دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به بهترین استاد دنیااااااااا😍⭐💎❤
و مریم جان عزیزممممم😘❤
و دوستان عزیز سایت
استاد باز هم یه شاهکار دیگههههه💫😍
یه فایل عالییییی و پر از نکته
چقدر حرفا هاتون درسته چقدر من با هر تیکه صحبت هاتون به خودم میگم
راس میگه
راس میگه
دقیقا همینطوره
استاد همینطور که به تک حرفاتون که با دقت
گوش میدادم به فکر فرو میرفتم
دقیقا یاد خودم میوفتادم زمان هایی رو که
توی زندگی چقدر سخت گرفتم و همه چی سخت تر شد و مانع عملکردمن شد و ترس ب من غلبه کرد
و چه زمان هایی روکه همه چی راحت گرفتم ویک خیال رااااااحتی داشتم یه آرامش درونی و چه نتیجه عالی داشت
وقتی این هارو گفتید یاد آور شد برام که من خیلی جاها حتی نا آگاهانه سخت ترین شکل ممکن رو تصور میکردم
استاد همین دیدگاهم بود که برای هر مسافرت به من خوش نمیگذشت همش سخت میگرفتم همه چیز و لذت نمیبردم
چه بسا برای خیلی از تصمیمات زندگیم هم همینطور
استاد یک از تجربه های زندگیم این بود که من
رشتم نقاشیه
و کلی ابزار و وسایل و رنگ و متریال داشتم
که بعد از تموم شدن دانشگاهم
مدت هاااا بود سراغشون نمیرفتم
نه برای اینکه دلم نمیخواد
من عاااااااشق نقاشی کردنم و بازی با رنگهااااا🌈😍
( اصلا همیشه توی فایل هاتون جدا از زیبایی های محیط جذب زیبایی ها و ترکیب رنگهای طبیعت میشم و کلی ازشون الهام میگیرم )
اما مدتی بود که نقاشی رو کنار گذاشته بودم و چند شغل دیگر را انجام میدادم ( که اصلاااااا دوستشون نداشتم و لذت نمیبردم )
حالا چراااااا؟؟؟؟؟
بخاطر اینکه من همه ی ترسم این بود که اگ همه ی متریالم تموم شه چییی
اگ رنگ هام تموم شه چی دیگ نمیتونم بخرم
ممکن پولش اوکی نشه که بخرم
ممکن ابزارم تموم بشه و…
( و این یعنی ب ایمانی یعنی به وجود خدا ایمان نداشتن یعنی ترس یعنی از دست دادن یعنی باور فقر یعنی شک داشتن به این جهان و همش یعنی شیطان.
توی کتاب رویاهایی که رویا نیستند
گفته بودید:
جایی که شیطان هست خدا نیست
جایی که ترس هست ایمان نیست
[ و منی این هارو الان میفهمم و درک میکنم ]
و یکی دیگ از باور هام این بود ممکن نتیجه نگیرم
اصلا نقاشی کنم که چی بشه
بزارم برای روزی که بالاخره سفارش میگیرم که بمونه برام
دقیقا مثل وقت هایی که پولی رو میزاریم کنار برای روز مبادا که هیچ وقتم با اون پول لذت نمیبریم
استاد
گذشت و گذشت یکبار دلم عجیب برای نقاشی تنگ شد
و رفتم به کشوی وسایلم سر زدم
دیدم رنگ روغن هام اکرلیک هام یکمیشون فاسد شدن و من چقدررررر ناراحت شدم و افسوسی که اون لحظه خوردم این بود کاش حداقل باهاشون دلی نقاشی میکردم کاش یکم ازشون لذت میبردم
کاش کاش کاش….
خب برای من سخت بود که بخاطر تموم نشدن ابزار کارم از لذتم گذشتم و این صحنه رو دیدم
خلاصه تصمیم گرفتم شروع کنم به نقاشی کردن
و نهایت استفاده رو بردم و راه ها برام باز شد
واقعا این که شما میگید :
تو قدددددم برداااار
مسیر برات باز میشهههه
تو قدددددم برداااااار
خدا خودش بهت میگ و هدایتت میکنه
استاد ایده اومد به ذهنم که پیج بزنم توی اینستگرام
و نقاشی های قبلم و نمونه کارهام پست کنم
و این شد که من تونستم از هنر خودم در امد کسب کنم و سفارش بگیرم ( در صورتی که قبلا به جهت از دست دادن ابزارم ترس داشتم اصلا اون موقع مشتری نداشتم )
اما الااااااان خیلی شرایط برام بهتر شد
و برای خودم مشتری دارم و سفارش میگیرم
و یه چند وقت بعدش هدایت شدم به سمت آموزش
استاد پیشنهادی به من شد برای آموزش دادن ک
من قبول کردم
حالا آموزش هزینش خیلییییییی کم بود خیلیییی
ولی در عوضش من اموزش دادن تجربه کردم و هنرجو داشتم
حالا نکته مثبتی که همیشه به خودم میگفتم و سپاس گذار همونم بودم این بود که :
من آرزوم بود یکی بیاد و من بهش آموزش بدم حتی رایگااااان اما هنرجو داشته باشم
ولی الان چند تا هنرجو دارم و آموزشم رایگان نیست😍
و این خودش یه موهبته
و من خیلییییی خدا روشاکر بودم بابت همین هام
استاد اوایل شروع آموزشم افتاد توی دوران این بیماری و همه چیز آنلاین شد
و من اولش برام سخت بود ولی جا نزدم و تعهد داشتم به کلاسم و باید به نتیجه میرسوندمش
خلاصه این بیماری برای من به نفعم شد و کار من راحت کرد
و باعث شد که مننننن اموزشم مجازی کنم😍😍😍😍
و بی نهایت تجربه کسب کردم که از خدا بی نهایت بی نهایتتتتتت سپاس گذارم برای همه ی این موهبت ها و هدایت هاش😍
استاد الان من دارم دوره اموزشیم رو از اووول اپدیت میکنم با بهترین امکانات بهترین ابزار بهترین و راحت ترین آموزش و کلی ایده که همش داره بهم گفته میشه البته که من توی اموزشم تکاملم طی کردم حسابیییییی
و خدا کلی ایده بهم داده و انقدرررر امیدوارم که قرار نتایج خوبی بگیرم که خیالم راحت از وجود خدا
از نشانه هاش از هدایت هاش از مسیری که برام باز کرددددد و من گذاشت وسط هنر و علاقم
( استاد منننن خیلییییی معجزه آسا و خدا گونه رفتم وارد این رشته شدم که حتماااا داستانش براتون میگم
که گریتون میگیره که چقدر قشنگ خدا من به سمت علاقم هدایت کرد )
و من همش به خودم میگم خدا معجزه اسا من آورد به سمت علاقم پس حتما تو کل مسیر کنارم و من رسالتم همینه ( چون استاد از نتایج کلاسم و اموزشم هنرجو هام دارن سفارش مییگرن و کسب در امد میکنند😍)
قطعااااااااا قطعاااااا و مطمئنم که خدا هدایتم میکنه به سمت خواسته هام
استاد این شعار نیست و این رو قلبی دارم میگم
و من اگ ایمان نداشتتم هیج وقت اقدام به اپدیت دورم نمی کردم و متریالم پیشرفته تر نمیکردم
همش بخاطر وجود تنها قدرت جهااااان و امورزه
ها و تجریبات با ارزش شماااااست
استاد همه ی این ها رو گفتم تا بگم
من از سخت گرفتن و ترسیدن و ترس از دست دادن وسایلم ۳ سال عقب افتادم و از کارم لذت نبردم
و ترسم مانع عملکردم شد
و بعد از اون ۳ سال که دست به عمل زدم و مسیر خودم شیرین کردم و لذت بردم خدا کلی در ها رو به روم باز کرد و کلی مسیر برام راحت تر لذت بخش تر شد و چنان پیشرفتی توی کیفیت کارم شد که استاد باورتون نمیشه خودمم در تعجبم که معجزه شده که من هر بار که نقاشی میکنم انقدر داره نقاشی هام حرفه ای تر و حرفه ای تررررر میشه ک اصلا خودم لذت میبرم
استاد خیلی خیلییییی برام عزیزید
خیلی خیلیییی خدارو شاکرم که من با شما و سایتتون اشنا شدم
خیلی خیلییییی خوشحالم که خدا مسیر راحت و لذت بخش و سریع تری به من نشون داد اون هم سایت شماست حرف ها و آموزه های شماست تجربیات و نتایج شماست
و این یعنی خووووووده خوشخبتیییی😍
قربونت برم استاد جوووونم همش تو ذهنم بغلتون میکنم کلی ماچتون میکنم کلی ازتون قدر دانی میکنم
تا یروزی تو واقعیت ازتون تشکر کنم🥰😘
از شما و مریم جان بی نهایت سپاس گذارم
خدا شما رو برای ما ها حفظ کنه
در پناه خدا باشید😘💎❤💫
سلام
دز موزد من مثلا قضیه مهاجزته که اینقدر این رو در ذهن خودم پیچیده میکنم که عملا ترس ها بر من حاکم میشن و قدمی بز نمیدارم…
ولی وقتی اومدم بارها به خودم گفتم که بابا میریم قدم برمیداریم خداوند کمکم میکنه و توکل بر خدا رفتم کلی چیزم یاد گرفتم ولی باز هر بار مثل یویو رقت و برگشت زدم.. مثلا من همین چند وقت پیش باز رقتم تهران همون روز اول یه کار پیدا کردم درامدشم خوب بود ولی باژ ذهتم گولم ژد..کاره سخت بود.. بعد من هی تو ذهنم مرور کردم که ای بابا این کاره پدر دراره مگ اوسکولم برم کار کنم این کاره خیلی سخته و من اصلا هی نرفتم بابا تا اینجا اومدی کار با درامد خوبم پیذا کردی حداقل برو ببین کاره چیه تا ترست بریزه شاید اونجوری که فکر میکنی نباشه !!!
و این پیچیده کردن قضیه ی مهاجرت باعث شده من سال ها ترس ها بز من حاکم شم هیچ کاری نکنم و هر وقتم که اومدم توی ذهنم سادش کزدم به سرعت قدم برداشتم و توی همون فاصله ی کوتاه کلی چیز یاد گرفتم چون مجبور شدم کلی مسئلع حل کنم !!! و این باعث شده توانمندی ذهنیم در حل مسائل بالاتره بره !!! و باعث بشه مرحله ی بعد با ذهنی قویتر و باز تر قدم بردارم..
چون اینجا خیلی همه چی برام بازی شده عملا از توانمندی خودم استفاده نمیکنم ولی وقتی قدم بزمیدارم و میزم توی دل مثلا این ترس مهاجرت باعث میشه اونحا کلی از لحاظ ذهنس مسئله حل کنم و کلی از لحاظ ذهنی چیز یاد بگیزم !!! ولی خب باز نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و میترسم و سریع برمیگردم و به اعتماد به نفس خودم ضربه میزنم !!!! خب اینم باید روش کار کنم و یویو نباشم .. دلیلشم باور پول دراوزدن سخته است… میگم کلی پا روی ترس ها میذارم و شهامت به خرج میدم این باوره همیشه کار دستم میده …کلا وقتی پول دستم باشه خیلی بز ترس هام غلبه میکنم.. ولی ازونحایی که باورم اینه که بزای پول دراوردن باید پدرم دربیاد عملا خیلی وقت ها توی خونه میشنم و درو دیوار رو نگاه میکنم و هیچ غلطی نمیکنم و میگم بابا پدرم درومد من اصلا نمیرم کار کنم دگ .. خسته شدم دگ چقدر برای پول ساختن دهنم سرویس شه اخه !!! و دلیلشم اینه نمیتونم از علایقم پول بسازم … یعنی همین یک باور ذهنی که پول دراوردن بسیار سخت است باعث شده بسیار بسیار ضربه بخوزم و دنبال حل مسائلم نباشم و چیزی یاد نگیزم و پیشزفت نکنم و فاسد شم و به دنبال ایده هام نباشم و اونام فاسد شن و خودمم توانمندی هام فاسد بسه !!! حالا قضیه به همین جا ختم نمیشه… مثلا میبینی کلی میام از لحاظ ذهنی روز ها و ماه ها وقت میذارم روی ذهنم کار میکنم تا انکیزه بگیزم بزای حزکت .. باز پا میشم از بقیه مشاوره میگیزم و اون ها هم هی میگن بابا الان مملکت اینجوریه.. الان اوضاع سخته.و الان کروناس.. الان فلانه.. ووووو هزار تا بهانه توی ذهنم ساختع میشه که باعث میشع توی همون نقطه ی امنم بمونم…
دلیل این که اینقدر تاکید میشه به دنبال دادن این اگاهی ها به دیگزان نباشید اینه که وقتی میری این حرف ها رو به دیکران میزنی باعث میشی مدام و همیشه شک توی دلت باسه و نه خودت نتیجه بگیری و نه دیگران !!! و همیشه در یک برزخی از تصمیم نگرفتن باشی !!! و فقط کافیه فلانی که باهاش داری حرف میزنی و مشاوره میگیزی ۴ تا ترس بندازع توی دلت همین کار باعث میشه تو قدمی برنداری !!! حاالا هی بیا روی ذهنت کار کن !!!
به عنوان تمرین جلسه دوم عشق و مودت که چند روزه مدام دارم گوشش میدم این هست که جواب تلفن ادمای مزخرف رو ندم !!! الان چند روژه هی زنگ میژنع و جواب نمیدم اصلا چون میدونم به محض اینکه بگم الو اینقدز طرف روی مخم راه میره و ندای ناامیدی سر میزنع که هرچی روی ذهنم کار کردم و امید ساختم و توکل ساختم از بین میره و باعث میشه باز هم تا مدت زیادی هیچ کاری نکنم و هی این ترس ها بزرگتر شم چون میدونم طرف فقط هدفش سو استفاده از منه و این قضیه بارها تکرار شده و من هی درس نگرفتم !!!
پس باور ساختن یعنی اینکه از لحاظ ذهنی اینقدر تکرار و تکرار و تکرار بشود که منجر شود بع اینکه حل اون مسئله در ذهنت راحت بشع تا بتونی قدم برداری.. ولی وقتی از همون اول میای همه چی رو توی ذهنت سخت و پیچیده و زجر اور میکنی خب مسلما تا مدت ها هیچ کاری نمیکنی !!! بعدشم میای یه هندزفری میکنی توی مغزت و به شنواییت آسیب میزنی و در توهم ثزوت میمونی !!!
سلام استاد عزیزم ❤و خانم شایسته عزیز❤
استاد هنوز این فایل رو گوش نکردم
ولی یه حسی بهم گفت قبل گوش کردن اینو بنویس دقیقا هم نمیدونم چی میخوام بگم مینویسم تا ببینیم چی میشه😁🔥
توی زندگی همیشه جز اون آدم هایی بودم که هیچ کاری نمیکردن
هیچی
همیشه میگفتم خب یه قانون تمرکز و باور ها هست دیگه هرموقع لازم شد چند سال دبگه بعدا حالا استفاده میکنم ازشون
و هرروز میگذشت
بی برنامه
بی انرژی
بی انگیزه
توحید صفره صفر
همش منتظر عوامل بیرونی بودم
میگفتم یکی از بیرون میاد و دستمو میگیره میرم تو ثروت اگر نشد خب با قانون باور ها میرسم به ثروت ولی ولی ولیییی😁😂چیزی که برام جالب بود این بود که شک هم نمیکردم که این صدا نجوای شیطانه
اینکه هیچکاری نکن و صبر کن تا پول بیاد
تا وقتی که به تضاد سنگینی خوردم
به قول استاد یه موقع خدا پس گردنی میزنه
یه موقع آجر میزنه یه موقع بلوک
یه موقع هم پوتک میکوبه تو سرت
من به اون پوتکه رسیدم
یه تضاد سنگین برای شخص من
بخاطر بی پولی
یکی دو ساعت حالم بد بود خیلی حالم بد بود افتضاح
ولی بعد انگار سرم به سنگ خورده بود
به خودم گفتم تضاد ها رفیقای منن
بابا یکبار برای همیشه دره این بی پولی این بی ایمانی این تظاهر به توحید این پوچی این غم رو ببند
و این کار رو کردم
از خدا ممنونم بابت صبری که بهم داد تا وقتی دارم تکاملم رو طی میکنم شیطان باز گولم نزنه و نگه خب چیشد نتیجه کو
و همش تکامل رو یادآوری کردم
و آروم آروم عمل کردم با نتایج در حد یک درصد یک درصد یک درصد
و کم کم قانون تصاعد اومد پیشم گفت کوروش سلام😁😂
اره اومدو نتایج یهو شد پنج درصد پنجم درصد ۱۵ درصد ۱۵ درصد و ….
از خدا ممنونم بابت اون تضاد
خودم میدونستم یک روزی یه تضاد سنگین میاد در نهایت تا یا بمیرم یا برم بالا طبق قانون اصل بقای اصلح
و اومد
و شکل و ظاهر تضاد طوری بود که انگیزه توش داشت
قشنگ خدا میدوسنت چجوری یه تضادی باشه خیلی سنگین ولی طوری که من بگم حالا که اینطوره من باید عوض شم و پای طی کردن تکامل و صبوریش هم میایستم
برمیگردم مسیرم رو نگاه میکنم
لذت میبرم
از این کنترل اراده
چیزی که هیچوقت نداشتم
از این ایمان که فقط باید همون ایده و الهاااااام خاااام رو انجام بدی تا قدم بعدی معلوم شه
خدای من
الهامات خیلی باحالن
هر دفعه که اومدن کار من سریعتر و راحت تر شد
اینم بابت باوری بود که از شما بهم رسید که الهامات اگه تو مدار درست باشی میبره تورو تو بهشت و برعکس
چقدر نشونه چقدر نشونه چقدر الهام
ایم مدت این جمله ورد زبونم شده
ببین کوروش این خدائه که داره از زبون فلانی حرف میزنه این اتفاقه این نوشته رو دیوار این بودت تو مکان زمان درست همه صحبت خدا با توئه و چقدر این تصویر بهم برای طی کردن تکامل انرژی میداد تا بیشتر باور کنم مسیرم درسته
خداروشکر
خداروهزاران بار شکر
الان خیالم راحته
چون همین امشب کلی ایده بهم الهام شد که چقدر باحالو عالی بودن و کاربردی
الان خیالم راحته چون درک کردم که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته
ایمان به درستی مسیر
ایمان به صحبت خدا و الهاماتش
باور درست راجب ثروت
تمرکز به نکات مثبت
همینا
همین عزیزای دل کار کردن کل فعالیت فیزیکی من برای کارم شده در حد ۵ درصد و ۹۵ درصد کار رو خدا داره انجام میده برام
قشنگ اینو حس میکنم
که خدا ۹۵ درصد رو خودش هندل میونه میچینه یه ۵ درصد هم به من میگه این کارو بکن
که چقدر هم سادس و آسون
بخوام دقیق بنویسم وارد جزئیات شم تا فردا طول میکشه استاد😂😂
ولی چقدر خوبه که هستین
شما 😍خانم شایسته😍 بچه های سایت با نظراتشون 😍
خدارو شکر
چقدر احساسم عالیه الان
امیدوارم هممون خوشحال تر شادتر باشیم هر ثانیه بیشتر
تو کار مورد علاقمون بریم جلو و پاداش و ثروتش هم بی حساب کتاب بیاد
سالم باشیم و جهان میدان صلح و زیبایی باشه برامون
الهی امین❤❤❤❤❤❤❤❤❤
به نام خدا
سلام خدمت استاد و دوستان عزیزم
راسیتش میخواستم الان بخوابم چون صبح زود باید بلند شم برم بانک
ولییی این تاثیری که اینکار الانم داره و این حسی که الان تو درونم اومده بالا خیلییییی برام مهم تره تا چند ساعت خواب بیشتر
چون تعهد دادممم وااقعااا پووست و استخووونی که تغییر کنم و کامنتام رو بذارم
خیلیییی دلم میخوااد حرکتایی که قبل زدم رو بذای خودم مروور کنم تا ایماانم تاازه بشهه اون اتیش زیر خاکستر دوباره گر بگیره دااغم کنه شروع کنم به حرکت کردن بیشتر وارد ترسام شدن
یکی از کارایی که من کردم و واااقعا الان بهش فکر میکنم میگم پسررر تو وااقعااا چه ایمانی نشوون دادی
من خب طلبه بودم قبل اینکه بیام اینجا و هدایت بشم
و یادمه موقعی که خدای درونم بیدار شد سر یه سری تضادها و بعدش که دیگه من تسلیم شدم
با بچه ها رفته بودیم حوزه امام خمینی نجف
اونجاا من اصصصلا حس خوبی ندااشتم و قلبم به شددت میگفت که اینجا دیگه جای تو نیست
منم به هرر دریی میزدم که برگردم ایران ولی نمیشد که چون بلیط بود نمیدونم برنامه ریخته بودن مربی های حوزه
الان یادمه که داشتم از قانون استفاده میکردم،
چون هر شب تبلت دوستمو میگرفتم و میومدم اونجایی که وای فای حوزه انتن میداد و میرفتم سایتای چارتر رو هرر شب چک میکردم و میخوندم قیمتا رو بلیطا رو و کلاا تو فضای ایران و خونه بودم
چون اوایل بیداری درونم بود به شششدت احتیااج داشتم به تنهایی
البته اون خدای درونم با خدای مذهبی تو ذهنم خیلی قاطی پاتی بود☺️☺️ و اصلااااااا هیییچ ربطی به الانم نداشتم
ولی همون موقع هم اون شیرینی ش رو تو قلبم حس میکردم…
حالا بگذریم…
آقااا ما دیگه بالاااخره جوور شد که بیایم و برگردیم ایران
اما تنها بودم
اون اقایی که مربی مون بود بلیط رو گرفت و گفت فلان ساعت پرواز داری..
دیگه هیچی هم نگفت،
نه اینکه کی برو
نه اینکه فرودگاه کجاست
اصلا فرودگاه چی میشه به زبون عراقی چون زبون عراقی و کلمات محاوره شون مخصوصا کاااملا متفاوته با عربی عربستان
امااا
بخداا من اصلاا هیییچیییی حاالیم نبوود
انگاار دنیااا رو بهم داده بوودن
فققط میخوااستم برم یه کنج فقط بگم یا رب یا رب یا رب
اصلا این تماااااااااااام اتمهااای من هررر لحظههههه عطششش بینهااااااایت داشتن به این کلمه همشششششش زیر زبووونم میگفتم یا رب یا رب یا رب یا رب
دیییوااانه واارهاااا
مدت هاااااا همممممش این رو زبونم بود نه با کسی حرف میزدم نه هیچییی یا خیلی کم
اصلا دست خودم نبوود
فقط موقعی که خواب بودم دیگه هیچی نمیگفتم
تا قبل خواب به محض بیداری یا رب یا رب
اگاهانه نه لق لقه رو زبونم تک تکش رو حس میکردم
الان هم سوال و هم جوابش رو میدونم
سوال اینه که چرا اون موقع میگفتن یا رب ؟
چرا چیز دیگه ای نمیگفتم یا الله ی یا رحمانی
خیلییی خوشم میومد از این ترکیب و این کلمه
معنیشم خیلی نمیدونستم جالبیش این بود
الان خدا لطف کرده و هدایت کرده که داستان رب چیه که حقیقته ثروته حقیقته پول و ثروته
حالا اینم گفتم جالب بود چه دوران عجیبی داشتم و در عین حاال بینهاایت شییریین
بعد آقا ماجرا رو بگم،،
ما اومدیم بریم با ذوووق عششق یهو یکی از بچه ها گفت احمدی فرودگاه میشه این اینو بگو خواستی سوار تاکسی بشی!!
بعد من گفتم فرودگاه اصلا کجا هست؟
چجوری باید برم اونجا؟☺️☺️
جوابو زودتر داده بود خدا
گفت اینقدر راه پیاده میری تا برسی به یه بلوار چهار راه مانند بعدش میپیچی سمت راست پیاده میری تو راه ماشینی اومد دستتو بلند میکنی میگی مطار، حالا به گویش عراقی،
حوزه ای که بودم بیرون شهر بود
وسط بیابون های عراق که کنار اتوبان های بیرون شهری بود
تو شب
هییچ کسی هم نبود
اتوباانش خلوت بود دیگه شما ببین
من الان دارم به اینا فکر میکنم!!!!
بعد اصلاا پسرر خوووب از کجا معلوم ماشین بیاد تورو ببره فرودگااه وسط بر و بیابونای عرااق
چراا حتی یه لحظههه به این مسائل فکر نکردم؟؟!!!!
پاشدم راه افتادم بخداا شنگووول بودمااا شنگووول🥳🥳🥳
همیینطووری تو خلوت اتوبان راه میرفتم فقط میگفتم یا رب یا رب یا رب یا رب
بخدااا بههشت بود برام اون اتوبان بیابونی خلوت و تاریک که فقط نور لتمپای اتوبان بود و تو اطافش هیچییی معلوم نبود
خداایاا چه حسی دارم!!
آقاا ما رسیدیم به اون چهار راه ماننده،
رفتیم سمت راست دیدم تا چشم کار میکنه فقط اتوبانه و هییچکی هم نیست
الان خودم یه ذره ترسیدم از اونکارم😆😆😆
رفتم سمت رااست
خدااایاااا اخهه مگهه مییشهه هیییچ تررسی نداشته باشم
یه پسر ۱۹ ۲۰ ساله
آقاا ما رفتییم و رفتییم و تو حاال خودم بودم
یهو شنیدم صدای یه ماشین داره میاد، دستمو بلند کردم گفتم مطار
نگه داشت
(اینجا یه چیزی بگم من،،، حتی نمیدونستم پول کرایه ش چقدر میشه و اصلا فکررشم نکرده بودم
یعنیییی به هیییچیییی خدا شاهده فکر نکرده بودم!!! فقققط داشتم خودمو تو خونه تو انباری مون میدیدم که خلوت کردم برای خودم نه گفتم خب بعدش چی نه هییچییییییی!!!!!!!!! بعد دوستم گفتش که احمدی کرایه ش هم اینقدر میشه لهش بده،حالا پولش رو داشتم و کلیی هم پول بقیه بهم داده بودن که اونجا لازم میشه که الان میفهمم اون رو خدا داده بود
خداایا تو با من چییکاار کردیی واقعاا؟؟!!!
آهاا اینم بگم بعد بقیه ش رو بریم و پرانتزو ببندم☺️🙏🏻،،، اون موقع هایی که داستم شبا بلیط چارتر میدیدم تو فکر اینم بودم که برم یه جایی یه روستایی، که گفته بودم پیش خودم که میرم روستای ابر تو جنگل ابر گلستان، چون میخواستم جایی باشم که هییچکس منو نشناسه و مجبوری و البتهه هداایتی اومدم خونه و الانم که در خدمت شمااییم ☺️☺️🌹🌹)
اره آقا نگه داشت و ما هم سوار شدیم و من بازم داشتم میگفتم یا رب یا رب یا رب
( چقدررر دلم میخوااد فقط همیین یه ماجرامو برای خودم میلیااردها باار تعریف کنم خیلیییی حسش غرییبه اصلا نمیدونم چی بگم… بعد مدت هاااا دارم مرورش میکنم دا م خودمو به یاد میارم که تو ۲۰ سالگی چیکاار کردم چه ایماانی داشتم…)
ما رو رسوند فرودگاه و پولش رو بهش دادم و گفتم شکراً
رفتم دیدم همه وایسادن تو صف ورود منم رفتم وایسادم
اینجاش خیلی باحاله…
دیدم همه ساکشون رو دارن میدن که از گیت ساک ها بره تو
منم دادم
رفت تو
بعد دیم همه پاسپروت و یه برگه دستشونه
گفتم اع لین برگه چیه
نگو حالا پرینت بلیط بوده که برای من نگرفته بودن،
پاسپورتمم که با کوله م رفت تو
گفتم چیزی نیست حالا میرم جلو بهش میگم
باااااااورتووون میشهههه اینو گفتم!!! به همییین خونسرردی
بخدااا یکک لحظههه نگران نبودم
اصلا ایییماان داشتم میرسم تو خونه مون
و فققط حوااسم به یا رب یا رب خودم بود
رسیدم به ورودی یا آقایی گفت پاسپورت و پرینت بلیط؟
عرب بود ولی فارسی حرف میزد
گفتم پرینت رو که ندارم پاسپورت با کوله رفت تو نمیدونستم، به همییییییین اروومی
گفت خب شما وایسا بغل..
همین الان که اینو گفتم خودم یه ذره ترسیدم
ولی اوون شب هیییچییییییی،
رفتم وایسادم اون طرف در کمااال اراامش فقط دااشتم میگفتم یا رب یا رب یا رب
آهاا یه کیف کمری داشتن پولام رو گذاشته بودم اونجا
بعد یه خلبانی اومد من بودمو و چند نفر دیگه ولی داستان من فرق داشت با بقیه
اومد گفتش که ما جای خالی داریم تو هپاپینا به این قیمت بلیط هست اگه میخواین بیاین داخل پولش رو بدین بیاین
من میخواستم بدم
یهو حسم اومد بیخیال بابا حالا درست میشه،،،
همممه رفتن تو بجز من…
فقط من بودم جلوی ورودی فرودگاه،
در ارااامش محححضض فقط داشتم میگفتم یا رب یا رب یا رب
نه از روی ترس و این حرفاها نههه
اصلا تماااام وجووودم فقققط اینو ازم طلب میکررد،
بعد چند دقیقه منرفته بودم نشسته بودم رو یه سکو اگه اشتباه نکنم کنار همون ورودیه تنهااای تنهاا، بخدااا اگه یک لحظهههه به چیزی فکر میکردم!!! هییچییی فقط داشتم نگاه میکرد و میگفتم یا رب یا رب یا رب اصلا بینهااایت عجییب با این کلمه تماام درونم ارتباط برقرار میکرد جز به ضرورت با هیییچکس حرف نمیزدم.
بعد دیدم همون اقای عرب که فارسی بلد بود با یه اقای قد بلند خلبان مانندی لباس خلبانی داشت،
اومد جلوی در منو صدام زد داستان منو گفت بهش
بعد ایشونم گفت کوله ت چه رنگیه گفتم ابی
گفت برو تو از تو کوله ت پاسپورتت رو بردار و بده به اون خانمی که پشت کامپیوتر نشسته!!
منم در کماال اراامش تشکر کردم و رفتم تو،
پاسپورتم رو برداشتم و رفتم دادم به اون خانوم ب ای چک کردن بلیطم،، همون پرینتی که نداشتم،، بعد اون خانوم روشون رو کردن به اون اقای قد بلند خلبان گفتن که بله بلیط شون درسته،
بعد پاسپورتم رو دادن بهم و گفتن که از این مسیر برو سوار هپاپیما بشو، البته هنوز مونده بود به پرواز.
بخدااا یک لحظهههه فکرر نکرردم که نکنه دیر بشه الان دارم بهش فکر میکنم خیلی جالبه!!
رفتم که پاسپورتم رو بدم تا مهر بزنن و رد بشم
دیدم اون اقای عربی که نشسته پست باجه داره به جووری نگام میکنه
بعد شروع کرد به چک کردن یه چیزی تو کامپیوترش بعد مهر تایبد رو زد و داد بهم
به جوری بهم فهموند که تا دوازده امشب فقط پاسپورتت و ویزات اعتبار داشت و امروز روز اخرش بود!!!!! حالا سه چهار ساعت بیشتر نمونده بود به دوازده و یه ساعت و نیم هم تا ایران پرواز بود
خلاصه دیگه برگشتییم به لطف خدا.
بخدا اگه فققط همیین رو بارهاا مرورش کنم کاررهایی میتونم انجاام بدم و ترسایی رو میتونم واردش بشم و اییمانی تو دلم دااغ میشهه و فوران میکنه که الان هییچ ایده ای براش ندارم
چرا اینو من یاادم رفته بود وااقعا
میدونی وااقاا مروور این ماجرا چه کمکی میکنههه بهممم!!!!!!!
چقدرر همین الانش حس میکنم همیین الان بدوون هییچیی میتونم پاشم برم هرر جایی که بخواام و زندگیمو هرر جوور خلق کنم که بخواام
استااد وااقعااا شما درست میگین تو فایلی که کلمه ح ز ن رو بررسی کردین تو قران که اگه به خودت شناخت تداشته باشی شیطان ذهنت خیلی رااحت فریبت میده و میگه تو بی لیاقتی،ایین خیلیییی ذهنو درگییر میکنه یعنیی من همین الانش لیااقت بهترین ها رو دارم لایق بهتریین حمایت های همه جانبه خدا هستم پس بلند میشم مییرم میسازمش
موردی که اینقدر سختش گرفتم و چون نمیدونستم قدمای بعدی چیه و چون میخپاستم خوپدم همه کارا رو بکنم،، مربوط میشه به یه ایده ی بیزینسی چند سال پیش،
که همین سوپر مارکت انلاین بود که دیجی کالا و اسنپ دارن
اون موقع نبود هییچ اثری هم ازش نبود
یه بار که داشتم ج ۱۲ ثروت یک قدیمی رو میدیدم یهو وسط فایل ایده ش اومد سریع پریدم نوشتمش و تا یادگیری سایتم رفتما ولی چون خودم مبخواستم همه کاراشو بکنم گفتن بااباا ولش کننن ولی نمیدونستم که این یه کار تیمیه و هیییچ وقت تکی نمیشه خودم میتونسم مدیریت کنم…
این دوتا نمونه وااقعی من
ولیی ولیی ولییی
ذهنم خیلی درگییر شد. وااااوو پسرررر
چهه کاااری کرردی بخداااا
انگار ته ذهنم حسم اینه که نه من نبودم یکی دیگه ست
ولی نهه واقعاا شخصیت اول خود ماجرا من بوودم
واااووو خداایاااا
انگاار یه دنیااای دیگه ای به روم باز شدهه
نچ نچ چقدررر به این یاد اوری نیااز داشتم برای زدن یه حرکت جدییی یه تصمیییم جدیییی برای زندگییم
واااوووو واااووو
چقدرر دلم میخوااد بهش فکر کنم و بازم مرورش کنم با دققت و قشششنگ ببینم خودم رو از بیرون تو اون لحظاات
بعد بگم محمدرضاا جان تو وااقعاا چیکاار کردیی؟!!!!
خداای من خداالی من خدای من چقدرر نیااز داشتم به این کامنتم به این فاایل به این تمرین شماا
میخوان برم فکرر کنم و درگییر کنم خودمو با این ماجراا
خدایاا شکررت
ممنونم ازتون استاد عزیزم بینهااایت
وااقعاا وااقعاا خدااروشکرر
دوستتون دارم
در پناه الله یکتا
🌹🌹🌹☺️☺️
سلام استاد عزیزم و مریم جان شایسته
دلم نیومد استاد از نتیجه ها نگم از اتفاق های خوبی که رخ داد و خداوند کمکم کرد
خوب من داستان مهاجرتم قبلا گفتم که واقعا با هیچ واقعا با هیچ اومدم تهران از اونجایی که خداوند همیشه کنارم بود
البته که همه میگفتن نرو و خیلی از باور های اشتباه و ترسهایی که خودشون داشتن و این مورد هیچ تاثیری در من نداشت چون همیشه من با قدرت کاری اراده کنم میدونم که این توانایی خدا بهم میده پس من میرم انجامش میدم و خدا کمکم میکنه خوب من مهاجرت کردم و تو شرایطی که طی این دو سال تو کل دنیا پیش اومد من تو خونه با کار اینترنتی به راحتی پول میساختم
و یادمه از سن ۱۷ سالگی کار کردم و دلم نمیخواست پول تو جیبی منو یا خرجم خانوادم بده
قبل عید امسال تعداد زیادی لباس تهیه کرده بودم که به صورت اینترنتی ارسال داشته باشم
خوب جنس زیادی دستم بود و یه تجربه جدید بود برام یه تعدادی فروختم و تعداد زیادی موند
به خودم گفتم دیگه چیزی به عید نمونده باید یه جوری بفروشم این لباس ها رو خلاصه ایده رفتن به بازار اومد به ذهنم که برم دستفروشی
با اینکه استاد قبلا من ادمی نبودم بخوام این کارو انجام بدم قطعا این تفکر بود که اگر بری مردم چی میگن مسخره میشی اشنا ببینه چی و خیلی چیزهای دیگه خوب من اینو برای خودم یه تمرین بزرگ دیدم سخت بود برام اما انجامش دادم دیگه برام نگاه مردم مهم نبود چقدر تجربه خوبی شد چقدر لذت بردم خلاصه اون روز تمرین بزرگی استاد انجام دادم اصلا من بزرگ شدم حالم خوب شد از خودمم کیف کردم کل جنسها دو روز موند به عید تمام شد و فروختم و چقدر من عزت نفسم و اعتماد بنفسم بالا رفت البته چندتا از همکارانی که لباس دستشون بود و تو خونه فروش انلاین داشتن بعد عید کلی جنس موند دستشون و بهم میگفتن تو چطور رفتی فروختی با تعجب میگفتن ای کاش ما هم مثله تو ترس نداشتیم واقعا ترس از نگاه مردم بزرگترین سم هست که همه ما داریم و من مثله اونا ای کاش نگفتم و الان خیلی اعتماد بنفسم بالا رفت
خدا رو شکر دوره عزت نفس و ۱۲ قدم تونستم تهیه کنم اینم یکی از خواسته هام بود به لطف خدا انجام شد
هدفی که داشتم اول دوره ۱۲ قدم نوشتم که حتما برم گواهنامه رانندگی بگیرم که به لطف خدا باز هم با هزینه خودم البته که من فقط اقدام میکنم و خدا میرسونه برام اینم یکی از ترسهام بود که دارم انجامش میدم کلا همیشه خداوند هدایتگر همه ما هست کافیه حرکت کنیم حرکت حرکت
همیشه میگن از تو حرکت از خدا برکت
استاد عزیزم من از شما عزیز دل سپاسگزارم خیلی دارم بزرگ میشم قلبی روحی
همیشه در پناه خدا باشید
و چقدر خوشحالم استاد که کلی کار دارم انجام میدم و ایمان دارم خدا منو هدایت میکنه مثله همیشه
تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس
خـود راه بگویدت که چـون باید رفت
سلام به استاد عزیز وتمام دوستانی که توی این مسیر حرکت میکنن
من یک ساله که دارم توی این مسیر حرکت میکنم وسعی میکنم به گفته های استاد عمل کنم
من توی روز های اول که شروع کردم از هر لحاظ روابط ثروت عزت نفس و….در سطح پایینی بود
به عنوان مثال درامدم ماهی ۵میلیون بود وبااین درآمد توی تهران زندگی کردن سخته بود برام
بدون سرمایه کارمو شروع کردم والان میانگین ماهی ۳۰ملیون درامد دارم شکر خدا وتونستم خونه بهتری بگیرم وبهتر وراحت تر زندگی کنم
وقدم ارزش مندی بردارم الان دیگه این درامد برام یکنواخت شده و یه روز هایی انرژیم بالاست وبعضی وقتها پایین وحال خوبی ندارم
خواستم اینه که درامدمو به ۱۰۰تومان برسونم ولی انرژی ندارم که حرکت کنم الانم که نزدیک محرمه ذهنم میگه که توی این شرایط بازار خرابه وچند روز دم سعی میکنم که ذهنم رو متقاعد کنم خدایی که تا الان داده توی محرمم روزی میده ولی همین که میرم پیش مشتری هام همه میگن محرمه بازار خوابیده وباز انرژیم رو میگیرن وجلوی حرکتم رو میگیره وان ژیم رو خنثی میکنه
خیلی ممنون میشم با حرفهای قشنگتون بهم انرژی بدین
درود بر استاد گل و مریم جان شایسته
خیلی دوستون دارم، به ویژه استاد عزیز و آموزشهای خوب و دلنشینش را.
من از سال ۹۳ یا ۹۴ عضو سایت هستم و این اولین کامنتی هست که با عشق میزارم.
خنده م میگیره که این همه مدت این همه وضوح را ندیدم و تو این توهم که میشنم فکر میکنم ،رو خودم کار میکنم ،باورهامُ درست میکنم و خدا از اون بالا یه کیسه پول برام میندازه فرو رفته بودم.
البته مدتهاست به این ضعف پی بردم ولی بازم حرکتی برای درست کردنش انجام ندادم .تا اینکه امشب این فایل عالی رو گوش کردم و با خودم گفتم بزار اینجا بنویسم و از همین الان شروع کنم تو نوت گوشی و حتی سر رسیدی که از عید تاحالا (۵ماه شد) آماده کردم که چیزهایی که برای تغییر نیاز دارم را توش بنویسم و یه کلمه ام ننوشتم (البته باز اینم بگم با گوشی و نوشتن داخل نوت گوشی راحت ترم تا سررسید ،چون کسی سر گوشیم نمیره و من به شدت حساسم چیزهایی که مینوسم را کسی نخونه ،برا همین زیاد رابطه م با سررسید خوب نیست ).
خلاصه خواستم از تولید محتوی عالی و بی نظیرتون تشکر کنم و از همین الان اینجا اعلام کنم دوست دارم بیام تو جمع دوستانی که به الهاماتشون عمل میکنن و قدم بر میدارن و انشالله به زودی زود بیام و از نتایجی هم که به واسطه این تصمیم و عمل کردن بهش گرفتم براتون بنویسم .
خدا من ،بیشتر از ۱۰۰۰بار از زبون شما شنیدم و اقراق نیست اگه بگم ۱۰۰۰بار هم خودم به خودم و بقیه گفتم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته (😂تازه من برا اینکه یادشون بمونه یه فرقی ام بکنه میگفتم حرف رایگان بعدشم میگفتم همون حرف مفته سابق🤦🏻♂️) ولی باز حرف رایگان میزدم و عمل و نتیجه ای هم در کار نبود.
ولی من حمید مرادی امروز ۵ ام مرداد ۱۴۰۱ اینجا به خودم و بقیه دوستام تعهد میدم از همین الان به چیزهایی که میدونم عمل کنم و با بقیه با نتایجم حرف بزنم اونم اگه نیاز شد!
و حتی دنبال باد گیری چیزهای جدیدم نباشم که تمرکزم را از روی این عمل کردن برداره ،چون به شدت معتقدم تمام چیزهایی که باید برای رسیدن به اهدافم بدونم را میدونم (حتی تو این فضای عمومی دارم این ادعا را میکنم، به جرات میتونم بگم از این همه فایل دانلودی بعید میدونم بیشتر از ۴ یا ۵ تا را ندیده باشم و فایلهایی ام که دیدم جوری با پوست و گوشت و استخون درکشون کردم که میتونم نان استاپ حداقل ۱هفته ۱۰ روز راجع بهشون کنفرانس بدم ،چمیدونم حتی سمینار برگزار کنم یا هر چی شبیه این ).
آما دریغ از عمل و به کارگیری و نتیجه .
البته اینم بگم اینجور نبوده که بیکارم باشم و فقط توهم بزنم ،خدا رو شکر پیشرفت عالی تو شغلم ،ماشین بهتر ، شرایط مالی بهتر از قبل و و و .
این چیزها بوده ولی اینکه به قول استاد لیزر فوکوس ۱بار برای همیشه تمرکز بزارم و به سری موفقیت ها را روال کنم تو زندگیم و مرتب بهشون عمل کنم و بهتر و بهتر بشم نبوده. وگرنه به لطف خدا شرایط الانم بد نیست فقط افسوس میخورم که چرا بهتر و بیشتر عمل نکردم که نتایج بزرگتر بگیرم
بازم سپاسگزار خداوند بزرگم که به قول خانم آزاده ،موهبتهای خوبی مثل شما را تو زندگیم آورد.
انشالله ۲تا ۳ماه آینده نتیجه اجرای این تصمیم را حتمابا کمال میل باهاتون به اشتراک می گذارم.
به امید دیدار
سلام به شما دوست هم فرکانسی
سلام حمید مرادی عزیز
کامنت شما رو خوندم و در ابتدا بهتون تبریک گفتم برای اینکه در سال ها قبل با استاد و این سایت آشنا شدین و عضو شدین و تحسین تون کردم برای شجاعتی که داشتین تا نقطه ضعف خودتون رو بگین و اینجا متعهدانه به خودتون تعهد دادید تا این مسیر رو پرقدرت تر، جدی تر، مصمم تر پیش برین.
ممنون از کامنتی که نوشتین و آگاهی ها که یادآوری کردید و تلنگرهای خوبتون.
واقعا خداروشکر برای استاد گرانقدرمون
خداروشکر برای این سایت
منتظر کامنت ها و نتایج تون هستم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و هم دوره ای های گل و هم فرکانسی های مهربان ❤️
امروز با اینکه این فایل جدید رو روی سایت دیدم اما بعلت مشغله همیشگی گذاشتمش گوشه ذهنم که سرفرصت ببینمش …اما دستان خدا همیشه برای هوشیار کردنت فعاله …اینم از نتایج کار کردن روی خودمونه که همیشه استاد میگه ….
از طریق ایمیلی که بهم اومد که یکی از کسایی که فعالیتش رو دنبال میکنی اینجا کامنت گذاشته و خوندن کامنتش گفتم من باید امشب وقت بزارم و گوش جان بسپارم به آگاهی های جدید ….
چون امروز صبح استاد تو فایل جلسه دوم قدم نه گفت وقتی میگی راه حل مسائل من دست خداست و بهم گفته میشه آماده باش که بشنوی …خداوند سریع الجوابه …
و الحمدالله با اینکه داشتم مقاومت میکردم با بهونه های حالا سرفرصت مناسب میام گوش میدم …
الله دوباره زد روی شونه م و گفت سعیده خانوم !
مگه تو نبودی چند روز مغز منو خوردی ؟ هی میپرسی هی میپرسی ؟
بیا سوالت رو انداختم به دل مریم جانم تا از استاد بپرسه که جوابت رو بگیری ….
پس امشب بیدار باش … بهونه هارو بزار کنار ….
و با گوش دلت بشنو ….
(اینو تو پرانتز بگم چون ذوقش دارم … خیلی وقته سر نماز وقتی میرسم به سلام دادن و میگم السلام علینا و علی عبادالله صالحین … صورت شما نازنینا میاد جلو چشمم 🥰🥰🥰🥰 خواستم بدونید سر هر نماز از ته دل بهتون سلام میدم 🤍)
استاد بی نهایت سپاسگزارم برای ضبط این فایل و بگم نمیدونی چقدر این سوال ها تو مغزم میپیچه و هی خودم رو به چالش میکشم ….
که چرا از لحاظ مالی اون پیشرفتی که میخوام حاصل نمیشه ؟
ی وقتایی حالم بد میشه و میگم نه باید ذهنم رو کنترل کنم …ازونطرف کلمات مقاله ی بی نظیر مریم جان در مورد قوانین ترمز و گاز میاد جلوچشمم نکنه من دارم برای از بین بردن ترمزمم انقدر مقاومت دارم و نمیخوام حلش کنم؟
اصلا بزارید از خودم بگم ….
سلام از این سعیده دویست و چند روزه ….
که زندگیش پر بود از کمبود …پر از غصه …پر از ناخواسته …پر از ادای مظلومیت ….پراز افکار خودکشی ….پر از احسااس بی ارزشی …پر از …. الی ماشاالله ….
تقریبا یک سال قبل از این ٢٠٠ روز من با این مسیر و راه آشنا شدم ….دقیقا در لبه پرتگاه زندگی ….
و کم کم از پرتگاه به جای امن تر کشیده شدم و اوضاع رو رو به بهبود رسوندم …
انگار یک دیوار سیاهِ قیری رو خاکستری کردی ….
اما انقدر این خاکستری برات جذابه که هر روز هرروز شکرگزار خدایی …
و الله چه قشنگ گفت …
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»
و در یک شب بارانی زمستانی …در حالیکه تابه حال اسم استاد را نشنیده بودم …و هیچ نشانی ازش نداشتم ….
با یک مصاحبه استاد با دوستان هدایت شدم به سایت استاد عباسمنش و
بوووومب
روز های پر برکت پشت هم شروع شد …
و من هدایت شدم به شروع دوره دوازده قدم …
و چی بگم ازین همه آگاهی ناب ….
سعیده عاشق خدا شد …
سعیده در آغوش خدا جا شد …
زندگی رنگ صورتی گرفت ….
راه نفس باز شد ….
زندگی زناشویی عالی شد ….
رابطه با اطرافیان روز به روز بهتر …
امید به زندگی روز به روز بیشتر …
و نتیجه پشت نتیجه …
و بزرگترین دستاورد زندگیم … شد حال خوب … شد اشتی با خدا …شد اشک های روون روی صورتم…
من با استاد خدارو شناختم ….و این عالیترینش بود …
فقط یک راه مونده بود …ثروت ….
شغل کارمندی و ثروت …از کجا چه جوری ؟؟؟
از کدوم راه ….
جلسه به جلسه دوازده قدم رو پیش رفتم تا الان که قدم دهمم….زندگی هر روز بهتر از دیروز اما نتیجه مالی نمیومد ….
با خودم گفتم حتما باید دوره روانشناسی ثروت رو بگیرم تا راه باز باشه … پولش رو ؟ نه نداشتم ….
اومدم ٢هفته لیزری روی چگونه در آمد خود را ٣برابر کنید کار کردم ….اول دفترم نوشتم مقدمه خرید دوره روانشناسی ثروت …
و کمتر از ٢ هفته به طرز معجزه آسا پول دوره برام اومد و من خریدمش
و بازم هم پیش رفتم پیش رفتم اما نتیجه مالی که میخواستم درست نشد ….
نمیدونم …شاید تو این مورد من توهم زده بودم …که منتظر ی چیزی اون بیرون بودم تغییر کنه ….
و انگار هنوزم هستم …
سعی میکنم تمرینارو انجام بدم … باور فراوانی …باور معنوی بودن ثروت…
اما … به نقطه حرکت کردن که میرسم ی چیزی نگهم میداره…
حتی الآنم که دارم مینویسم باهاش مقاومت دارم ذهنم میگه که چی ؟ چه اهمیتی داره نوشتنش ؟
اما من به نجوای شیطانیش گوش نمیدم مینویسم و توکل میکنم به الله که هدایتم میکنه …
من این روزا همش دارم فکر میکنم من اصلا به چی علاقه دارم ؟ من اصلا چه کاری میتونم شروع کنم ؟
من عاشق شغلم که پرستاریه هستم و با عشق کار میکنم
با علاقه میرم سرکار
اما این شغلی نیست که منو از نظر زمانی و مکانی آزاد بزاره ….
این شغلی نیست که بتونم ازش انتظار پیشرفت داشته باشم و درآمد هایی که تو رویامه ….
اما هیچ ایده ای هم برای شروع شغل جدید ندارم …هیچی…
پر از انرژی ام برای حرکت ….
روزانه ٨ساعت کار پرستاری در icu
… ما بقی ساعت ها کار منزل و رسیدن به دخترای دوقولوم
از روزی ٣تا ۵/۶ ساعت دارم به فایل های استاد گوش میدم و روشن کار میکنم ….
و واقعا سراسر انگیزه وشور هستم که قدم اول رو بردارم …
من نمیخوام شاگرد تنبل و توهمی باشم …
خدای مهربانم …میدونم که صدام رو میشنوی …
دست منو بگیر ….منو هدایتم کن به مسیر درست ….
منو ببر به مسیر پرواز نعمت و ثروت …
خدای مهربانم ….از طریق بی نهایت دستانت با من حرف بزن…
من آماده دریافت الهامات هستم 💚🙏
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان و خانوم سعیده عزیز…
اول از همه باید بگم که مدت خیلی زیادی میشه که کامنت های زیبای شما خانوم شهریاری عزیز زو میخونم و همیشه شما رو تحسین میکنم برای درک قوانین و اجرای آن در زندگی خودتان و نتایج عالی که بدست آردید و اون کامنت های زیبا که همیشه آیات و کلام خداوند در آن نقش و نگار دار واقعا که تحسین برانگیز هستید …
الان که کامنت زیبای شما را خواندم و به آن هدایت شدم ساعت 5 صبح هست و خیلی برام جالب شداز ایکه ببین کار کردن روی باور ها میتونه چقدر زندگی تو رو تغییر بده به سمتی که تو دوست داری . این کامنت شما یک ردپای خوبی هست اول برای شما و بعد برای بقیه دوستان که در مسیر هستند و بدونند که قوانین جواب میده فقط باید ترمز ها رو برداری و بذاری هدایتها برات کار ها رو انجام بده .
مسیر رسیدن به خواسته ها و اهداف یکی هست برای همه انسان ها . فرقی نداره چه شغلی داری یا در کجای این کره خاکی زندگی میکنی . بلکه تنها چیزی که فرق داره طرز فکر کردن و باور داشتن به آن موضوعی هست که باهاش برخورد کرده ایم
خیلی کنتراست خوبی بود این کامنت شما برای من که انگیزه منو بیشتر کنه برای قدم برداشتن بهتر و باایمان حرکت کردن در مسیر چون نتایج الان و اون موقع شما برایم واضح و روشن هست
از صمیم قلب آرزوی خوشبختی در این دنیا و آخرت رو برای شما دارم و اینکه با این همه سخاوت وقت میذارید و از نتایج خوبتون برای ما مینویسید ممنون هستم و اید وترم تا از شما نتایج بهتر تری رو بشنوم
به اید آنروزی که در مداری قرار بگیرم که دوستانی هم چون شما را ملاقات کنم و از خوشبختی ها و نتایج خودمان باهم صحبت کنیم
به نام خداوند نور
سلام سعیده جان
واقعا که چقددددر بهت تبریک میگم برای کنترل ذهنت برای پایداری در مسیر برای عملکرد صحیح و مناسبت
خوندن این کامنت که مال دوسال پیشه و کامنتهای الانت واقعا منو شگفت زده میکنه
که اگه در مسیر بمونیم مسیر هر روز روان تر و بهتر میشه
نتایجی که شما تا الان گرفتین و ثبت کردین برای من شبیه معجزست
اینکه چطور میشه یه آدمی از یه شغل نسبتا سخت بیاد بیرون و در عرض یک ماه برسه به یه شغل فوق العاده چطور خداوند هدایت میکنه چطور خداوند دستانشو میفرسته چطور کارهارو انجام میده
ففط باید بیشتر باورش کنیم باید بیشتر روی خودمون کار کنیم باید قلبمونو باز کنیم به سوی خداوند
خیلی خیلی احساس خوبی دارم نسبت به کامنتهایی که مینویسین کلی چیز ازتون یاد میگیرم و الگوی واضحی هستین که نشون میده اولا نباید منتظر نتایج یهویی باشیم و باید تکامل طی بشه دوما اینکه میشود فقط ادامه بده میشود
این کامنتو براتون نوشتم تا خودتون جملات دوسال پیشتون رو بخونین و مطمئنا چقدر قلبتون رو محکم تر میکنه و در مسیر استوار تر میشین
امیدوارم خیر و برکت و سعادت دنیا و آخرت در زندگیتون جاری باشه
عااااشقتممم
از قلب اصفهان تا جزیره ثروتمند کیش میبوسمت
درپناه رب
به نام خدای هدایتگرر
سلام به سعیده ی عزیزم
آنقدر قشنگ هدایت شدم به این کامنت که خودم هنوز هنگم
تو بعصی فایل ها کامنت هاتو میخوندم و لذت میبردم
ولی ایندفعه فرق داشت
ایندفعه به صدای قلبم گوش کردم
وقتی دیدم رو فایل جدید استاد کامنت گذاشتید خوندم کامنت رو و احساس گردم قلبم باز شده
کیف کردم
ذوق کردم که بخدا مسیر همینه جواب میده یکی جواب گرفته منممیگیریم
بهم الهام شد که برم از اول کامنت هاتو بخونم
اولین کامنتت تو این سایت برای عوض کردن پروفایل
خدایاااا آخه چیبگم از هدایتت
چند رو پیشبه دلم افتاد عکس پروفایل بزارم ولی نجواهای ذهنم گفت ولش کن سری قبل انجام دادی نشد ایندفعه هم نمیشه و از نطرم کار سختی بود
ولی وقتی کامنت شما رو دیدم گفتم حتما باید این کارو بکنم
متن رو خوندم
این کار ساده ای است
خدایا خودم گیج و مات مونده بودم چرا من ایندفعه این متن رو ندیدم
البته جای تعجب نداره در مدارش نبودم
خلاصه که رفتم بازم نشد ولی گفتم زینب اگه یه کاری سخته یعنی مسیر اشتباه همش بحث ترمز میاومد تو ذهنم
دیدم آره مدام دارم به خودم میگم سخته بابا ولش کن
قربون خدای مهربونم برم که از اون لحطه ایکه گفتم منمیتونم اینهمه آدم تونستن منم میتونم و باید راحت راحت باشه
ایده های اومد که خیلی راحت این کارو انحام دادم
و تونستم پروفایلم رو عوض کنم
خلاصه شروع کردم به خوندن کامنت هات تا رسیدم به این کامنت
همش این چند مدته به کامنت بچه هایی هدایت میشم که دغدغه اشون ثروت بوده و کلی نتایج گرفته
ولی از. لحاظ مالی پیشرفتی نکرده بودن ولی اطمینان داشتن که نتیجه میگیرین و الان دارم با چشم های خودم میبینم چه نتایج خوبی گرفتن وقتی ادامه دادن
یه نکته تو کامنتت بود که خیلی نظرمو جلب کرد و آگاهی بود که امروز باید به دستم میرسید
شاید تو این مورد من توهم زده بودم …که منتظر ی چیزی اون بیرون بودم تغییر کنه
خدایا آخه چی بگم هزار بار شکرت
سعیده عزیزم ازت ممنونم به نجوای شیطان گوش نکردی و نوشتی این کامنت رو
دقیقا همینه
منم همش منتطرم چیزی از بیرون تغییر کنه
غافل از اینکه من بباید از درون تغییر کنم تا دنیای بیرونم تغییر کنه
من خیلی تغییرات تو جنبه های دیگه زندگیم کردم
ولی از لحاظ مالی نتونستم تغیری آنچنانی بکنم
کامنت شما برام تلنگری بود که چرا دنبال تغییر یه چیز بیرونی
تو باید از درون تغییر کنی
از درون به آرامش برس دنیای بیرونت پر میشه از آرامش
سعیده عزیزم برات از ته ته قلبم آرزوی موفقیت میکنم و تبریک میگم بهت برای توتک موفقیت هات و نتیجه هات
لایقبهترین هایی دوست عزیزم
به نام فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیز و مریم شایسته گرانقدر
سلام به تمام دوستان هم فرکانسی و در جهت بهبودهای دائمی
خداروشکر میکنم برای وجودتون استاد عزیزم
خداروشکر میکنم برای پیام ها، نشانه ها و آگاهی های این دوره ها و فایل ها
خداروشکر میکنم برای بودن در مسیر تغییرهای بزرگ
خداروشکر میکنم برای تمام شجاعت ها و جسارت هایم
خداروشکر میکنم برای هدف داشتن و انگیزه داشتن برای شناخت هدف هایم
خداروشکر برای مکتوب کردن و مکتوب شدن
سپاسگزارم از استاد عزیز که همیشه و به موقع هستین و وقت میذارید و این فایل های ارزشمند و آگاهی بخش رو برامون تهیه میکنید.
سپاسگزارم از عزیزدل استاد، یار و همراهش، کسی که شاگردی کردن رو باید از اون هربار بیشتر یادگرفت. سپاسگزارم مریم جان برای طرح سوال های عالی ات.
چقدر عالی اشاره کردید خداروشکر امروز یک ترمز خودمو توسط کلام و مثال های شما پیدا کردم، تو تمرین فانوس دریایی امروزم از خدا خواسته بودم تا ترمزهامو به من نشون بده واقعا خداروشاکرم برای همه چیز و همه کس که اومدن تا من، مسیر رشد خودمو به زیبایی و راحتی و با عشق طی کنم…
باید بگم من اینو متوجه شدم که این باور مخربی که چندبار تست های روانشناسی زدم و به طرق مختلف به من القا شد که ۵۰% راست مغزم و ۵۰% چپ مغز. یا ۵٠٪ درون گرا و ۵٠٪ برون گرا… خلاصه یکی از ریشه های این ترمزم بنظرم همین اطلاعات بوده که فکر کنم ذهن پیچیده ایی دارم. همیشه در درونم تو تصمیم گیری های مختلفم با خودم درگیر باشم و به خودم حق بدم، و بگم آره دیگه من پیچیده فکر میکنم چون ۵٠/۵٠ هست مغزم، مثل اکثر آدم ها که تکلیف شون مشخص هست، نیستم، پس حق دارم دیگه من خیلی فلانم و بهمانم…
آره من در مورد انجام کارهام خیلی با دیتیل و جزئیات نگاه میکردم و اون کار قبل از شروعش، تو ذهنم میشد پیچیده با مراحل زیاد و سخت. سخت میگرفتم خیلی زیاد.
مثلا صفر تا صد یک کار رو از همه جنبه ها درنظر میگرفتم، وای چقدر این موضوع با کمال گرایی و بی نقص انجام شدن کارها با هم مثل اون پیچک ها مسیر منو سخت میکرد. ذهنم باورش شده بود که کارش اینه که همه چیز رو سخت کنه و بعد به خودش حق بده…
واقعا این یک پاشنه آشیل من هست، خدایا شکرت که این پیچک های مسیرهام رو دارم میشناسم و درک میکنم چرا کند و سخت و گاهی درجا میزنم.
من خیلی اهل فکر کردن هستم و در مواردی که بهم مسئولیت داده میشد اینقدر خوب سعی میکردم عمل کنم که اصلا جای ایرادی نباشه، حالا اگر میخواستم برای خودم کاری بکنم همه موارد رو تو ذهنم در نظر میگرفتم.
الان متوجه میشم چرا نتونستم برای خودم کلاس آنلاین بذارم، با اینکه جسارتش رو داشتم، به بنر ساختن و یادگرفتن فتوشاپ فکر میکردم، به عنوان و تمام صفحات پاورپوینت و سناریو و موضوعات درس فکر میکردم، به اینکه اگر بچه ها با گروه سنی مختلف بیان و سطح اطلاعات مختلف بیان چطور عمل کنم، چه ساعتی بهتره زمان کلاس رو بذارم مبلغ رو چطور بزنم و…. خدایا چقدر فکر کردم و هیچ وقت کلاس آنلاین در موضوعی که بارها و بارها تدریس کردم نذاشتم.
استاد این موضوع رو اتفاقا چند روز من با داداشم میگفتم، که همش هم وقتی دوره سلامتی و اطلاعاتی که اینقدر راحت دارین به ما آموزش میدین میگفتم و هی تحسین تون میکردم هی میگفتم این انسان چه تمرکزی گذاشته، چقدر همش تو اصل متمرکز بوده، چقدر اراده داشته که اینقدر عالی کلی مطلب علمی و تخصصی به زبان انگلیسی رو مطالعه کرده، درک کرده و ارتباط هاشون رو به نحوی پیش برده و بعد خودش عمل کرده و نتیجه گرفته بعد تبدیل کرده به همچین دوره سهل و آسان و البته پراز آگاهی و اطلاعات… واقعا تحسین تون کردم که اینقدر روان و آسان این مطالب رو به آموزش رسوندید واقعا بارها تحسین تون میکنم هربار که یک نکته میشنوم.
بنظرم وقتی روی اصل فقط متمرکز باشی و در اون مسیر قدم برداری و ایمان داشته باشی جواب میده، تمرکز لیزری روی اصل و موندن روی اون و ادامه دادن و حرکت کردن نتیجه اش میشه رسیدن به قدم های بعدی، رسیدن به نتیجه و بالا رفتن ایمان به خودت و خدایی که همه چیز میشود همه کس را… این میشه عمل صالح و درستی که ایمان می افزاید، میشه ایمانی که ما رو به حرکت وادار میکنه میشه یک چرخه ایی از اقدام ها و نتیجه گرفتن ها و به دست آوردن ایمان در مسیر…
پس ایستا نباشم، حرکت کنم حتی به اندازه یک اپسیلون…
من سعی کردم خودمو آسان کنم برای آسانی ها
خداروشکر بنظر خودم با این باورها و آگاهی هایی که این مدت اشنایی ام با سایت داشتم خیلی دارم آسان تر شدن و آسان تر گرفتن رو بهتر درک میکنم و در حد تکامل خودم عمل میکنم.
خداروشکر با اینکه تا امشب ۸ روز گذشته و با وجود یک وعده ایی بودن اصلا تا الان اون سختی که تو ذهنم داشتم قبل از درک و سروع دوره نداره، من قبل شروع دوره میگفتم من چطور چای رو خالی بخورم، چطور نان نخورم، چطور چطور چطور… آخه چطور سیر بشم، اصلا چی میتونم درست کنم بخوریم و…
اما یادگرفتم و به خودم گفتم با تعهد میرم تو دوره و جواب ها به من گفته میشه، تو شروع کن بعد بفکر سیر کردن و غذا چی درست کنم باش… خداروشکر من خودمو آسان کردم برای آسان پیش رفتن در مسیر سلامتی و هماهنگ شدن با بدن و قانون سلامتی…
پس قطعا رسیدن به هدف آسان است اگر وا بدیم و بذاریم خودش ما رو در زمان درست هدایت کنه، ما فقط قدم اول رو برداریم و بدون عجله قدم های بعدی رو…
یک معیار برای خودتون در نظر بگیرید تا ببینید دارید، مسیر رو درست میرید یا نه
استاد چقدر این نکته معرکه بود
اگر توی مسیر درست باشیم نتیجه میگیریم.
استاد باورتون میشه تو همین یک هفته وزن کم کردم. خدایا من تو مسیر درستم و دارم نتیجه میگیریم آرام آرام و قطعا نتایج بزرگ و بزرگ تر میشه.
خدایا منو هدایت کن تا عمل کننده باشم و حرف نزنم و اگر حرفی هم برای گفتن قراره داشته باشم نتایجم حرف بزنه.
سلام استاد عزیزم سلام مریم جون
استاد چقدر شما قتنون هارو خوب درک میکنین .بارهابارها این اتفاقات توی زندگی من افتاده بود و هیج وقت بهش فکر نکرده بودم که علتش چی میتونه باشه این اخلاق شما جای تحسین داره امیدوارم منم بتونم این طرز فکری رو برای خودم به وجود بیارم . اما استاد بگم به شما در مورد تمرینی که برای این فایل گذاشتین …..
قبل از هرچیزی یه نکته جالب رو بگم اینکه شما میگین جخان همواره در حال هدایت کردن شماست به چه مسیری؟به مسیری باورهاتون به مسیری که بیشتر در موردش فکر میکنین .دیشب منو برداردم باهم در مورد همین موضوع صحبت میکردیم و برادرم چون تازه اول مسیره و بعضی از جاهارو اشتباه متوجه میشه میگف که من نباید کار یدی کنم و پول سمت بیاد و من با یک مثال از شما براش توضیح دادم ولی به قول شما اجازه دادم که خودش راهشو پیدا کنه …..الته اینم بگم که این موضوع یکی از پاشنه های اشیل خودمم هست .
امروز که وارد سایت شدم و این فایل رو دیدم سریعا به برادرم پیام دادم برو توی سایت جواب سوالتو استاد گذاشته برو گوش کن ….
و خودمم اولین کاری که کردم تا رسیدم خونه فایل رو گوش دادم…
یکی از مسعله هایی که من همیشه برای خودم خیلی سختش کرده بودم اشپزی بود به قدری این مسعله رو سخت گرفته بودم که شاید هفته ها میگذشت و من تنها غذایی که میخوردم کیک و ابمیوه و فست فود و شیرینی شکلات بود تا قند خونم بالا باشه و این کار انچنان اسیبی به بدنم زده بود که من همیشه در حال ریزه خوری بودم مئام خسته بودم حوصله ی هیچ کاریو نداشتم و…….
تا اینکه از یه جایی به بعد ذهنمو شرطی کردم یا بهتر بگم استاد اهرم رنج و لذت رو برای خودم بکار بردم و از اشپزی کردن لذت میبردم …
مورد دیگ که خیلی تونستم توش عمل کنم موضوع شغلم هست من وقتی که دانشجو بودم و ترم اخر و امتحان های فاینال برگذار میشد همه ی دوستام فقط خودشونو درگیر فاینال کرده بودن که حتما بتونن پاس کنن و فارغ التحصیل بشن اما من با خودم میگفتم من اگه درسم تموم بشهن باید برگردم شهرستان و این مسعله جلوی رشد منو میگیره پس من باید شروع کنم به گشتن تا کار پیداکنم که بتونم شهری که تحصیل کردم بمونم و برنگردم به شهرستان ….برخلاف همه ی دوستام که فقط همه ی تلاششون درس خوندن بودتا بتونن فاینال رو پاس کنن من با خودم میگفتم فاینال رو همه میتونن پاس کنن کاری نداره من باید دنبال اون هدف بزرگه باشم و کنارش درسمم میخونم …..و شروع کردم کنار درس خوندن و کاراموزی رفتن دنبال کار گشتم…….
یک کار خوب مرتبط با هدف و رشته تحصیلیم پیدا کردم فاینالم رو به بهترین شکل ممکن پاس کردم و مهم تر از همه من برنگشتم شهرستان و یک خونه اجاره کردم و به نوعی اولین مهاجرت من اتفاق افتاد ….
خیلی ممنونم ازتون استاد بابت فایل هایی که روی سایت میذارین احساس میکنم این فایل هایی که بعد از دوره قانون سلامتی روی سایت گذاشته میشه یک پختگی و تکامل خاصی دارن …