«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 8

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یونا مهر آفرین گفته:
    مدت عضویت: 4012 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    سلام به همه دوستان موفق و ثروتمند سایت و سلام ویژه به جناب عباس منش

    وقتی نظرات دوستان رو می خوندم ادرنالین خونم به شدت بالا می رفت و از موفقیت دوستان طوری هیجان زده می شدم که انگار خودم موفق شدم. خدا رو هزاران مرتبه شکر می کنم برای موفقیت تک تک تون و آرزو می کنم روزی برسه که همه هم وطنان عزیزم و همه مردم جهان به این نگرش و حقیقت برسند و زندگی عالی و بی نظیری برای خودشون خلق کنند.

    کمی از شرایطم قبل از اشنایی با قوانین بگم . من در یک خانواده فقیر به دنیا امدم. پدرم کارگر بود و کل مدتی که کار می کرد در طول سال روی هم می ریختیم نصف سال هم نمی شد . به همین دلیل ما مشکلات مالی خیلی زیادی داشتیم .جو خونه بسیار متشنج بود و پدر و مادرم همیشه با هم دعوا داشتند. پدر همیشه همه چیز رو به گردن مادرم می انداخت و من یاد گرفته بودم هیچ چیز تقصیر من نیست بلکه بقیه دارن منو بدبخت می کنند

    قبل از اینکه با این مباحث اشنا شم خیلی سنم کم بود و تجربه زیادی در زندگی نداشتم تمام خواسته ام قبولی در دانشگاه و داشتن همسری خوب بود.

    اشنایی من با این قوانین بی نظیر به سال های دور برمی گرده به زمان نوجوانیم. اولین بار یک تبلیغ از تلویزیون دیدم که قراره شبکه چهار فیلم راز رو پخش کنه. چون از بچگی عاشق چیزهای مخفی و ناشناخته بودم اسمش توجهم رو جلب کرد و مستند رو دیدم. خیلی متعجب شده بودم چطور امکان پذیره فکر کنیم و به هر چیزی که می خواهیم برسیم. دوست داشتم بیشتر بدونم . رفتم کتابخونه محلمون اما کتاب راز رو نداشتن و کتاب های موفقیت انتونی رابینز رو گرفتم و می خوندم اما هیچ نتیجه ای نمی گرفتم فقط امیدوار می شدم ولی نتیجه خیر چون اصلا درست درک نمی کردم چی میگه . تا اینکه یکی دو سال بعدش برنامه های اقای ازمندیان رو دیدم. همیشه از چیزی به اسم باور حرف میزد اما من اصلا درک نمی کردم باور چیه و چطوری باید عوض بشه .

    بعد هم زمان کنکور رسید و من حسابی چسبیدم به درس خوندن . از بچگی بهم گفته بودن باهوشم و من با خیال راحت درس می خوندم چون مطمئن بودم قبول می شم اینو بارها شنیده بودم که باهوشم و (باورش کرده بودم). در دانشگاه یک روز یکی از هم کلاسی هام یک کتاب معرفی کرد که درباره قانون جذب بود. همون روز رفتم کتاب رو خریدم و شب تا صبح کتاب رو بلعیدم. به شدت هیجان زده شده بودم. فقط با یکی از بخش های کتاب خیلی خوب ارتباط برقرار کردم. تابلو تجسم. برای خودم یک تابلو درست کردم و. عکسی مربوط به ازدواج و چند وسیله کوچیک که دوست داشتم رو گذاشتم روی تابلو . ویزگی های همسر دلخواهم رو نوشتم و با جزئیات کامل زندگی عاشقانه ام در کنارش رو تصور کردم. هرچیزی که روی تابلو گذاشتم واقعیت پیدا کرد.

    من در تمام تصوراتم همسری عاشق پیشه و فوق العاده خوش اخلاق و خوش لباس و خوش صورت رو تصور کرده بودم و مو به مو اجرا شد. اما یک چیز منو ازار میداد. بی پولی همسرم. همیشه فکر می کردم پول اصلا چیز مهمی در زندگی نیست عشقه که اولویت داره. با اینکه قبل از ازدواجم هم زندگی سختی از نظر مالی داشتم اما دعواهای زیاد پدر و مادرم باعث شده بود من دچار کمبود محبت شم و فقط و فقط به دنبال عشق برای خوشبخت شدن باشم و همین باعث شد پول رو نادیده بگیرم.

    اما در واقعیت عشق کافی نبود. به خاطر باورهای غلط زندگی ما خیلی سخت می گذشت. عقد بودیم و تمام مخارجمون به عهده خودمون بود همسرم کار پیدا نمی کرد و مجبور شد دستفروشی کنه یک مدت هم ماشین یک نفر رو قرض گرفته بود و مسافر کشی می کرد . پول هایی که ذره ذره بدست اورده بودیم پدرهامون به اسم قرض گرفتند و دیگه پس ندادند. همسرم رفت سربازی و دیگه اوضاع بدتر هم شد . مجبور شدم کتاب هام رو بفروشم تا مدتی خرج کنم. چون پدرم می گفت دختری که عقد کرد خرجش با نامزدشه و دیگه بهم پول نمیداد. خیلی سخت می گذشت . اونقدر فشارهای مالی به ما زیاد شد که من دیگه توان تحمل نداشتم و این فشارهای عصبی باعث دردهای زیاد و در نهایت باعث شد چند ماه فلج و خونه نشین شم. در واقع کاری جز خوابیدن نمی تونستم انجام بدم. حتی کوچکترین کارهای شخصی. روزهای خیلی سختی بود کارم شده بود گریه کردن. من حتی پول درمان خودم رو هم نداشتم. به جلسات فیزیوتراپی زیادی نیاز داشتم و بیمه هم نبودم . هزینه اش واقعا برای ما زیاد بود. به همین دلیل نمی تونستم درمانم رو پیگیری کنم و ماه ها درد شبانه روزی امان منو بریده بود. همسرم هر چقدر که کار می کرد خرج درمان من می کرد ولی بهبودی در کار نبود. چون فشارهای مالی و استرس های من تمومی نداشت. بعد هم که مجبور شد بره سربازی دیگه نور علی نور بود. هیچ درامدی دیگه نداشت.

    مدتی گذشت و به هر سختی بود من ده جلسه فیزیوتراپی رفتم و از اون حالت فلج کامل دو ماه بعد از فیزیوتراپی درامدم می تونستم راه برم اما درد شبانه روزی داشتم. لحظه ای دردم قطع نمیشد. بیشتر از صد متر نمی تونستم راه برم. سوار ماشین نمی تونستم بشم. موقع خواب نمی تونستم تکون بخورم و فقط به یک سمت تا صبح باید می خوابیدم. نمی تونستم کمرم رو خم کنم. فقط از حالت فلج کامل و بی حرکتی محض خارج شده بودم. بعد از اینکه کمی بهبودی پیدا کردم بازم یاد خدا افتادم. یک شب که دیگه از همه ناامید شده بودم و هیچ دکتری نمی تونست منو درمان قطعی کنه . خدا رو صدا زدم. گفتم میدونم هستی اما نمی دونم چرا کمکم نمی کنی . خودت به من نشون بده. راه درست به من نشون بده. و یک ندایی درونم گفت برو اینترنت دنبال خدا بگرد.

    در جستجوهام با سایت اقای عباس منش اشنا شدم. از قبل با جذب اشنا بودم اما مدت ها بود فراموشش کرده بودم. فایل رایگان فقط روی خدا حساب باز کن دانلود کردم و بارها دیدم. تازه فهمیدم من تمام این مدت به تنها کسی که تکیه نکرده بودم خدا بود. همیشه منتظر کمک ادمها بودم . خوب خدا هم منو به همون ادما واگذار کرده بود. بقیه فایل ها رو هم دانلود کردم و دیدم. تازه فهمیدم باور یعنی چی . چطوری شکل می گیره و چطوری میشه تغییرش داد. کامنت های دوستان می خوندم تا انگیزه بگیرم.

    من کتاب های زیادی در مورد موفقیت خونده بودم که تاثیری تو زندگیم نداشتن . با عبارت های تاکیدی کتاب ها اصلا ارتباط نمی گرفتم واسه همین هیچ وقت تکرار نمی کردم. اما از فایل های استاد و خوندن کامنت ها فهمیدم باید یک جمله که خوشم میاد بگم و 21 روز. شروع کردم . اونقدر مسائل مالی برام مهم بود که اول به این جنبه زندگیم پرداختم. هر شب یک تسبیح بدست می گرفتم و یک دور تسبیح می گفتم خدایا شکرت شوهرم ماهی فلان تومن درامد داره. این درحالی بود که شوهرم سرباز بود و نمی تونست عملا کار کنه و درامد داشته باشه هیچ راهی به ذهنم نمی رسید اما با ایمان کامل تکرار می کردم . راهی جز اعتماد به خدا نداشتم.

    در یکی از همین شب ها یک فکر به ذهنم رسید به شوهرم گفتم بیا واسه فلان محصول شهر شما مشتری پیدا کنیم و اینجا بفروشیم(شوهرم همشهری من نبود ولی تو شهر من سرباز بود و اداری خدمت می کرد یعنی عصرها ازاد بود ) فرداش شوهرم زنگ زد به یکی از فامیل هاش که پخش اون محصول داشت و ازش یک مقدار محصول قرضی خرید. رفت کل مغازه های یک خیابون سرزد و نمونه بهشون داد. بیشتر از انتظارمون سفارش گرفتیم. و سود خوبی کردیم و اون مقدار درامدی که مد نظرم بود در یک هفته بدست اوردیم. همین طوری ادامه میدادم به گفتن عبارت ها تا اینکه باز به ذهنم رسید بریم یک جای خاص محصولمون رو بفروشیم. فرداش چند تا کاغذ برداشتم و با ماژیک اگهی نوشتم و شوهرم رفت اون محل پخش کرد. بازم کلی سفارش گرفتیم و دوباره یک سود عالی کردیم. همینطوری ادامه میدادم به تکرار جمله تا اینکه به ذهن همسرم رسید تو محل خدمتش به همکاراش بفروشه. اونام سفارش دادن و همینطوری ما در عرض یکی دو ماه ده میلیون سود کردیم.

    چیزی که باعث می شد من اینقدر خوب نتیجه بگیرم این بودکه تمام امیدم به خدا بود. وقتی دیدم در بدترین شرایط این پول بهمون رسوند ایمانم بهش بیشتر شد. فقط روی خودش حساب باز کرده بودم. همسرم اوایل می گفت کسی نمیخره مشتری نیست من اینجا غریبم کسی به من اعتماد نمی کنه و این حرفها اما من می گفتم خدا راه های زیادی بلده قرار نیست ما دنبال مشتری بگردیم خدا خودش واسمون می فرسته. و واقعا هم همینطور شد.

    مقدار مورد نظرم رو تغییر دادم. و بازم مومنانه تکرارش می کردم تا اینکه از محل خدمت همسرم یک سفارش خیلی بزرگ بهش دادند می خواستند به کل کارمندان نیروی انتظامی استان اون محصول رو بدن . خیلی هیجان زده شده بودیم. کارها رو با کمک پدر همسرم انجام دادیم بدون هیچ پیش پرداختی به صورت قرضی محصول خریدیم و دو کامیون از اون محصول رو اوردیم شهر ما . و سودمون شد 120 میلیون تومان . عالییییییییییی بود شگفت زده شده بودیم. فکرشم نمی کردم این جمله ها اینقد موثر باشن. البته این اتفاقات در عرض چند ماه افتاد.

    پول عروسی و جهیزیه جور شد حتی بیشتر از مبلغ مورد نیازمون بود. بعد از سربازی همسرم عروسی گرفتیم. تمام چیزهایی که برای مراسم عروسیم(مثل سالن مورد نظرم لباس عروسم ماشین مون تعداد مهمون ها و … ) و خونه دلخواهم تصور کرده بودم مو به مو انجام شد دیگه یاد گرفته بودم به مخالفت های خانواده ها و حرفهاشون توجه نکنم بلکه چیزهایی که میخوام رو از خدا بخوام و فقط روی خودش حساب باز کنم . برای زندگی قرار شد بریم شهر همسرم. اما اونجا کاری نداشت که انجام بده . بازم ترس امد سراغ همسرم میگفت من پارتی ندارم نمی تونم کار دولتی پیدا کنم یا سرمایه کافی ندارم کسب و کار خودم راه بندازم و تنش و اعصاب خوردی کاری کرد که من باز فراموش کنم چکار باید بکنم یادم رفت خدا هنوزم هست .

    شوهرم چند شرکت رفت سرکار اما به خاطر باورهای غلط خودش پولش رو نمیدادند و بعد از چند ماه کار بی مزد از اونجا می امد بیرون و باز یک شرکت دیگه و باز هم خبری از حقوق نبود . بازم زندگی تلخ شده بود. کرایه خونه چند ماه عقب افتاده بود. رومون نمی شد از خونه بریم بیرون تا مبادا صاحب خونه مارو ببینه و شرمنده بشیم. و من همچنان درد داشتم و اوضاع جسمم خوب نبود و هر از چند گاهی به مدت چند هفته دوباره فلج می شدم چون دوباره فشارهای مالی زیاد شده بود ….. با درمان دارویی کمی بهبود پیدا می کردم و باز …..

    یک روز دوباره یاد اون روزهای خوش سربازی شوهرم افتادم و بازم رفتم فایل های استاد نگاه کردم. شروع کردم به شکرگزاری بابت اون روزهای خوب. حسم خیلی خوب شده بودم . امید برگشته بود به دلم. بعد به شوهرم گفتم بیا استعداد هامون رو بنویسیم ببینیم چکار می تونیم بکنیم. اون تخصص طراحی سایت داشت و منم یک تخصص خاص دیگه. همین شد یک ایده و ما تصمیم گرفتیم یک سایت راه اندازی کنیم و محصولی رو بفروشیم. و شوهرم شروع کرد به کد نویسی. گاهی هم کارهای پاره وقت می کرد تا خرج زندگی رو بده. اما من همچنان بیکار بودم

    سال گذشته فایل چگونه درامد خود را سه برابر کنیم رو دیدم و تعهد دادم که درامدم رو سه برابر کنم. تمام پول هایی که از همسرم کم کم گرفته بودم رو حساب کردم دیدم ماهانه 100 هزار تومان هم نمیشه اما گفتم با همین شروع می کنم و همین مبلغ مبنا قرار دادم و تعهد دادم از صد هزار تومان درامدم به سیصد هزار تومان برسه. و تا شش ماه اینده کل بدهی هام تسویه شه.

    تا قبل این من همیشه می گفتم من تخصص زیادی ندارم نمی تونم کار پیدا کنم. اینجا کار برای رشته من نیست. باید مهاجرت کنیم به یک شهر دیگه اما پول اجاره خونه تو اون شهر نداشتیم و من مریضم نمی تونم کار کنم و همین باورها باعث می شد واقعا کار پیدا نکنم.

    پس شروع کردم به تغییر دادن این باورهام. اول از همه شروع کردم به کنکاش کردن ذهنم که چرا این بیماری برای من به وجود امده و کتاب شفای زندگی لوییز ال هی رو خوندم و علت بیماریم رو پیدا کردم و باور متناسب با اون رو مرتب می گفتم. و مدام استغفار می کردم و از خدا طلب بخشش که با ترس هام به جسمم اسیب زده بودم . بعد از یکی دو ماه دردم به طور کامل قطع شد و من کاملا درمان شدم. بدون هیچ دارویی بدون فیزیوتراپی . فقط و فقط از طریق ذهنم . خیلی امیدوار شدم . این سلامتی برای من بزرگترین نعمت بود. الان چندین ماه از اون موقع می گذره و من کاملا درمان شدم و بیماریم دیگه برنگشته. قبلا صد متر راه می رفتم درد تا عمق وجودم نفوذ می کرد اما الان ساعت ها پیاده روی می کنم و لذت می برم.

    بعد از مدتی که تهعد نوشتم و بهش فکر می کردم و این باور تغییر میدادم که من برای درامد داشتن نیاز به بودن در شهر خاصی ندارم و همین شهر هم کار برای من هست درخواستی که برای یک موسسه داده بودم پذیرفته شد و من یک کار نیمه وقت پیدا کردم. و درامدم شد ماهی سیصد هزار تومان.

    بعد از سه ماه که این اتفاق افتاد یک تعهد جدید نوشتم و گفتم باید بشه 900 هزار تومان. و یک کار بهتر پیدا کردم و بازم درامدم سه برابر شد. و بازم تعهد جدید نوشتم و این بار خواستم ماهی 2 میلیون بشه هر روز بهم زنگ میزدن و سفارش کار جدید میدادن دیگه کار بود که دنبال من می دوید دیگه این من بودم که انتخاب می کردم کدوم سفارش قبول کنم کدومو قبول نکنم. و بعد از سه ماه به درامد 2 میلیونی رسیدم. بخشی از بدهی ها مون رو دادم. و همسرم با خیال راحت تری به نوشتن سایت مون می پرداخت.

    اولین صفحه سایت مون رو که شوهرم طراحی کرد پایین صفحه به جای ادرس شرکتی که هنوز تاسیسش نکرده بودیم ولی رویای داشتنش رو داشتیم ، ادرس یکی از واحد های تجاری پدرش رو نوشت. این واحد بیست سال خالی مونده بود چون صاحب پاساژ با پدر همسرم سر مسائل مالی مشکل داشت و نمی ذاشت از واحد استفاده بشه.

    همین چند روز قبل کار سایت تموم شد و آپلودش کردیم. و دیروز پدرشوهرم گفت اون واحد مشکلش حل شده و تصمیم داره واحد بده به همسرم تا برای خودش کار کنه. خداااااااااااااای من فقط اشک شوق می ریختم. باور نکردنی بود . بیست سال بود مسئله این واحد حل نمی شد اما حالا که سایت ما اماده شده محل شرکت هم برامون اماده شده و ما تا یک ماه دیگه رسما میریم تو شرکت خودمون.

    تو لیست خواسته هام نوشته بودم میخوام تا اخر سال خونه بخرم . پدر همسرم علاوه بر اینکه اون واحد رو بهمون داده گفت که یک خونه برامون در نظر گرفته و 30 درصد مبلغش رو هم داده و چند قسط دیگه از خونه مونده و ان شاالله تا عید صاحب خونه هم میشیم.

    از بعد از دیدن فایل سه برابر کردن درامد ایمانم قوی تر شد .

    خیلی روی باورهام کار کردم. زندگیم دوباره روی روال افتاده. رابطه ام با خدا عالی شده . حتی بیشتر از چیزی که انتظارش داشتم. تا سال قبل من و شوهرم نماز نمی خوندیم به هیچ دینی هم اعتقاد نداشتم فقط وجود خدا رو قبول داشتم با دیدن جذب در قران با جدیت شروع کردم به مطالعه قران و کتب دینی و عرفانی و حقانیت دین اسلام بهم ثابت شد الان من نماز شب هم می خونم. هرچیزی که از خدای مهربانم درخواست می کنم بهم میده. به قول خانواده ام مستجاب الدعوه شدم. هرچیزی که بخوام بدستش میارم. از کوچکترین چیزها مثل جای پارک گرفته تا محل شرکت مون. کافیه چیزی از ذهنم بگذره و سریعا اجابت میشه. مراقبه می کنم و به سکوت ذهنی رسیدم و الهامات خدواند رو دریافت می کنم. بزرگترین و لذت بخش ترین دستاوردم همین رابطه ام با خداست. حس حضورش در لحظه لحظه زندگیم برام از هرچیزی با ارزش تره. اینکه بالاخره راز رو فهمیدم خیلی برام لذت بخشه. راز چیزی جز خدا نبود. فقط و فقط تکیه بر خودش . نه تکیه زدن بر خودم توان مندیهام تخصص و تحصیلاتم چشم داشتن به پدرم ، پدرهمسرم و نه حتی همسرم. راز این بود که هیچ چیز جز خدا نیست حتی من هم نباید باشم . من در حضور خدا محو شدم هیچ شدم .

    از خدای مهربانم بی نهایت سپاس گزارم که راه درست زندگی رو نشونم داد و ارزو می کنم اقای عباش منش در تمام زندگیش سعادت مند دنیا و اخرت باشه که کمک کرد من خدای خودم رو پیدا کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 152 رای:
    • -
      حس سپاس گزاری گفته:
      مدت عضویت: 3927 روز

      سلام

      خانم مهرافرین بسیار جالب بود.

      شما قدرت خوبی هم برای نوشتن دارید.

      در حین خواندن مطالب تون در مغازه بودم محل کارم بودموقتی به خودم امدم اشک از چشمانم سرازیر شده بود و انقدر شیوا و روان نوشته بودید احساس کردم دارم کتاب میخونم از یک نویسنده متبحر و مشهور.

      هرچی ارزوی خوبه مال تو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمدحسین حاتمیه گفته:
      مدت عضویت: 3912 روز

      خانم مهرآفرین کلام قاصر از این همه اراده از این همه توکل. دعا میکنم همسرتون وزیر اقتصاد بشن در آینده با وجود همسر مستجاب الدعوه ای عین شما و این همه اقتصاد دان مطمئناً آینده ای درخشانی پیش روی مملکتمون هست (:

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      بهناز سرابی گفته:
      مدت عضویت: 3915 روز

      یونا جان بسیار تاثیرگزار بود در تمام مدت خوندن مطلبت دلم میلرزید و اشک تو چشام حلقه زده بود. به این ایمانت رشک میبرم و ازت التماس دعا دارم که منم بتونم ایمانمو قوی کنم. سعادتمند و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3897 روز

      دوست خوبم یونا مهر آفرین سلام و سپاس

      شما کتاب «چگونه فکر خدا را بخوانیم» استاد عباس منش را خیلی خوب درک و تجربه کرده اید.

      سرگذشتتان خیلی آموزنده بود. لذت بردم.

      یاد این ضرب المثل افتادم : «خدا در همسایگی ماست قدمی همت می خواهد …»

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فرشته فرشته گفته:
      مدت عضویت: 3587 روز

      نازنین نظرتان بسیار الهام بخش بود امیدوارم بازهم بیاید و از موفقیتهاتون بنویسید

      و ای کاش گروهی بود تا میتونستیم مستقیم وبی واسطه با شما دوستان مثبت در ارتباط باشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3360 روز

      سلام عزیزم

      من متنون را خواندم یونا خانم، خیلی ها چیزها که نوشته بودیدچیزی بودکه من دنبالش می گشتم و شما جواب مرا دادی با اینکه فایل فقط روی خدا حساب باز کن چند بار دیدم الان می رم دوباره می بینم شاید جواب سوال دیگرم آنجا باشه . دوستم خیلی لذت برد از خدا بهترینها را برایت می خوام. خیلی با خلوص و با پشتکاری و با اراده و با امیدی. آفرین

      در پناه اله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      راضیه راضیه گفته:
      مدت عضویت: 3449 روز

      سلام ، دوست عزیز من واقعا شگفت زده شدم از خوندن متن شما فقط می تونم بگم بهتون تیریک میگمممممممممممممم و خیلی خوشحال باش ما دوستان عزیز در یک گروه هستم خدا رو هزاران بار شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      ندا ترکان گفته:
      مدت عضویت: 3614 روز

      آفررررررررررررررررررررررررررررررین دوست خوبم

      لذت بردم و اشک شوق توی چشمام اومد

      زندگی شما نور امید رو توی دلم شعله ور تر کرد

      بسیاررررررررررررررر سپاسگزارم که تجربه زندگیتون رو به اشتراک گذاشتین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رضا مهدی گفته:
      مدت عضویت: 2670 روز

      من خودم در افغانستان زندگی می کنم و از اول امسال با استاد کاملا بصورت اتفاقی اشنا شدم و تا هنوز روی خودم کار میکردم کاملا بی سر و صدا. می گفتم صبر می کنم خودم نتیجه بگیرم بعد صحبت کنم و باز هم میخواهم بیشتر صبر کنم. در قسمت داستان بانو یونا مهرآفرین خیلی برام آموزنده بود و امروز از اول صبح تا حال یک سره با خودم فکر میکنم که چقدر در همه کار هام شرک داشته ام. توکل و ایمان به خداوند واقعا حلال همه مشکلات ما هست. فقط خداوند برای ما کافی است. به قول اسناد این یه تکه رو بگیر و برو با هاش حال کن. الحق که چنین است.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      seyed Alii گفته:
      مدت عضویت: 2538 روز

      سلام بر خانم مهرآفرین عزیز و دوستان گلم

      من عاسق این جمله شدم :راز چیزی جز خدا نبود فقط و فقط تکیه برخودش ن تکیه کردن بر خودم توانمندیام تخصص وتحصیلات و حتی خانواده و دوستان و آشنایان وهر چی هرچی جز خودش

      خودش گفته از جایی روزی میرسونه ک ما بفکرمون نمیرسه ینی اگه فقط روی خدا حساب کنیم باید هر لحظه منتظر معجزه باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      احمد نیکو گفته:
      مدت عضویت: 2450 روز

      سلام دوستان عزیز

      سلام خانم مهرافرین عزیز

      واقعا از نوشته روان و ساده شما لذت بردم و کلی نیرو گرفتم شما با اینه همه مشکلات تونستید ایمان بیاورید و باورهای خوب بسازید این باعث شد که من برای ۲.۵ میلیون تومان بدهی نمیتونستم باوری بسازم که راحت بدهی مو پرداخت کنم الان انگیزه گرفتم که میشه خیلی راحت میشه اگه خدا رو درست باور کنیم ممنون ازتون موفق سربلند و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سجاد الماسی نژاد گفته:
      مدت عضویت: 2530 روز

      عالی بود

      یادم نمیاد آخرین بار کی اشک ریختم…

      ولی دمتگرم چقد با احساس قوی نوشتی که هرکه خونده فرکانست رو دریافت کرد مطمئنم از اول تا آخرش اشک شوق بود و لذت وصل….

      خدارو شکر که هرایت شدم به این صفحه و این داستان رو خوندم…

      لذت وصل نداند مگر آن سوخته‌ای

      که پس از دوری بسیار به یاری برسد

      قیمت گل نشناسد مگر آن مرغ اسیر

      که خزان دیده بود پس به بهاری برسد

      چه کند دل که جفای تو تحمل نکند

      که اگر جان طلبی بنده تأمل نکند

      وا جبست از دهن غنچه بدوزند بخار

      تا در ایام جمالت سخن گل نکند….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سجاد الماسی نژاد گفته:
        مدت عضویت: 2530 روز

        عالی بود

        یادم نمیاد آخرین بار کی اشک ریختم…

        ولی به لطف قلمت چشامون خیس شد….

        دمتگرم چقد با احساس قوی نوشتی که هرکه خونده فرکانست رو دریافت کرد مطمئنم از اول تا آخرش اشک شوق بود و لذت وصل….

        خدارو شکر که هدایت شدم به این صفحه و این داستان رو خوندم…

        لذت وصل نداند مگر آن سوخته‌ای / که پس از دوری بسیار به یاری برسد

        قیمت گل نشناسد مگر آن مرغ اسیر / که خزان دیده بود پس به بهاری برسد….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مسعود گفته:
      مدت عضویت: 3806 روز

      ختنم مه افرین عزیز واقعا افرین بر شما افرین بر شما

      خدا موفقیت شما را بیشتر کند برای شما و همسر عزیزتان دعا می کنم به خدا لذت بردم متن شما را باید ده بار بخونم تا ایمانم به خدا زیاد شود و ما هر چه می کشیم از بی ایمانی مان است فقط خدا فقط خدا منبع خیر جهان فقط خدا فقط خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      شاکر گفته:
      مدت عضویت: 2763 روز

      خانم مهر افرین عزیز خیلی خوشحال شدم از موفقیتتون

      و بعضی جاها اشک از چشمام سرازیر شد

      نوشتت رو چند بار خوندم

      واقعا الهام بخش و کمک کننده بود امید وارم بازم نظراتتون رو بخونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      منصوره حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2256 روز

      لذت بردم چندین بار خوندم این متنو . حتی به همسرم هم دادم بخونه تا قبل اون میگفت نه فعلا عباس منشی نمیشم فعلا تمرکز ندارم درگیر کارهای ارشدو پایان نامه و خرید خونه و…. هستم . من می دونستم که اگر بیاد تو مسیر تمام این کارها آسون تر واسش پیش میره ولی اصرارش نمیکردم طبق توصیه استاد. ولی دیشب که دادم این متن شما رو بخونه خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و متوجه شد لازم نیست شرایط اوکی و جو آروم باشه تا بتونه روی باورهاش کار بکنه بلکه باید روی باورهاش کار کنه تا شرایط آروم بشه !

      خدا رو شکر الان میگه با هم کار بکنیم و با هم تعهد بنویسیم .

      چیزی که من بهش رسیدم که دوستان هم اشارهکردن ایمان و خلوص هست اما چیز دیگری که نظرمو جلب کرد تمرکز لیزری شما بود . احتمالا از اول هم اعتماد به نفس بالایی داشتید . مثلا تمرکز گذاشتید رو کسب درامد بعد پدر همسرتون کمکتون کردن با هم کارهای خرید و فروش محصولو انجام بدین بعد سود۱۲۰ میلیونی و عروسی عالی که آرزوی هر دختریه و توجه نکردن به حرف دیگران حتی افراد نزدیک و خانواده . واقعا مرحبا توکل و تمرکزتون عالی بود. مثلا اول اشاره کردین پدراتون پول دست فروشی همسرتونو به اسم قرض گرفتنو پس ندادن. اما انگار اصلا ترس نداشتید که باز تکرار بشه انگار نسبتبه پول و درامدتون حس مالکیت و لیاقت داشتید . فکر میکنم شاید ازشون ناراحت بودید که وقتی مریض بودین کمک نکردن و…. ولی تقصیر رو به گردن اینو اون ننداختین و کاملا روی هدف تمرکز گذاشتید. انگار رابطه تون با دیگران حتی خانواده بی اهمیت شده بود و مهمترین چیز خدا بود . خدا و خدا و خدا . چهارسال ازین کامنت می گذره ‌. اما اگر هستین درباره این رابطه و چگونگی برقراری این ارتباط بیشتر حرف بزنید چون خیلی لذت میبرم .

      همیشه موفق و موید در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      امیرحسین بابایی گفته:
      مدت عضویت: 1217 روز

      سلام یونا جان عزیزم

      امیدوارم هرجادهستی در پناه ای ن خدای بزرگ سلامت و ثروتمند تر از همیشه باشی

      خیلی ازت ممنونم که زندگیت رو برامون نوشتی و من گریه کردم و سبک شدم از این همه معجزه خداوند

      گاهی وقتا آدم به یه جمله ای نیاز داره تا سرجای خودش قرار بگیره و قانون رو به خودش یادآوری کنه

      وامروز کامت زیبای تو این کارو انجام داد

      که من فقط روی خدا حساب بازکنم و بهش اطمینان داشته باشم

      حرص نخورم طمع نکنم

      کار و بسپارم به خودش و من بندگی کنم

      خیلی خیلی ممنونتم یونا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      سپیده احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1693 روز

      یونا جان سلاااام

      چقدررررر سپاسگزار نظر ارزشمندت هستم .

      چقدر ممنونم از اینکه تجربیاتت رو بالاخص بخش هایی که گفتی چه اقداماتی کردی و درامدتون بالارفته و بالاخص اون بخش تکرار 21 روزه ی یه عبارت چقددددرررر اینا برای من الهام بخش بود.

      منم امروز یکی از مهم ترسن خواسته هامو تبدیل به عبارت کردم و از امروز که 21 تیر 1402 هست شروع کردم به تکرار 21 روزه ی این عبارت.

      خیلی خیلی از شما دوست عزیزم سپاسگزارم و از استاد عزیزم و همه ی بچه های گل سایت

      خداروشاکرم بخاطر نتایج همگی که این مهر تاییدیه بر درستی این مسیر …

      الهی شکر

      خدا رو شکر که ما رو از هدایت شدگان قرار داد …

      خدایا هر لحظه ما رو به راه مستقیم هدایت بفرما … راه کسانی ک بهشون نعمت دادی و نه کسانی که بهشون غضب کردی و نه گمراهان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زیبا قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 607 روز

      سلام به یونای عزیز

      چقدر عالی و رسا نوشتی یونا جان

      چقدر خدا رو بیشتر به ما شناسوندی

      واقعا سپاسگزارم

      چقدر ایمانم قوی تر شد

      خدا رو توی تک تک لحظه ها میشه حس کرد

      چقدر خوشحالم برای خوندن کامنت شما

      دقیقا الان و امروز احتیاج داشتم به این نوشته ها که از صمیم قلبت با ما حرف زدی

      واقعا سپاسگزارم که تاثیری فوق العاده داشت

      راز واقعی خداست

      راز واقعی شناخت خداست

      راز واقعی حس کردن خدا تو تمام لحظه هاست

      خدایا سپاسگزارم و شکرت میکنم و میدونم خوندن این کامنت کار تو بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      نیلوفر مرادی گفته:
      مدت عضویت: 885 روز

      سلام بر یونای عزیز و بزرگوار

      ممنون و سپاسگزارم که راه درست درخواست کردن و فقط روی خدا حساب کردن و به ما آموختی

      خیلی خیلی زیبا داستان زندگیتون و نوشتید و با ما به اشتراک گذاشتید

      امیدوارم همیشه ایام به کامتون باشه و هر روز خوشبخت تر از دیروز باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      آیسان گفته:
      مدت عضویت: 928 روز

      عالییییی بود

      چقد انگیزه گرفتممم

      چقد توصیف راز بی نظیر بود … تو چقشنگ محرم اسرار شدی و تونستی رازو بفهمی یونای قشنگممم.ازت بی نهایت سپاسگزارم برای نوشتن این کامنت بی نظیر .

      قشنگترین درسی که باید ازت بگیرم ایمان بی نظیرت به خداونده.واقعا همه چیز توحیدع

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    mandana s گفته:
    مدت عضویت: 3554 روز

    با سلام خدمت همه دوستان عزیز و استاد عباس منش

    از خوندن داستان های زندگیتون فوق العاددددددده خوشحال شدم و از اینکه تجربیاتتون رو به رایگان در اختیارمون میزارید بی نهایییییییییت سپاسگزارم . همه عالی بودین . تبریک میگم و براتون بهترین ها رو آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    Mohammad گفته:
    مدت عضویت: 3776 روز

    به نام خداوند بخشتده مهربان

    با سلام و درود فراوان خدمت تمام دوستان عزیزم و گروه تحقیقاتی عباس منش

    خیلی خوشحال هستم که چنین برنامه ریزی انجام شد تا بتونیم اتفاقات خوب زندگیمون را به اشتراک بزاریم تا همه دوستان عزیز استفاده کنند .اما اگر این پروژه مانند قسمت عقل کل حرفه ای تر برنامه ریزی میشد فوق العاده عالی بود .

    میخوام یه تجربه از زندگی خودم براتون بنویسم:

    اینجانب محمد کریمزاده 27 ساله از شهر شیرازهستم .دوست دارم اول از نحوه اشنای خودم با قانون جذب و اشنای با سایت استاد عباس منش براتون بگم .چند شال پیشکه تازه دوران خدمتم تموم شد بود و مثل بقیه پسرا که بعد از پایان خدمت دنبال راه اندازی کار و شروع زندگی جدید تری هستند منم تصمیم گرفتم برای خودم کاری راه اندازی کنم و ازاونجای که همیشه علاقه زیادی به کامییوتر داشتم و همیشه دوست داشتم تو این زمینه کار کنم. تصمیم گرفتم که کا فی نتی راه اندازی کنم و شروع به کار کنم اون موقع برای راه اندازی کارم نزدیک به 4یا5 میلیون بیشتر پول نداشتم که با این مبلغ یه دفتر کار توی خیابان ملاصدرا گرفتم جای که اجاره هاش بالا بودو بقیه وسایل مغازه که شامل میز و 8 تا سیستم بود به صورت اقساط خریداری کردم وحتا همون 3 یا 4 میلیونم که داشتم پدرم بهم داده بود خلاصه ما شروع به کار کردیم و به ماه دوم نرسید که بخاطر اجاره سنگینی که باید میدادم و قسط سیستم ها ی که داشتم مغازه جمع کردم و نتونستم ادامه بدم .(( دلیل شکستم این بود که تکامل طی نکردم و همه سرمایه که جور کردم با پول قرضی یا وام بود من میتونستم از یه جای پایین تر شروع کنم با تجملات کمتر کارم که راه میفتاد بعد کسب کارم بزرگتر میکردم اما من این قانون چون نمیدونستم رعایت نکردم و موجب شکست من شد ))

    واین موضوع ذهنم درگیر کرد که چرا من که نیتم خیر بود وقصد داشتم زندگیم راسر وسامون بدم اینقدر زود شکست خوردم. چندروز بعد از این اتفاق خواهرم بهم گفت که یه فال گیر میشناسم هر که رفته پیشش جواب عالی گرفته براتو هم یه وقت میگیرم که ایندت رو برات پیش بینی کنه ماهم قبول کردیم وبدون حضور ما رفت برامون فالو گرفت .حرفای که فال گیره زده بود برام رکورد کرد و اورد فال گیره تو فالش گفته بود که یک سال اینده 3 تا تصادف میکنی که اتفاق بدی برات رخ نمیده – تو یک سال اینده ماشین میخری- یه رابطه عاطفی با یک فرد اشنا شروع میکنی- و پیش بینی های دیگه ای که کرده بود …. و حرفای این بنده خدا حسابی ذهن منو مشغول کرد و من خیلی نگران تصادفه بودم و مدام بهش فکر میکردم و به یک ماه هم نرسید که من تصادف کردم و حسابی به حرفاش اعتقاد پیدا کردم و طی یکسال من 3 تا تصادف کردم -یه 206 خریدم -رابطه عاطفی شروع شد و همه حرفای که زده بود یکی یکی اتفاق افتاد و همیشه ازخودم میپرسیدم چطور یه فرد معمولی میتونه زندگی بقیه ادما رو بهشون بگه و نزدیک به یکسال این سوال از خودم میپرسیدم و همیشه به خودم میگفتم یه موضوعی هست که این اتفاقات رغم میخوره تا یک روز دوستم بهم گفت یکی از دوستام کتاب های موفقیت مطالعه میکنه واز قانون جذب نتایج خوبی گرفته همون روز من سریع رفتم کتاب خونه وخواستم یه کتاب خوب بهم معرفی کنند که فروشنده کتاب چهار اثر بهم پیشنهاد داد و کتاب چهار اثر فلورانس خریداری کردم بعد از خوندن چند صحفه از کتاب تازه فهمیدم جریان از چه قرار بوده که همه حرفای فال گیره تو زندگی من اتفاق میفتاده و همه این اتفاقات بخاطر توجه زیادی من به حرفای اون فال گیره بوده و اینقدر این کتاب روی من تاثیر گذاشت و نتیجه های خوبی گرفتم که هروز میومدم تو اینترنت در مورد قانون جذب سرچ میزدم تا یک روز رسیدم به فایل حزن استاد عباس منش وهمون فایل باعث شد من با گروه تحقیقاتی عباس منش اشنا بشوم و با دانلود کردن فایل های رایگان سایت و خرید پستی دوره هدف گذاری و اعتماد به نفس تازه فهمیدم ما تا الان چیکاره بودم . و ……………….

    به دلیل شکست های پشت سر همی که خورده بودم این دفعه تصمیم گرفتم برای زندگیم یه برنامه قاطعانه بریزم چون قبلش خودم یه ادم ناتوان میدیدم و این باور تو ذهمن من خیلی قوی بود وتو هیچ کاری موفق نشده بودم اما این دفعه بازی برای من تعغییر کرده بود و من دیگه باورهای گذشته خودم قبول نداشتم و فقط و ازاونجای که همیشه دوست داشتم تو زمینه کامپیوتر فعالیت کنم رفتم مدیریت صنعتی و دوره های شبکه را ثبت نام کردم اولین روزی که رفتم سرکلاس 40 نفر بودیم که میخواستیم دوره های میکروسافت را شروع کنیم یادمه وقتی استاد وارد کلاس شد گفت که تک تک خودتون را معرفی کنید وهمه بچه ها خودشون معرفی کردن همه بچه ها یا ارشد داشتن یا در حال گرفتن ارشد بودن تنها کسی که فقط دیپلم ناقص بود من بودم اما من با خودم عهد بسته بودم که تا ته این راه برم و پیشرفت کنم و اینقدر عشق من به این کار زیاد بود که هیچ جوری تسلیم نمیشدم .دوستانی که در زمینه شبکه((میکروسافت و سیسکو )) به طور حرفه ای کار میکنند میدونن که تمام کتاب های این رشته زبان اصلی و بسیار سنگین است وخیلیا تا کتاباشو میبینند وحشت میکنن و ادامه نمیدن .و اتفاق دیگه ای که تو کلاس افتاد استاد بهمون گفت طبق سابقه ای که دارم بین شما 40 نفر فقط یه نفر میتونه یه ادمین حر فه ای بشه و من پیش خودم گفتم اون یه نفر من هستم چون با تمام وجود به این کارعلاقه داشتم و هیچ راهی بجز موفقیت نمیدیدم و یکسال گذشت دوره های ماکروسافت ما تموم شد (( تا اینجا قبل از اشنای با گروه تحقیقاتی عباس منش بود و بعد از کار قبلی که شکست خورده بودم بود )) بعد از دوره ماکروسافت دوره سیسکو بود که بخاطر پیچیده بودنش تعداد افراد کمی در این دوره ها شرکت میکردند بین اون 40 نفر تنها کسی که موفق شده دوره های سیسکو شرکت کنه من بودم و این دوره ها رو با موفقیت پشت سر گذاشتم و و همین طور که کلاس ها را میرفتم تصمیم گرفتم شروع به کار کنم . هدفی برای خودم مشخص کردم که میخوام تو یه شرکت کار کنم که پروژهای بزرگی داره و منم یکی از ادمین های اون شرکت هستم.شروع کردم تمام شرکت های که تو شهرمون هست روی یک کاغذ نوشتم و دقیق 40 تا شرکت شد و ازهمون شرکت اولی تو لیستم شروع کردم به رفتن و انجام دادن مصاحبه چند تا از شرکت ها نیرو نمیخواستن چندتاشون قبول نشدم چندتاشوون که قبول میشدم شرایطی که من میخواستم نداشتن رسیدیم به شرکت 39 اما هنوز بعد از 30 یا 40 روز من کار پیدا نکرده بودم اما ایمان قوی تووجودم داشتم که حتا اگه یه جا خالی تو این دنیا باشه اون جای خالی برای منه یه شرکت دیگه توی لیست من بود که رفتم و مصاحبه دادم و من تو اون شرکت استخدام شدم و شرکت ما روال کارش طوری بود که پروژه های اداری یا شرکت های بزرگ انجام میداد و واولین روزی که میخواستن به من محل کارم معرفی کنند دقیقا جای بود که من تجسمش میکردم . من به این دلیل این نهاد دولتی تجسم میکردم چون ساختار پیشرفته ای رو تو زمینه شبکه داشت و جای خوبی برا ی پیشرفت بود .و جالب اینجا بود که همه بچه ها به من میگفتن امکان نداره تو بتونی سرکار بری چون مدرک تحصیلی نداری اما من باور داشتم بدون مدرک تحصیلی امکان پذیره و تو یه نهاد دولتی شروع به کار کردم جای که همه میدونن حتا اگر مدرک معتبری داشته باشی بازم بهت سخت میگیرن اما من با دیپلم ناقص حساس ترین جای اون اداره کار میکردم وخیلی توکارم موفق بودم حتا پروژ ه ای را من تو اون اداره به تنهای انجام دادم که چند تا از شرکت های معتبری که پشتیبانی اون اداره بودن طی سالهای قبل نتونسته بودن انجام دهند .فقط از وقتی خداوند باور کردم تونستم این همه اتفاق خوب تو زندگیم تجربه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
  4. -
    علی رضا بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 3741 روز

    سلام من علی بهرامی هستم که بیست وپنج سال زیرچتر رحمت الهی زیسته ام.

    سال86بودکه بطوراتفاقی درمغازه یکی ازدوستانم فیلم راز رادرکامپیوتر او دیدم.

    ازهمان ابتدابادیدن این فیلم حس وحال عجیبی درمن پدیدارشداما آنقدرقوی نبودکه موجب تداوم من دراین راه باشد.

    سالهاگذشت وبعدازحدود سه چهار سال پس ازآن، یک روزبرادرم رم موبایلی راکه به کارش نمی آمدرابه من هدیه داد.

    دراین رم موبایل تقریباصدهاکتاب پی دی اف وجود داشت.

    روزی بطوراتفاقی که داشتم به این کتاب هانگاه می انداختم ،کتابی با عنوان”راز”توجه من رابه خودجلب کردوچون این بار دوم بودکه بااین موردبرخوردمیکردم،مشتاق شدم تا آنرابخوانم.

    پس ازاولین بارکه این کتاب راخواندم مطالب آنچنان بردلم نشست که مجاب شدم تااین کتاب راشایدبیش ازسی باربخوانم.

    بعدازآن به گونه ای علاقه ام به این موضوع بیشترشدکه هرکتابی که دراین حوزه بودراخواندم.

    پس ازگذشت سه چهارسال شاید بیش ازسیصدکتاب رادراین حوزه مطالعه کرده بودم.

    ولی تاآن زمان من مطالب هیچ یک ازاساتیدموفقیت درایران ویاخارج ازکشور رادنبال نمی کردم.

    روزی یک کتاب ازنرم افزاربازار درباره موفقیت وقانون جذب دانلود کردم.

    باهمه اینکه اصلا حوصله خواندن این کتاب رانداشتم اماگویی نیرویی مرابه بخش های پایانی این کتاب می کشاند.

    چراکه دریکی ازبخش های پایانی این کتاب مصاحبه ای ازاستاد عباسمنش قرارداده شده بود.

    این مصاحبه کوتاه استادازچنان ملاحتی برخورداربودکه مرا برآن داشت که درجستجوی ایشان دراینترنت برآیم.

    واینگونه واردسایت عباسمنش شدم وتمام فایل های رایگان رادانلودکرده و بارها وبارهاباجان ودل گوش کردم.

    دوستان البته بنده اززمانی که حتی هیچ اطلاعی ازاین قوانین نداشتم بااین حال ندانسته به این قانون عمل کرده ونتایج فوق العاده ای گرفته بودم.

    ازجمله زمانی که به دلیل اوضاع بد مالی مجبوربودم درمغازه هاشاگردی کنم.

    آخرین بار یکی از صاحب کارهایم کاری ناشایست درحق من کردومن مجبورشدم از مغازه اوبیرون بیایم.

    امابااین همه لحظه ای ناامیدویا ناراحت نشدم وخواسته خودرااز خداطلب کردم.

    بعدازمدتی ازطریق کسی که حتی به عقلم هم نمی رسیدبه کاری معرفی شدم که بعدازیک سال کار کردن درآن درآمدم بیست برابرزمانی شدکه درمغازه هاشاگردی میکردم.

    ولی بزرگترین نتیجه ای که من بعداز آشنایی باسایت استادگرفتم جریان بچه دارشدنم بود.

    درواقع من وهمسرم بعدازدوسال اقدام کردن برای بچه دارشدن که نتیجه ای نگرفتیم من مجبورشدم به پزشک مراجعه کنم.

    بعدازکلی آزمایش دکترباتمام بی شرمی رو در روی من ایستادو گفت:که وضعیت باروری تو اصلا خوب نیست وتو بااین اوضاع نمی توانی بچه دارشوی.

    امابه نظرشمامن ناراحت ویاناامیدشدم؟

    اصلا…

    حتی باچنان شادمانی به خانه برگشتم که همسرم ازتعجب خشک اش زد وگفت:کجای گفته این دکترخوشحال کننده است؟

    گفتم:خوشحال کننده این است که من به گفته این دکترهیچ اعتقادی ندارم وباورقلبی دارم که بچه حق طبیعی ماست ومابه زودی بچه دارخواهیم شد.

    بعدازگذشت سه چهارماه من به شدت روی باورهای خودوهمسرم کارکردم وهمیشه به همسرم گوشزد میکردم که حتی لحظه ای شک نکند که بچه دارخواهیم شد.

    من همیشه درنمازهایم پیشاپیش به خاطربچه سالم وزیبایم خدارا سپاسگزاری میکردم.

    جالبتراینکه من هرگزاین بیماری را نپذیرفتم ومشکل ناباروری ام را همیشه انکارمیکردم.

    من عکسی ازکودک دلخواهم رادرست کرده وبه تابلوی آرزوهایم چسبانده بودم حتی تصویری از شناسنامه بچه ام درست کرده ونام وتاریخ تولدبچه ام رادرآن نوشته بودم.

    وباتوجه به اینکه استادهمیشه تاکیدمیکنندکه همیشه اهداف تان رابنویسید،من هم تقویم سال94را خریدم ودرآن نوشتم “همسر من دراین سال بایدبچه دارشود و خواهدشد

    خدایاازتوبه خاطرنعمت فرزندسالم سپاسگزارم”

    اتفاقی که پارسال افتاداین بودکه همسرم درکمال ناباوری باردارشدو من اکنون یک دخترسالم وشادوزیبا دارم.

    اماازنظروضعیت مالی همین بس که بگویم من که سه سال پیش در اوایل ازدواج ام پول یک نان سنگک رانداشتم ،اکنون یک واحد آپارتمان شیک وفوق العاده در بهترین نقطه شهردارم.

    من هم اکنون به چنان ایمانی درباره قوانین این جهان رسیده ام که باتوجه به علاقه واستعداد بی نظیرم برای نوشتن،اقدام به نگارش کتابی درحوزه موفقیت وقوانین جهان کرده ام وباایمان قلبی به شما میگویم که وقتی این کتاب رادربازار عرضه کنم زندگی میلیون ها نفرراتغییرخواهددادویکی از پرفروش ترین کتاب هادرحوزه موفقیت خواهدبود.

    البته قصدنوشتن کتابی هم درباره ناباروری بانام”ناباروری شاهنامه ای باپایان خوش”دارم.

    این روزهاازطریق کانال تلگرامم سعی میکنم رسالت خودم رابه انجام رسانده وتمام انسان هارابااین قوانین آشناکنم وباتوجه به مشاوره هایی که تاکنون به کاربرانم داده ام تغییرشگرفی درزندگی ونوع نگرش آنهاایجادکرده ام،

    دوستان این هاتنهاگوشه ای ازمعجزات زندگی من بودچراکه شرح تمام معجزات زندگیم درحوصله این بحث نمی گنجد.

    امادوست دارم بدانیدکه من به مدت چهارسال عاشق دختری بودم که مشکلات فراوانی مانع ازدواج ما میشدامامن باتکیه برقوانین براحتی به خواسته ام رسیدم وآن دختراکنون همسر من است.

    وچون من خودم درخانواده ای فقیروبه شدت خرافاتی به دنیا آمدم وهرگزطعم خوشبختی وثروت رانچشیدم،اماباتکیه برقدرت خدا وافکاروباورهایم به چنان جایگاهی رسیده ام که اکنون درزندگیم همه نعمت هارابه وفورتجربه میکنم، روابط فوق العاده ای باهمه اطرافیانم دارم واصلاهیچ کمبودی رادرزندگیم احساس نمی کنم.

    درآخربی نهایت ممنونم که وقت گرانبهایتان را صرف مطالعه مطلب من کردید.

    باآرزوی موفقیت روزافزون برای تک تک شمادوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
  5. -
    آسانا گفته:
    مدت عضویت: 3946 روز

    با سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز

    من از کودکی بسیار گوشه گیر و منزوی بودم. مادرم زمانیکه 8 سالم بود به رحمت خدا رفت و پدرم بعد از چند ماه ازدواج کردند چون ما 6تا بچه قد و نیم قد بودیم و مسلما سخت بود تا همه این مشکلات رو تنهایی پشت سر بگذاره. نمی دونم گفتن از سختی ها و مشکلات گذشته درسته یا نه. حتی برای بیان شرح زندگی خودم اما من تصمیم دارم نگم

    من دختر گوشه گیر و به قول خودم تنهایی بودم و ارتباطات اجتماعی زیادی با بقیه برقرار نمی کردم. دوستان بسیار کمی داشتم چون فکر میکردم بهشون نیازی ندارم و خودم تنهایی وضعیت بهتری دارم. اما همیشه دلم می خواست وضع زندگیم بهتر بشه، احساس می کردم یه جای کار اشتباهه. به همه بی اعتماد بودم و فکر میکردم میخوان ازم سوء استفاده کنن. حتی از خانواده م هم ترس داشتم. میتونم بگم زندگی من سرشار از تضاد بود. سرشار از تضاد و نخواستن و تمرکز کردن روی ناخواسته ها.

    دوست داشتم پدرم از وضعیتی که داریم گله و شکایت نکنه و من فکر میکردم باید بزرگ بشم تا کمبودها رو من جبران کنم. نوجوان بودم که به کتابهای موفقیت علاقه داشتم و اولین کتابی که خوندم از ژوزف مورفی به نام قدرت فکر بود. اما نمی فهمیدم باید چیکار کنم. دلم می خواست بهتر باشم، دلم می خواست رشد کنم جوری که بالابالاها برم اما همیشه به خاطر احساس عدم لیاقت فکر میکردم حتی آرزو کردنش هم برای من گناهه.مگه من کیم و چیم؟ یه بچه بدبخت منفی غیراجتماعی

    بعد از دوران فوق دیپلم رفتم سرکار و سخت کار کردم چون فکر میکردم فقط سخت کارکردنه که می تونه برای من کار رو دست و پا کنه و بتونم این موقیعت خودمو در اداره برای خودم تثبیت کنم و اداره باهام قرارداد ببنده. سخت کار کردم. دوشیفت کار میکردم، به حقوق پایین قانع بودم و می گفتم برای خیلیم زیاده البته که کارم خیلی خوب بود و توی اداره به بهترین کارمند معروف بودم و حتی یادمه زمانی که کارمندهای بدتر از من مدعی استخدام رسمی بودن من حتی خودمو لایق قراردادی شدن نمیدونستم و می گفتم من اونقدری که باید کار نمیکنم برای حلال شدن پولم باید خییییلی کار کنم. درحالیکه من علنا به جای سه نفر کار میکردم. وضع روحیم روز به روز بدتر و من پرخاشگر تر میشدم و اصلا خوب نبودم. منزوی و بداخلاق و غرغرو

    سعی میکردم بهتر باشم و فقط رویابازی رو خیلی خوب بلد بودم و شبها قبل خواب رویابازی می کردم که زندگیم بهتر میشه اما آخرش باورم نمیشد که بشه

    تا اینکه مهر سال 93با استاد عباسمنش با بسته قانون آفرینش آشنا شدم و با کلی کلنجار رفتن با خودم خریدمش. من و خواهرم که همه زندگی و آرزومه که موفق بشه با هم پا به پای هم پیش رفتیم و درسها رو گوش دادیم و می تونم بگم درون ما اتفاقاتی افتاد. اخلاقم بهتر شده بود، کمتر غر میزدم و بیشتر فکر میکردم. تمام بسته ها استاد و کتابها رو خریداری کردم و دارمشون اما عجیبه که هنوز خودمو لایق خوندن بسته ثروت1و2نمی دونم و هنوزم در موردش مقاومت دارم البته که بهترم

    یادمه برای نوشتن107آرزو من همون لحظه141آرزو نوشتم چون توی رویاهام دیده بودمشون و توی ذهنم آرزو کرده بودمشون اما عدم لیاقتم جلوی ادامه فکر کردن رو ازم می گرفت

    خواهرم با استفاده از قانون برای ادامه تحقیقاتش تقاضای بورس کرد و رفت آلمان تا درس بخونه. منم با سفری که به آلمان داشتم و دنیا رو جور دیگه ای پیدا کردم تحولی عظیم در زندگیم به وجود اومد. انگار خدا میخواست بهم بگه ببین میشه زندگی آروم و سرشار از عشقی داشته باشی، ببین تو لایقشی و می تونی بهتر از اینجاهایی که می بینی زندگی کنی، آرومتر از اینها و من عوض شدم و من تصمیم گرفتم زندگیم رو عوض کنم. زندگی خودمو و خانواده مو و نسل آینده مو.

    برگشتم ایران و بعد از مدتی کاری بهم پیشنهاد شد در زمینه مدیریت فروش و منم برای اولین بار در زندگیم به این فکر کردم که می تونم درآمد خودمو و کار خودمو داشته باشم چون فکر میکردم کارمندی اونقدری که من براش وقت و انرژی گذاشتم و میذارم برای من آرامش و ثروت ایجاد نمیکنه. من از کارم توی اداره راضی نبودم و قبول کردم که باید ریسک کنم وگرنه زندگی چندسال من مساوی و حتی بدتر از الان میشه

    به توانایی هام ایمان پیدا کردم، خودمو لایق میدونم و جالبه بدونین همیشه توی رویاهام نفر اولم، کسب و کارم اولینه و من بهترینم

    فکر میکنم بیشترین شکرگذاری من تا الان از خداوند توی عمرم از استاد عباسمنش باشه چون بهم یاد داد باید و باید و باید احساس لیاقت، احساس عدم گناه و شایستگی کنم که بتونم به بهترینها برسم. حالا انسانهای منفی و مشکلساز زندگیم رو از دور و برم حذف کردم، دارم روی کار جدیدم که فعلا بصورت پاره وقت کار میکنم وقت میذارم و ایده هام رو دنبال میکنم و باورتون نمیشه توی این چندماهی که روش تمرکز کردم چه نشانه هایی دریافت کردم. حتی ایده جدید دیگه ای برای راه اندازی یک سایت به ذهنم رسیده که دارم روش کار میکنم. و البته به این فکر کردم باید یکیش رو انتخاب کنم تا با تمرکز درش موفق بشم.بسته های تخصصی رو از سایت های مختلف خریداری می کنم و دنبالشون می کنم و فکر و ذکرم سایتیه که میخوام بزنم و نشانه ای از ثروت دریافت کردم، برای دل خودم کاری کردم و از طرف سایت هدیه ای دریافت کردم. این هدیه برای من نشانه و مقدس ترین چیزی که این روزاها برای تقویت ایمانم دارم و میدونم در مسیر درستی هستم چون از استاد خودم، از کسی که چشم منو به زندگی باز کرد هدیه گرفتم و این برای من ارزشمنده.

    من آرامش این روزهامو، آرامش و احساس فوق العاده ای که زمان صحبت استاد از ایمان به خدا و قرآن دریافت کردم رو با چیزی عوض نمیکنم. حتی یک بار زمان خوندن فصل پنجم رویاهایی که رویا نیستند، در مورد ایمان به خدا میخ کوب شده بودم و بدنم بی حس شده بود. کتاب رو خوندم و بعد جلوی آینه وایستادم و گفتم خدایا حست میکنم، خدایا مرسی که اینقد بزرگی که میشه باخیال راحت بهت تکیه کرد و مرسی که منو درآغوشت گرفتی و گریه کردم. گریه کردم و گریه کردم و واقعا احساس کردم دیگه روی زمین نیستم و یک موجود فقط زمینی نیستم. من کس دیگه ای ام

    و حالا هرروز شکرگزاری میکنم، تمرین می نویستم، و تعهد نوشتم تا زندگیم رو در سه سال آینده به معنای واقعی متحول کنم. اگه لازم باشه من شبها نمیخوابم تا روی خودم کارکنم و از سکوت شب استفاده میکنم تا فقط صدای خودمو خدارو بشنوم. من به معنای واقعی خودمو به چالش کشیدم و میخوام خود 31سال زندگی کرده م رو متحول کنم

    خدایا سپاس که اونقدر بزرگی که میشه با خیال راحت بهت تکیه کرد.

    در پناه الله یکتا شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
  6. -
    Reyhane AR گفته:
    مدت عضویت: 3696 روز

    دوست عزیزم لیلا جان و ساناز عزیزم ممنون ومتشکرم به خاطر لطف و مهربونیتون. از خوندن داستان موفقیتزندگی هر دوی شما دوستای عزیز و دوست داشتنیم لذت بردم. و آرزوی سعادت و خوشبختی و آرامش بسیار برای شما و دیگر دوستانم دارم.عشق خداوند بر دلتان باد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    Reyhane AR گفته:
    مدت عضویت: 3696 روز

    سلام خدا جون. خدای خوبم،خدای عزیزتر از جونم،صبحت بخیر. امروز هم مثل روزهای قبل حالم خوب و عالیه. و دوباره تو را شکر می گوییم هزاران مرتبه. به اندازه تمام کهکشان، به مقدار تمام ریگ های روی زمین، به وسعت بزرگی خودت دوستت دارم. از تو ممنونم به خاطر سلامتی تمام اعضای بدنم،زیبایی، ایمان و شادابیم. از تو ممنون و سپاسگزارم به خاطر خانواده ام، پدر و مادر مهربانم، همسر خوبم، بچه های دوست داشتنی و فوق الاده ام، شغلم، درامدم، روحیه بسیار بالایم، عشقم به تو، عشقم به همه…….

    خدا جونم امروز هم با توکل بر تو اغاز میکنم و ایمان صد در صد دارم که تو همراهم هستی در هر لحظه و همه جا و هدایتم میکنی به راه درستکاران و کسانی که نعمت فراوان دادی.

    خدایا، ای مهربانم، ای همه ی هستی من، ای که لحظه به لحظه نفس کشیدنم به دست توست، ای که به هر جا مینگرم زیبایی تو را نظاره میکنم. تو را میپرستم، عاشقتم بی نهایت.

    امروز هم منتظرم. که با اتفاقات شگفت انگیز و عالیت مرا سوپرایز کنی. دلم رو با یادت و عشقت لبریز از شادی کنی. منتظرم ای مهربان ترین مهربانان………

    خدایا امروز هم لیاقتی نسیبم کن که برای رضای تو کار کنم.

    مهربانی،احساس خوب، خدمت کردن به خلق تو و شکرگزاریت را روزیم کن.

    ای معبودم، مونس ویار همیشگی من دوستت دارم بی نهااااااااااایت.

    قسمتی از نامه های هر روز من به خدا….:-) :-) :-)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  8. -
    حضور مثبت گفته:
    مدت عضویت: 3496 روز

    سلام و هزاران سلام به همه دوستان عزیزم. روزتون پر از جذبهای خارق العاده. امیدوارم وجودتون سرشار از عشق الهی باشه

    گذشته من : ریحانه جون، چه بامزه! اول قصه منم مثل مال شماست خیلی برام جالب بود. اسممو نمیگم. خخخخخخخخ .چون ممکنه مادر و پدرم و خانواده عزیزم که خیلی دوسشون دارم، به گوششون برسه، و رضایت نداشته باشن ( البته نه اینکه اونها مقصر باشن، بنده خداها اونهاهم با این باورها بزرگ شده بودند). من خانمی 38 ساله هستم. تو یه خانواده 9 نفره جنوب تهران بزرگ شدم. یک خانوده بینهایت منفی داشتم. در آن سالهای رشد، ضمیر ناخودآگاهم مملو از باورهای منفی شد، مادرم مدام غر میزد، انتقاد میکرد از همه بد میگفت از بدبختی، از گذشته، از آینده و همیشه نگران بود و میترسید. مخصوصا مدام منو با حرفهای منفی بمباران میکرد، مسخره میکرد، مقایسه میکرد، از هر رفتاری که داشتم ایراد میگرفت و انتقاد و تمسخر میکرد.

    نتیجه این باورهای منفی ،این بود که منم با شدت کمتر از خودش عصبی، کمرو ،خجالتی، با کمترین اعتماد به نفس شدم و همیشه از همه چیز انتقاد و گلایه میکردم (انگار مدال مینداختن گردنم خخخخخخخ ) ولی نگران نشین من باهوشتر از این حرفا بودم وداری پشتکاری عالی و چون میخواستم بهش ثابت کنم اونطوریها هم که اون میگه نیست. موفق شدم لیسانس زبان انگلیسی و مدیریت کارافرینی از دانشگاه تهران گرفتم ولی با کوله باری از باورهای منفی و ….. خخخخخ ]

    کاربازرگانی خارجی را از شرکت بازرگانی یکی از اقوام شروع کردم ، خیلی علاقمند به اینکار شدم و کلیه کلاسهای بازرگانی خارجی و مرتبط با این فیلد کاری را گذراندم و با تلاش چشمگیری پله های ترقی را طی کردم (یکی از خصیصه های بارز من پشتکار بینهایت عالی ام است که با وجود باورهای غلطم داشت منو هدایت میکرد .

    یک ماه بیشتر به شرکت این فامیل نرفتم و بعد که تصمیم گرفتم شرکت خصوصی دیگری برم، با مخالفت شدید پدر و برادرم روبرو شدم و پس از کلی جنگ و جدال موفق شدم برم سرکار. بنده خداها باورشون این بود که شرکت جای مناسبی برای دخترا نیست.

    من همش در حال ترقی در زمینه تخصص کاریم بودم و 6 شغل عوض کردم (ولی پدرم هر شب غر میزد که نباید شرکت خصوصی بری. جای خوبی نیست چرا بیمه نمیکنن و هرشب اعصاب منو داغون میکرد که باید یه شرکت دولتی بری.). برای فرار از فضای منفی خانواده تصمیم گرفتم زودتر ازدواج کنم)

    نقطه عطف زندگی من: سال 83 با دختر رئیسمون که فوق لیسانس فلسفه داشت آشنا شدم و اون کلاسهای ریکی میگذاشت و منو ترغیب کرد برم کلاساش ولی از اونجائیکه باورهای منفی من قویتر از این حرفا بود نرفتم. ولی از اونجائیکه رئیسم بهم گفته بود به دخترش کار یاد بدم، اونم در عوض درحین کار از باورها و مطالب ریکی و انرژی درمانی بهم میگفت و من کم کم علاقمند شدم. و یه درخواست منو با تعیین مهلت معین یعنی 6 اسفند 1383 تو برگه نوشت و سمبلهای ریکی را کشید و هر روز پیش خودم یک ربع بهش انرژی می داد و در کمال ناباوری مهمترین اتفاق زندگیم در همان تاریخ 6 اسفند 1383 روی داد. این معجزه برای من سخت باور آغاز راه بود. خودم مثل خوره افتادم تو اینکار. چون از بچگی خوره کتاب بودم. اولین تجربم این بود که تمرکز کردم و انرژی فرستادم که خدایا همسری بهم بده که خیلی خیلی منو دوست داشته باشه. فقط همین . من خنگول با باورهای غلطم در مورد ثروت اصلا حتی یه لحظه هم تصور و آرزوی همسر پولدار نکردم فقط تمرکزم رو این بود که منو خیلی دوست داشته باشه. تا اینکه همسر عاشق پیشه اومدو دقیقا منو خیلی دوست داره ولی نه پول داشت نه کار. دقیقا کاینات خواسته ام را بهم عطا کردند. خخخخخخخخ

    خلاصه زندگی را سال 85 دقیقا از صفر شروع کردم. سال 84 در شرکت دولتی با حقوق و مزایای عالی استخدام شدم. همون کار مورد علاقم. کارشناس بازرگانی خارجی ) با حقوق و مزایای عالی.

    هنوز با قانون جذب و تغییر باورهام در مورد ثروت و ….. آشنا نشده بود. لذا، هنوز ترسام باهام بود، هر فکر منفی میکردم در کسری از ثانیه جذب میکردم. جذب خارق العاده ای در موارد منفی داشتم که تصمیم گرفتم رکوردم را در گینس ثبت کنم ههههههههه.

    سال 90 باردار بودم و همش استرس داشتم که نکنه بچم کند ذهنی داشته باشه، و همزمان هم سعی میکردم انرژی مثبت بفرستم ولی انرژی منفی ام بیشتر بود و دقیقا بچم تریزمومی 18 و کند ذهنی داشت و شانس آوردم که در ماه سوم بارداری خودبخود قلبش ایستاده بود و از دنیا رفت.

    یا در سال 91 در بارداری دومم وقتی در مرخصی زایمان بودم، مدیرعامل عوض شد و بدون اینکه تحقیق کنه خیلی ها را تعدیل کرد و چون من هی استرس داشتم که اگه برم مرخصی زایمان، نکنه تعدیل بشم، دقیقا جذبش کردم.

    تعهد من به خودم :این دو تجربه تلخ و اینکه می دیدم به هرموضوع منفی تمرکز میکنم، محقق میشه. باعث شد به خودم بگم از این لحظه به بعد، فقط مثبت فکر کن و به منفی ها استاپ بده. بعد شروع شد. حرفه ایی روی جذب و تقویت ضمیر ناخودآگاهم کارکردم یعنی از سال 92 به صورت یک دانشجوی حرفه ای روی جذب و ضمیر ناخودآگاه ریکی و ….. دارم فعالیت میکنم.

    اول پیشرفتامو بگم بعد در زیر روشهای مفصل رسیدن به اونارو میگم:

    اول رفتم با مدیر عامل جدید صحبت کردم دوباره برگشتم سرکار (همون مدیرعامل یه روز بهم گفت، من اگه دکتری شریف را هم بیارن، با تو عوض نمیکنم چون یک دهم تو هم نمیتونه کار کنه) از سال 92 درامدم از دو میلیون تومن به 11 میلیون تومن ارتقا دادم و خونه و ماشین جذب کردم و بعد 260 میلیون تومن سرمایه نقدی مو جذب کردم.

    جذبهای عالی و شگفت انگیزی که داشتم:

    از منزل تا سرکارم حدود دو ساعت طول میکشید و خوش مسیر نبود. در دفتر آرزوهام نوشتم که الان تو فلان مکان، شرکت خریدیم و خیلی راحت ، مثل مدیرعامل ها، ماشین شخصی منو از خونه تا سرکار میبره و برمیگردونه (خخخخخخ). (این قسمت حسودی به مدیرعاملا بود) (مینوشتم و هر روز تجسم خلاق میکردم) ، اما متاسفانه شرکت را ولیعصر اجاره کردن و من دیگه موضوع را رها کردم، ولی بعد یکماه به طور معجزه آسایی با اینکه کلی هزینه اجاره و تعمیر داده بودند، قرارداد فسخ شد و در محلی که من نوشته بودم، ساختمان بزرگی خریداری شد و الان من مثل مدیرعاملها با ماشین شخصی میان دنبالم و برم میگردونن .

    همه خواهرو برادرهای همسرم، فرزندان کند ذهن داشتند و براساس قانون وراثت، احتمال بالا وجود داشت که فرزند دومم هم همانند اولی که سقط شد، کند ذهنی داشته باشد،در دفتر آرزوهام نوشتم ، هر روز مینوشتم و تجسم خلاق میکردم و بالاخره یه دختر ناز و دوست داشتنی و سالم رو جذب کردم.

    در قرعه کشی وام ماشین شرکتمون بین 40 نفر با انواع ارسال انرژی که یاد گرفته بودم برنده شدم.

    آدمهای منفی خیلی زیادی از زندگیم خارج شدند، چون من خودم را تغییر داده بودم . فقط یک نفر مونده که مطمنم اگه خودمو تغییر بدم اونم میره.

    موقع خرید خونه، وقتی از همه جا مستاصل بودم، یه دوست در کمال ناباوری سند خونشو داد تا باهاش وام بگیریم.

    * موقع وام خودرو، به هر کسی که میشناختم رو انداختم ولی قبول نکرد(ضامن رسمی با کسر حقوق) بعد در کمال ناباوری از نفر آخری که درخواست کردم آدمی بود که از نظر همه به بدی شهرت داشت ولی قبول کرد. اینجا یاد گرفتم در مرود هیچ کس قضاوت نکنم.

    * درخواست افزایش حقوقم را سال گذشته نوشتم. یکسال روی رسیدن بهش کار کردم ولی نتیجه نداد قسمت آخر مرحله کنه شدن بود و فقط این حرف برایان تریسی ( اگه فکر میکنی کاری درسته از پیامداش نترس و انجامش بده) در گوشم بود. در کمال ناباوری تونستم مدیرعاملی را راضی کنم که باورش برای همه غیر ممکن بود.

    * همین چند وقت پیش نوشتم که وام 100 ملیونی قرض الحسنه را زودتر از موعد میگیرم. ولی بجاش در کمال ناباوری پول اولیه دفترچه حدود 6میلیون را بهمون تخفیف دادن که نزاریم.

    سال گذشته به 5 ماموریت خارج از کشور رفتم با کلی حق ماموریت . نوش جونم خخخخخخخ)

    خیلی راحت نه میگم (مخصوصا به مدیران) و برام مهم نیست دیگران تائیدم کنن یا نه

    *من واقعا تمام موارد زیر را هر روز انجام میدم و فکر میکنم مهمترین عواملی که باعث تغییر باورهای ریشه ای من شد، اینا هستن::::

    1- حدود دو سال از سال 92، هر روز کاری، ساعت 6:30 تا 7:30 صبح حدود صد جمله تاکیدی مثبت را بلند در هنگام پیاده روی در پارک نزدیک سرکارم تکرار میکردم (دقیقا هر روز اینکار را انجام میدادم). الان دیگه اینکار را انجام نمیدم.

    2- حدود یک ماهه، بعد از گوش کردن به فایل رایگان استاد، که گفتن موقع مسافر کشی صدای ضبط شده را 12 ساعت گوش میدادن، دویست جمله تاکیدی مثبت و اهدافم را با صدای خودم ضبط کردم و شبها قبل خواب در گوشم میزارم و گوش میدم و صبحها و پشت میز کارم در حین انجام کارهای روتین هم تقریبا 5 ساعت در روز گوش میدم.

    3- این فایل صوتی که روزی 5 ساعت در روز گوش میدم ، مثل یک موزیک همیشه سرکار بهش گوش میدم. هدفون تو گوشمه و صدام تکرار میشه ( تو فایل صوتی قربون صدقه خودم میرم و گلچینی از تمام صدها کتابی که خوندم در مورد بازسازی باورهام ، نحوه صحیح تغذیه، ورزش …..با جملات و نگارش خودمونی که به قلبم بشینه )

    4- هر روز صبح قبل از شروع کارم، دو صفحه شکرگزاری مینویسم هر لحظه هر چی میگیرم، شکرگزاری آنرا مینویسم.

    حتی یه شکلات کسی بهم میده، سریع تو تبلتم مینویسم، خدایا میلیونها بار شکرت که امروز 500 تومن یک عدد شکلات دوستم بهم هدیه داده .وای باورتون نمیشه هر دقیقه هی میرم و دارم مینویسم.

    5- اخبار و داستان منفی اصلا گوش نمیدم

    6- کتاب بینهایت مهم حضور در وضعیت صفر جو وایتلی( زندگیمو دگرگون کرد) که باعث پاکسازیم شد، را هراز چند گاهی میخونم.

    7- به راحتی میبخشم . تا 60 درصد عشق بی قید و شرط به دیگران دارم.

    8- در طول 24 ساعت حدود 20 دقیقه خودهیپنوتیزم انجام میدم ( اعتماد به نفسم از صفر به 80 رسیده(با شجاعت تمام، جواب مدیرم را میدم) ) از سایت هیپنوتیزم دکتر حریری شروع کردم بعد کتابهای خودهیپنوتیزم استاد کابوک را خوندم

    9- وقتی میرم خودهیپنوتیزم و به دستام دستور میدم به حالت از جلو نظام بیان بالا و دستام بدون اختیار میان بالا .خارق العادس !واقعا قدرت ذهن برتر را احساس میکنم. به خودم میگم هی!! دختر تو یه چیزی میشی خخخخخخ

    10- تکنیک آینه- گذاشتم رو میز کارم و هر روز چند دقیقه بهش لبخند میزنم.

    11- تقریبا یک روز در میان تجسم خلاق انجام میدم

    12- باور اینکه فردای از پیش تعیین شده ای وجوندارد و هر روز مینویسم که من امرزم را با شادی میسازم.

    13- اصلا مریض نمیشم.

    14- اهدافم را با عکس همه جا چسبوندم

    15- تو موبایم نرم افزار control mind نصب کردم و اهدافم هر لحظه میان و میرن

    16- تو صفحه اصلی موبایم اهداف اصلی یعنی سه هدف اصلی را نوشتم (نوشتن هدف بینهایت مهمه) و همیشه جلو چشممه

    17- سه هدف اصلیم را روی زنگ هشدار موبایم گذاشتم و ساعت 2 بعدظهر زنگ میزنه. میرم خاموشش کنم، تعهد میکنم، من به این هدفا میرسم.

    18- مدت زیادی با شاقول ابن سینا کار کردم. خیلی فوق العادس وقتی بهش میگم انرژی مثبتو وارد بدنم کن در جهت عقربه های ساعت میچرخه و وقتی بهش میگم انرژی منفی را از بدنم خارج کن بر خلاف عقربه های ساعت میچرخه.

    عضو گروه جذبم و اینم لیست کتابهای کتابخونه جذبمونه که من 90 درصد اونارو خوندم و عمل کردم:

    1) کتاب 4 اثر از اسکاول شین ؛ ترجمه گیتی خوشدل

    2) کتاب چشم دل بگشا ؛کاترین پاندر

    3)کتاب قانون شفا ؛ کاترین پاندر

    4) کتاب قانون توانگری ؛ کاترین پاندر

    5)- کتاب از دولت عشق ؛ کاترین پاندر ؛ مترجم گیتی خوشدل

    6) – کتاب قدرت دعا ؛ کاترین پاندر

    7) کتاب قدرت راز ؛ راندا برن

    8) کتاب معجزه شکرگزاری ؛ راندا برن ؛ ترجمه نفیسه معتکف

    9) کتاب قدرت؛ راندا برن ؛ ترجمه نفیسه معتکف

    10) راز : راندا برن راز شما راز پول و…..

    11) کتاب حکایت دولت و فرزانگی ؛ مارک فیشر

    12) کتاب میلیونر یک شبه ؛ مارک فیشر

    13) – کلید کاربردی قانون جذب ؛ جک کَنفیلد ؛ مترجم نفیسه معتکف

    14) کتاب نیمه تاریک وجود ؛ دبی فرد ؛ مترجم فرناز فرود ؛ انتشارات حمیدا

    15) سوال های درست از دبی فورد

    16) بهترین سال زندگی شما : دبی فورد

    17) بله یا نه راه رسیدن به تصمیم درست : اسپینسر جانسون

    18) فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند: برایان تریسی

    19) کتاب تجسم خلاق ؛ شاکتی گواین ؛ مترجم گیتی خوشدل

    20) کتاب راه هنرمند

    21) – کتاب 7 قانون معنوی موفقیت ؛ دیپاک چوپرا ؛ ترجمه گیتی خوشدل

    22) کتاب کلید گمشده ء جذب خواسته ها ؛ جو ویتال ؛ مترجم فریده همتی

    23) کتاب قانون جذب؛ مایکل لوسیر ؛ مترجم نفیسه معتکف

    24) کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد ؛ هنریت کلاوسر ؛مترجم محمد گذر آبادی

    25) کتاب جاناتان مرغ دریایی ؛ ریچارد باخ

    26) – کتاب پندار ؛ ریچارد باخ ؛ مترجم لادن جهانسوز

    27) کتاب آشنایی با فرشتگان

    28) جلد دوم کتاب فرشتگان:

    29) تکنیک فرشتگان

    30) – کتاب شفای زندگی ؛ لوئیز هی

    31) کتاب عظمت دنیای درون ؛ لوئیز هی

    32) کتاب خرد درون؛ لوییز هی

    33) قدرت در درون ماست لوییس ال هی

    34) کتاب باور کنید تا ببینید ؛ وین دایر

    35) کتاب معمار سرنوشت خویش باشید ؛ وین دایر

    36) کتاب هدیه هایی از آیکیس ؛ وین دایر

    37) کتاب مراقبه ؛ وین دایر

    38) کتاب خود مقدس شما ؛ وین دایر

    39) کتاب اعجاز واقعی؛ وین دایر

    40) کتاب نیروی قصد : وین دایر

    41) کتاب بخواهید تا به شما داده شود ؛ استر و جری هیکز

    42) کتاب دستان شفابخش انسان شفا بخش. خوزه سیاوا

    43) کتاب بعد دیگر وجود : خوزه سیلوا

    44) کتاب کنترل ذهن : خوزه سیلوا

    45) کتاب چگونه آنچه را میخواهید بدست آورید. دکتر جان گری

    46) کتاب نامه هایی از یک دوست از آنتونی رابینز.

    47) کتاب هدیه از اسپنسر جانسون

    48) کتاب راز شاد زیستن از اندرو متیوس

    49) کتاب مراقبه از جیمز هویت

    50) کتاب قانون جذب از حسین وهابی

    51) کتاب ضمیر نا خودآگاه از زیگموند فروید

    52) کتاب کار کرد رویا از زیگموند فروید

    53) کتاب تحقق آرزو از زیگموند فروید

    54) کتاب دنیای سوفی ؛ یوستین گردر

    55) کتاب صوتی قانون شفا

    56) باور کنید تا ببینید .. کتاب صوتی

    57) کتاب صوتی قدرت از راندا برن خیلی قشنگه با صدای قشنگ

    58) کتاب صوتی قله ها و دره ها از اسپنسر جانسون

    59) دانلود کتاب صوتی معجزه ی ذهن برای رسیدن به آرزوها – دکتر مرتضی احمدی منش

    60) کتاب برای تجسم خلاق

    61)کتاب قانون جذب و شیوه های کاردبر آن در زندگی

    62) -در مورد فرشته ها

    63) راحع به فرشته ها:

    65) این جملات را برای جذب کردن مردان بگویید

    67) دوستانی که می گن چرا قانون جذب براشون برعکس عمل کرده یا درست عمل نمیکنه این مقاله رو بخونین

    68) ذهن نا آرام نویسنده : هادی بیگدلی

    69) کتاب بازتاب شرطی نویسنده

    70) کتاب راهنمای زبان بدن

    72) کتاب راز موفقیت آنتونی رابینز

    73) قدرت نامحدود آنتونی رابینز

    90) رویای سرنوشت آنتونی رابینز

    74) چگونه آنچه را که ندارید به دست آورید و آنچه را که دارید حفظ کنید

    75) راهنمایی عملی برای موفقیت دکتر جون گری

    76) قدرت بیان برایان تریسی

    77) قدرت جَذَبه برایان تریسی و ران آردن

    78) معجزه و رازهای موفقیت

    79) قدرت اراده پل ژاگو

    80) به کمک قانون جذب همسر دلخواهت را پیدا کن دبی فرانک نفیسه معتکف

    81) رمز توانگری و راز قدرت ژوزف مورفی

    82) کتاب جادوی فکر بزرگ دکتر د.شوارتز

    83) کتاب: هفت قانون معنوی موفقیت نویسنده: دیپاک چوپرا

    86- راهکارهای موفقیت برایان تریسی

    87-تاثیر از فاصله

    88-به روش خود ثروتمند شوید

    89-تو ثروتمند زاده شدهای-باب پراکتور

    90-در 21 روز زندگیت را تغییر بده

    91-من میتوانم شما را ثروتمند کنم

    92-متقاعد کردن در کمتر از 2 دقیقه

    93-انرژی درمانی مقدماتی

    94-ریکی شفا با دست

    95-ذهن توانمند

    96-فقط غیر ممکن غیر ممکن-آنتونی رابینز

    من صدها کتاب، مقاله، مجله کتابهای الکترونیکی در خصوص جذب ثروت، ضمیر ناخوداگاه خوندم و دیدم، ولی اونائی که انجام تمریناتشون معجزه کردن و کاربردین به شرح زیر گذاشتم که شما هم استفاده کنین:::

    *کتاب نیمه تاریک وجود- دبی فودرد

    الف-چون تمرینتاشو انجام دادم و کمک کرد پدر و مادرم را بخشیدم همه بدیهای زندگیم و خودم را بخشیدم و اون زنجیر نفرتم پاره شد و رها شدم تا موفق شوم.

    ب- نکات مثبت تجربیات تلخ گذشتم را پیدا کردم و همه را نوشتم که اون تجربیات به چه نحوی کمک کردند تا الان رو پای خودم بایستم.

    *کتاب حضور در وضعیت صفر-جو وایتلی (باور اینکه من مسئول صددرصد زندگی خودم هستم)

    هر روز دارم پاکسازی میکنم . باورم نمیشه که در لحظه حضور صفر قراردارم همه داده های منفی ذهنم را پاک کردم.

    نتیجه: شهود الهی وجودم را فرا گرفته و خیلی از تصمیمامو براساس شهود میگیرم نه براساسا خاطره و داده های منفی ذهنم. همیشه در حالت ورتکس هستم.

    *کتاب معجزه شکرگزاری راندا برن

    هر روز دو صفحه شکرگزاری مینویسم. فقط میتونم بگم باید تمرینشو انجام بدین تا معجزشو ببینین.

    *برایان تریسی: راهکارهای موفقیت

    من فهمیدم همه کتابهای کاترین پاندر، لوئیز هی …. همه مثل کتابهای دانشگاهی مطالب عالی نشونت میدن ولی چند کتابی که دربالا کنارش ستاره گذاشتم راهکارهای عملی میدن.

    فایلهای رایگان عباسمنش:

    6 ماه پیش با فایلهای رایگان استاد عباسمنش آشنا شدم. همه را گوش دادم. همه میدونیم که در دانشگاه همه چی تئوریه و عملا چیزی یاد نمیگیریم. وقتی میایم سرکار تازه میفهمیم داستان کاربردیش چیه. فایلهای عباسمنش هم چون همه مطالب را خلاصه کرده و صوتی هستش و با شیرینی خاصی آنرا بیان میکنه ، آدم را جذب میکنه و همون حالت کاربردی را به خونده هاتون میده. یعنی من ازش الگو برداری کردم.

    قبلا خونده بودم باید جملات تاکیدی مثبت را تکرار کنیم فقط یه بار صبح میخوندم. ولی وقتی دیدم عباسمنش میگه من 12 ساعت موقع رانندگی گوش میدادم. منم رفتم با صدای خودم ضبط کردم و دارم میبینم چطور باورهامو دارن تغییر میدن.

    تجربه عالی: اولاش همش اهداف بزرگ مینوشتم. دیدم چون باورش برای خودم سخته، پس دیر محقق میشد، یا نمیشد. فکر کردم چرا کوچولو ننویسم. الان هر روز در دفتر شکرگزاریم مینویسم. مثلا هر روز مینویسم روزی صدهزار تومن همینطوری یه هویی نقدی یا غیر نقدی بهم میرسه .باورتون میشه در هفته سه تا 4 روز همون مبلغ رانقدی یا غیر نقدی جذب میکنم.یا مینویسم تا آخر هفته شام دعوت میشم یه جائی (بالاخره آرزوهای شکمی هم داریم خخخخخخ)

    انقدر زود محقق میشه که نگو!!!!

    در مورد بخشش بگم: هر وقت مینویسم خدایا شکرت که من نصف هزینه خرید کمک به فلانی —— از جایی برام فرستادی. وای در عرض دو تا سه ساعت به حسابم پول میاد.

    تجربه پاکسازی هر روزه:

    اصلا در مورد کسی قضاوت نمیکنم. غیبت نمیکنم. هر وقت میرم یه مغازه پر از مشتری میشه.

    سعی میکنم مثل پولدارها رفتار کنم، عالی لباس میپوشم ، به رستوران میرم، سفر و تفریح میرم. مثل ثروتمندان رفتار میکنم تا به دیگران هم القا بشه و انرژی ثروتمند بودن برام بفرستن.

    تغییر باورها، دقیقا مثل دوچرخه سواریه. باید تمرین کنیم باورمونو عوض کنیم.

    تلاش خیلی مهمه . من اهداف مهمم را هر روز مینویسم و راهکارهای رسیدن بهشو مینویسم ، بعد در جهتش تلاش میکنم.

    تمام شب و روزم شده ، درک قانون کاینات و کشف شگفتی های ذهن برتر.

    مهمه مهم: الان دارم میبینم من همش داشتم در جهت ثروت حرکت میکردم، ولی راهی شد که به خدا برسم ، با خودهیپنوتیزم حس میکنم که من انرژی هستم و دارم وصل میشم به منبع انرژی (خدا) الان یه حس دیگه ای از خدا دارم .

    حالا میدونم اصلا مشکل وجود نداره فقط نگاه من به مشکل اونو مشکل میبینه. مشکلات فقط تابلوهای هشدار هستن و باید ازشون درس بگبیرم و رد شیم نه بشینیم و اون تابلو هشدار را دربیاریم.

    موفق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3724 روز

      دوست عزیز واقعا که نام انرژی مثبت برازنده شماست .خخخ . مگه میشه !!! مگه داریم!!!! آدم اینقدر تمرین انجام بده در طی روز!!!!!!!!!!!!!!!!! از خودم خجالت کشیدم اگه به خواسته هام نرسیدم هنوز خب حقمه. خدا شما رو حفظ کنه واقعا……..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      عدنان حسین پور گفته:
      مدت عضویت: 3822 روز

      عالی بود. خوشحالم اینجا این مطالب رو با ما SHARE کردید.

      خیلی الگو گیری کردم.

      دو تا سوال داشتم من هر چی سرچ میکنم این نرم افزار کترل مایند رو پیدا نکردم فقط MIND CONTROL COURSE رو تونستم پیدا کنم لطفا اگه همینه بگید یا اسم کاملش رو بدارید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حضور مثبت گفته:
        مدت عضویت: 3496 روز

        آقا عدنان گرامی

        ممنون از اظهار لطفتون

        من این برنامه control mind را ازبرنامه play store که فکر میکنم رو هر گوشی هست سرچ کردم و بعد نصب کردم

        خیلی عالیه. اهدافتون را با هر سرعتی که تنظیم کنین میان و میرن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      راضیه راضیه گفته:
      مدت عضویت: 3449 روز

      دوست انرژی مثبتمممممممم کلی ازت انرژی مثبت گرفتمممممممممممم مرسیییییییی که تجربیاتت انقد ریز و کا مل نوشتی ممنونم برای نوشتن کتاب ها ، و تبریک میگم به این همه انرژی ، موقثیتتت و شاد بودنتتتت ، امیدوارم همواره غرق شادی سلامتی ثروتتتتتتتت و ارامش باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حضور مثبت گفته:
        مدت عضویت: 3496 روز

        راضیه جان

        دوست خوبم

        خیلی خوشحالم که وقت گذاشتی و خوندی

        امیدوارم وجود شما هم همواره سرشار از عشق و شهود الهی باشه و همیشه در ارتعاش مثبت ل=باشین تا بتونین بهترینها را از خداوند بزرگ دریافت کنین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نفس آریان گفته:
      مدت عضویت: 2769 روز

      دوست عزیزم حضور مثبت، داستان زندگیتون و موفقیتهایی که کسب کردین رو خ عالی نوشتین..?انقدر خوشم اومد که دوبار خوندمش و دوست دارم بازم بخونمش…?خ انرژی و انگیزه گرفتم ازش و تازه فهمیدم که من یک دهم تمریناته شما رو هم در طول روز انجام نمیدم و باید بیشتر روی خودم کار کنم. ممنونم که کتابهای خوبی معرفی کردین و راهکارهاتون رو به ما هم یاد دادین .با نوشتن سرگذشتتون به همه ما کمک بزرگی کردید.حتما از تمریناتون استفاده میکنم? از جناب عباسمنش هم سپاسگذارم که این قسمت رو در سایت قرار دادن تا همه دوستان، مخصوصا تازه واردهایی چون من درس و انگیزه بگیرند. در پناه خدا سالم. شاد و ثروتمند باشید??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمود صداقتی گفته:
      مدت عضویت: 2792 روز

      عالی بود

      واقعا انرژی گرفتم

      با خواندن نظرات و تجربه کاربران احساس بسیار خوبی دارم. احساس می کنم باورهای قدرتمند در ذهنم قوی تر می شوند.

      راهنمایی بسیار خوبی کرده اید در خصوص تمرین برای تغییر باورها

      هر زمان نظرات و تجربه دوستان را می خوانم گذشت زمان را احساس نمی کنم. احساسم عالی می شود.

      شاد باشید و سرزنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      جمال گفته:
      مدت عضویت: 2212 روز

      درود و عرض ادب.

      به نظر من اگر کسی کامنت شما رو بخونه و واکنشی نداشته باشه ، یعنی تا الان که تو این سایته داره وقتشو تلف میکنه.

      شما مثال زنده و بارز حرف استاد هستید که گفته کاری کردم که هر روز یک کتاب بی نظیر تو این سایت چاپ میشه ، که به جرات میشه گفت تا حالا تو هیچ سایتی همچین چیزی من ندیدم که اینقدر سایتش اکتیو باشه.

      و واقعا از تجربیات و به اشتراک گذاری اون از شما سپاسگزارم مخصوصا از راهکارهای عملی و لیست کتابهای فوق العاده ای که خودم بیشترشو دارم اما خیلی هاش هم برام جدیده .

      ضمنا کی گفته که شما ” حضور مثبت ” هستید شما کوهی از انرژی مثبت هستید و با یه کامنت اینهمه انرژی مثبت ساطع میکنید وای به حال نزدیکاتون.

      انشااله همیشه در سلامت و موفقیت باشید، منتظر نظرات جدید تون هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حضور مثبت گفته:
        مدت عضویت: 3496 روز

        سلام دوست خوبم

        از لطف شما بینهایت سپاسگزارم

        شاید موارد زیاد به نظر برسد ولی وقتی هر روز تکرار میشود میانبر ها و خلاصه شدنهایی ایجاد میشود که اصلا فکر نمیکنی تمرین ها زیادن

        البته الان که فکر کنم چند سال از نوشتن مطلب بالا میگذره ….. من راههای دیگه ای پیدا کردم …. راه های میانبر که خیلی وقت صرف تمرینها نشه

        در واقع میشه گفت برای رسیدن به هدف نباید خیلی برای خودمون هاچوب ایجاد کنیم

        و فکر کنیم که اگه تمرین زیادد باشه نتیجه بیشتر میشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مرضیه پری پور گفته:
      مدت عضویت: 2749 روز

      سلام دوست عزیزم

      یک نکته مهم در ویژگی شخصیتی شماتداوم داشتنتون در انجام کارهای درسته. حدود دوسال مرتب یکسری کارها رو انجام دادن واقعا انگیزه و پشتکار می خواد، خیلی خیلی تحسینتان می کنم و برای موفقیت هایی که کسب کردین بهتون تبریک میگم

      در پناه خدا در تمام جوانب زندگی موفق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      اکرم هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1435 روز

      سلام و درود خدا بر شما

      من از صفحه اول شروع به خواندن کردم و دارم جلو میام.

      واقعا نتونستم بعد از خواندن کامنت شما سکوت کنم.

      بهتون تبریک میگم

      و مطمئنم لایق عالی ترین ها هستین

      و تشکر از اینهمه سخاوت در انتقال تجربه های عالیتون

      شما فوق العاده این

      شاد باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    رحیم گفته:
    مدت عضویت: 3499 روز

    سلام استاد خوب و نازنین.شغل من تاسیسات و مکانیک ماشینهای صنعتی هست که تو یک شرکت خصوصی کار می کنم. روزی 12 ساعت سر کار هستم و همه ی امیدواری من از روزی شروع شد که یک فایل صوتی استاد با عنوان چگونه درآمد خود را در عرض یک سال سه برابر کنیم رو توی تلگرام دریافت کردم. اون فایل رو من شاید بیست بار گوش کردم و تعهد دادم بصورت کتبی که درامد خودم رو سه برابر کنم . با سایت استاد آشنا شدم و با اینکه ایمیل هم نداشتم و برای عضویت باید یک نشانی اینترنتی داشتم که با کمک برادرم این کار انجام شد و من عضوی از این گروه بزرگ و صمیمی شدم.خیلی خوشحال بودم ولی بدلیل اینکه تخصصی تو اینترنت و کامپیوتر نداشتم بخاطر اشتباه تایپی نتونستم وارد سایت بشم که این مشکل توسط همکاران خوب استاد حل شد و من ابتدا ی کار نوشته ها ی استاد رو می خوندم و چون طبع شعری هم تو وجودم دارم خیلی لذت می بردم و به یک احساس بسیار خوبی می رسیدم.همونطور که استاد گفته بود درخت و گل و خاک و همه ی انسانها رو میدیدم و حس می کردم که من جزیی از اونا هستم و اونها هم جزیی از من هستن.بعد از دو هفته تو کانال تلگرام استاد عضو شدم و اپلیکیشن رایگان دستورالعمل ثروت رو از برنامه ی بازار دانلود کردم و جالبه که من چند سال بود آرزو داشتم یه لپ تاپ داشته باشم و تقریبآ دو ماه بعد از اینکه هر هفته فایلهای ده دقیقه ای استاد رو از اپلیکیشن دانلود می کردم و تمریناتی مثل تکرار جمله های نوید بخش و ایمان پیدا کردن و … انجام میدادم حتی تو شیفت شب. تونستم یک لپ تاپ بگیرم.البته کارکرده ست ولی خیلی بهم کمک کرده تا حالا کارهای زیادی باهاش انجام بدم و یاد بگیرم.وقتی تو این سایت وارد می شدم همیشه دوست داشتم محصول روانشناسی ثروت 1 رو بخرم ولی از اونجا که یک پسر دو ساله داشتم و یک پسر سالم دیگه خداوند بهم داد که بزرگترین لطف و عنایت خداوندرو با قلبم احساس کردم و بخاطر عظمت و بخشندگی پروردگار م گریه کردم و اشک شوق ریختم و باید به هزینه ی مراقبت و نگهداری اونها هم توجه می کردم محصولاتی مثل قانون تضاد و قانون آفرینش جلسه ی اول و دوم رو که قیمت پایین تری داشتن رو خریداری کردم و اونها رو منتقل کردم تو گوشی تلفن همراهم و هر روز گوش می کردم.تو جلسه ی دوم قانون آفرینش فهرست آرزوهام رو نوشتم که اولین هدفم خرید یه ماشن 206 و ….. بود و من هرشب یا موقعی که فرصت میکردم یک پژو 206 تجسم می کردم که شرایطم برای خرید ماشین با تمریناتی که از روی کتابهای صوتی قهرمان و معجزه ی سپاسگذاری انجام دادم مهیا شد که با مشورت چند نفر از خرید 206 منصرف شدم و یک ماشین ارزونتر گرفتم .می تونم بگم که نویسنده ی کتاب بهترین اسمی رو که به نظر من می تونسته روی کتاب معجزه ی سپاسگذاری بذاره گذاشته چون این کتاب واقعآ تو زندگی من تاثیر گذاشت و منو از یک آدم پرخاشگر به یک انسان آرام و سر شار از آرامش تبدیل کرد .همینجا از گوینده های کتابهای صوتی استاد تشکر می کنم و آرزو می کنم همیشه شاد باشن. الآن سه ماه هست که دارم هدفهام رو هر روز می نویسم و هر روز به خودم یادآوری می کنم که خواسته هام چه چیزایی هستن. چون طبق قانون باید فقط به خواسته ها توجه کنم و بی خیال ناخواسته ها بشم.تا بهم الهام بشه و راهم رو پیدا کنم که چند مورد الهاماتی مثل یاد گیری رشته های تخصصی شده سر فرصتش اونها رو هم می گم.یادم هست که استاد راجع به الهامات صحبت می کردن در جلسه ی ششم هدف گذاری و من دیروز به طور اتفاقی و کاملآ ناخواسته توی محل کارم یه قرآن کوچیک رو باز کردم و سوره ی زلزال اومد که نوشته بود و زمانیکه زمین را با شدیدترین لرزشش بلرزانند و زمین بارهای گرانش را بیرون بریزد و انسان بگوید زمین را چه شده است آن روز است که زمین اخبار خود را باز می گوید چون پروردگارت به او وحی کرده است. دوباره فایل هدف گذاری رو گوش کردم و ایمان پیدا کردم که هیچ چیز در این جهان با این همه عظمت و ثروت اتفاقی نیست و همه شرایط فقط تو رو به سمت خواسته هات هدایت می کنن.حتی من کتاب معجزه ی سپاسگذاری رو زمانی تهیه کردم که دو هفته هر روز تو هدفهام می نوشتم که می خوام از این همه نعمت و رحمتی که خداوند بهم عطا فرموده بیشتر سپاسگذاری کنم و این کتاب هدیه ی خداوند بود به من و آرامش دوران کودکی من رو به من هدیه داد و راه و روش قدردانی و جذب تمام ثروتها و اتفاقات خوب رو بهم یاد داد. یکی از هدفهای من دیدن آقای عباس منش هست و همینجا از زحمات و تلاششون سپاسگذاری می کنم .برای همه ی شما دوستان آرزوی سلامتی و موفقیتهای بسیار بزرگ رو دارم خدا نگهدارتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  10. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3713 روز

    باسلام خدمت دوستان واستاد عزیز عباس منش

    فرهاد عرب هستم

    خوشحالم که دوستان ازاین مطالب استفاده کنند ونتایج خیلی عالی کسب کنند

    داستان زندگیم از اونجایی شرو شد که درخانواده پرجمعیت و کم درآمدی بزرگ شدم و نیاز خیلی شدیدی ب ثروت داشتم و بعد از کنکور که رشته مورد علاقم که پزشکی بود قبول نشدم تصمیم ب کسب درآمد کردم وتمام وقتم برای کارم صرف میشددرآمد اولیه من ماهی 200هزارتومان بود که بعد از گذشت سه سال درآمد خودم را به ده تاپانزده برابر رسوندم تمام درآمدم و تو کسب وکار خودم سرمایه گذاری کردم و این صبر وتلاش من کم کم نتیجش بزرگ شد عددهای ورودی من چشم گیر میشد درهمین مواقع بود که کتاب قانون جذب همیشه میخوندم تا اینکه بافایل انگیزشی استاد عباس منش به طور کاملا اتفاقی آشناشدم دونفر داشتن گوش میکردن که منم شنیدم وبرای منم بلوتوث کردند ورفتم توسایت ودقیقا گفتم که اینارو من دارم جذب میکنم تمام فایلهای رایگان و دانلود کردم و نتایج جالبی درزندگیم داشت مثل فایل چگونه درآمد خودراسه برابر کنیم و که دیدم فهمیدم کاملا این حرفادرسته چون قبلا از مسیرش رفته بودم ونتایجشو گرفته بودم

    پس کاملا اعتمادکردم ب استاد عباس منش

    من خیلی علاقه ب بسته روانشاسی ثروت داشتم و به هرکس گفتم بیا دونفره بخریم هیچکس قبول نکرد ومسخره کردند منو .

    منم تصمیم گرفتم که تنهایی خریداری کنم و این بسته تهیه شد اولین فایلشو که دانلود کردم باورکنید فایل جلسه اول که داشت درمورد باورها صحبت میکرد و گوش دادم مثل این بود که کلید تمام مشکلاتمو پیدا کرده بودم و برای مدت زیادی بفکر رفتم که چقد افکار مریضی داشتم که سد راه من شده بود و دوتا از اون باورهای اشتباه من اول اینکه باثروت انسان از خداوند دور میشه ودوم اینکه باید وام بگیری وبدهکارباشی تاپیشرفت کنی و خیلی باورهای اشتباه دیگه .

    الان نزدیک یکساله که از بسته روانشناسی ثروت هرروز استفاده میکنم به لطف خدا زندگیم از همه جهت عالی عالی شده مهمترین باورم که آرومم کرده اینکه همیشه همه چیز به نفع من است وشکرخدا خیلی مشتریان پول نقد زیادی در کسب وکارمن آمدند وباعث رشد من شده اند الان درآمد من به ماهی شش میلیون تومان درماه به لطف خدا رسیده یعنی درعرض5سال به 30برابر حقوق اولیه و مطمئن هستم که به اعداد خیلی بالاتری میرسم من از اونجا ب اینجا رسیدم از اینجا به هرجا که بخوام میرسم.

    من متولد1370میباشم ومجرد شرایطی که دارم این درآمد خیلی عالی وقابل توجه برای من میباشد.

    من از قصد از مبلغ حقوق و اعداد وارقام گفتم تابقیه دوستان هم خیلی راحت رشد خودشونو با عدد بیان کنند این خیلی تاثیرش بیشتره مطلب زیاد داشتم برای گفتن امافک کنم کافی باشه.

    ودرپایان از تمامی گروه عباس منش متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای: