اصل بقای اصلح - صفحه 40
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/10/abasmanesh.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-10-02 07:22:522020-10-03 02:24:06اصل بقای اصلحشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد جانم
«ضعیف ها خرد میشن»
ضعیف ها زیر چرخ دنده ی دنیا له میشن.
فارغ از اینکه محمد باشی یا یعقوب
اراده و خویشتن داری برای تو لشکری میشود که همه را در برابرت به زانو در میآورد.
خویشتن داری یا همان تقوا یا همان کنترل ذهن، جایی که دلت میگوید:«بیچاره این زن، بیچاره این حیوان، بیچاره این گروه» و تو باید دست دلت را بگیری و اجازه بدهی ذهنت کنترل کند شرایط را.
استاد اگر اینجا هستم چون نخواستم معمولی باشم چه برسد به ضعیف.
باج ندادم.
استاد دوست دارم با من بیایید تا در یکی از مذاکراتم کنارم باشید. احساس میکنم که قدرتم مرا برنده میکند. منطقم مرا پیش میبرد و اینکه احساساتم را توی مشتم میگیرم تا یهو بیرون نپرد.
وقتی طرف مقابلم سعی در ترساندنم میکند.
استاد جانم بگذارید اعتراف کنم از فریاد زدن یک مرد توی صورتم میترسم، مرا یاد کودکی ام میبرد و خلع سلاحم میکند. ولی اخیرا در این شرایط به خودم آگاهانه میگویم:« دارد میترساندت ، برنده تویی، نترس، من با توام.»
و واااای معجزه میشود.
استاد من باید در بیزنسم اول شوم.
به هیچ چیز دیگر فکر نمیکنم.
استاد سپاسگزارم برای وجود الهی شما.
برای نفوذ کلام تان
برای جرات و جسارت تان
شیر شدید و شیر پرورش میدهید.
استاد شما جانید و جانان
سلام بهار عزیز
من خیلی تحسینتون میکنم شما و تمام خانومهایی که بیزینس های موفق خودشون رو دارن و به اسانی و به فراوانی پول میسازن
من در حال حاضر، در حال بزرگ کردن بچه هامون هستم و درامدی ندارم. و باید از همسرم پول بگیرم برای چیزایی که میخوام بخرم و واقعا درخواست کردن پول از هر کسی، به غرورم برمیخوره، هدفم اینه که منم کسب و کار خودمو داشته باشم و حسابم پر پول باشه
واقعا لذت میبرم وقتی خانوما از استقلال مالیشون میگن و تحسینشون میکنم
هدفم اینه که پولامو جمع کنم دوره ثروت استاد رو بخرم، تا خداوند هم هدایتم کنه به مسیرهای پول ساختنم
بهتون افتخار میکنم شجاعت و جسارت و عملگراییتون رو
در پناه الله قدرتمند و مهربان باشید
به نام خدای مهربان
سلام براستاد نازنین وخانم شایسته گرامی
چه فایل زیبایی را گوش دادم خداراشکر
واقعا وقتی به این موضوع در زندگیم فکر میکنم می بینم چه جاهایی که من احساساتی عمل کردم ودلسوزی کردم وفکر میکردم می تونم به آدم ضعیف کمک کن واو را نجات بدم واشتباه فکر کردم و نتوانستم او را نجات بدم که هیچ به خودم هم ضربه زدم ودر کارهام به عقب برگشتم .
ممنونم از استاد عزیزم با این آگاهیهای نابشون
من یاد گرفتم که قوی باشم ،محکم باشم،با اراده باشم،انظباط شخصی داشته باشم وضعیف عمل نکم.
از مدت آشنایی با استاد خیلی سعی کردم که ضعیف نباشم وطوری عمل نکم که کسی بخواهد برای من دلسوزی کنه وخدا را شکر خیلی موفق بودم وشخصیتم در این زمینه تغییر کرده و برای کسی هم دلسوزی نمی کنم چون فهمیدم که من توانایی تغییر دادن کسی را ندارم. خداوند که کارش گسترش جهانه بوسیله ما انسانها و ماهستیم که باید قوی و با اراده باشیم چون جهان جای انسانهای ضعیف نیست.
من با شنیدن این فایل یک حس عجیبی پیداکردم و در درون خودم احساس بیداری وقدرت دارم .
خداراشکر برای هدایتم به این مسیر لذت بخش
وسپاسگزارم از استاد عزیزم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به همه ی شما عزیزان.
سلام به استادان عزیز و هم خانواده ای های نازنینم.
این فایل نشانه ی هدایت من در پاسخ به درخواستی بود که از خداوند داشتم.
گفتم خدایا چطوری، چه فایلی گوش بدم و کار کنم عمیق که مقدمه ای باشه برای هدفم. برای بهتر کردن شخصیتم.
برای از بین بردن ضعفهای شخصیتی ام.
و به این فایل هدایت شدم.
خدا می دونه چه باگ هایی از من کشیده شد بیرون.
چه ترمزهایی پیدا شد.
چون نقطه ضعف دلسوزی همیشه با من بوده و در واقع یه پاشنه آشیل زنگ زده س برای من.
چون من توی محیطی بزرگ شدم که اطرافیان به شدت دلسوز و در نهایت به شدت متوقع بودن.
طوری که بیماری، رنج، دردهای تمام نشدنی توی زندگیشون موج می زنه.
بنابراین می شه حدس زد که چقدر توی وجود من این ضعف مخرب وجود داره.
یکی از خواسته هام همیشه مهاجرت بوده. اما بعد فهمیدم قسمت عمده ای از این خواسته بیشتر حالت فرار داره چون من شهرمو دوست دارم و قصدم فرار از خود شهر نبوده.
در عین حال این عقیده رو دارم که باید به شرایط عالی برسم بعد برای بزرگتر شدن زمین بازی مهاجرت کنم.
اما سوالم این بود که قضیه چیه. چرا من هر کاری می کنم، هر چقدر تلاش می کنم سخت تر میشه قضیه.
تا اینکه به ضعف های خودم واقف شدم تا حدی که الآن هستم البته
ضعف خودم در برابر نگرانی های مادرم و باور اینکه باید احترام بذارم و قانعش کنم
ضعف من در برابر اینکه بقیه سالم نمی خورن، سالم زندگی نمی کنن.
ضعف من در برابر اشتباهات دیگران
این کج فهمی بود که باعث شده بود از درون احساس قربانی بودن کنم که خب درسته که الآن بیرونم، الآن سفرم ولی بعدش که توضیح دادم بهش قانع میشه
درسته که من غذای خوب می خورم خب بیام فلانی رو قانع کنم امروز مثل من غذا بخوره، که امروز فلان غذارو نخوره و یه غذای بهتر بخوره
درسته که فلان روز برای خودم زندگی کردم ولی یه روزی هم به حرفش عمل می کنم و برای فلانی دلسوزی
دلسوزی
دلسوزی
یعنی هر چقدر از این کلمه بگم کم گفتم از توی رفتارهام.
خیلی جاها از وقتم زدم. بجای اینکه تمرکزم روی خودم باشه روی بقیه و ترس ها و نگرانی ها و درگیری ها و مسائلشون بوده
چرا؟
چون من ناخودآگاه فکر می کردم کافی نیستم من زمانی کافی خواهم بود که دلسوزی کنم
توجه کنم
نصیحت کنم
دست دیگرانو بگیرم
برای دیگران وقت بذارم
از خودم تفریحم بگذرم تا بقیه بقیه از من راضی باشن که اینم برمی گرده به احساس گناه و باورهای مذهبی غلط
هیچ کسی مقصر نیست این وسط جز خودم
من بودم که پای منبرها نشستم
من بودم که کتاب های جهنم و پل صراط و… خوندم
من بودم که داستان های غلط رو خوندم
من بودم که توجهم به نازیبایی توی روابط و… بود و فکر کردم اون روش درسته س.
چون منطق و ذهن من سختی و در تقلا بودن رو پذیرفته
چرا؟
چون یک بار دیده
تایید کرده
جهان شکل داده به کانون توجه و دوباره باورم شده که این هست و جز این نیست
اما همیشه ته وجودم کسی بود که می خواست قوی باشه
هر بار اول سالی که توی هر کلاسی می نشستم به خودم می گفتم نسترن امسال بررگتر شدی.
بزرگتر فکر کن.
بزرگتر عمل کن
منم یه خیلی جاها خلاف بقیه عمل کردم
و طوری که دوست داشتم حرف می زدم
عمل می کردم
رفتار می کردم
حتی بقیه از شکل راه رفتن من که احساس اعتماد بنفس بالا می داد خوششون می اومد
من همیشه حس می کردم چیزی ورای بقیه م.
توی خیابون که راه می رفتم حس می کردم چیزی ورای بقیه م. من خاصم. منخصر بفرد و قوی هستم
اما کج فهمی ها کم نبوده
اینکه آدمارو راضی کنی
اینکه فکر کنی باید پدر مادرت رو از خودت راضی نگه داری حتی به قیمت گذشتن از خودت کج فهمیه.
اینکه فکر می کنم باید دلیل رفتارهامو به بقیه توضیح بدم در درجه ی اول از احساس قربانی شدنه و در درجه ی دوم عدم درک توحید، عدم درک قوانینه.
اینکه فکر می کنم اگر خانواده ی من، دوستان من حالشون خوب باشه من اون موقع حالم خوبه از کج فهمیه
از کمبود عزت نفس و خود دوستیه
اینکه فکر می کنم فلانی باید خوب و عالی عمل کنه تا سلامتیشو به دست بیاره حتی اگه خودش نخواد و تلاشی نکنه کج فهمیه.
اینکه اگه فلانی نمی تونه از خودش دفاع کنه، از حق خودش، از وجود خودش و من برم ناجی اون بشم، کج فهمیه
از بچگی توی ذهنم بوده که فقط فلان شخص مهمه و باید از خودم بزنم برای اون
از وقتم
از انرژیم
چرا؟ چون عزیزتره و این توی ناخودآگاهم رفته که اگه اونا حالشون خوب باشه، اگه اونا راضی باشن، خدا از من راضیه. من حالم خوبه. من انسان خوبی هستم.
اینا کج فهمیه که رضایت دیگرانو بر رضایت خدا ارجح دونستم ولــــــــی گذشته در گذشت از الآن مهمه که چطور عمل می کنم.
چطور قوی تر عمل می کنم
چطور دست از دلسوزی برمی دارم
چطور برای خودم خودم خودم زندگی می کنم
چقدر این جمله ی استاد تکونم داد که: من با این قضیه که باید به کسی یا موجودی رحم کرد که زنده بمونه مشکل دارم. اون اگر قوی باشه نیازی به تلاش و تقلای من نیست، قوی می مونه و جلو می ره
اما اگر ضعیف باشه، فرقی نمی کنه من چقدر خودمو به آب و آتیش بزنم اون در نهایت از بین می ره توسط جهان
من بارها شده خواستم کاری رو انجام بدم که ترس از نگرانی ها و وابستگی های دیگران داشتم
نکنه فلانی وابسته شده باشه
نکنه بیمار بشه
نکنه……..
این یعنی از اون ور بوم افتادن
ولی وقتی درکم از قانون بهتر شد، نه گفتن های من قاطعانه تر و قوی تر شد
حتی به کسی که برای من کار می کنه، وقتی درخواستی رو فرای اون قرارمون داره می گم نه حتی اگر شرایطش رو داشته باشم
یا
اگر دوستی باشه که می دونه می تونم راهنماییش کنم و بهش راه حل مسأله شو بدم می گم برو سایت استاد فلان بخش رو اگه دوست داشتی مطالعه کن من چیزی برای گفتن ندارم.
اولش سخته ولی بعدش که ادامه می دی می گی واقعا من چه حرفی دارم به فلانی بزنم که بخواد تغییر کنه وقتی خودش توی سایت هست و دسترسی به تمام فایل ها داره؟
وقتی مادرم این چند وقت ازم درخواستی داره که خلاف خواسته های منه، خلاف قوانینیه که درک کردم می گم نه. می گم انجام نمی دم. می گم نمی خوام انجام بدم بدون اینکه بخوام به بهانه های مختلف بگم نه، می گم نه. قاطعانه.
سختمم بوده اما این مسیریه که انتخاب کردم توش باشم و باید تا تهش برم
احترام به پدر و مادر واجب اما اگر قرار باشه به خدا شرک بورزیم، دیگه نباید اطاعت کنیم
و برسیم به نکته ی طلایی. اگر ما روی خودمون کارکنیم، روی ضعفهای شخصیتی مون کار کنیم، روی ارزشمندی خودمون کار کنیم، بقیه مجبورن در مقابل ما تعظیم کنن. این قانون بدون تغییر جهانه.
رفتارهای ما از باورهای ما نشأت می گیره. پس می تونیم از رفتارهامون بفهمیم چه باورهای محدود کننده یا قدرتمند کننده داریم.
آدم خوبه ی داستان بودن، به معنای از خودگذشتن های مکرری هست که در نهایت به پوچی می رسونه ماروـ هر بار از خودمون که بگذریم می رسیم به پوچی. به هیچی. به دربدری.
خداوند به عنوان قانون، هرگز احساساتی عمل نمی کنه.
قانون قانونه
و قوانین رو با اینکه ما نمی بینیم اما مشخصات ریاضی وار دارن
باورها، فرکانس دارن
اعمال، گفتار، نوشتار فرکانس ایجاد می کنن و شدت فرکانس به شدت ایمان و باور ما بستگی داره
و چون ما نمی بینیمش فکر می کنیم خب فرکانس فرستادیم
نه. ما فرکانسی مشخص با مقدار مشخص رو فرستادیم. یعنی مثلا فرکانس 320 هرتز
عدد داره. ارقام ریاضی وار داره ولی ما نمی بینیمش
یه مثال بزنم از خودم
یه تخم مرغ دستم بود که از لونه ی مرغا برداشته بودم و همزمان داشتم در لونه رو با یه میله ی آهنی می بستم
از ذهنم گذشت که نکنه با این میله، تخم مرغ توی دستم بشکنه
بعدگفتم نه هرگز این اتفاق نمیفته هر چند تخم مرغ نازک و میله سخت باشه. چون عملا دو چیز متضاد توی دستم بود. تخم مرغ و میله
اما ته ذهنمم این بود که این دوتا خیلی متضادن
تا اینکه لحظه ی آخر توی کمتر از یک ثانیه میله یه کوچولو با تخم مرغ تماس پیدا کرد و به اندازه ی یک سر سورن سوراخش کرد
این مثال برام خیلی جا انداخت قانون ریاضی وار جهانو
که ما داریم فرکانس هایی رو می فرستیم که طبق قوانین ریاضی عمل می کنن و این پایه ی جهانه.
قوانین ریاضی وار جهان.
حالا هر چقدر به خودمون برگردیم، و خودمون رو قدرتمند کنیم، دست از وابستگی، دلسوزی، ترس و… برداریم و روی خودمون بذاریم، روی ارزشمندی خودمون خدا می دونه چه فرکانس های خالصی به جهان بفرستیم که نتیجه ش می شه خوشبختی، آزادی، سعادت دنیا و آخرت
انسان های قوی انسان هایی هستن که انضباط شخصی دارن. و طبق قواعدی که یاد گرفتن جلو می رن. اگر کارشون درسته ازش دفاع می کنن و کاری به بقیه ندارن.
قانون دنیا اینه که هر بار قوی تر هارو انتخاب می کنه و ژن اونهارو به نسل بعد منتقل می کنه.
اینو باید بارها به خودم بگم، دست از تغییر بقیه، دلسوزی برای بقیه بردار و تمرکزت رو روی خودت بذار.
باید باید بهتر جهانو درک کنیم و اگر درک کنیم دیگه خودمونو توجیه نمی کنیم، قانع نمی کنیم برای رفتارهای مغایر با قانون بلکه قاطعانه و لاجرم قوانین رو در عمل اجرا می کنیم چون برامون منطقی می شه رنج عدم عمل به قانون.
چقدر این فایل برای من آگاهی دهنده بود و هست. خداروشکررر می کنم که توی این مسیر زیبا ی یکتاپرستی هستم و با شما دوستان خوبم.
خیلی نیاز دارم که روی تک تک نکات و جملات این فایل تأمل کنم و روی خودن پیاده کنم
یا رب
سلام نسترن عزیز ،
چه اسم فامیل زیبا و براازنده ای دارید ،چقدر خوب و قشنگ نوشتی و توضیح دادی ، همه اینها شرح حال من هم هست و بزرگترین پاشنه اشیل و ترمز من هست ،و خودم می دانم بزرگترین سد برای جلو رفتن من هست .چقدر خوب قوانین را درک کردید و توضیح دادید ، به امید خدا به همین زیبایی هم همه ما عمل کنیم طبق تعلیمات استاد اول شنیدن ، بعد درک مطالب ، بعد عمل کردن و در اخر نتیجه گرفتن هست .
هر روز صبح از خدا یاری می خوام کمک کن قدرت بده ، همت کنم این سد را بردارم.
امیدوارم شما هم در پناه الله یکتا شاد موفق و سر بلند باشید
به نام خدای هدایتگر که هرجا نگاه میکنم میبینمش و همراهم هست
من امروز یکی از کامنتهایی از دختر موفق که طراح لباس هستند و میلیاردر هستن در مورد این موفقیتشون و نتایج بسیار عالی مالیشون نوشته بودند و در یکی از کامنتها به این فایل اشاره کردند و من هدایتم شدم این فایل رو گوش بدم .
یادم نیست قبلا گوش دادم یا نه اگرم گوش دادم انقدر در فرکانس پایین بودم که درکی نداشتم ولی امروز چقدر بیشتر متوجه میشم .
چقدر عالی گفتید خانم هستی قوی باش تا همه تسلیمت بشن بهت تعظیم کنن .
احساس میکنم اینروزا واقعا دارم قوی میشم هرچند که هنوز بدم نمییاد دیگران بهم توجه کنن و یا دلسوزی و محبتشون رو جلب کنم .
ولی اکثرا دیگه بخودم یاداوری میشم که متین مواظب باش احساس قربانی شدن نکنی ، قوی شدن خیلی بهتر از ضعیف بودنت هست هواستو جمع کن و یادت باشه که با ضعیف بودن به حایی نرسیدی .
امروز بیرون بودم و تو ماشین نشسته بودم و یه فرد خودکار میفروخت و زد به شیشه ماشین و با حالت ضعف و عجز میخواست خودکار بخرم و منم کلا از این مدل آدمها نتنها احساس دلسوزی نمیکنم بلکه بیشتر بدم مییاد و توجه نمیکنم ولی برعکسش مامانم خیلی سریع ازشون خرید میکنه و همیشه هم با مادرم در مورد اینکارش مشکل دارم ولی میدونم که من نمیتونم تغییرش بدم پس بهتره هرکاری میدونه انجام بده .
من امروز بعد دوماه که یسری از کارهام رو داده بودم جایی برام بفروشن ولی فروش نرفته بود حتی یدونه رفتم و پس گرفتم…
و پدر و مادرم هم شروع کردند به دلسوزی کردن ولی من پیش خودم میگفتم من نیازی به دلسوزی ندارم و همینجوری هم گفتم جایی که داده بودم خوب نبودو…
ولی درونم میدونستم که این منم که باورهام مشکل داره و من نمیتونم هنوز پول بسازم و دیگه ناراحت نیستم و برای خودم دلسوزی نمیکنم خیلی سخته ولی هرروز دارم تلاش میکنم که خودمو بشناسم و بهتر کنم .
احساس قوی شدن میکنم چون جدیدا در جمعهایی میرم که کسی رو نمیشناسم و غریبه هستن و خیلی قوی میرم و ارتباط برقرار میکنم و خودمو به چالش میکشم که عزت نفسم بالاتر بره .
دو روز پیش یکی از فامیل بهم گفت لایف استایلت چقدر تغییر کرده و تو قبلا اینجوری نبودی .
چقدر خوشم اومد از حرفش وقتی بقیه بهم میگن بیشتر متوجه تغییر خودم میشم و برام انگیزه میشه که خودمو بهتر کنم .
من چند روز پیش رفتم شهربازی خواسته ای که چند ماه بود داشتم ولی جور نمیشد ولی تو این هفته انقدر خدا عالی برنامه ریزی کرد که تونستم برم و چون با یه گروه از دوستانی رفتم که سنشون خیلی کمتر از من بود بین 20تا 24 بودند و من 38 سالمه ولی هم باهاشون اوکی بودم و هم اونا چون انقدر رفته بودند بازی کرده بودند یجورایی راهنمای من بودن و نامردی هم نکردن دوتا بازی از وحشتناکترینهارو رفتیم و من حتی دومی رو یجورایی میخواستم برگردم و سوار نشم ولی انقدر بخودم گفتم نترس برو اینارو ببین یاد بگیر و کلا خودمو سپردم به خدا …
شاید دیوانگی محض بود چون من خیلی سال بود بازی سوار نشده بودم و با این دوتا بازی یجورایی دیوانگی بود ولی الان که گذشته به خودم میگم آفرین متین هم اینکه اونموقع خودمو سپردم به خدا و هم اینکه میتونم به خودم افتخار کنم و هربار یاداور بشم و بگم تو اینارو انجام دادی و رفتی تو دل ترس و میتونم هرجا که چالش برام پیش اومد بگم نترس اون دوتا بازی تورو نکشت پس این چالش ها هم قویترت میکنه .
خدایا شکرت
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز نود ویکم، روزشمار تحول زندگی من!!!
چقد حسم تو لحظه بد میشه از به یادآوری جاهایی که توی زندگیم ضعیف بودم، عاجز بودم نه در برابر خالقم بلکه در برابر افکار و امیال و خواسته های خودم و در برابر دیگرااااااان…
خدا رو صد هزار مرتبه شکر، به قدر وقیمت وارزش خودم تا حدود زیادی پی بردم، خدا رو شکر از طریق آگاهیهای زندگی ساز شما استاد عزیزم به خودشناسی وخداشناسی وجهان شناسی نسبی دست پیدا کردم که نجاتم داد از بند ظلم به خودم…
همینکه من باور کردم وبه این درک رسیدم که هیچکس هیچ قدرتی از بیرون من،نمی تونه به من آسیب بزنه( ظلم کنه) خودش به تنهایی همین باور، تونست درهای بهشت رو به روم باز کنه…
به نظر من هرکسی سر سوزن به شناخت خداوند برسه می تونه خودش رو بشناسه و قدرت افسار ذهنش رو همیشه در دست داشته باشه، اصلا دیگه آدمیکه طعم عشق دادن به خودش رو بچشه، آدمیکه طعم عشق خداوند رو بچشه، دیگه به آسودگی خیالی میرسه به صلح درونی میرسه که اون بیرون، بیرون از خودش چیزی پیدا نمی کنه که آزارش بده….
یه مثال واضح بزنم….
همین چند هفته قبل برای پسرم یه گوشی آیفون گرفتم، البته کارکرده، اما به شرط، یعنی فروشنده تضمین کرده بود که 98 درصد باطری داره و …..سالم هست..
همون روز اول پسرم گفت گوشی مشکل باطری داره ….بعد گفت مشکل فلان داره…بعد گفت ریجستری رو از فلان خط به فلان خطم بگو تغییر بدن….
خلاصه سرتون رو درد نیارم منم هی زنگ میزدم به فروشنده و وهربار میگفتم من Nمیلیون هزینه دادم برا گوشی، که شما تضمین کنی الان پس چرا…
بعد دو روز کاشف به عمل اومد که باطری مشکل نداره از سوکت سیم کابلش بود و ریجستری انجتم شده و…وتمام به لطف الله
خیلی جالبه من تمام تصورات مثبت و شکرگزاری قبل خرید و بعدشو خلاصه هزینشو انجام داده بودم و همرو داده بودم دست خدا، خب مگه خدا کار بد و با نقص انجام میده؟؟؟؟
صدالبته نه اما نگرانی پسرم روم تاثیر گذاشته بود و منم اون نگرانی رو به فروشنده که اتفاقا خیلی آوم درست وموفق و کاسب شناخته شده ای تو رشت هست انتقال داده بودم….
حالا در پی همین شرایطی که ناخواسته خلق شده بودم، چند روز بعدش من برای سرویس کولر خونه مادرم تعمیرکار فرستادم وتضمین کردم که کارشون اوکی هست و سرویس کولر انجام شد اما دو روز بعد یه مشکلی پیش اومد ومادرم گفت فلان شده ودوباره تعمیرکار رفت اوکی کرد وباز 4 روز بعد گفت فلانه!!!! در صورتیکه مشکل جدی وجود نداشت و چیز جزئی بود که اونم میدونم به خاطر جذب خود مادرم که همیشه استاد هستند در اینکه بگن من میدونم این الان خراب میشه، میسوزه، پاره میشه، داغون میشه، اتفاق افتاده بود….
خلاصه مادر ماهم با استرس هربار تماس میگرفت و میگفت به تعمیر کار بگو بیاد و..تا بلاخره کلا اوکی شد کولرشون…
اینجا من متوجه یه چرخه اتفاقات شدم که از من نشات گرفته بود، بحثش خیلی مفصل هست، فقط میخوام همینو بگم که،جهان سطل آشغال نداره، هرچی از ذهنت بریزی بیرون که تبدیل بشه به گفتار و کردار وعملکردت، دقیقا از جنس همون رو توی زندگیت تجربه می کنی…
پسرم به من استرس میداد، من به فروشنده موبایل وکسی که کارو تضمین کرده بود والبته که برحق بودو بی نقص بود….
و منکه تعمیر کار رو تضمین کرده بودم و حتی هزینه دریافتیش رو اما مادرم که به من هر بار استرس میداد وگله که با اینکه تضمین کردی پس چرا کولر باز مشکل داره و…که بعدکاشف به عمل اومد بعدسرویس یک هفته روشن نشده بوده که موتورش به کار بیفته اصلا!!!!!
وگوشی پسرم که سالم بود و مشکل از کابل برقش بود!!!!
به همین راحتی تک تک ما هر روز توی یه چرخه از اتفاقاتی هستیم که خودمون داریم رقمش میزنیم، اگه هوشیارانه باشه با تمرکز بر افکار و کنترل ذهن خب نتیجه مثبته، ولی اگه وارد نجواها و بازیهای دیگران بشی، خودتم با کله سقوط میکنی تو چرخه معیوبی که سر وته نداره…..
بقای هر کسی در توجه به افکار وگفتار و اعمال خودش خلاصه شده….
بقاء یعنی یکروز توام با عشق وآرامش وصبوری، تمرکز، ایمان و امید وتلاش داشته باشی واین یک روزها در کنار هم ماهها وسالهای عمرت رو به قشنگی رقم بزنه و بعد بشینی ببینی اونچه که باعث بقای اصلحت شده یعنی داشتن یک زندگی سعادتمندانه در گرو باورهای درستت وعملکرد درستت درانجام اموراتت و البته شناخت ودرک خداوند وجهان وخودت بوده….
به نام خدای بزرگ وتوانا
سلام و درود براستاد عزیزم وخانم شایسته نازنین
چه فایل زیبایی را گوش دادم خدایاشکرت
طبق صحبتهای استاد واقعا همین طوره وضعیف ها از بین می روند این را درجهتهای مختلف زندگی مشاهده کردم ودیدم حتی در یک دعوای لفظی اونی که خیلی محکم و درست حرف می زد از اون کسی که نمی تونست حرفش را محکم بزنه پیروز شد.
انسانی که ضعیفه یکی پیدا میشه که به سرش زور بیاره وهمیشه جوری زندگی میکنه که کسی به حالش دلسوزی کنه وهمین باعث ضعف بیشترش میشه
خداراشکر که ما انسانها تغییر میکنیم واگه این کار را نکنیم از بین میرویم.
خداراشکر برای قوانین ثابت خداوند که از آنها آگاه شدم ودرک کردم وتا حدی عمل کردم ودوست ندارم کسی برای من دلسوزی کنه وحرفی از تضادهام نمی زنم که کسی بخواد برای من دلسوزی کنه ونظری بده وکاری انجام بده وسعی میکنم که یک زن قوی باشم
ومحکم قدم بردارم که خودم به وجود خودم افتخار کنم وکاری به تائید دیگران ندارم
خداراشکر که می توانم حرفهای استاد را گوش کنم ودرک کنم وبه یاری خداوند عمل کنم.سپاسگزارم از استاد مهربانم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روزهفتادو نهم،روزشمار تحول زندگی من!
این فایل یادمه دوسال پیش وقتی برای اولین بار دیدم وشنیدم، خیلی حالم خوب شد، یه حسی بهم دست داد، حسی که لحظه ای نبود، کلا روم تاثیر گذاشت، مثل این حرفهای صدمن یه غاز و شعارگونه ی بعضی از افراد که خودشون رو اساتید موفقییت میدونند نبود، اونا که میان با آب وتاب میگن یالا پاشو قوی باش، تلاش کن، وفلان….
از همون حرفها که زیاد تو کتابها و فیلمها و مجله ها و سمینارهای موفقییت فردی خارجی وایرانی زیاد شنیدیم هممون…
خصوصا دقیقه 25 فایل که خطاب به من میگفتید، خطاب به تمام خانم هایی که صداتون رو میشنون، ((((اگه خانمی، خانم قوی باش تا بقیه بهت تعظیم کنند)))
ودلیلش هم میدونم چرا به دل وجانم نشست و روم تاثیر مثبت گذاشت، چون این قوی باش رو کسی داشت بهم میگفت وهر روز داره بهم میگه که از ضعیف بودن گذشته وسالهاست قدرت رو در دست داره، قدرت کنترل ذهن ونجواهای شیطانی رو، از بهونه ها دست کشیده، ترسها ودودلیهاش رو کنار گذاشته و چشم امیدش رو از دست دیگران براشته و گذاشته بر دستان قدرتمند خداوند، کسیکه ایمان فعالش رو نشون جهان داده واز صاحب جهانیان پاداشش رو گرفته…
دیروز خونه ی مادرم مهمون بودم حرف رفت سمت اینکه واقعا نباید حرف دیگران برامون مهم باشه، خصوصا وقتی می دونیم مسیرمون درسته، واینو از حال واحساس خوبمون واز نتایج مثبتی که میگیریم می تونیم هم خودمون متوجه بشیم هم اطرافیانمون…
مادرم میگفت: چقد فلانی وفلانی وفلانی شنیدن ودیدن که کتابهاتو چاپ کردی تعریفتو کردن،گفتن ماشالله مینا خیلی قویه، اینهمه مشکلات سالها توی زندگیش داشته اما همیشه تونسته برای خودش وپسر محیط امنی فراهم کنه واز پس مشکلاتش بربیاد و زندگیشو مدیرییت میکنه به بهترین شکل…
تو دلم خدارو شکر کردم والبته که حس خوبی یه لحظه بهم دست داده تا انگیزه بگیرم برای ادامه مسیرم توی چاپ کتابهای بعدیم و…
کار وحرفه و اهدافی که دارم
اماااااا
راستشو به مادرم گفتم، گفتم مامان خیلی وقته نه تعریف وتمجید کسی حتی شما که مادرم هستید ونه غیبت وقضاوت وبدگویی وحسادت ودشمنی کسی در موردم برام مهمه…
گفتم،من فقط وفقط دارم سعی میکنم مورد تایید خدا باشم، خدایی که کلی فرصت تو کل زندگیم بهم داده بود تا من 20 سال پیش به این شرایطی که الان دارم وساختمش برسم ولی من هر بار اونهارو نادیده گرفتم، از دستشون دادم با سهل انگاری، با ناشکری، با جهالت و ناآگاهی…
خدارو هزاران بار شاکرم اگه امروز کاری میکنم برای دل خودم، برای بقای خودم، برای پیشرفت خودم، برای حال خوب خودم برای اینکه انسانی مفید باشم انجام میدم، نه از روی تایید گرفتن ومقایسه وچشم وهم چشمی و خردند وبردند و تموم شد و حرص وطمع ویا نه سهل انگارانه وبا بی دقتی و از روی ناآگاهی….
استاد اینارو که گفتم باتمام وجودم باور دارم وانجامش میدم و اصلا شعاری نیست، درسته منم آدمم،این حسها میاد سراغم اما به قول شما به حایی رسیدم باتمرین کنترل ذهن، که احساساتم رو میشناسم، عوضی بازیهامو میفهمم چیه، کجا حرص وطمع وحسادت ومقایسه میاد سراغم سریع میفهمم وبه خودم یادآور میشم، هدف اصلیم چیه، خواست خداوند برای من وخواست خودم برای خودم چیه…
اما در مورد دلسوزی به حال دیگران، هنوز نسبت به خانوادم خصوصا مادرم حس دلسوزی دارم وگاهی دلم میخواد هرجوری هست بهشون بفهمونم قوانین چی هست، ولی خب به قول شما جز اینکه رابطه ها خراب بشه چیزی عاید آدم نمیشه، وهرکسی مسیر تجربه های خودش رو باید بره وما در تغییر دیگران عاجزیم و هیچ نقشی توی خوشبخت یا بدبخت کردنشون نداریم..
بنابراین بهترین کار اینه فقط وفقط حواسمون به خودمون باشه حداقل الگوی مناسبی برای اطرافیانمون باشیم انشالله
به نام خدای مهربان
سلام به استاد وخانم شایسته گل
این فایل نشانه هدایت امروز من است
این فایل و من تاامروز چندبن بارگوشش دادم اما امروز انگار تازه باراولم بود کلی چیزای جدید شنیدم ک قبلها نشنیده بودم
واقعا استاد درست میگید همه چیز باوره
این داستانی ک گفتید دقیقا شباهت داره به همون مراکز ترک اعتیاد ک وقتی میخواند یک معتادو ترکش بدن بایکسری قرصهای الکی رو به جای همون موادی بهشون میدن وبهشون میگن زمانیکه درد دارین این قرصارو بخورین دردتون اروم میشه و معتادها هم باورمیکنن و دقیقا وقتی قرصهارو میخورن اروم میشن ومیخوابن
واقعا بخدا همه چیز باوره. باور
هیچکسی نمیتونه بجزخودمون سرنوشتمونو تعیین کنه
همین خودمن سالها بااین افکارزندگی میکردم ک سرنوشتم ازقبل تعیین شده خدا برام همینو خواسته ک من کم روزی باشم هرچی بدوم بیفایده س. دیگه زندگی من ثابته ووووو
یااینکه خداوند منوبراچی خلق کرده ک بخواد اینجوری زجربکشم و زندگی بکنم
چراخدادلش بحالم نمیسوزه
اما حالا طبق اموزه هایی ک ازاستاد یادگرفتم
متوجه شدم ک جهان برطبق قانون خودش عمل میکنه و خداوند یک سیستم است ومن میتونم بااحساس خوب اتفاقات خوب رابرای خودم رقم بزنم درزندگیم وخداروشکر میکنم ک متوجه شدم ک من یک ادم قوی هستم که خدامنو روی زمین زنده نگه داشته وگرنه تاالان زنده نبودم چون ضعیفها روخداوند دوست نداره وجهان ضعیفهارو خوردمیکنه
خداروشکر.خداروشکر.خداروشکر
به قول فرمایش استاد عزیز هرکسی درهرجایی که هست همونجایی است که باید باشه این قانون جهانه خداسیستمه خدارحم نمیکنه
واینو یادگرفتم که به فرزندانم ونسلهای بعدم یادبدم ک قوی باشید وقوی زندگی کنیدتا جهان شکستتون نده خوردنشید
ودلتون جزخودتون بحال هیچکسی نسوزه
چون هرکسی درهرجایی که است همونجا جاشه
باتشکر ازشماعزیزان
وباتشکر ازاستاد عزیزم ومریم تانوم عاشقتونم️️️️️️️
به نام خداوند بخشنده و مهربان
استاد جااانم مریم جاانم سلام
دوستان عزیزم سلام
این فایل رو توی سفرنامه برای دومین بار بود که میشنیدم،
وقتی با خودم فکر کردم دیدم چه جالبه،من تغییراتم رو بهتر و قشنگتر حس میکنم،تو مدار بالاتری قرار گرفتم
چقدر در گذشته حس دلسوزی میومد سراغم ولی الان خیلی بهتر شدم،همه اش یادم میوفته هر کس در هر جایگاهی هست،جای درستش قرار داره ،چون تو این مدار فرکانسی هست،میتونه تغییر کنه و شرایطش رو عوض کنه…
دیگه ای وای های زندگیم خیلی کمتر شده
ای وای بیماری
ای وای گرونی
ای وای دلار
ای وای …
خدا رو شکر میکنم چون این یه نشونه ی مثبتی بود برام چراکه توی مدار جدیدی،داره استیبل میشه شرایطم و قبل از اینکه جهان بخواد بفهمونه چیزی رو بهم،خودم در راستای خواسته هام باید هدف های جدیدی رو تعیین کنم و پیش برم
واقعا این روزها پر شدم از حس سپاسگزاری
نه لفظی بلکه احساسی
چون خیلی وقتها چون میدیدم استاد تاکید دارن که حال خوب= اتفاق های خوب
و چون این قانون بارها برام اثبات شده
سعی میکردم به نکات مثبت توجه کنم،قطعا موثر بود ولی انگار این درک هم تکامل میخواد
چون حس سپاسگزاری درونی تر شده برام
و آنچه جهان پاسخ میده،واقعا متفاوت با گذشته است
پیشنهادهایی در راستای موفقیت هام بهم میشه،که قبلا نمیشد
شرایط،ادمها،درامدهایی که قبلا اتفاق نیوفتاده بود
و من فورا تو درونم میگم ببین قانون جواب میده
این اتفاقهای جدید در راستای حس فوق العاده درونی من داره میوفته و انگار تو یک سیکل از اتفاقات عالی افتادم
حال خوب»اتفافات خوب» پیشنهادهای کاری جدید » حال خوب بدلیل اینکه قانون داره جواب میده» و شرایط عالی پیش رو
خدایا شکرت
خدا رو شکر که تو مسیر شک هم گاهی اومده سراغم ولی توجه نکردم و با فایل های استاد،با صدای استاد،با آموزش ها،با کامنت های فوق العاده دوستان، با مراجعه به عقل کل دوباره برگشتم بلافاصله تو مسیر
انگار این بالا پایین شدن ها هم بخشی از مسیر تکاملی بوده برام ،
خدایا شکرت
استاد بی نهایت سپاسگزارم و دوستتتتتون دارم
بنام بزرگترین فرمانروای جهان
سلام خدمت استاد گرامی وخانم شایسته عزیزم وتمام دوستان هم مسیرم
خداوند قدرتمندم را بینهایت سپاسگزارم بابت اینکه در مدار وفرکانس شنیدن این فایلهای استاد عزیز قرار گرفتم
سفرنامه 91وفایل بینظیر وقدرتمند اصل بقای اصلح برای بار دوم در این سفر این فایل به آدم حس قدرت وشجاعت میدهد وبرای من که تازه با این مباحث آشنا شدم و هنوز درک کاملی از آنها ندارم با توجه به مدارم ،باید تکاملم طی شود تا بتونم در زندگیم قدرتمندانه از این قانون استفاده کنم اما به اندازه درکم از این قانون تلاشمو میکنم که عملیش کنم وحس دلسوزی در اکثر ماها طوری نهادینه شده که به این راحتی از بین نمیرود ولی با توکل بر خداوند قدرتمند که منو قوی آفریده روش کار کنیم ولی حالا که با این آگاهیها آشنا شدم وبه گذشته فکر میکنم میبینم قانون چقد زیبا جواب داده وما بیخبر بودیم یادمه توی فامیل و اطرافیان همیشه می شنیدم که می گفتند ما میخوایم ثواب کنیم کباب میشیم، درسته ما نمی تونیم سرنوشت کسی را تغییر دهیم وبد تر به اون و خودمون ضربه میزنیم ودر زندگیم خیلی از این نمونه ها در خودم و دیگران دیدم که با دلسوزی فقط جواب عکس گرفتیم ،خداوندا شکرررررت بابت قوانین تغییر ناپذیرت که وقتی میدونی طبق قانون حرکت میکنی نتیجه هم برات مشخص و تغییر ناپذیر هست واین به ما آرامش میده خدایا شکرت ،خدایا شکرت ،خدایا شکرت
این حرف که جهان اجازه نمیده که ضعیفت رشد کنند وازبین میبرد را امروز به من یادآوری شد امروز تشیع جنازه یکی از فامیلامون بود که دوسال بود ازدواج کرده بود که بر اثر سرطان به رحمت خدا رفت قبل از اینکه به بیماریش پی ببرند زنش بار دار شده بود وبچه اش بدون هیچ دلیل پزشکی در شکم مادرش خفه شده بود وخیلی ناراحت بودن ولی امروز همه میگفتن خدا رو شکر این زن جوانش با یک بچه بی سرپرست نشد و من با خودم گفتم آره دلیلش اینبود که خداوند نخواست یک انسان ضعیف بمونه چون پدر اون بچه مریض بود و خداوند قویها رو نگه می داره خداوندا بابت این آگاهی نابت متشکرم که باعث شد دیدم به اتفاقات اطرافم باز شود ،خداونداسپاس ،سپاس،سپاس
استاد عزیزم ازتون بینهایت سپاسگزارم بابت آموزش این قوانین که هر روز ظرف وجودی مارا بزرگتر میکنند
در پناه خداوند قوی و قدرتمندمون سالم و قوی باشید