عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 2 - صفحه 39

سلاااام

سلااام

من همین نیم ساعت پیش از شنا و آب‌تنی توی دریای زیبای ثروتمند و شفابخش برگشتم، جای همه دوستان سبز بود.

خداروشکر میکنم برای اینکه در نزدیکی ساحل زندگی میکنم

خداروشکر میکنم که پلاژ ویژه بانوان داریم که فاصله ش با خونه مون کمتر از پنج دقیقه س

خداروشکر میکنم که به زندگی کردن در لحظه و لذت بردن از نعمت‌هایی که دارم هدایت شدم و دارم واقعا زندگی میکنم، هروقت، هروقت که در لحظه زندگی کردم واقعا لذت بردم و احساس شادی عمیقی بهم دست داده، از خدای مهربون و خوش ذوقم میخوام که توفیق داشته باشم اونقدر هوشیار زندگی کنم که هرلحظه اگاهانه از اون لحظه‌م لذت ببرم.

آمین

اینم بگم که دیروز داشتم به عکسهای مسافرت دوستم نگاه میکردم و لذت میبردم از آزادی کاملی که داشت و از ساحل و دریا بدون هیچ محدودیتی داشت استفاده میکرد، سپاسگزاری کردم و تایید کردم که میشود اینطوری آزادانه در بهترین کشورهای دنیا زندگی کرد، و امروز هدایت شدم به ساحلی که براحتی با آزادی پوشش دلخواهم تونستم از ساحل و دریا لذت ببرم.

بگم براتون از فراوانی های امروز، از فراوانی دوستان یکرنگ و خوش ذوق که به محض اینکه گفتیم چطوره بریم پلاژ، همه خیلی راحت و یکدست حضورشونو اعلام کردند

فراوانی هوای شگفت انگیز و رویایی که برای مرداد ماه بوشهر اصلا مایه تعجب بقیه بود ولی برای من نه! من دارم از لحظه لذت میبرم طبیعیه که خدا همه خوبیها رو برام ردیف کنه.

در بهترین روز هفته رفتیم و پلاژ نسبتا خلوت بود و تمیز و آب خیلی تمیز و لای‌روبی شده، بدون سنگ و جلبک و … همه داشتیم لذت میبردیم، از هرطرف صدای خنده میومد، کارکنان با خوشرویی از ما اسقبال کردن، و از زمانی که پامو گذاشتم توی محوطه پلاژ فقط و فقط داشتم سپاسگزاری میکردم با تک تک سلولهای بدنم داشتم شادی رو حس میکردم، قلبم باز شده از لذت و سبکبالی

اینقدر خدا بهمون فراوانی و ثروت و نعمت داده که کلی خوراکی باکیفیت و خوشمزه و سالم و همراه خودمون برده بودیم، توی ساحل گپ میزدیم، میخندیدیم، و میزدیم به آب… روی آب دراز کشیده بودم به آسمان نگاه میکردم، هیچ صدایی نمیشنیدم شفای دریا رو توی بدنم احساس میکردم، هرازگاهی امواج دریا منو آرام حرکت میداد بعضی وقتا هم خودم شنا میکردم ( یه خورده بلدم) وقتی روی اب خوابیده بودم به آسمان یکدست و صاف نگاه میکردم، به رنگ آبی آسمون که داشت کم‌کم با زرد و نارنجی غروب ترکیب میشد، هوا عالی، دمای آب عالی، من شاد و راضی، و شروع کردم به تجسم کردن خواسته هام، یادم به داستان شما افتاد استاد زمانی که برای تجسم به استخر میرفتید و خلوت می‌کردید و آگاهانه و با ایمان و اطمینان خواسته هاتون رو تجسم می‌کردید

دقیقا منم همینکارو کردم، خدا به من لطف داره همیشه، دوستانی دارم که وقتی از هم فاصله میگیریم کسی نمیگه ما باهم اومدیم چرا تک به تک میشید بیاید دور هم جمع باشیم، الحمدالله

من از بچه ها فاصله میگرفتم، در خلوت و سکوت تحسین می‌کردم لذت همون لحظه م رو، تجسم میکردم و آگاهانه جزییات میدادم به خواسته هام، جزییات میدادم چون باور دارم که این تجسم صد در صد بی‌بروبرگرد برام داره خلق میکنه، مخصوصا که شما بهم یادآوری کردید که براحتی، طبیعی و به سادگی همه چیز اتفاق میفته

موجها آروم آروم حرکت میکردن، منم دست و پا نمیزدم و با جریان آب حرکت میکردم، و به خدا میگفتم من میخواهم اینطوری زندگی کنما، من دست و پا نزنم و تو منو به ساحل ثروت آرامش و لذت و رضایت برسونی

واااای نگم براتون که وقتی اولین ستاره توی آسمون چشمک زد توی اون آسمون دورنگ ابی و خاکستری و زرد و نارنجی، یه نقطه نورانی سفید سفید میدرخشید و من کیف کردم از دیدنش

خدایا شکرت امروز بی‌نهایت زیبایی دیدم، بی‌ نهایت فراوانی دیدم، تمام اون افرادی که اومده بودند پلاژ با ماشین شخصی اومده بودند، اون همه خوراکی، اون همه لباس های مدل به مدل و رنگ به رنگ، اون همه لذت خنده شور اشتیاق و لذت بردن از آزادی، اونهمه سلامتی و شادابی و به‌به از آزادی که در جهان جاریه، جهان بدون مرز، جهان بدون محدودیت، جهان زیبا و شگفت انگیز

خدایا شکرت

امروز خیلی بهم خوش گذشت، این چند سالی که پندمی بیماری بود پلاژ تعطیل بود و من اخرین باری که رفته بودم تابستان 1398 بود، و امروز بعد از مدتها که دوباره این مرکز تفریحی راه اندازی شد من رفتم و آزادانه از فضا لذت بردم، من لایق تجربه تمام زیبایی ها، شگفتی ها و ازادی دلخواهم هستم

خداروشکر میکنم برای امروز

خداروشکر میکنم که این زیبایی ها و نعمت ها رو دیدم و ساده رد نشدم و این دو/سه ساعتی که اونجا بودم مدام سپاسگزاری کردم

الحمدلله رب العالمین