دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه شفیعی زاده گفته:
    مدت عضویت: 294 روز

    درود بر شما عزیزان استاد وخانم شایسته

    خدایا سپاس بابت شنیدن این آگاهی ها کمک کن بیشتر درک کنم وعمل کنم

    استاد سوالی که پرسیده شد شما همه مطالب روان ساده میگین چون براخودتون ساده هست چون شما کنترل ذهن عالی انجام میدین شما باور. مخرب ندارید

    برا بقیه ایقد راحت نیست. اونا ساده میگیرن سطحی نتیجه ها که می‌خوان نمی‌گیرن اکثرا

    این روانی صحبت های شما برا من اتفاق افتاده چون من معلم هستم درس که میدم درسم روان شیوا مسلط بیان میکنم حتی درسهای حل کردنی دانش آموزان وقتی. گوش میدن فکر میکنن یا درس آسون هست یا اونا اندازه من بلد هستن. همراه بامن خوب هستن ولی جلسه بعد می‌پرسی نگرفتن مثل سری قبل که فکر میکردن همه چی بلد هستن.

    این گفتم چون مشکل خودم بود همراه استاد تایید میکنم ولی عمل درک کمتر است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 787 روز

    171مین گام روزشمارزندگی به‌ نام خدا وسلام به خدا.

    سلام به استادومریم جون.

    الهی سپاسگذارم بابت سلامتی خانواده ونی نی جونم.

    چندوقت پیش عروس گلم، گفت: مامان شنیدم خانمی که باردارِ خیلی خوبه (بِه)بخوره بچه ش خوشگل میشه.

    همش به فکربودم که براش بِه بگیرم.

    یک روز برگزیده ی برنامه ی محفل رو بعداز ماه مبارک نگاه میکردم.

    یک دختر کوچک وخیلی زیبا نشون میداد

    قرآن رو حفظ کرده بودفکرکنم سوره های کوچک رو.

    بعدمادردخترزیباگفت:وقتی حامله بودم سوره ی مبارک یوسف،یس رو به سیب خواندم وخوردم که دخترم زیباشده.

    گفتم :خدایا چرااینورویادم رفته بود!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

    رفتم بِه خریدم وسوره هارو خوندم وبرای عروس گلم فرستادم .

    گفتم: هرمدل دوست داری خام بخور،تاس کباب یاخورشت قیمه آلوبابِه درست کن بخور خوشمزه س.

    دیشب ازپسربزرگم پرسیدم :فرداناهار چی درست کنم؟!گفت:قیمه ،گفتم :خوبه توی قیمه بِه وآلوچه میریزم خوشمزه میشه.

    جای شماپرازعشق ومحبت دیشب قیمه رو تقریبانیمه آماده کردم .

    ولی مدام به فکرعروس گلم بودم که بچه م نیست قیمه بخوره!!!!بازمیگفتم: براش میفرستم.

    دیشب به پسرم زنگ زدم پرسیدم:خانمت بِه خورده یانه ؟؟چون بهشون قرآن خوندم گفت: خبرندارم!!!!

    ازشیفت رفته خونه پرسیده مامان برات بِه فرستاده خوردی؟؟گفته یکیشوخوردم خوشمزه بوده.

    صبح ازخواب بیدارشدم پسر دومی ،گفت: مامان یک کاری توی سایت برنده شدم .

    بابرادربزرگش راهی شدن برن نمونه ی کار ببینند.

    پرسیدمامان اگه پیاده روی میری بیا تا رود پارک(به همان مکان قدیمی خودمون چهل بازه )برسونمت؟.

    گفتم: بریم غذارو روی گاز گذاشتم رفتم.

    استادنمیدونین چه حال وهوایی داشت ما4سال قبل همون محل زندگی میکردیم .

    یک سمت دریاچه پارک وفضای سبزعالی بود.

    ولی سمتی که ما بودیم کانال خاکی و ناجالب بود.

    ولی الان شده بهشت باهمت بخشهای مربوطه.

    وقبل ازدرست کردن پارک که همان تپه های خاکی وخارخاشاک بود.

    از روستا باعزیزدلم به سمت خونه میرفتیم پیاده میشدم تاجایی که لونه ی مورچه میدیدم براشون نون میبردم خُردمیکردم کنارلونه ها میریختم ودعامیکردم وگریه هامیکردم.

    حتی بیشترکه برای پیاده روی ازخونه راه میفتادم توی همین مسیرخاکی میومدم وخُرده نونهارو ،روی لونه ی مورچه ها میریختم.یاتودریاچه برااردکها میریختم!

    همون4ال5سال پیش بودکه دیدم لودرآمده همه رو زیرو،رو کرده ولونه ی مورچه هامو به هم زده خیلی گریه کردم.

    گفتم: خدایا من بااین کارم لذت میبردم وکم کم کل اون محوطه به هم خُرد، ولونه های بقیه ی مورچه ها به هم خرد.

    وماهم از اون محله هجرت کردیم!!!!!

    بعدهم خیلی به چهل بازه رفتم .

    برای پیاده روی یابرای شام خوردن.

    ولی امروز اون قسمت روی پُل پسرم پیادم کردکه ویوی زیبایی داره به کوههانگاه میکردم هنوزکوههابرف داره،به ابرهایی که روی کوههانشسته،به زمینهای سبزاطرافم،درختهای سبز،دریاچه ی زیبا،اردک‌ها،نگهبانان پارک،مردم در رفت و آمد بودند.

    بزرگ راه میثاق به کوب ماشین‌های کوچک وبزرگ در حال رفت وآمدباسرعت بالا باصدای دلنشین پرندگان ،صدای وزش باد ونسیمی که صورتم رانوازش می‌داد و اشکهای گرم روی صورتم باوزش باد سریع سرد میشد اصلانمیتونم همه چی رو توصیف کنم.از این همه زیبایی فقط اشک میریختم وشکرگذاری میکردم.

    وبه سمت اتاق شیشه ای نگهبانی رفتم سلام وخداقوت وتشکرکردم بابت همکاری که برای این پارک زیباخدمت رسانی می‌کنند. خیلی تمیزه.

    دوباره به پُل نگاه کردم الهامم گفت:بروازروی پل به مسیرت ادامه بده چون روی پل کناربزرگراه میثاق خیلی هوای دلنشین داره سردوبه حال بودباوجودتابش آفتاب!!!!هواعالی بود.

    رفتم روی پل به سمت پارکینگ باصدای بلندگریه میکردم وفریادمیزدم خدایاشکرت با این همه نعمت وثروت،خدایاصدامومیشنوی!!!!!!!!!!!

    جایی عالیه برای داد زدنه!چون ازبس صدای ماشینهازیاده!!هیچکس صداتونمیشنوه غیرازخودت وخدا!!!!

    خدایاهمزمان بااین حرف من چی داری به من میگی!!!!؟؟؟؟

    آقایک نیسان آبی تمیزباسرعت بالا از کنارم رد شد. رفتم جلوتردیدم کنارخیابون ایستاده فقط اینقدربودکه من نزدیکش شدم دیدم پشت نیسان نوشته وخدابامن حرف زد.

    نوشته( باخداباش/// پادشاهی کن///)

    وسریع راه افتادورفت.

    دیگه ناله هاوفریادهام بلندترشدوسریع رفتم توی سبزه ها پای درختهاسرم را روی زمین گذاشتم بلندبلندگریه کردم وشکرگذاری کردم.

    دوباره به مسیرم ادامه دادم .

    رسیدم پارکینگ یک اتوبوس 2طبقه که کافی شاپ درست کردن خیلی جالبه وزیاد دیدمش البته از دورتماشا کردم ولذت بردم .

    گفتم:برم داخلشوببینم!!!!

    بازگفتم: نه!حالاسری های بعدمیای پارک میبینی.

    ندایی روشنیدم گفت: برو داخلشو ببین!!!!

    راهم راکج کردم به سمت این اتوبوس که رؤیای منه. رفتم!!!

    ازپله ی اتوبوس رفتم بالا سلام کردم خانمی زیبارو خوش آمدگویی کرد.بفرماییدچیزی میل دارید!!!؟؟؟؟

    خیلی عالی استقبال کرد.

    گفتم:نه عزیزم ازبس که دوست داشتم بیام داخل این مکان رو ببینم وقدمهام خیروبرکت داره واحساس خیلی عالی دارم باشماتقسیم کنم دیگه خیلی خوشحال شدوگفت:یک چایی باهم بخوریم.

    گفتم :نه !من الان چایی نمیخوام فقط میخواطبقه ی بالاشوببینم .

    گفت: راحت باشین رفتم بالاچندتاعکس گرفتم وخداحافظی کردم .خیلی باحترام بدرقه کرد.

    کناردریاچه اردک‌ها رو تماشاکردم ورفتم مسجدکه بارها ازکنارش رد شدم و گفتم: خدایا دوست دارم برم داخل این مسجد نماز بخونم.

    امروز رفتن به‌ داخل این مسجد ونمازخواندن راخدا دراین مسجدرو، روزی من کرد.الهی شکرت.

    نماز رو خوندم به سمت خانه پیاده روی کردم توی مسیر به عروس گلم زنگ زدم .

    پرسیدم: کجایی ؟

    گفت: امروزشوهرم خانه بوده آمدیم بهداشت.

    عجله داشت خداحافظی کردم.

    دوباره به پسرم تماس گرفتم گفتم به خانمت بگو قیمه با بِه آلو درست کردم .ناهاربیاین اینجا هماهنگ کردن ناهارآمدن چقدر روز دل انگیزی بود.

    خدایاهمه برنامه هارو چیدی به راحتی وقشنگی وباعشق غذادرست کردم ولذت بردم.عاشقتونم استادومریم جون. برای همه آرزوی سعادت وخوشبختی دارم.یاحق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    تمرین:

    در بخش نظرات این فایل تجربیات خود را در این باره بنویسید که:

    درباره تجربیاتی بنویسید که برای رسیدن به یک هدف یا تحقق یک خواسته، به خاطر اینکه از همان ابتدا مسیر رسیدن به آن خواسته را در ذهن خود آسان کردید یعنی انجام کاری که از نظر دیگران سخت یا غیر ممکن بود را نه تنها در ذهن خود امکان پذیر و منطقی دانستید بلکه اجرای آن را آسان و راحت هم دانستید و به همین دلیل هم توانستید وارد عمل شوید، قدم بردارید، ایده های خود را عملی کنید، به خداوند توکل کنید و مطمئن باشید که هدایت های خداوند به موقع می آیند.

    -برای اجرا کردن قانون سلامتی حذف مواد غذایی نامناسب و سایر دستورات را برای ذهن خود آسان کرده و با امکانات محدود و در دسترس خود به آن عمل و نتایج عالی و فوق العاده کسب کردیم

    اکنون که چندین سال از اجرای آن می گذرد عمل کردن به قانون بی نظیر سلامتی تبدیل به عادت ما شده و به راحتی می توانیم آن را بدون سختی و تقلا با لذت اجرا کنیم

    همچنین درباره تجربیایتی بنویسید که از همان ابتدا مسیر رسیدن به آن هدف را در ذهن خود سخت و پیچیده دانستید، از همان ابتدا به جای خوشبینی و تمرکز بر اگر چه می شود ها، بر موانع و مشکلاتی تمرکز کردید که ممکن است سر راه شما قرار بگیرد و به خاطر این جنس از نگاه و باور، هیچ قدمی بر نداشتید، هیچ ایده ای را جدی نگرفتید، نشانه ها را تشخیص ندادید و نادیده گرفتید و خیلی راحت در همان نقطه شروع، بی خیال آن هدف و خواسته شدید و به قول قرآن به خودتان ظلم کردید. در حالیکه بعدا افرادی را دیدید که خیلی راحت به همان خواسته رسیدند بدون اینکه با آن مسائل توهمی مواجه شوند و شما پشیمان شدی که ای کاش قدم ها را برداشته بودی و اینقدر در ذهن خود مسیر را سخت نمی دیدی.

    -در زمینه ی شروع کسب و کار جدید در گذشته به خاطر ترس از مسائل و مشکلات رخ داده شده در طول مسیر فکر کردن به مراحلی که باید طی شود و مهارت هایی که باید کسب شود بی خیال آن شده و بسیاری از افراد با وجود اطلاعات کمتر و نداشتن مدرک به دلیل اقدام کردن و نترسیدن از شروع کار نتایج عالی کسب کردند

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    موسی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 894 روز

    باسلام به همه دوستان هم فرکانسی من امسال میخواستم خونه برای اجاره بگیرم همه به من میگفتن برو دنبال خونه بگرد به همه بسپاروخیلی چیزهایی که همه جامعه باور دارندومن بر خلاف باور های خیلی خون سردو بیخیال خونه بودم وباتغییر باورهام وبا اموزشهای استاد توانستم خونه خودم را که با تخیل وتجسم به خونه که میخواستم هدایت شدموبه راحتی وبه اسانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2169 روز

    به نام خدا

    سلام

    وقتی باورهای درست در ذهن ساخته شود و پیگیر باشیم ، خیلی بهتر می تونیم حرکت کنیم

    حرکت از ایمان میاد

    وقتی اعراض کنم از بدیها و زشتی ها ، یعنی حرکت

    یکی از راه ها و باورهای درست اینکه در ذهنت آسان گیر باشی در هر کاری ، خیلی از ازدواج ها برای همین انجام نمیشه که ازدواج را سخت گرفتن چه دختر و چه پسر فرقی نداره

    برای دختر اینکه حالا با این گرونی چطور این همه جهیزیه جور شود

    و برای پسر هم برای کسب و کار و برای خرج و ورج زن و بچه!!!!!!!!

    من خودم از وقتی که فهمیدم که اینقدر زندگی آسونه خیلی از کارهام به راحتی و با آب خوردن انجام میشه مثلا امروز یه کم اسباب و وسایل داشتیم به دخترم گفتم و با هم عکس گرفتیم و گذاشتیم برای فروش یعنی ، با یه چشم بهم زدن کار انجام شد ، چرا به همین راحتی ؟؟؟؟ برای ساختن باورهای درست و منطقی کردن اونها در ذهن خدا را شکر

    با همین حرکت کردن کلی سطح یادگیریم افزایش یافته و خوشحالم

    من درست صحبت کردن رو از دوره ها و آموزش ها یاد گرفتم

    من منطقی کردن ذهنم رو یاد گرفتم

    من از آموزش ها طریقه ی درست و صحیح ، پیدا کردن انسان ها و طریقه ی برخورد صحیحی با آنها رو یاد گرفتم که با هر کسی آمد و رفت نکنم برای باورهای قبلیم و منطقیش کنم برای ذهنم که همه جور انسانی روی این زمین هست ، حالا من چه جورشو می خواهم آیا با ، باورهای قبلی اون دسته از آدمها رو می خواهم و می طلبم یا انسان های خوب و شایسته رو با این باورهای در حال حاضرم ؟؟؟؟؟؟

    من شکرگزاری مداوم رو برای خودم تکرار کردم

    من تحسین کردن رو به خودم یاد دادم و فهمیدم برای افراد غریبه تحسین میکردم ولی برای افراد آشنا و خودی و فامیل نه این کار رو نمیکنم و این باور رو تغییرش دادم و هر کسی رو به راحتی تحسین میکنم برای خودم ، در دلم ، در ذهنم ، بدون اینکه اون بفهمه… چون انسان ها از انرژی هستن و ناخودآگاه می فهمن و لازم نیست که بلند تحسین کنم چون شاید و حتما هم همینطوره اونها در مدار من نباشن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مجید عزیزی پیردوستی گفته:
    مدت عضویت: 1503 روز

    به نام خالق مهربانم

    خدایا شکر بابت وجودم

    خدایا شکر که خلقم کردی

    خدایا شکر بابت این سایت بهشتی

    خدایا شکر بابت دستان پر توانت در این مسیر زندگی

    خدایا شکر که دوست دارم در این لحظه در اینجا ازت سپاسگذاری کنم

    خدایا سپاس بابت اینکه هرکسی این پیامو میخونه

    خدایا شکر بابت گوهر وجودیم

    خدایا شکر که منم یک خالق برای زندگیم هستم

    خدایا شکر که دیدم میشود و باور کردم و به وجود می‌آید و تو هادی من هستی

    خدایا شکر بابت عظمتت

    خدایا شکر بابت حس و حالی که دارم و این فرکانسی که میفرستم چقدر اتفاقات خوب و جالبی برایم به وجود می‌آید

    خدایا شکر که نسبت به قبل بیشتر رشد کرده ام

    خدایا شکر که میتوانم نسبت به قبل رها باشم

    خدایا شکر که مرا به وجود آورده ای

    خدایا شکر که عاشق کلامت هستم

    خدایا شکر که عاشقت هستم

    خدایا شکر که عاشق خودم هستم

    خدایا شکر که میتوانم عاشق هرچیزی که ساخته ای باشم

    خدایا سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1015 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم سلام مریم دوست داشتنی

    سلام به همه همراهان همیشگی سایت عباسمنش

    روزشمار تحول زندگی من روز 771

    یک تجربه زیبا ازشجاعتم که بینی مو عمل کردم خداروشکربرای اینکه توی دل ترسام رفتم

    راجب این فایل وصحبتهای استاد باید بگم که اگه بخوای کاری رو با توکل وایمان انجام بدی کارها خیلی راحت پیش میره وگرنه اگر بخوای باذهنت به کاری فکر کنی به خاطر ترس متوقف میشی استاد وقتی ازراحتی کاری حرف میزنه چون نگاه توحیدی به همه اتفاقات زندگی داره باایمان که حرکت کنی همه چیز آسون پیش میره

    الگوی بزرگ زندگی من استادی که هرچی خواسته انجام داده باابزار ایمان

    من واسه پروسه تصمیم برای عملم اگر میخواستم به یه عالمه مانع فکر کنم مطمئنا انجامش نمیدادم ولی از استادم یاد گرفتم که باید باتوکل وایمان برم جلو خدا هدایتم میکنه

    این همزمانی بین فایل امروز وتجربه من برام خیلی جالب بود مسیر رسیدن رو برای خودمون ساده کنیم ولی ذهن میاد ترس ایجاد میکنه ومانع الان که من دارم این کامنت مینویسم مدام نجوا میکنه اگه اونی که میخواستی نشه چی؟؟اگه دماغت بدشده باشی چی؟؟

    ومنو بترسونه ولی من با تمرین ستاره قطبی وتجسم چیزی که خودم دوست دارمو میسازم من بر خلاف این نجواها حرف میزنم میگم خیییلی زیباتر ازقبل شدم من بهترینم

    کنترل ذهن یه ابزار خیلی مهمیه برای برداشتن قدمهای مهم زندگی

    واقعاً برام خیلی راحت پیش رفت

    خدایا شکرت برای این اگاهی های ناب که هرکدوم توی هرمرحله اززندگی وشادزیستن کمک میکنه

    استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

    سلام بر همه عزیزان

    خب بریم برای این نشانه که خدا برای ما فرستاد .

    من چندوقته میخواهم که به ایده مهاجرتم به آمریکا هست عمل کنم ولی به خاطر اینکه من فکر میکنم کار خیلی سختی است نمیتوانم هندل کنم کار هایم را و برای شروع هزار کار را باید انجام بدم و انشالله استاد یک دوره برای ساختن شخصیت مهاجرتی بسازنند حالا چه هدیه و چه دوره ای که بهاش رو باید پرداخت کرد اما دلیل اینکه این نشانه اومده این بوده که من میخواهم به یک دلیل خاص به آمریکا مهاجرت کنم ولی خب تا نتیجه نگیرم دلیلم رو نمینویسم از این رو من دارم روی خودم کار میکنم ولی هی ول میکنم و میرم روی پله اول از این رو با خودم میگفتم که دلیلش چیه و از خدا مسئلت میخواستم ولی این فایل که نشانه دیروز من هست اومد به من فهموند که ببین برادر من تو داری توهم میزنی و هیچ گونه عملی داخل کار نداری وقتی که عمل میکنی به یک قضیه ای خدا هم در ها رو برات باز میکنه مثلا(البته این تمرین این فایل هم هست ) وقتی که من از لحاظ مالی به شدت به پول نیاز داشتم باعث شد که من مثل یک هیولا روی باور هایم کار کنم وبرای همین باعث شد که من اون مسئله مالی رو حل کنم برای همین باعث میشد که من دیوانه وار کار کنم روی باور های من و من توانستم که بتوانم که با کار کردن روی خودم اون مسئله رو به صورت معجزه وار حلش کنم برای همین باعث شده است که بتوانم که الان اون مثال رو اینقدر بولد کنم که بتوانم روش این فوندایسیون رو بچینم که به این برسم که میتوانم کارم را انجام دهم

    ولی خب هی ذهن مقاومت میاره و الان که داره یادم میاد باعث شده است که من الان بخوام برای مهاچرتم روی ذهنم کار کنم باعث شده است که چون خیلی کار باید برایش انجام بدم تویه ذهنم این اینقدر سخت باشد که نروم و برایش کار کنم ولی برای همین باید من روی خودم کار کنم ولی الان میخواهم که به رویا هایم برسم برای همین فقط الان باید چیزی که هست را انجام دهم و به فکر آینده نباشم

    ممنونم از خدا که من رو به این فایل هدایت کرد که بتوانم که روی خودم کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    موسی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 894 روز

    سلام استاد

    موضوع دست یابی به هدف سخت یاراحت

    استاد من بعضی وقت ها رابطه با همکارام را خیلی سخت خیلی پیچیده تو ذهن خودم میکنم در کل رابطه هام با کارفرما یا صاحب کار و کار گرها درکل سخت میکنم یا با اجتماع

    اما برای دیگران خیلی راحت ومنطقی مشاوره میدهم

    من باور دارم خیلی راحت و اسان وبا لذت به خواسته هایم میرسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سونیا نوری گفته:
    مدت عضویت: 489 روز

    بنام خدایی مهربان

    سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم

    گام چهارم از فصل دوم روزشمار تحول زنده‌گی من

    دستیابی به اهداف سخت است یا آسان

    کلا این فایل خیلی آگاهی دهنده و ارزشمند بود و من چقدررر تحسین میکنم استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا را که از وقت خود درست استفاده کردند و حرفهای درست و کار آمد گفتند هم برای خودشان هم برای دیگران .

    سوال اول ” چه زمانهای یک خواسته در شما بوجود آمده، اما با بیاد آوردن نکات منفی مسیر هیچ حرکتی انجام ندادی و افرادی دیگری انجام دادند و موفق شدند ؟

    جواب من ؛درین مورد می‌توانم در مورد مهاجرت کردن و بورسیه گرفتن می‌توانم در مورد خودم بگم که چند بار در چندین بورسیه ثبت نام کردم اما نشد و بعد گفتم نخیر نمی‌شود رهایش کن اما بعضی دوستانم و هم کلاسی هایم که ادامه دادند و بعد دستهای خداوند آمد و کمکشان کرده و رفتند .

    سوال دوم ” چه زمانهای یک خواسته را انجام دادید و بقیه می‌گفتند نمی‌توانی؟

    دقیق زمان کنکور یادم می‌آید که همگی میگفت نمیتانی اما چون مه خواستم و توانستم .

    خداره صدهزار مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: