکار کردم و توجهشون رو میذاشتن روی جنبه ی منفی خودشون و کارشون که پول در نیوردن

    بچه ها به استاد و نحوه ی صحبتش دقت کنید

    ببینید چه قدر داره با اطمینان از مهارت و توانایی اش حرف میزنه

    جوری حرف میزنه که انگار اون بهترینه و شاخ غول شکونده و هیچ کس تو دنیا مثل اون نیست و این نوع نگرش اش به خودش چه قدر بهش احساس لیاقت و در نتیجه نعمت های الان زندگیشو داده

    اما

    به خدا هم من هم شما اگر به زندگیمون دقت کنیم خیلی جاها کارهایی فوق العاده به اندازه همین کارهای استاد انجام دادیم

    اما

    یاگرفتیم که خودمونو کوچیک کنیم و روی نکات منفی تمرکز و توجهمونو بذاریم

    اما استاد رو ببینید

    چههههه قدر با هیبت و شکوه داره از کارش میگه

    و دقیقا دقیقا همین باعث شد از اونجا رشد و پیشرفت های بیشتری داشته باشه

    هر کس دیگه ای بود میگفت نه بابا چیکار کردم اخرش که پول نداشتم اخرش که بدهکار شدم چه قدر من ضعیفم که رفتم تو یه کاری و پول در نیوردم بدهکارم شدم

    دیدید که بچه های سایت چی گفتن خوده استاد گفت

    این حرفای بچه ها نشون دهنده ی دیدگاهشون به خودشون اگر جای استاد بودن بود

    بچه ها گفتن استاد اونجا هیجا نبودید یعنی خودشون اگر اینکارو میکردن اصلا مثل استاد خودشونو تحسین نمیکردن و صد در صد به همین دلیل به موفقیت های بعدی که استاد رسید نمیرسیدن

    استاد عزت نفس خودش رو از همون اول ساخته بود

    و این پایه باعث شد که از اونجا پیشرفت کنه

    ما هم باید اینجوری دقیقا با همین اطمینان استاد از خودمون تعریف و تمجید کنیم همین همین همین الان

    حتی کپچکترین دستاوردهامونم اونقدر بزرگ کنیم و دربارش بگیم انگار که هیچ کس توی دنیا به جز ما انجامش نداده

    اینها اون احساس لیاقت رو میبرن بالا

    این مورد عزت نفس به چن تا موضوع دیگه وصل میشه

    یکی کانون توجه

    یکی احساس لیاقت

    .

    استاد توی برنامه هاش از اول پایه ی اولی برای در مسیر موفقیت بودن رو توجه به نکات زیبا معرفی میکنه

    توی کتاب رویاهایی که رویا نیستن

    اولین فصل کتاب درباره همینه و به عنوان مهم ترین فصل کتاب ازش یاد کرده

    اینجا هم کانون توجه رو داریم

    بچه ها کانون توجهشون روی منفی ها بوده روی نرسیدن ها

    استاد کانون توجهش روی مثبت ها بوده روی رسیدن ها

    یعنی یه اتفاقی افتاده

    استاد به سمینار و برگزاری دوره در تهران در مدت زمان عالی رسیده

    اما به پول از اون کارش نرسیده

    و بچه ها توجهشون رو دومی بود استاد روی اولی

    .

    چیزی که الان متوجهش شدم اینه که استاد چه قدر قبل از اینکه بیاد تهران اون پایه ی عزت نفس و توجه روی مثبت ها رو تمرین کرده که جزوی از وجودش شده بود

    یعنی میدونید بچه ها

    استاد خیلی قبلش روی خودش از همه نظر کار کرده بود

    فقط روی باورهای مالیشون کار نکرده بودن

    ولی توی بندرعباس قبل اومدن به تهران خیلی خیلی زیاد روی خودشون و باوراشون اینقدر عالی کار کرده بودن و اون باور ها ایشون رو به این موفقیت در برگزاری سمینار در تهران رسونده بود و ادامه دار شد

    این توجهش به نکات مثبت خودش به تحسین خودش باعث شد بتونه

    شرط میبندم وقتی که توی بندرعباس بوده و دانشجو بوده هم به همین اندازه با هیبت و شکوه از خودش تمجید و تحسین میکرده از کوچکترین کارها جوری که انگار هیچ فردی بهتر از اون نیست تو دنیا در این حد …

    اما من خودمو مثال میزنم و میدونم بیشتر بچه ها هم همینطورن

    به یک موفقیتی رسیدم الان اما با خودم میگم چه فایده

    من که به پول نرسیدم

    البته که قراره از این به بعد درستش کنم و دو روزه اصلا دارم به این موضوع فکر میکنم و خداروشکر ادم توی مدارش که باشه فایل عای مناسب و نشانه ها میان و جهان میخواد که کمکت کنه و گسترش بده اون فکرو در تو که باعث رشدت بشه

    من خودم نسبت به قبلم اینقددددررر تغییرات داشتم اینقدر کارهای خفن و به قولی شاه غول شکوندم اینقدر توی زندگیم به خصوص این دوسال دستاورد داشتم که اصلا ندیدم کسی داشته باشه اماااااااا

    تا به الان میگفتم چه فایده من که پول نساختم :)))))

    و میدونم اینه که نمیذاره به بیشتر از اینها برسم

    ….

    اگر استاد تونست در تهران به موفقیت در برگزاری سمینار برسه و بعدش به بیشتر

    چوووووون پایه ی عزت نفس و احساس لیاقتشو قبلا در بندرعباس سالها روش کار کرد و در خودش ساخته بود

    ما هم باید همینکارو بکنیم

    باید این پایه های عزت نفس ، توانایی و مهارتمون ، ایمانمون به توانایی مون ، تحسین خودمون ، ایمان و یکتاپرستی و توحید ، احساس لیاقت و ارزشمندی و …

    رو روش کار کنیم …

    خداوکیلی کدوممون به همین اندازه ی استاد میتونیم از موفقیت و دستاوردهامون حرف بزنیم ؟؟

    با این هیبت و شکوه از خودمون حرف بزنیم ؟؟؟؟

    کدوممون ؟؟؟

    ببیینید خوده استاد گفتن روزی صد بار خودمو تحسین میکردم الان هم میکنم

    اینها خیلی جای تفکر داره

    خیلی جالبه که من این فایل رو صد بار دیدم

    اما به این نکته توجه نکردم با اینکه الان که دارم میشنوم استاد همش داره درباره این نکته میگه اما قبلا چون نسبت به این موضوع مقاومت داشتم و توجهم روش نبود چیزهای دیگه ای میشنیدم

    .

    دقیقا جمله ی استاد :

    ((( به عنوان ادمی که قواعد بازی رو بلده ، تحسین کردم اون ادمه رو )))

    وای الله اکبر

    چهههه قدر دقیق همین حرفایی که قبل شنیدن کامل فایل من زدم استاد داره میگه

    استاد خیلی خوب قبل از اینکه بیاد تهران قواعد بازی رو بلد بوده :)))) و الان همچنان از جملاتش مشخصه همون اصلی که توی بندرعباس از تحسین کردن و عزنت نفس و توجه روی زیبایی ها و مثبت های خودش و کارش و زندگیش و دیگران … رو یاد گرفته همچنان داره ادامه میده

    استادم عااااشقتونم عاااشق عااااشق عاااااشقققققق :)))))

    میبوسمتون ، ممنونم سپاسگزارم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1909 روز

    به نام خالقِ هدایتگرم

    سلام به همه ی نازنین های سایت.

    از کامنتِ سعیده جانِ شهریاری جانم هدایت شدم به این فایل.

    قشنگ متوجه شدم این فایل به یه دلیلی سایت 4 صبح اومده سراغم تا گوشش بدم.

    اصلا اینکه چرا 10 دقیقه به 4 بامداد باید بیدار شم خودش جای فکر داره.

    که بیام سایت رو بلافاصله چک کنم، دایره آبی جانم رو ببینم، کامنت نفیسه جانم رو بخونم و کیف کنم…

    موفقیت چیه سمانه از نظرِ تو؟

    موفقیت اینه که من آرامشم بالاتر رفته و میره…

    اینه که امشب قبل خواب قشنگ متوجه شدم چقدر از لحاظِ اعتماد به نفس و احساسِ لیاقت فرق کردم…

    چقدر ساده و راحت هدیه دریافت میکنم، سپاس گزاری میکنم از خدا و دست هاش، خوشحالم و لذت میبرم.

    برای کی؟

    کسی که قبلا از غرورش (شرک) هدیه ها رو از طرف بنده های خدا میدونست و نمیتونست قبولشون کنه، خجالت میکشید، احساسِ ناتوانی بهش دست می‌داد اگه هدیه ای سمتش میومد.

    احساس بی لیاقتی بهش دست می‌داد.

    اینا تو حرف ساده است…

    ولی من به چشم و تو عمل دارم میبینم تبدیل به چی شدم…

    چی رفته تو شخصیتم و عوض شدم…

    موفقیت یعنی سمانه ای که اگه ازش میپرسیدن غذا چی میخوری؟

    واسه شیرین بودن پیشِ چشم دیگران، عزیز بودن، کم توقع بودن پیشِ چشم دیگران تا به این طریق دوست داشتنی و ملوس تر به نظر برسه میگفت فرق نداره، هر چی خودت راحتی و تعارف و رودربایستی های رایج…

    الان به احساس لیاقتی رسیده که گزینه هاشو به راحتی مطرح میکنه.

    شجاعتِ درخواست کردن رو پیدا کرده.

    تو ذهنم میگم من وظیفه مه هر چی دلم میخواد بگم، فرد اگه شرایطش رو داشت خب درست میکنه نداشت هم فدای سرش، چیزی نیست، مهم اینه من انقدر از خودم احساس لیاقت کنم که نظر بدم…

    فرقی نمیکنه یعنی چی؟

    همه حتما یه نظری داریم.

    حتما یه چیزی هست که بیشتر دوست داشته باشیم تا دیگری…

    خب وقتی کسی ازم میپرسه، منم انقدر احساس لیاقت دارم که بگم چی میخوام فارغ از نتیجه اش…

    حالا جالبه ها.

    اکثرا دقیقا به خواسته هام میرسم چون شجاعتِ مطرح کردن دارم و خب طبق قانون، خداوند به شجاعان پاسخ میده…

    خب موفقیت یعنی اینکه من میخوام، درخواست رو میفرستم تو کارتابلِ خدا، دست هاشو باز میذارم، اونم خیلی شیک خواسته منو از طریقِ راه خودش (تاکید می‌کنم راهِ خودش نه لزوما راهی که من میخوام یا دوست دارم یا فکر میکنم راه اونه) اجابت میکنه، منم با همون آرامش میرم تیک میزنم خواسته مو تو لیستم…

    آقا نوشتن لیست درخواست ها و اطمینان به تیک خوردنش، عالیه.

    چون هر بار اطمینانم رو داره بالاتر میبره به قدرتش و درستیِ مسیری که هستم و افکارِ صحیحی که پشتِ هر رسیدنم وجود داره.

    موفقیت چیه؟

    اینه که انقدر با خودم OK شدم، حرفمو راحت میزنم، نظرمو میدم فارع از نگاهِ دیگران، انقدر ریلکس و با اطمینان و آروم نظرمو میگم خودم کَف میکنم چی بودی چی شدی؟

    اینا چیه؟

    خب موفقیته دیگه.

    رشد و بهبوده دیگه.

    خب لازم بوده بشنوم این فایل رو تا واسم یادآوری شه موفقیت‌هام…

    موفقیت اینه که من قبلا خجالت میکشیدم با خودم، از خودم، در برابر دیگران و خودمو کم و کوچک میدیدم، حالا انقدر راحتم با خودم…

    مگه بهبود عزت نفس، اعتماد به نفس، احساس لیاقت کم چیزیه؟

    نه والا، خیلی گنده است، خیلی خیلی.

    برای کسی که میدونه حالِ خوبش و اینکه سرش بالا باشه، بتونه حرف بزنه تو جمع مخصوصا بین آدمایی که احساسِ رودربایستی داره باهاشون، رو با نتایجش گره بزنه،

    (اینطور که اگه دستاورد گنده ای داره خودشو انسان ببینه، اگه معمولی بود شرایط خودشو انسان نبینه)،

    انقدر فرق کرده که با خودش راحته و حالا چون راحته با خودش، اتفاقا داره ارزشمندیِ خودش فارغ از هر دستاوردی از درونش میجوشه رو میبینه و اتفاقا اینا بهش عزت نفس میده …

    این برای من یعنی موفقیت.

    موفقیت یعنی چی؟

    اینکه میتونم الان نه بگم…

    نظرمو بدم و انجامش بدم بدون نگرانی از ناراحت شدنِ دیگری یا اینکه چی فکر میکنه در موردم…

    موفقیت یعنی اینکه تازه دوزاری ام افتاده سمانه حق نداری تحت هیچ شرایطی، تاکید می‌کنم هیچ شرایطی، خودت رو با دیگری مقایسه کنی…

    تو سمانه ای…

    چطوری فکر میکنی؟

    چطوری زندگی میکنی؟

    همونطوری که سمانه الان بهترین میدونه.

    دیگری طور دیگه ای موفقیت رو تعریف میکنه، خب نظرش محترم، اما به من ارتباطی نداره، اون آدم طرز فکر و نگاه و عملکردش تو زندگی با من فرق داره، من سمانه ام، مدل خودم زندگی میکنم و اتفاقا وقتی با مدل خودم با آرامش (نه با زور زدن واسه تغییر و خشم و اینکه بخوام به زور یه چیزی رو عوض کنم و خودمو بکنم تو چشمِ ملت) جلو میرم چقدر زندگی شیرینه، لذت بخشه، هیجان انگیزه…

    استاد یه جایی گفتن این پول چیه که شما همه ی چیزتون رو باهاش گره میزنین؟

    این تلنگره برای من.

    نه فقط پول.

    هر اون چیزی که تو زندگیم غیر از خدا بهش قدرت میدم و گنده اش میکنم، که اگه بود، باشه، من حق دارم خوشحال باشم حالا، اگه نبود حقِ خوشحالی ندارم، شرکه…

    دخترِ نازنینم، تو همینطوری، خالی خالی، بی هیچ دستاورد و امکانات و شرایطی هم حق داری هر لحظه خوشحال باشی، لایقی که خوشحال باشی، بزنی و برقصی و بچرخی و جامِ این زندگیتو پُر کنی واسه خودت از نشاط و سرخوشی…

    موفقیت یعنی چی؟

    یعنی اینکه تو این مدت (تقریبا یک سالِ اخیر) انقدر فرق کردی تو هر چیزی سمانه.

    تو روابط با همسر و خانواده و دوست و آشنا و غریبه…

    تو خودشناسیِ خودت و مباحثِ عزت نفس و لیاقت و ارزشمندی و اعتماد به نفس…

    تو ارتباطت با اللهِ یکتا و میزانِ توکل و اعتماد و باورت بهش.

    تو میزانِ ورودِ ثروت و نعمت و روزی های حساب و غیرِ حساب تو زندگیت.

    تو میزانِ حس و حال خوبی که واسه خودت خلق میکنی، لذتی که میبری از زندگیت، کنترل ذهنی که دیگه بهتر درک کردی واجب و لازمه ی زندگیت هست هر ثانیه، صلحِ درونیت و …

    خب منِ بهبودگرام میگه دختر چقدر عوض شدی، چقدر آرامشت بهتر شده تو فکر کردن و رفتار کردن.

    موفقیت یعنی من آروم شدم…

    سمانه ی پرشتابِ قبلی تو هر پله داره یه اپسیلون از شتابش تو افکار و عملکردش تو زندگی کمتر میشه.

    سمانه جانم داره بهتر خودشو میبینه، به خودش احترام بهتری میذاره، با خودش مهربونتره…

    خدای من، چقدر من خودمو سرزنش میکردم، احساس گناه و خجالت و شرمساری داشتم، عذاب وجدان داشتم، حالا چقدر بهترم، تازه دارم میفهمم دارم نفس میکشم تو زندگیم.

    این یعنی موفقیت.

    موفقیت یعنی سمانه ای که قبلا انگار تو دو ماراتن بود و مسابقه که بدو بدو …

    حالا ارومه، میگه خب، الان این فایل اومد سر راهم، هدایت شدم که بشنومش، تا بفهمم الان باید چطوری فکر کنم، به چی فکر کنم، خدا چه پیامی برام توش گذاشته و …

    اِ چه باحال

    پس مسابقه نیست؟

    پس آروم و بی هیچ داوری نسبت به خودم گوش بدم ببینم استاد اینبار چی میخواد بهم بگه از طرفِ خدا.

    اِ چه باحال الان استاد حرف از موفقیت میزنه.

    خب بیام ببینم من چند چندم با خودم و بنویسم.

    موفقیت یعنی الان من تونستم این همه از موفقیت هام رو ببینم و بنویسم، یعنی درک کردم که دارم و رسیدم بهشون، که سپاس گزارم بابتشون از خدا جانم، از استاد جانم، از سمانه ی نازنینم قربونش برم من…

    اِ چه باحال…

    من دارم خودمو میبینم.

    حس میکنم.

    دوست دارم.

    واقعا موفقیت بزرگیه واسه من دوست داشتنِ خودم، دیدنِ خودم…

    من فکر میکردم فقط خودم سخت گیرم به خودم، نق و غُر میزنم به خودم، راضی نیستم از خودم و …

    بعد تو کامنتها که میخونم حتی بچه هایی که از نتایجشون نوشتن و من اونا رو موفق میدونم هم گاهی نسبت به خودشون کم لطفی دارن، متوجه میشم سمانه جون این یه خطایِ انسانی هست، مربوط به تو یا شخصِ خاصی نیست که فکر کنی نقص هست…

    این یه باگِ شخصیتی هست که به محضِ تشخیص میتونی بهبودش بدی، راحت باش با خودت.

    هر چی راحت تر، علی بی غم تر، آسان گیر تر، ریلکس تر به همون اندازه چرخِ گاریِ زندگیت انگار داره رو پنبه حرکت میکنه …

    جهان سخت میگیره بر مردمانِ سخت گیر…

    موفقیت یعنی یه دوره ای به اسم احساس لیاقت میاد، سمانه میره تو مدارش، اماده دریافتش میشه، گوش میده، بهش فکر میکنه، پیاده اش میکنه تو جزییاتِ افکار و عمل تو زندگیش و بعد میبینه چقدر داره حالش با خودش و پیرامونش بهتر میشه…

    موفقیت یعنی قبلا بال بال بزنی فلانی بهت توجه کنه یا تحسینت کنه، امشب یهو دوزاری ات میوفته اِ فلانی چه قشنگ بهم عشق داد، بدونِ ذره ای بال بال زدن از سمت من، اینکه من محتاجِ این فازها نیستم و این عشق ها میان تو مدار من و بهم هدیه میشن.

    موفقیت یعنی دارم میبینم از وقتی گفتم باشه خدا جون، من روی تو حساب میکنم فقط:

    رزق، میاد دنبالِ من.

    حالِ خوب، روابط خوب، شادی، لذت بردن از لحظه هام، آگاهی ها، دوستای خوب، ارامش، امنیت و … میاد دنبالِ من…

    چیه این زندگی؟

    موفقیت چیه؟

    اینکه دیگه نمی‌ترسم برم پیش خدا به واسطه ی زندگی و افکار و اعمالم که حالا چی دارم با خودم میبرم ؟

    خب من دارم سمانه جونی رو میبرم تو اغوشِ خدا، که اینجا یاد گرفت و رفت تو آغوشِ خدا به اندازه ی درک و ظرفِش…

    خب پس هیچ فرقی نداره.

    اینجا تو آغوش خدا، اونجا هم تو آغوش خدا…

    همش قشنگه.

    موفقیت یعنی سمانه تبدیل شده به دختری که متوجه شده مسئول خودش و افکارشه، فکر نمیکنه میتونه کسی رو تغییر بده و بال بال بزنه، متوجه شده باید تمرکزش رو بذاره روی سمانه، حالا اگه تمرکزش پرت میشه رو دیگری دوباره برش میگردنه روی سمانه…

    خب تقریبا نزدیک یک ساعته دارم مینویسم، اگه بخوام بنویسم هنوزم جا داره بگم چقدر موفقیت رو حس میکنم تو سمانه ی الان…

    اما سخن کوتاه میکنم و میفرستم این ردپا رو تو سایت تا خودم به عنوان اولین نفر بخونم و بهتر درک کنم چی بودی چی شدی عزیزِ دلم.

    استاد جان، شما یادم دادی اعتبارِ هر خیر رو بدم به الله یکتا، ازتون سپاس گزارم.

    خدایا شما استاد رو آوردی تو زندگیم، خیلی سپاس گزارم.

    خدایا خودت معلم من بودی هستی و خواهی بود، ازت سپاس گزارم که با دست های بی نظیرت و انقدر زیبا بهم آموزش میدی.

    استاد جان مرسی که انقدر خوب معلمی هستی.

    استاد جان مامانم میخواد براتون پیامی بده، گفتم تو بگو من مو به مو برای استاد مینویسم از طرفت، در اولین فرصت و به محضِ اینکه گفت با همون زبون و ادبیاتِ شیرین و مامان گونه ی قشنگش براتون مینویسم.

    میدونین چی میگن مامان جونم؟

    میگه همه خوبن ها ولی سید حسین عباس منش یه چیزِ دیگه است، من باهاش راحت ترم، بهتر یاد میگیرم و …

    و چقدر که مامانم تو این مدت بهبودهای متفاوت داده خودشو که منی که به عنوان دخترش میبینمش کلی کیف میکنم و افتخار میکنم بهش.

    سپاس گزارم برای آموزش های نرم و لطیف و محکم و قاطع و جامع و اصل تون.

    ممنونم از بهبودی که به واسطه ی اموزش های اگاهی بخش تون نسبت به خدا شناسی و خودشناسی، تو زندگیِ من و خانواده ام و دوستام و بی نهایت آدم دیگه در دنیا ایجاد میکنین هر ثانیه.

    مریم جون، ماچ به روی ماه شما که پا به پای استاد ارزشمندی واسه من و همه.

    سپاس گزارم ازت مریمِ نازنین، هم اسمِ مامانم.

    خدایا شکرت واسه روزی های حساب و غیر حسابِ فراوانت، واسه بیدار کردنم بامدادِ امروز و هدایتم به این سمت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیزم استاد یکی یدونه من پیامبر زمانه ما

    ای مرد مومن و توحیدی سلام و درود به قلب پراز عشق و پراز توحیدت

    سلامی به خانوم‌شایسته بینظیر زیبا و الگوی زنانِ متعهد و مومن این سایت

    سلام به همه شما دوستان خوبم دوستان عزیزم

    .

    خدایا ازت بینهایت بینهایته بینهایت سپاسگزارم برای شنیدن و دیدن این فایل

    سعیده شهریاری عزیزم ازت ممنونم ک تو کامنتت لینک این فایل رو گذاشته بودی و من اومدم‌و شنیدم‌

    مرضیه دوست داشتنیِ من‌ازت سپاسگزارم برای اینکه کلام خداوند رو برامون‌نوشتید

    .

    امشب قطره های ریز بارون‌بارید وقتی سربالا کردم مبحوط بودم از این حجم و این عظمت اسمان

    حس بسیار عجیبی داشتم حس اینکه من‌چقدر کوچک هستم‌دربرابر این اسمان

    ولی خداوند من این اسمان بااین عظمت را مسخر من‌کرده است

    توحیاط قدم زدم و به مکالمه خودم و سمیه جون فکر کردم

    سمیه جون:”من به دوستم ناهید گفته بودم شاگرد خاستم بهت میگم بیا ”

    “ولی وقتی تو زنگ زدی،بدونِ اینکه ببینمت یا حتی بدونم کی هستی بدونِ فکر گفتم تو بیا ”

    “اقام ک از کارای من خبر دارع تعجب کرده بود ک چرا من به تو گفتم بیا ،حتی خودمم دلیلش رو نمیدونم انگار خدا کارا رو کرد و به دلم نشست که به تو بگم بیایی”

    (اشکای ذوق)

    خدای من چی میتونم بگم بهت؟

    جز اینه ممنونم سپاسگزارم دمت گرم عاشقتم خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    ای خدای مهربانِ من خیلیییییی دوستت دارم

    .

    استاد چقدر زیبا گفتید

    “اگه امروز از روزه قبلتون بهتر شدید یعنی شما درمسیر موفقیت هستید”

    استاد نمیدونی چقدر حالم خوبه تو کاره مورده علاقمم هرروز دارم یاد میگیرم

    هفته اولِ تازه و دیشب ذهنم هعی داشت میگفت:”فری اگه اینجوری پیش بری به هیچجایی نمیرسی”

    اما امروز خداجونم بهم گفت :”اصلا عجله نکنیا ،همه چیز رو قدم به قدم بهت میگم ”

    تو فقد ادامه بده قول میدم خدابمن قول داد ک مسیرم رو هموار کنه

    عجله ای ندارم خیلی دارم لذت میبرم از زندگیم

    دقیقا این روزها زندگیم‌اینجوریه:

    (هم کار میکنم ، هم لذت میبرم، هم یاد میگیرم، هم فایل گوش میدم ، هم کامنت میخونم، هم کامنت میزارم، هم نکات مثبت ادمها رو تحسین میکنم، هم خوبی ها و ویژگی های مثبت خودم رو تحسین میکنم، هم از چیزاهایی ک نمیخام اعراض میکنم ، هم میرقصم هم راه میرم تو شهر ،در یک کلام تو اون جنگل مراز گرگ و پلنگ ، مسیرم رو پیدا کردم و باعشق دارم به سمت نعمتهای بیشتر میرم)

    استاد عاشقتم

    هرروز سعی میکنم کامنت بزارم

    کامنت گذاشتن برام خیلی لذتبخشه

    پس میزارم و با عشق و فریاد میام از پیشرفتها از هدایتها از لذتها و ثروتِ تو زندگیم میگم براتون که شماهم عشق کنی

    خدایا شکرت برای حضورم برای وجود ارزشمندم

    برای همه چی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زینب معرفی گفته:
      مدت عضویت: 1304 روز

      سلام دوست عزیز و هم مسیرم

      خیلی ممنونم از کامنت زیبا و آگاهی بخش شما

      خیلی از کامنتتون حس خوب دریافت کردم و چقدر برام الهام بخش بود انگار این کامنت دقیقا برای من نوشته شده بود

      مخصوصاً اون جایی که نوشتی

      اگه اینجوری پیش بری به جایی نمیرسی

      اما امروز خدا جونم بهم گفت

      اصلا عجله نکنیا همه چیز رو قدم به قدم بهت میگم

      تو فقط ادامه بده قول میدم خدا به من قول داد که مسیرم و هموار کنه

      خیلی حال کردم با این تیکه ات

      بازم سپاس گزارم از شما بخاطر این کامنت زیباتون

      درپناه حق همواره موفق و سربلند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1586 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز چهل وسوم روزشمارتوانایی تشخیص اصل از فرع..

    (((موفقییت، مسیر رسیدن به خواسته است نه رسیدن به مقصد آن ……!!!))

    چقدر زیبا وتامل برانگیز هست همین دوسه جمله، موفقییت، مسیر رسیدن به خواسته…

    یعنی وقتی من خواسته ای دارم وبراش شروع کردم به تلاش کردن شروع کردم عمل به ایده های الهامی وقتی قدم اول رو برداشتم قدم دوم رو برداشتم وقدمهای بعدی رو، باید بدونم که همین قدم برداشتن همین عمل به ایده های قابل اجرا همین حرکت کردن به سمت خواسته ام ،یعنی من در مسیر رسیدن به خواسته ام هستم..

    پس من موفق شدم، موفق شدم که از نشستن، از منتظر بودن اینکه کسی بیاد برام کاری انجام بده، کسی بیاد وخواسته ام رو دو دستی بهم تقدیم کنه،یعنی اینکه من به نجواهای ذهنم گوش نکردم، یعنی من پاگذاشتم روی ترس ها وتردیدها ودو دلیهام، یعنی من به توانایی هام ایمان پیدا کردم یعنی من باور کردم که فقط کافیه یه قدم بردارم وباقی راهو شریکانه به کمک ربم به انجام برسونم….واین خودش یعنی موفقییت…

    اینکه از یه آدم بلاتکلیف،ازیه آدمیکه کاسه چه کنم چه کنم دستش گرفته بود، از یه آدمیکه از همه غیر خودش متوقع بود، از یه آدمی افسرده وبی انگیزه،از یه آدم ناامید، ازیه آدمیکه دست از رفتن سراغ حاشیه ها برداشته و تمام تمرکزش رو جمع کرده روی خودش وروی مسیر رسیدن به خواسته هاش،واز بعد اون همه حواس پرتی یادگرفته هوشیارانه تمرکزش رو بذاره روی دریافت الهامات و امدادهای غیبی که میدونه در نتیجه ایمان فعالش، شروع میکنند به کمگ رسانی و با هرقدم صدقدم آدمو پیش میبرن به سمت رسیدن به خواسته، یعنی من تبدیل شدم به یه مولد عشق وانگیزه وثروت و سلامتی و امنیت وآرامش و معنوییت و خیرو خوشی…واین یعنی من در مسیر درستی هستم دیگه هرچی پیش بیاد وقتی دارم با همین فرمون پیش میرم، مطمعنن همه خیر وخوشی هست واگه تضادی هم تومسیر باشه اومده که کمکم کنه قدم بزرگتر وقوی تر بردارم به سمت موفقییت…

    یادمه حدودا 4 ماه پیش که میخواستم شغل مورد علاقمو شروع کنم انقدر پراز شور وشوق وهیجان وانگیزه بودم که حتی وقتی قرار بود من مدل رایگان بزنم تا بتونم آپدیت بشم و فیلم وعکسش رو به عنوان تبلیغ کارم بذارم کانال تلگرام وپیجم، بعد انجام هر مدلی که میزدم چنان حس موفقییت وشادی میکردم که حس میکردم الان جام طلاء بهم دادن…

    هر روز میگفتم خدایا ازت ممنونم که آدمهایی رو سر راهم قرار میدی که میان وباعشق خودشون رو در اختیار منه تازه کار میذارن تا من بتونم مدلهای دلخواهم رو ، روی اونها پیاده کنم، برخلاف خانواده و اطرافیانم که میگفتند واقعا 5و6ویا 8 ساعت سرپا وای میسی که این شاهکارهارو روی موی مشتری انجام بدی ولی رایگان؟ یا فقط هزینه مواد دریافت میکنی و بدون دستمزد؟؟؟

    ومن در جواب با رضایت وشادی میگفتم اینها لطف خداست که شامل حالم شده که من با سه ماه آموزش دیدن به اندازه کسیکه 10 سال تجربه دار بتونم زیبایی های اینچنینی خلق کنم وهم خودم راضی باشم وهم مشتری و هم خدا راضی باشه..

    من هر روز. هرشب توی تمرین ستاره قطبیم اینطور می نوشتم که خدایا شکرت برام مشتری فرستادی که آدم صبور وخوش اخلاقی هست ودوتایی موهاشو رنگ ولایت می کنیم و هم خودمون راضی وخشنودهستیم وهم مشتری راضی وخشنوده وهر روز من کلی عکس وفیلم از کارهام دارم که بذارم پیجم وانقدر زیبا هستند که همه عاشق کارهام میشند…

    و هر روز خداوند به خواسته من جامعه عمل می پوشوند ومن هم قدردان وسپاسگزار بودم…وهستم..

    الان که چندماهه گذشته ومن کم کم مشتریهای خوب وعالی و قدردانی برام میان و هزینه کامل بابت کارشون پرداخت میکنن نمی تونم بگم شادتر وراضی تر هستم

    می تونم بگم که اون روزهایی که رایگان مدل میزدم ویا فقط هزینه مواد دریافت میکردم شوق وذوق وشادی وسپاسگزاریم کمتر از این روزها نیست…

    من با هرمدلی که میزدم حس رضایت داشتم حس شادی وسپاسگزاری فراوان…وحس موفقییت داشتم..

    چون من باعشق شروع کرده بودم ودنبال عشقم رفته بودم، چون من فقط از خودم متوقع بودم و جواب توقع از خودمم رضایت بخش بود برام..

    هنوزم ازم میپرسن خب بگو ببینم میخوای کارتو چقد گسترش بدی، میخوای بعداین چیکار کنی، برای سالن بزرگتر,بری بالای شهر سالن بزنی؟ میخوای چقدر دریافتی ودستمزد کارتو افزایش بدی؟ و….

    ومن میگم توکل بخدا…

    ولی توی دلم پیش خودم میگم من در مسیر موفقییت هستم، من همین الانشم آدم موفقی هستم، برای من مقصدی وجود نداره، من باعشق پیش میرم، وتلاشهای عاشقانه ی من از سمت جهان بدون کم وکاست پاسخ داده میشه..

    من رفتم سراغ عشقم، سراغ کاریکه بهم حس شادی وخوشحالی وسرزندگی میده،کاریکه توش خستگی برام معنا نداره..

    شب و روز نداره…

    واین باعث شده احساس سرزندگی کنم…

    ومن همه ی این حسهای خوب رو از باورهای قدرتمندی دارم که از آموزه های شما استاد عزیزم دارم…

    من از شما اموختم من برای هدفی به این جهان اومدم، آموختم باید پاشم وبرم سراغ کاریکه دوست دارم، آموختم باید تکاملم رو طی کنم باید از مسیر لذت ببرم ودنبال کمال مطلق و مقصد نباشم ودر حال زندگی کنم واز اینکه،خودم مولد هستم ودارم برای خودم ارزش خلق میکنم و باعث گسترش جهان میشم از اینکه آدم مفیدی هستم خوشحال وشاکر خداوند باشم…

    توکل به الله مهربان، انشالله که در این مسیر ثابت قدم باشم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زینب معرفی گفته:
      مدت عضویت: 1304 روز

      سلام دوست دوست عزیز و گرانقدرم

      خیییییلی لذت بردم از کامنت زیبا و پر از آگاهی های نابی که مکتوب کردید واقعا با تمام وجود تحسین تون میکنم هم بخاطر این کامنت زیبا هم بخاطر پشت کاری که از خودتون نشون دادید و سراغ چیزی رفتید که بهش علاقه دارید

      موفقیت های روز افزون رو برای شما دوست خوبم از خدای وهابم خواستارم

      بازم ممنون از شما.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1053 روز

    روز 92 فصل سوم ، روز شمار تحول زندگی من:

    به نام خدای اشتیاق ها خدای افتخارات خدای بزرگ و قادر مطلقم خدای مریم دیناشی

    رسیدم به پایان فصل سوم روز شمار تحول زندگی من

    استاد الان که دارم این کلمات رو مینویسم

    چشمام پر از اشک و قلبم سرشار از عشق

    خدای من از زبان استاد منش ات چی گفتی

    استاااااد پس من این همه موفقیت ها کسب کردم

    وای خدای من اما چون صفرهای حسابم کم بود

    و خیلی جاها این و دیگران بهم میگفتن :

    این همه کار کردی این همه ورزش کردی این همه درس خوندی

    این همه راجع به قانون جذب کتاب خوندی ،مربی تیم ملی بانوان بود مثلا یه پراید نداری و…

    دستاوردها و موفقیتهامو ندیدم از مسیر لذت نبردم

    استاد دقیقا میفهمم چی میگی با پوست و گوشت استخونم میفهمم هر لحظه این فایل که داشت پلی میشد موهای تنم سیخ بود

    اشک تو چشمام جمع بود انگار خدا داشت بهم میگفت عزیزم موفقیتها و دستاوردهاتو ببین به خودت افتخار کن

    ببین از کجا به کجا رسیدی حالا پول ماشین خونه ساعت گوشی و… میخواهی اونم بهت میدم

    الله اکبر این فایل برای من بود

    مریم دیناشی عزیزم خودت و استادت رو تحسین کن

    به خودت ببال که با چه محدودیتهایی در گذشته

    الان کجایی و چقدر موفقی

    موفق در درس موفق در ورزش موفق در شخصیت

    موفق در باور و ایمان موفق در سلامتی و روابط ات

    ممنونم استاد عزیزم

    ممنونم فدات بشم که اینقدر خودتی

    که اینقدر منطق کلامت به دلم نشست

    چون از طرف خدایی

    شما و مریم جون بهترین رفیقای منید…

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1388 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی زیبا

    روز 92ام و تعهد من

    و همین است که، تو هر چند هم موفق، هنوز در درون، به دنبال چیزی می‌گردی، هنوز به آرامش نمی‌رسی، هنوز یک چیزی کم داری و آن قداست تو ابدیت تو و اصل توست.

    بیا این دیدار را گرامی بداریم.

    این دم را که برای همه پیش نمی‌آید و چه می‌شد اگر پیش می‌آمد.

    بیا بیشتر آشناتر شویم.

    حکایت من و تو حکایت جان است و جسم و جان که از ازل بود، این بار در جسم تو تجلی یافت، خیلی پیش از تولد، پیش از جنین‌، پیش از تصمیم

    و تو زاده شدی از سکوت‌، از ابدیت‌، از قداست.

    من آگاهی‌ام و تو جسم بودی و ذهن.

    ————————————

    وقتی نگاهمون به موفقیت ،رسیدن به یک نقطه ایه ک الان نداریمش،هیچ وقت در لحظه نیستیم و بیشتر اوقات حسمون از صد ،صد نیست

    چون کمبود موفقیتو حس میکنیم

    ولی نگاه و باور جدیدم،معنی و دیدگاهه جدیدی ،دریچه ی جدیدی از موفقیت برام باز کرده

    هر لحظه احساس موفقیت دارم

    هر روز و هر ساعت ،خودمو تمجید میکنم برای تلاشم که قبلا وجود نداشت

    برای نگاه جدیدم

    برای روبه رو شدن با ترسهام

    برای روبرو شدن با باورای غلطم

    برای قدم برداشتن به سمت باورای جدیدم

    برای شجاعتم برای قدم برداشتن

    برای جسارتم

    برای همه چیز

    باشگاهی وجوددنداشت ک برم درشو باز کنم و با روی بازو شاد برم داخلش

    این یعنی موفقیت

    قبلا چشمایی وجود نداشت ک حتی بخواد وجود این باشگاهو ببینه اما الان مولکول به مولکوله این فضارو نفس میکشم

    این یعنی موفقیت

    قبلا قلبی نبود ک بخواد به تپش بیفته از دیدن خودم حین تمرین در این فضا

    این یعنی موفقیت

    به قول استاد اینک 6 ماهه جسارت کنی و بری دوره ی 21 جلسه ای برگزار کنی این جسارت یعنی موفقیت

    بله موفقیت فقط حساب بانکیو عدد نیست

    همین ک من در لحظه تصمیم گرفتم از کارمو حقوقم دست بکشم چون با باورام سازگار نبود یعنی موفقیت

    اینک کمتر از یک ماه با باورای درست باشگاه برپا کردم یعنی موفقیت

    اینک بدون تبلیغات،سانسای باشگام بخاطر باورام پر شده،یعنی موفقیت

    اینک روزی نیس ادمی در این باشگاهو باز کنه و بیاد داخل نعمتی دستش نباشه برای من،این یعنی موفقیت

    اینک روزها نور میفته روی گل های بغل در ورودی،ومن قادرم ببینمو لذت ببرم یعنی موفقیت

    اینک جلوی قاضی،با باورای جدیدم حرف زدمو راستو درست حرف زدم یعنی موفقیت

    اینک حین رانندگی،بخاطر سبقت بیجای ماشین بغلی،زورو‌حرص نزدم ک گاز بدم یعنی موفقیت

    اینک میخواستم نظافت باشگاهو بندازم برای فردا ولی دلم میخواست تمیز باشه ولی بهبودگرایانه رفتار کردم و در یک چشم بهم زدن،برق انداختم همه جارو درو بستمو رفتم خونه یعنی موفقیت

    حالا درک کردم که همین موفقیتامه که موفقیتهای بعدیو به وجود بیاره

    من هر لحظه احساس موفقیت دارم

    منتظر نیسم برای چیزی عجیب تر یا بزرگتر

    همه ی این لحظه ها برای من بزرگ شده

    رفتارم عوض شده

    نشینم بشمارم خب چندتا شاگرد دارم

    نشینم چک کنم چندتا واریز داشتم

    نشینم حساب کنم که اگه پول داداشو بابامو که خودشون به خواسته خودشون بهم دادن ( دستای خدا بدونه درخواست من) اگه بدم چقد پول میسازم برای خودم و موفقترم

    نه نه

    الان کم ولی،دارم اصلمو پیدا میکنم

    اصلم ساکته

    اصلم نگران نیست

    اصلم حراف نیس

    اصلم جسم نیس

    اصلم ذهن نیست

    اصلم فقط داره‌نگاه میکنه و منو میبینه که چیکار میکنمو چقد میتونم این ذهنو و افکارشو جهت بدم به سمتش

    هر قدمه من برای شناخته من(اصل)موفقیته

    چیزی فراتر از پولو ثروت

    پولو ثروت که دغدغه ی همه ی زمینیها شده ،فقط یک شاخه از این اصله

    وقتی به سمتش بریم لاجرم این پولو ثروتم میاد

    مثل استاد ک حین شناخته این اصل،رسیدو گذر کرد

    پول

    سلامتی

    روابط و

    ..

    همش در این مسیر اتفاق میفته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1483 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام دوستان عزیزم

    این فایل نشونه من بود

    موفقیت یک مسیره نه مقصد

    من بایدبه خودم بگم من خوشبخت ترین انسان روی کره زمین هستم

    همش ذهنم درگیردرامدوپول وشغل ومسایل مالی بودکه به این فایل هدایت شدم

    اگه من الان ارامش دارم حالم خوبه سلامتی دارم

    راحت میخوابم واسترس ندارم ایااین خوشبختی نیست

    اگه من الان شجاع ترشدم وهمه جورافرادمیرم صحبت میکنم ومذاکره میکنم وروابطم بامردم خیلی عالی ترشده ازقبل ایااین خوشبختی نیست؟؟!!!!!

    من خیلی ادم خجالتی وکم رویی بودم ولی نمیگم الان خیلی عالیم ولی ازقبل خیلی بهترشدم خیلی بهتربامردم معاشرت میکنم

    یادمه چندساله پیش حتی خجالت میکشیدم برم خونه خالم واقوام نزدیکم

    الان باثروتمندهای شهرمون دوست صمیمی شدم که سنشون چندبرابرمنه اینامیشه خوشبختی

    اگه الان درامدم زیادنیست بایدباورهامودرست کنم وعشق به کارواستمراروباوردرست خودبه خودباعث وفورنعمت وثروت درزندگیم میشه

    به خدااین ارامشی که الان دادم روتواین چندین سال نداشتم وچقدراتفاقات بدروتجربه کردم باحال بدم ولی اززمانی که ارامش دارم اتفاقات عالی توزندگیم داره رخ میده

    خیلی ازثروتمندهاهستندکه ارامش ندارندوحالشون خوبدنیست ولی ادم های پول داری هم دادیم که هم سلامتی دارندهم ثروت هم روابط خوب هم ایمان وتوکل به خداوندوهم ارامش دارندیکیش همین استادعزیزمون عباس منش عزیزویکی ازاقوام خودمون که ازنزدیک زندگیشودارم میبینم

    اگه من الان احساسم خوبه یعنی خوشبختم یعنی درمسیردرست هستم

    موفقیت یک مسیربهبودهمیشگی هست که تمومی نداده وانسان میتونه هرروزبهترازدیروزش باشه

    همین که امروزم ازدیروزخودم شجاع ترشدم یعنی موفقیت

    همین که امروزبهترتونستم ذهنموکنترل کنم یعنی موفقیت

    همین که امروز1میلیون تومن بیشترفروش داشتم ازروزقبل یعنی موفقیت

    موفقیت فقط یک حساب بانکی پرپول نیست همین که 1میلیون تومان رو2میلیون تومان کردی درعرض 2روزیعنی موفقیت

    وقتی باورهای درست داشته باشی واحساست خوب باشه وعاشق کارت باشی واستمرارداشته باشی خودثروت به دنبالت میاد

    فقط بایدعمل کنی به این قوانین وفقط فایل گوش ندی وحرف های استادرومثل وحی منزل بدونی

    چون ایمانی که عمل نیاوردحرف مفت است

    شادوموفق باشید

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    آیدا ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    به نام انکه مرا خالق قرار داد

    درود به همه عزیزان سایت

    درود به استاد و مریم بانو

    امیدوارم همگی سالم و شاد و غنی از همه نظر به سمت راه راست هدایت شویم

    خداروشکر میکنم از این همزمانی که من این فایل که مربوط به سال 1387 رو دیدم پریروز و جالبه توی یکی دیگه از فایلاتون راجبش صحبت کردین و الانم که تو این فایل بحث سرش بود خداروشکر وقتی خودتو به هدایت رب میسپری نتیجش میشه همین پارو نمی زنی و فقط لذت میبری

    استاد چقدر موضوع این فایل موضوع اندیشیدن و تفکر کردن مسیر هست من با گوش دادن این فایل چقدر درا برام باز شد چقدر از یسری درک هایی که داشتم و غلط بود واسم روشن شد.میدونین اینجوری بود که میدونستم یجای کارم میلنگه ولی نمیدونستم کجا از خدا خواستم و خب خدا هم سریع الجواب پاسخم رو داد.واقعا اینکه چرا من موفقیت رو فقط توی یسری رقمای بانکی میبینم جای تعجب داره یعنی توی ذهن من انگاری اینجوری برنامه ریزی شده که موفقیت مالی خیلی بولد هست و موفقیتای مثل سلامتی و روابط عالی و آرامش و خیلی از موضوعات دیگه اونقدر بزرگ نیس و این ایراد و ی ضعف بزرگ شخصیتی هست و باید روش کار کنم تا بهبود بدمش.البته اینم بگم ابشخور این باورای من از بچگی میاد که مثلا میگفتن یارو انقدر ثروت داره ببین چقدر موفق هست و اینا و خب انگاری این درون من اصلا ی ریشه قوی داره که باید از ریشه بزنمش و این درختو خشکش کنم.واقعا استاد اون شور و ذوقی که برای حرکت توی مسیر خواسته هات داری رو ادم با چه رقمی میتونه ارزش گذاری کنه که الان میاییم و این حرفا رو میزنیم و میگیم استاد اونجا کجا و فلوریدا کجا.واقعا حرکت توی مسیر خواسته هامون اونقدر با ارزشه و ی ذوقی داره که اصلا مهم نیس کجا داری ادامه میدی و فقط مهم کار کردن روشه و اون انرژی که بهت میده که غوقا میکنه.استاد مثلا تو همین دوره قانون سلامتی من میگفتم اقا 6 ماه دیگه برسه نتیجا ها روببینم و اینا دریغ از اینکه نتیجه هاش تو زندگیم هست و دارم میبینم ولی باز ذهن فراموشکار من هی به دنبال اون نتایج هست که زمان نیاز داره و خب همین باعث میشه من نوعی لذت نبرم از مسیرم و هی به دنبال اون نتیجه خاص باشم درحالیکه نتایجی که الان تو زندگیم بواسطه اون قانون هست خاص بوده ولی الان هست.خدایا کمکمون کن که انقدر از تکذیب کنندگان نباشیم و انقدر همه چی برامون زود عادی نشه نعمت هایی که ارزوشونو داشتیم واسمون نشه عادی باید هی یاداوری کنیم به خودمون بگیم از کجا به کجا از هر لحاظ رسیدیم چون کار ذهن همینه که خیلی زود عادی سازی کنه همه چیزرو.چقدر چقدر حرفای این فایل برامممم ی دنیا اموزش بود باید اونقدر تکرارش کنم که بشه ملکه ذهنم تا همین ذهنم خواست نجوا کنه با این منطقا بزارمش رو حالت سکوت

    ممنونم استاد و مریم عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    نسترن گفته:
    مدت عضویت: 2228 روز

    سلام از دوره حل مسائل زندگی جلسه 4 جلسه کمالگرایی و بهبود گرایی

    این فایل دقیقا یه تیکه از پازل همون دوره هست

    و چقدر فهمیدم اشتباه برداشت کردم موفقیتو و چقدر خودمو و توانایی هامو نادیده گرفتم

    من از وقتی رفتم دانشگاه این خواسترو داشتم که همزمان با درسم و تو رشته ای که درام درسش رو میخونم کار کنم و تجربه بدست بیارم

    من سه ماهه که همین خواسترو بدست اوردم اما بیشتر از توانایی هایی که بدست اوردم دقیقا به صفرای حساب بانکیم توجه میکنم و میگم کمه مدام دارم حساب و کتاب میکنم

    گرچه تواناییم هم میبیبنم و حتی تعریف میکنم از خودم با ذوق جلوی خواهرم و …

    اما توجهم بیشتر رو پوله

    منی که دیدن 7 تومن کامل تو حسابم تا 6 ماه پیش رویا بود همین ماه 7 تومن تو حسابم بود

    منی که ارزو داشتم شهریه دانشگاهو خودم بدم حتی کلمه ای از شهریه جلو بابام نگفتم وخودم از پولی که خودم ساختم پرداخت کردم

    منی که تا 1 سال پیش تنها افرادی که باهاشون ارتباط داشتم خانوادم بودن و دو سه تا از دوستای فقط دختر

    الان در سال سوم دانشگاه و بعد از سه ماه تجربه کاری به جایی رسیدم که میرم تو شهرداری با کسایی حرف میزنم که سه برابر من سن دارن و با قدرت صحبت میکنم

    تو همون ماه اول کاریم به دلیل مشکلی که تو پروژه برخورده بودیم رفتم تنهایی و مستقیما با شهردار یکی از مناطق صحبت کردم و بعد اون مسئله حل شد

    نسترن 23 ساله تو اولین تجربه کاریش تو همون ماه اول اتفاقی افتاد که رئیس مالی با تقریبا دوبرابر سن من و شاید چند برابر من تجربه کاری، واسم شیرینی و چایی گذاشت و گفت تا اینو میل نکنید کارتونو انجام نمیدم و نشستم کنار روئسا چاییمو خوردم

    همون نسترن که دفعه اول وقتی وارد شهرداری شد یه خانمی مسخرش کردو گفت قشنگ معلومه از حال و پذیرایی پاشدی و اومدی …(منظورش این بود چیزی حالیت نیست )

    دو هفته بعد همون نسترنی که بعد شنیدن اون حرف خورد شد طوری با قدرت حرف زد و رفتار کرد که بعد اون هر وقت وارد اونجا میشم همون اقایی که همه میگفتن بداخلاقه و جرئت نمیکردن نزدیکش شن و حتی دفعه اول حتی نگذاشت من از سمت شیشه رد شم و برم سمت میزشون

    همووووون ادم تاکید میکنم همون ادم بهم با احترام میگه بفرمایید صندلی جلوی میز من بشینید تا کارتونو انجام بدم

    همون ادم حتی با اینکه کارمون انجام شد هر وقت منو تو محوطه میبینه بهم میگه خسته نباشید خانم و محاله منو ببینه و سلام نکنه و همکارم میگف خواهش میکنم باهام بیا داخل این اقا تو رو ببینه و با من خوب رفتار کنه

    این همون ادمیه که دفعه اول حتی نذاشت نزدیک میزش شم

    ………………………………..

    اونجا همونجاییه که دفعه اول بهم تیکه انداخت اون خانم که هیچی حالیت نیس..

    همون خانمی که بهم با شوخی گفت کاریت ندارن این اقا(همون اقایی که واسم چایی شیرینی گذاشتن ) فقط میخوان اشکتو در بیارن تا کارت انجام شه

    و منم با قدرت جلوی همون اقا و خانم و تمام بخش مالی که همشونننن از من بزرگتر بودن با قدرت گفتم

    اشک منو در بیارن ؟

    نه اشک من اینطوریا در نمیاد…

    و همه طوری منو نگاه میکردن انگار ادم فضایی دیدن و یکی از اون پشت بهم اشاره میزد افرییننننن افریینننن…

    ……………………

    منی که شماره تلفن تو گوشیم فقط از دوستام و خانواده بود

    تبدیل شدم به کسی که شماره کلی افراد مهم تو گوشیشه و مستقیم باهاشون حرف میزنه

    من هنوزم میگم کلی راه دارم اما موضوع اینه که یادم میره 3 ماه پیش کجا بودم

    منی که اصلا رشتم معماری نبوده و از تمام بچه هایی که معماری خوندن فکرو کارم بهتره

    تو تمام کلاسای طرح جزو 3 نفر اولم

    ترم پیش استاد بهم میگفت دایرتالمعارف کلاس بهم میگف تو دختر خوش فکری هستی و …

    تو همین سه ماه یاد گرفتم کجا در مقابل نادانی انسان ها سکوت کنم و کجا باید حرف بزنم

    همیشه فکر میکردم باید ساکت باشم اما نه بخشی از قدرت در پاسخ دادنه در اینکه از حق خودت دفاع کنی

    نسترنی که داره رو پروژه هایی اجرایی کار میکنه

    حتی اگر کار اصلی رو به من نمیدن اما من بخشی از پروژه ام اسم من پایین پروژه خورده …

    چطوری میتونم اینارو نبینم و فقط به فکر پول باشم ؟

    من به خودم ظلم میکنم هر وقت که اینارو نبینم

    همه اینا سه ماه پیش رویای من بود و الان محقق شده

    چیزایی ا زرشتم تو این مسیر یادگرفتم که شاید با 10 سال درس خوندن نمیتونستم یاد بگیرم

    من باید خودم رو تحسین کنم و ادامه بدم

    چشمام باز شد که قدر خودمو بیشتر بدونم

    خدایا همواره من رو به مسیرهای اسانتر و لذتبخش تر هدایت کن …

    ممنونم از شما استاد عزیزم و مریم جانم بابت دوره حل مسائل …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1077 روز

    سلام

    92مین روز سفرنامه

    بله درسته،موفقیت یعنی بهتر دیروز

    یعنی بهاری بودن از دیروزت

    یعنی جهش موفق از هر سو و سمتی نسبت به چند ماه گذشتت،

    زمانی که من کلیپ رو دیدم خدا میدونه که لذت بردم،

    این پسر جوون،توی تهران که همه میگن بالاتر از زبون تهرانی ها وجود نداره،از شهرستان بلند شد رفت تهران و با یه اعتماد به نفس بی نظیر جلو این همه به قول خودتون دکتر و استاد بتونی با این همه استحکام حرف بزنی و همه واو ننداز حرفات رو گوش بدن و سراپا گوش بشن،این یعنی موفقیت،

    من همین الان از لحاظ مالی شاید خیلی سوراخ داشته باشم،اما وقتی مثلا شهردار شهرم میگه برای بازسازی یا دکور فلان ساختمون فقط فرشاد باید بیاد یا بزرگترین پیمانکارهای فرمانداری شهرم میگن که تو بیا فلان المان بام شهر رو بازسازی کن یا برو ببین چی نیاز داره بگیریم برات و انجامش بده،

    این یعنی چی

    چرا بین این همه دکوراتور و بازساز،من؟؟؟

    چرا توی این یک سال اخیر من انتخاب میشم،

    این یعنی موفقیت و نشانه ایمانم به خداست

    دوستتون دارم

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: