سفر به دور آمریکا | پاسخ به مسابقه جلسه ۳۲ - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-14 18:57:172024-07-31 12:12:21سفر به دور آمریکا | پاسخ به مسابقه جلسه ۳۲شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
تعدادزیادی از کامنتهای دوستان در مورد سفر به دور آمریکا را خونده ومیخونم.
نکات مثبت زیادی در کامنتها هست اما وقتی خوب دقت میکنم در بعضی کامنتها یک نوع احساس حسرت دیده میشه که من فکر میکنم به خاطر زیاد از حد بزرگ جلوه دادن خوبی ها وخوشی ها وزیبای ها در امریکاهست.
هر کشوری هم زیبایی دارد هم نازیبایی.در آخر این فایل استاد یه جمله میگن که
امریکا ببینمتون
البته نمیخوام متهم بشم به اینکه بدبرداشت میکنم واز این دست حرفها.
برای استادکه به قول خودشون مهم نیست که چه کسی چه نظری داشته باشه.
وقتی دوست خیلی جوانم این فایل را دید ودر آخر این جمله را شنید گفت که منظور استاد از این حرف چه بود ؟
یعنی ما در کشورمون نمیتونیم این زیبایها رو ببینیم واحساس خوشبختی داشته باشیم؟
من مفصل توضیح دادم که اینطور نیست . در کشور ما هم هم نعمتهای فراوان هست وهم زیبایی های زیاد.
استاد فقط در مورد زیبایی های این کشور صحبت میکنند و الا در همین کشور جرم وجنایت هم خیلی زیاد است.
تلاش کردم احساس حسرت و بد بینی را از او دور کنم.
اوخیلی جوان است وتحت تاثیر احساسات.
گاهی مناظری از ایران میبینم که شگفت زده میشوم.اینها را به او گفتم تا دلگرمتر شود.
من پیشنهاد میکنم آقای عباس منش وخانم شایسته در کنار تعریفهای زیاد از امریکا ، یاد آور شوند و دلگرمی بدهند که در ایران هم میتوان بر نکات مثبت توجه کرد وزیبای ها را دید همانطور که استاد در امریکا بر نکات مثبت توجه میکنند وفقط زیبایی وخوبی میبینند.
به امید روزی که شرایطی باشد که همه از زندگی در ایران لذت ببرند وبه خود ببالند.
به امید آن روز.?
سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته
چقدر این فضا زیباست، چقدر این زندگی میتونه زیبا و قشنگ باشه و چقدر میتونیم ببینیم که خداوند میده هر چی رو بخوایم، هر چی رو بخوایم!
خدا رو شکر میکنم که در سن هفده سالگی با شما استاد عزیز آشنا شدم و در واقع خداوند من رو هدایت کرد به سمت شما و به سمت سایت شما!
از وقتی که من با شما و آموزه های شما آشنا شدم خیلی چیز ها واقعا در زندگی من تغییر کرده، در همین سن پایین تونستم چه موفقیت هایی که هیچوقت فکرشو نمیکردم کسب کنم!
حدود دو سال پیش همیشه احساس میکردم کسی من رو دوست نداره، همیشه نسبت به اطرافیانم احساس بدی داشتم و همیشه در روابطم وضعیت جالبی نداشتم، اکثر اوقات میترسیدم از اتفاقات آینده و همیشه نگران بودم، با خدا بودم اما در واقع خداوند رو نشناخته بودم، اغلب اوقات به حرف های بقیه خیلی اهمیت میدادم و خیلی موارد دیگه!
اما دوباره میگم صد هزار بار خداوند رو سپاس میگم که من رو به سمت شما هدایت کرد تا قوانین خودش رو بهم بگه!
از وقتی باهاتون آشنا شدم روابطم بسیار خوب شده، دیدم نسبت به دنیای اطرافم واقعا تغییر کرده، انگیزه زیادی برای درس خوندن پیدا کردم، خیلی ها رو واقعا دوست داشتم از ته دل، مهربانی ها کردم و مهربانی ها دیدم، آینده رو زیبا میبینم و خیلی خیلی خیلی خیلی اتفاقات خوب دیگه
و مهمترین چیزی که بهش دست پیدا کردم شناخت خداوند بوده، شناخت خدایی که من تا شروع کردم به شناختش دنیا رو بهم داد، تا شروع کردم ب شناختش زندگی من رو از این رو به اون رو کرد، واقعا نمیدونم چطوری توصیف کنم، واقعا عاجزم از وصف این همه نعمت و زیبایی!
در نهایت به قول استاد عباسمنش و دعای همیشگی ایشون، امیدوارم خداوند همه رو هدایت کنه به سمت بهترین راه ها، بهترین باور ها، بهترین افکار، ثروت، شادی، سلامت و …
باز هم تشکر میکنم از استاد عزیزم و خانم شایسته که این همه وقت میذارن تا بگن قانون چیه و اصل چیه و همین است و جز این نیست
خدانگهدار، در پناه حق
سلام ودرود
استاد در این فایل وخیلی از فایلها تاکیددارند به این نکته که بدون برنامه ریزی خاص به کارها و مکانهایی هدایت میشوند، از طرفی من در چندین فایل از استاد شنیده ام که میگویند و تاکید دارند که باید هر شب شخص تحت هر شرایطی هدفها وبرنامه ها ی فردایش را بنویسد، در اینجا من متوجه نمیشم که مثلا برای کارهایی که میخواهم انجام بدم باید از قبل برنامه ریزی کنم یا بدست هدایت خدا بسپارم.
سپاسگذارم اگه استاد راهنمایی کنند.?
آری نمی دانید چقدر این سفر مرا بزرگتر کرد و یادگرفتم و پیشرفت کردم و هماهنگ شدم.
لحظه شماری میکنم تا وارد قسمت های بعدی سفرنامه شوم.
البته که نیاز به جهادی اکبری و تعهدی عظیم دارد.
و نیاز به تکامل و طی مسیر لازم.
بله این سفرنامه بسیار بسیار مکمل خوبی است.
من با نتایج دیدم که همین است و جز این نیست.
اینکه جهان فقط به فرکانس های من پاسخ می دهد.
اینکه تنها قدرت موجود خداوند است تنها قدرتی که می تواند در کیهان وجود داشته باشد رب است.
و من همیشه باید چشمم به اون باشد و هیچ کس جز او نمی تواند به من کمک کند.
و هیچ کس جز خودم نمی تواند به من ضربه بزند.
بزرگترین راز پیشرفت در کیهان را هماهنگی با خداوند بازگشت به اصلم می دانم.
همین است و جز این نیست. و می خواهم و بروم جایی که تنها باشم تا خیلی بهتر بتوانم روی خودم کار کنم
و ورودی هایم را کنترل کنم.
درک کردم که هر چه پیش اید خوش اید. درک کردم که خداوند همیشه با من است.
درک کردم که دیگر خودم را غذاب ندهم بیهوده در مورد رسیدن به خواسته ها
و فقط از زندگی لذت ببرم زیرا هرگز به عقل من نمیرسد که چگونه هدایت خواهم شد.
باید به شدت مراقب ورودی های ذهن باشیم زیرا امروز دیدم که حتی موفق نیز دچار همچین اشتباهات و فرکانس های منفی نیز می شوند.
خیلی علاقه دارم که تنها زندگی کنم و با خدای خودم فقط بسازم.
یاد گرفتم که من فقط روی خودم باید کار کنم و دیگر کار هارا به خداوند بسپارم.
و باید این گلوله ی برفی را که روز اول به راه انداختم ادامه دهم و هر بار بزرگتر از قبل می شود.
چه لباس زیبایی به به خدایاشکرت چه صدا های پرندگانی.
اره منم خیلی با اون ابشار نیاگارا هماهنگ شدم.
هیچ کس جز خودم نمی تواند به من ضربه بزند.
داشتم سرسری کامنت رو میخوندم رسیدم به این جمله چند بار خوندمش دقیق شدم دیدم چه کامنت با کیفیتی حتی بااینکه کوتاه
امیر عزیز درکتون رو تحسین میکنم و میزان اینکه چقدر از درون غریبه شدید با پوسته ی جامعه تحسین میکنم
از خدا براتون تن درستی توحید ارزو دارم🌱
سلام استاد و خانم شایسته عزیز ، خوشحالم که با شما هستم و عاشقانه دوستتون دارم با فایل های سفر به دور امریکا و شیر کردن این احساس و تصاویر زیباتون همیشه اشک از گونه هام سرازیر میشه..
نمیدونم چرا توی مسابقه شرکت نکردم..
با وجود اینکه شاید باورتون نشه چه احساساتی داشتم و حتی دست به قلم هم شده بودم و توی فایل word احساسمو تا یه جاهای نوشته بودم دقیقا تا ساعاتی قبل از روز موعود یعنی روزی که پاسخ ها رو باید جمع آوری میکردید و دیگه تمام میشد مسابقه، فکر میکنم 22 مرداد بود اگر اشتباه نکنم؟ نمیدونم چی بگم و چی باید بگم! که چقدر احساس فوق العاده ای داشتم که حتی داشتم با اون چیزایی که داشتم مینوشتم فکر میکردم و چقدر احساسم دگرگون شده بود ولی افسوس که ننوشتم..
یه چیز خیلی جالبم بگم استاد و خانم شایسته عزیز ، که دقیقا یه احساسی یه چیزی ، همون هدایتگر عزیز همون خدای مهربونم :( داشت منو تشویق میکرد و همش از روز قبلش حتی روزهای قبلش بهم میگفت که بشین بنویس! و تو مسابقه شرکت کن :( دقیقا روز 22 مرداد ساعاتی قبل از تموم شدن مسابقه باورتون نمیشه صبح بخدا سیستمو روشن کردم یعنی سیستم کاملا خاموش شده بود شب قبلش یعنی shut down کرده بودم ویندوز رو، و بخدا در کمال ناباوری صبح روز 22 مرداد وقتی روشن کردم دیدم خود به خود دو تا فایل word باز شده روی صفحه و من اولش مثل خود سیستم به قول استاد که توی یه فایلی یادمه قبلا گفته بودن که دیدین کامپیوتر رو وقتی روشن میکنید اولش یکم ممکنه طول بکشه تا رله بشه و خوب کار بکنه و ممکنه اولش یکم گیر داشته باشه و گیج بزنه :) منم اونجور بودم و اولش با خودم گفتم خب یه اشتباه رخ داده و چیز خاصی نیست! ولی لحظه ای بعد یه آن با خودم دوباره گفتم نه این اتفاقی نیست! چرا هیچ وقت قبلا همچین چیزی پیش نیومده بود!!! اونم دوتا فایل word خالی یعنی صفحه سفید باز شده بود.. :( هعییییی نگم دیگه که چقدر با خودم گفتم چرا چرا رضا چرا بخاطر تبلی یا احساس ناراحتی و چیزایی که درگیرشی مدتیه نیومدی و رغبت نکردی تو مسابقه شرکت بکنی در صورتی که خدا اینهمه نشونه بهت نشون داد و شاید برنده تو میشدی! خیلی غبطه خوردم استاد و خانم شایسته.. :- بخدا دقیقا تو همون حال و هوا و فضا هی چیزای مختلف میومد تو ذهنم تو اون لحظات میدونید.. مثلا یکیش همون آیه “ان مع الاسره یسری” نمیدونم چرا میومد تو ذهنم ، همون آیه ای که معمولا استاد خیلی جاها دیدم بهش اشاره میکرد تو فایلا و محصولاتش.. با خودم میگفتم شاید معنیش این باشه که این فایل word خالی (آماده نوشتن!) دو بار باز شده و داره بهم میفهمونه با تاکید! که بنویس رضا! بشین بنویس جواب رو و احساستو بگو و تو مسابقه شرکت بکن.. :( نگم دیگه آقا نگممم..
یا مثلا چیزایی از گذشته و یا موفقیت هایی توی مسابقاتی میومد تو ذهنم.. ولی نمیدونم چرا اونقدر دلسرد بودم و فایلی رو که نصفه و نیمه رها کرده بودم ادامه ندادم و ننوشتم کامل و بفرستم نظرمو به عنوان پاسخ مسابقه واستون. صد حیف و افسوس.
میدونید استاد و خانم شایسته ، الان که این موضوع رو مطرح کردم ، که البته موضوعی هست که مدتهاست شاید سواله واسم و تو ذهنم سوالاتی میاد ولی رغبت نمیکنم بپرسم یا شاید دلایل مختلفی داشته باشه که حتی بیشترش بخاطر بعضی چیزا تو سایت و مربوط به خود شما باشه که اینطور شدم چون قبلا خیلی با انگیزه تر و شاد تر و با میل بیشتر میومدم سایت و توی چیزای مختلف شرکت میکردم ، میخوام بگم خیلی دوست داشتم در مورد این الهامات در مورد چیزایی که میاد از ذهن و دل و درونمون میگذره گاهی و بخدا استاد دچار سردرگمی میشه آدم یعنی من اینجورم و نمیدونم دقیق چی درسته و من کی باید به موقع فلان الهام و رشته فکری رو که اومده درونم بچسبم و جدی بگیرم و همون موقع عمل کنم.. این موضوعیه که خیلی درگیرشم و حتی گاهی خیلی خودمو ناراحت و سرزنش میکنم بخاطرش که چرا انجام دادم ، یا چرا فلان چیزو انجام ندادم یا از این دست حرفا و افکار.. نمیدونم چجوری دقیق بگم چی میخوام بگم..
بخدا خیلی وحشتناک دوست دارم هدایت بشم و منم موفق بشم مثل شماها و خیلی از کسایی که با شما آشنان ، من مدت زمان زیادیه با شمام استاد و خانم شایسته ولی بارها به خودم میگم چرا وضعیتت اینه رضا! چرا آخه چرااا اتفاقات بزرگ و متحول کننده تو زندگیت اتفاق نمیفته و یا درگیر یه سری اتفاقات خیلی بد و آزار دهنده شدی و یا میشی..
خانم شایسته شما رو به خدا بهم بگید منو راهنمایی کنید :( خیلی وقتا بخاطر بعضی مسایل از این قبیل خودمو خیلی سرزنش میکنم و این یکی از موضوع ها بود. یا مثلا اتفاق همین یه مدت پیش یعنی چند ماه پیش که طرف زندگیمو عشق زندگیمو به زور رها کردم و بخاطر حرف های استاد و فایل ها و راهنمایی هاش هی مصمم تر شدم تا به سرانجام رسوندمش ولی بعدش به قدری داغون شدم و زندگیم دچار بار منفی شدیدی شد که اصلا شهری و خونه ای که توش زندگی میکردمو رها کردم برگشتم به شرایط خیلی قبل تر که کلی احساس منفی و بد داشتم اونجاها و تو اول فضاها و اصلا یکی از دلایلی که کلی حالم خوب شده بود و پیش خودم خودمو آدم موفقی محسوب میکردم و کلی چیزای خوب واسم پیش اومده بود با ترک شهر اول محل سکونتم و خلاصه دو سالی و بیشتر با شما بودم توی شهر جدید و جایی که عشق زندگیم زندگی میکرد و کلی چیزای خوب پیش اومد واسمون.. ولی کم کم رفته رفته دچار یه سردرگی خیلی بد شدم و بخاطر حرفهای استاد و فایلای مختلف اصلا بالکل یه فکر و ایده های جدیدی تو ذهنم اومد که یکیش مهاجرت بود و فکر میکردم باید ایمانمو به قول استاد ابراهیم وار نشون بدم و قدم های با ایمان و بزرگ بردارم تا به اون چیزا برسم که آرزشو دارم و جالب اینکه طرف زندگیم خیلی حساس شده بود و کاملا با من مخالف بود! و من بخاطر شما استاد از همه چیزم زدم بخدا چنان با ایمان قدم برداشتم و گفتم من باید ایمانمو نشون بدم و به هیچ چیز و هیچ کس غیر از الله مهربان نباید دل ببندم و وابسته هیچ چیز نباید باشم! خب؟ تا اینجای داستان زندگی منو داشته باشید، وقتی اینکارو کردم خب میدونستم که ممکنه درگیر چه احساسایی بشم و خب یه رابطه فوق العاده عاشقانه و طولانی مدت که ده یازده سال بود باهم بودیم و همدیگرو واسه ازدواج میخواستیم ما ولی شرایط مالی و .. نذاشته بود ما بهم برسیم و بریم سر خونه و زندگیمون، ولی فوق العاده بهم انرژی میدادیم و حالمون خوب بود باهم.. تا اینکه کاری رو که مدتها بود درگیرش بودم احساس و فکری رو که فکر میکردم دلیل بهم نرسیدنمون هم شاید همون بوده باشه رو عملی و اجرایی کردم و تصمیممو گرفتم (بازم میگم بخاطر فایل ها و حرفهایی که از استاد میشنیدم این حس بیشتر و واضح تر بهم اطمینان میداد که درسته این کار!) و رهاش کردم .. میخوام بگم از اون موقع بدجوری روم تاثیر منفی گذاشت همه احساسا و اتفاقات و شرایط زندگیم و دلیل اینکه کم پیدا شدم و به سایت و نظر دادن و خیلی چیزای دیگه (اینا که کوچولوهاشه!) رغبت ندارم و خیلی احساسم با گذشته فرق کرده بیشتر همین موضوع بود که دوست داشتم با شما در میون بذارم و راهنمایی و کمک بگیرم.
از سوالات و چیزایی که از این موضوع و داستان زندگی خودم که براتون گفتم خواستم به این نکات اشاره کنم که یکیش همون سوال اولم لابه لای حرفام در مورد الهام و راهنمایی گرفتن بود و دیگه اینکه :
1- چرا من به خدا و حرفای استاد اطمینان کردم و پا رو دلم گذاشتم و همه چیزمو قربانی کردم تا به آرزوهای بلند مدتم و خواسته های دیرینم برسم ولی نتیجه که نداد هیچ کلی هم درگیر چیزای منفی شدم به قدری که رگم از همه چیز زندگی میتونم بگم زده شد! خیلی جسارت میخواد همچین کاری کردن! و توکل و امیدوار بودن به خدا و امید به اینکه کاراتو راست و ریست میکنه و نیاز به محزون شدن نیست و کمکت میکنه به نتایج بزرگ برسی و موفق بشی و چیزای بهترشو بهت بده.. ولی مدت طولانی بگذره و هیچ اتفاق خوب و مثبتی نیفته! دوست دارم متوجه باشید و این موضوع رو درک کنید و خودتونو جای من بذارید .. من دنبال جوابم و دوست دارم راهنمایی بگیرم خواهش میکنم به من جواب بدید بخدا بحث مرگ و زندگی وسطه به این حد رسیدم!
2- چرا باید سردرگم بشیم ندونیم کی چی درسته چی غلط؟ چرا وقتی قدم بزرگ هم برمیداری و به قول خودمون توکل میکنیم و دلو به دریا میسپاریم، نتایج خوب و پاسخی که خدا و جهان باید بهت بده رو نمیفهمی و انتظاری که داری رو بدست نمیاری و کلی مایوس و ناامید میشیم؟؟
3- بخاطر همین مسایل و اتفاقاتی که گفتم ، به جایی رسیدم که گاهی فکر میکنم اصلا مشکل از منه شاید! انگار حس میکنم قرار نیست هدایت بشم درست و همش یه گیری لنگی هیییی مدام باید داشته باشم تو زندگیم.. نه کار دارم، نه زندگی، نه درامد، نه حال خوب، نه روابط خوب ، هیچکسو ندارم تنهای تنهام یعنی خودم اینجور خواستم! الان تو این برهه از زندگیم به اینجا رسیدم و میخوام بگم میشه کسی هم مثل من باشه اینجوری؟ سعی دارم اینو بگم که آیا با وجود اونهمه کار کردن رو خودم و سه سال با شما بودن ، میشه کسی به وضعیت من دچار بشه که به همه چیز شک کنه؟؟ سوالم اینه که آیا امکانش هست که منی که با شمام و با راهنمایی ها و درس های شما بودم سه سال ، نتیجم این بشه ، و انگشتمم به طرف خودمه ، یعنی دارم سوال میپرسم چون پاک دیوانه شدم که میگم چرا راهنمایی ها رو باید اینشکلی ببینم من چرا نتیجه باید برای من اینجوری باشه؟ و این فکر هولناک میاد تو ذهنم که نکنه راهنمایی ای که من باید بشم و دریافت کنم اصلا اینشکلیه! و اشکال نمیدونم از کجاست ولی به تمام کاینات و قوانین جهان خدایی قسم که دیگه نمیدونم چکار باید بکنم و چی درسته چی غلط.
4- این سوال الان اومد تو ذهنم، که بپرسم ازتون که چجوری میشه از این فکر از این احساس خیلی ترسناک درومد حداقل که فکر کنم پیش خودم نکنه جزو اون دسته کسانی باشم که اصلا خود هدایت خدا هم در موردشون به گمراهی و اتفاقات بد منجر میشه و من هرچقدر هم بخوام و دست و پا بزنم هم اصلا از طرف اون هدایته کلا مشکل دارم و ایراد اصلی از همینه که زندگیم اینه و نتایج اینجوری میشه واسه من.
خانم شایسته و استاد عزیز ، شما رو به خدای مهربانتون منو راهنمایی کنید کمک میخوام نمیدونم دیگه چی بگم و چجوری احساسمو بگم. اگر فایلی یا فایلهایی هست اگر توضیحی میدید توی فایلی برای من و اشخاصی که شاید شبیه من باشن ، یا جای بخصوصی هست برای مطرح کردن این سوالاتم بینهایت ممنون میشم بهم بگید و همینجا راهنماییم کنید..
چون راستش فکر میکنم جای سوال پرسیدن هم دیگه تو سایت وجود نداره و من نمیدونم چجوری و کجا میتونم به جوابام برسم. ایمیل هم جواب نمیدید. پس من و امثال من باید چکار بکنیم شما بگید؟
بخدا نمیخواستم به اینجا برسه حرفام ولی شد ، و اومد سوالات تو ذهنم.
اینو یادم رفت بگم و اضافه کنم..
که وقتی که این کامنت قبلیمو داشتم مینوشتم هنوز این فایل رو کامل ندیده بودم و تا قبل از دقیقه 20 بود ، میخوام بگم الان که دارم پلی میکنم و بیشتر میبینم جالبه هی داره چیزای بیشتر و قشنگ تری خودشو نشونم میده.. :):) مثلا یکیش اینکه جالبه بدونید تا قبل از دقیقه 20 که داشتم تو کامنت قبلی در مورد اون فایل word مینوشتم و میگفتم سیستم shut down و فلان.. و کامنتمو سِنت کردم واستون و ادامه فایل رو پلی کردم دیدم استاد تو فایل دقیقا در مورد یه چیزی و کلمه shut down رو گفت تو فایل! :))) وااای و اصن این یه حسی یه چیزی درونم زنده کرد و توجهمو جلب کرد و دیوانه شدم گفتم خداااای من! :D و احساس میکنم قطعا در ادامه هم چیزای بیشتری وجود داره که احساسم بهم میگه..
آها اینم بگم که باز یادم رفته بود تو کامنت قبل بگم که شاید اون اوایل خیلی خیلی شدید درگیر همین موضوع جدایی منو طرفم بودم ولی واقعا الان خب خیلی بهتر شدم و پذیرفتمش و خیلیم خوشحالم از این بابت… من کل حرفم تو کامنت قبلی همون سوالاتم بود نه اینکه بگم ناراحتم بخاطر اینکه جدا شدم از طرفم نه. و اتفاقا با باورهای خیلی بهتر سعی کردم خودمو راضی نگه دارم و حالمو بهتر کنم.
بازم مرسی
استاد عزیزم ومریم مهربونم وخوش صدا وخوش صحبتم سلام..
استاد وقتی داشتین صحبت مبکردین رو تصوریتون زوم میکردم اینجوری انگار کنارتون نشستم ودارم گوش میکنم وفقط وفقط شما وفرکانش شما وصدای شماست…صداقت شما رو باقلبم حس میکنم..خداروشکرت به خاطر این همه خوبی وزیبایی به خاطراینهمهههه ادمهای خوب که دورم هستن ومثل پروانه دورم میچرخن ازبلند شدن یه ادم تواتوبوس واس نشستن من بی دلیل! تا…..
خداروشکرررررر دوست دارم استادددد
سلامی دوباره به خانواده عزیزم
دلم نیومد بازهم الهاماتی که بهم شد رو ننویسم.
اومدم تا با تشکری بی نظیر از خانم شایسته عزیز بهشون بگم باریکلا شما کارتو عالی انجام دادی .تو پایداری نه جسمت بلکه کارهایی که برای ما انجام میدی و تهیه این برنامه ها.به استقامت و بردباری شما تبریک میگم بانوی عزیز
شما بی نظیری و ممنون از لطفهایی که در حق ما انجام دادی و داری انجام میدی.واقعا صلح درون و هماهنگی شما بی نظیر و فوق العاده ست و وقتی تمام فضای قلی شما جای خداست این اتفاقات و الهامات بعید و دوراز ذهن نیست.
شما لایق این الهامات هستید.همه ی ما هستیم و هر کسی که قلبش رو به روی این زیبایی ها باز کنه خدارو درون هر چیزی ببینه تو دل طبیعت توی دیدن حیوانات و گیاهان و زیبایی ها توی دیدن عزیزان و لحظات زیبا توی کوچکترین دارایی ها .
من اصلا اون آدم سابق نیستم اون ندایی که هیچ هماهنگی با درونش نداشت اون ندایی که توی روابطش مشکل داشت و الان توی خانواده و فامیل برای اینکه کنارشون باشم سر من دعواست.این چیزا شوخی یا فان نیست قصه نیست جزیی از زندگی منه من با همسرم ممکن بود در ماه چند بار دچار بحث میشدیم الان چیزی جز آغوش و کلمات محبت آمیز نیست.همسرم اعتراف میکنه من در مورد هرکی عصبانی بشم در مورد ندا اصلا اینطور نیست.همسرم جلوی خانوادش میگفت من فکر نمیکردم روزی توی خونه کمک خانومم کنم الان خودم میرم با عشق تو آشپزخونه کمکش و من توی دلم به خودم افتخارکردم اول به خاطر اینکه شاگرد و عضو کوچیک این خانواده هستم و دوم به خاطر تلاشهایی که کردم و بهایی که پرداخت کردم تا زندگیم قشنگتر بشه.زمان گذاشتم انرژی گذاشتم من زندگیمو زیباتر کرم و هر روز دارم این کارو بیشتر انجام میدم.من سبک شخصی خودم رو پیدا کردم و به شیوه ی خودم عمل کردم.
من هتون افتخار میکنم.شما بی نظیرید چون بدون داشتن هیچ ایده و هیچ برنامه ای اینجوری فوق العاده ادامه دادیدو موفق شدید از طریق فرکانسهای خوبی که به جهان فرستادید و نشون دادن ذره ای از زندگی خودتون تغییرات بزرگی در زندگی ما بوجود آوردین.
میبوسمتون و بهتون افتخار میکنم.
منظر قسمتهای بعدی هم هستم.
بنام زیبا آفرین
بنام خالق یکتای جهان بنام هدایتگر مثبت اندیشان
سلام و درود فراوان به خانم شایسته عزیزو مهربان و احساساتی خودم و استاد عزیزم استاد مهربان و معلم خوبم
چقدر تو میتونی باز هم از لحظه های ناب لذت ببری.هنوز هم از لحظه به لحظه ی زندگی با استاد داری لذت میبری.خانم شایسته ی مهربان شما بارها دیدی بارها شنیدی این لحظه هارو تجربه کردی اما این چه شوقی بود توی وجود تو که اینگونه تازگی داشت و شور و عشق بینهایتی از تو لبریز میشه؟
خدای من چقدر ارزش داره برای من این لحظه هایی که شما شکار کردین و ما درس گرفتیم درسته استاد عزیزم اذیت شدن و خیلی تمایل به این کار نداشتن اما میخام اعتراف کنم برای من بی نظیر بود برای من فوق العاده بود من درس گرفتم از تک تک رفتار ها و افکار شما که با عشق با انگیزه مهر میورزین زندگی میکنید و حتی با عشق نفس میکشید و میخوابید .
من باورمیکردم اونچه از کلام استاد درک میکردم و در ذهنم میساختم و الان با این سریال و توجه به نکات مثبت به عینه دیدم و دیگه ذهنم 1 درصد در برابر این چیزها مخالفت و مقاومتی نداشت و الان براش باورپذیرتر شده.نمیگم 100 در صد در زندگیم اجرا شده ولی اعتراف میکنم تاثیرات زیادی توی روابط و زندگیم داشته و هر لحظه ی زندگی استاد و خانم شایسته عزیز برام درسه و یاد میگیرم چطور زندگی کنم چه چیزهایی رو مهم کنم توی زندگیم چه چیزهایی رو کم رنگ کنم.
خیلی بی نظیر پیش رفته تا الان و واقعا انتخاب بین این همه زیبایی یه جورایی برای ما محال بود.خدا قوت میگم بهتون و امیدوارم بازهم لحظات فوق العاده ای رو تجربه کنید و برای ما به نمایش بگذارید.
چندروزی هست که درگیر مراسمات اقوام همسرم هستم و کمی حضورم کم رنگ شده اما پیگیر این قسمتها هستم وهمواره همسفر شما خواهم ماند.
با آرزوی موفقیت بیشتر برای شما سه نفر و دوستان عزیزم که بی وقفه در سایت پرتلاش فعالیت میکنند.
دوستتون دارم
سلام سلام سلام
و هزار ماشااله.. میگم هزار افرین میگم که اقدام اقدام فقط اقدام عاشقانه و شجاعانه درین سفرنامه ها دیدم اندازه و مقدار درخواست که مهم نیست مهم خود درخواسته که موجب ارزشمند تر شدمان میشه این سفرنامه ها این درخواستها موجب جریان تازه انرژی و گسترش جهان میشه
بقول حضرت حافظ :
سرم خوشست و به بانگ بلند می گویم
که من نسیم حیات از پیاله میجویم .
سپاس فراوان وبینهایت دوستتون دارم استاد عزیز و خانم شایسته
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربانتر از خواهر از روزی میگم که دوره ۱۲قدم شروع شد و من نتونستم شرکت کنم و تو یه فایل استاد گفتن برای شروع دوره نمیتونم فایل رایگان بزارم از ناراحتی و غصه تو دلم چند ساعتی کلافه بودم ولی به قول استاد به اتفاقات بد اهمیت ندین ومنتظر اتفاقات خوب باشین خوب وبد زندگی میگذره پس چه خوب که فقط خوبی و ببینی و درک کنی به همین خاطر دیگه به هیچی فکر نکردم ولی هر روز منتظر یه حرکت بودم و هستم که دوره رو شروع کنم و تو همون روز ها به خودم گفتم استاد یه کار دیگه میکنه من مطمئنم و خدا بهم جواب داد و مریم عزیز سفر نامه رو شروع کردن و من هر روز منتظر فایل جدید و با عشق نگاه میکنم و همیشه لبخندی که از رو صورتم محو نمیشه.دقیقا خودم و اونجا حس میکنم و شما رو افراد خانوادم
هر چقدر بخوام از حسم بگم کم گفتم و چقدر حالم خوبه روز ها هر روز قشنگتر احساس عالی اتفاقات عالی ادمهای فوق العاده هر لحظه از زندگی رو میخوام فریاد بزنم بگم خدا جونم مرسی عاشقتم با اینکه این دوره شرکت نکردم ولی با همین سفر نامه چقدر همه چی عالیه هر جا میرم همه با روی باز کارمو انجام میدن ادمهایی تو زندگیم اومدن که هر لحظه فقط میخوان من و خوشحال کنن رابطه عالی تو زندگی و با دیگران واقعا عالیه وباز هم بگم حال دلم عالیه خدا جونم سپاسگذارم استاد عزیز مریم جانم سپاسگذارم.تو مسابقه شرکت نکردم چون من عاشق لحظه به لحظه فایل ها هستم و اصلا نمیتونم یکیشو انتخاب کنم چون تو تک تک فایل ها روح خدا جریان داره من با همشون دارم زندگی میکنم و در کنار شما تو سفر هستم و لذت میبرم از کنارتون بودن.عاشقتونم استاد عزیز مریم عزیز و مایک عزیزم.خدارو هزاران با شکر میکنم که الان تو این مدار وفرکانس هستم وبهترینهارو براتون ارزو میکنم
خدا جونم سپاسگذارم