دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1359 روز

    بنام الله مهربان سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش

    من چندبار این فایل گوش دادم اینکه استادمیگه هستن افرادی که چندساله عضوسایت هستن ولی هیچ فعالیتی ندارن پس نتیجه ای هم نگرفتن. من حدوده بیشترازشیش ماهه عضوسایت هستم وبیشترفایل های دانلودیراگوش دادم وتمریناتش تاحدودی انجام دادم رابطه ام خوبه باهمسرم وفرزندانم درسلامتی کامل هستم رابطه ام با بقیه هم خوبه مشکلی ندارم کارم همیشه دارم و همیشه کاری که میخام شروع کنم زیاداهل دودوتاچهارتانیستم حرکت میکنم ولی ازنظرمالی هیچ پیشرفتی که نکردم بله بامخ خوردم زمین یکی پولموبرده اوایل دست پامیزدم اللن چندماهه تسلیم شدم ولی بازم جوابی ونتیجه ای نگرفتم ممنون میشم راهنمایی ام کنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    آداک سام گفته:
    مدت عضویت: 1791 روز

    سلام.خدمت استاد عمل

    این فایل خیلی به موقع بود

    مدتی ایست که من میخوام یک نمایشگاه مبل و فرش راه اندازی کنم ولی اولش خیلی اشتیاق دارم ولی تا در مسیر ی سری کارا زمان میبره و راحت انجام نمیشه

    من میگم حتما یک خیری توش هست که

    کارا راحت انجام نمیشه و خیلی سریع

    دل سرد میشم و میگم حتما

    نتیجه کار خوب نیست

    که اینجوری پیش میره

    خیلی از کارها رو سبک و سنگین

    میکنم و اکثرا در برزخ هستم

    چون به مرحله ای از زندگی هستم که تقریبا تامین هستم

    و نمیخوام هیچ گونه ضرری داشته باشم

    و ترس از ضرر کردن

    خیلی از کارها رو انجام نمیدم

    و ازیک طرف زندگیم یک نواخت شده

    و داره زیبایی هاشو از دست میده

    این از موقعی شروع شد که من محصول دوره قانون سلامتی خریدم

    که گفته ها شما در رابطه با خوراکی ها

    به یک تضاد بزرگ رسیدم

    که چی بخورم چی نخورم

    و نسبت به همه خوراکی ها منفی شدم

    بر عکس قبل که لذت میبردم

    و در سلامتی کامل بودم

    امید دارم که در رابطه با افکار مثبت نسبت به فواید

    خوراکی ها و مطالبی که در دوره قانون سلامتی میگید

    صحبت کنید و ما رو از این همه شک و دودلی نجات دهی

    من بمحض گرسنه شدن حالم بد میشه و همیشه

    سرگیجه دارم

    نمیدونم چکار کنم

    خواهشن جوابمو بدین

    من اکثر دوره ها رو تهیه کردم و کلی مطلب یاد گرفتم

    ولی دوره قانون سلامتی همه چی رو به شک و تردید

    تبدیل کرد .

    من ترس از غذا نخوردن همیشه دارم این چجوری حلش کنم

    بازم ممنونم از جنابعالی

    و خدای هدایت گر که منو همیشه هدایت میکنه

    بابت این فایل زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه فضائلی گفته:
      مدت عضویت: 1250 روز

      سلام دوست عزیز

      من دوره سلامتی رو ندارم ولی چیزایی که ازش شنیدم اینه که حتی همون غذا خوردنتون رو هم به این فایل ربط بدید

      ساده ست فقط باید اشغال به خورد بدنمون نداد, مثل باورهای سمی که میدادیم ب روانمون

      کاری که من قبلا کردم, من تمام خاصیت و فواید غذاها و دسته بندیشون رو مطالعه کردم اینجوری میدونستم دارم چی به خورد بدنم میدم و چی لازم داره

      بنظر من این فایل رو بازم گوش بدید ولی این بار به هدف قانون سلامتی که ساده ست, همه چیز ساده ست و میشود

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    Hassan گفته:
    مدت عضویت: 2490 روز

    سلام استاد و دوستان گرامی

    میشه تفاوت بین باور و فرکانس و انجام تمرین ها و گوش کردن فایل ها و فرکانسی ک ارسال میکنیم را با عمل کردن ب ایده ها و حرکت کردن را توضیح بدید؟

    من دوره روانشناسی ثروت نزدیک دوسال خریدم اما نتیجه نگرفتم..بیکار نبودم ولی هیچ نتیجه ای نگرفتم..دوس دارم کسب کار شخصی راه بندازم اما نمیدونم باید چکار کنم. نمیدونم مشکلم از کجاست ک درامدم بیشتر نشده و به هدف هام نرسیدن.. اگ میشه تفاوت بین باور و فرکانس و نتایج و عمل کردن رو بهم بگید ممنون میشم.. اینکه استاد میگن تغییر باور ها و فرکانس ها همه چیز بهت میده هرچقدر ک نعمت بخای و ثروت بخای، یعنی چی؟؟؟

    اینک استاد میگن حساب بانکی شما ارتباط مستقیمی داره با باور شما نسبت ب پول ینی چی؟؟؟ تفاوت باور و فرکانس و با عملکرد چیه؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مجتبی گفته:
      مدت عضویت: 4028 روز

      سلام دوست عزیزم

      رفتارهایی که ما انجام میدیم تو هر زمینه ، ربط مستقیم داره به باورهای ما؛

      مثلا اگه ما باور داریم پول کمه و فراوانی تو جهان نیست ، یکی از رفتارهایی کع ازمون سر میزنه دنبال جنس ارزون یا تخفیف دار فقط میگردیم ؛ تو هر زمینه ای میشه نقش باورها رو دید ؛

      بخاطر همین تا وقتی باورها عوض نشه رفتارهای ما هم عوض نمیشه و نتایج هم عوض نمیشه ؛

      یکی از مهمترین تمرینها برا تغییر باورها ، اول کنترل ورودیهای منفی ، بعد کار کردن زیاد فایلهای استاد و پیدا کردن الگوی مناسب هست ؛

      موفق و شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    هیچ گفته:
    مدت عضویت: 1571 روز

    سلام. کاش در مورد این «عمل کردن» بیشتر توضیح می دادید. این که همیشه میگین من بهم گفته میشه فلان کارو بکنم، برای من هنوز کاملا قابل درک نیست. چون کسی به من چیزی نمیگه. وقتی ایده ای به ذهنت نرسه به چی باید عمل کنی؟ اصل همینه که بدونی چی کار کنی دیگه. اگه می دونستم چی کار کنم احتمالا اینجا نبودم اصلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    هستی زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1434 روز

    💖الهی صد هزار مرتبه شکر💖تک تک ذرات محترم کائنات و حضور گرم شما خوبان را سپاس💖من راستش دیپلم گرفتنم سه سال طول کشید ( به دلیل انتخاب رشته اشتباه ) به درس خوندن و دانشگاه رفتن هم خیییییلی علاقه داشتم ( دقیقا برعکس شرایط خانوادگیم) ، اومدم به خودم گفتم ، تغییر رشته میدم و اون چیزی که دوست دارم و میخونم ، و نکته مهمش اینجاست که گفتم فقط و فقط همین دیپلم گرفتنه ست ، من دانشگاه بخوام برم یا ازدواج کنم حد اقل باید دیپلم داشته باشم ، ذهنم و اینطور اروم کردم که اقا فقط همین یه کاره تو کل زندگیم ، فقط همین یه هدفه و بیشتر نیست ، با همین تکنیک فقط همینه ، فقط همین یه ذره ، تا لیسانس اومدم ، این تکنیکی بود که استفاده کردم و گفتم شاید برای دوستان هم مفید باشه

    💖الهی صد هزار مرتبه شکر💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    امید اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1699 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    یادم میاد کلاس ۱۰ که بودم ماه رمضان افتاد تو ایام مدرسه (اردیبهشت ماه) .

    من هم که از ۸ سالگی روزه میگرفتم دوست نداشتم که ان سال روزه ام را در ماه رمضان نگیرم و بعدا قضایش را بگیرم .

    خیلی افکار میومد که تو نمی تونی تحمل کنی . راه مدرسه دوره و هوا هم کم کم گرم شده . اگه روزه بگیری روی درس خواندنت تاثیر میگذارد.(چون من تو مدرسه تیزهوشان بودم و اونجا سطحش یکم بالا تر از بقیه مدارس بود نیاز به مطالعه بیشتر داشت ) .

    به خود اومدم که این افکار و فکر کردن به مسیر که باید ۳۰ روز ،روزه بگیری داشت کم کم من را منصرف میکرد اما من گفتم شروع میکنم و روز اول روزه میگیرم اگر اذیت نشدم بقیه رو هم میگیرم .

    روز اول که روزه گرفتم خیلی از اون چیزی که فکر میکردم راحت تر بود و خیلی انرژی بیشتری از بقیه روز ها داشتم . اتفاقا بیدار شدن صبح زود در بقیه روز ها خیلی برایم سخت بود اما در ماه رمضان خیلی راحت از خواب پا میشدم و انرژی فوق العاده ای داشتم . تمام ماه رمضان را روزه گرفتم و با وجودی که قبلا فکر میکردم به مدرسه و کلاس زبانم شاید اسیب برساند و نتوانم درس هایم را بخوانم . در اون ماه حتی از بقیه ماه ها بیشتر درس خواندم .

    من جزء اون ادم هایی هستم که قبل از هر کاری خیلی به جزئیات فکر می کنم و بار ها همین موضوع انگیزه من را برای شروع کم کرده و باعث شده که کارهایم را به تاخیر بیندازم اما یک روش خوب یاد گرفتم و میگم لازم نیست همین الان تمام کار یا بخش زیادی از ان را انجام دهی اما باید حدالمقدور مقدار کمی از مسیر را طی کنی و این کار برای شروع و ادامه دادن مسیر خیلی کمک می کند مثلا گاهی اوقات وقت کافی ندارم که کتابی را بخونم اما به خود می گم حتی اگر یک جمله از ان را بخوانی خیلی بهتر است تا بگی فردا شروع میکنم و کل کتاب را می خوانم .

    این موضوع پاشنه اشیل من است و خیلی ممنون از استاد که ان را به من یاد اوری کرد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سجاد گفته:
    مدت عضویت: 1492 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و خانواده بزرگ عباس منش

    امیدوارم حالتون عالی باشه

    تحسین استاد و افکارشون و توضیحات کامل و ماشین و اینکه اگه تصویر کامل بود بهتر بود و… سرجاش بریم سراغ اصل مطلب

    4ماه بیکار بودم هراقدامی نیاز بود انجام دادم تو ماه چهارم که برم سرکار وقتی به خود اومدم دیدم واقعا اون 3ماه تلاشی برای بیزنسم نکردم یا کردم خیلی کم بوده

    در یک کافه رستوران وارد شدم طبق تجربم استخدام شدم و جالب اینکه روند طوری پیش رفت که به یکماه نخورده من الان حرف اول تو سیستم فست فود میزنم بین 3نفر تازه اینکه ایمان دارم اوکیه هنوز دقیق حقوق مشخص نشده، نکته اش اینه که من میخواستم روزای زوج برم فقط و خب این یکمی امکانش نیست همه هرروز نیرو نیاز دارند ولی من رفتم گفتم شرایطمو و حدودا بعد 15 روز گفت چه تایمی میتونی بیای گفتم روزای زوج عصرها گفت صبح ها چی من خوشحال گفتم صبح میتونم

    خلاصه یک اقدام که بنظر خودم اول بار جواب نداد الان به گونه ای جواب داده که من صبحا میرم آماده سازی، عصرای روزهای زوج هم میرم برا پخت و سرویس دهی

    اگه قبل از اینکه بخوام برم صحبت کنم به خودم میگفتم که نمیشه کسی قبول نمیکنه هنوزم بیکار بودم البته از دست خدا که دوستم بود هم غافل نشیم اومد دم خونه برا کاراش و… مشورت بگیره و صحبت کنه یکهو گفت میخوای بری پیش اقوام ما نیرو کاربلد میخوان و… دیگه شد

    تجربه دوم:اقدام کردم موتور بفروشم هم بدهی بدم هم بتونم فکرم آزاد تر کنم از بدهی ها(تو همون دوران بیکاری،در حالیکه بیزنس من که فروش سنگ ساختمانی باشه جواب نداده و من مجبور به فروش موتور شدم) اقدام کردم زدم دیوار یکی نگفت چند چجوری میفروشی و…. گفتم شاید مسیرش این نیست تا اینکه پول بصورت قرضی اوکی شد و حل شد

    دوماه بعد دیدم نه باید موتور بفروشم تنها راهی که به ذهنم می‌خورد و حسم بهم میگفت همین بود صبح 11به دوستم گفتم چون تصمیم قاطع گرفته بودم شب که رفتیم بیرون گفت حب موتور چند؟

    گفتم فروختمش گفت چجوری 12 ساعت نشده فروختیش گفتم همون موقع پشت سر تو زدم نرم افزار دیوار 2ساعت بعدش تماس گرفتن و…..

    اونم به قیمت خوب و خیلی عالی

    مدتها میخواستم پیج کاری اوکی کنم تنها راهی که حسم مدام میگفت پیج کاری اوکی کن مدام تو ذهنم تکرار میشد حتی وقتی از راه دیگه میرفتم حسم میگفت خوبه ولی اون کارو نکردیا

    راستش میترسیدم محتوا چی بذارم چجوری فیلم بگیرم ادیت و تدوین خیلی بلد نیستم ولی داداشم یک چیزایی میدونه و…

    تا اینکه تصمیم قاطع گرفتم شروع کردم داداشم گفت اتفاقا من برا رزومه کاری میخوام یک چنین چیزی که کار کنم و تدوین و ادیت و… اینطوری هم کار تو اوکی میشه هم رزومه من تهیه میشه

    از زمانی که شروع کردم وقتی یک پست میذارم پست بعدی به ذهنم میرسم اولش چندتا آماده کردم از یکجایی به بعد متوجه شدم نه یکی آماده کنم یک محتوا منظورمه بعدیش میاد و خداروشکر الان به فکر تبلیغات هستم و گسترش کارم تا گرفتن دفتر و کارمند و….

    همون حرف استاد که قرار نیست تو فکرمون پله پله پیش بریم اقدام کنیم بقیش اوکی میشه

    دیروز چک کردم 47 پست گذاشتم در حالیکه اصلا اول بار تو اقدام اول 15پست آماده کردم و روشی جدید از طریق داداشم که دست خداس بیان شده خودش کلی محتوا مبشه

    حدودا 9ماه پیش مشکل کمر پیدا کردم چون موتور زیاد سوار میشدم و مسافت حدود 100 کیلومتر در روز طی میکردم بعله 100کیلومتر در روز چون باید کار می‌کردم اطلاعات یک کار عالی یاد میگرفتم و هدفم بود (مربوط به همون بیزنس و پیج کاری و..) دیگه وقتش بود ماشین بگیرم نمیشد پولش جور نمیشد رفتم وام بگیرم نشد تا اینکه یک روز از شدت درد روی موتور گفتم ااایییننن همه ماشین یکیش نمیتونه مال من بشه میرم با چک و… میخرم و خواب بزرگه

    حدودا 1چهارم پول ماشین داشتم شروع کردم جستجو در نرم افزار دیوار و….. از ادما سراغ گرفتن به مکانیک سپردن و… تا اینکه خیلی خیلی اتفاقی یعنی بهتر بگم هدایتی و دستهای خدا وام برام اوکی شد (ضامنی که رفته بود بانک قبولش نکرده بودن وقتی از مامانم میفهمه من کمر درد دارم و گیر پول ام برا خرید ماشین دوباره میره بانک و هرطوری هست ضامن میشه، اون یکی هم وقتی فهمیدم اینکارو کرده بعد تشکر ازش رفتم و خودم اوکی کردم) چندتا ماشین دیدم یکی عالی فقط سر چک ها معامله نشد گفتم شاید صلاحی بوده تا اینکه بابام (کسی که اصلا نمی‌رسید بخواد دنبال ماشین باشه و… و پولی هم نداشت حتی قرضی بده یا کمک کنه البته منم انتظار نداشتم ترجیحا رو پا خودمم) رفت آپاراتی که مارو می‌شناخت گفته بود ماشین چی سراغ داری و…… عصر رفتم دیدم خیلی خوب و تمیز بود باورم نمیشد که این ماشین ها تمیزش هم باشه و بالاخره بعد دیدن و صحبت کردن این اگه اشتباه نکنم 5امین ماشین بود که میدیدم خریدمش تازه با 2سوم پولی که قراربود بدم و بعد متوجه شدم چک هایی که میخواستم بدم خخییللییی فشار روم زیاد میکرده و خدا هدایت کرد با پول کمتر ماشین بهتر گرفتم آره دقیقا کمتر پول دادم ماشین خوبی گرفتم موتوری و.. عالی تازه کلی هم باهام ساخت یکجورایی و اینه معجزه اقدام من اگه فکر میکردم پول ندارم ماشین ببینم که چی هنوزم ماشین نداشتم شاید 😄😄😄😄

    تصمیم گرفتم برم اصفهان (30کیلومتری اصفهان یک شهری هست نجف آباد من اونجا ساکنم) به هرکی گفتم همه گفتن چقدر پول داری آشنا داری کار چی؟

    منم میتونستم ماهی 500 کرایه بدم تازه گفتم میرم کار طبق آماری که گرفتم با کاری که بلدم میتونم 1سوم درآمد بدم اجاره

    فقط میخواستم برم و وقتی تو جمع خانواده مامانم گفتم که آشنایی معرفی کنند اصفهان بهم (چون اقوام داماد دایی ام اونجا بودن) همه بهم خندیدن گفتی خوش خیالی

    من با گوشی به هرکسی که فکرم رسید پیام زدم و گفتم این تنها کاریه که به ذهنم میرسه تا اینکه دست خدا پسرخالم فهمیده بود و گفت بیا و کمکم کرد 3شب مهمون بودم خونشون و بالاخره یکی از پیام ها جواب داد بعله بیا و… یک اتاق پیدا کردم تازه رو حیاط سرویس و حمام هم داشت گفت 600 خخییللییی دلم سوخت دوست داشتم خوب بود همه چیزش ولی گفتم معذرت میخوام نمیتونم گفت چقدر میتونی گفتم 250 گفت باشه درکت میکنم دانشجو بودم (دانشجو بودم اون زمان منم) گفتم یعنی بیام گفت بیا و خخخیلی باهام سازش کرد در حالیکه 750 بدهکار شدم بعد دادم بهش

    همه ی اینکارا بعد حدودا دوهفته از اون روری که بهم خندیدن اتفاق افتاد اونم بالا شهر اصفهان و چقدر اون 4 ماه به من کمک کرد بتونم باز فکر کنم جهان رو جور دیگه ببینم همش از اونجایی شروع شد که نشستم و فقط پیام زدم که جایی سراغ دارید بشه شبت خوابید؟

    وقتی فکر میکنم میبینم همه ی کارای به انجام رسیده یا اهداف تیک خورده از اقدامات اولیه شروع شده و ممنونم استاد از این یادآوری شما

    سالم و سرحال باشید چیزی یادم نیومد از اینکه اقدام نکردم کار نشده فقط همون 3ماه بیکاری بود که نشستم تا خدا اوکی کنه که بعد فهمیدم نخیر اقدام اقدام اقدام 😄😄😄😄

    خداروشکر بابت بودنتان دوستان و استاد عباس منش و خانواده دوست داشتنی عباس منش

    شششااادددد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    جواد گفته:
    مدت عضویت: 1082 روز

    سلام من اکثریت کارهایی که انجام دادم و تصمیماتی که گرفتم با فکر کردن و شاخ و برگ دادن به نکات منفی بوده و خب اکثرشون هم با شکست و نومیدی همراه بودن و الان با شنیدن این فایل دقیقا علتشو متوجه شدم و الان میتونم درک کنم تمرکز روی نکات منفی بزرگترین علت شکستها و برگشت به عقبهام بوده. همیشه هرکاری خواستم بکنم چه فروش توی بازار بوده چه انجام یک کار اداری یا گرفتن مجوز بوده شروع کردم به تصویرسازیهایی از شکست خوردن تصویرهایی از برگشت و تمسخر شنیدن از مردم و سرکوفت خوردن یعنی این ذهن بیمار من آنچنان واضح و دقیق منو نشونم میداد و ب تصویر می‌کشید که مستاصل و درمانده و غمگینم و ناامیدم که هیچ وقت خودمو نمیتونستم به اون وضوح ببینم وحالا دارم به اون علت‌ها میرسم خدایا شکرت که به جواب اون سوال‌هایی که تو ذهنم بود مثلا همیشه میگفتم چرا بعضی ها اینقدر موفقند؟؟ دارم میرسم. من از شکستهام تصویرسازی میکردم و بازم شکر میکنم خدا رو که نتیجه هام به بدی و فراوونی تصوراتم و افکارم نبوده واقعا یعنی این چیزی که الان هستم (که به نظرم هنوز هیچچچچچی بدست نیاوردم ازون شخصیتی که میخواستم بشه یعنی اگه الان بمیرم مثل یک بازنده مردم) بهتر شده بازم از افکار و تصورات مریضگونه و وحشتناکم و این یعنی تو همین قانونم خدا رحمان است و رحیم و همیشه بهتر از چیزی که تو ذهنمون ساخته میشه بهمون میده….

    حالا اینجا این نوشته رو یادگار گذاشتم تا به امیدخدایی که منو به این مسیر هدایت کرده و دونستن این آگاهی‌های ناب، روزی اونقدر پیشرفت کنم و خوشبختی رو در تمام زمینه های زندگی تجربه کنم که تمام این سالها جبران بشه و خاطره، که پلی بودند برای رسیدن من به اون دستاوردها…..

    واقعا همینطوره این دو تا سوال و من اگه بخوام برای هر کدوم مثال بزنم کلی مثال دارم که هروقت کارامو تو ذهنم سخت کردم و به سختی‌ها فکر کردم یا شکست خوردم یا خیلی سختی کشیدم و لرزیدم تا به نتیجه رسیدم و برعکس هرازگاهی که حالم خوب بوده و کمتر به شکست فکر کردم بیشتر موفق شدم چقدر خوبه که ازین به بعد میتونم با کنترل ذهنم همیششششه موفق بشم ولی این لازمش اینه که عادت کنم همیییشه و در هرحال به خواسته هام و زیباییها فکر کنم تا بتونم این ذهنمو کنترل کنم قسم میخورم کنترلش میکنم یه روزی به نتیجه صددرصد موفقیت تو کارام میرسم به لطف و امید خدای عشقم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ابراهیم یکتا گفته:
    مدت عضویت: 890 روز

    به نام خدا.ایول پسر ترکوندی رفیق.واقعا وقتی ادم صحبت های استاد عزیز وشما عزیزای دلا میشنوه احساس رهایی پیدا میکنه احساس میکنه همه چی راحت اتفاق میوفته براش.حس خیلی خوبه ی حس ارامش مطلق.واقعا ازتون ممنونم و امیدوارم در تمام مراحل زندگی مملو از ارامش باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    به نام خدای هماهنگ کننده من.

    سلام استاد عزیزم و مریم بانو.

    مثال اول:

    من نزدیک به 7 سال پیش که میخواستم کنکور بدم خب رشته تربیت معلم در دانشگاه فرهنگیان یه رشته ای بود که مورد علاقه من بود و واقعااا عاشقش بودم ،از طرفی ام چون بهم استقلال مالی میداد خیلی برام قبول شدن مهم بود،سال اول کنکور دادم بخاطره یه شرایطی نتونستم قبول بشم ،خب خیلی ها میگفتن نمیشه ،مصاحبه داره و فلان بهمان ،اما من عاشق هدفم بودم خیلی عاشق این بودم که نتیجه بگیرم ،پس بدون اینکه به این فک کنم که یکسال دیگه قراره درس بخونم ،شروع کردم و حرکت کردم ،الان که یادم میاد میفهمم که دلیل اینکه تونستم توی اوم رشته و بهترین دانشگاه قبول بشم و من به خودم افتخاررمیکنمممممم،و میفهمم دلیلیش اینکه من متعهد به عمل کرده بودم در حالی که من هیچ آگاهی راجب قوانین نداشتم.

    مثال دوم:استاد عزیزم من از نظر جایگاه شغلی وضعیت خیلی خوبیییی دارم و مستقل هستم از نظر مالی و برای اینکه معلم بشم واقعا تلاش کردم،من نزدیک به یک ساله که درسم تموم شد و من سریع رفتم سرکار ،خب با شاگردام حالم عالی و اوکی هستم ،اما استاد من نزدیک به چندماهه که متوجه شدم که من نمیتونم هی به شکل روتین زندگی کنم و نمیتونم روی علاقم که نقاشی هست خاک بریزم ،یه مدتی روی باور اینکه مهاجرت کنم کار کردم و نشانه ها اومد ،اما من بعد یه مدت بکل یادم رفت چون قدم برنداشتم چون یک سری باور های محدود کننده و یک سری ترس ها باعث میشد که اجازه نده من قدم بردارم ،باور های محدود کننده ای که راجب مهاجرت بود،رابطه هایی که باعث میشد فقططططط حرف بزنم و عمل نکنم ،کلا وقتی این فکر میکردم که باید برم مدرک نقاشی بگیرم و استعدادمو دوباره زنده کنم و اون مدرکو برای مهاجرت ببرم ،باعث میشد حرکت نکنم . اما با دیدن این فایل رویای من دوباره زنده شد و واقعااا همینجا میخوام تعهد بدم که میخوام قدم اولو بردارم ،چون یک باور عالی و قوی دارم که خدا هدایت میکنه،خدا همیشه مراحلو کنار هم میگذاره تا من به خواسته دلخواهم برسم.

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: