دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 19

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1398 روز

    با سلام خدمت استاد و خانم شایسته ی زیبا

    برای بار دوم بعد از مدتها،به دلیل کار کردن روی شیوه حل مسائل،به این فایل هدایت شدم(جلسه 6ام)

    ممنون از خانم شایسته ی عزیز که مثله یه خواهر بزرگتر،حتی نگران کج فهمیای ما از فرامین استاد هستن و‌سوالهایی‌طرح میکنن که استاد با کلی مثال،مارو متوجه کنه!

    مثاله من برای باشگاه زدن،بدونه سرمایه

    قبل ترها،میگفتم پوله زیاد میخواد اعتبار میخواد،خاک خوری داره،من بلد نیسم مجوز بگیرم،اصلا پول ندارم،فلان جا بگیرم فلانی اذیتم میکنه،پول جا به کنار،تجهیزاتو چیکار کنم و هزارتا چیزی ک وقتی بهش فکر میکردم ،خودم کرک و پر میشدم،میگفتم بابا ول کن….کار تو‌ نیس! بشین سرجاتو همین کار واسه مردمو بی دردسر برو جلو

    تازه هرکی هم میپرسید ندا چرا با این همه تجربه ،باشگاه نمیزنی؟

    میگفتم الان وقتش نیس!

    پس کی وقتشه؟؟ اگه وایسادی همه چی اکی شه ک نمیشه،ارزوتو به‌گور ببر دختر!

    خلاصه همین دوسه هفته پیش،یکم جدی تر شدمو گفتم خدایا! من دوس دارم باشگاه بزنم،پولم ندارم

    خودت بهم بگو چیکار کنم

    اینم بگم،من تازه اول راهم،درسته تقرییا یسالو خورده ایه سایت عضوم،اما چندماهه شروع کردم،باورهای قوی ندارم و بشدت نجواها کارشونو میکنن!ولی خب درخواستمو دادم به خدا!

    ایده اومد زنگ بزن فلانی،یه امار بگیر اصلا ببین چجوره هزینه ها!!

    شد اولین قدم !

    بعد یکی از دوستام زنگ زد ندا،هزینه ها بالاست اما یجایی هست واسه شهرداریه! ماهی فلان قدر

    خندم گرفت گفتم مطمعنی انقددددرر کم!!؟؟

    بعد همون لحظه قانونو یاداوری کردم به خودمو،سریع به دوستم گفتم ،اگه این‌مورد پیدا شده،ازین ارزون ترم پیدا میشه!دوستم خندید و جدی نگرفت

    به چندروز نکشید! گفت ندا دوباره یجای دیگ هست،که هزینش نصفه قبلیه

    متراژ بزرگ،جای بهتر ….

    رفتم دیدمو ذوق چشمام،تصور و تجسم اونجا با کلی شاگرد و حس خوب،منو در لحظه به وجد میورد

    ک دوستم بعدا میگفت ندا انقدر ذوق داشتی،ک ماهم به ذوق اومده بودیم

    خلاصه همسرش،بدونه اینک من بگم،خودش کاراشو انجام میداد با ادما ارتباط میگرفت تا بمن بگه مراحل چیه!

    هی هم میگفت چک ضمانت باید بدیو این داستانا

    ک همون موقع گفتم،اونم اکی میشه

    من روی باور چک نه! به شدت اصرار میکنم هر لحظه که ذهنه منطقیم نیاد،توجیح کنه با هزارتا منطق،بگم خب حالا چکه خرید نیسو ضمانته خودمه!

    و دوباره دستای خدا،طی زمان،بهم گفتن :حالا یکاریش میکنیم

    خلاصه مراحل اولیشم و به امید خدا این هفته ،تکلیف روشن میشه!

    ولی اگه من،مثل قبل به همین چند قدم اول،ک تا الان گفتم،فکر میکردم ،عمرا،به زبون میوردم ک دوس دارم باشگاه بزنم

    هی قدم به قدم،میگم خدا بهم میگه

    نجواها میان،ولی دارم کار میکنم رو خودم،و تا همینجاشم کلی تاییدیه از کار کردن روی خودم و فرکانسام گرفتم

    حتی اونقدر رها و تسلیم هستم ک میگم اگه به هر دلیلی،این جا هم اکی نشد،حتما درسی بوده بگیرم و قطعا اتفاق بهتری قراره بیفته، چون من دارم روی خودم کار میکنم

    یکی از کارهایی ک سختش کردم و هی درجا میزنم ،یادگیریه زبانه

    موسسه ای ثبتنام کردم ک طی هفت ترم،ایتلس رو اماده میشم

    من ترم پنجم و گزاشتم کنار!!!!

    اصلا موندم چرا!!

    هی بخودم میگفتم ،وایی صب تاشب باید تمرکزی وقت بزارم ،بنویسم گوش بدم…

    اصلا بخاطر همین فرکانسای منه ک موسسه تایم کلاساش،جوری شده ک برنامه های من تداخل داره و من چندماهه گیر کردم و رها کردم و نیمه کاره مونده!

    حالا اصلا متوجهم که چقدر لذت داشته واسم چقدر با تقسیم بندی و برنامه ریزی،ترمای قبل،جزو تاپ کلاس بودم

    اما انگاری ،توی ذهنم خیلی رنج براش تعریف کردم

    و اصلا شروع همین کلاس رو هم،وقتی داشتم به مهاجرت فکر میکردم ،خیلی هدایتی یکی از‌دوستام معرفی کرد و تایمام انقد عالی بود و همینطور مسیر رفت امد

    الان واقعا موندم توی کارم! که همین الان متوجه شدم بخاطر کدوم فرکانسه منه ک اصلا کلاسا ساعتش بمن نمیخوره!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    ماهان بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1403 روز

    سلام و دو صد درود به همه دوستانم و استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربون . من توی تحصیل از این مثال سخت گرفتن زیاد دارم . یعنی سیستم من اینجوری بود که یه امتحان فیزیک داشتیم و من کتابم رو باز میکردم و میگفتم یا علی این همه موضوع رو چیکار کنم ؟ از همون اول استرس میگرفتم با به جلو نگاه کردن و میگفتم حالا کی حال داره اینارو بخونه بعد مثلا بهینه امتحان بده بعد اشکالاتشو پیدا کنه بره حل کنه و اصن خیلی پیچیده بودش برام و رفتار من این بود بابا ولش کن شب امتحان جمعش میکنم و شب امتحان انقدر فشار عصبی بالا میرفت که نه تنها درست حسابی نمیخوندم بلکه هرچی هم میخوندم با هزار فحش و ناله بودش تا جایی که دیگه به فکرهای پلیدی مثل خودکشی روی میاوردم … این سخت گیری ها همش به خاطر اون ذهنیت کمالگرایی بود . پیچیدگی و سخت کردن و به جلو نگاه کردن هسته های اصلی کمالگرایی ان که به لطف خداوند دوره حل مسئله داره کولاک میکنه توی کنترل این بیماری .

    من تابستون پارسال یادگیری زبان برنامه نویسی پایتون رو شروع کردم و خیلی عالی داشتم میرفتم جلو که خوردیم به مدرسه ها . ذهنم اومد یه دام با ظاهر اولویت بندی کردن برام انداخت که اقا تو الان وقت از کجا بیاری توی مدرسه ها تمرین کنی ؟ چجوری ویدیو ببینی ؟ چجوری خلاقیتت رو باز بزاری با این وقت محدود ؟ اصن نمیدونی به اندازه کافی تمرین کنی و ازش زده میشی بعد یه مدت و فلان و در نهایت ما گزاشتیم اینو کنار با اون همه استعداد و توانایی و پیش نرفتم که دستان خداوند رو دریافت کنم که راهنماییم کنن .

    یه مثال دیگه ، کارکردن روی باور هام هست . همینجا این کردیت رو به خدای عزیزم میدم که جونانه منو هدایت مرد و گوش منو پیچوند و آورد دوباره توی مسیر وگرنه من الان اینجا نبودم… من انقدر همه چیزو سخت کرده بودم برای خودم که اقا امروز این فایل رو گوش بده انقدر دقیقه با گوش فلان فردا اونو اینجوری کن کتاب فلانو توی یه هفته بخون و انقدر پیچیده کرده بودم که اصن هیچ قدمی برای دانشم برنداشتم و اون محتوا رو درک‌نمیکردم و من میدیدم که اقا من این همه چیز میدونم ولی چرا نتیجه انقدر کمه .

    از یه جا به بعد با برخورد به تضاد ها ، من تصمیم ‌گرفتم عینک بهبودگرایی رو بزنم به چشمانم و بسم الله گفتم و دوره عزت نفس رو دوباره شروع کردم . کار رو به این شکل ساده گرفتم توی ذهنم که ماهان هرجلسه رو تو گوش کن و نگران زمان نباش یه هفته دو هفته اصن هرچقدر میخوای زمان داری تو فقط روی آگاهی ها و مسیری که توشی و قدم به قدم بهبود دادن تمرکز کن و برو جلو و نتیجه این بود که با یه قدم ساده به تعویق انداخته شده مثل کپی گرفتن شناسنامه ، من خیلی خیلی احساس لیاقتم رفت بالا . برای خودم باورش سخت بود که انقدر راحت اتفاق میافته .

    من که طعم لذیذ بهبودگرایی بهم چسبیده بود گفتم اقا همین فرمول رو برای گیتار پیاده میکنم و یجورایی فکر میکردم بهش . من دو سال پیش به خاطر ترس از اشتباه و کمالگرایی هام حین تمرین کلا گیتار زدن رو‌کنسل کردم با اینکه بسیار بسیار توانا بودم و استعدادم بینظیر بود توش . یه شب یه الهامی بهم شد که ماهان مگه تو چند ماه پیش سیم نخریدی که عوض کنی ؟ برو بده برات عوض کنن . من ساعت 7 شب توی تاریکی پاشدم رفتم بیرون و اصن دستان خدا همینجوری میومدن که بهم کمک کنن و منو به راه درست هدایت کرد خدا و من الان حال درونیم بسیار بهتره چون موسیقی میتونم بزنم و افتخار کنم به خودم و هم کلا موسیقی روح ادمو بالانس نگه میداره .

    یه مثال هم از دوستم میخوام بزنم : بهترین دوست من اسمش مانی هست و توی ذهن اون واقعا حرف زدن و ارتباط مخصوصا با دخترا خیلی راحته . من بارها شده دیدم که اصن دودوتا چهارتا نمیکنه و خیلی راحت میره حرف میزنه و توی دل حرف زدن میره و اصلا نگران نیست که اقا حالا تایید میکنن خوششون میاد یا نه اون خیلی در ذهنش ارتباطات داشتن راحته و خیلی هم خوش شانسه ! اون خیلی اسون میگیره و قانون هم هی براش خوش شانسی ایجاد میکنه توی این مسئله و من واقعا تحسینش میکنم که تونسته انقدر از قانون خوب استفاده کنه . من دارم همزمان ذهنمو کنترل میکنم که توی آسون گرفتن سخت نگیرم ! یعنی ذهن مثل یه بچه نیاز به مراقبت داره .

    خانوم شایسته من واقعا تحسینتون میکنم و ایستاده براتون کف میزنم که انقدر توی درس هاتون موفق بودین و بالاترین نمرات رو کسب کردین الگو از شما بهتر نمیدونستم پیدا کنم ! اگر شما تونستین پس من هم میتونم توی درس هام موفق تر باشم .

    ازتون برای همه چیز سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    هلن گفته:
    مدت عضویت: 4015 روز

    سلام.

    کارهایی که انجام دادم و برای خودم آسون کردم.

    1- من تو روستا درس میخوندم.هیچ امکانات و تست و……نبود ولی با تلاش خودم واینکه خدا بامنه.و درخواست میکردم از خدا، تونستم رشته عالی بهترین دانشگاه کشور قبول بشم.

    به خودم سخت تنگرفتم.

    2- وقتی میخواستم آزمون استخدامی بدم از بین 600 نفر 9 نفر میخاستن و من میگفتم خدا کمکم میکنه و قبول شدم.

    3- همزمان شاعل بودم و خانه داری هم داشتم و خودمو توانمند میدیدم.

    4- غذاهای جدزد و شیرینی ها جدید یاد گرفتم با هدایت الله

    5- رانندگی یاد گرفتم.

    کارایی که سخت گرفتم.

    1- میخاستم کار فروشندگی کنم و فک کردم سخته و ادامه ندادم.

    2- خونه خریدن.به خاطر باورای اشتباهم

    3- مسافرت به خارج کشور.

    انشالا بتونم به تکامل بدسم ور شد کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    معصومه چاپاشی گفته:
    مدت عضویت: 1475 روز

    سلام به استاد نازنینم ومریم خانم شایسته ی گل که بهترین الگوهای منید درهرزمینه ای از زندگی…

    یکی ازمثال ها ویادآوری های من از اینکه یه ایده ای به ذهنم اومد ولی با قراردادن سدهای جلوراهم،انجامش ندادم وموفقم نشدم :

    چندسال قبل ،فک کنم سال93بود،میخواستم برای خودم یه شغل داشته باشم ومن خیاطی روانتخاب کردم ،رفتم دوره و تقریباً یادش گرفته بودم ووقتی میخواستم که برای خودم کارخیاطی روزانه بندازم کلی سد برای خودم در ذهنم آوردم(من که جایی اضافه برای خیاطی ندارمو،من که وقت برای تمیز کردن خونه کم میارمو،اگه یه لباسی رو خوب ندوزم وطبق خواسته ی مشتری نباشه واز این حرفا….)

    خلاصه بگم براتون که من ادامه ندادم و نتونستم در این کارموفق بشم ،درعین حال یه خانم همسایمون بااین که دوره نرفته بود و خونه ش هم ازخونه ی ماخیلی کوچیکتر بود ودوتافرزندهم داشت (من هنوز فرزندی نداشتم) ،توکل به خداکردوکمرهمت روبست والان خیلی موفقه توکارش….

    اینم یه مثالی که توکل بر خدا داشتم وقدم در راه گذاشتم:

    بعدازچندسال من میخواستم ادامه تحصیل بدم و خیلی به درس و دانشگاه علاقه داشتم ،این بااین حالی بود که من دوتادختر ،یکی سه ماهه و اون یکی هم یه سال ونه ماهه داشتم ،اما من هیچ پیش بینی نکردم و فقط توکل برخداکردم وقدم دراین مسیرزیباگذاشتم وخداوند قدم به قدم وبه صورت هدایتی سدهای جلوراهم روبرداشت ومسیرروخیلی برام آسون ولذت بخش کرد وهمون سالهایی بود که بیماری کرونا فراگیر شد وکل سیستم ودرس ودانشگاه به صورت آنلاین کارمیکردوشکرخدا پارسال کارشناسیم روگرفتم وبه امیدخدامیخوام امسال ارشدم روهم بگیرم ..

    البته اینجا یه نکته ای هم داره ،که در ذهنم اهرم رنج ولذت درست شده بودکه لذت درس خواندن وادامه تحصیل این مسیر روبرام خیلی آسون ولذت بخش کرده بود این درحالی بود که می‌تونستم با دوتا بچه ی کوچیک واین همه کارخودم روتوجیه کنم ،

    ولی وقتی قدم در مسیری میزاری وباعشق وعلاقه ادامه میدی ،خداوندهدایتت می‌کنه به بهترین وآسون ترین ولذت بخش ترین وموفق ترینها…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1159 روز

    دستیابی به اهداف سخت است یاآسان؟

    سلام به دوعزیزدوست داشتنی.

    اول از اینکه استادعزیزمون باتوجه به روش خودشون به ماراهکاروانگیزه میدن ،سپاسگزارم .

    ممنون از اینکه باتوجه به تجربیات خودشون طوری باماصحبت میکنن که انگارهمه ی کارا،مثل آب خوردنه.دقیقن درست گفتن .اگه از همین ابتدامیومدن به مامیگفتن چطورباسختی بایدبه این باورهاوقوانین جهان هستی برسیم ،مطمئنم خیلی هامون جامیزدیم وهمانطورکه استادگفتن شاید منصرف میشدیم .

    اینکه اکثرافرادتوسایت هستن ،واین مسیرروادامه میدن به خاطراینه که راه وروش استادروخیلی ساده وآسون میگیرن.من که عاشق همین روش استادم.

    واگراستادمسیرروپیچیده وسخت برامون توضیح میدادن ،حتمن افرادکمی قدم برمیداشتن.

    جاداره اینجاازاستادعزیزسپاسگزاری فراوان بکنم وازخداوندبه خاطروجودایشون قدردانی کنم .

    خدایاشکرت که استاد توانمندی مثل عباس منش روسرراه مسیرزندگی من قراردادی که راحت بتونم مسائل وموضوعات زندگیموحل وفصل کنم وازاین مسیرلذت ببرم.

    خدایابی نهایت ازت ممنونم.

    استادجونم یدونه اید.به قول معروف (ندیدم مطابقتون).خداحفظتون کنه همیشه وهمه جادرپناه الله یکتاباشید.

    اینکه استادگفتن کسی که مسیررسیدن به خواسته ای روپیچیده وسخت ببینه عملن نمیتونه قدمی برداره .واقعیتیه !

    اینجورمواقع دیدن الگوهای مناسب وتجربه گرفتن ازدیگران که موفقیتهایی تواون زمینه کسب کردن ،خیلی می‌تونه به ماکمک کنه .به جای یاس وناامیدی بایدتمرکزروچیزهایی داشته باشیم که بهمون قدرت بده.وقتی احساسمون خوب باشه ،ایده هابه ذهنمون میادوتوکلمون به خدا هم بیشترمیشه ودنبال هدایت خداوند مسیرروادامه میدیم.

    برخوردباتضادهاماروتوعمل انجام‌شده قرارمیدن .چیزیه که اتفاق افتاده ومن تواون لحظات بایدبدونم که چ رفتاریاکاری داشته باشم که احساس منومنقلب نکنه .

    درواقع فکرکنم واردین چالشی شدم وقرارباکمی تامل وتدبرازاین مخمصه نجات پیداکنم .پس بایه انتخاب درست میتونم غلبه برترسهاونگرانی هام داشته باشم.

    اولین حرکت که پذیرش اون موضوع هستش.بعداقدامات دیگه .شایدم اقدامی نخادوبایدرهاش کرد وازخداکمک خاست.بالاخره این به نگاهی که من، تواون لحظه دارم بستگی داره.که امیدوارم چنین لحظاتی خداوندیاریمون کنه تا کارهای درستی انجام بدیم .واین تضادهاباعث رشدمون بشه نه تجربه های تلخ.

    استادعزیزدوسوال پرسیدن :

    یکی کجاهامسیررسیدن به خواسته ای روآسان کردید؟

    دوم:کجاهامسیررسیدن به هدفی روسخت وپیچیده کردید؟

    استادجونم که مثالهای خوبی زدن و همیشه بامثالهاشون موضوعات رابرامون بازمیکنن‌.

    من جاهایی که مسائل راراحت میگیرم جاهایی هستش که شب قبل، برنامه ریزی میکنم وفردای اون رو طبق برنامه پیش میرم.البته درگذشته یه کم به برنامه هایی که میچیدم،حساس بودم واگرنمیشد،حالم بد می‌شد ولی ازوقتی که بااستادهستم ،اگه موانعی پیش بیاد که برنامم خراب شه ،تاجایی که امکان داره خیلی راحت ازش می‌گذرم .

    چون یادگرفتم ومتوجه شدم تواون لحظه کاری ازدست من برنمیاد پس چه لزومی داره حال خودموبدبکنم!

    همیشه اینجوروقتاازخودم‌سوال میپرسم که الان چه کاری انجام بدم بهتره ؟وباپاسخ به سوالم ،میفهمم که چکارکنم یانکنم.یه جورایی تسلیم میشم.

    تاچندسال پیش مسافرت رفتن ودرسفربودن روخیلی سخت می‌گرفتم .همینم باعث میشدهیچ وقت بهم خوش نگذره .

    زیادی امرونهی میکردم وهم سفرامو،کنترل میکردم .یه جورایی مغرورانه برخوردمیکردم انگارازهمه طلب داشتم.

    که اینم یکی ازنقصهایی بود که خداروشکرکاملن کنارگذاشتم .

    الان خودم خوب متوجه میشم که باتضادهاوپیشامدهای سفرراحت کنارمیام وحس میکنم همسفرخوبی هستم چون احساس خوبی دارم واحساس کسی راهم بدنمیکنم.

    ورزش کردن ورفتن به استخر روخیلی راحت میگیرم طوری که جزعه برنامه های همیشگیم هستش.

    میبینم بعضی هاچطورسخت وبه اجبارمیان وبدون ذوق وشوق ورزش میکنن. انگاریه نفربه زور،اوردتشون باشگاه.

    خریدکردن روهم راحت میگیرم.زودچیزی چشمم رومیگیره .ازاون افرادی نیستم که کلی بگردم بعدخریدکنم.

    اکثرمواقع هم ازخریدهام راضی هستم .

    خریدموادغذایی راهم راحت میگیرم.کلن هرخریدی که برای خونه باشه برام راحته .به خاطر همین همه بهم میگن ناهیدسه سوت .

    غذاپختن هم برام ازکارهایی هستش که سختم نیست وراحت میگیرم وزودمیپزم .ب نظرخودمم البته باتوجه به نظرسنجی ،نزدیکان ،میگن دست پختت عالیه.

    بعضی ازغذاهام که محشرن ومهمونهام همیشه میپرسن چطوردرست کردم .بااینکه هربارتوضیح میدم بهشون بازنمیتونن مثل من بپزن.

    عاشق مهمونی وعروسی رفتنم .

    هرجایی که بایدتیپ بزنیم وخودمونوخوشگل ترکنیم ،من میمیرم براش.مثل بچه ها خیلی ذوق میکنم وخیلیم زودآماده میشم .طوری که همیشه همه جا اولین نفرناهید.گاهی جاهایی مثل سالن که زودترازمیزبان هم حضور دارم.

    مهمون اومدن روقبلناسخت می‌گرفتم ولی خیلی ساله که خیلی چیزابرام مهم نیست وآسون میگیرم.

    اهل زیادی چیدنم نیستم،منظورم اینه مثل بعضیاچندمدل درست نمیکنم وتدارک خفن نمی‌بینم. فقط سعی میکنم اون چیزی که میپزم عالی دربیاد.

    ازدیگران هم توقع ندارم که مهمونی هاشون روسخت بگیرن.

    متاسفانه نمازخوندن ازاون کارایی بود که باوجود تایم کمی که میبرد،ولی خوندنش برام خیلی سخت بود چون لذتی ازش نمی‌بردم.

    هنوزم تو ذهنم باهاش درگیرم ولی بارهاوبارهاامتحان کردم و هیچ وقت ازخوندنش لذت نبردم .انقدی که اجباری وازروی ترس می‌خوندم ،پیش خداخجالت می‌کشیدم .فکرمیکردم خداالان میگه ناهید خانم میشه نخونی .به جای عبادت احساس میکنم داری توهین میکنی.

    به همین جهت گذاشتمش کنارتاروزی بیادکه بالذت وباتمام وجودم سرسجاده بشینم .

    واین درحالیکه هرروزوهرلحظم راباخداچک‌میکنم .

    من عاشق خدا هستم .می‌دونم درست بندگیشونکردم ولی تمام سعیم براینه که بنده ی درست وپاکی باشم براش.

    استادعزیزکه تاثیرات فوق العاده ای گذاشتن واحساسم اینه ایمانم خیلی خیلی بهترازقبله.ولی بایدعالی ترهم بشه.

    هیچ لحظه ای روبدون حضورش دوست ندارم.

    نمی‌دونم چرابااین دورکعت نماز،انقدمشکل داشتم؟!

    امیدوارم درتمام لحظات باخداباش پیش بریم.

    جواب (نه گفتن )به کسی برام راحته.

    وقت گذاشتن برای کسی به خصوص اگه مسولیتی بهم بده یه کم برام سخته.خوب انجامش میدم ولی راحت نیستم .

    خریدکردن برای کسی نه به عنوان هدیه ،به عنوان اینکه بگه باسلیقه ی خودت بخری ،برام سخته.

    اماهدیه خریدن برام راحته. چون تحمیلی نیست اتفاقاهمیشه سعیم براینه که طبق سلیقه طرف بخرم تاخوشحال بشه.

    دوش گرفتن برام ازکارای راحت وآسونیه که خیلیم دوسش دارم.

    خوردن غذاوهرچیزدیگه برام راحته.آخه دیدم بعضیاماتم غذاخوردنومیگیرن.

    باتضادهامشکل داشتم وباهرپیشامدناجالب ،سریع خودمومیباختم .ولی خداروشکرالان فقط میپذیرم وخوشحالم بعداز24سال زندگی ،امسال طوری رفتارمیکردم که همسرم کنارمن آروم می‌گرفت .واین ازاون تغییراتی بودکه یه گوشه ای ازناراحتی هایی که باتضادها برای همسرم درست میکردم روجبران کرده.

    وواقعن بابت این تغییرم خوشحالم .واین تغییرمودوست دارم چون حس خوبی ازش میگیرم .احساس میکنم خیلی قوی تروباشهامترشدم.

    البته احساس خوبی که ازجانب همسرمم دریافت میکنم بی تاثیر نیست .

    یه عمره رفیق نیمه راهش بودم تازه دارم یادمیگیرم همدم ورفیق وشفیقش باشم .

    البته به خاطرغروری که تووجودمه،گفتن دوستت دارم وخیلی ازابرازعلاقه های زن و شوهری برام سخت بود.

    وچیزی بود که همیشه دریافت میکردم بدون اینکه پس بدم .امادارم بهترمیشم .باتوجه وتمرکزبه مثبتهاوخوبیهای همسرم ،بروزاحساساتم خیلی بهتر شده.

    کادوخریدن برای همسرم ازکارای سختیه که زیادعلاقه به خریدشم ندارم ولی برای جبران محبتهاش منم بایدبخرم ولی همیشه سختم بوده.چون خودش خیلی خوش سلیقس .ومن همیشه ازش کمک میگیرم برای خرید.درچنین مواقعه ای بایدتنهابرم خرید.

    برای خریدهر چیزی باکسی رفتن سختمه به غیرازهمسروفرزندام.

    مخلص آدمای خوش حساب وخوش قول هستم وارتباط باهاشون برام راحته .

    عاشق آدمای وقت شناس هم هستم.

    عاشق آدمای تمیزومرتب هم هستم

    عاشق مادرایی که بچه های خوب وآرومی تربیت کردن هم هستم وبااین آدماراحت ارتباط میگیرم.اینجورآدماهرتقاضایی داشته باشن براشون انجام میدم .

    وغیراینااگه باشه ،خیلی سخت ارتباط میگیرم یادرصورت لازم ،ازشون فاصله میگیرم .

    روابط اجتماعیم خوبه وزودباکسی خومیگیرم‌.

    کلن توروابط بادیگران سعی میکنم خوب عمل کنم .یه اخلاق خوبی که دارم اینه همیشه خودموجای طرف میزارم .وخوب درکشون میکنم بابت هرچیزی که توروابط بایدرعایت بشه تایه رابطه ی خوبی شکل بگیره.

    مدرسه رفتن ودرس خوندن روهمیشه سخت می‌گرفتم و همیشه هم سخت می‌گذشت.چون درس رودوست نداشتم.کلن به کارای تحمیلی علاقه ندارم .ولی الان ببینیدچقدرخوب خودموموظف می‌دونم هرروز فایل گوش بدم وبنویسم .چون خودم دلم میخادوکسی منومجبوربه این کارنکرده.

    کلن هرچیزی روازاول اگه بهمون تحمیل وواجب نمی‌کردن، الان خودمون خوشگل انجامشون می‌دادیم

    خداروشکرمیکنم که بچه هاموطوری تربیت کردم که توهمه چیزراحتن و هیچ چیزی روتحمیلی نمیگم انجام بدید.

    اجازه تجربه ی هرکاری رومیدم واتفاقاکه بچه های خوب و سالمی هستن وخیلی ازشون رضایت دارم .

    درس خوندن بچه هامووهر کاردیگشونوسخت نمی‌گیرم .

    از اینکه آزادهستن خوشحالم چون ازچیزی وحشت ندارم وسعی کردم راحت بگیرم تا مثل خودمون باکمبودهاومحدودیتهابزرگ نشن.

    البته که به عنوان یک مادر راهنمایی وارشادهای لازم رودارم ولی بچه هاموتومگنه هم نمیزارم.

    الان استادمیگه من چی پرسیدم ،ناهیدخانوم چی جواب داد!

    من خانم خانه داری هستم و تجربه هایی که در کسب درآمد،دوستان دارن ،من ندارم.

    اینامطالبی بودکه به ذهنم خطور کرد.

    هنوز تجربه های بزرگی نداشتم.

    ولی درکل بابت مسائل مهم واهدافمون هرجا که ایمان داشتیم واعتمادوتوکل به خداکردیم ، راحت گذشته وهرجاکه روکله ی خودمون راه رفتیم ،سخت بهمون گذشته.

    هرجاکه نگران بودیم وترسیدیم ،طبیعتابهمون سخت گذشته ولی هرجا که به جای ترسهاونگرانی ها،خودمونوبه خداسپوردیم واون موضوع رورهاکردیم ،راحت گذشته.

    ایمان به خداتمام درهای بسته وذهن خسته ی ماروبازمیکنه.

    توکل واعتمادوصبرهم لازمه ی رسیدن به خواسته هاواهدافمونه.

    همیشه راههای راحت وآسون وجود داره اماماانسانهای یه دنده ولجبازباورهای ضعیفی داریم که اجازه ی اعتمادبهمون نمیده.

    باورهای مخربی که هرجابامن هست ،منوازاهدافم دورکرده.

    هرچقدرباورهام بابت هرچیزی توراستای خودش قوی تر باشه ،من به خواسته هام راحترمیرسم.

    اگه باورثروت ونعمت خداوند روقبول داشته باشم ،طبیعتاثروتمندخواهم شدوراحت ثروت بدست خواهم آورد.

    اگه باوراینوداشته باشم که میشه عاشقانه آزاد زندگی کرد،حتمن روابط عاطفی عالی خواهم داشت ومسائل ومشکلات عاطفی رو راحت وآسون حل خواهم کرد.

    اگه باورسلامتی داشته باشم اینکه من باید همیشه سلامت باشم ،حتمن درحین بیماری ،سلامتی خودموزودبدست خواهم آورد.

    اگه من خداروباورداشته باشم صددرصدارتباط راحت وآسونتروبیشتری باخدامیگیرم.

    آرامش وخوشبختی و سعادت من درگروباورهای درست من هستش که بدست میارم .اینکه راحت بدست بیارم یاسخت بستگی به تلاش وتعهدوانتخابهای من داره .

    پس امیدوارم همگی بتونیم همه ی مسائل روراحت بگیریم تاراحت بدست بیاریم.

    کسی که خداوروزآخرت روسخت میگیره وسخت میبینه حتمن سخت بهش خواهد گذشت.

    همه چیز بستگی به نگاه وباورهای ماداره.

    انشالله که نگاهی خوب وباورهای خوبی داشته باشیم.

    خدایاسپاسگزارم ازت که فردی مثل عباس منش رودرمسیرهدایت من قراردادی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1328 روز

    به نام هدایت الله

    با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم

    خدا را شکر می کنم استاد با یه فایل دیگه آگاهی و تجربه زیادی از شما کسب کردیم و به دست آورد های خیلی زیادی رسیدیم و چقدر ارزشمند و چقدر با آگاهی کامل شما صحبت کردید

    وقتی که من به خودم نگاه می کنم میبینم که یکی از دلایلی که من همیشه قدم اول را برای کاربر نمی داشتم بیشتر ترس های من بود و همیشه این نجوا در ذهن من به وجود می‌آمد که این کار خیلی سخته برای انجام دادن و آن را انجام نمی دادم اما آگاهی صحبت‌های شما استاد و با آموزه های محصولاتی که در اختیار ما گذاشتید توانستم اعتماد به نفس خود را افزایش دهم و پا رو ترسیم بزارم و کارهایی که فکر می کنم خیلی سخت است و نمی شود انجام داد را انجام می دهم با کمک الله مهربان و از خدای مهربان می خواهم که در تمام مراحل زندگی دستم را بگیرد و مرا به حال خودم نگذارد و از خدا می خوام که مسیر های درست زندگی را با آگاهی هایی که دریافت کردم قدم بر دارم به خواسته هایم کم برسم به شرط ایمان و تعهد و باوری که نسبت به آموزه های استاد دریافت کردم یعنی به اندازه ظرف

    خدا را شکر می کنم امروز هم حال و انرژی خوبی رو برای خودم به دست آوردم تا به زیبایی ها و قشنگی های بیشتری دسترسی پیدا کنم

    از تمام دوستان خوبم منونم به خاطر کامنت های دوست داشتنی و عالی

    در پناه الله شاد و سلامت و سعادتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1691 روز

    به نام الله مهربان و هدایتگر به سمت زیبایی شادی سلامتی و ثروت

    سلام به استاد عزیز و مریم

    نکات فایل اموزشی با ارزش

    =اگر قدم های اولو برنداریم هیچ اتفاغتی نمیافته

    =اگر در ذهنمون راحت شود حل شود اون موضوع اتفاغ می افته

    =99درصد کاری که انجام نمیشود به خاطر اینکه در ذهنمون حل نمیشود و مراحل سختی در ذهنمون میگزره

    =میان برای هدف و خاسته ای که دارین در ذهنشون اونقد مسیر سخت پیچده میکنن که اتفاغ نمی افته

    =باید حرکت کردن و مسیر رسبدن به هدف همیشه اسون کنیم در ذهنمون و بگیم خداوند درهایی برامون باز میکنه که نمیدونیم

    =وقتی قدم برداریم حرکت کنیم درها باز میشه

    =وقتی خداوند اقدام و حرکت شما رو خیلی راها کارها ساده میشه زمانی که قدم برداریم حرکت کنیم

    =وقتی حرکت میکنیم قدم برمیداریم قدمهای بعدی گفته میشه

    =تمرکز بزاریم روی کسایی که موفق شدن نه اینکه تمرکز بزاریم روی کسایی که شکست خوردن اشتراکهای افراد موفق پیدا کنیم و در خودمون ایجاد کنیم

    =خیلیا قدم برنمیدارن برای تغییر و بهتر کردن خودشون و بقیه رو مقصر میدونن

    =وقتی ایمانمونو حفظ کنیم قدم هارو برداریم خداوند قدم های بعدی بهمون میگه

    =به نسبت امیدبهتر ایمان بهتر ایده هایی بهمون میرسه که خیلی خوبن و نتایج عالی دارن

    =اگر توی ذهنمون انجام دادن یه کاری سخت باشه اون کار اصلن در واقعیت انجام نمیشه

    =اگر میخاییم بدونیم در مسیر درست هستیم باید نتایج ملموس درست بگیریم و اگه نتیجه نمیگیریم یعنی مسیرمون اشتباهه یعنی عمل نکردیم به قوانین

    =باید همیشه در حال حرکت باشیم و باورهای درست بسازیم و در حال حرکت باشیم

    =یاد بگیریم قدم برداریم حرکت کنیم حرف مفت نزنیم

    در مورد قانون سلامتی شروع کردم به حرکت کردن تست کردن نتیجه اومد ایمانم قوی شد‌ درهای بهتری باز شد واقعن با کسی حرف نزدم تمرکز صددرصدی بود نتایج خوب اومد و یاد گرفتم این قانون در همه چیز اجرا کنم

    اینکه سریال نمیبینید و تمرکز داریم روی اهدافتون این حرفو چن بار گفتید و من چندین بار شنیدم ولی الان درک میکنم تمرکز یعنی چی و نشی انرژی یعنی چی جوری درک میکنم که اصلن فیلم سریال اهنگ نمیبینم شاید در کل زندگیم یک درصد شده و کار خیلی بزرگی این کار کردم و خوشحال تونستم این بها بپردازم و برای کنترل ذهنم دور باشیم از تلوزیون اخبار جامعه همه وچی اوایل سخت بود ولی الان لذت میبرم از این کارم

    تجربه مهاجرت هم شکل شما داشتم حرکت کردم تنهایی و اینقد برام اتفاغات جادویی افتاد از مسیر لذت بردم

    بعد کحا من برم کلاس فن بیان یکی برای حرف زدن ارتباط گرفتنم بعد حیاط بشم به سایت شما این حرفا باور خدا یکتا پرستی چقد واقعن هدایتم شدم چقد خداوند بهترین پلن برام چید یادم هیچکی نمیزاشت مهاجرت کنم و میگفتن تنها نرو و با امید به خدا همیشه همیشه حزکت کزدم و خدا بهترین پلن هارو چیده برام

    تغییر شغلم حرکت کردم مغازمو جمع کردم واقعن به درامد خیلی بالاتر راحت رسیدم و کاملن درک میکنم میفهمم که میگید باید قدم برداشت حرکت کرد و درها باز میشه واقعن

    چقد نکات مثال های مریم عزیز عالی بود و در زندگی هممون هست و به اندازه ای که عمل کردیم به قوانین حرکت کردیم نتیجه گرفتیم

    سپاسگذارم برای این نکات این منطق هایی که گفتید این تجربه های زندگیتون که عالی بودن

    آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    من به این فایل از طریق دوره شیوه حل مسایل جلسه ی ششم هدایت شدم و چقد به موقع و عالی بود برام و واقعا من باید در این لحظه به این فایل هدایت میشدم

    من قبلاً این فایل را دیده بودم ولی نصفه و بعد نتم تموم شد و دیگه ندیدم امروز دوبار این فایل را نگاه کردم و نکته برداری و نوشتم

    تمرین اول :چه زمانی دیگران گفتند که این کار سختیه و نمیتونی انجامش بدی و انجامش دادی و هدایت شدی؟

    من توی زندگیم خیلی خیلی از این اتفاقات افتاده و من گفتم نه من انجامش میدم

    مثل همین مغازه زدن وقتی زدم کرونا شد وهمه گفتن که جمع میکنی در نمیاد ولی من گفتم نه خدا روزی رسان و ادامه دادم خیلی ها جمع کردن خیلی ها بیکار شدند ولی من هر روز پیشرفت میکردم خداراشکر به لطف خدای مهربانم

    بله وقتی توکل و ایمانت به خداوند بالا بره ایده های خوب هم پشت سرهم میاد .

    ولی این نکته ی مهم ایمانی که عمل نیاره حرف مفت .

    فقط قشنگ حرف نزن بلکه اول خودت عمل کن و برو جلو و وقتی نتیجه گرفتی دیگران اگه پرسیدند بعد حرف بزن تمام.

    خدایا شکرت بابت هدایت به این فایل

    استاد ممنون بابت این فایل عالی

    خانم شایسته ممنون بابت توضیحات قشنگتون هم در این فایل هم در دوره شیوه حل مسایل

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    نوید الهیاری گفته:
    مدت عضویت: 2394 روز

    با سلام به همه دوستان و‌استاد و خانم شایسته عزیز

    کارهایی که تا حالا انجام ندادم چون خیلی بهش فکر کردم ازدواج هستش که الان حدود چهل سال دارم و هنوز هم اینقدر فکر میکنم که میترسم و هیچ اقدامی نمیکنم و همیشه توی برزخش میمونم

    امروز میخواستم یه جا برم آموزش والیبال بعد به مربی زنگ زدم گفتم امروز بیام نگاه کنم و از جلسه بعد بیام ؟ گفت برای چی لباس نمیاری و تمرین کنی گفتم نمیدونم میترسم ، گفت بیا تمرین کن اگه دوست نداشتی دیگه نیا خلاصه رفتم و اقدام کردم ایقد هم چسبید ولی این اولین باری بود که بدون فکر کردن اقدام میکنم

    مثلا توی کارم وقتی میخوام یه مرحله از کار ساختمان و انجام بدم مثلا شروع نما کاری اینقدر فکر میکنم که الان چه نمایی بزنم کجا طراحی کنم مدرن بزنم یا کلاسیک چه سنگی انتخاب کنم و بخرم اوستای خوب گیر بیارم جوشکاری کنم داربست ببندم بعد مصالح را از طریق اسانسور ببرم بالا و… زمانی که اینقدر فکر میکنم چند ماه کارم عقب میافته ولی یه دوست دارم نه تا حالا دوره ثبت نام کرده نه ادعایی داره که تخصص داره نه اصلا میفهمه ساختمان سازی چه اصولی داره و نه هیچ تلاشی میکنه که کار بدون عیب انجام بده ولی همه کارهاش هم زودتر و هم بهتر از کار من در میاد و اینقدر توی کارش هم با اوستا بناها تند رفتار میکنه که همه مثل بید ازش میترسن و کارش هم بی وقفه انجام میدن و جالب تر از همه این که اصلا نگران این نیست که اگه اوستای خوب گیرش نیاد چی میشه با اگر این اکیپ ولش کنن چی میشه و… اصلا بای دیفالت کاراش انجام میشه و میخوام این و بگم که باید آسون بگیریم تا کارها آسون پیش برن نه اینقدر کمالگرا و بدون نقص و بدون اشتباه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    سلام دوستان

    دوست دارم اول از اون کاری بگم که همه میگفتن تو نمیتونی و بهش نمی‌رسی و من انجامش دادم

    من زمانی که میخواستم برم و آرایشگری رو شروع کنم من اون زمان تازه از خدمت آمده بودم و لیسانس هم داشتم و فشارهای خانواده هم بود و فشار اطرافیان که بابا تو دیگه مهندسی و این همه زحمت چی وتو خودت رو مسخره کردی ولی من قشنگ یادم که یهو رفتم و گفتم میخام یاد بگیرم و هیچ چیز اصلا به ایندش فکر نمی‌کردم فقط میدونستم که خودم دوست دارم این کار رو و باهاش حال میکنم و رفتم جلو و العان بعد از چهار سال من العان جز بهترین آرایشگر های شهر خودم هستم یه مغازه دارم با بهترین وسیله ها و یه دارند خیلی خوب و باحال که ساختنش و دستان خداوند چقدر قشنگ من رو کمک کردند واقعا..

    یکی از اون چیزهایی که من توی ذهنم ازش یه غول ساختم ازدواج کهمن توی ذهنم نشسته بودم و ساخته بودم که آقا دو نفر که همه دوست ندارم چرا کنار هم هستن یا بعد از چند وقت طلاق و خلاصه منفی ترین حالت ها رو توی ذهن خودم ساختم ولی دوست خودم که هم همسایه هستیم وهم تو یک روز به دنیا آمدیم العان اون بچه بزرگش رفته کلاس اول و بچه دومش هم به دنیا آمده و العان هشت سال که زندگی مشترک داره و من تازه امسال دارم اقدام میکنم و طرز فکرم رو درست میکنم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      پریسا شعبانی گفته:
      مدت عضویت: 2673 روز

      سلام اقای زمانی

      کامنت زیادی خوندم برای این جلسه اما متن شما بسیار ساده بود و شما با زبان ساده ترتون دوباره من رو‌توجیح کردید

      که از ماست که بر ماست

      خیلی قشنگ توضیح دادین که چطور خودمون رو محدود میکنیم با افکار خودمون و همش پایه اش از ترسه

      یعنی‌کامنت شما ترمزش از ترسبود

      و برای من هم همینطور

      راه حل غلبه بر ترس هم رفتن ب درونش هست

      ترس از تاریکی

      ترس از ارتباط برقرار کردن

      ترس از ساده بودن

      ترس از حرف دیگران

      ترس از بچه دار شدن

      ترس از شاغل شدن

      ترس از ایجاد فضای شغلی

      و پایه اش اینه ما روی خودمون و‌ذهن‌خودمون‌حساب‌ میکنم و‌متوکل نیستم

      و هنوز شروع نکرده میگوییم‌که‌نمیشود

      البته که با باورهای گذشته منطق های ذهنی هم داریم

      ب مثال برای‌من با باورهای نادرست و احساس بد از کمبود فروش

      فکتهایی هم دارم‌که اره این تجسم سازی برای اقدام جدید درست هم هست

      اما باورهای قبلی نادرست من تجربه ای ب ظاهر نادرست برام ایجاد‌کرده

      پس ب فال نیک باید بگیرمش و برعکسش عمل کنم

      سپاسگذارم دوست عزیز

      و‌امیدوارم،امیدوارم که ب خاسته قلبی خودتون براحتی برسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت