دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1919 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد نازنینم

    و سلام به شایسته ترین مریم دنیا

    عاشق یکایک عزیزانم در اینجا هستم و خدارو شکر میکنم بابت این اگاهی ناب و چقدر لذت میبرم از نوشتن کامنت چقدر حالم خوب میشه

    خوب فضای سایت اموزش ها اساس دوره ها و اموزش استاد احساس خوب اتفاقات خوب یا مثبت اندیشی و تمرکز بر روی نکات مثبته و من وقتی میام اینجا ناگزیر به استفاده از کلمات و جملات مثبت هستم و همین بیشترین تاثیر رو روی من میزاره که احساسم عالی میشه

    اما در مورد این کار ارزشمند چندین مثال خوب دارم

    یکی اینکه چند وقت چیش ی کارمند دارم که ی باری اومده بود میخواستیم باز کنیم و بچینیم توی مغازه من همیشه اینو چون تکرار کردم نمیام کل بار رو یکجا از داخل کارتن دربیارم و بعد بچینم چون واقعا اونقدر ذهن مقاومت میکنه که اصلا همونجوری میچینیش این بنده خدا بهش گفتم اینارو شما زحمت بکش خودم مشغول کار دیگه ای شدم دیدم داره کلا باز میکنه بهش گفتم نه این چند تا رو باز کن بچین بعد برو سراغ بقیه و اینو من با تکرار زیاد یاد گرفتم که میدونم کم کم باید رفت توی دل کار چون اگه کارتن ها رو باهم باز کنی میگی ای بابا اینو کجا بزارم کارتن رو کجا بزارم بقیش رو چکار کنم و از این حرف ها ولی وقتی یکی یکی باز کنی میزاری سرجاش زیرش رو تمیز میکنی کارتن خالیش رو میزاری ی گوشه و ارام ارام میری سراغ بقیه

    یاد حرف ارزشمندی از پدرم افتادم خوب ایشون ی اسم و رسمی توی فامیل دارن خیلی پشت کار خوبی دارن و بدون دونستن قانون با ادم های خوب نشست و برخواست میکنن و حتی من دیدن طرز برخوردشو با ادم های معمولی یا بد که طوری رفتار میکنه که یارو بره پشت سرش رو نگاه نکنه و خلاصه این بشر توی سن هفتاد سالگی در اوج صحت و سلامتی به سر میبره خدارو شکر و کلی از درس های زندگی رو بهم یاد داده

    اما چیزی که مربوط به این فایل میشه ی کلامی بود که بعضی وقت ها در حین انجام کارهای سنگین مثل تعمیرات خونه اساس کشی یا اون موقع که سرویس کاری کامیون میکردیم و تعویض کل چرخ ها کار سختی بود و با اچر باید انجام میشد این بود میگفت پسرم {کار اینقدر سخته که واردش بشی }بری توش یا قدم اول رو انجام بده و وقتی وارد میشی میبینی نه بابا چقدر اسون بوده و چقدر از این به بعد بهتر میتونیم انجام بدیم سریع تر با کیفیت تر

    من الان ی حرفه ای توی کار خودم یاد گرفتم چند روز پیش به کارمندم میگفتم که خودتو نگاه کن من رو نگاه کن روز اول چقدر زمان میبرد فلان کار رو انجام بدیم و الان چقدر شده ولی شرطش انجام دادن بود

    همون کاری که ذهن میگفت برا چیته خدا هست بشین باور سازی کن گفتم نه باور سازی درست خداوند درست ولی این کار رو باید انجام بدم و کلی درامد سرشار از انجام دادن کاری که تا به اون لحظه هیچ درکی بهش نداشتم و کلی ترس بود و الان ی بیزینس شده شاید افراد دلیل موفقیت های من رو انجام دادن همون کار بدونن {خخخخخخ} ولی اون باور ها و اون توحید و اون شنیدن فایل خوش امدید و ادامه دادن و نوشتن کامنت باعث شد که حداقل درامد من الان سه برابر یا بیشتر شده سرمایه من سه برابر یا بیشتر شده سلامتی من سه برابر یا بیشتر شده ارامش من سه برابر یا بیشتر شده اعتبار من سه برابر یا بیشتر شده و هر روز داره این روند بهتر و بهتر و بهتر میشه و خدارو صد هزار مرتبه شکر

    چند وقت پیش چند تا از اشنا ها میگفتن فلان جا کتونی دیدیم بری بخری گفتم باورتون میشه چند تا کتونی دارم و هنوز نپوشیدمشون

    خداشاهده با دمپایی میومدم سرکار زمستون ولی باور کرده بودم که همه چیز تغییر میکنه و ادامه میدادم به خانمم پیام دادم همون موقع که تازه اشنا شده بودم با سایت گفتم مریم میدونی چیه ؟

    گفت چی ؟

    گفتم خداوند بهم قول داده صاحب ی خونه درندشت بشیم ؟

    گفتم صاحب ماشین خوب بشیم

    گفتم دیگه تموم اونقدر بهت میگفتم صبر کن درست میشه همه چیز درست شدست و حالا این در حالی بود که چیزی نداشتم اصلا تازه ی بپه تو راه هم بود با ی مقدار بدهی اون موقع بیستومن بدهکار بودم و اونقدر احساسم خوب بود که انگار نه انگار فقط با عشق حرکت با عشق گوش دادن به فایل ها میگفتن بچه اینجوریه اونجوریه میگفتم خدا بزرگه چی میگید اون خدای که ابراهیم رو از اتش نجات داد منم میشم ابراهیمش فقط توکل میکنم به اون و این ها همه رو به خودم گفتم تا یاد اوری بشه از ی فایل خوش امدید از ی ایده برای یادگیری به کجا هدایت شدم و قراره به چه جاهای زیبایی برسم و چه چیز های خوشایندی رو تجربه کنم به لطف الله مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  2. -
    علی اکبر شفیعی گفته:
    مدت عضویت: 1725 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان همراه

    خدا را شکر میکنم به خاطر همزمانی این فایل با جلسه چهارم ثروت یک که دارم کار میکنم و هر دو فایل اصل و اساسش بر حرکت کردن و توهم نزدن هست

    امیدوارم درست فکر کنم ولی فکر میکنم یکی دیگه از نشونه های درست عمل کردن همزمان شدن یه سری فایل ها هست که تا الان بار ها برام رخ داده

    خدا را شکر معیار این چند ماه خوبه برام چون الان که فکر میکنم دیگه وام و بدهی و چک ندارم و اتفاقا یه مبلغی را دیروز دریافت کردم بابت چند روز کار کردنم که با تعجب نقدی بود و الان جلوی چشمم و قابل لمس و ملموس هست و کلی اتفاقات خوب دیگه

    البته اوایل تو توهم بودم اما الان بهتر شدم خصوصا خدا را شکر با جلسه چهارم ثروت یک و این فایل هم دیگه تکمیل کننده اش بود

    خدایا شکرت

    واقعا سپاسگذارم استاد که مسیر را و حرکت کردن را تو ذهن ما راحت میکنید با تمام فایل ها

    اما در مورد مواردی که گفتید

    یادمه یه مدت کوتاهی مونده بود به سربازیم ولی از اونجایی که به قول شما ما همیشه وصلیم به خدا ناخودآگاه مغازه ام را راه انداختم ( البته تکاملم را طی کرده بودم از شاگردی و دست فروشی شروع کرده بودم ) یعنی یه کار کاملا غیر منطقی چون بیست روز یا یه ماه دیگه باید میرفتم سربازی اما یه حسی گفت اقدام کن و رفتم سربازی خدا کمک کرد دستان خدا چند مدتی کمکم کردن و آموزشی اصلا یک ماه هم نشد تازه بینش تعطیلی هم خورد و در کمال آرامش انگار از قبل میدونستم دقیقا جایی که میخواستم پذیرش شدم اونم یه دانشگاه افسری بود و کلی همه چیزش عالی بود البته اینم بگم قبلش رفتم برگه سبزم را یه چنتا از پادگان هایی که دوست داشتم پذیرش بشم دادم و خدا را شکر همون طور که میخواستم اتفاق افتاد و صبح ها میرفتم سربازی و عصر سر مغازه ام بودم و اتفاقا اکثر روز ها با وانت میرفتم که عصر یه دفعه سفارش ها را ببرم مغازه

    الان که دارم فکر میکنم میبینم چقدر ناخودآگاه قانون را اجرا کرده بودم به حرف کسی گوش ندادم که چطور میخوای بری سربازی اون وقت میخوای کارم بکنی

    خدایا شکرت

    همه چی داره تو ذهنم مرور میشه این که استاد میگن کاری به دیگران و حرف دیگران نداشته باشیم و چقدر اوایل که با احساس خوب و شور و شوق کار می‌کردم کارم خوب بود اما ناسپاس شدن و هم رنگ جماعت شدن همانا ونتایج هم شبیه جماعت شدن همانا …

    یا تو بحث مهاجرت خیلی خصوصا بعد از فایل های شما به خودم آسون گرفتم و تک و تنها اومدم یه شهر دیگه که خیلی ها براشون غیر ممکنه و نشدنی هست و خدا را شکر داره اوضاع خوب پیش میره

    اما یادمه یه برهه ای که گردش و کوهنوردی میرفتم خیلی علاقه داشتم دوره های طبیعت گردی و مربیگری را برم اما توجه ام روی حرف دیگران بود که خیلی سخته و خیلی زمانبره و …

    و همین ها باعث شد حتی کوچکترین قدم ها را هم برندارم براش

    الآن درک میکنم چقدر با گوش دادن با باورهای محدود کننده دیگران خودمون را از چه نعمت ها و لذت هایی محروم کردیم و همچنان میکنیم

    در حالی که بودن دوستانی که رفتن و ادامه دادن و الان دارن خوب کار میکنن

    و همین مثال تو حوزه زبان انگلیسی هم بود

    که باعث شد یه قدم های کوچیکی بردارم ولی ادامه نداشت

    اما یه چیزی که درک کردم این انرژی هیچ وقت از بین نمیره و هر تلاشی یه جایی جواب میده

    همون یه برهه کوچیک زبان خوندن تو همین اتفاقات اخیری که برام رخ داده که تو کامنت ها گفتم خودش را نشون داد

    واقعا سپاسگذارم استاد به قول آزاده عزیز با شما قرآن را درک کردیم که این قدر ساده قوانین را گفته

    پس روی باورهامون کار کنیم تا اهرم های درست توی ذهنمون بسازیم تا قدم برداریم و حرکت کنیم تا اعمال و رفتارمون تغییر کنه تا به مسیر درست و مسیر خواسته ها هدایت بشیم و تا نتایج خودشون را نشون بدن که اگه غیر این باشه توهمه

    خدایا به تو پناه می‌بریم از وهم و توهم‌

    خدایا حقایق را برای ما آشکار کن

    خدایا ما را به راه راست راه کسانی که نعمت دادی هدایت کن

    بازم ممنونم استاد جان 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  3. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    روز شمار زندگی من روز 171

    من خیلی دوست داشتم که اندام مناسبی داشته باشم و چند سالی بود که کارهایی انجام داده بودم و به تغذیه زیاد أهمیت میدادم چند سالی هست که ما از روغن‌های مایع و نباتی استفاده نمی‌کنیم منظورم اینه که من برای تناسب اندام از قبل کارهایی رو انجام میدادم و نتیجه اینطور که دوست داشته باشم و نمی‌دیدم تا اینکه من تصمیم گرفتم برای تغییر شخصیتم و روان زندگی که داشتم تغییراتی ایجاد کنم چون از اون زندگی پر از اضطراب و استرس و نگرانی دیگه خسته شده بودم تا اینکه به یکی از بستگانم موضوع و در میان گذاشتم و ایشون کتاب راز و بهم معرفی کرد من همون روز رفتم کتاب و گرفتم و شروع کردم به خواندنش آروم آروم از اون محیط پر از اضطراب و استرس اومدم بیرون دیگه تو سایتهای سیاسی نبودم دنبال آرامش بودم و خیلی از لحاظ شخصیتی خوب شده بودم دیگه با هیچ کسی کاری نداشتم تا اینکه یه روز کاملآ تصادفی تو تلگرام با استاد عزیزم آشنا شدم و بعد از یک ماه وارد سایت شدم از فایلهای رایگان استفاده میکردم تا اینکه استاد قانون سلامت و روی سایت گذاشتن من اون موقع گوشی درست و درمانی نداشتم ولی دوره قانون سلامت و خریدم و فقط می‌تونستم از فایلهای صوتی دوره رو گوش کنم با این حال من به هدفم رسیده بودم به دو ماه نکشید که من پانزده کیلو وزن کم کردم و اون چیزی که برای اندامم تجسم میکردم و بوجود آوردم و چققققققدر بابت همین خواستم خوشحال بودم و هستم و الان هم همون اندام دوست‌داشتنی مو دارم و با آگاهی از قانون سلامتی دارم زندگی میکنم و مهمتر از اندامم دیگه کلیه هام درد نمیکنه و نفسم و بند نمیاره و چقققدر من حالم خوبه و جونتر شدم و الان دیگه می‌دونم که تغذیه درست یعنی چی چند وقت پیش پسرم و برای قدش پیش دکتر تغذیه بردم که یکی از دکترهای بی نظیر در رابطه با تغذیه است که پسرم تا الان حدود ده تا دوازده سانت قد اضافه کرده و به گفته دکترش تا 190 هم می‌تونه رشد کنه الان 164 سانته که از من هم داره بلند تر میشه خدا رو هزاران میلیارد بار شکر وقتی در رابطه با تغذیه با اون دکتر صحبت کردم گفت شما کارتون چیه گفتم من کاسبم گفت از روش تغذیه خیلی آگاهی داری گفتم خانم من دارم زندگی میکنم با این چیزی که به شما میگم صحبتم ابنجاست که قانون سلامت کاملترین و بی نقصترین روش درست تغذیه است اگه بهش عمل کنیم نتیجه ای که از این کامنتم گرفتم این بود که من وقتی برای تناسب اندامم حرکت کردم و عمل کردم خداوند منو به جایی هدایت کرد که هم اندام دوست‌داشتنی مو به دست آوردم و هم سلامتی مو و کلا روش زندگی من تغییر کرد و الان هم در حال رشد و پیشرفت و تغییره و این و می‌دونم که زمان می‌بره برای رسیدن به جایی که دوست دارم

    هدف بعدیم رسیدن به استقلال مالیه و من برای رسیدن به این خواستم اولین کاری که کردم شروع کردم به پرداخت بدهی ام دسته چکم و پاره کردم و کلا اجناسی که میگیرم نقدی خرید میکنم خیلی برام جالبه الان یک سالی هست که نقدی خرید میکنم و درست اون چیزهایی رو که میخرم میفروشم و اینکه دیگه جنس انباری نمیخرم و وقتی هم میرم بازار به خدا میگم تو هدایتم کن چی بگیرم و هر چی بهم گفته میشه رو میخرم و خوب هم میفروشم چون من با نقد خرید کردنم این فرکانس خوب و به جهان ارسال میکنم و بازتابش به زندگی خودم برمیگرده و دوستانی که تو حوضه کسب و کار فعالیت میکنند و کامنت منو می‌خونن این بهترین روش کسب و کاره که من بعد از بیست سال دارم انجامش میدم و چقدر حالم خوبه و چقدر آرامش دارم هیچ دقدقه ای ندارم و می‌دونم تا رسیدن به اون جایی که دوست دارم زمان لازمه و موندن در احساس خوب میطلبه آرامش میخواد.

    و چیزی که من ازش ترس دارم مهاجرته فاصله مغازه با خونم یک ساعت میشه و خیلی دوست دارم که خونم در کنار مغازه باشه و نزدیکش باشه ولی فعلا نتونستم انجام بدم امید وارم که این هم یه تصمیم استاد عباسمنشی بگیرم و دل بزنم به دریا و حرکت کنم به امید روزهای بهتر من یک نقطه مثبتی که دارم و همیشه بابت همین سپاسگزار خداوند بودم و خودمو تحسین کردم متوکل بودن خودمه و مطمئن هستم که خداوند در زمان مناسبش بهم میگه چکار کنم

    رد پای امروزم خدایا بینهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      نوید گفته:
      مدت عضویت: 3135 روز

      سلام هاشم جان

      خدا رو شکر میکنم برای وجود این فضا و این دوستان

      خداوند به استاد خیر بده که این مکان رو ایجاد کرده

      خیلی خوب نوشتی

      از تجربه راحت رسیدن به اندام مناسب که خداوند چطور راحت و طبیعی و آسون هدایتت کرد به بهترین مسیر یعنی قانون سلامتی

      هم آسون‌ه

      هم مناسب‌ترین مسیره

      هم هزاران سود دیگه داره که خداوند با یک تیر چند نشون و با هم زده

      اینه هدایت خداوند

      منم از وقتی یادم میاد باشگاه میرم و خیلی رو تغذیه سعی میکنم غذای سالم بخورم ولی نتیجه‌ای که راضیم کنه رو نمیگرفتم، تا اینکه خداوند قانون سلامتی رو در مسیرم قرار داد و شکر خدا امروز هم به اندام دلخواهم رسیدم، هم وزن دلخواهم رو رسیدم و هم از نظر سلامتی در بهترین و سلامت‌ترین مدار دارم زندگی می‌کنم

      با کمترین هزینه

      راحت‌ترین روش

      سالم‌ترین تغذیه

      صراط مستقیمی که خداوند میگه همینه

      مسیری که همه چی رو با هم داره

      امنیت، سلامتی، راحتی، لذت، آرامش، آسایش، رفاه، فراوانی و با کمترین انرژی و هزینه ممکن.

      الان که ورند رسیدن به این خواسته خودم و شما رو مرور کردم، متوجه شدم که تکاملم رو طی کردم تا به اینجا رسیدم و ی جورایی از مداری که بودم تا به این مدار برسم چندین مدار رو پشت سر گذاشتم

      متوجه شدم الان که خواسته‌های جدیدی دارم، نمی‌خوام تکاملم رو طی کنم، میخوام صاااااف برم به صراط مستقیم.

      مستقل شدن و آزادی و امنیت مالی و آزادی زمانی

      اینا خواسته‌های منه و از خدا میخوام هدایتم کنه

      این و باید بپذیرم که از مداری که هستم تا مداری که میخوام باشم، چندین مدار هست و باید طی بشه تا برسم به اون مدار و برای طی کردنش باید اقدام کنم

      ممنونم هاشم جان که انقدر خوب و عالی در مورد تجربه خوبت نوشتی و خواسته‌تو هم مطرح کردی

      هر جا هستی آرامش و آسایش و رفاه داشته باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        هاشم داداشی گفته:
        مدت عضویت: 1377 روز

        سلام نوید عزیز دوست مهربانم

        خداوند و هزاران بار شکر میکنم که در این محفل إلهی قرار گرفتم وقتی من نوعی در مسیر درست حرکت کنم و کار خودم و به بهترین شکل ممکن انجام بدم یعنی همون تقوا که کنترل ذهنه و عمل صالح و انجام بدم آروم آروم بدون اینکه تقلایی کنم به مدارهای بالاتر پیش میرم فقط باید یادمون نره که همیشه در مسیر درست ایده ای که برای اون زمان خودمونه میاد و انجام بدیم حالا هر ایده ای که میخواد باشه نگاه به کوچیکیش نکنیم و با عشق انجام بدیم حتما مسیر برای ما هموار خواهد شد حالا برای هر کدوم از ما زمان می‌بره فقط باید صبور باشیم اینو به خودم میگم چون وقتی عجله باشه مسیر نادرسته و زمانی که در آرامش هستیم بهترین زمان دریافت الهامات خداونده و وقتی در نگرانی و استرس ایده ای اومد به ذهنمون نباید انجامش بدیم چون به مسیر نادرست می‌بره و در یک کلام سعی کنیم در طول روز در احساس خوب بیشتر بمانیم اگه دوست داریم به آرزوهامون برسیم این کامنت و که برای تو دوست عزیزم می‌نویسم نمیدونی چقدر حال منو خوب می‌کنه و روزم و میسازه همین که فکر میکنم دوستی به کامنت من توجه کرده برام یه حال خوبه چقدر خدا خوب جواب میده وقتی ازش درخواستی داری این درخواست امروز من تو ستاره قطبی ام بود خدارو هزاران میلیارد بار شکر میکنم بابت زمان حالی که دارم بهترین ها رو از درگاه خداوند متعال برات خواستارم چون لایق بهترینها هستی

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مینا منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1086 روز

      سلام دوست عزیز و تبریک بابت کسب هر روزه آگاهی هاتون و موفقیت هاتون

      آره وقتی هدف داشته باشیم انگار چراغی توی تونل زندگی مون روشن میشه و به سمتش حرکت که میکنیم نور بیشتر و بزرگتر میشه و وقتی بهش میرسیم که نورانی نورانی میشیم

      چقدر خوب منم با قانون سلامتی خیلی وزن کم کردم و دیگه تپش قلب ندارم و نفس کم نمیارم

      ولی دوست عزیز بابت اینکه مغازه تا خونه تون یک ساعت فاصله داره نباید نگران باشین خوب این یک ساعت فاصله باعث میشه یکم خیابونای دیگه ببینید توی راه باکسی آشنا بشین و باور محدود کننده ای که راه دور باعث اصطلاکه رو باید حذف کنین

      اما اگه دلیل دیگه ای داره و باور محدود کننده ای توش نیست که خب ان شاالله این یکی رو هم بهش برسین و بیاین از موفقیت های دیگه تون کامنت بزارید.

      در پناه حق خوشحال و ثروتمند باشین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        هاشم داداشی گفته:
        مدت عضویت: 1377 روز

        سلام به مینای مهربان

        سپاسگزارم بابت کامنتی که برام نوشتی چققققققدر خوشحالم کردی ما وقتی به سمت منبع که همان خداوند متعال حرکت کنیم هر چقدر بهش نزدیکتر بشیم نور بیشتری دریافت می‌کنیم و آرام آرام در اون نور إلهی محو میشیم و وصل میشیم به اصلمون اگه دقت کرده باشیم همه چیز های خوب در مسیر درست که الگوی مناسبی برای ما مثل استاد عزیزم می‌تونه باشه که داریم به عینه میبینیم و جوک نیست داستان نیست عین واقعیت برای اینکه بدونی استاد چطور هدایت شدن به قانون سلامتی دوره 12 قدم همه چیز و برامون میگه که استاد مرد عمله لب و دهن نیست و من چققققققدر باید خوب باشم تا هدایت بشم به این جایی که هستم و همه چیزو به وضوح ببینم و برام باور سازی بشه و یه الگوی مناسب در تمام جوانب زندگیم و به چشم ببینم

        بابت اینکه فاصله خونم تا مغازم خداوند ایده ای بهم گفت که برو اسنپ ثبت نام کن و منم همون کارو کردم و تو این مسیر رفت و آمدم برای خودم ثروت می‌سازم به همین راحتی ولی این و می‌دونم که و اطمینان دارم در زمان مناسب همه چیز درست میشه چون من تجریش کردم اگه همه چیز و بسپری به خدا چنان پازل زندگی تو میچینه که خودت عمرا بتونی مثل خداوند قدمی برای بهبود زندگیت برداری وقتی من به عقب برمی‌گردم و به این فکر میکنم که اگه من خودم بودم آیا جایی که الان هستم می‌بودم؟ عمرا و چققققققدر در اون لحظه سپاسگزاری از خداوندم می‌کنم که تو چققققققدر خوبی دوست عزیزم ممنونم بابت اینکه وقت گذاشتید و کامنت منو خوندید از صمیم قلب بهترینها رو از درگاه خداوند متعال براتون خواستارم چون لایق بهترین ها هستید

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1687 روز

    به نام الله مهربان

    سلام و درود ب عشق ترین استاد جهان

    استاد تو ی فایلی ازتون شنیدم

    حرکت کردن مثل رد شدن از اب رودخونس

    ک چجور وایسادیم فقط فکر میکنیم

    پاهمونو روی کدوم سنگ بذارم تا خیس نشه پامون

    شاید خیلی تاثیر داشت این حرفتون در ذهن من

    پ من از اون لحظه تصمصم گرفتم کلی قدم بردارم برای هدفهام

    شاید خیلی کافی نبود ولی قدم برداشتم و تغییر کردم.

    از اطرافیان.تلوزیون. خبر منفی.حرف بد.و کلی چیزهای دیگه که حضر کردم ازشون و خداروشکر کلی نتیجه گرفتم

    و بزرگتربن قدمی ک تعهدی برداشتم در دوره سلامتی بود که خدارو هزاران مرتبه شکر همراه شد توی دو ماه 22کیلو کاهش وزن همراه با انرژی زیاد و سلامتی

    و من چن وقتی بود ب این فکر بودم ک بخام برای کار جدیدم قدم های تعهدی بردارم و و از لحاظ مالی موفقعیت های مالی خوبی بدست بیاورم

    چ الگویی بهتر از شما که بهترین الگویی زندگی من هستین

    واقعن کنترل ذهن سخته و خداب مهربان کمک کنه

    در مورد قانون سلامتی حرف زدید چقد بی نظیر این دوره چقد بی نظیره خدایا شکرت استاد سپاس فراوان بابت این دوره من که سه چهار ساله وزن کم نمیتونستم بکنم مثل اب خوردن وزن کم کردم

    خداوند مهربان کمک کنه بتونم برای همیشه با دوره باشم

    مطمئن قبل اینکه با شما اشنا بشم کلی از این مسائل بود که ندونستم که باید قدم برمیدارم و حسرت زندگیم اینه که کاش چند سال زودتر با شما اشنا میشدم و میدونم از این به بعد قدم برمیدارم و نتایج خوب بدست میاد

    سپاس فراوان برای این فایل زیبا استاد عاششششششقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  5. -
    غزل گفته:
    مدت عضویت: 591 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیز

    من مدتی بود که دلم میخواست خیلی جدی کار کنم تو حوزه تحصیلم تا با محیط کاریش از نزدیک اشنا بشم و بازار رو لمس کنم و بیشتر یاد بگیرم

    اما بهانه‌ی اینکه کارای دانشگاه زیاده و اگ برم سر کار نمیتونم دانشگاه رو نمره عالی بگیرم و انرژیم نصف میشه ووو… بودن.

    یه مدتی خیلی ذهنم مشغول بود ولی خیلی زود خدا الگوهایی سر راهم قرار داد تا نشونم بده میشود.بچه هایی ک هم تو دانشگاه‌ خوب بودن هم کار میکردن.

    من خیلی تلاش کردم باهاشون گفتگو کنم و ازشون راهنمایی بگیرم که اخه چطوری ؟؟ چطوری ممکنه منی ک وقتم کاملا پر میشه با دانشگاه برم کار هم بکنم؟

    اما دیگه نمیشد خودم رو گول بزنم که .ایناها یه نمونه جلو چشمم بود.

    خلاصه این افکار مساوی شد با پایان ترم و امتحانات و ژوژمان.

    و من همش به خودم میگفتم نمیتونم

    تهش به خودم گفتم عاقا تنها راهی که میشه بفهمم میتونم یا نه اینه که انجامش بدم.

    مثل همون اتفاقی که ترم پیش برام افتاد

    من همیییییشههه تو زندگیم با شب کار کردن مشکل داشتم و نمیتونستم. خودم رو قانع کرده بودم که عاقا من آدم شب بیدار بمون نیستم “نمیتونم”

    بعدش زدو من ترم پیش مجبور شدم بیدار نگه دارم خودم رو و بعد یکی دو شب کنار گذاشتن کمال‌گرایی و گفتن اینکه(فقط انجامش میدم یکم پیشرفت بهتر از هیچیه) دیدم نه خیلیم خوب پیش میرم. همه این مدت چقد به خودم ظلم کردم .چقدر میتونستم اتفاقات فوق‌العاده خلق کنم و نکردم فقط به خاطر اینکه به کار رو برای خودم سخت کرده بودم

    وقتی تو این فایل استاد دقیقا جمله ای رو گفت که تو ذهنم به خودم گفته بودم یقین پیدا کردم که انجامش بدم

    اولین قدم اینه که ورود همه افکار و صداهای بیرونی رو که مانع میشن ممنوع کنم.

    بعدش فقط ایمان داشته باشم و “پاشم برم دنبال کار”

    و اصلا فکر نکنم میشه یا نه.میتونم یا نه.چه ضرری ممکنه داشته باشه

    همینکه این باور غلط رو در من بشکنه سود در سوده

    به زودی میام از نتایجم هم براتون میگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  6. -
    فراز آقابالازاده گفته:
    مدت عضویت: 1834 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسه.

    قبل از اینکه جواب سوالتون رو بگم باید این رو بگم که چند وقتی هست که کاری تو ذهنم هست که نمیتونم درست و حسابی تصمیم بگیرم برای شروعش و دقیقا این فایل برام جواب سوالامو داد. چندین بار هم این اتفاق افتاده که مسئله های ذهنیم رو خیلی اتفاقی و به قولی هدایتی با فایلهای شما استاد عزیزم تونستم حل کنم.

    خوب اگه بخوام جواب سوالتون رو بدم اتفاقی که جدیدا برام افتاده رو میخوام تعریف کنم. من سال پیش ( باز هم از طریق راهنمایی های شما و هدایتی که شدم) تصمیم گرفتم درسم رو بعد از 5-6 سال ادامه بدم و شروع کردم به برنامه ریزی برای مطالعه کنکور ارشد. مرداد 1400 بود که شروع کردم و هر کتابی که تونستم پیدا کنم از دوران کارشناسی از انباری و کمد ها برداشتم و شروع کردم. واقعیتش کنار کارم نمیتونستم به برنامه ریزی ام برسم و خیلی خیلی کمتر مطالعه میکردم. ولی نا امید نشدم. نمیگم اصلا نا امیدی نداشتم ولی همیشه برگشتم به مسیر و ادامه دادم. خوب آذر ماه شد و ثبت نام کردیم و من بازم از برنامه هام عقب بودم. تنها چیزی که تغییر نکرده بود بلکه بیشتر هم شده بود ایمانم به خدا و شدت درخواستم و اشتیاقم برای رسیدن به هدف بود. باز بخاطر کار یا شایدم تنبلی نمیتونستم درسم رو به مقدار کافی ( اون چیزی که همه معموا انتظار دارن از یه کنکوری) بخونم تاجایی که فروردینامسال دیگه دیدم کلی کتاب و جزوه مونده و من فقط یه ماه فرصت دارم که شروع کردم به بررسی سوالات کنکور سالهای پیش. قبل از اینکه جوابهارو ببینم سعی میکردم از اینترنت یا کتابام پیدا کنم و بعد بررسی کنم.

    روز کنکور فرا رسید و من نه کاملا نا امیدانه و نه کاملا امیدوارانه کنکور رو دادم. بازم با اشتیاق فراوان که مراقب امتحان به زور برگه رو ازم گرفت.

    تو فاصله یک ماهه که جواب های اولیه قرار بود بیاد من هرروز سایت سنجش رو ریفرش میکردم و آخرش جوابا اومد و در کمال ناباوری رتبه 6 کشوری (بدون سهمیه) رو آوردم. اینم بگم کهرشته من ( مهندسی فضای سبز) رشته جدیدی هست و رقابت توش زیاده بخاطر تعداد زیاد شرکت کننده نسبت به دانشگاه هاش.

    اینکه به خودم سختی ندادم و مسیر رو سخت نکردم تو ذهنم و فقط و فقط به خدا توکل کردم فکر میکنم همه درها رو برام باز کرد.

    خوب این آخر مسیر نیست و من هدف های خیلی بالاتری رو دارم و فهمیدم که تو مسیر درستی هستم و مهمتر اینکه خدا پشت و پناهمه و 100 درصد حمایتم میکنه.

    ممنون از اینکه وقت گذاشتین و کامنتم رو خوندین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      ناصر الف گفته:
      مدت عضویت: 3956 روز

      سلام آقا فراز

      بهتون تبریک میگم

      انشا الله همیشه موفق و پیروز باشین

      وقتی با توکل و ایمان به خدا کارها را شروع میکنیم خدا و کائنات هم به کمک ما میایند مهم اینه که قدم اوا را برداریم و خداوند با بی نهایت دستانش در طول مسیر ما را هدایت و حمایت خواهد کرد.

      موفق و پیروز باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زهرا ولایتی گفته:
    مدت عضویت: 1126 روز

    سلام استاااااد عزیزم

    سلام مریم جون عزیزم

    خدارو صد هزار مرتبه شکر به خاطر آگاهی های بی نظیر که در این سایت هست.

    چقدر دقیق و به موقع من این فایل رو گوش کردم.

    همون طور که استاد گفتن نمونه های بسیار زیادی تو زندگیه همه ی ما هست که چه موقع هایی کارها رو در ذهنمون پیچیده و سخت کردیم و اون کار رو انجام ندادیم ، یا اگر هم انجام دادیم خیلی سخت انجام شده به خاطر ذهنیت خودمون نسبت به اون موضوع ، و چه مواقعی مسیر رو راحت و آسان تو ذهنمون ساختیم و با توکل بر خداوند مهربان قدم اول رو براش برداشتیم و خداوند در هایی رو برامون باز کرده که واقعا معجزه بوده.

    اول این نکته رو به خودم یادآوری میکنم که زمانی که ما به خدا ایمان داریم و با قدم برداشتن و اقدام کردن ایمان مون رو بهش ثابت می کنیم ، خداوند طوری ما رو هدایت میکنه که اصلا فکرش رو نمی کنیم. این تو قران هست که میگه: ما از جایی که شما فکرش رو نمی کنید در ها رو براتون باز می کنیم و هدایت تون می کنیم.

    خیلی وقت ها میایم یک هدف رو مشخص میکنیم یا یک خواسته ای داریم و بعد اون خواسته یا هدف رو در ذهن مون ذره ذره به مسیر رسیدن بهش نگاه می کنیم و بعد موانعی رو براش ایجاد میکنیم . یعنی انقدر اون رو برای خودمون دشوار و دور از دسترس تصور می کنیم که دیگه هیچ قدمی براش برنمی داریم.

    ما باااااید از مسیر لذت ببریم . دقیقا مثل استاد که این رو توی خیلی از فایل ها گفتن که من با عشق و با. لذت بهای رسیدن به اهدافم رو پرداخت کردم.

    من خیلی مثال هایی رو دارم که چه جاهایی مسیر رو سخت دیدم و به خداوند ایمان نداشتم و چه جاهایی گفتم من قدم اول رو برمی دارم و خدای قدرتمندم هزاران قدم بعدی رو به راحت ترین و بهترین شکل ممکن برای من اوکی میکنه. و واقعا همین اتفاق افتاده و نتایجش رو به چشم دیدم.

    مثال اول در مورد مهاجرت مون به ترکیه هست.

    این مثال درحقیقت بیشتر مربوط به ایمان و توکل مامانم به خداست. که من از این ایمان واقعا درس خیلی بزرگی گرفتم.

    ماجرا این طور شد که ما هییییچ برنامه ای برای مهاجرت به ترکیه نداشتیم. فقط این رو میدونستیم که خونه ی بعدی ما توی همون شهر خودمون نیست و ما مهاجرت می کنیم . و بعد خیلی اتفاقی یک مسافرت برای پدرم اوکی شد که خودش تنها بیاد ترکیه اونم فقط برای سفر . خلاصه بابای من رفت ترکیه.

    وقتی رفت بعد از چند وقت به ما گفت اینجا شرایطش خیلی خوبه و می تونیم بیایم ترکیه زندگی کنیم.

    ما اولش اصلاااااا باورمون نمیشد چون حتی اینکه بریم تهران هم برامون باور نکردنی بود چه برسه به اینکه بریم یک کشور دیگه. بعد بابام گفت معلوم نیست من کی برگردم میخوام ببینم شرایط اینجا برای زندگی چجوریه.

    ما هم گفتیم باشه و هی من و مامانم تو خونه صحبت می کردیم که مثلا بریم ترکیه چی میشه و اینا . یعنی در مورد نکات مثبت صحبت می کردیم و یه جورایی تو ذهنمون مهاجرت به ترکیه رو ساده کردیم. حدود ۳۰ روز از سفر بابام به ترکیه گذشت و مامانم به بابام گفت: ما کارامون رو اوکی می کنیم و میایم . بابام گفت صبر کنید خونه اوکی بشه و کارم رو اوکی کنم بعد میام میارمتون . مامانم گفت نه کارها به ساده ترین شکل باید انجام بشه و ما میایم. و جالبه بدونید ما حتی هیچ سرمایه ای هم نداشتیم و واقعا نمی دونستیم قراره چه اتفاقی برامون بیفته. ما وسایل خونه رو فروختیم و با یک مبلغ بسیار بسیار کم از فروش وسایل خونه مهاجرت رو شروع کردیم.

    البته این رو هم بگم فروش وسایل خونه هم فقط توی ۱۰ روز به صورت معجزه آسایی هر قدم برامون رخ میداد. اون مبلغ پول، انقدر میزان کمی برای مهاجرت به ترکیه بود که ما به هیچ کس نگفتیم چون هیچ کس باورش نمی شد ولی ما گفتیم خدا راه رو برامون باز میکنه و بعد هم قدم ها رو پله به پله طی کردیم و از اول تا آخرش معجزه بود که حتی الان هم بار ها وقتی یادمون میاد که چطور مهاجرت کردیم می گیم خدایا دمت گرم.

    بعد از فروش وسایل ما اومدیم و بماند که تو راه هم بسیار معجزات برامون رخ داد ، چون پدرم نبود و فقط من و مامانم با دو تا بچه کوچیک با ۴ تا چمدون و ۳ تا کوله می خواستیم بیایم ترکیه . ما اومدیم و توی فرودگاه استانبول بعد از ۴۰ روز بابامون رو دیدیم و خیلی خوشحال بودیم ولی باز هم نمی دونستیم قراره چه اتفاقاتی بیفته چون نه خونه اوکی کرده بودیم و نه کارهای اقامت رو کرده بودیم.

    ولی بار ها گفتیم ما میریم و مسیر برامون باز میشه. واقعا هم همین شد . ما یک هفته اول توی یک اتاق خیلی کوچک ۵ نفره زندگی کردیم و بعد یک خونه بزرگ ۳ خواب مبله به طرز معجزه برامون اوکی شد.

    یعنی به خدا هیچچچچچچ کس باورش نمیشد ولی ما گفتیم خدا به بنده هاش جواب میده. خلاصه بگم که اینجا درآمد بابام ۱۱ برابر افزایش پیدا کرد و الان یک زندگی بی نظیر رو داریم. خدایاشکرت

    استاد به خدا کسی اینا رو باور نمی کنه فقط شما میدونید من دارم چی میگم.

    حالا تا اینجا از مهاجرت و مسائل خانوادگی گفتم.

    میخوام یک نمونه از خودم رو هم بگم.

    اونم در مورد درآمدزایی و کاری که عاشقش بودم هست.

    من عاشق کار با کودک ، بازی با کودکان و کلا هرچیزی که مربوط به کودک هست بودم. البته اینم برای دوستانی که نمی دونن بگم . من الان ۱۵ سالم هست و اون موقع توی ۱۳ سالگی همچین چیزی رو می خواستم. منظورم اینه که این موانع هم تو ذهنم بود که مامان ها بچه هاشون رو دست یک نفر که هنوز خودش بچه اس نمی سپارن.

    وقتی ایران بودیم من از خواهر و برادر خودم شروع کردم با اینکه هدفم این بود درآینده تو این کار خیلی پیشرفت کنم و یک سری اهداف بزرگ داشتم که اگر می خواستم در ذهنم بزرگشون کنم مطمئنن این نتایج عالی رو تجربه نمی کردم. من از بازی با خواهر و برادرم و کاردستی درست کردن باهاشون شروع کردم و قدم اول رو برداشتم. بعد یک بچه دیگه اضافه تر اومد و من یک مبلغ بسیار کم ماهیانه دریافت می کردم.

    بعد همین طور که با توکل برخدا قدم ها رو قدرتمندانه برمی داشتم رفتم و توی یک کتابخانه کلاس برگزار کردم و ۱۵ تا بچه رو مدیریت کردم. و واقعا لذت می بردم . تا اینکه توی همون ایران یک موسسه ای که کلاس برای کودکان برگزار می کرد من رو خواست و با یک درامد خوب ولی برنامه ها طوری شد که ما اومدیم ترکیه یعنی من با یک شرایط خوب تو ایران اومدم اینجا البته با خانواده

    و اینجا من نه زبان شون رو بلد بودم و نه هیچی یعنی کلا اینجا درامدم اولش صفر شد و منم دیگه نمی تونستم به راحتی برای بچه ها کلاس بزارم چون باید زبان یاد می گرفتم و با اینجا آشنا میشدم.

    بالاخره من با این ترس و نجواهای شیطانی درونم مقابله کردم و به خدا گفتم خدایا من میرم و با ایمان به تو درامد کسب میکنم. من رفتم و از یک هنر دیگه توی پارک نزدیک خونمون شروع کردم.

    اولش خب خیلی خوب نبود ولی من گفتم باید قدم ها رو بردارم تا همه چیز اوکی بشه . و استاد الان در کمتر از ۲ ماه خیلی شرایط برای من عالی شد و طوری شده که مشتری ها خودشون من رو می خوان و ازم درخواست میکنن اون کارم رو براشون انجام بدم. و حتی بعضی ها از قبل هزینه اش رو پرداخت می کنن.

    من یک کاری که می کنم اینه که هفته به هفته برای خودم هدف مالی میزارم و یک کاغذ روی در اتاقم چسبوندم که هر هفته هدف مالیم رو می نویسم و استاد باورتون نمیشه مثبت دوبرابرش تیک میخوره . الان دیگه روزانه درامد دارم و هر دفعه ایده هایی بهم میرسه که کارم رو رشد میدم و درامدم بهتر میشه.

    و من هر روز هر چقدر که درمیارم حتی اگر کم باشه با ذوق و شوق میام و تو خونه میگم و هر دفعه از نکات مثبت با هیجان صحبت میکنم و همین باعث شده هر بار پیشرفت کنم و بهتر از قبل باشه. ( تمرکز مون روی هر چیزی باشه و در مورد هر چیزی زیاد صحبت کنیم همون ها برامون زیاد رخ میده)

    این دقیقا یک روند تکاملی هست که من با ایمان به خدا شروع کردم و خداوند بی نهایت عالی من رو هدایت کرده و می کند.

    در مورد بحث کودک هم دیروز یک ایده واقعا بی نظیر که همین الان می تونم انجامش بدم بهم داده شد از طریق مامانم، که همون دیروز با ترس هام مقابله کردم و براش اقدام کردم و به خدا گفتم که خدای من تمام قدرت جهان تویی و من با ایمان به تو قدم های تکامل رو برمیدارم و قطعا به حتی بهتر از چیزی که می خوام میرسم.

    من از زمانی که از این آموزش ها استفاده می کنم و در زندگیم بهشون عمل میکنم هر روز معجزات برام بیشتر میشه. هر روز ایمانم به خدا قوی تر میشه.

    خدایا شکرت

    چقدر این قوانین ساده اند و ما بهشون توجه نمی کنیم. در حالی که اگر به یک ذره اونها عمل کنیم زندگیمون زیر رو رو میشه.

    استاد یه مثال هم بزنم از زمانی که مسیر رو برای خودم سخت کردم و هنوز هم توی اون مسئله باید روی خودم کار کنم.و مطمئنم با این فایل راحت تر می تونم درستش کنم.

    اونم توی ظرف شستن من هست.

    چون تو خونه مسئولیت ظرفها با منه و بارها انقدر ظرفها زیاد شده که همه شاکی میشن و انقدر این کار برام سخت تر میشه فقط به خاطر اینکه توی ذهنم ظرف شستن رو یک کار خیلی سخت می بینم و به خاطر همین تا لحظه ای که بهم چیزی نگن و سینک پره ظرف نشه سمتش نمیرم.

    در حالی که اگر من قدم اول رو همون موقعی که ظرفها کمه و چیزی نیست بردارم و برم شروع کنم اصلا این کار برام سخت نمیشه و همیشه هم با عزت و احترام ظرف میشورم نه اینکه بهم کسی چیزی بگه.

    این هم نکته ای که توی این فایل در خودم پیدا کردم و امیدوارم بتونم درستش کنم.

    عاااااااااشقتونم

    خداروشکر مریم جون عزیز رو هم بعد از مدتها دیدیم و لذت بردیم.

    خدایااااااشکرت

    واقعا سپاسگزارم به خاطر این فایل فوق العاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      شیرین عبدی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2226 روز

      زهرا جون اومدم بنویسم باورت نمیشه اگر بگم که چی شد، ولی دیدم که توی این سایت و توی این خانواده هم‌فرکانسی که هستیم همه چیز باورکردنیه خدایا شکرت

      پنج دقیقه قبل از اینکه به کامنت شما برسم یک نشانه از خدا درخواست کردم، چون در حال گوش دادن به فایلی بودم که در اون استاد گفتن که من برای کارهام از خدا نشانه میخوام، واضح و مستقیم.

      من هم تا اخر این ماه بیشتر ایران نیستم و تصمیم گرفتم که به استانبول مهاجرت کنم و بعضی وقتها اضطراب به ذهنم میاد و میگم نکنه موفق نشم، نکنه پولم کم باشه و …

      ولی یه صدای ته قلبم بهم میگه ادامه بده تو موفق میشی، من مواظبتم.

      و پنج دقیقه قبل از اینکه کامنت شما رو بخونم به خدا گفتم یه نشانه شفاف و مستقیم بهم بده که بدونم تصمیم استانبول برای من درسته و هدایت تو بوده نه عجله و استیصال، و تویی که همه امور من رو انجام میدی و هزینه ها با توعه نه من…

      و خدای من

      من رو به کامنت شما هدایت کرد، اصلا جمله شما رو که خوندم و نوشته بودی که اولین مثال درباره مهاجرت ما به استانبول هست، من اونقدر دگرگون شدم که قبل از خوندن ادامه کامنت دور اتاقم چند بار راه رفتم تا هیجانم فروکش کرد و تونستم مابقی کامنت رو بخونم.

      خیلی سپاسگزارم که هدایت خواستم و خداوند از طریق شما منو هدایت کرد و بهم گفت که حمایت میکنه.

      ممنونم از شما که به زیبایی و شجاعت قدم برداشتی و برات آرزوی موفقیت و رسیدن به همه خواسته هات رو دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        زهرا ولایتی گفته:
        مدت عضویت: 1126 روز

        سلام شیرین عزیزم

        یعنی انقدر خوشحال شدم از دیدن این کامنت که اشک تو چشام جمع شد.

        من هم دارم می خوابم و با خودم گفتم بیام تو سایت کامنت بخونم بعدش بخوابم.

        یعنی اومدم دیدم شما پاسخ دادید و وقتی خوندم گفتم خدای مهربانم تو چقدر دقیق همه چیز رو رقم میزنی.

        تو به من الهام کردی من همچین کامنتی رو بنویسم و تو این طور به یکی از بندگانت که ازت نشانه خواسته بود جواب دادی. دمت گرم

        و یک چیز جالب اینکه من موقعی که اومدم این کامنت رو بنویسم گفتم ولش کن مهاجرت مون رو نگم و از چیزای دیگه مثال بزنم ولی یه حسی به من می گفت نه تو بااااید اینو بنویسی و از اونجایی که یاد گرفتم به حرف الهاماتم توجه کنم و انجام بدم این کار رو کردم و الان فهمیدم چرا باید می نوشتم.

        عاااااشقتووووونم

        خیلی خوشحال شدم

        یک مهاجرت بسیار آسان و راحت و عاااالی و پر از معجزات الهی براتون آرزومندم.

        امیدوارم شما هم یه روزی بیاین و بگین که توی مهاجرتتون چه معجزاتی براتون رخ داد.

        خیلی دوست دارم بتونم دوست های هم فرکانسیم که توی این مسیر زیبا هستند رو از نزدیک ببینم و باهاشون صحبت کنم.

        شیرین عزیز به امید دیدارتون

        دوستون دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    مریم عبدلی گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    به نام خدایی که به شدت کافیست

    سلام به استاد عزیزم؛ مریم جان و همه دوستان خوبم

    در رابطه با این ۲ سوال؛ زمانی که تو ذهنم کار رو برای خودم آسون کردم:

    من ۹ سال بود که برای کار به تهران مهاجرت کرده بودم و تو تهران جاافتاده بودم؛ کار و درآمد خوبی داشتم و دوستان فوق العاده ای داشتم اما یه حسی بهم میگفت که من متعلق به این شهر نیستم؛ یکبار که با برادرم صحبت می کردم یکدفعه ای بهش گفتم من خیلی دوست دارم (دقیقا) مشهد زندگی کنم گفت چرا؟ گفتم به خاطر اینکه هم مشهد نزدیک شهر سبزوار هست و من به راحتی میتونم به سبزوار رفت و آمد کنم و بیشتر از الان خانواده ام رو ببینم و دوم اینکه مشهد شهر بزرگی هست مطمنا هم موقعیت های کاری خوبی داره و هم امکانات مناسبی.( هیچ ایده ای برای اینکار نداشتم)

    خلاصه این صحبت گذشت و ایده اومد؛ من بعد از تایم کاریم شروع کردم به تماس با موسسات کاریابی مشهد؛ روزمه کاریم رو براشون می فرستادم و پیگیری می کردم حتی یکبار به مشهد رفتم و در مورد چند کار پیشنهادی با موسسات کاریابی از نزدیک صحبت کردم که هیچکدوم مناسب من بود.

    ( وقتی من جدیت و ایمانم رو نشون دادم؛ دستهای خداوند از همه طرف به کمکم اومد)

    یکروز به صورت معجزه آسایی برادرم بهم زنگ زد و گفت یادته یکبار بهم گفته بودی که میخوای مشهد زندگی کنی الان یه موقعیت کاری خوب تو مشهد هست؛ اگر میخوای؛

    اونروز وقتی قضیه جدی شد نجواهای شیطان سراغم اومد که چرا میخوای اینکار رو بکنی تو الان موقعیت خوب کاری داری؛ دوستان خوبی داری؛ یه شهر جدید؟اونجا هیچ اشنایی نداری؟ یه کار و چالش های جدید؟ اگر موفق نشی چی میشه؟ دوباره نمیتونی برگردی سر کارت و …..

    قضیه مهاجرت تو ذهنم آسون بود چون قبلا اینکار رو کرده بودم؛ فقط یک هفته طول کشید تا همه کارها انجام بشه؛ تو این یک هفته من اومدم مشهد کار اینجا دیدم و صحبت کردم و بعد با محل کار تهرانم صحبت کردم و به یکنفر به عنوان جایگزین خودم آموزش دادم و دوباره اومدم مشهد و کار اینجا رو قطعی کردم و خونه مناسب اجاره کردم.

    و الان خیلی راضی هستم؛ از اینکه درخواست کردم؛ آنچه به فکرم رسیده بود رو انجام دادم و نترسیدم.(هرچند اونموقع از این قوانین اطلاعی نداشتم؛ فقط به ندای قلبم گوش داده بودم)

    و مثال های دیگه مثل خرید خانه و … که همینطور بود من درخواست می کردم و آنچه به ذهنم می رسید رو انجام می دادم و بعد خدا بود که مهره ها رو خیلی زیبا کنار هم قرار میداد تا من به خواسته ام برسم.

    در حال حاضر قصد تغییر کارم از کارمندی به کار شخصی و آزاد رو دارم اما هنوز هیچ ایده ای ندارم 🤔حتی هنوز نمیدونم اون چه کاری هست که حاضر باشم بدون دریافت پول به صورت شبانه روزی انجامش بدم؛ اموزش رو دوست دارم اما مطمن نیستم فعلا کار چرم خیلی توجه منو جلب کرده 🤨

    این اولین کامنت من هست بی نهایت از خوندن کامنت دوستان عزیز هم فرکانس ام لذت می برم و بعضی ها رو بارها و بارها میخونم برام تاثیر گذار و الهام بخش هست اما خودم نمی شد که کامنت بذارم؛ شاید تکاملم رو طی نکرده بودم تا اینکه امروز انجام شد😊

    استاد عزیز بی نهایت ازتون سپاسگذارم بابت اینکه دستی از دستان خدا میشد و قوانین بدون تغییر خداوند رو به ما آموزش میدن.

    خیلی ولع دارم که ۴ یا ۵ دوره رو که دوست دارم با هم و درکنار هم استفاده کنم اما شرایط کاریم و … این اجازه رو بهم نمیده و میدونم که باید تکاملم رو طی کنم.

    خیلی دوستتون دارم و آرزوی بهترین ها رو برای شما؛ مریم جان و دوستان عزیزم دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      مهدیه چیتگر گفته:
      مدت عضویت: 1222 روز

      سلام مریم جان، دوست عزیزم، این شجاعت شمارو تحسین میکنم و همون جوری که به راحتی همه ی کارا براتون با دستان خداوند به اسانی رقم خورد، همون جوری هم به مسیری که دنبالشی هدایت میشی، خیلی کامنتت رو دوست داشتم، سرشار از حس خوب و حال خوب بود… از خداوند میخوام به کار مورد علاقت هدایت بشی و مسیرتو پیدا کنی🙏💖🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رضا گفته:
      مدت عضویت: 1866 روز

      سلام به شما مریم خانم عزیز

      خیلی لذت بردم که سعی کردین بدون درنظر گرفتن نجواها مهاجرت کنین.

      چند هفته پیش یه همکار خانمی داشتم که برای کارآموزی از سبزوار اومده بود مشهد و ۲ ۳ هفته بعد که دورش تموم شد گفت می‌خوام برگردم. من بهش می‌گفتم مگه مشهد رو دوست نداری؟ می‌گفت آره ولی خانوادم اجازه نمیدن مشهد باشم باید برم سبزوار و این حرفا. وقتی دیدم شما به راحتی از سبزوار به مشهد اومدین خیلی خوشحال شدم و لذت بردم از این باورهای خوبتون که باعث شد به راحتی هدایت بشین به این شهر خیلی خوب.

      من حدود ۱۰ ساله به مشهد مهاجرت کردم و الان کم کم می‌خوام به یه شهر دیگه مثل تهران مهاجرت کنم و مثل شما خیلی دوست دارم کسب و کار شخصی خودمو داشته باشم. امیدوارم تو این مسیر با باورهای خوب و با هدایت خدا به بهترین و ساده ترین و لذت بخش ترین مسیر ها هدایت بشین.

      برای دوره‌ها خیلی پیشنهاد می‌کنم که از ۱۲ قدم فاصله نگیرید. منم دوره های زیادی رو همزمان گرفتم و یکم تمرکزم از ۱۲ قدم پرت شد ولی دوباره تمرکزم رو آوردم روی ۱۲ قدم مگر زمان اضافی داشته باشم که روی دوره های دیگه کار کنم ولی اولویت اول من ۱۲ قدم و عزت نفسه چون باید پایه و بیسم درست باشه که مطالب دوره های دیگه روی اون سوار بشم. مخصوصا برای من عزت نفس.

      موفق باشید

      بوس بوس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    چیمن فرزین گفته:
    مدت عضویت: 533 روز

    به نام خداوند یکتا

    به راستی که خداوند همه چیز را در جای درست و زمان درست نمایان و آشکار می سازد. چقدر الان وقت دیدن این فایل بود.

    تجربه من از آسان گرفتن خواسته:

    سال 2019 همسرم و من با وجود تمامی مخالفت ها از طرف دوستان و خانواده، به آلمان مهاجرت کردیم( باید بگم که هر دو کار بسیار خوب و درآمد متوسط به بالا داشتیم و تازه خونه خودمون رو خریده بودیم)

    از همان ابتدای مسیر انقدر نشانه های الله و الهام و خوابهای شفاف میدیدم که هیچ چیزی من رو منصرف نمیکرد اونم منی که انقدر نظر خانواده برام در اولویت بود، اصلا به اینکه میرم کشور جدید، زبان بلد نیستم و و و … فکر نمیکردم. فقط یک حس عمیق قلبی میگفت این کار رو انجام بده ، با تمام قلبم میدونستم خداوند هر لحظه همراهمه. به طرز شگفت انگیزی کارای ویزا و مهاجرت انجام شد.

    به آلمان آمدیم و از همون لحظه اول خداوند انسانها و شرایطی رو سر راهمان قرار داد، اتفاقاتی رو خلق کرد که جز معجزه اسم دیگری نمیتونم روش بگذارم. در عرض یک سال اقامت این کشور رو گرفتیم، همسرم همون سال اول با همون سطح از زبان آلمانی، کار بسیار خوبی رو پیدا کرد و همزمان با وجود موانعی که به لحاظ زبانی هنوز بر سر راه بود شروع کرد به تحصیل. در عرض 2 سال اول، تمام تمرکزمان بر یادگیری زبان بود و من هم در دومین سال اقامتم استخدام شدم و درآمد بسیار عالی برای خودم رو داشتم.

    با وجود تمامی ترس ها ولی قدم اول رو برداشتیم و خداوند چنان حمایتمان کرد که شگفت زده شده بودیم.

    و امروز که برایتان مینویسم (31.05.2024) حدود شش سال ازون تصمیم سرنوشت ساز که تمام زندگی ام را زیرو رو کرد میگذرد و الان که به زندگی بسیار امن و مرفه رسیدم ،داریم دوباره خودمون رو آماده میکنیم برای یه اسباب کشی به یک شهر بسیار بزرگ در جنوب آلمان، چیزی که در اول برام هراس آور بود، اما هر وقت به آن زمان فکر میکنم دوباره شوق و امید وجودم را در بر میگیرد.

    یاد جمله استاد افتادم که چطور هر بار با وجود زندگی امن و آرامششان حاشیه امن را ترک کردن و بارها مهاجرت کردن و نتایج شگفت انگیزی رو آفریدن.

    همیشه این رو به خودم میگم که خداوند به انسانهای شجاع و ایمان داران پاداش میدهد.

    استاد مهربانم آنچه که به لحاظ احساسی از اعتمادم به خداوند در مدت این شش سال تجربه کرده ام در قالب توصیف و کلمات نمیگنجد، هر اتفاقی که از اون موقع تا اکنون در زندگی ام رخ داده هر لحظه ایمانم را دوچندان کرده است به اینکه راه برای ایمان داران پرنور و نمایان است.

    تجربه من از پیچیده کردن هدف:

    ورزش کردن منظم، مثلا فکر میکنم که حالا باید حتما برم باشگاه، از سرکار میام خسته ام و نمیتونم ورزش کنم، حالا کی حوصله داره، منی که اندامم خیلی خوبه نیاز به ورزش ندارم و…. همین ها باعث شد متاسفانه خیلی جدی ورزش رو در زندگیم ادامه ندم.

    با مثلا اینکه میخوام یک شرکت اینجا ثبت کنم ولی ترس از پرداخت مالیات و اینکه آیا چطور میتونم از پس کار بربیایم مانع حرکتم میشه، چطور منابع و مشتری ها رو پیدا کنم؟ چطور ارسال به ایران داشته باشم ووووو…

    خیلی متشکرم برای این فایل ارزشمند و زیبا. خیلی خوشحالم که خداوند شما رو سر راهم قرار داد تا از مسیر زندگیم بیشتر لذت ببرم.

    در پناه نور الهی و پایدار در مسیر باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  10. -
    میلاد کیانی ده کیان گفته:
    مدت عضویت: 1137 روز

    درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته همیشه پایه..

    موضوعی که میخوام مطرح کنم در مورد سخت گرفتن مهاجرت است .

    من سال ۱۴۰۱ با استاد آشنا شدم زیر دوماه هستش که شروع به خرید محصولات استاد کردم و دارم روشون کار میکنم .

    ما ۳ تا رفیق بودیم که سال گذشته تصمیم به مهاجرت گرفتیم هر ۳ تامون هم مشغول کار بودیم در شهر خودمون ما در یکی از شهرهای کوچیک خوزستان زندگی میکردیم و مشغول کار بودیم البته داستان مهاجرت برمیگرده به زمینه سازیش به یکم قبل تر از یک سال پیش ..

    یکی از دوستانم تونست مهاجرت کنه سال گذشته که دیگه تصمیممون جدی شد اما ما نتونستیم دلیلش هم سخت گرفتن شرایط بود از کار بگیر تا مکان زندگی مردم جدید تفکرات جدید خلاصه به هر طریقی من سختش کردم نتونستم مهاجرت کنم

    و همین سخت کردن شرایط همانا باعث شد که زندگی جلوم سخت تر بشه و جای که مشغول کار بودم داشتم به یه سری مشکلات روحی بر میخوردم،. و همچنان مهاجرت رو بسیار سخت و گنده میدیدم در صورتی که تنها راهی که منو از اون باطلاق میتونست در بیاره مهاجرت بود .

    چند ماهی گذشت دوستم که مهاجرت کرده بود هر از گاهی یه سری به زادگاهش میزد و ما میتونستیم ببینمیش و باهم صحبت کنیم و بسیار از لحاظ روحیه ای عالی شده بود تفکراتش بهتر شده بود از لحاظ پوشش لباسی خوشتیپ تر شده بود بعد من با خودم ور میرفتم حرف میزدم اونم خیلی باهام حرف میزد که مهاجرت خوبه میتونه باعث پیشرفت بشه خو من داشتم میدیدم که دوستم داره بهتر و بهتر میشه هر یکی دوماه یباری که میدیدمش یه چیزای داشت داخل وجودم با اون حرفا روشن میشد، بهم میگفت میلاد حرکت کن ولی باز نجوای شیطان میگفت نه سخته به مشکل بر میخوری،

    بخدا هرچقد من این سختی رو میاوردم تو ذهنم زندگی همون جای که بودم داشت برام سخت تر میشد .

    خلاصه رسیدم به سال جدید و دوستم دوباره دیدم بهم گفت هنوز هم نمیخوای حرکتی بزنی به قول استاد رگ غیرتم تکون خورد اونجا،، و اعماق وجودم داشت دنبال راه حل میگشت من مغازه دار بودم درآمدم هم عالی بود تو شهر خودم، یکم سخت بود برام بخوام این کار و درآمد معروفیت و کنار بزارم برم جایی که کسی نمیشناسم .همون موقع که داشتم دنبال راه حل میگشتم وجودم روشن شده بود خداوند هدایتم کرد سمت کتاب کتاب فلورانس اورد سر راهم یکی از دوستان بهم هدیه داد گفت اینو بخون کتاب خوبیه .من خودم همیشه میگم این قدم اولم بود بعد از یکم مطالعه کردن کتاب زندگی برام انگار داشت راحت تر میشه از اون دیواری که کشیده بودم دور خودم داشتم یکم آزاد تر میشدم بخصوص اونجایش که میگفت زندگی میدان جنگ نیست زندگی یه بازی . منو بسیار امیدوار کرد برای زندگی کردن که زندگی رو بسیار آسان ببینم وخداوند یکی دیگر از بهترین دستانش رو اورد سر راهم که صدای نازنین استادم بود قدم به قدم همه چیز داشت شکل میگرفت از اونجا که صدای استاد اومد تو زندگیم مهاجرت داخل ذهنم بسیار آسون شد اصلا دیگه سخت نگرفتمش به هرصورت با یه سری قوانین آشنا شدم به لطف خداوند و هدایت هایش ..

    و بعد از اینکه سخت نگرفتم زندگی رو، به راحتی تونستم مغازه مو جمع کنم و به یکی از شهرهای خوزستان که طبق هدایت خداوند بود مهاجرت کنم بقول استاد بدون اینکه فرش قرمزی برام پهن کرده باشن با توکل به خدا حرکت کردم دستان خدا یک به یک سر راهم قرار گرفت خونه ای در منطقه بسیار عالی اجاره کردم و اتفاقای خیلی خوبی این ۲ ماه برام رخ داده زندگیم هر روز که میگذره داره بهتر و بهتر میشه بعد از برداشتن این سد سخت گرفتن مهاجرت..

    من در این مسیر بسیار بسیار به آرامش رسیده ام دارم لذت میبرم از زندگیم هرچی که خواستم خریدم و دارم میخرم طی مدتی خیلی کم که با استاد آشنا شدم ولی درخت من ریشه هاشو زده بود منتظر یه جرقه بود که اونم دستان خدا بود که اومد سر راهم استاد عزیزم.

    ماشینم عوض کردم محل زندگیمو عوض کردم بهترینا رو دارم برا خودم میخرم بسیار همه چیز برام آسان شده و داره به بهترین شکل رقم میخوره با بهترین آدم ها دارم برخورد میکنم .منم دارم طبق تعهدم روی قوانین کار میکنم دوره ثروت ۱ و دوره عزت نفس و خریداری کرده ام دوستتون دارم زندگی رو هرچقد سخت کنیم از هرکاریش از ورزش یا مهاجرت برامون سخت و سخت تر میشه همه جوانب تو زندگی سخت میشه من تجربه کردم بصورت شکسته هرچقدشو تونستم دراختیار دوستان گذاشتم .

    از خداوند شاکر و سپاسگذارم که استاد رو سر راهم قرار داد ..

    در پناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند باشید ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای: