دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 11
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
این کامنت فوق العاده ترین کامنتی هست که تا به حال من روی این سایت بی نظیر قرار دادم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربانم
استاد جان به الله ی که میپرستید این فایل به من خیلی میرسه یعنی مال منه چون من چندماهه واقعا وقت گذاشتم و دنبال علاقه ام بودم و مطااااااااااالعه میکردم وفکر میکردم و سوال ها پاسخ میدادم تا اینکه با خودم کاملا یکدست و هماهنگ شدم که من کی هستم و چی میخوام
کلام ناب و مقدس شما مهر تاییدی بود بر درک های جدیدم
میخوام الان عمیقا تمام درکم و اتفاقات و دلایل رو باز کنم و از این بابت بسیار خوشحالم
من الان علاقه عشق رسالت یا هرچیزی که اسمش این باشه رو درون خودم پیدا کردم به لطف خدا و بر اساس همین علاقه اهدافی رو با لذت انتخاب کردم ، اهدافی که رسیدن بهشون کمکم میکنه آروم آروم در مسیر عشق و علاقم حرکت کنم
استاد تمام صحبت شما توی این فایل و درک این روزهای من که منو وادار کرده به پر کردن یک سر رسید(با انگیزه ای کیهانی که تا حالا نداشتم) از اینکه علاقم رو بفهمم و اهدافی رو مشخص کنم و برنامه ریزی یک ساله داشته باشم برای رسیدن تکاملی به این اهداف و از همه مهم تر یافتن پاسخ این سوال که
چکار کنم توی مسیر رسیدن به اهدافم که به خاطر عشق و علاقه ام برام خیلی حائز اهمیت هستن ناامید و دلسرد نشم؟
و چرا اصلا ناامید میشم؟
چکار کنم این انگیزه ی پولادینی که الان دارم برای حرکت،، توی این بازه زمانی یک ساله که مشخص کردم برای رسیدن به اهدافم در من سوخت نشه و نگهش دارم که بتونم با حس خوب عمل کنم؟
استاد تمام صحبت های شما توی این فایل و درک این روز های من به هم وصل شدن و تاییدیه دادن بهم
میدونید درک جدیدم مثل چی میمونه ؟
مثل این میمونه که من چند ساله افتادم توی یک چاه و باز خودمم بالای چاه هستم و چندتا تکه طناب هم دارم و میخوام خودم رو نجات بدم و طبق قوانینی که چند ساله فهمیدمشون به این نتیجه رسیدم که خودمم که میتونم خودم رو نجات بدم و باید خودم رو بکشم بالا به کمک طناب ،اما همش ذهنم میگه با این طناب پاره ها که نمیشه ، ولش کن راهی نیست خطرناکه و دائم دارم با خودم کلنجار میرم که چکار کنم؟ چرا نمیشه ای خدا؟ و تا میخوام دست به کار بشم ناامید میشم و میترسم و رهاش میکنم
این درک های جدید به من گره زدن رو یاد دادن به من یاد دادن که باید قبل از حرکت یه انگیزه برای اون حرکت در خودم پیدا کنم یا بسازم به من یاد دادن خودم رو بهتر بشناسم که موقع ناامید شدن بتونم یک پاسخ منطقی به خودم بدم برای حرکت و من تونستم یک طناب بلند درست کنم و خودم رو نجات دادم و الان رسیدم بالای چاه فقط چون چند ساله که اون تو بودم هیچ کسی هم دنبالم نیومد فهمیدم که هیچ کسی جز خودم و حرکتم و انگیزه ام و باورم نمیتونه به من کمک کنه
من فهمیدم که رفتار ها و عکس العمل های مختلف من دقیقا از مغز عزیزم صادر میشه وفهمیدم این مغز کار اصلیش حفظ جان من و زندگی و بقای منه،
بارها شده من تصمیمی رو خواستم بگیرم و به محض اینکه بهش فکر کردم مغزم به دلیل اینکه قصد دارم وارد یک کار جدید بشم که ناشناخته و متفاوت هست سریعا به من میگه که نباید این کارو انجام بدم در واقع وارد شدن به یک مسیر جدید ،عمل جدید یا تغییر جدید رو برای من کاری خطرناک و آسیب زننده میدونه و بعدش دلایل مختلفی هم میاره که منو از انجام اون کار منصرف کنه…..!
حالا چرا مغز این جوری عمل میکنه؟
در گذشته اجداد ما در غارها زندگی میکردن به خاطر نبود شرایط و امکانات زندگی مثل الان ،، تنها نیاز اون افراد غذا و آب و حل یک تضاد بزرگی نسبت به بقیه تضاد ها بوده در زندگیشون و اونم نجات جانشون و آسیب ندیدن از دست حیوانات وحشی بوده
اگه مغز انسان طوری بود که اصلا واکنشی در برابر حمله حیوانات نشان نمیداد و هیچ ترسی از اون حیوانات نداشت خب به راحتی طعمه حیوانات شده بود و الان مایی به عنوان انسان های امروزی وجود نداشت
به همین دلیل مغز طوری ساخته شده که ما رو از خطرات احتمالی در امان نگه داره و سریعا اخطار لازم رو بده ، و در اون زمان ها به دلیل تکرار مکرر فرار انسان از حیوان و یا مراقبت خود از حیوانات باعث شده این عادت در مغز بسیار قوی بشه
و طی گذشت زمان بسیار زیاد با وجود تکامل انسان این خصوصیت همچنان نسل به نسل منتقل شده و به ما رسیده
حالا دلیل اینکه مغز ما در هنگام انجام یک کار جدید یا تصمیم جدید سعی میکنه ما رو با روش های مختلف منصرف کنه
اینه که مغز هنوز فکر میکنه ما همون انسان های اولیه هستیم و هرچیز ناشناخته و جدید رو برای ما بد و خطرناک میدونه چون وظیفش حفظ بقای ما هست نه دادن راهکار برای موفقیت به ما ….
حالا از جایی که مغز ما نسبت به انسان های اولیه تکامل بسیار زیادی رو طی کرده باید ما آگاهانه اینو بدونیم که قرار نیست با انجام یک کار در مسیر موفقیت جان خودمون رو از دست بدیم
و عملکرد مغزمون رو بشناسیم و احساسمون رو درک کنیم
(اینجاش خیلی برای من مهم و قشنگه)
و زمانی که از انجام هر کاری در مسیر رسیدن به هدف که خودمون آگاهانه انتخابش کردیم ، ناامید شدیم ، به جای سرکوب کردن خودمون،،
از مغزمون تشکر کنیم که چقدر وفادارانه مراقب حفظ جان ماست و از خدای خودمون سپاس گزار باشیم به خاطر این خلقت به خاطر این من یا مای اشرف مخلوقات😥 استاد من دیشب تا دیر وقت تو خیابونا راه میرفتم و به این موضوعات فکر میکردم و از خدا تشکر میکردم..
و بعدش دوباره به حرکت ادامه بدیم
به خدا من که احساسم خیلی خوب میشه وقتی به این فکر میکنم مثلا ناامید شدم از حرکت در یک مسیری و سریعا به یاد بیارم که این خصوصیت مغزمه که منو بترسونه و ازش تشکر کنم و ادامه بدم و نتیجه خوبی بدست بیارم که مغزم ببینه و با تکرار این ادامه دادن ها مغز متوجه میشه که خطری در کار نیست به همین دلیل میتونیم راحت به راهمون ادامه بدیم
و تکرار این موضوع باعث میشه عادت های خوبی در ما ایجاد بشه و در چنین مواقعی بدون ترس و نگرانی وارد مسیر بشیم و عمل کنیم در واقع با ایجاد یکسری عادات خوب میشه در مواقع مختلف سیگنال های ارسالی مغزمون که میخواد مارو بترسونه و از حرکت کردن منصرف کنه که دلیلشم حفظ بقا ما هست رو هماهنگ با مسیر هدف و خواستمون کنیم و با تکرار این مدل عملکرد در موضوعات مختلف و به دلیل منطق هایی که با نتایج این عملکردها بدست میاریم و منطق های اطرافمون که میبینیم باعث میشه هربار راحتتر و با ترس کمتر حرکت کنیم
حالا مغز ما در شکل گیری این عادت ها یه عملکردی داره
مغز ما عاشق لذت ها و پاداش های لحظه ایه
مثل کشیدن سیگار که من خودم چندین ساله سیگار میکشم اما خیلی کم ولی میکشم ، من میدونم سیگار برام مضره ولی چون لذت بخشه میرم یه نخ دود میکنم چون لذت لحظه ای بهم میده چون توی مغزم انجام این کار یک عادت لذتبخشه
یا شبکه های اجتماعی
دلیل این که ما تاب خوردن توی شبکه های اجتماعی رو به عنوان یک عادت لذت بخش انجام میدیدم
یکی به خاطر تنوع موضوعات هست و دو به خاطر اعصاب خوردی و افکار منفی که داشتیم توی روزمرگی و به خاطر عدم موفقیت در رسیدن به هدف هایی که همش در حال انتخابشون هستیم و ۴ روز کار میکنیم و ادامه نمیدیم مثل خود من و به دلیل عملکرد مغز دنبال یه چیزی هستیم که فشار افکار بد و ناامید شدن و نرسیدن به هدف رو کم کنیم
که اینجا به خاطر عادت های بد شکل گرفته ما دست به عمل میزنیم و مثلا میریم آشغالای اینستا رو نگاه میکنیم
و این کار هم از نظر ذهن یک لذت زودگذر هست
و حالا آیا مغز ما سوار بر ماست و ما در دام اون هستیم ؟
صد البته که نه و صد البته که ما صاحب اراده ایم
حالا آیا میشه یکسری عادت خوب رو ایجاد کنیم توی ذهنمون که چنین مواقعی ناخودآگاه انجام یکسری فعالیت خوب و مناسب لذتبخش شناخته بشه توی ذهنمون؟
البته که میشه
والبته که ما چون با قانون آشنا هستیم اطلاع هم از این داریم که توی اینستا چیزای خوبی نیست و کلا چیزهایی که میبینیم داره روی باورهای ما تاثیر میذاره اما من خودم رو میگم دقیقا در چنین لحظاتی با وجود همین آگاهی باز هم میرم و مثلا سرچ اینستا رو باز میکنم
حالا اصلا چرا مغز ما عادت میسازه؟
به دلیل اینکه مغز وظیفه داره که کمترین میزان انرژی را مصرف کند تا از این انرژی برای بقای ما استفاده کنه ،
به همین خاطر برای راحت تر کردن کار میاد کارهایی رو که تکرار میکنیم رو به عنوان یک عادت ذخیره میکنه، (مبحث ایجاد رشته های عصبی در مغز که با تکرار ایجاد میشود)
دقیقا مثل رانندگی که اوایل ما خیلی دقت میکردیم به همه چیز و بعد از این تکرارها یک عادت ساخته شد توی ذهنمون و ما دیگه به صورت روتین و طبیعی بدون فکر کردن بهش رانندگی میکنیم
یا دقت کردین یکسری کارها رو توی خونه یا هرجا که همیشه انجام میدیدم مثل باز کردن شیر آب سرد یا روشن کردن چرا آشپزخانه یا هر کار دیگه ای بیرون و داخل از خونه در مورد هر حرفه ای
ما با تکرار اینکه شیر سمت راست آب سرد هست یا با تکرار اینکه کلید لامپ آشپزخونه فلان جا هست دیگه توی ذهنمون هک میشه و حتی در تاریکی شب من خودم تست کردم وقتی میخوام برم توی آشپزخونه توی تاریکی دقیقا دستم رو میذارم روی کلید مورد نظر ،یعنی مغز ما محدوده دقیق رو هم توی این پروسه توی خودش هک میکنه،،
حالا فکر کنید اصلا مغز این کارو نمیکرد
یعنی با تکرار هرچیزی یک عادت رو نمیساخت توی خودش
ما مجبور بودیم برای اینکه شیر آب سرد رو باز کنیم تستی یدونه رو باز کنیم ببینیم سرده یا گرمه
یا موقع رانندگی مثل اوایل کلی استرس داشتیم و مراقب دنده و گاز و کلاج بودیم
شما نگاه کن و توی مثال های دیگه بهش فکر کن ، قشنگ فاجعه میشد و ما توی در و دیوار بودیم به جای زندگی کردن
حالا راه حل برای ترک عادات منفی و ایجاد عادات مثبت چیه ؟
کاری که اکثر ما برای رها شدن از این عادات منفی انجام میدیدم اینه که میجنگیم باهاشون در حالی که طبیعت و عملکرد مغز این نیست دیگه!!
طبیعت مغز لذت و پاداش های لحظه ایه
پس باید با توجه به طبیعتش بادادن لذت لحظه ای و پاداش به مغزمون مطابق با ذات انسانی و هماهنگ و هم راستا با رسالت و عشق و علاقمون ، یک عادت مثبت رو جایگزین عادت منفی کنیم
نمیدونم دیدین برای اینکه یک حیوان رو تربیت کنن که مثلا بشینه یا بپره براش پاداش در نظر میگیرن ، اونم چیزی که خیلی دوستش داره یه چیزی تو این مایه ها که میشه با عمل کردن به این شیوه یک عادت خوب ایجاد کنیم
من هنوز فکر زیادی در مورد اینکه
چکار کنم عمل کردهای خوب ، عادت های خوب و هم راستا در مسیر علاقه و اهدافم رو در ذهنم لذت بخش بشناسونم؟ نکردم
چکار کنم عمل کردهای خوب ، عادت های خوب و هم راستا در مسیر علاقه و اهدافم رو در ذهنم لذت بخش بشناسونم؟
چکار کنم کار کردن روی باورهای توحیدی که میدونم خیلی مهم هستن برام لذت بخش بشه؟؟
الان طرز عملکرد مغز رو ازش آگاه هستیم پس مثلا میتونیم زمانی که توی روز یا شب آگاهانه وقت میذاریم برای تغییر باورهامون بعد از انجام این عمل به خودمون لذت بخش ترین نوشیدنی که عاشقش هستیم رو بدیم و این کار رو تکرار کنیم ،بعد از مدتی انجام این کار برای ما لذت بخش به حساب میاد و یک عادت آروم آروم با تکرار ایجاد میشه که من بعد از این کار یه نوشیدنی خوب دارم
یا بعد از اینکه هرجایی در عمل مراقب بودم و توحیدی رفتار کردم باز یه پاداش بدم به خودم ، خب این رفتار به مرور باعث ایجاد عادت های خوب میشه در من
و این عادت های خوبه که آدم رو به حرکت در مسیر علاقه و عمل به کارهایی که برای رسیدن به اهدافش باید انجام بده در میاره
این ها درک و مطالعه من برای پیدا کردن مسیر مورد علاقم بود که بعد از اون من یک برنامه ریزی یک ساله مشخص کردم و تفکیکش کردم به برنامه های ماهانه و هفته ای و روزانه
دوستان شاید توی کتاب های مختلف این مدل برنامه ریزی ها رو دیده یا خونده باشین و انجامم داده باشین و منم قبلا انجام دادم و ناامید شدم ولی الان به دلیل شناختن بهتر خودم فرقم با قبل این هست که من در قلبم یک احساس رضایتی دارم و الانم نمیدونم که چه کارهایی باید برای لذت بخش کردن برنامه هایی که برای رسیدن به اهدافم نوشتم تا در مسیر رسالت و علاقه ام حرکت کنم، انجام بدم
اما میدونم که میگردم تا پیداش کنم✅ این مدل شخصیت منه و به کمک استاد فهمیدم که این یکی از سرمایه های منه
اما توی این مدت انقدر سوال پرسیدم و به پاسخ فکر کردم که توی ذهنم یک عادت ایجاد شده که من با پرسیدن سوال و فکر کردن میتونم به پاسخ برسم
فهمیدم انقدر سوال میپرسم و پاسخ میدم تا یک راه پیدا کنم
برای همین موضوعات و درک ها من بسیار خوشبخت هستم
من تا الان فقط حرف زدم و عمل نکردم ولی واقعا این ناامید شدنه بعد از چند روز کار کردن منو اذیت میکرد ، من برای تغییر باورها ، برای تمرکز بر نکات مثبت و تمرینا کلی برنامه ریزی میکردم ولی بعد از چند روز ناامید میشدم و هم اینکه من نمیدونستم به چی علاقه دارم اما کلی چیز هم که دوست داشتم رو تست کردم که آخریش همین بحث خوانندگی بود که خیلی خوب جلو رفتم در حد عالی که قرارداد بستم یک آلبوم هم انتخاب کردم و دوتا از قطعات این آلبومم ضبط شد من رفتم و از نزدیک استدیو رو دیدم و خوندم کلاس سولفژ هم رفتم برای بهتر شدن صدام اما وسطش واقعا فهمیدم که نه این علاقه من نبوده، ولی الان کاتش کردم
و در آینده چون من رفتم و انجامش دادم هیچ وقت نمیگم شاید اون راه علاقه اصلی من بوده
من نزدیک ۵تا کار رو اینجوری واردش شدم و اومدم بیرون و پشیمون نیستم که هیچ، به خدا خوشحالم هستم تازه الان که فهمیدم چیو میخوام و یک راه خوبم برای ناامید نشدن و ادامه دادن پیدا کردم عالی ام
حالا دوست دارم راجع به فایل این جلسه ی عالی و صحبت های استاد ارزشمندم صحبت کنم
اصل مطلب این فایل
من با لذت رسیدم به خواسته هام ، من زجر نکشیدم برای رسیدن به خواسته هام
استاد قطعا برای حرکت کردن و رسیدن به اهدافشون یکسری عادت که از نظر ذهنشون لذت بخش هم بوده ایجاد کردن
من چیزی رو که زیاد در استاد میبینم و خودمم عاشقشم و دوست دارم ایجادش کنم این هست که ایشون همیشه میگن من میرم خدا درارو باز میکنه یا خدا انجامش میده
قطعا استاد یه عشقی داشتن حالا یا در مورد توحیده یا هر چیزی توی این مسیر و با لذت این عادت ها رو در خودشون ایجاد کردن
از طرفی اینم بگم ذهن ما همونطور که میدونیم نیاز داره به منطق و با منطق چیزها رو میپذیره ، استاد ما جز اولین کسانی بودن که وارد این حوزه شدن و در اول اکثرا آزمون و خطا میکردن و نتایج رو باهم مقایسه میکردن
بنابراین نتایج بدست آمده از عمل کردهای مختلف مثل متوکل شدن که خدایا توکل به خودت من به امید تو حرکت میکنم و بعد حرکت میکردن و نتیجه میدیدن و با این نتایج کوچک همینطور ایمانشون و باورشون نسبت به خدا قوی وقوی تر شده بنابراین الان همش از این جنس حرفا رو میزنن
چون اول استاد به دلیل پیدا کردن رسالتشون و عشق داشتن به این راه،توی ذهنشون انجام هر نوع کار ویادگیری و حرکت و آزمون و خطا رو لذت بخش میدیدن و با این کار هم عادت های خوبی در خودشون ایجاد کردن و هم با دیدن نتایج باورهاشون هم تغییر کرده وبهترو بهتر شده یه ایمان خاصی نسبت به خداوند پیدا کردن
استاد زمانی که میخوان حرکت کنن مغز طبق وظیفش میخواد جلوی این حرکت جدید و ناشناخته رو بگیره دیگه ولی ایشون اومدن حرکت کردن رو توی ذهنشون آسون کردن و چنین لحظاتی میگن من حرکت میکنم و خداوند درایی رو باز میکنه که من الان نمیدونم
چرا استاد راحت حرکت میکنه و قبل از حرکت این حرف رو میزنن ؟
چون به خاطر نتایجی که از حرکت کردن و توکل کردن گرفتن بسیار زیاده و این باورشون شده که خدا در رو باز میکنه و چون عادت خوبی تو ذهنشون ساختن چنین لحظاتی که برای همه ما ناامیدی میاره میان و یک حرف لذت بخش میزنن و شاید حتی استاد بعد از هر حرکت و هر عملکرد مثبت به خودشون پاداش هم داده باشن که همه جوره این مغز حرکت کردن به دل ناشناخته و مسیر جدید رو به خطر افتادن جان نبینه
یا توی مثال اسباب کشی وسایل،، استاد تو ذهن خودشون گفتن ما میریم قدم بر میداریم و توکل میکنیم به خدا یکمشو میاریم بقیشو میذاریم میگیم هرکی خواست مفتی ببره
حرکت کردن رو تونستن با توکل کردن به خدا بدون درنظر گرفتن چیز دیگه ای انجام بدن
در مورد تضاد هم ایشون میگن وقتی تضادی میاد من تمام تلاشمو میکنم که از اون تضاد استفاده کنم برای رسیدن به خواسته
و کلا سعی میکنم قبل از اینکه تضادی بیاد حرکت کنم
ببینید چقدر هم عادت خوب ایجاد کردن و هم باور های خوبی از این جور عملکرد ها با گرفتن نتایج ساختن
در کل تمام صحبت های استاد توی این فایل در مورد این بود که حرکت کردن رو آسون کنیم تو ذهنمون و حالا با این آگاهی مجدد این فایل رو ببینید خودتون متوجه میشید که استاد دقیقا این مدلی عمل کردن
مثل اینکه شبا به خودشون جایزه میدن
یا موضوع ماه رمضون و بحث قانون سلامتی که استاد اومده توی ذهنش یک چیزی رو راحت جلوه داده ، استاد فهمیده فلان غذا ها خوب نیستن و نباید بخورن بعد برای اینکه حرکت رو راحت کنن به خودشون گفتن مثل ماه رمضون که روزای اولش سخته و بعد عادی میشه پس راحته و میشه
و از طرفی یکسری الگو هم دیدن که مثلا طرف ۳۰۰ و خورده ای روز غذا نخورده و فقط آب و فلان خورده
من میخوام بگم میشه عادت های خخوب ساخت و میشه موقع ناامید شدن ،، قبل از اینکه ناامید بشیم و زمانی که هدف مشخص میکنیم یا یه کاری رو میدونیم باید انجام بدیم
بیایم بشینیم فکر کنیم که چطوری انجام این کار رو توی ذهن خودمون یک کار لذت بخش نشونش بدیم
این مغز طوریه که تا یه کاری رو لذت بخش نکنی براش همش ساز مخالف میزنه ولی ما با ساختن عادت های خوب میتونیم هر روز بهتر از روز قبل بشیم هم عادت خوب بسازیم و هم با نتایج جدید باورهامون رو تقویت کنیم
درکل دوست داشتم تمام لحظه به لحظه صحبت های استاد رو که روی چندتا برگه نوشتم رو اینجا بنویسم و مقایسش کنم با همین بحث عملکرد ذهن که ترجیح میدم تا همینجا دیگه ادامه ندم و برم مجدد این فایل رو گوش کنم و بشینم فکر کنم و راه هایی که به ذهنم میرسه برای لذت بخش کردن کارهایی که توی این یکسال باید انجام بدم ، پیدا کنم و از همین لحظه استارت بزنم اما متفاوت تر با همیشه
استاد عزیزم من واقعا از شما سپاس گزارم و همچنینی از مریم جان مهربان با اون لباس زرد زیباشون، انشالله سلامت باشین❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه عزیزان
وقتی این فایل گذاشته شد و دیدم عنوان فایل خیلی مهمه ، چون شرایط دیدن فایل به صورت تصویری نبود گفتم باشه بعد که شرایط دیدن بود دانلود میکنم و میبینم نمیخواستم فقط بشنوم.
تا اینکه شرایط دیدن فراهم شد و من تونستم فایل دانلود کنم و ببینم اما موقع دیدن اینقد حواسم پرت میشد هر چی تلاش میکردم تمرکزی صحبتهای استاد رو بشنوم فقط برای چند دقیقه موفق میشدم و دوباره حواسم پرت میشد به چیزهایی دیگه که ،بیبن استاد همینطور که راحت توی ماشین نشستن و ماشین خودش مسیر رو میره نحوه رسیدن به خواسته هاشون هم همینطور بوده استاد خواستن و مسیر خودش فراهم میشد و طی میشد و استاد به خواسته هاشون میرسیدن دوباره خودم رو جمع جور میکرم تا تمرکزی بشنوم باز حواسم پرت میشد به چهره مریم جان که در خواب دیدم و چهره الانشون به استاد که چقدر راحت پشت ماشین نسشتن و ماشین خودش مسیر رو به راحتی طی میکنه به لباس مریم جان و سفر هاوایی و کلییی چیزهای دیگه که هر چی تلاش میکردم تمرکزی صحبتهای استاد رو بشنوم فقط برای چند دقیقه موفق میشدم و دوباره حواسم پرت میشد به چیزهایی دیگ تا اینکه تصویر کلا ضبط نشد و من فقط باید گوش میدادم 😊 من گفتم چون نتونستم تمرکزم رو بزارم شرایط خودش فراهم شد😊
در مورد این فایل یکی از خواسته های من از خیلی وقت از دوره دبیرستان این بود که خودم درامد داشته باشم چون خانواده روی درس خوندن خیلی تاکید داشتن با خودم میگفتم خونواده اجازه این کارو به من نمیدن همیشه با خودم میگفتم بزار دیپلم و که گرفتم در کنار درس خوندن برای کنکور میرم سر کار و یکاری پیدا میکنم تا هم بتونم درس بخونم و هم درامد داشته باشم اما بعد دیپلم ازدواج کردم و همسرم یکی از مخالفان سرسخت کار کردن حانمها بود من نه دانشگاه رفتم و نه سرکار اما همیشه ارزوی رفتن سرکار رو داشتم بچه دار شدم و به لطف خدای مهربونم دو تا فرزند نازنین و زیبا دارم و همیشه با خودم میگفتم با بچه که نمیشه رفت سرکار همیشه این کار کردن و درامد داشتن برام سخت بود و موانع زیادی میدیدم الان نزدیک به بیست سال از ارزویی که داشتم گذشته و من تازه دوساله که با اشنا شدم با استاد قدرت انجام اینکار رو پیدا کردم و یک روز منی که حتی جرات بیان کردن این مسله رو به همسرم نداشتم با همسرم مطرح کردم و ایشون گفت نه اما من بهش گفتم من میخوام و اینکار رو میکنم به لطف خدا من الان در خونه خودم کار میکنم و خداروشکر درامد دارم هر چند هنوز به اون حد که میخوام نرسیده اما الان درامد هست و حتی گاهی همسرم برای تحویل دادن کارهام و گرفتن کار جدید همراهیم میکنه و دیگه به لطف خدا از اون سختگیری ها خبری نیست
خیلی سپاسگزار خداوند هستم که من رو با استاد اشنا کرد تا به این آرزوی دیرینه خودم برسم که اگر من این کار کردن رو برای خودم سخت نمیکردم و خانواده و همسر و بچه رو مانع نمیدیدم بیست سال زمان برای رسیدن به این خواسته طول نمیکشید
و اما چیزی که خیلی راحت بهش رسیدم من از بچگی خاله و اطرافیانم مستاجر بودن غیر از خانواده خودم، پدر من خونه داشت و همیشه خوشحال بودم بابت اینکه ما مستاجر نیستیم اون خونه اینقدر بزرگ بود که الان نزدیک به ده تا خونه توی اون خونه ساخته شده
یادم وقتی ازدواج کردم همیشه به همسرم میگفتم باید به فکر خونه باشیم و در این مدت ما اصلا مستاجر که کرایه بدیم نیودیم یک مدت طبقه بالا خونه مادر شوهرم بودیم یک طبقه مجزا و مستقل حتی در رفت و امد هم جدا بود. و من روی یک برگه نوشته بودن نوشتن وام و خرید خونه همسرم موافق وام نبود اما من نوشتم و خیلی راحت در یک قرعه کشی پول بهمون افتاد و با اون پول من به همسرم گفتم یک خونه بخریم و انجام شد که شاید اگر به بقیه بود میگفتن با این پول کم نمیشه اما ما خونه رو خریدیم و به این خواسته ام خیلی زود رسیدم چون برام سخت نبود و یک چیز راحت و طیبیعی بود
خدارو شکر تا حالا سه تا خونه عوض کردیم و هر بار یک مقدار بزرگتر از قبلبی و به لطف خدای مهربونم این بزرگتر و جادار تر و با اتاقهای بیشتر ادامه داره
من الان واقعا فهمیدم که برای رسیدن به هر خواسته ای باید حرکت کنم و هنوز اون ترسها هست و باید خیلی روی خودم کار کنم تا این ترسها از بین بره و حرکتها بیشتر و رسیدن به خواستها سریعتر و راحتر بشه
مریم جان ممنون بابت سوالات عالی و بینظیرتون
استاد ممنون که به این سوال اینجا جواب دادید
خدایا شکرت بابت تمام هدایتهای بینظیرت
خدایا ما را هدایت کن به راه کسانی که به آنان نعمت داده ای نه انان که غضب کرده ای و نه گمراهان آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید
سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان
این فایل تلنگُری بود برای منی که به تصور خودم داشتم روی خودم کار میکردم و دلم خوش بود. دیشب بعد از شنیدن صحبتهای استاد و مطرح کردن سوال خانم شایسته یه چیزی توی ذهنم(همون نجواها)گفت آفرین خوب مچ استادو گرفتی بعد که صحبتهای استادو شنیدم هی این نجواها داشت توی ذهنم میگفت ببین استاد حالا داره حرفشو عوض میکنه و قبلا یه چیز دیگه میگفت و الان میگه باید تلاش کنی عمل کنی و…..
امروز صبح که خواستم فایلهای استادو گوش کنم باز نجواها شروع شد که چیو میخوای گوش کنی؟حرفهای استادی که توی هر دوره یه چیزی میگه؟از خدا خواستم هدایتم کنه که کدوم فایلو گوش کنم،یک فایل از استاد بود که خانم شایسته بعد حدودا دو ماه رفته بودن تمپا پیش استاد اسم فایلشم “چگونه مولد ثروت باشیم” من قبلا این فایلو چندین بار گوش کرده بودم اما به قول استاد جوری که دوست داشتم بشنوم شنیده بودم و درک درستی از صبحتهای استاد نداشتم،این بار که گوش کردم دیدم ای بابا استادی که این همه توی ذهنم محکومش کرده بودم بارها و بارها گفته بود فقط مهارت کسب کنید و فقط انجام بدینو ….اینجا بود که فهمیدم ای دل غافل چقد من درگیر نجواها هستم هنوز و ته ذهنم استادو باور نکردم و دنبال اینم که ثابت کنم استاد حرفاش اشتباهه و همین موضوع نمیذاره نتیجه بگیرم نمیذاره درک کنم استاد واقعا چی میگن و با دست خودم دارم جلوی پیشرفتمو میگیرم.فکر میکنم تنها راهش اینه که واقعا بدون هیچ پیش داوری و تعصبی حرفهای استادو گوش کنیم و کلمه به کلمشو عمل کنیم بدون ادعایی فقط گوش کنیم و باور کنیم راه موفقیت همینه.آرزوی سلامتی دارم برای استادم و خانم شایسته عزیز و همه دوستانم
سلام استاد و مریم جان
استاد من بدون هیچ برنامه و هدفی و حتی بدون شغل و سرمایه تونستم راحت از مهارت کم پول بسازم که دلیل پول سازی هم ایمان و عمل بود عملی که بالابردن مهارت و بعد شروع به کار بود من تو اکسپلور اینستا چرخ میزدم و مینشستم آموزش اینستاگرام رو میدیم و اطلاعاتی که یکم بالاتر رفت تو ذهنم آمد که چطوری از اینستاگرام پول در بیارم برادرم تو کارخانه تولید ماسک کار میکرد و من تصمیم گرفتم یک پیج بزنم و ماسک بفروشم سرمایه نداشتم برا همین اول سفارش میگرفتم و بعد که پول واریز میکردم خودم میخریدم و براشون ارسال میکردم
حالا جالب این جاست که کارخانه اصلا تک فروشی نداشت ولی به من ماسک میدادن😁
ارسالش رو هم بردارم انجام میداد و کار من فقط پست و استوری گذاشتن بود
و جالب اینه که روز اول یا دومی بود که پیج زدم که برام مشتری آمد و خرید کرد کم تر از ۶۰ تا فالور داشتم ولی خرید کرد و کلییی به دوستاش تبلیغ کرد برام و خلاصه این اولین درآمدم شد
بعد یک ماه یک مشتری آمد گفت ده تا کارتن هزارتایی میخوام وقتی به مدیر شرکت گفتم گفت باشه ولی دوباره گفت نه و باید ۱۵۰ میلیون پول بیاری و نمایندگی بگیری و اینطوری بود که کار منم تموم شد و دیگه نتونستم خرید کنم
اول ناراحت شدم ولی بعدش گفتم خدا بزرگه جور میشه و از خدا کار خوب میخواستم
بعد یکی دوماه که حسم به اون آدما رو خوب کردم و حالم خوب بود خودشون پیشنهاد دادن که برم تو شرکتشون و بشم ادمین اینستاگرامشون و منم رفتم
وای روز اول چه استرسی داشتم😁😁🤣
اون موقع دوتا خانم که هر دو قدیمی بودن اونجا کار میکردن و پشت سر مدیر و مجموعه بد میگفتن ولی من هیچی نمیگفتم و میرفتم تو اتاق دیگه و کارم رو انجام میدادم
بعد چند ماه اون دو نفر از کار اخراج شدن ولی من هنوز شاغلم و حتی مورد اعتماد تمام مجموعه هستم
و هر روز دارم مهارت های بیشتری رو کسب میکنم
و همش به خاطر این بود که من یاد گرفتن اینستا و حتی پول درآوردن از اینستا رو آسون گرفتم و براش اقدام کردم و خدا هم خدایان مرد و همه چیز رو برای من آماده کرد تا از درآمد ۱۶۰ هزار تومان به نزدیک ماهی ۶ میلیون برسم خداروشکر
حالا بزارین از درآمد ماهی ۱۶۰ تومنم بگم که دیگه عالیه🤣🤣
من همیشه آدمایی که راحت پول درمیاوردن رو میدیم و ذوق میکردم درآمدم اون موقع صفر بود
ی بار دوستی که تو تلگرام باهاش آشنا شدم و تو کتابخانه کار میکنه گفت یه نقاشی باید بکشه و نمیتونه گفتم نقاشیه چی؟ گفت کودکانه
گفتم من میکشم عکسش رو میفرستم برات
خلاصه عکس نقاشی رو فرستادم و کلی خوشش آمد این نقاشی رو به خاطر اینکه دوستم بود کشیدم براش این رو هم بگم من کلاس نقاشی نرفتم و فقط از بچگی نقاشیم خوب بود ولی نقاشی رو اصولی بلد نیستم
چند ماه بعدش گفت قبول میکنید هر ماه ۴ تا نقاشی بکشی و برای هر کدوم ۴۰ تومان بگیری؟ گفتم اره 🤣 آقا کلا ده دقیقه طول میکشه کشیدن این نقاشی ولی ۴۰ تومان میگیرم بابتش
هنوز به هر کسی میگم تعجب میکنه
تو اینستا خیلی ها آموزش نقاشی میدن هر ترم رو ۴۰ تومان میگیرن با رفع اشکال و ….
من ده دقیقه یه نقاشی کودکانه میکشم و ۴۰ تومان میگیرم خخخخ
سلام به استاد خوبم و مریم جون قشنگم و همه بر و بچه های سایت
منم دوس داشتم تجربه خودمو به اشتراک بزارم در هر دو موردی که استاد اشاره کردن
من و همسرم چندین سال بود به خاطر ندونستن مسیر ثروت و طی نکردن تکامل اسیر بدهی شده بودیم و اصلا تکون نمیخورد و نمیتونستیم پرداخت کنیم به خاطر اینکه همش تو ذهنمون بزرگ بود و دادنش سخت تا اینکه دو ماه پیش در برخورد با یک تضادی تصمیم گرفتیم تمرکز کنیم و پرداختش کنیم متعهدانه قدم برداشتیم و با همسرم عزممونو جزم کردیم که دیگه باید تمومش کنیم البته یه چیزایی هم درک کرده بودیم از قانون و سعی کردیم عملیش کنیم استاد جونم باورتون نمیشه همین چند روز پیش بخش بزرگی از بدهیمون که یه روزی غول بود رو پرداخت کردیم چون تو ذهنمون کوچیکش کردیم و تونستیم بدیم و بعد از اون اگه بدونین چه اعتماد به نفسی تمام وجودمونو گرفت و مهمتر از اون باوری که پرواز کرد به سمت ثروت بیشتر حالا داریم دونه دونه واضح واضح تصویر تمام چیزایی که میخوایم رو میبینیم الهی شکر🙏🙏🙏
و اما یه مثال در مورد اینکه هنوز تو ذهنم بزرگه من یه کتابی رو تایپ کردم که باید با ناشر صحبت کنم برای چاپش چون بزرگش کردم قدم برنمیدارم البته این قدم برنداشتنه واسه تایپش هم بود که چند وقت پیش انجامش دادم ولی الان مراجعه به ناشر برام بزرگه که مطمئنمممم با آگاهی و دیدن این فایل خیلی زود کوچیکش میکنم و میرم سمتش
استاد جونم خیلییییی دوستون دارم و امیدوارم خیلی زود شما رو از نزدیک ببینم
باسلام خدمت دوستان عزبزم
درمورددوسوال
مواردی که باذهنم کارهارواسون گرفتم
چندروزپیش میخواستم برم بایک انسان ثروتمندوکارافرین صحبت کنم درموردیک مسعله کاری توذهنم گفتم میرم وقشنگ باهاش صحبت میکنم اونم بسیاربامن خوش برخورده ونمیگه برای چی اومدی چه کارداری گفتم قشنگ بامن صحبت میکنه وباهاش قرارگداشتم دفترش ورفتم وخیلی بااحترام بامن برخوردکردومنودعوت کردتوی اتاق شخصیش وسررسیدشوبرداشت ونکات مهم حرف های من رویادداشت کردومن هیچ ااسترسی نداشتم برای صحبت باایشون وکاررواسون گرفتم
ویک مورددیگه که من یک شبه تصمیم گرفتم رانندگی یادبگیرم وفرداش رفتم اموزشگاه رانندگی وثبت نام کردم وبعد۱ماه ماشین خریدم وهمه تعجب کرده بودندکه توکه تاحالارانندگی نکردی چطوراینقدرخوب الان رانندگی میکنی باابن که ۱ماه نیست راننده شدی وترس ازرانندگی من هرروزکمترشد(((واردترس هام شدم)))
ومورددوم کارهایی که برای خودم سخت گرفتم
یک مورداین که ازاول عیدامسال میخوام یک کاری روشروع کنم ولی ترسیدم تمرکزبزارم ولی الان دوست من که بهدمن پیشنهادداداین روالان پول های خوبی دراورده ومن به خودم گفتم توکه این کاارودوست داری چرانرفتی میتونستی خیلی بهترازدوستت درامدزایی کنی چون به قول استادهرکاری که علاقه داری میتونی باکسب مهارت بیشتروباورهای درست ثروت زیادی خلق کنی
ویکی مثلاهمین ورزش کردن که یک بارتصمیم گرفتم صبح هاورزش کنم درخونه ونرم افزارورزش تصب کردم توگوشبم ولی بعدانجام ندادم توذهنم سختش کرده بودم میگفتم خوابم میادووودیدم دوستای دیگم ورزش کردن وچه قدرسرحالن
یک مورددیگه که قصدادامه تحصیل دارم دررشته ای که عاشق اونم ولی ذهنم میگه خوب درس خوندی بعدچی به چه دردت میخوره عمرت تلف میشه درامدنداری وبهانه های دیگه وهنوزنتونستم برای ادامه تحصیلم تصمیم درست بگیرم به خاطراین ذهن چموش
واقعااین فایل حجت روتموم کردبرمن تواین یک ماهی که استادچندتافایل جدیدتوسایت گداشتند
که بوروقدم بردارخداباتویه نترس دیگه بسه دیگه دودل بودی برای تصمیم هایی که داری ونگرفتی
نگران نباش من باتوام
توخودپای درراه بنه وهیچ مپرس
خودراه بگویددکه چون بایدکرد
دیروزرفتم توپارک جای خلوت وخوش ابوهواکه درموردزندگیم وکارهام باخودم وخدای خودم صحبت کنم ورفتم روی نیمکت نشستم
بعدکه سرموبالاکردم دیدم روی یک تابلویی روبروی من نوشته
(((( خیلی دیراست که درقیامت بفهمیم
که مابرای چه افریده شده ایم ))))
این جمله خیلی منوبه فکرفروبردویک نشانه برای من بودوخداوندبانشانه هاش بابندگانش حرف میزنه
درپناه الله یکتاشادوموفق باشید
احمدفردوسی❤❤
سلام دوست عزیز
این جمله که در پارک دیدید قابل تامل و تفکر است.
( *خیلی دیراست که درقیامت بفهمیم
که مابرای چه افریده شده ایم* )
من هم یک جمله تقریبا مشابه این رو یکروز دوستم به من گفت و آن این بود که
جهنم چیزی نیست جز اینکه زمان مرگت به تو نشان دهند که تو می توانستی به کجا برسی و نرسیدی
واین همان چیزی است که استاد به زبان های مختلف داره فریاد میزنه که بتوانیم خودمان و قدرت هایی که خدا در ما قرار داده را بشناسیم
خدایا شکررررررررت
به نام خداوندهدایت گر
سلام بردوست هم فرکانسیم
خانم محمدی عزبز
ممنونم که دیدگاه منومطالعه کردی
امروزصبح ازخداونددرتمرین ستاره قطبی خواستم که حداقل یک خبرخوشحال کننده به من داده بشه وبعداومدم توسایت واین نقطه ابی رنگ رودیدم وگفتم خداوندپاسخ میدهدواین کامنت شمابرای من نشونس که بیشترخودموبشناسم تادیرنشده
بیشتردرموردتصمیم گیریهای زندگیم دقت کنم تصمیم بگیرم حتی اگراشتباه باشه چون تجربه کسب میکنم ومیرم تودل ناشناخته هاچون تانری خودتونمیتونی بشناسی بایدحرکت کنی وقدم به قدم بری جلو وتجربه های مختلف روکسب کنی تابیشتربه خودشناسی برسی
ودوره عزت نفس چقدرکمک میکنه به این موضوع البته تمام فایل های استادچه رایگان وجه محصولات باعث خودشناسی میشن ودرتمام صحبت های استادنگاه توحیدی دیده میشه
که ماپاره ای ازخداوندیم وهرچی که بخوایم میتونیم به دست بیاریم وهیچ محدودیتی درجهان وجودنداره
ماتکه ای ازخداوندیم
قبل ارتولدماباخدایکی بودیم وبعدارتولدبه دوقسمت تقسیم شدیم
روح(خداوند)
ذهن(شنیده هاوتجارب وخانواده واخبارورسانه هاوو)
وهرجه فاصله فرکاتسی بین روح وذهن کم شودمابه خداوندنزدیک تریم واتفاقات عالی روتجربه میکنیم که درنتیجه احساس خوب=اتفاقات خوبه
امیدوارم که هرروزت ازهرنطر ازسلامتی معنویت روابط وثروت بهترازدیرورت باشه
شادوموفق باشی
احمدفردوسی🌹🌹🌹
سلام
استاد من بزرگترین مشکلم احتیاج به پایه هست،شروع می کنم اما بعد از شروع رها میشم. یه مدت برای ادامه دادن به پایه احتیاج دارم ودارم دنبال پایه می گردم تا باهاش حرکت کنم تا بعد تکاملی خودما مقتدر کنم وپایه را بردارم(بردارم ولی بهش احترام بزارم چون خوب بوده برام وفقط از لحاظ پایه بودن حذفش کنم).
اما در کل چند جلسه بعد شروع خیلی برنامه ها به پایه احتیاج دارم ، پایه ای که با من همفرکانس و کمی بهتر از من باشه وخیلی هم صمیمی طوری که با هم بریم جلو
ذهنم الوده هست مثلا برای ورزش شروع کردم اما چون همه افراد خانواده ام صبحا خوابن یا اینکه در برحه ای من تنهام ودر هردو صورت نمیشه، برای تداوم اولیه یک پایه می خوام.
خدا ……..است به یقین با تو می روم وحرکت می کنم تا با تکامل به تو برسمممم
ممنونم بابت افرینش من
از شما هم ممنونم استاد خوبم عباسمنش
در پناه تنها قدرت کیهان خدای مهربان
سلام به همه
راستش امروز صبح به خدا گفتم یه نشونه بفرست ببینم مسیر رو اشتباه نمیرم، اومدم نشونهٔ روزم رو زدم جوابی نگرفتم.
از زمین و زمان برام کار میبارید، کار متفرقه نه، کار تخصصی خودم، تو حیطهٔ نوشتاری و ویراستاری این قدر که گاهی به خودم میگم مگه تو این شهر ویراستاری غیر من نیست؟ منی که تازه یک ساله وارد این کار شدم.
امروز این قدر حجم کارم زیاد بود که گفتم خدایا بهم نشون بده که راهم غلط نیست.
اذیت نمیشم فقط زمانم رو زیاد میگیره و من فکر میکردم در مسیر بودن یعنی اینکه به قول بعضیها بشینم از آسمون برام پول بیاد.
جل الخالق که خدا چجوری نشونه میفرسته که زهرا ادامه بده، درست داری میری.
این فایل جز نشانه برای من چیز دیگه ای نبود و من سپاسگزار این خدام که من در تهران از او سؤال میکنم و او از آمریکا به من جواب میدهد تا اثبات کند کار او کن فیکون است نه موقوف علل.
ممنون استاد دوستداشتنی و مریم جان عزیز 😍
از زمین و آسمون برام نشونه میاد این روزها.
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم❤️
به نام خداوند مهربان
سلام به استاد و تمام هم خانواده ای های عزیزم❤️
خداروشکر میکنم که آمادگی شنیدن این فایل بینظیر را داشتم🥰
پاسخ به سوال استاد:
💠موقعی که برای کنکور میخوندم سال ۹۰ بود دلم میخاست در شهر دوری قبول بشم تا تجربه مستقل شدن ودوری از خانواده را داشته باشم چون حس میکردم وابسته به خانواده هستم و بدون اینکه به سختی ها و به قدم های بعدش فکر کنم تمام شهرهای دور و نزدیک را با اقتدار😋 زمان انتخاب رشته وارد فرمم کردم
باتوجه به اینکه خیلی از اطرافیانم بودند که خانواده هایشون اجازه نمیدادند به شهر دور برن اما من اصلا به اونها توجه نکردم
خوشبختانه خاسته من محقق شد و شهر دوری قبول شدم تمام چیزهایی که مدنظرم بود مثل تنهایی،مستقل شدن،توانایی مدیریت مالی و دوری از خانواده را تجربه کردم
چون این هدف برای من راحت بود و بدون فکرکردن به قدم های دور،اولین قدمم را برداشتم و خداوند هم پاداشم را بخوبی پرداخت کرد و چهارسال تحصیلم به خوبی تموم شد.
💠 دوسال بعد از تحصیلم دوست داشتم بازهم مستقل باشم و خیلی دلم میخاست در شهر بزرگی خونه مستقل داشته باشم هیچ ایده و فکری برای زندگی کردن در شهربزرگی مثل مشهد نداشتم با توجه به اینکه من زاده روستا هستم و خانواده ام روستا بودند
ولی با خودم گفتم اولین قدمم جستجو برای پیداکردن شغله
بعد از اینکه تصمیم جدی گرفتم که بدنبال کار برم یکی از همکاران قبلیم که میدونست دنبال کارهستم با من تماس گرفتن و شخصی را معرفی کردن که ایشون دنبال نیروی کار با تخصصی ک من داشتم ،میگشتن
یعنی خیلی راحت بدون اینکه وقت و زمان صرف کنم کارم خودش پیدا شد.
به اون شرکت زنگ زدم و برای مصاحبه روزی رو اعلام کردن وقتی اونجا رفتم گفتن که ما سه تا شرکت داریم سه تا کارخونه بزرگ و پررونق و ازتون میخوایم نیروی سه تا شرکت ما باشید🥰
این برام خیلی عالی بود یعنی حقوق سه نیرو رو بهم میدادن ولی تایم کاری ام به اندازه یک نفر بود.و خداوند اینجوری پاداشهارو میده وقتی مصمم بودن مارو میبینه.
((برای کارمم چون تو شهرک صنعتی دورازشهر بود نگران رفت وآمد نبودم شرایطش جور شد اون شرکت قبول کردن من تایم مشخص کاری مثل بقیه کارمندان نداشته باشم😂😂 خیلی خوب بود واقعا پادشاهی میکردم روزهایی بود که ۹میرسیدم سرکار و ۲ برمیگشتم
واقعا تمام همکارانم تعجب میکردند ازاین شرایط اکازیون و عالی ام🥰😋))
بعد ازاینکه اولین قدم رو برداشتم وکار مناسب پیدا کرده بودم شروع کردم به پیدا کردن خونه،
خیلی زود یک خونه تازه ساخت و نقلی ۵۵متری پیدا کردم که خیلیم راحت همه چیزش جور شد
و اینجوری شد که این هدفم تیک خورد
چون تو ذهن من این کار خیلی شدنی و سهل بود و اصلا فکر نمیکردم به اینکه وای حالا تنهایی تو این شهر بزرگ بدون دوست و آشنا چیکار کنم یا حالا چجوری رفت و آمد کنم.
خداروشکر همه چیز به سادگی انجام شد و من چندین سال تنهایی زندگی کردم و خدامیدونه چقدر شرایط خوب بود و چقدر تغییر کردم یادگرفتم به سبک شخصی خودم زندگی کنم.
اما
💠مواردی هم بوده و هست که به قدمهای خیلی دور فکر کردم و ترس اومده سراغم
ترسم مانع شده قدم بردارم
مثلا من چندوقتی هست که از شغلم انصراف دادم چون فهمیدم به هیچ عنوان دوسش ندارم
ولی برای اینکه وارد کار جدید بشم شک و تردید دارم و میترسم
به چندموضوع علاقه دارم ولی شجاعتش رو ندارم که قدم اول رو بردارم
میگم اگه واردش بشم و سرمایه م رو خرجش کنم بعدش بفهمم خوب نیس چی؟
اگه بفهمم اینکار مورد علاقم نبوده چی
اگه نتونم محصولم را ارائه کنم چی
اصلا چطور آموزش ببینم
چطور شروع به کار کنم
چطور مربی مناسب پیدا کنم
چطور رفت وآمد کنم
تمام اینها باعث شده در ذهنم سختش کنم و قفل بشم
واقعا این افکار انگار قفل محکمی به پاهای آدم میزنه و نمیذارع کاری انجام بدم
پاشنه آشیل من همین فکر کردن به تمام جزئیات هدفم هست
نمیدونم چطور از اون آدمی که کلی کار رو به تنهایی هندل میکردم وامیدم فقط به خدا بود تبدیل شدم به این آدم که میخام تمام جزئیات مسئله ای رو بدونم بعد قدم بردارم 😑
ولی خداروشکر میکنم فهمیدم این همون پاشنه آشیلی هست که مانع قدم برداشتنم میشه
حالا میتونم بصورت تکاملی از مسائل کوچیک شروع کنم و خودمو توی این مورد رشد بدم
.
خیلی متشکرم ازتون استاد عزیزم بخاطر فایلهای عالی که روی سایت قرار میدید
در پناه الله یکتا باشید❤️
سلام و درود استاد عزیزم
گفتید بنویسید منم گوش میدم و چیزایی که تو ذهنم اومد رو می خوام بنویسیم
راستش من زبانی که درس می خوندم به صورت شبانه کلاس زبان هم می رفتم و همیشه زبان خوندن رو یک چیز خیلی آسون میدیدم و با عشق یادش می گرفتم و جالب اینجاست که من روزا سرکار می رفتم بعد از ظهرها مدرسه برای گرفتن سیکل و بعدشم دیپلم خلاصه تا زمانی که پیش دانشگاهی رو تموم کردم و وارد دانشگاه شدم که تقریباً ۳ سالی طول کشید حتی یکبار هم کلاس های زبانم با کلاس های مدرسه ام هم زمان نشد اگر هم شد تو یک مدت زمان کوتاه بود چون هردوش بعد از ظهر بود
خلاصه خیلی از این بابت خوشحالم و اون چندسالی که پشت سرهم زبان خوندم الان هر روز بدردم میخوره چون کارم برنامه نویسی و طراحی سایته روزی هزاربار خداروشکر میکنم که دنبال زبان رفتم و یادش گرفتم و به ندرت تداخل داشت با کلاسای مدرسم خلاصه خدا یه جوری برنامه هامو همیشه می چید که مو لادرزش نمی رفت
اما می رسیم به کاری که تو ذهنم سخت کردم و هنوز نرفتم دنبالش
من از سال ۹۹ میخواستم داخل اینستاگرام بیزینس کنم و به صورت تخصصی طراحی سایت و سئو رو آموزش بدم اما به این دلیل که این کار رو تو ذهنم سخت کردم نرفتم دنبالش و افرادی که اون موقع رفتن الان درآمد های خوبی دارند و زندگی خیلی بهتری برای خودشون ساختن از این بابت میگم ای کاش سریع تر میرفتم و این قدر تو ذهنم این کار سخت نمی کردم البته الانم اینطوری هست اما سعی میکنم به زودی با قدرت وارد بشم و تا نتیجه نگرفتم ادامه بدم.