«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    mohsen گفته:
    مدت عضویت: 3557 روز

    سلام خدمت دوستان عزیز گروه تحقیقاتی عباس منش

    من محسن گرگندی پور هستم 25 سالمه در حال حاضر دانشجوی ارشد مهندسی جنگل دانشگاه تهران هستم من حدود 9 ماه پیش بود که با سایت آشنا شدم قبل از آشنایی با این سایت کلی باور اشتباه و محدود کننده داشتم. حدود یه سال پیش بود داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم میگفتم دوست دارم این کارو انجام بدم اون کارو کنم بعد اون بهم کتاب رازو معرفی کرد و گفت اگه این کتابو بخونی حتما میتونی کتابه رو گرفتم اما اولش سراغش نرفتم چون اینقد باور منفی داشتم ذهن منطقیم جلومو میگرفت میگفت بابا بیخیالش مگه میشه زندگی خوب باشه نخون ولش کن بالاخره یه ماه بعدش گفتم بذار بخونم ببینم چی میگه وقتی خوندمش خیلی احساس خوبی بهم داد گفت که آره اگه تو به هرچی که میخای توجه کنی بهش میرسی خیلی حالم خوب بود بعد تو کتاب گفته بود که فیلمش هم ساخته شده شروع کردم تو اینترنت سرچ کردن و فیلمه رو گرفتم دیدم، خیلی بهم هیجان داد و نکات مهمشو یادداشت کردم و سعی میکردم همیشه بخونم و به تمریناتی که گفته بود عمل کنم بعدش یکی از دوستام یه کلیپ انگیزشی بهم نشون داد که مال سایت عباس منش بود همون کلیپه که اینجوری شروع میشد:” باید از خودمون سوال کنیم که آیا زندگیمون دقیقا همون چیزیه که میخاستیم، باید از خودمون بپرسیم که چقد از خواسته‌هامون محقق شدن، باید یاد بگیریم که حتما توی زندگیمون هدف داشته باشیم……..” بعد با خودم گفتم ا چقد جالب اینم همون حرفای فیلم رازو میزنه اینم داره میگه که زندگی میتونه عالی باشه با شنیدن این کلیپ یکم باورم قوی تر شد رفتم توی گول سرچ زدم و سایت رو پیدا کردم رفتم تو قسمت دانلودهای رایگان کلیپه رو پیدا کردم و دانلود کردم بعد چندبار گوش دادن که واقعا خیلی بهم انگیزه میداد به طوری که اینقد گوشش دادم تمام جملاتشو از اول تا آخرش حفظ شدم بعد دوباره رفتم سراغ سایت عنوان دانلودهای رایگانو میدیدم تا اینکه فایل ” فقط روی خدا حساب کن” رو دیدم و دانلودش کردم واقعا این فایل یکی از بهترین فایلایی بود که گوش دادم اینقد که اینو گوش دادم که همش تو ذهنمه وقتی که این فایلو گوش دادم فهمیدم که من اصلا خدا رو باور نداشتم، قدرتشو باور نداشتم خدا رو به عنوان رب، به عنوان تنها قدرت حاکم بر جهان قبول نداشتم و به بعضی آدما تو ذهنم قدرت میدادم همیشه رو دیگران حساب میکردم میگفتم برم پیش فلانی اون میتونه این کارو برام انجام بده اون خیلی آدم قدرتمندیه رو همه حساب میکردم تو ذهنم به خیلیا قدرت داده بودم این فایل واقعا روی من خیلی تاثیر گذاشت اینقد این فایلو گوش دادم که دیگه یادم باشه رو آدما حساب نکنم فقط رو خودش حساب کنم فقط خدارو منبع رزق، سلامتی، ثروت و خوشبتی و قدرت بدونم الان یاد گرفتم که دیگه رو هیشکی حساب نکنم به هیشکی قدرت ندم تو ذهنم جلوی هیشکی التماس نمیکنم از هیچ کس تو زندگیم هیچ انتظاری ندارم و هر چی رو میخام فقط به خودش میگم یادمه وقتی آخر شبا قبل خواب اینو گوش میدام اشک از چشمام جاری شد مخصوصا اون جاییش که میگفت ” ما خدارو باور نداریم ما همه رو باور داریم الا خدا اگه کسی به ما قول بده که به ما پول میده ما حرف اون رو بیشتر باور میکنیم بیشتر بهش اعتماد میکنیم تا به خداوند” این فایل جز فایلایی که همیشه گوشش میدم تا که یادم باشه رو کسی حساب نکنم به کسی تو ذهنم قدرت ندم و یکی از عبارتهای تاکیدیم که همیشه تکرار میکنم و با صدای خودم ظبط کردم و گوش میدم اینه که تنها منبع رزق، سلامتی، ثروت، خوشبختی و قدرت تنها خداونده، این جملات از این فایلو که خیلی بهم قدرت میده و همیشه میخونمش اینان : اگر میخای به ثروت هایی برسی که به قول قرآن به غیر الحسابه ینی به حساب نمیاد اگه میخای به جایگاهی برسی که تمام جهان برای تو فعالیت کنن برای تو کار کنن برای تو پول بسازن فقط خدارو ببین- کسی که میتونه برای ما کاری انجام بده فقط خداونده و نه هیچ کسه دیگه ای- هیچ کس نیست که بتونه به شما کمک کنه، اگه شما با خداوند باشید اگر در تمام وجودت در لایه لایه باورهای درونیت فقط خدارو منبع قدرت بدونی دیگه همه رو دوست داری، به همه احترام میزاری برای همه ارزش قائلی اما تو ذهنت اینه که اونه که به من ثروت میده اونه که به من شهرت میده هیچ کسه دیگه‌ای نیست هیچ کسه دیگه ای نمیتونه دست مارو بگیره شاید موقت کسی بتونه دست مارو بگیره اما همون آدم قدرت اینو پیدا میکنه که از اون بالا پرتت کنه پایین- شما باید باورتون این باشه که فقط خداوند میتونه این کارو انجام بده و خداوند با بی نهایت دست هایی که داره این کارو انجام میده شاید یه روز با دست این انجام بده یه روز با دست یکی دیگه انجام بده اگه کسی به ما کمک کرد باید ازش تشکر کنیم اما همون موقع باید توی ذهن خودمون مرور کنیم که این آدم دستی از خداونده ممکنه خدواند امروز به واسطه این آدم داره به من کمک میکنه فردا به واسطه کسه دیگه ای یا چیز دیگه ای به من کمک کنه پس نمیزارم این آدم در ذهن من خیلی رشد کنه – اگر ما با خدواند یکی باشیم اگه باورهای توحیدمون رو تقویت کنیم اگر تمام مردم جهان بخواهند که شمارو بکشند پایین نمیتونن این کارو انجام بدن، اگر تمام مردم جهان با همدست بشن با هم متعهد بشن که تو رو نابود کنن نمیتونن این کارو انجام بدن هیچ کس نمیتونه کسی رو که باور داره به یگانگی خداوند، باور داره به ربوبیت الله نمیتونه هیچ کس هیچ کاری باهاش انجام بده تمام افرادی که تونستند در جهان تاثیر گذار باشند تمام افرادی که تونستند جهان رو شکل متفاوتی بهش بدن افرادی بودن که به ربوبیت الله اعتقاد داشتن فارغ از هر دین و مذهبی اونا افرادی بودن که به کسی باج نمیدادن، اونا نگران قدرت قدرتمندان نبودند- وقتی تو با خدا یکی میشی دیگه نگران نیستی میری یه جا کارتو انجام بدی یه جا بهت مجوز نمیدن یه جا کارتو انجام نمیدن یه جا بهت وام نمیدن میگی اوکی خدا از یه دست دیگه به من میرسونه، یکی تهدیدت میکنه میگه پدرتو درمیارم، بدبختت میکنم بیچارت میکنم میگی اوکی اون کارشو بلده تو تلاشتو بکن- وقتی کسی تهدیدت میکنه وقتی که در شرایطی قرار میگیری که مثلا از کار اخراجت میکنن فک نکن اونجا تنها منبع رزق و روزی تو بوده نه بی نهایت جا هست بی نهایت امکان هست اگر باور کنی خداوند رو اگر باور کنی دستان خداوند رو اگر باور کنی که برگی بدون اذن خداوند از روی درخت بر روی زمین نمیفته اگر باور کنی که وقتی خداوند اراده کند کیست که جلوی ارداه خداوند رو بگیره به قول قران کیست که وقتی خداوند اراده کنه کسی رو ببره بالا بتونه بکشتش پایین و کیست که وقتی خداوند اراده کنه کسی رو بکشه پایین بتونه بکشتش بالا کی میتونه این کارو انجام بده هیچ کس- قدرت ینی آنچه تو انتظار داری بقیه برات انجام بدن از هیچ کس انتظاری نداشته باش یک مومن واقعی از هیچ کس انتظاری نداره هیچ کس نمیتونه به تو کمک کنه هر چقدر انتظارت از بقیه بنده های خداوند کمتر باشه و انتظارت از خداوند بیشتر باشه تو ثروت بیشتری بدست میاری هیچ کسی نمیتونه به من کمک کنه جز خداوند و هر چی رو که میخام به خودش میگم و دیگه میدونم خودش از یه جایی جور میکنه از کجا نمیدونم باورتون این باشه که خداوند توانایی این رو داره که از جاهایی که به عقل تو نمیرسه بهت بده فک نکن تنها ابزارهایی که خداوند داره همون چیزاییه که تو داری میبینی همون آدمایی که تو داری میبینیشون از جایی بهت میرسونه که باورت نمیشه- رو هیچ کسی حساب باز نکن اگر هم کسی بهت گفت بگو ازت ممنونم متشکرم شما زحمت خودتو بکش اما همون موقع به خدا بگو خدایا میدونم که تو هستی قدرتمند این کاره ای نیست شاید امروز از دست این به من بدی شاید از دست کسه دیگه ای بعد اون وقت اگه برات کاری نکرد اصلا نگران نیستی میگی از دستای دیگش میخاد به من بده روش حساب باز نکردی، پشتت خالی نمیشه با صورت نمیخوری زمین، حالت خوبه وقتی که به این شرایط میرسی همه برات همه کاری انجام میدن وقتی به توحید میرسی همه آدما با هم جمع شدند که به تو کمک کنند وقتی به این حالت میرسی انگار که تمام مردم جهان فرشته هایی هستند از طرف خدا که فقط میخان بهت خدمت کنن و تو متحیر میشی از میزان خدمت اونا و مواظب باش وقتی به این شرایط رسیدی روشون حساب نکنی که اگه روشون حساب کردی همهی نعمت ها قطع میشه”.

    بعد از گوش دادن چندین باره ی این فایل دوباره رفتم سراغ سایت اینبار فایل خدارو بهتر بشناسیم 1 و 2 را دانلود کردم و گوش دادم تو این فایل استاد گفتن که خدا دارای احساس نیست و چیزی بنام عذاب الهی وجود نداره و همه چیز جهان بر اساس قوانینه که هرگز تغییر نمیکنه و همه اتفاقات زندگیمون برمیگرده به فرکانسی که توش قرار داریم و افکار و باورهامون، تا قبلش من دقیقا نگاهم به خدا یه نگاهه احساسی بود همش فکر میکردم منتظره ما اشتباه کنیم تا حال مارو بگیره بعضی وقتا واقعا میترسیدم چون در مورد قوم لوط و ثمود رو اون بلاها رو سرشون آوردم همش میترسیدم در واقع همه ی نمازهایی که هم میخوندم بخاطر ترس از خدا بود نه بخاطر عشق به خدا به همین خاطر بهم احساس خوبی نمیداد فکر میکردم اگه نخونم دیگه کارم تمومه دچار عذاب الهی میشم بعد واقعا در اطرافیانم میدیم کسایی بودن که همیشه نماز میخوندن اما حالشون خوب نبود همیشه مشکل داشتند یه موضوع دیگه ای که تو این فایلا صحبت کردن راجبش بحث معجزات بود که خدا نمیاد قوانینشو تغییر بده بخاطر کسی و پیامبرشو نجات بده و همه چی طبق قوانین بدون تغییره و اصلا این ینی عدل این عدالت واقعیه که پارتی بازی جایی نداره تو این قانون . این باور و این موضوع خیلی بهم احساس خوبی داد که هیچ پارتی بازی وجود نداره همه با هم برابرن و واقعا خیلی احساسمو و نگاهمو به خداوند بهتر کرد بعد از گوش دادن این فایلا که خیلی روی من تاثیر گذاشت و دیدم دارم حرف های جدید راجب خدا میشنوم حرفهایی که منو نگران نمیکنه منو نمیترسونه بلکه بهم آرامش میده احساس خوب میده قدرت میده برخلاف تمام حرفایی که قبلش راجب خدا شنیده بودم بعدش دوباره اومد سراغ سایت و هر چی دانلود رایگان بود همه رو گرفتم .

    وقتی فایل حزن در قران اولش استاد گفتن که خیلی از ماها شنیدیم که انسان خوبه که غمگین و ناراحت باشه اصن خیلی خوشحال باشی بده و خیلیا اینو ربط دادن به اسلام، ربط دادن به دین و این دیدگاه رو دارند که شادی و خوشحالی با دین مغایرت داره و باید موقع هایی هم احساس غم واندو داشته باشیم اما دقیقا نقطه مقابله این دیدگاه در قانون جذب است و در تمام قران به صورت کاملا واضح گفته شده که یک مومن غمگین نیست بعد از اینکه اینو شنیدم و استاد آیاته قران رو آورد خیلی خوشحال شدم خیلی احساس خوبی بهم داد و فهمیدم که چرا نمیرفتم سراغ این چیزایی که بهم میگفتن و باهاش ارتباط برقرا نمیکردم چون بخاطر این بود که احساسمو بد میکرد و فهمیدم که زمانی که احساس بدی دارم ینی من با خدای خودم در ارتباط نیستم و اگه با خدای خودم در ارتباط باشم من حالم خوبه شادم غم نگرانی و ترس ندارم این فایل واقعا دیدگاه منو نسبت به قران و خدا کاملا عوض کردم دیگه اون دیدگاه های قبلی رو نسبت به قران و خدا نداشتم – یکی دیگه از فایلایی که خیلی خوب بود نامه 31 حضرت علی ( ع) بود این فایل خیلی باورهای قشنگی رو در من ایجاد مرد من از این فایل یاد گرفتم که از خدا خیلی چیز بخام یاد گرفتم که از هر چی رو میخام درخواست کنم و هر چقد بیشتر ازش بخام به معنی اینکه من باورش کردم توانایی هاشو باور کردم من فهمیدم که همه ی ما به یک اندازه به خدا نزدیکیم و توی جود ماست و قسمتی از خداوندیم نمیتونیم ازش دور باشیم قبلش بخاطر احساس گناهی که بهم داده بودن بخاطر اشتباهاتی که کرده بودم فک میکردم که دیگه از خدا دورم و دیگه هر کاریم کنم فایده ندارم چون بهم اینجوری گفته این فایل ایمانمو و باورمو نسبت به خدا بیشتر کرد و هر روز اوضام نسبت به قبل بهتر میشدم فایل دیگه ای که خیلی دوست دارم و تاثیر گذار بود بررسی دعای کمیل بود این دعا واقعا اگاهی دهنده بود در این دعا نیز راجب ربوبیت خداوند صحبت کردند و خیلی خیلی تاثیر گذار بود مخوصا این قسمتاشو خیلی دوس دارم خیلی باورامو قوی تر میکنه خیلی بهم قدرت میده ” اگر میخای درخواست هات اجابت بشه باید باور داشته باشی که اجابت میشه باید خدا رو به اندازه درخواست هات باور کنی باید باور کنی که زورش میرسه که اجابتش کنه باید باور کنی که قدرتشو داره اون وقته که اجابت میکنه- خدا رو باور کن هیچ کسه دیگه ای رو باور نکن نه کسی که تهدیدت میکنه نه کسی که میگه پدرتو در میارم پوستتو میکنم زیرابتو میزنم از کار اخراجت میکنم بدبختت میکنم اونو باور نکن اون هیچ قدرتی نداره هر چقدر مقام تو این دنیا داشته باشه رئیس فلان بخش هم باشه ثروتمند فلان مملکت هم باشه اون هیچ گونه قدرتی در زندگی تو نداره باورش نکن اما خدارو باور کن که وعده داده وقول داده که دعای تو رو اجابت میکنه اگر باورش کنی آن چیزی نیست که نتونی بدستش بیاری “.

    یک فایل فوق العاده دیگه ای که خیلی روی من تاثیر گذاشت و باورهای غلط و محدود کننده منو درست کرد بررسی چشم زخم در قران بود که تو این فایل گفتن که زندگی ما در دستای خودمونه و هر اتفاقی که تو زندگیمون میفته خودمون داریم بوجدش میاریم و هیچ کس به هیچ عنوان نمیتونه در زندگی ما تاثیر بذاره غیر از خودمون مگه اینکه حرفای اونارو باور کنیم و چیزی بنام سرنوشت وجو نداره و این با عدل خدا ناسازگاره مگه میشه خداوند برای کسی بد بخاد و نتیجه ای از قبل مقرر شده باشه و آیات خیلی زیادی از قران آوردن واقعا خیلی آگاهی دهنده بود و خیلی باورهای غلط و محدود کننده ای که از بچگی توی مغزم فرو کرده بودن رو از بین برد من قبل این دقیقا برعکس فک میکردم همیشه فک میکردم که سرنوشتم از قبل مشخصه اگه من فقیر بدنیا اومدم دیگه تا آخر همین هست وضعیت و تغییرش نمیشه داد و شانسیه همه چیز اگه تو خونواده ثروتمند بدنیا بیای میتونی زندگی خوبی داشته باشی و اگه تو یه خونواده فقیر بدنیا بیای دیگه تا اخر وضعیت همینه و خواست خدا اینجوری بوده و نمیشه کاریش کرد و از بچگی بهمون میگفتن مواظب باش زیاد حرف نزن که چشمت میزن جلوی فلانی حرف نزن نرو اون چشمش شوره چشمت میزنه همیشه تا کسی مریض میشد میگفتن آره فلانی چشمش زد بخاطر همین همیشه مریض میشدیم چون از بس اینا رو میدیدم و میشندیم باور کرده بودیم که بقیه میتونن مارو چشم بزنن واقعا وقتی الان بهشون فک میکنم که چه چیزایی مزخرفی رو باور کرده بودیم خندم میگیره و الان افراد و دوستامو اونایی که تحصیل کردن کلی درس خوندن هنوز باورشون اینه که مردم میتونن مارو چشم بزنن میگن نه خود خدا گفته تو قران هم هست خندم میگره و خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که منو به این مسیر هدایت کرد.

    فایل صوتی تفسیر شعر پروین اعتصامی خیلی زیبا و آگاهی دهنده بود هر وقت که این فایلو گوش میکنم ناخوداگاه اشک از چشمام جاری میشه و به این فکر میکنم که چقد اشتباه فک میکردم راجب خدا چقد مسیر اشتباهمو رفتم یک عمری مسیرو اشتباه میرفتم من از این فایل یاد گرفتم که همیشه نگاهم به اتفاقات به ظاهر نامناسب این نگاه باشه که یک اتفاق خوبی در راه است و همیشه سعی میکنم که احساس خوبی داشته باشم آروم باشم و امید داشته باشم و باورم اینه که روند جهان همیشه خیر و خوشیه و هر اتفاقی که برام میفته اتفاق خوبی برای اینه که به من کمک کنه تا منو به خواسته هام برسونه واقعا این موضوع را با تمام وجود درک میکنم و بهش رسیدم که تنها ملاک ایمان نه به ریشه نه به جای مهر روی پیشونی نه چادر و نه هیچ چیز دیگه ای و تنها ملاک ایمان احساس آرامش درونیه اینو با تمام وجوم حس کردم و بهش رسیدم.

    فایل اعتماد به نفس چیست قسمت 3 و 4 خیلی آگاهی دهنده بود و چیزایی جدیدی از من در قران و قوانین جهان آموخت خیلی خیلی اعتماد به نفس منو بیشتر کرد من همیشه بخاطر یه سری اشتباهاتی که انجام یه حرفی به کسی زده بودم با کسی بد برخورد کرده بودم همیشه عذاب وجدان داشتم و احساس گناه میکردم فک میکردم به طرف ظلم کردم حقشو خوردم بعد از طرفی من اینو شنیده بودم که خدا همه چیو میبخشه بجز حق الناس رو به همین خاطر هر روز از خدا دورتر میشدم و احساس میکردم آدم خوبی نیستم تا اینکه این فایلای اعتماد به نفس رو گوش دادم واقعا خیلی آگاهی دهنده بود و یکی از پاشنه‌های آشیل من بود این احساس گناه و عذاب وجدان که بعد از گوش دادن این فایلا به کلی احساس گناه و عذاب وجدانو از خودم دور کردم و واقعا از وقتی که احساس خوبه و هماهنگ با انرژی منبع هستم و با خدای خودم در ارتباطم اصلا رفتارهام درست شده به کسی بدی نمیکنم کار اشتباهی انجام نمیدم و همه برخوردام درست شدن با همه درست برخورد میکنم.

    فایل چونه هدفگذاری کنیم و به آن برسیم خیلی تاثیرگذار بود فهمیدم که برای رسیدن به خواسته هام از قدرت کلام استفاده کنم واقعا بعد از اینکه کلامم استفاده کردم برای رسیدن به خواسته‌هام و همیشه راجب چیزایی که میخام میشینم صحبت میکنم و بعدش واقعا شگفت زده میشم که چه ایده هایی خیلی خوبی به ذهنم میرسه که میتونم فلان کارو انجام برای اینکه به اون خواستم برسم و در مورد من واقعا داره جواب میده ینی هر وقت راجب چیزی که میخام صحبت میکنم ایده های خیلی خوبی هم به ذهنم میرسه و یکی از اگاهی هایی دیگه ای که این برنامه داشت برای من این بود که من فهمیدم ما هر خواسته ای که داشته باشیم چه خوب و چه بد اگه در مسیرش حرکت کنیم و باهاش هم فرکانس بشیم بهش میرسیم تا قبل از این هروقت به چیزی میخاستم نمیرسیدم بخاطر باورهای اشتباهی که داشتم فک میکردم خب حتما به صلاحم نبوده قسمت نیست بهش برسم وقتی قسمتت نباشه دیگه هرکاری هم کنی بهش نمیرسی.

    دو فایل بیایید به شیطان سنگ بزنیم تا فرار کند و رسالت که البته وقتی من عضو سایت شدم این دو فایل رو سایت نبود دیگه اما من از آپارات اینارو دانلود کردم که واقعا خیلی آگاهی دهنده بود و باعث شد که بیشتر به موضوعاتی که گفتن بهمون فک کنم و بدونم که چه چیزایی اصله و چه چیزایی فرعه و اصلا موضوعیت نداره و ایمان من رو نسبت به خدا خیلی بیشتر کرد و باعث شد قران رو بهتر بفهمم و درک کنم و یادگرفتم که هرچی رو که میشنوم نپذیرم تحقیق کنم و همه چیزو با قران بسنجم.

    فایل فلسفه قربانی کردن حضرت ابراهیم هم جز فایلای خیلی آگاهی دهنده و عالی بود و یاد گرفتم ازش که برای رسیدن به خواسته هام حتما باید بهاشم بدم و هر چقدر هدفم بزرگتر باشه بهایی که نیز باید پرداخت کنم نیز بزرگتره و اینجوری نیست که فقط توی خونه بشینی و صحبت کنی و تجسم کنی بعدش به اهدافت برسی بهاشم باید پرداخت کنی.

    فایل قدرت سپاسگزاری که البته اونم توی سایت نبود و از یوتیوب گرفتم خیلی آگاهی دهنده بود و باعث شد که باز قرآنو بهتر درک ریشه ی کلمات و معنی کمات رو بهتر درک کنم من فکر میکردم که کافر به معنی بی خداییه در صورتی که کافر به معنای بی خدایی نیست به معنای عدم سپاسگزاریه به معنای کسیه که شکر نمیکنه کسی که حقیقت رو میپوشونه و از وقتی که این فایل رو گوش دادم یک دفتر گذاشتم فقط برای سپاسگزاری و همیشه هر روز یکبار صبح و یکبار شب بخاطر چیزایی که تو زندگیم دارم و بخاطرش سپاسگزار هستمو توش مینویسم و این جز تمرین هایی که همیشه انجام و خدارو شکر هر روزم زندگیم داره بهتر میشه و نعمت هایی بیشتری بهم داده میشه.

    فایل قانون فراوانی، درمان ترس، طمع و حرص خیلی تاثیر گذاربود و باور فروانی رو در من ایجاد کردم هر چند که تو فیلم راز هم قبلش دیده بودم راجب فراوانی صحبت کرد اما این گوش دادن این فایل باور منو به فراوانی بیشتر کرد و یکی از عبارتهای تاکیدی من که همیشه ازش استفاه میکنم اینه که ” من به فراوانی ایمان دارم و خداوند بی نهایت رزاق و بخشنده است و دوست داره که من روهم ثروتمند و قدرتمند ببینه و به نظر من مهمترین عامل برای رسیدن به ثروت همین باور به فراوانی است که باید در خودمون ایجاد کنیم تا قبل از اون فک میکردم که منابع محدوده ثروت کمه فقط دست عده ی خاصی از مردم جهانه و اگه کسی بخاد ثروتمند بشه باید حق کسایی دیگه رو بخوره تا به ثروت برسه و به اندازه همه ثروت وجود نداره.

    دستورالعمل ثروتمند شدن، چگونه در عرض یکسال درآمد خود را سه برابر کنیم و آیا برای ثروتمند شدن داشتن استعداد و توانایی های عالی کافی است؟ هم خیلی عالی بودند خیلی از باورهای اشتباه منو نسبت به پول و ثروت درست کرد من قبلش باورم این بود که یک دانشجو نمیتونه پول در بیاره، تنها راه برای ثروتمند شدن افزایش درآمد است، فک میکردم که فقط رشته‌های و شغل های خاصی میتونه مارو ثروتمند کنه فک میکردم فقط کسایی که رشته های خیلی پرمتقاظی مث پزشکی، دندانپزشکی عمران برق و مکانیک و اینا میتونن ثروتمند بشن و موقعیت ثروتمند شدن توی همه رشته ها وجود نداره باورم این بود که افراد ثروتمند از راه کلاه برداری به ثروت میرسن و اصلا از راه حلال و درست امکان نداره کسی ثرومند بشه و من اگه تا آخر عمرمم کار کنم نمیتونم حتی یه خونه برای خودم بگیرم باورم این بود که پول بده آدم رو از خدا دور میکنه و آدمای پولدار آدمای با ایمانی نیستن و به بهشت نمیرن، برای ثروتمند شدن تو هرکاری نیاز به سرمایه اولیه هست، پول درآوردن سخته باید صبح تا شب جون بکنی تا بتونی چندرغاز پول دربیاری چون همه اطرافیان و نزدیکانم به سختی پول در میوردن.

    فایلهای گزارشات جلسه قانون آفرینش هم خیلی آگاهی دهنده و تاثیر گذار بود.

    گزارش جلسه یک قانون آفرینش خیلی آگاهی دهنده بود و منو با یه سری باورهای نادرست آشنا شدم با مفهوم اعراض و توجه نکردن در قرآن آشنا شدم که خیلی آگاهی دهنده بود که فایل تصویریش هم تو آپارات بود خیلی عالی بود و تو کتاب رویاهایی که رویا نیستند نیز توضیح داده شده بود.

    گزارش جلسه دوم قانون آفرینش و قسمتی از اون که توی سایت بود نیاز بسیار عالی بود در مورد قانون درخواست خود من به شخصه از اون آدمایی هستم که خیلی سختم بود درخواست از دیگران اما با گوش دادن به این جلسه به این نقطه ضعف خودم حمله کردم و خیلی راحت با تجسم اینکه حتما جواب میگیرم درخواست میکنم تو خیابون آدرس میپرسم از دوستام درخاست میکنم.

    گزارش جلسه سوم در مورد تجسم خلاق نیز خیلی آگاهی دهنده بود و بعد از گوش دادن دیگه همیشه از قدرت تجسم برای رسیدن به خواسته هام استفاده میکنم و واقعا خیلی تو تجسم قوی شدم اوایل خیلی برام سخت بود. جلسه چهارم در مورد قدرت کلام خیلی زیبا و تاثیرگذار بود اینقد این جلسه رو گوش دادم و اینقد روی خودم کار کردم که دیگه امکان نداره پشست سرکسی غیبت کنم پشت سر کسی بد صحبت کنم و پشست سر همه فقط در مورد خوبی های افراد صحبت میکنم به همین خاطر خیلی روابطم با بقیه افراد نسبت به قبل بهتر شده هیج دلخوری پیش نمیاد توی روابطم و با همه خوب شده رابطم و یاد گرفتم اگه کسی پشت سرم حرف میزنه اصلا بهش توجه نکنم باهاش بحث نکنم دنبال این نباشم که خودمو ثابت کنم بگم نه من اینجوری نیستم. جلسه چهارم راجب قدرت سوال خیلی عالی بود و منو با این نیروی قدرتمندی که در درونمون وجود داره و جواب همه سوالات رو میدونه آشنا کرد و بعد از گوش دادن به این جلسه دیگه موقع برخورد با اتفاقات به ظاهر نامناسب از قدرت سوال استفاده میکنم و به صورت آگاهانه سوالات قدرتمند از خودم میپرسم.

    جلسه ششم که به نظر من تاثیرگذارترین جلسه قانون آفرینش بود خیلی تاثیرگذار بود راحب اگاهی های قبل از تولد خیلی آگاهی دهنده بود همچنین موضوع جبر و اختیار خیلی عالی بود اینکه هیچ جبری وجود نداره و ما کاملا در تمام مراحل زندگیمون مختار هستیم همیشه فکر میکردم یه سری چیزا جبره و ما کنترلی در مورد اونها نداریم. تو این جلسه استاد راجب تمرین تقسیم کار با خدا گفتن و که اگه ما خدارو باور داشته باشیم میتونیم خیلی از کارارو باهاش تقسیم کنیم و باور خودشون رو نسبت به خداوند گفتن که باور من اینه که خداوند بی نهایت قدرتمنده، بی نهایت ثروتمنده، بی نهایت آگاه و عالمه بی نهایت بخشندست وهابه بی نهایت رزاقه روزی دهندست من یک بنده ای هستم که وطیفه من اینه که نوکری خداوند رو بکنم و به هیچ کس غیر از او رو نندازم و نیازمند نباشم و به هیچ کسه دیگه ای هیچ قدرتی ندم سرمو جلوی هیچ کسه دیگه ای نندازم پایین به هیچ دکسی التماس نکنم و اون رو منشا قدرت بدونم و وظیفه خداوند هم اینه که منو نیازهای منو برطرف کنه” واقعا این باور خیلی زیباست و از وقتی این فایل رو گوش کردم خدارو اینجوری میبینم و خودمو بنده ی مطلق خداوند میدونم و همیشه خودمو محتاج اون میدونم این باور واقعا منو توانگر کرده منو قدرتمند کرده . فایل گزارش جلسات نهم و دهم قانون آفرینش راجب روابط خیلی عالی و تاثیرگذار و در همان توضحیات خلاصه در مورد هر موضوعی خیلی چیزا دستگیرم شد.

    واقعا تشکر میکنم از استاد عباس منش و همکاران ایشون اول نمیخاستم بیام نظرمو بنویسم فک کردم فقط منظورشون موفقیت های مالیه بعد که دیدم دوستان همه نوشتن گفتم منم تغییراتی که توی زندگی و افکارها و باورهام ایجاد شد رو با دوستان به اشتراک بذارم . مهمترین چیز برای من آرامش و احساس خوب بود که از وقتی که با این سایت آشنا شدم بهش رسیدم مخصوصا در مورد قران و خدا که کلی باورهای اشتباه داشتم خیلی آگاهی دهنده بود و خیلی بهم کمک کرد که این از همه چیز توی زندگیم با ارزشتره دیگه نگران نیستم توی زندگی ترس ندارم خیالم راحته خدای واقعی در درون خودم پیدا کردم و آرامش دارم من اگه با این سایتم آشنا نمیشدم مطئنا به استقلال مالی میرسیدم چون با وجود اینکه همه اطرافیان و دوستام هی می نالیدن و میگفتن وضع خرابه کار نیست باید بری کارگری کنی به خودم میگفتم از لج اینام که شده فقط بخاطر اینکه رویه اینارو کم کنم حتما یک کاری انجام میدم باورم این بود که راهی هست میشه موفق شد در زمینه مالی چون افرادی رو میدیدم خیلی راحت و بدون کار زیاد پول زیادی درمیوردن اما آرامش و ایمانی که نسبت به خداوند و قوانین بواسطه آشنا شدن با این سایت پیدا کردم برام از همه چیز با ارزشتره. من هیچ کسب و کاری نداشتم تا الان مسلما بخاطر همین چیزی راجب موفقیت مالی ننوشتم هر چند که اگه کسب و کاری داشتم شک نداشتم که وضعیت مالیم نسبت به قبل خیلی بهتر میشد . از وقتی که با این سایت آشنا شدم علاقه شدیدی به حوزه موفقیت پیدا کردم و تصمیم گرفتم وارد این حوزه بشم احساس میکنم این توانایی رو دارم و میتونم تو این حوزه موفق شم و در زندگی دیگران تاثیر بذارم خیلی اشتیاق دارم اصلا من که قبلا کتابای درسیو به زور میخوندم الان راحت توی یه روز دو سه تا کتاب تو حوزه موفقیت میخونم و خسته هم نمیشم کل سایت رو بررسی کردم نظرات دوستان در قسمتهای مختلف محصولات و فایلهای رایگان رو خوندم واقعا این نظرات از تجربه های واقعی دوستان نزدیک به صدها کتاب در این زمینه ارزش داره این کتابا و این موضوعات کاری کرده باهام که ناخوداگاه منو به این سمت میکشونه. خیلی چیزا از استاد عباس منش گرفتم واقعا مسیر زندگی منو تغییر داد واقعا یکی از بهترین اساتید بنده بودن در پایان برای استاد عزیز و گروه ایشان آرزوی سلامتی و سعادت در دنیا را دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      بهروز کمانی گفته:
      مدت عضویت: 3928 روز

      محسن جان سلام

      نظرت را خوندم

      کلی لذت بردم احساس شوق کردم لذت بردم

      اولا لایق بهترین هایی

      دوما خدا شاهده برنده شدن حقت بود

      لایق بهترین هایی

      فقط میتونم بهت بگم خنده ات از ته دل و گریه ات از سر شوق

      برات ثروتی فوق تصور خودت برات آرزو دارم

      موفقیتت آرزومه / خوش باشی دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3859 روز

    سلام به استاد و دوستان پر انرژی ام.

    نظراتتون فوق العاده بود و در بعضی از متن ها واقعا گریه ام میگرفت و اینکه باعث انقلاب بزرگی درون من شد.

    به نفرات برنده تبریک میگم و از شرح زندگی و موفقیتشون و همچنین بقیه دوستان تشکر میکنم چون به من خیلی خیلی کمک کرد و بعضی از نکات برای من فراموش نشدنی هستش.

    و اما…

    من تا 16 سالگی تک فرزند بودم یادمه پدر مادرم از کودکی به خرید عادتم می دادن و حتی یادم هستش که هنوز کامل نمیتونستم حرف بزنم مادرم روی برگه خریداشو مینوشت ومن براش خرید میکردم از نان و میوه بگیر تا چیزای دیگه…

    اتفاقات زیادی برای من در کودکی افتاد که به لطف تنها حافظم خدای بزرگم به بهترین مسیر ختم شد مشکلاتی که فقط فقط خدای بزرگ میتونست حلش کنه یادمه برای پدرم اتفاقی افتاده بود که حتی فامیل ها هیچ کاری نکردند ولی خدا از جایی کمک کرد که اصلا فکرشم نمیکردیم این دوران گذشت تا اینکه از تهران به شهرستان سبزوار آمدیم و در کلاس چهارم ابتدایی یادمه توی ماه دوم مدرسه بودم که بخاطر قد بلندتر بودن از بقیه برای تیم بسکتبال مدرسه انتخاب شدم و تمرینات اولیه از مدرسه شروع کردم چون شروع خوبی رو انجام دادم در مسابقات مدرسه همراه تیم رفتم و مقام آوردیم بعد بخاطر پیشرفتم وارد تیم شهرستان شدم و مقام اول کسب کردیم و دوباره بخاطر پیشرفتی که توی این چند ماه داشتم برای مسابقات کشوری هم انتخاب شدم و مقام اول آوردیم یادمه هیچ وقت توی بازی ها نا امید نبودم و حتی اگه یکی از دوستام حرف از نا امیدی میزد صحبت میکردم و امدوارش میکردم یادمه توی فینال همین سال که با تهران بود یکی از دوستام توی اون شرایط حساس بازی حرف از نا امیدی زد که نمیدونم متاسفانه یا خوشبختانه من با سیلی زدن بهش گفتم دیگه حرف از شکست نزن .

    همیشه امیدوار بودم و تمام تلاشمو میکردم بهترین باشم نکته بسیار جالبی که با نوشتن این زندگی بدست آوردم این بود که

    {{{{ ببینید توی سال اول وارد شدن به رشته بسکتبال تا مرحله کشوری رفتم یعنی یک مرحله قبل تیم ملی و هدفم از این حرف ان هستش که واقعا میشه توی یه بازه نه خیلی طولانی وحتی سریع به چیزی که میخوای برسی و این مثال عینی خودم هستش }}}}}}}}}}}

    سال بعد هم تا کشوری رفتم و برای تیم ملی انتخاب شدم ولی بخاطر اینکه من از شهرستان بودم از مرکز استان فقط بچه های مرکز استان میفرستادن تیم ملی وحتی به جای من یکی دیگه رو میفرستادن. ضمنا من تو سال پنجم ابتدایی بود که دوچرخه دار شدم نه اینکه وضع مالیم خوب نباشه نه مادر پدرم اینجوری میخواستن حتی من توی 18 سالگی به لپ تاپ رسیدم با اینکه تک بچه بودم در آن دوران.

    و اما بقیه زندگی…

    در اول راهنمایی تا مسابقات کشوری رفتم دوباره ولی چون مربی ام به من گفت مهرداد تو میتونی دوسال دیگه شرکت کنی تو رو از تیم خط میزنم ولی بچه های دیگه که سال اولشون هست و دیگه توی این سن نمیتونن وارد مسابقات بشن اونارو برای مسابقات میبریم من ناراحت نشدم چون تا لحظه قبل مسابقات با تیم بودم وپیشرفتی که از تمرین ها باید کسب میکردم را کسب کردم دوباره در سال دوم راهنمایی تا کشوری آمدم و همزمان برای باشگاه فرش مشهد هم انتخاب شدم یادمه مربی باشگاهم به من گفت یه تستی هستش قراره بگیریم اسم تو رو هم رد کردیم ببینیم چیکار میکنی جالبیش اینجاست که من تمرین خاصی نداشتم و فقط تمرین من موقع مسابقات بود ولی بچه های مشهد یک روز در میان یا بعضا هر روز تمرین داشتن با مربی های حرفه ایی هیچی دیگه من قبل تستم رفتم حرم امام رضا جای بعضیاتون خالی چون مسیر نزدیک هستش پیش امام رضا میرم و درخواست کردم به حق امام رضا از خدا که کمکم کنه و سپردم به خودش ولی با تمرینی که از قبل داشتم تونستم توی تست باشگاه نفر اول بشم و ادامه بدم این مسیر بسکتبال مسیری که با پیشرفت خیلی زیادی همراه شد در همان سال دوم راهنمایی تا مسابقات کشوری رفتیم ولی پنجم شدیم سال سوم راهنمایی هم به همین صورت تا کشوری رفتیم و چون در باشگاه هم تمرین میکردم با سطح بالایی ها چون مربی ام بعضی اوقات من با بزرگسالان تمرین میداد و سطحش بالا بود من به درجه بالایی رسیدم جوری که هم کاپیتان بودم وهم برای تیم ملی انتخاب شدم گرچه سالهای پیش هم انتخاب شدم ولی امسال دیگه زنگ زدن و گفتن 5شنبه حرکت کن بیا فدراسیون من که پر از امید و شادی و نشاط بودم و بسیار زیاد تصور از آینده میکردم در روز سه شنبه با من تماس گرفتن که متولد چه ماهی هستی و من گفتم 19/07 / 72 که گفتن شرمنده اگه برج 10 میبودی شما برای انتخابی تیم ملی قرار میگرفتی نکته اینجاست که من از سال چهارم ابتدایی تا اون سال یعنی سوم راهنمایی هر سال تا کشوری میرفتم و سابقه من ثبت میشد و خیلی معلوم بود که دوباره من رو جا زدن و پارتی بازی که من دیگه از اون سال از بسکتبال زده شدم طوری که در مدت 3 الی 4 ماه تا مسابقات اول دبیرستانم طوری به صورت روانی زده شدم که توی این 4 ماه اضافه وزن پیدا کردم و بهم ریختم و آمادگیم از دست دادم ولی توی مسابقات شهرستان شرکت کردم با اینکه برای کشوری هم انتخاب شدم دیگه نرفتم ولی بخاطر سابقه عالی که داشتم من رو برای سوپر لیگ انتخاب کردم من وارد تیم شدم ولی با صحنه ایی رو به رو شدم که بر زدگی من از بسکت تاثیر زیادی گذاشت و اون این بود که همون بچه هایی که من سال پیش کاپیتانشون بودم داشتن فیکس بازی میکردن و من ذخیره بودم باور کنید داشتم از دست سرر مربی آتیش میگرفتم و توی هر بازی فقط 2 الی3 دقیقه من بازی میداد جوری شد که من دیگه حتی نمیتونستم مثل قبل اگر روزنه ایی بین دفاع ایجاد میشد حمله میکردم دیگه اون جرئت نداشتم تا اینکه من به طور کل به هم ریختم و تصمیم گرفتن دنبال چیزی باشم که از سال اول راهنمایی هدفم بود واون این بود که توی یه مسیر علمی وارد بشم و به درجه آخر اون علم برسم و بتونم با علمم تا میتونم به مردم جهان کمک کنم {{{{{ طی فکر هایی که قبلا کردم فکر میکنم چون من فرکانس این هدف از اول راهنمایی میفرستادم جهان هستی این اتفاق برای من قرار داد تا از بسکت دور بشم وبه سمت هدفم برم }}}}}}}}}}}} ودر ضمن اینو بگم که توی این چند سال هرچه از خدا خواستم به من داد و توکل و حواسم فقط به اون بود که پیشرفت کردم و جالب اینجاست که بعد از چند سالی که دیگه از موفقیت های ورزشم دور شدم تا با استاد آشنا شدم دیدم بیشتر قانون هایی که استاد برای عزت نفس و پیشرفت میگن من در زمان بسکتم انجام میدادم و همونا باعث پیشرفت من میشده و هم اکنون با نگاه به گذشته و یادگرفتن از اون موقع برای حالم استفاده میکنم.

    و تا اینکه وارد درس شدم ولی چون بخاطر بسکت از درسم زده بودم پایه ضعیفی داشتم و چون معدلم ضعیف بود و حتی در سوم دبیرستان من تجدیدی آوردم و برای پیش دانشگاهی همزمان برای درس در یه مدرسه دیگه بودم و برای امتحان دادن در مدرسه بزرگسالان و جوری شده بود که نه اعتماد به نفسی داشتم و نه انگیزش ایی برای هدفم ، طوری که از اون سال اول راهنمایی تا دوم دبیرستان من مجلات موفقت میخوندم در مورد پیشرفت درسی تحقیق میکردم ولی با نتایج سال سوم دبیرستان و بعد پیش دانشگاهی دیگر اعتماد به نفسی نداشتم هر کی هر رشته ایی که میگفتن خوبه میگفم پس خوبه بریم و جالب اینکه من خیلی جراحی مغز یا قلب دوست داشتم ولی در ریاضی ادامه دادم.

    دیگه خسته بودم و شده بودم مثل یه روح گم گشته از اون ور فشار کنکور و از اون ور سردرگمی خودم جوری که سال اول وایستادم تا رشته ایی که دوست دارم پیدا کنم بعد شرکت کنم و به لطف کتاب فیزیک با استاد عزیز دکتر شهریاری و پروفسور حسابی(قوانین جهان هستی) آشنا شدم و نزدیک 6 ماه در این رشته جست و جو کردم و بعد از اینکه فهمیدم تو چه رشته ایی باید باشم نشستم برای سال دوم کنکور دادم گرچه من میتونستم وارد بانک بشم خیلی راحت ولی تصمیم گرفتم دنبال هدف خودم باشم و تو سال دومی که شروع به خوندن کردم بهترین تجربه من از زندگی بود تجربه ایی که با هیچ چیز نمیشه عوضش کرد از کمک خداوند بگیر تا بالا و پایین شدن مسر هدفم خیلی سختی توی اون یک سال کشیدم چون اولین باری هم بود که به طور جدی و قاطعانه داشتم در س میخوندم ولی چون خیلی از مسائل ذهن و تئوری یادگیری و خواندن نمیدانستم و همچنین برنامه ریزی درست من با آزمون و خطا وارد دانشگاه شدم ولی کلی تجربه کسب کردم در این یک سال اما من تونستم به لطف خدای بزرگ و مهربونم معاف از سربازی بشم و این معافیت من کلی داستان زیبا داره که من همیشه خیالم از سربازی راحت بود نه به این خاطر که پدرم جانباز بود نه یه حس درونی از بچگی داشتم و همچین حسی هم از پول دارم که ثروتمند خواهم بود و کشف کننده در علمی که میخوام.

    جالبه که برای سربازیم هیچکسی جز خدای خودم به من کمک نکرد حتی به پدرم که میگفتم من کنکور دارم توی کارای اداری معافیت کمکم کنه قبول نکرد و گفت خودت باید کاراشو بکنی که بهترین حرف زد چون خیلی تجربه کسب کردم و فهمیدم برای رسیدم به هرچی فقط خودت هستی و خدای خودت و منم که زندگیمو میسازم نه کس دیگه ایی و خیلی از قانون هارو که استاد عزیز میگه من با نگاه به گذشته میبینم که انجام دادم و کلی یاد میگیرم.

    در این قضیه سربازی سماجت و امید داشتنم واقعا جای شکر داره البته این معافیت از اینجا شروع شد که من چون قبلا فرکانسشو فرستاده بودم و در مدارش بودم اینو با اطلاع دادن یکی از اقوام به من برگردوند چونکه قرار بود توی اون سال 25 در صد ها هم مشمول معافیت باشن و اگه این کارو نمیکردم دیگه نمیتونستم معافیت بگیرم و جالب اینجاست من حتی به آموزشی رفتن هم فکر نمیکردم و آموزشی هم زمان من حذف شد و آموزشی هم نرفتم و…

    در اون یکسال کنکور من با دوستان فوق العاده ایی آشنا شدم و روابط بسیار عالی داشتم ولی بخاطر فشار کنکور خیلی زود توی خونه اعصبانی میشدم و تا یک روز توی افکار منفی بودم تا اینکه با افراد انگیزشی در مورد کنکور آشنا شدم و چیزایی یادگرفتم و … تا اینکه روز کنکو رسید و منم بعد از عید کلا روزی یک ساعت خونده بودم بخاطر نحوه اشتباه خوندم در قبل عید و کنکور دادم و نتیجش امد و بعد انتخاب رشته و من از یک تا 70 فقط فیزیک زدم و تونستم روزانه دانشگاه صنعتی قبول بشم که همش لطف خدا بود ، من وارد دانشگاه شدم یادمه وقتی در شاهرود قبول شدم حس خیلی بدی داشتم به شاهرود و دانشگاهش وقتی هم وارد دانشگاهش شدم بخاطر افکار منفی که نسبت به دانشگاه شهر داشتم هر روز به سمتم اتفاقات منفی جذب میشد جوری که داشتم دیگه روانی میشدم تا اینکه تونستم مهمانی بگیرم به دانشگاه شهر خودم انگار یه آزادی به من داده بودن و توی ترم سوم که توی دانشگاه شهرم بودم با کلیپ انگیزشی استاد عزیز عباس منش آشنا شدم وجالب اینجاست که برای بار اول که دوستم کلیپشو گذاشت گفتم این کافر از خدا بی خبر کیه دیگه ولی بعد کهع به دقت گوش کردم وارد سایت شدم و با دنیای جدید و تغییر باور های غلط آشنا شدم البته اینو بگم که توی این سه ترم مهمانی مشروط شدم ولی به لطف خدای عزیزم که استاد برام قرار داد تونستم عزت نفس و اعتماد به نفسمو پیدا کنم و بقیه ترم هامو با معدل بهتر و بهتر و بهر بگذرونم یادمه اول کلیپ انگیزشی دیدم و بعد در مورد حضرت ابر اهیم و یکی دیگه که یادم نیست و بعدش عزت نفس استاد گرفتم و این دوره منو متحول کرد و تغییر بسیاری داد بعد کلیپ دستور العمل ثروت اندرویدی استاد دیم که خیلی عالی بود و باعث شد من دارای درآمد بشم چیزی که اصلا فکرشو نمیکردم و جوری شد که من فقط با دیدن کلیپ های رایگان به درآمد 2 میلیون در ماه برسم ولی چون توی بعضی از قسمت ها کامل عمل نکردم درآمدم نزول کرد و به یک و خورده ایی رسید ولی همین تا الان ثابت مونده البته این در آمد توی 9 ماه اتفاق افتاد تا رسید به 2 میلیون

    چیز دیگه ایی که من از همین فایل های رایگان کسب کردم روابط بسیار عالی و اخلاق خیلی بهتر واقعا اخلاقم بهتر شد و سلامتی چونکه من همیشه توی زمستون و تابستون سرماخورده و در حال آمپول زدن بودم جوری که داشتم دیگه عادت میکردم ولی با توصیه های استاد من توی سلامتی شروع به کار کردم و به جرئت میتونم بگم به جز یک مورد من توی این یک سال گذشته تا الان من همواره سلامت بودم وخدارو شاکرم و از استاد عزیز ممنونم .

    نکته دیگه ایی هم بود که الان یادم افتاد این بود که بعد از سه ترم مشروطی وقتی به دانشگاه قبلیم برگشتم من رو قبول نمیکردن چونکه ریز نمرات براشون نفرستاده بودم و حکم اخراج من دادن با گرفتن حکم اخراج ذهن من بمبارون تمام حرفای استاد در کلیپ فوق العاده (( فقط روی خدا حساب باز کن )) شد و بعد از یک هفته تلاش برای کمسیون و موافقت با درس خوندنم که کارکنان آموزش کل دانشگاه میگفتن نمیشه پیگیرش نباش چون هرروز سماجت و امید من براشون حیرت آور بود تا اینکه بدون هیچ گونه پارتی و داشتن خدای عزیز و حل گشایم و البته کلیپ عالی استاد تونستم امضا مدیر کل آموزش برای ادامه تحصیل بگیرم که کارکنان آموزش وقتی نامه موافقت من دیدن گفتن چجوری آخه؟؟ مگه میشه؟؟ پارتیت کی بوده؟؟؟؟؟؟؟ که من با خودم میگفتم فقط خدا.

    این مسیر زندگیم بالا و پایین های زیاد خودشو داشت که من قسمتیشو براتون نوشتم ولی چرا من با گوش دادن تقریبا به 70 درصد کلیپ ها و دیدن این همه اتفاق به صورت جدی به حرفای استاد عمل نکردم این بود که یکی از حاشیه امن خودم بیرون نیومده بودم ، دیگر اینکه هر بار شروع میکردم وسطا کنار میذاشتم و دوباره انجام میدادم و قطع میکردم ، تمرین نکردن و تنبلی.

    ولی این بار با خوندم متن های شما عزیزان انقلابی درونی و بزرگ در من ایجاد شد که با داشتن دوره هدف گذاری و فایل های پولی دیگه این مسیری که باید بهش برسم شروع کنم و تا زمانی دیگه از موفقیت های بسیارم براتون بنویسم

    متن های شما دوستانم خیلی چیزارو برای من روشن کرد و مسیر جدیدی برای من آماده شده و همه این ها بخاطر لطف و هدایت هدایت هدایت خدای مهربونم بوده که فقط سپاسگزارشم و بتونم هرچه سریعتر به سپاسگزارانه زیستن برسم.

    آرزوی خوشبختی و شادی و خنده و ثروت و سعادت در دنیا آخرت براتون دارم

    دوستون دارم و دوباره بایت نظراتتون ممنونم و به برندگان عزیزم تبریک میگم.

    ان شاء الله این نوشته ام مورد رضایت خدای مهربون و بخشنه ام باشه و هدایتی برای کسانی که میخوان.

    مهرداد مرادی ، 22 ساله ، متولد تهران

    دانشجوی شاد و خلاق خندان

    واقعا خندانم همیشه میخندم خیلی هم میخندم

    یه بار استادم گفت آقای مرادی شما به ترک دیوار هم میخندی))))))))))))))))))))))

    خندون باشین .

    ساعت 4:28 بامداد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      میلاد فخری گفته:
      مدت عضویت: 1772 روز

      سلام دوست خوبم

      پیشرفت شما عالی بود و همینطور پشتکار شما، خیلی از داستان موفقیت شما روحیه گرفتم حتماً به موفقیت های بیشتری دست پیدا کردین برلی شما آرزوی موفقیت دارم

      هرچه آرزوی خوبه مال تو ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      کیمیا گفته:
      مدت عضویت: 3788 روز

      آقای مرادی دوست گرامی بی نهایت از خوندن متن زیبایی که نوشته بودید و داستان زندگی تون لذت بردم، از این به بعد هروقت روی دیوار یه ترکی ببینم به یاد روحیه ی شاد شما میخندم هههههههه ان شاالله همیشه شادو موفق و ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3937 روز

    به نام خداوند موفق و ثروتمند

    ———————————–

    دیروز اتفاقی افتاد که به وضوح مشاهده کردم که دخترم توانست با تغییر باورهاش چیزی را که مسجل شده و ثابت شده بود تغییر دهد.

    ———————————–

    دخترم از کودکی 18 ترم است که در کانون زبان ایران در حال تحصیل زبان انگلیسی می باشد و در این مدت تمام کلاس هایش را روزهای دوشنبه و پنج شنبه گرفته است به خاطر زمان مناسب و همکلاسی بودن با دوستانش.

    این ترم تا آمدیم از طریق سامانه کانون انتخاب کلاس کنیم متوجه شدیم ظرفیت کلاس مورد نظر تکمیل شده است برای دخترم خیلی سخت بود اشک هایش در چشم های زیبایش جمع شده بود چون کلاس های دیگر هم زمان خوبی نداشتند و هم با دوستانش نبود.

    زنگ زدیم کانون هر چی اصرار کردیم قبول نکردند که کلاس دخترم را تغییر دهند و بالاخره دخترم تسلیم شد و قبول کرد.

    یکدفعه به ذهنم رسید و گفتم دخترم بیا از قانون جذب استفاده کن برای تغییر کلاست.

    اولش کمی مقاومت کرد و گفت نمی شود تا حالا صابقه نداشته آخه کانون خیلی مقرراتی است.

    ولی بالاخره برای اینکه به خودش هم ثابت بشه که قانون جذب عمل می کنه یا نه شروع کرد خودش را تصور کردن که سر همان ساعت به کلاس می رود و با دوستاش در همان کلاس درس می خواند و برنامه درسیش را هم آورد و با خودکار ساعتش را تغییر داد و …..

    جالب این جاست که چند روز انجام داد و دیگه انجام نداد در حقیقت یادش رفت انجام بدهد.

    ———————————–

    « دیروز مورخ 1395/05/27 »

    ساعت 3 و نیم بعد ظهر غیر منتظره کانون زنگ زد منزل ما و گفت که کلاسی را که ثبت نام کرده اید کنسل شده است و یکی از این دو کلاس را می توانید انتخاب کنید دخترم زبانش بند شده بود من گوشی را گرفتم و همان ساعت همیشگی را به او گفتم و او هم قبول کرد و ثبت شد.

    به همین راحتی…..

    و آن لحظه بود که دخترم این حدیث شریف را توانست با کمک آموزه های استاد گلم عباس منش در زندگی خودش تفسیر کند.

    « الدعاء یرد القضاء ولو ابرم ابراما »

    ترجمه : دعا قضاء و قدر را برمی گرداند حتی اگر آن قضاء و قدر بسیار بسیار محکم شده باشد.

    یعنی اگر گمان کنیم 100% کار از کار گذشته است باز هم می شود ورق رابرگرداند.

    و من فهمیدم درخواست های ما همان دعاهای ما هستند.

    دعا = درخواست.

    ———————————–

    خدایا با تمام وجود سپاسگزارم هم از تو و هم از بنده مخلصت سید حسین عباس منش.

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      احمدرضا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 4002 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلامی گرم به شما آقای جوان

      من قبل از خواندن نظر شما فکر می کردم که قبل از این که اتفاقی بیفتد میتوان آن را به جهت دلخواه هدایت کرد ولی بعد از رخ دادن چیزی دیگر نمی شود آن را تغییر داد.ولی با خواندن نظر شما دیدگاهم عوض شد.

      واقعا خوش به حال دخترتان که همچین پدر عالم به قوانین الهی دارد.

      با آرزوی موفقیت روز افزون برای شما دوست عزیز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3937 روز

        احمدرضا جان چقدر «بسم الله الرحمن الرحیم» شما آرام بخش است.

        دقیقا همینطور است و به خاطر همین قدرت تغییر سرنوشت است که خدا در توبه را باز گذاشته است و امیدبخش ترین آیه را در قرآن اینچنین فرموده است که :

        «یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمه الله إنّ الله یغفر الذنوب جمیعاً (سوره زمر، آیه 53)»

        ترجمه : بگو ای بندگانم که بر خود اسراف و ستم کرده اید ! از رحمت خداوند نا امید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد.»

        همه چیز در دستان ماست فقط باید با قدرت و اخلاص درخواست نماییم تا او اجابت کند.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3937 روز

        جناب صمیم عزیز از لطف و محبت همیشگی شما سپاسگزارم.

        همیشه برای شما دوست گرامی دعا می کنم و آرزوی بهترین ها را برای شما از خداوند موفق و ثروتمند خواستارم.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3495 روز

      آقای جوان دوست بزرگوار سلام

      تازه این اولین مقدمات پیروزی های شما و خانواده ی عزیز شماست ، به قول معروف سالی که نکوست از بهارش پیداست ،

      از قول بنده به دختر دلبندتان تبریک بگویید که در سنین جوانی خدا و قوانینش را شناختند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3495 روز

    دوستان و همراهان عزیزم ، استاد گرانقدر و بزرگوارم ، خانم فرهادی و خانم شایسته مهربانم ، سلام ، وقت بر همگی به خیر و شادی ??

    تا امروز که می نویسم به لطف الهی خداوند به تمام اهداف دو یا چند ماهه ی خود رسیده ام

    اصلا نمی دانم امروز از کدامیک از نشانه های پر رنگ خداوند و فراوانی الهی در زندگیم بنویسم

    انگار آین دنیا برایم مبدل به بهشت شده است ، هر چه مایل باشم یا تقاضا کنم محیا می شود

    انگار همه ی کائنات خداوند جمع شده اند تا به کمکم بشتابند

    این روزها به گذشته ام می خندم زیرا خداوند این قدر نزدیک بود و من در ناکجا آباد به دنبالش می گشتم

    آن روزها به دنبال ثروت و رسیدن به خواسته هایم بودم ، این روزها به دنبال خدا می روم و ثروت به دنبالم و اجابت خواسته هایم به استقبالش

    یادم به حرف استاد عباس منش افتاد که می فرمایند هم می شود خدا را خواست و هم خرما را

    شیرینی خرما را که چشیدیم انگار حل می شود خواسته ها در عشقش

    خدایا امروزم با دیروزم هیچ نسبتی ندارد ، شاید آن وقت ها فکر می کردم تو را به خاطر خواسته هایم می خواهم اما امروز تو را به خاطر خودت دوست دارم و عاشقانه می پرستمت ،

    می ستایم چنین خدایی را که ستودنی است

    یادم به آیه آی از قرآن افتاد که موسی (ع) در بیابان به دنبال آتش برای گرم کردن خانواده اش رفت اما خدا با او صحبت کرد

    مقصود تویی ، کعبه و بتخانه بهانه

    خواسته هایمان را بهانه کرده ای تا تو را باور کنیم حالا که اینطور است جاه طلبانه به درگاهت درخواست می دهم ، شاید اینگونه بیشتر ببینمت و تو را باور کنم

    اسباب بازی های زیبایت مرا مانند کودکی اسیر زندان دنیا نخواهد کرد زیرا اینبار در اسباب بازهای دنیویت نیز تو را می بینم.

    آن روزها که می گفتی به محضی که بگویم موجود باش موجود می شود فکر می کردم باید شق القمر کنم تا به این وادی برسم ، اما این روزها تا می گویم خدا ، لبیک تو را می شنوم

    می بینی موجود عاجزی به درگاهت چگونه از لطف و فضل و بخشش تو سیراب می شود

    بیخودی نبود که ابراهیم (ع). فرزندش را به قربانگاه برد و حسین (ع) در راه عشق به تو سر از تن جدا شد

    آری ، آن ها خوب تو را شناخته بودند

    فاصله ا ی بین ما و تو نیست ، پس از کجا به کجا چنین شتابان می رویم

    وقتی می بینم کار آموزانم هر روز برایم پیام می فرستند از نشانه های پر رنگ و زیبای تو ، با خودم می گویم انگار فقط منتظر ی بندگانت گوشه چشمی تو را یاد کنند تا تو آسمان ها و زمین ها را به تسخیرشان در آوری

    این روزها بهتر می بینم که استاد عباس منش مانند نوری گرد درگاه حق می چرخد

    کاش همه باور کنند خداهست و خداهست و خدا هست

    دنیا که بهشت شود ، نهر کوثر از میان قلبمان می گذرد عسل و شهد و شیر و شراب الهی سر مستت می کند و شور عجیبی بدون هیچ هیجانی ، با نشاطت می کند

    آین روزها که کار آموزانم برایم از فضل و بخشش خداوند در زندگیشان می گویند برایم دیگر تعجب آور نیست زیرا قانون را که باور کنی ، هیچ چیز محال و غیر ممکن نیست

    استاد بزرگوارم به عدد کلمات خداوند که با هیچ قلم و مرکبی نمی شود آن ها را نوشت از خداوند برایتان خیر و نیکی می خواهم که فقط خداوند می تواند جبران لطف و عشق شما را به بندگانش نماید

    امیدوارم همگی در خدا شاد و پیروز باشید و هر روزتان پر باشد از خبرهای خوب و عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3937 روز

      خانم شب خیز عزیز و ارجمند سلام و سپاس

      به حقیقت آیه «بخوانید مرا اجابت می کنم شما را» در زندگیتان به تصویر کشیده شده است و شما هم چه زیبا در کلمات خود آن را جاری می کنید و همه دوستان را سیراب.

      هر چه آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3764 روز

      خانم شبخیز گرامی و بزرگوار سلام.

      این روزها عطشی دارم برای رسیدن به وصال محبوبترین. با خودم میگم خدایا خودت وصالت رو بهم بده که هرگز در زندگیم چیزی با ارزشتر و شیرینتر از محبوب تو بودن و مونس و همدم تو بودن و تنها دوست تو بودن برام نیست. تشنه ام و در پی نوشیدن آب. خداوندا قسمت میدهم لطفا هر چه زودتر…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        لیلا شب خیز گفته:
        مدت عضویت: 3495 روز

        ریحانه جان دوست خوبم سلام ، به خاطر اینکه با موبایل سایت را دنبال می کنم ، سوال شما دیده نمی شد ، خانم فرهادی عزیز از گروه تحقیقاتی با من به خاطر پاسخ به سوال شما تماس گرفتند ،

        اصلا اصول رسیدن به خواسته ها درخواست از خداوند است و راه دیگری ندارد ، اما باور و ایمان قوی می خواهد، هر چه قدر شما بیشتر به خداوند نزدیک شوید مثلا بیشتر با خداوند صحبت کنید و شکرگزار و تسلیم درگاهش باشید و به خداوند خوشبین بوده و توجه خود را به سمت افکار مثبت جهت دهی کنید ،به همان نسبت زودتر به نتیجه می رسید ، بنده تاکنون به تمام خواسته هایی که با عشق و علاقه و اشتیاق سوزان البته در حالتی که تسلیم درگاه خدا بودم یعنی خداوند را اجبار نمی کردم رسیده ام

        اما همیشه به دنبال خداوند و رسیدن به حقیقت بودم و با خداوند فقط به خاطر عشق به خودش صحبت می کنم و خدا را به خاطر خودش دوست دارم و در نهایت هر فردی به دنبال خدا برود ، تمام خواسته هایش اجابت می شود ، اصولا دنیا بنده ی فردی می شود که بندگی خدا را بکند، که خداوند بنده پروری بلد است

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        لیلا شب خیز گفته:
        مدت عضویت: 3495 روز

        ریحانه جان اضافه کنم که کتاب رویاهایی که رویا نیستند سایت استاد عباس منش عزیز ، و دو فایل رایگان خدا را بهتر بشناسیم و فایل رایگان فقط روی خدا حساب باز کن ، کمک بزرگی به شما در شناخت درست از خداوند می نماید امیدوارم همواره پیروز و موفق باشید و بابت تاخیر در پاسخ به شما عذرخواهی می کنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          ریحانه ... گفته:
          مدت عضویت: 3637 روز

          سلام خانم شب خیز

          ازشما وخانم فرهادی عزیز بابت پاسخ به سوالم تشکرمی کنم

          همونطور که گفتم من نمیتونم به فایلهای صوتی گوش بدم وشاید به خوبی نتوانم مراقبه رانیز انجام بدهم ولی اگر میشه لطف کنید شما که بهتر میتونید ازخداوند بخواید تا به من برای رسیدن به سلامتی کمک کنه واین برام خیلی مهمه وخواهش میکنم کمکم کنید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            لیلا شب خیز گفته:
            مدت عضویت: 3495 روز

            ریحانه جان حس کردم که بهتره شما کتاب های الکترونیکی سایت استاد عباس منش بزرگوار را مطالعه کنید و همه ی کتاب های راندا برن را بخرید ، کتاب های کاترین پاندر هم به نام قانون توانگری و قانون شفا ی او بسیار موثر است ، حالا که فایل ها را نمی توانید گوش کنید کتاب بخوانید و هر روز صبح و ظهر و شب با خداوند در مورد درخواست هایتان صحبت کنید خداوند شنوا و به احوال بندگانش بیناست

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              ریحانه ... گفته:
              مدت عضویت: 3637 روز

              خانم شب خیز برای رسیدن به خواسته باید ایمان وباور قوی داشت خوندن کتاب هم خوبه ولی من ازشمادوست خوبم میخوام فقط برای اینکه بتونم مشکلم روحل کنم خودتون بهم کمک کنید.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم رضوی گفته:
      مدت عضویت: 3553 روز

      خانم شب خیز عزیز……صمیمانه و از اعماق قلبم موفقیت هاتون روبهتون تبریک میگم و قلم زیباتون رو خیلی دوست دارم.واقعا احسنت به این انشای زیباتون.خداروشکر میکنم که هر روزنتایج براتون بزرگ تر میشه.خدارو شکر.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    آلما میر گفته:
    مدت عضویت: 3398 روز

    سلام به دوستان عزیزم

    استاد فایلی به نام آمریکا چگونه ثروتمند شد در سایت گذاشتند , من همون روز دانلودش کردم ولی ندیدمش فرداش اومدم اینجا دیدم دوست عزیز و خوبم آقای زارع نوشتن من یک روز رو به سپاسگزاری اختصاص دادم و در مورد سپاسگزاری و موفقیت هاشون نوشتن منم ترغیب شدم برم فایل استاد رو ببینم , باین نتیجه رسیدم از همون روز هرشب قبل از خواب سپاسگزاری کنم و خداروشکر تا الان ادامه دادم.

    حالا موفقیت هایی که با سپاسگزاری بدست آوردم:

    1_ کادو گرفتن از فردی که خسیس هست.(کفش)

    2_خالم که اومد خونمون برام یک انگشتر و دستبند نقره خرید.(نقره رو به طلا ترجیح میدم)

    3_ رسیدگی به زیبایی لبخندم در نتیجه خیلی راحت پول دندون پزشکی جور شد. (بخاطر دندان های سفیدم سپاسگزاری میکردم)

    5_قبل از اینکه استاد فایل دوم چگونه به آرزوهای خود رسیدم رو بزارن من بخاطر اینکه دیدگاهم جزو محبوب ترین ها بود سپاسگزاری میکردم .

    6_ رابطم با خانوادم عالی شده .

    7_هرچیزی بخام راحت بدست میارم.

    8_هرچیزی که باعث ناراحتیم بشه از زندگیم حذف میکنم .(فایلی که دوست خوبم آقای مشایخی از استاد گذاشتن شعر نرودا در من غوغایی بپا کرد خیلی سپاسگزارم, بارها از خداوند بخاطر اینکه وابستگی ندارم سپاسگزاری میکردم)

    9_عاشق خودمم , همه رو همونجوری که هستند دوست دارم و بهشون محبت میکنم کلی احساس خوب بهشون میدم و خیلی محبوبم.

    10_ فرد زیبا , جذاب و دوست داشتنی با لبخندی دلنشین که بارها این باور بمن اثبات شده و خیلی قوی هست. اوجش این چند روز بود که بخاطر این ویژگیها سپاسگزاری میکردم.(چشم ازم برنمیدارن ههههههه خیلی باحاله)

    اتفاقات خیلی خوبی برام افتاده و ادامه دار هم خواهد بود , باورم قوی شده از نظر من خودمون این موفقیت ها هر چند کوچک رو لمس کنیم خیلی در تقویت و تثبیت باورها بهمون کمک میکنه من قبلا پشت گوش مینداختم میگفتم وقت نیست ,حوصله ندارم و… ولی الان میدونم اگه اینکارو انجام بدم نتیجه میگیرم و احساس خوبی دارم ادامه میدم.

    دوستانی که متن بنده رو میخونن موفقیت اتفاق میفته , شما به هدفتون میرسید, ماشین مورد علاقتونو بدست میارید, ثبت اختراع میکنید و کلی چیزای دیگه . باخودتون و خدای خودتون هماهنگ باشید و عاشقی کنید.

    دوستتان دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3937 روز

      نداشته ها و تنهایی های کوچک …

      با چیزها و آدمهای کوچک پر می شوند …

      نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا …

      مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم …

      و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم …

      شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست …

      هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت …

      و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه دلت را برایش نگهدار …

      اسباب پذیرایی با اوست …

      با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن …

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        میلاد صمیمی گفته:
        مدت عضویت: 3764 روز

        دوستان عزیزم سلام…

        خواستم از خانوم شبخیز عزیز و گرامی یاد کنم. نمیگم جاشون خالیه چون جای ایشون مطمئنا ثابت در قلب همه ماها هست و من به واسطه همین هم فرکانسی عدم حضور ایشون رو حس نمیکنم و مطمئنم که در حال پیشرفت و تحولی هستند…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          علی جوان گفته:
          مدت عضویت: 3937 روز

          چقدر جالب است هر چقدر جلوتر می رویم بیشتر در یک مدار قرار می گیریم و صحبت ها و افکارمان بیشتر شبیه به هم می شود و به استاد نزدیک تر می شویم.

          امروز صبح، نبود خانم شب خیز در سایت حس می شد و به خودم گفتم که حتما مشغول پروژه بازیافت است برایش دعا کردم و خدا را بابت نتایجی که از تلاش هایش نصیبش خواهد کرد سپاس گفتم.

          دعای مهربان همه دوستان بدرقه راه مهربانان است …

          هر چی آرزوی خوبه مال تو …

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      احمدرضا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 4002 روز

      به نام خدای مهربان

      چند ساعتی بود کمی احساسم بد شده بود ولی با خواندن نظر شما احساسم خوب شد وتصمیم گرفتم سراغ فایل چرا آمریکا اینقدر ثروتمند است بروم.

      خیلی از شما متشکرم که نتایجتان را اینجا به اشتراک می گذارید وبه ما هم انگیزه ای برای پیشرفت هرچه بیشتر می دهید.

      با آرزوی موفقیت های روز افزون برای شما.

      در پناه الله یکتا باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        آلما میر گفته:
        مدت عضویت: 3398 روز

        آقای کریمیان عزیز دوست خوبم سلام

        مدتی از شما خبری نداشتم و با خودم میگفتم دیگه چرا نظری از ایشون نمیبینم , من منتظر موفقیت هاتون چه کوچک و چه بزرگ هستم و پیشنهادم اینه سپاس گزاری رو در برنامتون قرار بدید و خودتون رو موظف به انجامش کنید, هرروز ده مورد نه کمتر نه بیشتر , من دوست دارم نظرات باارزش و پراز انرژی شما رو بخونم .

        موفق باشید دوست خوبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3764 روز

      دوست عزیز آلما میر سلام…

      بسیار زیاد بهت تبریک میگم که این موفقیت های ارزشمند رو بدست آوردی. مخصوصا تغییر فرکانس شما که باعث جلب توجه بقیه شده. لبخند همیشگی شما و قدرت دوست داشتن شما نعمتهایی هستن که به سادگی برای کسی بدست نمیان. قدرشون رو خوب بدونین… تبریک میگم بازم بهت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3937 روز

      و شما خانم میر عزیز چقدر زیبا پذیرای هدایای الهی هستید …

      مطمئن باشید سر جلسه کنکور هم از این هدایا به صورت الهام برایتان ارسال خواهد شد …

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      هادی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3799 روز

      سلام و سپاس به شما دوست عزیز و گلم ?

      خیلی خوشحالم که دوست شکرگزاری مثل شما دارم.

      شکرگزاری معجزه میکند.

      متن شما به یادم آورد که شکرگزار تر باشم.

      براتون بهترین هارو آرزو دارم چون شما لایق بهترین ها هستید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3937 روز

    به نام خداوند موفق و ثروتمند

    ———————————–

    حدودا یک ماه پیش شهر را به منطقه هایی جهت سرکشی تقسیم کردند و بنده و چند نفر از همکاران عزیزم را مسئول منطقه ای کردند من طبق جلسه دوم قانون آفرینش که استاد قانون درخواست را تشریح و تبیین کردند درخواست کردم که مرا در لیست فلان منطقه قرار دهند ولی قبول نکردند و گفتند که از قبل مشخص شده است و در شما پارامترهایی هست که ما مخصوصا نام شما را در این منطقه نوشته ایم.

    علی الظاهر نمی شد کاری کرد ولی من تسلیم نشدم و از لحاظ ذهنی نپذیرفتم و شروع کردم به تصور کار در منطقه ای که مد نظرم بود و جذب آن …

    حتی چند نوبت به آن منطقه رفتم و خود را در خیابان های آن منطقه می دیدم که در حال خدمت هستم.

    روزی که قرار بود کارت های ما را تحویل دهند و مشغول کار شویم کارت همه را دادند به جز من چون کارتی برای من صادر نشده بود.

    همه تعجب کردند جز من !!!!

    چون یقین داشتم که قانون عمل کرده است.

    گفتند باید مراجعه کنی مرکز و علت را جویا شوی.

    مراجعه کردم وقتی به مسئول مربوطه گفتم که کارت برای من صادر نشده چشم هایش گرد شد و گفت که امکان نداره و با تعجب چند بار سیستم را چک کرد و گفت موردی نبوده است که کارت چاپ نشود احتمالا فراموش شده است چون مطمئنم که در لیست منطقه مورد نظر نام شما بود.

    چشم هایش از تعجب گردتر شد وقتی که دید نام من تو لیست آن منطقه هم ثبت نشده است در حقیقت در هیچ منطقه ای ثبت نشده بود و مرتب می گفت چنین چیزی امکان نداره چون ما لیست همه را از روی کامپیوتر چاپ کردیم چطور شده نمی دانم؟

    ولی من که می دانستم قضیه چیست در پوست خودم نمی گنجیدم و با آرامش و ثبات عجیبی که مرا یاد کوه های بزرگ می انداخت نظاره گر بودم ….. نمی دانم چه بگویم قابل وصف نیست.

    جالب تر اینکه که گفت آقای جوان کدام منطقه می خواهی بری؟ من هم بدون معطلی و با قدرت گفتم فلان منطقه و خیلی آرام تو سیستم تغییرات را اعمال کرد و کارت مرا هم چاپ کرد.

    ———————————–

    خدایا با تمام وجود سپاسگزارم هم از تو و دهم از بنده مخلصت سید حسین عباس منش.

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3937 روز

    یادم نمیره تا چندین سال بعد از ازدواجمون (در حدود 6 سال پیش) هنوز ماشین لباسشویی نداشتیم و شستن لباس ها با دست یک ساعت و نیم طول می کشید چه خودم می شستم یا همسرم.

    چند سالی به همین منوال گذشت و ما هیچ تلاشی برای خرید لباسشویی نمی کردیم چون افکار ما روی نداری و فقر تنظیم شده بود و هر وقت اسم لباسشویی میومد می گفتیم ما که نداریم یه لباسشویی تمام اتوماتیک بخریم.

    استاد عباس منش آن زمان کجا بودی که بهمون بگی اینقدر کمال گرا نباشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    می تونستیم یه لباسشویی معمولی بخریم ولی مگر کمال گرایی می گذاشت می گفتیم یا تمام اتوماتیک یا هیچ!

    یه روزی از همان روزهای سخت اومدم خونه دیدم دست های گل خانمم نسبت به پودر حساسیت نشان داده و قرمز شده و نگم بهتره (الآن هم دارم اشک میریزم)

    نمی دونم چطوری تو دلم داد زدم خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا ولی اگر میشد شنید فکر کنم مثل یه بمب هسته ای فرکانس داشت.

    مدتی بعد دقیقا ایام عید نوروز رفتیم خونه یکی از همکارها. گفت که یه لباسشویی تمام اتوماتیک داره و چون بچه کوچیک داره لباسشویی دوقلو براش بهتره این رو می خواد بفروشه گفتم چند گفت 100 هزار تومان آره درست شنیدید 100 هزار تومان گفتم چرا اینقدر ارزون گفت بابا کسی نمی خرش به هر کی میگیم فکر می کنه مشکلی داره یا خرابه بخدا ماشین لباسشویی هیچ چیزش نیست.

    خلاصه ما هم فردا ماشین گرفتیم و بردیمش خونه و دیدیم واقعا سالمه و خیلی هم خوبه.

    و فهمیدم خدا اون ماشن لباسشویی را برای ما کنار گذاشته بود چون هیچ کسی حاضر نشده بود اون رو بخره فقط منتظر بود که من با تمام وجود از او بخوام و صداش بزنم که

    خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا …

    هر چـــــــــــــــــی آرزوی خـــــــــــــــــــــــوبه مـــــــــــــال تـــــــــــــــــــــو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      کیمیا قاسم پور گفته:
      مدت عضویت: 3026 روز

      سلام دوستم

      با خوندن کامنتت یاد خاطره خودم افتادم

      یک لباس زمستونی برای خودم انتخاب کردم و فروشنده آشنا بود و گفتم نگه داره فردا بخرم ازش

      اما فردا خریده بودنش!

      همون یکی رو هم داشت فقط!

      من کلی گریه کردم خخخ?

      و به جاش لباسی خریدم که خوشگل بود اما به اندازه اون یکی دوسش نداشتم

      تا اینکه چند روز بعد دوباره رفتم

      و گفت مشتری این شنل رو پس اورده!

      اگر میخای ببرش و مقداری از پولش دادم و بقیش گفت بعدا بیار اشکال نداره

      وقتی گریه میکردم خبر نداشتم خدا میخاد دوتا بهم بده?

      اون موقع حس کردم کار خدا هست

      اینجوری خدا رو بیشتر حس کردم

      و فهمیدم برای چیزهای کوچولو ناراحت نشم و بخندم

      خداروشکر

      در پناه الله یکتا ثروتمند و شاد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      آلما میر گفته:
      مدت عضویت: 3398 روز

      آقای جوان عزیزم سلام

      بهای این تجربه باارزش ناراحتی شما و دستان پر مهر همسرتون بوده قطعا این یکی خیلی خاصه, خوشحالم همسر فوق العاده ای دارید البته شما هم خیلی خوبید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3764 روز

      آقای جوان برادر ارزشمندم سلام… مطمئنا تمام اتفاقات زیبای زندگی شما بخاطر همین احساسات خالص و خدایی در وجود شماست که این اشکها، لبخندها و دوست داشتنها را بوجود می آورد. عزت شما نشان از خلوص شماست… خداوندا عطا کن به بنده خالصت آنچه را که در دل درخواست دارد… انک انت الوهاب….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    طیبه مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3046 روز

    به نام خدای عزیز از جان خداوند غفور و توبه پذیر مهربان

    سلام استاد عباس منش وهمه ی خانواده صمیمی من.خداروشکر وسپاسگزارم که به من فرصت داد تا برگردم و کارهای نیمه تمام خودم و انجام بدم و در راه هدایت درستش وبا دست مهربان و خانواده ی که جمع شدند همراه وهم مسیر بشم.

    استاد منم وظیفه م دونستم و بیام اینجا از اتفاقات خودم و زندگیم و موفقیت های که تا الان بدست اوردم بگم در فایل پرسش وپاسخ 13انگار هدایت شدم به این فایل ونوشتن تجربیات ویه نفر کامنت من و خوند و درس گرفت و باورش به خودش و خدای خودش عوض شد برام کافیه وبه خودم افتخار میکنم.

    من طیبه مرادی متولد 1370بزرگ شده ی یکی از روستاهای استان کرمانشاه.

    داستان زندگی من خیلی عجیبه شاید مثل داستان زندگی خیلی از ادم ها.

    از کجا شروع کنم بگم بهتره از نگاه به خداوند و ایجاد این باور حرف بزنم. در گذشته من نیروی درونم و بیشتر باهاش در ارتباط بودم یعنی یه نوع ایمان ونگاه قشنگی به خدا داشتم والبته پر رنگ تر شده.این ایمان ونگاه منو همیشه از همون سن کم از همسالان خودم جدا میکرد من به صداقت به مفید بودن به احترام به خوب ومهربانی اعتقاد داشتم.همیشه اون خدای مهربان و توبه پذیر تو ذهنم بود اما باورهای نادرستی داشتم اما غالبش میشد رابطه خوبی باهاش داشتم ودرکش میکردم. من عادتی که به نعمت های خدا داشتم این بود که هرچی برام میپختن از همون بچگی خداروشکر میکردم یعنی همه غذایی می خوردم وبابتش از خدا و مادرم و پدرم تشکر میکردم.باور به خدا وکمک کنندگیش همیشه تو وجودم بوده دوست داشتم راه راست برم نمیدونستم خداباکسانیه که راه خوب وکار خوب میکنن هست پس سعی میکردم کارهای خوب انجام بدم.تا خدا راضی باشه ازم.صادق ومهربون وبا گذشت باشم کینه ای نباشم و بخاطر رضایت خدا کار ی انجام بدم.این یه ذهنیت که از همون دوران نوجوانی و نونهالی داشتم.امیدواریم به خدا و شاد ومثبت بودن خونده رو بودنم از نکات مثبت منه.اگه مشکلی تو خانواده م پیش میومد من ته دلم ایمان داشتم حل میشه و بقیه و دلداری میدادن ومیگقتم توکل به خدا انگار این خدا جز جدایی ناپذیر تمام قسمت های زندگیم بوده.من هم باورهای مذهبی داشتم اما دلم میخواهد از باورهای درست و موفقیت امیزم بگم تا بقیه هم بگن میشه مدرس بگیرن.

    باور سلامتی من خوب بوده همیشه یادمه کمتر مریض میشم و دکتر هم نمی رفتم و دفترچه بیمه من همیشه دست نخورده نوو?????? خداروشکر میکنم بابتش یه باوری که داشتم وقتی بود توم و حالا بعد اشنایی با استاد قوانین خداوند اینکه نیاز به توجه خیلی کم بود توم یعنی زیاذ د دوست نداشتم بهم توجه شه و کانون توجه باشم.ن میخواستم مریض کنم واسیب بزنم به خودم که ترحم جلب کنم برم دکتر باور کنین تو این چندین ساله سه یه چهار بار اونم تو بچگیم دکتر رفتم.

    اگرم سرما می خوردم سعی میکردم دکتر نرم و خود درمانی کنم وبا یه شربت با قرصی حل بشه.اما سر درد داشتم بخاطر نوع نگاهم و باورهای بیمار گونه خودم بود که به شکر خدا از وقتی با استاد اشنا شدم نه مریض میشم نه قرصی نه سر دردی.تو این دوسه ساله.

    بواسطه تغییر نگاهم به خودم وهمه چیز بود خدایا شکرت.

    من یه باورهای در مورد موفقیت همیشه داشتم از قبل که من تو هر شرایطی هم که باشم میتونم موفق بشم و به چیزی که میخوام برسم.یعنی همون نوجوانی شروع کردم به داشتن خواسته وهدف های بزرگ وپیشرفتو ورشد وعاااشق این بودم که برای خودم کسی بشم.

    با شور مشوق و علاقه به پدر و مادرم میگفتم که به خیلی جاها میرسم و دوست دارم کشورهای مختلف برم.

    یعنی دست یافتنی بود برام غیر ممکن نبود.من یه روحیه ی قوی وبا پشتکار دارم وقتی چیزی میخوام با تمام وجود به سختش حرکت میکنم وبدستش میارم واین از نقاط قوت منه. این نگاه هم داشتم که ازادم و میتونم هر جور بخام زندگی کنم.به جبر اعتقادی نداشتم که یکی بهم بگه مجبوری که این راهو این زندگی و داشته باشی این تو وجودم نبود و هیچوقت قانعم نشدم در این باره.

    این باعث میشد بیشتر برای دل خودم باشم حرف مردم برام کمرنگ باشه این نگاه خیلی از گذشته تا به الان بهم کمک کرده و نگران حرف ونگاه ادم ها به خودم و زندگیم نباشم واین باورم تقویتش کنم.

    باورهای خوبی از پایه هم داشتم که در مورد هر مطلبی میگم وبا قوانین خداوند که حالا میدونم کاملا مطابقت داره.از تعریف وتحسین همیشه خوشم میاد واگه یهذنکته مثبت وزیبا یا یه لباس جدید وسیله جدید وزیبا ببینم تبریک وتحسین میکنم زود.دوست دارم حس خوبی بهم میده. این کار اگه کسی هم ازم تعریف کنه خوشحال میشم و بیشتر الان میشم ومیپذیرم ویاد گرفتم سپاسگزار باشم وتحسین و برگردونم.

    رابطه م با مردم خوب بوده صمیمی و گرم وبا لبخند و انرژی و شاد.دوست داشتم همیشه جاهای غریبه برم واشنا بشم ودوست بشم یعنی میل به تغییر و پیشرفت تو وجودم هست که جاهای جدید میبینم.

    من همیشه ازقدرت تجسمم بدون اینکه بدونم استفاده میکردم وقتی روابط ناراحت کننده دیگران ومیدیدم من میرفته تو ذهنم رابطه عالی و عاشقانه وبا همسرم تجسم میکردم ولذت میبردم.قانون تضاد و نمیدونستم اما بقول استاد در دور ه ی عشق ومودت ذهنم مقاومتی نداشت از اینکه رابطه ی رویایی و عاشقانه بر خلاف اون چیزی که از پدر و مادرم میدیدم و بدست بیارم خیلی برام بدست اوردن راحت بود من تازه فهمیدم چه زندگی وبا همسرم میخوام. در ذهنم یکی از ویژگی ها احترام ودرک و گفت وگوی متقابل بود.همسرم سالم وخانواده دارو اصیل باشه و منو بخاطر ویژگی های درونی و خوبم بخوادیکی منو بخاطر این که هستم بخواد.

    و همین طور خواسته ها در من شکل میگرفتن بخاطر تضاد های زندگیم که خیلی بودن ومن در گذشته خیلی سختی ها دیدم.

    از موفقیت خوشم میومد و مخصوصا وقتی خانم ها موفقی ومیدیدم که برای خودشون زندگی خوب وزیبایی فراهم کردن و منم پیش خودم میگفتم منم حتما میتونم.

    من تک دختر بودم و چهار تا برادر داشتم.از نگاه ضعیفی که خود مادرم و اطرافیانم به زن داشتن خوشم نمیومد.

    از اینکه محدوده و نمیتونه هرکجا بره وآزاد باشه.

    از تبعیض وبرتری زن ومرد خوشم نمیومد و همیشه تو ذهنم این بود که من این راهو عوض میکنم و ثابت میکنم زن ومرد هیچ تفاوتی باهم ندارند و هرکسی میتونه به هر چیزی که میخوادمیتونه برسه.

    پدرم به من خیلی انگیزه میداد و بامن همراهی میکرد ومنذاون دست خدا میدونم چون با من رابطه ی خوب و دوستانه ای همیشه داشت و باور درست به من میداد که تو هرکجا بری من بهت ایمان دارم که موفق میشی.تفاوتی براش با پسرها نداشتم اما مادرم باعث میشد بیشتر تلاش کنم که به جلو حرکت کنم و اون تضاد هایی ودر من ایجاد میکرد که به فکر بزرگ تر کردم ورشد وپیشرفتم باشم اون بهم میگفت نمیشه و نمیتونی. ومن همش میگفتم میتونم و انجامش میدم.

    همون سری داستان های جالب پدر محترم استاد واستاد????

    من همیشه در مدرسه سعی کردم خوب باشم و نمره های عالی بگیرم.در مدرسه از اینکه به معلم ها برای اینکه به من نمره بیشتر بدن منت بکشم و خودمو کوچیک کنم یا چاپلوسی کنم اصلا خوشم نمیومد در دوره های دبیرستان…

    و باعث میشد همیشه از درون به خودم افتخار کنم اگه هم تعریفی میکردم واقعی و حقیقی میکردم.

    به صبر معتقدم البته عجول هم بودم اما تو مشکلات که برام پیش میومد کم نمیاوردم وانگار مشکل ازم ادم بهتر ی می ساخت.و بخاطر یه سری اتفاقات زندگیم اد م های اطرافم بهم میگفتن: صبور و دل بزرگ ‌‌‌

    انگار تفاوت خودم واز همون سالهای شناخت خودم نسبت به بقیه پیدا کردم برخلاف نگاه اطرافیانم باور داشتم. یادمه برای رفتن به پیش دانشگاهی چقد ر اصرار کردم و مادرم مخالف بود اما من با اصرار و پافشاری خودم تحصلیم و ادامه دادم خیلی برام مهم بود ادامه بدم چون میدونستم اگه خودم بخوام میشه مهم خواست خودم.چه شرایطی بود من حاظر بودم با همه سختی هاش راه بیام تو طول مسیر اما به هدفم برسم.

    سختی رفت وامد وبی پولیش و بی لباسی و خلاصه تمام حرف ها…ومن متعهد شدم که با استقامت و شجاعت درونم راهم و ادامه بدم و تلاش کردم و نتیجه شم دیدم ومدرکشم هم گرفتم.در طول مسیر لذت بردن و جای جدید و انسان های جدید خیلی جالب بود همه چیز برام لذت داشت ومیخندیدم وبه هدفم و اهداف دیگرم هم فکر میکردم قانون تجسم بکار میبردم و احساس خوبی میگرفتم.اصلا به مشکلات توجهی نداشتم وسعی میکردم لذت ببرم پاینده بهترم را ببینم

    .من همیشه عاشق کشف خودم واتفاقات جدید ومکان ها وادم ها بودم والبته بیشتر شده.

    روحیه وعزت نفس بالا رفت و برای کنکور شرکت کردم در یک سال که تمام تلاش توجه وتمرکزی که گذاشتم رتبه ی خوبی برای خودم کسب کردم که جای افتخار داشت برام ادامه ش ندادم و دانشگاه نرفتم اما خوب شد برام چون به مسیر های دیگه هدایت شدم تا در رشته مورد علاقه م ان شاا…حرفه ای بشم.

    تو کارهای هنری عالیم ووقتی بخوام چیزی بدست بیارم بهاش و میدم وبدستش میارم.قبلا نمیدونستم بها داره هدف حالا پولی انرژی زمانی وهر چیزی دیگه ای اما من وقتی اراده کنم قدم تو راه میذارم وبه خدا توکل میکنم و مثل همیشه خودش کمکم میکنه.

    استاد تو حرف های که خودش زد گفت باید میمرده والا که زنده مونده حتما کارهای بزرگی هست که من باید انجام بدم.

    بارها تو سانحه ها واتفاقات مختلف مرگ و تجربه کردم واما اخرین بار بطور جدی من مرده بودم سالش یادم نمیاد اما همین سالهای نود بود.من کلا مردم وبه شکل معجزه اسایی دوباره نفس حیات در من زنده شد ‌

    دوباره چشم باز کردم اما زخم های ان اتفاق روحم وروانم را درگیر گرد.

    از خداوند سوال ها ی زیادی داشتم و فریاد ها و پریشانی های زیاد.

    اما همان نیرو در درونم باز مرا ارام میکرد ودر شرایطی که نا ی بلند شدن نداشتم شروع به سجده در برابر کردم و گریه کنان نمازم را خواندم.وگفتم همیشه به تو سجده میکنم حتی اگر زخم هایم زیاد باشند لبخند میزنم.میدانیم تنهایی نمی گذاری ومن تنها امیدم تو هستی.در کمال حیرت دیگران در عرض یه هفته در بستر بلند شدم کم کم کارهای روزانه م را انجام دادم.

    من گفتم این منم بر میگردم هیچ چیزی نمیتونه منو زمین گیر کنه و منو عقب بکشونه ادامه میدم وتسلیم نمیشم.این باور بهبودی وجودم منو زود به اوضاع قبلیم رسوند.اما تو اون شرایط خیلی درس ها گرفتم که اونجا تنهایی تنهایی ومن وخدا موندم و میدونید چه بهم گفت

    اینکه باز فقط من وتو موندم دیدی هیچکس نیست.

    قول دادم به خودم که با خدا حرکت کنم و فقط از اون بخوام که همه چیز و برام درست کنه.

    خودم بودم و خودم به خودم انگیزه و روحیه دادم تا بلند شم هیچ کسی منو باور نداشت اما باور خودم منو برگردوندم.

    مادر وپدرمم از این صبر و استقامت و امید به خداوندم منو تحسین میکنن.

    برگشتنم و رسالت وهدف از زندگی م و حالا میدونم وقتی استاد ندیدم که سخنران شده و درباره باور به خدا صحبت کرد و چجوری زندگیش تغییر کرد و خدای حقیقی و جهان و قوانین حاکم براون و فهمیده متحول شدم وایمان پیدا کردم راهم همینه و فهمیدم راه من گسترش یکتاپرستی و خود باوری و خدا باوری است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      کیمیا قاسم پور گفته:
      مدت عضویت: 3026 روز

      سلام دوست نازنینم طیبه جان

      همیشه کامنت های زیبات رو میبینم که بچها رو تحسین میکنی و با خودم میگم منم اینجوری میخام همه رو تحسین کنم و لذت ببرم

      از شجاعتت لذت بردم

      حتی مرگ هم در مقابل تو کم اورده دختر??

      قطعا به اهدافت میرسی همانطور که تا اینجا پیش اومدی

      هر روز بتونم موفقیت هات رو بیشتر و بیشتر بخونم

      به قول خودت افتخار میکنم یه دختر ایرانی یه گوشه از همین سرزمین زیبایی که من زندگی میکنم در حال پیشرفت هست

      و هیچی سرراهش نمیتونه قرار بگیره

      هر خانومی رو میبینم ازش الگو میگیرم و حس خوبی بهم میده?

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        طیبه مرادی گفته:
        مدت عضویت: 3046 روز

        به نام رب

        سلام کیمیا جان دختر پر از انرژی و فوق العاده الهی

        سپاسگزارم از این نگاه و محبت و انرژی عالی که بهم دادی وکلی خوشحال شدم عزیز دلم .??????????????

        خدایا شکرت خیلی دوستت دارم اصلا هدایت شدم باز به کارهای که کردم و ایمانی که ایجاد کردم و لطف همیشگی خداوندم .

        عاشقتم مهربونم منم برای شما بهترین ها رو آرزو میکنم و امیدوارم و مطمئنم از هر روزتون بیشتر موفق تر شادتر و زیبا تر زندگی خواهید کرد .

        در پناه خدای عشق باشید عشق جان ???

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2253 روز

      طیبه ی نازنین و دوست داشتنی من 🌼

      چقدر عالی بود. تو قابل تحسین هستی دختر توانمند و با عزت نفس 👏🌸

      بخش هایی از نوشته ت شدیدا باهات احساس نزدیکی داشتم و انگار از زبان من صحبت می کردی و

      اما مسیری که پشت سر گذاشتی و اینکه چقدر بزرگ تر شدی و الان اینجایی باز هم برام قابل تحسین ه. 👏🌸

      این جمله ت که :👇

      “…اگر زخم هایم زیاد باشند لبخند میزنم.میدانیم تنهایم نمی گذاری ومن تنها امیدم تو هستی.”

      واقعا توحیدی و بی نظیر بود.

      تبریک میگم به تو برای این رابطه ی عالی با خدای درون ت. 🌸

      و برای رسالتی که انتخاب کردی هم.

      دوستت دارم ❤️

      خداوند عاشق توست ❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه مرادی گفته:
        مدت عضویت: 3046 روز

        به نام خدای عزیزم

        سلام دوباره خدمت گل گلستان خدا ی عاشقم

        سلام به تو که پیام خودش هستی برای هدایت برای انرژی برای ایمان و انگیزه و حرکت و ادامه دادن مسیر پر سعادت در دنیا و اخرتم .

        عزیزم این همه تحسین لایق وجودت هست و من هم شما انرژی پاک و خالص نابت را تحسین میکنم به شجاعت و دوست داشتنی که در خودت دیدی و پیدا کردی تا این مسیر زیبا رو انتخاب کنی .

        من هم به وجودم به وجود خدا و بندگان عاشقش و با محبتش و شجاعش افتخار میکنم .

        دقیقا از وقتی خودت رو میشناسید و قتی قوانین رو بر اساس درکت میپذیری اتفاقات و ایمان تو برای تغییر ادامه پیدا می‌کنه و شعله ش زبانه می‌کشه .

        برای من همین اتفاق افتاد و به کمک و توکل بر خدا سعی خودم رو میکنم فقط ادامه بدهم .

        سپاسگزار خدا و شما هستم عزیز دلم که این انرژی عالی اول صبح رو به سمتم فرستادین .

        در پناه عشق و خوبی های بی انتها باشید 🎈♥➕🎈😚😚

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1948 روز

    به نام رب وهابم، رب غفور و رحیمم

    سلام به خانواده ارزشمند و عزیزم، استاد گرانقدرم و خانم شایسته عزیز و گردانندگان سایت

    روز بیست و سوم

    خدایا هزاران بار شکرت، برای این حجم از آگاهی ها، آموزه های خیلی زیادی رو از این قسمت یاد گرفتم، دقیقا وقتی همش به این فکر می کردم که چطوری باید باورهامو تغییر بدم و چطوری باید باور جدید بسازم، با این صفحه آشنا شدم به صورت کاملا هدایتی، و هر روز بیشتر از دیروز از خوندن کامنت ها دارم لذت میبرم و یه جاهایی عظمت کارهایی که دارن با قدرت تغییر باور و هدایت رب وهاب صورت می گیرن، اشک شوق می ریزم، و حتی داره برام باور شده، اونقدر که خوندم در این قسمت، اگر مهاجرت کنم، قطعا در بهترین مکان به بهترین خانه و در بهترین زمان خواهم رسید، چون دیدم که میگفتین چطور خداوند به کسانی که ایمان دارند و با توکل قدم برمیدارن، پاداش میده اونم چه پاداشی، خدایا شکرت، حتی باور اینکه وقتی داریم کار می کنیم روی خودمون بسته به اینکه چقدر وقت بزاریم برای یادگیری، چقدر واقعا بش باور داشته باشیم، و چقدر بش ایمان داشته باشیم تا بشون عمل کنیم، همه بدون استثناء به موفقیت های کوچیک و بزرگ میرسیم و نمیشه و غیرممکنه که در این مسیر باشی و دستاوردی نداشته باشی چه مادی چه معنوی.

    خواستم از خودم بگم کمی شاید چیزهایی که میگم خیلی کوچیک بنظر برسن، ولی میخوام بنویسم تا هرگز یادم نره و بدونم از کجا به کجا رسیدم.

    من اسماء منصوری هستم، 28 سالمه و در اهواز زندگی می کنم، مجردم و با خانوادم زندگی می کنم. همیشه از نظر درسی جزء تاپ های کلاس درس و شاگرد اولای کلاس بودم، و یجوری شده بود به قولی باورم که من هیچ کاری نکنم هم اولم و همینطورم بود. خیلی دست پا شکسته برای کنکور خوندم و میخواستم هر جور شده سال دیگه حتما دانشگاه قبول شم و یه رشته مهندسی بخونم در حالیکه من عاشق هنر بودم و وقتی راهنمایی بودم خودم رو در دانشگاه هنرهای زیبایی تهران تصور میکردم، ولی بخاطر باورهای موجود و خلاصه مدرسه کلی رومون حساب باز کرده بود و کلی چیزهای دیگه نمیدونم چجوری شد که هنر از چشمم افتاد و به نظرم چیز فرعی و دهن پر کنی نبود (انگار که میخواستم با مدرکم به بقیه نشون بدم چقدر عالیم)، و میدونستم در کنار کارم بش برسم، اونموقع من چیزی از قانون جذب نمیدوستم ولی عادت داشتم هر موقع جو برام مناسب نبود برم غرق تصویرهای ذهنی خودم بشم و خودم تصور میکردم در کلاس دانشگاه فقط نشستیم دور هم میخندیم و حرف میزنیم و کلی داره بمون خوش میگذره (اینم بگم که من چون دبیرستان خیلی درس خونده بودم یجورایی خسته شده بودم و به خودم قول دادم دانشگاه رفتم تحت هیچ شرایطی درس نخونم و فقط شب امتحان بخونم)، خلاصه من مهندسی مکانیک ماشین های کشاورزی دانشگاه شهید چمران اهواز قبول شدم، رشته خوبی بود، ولی اون چیزی نبود که من میخواستم و ترم سه فهمیدم که عاشق رشته روانشناسی هستم، و کلی کتاب هایی که به عنوان کتاب و سرگرمی میخوندم کتاب های روانشناسی بودن، یادمه یه کتابی خردیم از آنتونی رابینز از نمایشگاه دانشگاه به اسم رویای سرنوشت، که یه جا می گفت اهدافی که دوس دارین بش برسین رو بنویسین و رویاهاتون رو و تاریخ بزنین تو یه کاغأ نگهداریش کنین و یه همچین چیزی و کلی از کتاب یادمه نکته برداری کرده بودم و منم نوشتم اهدافمو، خلاصه سال 96 فارغ التحصیل شدم و بعد تصمیم گرفتم برای ارشد رشته روانشناسی رو بخونم، اول اومدم از هر شاخه روانشناسی یسری کتاب خوندم دیدم هیچکدوم به روحیه من نمیخورن به جز روانشناسی صنعتی و سازمانی، تصمیم گرفتم به خوندن کتاب ها و برای کنکور در عرض چند ماه آماده شدم با بهترین برنامه ریزی و با بیشترین تمرکز بطوریکه وارد هیچ گونه برنامه اجتماعی نمیشدم، و سر ساعت بیدار میشدم و سر ساعت می خوابیدم، چون فهمیده بودم این رشته با چیزی که قبلا می خوندم خیلی فرق داره و من اصلا بلد نبودم درسی رو حفظ کنم، بالاخره روش خوندن درست کتاب ها رو پیدا کردم، من با دل و جون و روزنامه وار جوری که کتاب بخونم از روی علاقه و اینکه چیزی به من اضافه کنه میخوندم، خلاصه یادمه اولای راه هی میگفتم عجب غلطی کردم ها، چرا اصلا من باید ارشد بخونم (اصلا نمیدوستم چرا دارم همچین تصمیمی می گردم و از طرفی میدونستم نباید این علاقه تو دلم بمونه و باید از نزدیک لمس کنم این رشته رو و از طرفیم چون دو خواهر بزرگترم ارشد خونده بودن، این که من نخونم ارشد رو دون شأن خودم میدونستم=تلاش برای اینکه به اندازه بقیه دیده بشم و یا حتی مورد سرزنش بقیه قرار نگیرم)، و همش میگفتم خدایا خودت منو رو سفید کن، البته روزای نزدیک کنکور دقیقا یادمه فروردین 97، من میدونستم که بین یک تا ده میشه رتبم، و رتبم شد 6، و تو همه اون روزا که می خوندم برای کنکور (زمان زیادی هم نزاشتم در حد چند ماه ولی تمرکزی و با برنامه دقیق) یک آهنگ برای خودم که بسیار زیبا و انگیزشی بود انتخاب کرده بودم و قبل از خواب به جای اینکه برم تو شبکه های اجتماعی یا با حرف زدن با دوستام وقتم تلف کنم، آهنگ رو میزاشتم و وارد تجسم خودم درباره دانشگاهم، دانشکدم (البته یکی از کارهایی که قبل از خوندن برای کنکور انجام داده بودم این بود که به همراه دوستم که اون هم میخواست رشتش بعد عوض کنه یکی دوبار به دیدن دانشکدم میرفتم و همیشه میگفتیم بیا یکم بریم دانشکدمون رو ببینیم، کلاساش بشناسیم و قدم میزدیم تو دانشکده، یعنی قانون عمل می کرد، من وقتی با استاد و آموزه هاش آشنا شدم دیدم که این کارهایی که میکردم جزء قوانین بوده)، خلاصه تعداد شاگردهای کلاسم، استادام که همشون ازم تعریف می کنن شما چه شاگرد زرنگی هستی و چقدر جرئت داری که از یک رشته دیگه اومدی و کلی من در حال خندیدن تو کلاس هستم و به شدت از موقعیتم راضیم و همه دور یک میز تقریبا بیضی شکل نشستیم و حرف میزنیم در مورد موضوعات مربوط به محیط های کاری، موفقیت و سازمان ها، و من در حال اظهار نظرهای عالی در جمع و ارائه درس، بعد از اینکه دانشگاه قبول شدم و در اولین کلاسم و اولین روز دانشگاه، دقیقا همون تعداد دانشجو، دقیقا اکثر کلاس هامون به صورت میزگردی بود، دقیقا همه استادهام ازم تعریف کردن که چحوری اومدم این رشته و همش ازم می پرسیدن که چطوری تصمیم گرفتی بیای و …، و حتی دانشجوها و تاپیک ها و موضوعات یجوری بودن که من همیشه میخندیدم و کلا جو کلاس پر از خنده بود و بسیار شاد بودم و احساس شادی میکردم خیلی شادتر از دوران کارشناسیم، فهمیدم وقتی علاقه باشه همه چیز عالیه، تازه یسری نرم افزارهای آماری باید یاد می گرفتم که برام آب خوردن بود، مقاله نوشتم، حتی تاپیک پایان نامم یکی از ناول ترین موضوعات بود که حتی استادام روز دفاع یک کلمه هم نتونستن حرف بزنن و با نمره عالی دفاع کردم و بهترین روز زندگیم روز دفاعم بود، چون فقط تعریف و تمجید بود و اینکه همه می گفتن چطور جرئت کردی موضوعی که اینقدر در ایران هیچکس راجع بش ننوشته و همهمنابعم انگلیسی بودن رو برداری، و خلاصه همش با تصورات و تمرکز و توکل بر خدا انجام گرفت، من کاری نکردم در حقیقت، و اینم یادم رفت بگم روزی که داشتم کمد کتابام رو خالی می کردم تا کتابای ارشدم رو بزارم و جزوات جدید ارشدم رو بچینم و هر چی از قبل بوده رو بندازم دور، به یه کاغذ مقوایی برخوردم که توش اهدافم رو نوشته بودم و اون هم اولیش خواندن رشته روانشناسی برای ارشد بود (و گفتم عه من نوشته بودم اینجا که انجام گرفت، و به قول استاد قانون و قدرت نوشتن، که دقیقا حتی موقع عمل کردن بش نمیدونستم چرا دارم اینکارو می کنم، همونجوری که استاد میگن وقتی داری به اهدافت میرسی برات بدیهیه رسیدن بش)، حتی یکی از بهترین دوستان زندگیم رو هم باش آشنا شدم و همیشه تا الان با همیم و خیلی خیلی صمیمی هستیم و به شدت به رشد و پیشرفت هم کمک می کنیم و اساس رابطمون بر اساس رشد و یادگیری از هم هست، خودم تا حدودی آدم مثبتی بودم، ولی وقتی دفاع کردم و قبل و بعد از اون واقعا هم میدونستم هم نمیدونستم چی میخوام از زندگی، احساس پوچی میکردم و موضوعی مثل پندمیک خیلی روی من اثر روحی روانی گذاشت، من همش تو ترس بودم و فقط حالم کمی بهتر شد که کتاب خوزه سیلوا رو خوندم به نام دستان شفا بخش و واقعا بهترین کتابی بود که تا حالا تو عمرم خونده بودم و آشنایی با معجزه ای بنام آلفا و تا الان تو سپاس گزاریام هست، و اونجا بود که فهمیدم چقدر قدرتمندم و همون دوسالو حتی یکبارم سرمانخوردم، و گفتم اثرات روحی روانیه بدی روی من گذاشت، وسواس بشدت زیادی در دست شستن و … ، که به شدت انرژی من رو گرفته بود، آزادی عمل، آزادی روح و خیلی سخت و با تلاش زیاد روحیه خودم رو خوب نگه می داشتم، فرسودگی روحی خیلی زیادی رو تجربه کردم و حتی میدونستم این اثر تا مدت ها با من میمونه و عاجزانه به خداوند میگفتم کمکک کنه ولی من کمک هاشو نمی دیدم، من با استاد عباس منش از طریق یک لایوی که با استاد عرشیانفر داشتن و همینطور از طریق خواهر کوچترم که متولد 75 هست، آشنا شدم که به شدت عاشقشون شدم، لایوی بود در مورد همین موضوع پندمیک و تا یه حد کمی تونستم بر حسب فرکانس اونموقع که گفتن هر چی کانال خبری و تی وی هست نیبینین و نشنوین و بنظرم منطقی بود کاملا من هر چی کشیده بودم از همینا بود، ولی فقط در حد باور کردن این حرفها در این حد بودم، که تی وی و اخبار رو قطع کنم که حتی چشمم نخوره، و میدونستم حرفایی که دارن میزنن معرکس ولی نمی دونستم چرا در من رسوخ نمی کنه و اونهم به خاطر فرکانس اونموقه من بود، پناه بردن به کتاب های متافیزیکی مثل کتاب های فرستادگان نور و رمان های پائلو کوئلیو برای من بهتر بودن، میدونستم حرفای استاد نیازمند تعهد و انجام یکسری کارهاست و من تصمیم گرفتم که پیوری نکنم یعنی با همون یک فایل میدونستم که چیزی که این استاد میخواد ایجاد کنه خیلی عمیقه و من آمادگیش ندارم، تصمیم گرفتم با کتاب هایی که گفتم و همینطور زیستن در قلب و … شروع کنم، میدونستم اونها هم منو سیراب نمیکنن و روحیه منو کمی بهتر کردن، تا اینکه یکسال بعد وقتی داشتم روی پایان نامم کار میکردم فکر کنم، خواهرم آدرس سایت رو دادو من وفقط عضو شدم و فقط چون محصولات رو دیدم و باز فرکانس اونموقعم گفتم این که همش پولیه، بی خیال شدم و فقط حساب باز کده بودم و اومدم بیرون، برای همین تاریخ عضویت من خیلی زیاده، ولی در عمل من شهریور 1401 با سایت آشنا شدم، خلاصه میدونستم با این وضع فرسودگی روحیم و از طرفی تضادهایی که برام به وجود اومده بود از همه نظر من نمیتونم اینجوری ادامه بدم، روحم فریاد می کشید که باید شیوت رو عوض کنی یه مدت فایل های کوین ترودو رو میدیم و باز هم اون برام سیراب کننده نبود من دنبال معالجه روحم بودم و هیچ کجا چیزی پیدا نمیکردم و حاضر بودم هر تمرینی رو انجام بدم دیگه تو سال 1400 که بودم که یادمه با ای اف تی آشنا شدم از زبون خود کوین ترودو، که برای مشکلات روحیم، مثل احساس عذاب وجدان علکی ای که داشتم، ترس از مریضی در حالی که مریض نبودم فقط بخاطر اوضاع این ترس با من بود، بخاطر وسواس عملیم، بخاطر احساس گناهم، و همینطور این عملیات ای اف تی من بیشتر و بیشتر شعله ور تر می کرد بطوریکه خشم من که تو این دوسال به شدت زیاد شده بود شدت بیشتری گرفت، خلاصه زمستون (اسفند) 1400 بود که با بوجود اومدن تضادی به شدتتتتتتتتتتت نیاز به تغییر رو احساس میکردم، همش میگفتم میخوام یه آدم دیگه بشم، دقیقا یادمه یک هفته بعدش نداهایی در من شنیده میشد که میگفت قراره خیلی تغییر کنی، قراره یکی دیگه بشی، قراره زندگیت عوض بشه، و من فقط گریه میکردم که بالاخره همه چیز عوض شد گریه از اینکه چرا داره همه چیز تغییر میکنه به عینه میدیم که یک سری چیزای اساسی داشت تغییر میکرد در محیط اطرافم و وابستگی من حتی به اون موضوعات چرت هم باعث گریه و دلتنگی من شده بود، و اشک شوقم بیشتر بود البته بخاطر اینکه ایمان عجیلی داشتم که سال جدید خیلی قراره همه چیز تغییر کنه، اصلا یه حال عجیبی داشتم انگار که یک کسی داشت خیلی خیلی واضح با من حرف میزد که با تمام چیزایی که تو رو رنجوند، تمام گذشتت، تمام فرسودگی روحی که داشتی خداحافظی کن و یجوری انگاز نسبت بشون داشتم صلح پیدا میکردم، و شب ها ساعت یک دو میرفتم تو حیاط خونمون قدم میزدم و فقط به نداهای الله یکتا گوش میکردم که همینجور یک ضرب میومدن، و خلاصه میدونستم قراره خیلی اتفاقات خوب رخ بده ولی باز ترس داشتم از تغییر و ندا میگفت چیزی که قراره تجربش کنی اگر میدونستی چیه خیلی بیشتر خوشحال میشدی و به قول دیالوگ سیری در سریال وایکینگ به رولو (البته من دیگه هیچ فیلم و سریالی نمی بینم از وقتی با استاد آشنا شدم)، اگر میداستی که قرار است چه اتفاقاتی برایت رخ دهد، لخت در ساحل می رقصیدی، و خلاصه تا اونجا که آخرای اسفند بود به دلم افتاده بود البته به دل ما سه خواهر که شروع کنیم به تمیز کردن و خونه تکونی و دور ریختن وسایلی که نمیخوایم دقیقا بمون الهام میشد چون با این مورد از کتاب های پائولو آشنا بودیم همگی، خواهرم دوره عزت نفس رو شروع کرده بود و من یادمه داشتم برنامه هام رو برای سال جدید می نوشنم بش گفتم میدونم باید تغییرات خودم رو با دوره های استاد عباسمنش شروع کنم چون یادمه همون موقع یه چنتا فایل هم گوش کرده بودم که خیلی حالم رو خوب میکردن که تصمیم گرفتم حتما هر چی دوره دارن شرکت کنم، خواهرم چون زودتر عزت نفس رو شروع کرده بود ،اسم دوره آفرینش رو اورد که اصلا دلمو برد فقط اسمش گفتم چه قشنگ یعنی بیافرینیم زندگیمون رو و این دقیقا مثل الهاماتیه که به من شده، خلاصه از روز دوم فروردین 1401 شروع کردم به گوش دادن دوره آفرینش (کلا هر چی گوش میدادیم غیرمجاز بود و ما نمیدونستیم تا اینکه برای اینکه مطمئن شیم قبل از شروع دقیقا منو خواهرم و دختر عمم که همسفر ما در این مسیر توحیدی هستن و همگی عضو این خانواده هستیم، از کانالی که این دوره ها رو گذاشته بودن گفتیم آیا ما استاد عباسمنش اجازه دادن که از این فایل ها استفاده کنیم گفتن بله و ما شروع کردیم)، یادمه قشنگ فهمیدم تغییر یعنی چی، کار کردن روی خود یعنی چی شده بودم آدم بی غم پر از احساسات معرکه، احساس اذت، تازه با یه دنیایی آشنا شده بودم که هر روز منتظر معجزه بودم عملا و رخ می داد خیلی اتفاقات عالی هی میخواستم با فرکانس جدیدم برم همه جا رو دوباره ببینم، آدمها، بازار یه بیرون رفتن معمولی شده بود یه دنیا و جهان دیگه، و چقدر روحم نیاز داشت و اینو کاملا درک میکردم و میفهمیدم تازه من زیاد تمرین ها رو اونجور که باید عمل نمیکردم و بیشتر هیجان داشتم که آخر دوره قراره چی بشه، رفتارم با خانوادم عالی، اعتماد به نفسم عالی تر، بدون هیچ آرایشی و با حس خوب و حال خوب میرفتم بیرون و فوق العاده جذاب تر شده بودم از نظر خودم و بقیه، اصن روحیم چقدر بهتر شده بود و چقدر انگیزه داشتم برای ادامه مسیر اونقد رکه حالم عالی شده بود، تو یه زمانی درآمدم چقدر عالی شد و بعد خوابید همه چیز که علتش غیرمجاز بودن محصول بود، از طرفی من همیشه عاشق کشتی بودم و اط نظر من کشتی گیر شدن برای من محال بود چون کی از 27 سالگی رشته ای به این سختی رو شروع می کنه و همیشه کلیپ اگر میدیدم کشتی بود اصن تو برنامه اینستا بودمم بخاطر کشتی بود که تو. دوره آفرینش اینستا رو هم حذف کردم، خلاصه چیزی که محال بود ولی چون تو تصویر سازی معرکم تصویرش ساخته بود سال پیش و اینجوری بعضی شبها خوابم میبرد، چون عادت دارم شبها قبل از خواب تصویرسازی کنم از بچگی همینطور بودم، و تمام چیزایی که تصویر کردم شده بودن خوب یا بد، برای همین هیچ مقاومتی در مقابل قوانین نداشتم، قانون جذب برام هضم شده بود البته در حد و حدود فرکانسم، خرداد ماه بود که تصمی گرفتم برم رشته جودو چون کشتی نبود اهواز گفتم جودو هم عین کشتیه، خلاصه بدون هیچگونه تلاش فیزیکی من یه مربی عالی پیدا کردم که یادمه موقعی که بش پیام میدادم ایشون در اردوی تیم ملی بودن و بشدت شایسته و بهترین مربی ورزشی که تا این زمان دیده بودم به لحاظ اخلاق و منش، ایشون گفتن هیچ کلاس جودویی که گروهی باشه برای خانم ها نیست در اهواز و اگر بخوای خصوصی برگزارش میکنم برات حریف تمرینی هم همینطور و باورتون نمیشه قیمت چقدر پایین و مناسب بود، خلاصه همینجور که مکالمه میکردیم اشون گفتن من قراره برای اولین بار تو اهواز کلاس کشتی برگزار کنم تو میتونی بیای کنار بچه ها من بت جودو یاد میدم، باورم نمیشد که داشتم این جمله رو میشنیدم، خلاصه باز بدون هیچ تلاش فیزیکی من وارد کلاس کشتی شدم چون خواهرام هم مثل من کشتی دوست هستن البته من خییییییییییییلی بیشتر، که برام مثل عشق بود این رشته، سه تایی با هم رفتیم دو سه جلسه کلاس رایگان شرکت کنیم که آشنا شیم تو همون دو جلسه رفتیم البته خیلی چیز یاد گرفتیم که خیلی بابتشون از مربی گرانقدرم تشکر میکنم و من باورم نمیشد که به رویام که راه رفتن و ورزش کردن روی تشک کشتی بود رسیده بودم، اصلا تو اون گرمای وحشتناک اهوار تو تابستون همه داشتن از گرما تو کلاس تلف میشدن البته همش بزور هفت نفر میشدیم که استاد میگفت به خودتون افتخار کنید که تصمیم دارین این رشته سخت رو یاد بگیرین و استادمون به شدت اخلاق مدار بود و دقیقا تمام تصور من از اهالی کشتی در ایشون بود و مورد تایید قرار گرفتن (ایشون هم جودو کار هستن و هم در کشتی آلیش فعالیت میکنن)، بعد که من به تضاد مالی خوردم و فهمیدم باید دنبال کار باشم و طبق گفته های استاد من نمیتونم تمرکزم رو دوپاره کنم، یعنی همزمان هم تو کشتی باشم و هم از نظر مالی که صفر بودم (البته حتی تو اون زمان وام خونگیمون هم جور شد دقیقا موقعی که من از لحاظ مالی صفر بودم که نمیدونستم چرا کافینت من یهو سقط شد، که البته بعدها فهمیدم دلیلش چیه)، مربیم کلی اصرار کرد که میتونی هر وقت داشتی شهریه بدی و اصلا فقط دوتا خواهر شهریه بدین بقیه لازم نیست، خلاصه منش پهلوانی مربیمون هم تجربه کردم، کلا فضایی رو تجربه کردم در عرض فقط دو روز که عملا تو هوا بودم از شدت خوشحالی که اینقدر عالی طبق تصوراتم تجربه کردم فضای ورزشگاه کشتی و تشک کشتی رو و سپاس گزار خدا بودم که بالاخره این فرصت رو به من داد و پایدار نبود باز به دلیل اینکه هم من فرکانس درستی نداشتم و هم بی برکت بود چون من دوره آفرنیش رو خریداری نکرده بود خلاصه به جلسات 8 و 9 که میرسیدم طبق چیزهایی که استاد میگفت من خیلی باید دستاورهای بیشتری رو تجربه می کردم یادمه به خواهرام هم میگفتم و دخترعمم چون همگی هم مسیریم، ولی هربار خودمون رو به شکلی توجیه می کردیم، و میگفتم بعدها ده برابرش رو میدم به سایت، و دیگه از لحاظ مالی اونقد افتضاح بودم ولی عجیب احساسم معرکه بود، حالم عالی و فوق العاده بود به لحاظ روحی و اط نظر وسواس هم کمی بهتر شده بودم به اندازه 10 درصد، نشستم دنبال کرا از آموزه هایی که از استاد یاد گرفته بودم اصلا من نمیگشتم فقط یکی دوبار که خسته شدم و سپردم به خود وهابش و بعد دخترعمم یه کار دورکاری رو بم معرفی کرد، منم بدووووووون کوچکترین تلاشی که برم خودمو آماده مصاحبه کنم یا زور بزنم آنلاین باشم تا جوابمو بدن فقط رزومه فرستادم و بی خیال شدم و رها کردم، چون سطح انگلیسیم عالیه و با اعتماد به نفسی که در مورد توانایی هام از دوره آفرینش کسب کرده بودم و احساس خوب داشتن کار خودشونو می کردن خیلی سریع با حضور من موافقت شد و خیلی تعجب میکردن که چطور انگلیسین اینقدر عالیه با اینکه سلف استادی خوندم دقیقا لهجه آمریکن، و کار یجوری بود که حقوق ثابت بالایی داشت و برای من چیز عجیبی بود این میزان حقوق برای یک ماه از نظر من که کار خاصی نمیخواد فقط مکالمه تلفنی و چت از طریق برنامه انگلیسی بود برای مشتریان خارجی (البته من که بعهدا فهمیدم که اصلا توانایی های خودم رو نمی بینم با اینکه این مسئله که چجوری حل بشه رو استاد در دوره میگفت ولی نمیشد بش عمل بشه یا درک بشه چون؟ دیگه خودتون می دونید) که اصلا نیازی نبود حتی قانع شن، چون مشتری کار زیاد بود و همینکه حقوق هر 15 روز پرداخت میشد و دلاری بود چون اون کسی که کار رو انجام میداد در کالیفرنیا بود، و سیستم اداری در ایران بود که سه نفر در ایران که من سومی بودم و چهارمی در ترکیه، ساعت کاری منم اینکه باش موافقت میشد و هر جور که من دلم میخواست بود و رفتار همکارها معرکه حتی در دوره های کارآموزی هم که یک هفته بود هم براش حقوق و ساعت رد میکردن اینقدر این افراد عالی بودن مدیر همه چیز عالی، همون تصوری که همیشه راجع به محیط کاری داشتم اینکه جایی باشم که همش انگلیسی حرف بزنن همه، با مشتریای خارجی در ارتباط باشم و خود به خود حس میکردی که در کالیفرنیا زندگی می کنی و دو هفته معرکه رو سپری کردم و ساعت کاریم جوری بود که همیشه دوست داشتم از 4 صبح بیدار بشم مثل روزای قبل و از طرفی ترمز داشتم برای اینکار و همینکه کارم از ساعت 4 صبح بود تا 11 و سی صبح، کم کم اثرات خودش رو گذاشت فرکانسی که من از طریق نادرست و راه خلاف بدست آورده بودم شنیدن آموزه های استاد و عمل به اونها، باعث شد که به صورت اتفاقی من از کار بیام بیرون اونم به درخواست خودم، نمیدونم چطور شد که زده شدم، و از طرفی کلی پیگیری کردن که با من تماس بگیرن مدیر اونجا ولی من عامدانه جواب نمیدادم و حتی خودم بیخیال پول شدم،شاید اصلا در تماسی شماره حساب من رو میخواستن که پول دو هفته رو بدن بم چون همکارام خیلی ازم راضی بودن و میگفتن کارمو عالی انجام میدم و رئیسمم از این قضیه با خبر بود و هربار میگفتن شماره کارتت بده برای واریز حقوق آخر ماه چون به میلادی بود و من اواسط اضافه شدم به تیم، من یادم میرفت که باز دلیلش واضحه، خلاصه بعد از این قضیه بود که نت ها کلا قطع شد و من کلا از هر گونه نت و این چیزا قطع شده بودم هیچی نداشت گوشیم عملا و به خودم میکفتم خوب موقعی قطع همکاری کردم ها، و گرنه چقدر استرس میگرفتم (بهانه و توجیه علکی) البته نمیدونم نتیجه کسب و کار اونا چیجوره ولی قطها راه چاره ای داشت، خلاصه بعد از اون یعنی اواخر شهریور بود که همگی من و همسفرانم اومدیم نشستیم ارزیابی کردیم و نتایجمون رو از فروردین و به این نتیجه رسیدیم که باید فایل ها رو حذف کنیم کامل از همه جا و از سایت شروع کنیم، سایتی دارن که میشه اونجا فایل رایگان گوش کرد و اونجا بود که من جلساتت توحیدی رو دانلود کردم و شروع کردم و همش خودم رو ملامت میکردم که چرا از اول درست قدم بردانشتم عملا اوضاعم شد زیر صفر به لحاظ مالی و نتایج حس خوب و لذت خیلی پایداریشون کم شده بود، تا اینکه همگی با هم تصمیم گرفتیم از فایل های رایگان شروع مجدد داشته باشیم و شروع برای من بخاطر باورهای غلطی که در مورد فایل های رایگان داشتم زیاد همون لحظه جواب نمیدادن و تعهد و استمرار خیلی زیادی میخواست و خواهرم روز بعد تعهدی که همگی با هم دادیم تا از فایل های رایگان شروع کنیم دوره صلح رو خرید و با هم من دو خواهرم گوش کردیم و انوقدر از همون دو جمله اولی که استاد میگفت که باید راه درست رو بری از همون اول و بها بپردازی چیز یاد گرفتم که جا خوردم گفتم چقدر قراره درک من از فایلا بیشتر بشه، دیگه حجابی که اونموقع بوده نیست و با همون جلسه اول که به مدت دو ماه پیاپی گوش کردم کامل وسواس من برطرف شد، اصلا انگار روحم آزاد شد، دستام خراب شده بودن، عالی شدن، و روحیم و انرژیم حتی بیشتر شد، آزادانه میرفتم بیرون اصلا تازه برگشته بودم به اصل خودم، چیزی که فکر میکردم بعد از اون دوسال هرگز نخواهم دید ولی من با استفاده از آموزه های جلسه یک دوره صلح کامل رها و آزاد شدم و این ناممکن در ذهن و روح من ممکن شد خدایا هزاران بار شکرت، تازه متوجه شدم که دوره ها بروزرسانی میشن در حالی که آفرینشی که من گوش میدادم بروزرسانی نشده بود، شما فکر کنید از راه درست یعنی خرید محصول و اون هم بروزرسانی شده چه نتایجی خواهید گرفت. بعدش من از خدا درخواست کردم برای دوره عزت نفس که از نظر من خریدش برای من در سال های خیلی بعد رخ میده، برای من در عرض دوهفته رخ داد اونهم توسط خواهرم بدون اینکه من بش بگم چون از نظر من شرک بود، و حالا داستان کاملش رو بعدا میگم ولی خدا اینقدر عظیمه و اونقدر برای تغییر دادن خودت و اینکه میخوای همت کنی پاداش میده که نگو، من به عینه دیدم و همونطور که دوستان از نتایج شگفت انگیزشون گفتم، امروز من رسیدم به جلسه 6، یعنی تازه امروز وارد جلسه شیش شدم، از 17 دی ماه شروع کردم، یک روز بعد از روز تولدم، در واقع این هدیه ای بود که از خدا خواستم تازه با راهنمایی از خودش (داستانش خیلی جالبه، بعد میگم اینجا متنم خیلی زیاد شد)، و همینطور فایل های رایگان استاد رو هر کدوم که بش برمیخورم دانلود می کنم و سریال های زندگی در بهشت، توجه به نکات مثبت و سفر به دور آمریکا رو با عشق میبینم و تازه میفهمم این سایت هدف واقعیش چیه و تازه من با تکامل به این درجه رسیدم، با تکامل تازه فهمیدم که استاد گرانقدرم چقدر با همه استادای این دنیا از هر نظر متفاوتن مخصوصا توحید، و به خودم افتخار میکنم هر روز بیشتر از دیروز که خدایا شکرت من رو به این مسیر و آشنایی با چنین انسان و فرااستاد ارزشمندی که راحت قوانینت رو عین هلو برو تو گلو در اختیار ما قرار میده اونهم به رایگان، الله اکبر، و از وقتی که فایل پرداخت بها برای رسیدن به هدف (حاضری چه چیزی رو برای هدفت قربانی کنی؟) رو دیدم تعهد کردم که برای رسیدن به هدفم کلیم که رسیدن به اون من رو به خیلی از چیزهای دیگه میرسونه حاضرم چه بهایی بدم و یکی از اونها این هست که روز کامنت بزارم با توجه به فایلی که میبینم، و امروز بیست و سه روز شده و خیلی خوشحلم از این بابت و خودم رو تحسین می کنم، تازه خواهرم دوره سلامتی رو هم خریده و خیلی دوست داشتم که این دوره رو خودم بهاش بدم که بپردازم برای همین فعلا دو دلم برای اینکه با خواهرهام شروعش کنم یا نه، ولی یه حسی بم میگه اگر واقعا بخوام بهاش خودم بپردازم برام جور میشه شاید یکم دیرتر ولی نه خیلی دیر، و از چیزی که از کامنت آقای جوان یاد گرفتم دیشب کامنتشون رو خوندم مربوط به سال 95 بود که نوشتن چطوری خودشون رو هم فرکانس با خرید دوره روانشناسی ثروت کردن، و من هم میخوام از ایشون الگو بگیرم و دقیقا کارهایی که کردن رو انجام بدم.

    خلاصه که اگر تازه این مسیر رو شروع کردین بدانید که فقط خیر و خوبی و برکت برای شماست و ناامید نشوید و به اصل بچسبید چیزی که اصل و اساس این سایت و گفته های استاد گرانقدر هست

    خیلی خوشحالم خیلی خیلی خیلی چون دارم نتایج دوره عزت نفسو میبینم که فوق العادس چقدر خودم جذاب تر شدم، چقدر احترام همه به من بیشتر شده قشنگ من و خواهرم سحر، در مورد تاثیرات دوره با هم حرف میزنیم و نوع نگاهمون و تجربیاتی که داریم، به قول استاد که در جلسه شیش و یا هفت و یا هشت آفرینش بود که در مورد روابط می گفتن بعد از این جلسه چقدر تغییر میکنید که با خودتون میگید چی شده؟ من پولدار شدم؟ من دماغم عمل کردم؟ چیکار کردم که اینقدر همه چیز تغییر کرده، و مناینو دارم با تمام وجودم در دوره عزت نفس تجربه می کنم، خدا هزاران هزاران بار به عمرتون برکت بده، هر روز سرزنده تر و شادتر و سلامت تر باشین استاد گرانقدرم صمیمانه از شما و آگاهی هایی که به سخاوتمندانه ترین حالت ممکن در اختیار ما قرار میدین سپاس گزار و متشکرم.

    همینطور از تمام دوستان و خانواده عزیزم که کلی ازشون یاد می گیرم و افتخار میکنم به بودن در بین شما از تهه قلبم سپاس گزارم

    از مریم خانم جان شایسته برای این سایت که چی بگم دنیای پر از آگاهی و این نظم و چینش سپاس گزارم

    از دیگر اعضای گردانندگان سایت که اسمشون رو نمیدونم صمیمانه قدردانم

    عاشقتووووووووووووووووووووووووووووووووووووونم

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2250 روز

      سلام و درود خدمت سه خواهران گرانقدر منصوری ..

      ووای اسماء جان نمیدونی چقدر از این کامنت زیبات لذت بردم . چقدر مرحله به مرحله تکاملت رو قشنگ آنالیز کردی و نوشتی .. آنقدر قشنگ نوشتی باور کن فکر کردم یک کتاب داستان رو دارم می خونم … اول از همه واقعا تحسینت و تحسین تون می کنم که اینقدر قشنگ در مدار هدایت وارد این سایت الهی شدید واقعا دست مریزاد .. چقدر خداوند آدم ها رو قشنگ هدایت می کنه . وقتی از آنتونی رابینز گفتی . همین طور به فکر رفتم پیش خودم گفتم .‌ببین خداوند نشونه هاشو همیشه می فرسته ولی ما در مدار دریافتش نیستیم و یا فکر می کنیم بقول قدیما اتفاقی بوده و یا شانسی چنین مسایل پیش اومده در صورتی که اینها همش نشونه ها و تابلوهای راهنمایی برامون بوده که آرام آرام به مسیر درست هدایت بشم ..

      اسما جون برای تصویر سازی و تجسم سازی هات بهت تبریک می گم که این خصلت رو از دوران کودکی داشتی و چقدر خوبع که این خصلت رو با خودت همراه کردی و به یادگار در ذهنت نگهداری کردی آفرین اسماء جان . دختر ارزشمند اقیانوسی

      اسماء جان خیلی نکات از کامنت زیبات دریافت کردم ولی اگه بخوام بنویسم خیلی طولانی میشه .. فقط خواستم تشکر و قدردانی کنم بابت وقت ارزشمندت که اومدی با عشق تمام مراحل آشناییتو بطور مفصل نوشتی مرسی مرسی دختر نازنین انشالله همیشه در همه ی ابعاد زندگیت دلت خوش و حال و احوالت وفق مرادت باشه . اسمت رو سیو می کنم که همیشه کامنت های پر محتوا و زیباتون بخونم و یاد بگیرم و آگاه بشم .

      عزیزم به خواهر های عزیزت هم سلام گرم منو برسون و تحسین تون می کنم که با هم صحبت های مشترک در مورد این سایت دارید و هم چنین هم فرکانس هم هستید و این یک موهبت فوق العاده الهی است که نصیب هر کسی نمیشه و قدردان این هم فرکانسی دور همی تون باشید هر چند شما لایق بهترینع بهترین ها از هر نوع در سراسر دنیا هستید .. راستی دختر عمم عزیزتون رو از قلم انداخته بودم خخخخخ .. به اون عزیز دل هم سلام منو برسونید .. ای کاش اسم همه تون رو میدونستم .

      شاد موفق و پایدار باشید

      ممنون و سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        اسماء منصوری گفته:
        مدت عضویت: 1948 روز

        سلام به دوست عزیز و ارزشمندم رویا جان

        اسم فوق العاده ای داری عزیزه دلم، یادمه یکی از خواهرزاده هام که متولد 97 است وقتی خواستیم براش اسم بزاریم خیلی اصرار کردم که اسمش بزارن رویا و بعد از کلی اسمریال اسم رویا رو براش انتخاب کردن و من خیلی خوشحال شدم، حتی یادمه قبلنا دوست داشتم اسم خودم رویا باشه، ولی الان فوق العاده از اسمم راضیم و دوستش دارم

        همینطور که عکس زیبا، سرزنده و شاد و پر انرژی ای داری رویا جانم واقعا تحسینت می کنم

        دیدن نقطه آبی مثل همیشه خوشحال کنندس

        سپاس گزارم که این احساس خوب شدین برای من

        چقدر از عبارت “دختر ارزشمند اقیانوسی” خوشحال و ذوقمند شدم عالی بود، سپاس واقعا چون من عاشق آب، دریا و اقیانوسم.

        خیلی ممنون از اینکه کامنتم خوندن و باعث شدین منم باز کامنتم بخونم و روند تکالم بار دیگه به خودم یادآور بشم.

        چقدر عالی نوشتین و چه نکاتی رو برام گفتین که واقعا ارزشمند هستن

        اسم خواهرم سحر و فاطمه منصوری هست که هر کدومشون جداگانه پروفایل دارن

        خواهرم سحر به شیوه خودش در این مسیر در حال قدم برداشتن هست و به نتایج عالی ای رسیده و همیشه نتایجش رو براش بازگو می کنم و میگم شاید تو حواست نباشه ولی من که دارم از بیرون می بینمت خیلی تغییر کردی و یا فلان تغییر کردی و این نشون میده این باورها رو جدیدا ساختی و این نتایجی که الان داری از این باورهایی هست که ایجاد کردی

        و خواهرم فاطمه هم داره روی دوره عشق و مودت کار می کنه و همچین داره نتایج خیلی خوبی رو برای خودش رقم می زنه و دخترعمم هم مریم جعفری پور هستن که ایشون هم دارن روی دوره دوازده قدم کار می کنن، و من هم به امید الله رسیدم به جلسه 3 دوره راهنمایی عملی رویاها که فوق العادس و از فوق العادگیش هر چی بگم کم گفتم.

        البته به قول استاد فرقی نمی کنه چه دوره ای رو دنبال کنیم، همینکه دوره ای باشه، فایلی باشه که هر روز گوش بدیم و ذهنمون رو تغییر بدیم، تمام ابعاد زندگیمون تغییر می کنن

        خداروشکر واقعا برای وجود این سایت که افراد هم فرکانس رو دور خودش جمع کرده و داریم کنار هم لذت می بریم، و هر کدوم به نوبه خودمون در حال ساختن بهشت خودمون هستیم.

        خدا رو شکر برای وجود شما رویا جانم سپاس فراوااااااان برای دعاهای قشنگت

        منم برات آرزوی سرزندگی بیشتر، امید بیشتر و لذت و حال خوب بیشتر رو می کنم

        ثروت و نعمت و برکت فراوان جاری بشه به زندگیت عزیز دلم

        در پناه الله یکتا باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    جان نثار گفته:
    مدت عضویت: 3767 روز

    با عرض ادب و احترام خدمت همه ی دوستان و استاد بزرگوارم

    من 25 سال دارم یادمه از دوران کودکی تا حالا استعداد خوبی در ورزش داشتم در هر رشته ای که وارد شدم توانستم خودمو یکی از افراد ممتاز بین همکلاسی ها ویا هم باشگاهیام در اون رشته ای که بودم قرار دهم از سال سوم دبستان که کلاس فوتبال رفته بودم شروع میکنم که من به خاطر اینکه جسه لاغری داشتم و حالا هم دارم در تمرینات فوتبال انعطاف پذیری خوبی از خودم نشون میدادم که حتی این موضوع باعث تعریف وتمجید مربی از من به والدینم شده بود ویا شناخته شدم توسط دیگران که حتی غیر از مربی ام افراد دیگر تعریفمو به گوش والدینم رسونده بودند البته فوتبالم هم خوب بود من با داداشام میرفتم کلاس فوتبال و عصرهای اون تابستون میرفتیم کلاس والیبال خلاصه خیلی خوش میگذشت تو تمرینات و گرم کردن من با این حدودا از همه هم باشگاهیام در فوتبال و والیبال کوچک تر بودم ولی از همه حرکات گرم کردن و آموزش های ورزشی مثلا استپ پا و یا نگه داشتن حالت شنا رفتن و … رو از همه بهتر کاملتر انجام میدادم وخودم تعجب میکردم با این هیکل استخوانی بعضی وقت ها از سر بینیم عرق میچکید اون تابستون گذشت و من در اون سال عضو تیم نونهالان فوتبال شده بودم یک سال گذشت دوباره تابستون فرارسید و من و داداشام دوباره کلاس فوتبال رو ثبت نام کردیم و من اون سال در آخر تابستون با این که چهارم دبستان بودم همراه راهنمایی ها به عضویت تیم بزرگا باشگاه در آمدم که بعضی ها به مربی اعتراض میکردن که این جسه کوچکی داره چطوری کنار ما بازی کنه جالبه اون روزی که مربیم من رو انتخاب کرد و پست بازیم رو گفت . گفت تو فوروارد بازی میکنی من هم گفتم باشه ولی معنی فروارد رو نمیدونستم رفتم از داداشم پرسیدم فروارد یعنی چه؟ داداشم گفت حمله اونی که گل میزنه خلاصه با اون تیم و اون ترکیب یک بار به میدون رفتم خوب درخشیدم و تموم شد تا سال بعد هم تنها ثبت نام کردم و اون تابستون مسابقه ای برگذار نشد اون سال هم من آبله مرغون گرفتم و از تیم مدرسمون جا موندم در صورتی که همه میگفتن اگه تو بودی قهرمان میشدیم به خاطر این موضوع خیلی شب ها گریه میکردم حتی تا چند سال بعد. خلاصه کم کم فکر های منفی سراغم اومد این که محکوم به در س خوندن بودم که درس هم خوب بود راهنمایی نمونه قبول شده بودم کم کم از آرزوهای ورزشیم بیرون رفتم اطرافیان میگفتن و یا جو غالب این بود که از ورزش که آبی گرم نمیشه فقط درس هست که به درد آدم میخوره از درس خوندن کمکم دل زده شده بودم در این سه سال راهنماییم هم ورزش پینگ پونگ که بازی کرده بودم تونستم به تیم شهرستانمون هم راه پیدا کنم ولی رفتم مسابقات باختم اینجوری بود که هر بار از پینگ پونگ و فوتبال سالنی و سایر ورزش ها میومدم خونه خانواده به من می گفتن باختی حالا چند چند باختی. خلاصه رو باخت بودیم یا بهتر بگم رو توجه به باخت بودم حالا که ذهنیتم عوض شده میبینم خیلی پیروزی هامو ندیدم رفتن به تیم فوتبال پینگ پونگ به گونه که یک نفر به من گفت خوش به حالت تو همه رشته ای استعداد داری انتخاب شدن برای نماینده مدرسه برای شرکت در مسابقه در زمینه خوشنویسی و نقاشی خلاصه خوشنویسیمون هم خوب بودالبته تو خودم در گیری بود رو کدوم استعدادم به موفقیت می رسم راهنمایی گذشت دبیرستان نمونه قبول نشدم کنکور هم تعریفی نداشت رتبم بیشتر از این که شبیه رتبه باشه شبیه کد پستی بود! ( تا اینجای داستان بهتون بگم من حالا که 25 سال دارم اعتقاد دارم بهترین اتفاقات برام روخ داده پس بدونید با خنده و کمال رضایت دارم در مورد خودم مینویسم) وارد دانشگاه شدم من از اون دوره ای که می رفتم والیبال که نرمش هاش خیلی بهم چسبید دنبال تمرین و ورزشی بودم که بتونم تمام توانای هامو نشون بدم یعنی نرمش هاش برام کم بود یعنی وقتی همه خسته می شدن من میگفتم همین من میتونم هنوز ادمه بدم ولی ورزشی به این شکل پیدا نکرده بودم تا با کونگ فو توآ هنر رزمی ملی ایران آشنا شدم در 20سالگی تو این ورزش بهتر بگم دانشکده ما یاد میگیریم حمله به غیر ممکن ها نشون دادن توانایی تو به خودت که بعضی وقتا خودت از خودت تعجب میکنی خلاصه پیدا کردم اونی رو که باید پیدا میکردم حرکت غیر ممکن برای من حرکت 180بود با این که استعداد داشتم که قبلا گفتم ولی استعدادم رو باور نداشتم. تو زمینه های مختلف این ورزش خوب بودم نرمش، ضربات و … ولی هنوز اون غیر ممکن رو داشتم. یک سالی گذشت تمرین، پیگیری، نظمی که من در این ورزش در طول این سال داشتم که از استعداد خیلی مهمتر است باور های من رو قوی تر کرد که حرکت 180رو انجام بدم خلاصه با هدف گذاری پس از یک سال و نیم به این هدفم رسیدم چند ماهی بود که دید بهتری نسبت به خودم پیدا کرده بودم وقتی اون غیر ممکن، ممکن شد سه ، چهار ماه بعد با آقای عباس منش که قبلا از طریق دوستم اسمشون رو شنیده بودم اولین فیلم رو از ایشون دیدم یادمه شب تا صبح خوابم نبرد رفتم نماز صبح رو به جماعت خوندمو فرداش اسمم تو یه قرعه کشی در امد و به خاطر این که اسم من محمد داره جایزه بردم و خدا رو شکر با این که تو مسابقات کونگ فو شرکت کردم و اوایل می باختم حالا تعداد برد هام بیشتر باخت هام شده و خدا رو شکر روی بردم چند تا مدال طلا گرفتم و حالا خیلی خودمو بیشتر از قبل باور دارم توانایی هایم را باور دارم همین چند روز پیش مسعول برگزاری مسابقات شدم خدا رو شکر به بهترین نحو انجام دادم و با این که 26 ساعت نخوابیده بودم در مسابقه شرکت کردم و اول شدم.حالا من لیسانسم رو گرفتم و با کار کردن روی خودم و دانلود کردن تقریبا همه ی فایل های رایگان استاد به آینده ام امید وار شدم و از گذشته ام راضی هستم چون گذشته ام خواسته هایم را بیشتر برای من واضح کرده. اول که این مسابقه رو دیدم گفتم من که داستانی ندارم چندتا نظر خودم که دوستان به پیشرفت های بالاتر رسیدن میلیاردر شدن پس من هم هر وقت میلیاردر شدم داستانم خوبه البته اونایی که به این موفقیت ها رسیدن دمشون گرم و موفقیتشان روز افزون. فکر کردم دیدم من هم یک غیر ممکن رو ممکن کردم که تو این چند سال چندین بار این کار رو کردم که یکیش حرکت 180 هست. خلاصه من آماده ام غیر ممکن هایم را ممکن کنم. ممنون از همه در آخر میخام همه ی خوبی ها رو برای کل عالم بخوام واین جمله اللهم عجل لولیک الفرج

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای: