«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام خدمت شما استاد محترم و دوستان عزیز
اول از کجا شروع کنم خوب بریم
خوب از خودم بگم به شما بنده افغانی هستم و این را هم بگم که سواد آن چنانی ندارم
اولین باری که من به سایت استاد عباس منش آشنا شدم تقریبا” دوسال پیش بود.
من خیلی دوست داشتم که یک برنامه نویس وب بشم اما پیش هر کسی که میرفتم به من میگفت که تو نمی توانی برنامه نویس وب بشی چون سواد نداری
وقتی که حرف های استاد را گوش دادم امید من بیشتر شد من این را هم بگم به شما دوستان تا حالا از سایت هیچ خرید نداشتم چون وضعیت مال من خوب نه بود فقط از فایل ها رایگان استاد استفاده کردم خوب به هر حال من توی این راه خیلی به دوشواری ها بر خوردم اما چون سواد نداشتم نمیشود که از علاقه که به برنامه نویس دشتم بزنم کنار توی این دوسال هم برنامه نویسی وب را خوب یاد گرفتم هم به آرزوی که دشتم رسیدم
خوب دستان این هم بود داستان بنده امید است که چیزهای که من توی این دیدگاه نوشتم اقابل قبول باشه این را هم بگم به شما دوستان من توی راه به هر مشکل که بربخورم تا جای که جا داره پیش میرم .
دوست خوبم زمان الله ابراهیمی سلام و سپاس
پشتکار و ایمان شما قابل تقدیر است. بنده کمتر انسانی را دیده ام که بتواند اینچنین موانع را با قدرت و ایمان پشت سر بگذارد. برایتان آرزوی سعادت و موفقیت دارم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
خیلی ممنون دوست عزیز یک دنیا تشکر از شما که و قت گذاشتید متن من را خوان دید
سلام آقای زمان اله ابراهیمی
خداوند تمام خواسته اش از ما این بوده که ما بخواهیم و اجابت کنه ما رو.
چقدر قشنگ خواستید شما و چقدر قشنگ جواب رو دریافت کردید.
سپاس
برادر عزیزم ممنون
متن کوچکی بود ولی درسهای بزرگی داشت از تعهد و تمرکزو ایمان
و شکستن ترس ها و بزرگ شدن
خداروشکر که شما هم موفق شدید و الگویی برای منو امثال من هستید.
ممنون که موفق شدید
خداوند در همه ی لحظات یار و یاور و همراه و هادی و همدست شما باشه.
سلام دوست عزیزم
شما واقعا یه مثال و نمونه خوبی هستین برای کسایی که فکر می کنن ملیت و جنسیت و شرایط محیطی در ثروتمند شدن افراد تاثیر داره.
به شما تبریک میگم و بسیار خوشحالم که تونستین حتی با استفاده از محصولات رایگان به موفقیت برسین…
آرزوی سلامتی و شادی های بیشتر برای شما
سلام به شما دوست عزیز
واقعا این همه پشتکار و تلاش جای تقدیر داره درووود بر شما
در پناه حق شاد سربلند و ثروتمند باشین
تبریک میگم بخاطر داشتن چنین اراده ای.
موفق باشین
عالی بود آفرین به اراده شما
سلام به همه دوستان و استاد عزیز
سال 89مادرم فوت کرد،من موندمو یه داداشی که به شدت وابسته مادرم بود و پدری که به شدت رفیق باز بود.احساس میکردم ته دنیاس،واقعا هم بود اون لحظات.مونده بودم چیکار کنم،ترم سه دانشگاه بودم،قبلش واسه انتقالی اقدام کرده بودم موفق نشده بودم،این بار دیگه راهی جز گرفتن انتقالی نمونده بود،انتقالی گرفتم بالاخره،فقط میدونستم باید خانواده رو نجات بدم ولی چجوریشو بلد نبودم.تو همین هین یه از خدا بی خبری سر بابام کلاه گذاشت و 100میلیونی پولمونو برد.من مونده بودمو و خانواده ای که دیگه واقعا رمقی نداشت.فقط به خدا میگفتم چرا؟چرا من؟شروع کردم به تحقیق در مورد اینکه چطوری میتونم داداش و پدرمو آروم کنم،اخه فن بیانم زیاد قوی نبود تو همین تحقیق ها با سایت اشناشدم.با استفاده از فایل های رایگان دیدم به جهان عوض شد،منی که پر از حس انتقام بودم حالا آروم بودم و میتونستم داداش و پدرمو هم آرووم کنم.بقدری اخلاقم خوب شد که همه تعجب میکردن.بابامو از دوستای دورش دور کردم،بابام ازدواج کرد وقتی همه جنبه های منفی ازدواجو میدیدن من از نکات مثبتش بهشون میگفتم،داداش و زن بابامو باهم صمیمی کردم،هروقت بابام با زن بابام به مشکل برمیخورد هردوطرفو با صحبت هام آرووم میکردم،کم کم خانواده جون گرفت و داشت بوی صمیمیت میومد و اوضاع روبراه میشد.تو همین روزای خوب کارمون گرفت و تونستیم بدهی 100تومنی که حالا شده بود 150رو صاف کنیم.خونمون خیلی قدیمی بود و اوضاعش واقعا داغون بود.بدون هیچ سرمایه ای دنبال خونه گشتیم تنها امیدمون خدا بود و فقط روی اون حساب میکردیم،یه خونه نقلی پیدا کردیم و با قرض پول پیشش جور کردیم،تو اوج بی پولی خونه قدیمی مونو وقف مسجد کردیم،با این کار بابام خیلی احساسش خوب شده بود،سه سال گذشت و ما در عین ناباوری داشتیم خونه میساختیم اونم تو بهترین نقطه شهر.من کنکور ارشد داشتم با کمتری تلاش لازم جایی که واقعا هدفم بود قبول شدم فقط با ایمان به اینکه حق منه.تو این چند سال با گوش دادن به فایل ها تونستم باورهای خانواده رو تغییر بدم و خداروشکر کسب و کارمون هم خوب شد.ماشینی که دوست داشتم در عین ناباوری خریدم چون همیشه تو خیابون یا تو خونه یا تو رویاهام خودمو پشت فرمونش حس میکردم.من واقعا معجزه رو دیدم که اتفاق افتاد،اگه با سایت،قوانین،کائنات و …آشنا نمیشدم شاید خانواده ماهم مثل خیلی از خانواده هایی که یه همچین مسائلی براشون پیش میاد از بین میرفت و من الان اینجا نبودم که براتون بنویسم:-)
راستی یادم رفت بگم یک سال درگیر اعتیاد به تریاک بودم که خداروشکر تونستم با توکل بخدا و خوب نگه داشتن احساسم بزارمش کنار.خدارو شکر که الان احساس خوشبختی میکنم و این احساسو مدیون این سایت و راه کارهای استاد عزیزم هستم.
درود به تو . آفرین که خواستی و موفق شدی.
امیدوارم روند موفقیت هات همواره ادامه داشته باشه
ممنون از لطف همه دوستان،و انرژی مثبت دادنتون:-)
دوست خوبم حسین عربی سلام و سپاس
اراده پولادین شما قابل ستایش است. آفرین آفرین آفرین …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام حسین جان خیلی برات خوشحالم ایشالله زندگیت بهتر از ایناها بشه ایشالله خوشبخت تر بشی ایشالله بیشتر به ارزوهات برسی
همینکه ایمان قویی داشتی و مثل مرد واستادی و کمک کردی یعنی وجود خدارو درخودت زنده کردی
موفق سربلند باشی عزیز:)
آقای حسین عربی نظر شما بسیار انگیزه بخش بود سپاسگزارم
آقای عربی شما فوق العاده هستید. درود به سیرت پاک شما.
سلام دوست عزیز ، شما فوق العاده هستین بهتون تبریک میگمممم
سلام به همه ثروتمندان جهان، واقعا تشکر میکنم از آقای عباس منش، با این ایده بی نظیرشون تمام اعضای سایت یک جهش بزرگ را تجربه خواهند کرد.
بنده در خانواده ای کارمند و از نظر مالی متوسط بزرگ شدم و باورهای من نیز مانند خیلی از افراد معمولی با اخبار مختلف و باورهای اشتباه اطرافیانم که به من تزریق میکردند شکل گرفت. قبل از خدمت سربازیم انسان بسیار مذهبی بودم و به همان اندازه که مذهبی بودم از خداوند نیز دور بودم !!!/ بعد از خدمت وارد دانشگاه شدم و برای خودم سوپرمارکتی زدم و در کنار درسم مشغول کار شدم، از آنجایی که انسان بسیار مذهبیی بودم و باورهای نادرست زیادی در من وجود داشت هر چه پول بیشتری درمی آوردم بیشتر احساس گناه میکردم و با یک اشتباه بچه گانه تمام سرمایه ام را از دست دادم و رفتم با حقوقی بسیار پایین برای شخص دیگری کار کنم،و به قول آقای عباس منش وجدانم راحت شده بود.. همیشه من در وجود خودم احساس گناه داشتم و فکر میکردم که انسان ها همه گنه کارن و اونی که بیشتر پول داشته باشه بیشتر از همه گنه کاره و با این باور غلط زندگیم را نابود کرده بودم. زمان گذشت و از خداوند کمک خواستم و بعد از آن یک کتاب به من هدیه شد و آن کتاب چیزی نبود جز کتاب ناپلئون هیل، شروع کردم به خواندن کتاب هر صفحه ای که از آن کتاب را مطالعه میکردم حس میکردم روحم روشن تر میشود احساس میکردم که خداوند پرده ای که جلوی چشمانم بود را بر میدارد، حال و هوای عجیبی بود چون من تابه اون لحضه به هیچ عنوان اینگونه به جهان آفرینش نگاه نکرده بودم، اون کتاب شروعی بی نظیر برای موفقیت هایم بود، و شروع کردم به خواندن کتاب های زیاد دیگری که تو زمینه موفقیت شخصی نوشته شده بود.. روند کاریم خیلی بهتر شد ، درآمدم خیلی زیاد شد ولی چند سال درجا میزدم و هیچگونه پیشرفتی نداشتم، حس میکردم که خدا میخواهد که بیشتر از این ثروتمند نشوم، تا اینکه با سایت عباس منش آشنا شدم یک فایل رایگانشو دانلود کردم و چون مقاومت ذهنی بالایی داشتم اونو نپذیرفتم و 6 ماه گذشت، دیگر شرایطم وخیم شده بود بازهم ورشکسته شده بودم، از خدا کمک خواستم و من را یاد سایت عباس منش انداخت و چند فایل را به زور گوش دادم و کم کم متوجه قضیه شدم، فایل بعدی و همینطور تا آخر تمام فایل های رایگان آقای عباس منش رو گوش دادم، بعد از چند روز متوجه مانع های ذهنیم شدم، بزرگترین مانع من تلویزیون بود، دستگاه تلویزیون رو جمع کردم و دیگه الان دستگاهی به نام تلویزیون تو زندگی من نیست، وقتی اون کار رو کردم احساس آزادی کردم و متوجه شدم که تلویزیون و کلا رسانه درست روی مغز ما زوم کرده است و هر طوری که دلش میخواهد به ما فرمان میدهد، خدارو شکر میکنم که با کمک آقای عباس منش این مانع بزرگ را از سر راهم برداشته بودم، حالا کم کم نشانه ها سر و کله شان پیدا شد، و زندگیم از قبل آهنگ بهتری گرفت و خدارو بهتر حس میکردم، بسته روانشناسی ثروت رو به هر ترتیبی که بود خریدم و شروع کردم به کار کردن و یکی از نقطه ضعف هامو پیدا کردم و اون این بود که باید زجر بکشی تا پول دربیاد….رو این باورم کار کردم هر روز هزاران بار این جمله رو به خودم میگم((( پول درآوردن آسانترین کار دنیاست ))) ..واقعا خدارو شکر الان به لطف خدا فقط ماهی چند میلیون بدون اینکه کاری انجام بدم به دستم میرسه واقعا جالبه و دارم تو این مسیر پیش میرم و به لطف خدا ایده هایی به من میرسه که میتونم با سرمایه خیلی ناچیز حتی زیر یک میلیون، چند صد میلیون پول بسازم و این قدرت افکار درست با باورهای درسته. خدایا شکرت
دوست خوبم امین غلامی سلام و سپاس
زدی تو خال. نکته کلیدی همین است که گفتی : «پول درآوردن آسانترین کار دنیاست» موفق باشید.
درسته باور باور باور ……
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام آقای غلامی
تشکر از دیدگاتون عالی بود ممنونم این قسمت از سایت واقعا جزئی از وجودم شده حتما باید هر روز حداقل دیدگاه یکی از دوستان را هم شده بخونم بسیاااااااااااااااااااااااااار عالی است و بسیار حالم را خوب می کنه منم از استاد عباس منش برای این قسمت سایت ممنونم نمی دونم چه انرژی بالایی این قسمت داره احساس خلوص نیت همه را درک می کنم احساس اینکه همه چقدر خوب می خوان از خودشان بگن با کمال صداقت و روند خود را چقدر قشنگ بازو می کنن. خدایا شکرت . دیدگاه شما هم برایم عالی بود از شما نیز ممنونم
در پناه اله یکتا
ممنون از شما … امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید
خیلی خوشحال شدم که باورهای اشتباهی که داشتی شناسایی کردی و
درحال پیشرفت هستی.موفق باشی
سلام
من جوونی 27 ساله هستم که لیسانس مخابرات دارم .
کلا با قانون جذب بواسطه فیلم راز تو 20 سالگیم آشنا شدم … خیلی هم اون فیلم و دیدم، اما با توجه به اینکه خیلی فیلم کلی بود و کاملا مسائل باز نشده بود نتونستم استفاده زیادی کنم هرچند خودمم مقاومت زیادی داشتم ضمن اینکه کامل موضوع رو باور نکرده بودم.
من اوایل جوونیم خیلی روحیه خوبی داشتم پر از امید و شور و هیجان و فعالیت … تا اینکه وارد دانشگاه شدم … دانشگام توی ساری بود توی شمال کشور .. اونجا دور از خونه بودم و چون پول نداشتم مجبور بودم با چندتا از هم دانشگاهی هام خونه بگیرم .. کم کم با همخونه ای هام به مشکل برخوردم و سر مسائل جزیی بحث می کردیم .. تو 5 سالی که شمال بودم مجبور شدم 5 تا خونه عوض کنم و هر بار داستان تکرار می شد.
تو دوران دانشگاه وضعیت مالی بسیار بدی داشتم .. چند جا برای کار رفتم که یا اونجا درگیر میشدم باهاشون یا پولمو نمی دادن … چند تا شکست عاطفی خیلی بد خوردم که واقعا تو یکیشون که اواخر دانشگاهمم بود حس کردم به شدت تحقیر شدم و خیلی تحت فشار قرار گرفتم و به شدت افسرده و سرخورده شده بودم .. خیلی زیاد سیگار می کشیدم و همش توی خودم بودم و استرس خیلی شدیدی داشتم انقد ناخونامو خورده بودم که دیگه هیچی ازشون نمونده بود .. البته اینم بگم که روزای خوبم خیلی داشتم اما واقعا انگار هیی خوشحالم نمی کرد شاید لحظه ای همه چیز خوب بود و شاید خودمو تو ظاهر خوب می دادم اما از درون تو خودم می سوختمو داغون بودم. انگار تو یه دوره باطل افتاده بودم همه مشکلات به یه شکل دیگه با آدمای جدید برام تکرار میشدن.
تو همین دوران دانشگام یک کتابی هم خوندم به اسم معجزه ذهن که چندتا تکنیک خوب معرفی کرده بود که اجرا می کردم اما بازم ولش می کردم باز روز از نو …..! کتابای موفقیت زیادی هم می خوندم اما هیچکدوم برام تاثیری نداشت و اصلا حوصله ی به گفته هاش عمل کردنو نداشتم.
تا اینکه درسم تموم شد و افسرده اومدم تهران.. خیلی حالم بد بود چون روز اول که رفتم شمال به خودم قول دادم توهمین شهر کسب و کار راه بندازم اما با یه مقدار بدهی اومده بودم خونه..
دل و دماغه هیچی نداشتم …
پدرم تو مخابرات مسئوله یکی از بخش های مخابراته و کلی دوست و آشنا داره که شرکت خصوصی دارن که همیشه منو تحت فشار میزاشت که برو تو یکی از این شرکتا دستتو بند کن ، که من همیشه یه جوری خودمو میزدم کوچه علی چپ . چند باریم زورکی فرستادم مصاحبه که اونجام درست درمون جواب نمیدادم و مصاحبه هارم رد می شدم.. هر بار بابام میگفت پسر برو آینده داره بیمه داره فلان داره من جوابی بهش نمی دادم فقط تو دلم میگفتم واسه مردم کار کردن هدف من نیس این کار من نیس .. من باید برای خودم کار کنم.. نمی دونستم چطوری اما میدونستم همیشه تو این حال بدم نمی مونم.
تو همین دوران تو یه گروه عضو شده بودم که توش مطالب انگیزشی میزاشتن .. منم گه گداری یه سر میزدم و چهار تا مطلب می خوندم .. حالمو بهتر میکرد .. خوشم میامد از این کار.. تا اینکه نمیدونم کدوم پدر بیامرزی سه تا فایل صوتی گذاشت تو گروه .. که چگونه درآمد خود را 3 برابر کنید استاد عباسمنش بود.. گوش که کردم خیلی باحال بود .. فکر کردم همون مطالب فیلم راز رو میگن یکم که گوش کردم آهنگ صداش و لحنش توجه همو جلب کردو اومدم تو نت دنباله سایت گشتمو پیداش کردم ( البته صوت استاد رو که گوش میکردم فکر می کردم لاغر و خیلی قد بلند و عینکی باشن با موهای فرفری .. اما تصویرشو که دیدم فهمیدم کلا برعکس فکر کردم ) وقتی سایت و پیدا کردم تمام مطالب رایگان و دانلود کردم تو یوتیوب رفتم تو آپارات هر فایلی بود که می تونستم به رایگان بگیرمو دانلود کردم و شروع به گوش دادن و دیدن کردم..
اوایل به شدت مقاومت داشتم .. حتی با گوش کردن فایل ها استرس می گرفتم .. چون مثلا ایشون میگفت بی نهایت ثروت هست .. بی نهایت دست خدا هست .. من اصلا اینارو باور نداشتم .. ذهنم به شدت بسته بود..
تصمیم گرفتم تمام فایل هارو بارها گوش کنم .. همین صرف گوش دادن به فایل ها کلی از مقاومت های منو شکوند .. فقط با گوش دادن کلی شک تو باورهای قدیمیم ایجاد شد و کم کم حس کردم دارم یه آدم دیگه میشم.. کم کم ترس از فردام رفت .. استرسم رفت .. آه و ناله رفت .. فکر به گذشته کاملا از بین رفت ..
کم کم برای خودم یک سری فایل صوتی درست کردم وعبارت های تاکییدیمو صوت کردم و هر روز گوششون میدم .. الان که در خدمت شمام خیلی چیزارو از دست دادم و خیلی چیزارم بدست آوردم بدون شاید کمترین تلاش و فقط به صرف گوش کردن فایل های رایگان.
این داستان زندگیم بود اما حالا می خوام یکم تخصصی راجع به حالم و مسیری که رفتم بگم.
الان که در خدمت شمام گذشته رو کات کردم چون یه فایل تصویری راجع به اعتماد به نفس از استاد دیدم که از پدر چند تا شهید گفتنو راجع به فرزند از دست رفتشون گفتن و … که خیلی شدید منو تحت تاثیر قرار داد.. اونجا بود که فهمیدم چهارتا مشکل واسه پخته شدنم تو گذشته که چیزی نبوده .. لذا گذشته رو کات کردم و انداختمش دور البته تجربیات مفیدش باهام هست.
الان فهمیدم که شکست های عاطفیم به خاطره خلا عاطفیه خودم بود و دوست نداشتنه خودم .. حقیقتا زیاد خودمو دوست نداشتم و خیلی شاید پرتوقع بودم و همیشه سعی می کردم خودمو فدای دیگرن کنم و انتظار داشتم اونام همین کارو بکنن در نهایت تعجب میدیدم نتیجه برعکسه…الان فهمیدم عزت نفس ضعیفی داشتم .. الان خیلی بهتر شدم اما حس میکنم کافی نیس باید خیلی عالی تر بشم.
قبلا نمیدونید چقدر حرف و فکر فامیل برام مهم بود .. چی میگن .. چیکار میکنن و … الان به هیچ عنوان حرف و نظر هیچکسو هیچ چیز برام مهم نیست قبلا به خاطر حرف مردمو چشم و هم چشمی می خاستم هرجور هست فوق لیسانس و دکترا بگیرم مدرکه برام خیلی مهم بود اما الان مهارتام برام مهم شده … الان تقریبا به سمتی رفتم که نظر خودم برام مهمه که اینم واقعا با دیدن فایل رایگان عزت نفس که همین چند وقت پیش منتشر شد برام خیلی بهتر جا افتاد.
کلا با گوش کردن به فایل انشتین و مصاحبه ایشون با آقای شعبانعلی خیلی از نگرانی هام از آینده از بین رفته .. و آرامش درون خیلی عالی دارم.
و فایل رایگان تصمیم گریشونم به من اینو یاد داد که باید تصممیم های بزرگ بگیرم و واقعا گرفتم و با ریختن خیلی از مقاومت های ذهنیم شروع کردم به تمرین روی خودم که ایشون گفتن من برای موفقیت، شبانه روزی روی باورهام کار کردم.. اینجا بود که فهمیدم منم باید شبانه روزی کار کنم و بمب بارونشون کنم و هیچ راه دیگه ای نیس..
اوایل که فایل هاشونو گوش میکردم ایشون گفتن خدا بی نهایت دست داره که به ما نعمت برسونه.. تئوری سطله آب رو گفتن و … من تو دوران دانشجویی دوستی داشتم که شاید مثله ایشون 5 نفرم تو ایران نباشن.. نابغه ای هستن تو زمینه طراحی سایت و نرم افزار و سخت افزار کامپیوتر به تنهایی می تونه کار 10 تا شرکتو انجام بده .. اما جالب این بود که از من بی پول تر بود .. بعدها فایل استعداد کافی نست رو که گوش کردم فهمیدم چرا نمیتونه از تواناییش استفاده کنه .. هربار که تشویقش می کردم که بیا فلان سایتو راه بندازیم و کسب درآمد کنیم میگفت ما باید سرمایه اولیه داشته باشیم تو بازار سایت و کامپیوتر مافیا هست و … با توجه به آموزه ها تصمیم گرفتم راهمو ازش جدا کنم .. و خودم روی توانایی های خودم کار کنم .. الان از این دوستم خیلی وقته خبر ندارم .. اما من مدتیه با یکی از دوستای دیگم آشنا شدم و با توجه به شناخت خوبی که از اینترنت و کامپیوتر دارم روزانه دو ساعت کار میکنم و ماهی یک میلیون براحتی آب خوردن درآمد دارم.
اما همه چی به اینجا ختم نمیشه .. انقد حرفام زیاده که میتونم یه کتاب به تنهایی بنویسم …
اینجا میخام راجع به کتاب شگفت انگیز رویاهایی که رویا نیستند صحبت کنم قبلش یه موضوع مهم .. من به این ایمان رسیدم که نمی تونم سره هیچ کس کلاه بزارم..کسی هم نمیتونه سره منو کلاه بزاره … تنها کار اینه که یا به خودمون ضربه میزنیم یا به خودمون کمک می کنیم همین.
.. تا اینکه چند وقته پیش کتابای استادو خریدم .. شاید تاثیر خوبه این کتاب این بود که از روش صحیح تهیه کردمش.. واقعا با خوندنوشن درهای بسیار زیادی به روم باز شد و با خوندن کتاب چگونه فکر خدارو بخانیم هم به آرامش خیلی خوبی رسیدم تنها با تفکر بروی یک آیه.
آیه ای که به مادر موسی وحی میشه بچه رو بنداز توآب.. یکم دقت کردم که تو روزگاری که تو شهر و استان فرعون شاید به زور پنج هزار جمعیت بود نهایت ده هزار نفر و شخصی مثله فرعون این قدرت رو داشت که بیاد و همه نوزادان پسرو بکشه هیچکسم نتونه بهش کوچکترین حرفی بزنه ، چطور خدا به راحتی این معجزه رو انجام داد و موسی تو قصر فرعون به مادرش رسید .. بی نهایت عجیبه .. به خودم گفتم الان تو کشورمون قانون هست.. پس نگران چی باشم .. قبلا از جنگ و زلزله سیل و گرم شدن کره زمین و …. می ترسیدم .. اما با درک این یک آیه به این نتیجه رسیدم که اصلا کله کره زمینم منفجرم شه مهم نیس، هرکی بره و بیادم مهم نیس ..خدایی که هوای موسی رو داره هوای منم داره .
وقتی خوندن کتاب هارو تموم کردم و تمریناتشم انجام دادم خیلی اتفاقی یه سفر شمال پیش یکی از دوستان صمیمیم برام پیش اومد.. تو این مدت که نرفته بودم شمال این دوستم شرکت نصب و طراحی دوربین مداربسته زده بود و ماشاالله وضعش خیلی خوب شده بود.. یه شرکت زیبا داشت که این چند روز و تو شرکتش بودم و اینکه واقعا از هتل بیشتر خوش گذشت .. انواع و اقسام غذا و بستنی رو میخوردیم و همش تو گشت و گذار و تفریح بودیم . دریا رفتیم و با چند نفر دیگه کلی بازی کردیم .. روز بعد به جنگل رفتیم .. کوه های بسیار زیبا و پوشیده از درخت و بسیار عالی چندتا آبشار رو تو مسیر جنگل دیدیم و آخر سر هم به بالای کوهی رفتیم که نوکه کوه با ابرهای بسار زیبایی احاطه شده بود .. تا حالا حس بودن تو ابرها رو تجربه نکرده بودم واقعا به قول معروف رو ابرا بودم.. تو راه حیواناتی مثل گاو و اسب و سگ ها رو میدیدم که چقدر درآرامش مشغول چرا بودن و گاهی حس میکردم واقعا دارن شکر گذاری می کنن و کاملا در لحظه زندگی میکردن با خودم گفتم همه مخلوقات خدا اینگونه اند حتی بچه های کوچیک هم همینطورین در لحظه و آرام اما متاسفانه بزرگتر که میشیم به جای اینکه از قدرت تفکر و تعقل استفاده کنیم و وضعیت آرامشمون رو بیشتر کنیم ..متاسفانه برعکس عمل می کنیم و بدتر به خودمون صدمه میزنیم..
موقع برگشت از سفر جنگل دوستم داشت از یک مشکلی که تو روند اداریش پیش اومده و اگه حل بشه چقد به نفعه شرکتش میشه گفت.. همینجوری که میگفت یهو یادم اومد من یکی از دوستانم تو اون اداره مسئول یکی از قسمت هاس.. به دوستم گفتم مشکلشو خیلی زود بر طرف میکنم.. اونم بهم قول داد اگر حل کنم یک سفر خارجی رایگان منو میبره .. من همیشه عاشق این بودم که برم ژاپن .. هر بار هدفامو که لیست کردم یکیش سفر به ژاپن بود ! به لطف خدا مراحل حل مشکل دوستم داره انجام میشه منم انشاالله آماده ام به زودی راهی سفر به ژاپن زیبا شم..
بهتون گفتم که رو مداریک میلیونم … دوستم بهم پیشنهاد کرد تو که شناخت خوبی رو کامپیوتر داری چرا از تهران جنس نمیفرستی بدم ویزیتورام برات بفروشن ؟ منم یکم فکر کردم دیدم واقعا تو تهران کلی از عمده فروشایی که تو این چند وقت باهاشون کار کردمو میشناسم.. چرا که نه؟ الان مشغوله جمع آوری لیست فروشمم که بفرستم برای شمال و ….
وقتی از شمال داشتم میامدم تهران حال عجیبی داشتم نه بخااطر اتفاقات زیبایی بود که افتاده بود .. به این خاطر که با خودم گفتم من 5 سال شمال بودم جز خود خوریو استرس و درگیری چیزی نصیب خودم نکردم .. الان چی شد که تو دو سه روز انقد خوش گذشت و انقد اتفاقای عالی !
یادم اومد که تو کتاب رویاها استاد گفتن شکارچی نقاط مثبت باشین … منم چند وقتی به نقاط مثبت و زیبا توجه کردم چند وقتی هوای ذهنمو و غذای روحمو داشتم و این تجربه زیبا رو داشتم.
دوستان حرف زیاده اما من الان به خاطر گذشتم نه تنها پشیمون نیستم بلکه خیلیم خوشحالم چون اون گذشتم به من فهموند باید از بحث کردن ، غرغر ، خوندن و دیدن همه اخبار ، ارتباط با همه دوستان و … دوری کنم.. واقعا هیچ دانشگاهی بهم نمی تونست انقد درس های زیبا بده..
اما در آخر می خوام چند تا نکته ای که تو این مدت بهش رسیدمو بگم :
به همه دوستانی که می خوان تازه شروع کنن اکیدا توصیه میکنم همه فایلای استادو دانلود کنن و به شدت استفاده کنن.. من خودم اینطوری استفاده میکنم که اول فایل تصویری رو میبینم .. اینطوری حس میکنم که واقعا دارم خصوصی آموزش می بینم و احساس خیلی خوبی بهم میده و تو دفعه های بعد گوشش بدین حالا چه تو بیرونین تو اتوبوسین مترو یا هرچی.. من الان معتاد گوش کردن شدم.. دیگه آهنگ گوش نمیدم ..خیلی کم اونم آهنگای شاد و زیبا و مثبت .. بیشتر از آهنگ گوش کردن دوس دارم تو جو شاد مثبت کنسرت باشم.
همین گوش کردن فایلای رایگان کلی براتون باور ایجاد میکنه و خیلی از مقاومتاتونو میشکونه.
مرحله بعدی استفاده از محصولاته .. من خیلی از نظراته دوستانی که محصولاتو تهیه کردم خوندم.. و گاهی هم دوستانی که تو بخش عقل کل که محصولاتو تهیه کردن یه سوالاتی می پرسن که با اینکه یک ساله تهیه کردن هنوز استفاده نکردن و …
ببینید دوستان استاد تو یه فایلی گفت که هر وقت پول محصولات و تونستی به راحتی بدی، بخر .. قرض نکن و … که کاملا درسته منم میخام اینو بهش اضافه کنم که تو خرید محصول هم باید با پولش راحت باشیم هم از نظر ذهنی آماده باشیم .. یعنی اگر من با همون حال بدم یهو محصولات و میخریدم شاید نتیجه قابل قبولی نمیگرفتم .. اما اومدم مطالب رایگانو که پیش زمینس رو تو خودم جا انداختم و با همونا رو خودم کار کردم و بعد با خرید دوتا کتاب ( رویاها و فکر خدا ) کلی اثر مثبت رو خودم دیدم.
نکته بعدی اینه که باید محصولاتم به ترتیب و با توجه به شرایط بخریم .. اما من با خوندن نظرات دوستان و سوالات دوستان به این نتیجه رسیدم که با توجه به جامعه ما و باورهامون.. باید به ترتیب اول کتابهارو بخونیم و بعد رو عزت نفسمون کار کنیم ( دوره عزت نفس ) بعد آفرینش رو یاد بگیریم ( دوره آفرینش ) بعد با توجه به آموخته ها هدف گذاری کنیم ( دوره هدف گذاری ) و بعد بریم سراغ ثروت ( دوره روانشناسی ثروت ) و چون تضاد ها ومشکلات همیشه هست نیاز هستش که تو این مرحله برای برخورد با مشکلات جدیدمون محصول ( مشکلات دلیل اصلی موفقیت ) رو هم تهیه کنیم.
البته دوره عشق و مودت ترتیب خاصی نداره بعد فایل رایگان میشه تهیه کردش…
اما در خصوص تغییر باورها من چندتا نتیجه خوب گرفتم که هم روحیه منو خیلی عالی کرده هم اعتماد به نفسمو بالا برده.. اولا من چند وقتیه هر روز صبح چند صفحه شکر گزاری مینویسم از خونه ای که توش هستمو لباسامامو سلامتیمو پولمو روابطمو هر چیزی که تو اون لحظه به ذهنم بیاد زیادم طول نمیکشه چند دیقیقه فوقش .. من یک داداش کوچیک دارم که خیلی شیطونه همه هم همش دعواش میکنن .. من چند وقتیه تو شکر گذاریم بخاطر اینکه انقد حرف گوش کنه و پشتمه و دوستم داره مینویسم .. جالبه گاهی اوقات حرف بابامو گوش نیمده اما من که میگم بشین .. میشینه و کلا حسابی مثله موم تو دستمه …
شبها قبل خواب شکر گذاریمو که صبح نوشتم میخونم. و موقع خوابیدن هم اکثر فایل های آرامش در پرتو الهی رو گوش می دم..
و کار بعدیم گوش دادن مداوم به فایل های استاد بصورت رندم ( روزی حداقل 3 یا چهار تا ) و گوش کردن به فایل های تاکیدیم هستش تو حین قدم زدن، کار، خواب و خلاصه سعیم اینه که هر لحظه هدفون تو گوشم باشه..
و حرف آخر یا شاید مهمترین نکته اینه که تو یه فایلی استاد گفتن حرف زدن راجع به هرچیزی مارو بهش میرسونه و زبان چاقوی دولبس من همزمان که فایل ها رو گوش میدم راجع به شون با خودمم صحبت می کنم و واقعا خیلی عالیه و سعیم بر اینه که تو محاوره عادیمم حواسم خیلی جمع باشه که چی میگم ..
اما به نظرم جادویی ترین تکنیک که واقعا همیشه شگفت زدم کرده .. تکنیک آینه هستش.. به این صورت که یک آینه جلومون میزاریم و عبارات تاکیدی رو بصورت خطابی به خودمون میگیم مثلا تو جذابی .. تو زیبایی.. صد میلیون تومن پول داری و … حالا هرچیزی … باور کنید جادو میکنه ….
اوایل ممکنه حین گفت مقاومت پیش بیاد یا مسخره به نظر برسه یا هرچیزی تو گوش کردن فایل های صوتی هم مقاومت هست .. تنها راه موفقیت تصمیم قطعی و غلبه به این مقاومت هاس… بعد چند وقت تمرین عادی میشه.. امتحان کنید مطمئنم شگفت زده میشد.
در پایان من شاکر خداوندم به خاطر گذشته و حال و آیندم .. اگه گذشته و تجربیاتش نبود الان انقدر با آرامش و ریلکس نبودم .. ممنون از همتون بویژه این سایت زیبا .. شاد و موفق باشین
سلام به دوست عزیزم و نام بسیار زیبا و تامل بر انگیزشون
واقعا یکی از دستاوردهای بزرگ این گروه بسیار خوب برای من مثل شما دوری از بحث، غر زدن و دیدن اخبار و تلوزیون بوده.
تا حدی که الان وقتی کسی غر می زنه به قول استاد نتایجی که در زندگیش داره رو تایید میکنم و وضعیت مالیش رو متاثر از باورهای ضعیفش می دونم.
(به نظرم این یکی از قوی ترین تکنیکهای استاده که به ما یاد دادن. هر موقع دیدین کسی غر می زنه و یا داره بحث الکی راه می اندازه به جای اینکه بذارین به احساس بد وارد شین، سعی کنین نتایجی که در زندگیش داره رو به یاد بیارین و با خودتون بگین چیزی که نتایج این فرد رو در زندگیش متوقف کرده در اصل وجود همین ویژگی ها در باورها و طرز تفکر ایشونه. باورتون نمی شه اینجوری شعف بی نهایت بزرگی شما رو میگیره که میتونین زندگی آینده طرف رو پیش بینی کنین و به جای احساس بد از غر زدن و بحث های بیهوده به یه احساس خیلی خوب برسین!!!)
به هر حال از شما ممنونم و آرزوی بهترینها رو براتون دارم.
دوست خوبم لاکی لوک سلام و سپاس
نظرتان پر بود از تمام حس های خوب و درک صحیح قوانین الهی و عمل به آن ها. پایداری رکن اساسی موفقیت است. شاد باشید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقای خوش شانس تک تک کلماتتون روحانی، لذت بخش، فوق العاده عالی هستن. یکی از نکات روشن متن زیبای شما “در حال زندگی کردن”. این متن یقیناً برازنده برنده شدن هست. تبریک و درود فراوان بر شما (:
سلام دوست عزیز
خیلی عالی و کامل نوشتی
بهت تبریک میگم، واقعا لذت بردم
امیدوارم به تمام أهدافت برسی
وای عالی بود منکه خیلی لذت بردم از خوندنش. درمورد تکنیک آینه هم گفتید واقعا معجزه میکنه من تو دوران نوجوانی از ظاهر خودم رضایت نداشتم ولی هرموقع خودمو تو اینه میدیدم میکفتم تو درآینده زیبا خواهی شد. الانم که دخترخاله م همین مشکلو داره با خودش هی براش تعریف میکنم این قضیه رو ولی باورش نمیشه.
تبریک به شما دوست عزیز شباهت زیادی با داستان من داشتین
چه سعادتی خداوند نصیبتان کرده که. در جوانی مسیر درست را پیدا کردید
ممنونم از شما بانوی گرامی و فهیم..
قسمت سوم
تقریبا اوایل برج 3 سال 94 بود در گروه تلگرامی اون کلاسی که ثبت نام کردم یه وویس 15 16 دقیقهای در خصوص کتاب معجزه سپاسگزاری خانم راندابرن ارسال شد وویس طوری بود که اثری از نام راوی در اون دیده نمیشد ظاهرا از ابتدا و انتهاش برش خورده بود خلاصه این صدای دلنشین رو بدون اینکه آموزشی در خصوص گوش دادن زیاد فایلها ببینم بیش از 30 یا 40 بار گوش کردم این فایل و این صدا در اعماق وجودم نفوذ کرده بود تا اینکه رفتم تو گوگل سرچ کردم کتاب صوتی معجزه سپاسگزاری اثر راندابرن، که سایتی به نام گروه تحقیقاتی عباس منش بالا اومد گفتم این دیگه چه سایتیه؟؟؟!!!! :-( آخه میدونید تا حالا همچین سایتی ندیده بودم که عکس یک نفر روی تمام محصولاتش باشه) مع الوصف یکی از فایلهای رایگان رو دان کردم و شروع کردم به گوش دادن وااااااااییییی خداااااااااااااااااااا این فرد صاحب همون صدای آشنا بود دوستان وصف این حالم در این مجال قابل توصیف نیست ولی واقعا زیبا بود خلاصه اولین محصول خریداری شده من کتاب معجزه سپاسگزاری بود به اینصورت که بعد از سحر و نماز شروع به گوش دادن این فایل تا خود صبح میکردم و یکماه بسیار آسمانی در رمضان سال 94 رو گذروندم خوب بگذریم زمان گذشت تا اواخر برج 10 یا 11 کم و بیش بدیها پرداخت میشد کج دارو مریض شرکت در حال حرکت به سمت جلو بود تلفن و موبایل بنده کماکان بابت بدهی و چک برگشتی زنگ میخورد و از طرفی من بعد از ماه مبارک صبحها ساعت 5 برای ورزش صبحگاهی و همچنین گوش دادن به فایلهای صوتی به پارک محلی میرفتم شرایط کمی بهتر شده بود و نه ایده آل ولی انصافاً خیلی چیزها در من تغییر کرده بود ولی به لحاظ مالی تغییر محسوسی ایجاد نشده بود تا اینکه بزرگترین بلای زندگی من (این تعبیر، تعبیر اونوقت من بود) ولی الان میگم زیباترین تضاد زندگی من اتفاق افتاد بله آقا حامد عزیز کم آورده بود و با پدرش برای تسویه حساب اومده بود به قدری به سرم فشار وارد شد که انگار یه آدم قوی کل سرمو تو دستش گرفته داره محکم فشار میده اونا رفتن فکرشو بکنید شرکت پخش من با 20 تا پرسنل و یک فضای 100 تبدیل شده بود به دفتر 10 متری که فقط خودم موندمو خودم…..
باور کنید باور کنید این فضا رو این سکوت رو و این جهنم رو ظرف 2 الی 3 ساعت از ذهنم پاک کردم و به خودم گفتم باید از زیر صفر شروع کنم همونطور که استادم شروع کرد همونطور که خیلیا شروع کردن ادامه دادم بدهیها ادامه داشت و گوش کردن به فایلهای رایگان استاد هم صبحها در ورزش صبحگاهی هم ادامه داشت شرایط روحی خوبی داشتم در این زمان….
عید 95 اومدو رفت خوش گذشت کل عید با فایلهای صوتی گذشت بعد از 13 رفتم دفتر کوچیک و محقرم به نام خداوند رحمان مجدداً شروع کردم….
از اون همه بدهی حدود 300 میلیون تقریبا نصفش پرداخت شده بود ولی مابقیش مونده بود تصمیم گرفتم علی رغم مخالفت شدید خانواده خونه رو رهن بدیم بریم یه جا مستاجری تا یه مقدار از بدهیهارو هم بدیم اینکار انجام شد الان به لطف خدای مهربان تقریبا شرایط زندگیم خیلی خوبه به هیچ عنوان به کسی اجازه نمیدم حالم رو بد کنه سعی میکنم سراسر شاد باشم خداروشکر میکنم وضعیت بدهیها خیلی خیلی بهتر شده گوشیم بابت بدهی خیلی خیلی کم زنگ میخوره و تصمیم گرفتم برای سال سوم یه دفتر بزرگتر اجاره کنم و نیرو استخدام کنم و یه سایت فوق العاده استثنایی طراحی کنم برای شرکتم و مطمئنم با کمک خداوند عزیزم و استاد مهربان به ثروتی میرسم که به تعبیر قرآن کریم ” به غیر الحسابه” باشه….
کاش تهیه این فایل صوتی یکسال دیرتر به ذهن استاد خطور میکرد که اون موقع از موفقیتهای بیشتری براتون مینوشتم، ولی اشکال نداره ایمان دارم به وعده خداوند رزاق که وعدش حقه…
همتون رو دوست دارم
استاد عباس منش از شما خیلی ممنونم
به امید دیدار همتون در سمینار بزرگ استاد عباس منش که با BMW X6 خودم میام سر سمینار و خودم استاد رو میرسونم به هر کجای دنیاااااااااااا…..
یا علی…..
پایان
آقای دوست عزیز سلام
واقعا با شما موافقم شکرگزاری راه افزایش نعمت ها از جانب خداست
ممنونم
خیلی عالی بود برادر عزیزم
خداوند در همه ی لحظات یارو یاور و همراه و همدست شما در تمامی لحظات باشه.
و خیلی ممنونم از خدای خودم که اگه برای تو اننجام داده حتما برای منم انجام میده و این ایمان رو در وجودم داره زنده میکنه.
که خدا همون خداست فقط منو تو باهم فرق داریم همین.
خداروشکر. خداروشکر بخاطر هدایتی که از همه جا میشه دیدش.
خداروشکر.
سلام به آقای بابایی عزیز
از داستانتون می شه فهمید میزان ایمان بالای شما رو.
امیدوارم مثل گذشته در حل کردن تضادهای زندگی و تبدیل اونها به موفقیت، بیش از پیش توانا باشید…
دوست خوبم حسن بابائی سلام و سپاس
چه چشم انداز زیبایی برای آینده خود رقم زده اید. تبریک.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام دوست عزیز
امیدواری شما در این شرایط سخت زندگی نشان از عظمت وجودی شما است، بسیار اموزنده بود ایمان و اراده و امید شما برای من امیدوارم که به همه ی آرزوهای خوب و زیبا و الهی تون برسید
موفقیت از آن ماست…
سلام و درود انشاالله ب زودی خبره bmw x6تونو میشنوم
سلام دوست خوبم
منم مثل شما باور دارم که هر جا،هر وقت و هر کس با خودش روبرو بشه و مسئولیت فرکانس هاش رو قبول کنه،خداوند تمام قد کمکش میکنه.
شما نمونه ی کاملی از این قانون بودید.
سپاس
خیلی خوب بود حاجییی
منم x6 خیلی دوس دارم الان داشتنش اونقدر بدیهی شده که اصلا یه جا میبینمش میگم اه دوباره این????
ایشالا الان خیلی موفق تر شده باشی داداش
سلام آقای بابایی
این قسمت از متنتون هم عالی بود و پر از انگیزه و ایمان
سپاس
بنام پروردگا جذاب مهربان یکتا
خدارو شاکرم که منو تو مسیر واقعی پرستشش قرار داد
سلام خدمت دوستان همراه و استاد عباس منش عزیز و دوستان همکارش
من امین هستم معمارم و۳۴ سالمه ، همسری مهربان و فرزند فوق العاده ای دارم
امروز که این تجربه رو مینویسم حدود ۴۰ روز هست رسما با گروه جناب عباس منش اشنا شدم اما سابقه خودم رو ۹ ماهه میدونم بدین علت که ، بدلیل شغلم که شیراز هست و خانواده ام کرج زندگی میکنن و از این وضعیت خسته شده بودم و کارم هم رونقی نداشت تصمیم گرفتم به کرج برم و کار جدیدی شروع کنم ، به پیشنهاد یکی از اقوام کاری رو شروع کردم که مربوط به مواد زیبایی پزشکی میشد (کاملا بی ربط به حرفه تخصصیم و بدون تجربه فروش) ، کار رو تو شرکتی که باید میرفتیم شروع کردیم ، اما بدلایلی از شرکت استفا دادیم و با همون فامیلمون در همین زمینه کارمونو شروع کردیم و دنبال دفتری برای شرکت خودمون میگشتیم ، بر خلاف مقدار پولی که داشتیم اتاقی از یک شرکت که تو زمینه مواد دندانپزشکی تو محله زعفرانیه تهران پیدا کردیم و مشغول شدیم ، بعد از چندین ماه بدلایلی شراکتم با فامیلون رو تمام کردم و با درخواست مدیران شرکت دندانپزشکی وارد کار آنها شدم ، در این حین مشتریهای قبلم رو هم هندل میکردم ، در میان این مشتریها خانم دکتری بود اهل مشهد که احترام ویژه ای نسبت به ایشون داشتم ، ما بین صحبتهای کاری در مورد موفقیت و ثروت زیاد صحبت میکردیم و لی من ایشونو نمیتونستم درک کنم و از ایشون دلیل اصلی موفقیتهاشونو نمیپرسیدم چونکه ایشونو بلند پرواز و رویایی میدیدم ، در این حین من با خوندن کتابهای مختلف و تغییر افکارم حسابی عوض شده بودم و ذهن و تفکراتم تغییر کرده بود بطوری که همه اطرافیانم متوجه این موضوع بودن و بهم میگفتن،تا اینکه حدود ۴۰ روز پیش در مورد تغییراتم با خانم دکتر صحبت کردم و ایشون هم استاد عبامنش رو به من معرفی کردن و من اینبار اماده پذیرش بودم و داشتم با افکار ایشون اشنا میشدم تا اینکه ۲ هفته پیش اولین خریدمو کردم و قدم اول رو گرفتم و شروع کردم به گوش دادن ، انقدر مجذوب شده بودم که شبانه روز داشتم یا گوش میدادم یا فکر میکردم ، تا روزی که خواستم باور هامو تجربه کنم ، یادمه که یک روز ظهر تو گرما منتظر تاکسی بودم و خواستم ماشین ۲۰۶ مثل یک تاکسی جلوی پام ترمز کنه و منو بمقصدم برسونه ۵ دقیقه طول نکشید که این اتفاق افتاد ، خیلی واسم جذاب بود. بطوری که وقتی وارد خونه شدم از شدت ذوق میخندیدم و اشک میریختم ، خیلی حالم خوب بود و روز به روز ایمانم بیشتر میشد، تو این دو هفته ۴ قرارداد معماری بستم با قیمت خودم با شرایط خودم و بدون کوچکترین مشکل ، همین امروز قرار داد نمایندگی یکی از بهترین برندهای ایمپلنت رو واسه کل جنوب کشور بستم ، این قراداد از قبل قرار بود با پرداخت مقدار زیاد پول و چک و تضمین بسته بشه اما من به پشتوانه شریک قدرتمندم(خدای مهربان) بدون پرداخت پول و تضمین همونطور که من میخواستم بسته شد ، بگونه ای که دوستان ، هر کاری رو میخواستم انجام میشد ، تاکیید میکنم هر آنگونه که میخواستم، تو این ۲ هفته چنان موفق ، شاد و سرحالم و پر از ایمان و باور به خدایم که حد نداره
دوستان این داستان یکسالم رو به این دلیل گفتم که به شما بگم تغییر فرکانس چقدر تاثیرگذاره
رفتن من از شیراز به تهران ، شراکت با فامیلم ، جداشدن از شریک فامیلیم، همکاری با دوستان موفقم که شرکت تجهیزات دندانپزشکی داشتن ، آشنایی با خانم دکتر همه این اتفاقات سیر تکاملی هست که استاد تاکیید دارن که باید طی بشه و رفتن به فرکانس بالاتر
لازم به ذکر هست که قبلا من واسه پیشبرد کار معماریم انواع تبلیغات رو انجام میدادم ، حتی بیلبورد با قیمت خیلی بالا زدم ، شرکت بزرگ و فوق العادهدر بهترین نقطه شهر رو داشتم اما ، الان قراردادامو تو کافی شاپ بستم و هیچگونه دفتری ندارم
در پناه خداوند همیشه موفق و سالم و شاد باشید
خدایا شکرت
سلام دوستم خوبم
انشاالله همیشه درپیشرفت باشی
امین آقا سلام
خیلی خوشحالم از موفقیت هاتون
کامنت شما حس منو عالی کرد. معلومه که با حس خوب نوشته شده.
ی خواهشی داشتم میشه بگید برای بدست آوردن این همه موفقیت چه باورهایی رو داشتید و یا ایجاد کردید؟
اخه من ترمزی دارم که همش توی ذهنم میگه چطوری میشه اینجوری که نمیشه و باید هزینه کرد و وقتی میبینم شما اتاق اجاره کردید با قیمت خیلی پایین در منطقه ای خیلی خوب یا این که قرارداد بستین اونجوری که شما خواستید و یا استپ کردن 206 جلوی پاتون
اصلا کامنت شما رو که خوندم گفتم واوووو مگه میشه
یکم ناراحت شدم که منی که نزدیک به سه سالی هست که توی این فضا هستم چرا این نتایج رو نگرفتم
ازتون می خوام کمکم کنید
ممنونم از شما
با سلام خدمت استادارجمند
زهرا دهقان هستم ازطریق ایمیل پسرم داستان زندگیم را
برای شما ارسال میکنم من حدود 8سال از داروهای اعصاب وضدافسردگی استفاده می کردم وهربار که به پزشک مراجعه میکردم دز داروهای مراافزایش میدادند درحالیکه اثری از بهبودی درمن نبودسرانجام اخرین باری که به پزشک مراجعه کردم به من گفتند ماتقریبا همه ی داروهای
ضدافسردگی رادرمورد شما امتحان کردیم وشمابه هیچکدام پاسخ ندادیدحتی اخرین دارویی که استفاده میکردم باعث شد دچار فراموشی شوم بطوری که بعضی
ازاقوام راکه میدیدم یادم نمی امد چه نسبتی با ایشان دارم
حدود دوسال پیش بیماری من طرز عجیبی رو به وخامت گذاشت بطوری که اشتهای خود راکاملا از دست دادم وهیچ انگیزه ای برای غذا خوردن وانجام دیگر کار هایم نداشتم که در مدت یک ماه ونیم 13کیلو وزن کم کردم وحتی زمانی میشدکه به خودکشی هم فکر میکردم با خودم میگفتم اگر بمیرم از شر این بیماری واین زندگی نکبت بار رها میشوم دیگر به خداوند اعتقادی نداشتم نمیتوانستم حضور خداوندرا در زندگیم ببینم همه ی امیدم را از دست داده بودم کوچکترین انگیزه ای برای زندگی وزنده ماندن نداشتم تنها دلیلم دراین 8سال برای زنده ماندن فقط فرزندانم بودند که باخودفکر میکردم اگر من نباشم برسر انها چه می اید یک روز که سر در گم مضطرب ونگران بودم باتمام وجود از یک نیرو خواستم تا اگر خداوند وجود دارداو را به من نشان دهد با اینکه بارها با خودم فکر کرده بودم که اگر خدایی وجود داشت مرا این چنین تنها وبیمار رها نمیکرد در ضمن من فوق العاده انسان ضعیف وترسویی بودم که هیچ کار ی انجام نمیدادم مگر بانظر وتایید دیگران
خلاصه بعد از گذ شت حدود 2ماه یک روز خواهرزاده ام به منزل ما آمد و فایل ترس و ایمان استاد عباس منش رابرای من به ارمغان اورد که این شروع زندگی سرشاراز نشاط وسلامتی ام شدمن بارها وبارها این فایل راگوش کردم وخیلی هم به دلم نشست بعد از ان فایل تغییر عقاید وسپس دیگر فایلهای رایگان وهمچنین فایل اعتماد به نفس هدف گذاری عشق ومودت درروابط وقانون افرینش وبیشتر کتابهای صوتی را گوش کردم بارها وبارها
الان با توجه کردن به نکات مثبت زندگی وباتغییر زاویه ی دیدم زندگیم سرشار از نشاط سلامتی عشق واز همه مهمتر آرامش وصف ناپذیر ی شده
حتی من با همسر وفرزندان عزیزم یک کار اقتصادی راه اندازی کردیم ودرکارمان هم بسیار موفق هستیم ودیگر اثری از بیماری دروجودم نیست ومن بعد از ان دوره ی 8ساله که انواع داروها رااستفاده کردم الان که 2 سال باسایت استادگرانقدر آشنا شدم حتی یک قرص استامینوفن استفاده نکردم وزندگیم سرشار ازسلامتی نشاط وارامش وصف ناپذیر شده وهچنین خداوند را عمیقا در وجودم احساس میکنم وبابت تمام لطفی که خداوندازطریق استاد عزیز به من ارزانی داشته نهایت سپاس رادارم
درپایان ازخواهرزاده ی عزیزم واستاد بزرگوارم بی نهایت سپاسگزارم وبرایشان موفقیتهای روز افزون ارزومندم
دوست خوبم امیرحسین محمدی سلام و سپاس
آفرین بر ایمان استاد عباس منش و آفرین بر ایمان شما. آنچه که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آفرین بر شما
موفق تر و شاد تر و ثروتمندتر باشید….
سلام
از داستان شما خیلی خوشم امد.
شما بی نظیری
سلام خانم دهقان عزیز ، خیلی خیلی عایلیه خدا رو هزران بار شکر برای سلامتی و حال عالیتون واقعا اشک از چشمام جاری شد ، سپاس برای به اشتراک گذاشتن تجربتون
سلام و درود حضور خواهر خوبم زهرا خانم گل
ایوووووول دمتگرم بر تو بانوی شجاعی که تونستی از دل اون تاریکی که خیلی هارو به کام مرگ و خیلی هارو پشت درهای بسته مثل مرده متحرک و خیلی هارو به تیمارستان برده شما تونستی شجاعت بخرج بدی و به ایمان به غیب بچسبی و هم خودتو نجات بدی هم موجب افزایش ایمان ما و دلگرمی ما بشی دروووووود بر تو خواهر گلم واقعااااا مشکلات من و تلخی زندگی من در مقابل تلخی و تاریکی و تضادت هیچی نیست باید خدارو بخاطر همین موضوع بی نهایت شکرررر کنم واقعا درود برتو
چقد داستان زندگیت اولش تلخ و آخرش شیرین و عالی و زیبا بود واقعا تحسینت میکنم مطمعنم همه دوستانی که داستان ترا میخونن حس منو دارن شما با رشدتون باعث ایمان بسیاااار فراوان در ما شدین که استاد میگه ما با موفقیتمون نه تنها به خودمون و خانوادمون کمک میکنیم در رفاه زندگی کنیم باعث افزایش ایمان میلیون انسان میشیم دقیقااااا کار شماست که میدونی چقدددد دلم گرم خدایم شد و چقد بر ایمانم افزوده شد که خیرش به خودت و زندگیت بر میگرده انشالله
درود بر خودت و پسر نازنینت و خواهرزاده گلت که دستان مهربان خدا شدن تا به این سرزمین زیبا بیای و ازاد بشی از بند تاریکی ها.
الهی شکرت الهی شکرت الهی شکرت که خواهرمونو نجات خیر عنایت کردی
سلام زهرای عزیزم
خیلیییی خیلییییی خوشحالم وبی نهایت شکر گزار خدای مهربونم که چنین تغیییر بزرگی در زندگیت به وجود امده.
خیلی اشک شوق ریختم برای نتیجه بی نظیرت وخدای که انقدررررر مهربون وکافیه ازش بخوای حتی زمانی که مثل تو به نا امیدی رسیده باشی. اما اون قضاوت نمیکنه وفقط خواسته هارو تایید میکنه.
شکر بی نهایتش عاشقتم خدا جونم یعنی عاشقتم .
ودر اخر باید بگم خوش به سعادتت استاد عزیزم که ایشون هم از خدا خواست ابراهیمش باشه وباز هم خدا تایید کرد واستاد جان من واقعا پیامبر زمان ماست وبابت وجودش شکر وبابت وجود تمام شما عزیزان سایت شکر بی نهایت .
موفق شاد سلامت باشی در کنار خانواده ، زهرای عزیزم
سلام به خانم دهقان عزیزم چه کامنت زیبایی نوشتی بهت تبریک میگم با دستان خدا بر زندگی پیروز شدی و یک تبریک ویژه بابت شروع کسب و کار خودت ممنون عزیزم که تجربیاتتو گفتی ایشالا هر روز سلامت و موفق در کنار خانواده باشی
خانم دهقان عزیز و دوست داشتنی…
خدا رو صدهزار بار شکر که ایمان در دلتون زنده شد و با ایمان تونستید زندگی خوبی رو از نو بسازید. خدا رو سپاسگذارم که قدرت باور و بدن انسان در بازپروری سلامتی رو نشان داد.
سلامتی روزافزون برای شما
سلام خانم دهقان خیلی خیلی لذت بردیم و خوشحال شدیم از خوندن پیام شما من و عزیزه دلم
واستون دعا میکنم که ب همه ی اهدافتون برسید
خانم دهقان واقعا نمیدونم چی بگم فقط اینو بدونید از خوشحالی اشک از چشمام سرازیر شد
با سلام خدمت استاد و دوستان عزیز
داستان پسری که همیشه آرزوی پادشاهی داشت…
داستانی که در ادامه می آید شاید کمی طولانی باشد ولی قطعا مفید و شعف انگیز میباشد چون یک داستان وافعی بر اساس زندگی خودم هست.
من در این داستان میگویم که چگونه با قواینن روابطم رو اصلاح کردم . در امدم روبیش از 10 برابر افزایش میدهم . 10 کیلو وزن کم کردم و سلامتی ام رو کامل دارم البته به لطف خدای متعال که پادشاه زمین و اسمانست.
قسمت اول : تولد و غریبی
من در یک روز از تیر ماه سال 67 متولد شدم در خانواده ای که قبل از من 4 فرزند دیگر داشتند.در محله ای فقیر نشین و پایین شهر قم که به دلالیل مذهبی والدینم از روستا بعد از ازدواجشان مهاجرت کرده بودند.اسم مرا تقی گذاشتند. در کودکی به دلایل شرایط جامعه تفکر اینکه بدبختی و فقر خوب است در ذهنم نهادینه شد.وقتی 3 -4 سال داشتم اطرافیانم مدام یک شوخی مزخرف میکردند و مرا چون تیر ماهی بودم میگفتند ( تیر بیخی ) میگفتن تو رو از بالای تیر چراغ برق اوردن .این باعث میشد من همون بچگی احساس کنم من از این خانواده نیستم و من بزرگ میشم و ادم پولدار و قدرتمندی میشم .
قسمت دوم: کسب درآمد
سالهای مدرسه شروع شد و من از کودکی علاقه زیادی به کسب درآمد داشتم.در ـآن دوران یک آجر سوراخدار بر میداشتم و یک لواشک دو تومنی را به 4 تکه تقسیم میکردم و 4 عدد شکلات که دو تاش یه تومن میشد و یک سکه دو تومانی و یک پوچ در 10 سوراخ آجر میذاشتم و آن را با یک روزنامه میپیچاندم و یک شانسی دست ساز درست میکردم و هر شانس را یک تومان میفروختم که ددر نهایت 4 تومتان سود میکردم.و یا یکی دیکه از کارهایی که میکرم اینکه باقالی میخریدم و در خانه میپختم و جلوی در خانه روی یک جعبه میوه آنرا به بچه های محل میفروختم و در برهه ای کارتهایی را که در بازی کارت بازی از بچه ها میبردم با نصف قیمت مغازه دار باز دوباره به بچه های محل میفروختم . بعد از کلاس پنجم به یک کارگاه تولید کیف که در همسایگی ما بود رفتم و در آنجا پادو شدم. ماه اول فقط کف مغازه و جلوی درب را جارو میزدم و ماه دوم کارهایی ماند روغن زدن به کیف که برای روان دوخته شدن پارچه لازم بود میکردم در ماه سوم زیپ انداختن را یاد گرفتم و سال بعد راسته دوزی و چرخ کاری رو یاد گرفتم و سال بعدش برای خودم یه چرخ خریدم و توی مغازه اوستا کار میکردم.من واقعا عاشق کسب و کار شده بودم .با خودم و خانوادم که حرف میزدم یکبار پدرم جمله ای گفت که شاید الان خودش یادش نیاد ولی همیشه در وجودم نقش بسته و اون این بود که : (( تو خیلی آدم بافکر و با سیاستی هستی. من مطمئنم که آدم موفقی میشی ))
قسمت سوم : کار فنی
در مهر ماه سال اوا دبیرستان بودم که خانه مان را عوض کردیم و به یک محله ای بهتر رفتیم در اونجا یک مغازه بود که برقکاری میکرد من احساس کردم به کارش علاقه دارم رفتم پیشش و شاگردش شدم سال بعد به هنرستان رفتم که برای ثبت نام شرط معدل داشت که چون معدلم 13 بود در لیست رزرو ها ثبت نام شدم . روز ثبت نام نهایی اسم من و یکی از دوستانم با هم اشتباه وارد لیست شد و و به طور کاملا اتفاقی و عجیب من در رشته تاسیسات ساختمان ثبت نام شدم …
من از سال اوال ابتدایی تا اول دبیرستان هر سال افت تحصیلی داشتم با این روند که من طی کرده بودم و نه درس میخوندم و نه اخلاق داشتم کلیه فامیل از من قطع امید کرده بودن و با والدینم میگفتن همین که تقی رو بتونین کنترل کنین کار شاقی کرئین دیگه ادب کردنش که بماند …
ولی در هنرستان به دلیل وجود محیط بهتر و دوستان درسخوان به درسهای تخصصی و تاسیساتی علاقه مند شدم بظوریکه در سال دوم هنرستان معدل من 17 و سال سوم 19 شد….. و این تعجب همه رو برانگیخت …
سال سوم هنرستان عنوان شده بود که یه مسابقه علمی عملی هنرستانها برگزار میشه که من در شهر و استان خودم اول شدم همش هم به خاطر علاقه ی بسیار شدیدم به رشتم بود. بعد از اون به مسابقات کشوری رفتم و اونجا فقط بخاطر یک سوتی کوچیک دوم بشم .این مسابقات باعث شد من عزت نفسم که مدتها بود از بین رفته بود آروم آروم دوباره بدست بیارم و این موفقیت بزرگ شد پلی به سوی بسیاری از موفقیتها آیندم بسازم.بعد از اون هم در مسابقات ملی مهارت فرستاده دشدم و اونجا بسیار درخشیدم و کلی اطلاعات عالی یاد گرفتم. و با اعتماد به نفسی از این موفقیتها کسب کردم فقط با 10 روز درس خوندن در دانشکده فنی انقلاب اسلامی تهران روزانه قبول شدم….
دیگه واقعا نظر اطرافیان که هگی ازم قطع امید کرده بودن با کسب این موفقیتها و تغییر دادن شخصیتم عوض شد. ..
سال 84 تهران اومدم ( برای اولین بارم بود میومدم شهر تهران ) که واقعا میتونم بگم نقطه عطف زندگیم اونجا بود چون وقتی اومدم اونجا یکباره دیدم من با این همه به ظاهر موفقیتهای گدشته حالا که به اینجا رسیدم از همه پایین ترم و همه هر روز دارن برای بهتر شدن و پیشرفتهای آیندشون تلاش میکنن که تلاشهای دائمی و بی وقفه ی اونها رو که دیدم گفتم خب اینا که میتونن پیشرفت کنن منم میتونم (تغییر باور ) . رفته رفته تغییرات در من عمیقتر میشد و تغییرات فقط به درس بسنده نکرد و من کم کم رفتار و ادبیات حرف زدن و لباس پوشیدن و معرفت و دیدگاهم تغییر کرد.دیگه آدم خشن و اهل دعوا و عصبی قبل نبودم و به یک پسر پرتلاش اهل مطالعه و در حال پیشرفت تبدیل شده بودم. رفته رفته به خودم اومدم دیدم منم مثل بقیه هم کلاسی هام در حال ایده دادن و ثبت یک اختراع جدید هستم….
بله منی که روزی برای گرفتن نمره 10 در مدرسه هچ تلاشی نمیکردم ثبت اختراع کردم و رفتم و پتنت اختراعم رو هم گرفتم و عضو انجمن ملی نخبگان شدم…(ولی به خاطر باورها ی فقیرانه اون زمانم اختراعم رو نتونستم تجاری سازی کنم میگفتم کلی مافیا داره و منم از پسش بر نمیام و …)
دوران خوش کاردانی گذشت و من کنکور دادم و کارشناسی اصفهان قبول شدم.دوران دانشجویی در اصفهان به خاطر دوستان کمی سطح پایینتر که البته خودم انتخابشون کرده بودم به پر باریه کاردانی نبود ولی خب بد هم نبود.
سال 88 بود که در حال اتمام درسم بودم که آموزش و پرورش فراخوان داد که معلم استخدام میکنه .خوشحال شدم و چون دوست ذاشتم علمم رو به دیگران هم یاد بدم و به قول اون زمانهای خودم زکات علمم رو بدم ! در آزمون شرکت کردم.
البته اینم بگم که در تمام دوران کاردانی و کارشناسی سربار خانواده نبودم و خودم کار های کوچیک در حد لوله کشی یه ساختمون دو طبقه یا تعمیرات چیلر یا نگهداری موتور خونه و … انجام میدادم ولی خب برام امنیت شغلی هم مهم بود ا ون زمان و استخدام آموزش و پرورش شدن تمام اینها رو تامین میکرد. جواب آزمون اومد و من در کمال ناباوری قبول نشدم همه میگفتن آدم نخبه ای مثل تو که قبول نشه پس اینا دقیقا کی رو میخوان استخدام کنن.منم گفتم به خودم که حالا آموزش پرورش نشد عیبی نداره من که تا حالا کلی سابقه فنی دارم میرم تهران کار میکنم .کل وسایلمو از خونه جمع کردم که برم یهو زنگ زدن که آقا اشتباه شده شما استخدامی ….
دوران معلمی :
سال اول دوران معلمی خوب بود من پرشور و علاقه بودم ولی متاسفانه محیط کارمندی اونم معلمی اصلا خوب نبود خلاصه هر سالکه میگذشت من بیشتر به اشتباهم پی میبردم ولی انگار هر سال بیشتر محطاط میشدم ولی همچنان اعتماد به نفس تخصص رشته خودم باهام همراه بود در سال تابستان 91 با چند روز خوندن کتابها در ازمون صلاحیت نظام مهندسی قبول شدم چون قبول شدنش اصلا برام زیاد سخت و پیچیده نبود . از همان دوران تحصیل کار در زمینه رشته خودم چون انجام میدادم وقتی معلم شدم در زمان های خالی پروژه میگرفتم و اجرا میکردم ولی چندتا مشکل وجود داشت که الان میدونم که از باورام بوده یکی این که باید توسط کسی به پروژه معرفی میشدم و دیگر این که در آخر کار پول گرفتنم از کارفرما دچار مشکل بود هر دفعه یه اتفاقی میافتاد که حق من ضایع بشود.کار زیاد میکردم کلی نیرو داشتم ولی پول به من نمیرسید.
دوران ازدواج و تحول:
چون کار و برنامه زندگی ام معلوم شده بود خانواده مسئله ازدواج رو مدام مطرح میکردند ولی من زیر بار نمیرفت تا اینکه در سال 91 با خودم فکر کردم اگر میخواهم ازدواج کنم بهتر است در اوایل جوانی این اتفاق بیافتد . روال خواستگاری ها شروع شد تا اینکه از طریق یکی از همکارانم با همسرم اشنا شدم. دوران اشنایی با همسرم حدود دو ماه طول کشید . همسرم در رشته حقوق تحصیل میکرد و شاگرد اول دانشگاه قم بود و رتبه 100 در کنکور نظری اورده بود مهم ترین ویژگی اش که مرا جذب کرد صحبت کردنش از دید گاه ها و داشتن هدف و برنامه بود. من در زمان اشنایی با همسرم با کلی کار و فعالیت در بهمن ماه 91 فقط یک پژو 405 داشتم و مقدار کمی پول که توانستم برای همسرم حلقه و هدیه بخرم در تابستان 92 با هم زندگی مشترکمان را شروع کردیم از همان ابتدا علاقه داشتیم که زندگی مستقلی از هر نظر داشته باشیم.
تضادهایی جهت بیداری و پیشرفت:
من چون چند سال بود که در خواب غفلت فرو رفته بودم و هر سال از ارزوهایم عقب میکشیدم . من در اول ازدواج در مجموع در امدم از معلمی – کار ازاد بیرون – نظام مهندسی کلا 1 میلیون تومان بود ولی من از صبح تا شب کار میکردم ولی در امدم نهایتا 1/5 میلیون بود. بدلیل فشارهایی که به هم وارد میشد تصمیم گرفتم از زیرزمین منزل پدری جا به جا بشویم در عرض یک روز به یک واحد در یکی از شهرکهای اطراف قم جابجا شدیم. وقتی میخواستم جابجا بشم همه میگفتند اینکار رو نکن خیلی اشتباه داری میکنی پیش خانواده بمون ولی ما تصمیم گرفته بودیم مستقل بشیم . یه واحد عالی در یک مجتمع عالی به مبلغ 10 میلیون تومان پول پیش و ماهی 100 هزار تومان جور شد. سعی کردیم مستقل زندگی بکنیم ولی باز مشکل داشتیم درامد پایین از لحاظ ارتباطی هر چی میگذشت رابطه من و همسرم بدتر میشد ما حتی به روزایی رسیدیم که هر سه روز با هم بحث میکردیم روی موارد خیلی ساده و بی اهمیت و حتی گذشته…
دنیا هی ضربه میزد ولی من از خواب بیدار نمیشدم و دنیا ضربه محکم تری میزد.
من از همان زمان فارغ التحصیلی ، بیرون خودم رو میخواسم بکشم بالا و کارهای مختلف از طرق دوستان بهم معرفی میشد و من کارها و پروژه های مختلف و بزرگ میگرفت ولی ازش پول نمیتونستم در بیارم.
اشنایی با مباحث موفقیت:
من از همان دوران دانشجویی به یک مسئله برخورد کرده بودم ولی هیچگاه جواب قانع کننده ای نداشتم و ان مسئله این بود که چطور میشود که هر انسانی با توجه به اعتقادی که دارد جواب میگیرد ولی در نهایت به جوابی نرسیدم به جز اینکه اگر به هرچی اعتقاد داشته باشی همون برات اتفاق میافته ولی مشکل اینجا بود که نتونستم از اون مباحث در زندگی ام استفاده کنم . ولی اصلا مباحث علم و رونشناسی موفقیت را قبول نداشتم و میگفتم اینا یک سری مسائل کلاس بازی هستش و هر وقت در خیابان انقلاب در کتاب فروشی ها کتابهایی چون قورباغه ات را قورت بده را میدیدم میگفتم این مسائل الکی و به درد نمیخورن .
اما همسرم از قبل با این مسائل اشنا شده بود و از سال 89 از مطالب و محصولات استاد استفاده میکرد . وقتی با هم ازدواج کردیم بعضی اوقات با هم در این موارد اتفاده میکردیم ولی هیچ وقت ایمان نداشتم از انها استفاده نمیکردم. در اواخر تابستان سال 93 روزی همسرم تماس گرفت و از محصولی که گارانتی دارد گفت به نام روانشناسی ثروت و ما با کلی صحبت کردن قرار شد محصول را بخریم. کلا تو حسابمون 1/5 میلیون تومان داشتیم. محصول را خریدیم.
من هر روز که میرفتم خونه شب به اصرار همسرم یکی از فایلها رو میدیم البته وسطای فایل من از فرط خستگی خوابم میبرد.چند ماه اول چون خوب تمرین ها رو انجام نمیدادیم تغییر انچنان محسوس نبود تا اینکه با تضا د هایی که برخورد کرده بودیم و کمی از حرف های استاد رو شنیده بودم بدم نیومد چند ماه تمرینات رو البته بعض ها شون رو جدی تر انجام بدم .در عرض یک ماه درامدم یک مقدار کم افزایش داشت و کمی روابطمون بهتر شد و با انجام تمرینات کمی به آینده امیدوارتر شده بودیم و موفق شدیم یک واحد ارزان در همان شهرک بخریم ولی داخل آن نرفتیم زندگی کنیم. وقتی این نتایج را دیدیم یکی از تمرینات را که ارزش قائل شدن برای خود بود را خواستیم با عوض کردن خانه انجام دهیم. یه واحد خوب تو یکی از مناطق خوب داخل شهر گرفتیم و در بهمن ماه 93 به آنجا جا به جا شدیم مبلغ10 ملیون تومان پیش و ماهی 550 هزار تومان اجاره که واقعا به واحد می ارزید ولی برای ما که کلا در امدمون 2 میلیون تومان بود و با داشتن 3 وام برامون در اخر ماه 500 هزار تومان میماند. اتفاق جالبی بود در امد مان با هزینه های جدیدمان هماهنگ شد یعنی در امد ما به 5/2 میلیون تومان رسید . دقیقا مانند قبل من هزینه هایم را 500 هزار تومان افزایش دادم و با توکل به خدا حرکت کردم و در امدم 500 هزار تومان افزایش پیدا کرد. دو هفته بعد اتفاق جالبی افتاد که باعث شد من به تغیی مداوم و حرکت ارادت و اعتقاد پیدا کنم . یکی از دوستانم یک خودرو پرشیا سفید داشت و من ماشینش رو دوست داشتم مدلش هم نسبت به ماشین خودمون 7 سال بالاتر بود . من و خانمم مدام از داشتن پرشیا ی سفید رنگ باهم حرف میزدیم . من به دوستم گفتم ماشینت رو به من بفروش اون قبول کرد ماشین ما رو بردار و من اضافه بها رو بهش پرداخت کنم ولی من پول نداشتم که پرداخت کنم دوستم به طرز شگفت انگیزی قبول کرد من تا دوماه اینده تسویه کنم با هم قول نامه نوشتیم و من ماشین را اورم خونه همسرم شوکه شده بود که چطور شده چون این اتفاق ناگهان افتاد در عرض چند ساعت.واقعا داشت تمرینات جواب میداد ما باهم مدام درمورد اینکه قوانین جواب میدهند صحبت میکردیم . اسفند سال 93 درز اخرین دقایق متوجه شدیم استاد دوره هدفگذاری انلاین ثبت نام میکنند سریع ثبت نام کردیم .
تمرینات رواشناسی ثروت رو انجام میدادیم که تمرینات هدفگذاری هم شروع شد واقعا دوره فوقالعده ای بود مخصوصا برای من که هیچ وقت به این دقت هدفگذاری در زندگی نداشتم. عید سال 94 یه روز که به طبیعت رفته بودیم اطراف شهر با همسرم 3 تا قول به همدیگر دادیم یک تصمیم گرفتیم به مدت یک ماه باهم دیگر بحث و جدل نکنیم و این قول و تمرین یک ماه باعث شد تا وقتی حرصمان در می امد خودمون رو کنترل کنیم و سعی کنیم احساس خودمون رو خوب کنیم و از زوایای مختلف به قضایا نگاه کنیم و این تمرین یک ماه باعث شد رابطمون عالی بشه و هر روز زندگی عاشقانه بهتری را تجربه کنبم و همینطور تصمیم گرفتیم به مدت یک ماه هر نفر 10 بار دوره روانشناسی ثروت رو دوره کند واقعا عالی بود تازه حرفهایی رو میشنیدم که قبلا انگار اصلا نشنیدم و تصمیم سوم کنار گذاشتن کلی تلویزیون از زندگیمون بود.
من یه معلم – مهندس نظام مهندسی – یه ناظر پروژه بودم و درامدم به 3 میلیون تومان در اردیبهشت رسیده بود.
در ان زمان همه میگفتند اوضاع خوب نیست و رکود در مسکن هست اصلا خرید و فروش وجود ندارد ولی ما با کار کردن روی خودمون همون واحد را که در پاییز گرفته بودیم در اردیبهشت ماه با 20 در صد سود فروختیم و باورمون شد که هر کس در دنیای خودش زندگی میکند. پول رو بانک گداشتیم و با مقداریش هم یک ماشین چند ماه تحویل ثبت نام کردیم و قرار شد همسرم یا خودم با پول در بانک در موقع نیاز در کسب و کارمون استفاده کنیم .
یکی از طلب های من زنده شد و پول ماشین نیز تسویه شد واقعا عالی شده بود زندگیمون داشت شروع میکرد به چرخیدن و اون هم با دستای خودمون و بدون هیچ کمکی از دیگران و فقط با یاری خداوند متعال.
تصمیم گرفتم در مهرماه 94 دیگر معلمی را ادامه ندهم با زهمه گفتند اشتباه هست استخدام رسمی هستی همه منتظر موقعیت تو هستند ولی من گفتم گول حرفاتون رو نمیخورم من میخوام زندگی کنم و خدا روزی رسان من هست نه اموزش و پرورش البته این حرفها رو فقط پیش خودم میزدم .همسرم هم در کار تابلو فرش وارد شده بود و داشت فعالیت میکرد.
از اردیبهشت ماه تصمیم گرفتم رو ترسهام پا بزارم و حرکت کنم یه دفتر کار گرفتم تا اینکه برای شرکتم محلی داشته باشم به پروژه های مختلف سرمیزدم ولی جواب نمیگرفتم ولی باز محکم تر جلو میرفتم البته پروژه های قبلی خود را شامل نظارت بود را داشتم.
بالاخره خودم تونستم پروژه بدون هیچگونه معرفی شدن بگیرم.
مهرماه 94 از معلمی استعفا دادم و به کارهای مورد علاقه ام را پیگیر تر شدم …
یکی از پروژه های در حال ساخت که در شهر قم بود را چند بار سر زده بودم و خودم را جهت انجام پیمانکار معرفی کرده بودم البته هیچ وقت پروژه ای شبیه آن را انجام نداده بودم . ولی چون اعتماد به نفس داشتم مطمئن بودم از پسش برمیام. یه روز در آبان ماه با من تماس گرفتند و خواستند به پروژه مراجعه کنم . پیش مدیر پروژه رفتم ازم خواست تا فعلا جهت راه اندازی اولی کار به عنوان سرپرست در پروژهاشون مشغول بکار شوم شرایطم رو گفتم و انها پذیرفتند اصلا باورم نمیشد خدا خودش بهترین پروژه رو نصیبم کرده بود .جالب اینجا بود که یک هفته یعد معلوم شد آن پروژه ای قبلا در آن مشغول بودم دارد دچار مشکل مالی میشود ولی خدا رو شکر من زودتر پروژه دیگری با شرایط و حقوق بهتر پیدا کرده بودم خدارو شکر
من توسط دفترم نتونسته بودم اونقدر ها کار کنم وتصمیم گرفته بودم جمعش کنم با اینکه ماهیانه 600 هزار تومان اجاره میدادم ولی تجربه خوبی بود و توانستم بعض از گره های ذهنی ام را که مربوط به شرایط بیرونی برای موفقیت میشد را باز کنم . به محض اینکه دفتر را جمع کردم این پروژه فراهم شد.
ماشینی را که ثبت نام کرده بودیم موعدش رسید ولی نمیتونستیم بفروشیمش گفتیم بزاریم همه میگن شب عید بازار ماشین داغ میشود ولی شب عید هم نشد بفروشیم اتفاقا قیمتها افت کرده بود ماشین را از نمایندگی تحویل گرفتیم ولی چون روزهای اخر اسفند بود برایمان مدل 95 حیساب کردند ما در زمانی که همه میگفتند رکود ماشین هست یعنی بعد عید ماشین را فروختیم و چون مدل 95 خورده بود 5 میلیون بیشتر سود کردیم .
داشتیم حرکت کردن را یاد میگرفتیم…
در زمستان 94 تصمیم گرفتیم جهت انجام بعضی ازتمرینات رونشناسی ثروت و حمله کردن به سوی ترسها به دبی مسافرت کنیم باور کنید بعد از ثبت نام پول کل مسافرتمان جور شد و جالب است برایمان یک هتل بسیار عالی جورشد با اینکه شرکت قول یک هتل دیگر را داده بود تا ما بخواهیم تصمیم بگیریم کدام هتل را انتخاب کنیم ان جا پر شد و آن شرک با قیمت بسیار مناسب یک بسیار بهتر و با درجه بالاتر بهمون داد ولی ما فکر میکردیم همان هتل اولی بهتر بوده و آن شرکت سر ما کلاه گذاشته است ولی وقتی رفتیم دبی متوجه شدیم چقدر مدار ما خوب بوده چون هتل اولیه نزدیک هتلمان بود متوجه شدیم این هتل بسیار از آن بهتر هست و بسیار خدارو شکر کردیم.
دبی بسیار عالی بود و بسیار روی ما تاثیر گذاشت.
در اسفند 94 در دوره بسیار عالی عشق و مودت شرکت کردیم و متوجه شدیم یکی دیگر از اشکالاتمان را متوجه شدیم که ما هرچقدر روی خودمان تمرین میکنیم چون اطرفیانمان با اینکه بسیار ادم های خوبی بودند ولی چون این مباحث را قبول نداشتند و به شیوه خود زندگی میکردند برای همین وقتی ما با انها ارتباط داشتیم ، این ارتباط ها با عث میشد انرژی ما نیز گرفته شود و یکی از نشتی های ما بودند از فروردین 95 تصمیم گرفتیم ارتباطاتمان را بسیار محدود و حتی قطع کنیم .
اوایل سختمان بود ولی جهان به این شهامت ما نیز پاسخ گفت و در امدمان به 7 میلیون تومان رسید .
در فروردین دوباره هدفگذار ی کردیم و در آپدیت دوم روانشناسی ثروت 1 استاد دیده بودیم که میگفت پیشرفت کنید و خودتون رو بالا بکشید . تصمیم گرفتیم محل زندگی را ارتقا بدهیم ولی اینبار میخواستیم چند تمرین را همزمان انجام دهیم و همینطور ایمانمان بخدا را بخودمان ثابت کنیم و بر روی ترسهایمان پا گذاشته باشیم تصمیم گرفتیم محل زندگی را به یکی از مناطق بالای تهران بیاوریم .کجا ؟؟؟ نمیدانستیم…
دوست داشتم بین انسانهای ثروتمند و موفق زندگی کنم و یا حداقل نزدیک به اونها باشم در خرداد ماه یک روز امدیم تا مناطق و محله ها رو بگردیم و محله مورد نطر رو انتخاب کنیم تا راحتر و دقیق تر بتونیم انتخاب کنیم از بین مناطق زعفرانیه را بیشتر پسندیدیم. هفته بعد یک رو ز امیدیم تو منطقه دور زدیم قیمتها واقعا نسبت به قیمتهایی که قبلا ما بودیم بالا بود من پیش خودم گفته بودم تا یه عددی اماده هستم هزینه کنم ولی با اون عدد نمیشد خونه مورد نظر رو پیدا کرد رفتیم هفته بعدش امدیم باز تو منطقه گفتیم تو محله ای اطراف این منطقه هم بود باشه ولی باز مورد مناسب پیدا نمیشد تا اینکه یه واحد عالی در یکی از خیابانهای اصلی این منطقه برامون معرفی شد رفتم دیدم باورم نمیشد همسایگان ارزشمند محیط فوق العاده ولی باز هم قیمت بالا بود با صاحب خانه وارد مذاکره شدم بهم کلی تخفیف داد منم عددم رو پیش خودم بالا برده بودم . اقای صاحبخانه همه اش از اینکه به دلش افتاده این واحد روبه ما بده صحبت میکرد و میگفت یه خیریتی توش میبینه خلاصه اینکه قولنامه بسته شد.
ما یک هفته بعد از آن در اخرین هفته تیرماه به این منزل براحتی جابجا شدیم خدا روشکر همه چیز راست و ریست شد من به خدا ایمانم رو ثابت کردم و خدا جوابم رو داد بعد از بیش از یکماه که در این منزل امدیم هر روز بیشتر متوجه میشویم که چقدر جای خوب و عالی امده ایم . در این مدت در امد من چند برابر شده و خیلی راحتر و مبالغ بزرگتر بدست می اورم و خدا روشکر چند قرار داد خوب بسته ام . و در امد ثابتم رو بالای 20 میلیون رسوندم.
داستان من طولانی شد و حتی دیشب نتونستم تمومش کنم تا به مسابقه برسونمش.
چیزی که هست و در زندگی خودم مشهود میبینم در کل زندگی من قوانین ثابت خداوند بوده اند که اتفاقات را رقم می زدند با اینکه من 25 سال نمیدانستم ولی ان قوانین کار میکردند مانند قانون جاذبه زمین که کار ندارد ما میدانیم وجود دارد یا نه حالا خدا روشکر دارم هم خودم رو بیشتر و بهتر میشناسم و هم بیشتر به قوانین اگاه میشوم و از انها برای بهتر زندگی کردن و راحت تر رشیدن به خواسته ها استفاده میکنم و مدام روی خودم و تربیت خودم کار میکنم تا باور ها و عادات درست در اخلاقم و رفتارم قرار بدهم و در خود نهادینه کنم.
سلام تقی جان دوست عزیز
خیلی زیبا نوشتی، به طوری که ایمانم به قوانین بیشتر و بیشتر شد. در هنگام خواندن مطالب جایی اشکم از شکرگزاری برای موفقیت شما و همسرتان و در حقیقت موفقیت این راه خیلی بیشتر شد. منم در بچه گی شانسی و آب انجیر می فروختم. درود بر تو که با داستان زندگی ات،باز مژده موفقیت را درچند قدمی ام فریاد زدی و باورم رو به این راهی که درش قرار دارم بیشتر و بیشتر کردی. مسابقه تمام شده اما من هر روز با خوندن نظرات و الگوهای مشابه دارم امیدم را بیشتر و بیشتر می کنم. هرجا که هستی در پناه الله یکتا، شاد، سالم و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشی
محمدحسین
یکی از شماها
دوست خوبم تقی خلیلی سلام و سپاس
سرنوشت شما مفید و شعف انگیز بود. لذت بردیم.
خیلی خوب و تفکیک شده و منظم و مستدل و روند رو به رشد شما قابل تحسین بود.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام دوست عزیز واقعا دیدگاه شما عالی و تاثیر گزار بود.ممنونم بابت زمانی که صرف نوشتن آن کردید.
چقدر عالی واقعا هر چی میخوندم دوست داشتم همچنان ادامه داشته باشه.
ارزوی بهترین هارو دارم براتون اقای خلیلی امیدوارم هر روز ثروتند تر و ثرومتند تر بشین
آقای خلیلی واقعاً احسنت به شما!
داستانتون شگفت انگیز بود! واقعاً لذت بردم.
پیروز و سربلند باشید.
سلام اقای خلیلی واقعا نوشته ی شما زیبا و تاثیر گذار بود و در زندگی منم این تاثیرات را به خدا قسم دارم احساس میکنم و به امید خداوند خیییلی بزرگتر میشوند و امیدوارم استاد و دوستان خوبم موفقیت های بزرگتری به دست اوریم
درود بر آقای خلیلی عزیز
در داستانتون بیشتر از همه چیز از خلاقیت و جسارتتون لذت بردم. از شانسی دست ساز گرفته تا رها کردن معلمی بدون توجه به نظر دیگران…
آقای خلیلی دوست گرامی سلام
پیشرفت هایتان قابل تحسین است درود بر شما
دوست عزیز جناب خلیلی……….زندگی شما مصداق بارز این جمله حکیمانه است که میگه “سرنوشت رو میتوان از سر نوشت”
خیلی خوشحالم بابت اینهمه تغییرات مثبت و عالی که در روند رشد زندگیتون داشتید.امیدوارم تک تک ما هم به این مرحله از رشد برسیم و موفقیتهای خودمونو در آغوش بگیریم.
امیدوارم هر روز و هرلحظه شاهد پیشرفت بسیار زیادی در تمام زمینه های ثروت و سلامت و عشق و ارامش در پناه خداوند مهربان باشید………………….
سلام آقای خلیلی واقعا تشکر عالی از شما بخاطر این کامنتتون دارم فوق العاده عالی بود چه روند رو به رشدی داشتین و چقدر هم شیوا و شیرین نوشته بودین ایمان به خدای رزاق با خوندن کامنتتون بیشتر شدم و چیزی که در همه جای کامنت شما مشهود بود جسارت و اقدام و پا گذاشتن روی ترس ها امیدوارم همیشه این روند رو به رشد ادامه دار باشه و شما هم برای ایمان بیشتر دوستان نتایجتون رو بنویسید.
موفق و پیروز باشید
سلام آقای خلیلی خیلی لذت بردم از خوندن تجربیاتتون یکم انگیزم ضعیف شده بود برای کار کردن روی خودم اما با خوندن دوباره زندگیتون انگیزه دوباره حرکت کردن رو پیدا کردم خیلی عالی بود ممنونم
با سلام و خدا قوت خدمت همه ی دوستان عزیز
بهزاد سلمانی هستم 28 ساله
بنده از 17 سالگی فایلهای دکتر آزمندیان، حلت، آنتونی رابینز، برایان تریسی و … مطالعه می کردم ولی همه این موضوعات مربوط به مثبت اندیشی و روابط و فروش خوب بود و همیشه احساس میکردم سورس اصلی یه چیز دیگه اس که هیجکس بهم نمیگه تا اینکه از طریق یکی از دوستام که با معامله گری بازار ارز (فارکس) آشنا شدم و پیرو تحقیقات مربوط به این موضوع از سایت فراچارت با ویدئو استاد با موضوع چگونه در عرض یکسال درآمد خود را 3 برابر کنیم آشنا شدم وقتی این فایل رو دیدم خیلی ذوق زده بودم و فقط میخندیدم، چون حرفهایی که استاد میزد انگار فکر من رو داشت میخوند و دقیقا حرفهای مرتبط با زندگی من رو میگفت، به تمریناتی که استاد میگفت مو به مو عمل کردم و به سایتش مراجعه کردم و فایل های رایگان دیگه ای رو هم دانلود و گوش کردم، از فرداش تاثیراتش شروع شد و یه دکتری که تو دانشگاه علوم پزشکی تبریز کارمند بود و من 7 سال پیش براش به صورت دورکاری کار انجام میدادم باهام تماس گرفت و گفت که اگه هنوز هم برنامه نویسی انجام میدی میخوام چند تا پروژه بهت پیشنهاد بدم، غافل از این که من الان خودم یه شرکت دانش بنیان مستقر در پارک علم و فناوری در زمینه فناوری اطلاعات در دانشگاه تبریز دارم (از سال 91) که با فهمیدن این موضوع بیشتر مجاب شد که باهام کار کنه که خلاصه این تماس منجر به عقد 3 قرارداد با مجموع مبلغ 7 میلیون شد که سوای این سه قرارداد برنامه ای بهمون پیشنهاد شد با شراکت با علوم پزشکی کار کنیم که وفتی تمومش کردیم به صورت مصوبه تصویب بشه که همه دانشگاه های علوم پزشکی کشور از این برنامه باید استفاده کنند.همه این موضوعات حرفهای استاد رو مهر تائید میزد که هر آنجه که دریافت میکنیم به واسطه باورهامون و فرکانس هایی هست که به کائنات ارسال میکنیم و نه هیچ عامل دیگه ای.
تمرینات رو هر روز و دائما انجام میدادم و 2 روز 1 بار با دوستام که می اومدن خونه ما بهشون آموزش میدادم و باهاشون بحث میکردیم و حتی به صورت تحلیلی و تحقیقاتی پیش میرفتیم. تا این که یکی از دوستام تو بانک استخدام شد و یکی دیگه تونست آپارتمان بخره و عروسی بکنه و همه اینها باعث میشد که من بیشتر به این موضوع ایمان پیدا کنم. همچنان که ایمان داشتم هر معامله ای که در فارکس انجام خواهم داد با سود بسیار زیاد از معامله خارج خواهم شد و واقعا همیشه همینطوری هست که این موضوع ذهنیت بنده رو نسبت به راحتی کسب ثروت عوض کرد طوری که من با موجودی اولیه 3000 دلار حساب افتتاح کردم و اینطوری که پیش بینی کردم که هر ماه دو برابر موجودی قبلی ام سود کنم (روش اثر مرکب یا میتوز) در پایان 12 ماه من به مبلغی نزدیک به 1 میلیون دلار دست خواهم یافته ام. جالب اینجاست که وقتی داشتم برای نقد کردن بی دردسر موجودی ام به حساب ریالی ام تحقیق میکردم با یه موقعیت بسیار سود ده دیگه ای آشنا شدم و اون نفری بود که به دنبال 50 میلیون دلار پول به صورت حواله در ترکیه به صورت زیر قیمت بازار میگشت و طبق قانون بروکری اگه من میتونستم فروشنده ای مناسب پیدا کنم و با این نفر مرتبط کنم نیم درصد (0٫5 %) از این معامله به من تعلق می گرفت که مبلغی معادل با 2٫5 میلیون دلار میشد که خیلی راحت من با ارسال فرکانس های مناسب در مداری قرار گرفتم و با افرادی آشنا شدم که تمام این موضوع رو برای من حل میکرد و تنها دغدغه من نحوه پخش این پول ها در حسابهام و نحوه تبدیل این مبلغ به ملک و طلا بود که برام مشکل ساز نشه و با انجام این معاملات تنها چیزی که به ذهنم خطور میکرد حرفهای استاد بود. که چقدر کسب ثروت راحته، که خداوند دوست داره ما ثروتمند زندگی بکنیم، که تمامی اتفاقاتی که رخ میده بواسطه باورها، ایمان و فرکانسهایی هست که به کائنات و جهان هستی ارسال میکنیم و مهمتر از همه این که خداوند به صورت یک سیستم و انرژی وجود داره و قوانینش ثابت هستش و شما اگه این قوانین رو بشناسید و طبق این قوانین رفتار کنید همواره حال خوب و دریافتی های مثبتی خواهید داشت.
همیشه موفق و سربلند باشید
دوست خوبم بهزاد سلمانی سلام و سپاس
یک موفقیت کلاسیک و شسته رفته و با کلاس. لذت بردم.
برایتان آرزوی افقی بسیار بالا را آرزومندم …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
احسنت به شما
از خوندن داستان شما واقعا لذت بردم.
با این سن این موفقیت واقعا بی نظیره.
خداوند رو شاکریم به خاطر تمام اتفاق هایی خوبی که برای تو دوست عزیز افتاده.ممنون که داستانتون رو اینقدر با جزئیات و اعداد و ارقام توضیح دادین.
آقای سلمانی عزیز شناخت خداوند پل پیروزی هایتان شد تبریک می گویم
ممنون از حسن توجه شما دوست عزیز. امیدوارم همیشه حالتون خوب باشه.
دوست عزیز. سلام. میدونم همه چیزایی که نوشتید حقیقته .اما نیم درصد پنجاه میلیون دلار ک میشه دوست و پنجاه هزار دلار!!
سلام آقای سلمانی
مرسی از دیدگاهتان خیلی عالی بود و خیلی انگیزه به من داد، مرسی که این قدر خوب و راحت رسیدن به هدف خود را بیان کردید و مسیر ما را هم صاف و هموار کردید مرسی و متشکرم از حرفهایتان مخصوصا دو خط آخر .
در پناه اله یکتا
دوستان عزیز. میدونم همه چیزایی که نوشتید حقیقته .اما نیم درصد پنجاه میلیون دلار ک میشه دوست و پنجاه هزار دلار!!
سلام و درود بر شما ممنون بابت پیام تون من با خوندن پیام شما به اینکـ خداوند هدایت و حمایت میکنه مارو و نقش فرکانس توی کسب نتایج و بیشتر درک کردم و سپاسگزاره خداوندم که من و هدایت کرد تا پیام شما رو بخونم
دوست خوبم بهزاد سلمانی سلام
ماشاله چقدر ذهن ثروتمندی داری
لذت بردم از خوندن متن ت
آفرین
واقعا دمت گرم که با حرفات روحمو آتیش زدی تا با شوق و ذوق زیاد حرکت کنم
سلام آقای سلمانی بسیار جالب بود لذت بردم از زود رسیدنتون به ثروت موفق و پیروز باشید
تبریک میگم..موفق باشید
تبریک میگم
سلام بر آقا بهزاد گل
8سال از این کامنتت میگذره انشالله هرجا که هستی غرق آرامش و پول و زیبایی و سلامتی باشی و حال دلت عالی باشه الان دو روز شروع کردم به مطالعه این قسمت کامنتا که بی نظیررررررررن بی نظیرررررر از ص اول شروع کردم الانم اینجام تو کامنت شما که خیلی دلم گرم شد از امشب همون مقدار ناچیزی که تی وی تماشا میکردم قصد کردم نبینم و بطور کل با تی وی بیگانه بشم و تمام و فایل سه برابر درآمد و میخوام به همراه سه تا از فایلهای نابی که روز و شب دارم گوش میدم اضافه کنم این برنامه ای که از حرفای شما بدلم نشست و میخوام انجامش بدم و اومدم اینجا بابتش ازت تشکر کنم ممنوووووونم که با موفقیتت باعث افزایش ایمانم شدی
متشکرررررم رفیق
سلام به همه
برای همه مون بزرگترین تغییر و نتیجه ، تغییر شخص خودمون بوده ٫ که منِ امروز با منِ سه چار سال پیش زمین تا اسمون فرق داشته باشم ٫ که امروز جوری زندگی میکنم که پیشتر خوابشم نمیدیدم ٫
من به خاطر باورهایی که از زمان کودکی در من شکل گرفته بود شخصیت بسیار جدی ، خشک ، کمالگرا و تعصبی ای داشتم ٫ شاید این کلمات برای یه دختر ۱۴ ساله زیادی باشه ولی من توی دوران مدرسه به اینجوری بودن معروف بودم و خدا میدونه که خودم چقدر اذیت میشدم ٫ عزت نفس بسیار پایینی که باعث میشد حتی نخام توی جامعه برم و باورهای بسیار اشتباهی در مورد غم ٫ یجورایی غم رو چیز خوبی میدونستم ٫ توی گوشیم پر بود از اهنگهای غمگین و نوحه (به خاطر باورهای مذهبی خانوادم فکر میکردم گوش دادن بهش ثواب داره)
اینو گفتم که بدونم چقدر اوضام خیت بوده هههههه و کلا همینجوری پیش میرفت که من رسیدم به مهمترین مسئله زندگیم کنکور
قطعا همتون میتونید تشخیص بدید با اون وضعیت نتیجه چی شد
بعله افتضاح ٫
و این شد اولین استاپ ریویو ی من ٫
چرا جواب نگرفتم ؟؟؟ منکه کلی شب و روز به خدا التماس کرده بودم ؟؟؟ منکه به همه ی چارده معصوم توسل کرده بودم ؟؟؟ منک نذر کرده بودم ؟؟؟ منکه از خیلی دیگه از بچه ها که به نتیجه رسیدن هم درسم بهتر بود هم با اعتقاد تر بودم ؟؟؟
و اینجا بود که همه ی باورهایی که داشتم و ریختم دور ٫ واقعا همش رو ریختم دور همه ی کتاب های دعا ، اون قالب نماز و کلا همه چی
و میدونین به خلا رسیدم هیچ چیز توی زندگیم معنا نداشت و توی همین حال با کسی اشنا شدم اونم توی این زمینه اسطوره بود هههه (وی بارها خودکشی کرده بود)
و اون قصه ی همیشگیه ی وابستگی و اونم تو بدترین وضعیتش که میشد ما ٫
من که هیچی تو زندگیم نمیخاستم حالا یه ادم اومده بود که اونو میخاستم و درنتیجه اون شد خدای من ٫
توی همین حال یه روز که تو نت سرچ میکردم چطور با قانون جذب عشقمون و این چیزا ؛ رسیدم به عقل کل اینجا ٫
و دیدم تو کامنتا همه استاد استاد میکنن کنجکاو شدم ٫
ازینجا به بعدو دقیق یادم نیست که کدوم فایلو اول دیدم و اینا فقط یادمه که حس کردم اره اره اره ارههههههههههههه جواب همینه دنیا همینه خدا همینه
و من دوباره کنکور دادم و امروز که اینو مینویسم یکسال از دانشگاهم گذشته ٫ من رشتم پرتودرمانیه یکی از شاخه های فیزیک پزشکی و خیللیییی به این مسائل که من عاشقشم نزدیکه به فرکانس به درمان به نجات دادن جون ادما به اینکه سرطان اخر خط نیست
من همیشه از بچگی هر وقت یه ادم سرطانیو میدیدم چه تلوزیون چه اینو ور اون ور با خودم میگفتم من حتما پزشک میشم یه راه درمان خوب پیدا میکنم
درسته پزشک نشدم ولی از همون اول به خودم قول دادم بهترین کسی باشم که میتونم و همه ی تلاشمو توی این زمینه میکنم و میدونم نتیجه ی خیلی عالی ای میگیرم مخصوصا که الان با فرکانس و شفای کوانتومی و فیزیک کوانتوم هم اشنا هستم ٫
خب این اولین نتیجه ی من در مورد اولین مسئله ی مهم زندگیم و چیزی که عاشقشم ٫
و دومین نتیجه توی روابط ٫ من خب اولا که وارد سایت شدم فقط به خاطر دوستم بود و میخاستم رابطه ی خیلی خوبی باهاش داشته باشم پس همه ی تمرکزم روی باورهای روابط بود ٫ یه دفتر دارم که هر نکته ای که توی سایت میبینم که روابطمو بهتر میکنه توش مینویسم نظرات بچه ها رو تو محصول عشق و مودت و عزت نفس میخوندم تو عقل کل جواب های دوستان رو میخوندم و اینجوری الان یه دفتر دارم پر از چیزای خوب راجب روابط ٫
و حالا نتایجم اول که بگم اون دوستم حالش کم کم بهتر شد و کلا از اون فاز خودکشی بیرون اومد و خیلی اوضاع روحیش بهتر شد ولی چون دیگه مسیرمون جدا بود از هم خیلی ساده جدا شدیم ( برات ارزوی خوشبختی دارم دوست من )
ولی از دوستای دیگم نگم براتون ٫ واقعا نگممممم براتون ٫منی که گفتم تو دوران مدرسه که همه خیلی راحت باهم دوست میشن و صمیمی میشن هیچ رابطه ی دوستی درست درمونی نداشتم و خیلی گوشه گیر بودم ٫ الان انقدر دوستای خوبی دارم که کسی باورش نمیشه ٫ یعنی با اینکه من واقعا کار خاصی نمیکنم براشون ولی واقعا دوستم دارن خداروشکر ٫
یعنی من همش از این و اون میشنوم که میان میگن بهم: تو چیکار میکنی که فلانی انقدر دوستت داره ٫ منم میگم والا فلانی خیلی دختر گلیه و به من لطف داره ٫ میگن نههههه اونو که به همه لطف داره ولی قشنگ معلومه تو رو یجور دیگه دوست داره ٫
(مکالمه شبیه این چندین و چند بار برام اتفاق افتاده)
یا یه دوست دیگه م که خیلییییی تعریفای خاصی ازم میکنه ٫ که کسی ندونه فک میکنه واقعا عاشقمه هههههه
البته ناگفته نماند منم خیلی دوستشون دارم ولی همچین چیزی برای منی که هیچوقت تجربه شو نداشتم مث معجزه بود واقعا ٫ خداروشکررر
و اینکه خیلییی راحت و ساده همه باهام دوست میشن و یه حرفایی میزنن که واقعا میمونم ٫ واقعا فک نمیکردم انقدر تو زندگیِ ادمایی که شاید فقط چندبار تو هفته باهاشون ارتباط دارم تاثیرگزار باشم خدراوشکر و توی اتاق خابگاه که نگم معروفم به اینکه انرژی مثبت اتاقم ٫
نتیجه ی بعد اینکه من چقدر عاشق خودم شدم ههههه باورتون نمیشه اصلا بعضی وقتا توی آینه محو چهره ی زیبام میشم منی که یه روزی حتی نمیخاستم یه لحظه به آینه نگاه کنم ٫ چقدر خودمو دوست دارم الان و اولویت اول برام حس خوب خودمه نه کارام نه برنامه ریزی سفت و سخت
اولویت حس خوب خودمه حال کردن با خودمه نه حرفای بقیه نه نظرای بقیه نه اون مخاطب خاص خودممم خودم خودم ٫
چقدر با همه چیز خودم کنار اومدم و همه چیزمو دوست دارم
و مهمترین و بهترین و فوق العاده ترین و خدای من آه
حس من با خود خود تو
چیزی که بین منه و خود خود تو
حرفای بین من و خود خود تو
و منی که اصلا خود خود توعم
عاشقتم
لحظه هایی که هیچ عاشق و معشوقی باهم ندارن من داشتم اونم نه با هرکسی با فرمانروای خودم با خالقم با خودم با تو
چقدر عاشق اون لحظه هام
من عاشق نور ماهم همون نوری که وقتی حست کردم با تمام وجودم از پنجره ی اتاقم میتابید
چقدر قشنگ حست کردم وقتی بهم گفتی اون ماهو میبینی که انقد دوستش داری برای تو خلق کردم
این سکوت عمیق شبو میبینی برای توعه
این گلای خیلی قشنگو میبینی برای توعه
این بارون خیلی لطیفو میبینی برای توعه
اون عشقی که حس کردی اون وقتی که گفتی من به هیچی اعتقاد ندارم و یه ادم اومد که تورو به زندگی برگردونه ها اونم من بودم
اون حرفا اون دوست دارما اونم من بودم
اون تحسینا اون نفر اول شدنا اونم من بودم
و ٫٫٫٫
٫٫٫
خلاصه ای از انچه گذشت ٫٫٫
منو به گریه انداختی دوست خوبم از سر شوق برات بهترین هارو آرزو میکنم. عشقمی خدایا دوست دارم
به نام خدای هدایتگر
سلام نرگس عزیزم
دوست خوش فرکانس من
از خوندن نتایج و گذر زندگی ت تو این مسیر چیه خدا رسیدن خیلی چیزها ازت یاد گرفتم .
آفرین به تو دختر آفرین به شجاعتت و ایمانی که برای شناخت حقیقت وجودت به خرج دادی تا خدا رو بشناسی .
واقعا تحسین تون میکنم لذت بردم از خوندن این آگاهی های نابی که پخش کردی .
هیچ کجای جهان آگاهی های نابی که اینکا داره پخش میشه رو نمیتونم پیدا کنم .اینجا ورود به یه مدار خاصیه باید از دروازه های عبور کرد تا به اینکا رسید راه رسیدن هم آسان است .با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باشو هر چه خواهی کن.
از شما و خدای بی نهایت بزرگ شما سپاسگزاریم .
در پناه یگانه معبود
سلام خواهر نازنین عباس منشی ام 🌸
نرگس عزیزم 🌼
چقدر از خوندن کامنت ت لذت بردم 🙏
تحسین ت می کنم عزیزم که اینقدر زود و اینقدر به موقع هدایت شدی به راه مستقیم و درستی که میره به سمت توحید و خوشبختی 👏👏
خدا رو شکر می کنم 🙏
که اینقدر قوانین عالی و بی نظیر در هر لحظه در حال عملکردن هستند.
و این عالیه.
چقدر خوشحالم برای عزت نفس ت.
چقدر خوشحالم برای توحید درون ت.
چقدر خوشحالم برای عشق در روابط ت.
چقدر خوشحالم برای ورود ت به سایت و اون لحظه که باعث شد جدی بگیری و ادامه بدی.
واقعا خوشحالم 😊
از نتایج ت لذت بردم و یقین دارم تا این لحظه نتایج ت بشی بزرگ تر شده.
خدا رو شکر 🙏
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
سلام
من انرژیتون رو دریافت کردم
و کاش آخر کامنتتون را بیشتر کش میدادین
داشتم خداوند را حس میکردم چقدر زیبا
چه درک زیبایی از خداوند
تازه بعد از اون همه دوری از خداوند
خیلی لذت بردم
آرزو میکنم در این احساسات مثبت غرق بشین
آفرین به شما واقعا آفرین خیلی لذت بردم خیلی زیبا بود خداونداسپاسگزارم به خاطر این همه آگاهی ناب
سپاس