عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 2 - صفحه 8

873 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عماد شفیعی زاده گفته:
    مدت عضویت: 852 روز

    الهی صدهزار مرتبه شکرت بابت آقا حسین گلم و مریم جانم که خداوند عزیز شما دوتا فرشته های زمینی رو به من عطا کرده تا باعث تغییر شرایط و زندگی ما انسانها بشید و من هر روز تویِ دفتر شکرگذاریِ خودم بابت شما عزیزانم از خدای خودم سپاسگذاری میکنم و امیدوارم که همیشه تنتون سالم باشه و همیشه بدرخشید.این یکی از بهترین مجموعه فایلهایی بود که هم تصویر بسیار جذابی داشت و هم مطالب بسیار مهم و کارآمد داشت.امیدوارم که هر روز شرایط هم برای شما و هم برای کسانی که این کامنت رو میخونن بهتروبهتر بشه و به نظر من اگر هر روز آگاهانه توجه خودمون رو کنترل نکنیم داریم توی باتلاق غرق میشیم غیر از این هیچ راهی نداریم باید کنترل ذهن رو محکم دست بگیریم در واقع هر روز باید این مطلب رو به خودمون یادآور بشیم و باخودمون تکرار کنیم که من ارباب سرنوشت خودم هستم و من ارباب ذهنم هستم نه ذهنم ارباب من و من برده ذهنم باشم….به امید روزی که همه انسانها آگاهانه و بدرستی زندگیشون رو با انتخاب خودشون خلق کنند.الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1594 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به بهترین استاد دنیا عاشقتم استاد

    استاد عزیزم این فایل فوق العاده زیبا و پر از آگاهی یه دنیا درس داشت واقعا نمیشه براش قیمتی گذاشت سپاسگزارم استاد جانم بخاطر این حس زیبایی که در من ایجاد کردی

    این جهان فوقالعاده قانونمند قوانین بسیار ساده ی هم داره همونطور که استاد توضیح دادند چقدر راحت میشه با کنترل کانون توجه خودمون یک عالمه زیبایی به زندگیمون دعوت کنیم و این کار نیاز داره به تعهد قوی و ایمان به این قانون

    چقدر نکات جالبی و آموزنده ی گفته شد که همه ما انجام میدیم ولی تکرار نمی‌کنیم که این بشه برامون یه عادتی که زندگیمون تغییر بده .همین ایده عکس گرفتن از زیبایی ها واقعا حس و حال ادمو به بهترین شکل ممکن خوب میکنه و من به خودم قول دادم هر روز این کار انجام بدم و شروع کنم به دنبال سوژه های زیبا برای عکاسی

    یا اینکه استاد گفتن در آمریکا اگه کسی پیرهن قشنگی پوشیده باشه بهشون میگن که خیلی زیباست یا به قیافه تون میاد .من اون روز یه تی شرت خوش رنگ آبی پوشیده بودم و چند نفر بهم گفتند چه پیرهن خوش رنگی چقد بهت میاد نمیدونید چقدر حالم خوب شد و حالا که استاد اشاره کردن به اون آدم هایی که این حس خوب برام هدیه دادن میبینم اون چند نفر با خودشون همیشه در صلح هستن همیشه حالشون خوبه عزت نفس بالای دارند و منم تصمیم گرفتم هر زیبایی در هر کسی دیدم چه آشنا چه غریبه بهش یاد آوری کنم همین تمرین عزت نفس هم یه پاداش الهی داره برام

    در مورد نوشتن که واقعا در زندگی من غوغا کرده .اون موقع هایی که در قسمت کامنت ها فعال بودم بهترین احساس داشتم و خوبی کامنت نوشتن اینه که همه کامنت ها با تاریخ و زمانش هست و وقتی میام مرور میکنم دقیقا اون روزی که برام اتفاق خوب فوق العاده که افتاده یاد آوری میکنه و برام یه الگو و یه باور قوی ساخته میشه که همه چیز بر میگرده به میزان احساس خوبی که در طول روز داریم

    استاد جانم میدونید چی بهم خیلی آرامش میده تو یکی از فایل هاتون شما گفتید هیچ چیزی از قبل مشخص نشده حتی یک ثانیه بعد و فقط و فقط ما با فرکانس های ارسالی خودمون داریم این زندگی می‌سازیم و این قدرت به ما داده شده که خوب بسازیم یا…وقتی با احساس آرامش و شادی و حس خوب و تحسین کردن دیگران و عشق و ثروت و…این زندگی ساخته میشه پس چرا که لذت نبریم از ساختن زندگی

    خوش باش که هر که راز داند ؛ داند که خوشی ،خوشی کشاند

    شیرین چو شِکر تو باش شاکر شاکر هر دم شِکر ستاند

    شُکر از شِکر ست آستین پُر تا بر سر شاکران فشاند

    و موضوع دیگه که خیلی تاثیر گذار بود برا من موضوع سپاسگزاری هستش که بهترین روش برای داشتن حال خوب و وصل شدن به خداوند هستش هر چقدر این سپاسگزاری از ته دلمان باشد و اونو با تمام وجود احساس کنیم واقعا معجزه رخ میده همه چیز در اون لحظه عوض میشه و این حس خوب اون موقع خوبتر میشه که میدونی همین احساس عالی برات یه عالمه اتفاق خوب به همراه داره

    استاد عزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم برای یادآوری این قانون مهم

    عاشق همتون هستم و برای همگی یه حس و حال عالی آرزو میکنم که درک کنیم که فقط و فقط همین حس خوب هستش که میتونه همه چیزو به نفع ما تغییر بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    به نام رب هدایتگر.

    سلام به تمام دوستان عزیزم‌.

    .

    +کنترل کانون توجه:

    .

    « به شخصه با نوشتن خیلی بیشتر ارتباط میگیرم

    عادت دارم در طول روز چندین بار بنویسم ؛گاهی تو نت گوشی و بیشتر توی دفترم مینویسم ،گاهی دلم میخاسته حرفی رو به کسی بزنم و تحسین کنم اما روم نشده یا حس کردم شاید گفتنش درست نباشه بنابر تفاوتهای فرهنگی و یاهرچی…، اینجور مواقع شروع به نوشتن میکنم و ذهنی با اون فرد حرف میزنم.

    تو‌ نوشتن رودروایسی ندارم و هرچیزی رو مکتوب میکنم ، از قبل با نوشتن حال میکردم ولی شاید دوسه روز یادم میرفت، از وقتی تمرین ستاره قطبی رو یاد گرفتم ؛نوشتن، برای من شده مثل غذا خوردن ،نه نه ! مثل نفس کشیدن شده !

    بچه های سلامتی میدونن گاهی پیش میاد چند روز غذا نمیخوریم ولی از وقتی منطق ستاره قطبی رو درک کردم، تا حالا نشده چند روز ننویسم !

    حتی صحبتهایی که بین من و خدای درونم صورت میگیره در 99 درصد مواقع بصورت نوشتاریه (اسمش رو گذاشتم نوشته های الهامی)

    مثل دیالوگ های فیلمنامه، من حرفهامو سوالامو مینویسم و اونم همون لحظه جواب رو میگه و مینویسم واقعا دوتا نوشته ها باهم فرق دارن،

    وقتی بعد از مدتها به نوشته های الهامیم مراجعه میکنم خیلی خیلی تعجب میکنم چون اونقدر واضح و قشنگ باهم حرف زده که هربار ایمانم بیشتر میشه به نیروی هدایتگر درونم و نوشتن این گفتگوها حُسن بزرگش اینه که اگه بعد از مدتی بخونمش ببینم مثلا توی فلان موضوع بهم چی گفته

    و الان اگه یادم رفته دوباره همون کارو انجام بدم

    .

    خب این نوشتن ها خیلی تو زندگیم غوغا کرده ،هرشب که دفترمو بر میدارم تا وقایع مثبت رو بنویسم ، برای اینکه هیچ چیزی رو از قلم نندازم مجددا از اولین لحظه های روزم شروع میکنم به مرورِ هر اتفاقی ،هر حسی، و هر چیزی که تجربه کردم؛

    این مرور خیلی حس خوبی بهم میده فکر میکنم اون روز رو دوسه بار زندگی کردم و به طرز عجیبی اون روز رو طولانی تر حس میکنم.

    ««قبلا بنظرم میومد روزام تند تند میگذرن و هیچی ازشون نمیفهمم چون من هیچ هدفی نداشتم هیچ کار مفیدی نمیکردم ،سالهای پیش مدام سوالم این بود چرا وقتی بچه بودم روزها خیلی طولانی بود ولی الان تا چشم میبندم یکماه تموم شده؟؟؟ و این سوال رو وقتی با دوستام مطرح میکردم اونهام میگفتن آره دقیقا بچه ک بودیم انگار هرروز صد ساعت بود!! خب حالا دلیلش رو میدونم به دلیل اینکه دوران بچگی ما به شدت در لحظه بودیم و هر لحظه رو به معنای واقعی کلمه زندگی میکردیم »»

    نوشتن های زیاد مخصوصا تمرین ستاره قطبی باعث شده من برگردم به دوران بچگی ،یعنی بیشتر در لحظه باشم .

    ستاره قطبی برای من یکجورایی مسابقه با دیروزمه!

    هرروز که شروع میشه سعی میکنم لحظه ها رو عالی زندگی کنم تا نکات مثبت بیشتری برای نوشتن داشته باشم.

    و خب از نوشتن بینهایت نتیجه گرفتم گاهی اوقات دقیقا همون چیزی که تو ستاره قطبی نوشتم برام اتفاق افتاده و بعدش نتونستم احساسم رو کنترل کنم ساعتها گریه کردم.

    گاهی پیش اومده از رو شیطنت ، ی سناریویی رو‌نوشتم که اسم چندتا کارکتر رو مشخص کردم ، نوشتم با شخصی ب اسم x مثلا این تجربه رو داشتم یا مثلا رفتم رستورانی که اسم صاحبش y بوده یا فلانجایی کخ رفتم ،با شخص x آشنا شدم یا چیزای دیگه

    باورم نمیشد بخدا دقیقا با همون اسمی که نوشته بودم چندروز بعدش به طرز عجیبی یسری تجربه های مشابه با نوشته هام برام پیش میومد( از رو شیطنت اسم شخص یا سنشون یا مثلا رنگ لباسشون رو مشخص میکردم ولی وقتی واقعی تو تجربه زندگیم پیش میومدن دیییییوووونه میشدم )

    مگه میشه انقدر دقیق!

    و باید بگم که بله میشه !حتی دقیقتر از این هم میشه.

    و استاد جان همین اتفاقا باعث شد من بیشتر روی نوشتن تمرکز کنم و قدرتش رو باور کنم چون وقتی مینویسم؛ دستام مشغوله،ذهنم داره نوشته هارو با صدای خودم میخونه،چشمم داره نوشته هارو میبینه

    قلبم به شدت میتپه و کلا تمرکز لیزی روی اونچیزی که مینویسم بوجود میاد و انرژیش خیلی قویه.

    .

    ولی خب موقع حرف زدن یا تجسم کردنِ ذهنی پیش میاد که حواسم پرت بشه،

    آها گفتم تجسم یادم اومد من مواقعی ام که بخام تجسم‌کنم، با نوشتن انجام میدم

    یعنی در حین نوشتنِ خواسته هام قدرت تجسم کردنم خیلی قویتره و هرچیزی که مینویسم رو قشنگتر و‌واقعیتر میتونم تجسم کنم انگار همین الان تو اون موقعیتم ولی«ذهنی که تجسم میکنم خیلی از جزییات رو از قلم میندازم»

    +

    ی جاهایی سریعا باید از ناخاسته ای اعراض میکردم و فرصت نوشتن نبوده اینجور مواقع ذهنی توجهم رو هدایت کردم اماخب لحظه ای بوده و تعدادشون کم بوده

    اکثر مواقع با نوشتن کانون توجهم رو‌کنترل کردم،نوشتن برای من خیلی اثرگذار تر بوده و هست و هرروز عاشقانه مینویسم اصن متوجه نمیشم چقدر نوشتم.

    چندروز پیش تاریخ یکی از سررسیدامو که تموم شده نگاه کردم اولین صفحه ش 28اسفند تاریخ زده بودم و اخرین صفحه ش 30 فروردین !!!

    باورم نمیشد تو یکماه انقدر زیاد نوشته باشم !!!

    دوست داشتم بصورت رندوم ببینم مثلا تو یکروز چند صفحه نوشتم اتفاقی ی صفحه باز کردم تا 22 صفحه بعدش هرچی ورق میزدم همون تاریخ بود ههههههه.

    .

    + تحسین کردن:

    به تازگی متوجه شدم نمیتونم در حضور افراد ازشون تعریف کنم

    فکر میکردم کار ساده ای باشه ،وقتی تو موقعیت قرار گرفته بودم باورم نمیشد تحسین کردن انقدر سخت باشه برام، واقعا قفل شده بودم

    .

    چرا ذهنی و بصورت چت یا تلفنی حرف زدن خیلی راحت میتونم تحسین کنم ولی حضوری نتونستم؟

    دلیلش هرچی که هست یکی از باگهای شخصیتیمه و عزمم جدیه کم کم حلش کنم.

    .

    ولی از گذشته چند مثال الان یادم اومد که افرادی رو‌تحسین کردم:

    .

    «رفته بودم کبابی ،سفارش جوجه دادم خیلیم گشنم بود یک مرد مهربان خیلی سریع سفارشم رو آماده کرد با اینکه دست تنها بود ،موقع پرداخت حسابم ازاینکه انقدر سریع و عالی درعین خوشمزگی سفارشم رو آورده تشکر کردم

    یک لبخند بزرگ روی صورت اون آقا نقش بست و لپاش سرخ شد

    همون لبخند خیلی بیشتر حس خوبی برای خودم ایجاد کرد»

    .

    «از تزیین و شکلهای خاص غذای یک رستوران هیجان زده شده بودم ،رفتم صاحب ایده رو تحسین کردم خیلی خوشحال شد تشکر کرد وفامیلم رو پرسید بعدش بارها پیش اومد با دوستام همون رستوران رفتیم و اون فرد با اینکه کارش این بود فقط پشت یک میز تو دفتر بشینه (نمیدونم سمتش چی بود)،همیشه میومد ما رو به بهترین و زیباترین فضای رستوران هدایت میکرد چندبار میومد میپرسید کم و‌کسری داریم یا نه و چقدر حس قشنگی داشتم »

    .

    « در ارتباط با فردی از مودب بودنش ،اداب دان بودن و احترام گذاشتنش تعریف کردم و به عینه میدیدم هربار بیشتر از گذشته احترام میذاره ،بعد از اون قضیه‌ یکبار حین حرف زدن ،گفت شخصیت شما شما ایجاب میکنه به این شکل باشم یعنی بهترین وجه اون آدم رو بر انگیخته کرده بودم»

    +

    مواقع زیادیم بوده که کسی منو تحسین کرده و من ناخودآگاه ،دوس داشتم بهترین خودم رو به اون فرد نشون بدم:

    «توی مدرسه دبیر زیست شناسی همیشه منو تحسین میکرد که فصل ژنتیک رو چقدر خوب فهمیدم اکثر بچه ها تو همین فصل مشکل داشتن ،تحسین دبیرم باعث شده بود به شکل های مختلف فصل ژنتیک رو برای خودم بارها و بارها ساده سازی کنم سوالات مختلفی رو حل کنم و همیشه داوطلب باشم برای پای تخته رفتن، همین کارم باعث شده بود هر سوالی باشه از پسش بربیام مثلا سوالات کنکور »

    .

    « تو‌محیط کارم ، رئیسم شخصا اومد تو اتاقم و ازم تشکر کرد چندمورد از کارامو تحسین کرد ،تحسین حضوری رئیسم باعث شده بود کارامو بهتر از چیزی که بود انجام بدم و چقدرم حسم به رئیسم بهتر شد»

    .

    «هم اتاقی دوران دانشگاهم وقتی از بعضی رفتارام تعریف کرد و‌گفت اگه بقیه مثل تو بودن چقدر خوب میشد، باعث شد تلنگری بهم باشه که بیشتر خودمو باور کنم ،ارتباطم با هم اتاقیم خیلی صمیمی تر شده بود و همینطور باعث شد روی همون رفتارای خوبم بیشتر تمرکز کنم و بهترشون کنم»

    .

    «وقتی کسی از یک ویژگی خوبم تعریف میکنه بهترین وجه منو برانگیخته میکنه و هربار در مقابل اون آدم بیشتر از قبل اون ویژگیم بروز پیدا میکنه، مثلا توی روابطی که داشتم صداقتم و سادگیم بارها تحسین شد همین تحسین شدن باعث شده بود بیشتر از قبل باصداقت باشم و ساده تر عمل کنم.

    یا توی کارم از مسئولیت پذیریم تعریف و تمجید شد و من بهتر از قبل این ویژگی رو بروز میدادم»

    +

    وای چقدر خوبه همین الان که این موارد رو نوشتم حس میکنم مقداری از مقاومتهای ذهنم برای تحسین کردن افراد کم شده

    وقتی کسی ازم تعریف میکنه من ناخودآگاه ورژن بهتری از خودم رو در برخورد با اون فرد بروز میدم پس همین قضیه برای دیگران هم صادقه

    اگر من بتونم از افراد تعریف کنم اونها سعی میکنن در برخورد با من بهترین باشن یا حداقل همون ویژگی که باعث جلب توجهم شده رو بیشتر بروز بدن

    +من حتی اگر بشنوم در غیابم ،کسی ازم تعریف کرده نسبت به اون آدم حس خوب میگیرم حتی اگر نتونم ابرازش کنم ولی توی قلبم ، حس خوب بهش میدم

    پس بقیه هم همینطورن!

    وای خدا چقدر این ویژگی خوبه

    من دوست دارم این ویژگی رو توی شخصیتم خیلی خیلی بارز ایجاد کنم.

    + اینکه نوشتن معجزه میکنه رو باور دارم و هربار که بواسطه نوشتن اتفاقی رو خلق میکنم این باور بیشتر میشه

    سالهای قبل که کانون قلمچی میرفتم پشت دفتر برنامه ریزی قلمچی نوشته شده بود(( ضعیفترین و کمرنگترین جوهر ها از قویترین حافظه ها ماندگار تر هستند))

    و‌چقدر این جمله قشنگی بود که همون موقع توجه منو جلب کرده بود و خیلی بهش فکر میکردم.

    و سالها بعد که آگاهتر شدم پیام قرآن رو درک‌کردم

    قرآن آب پاکی رو ریخته رو دستمون و چه چیزی از کلام قرآن واضحتر؟؟؟

    وقتی به نوشتن قسم میخوره

    چه فایل خوبی بود استاد جان هم تصاویرش هم محتوای صوتیش،تصاویرش که هوش از سرم پروند و ی صحنه که خانم شایسته با دوربین اومدن نزدیکتون وای وای ناخودآگاه خودمو مقابلتون حس کردم یهو پریدم بغلتون کردم بازوهای سفتتون رو گرفتم خخخخخ چقدر واقعی بود برام !

    محتوای صوتیشم که دیگه نگم براتون بینهایت عالی ،دستمریزاد به شما

    خدایاشکرت که در مدار شنیدن و دیدن این زیبایی های بینظیر قرار گرفتم.

    خدایاشکرت که تونستم هرچی بهم میگی رو بنویسم

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1268 روز

      سلام و درود خانم رضائی عزیز

      وقتی خوندم که نوشته بودی در یکروز 22 صفحه نوشته ای واقعآ تحسینتون کردم و بهتون آفرین گفتم. نوشتن خودش فرکانس بالایی می خواد و اینکه شما دارید اینقدر خوب می نویسید جای تبریک داره. من خودم گاهی برای نوشتن در خودم احساس مقاومت می کنم و از این طریق متوجه میشم که در سطح فرکانسی بالایی نیستم. و من هم باید تلاش کنم مثل شما باشم و بیشتر بنویسم و تجسم کنم. زیرا بیشترین تاثیر رو در رشد ما خواهد داشت. و مطمئنم اگر این روند رو ادامه بدید موفقیت هاتون رشد صعودی خواهد داشت زیرا خاصیت نوشتن همینه که وقتی مینویسی یاد میگیری و خیلی چیزها برایت واضح تر میشه. دلیلشم همینه که به درستی اشاره کرده بودید یعنی درگیری دست و چشم و حواس و ذهنمان بصورت همزمان است و این تمرکز راز اثربخش بودن نوشتنه .

      من هم مثل شما با نوشتن راحتترم تا با گفتن. ولی از وقتی قانون را درک کردم سعی میکنم آگاهانه کلامی هم تحسین کنم زیرا مهم است که کانون توجهمان را هر لحظه مدیریت کنیم و چون بازخورد سریعتری هم میگیریم احساسمان را هم بهتر می کند.

      نجمه جان وقتی دلیل انجام کاری رو بدونیم و آنرا آگاهانه انجام دهیم آنوقت دیگه برایمان اهمیتی نخواهد داشت که دیگران و یا همان شخص چه قضاوتی از این تحسین ما خواهند داشت. زیرا این چیز بستگی به نوع نگاه و فرکانس آن شخص دارد که ما قادر به کنترل کردنش نخواهیم بود.

      مهم اینست که ما داریم با اینکار آگاهانه به خودمان کمک می کنیم و مهمتر بازخورد و اثریه که بر ما میگذاره و تغییریه که در شخصیتمان ایجاد میشه. وقتی قانون اینه که احساس خوب = اتفاقات خوبه آنوقت مطمئنآ بازخورد خوبی هم از تحسین و دیدن نکات مثبت دیگران خواهیم داشت.

      برایتان بهترینها را آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        نجمه رضائی گفته:
        مدت عضویت: 1913 روز

        سلام به دوست عزیزم.

        اسم آشنایی که در اکثر فایلهای دانلودی و محصولاتی که دارم کامنتهای پربارتون رو میبینم و میخونم و چقدرم همیشه عالیه و خوب مینویسید.

        خیلی ممنونم از توجه شما به این دیدگاهم ؛

        آقای زرگوشی عزیز به نکته خوبی اشاره کردید که من ازش غافل شده بودم

        ،وقتی هدف و نیت قشنگی در پسِ کارهایم هست ،قضاوت دیگران نباید مهم باشه در واقع من تحسین کردن رو برای حس خوب خودم انجام میدم پس چرا نگرانِ بازخوردِ افرادم؟؟؟؟؟؟

        خیلی ممنونم که این اصل مهم رو یادآوری کردید چون یکی از دغدغه های من (که از تحسین کلامی امتناع میکنم) نگرانی از رفتاری بود که بعد از تحسین افراد ،اونها بروز میدادن؛

        دلیلشم برمیگرده به دوسه باری که عکس العملهای نامناسبی دریافت کرده بودم و حسم بد شده بود.

        و الان هربار که میخام افراد رو کلامی تحسین کنم همون تجربه های منفی قبلی رو ذهنم برام مرور میکنه و مانع میشه

        وای خدای من چقدرر عالی بود یادآوری این نکته توسط شما و با کمی فکر کردن پی به ریشه بردم .

        سپاسگزارم که نوشتید و کمک کردید به جریان جاریِ هدایت

        امیدوارم همیشه شاد و سعادتمند باشید.

        عکس پروفایلتونم بینهایت حس خوبی داره طبیعت و سفر کردن و رهایی

        یاحق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1330 روز

    سلام‌با استاد عباسمنش

    سلام به خانم شایسته

    سلام به همه دوستان ثروتمندم

    موضوع توجه به زیبایی ها

    اول اینکه این فایل اینقدر زیباست که انسان محو زیبایی های میشه دریای تمیز و آبی رنگ ساحل بسیار زیبا همرا به شن وماسه های نرم ولطیف که آدم لطافت آن را گوی زیر پاهاش حس می که افراد خوش اندامی که به زیبایی این دریا و ساحل افزوده بسیار مهربان در کنار هم برخی دوش آفتاب میگیرن و روی ماس ها داز کشیده اند و ویتامین دی کسب می کنند ، برخی درحال شنا در این آب زلال و آبی هستن و بچه ها می بینیم که در حال توپ بازی ، ویا ساختم مجسمه شنی هستن .

    و از همه مهمتر و زیباتر دو فرشته زیبای خوش اندام و خوش‌فکر ایرانی که ، که الله آن دورا گلچین کرده که اشاعه باور های یکتا پرستی می کنند.

    کی فکر ش میکنه که یک انسان در آن موقیعت گه خانم های خوش اندام وزیبا کنار ایشان روی ماسه ها داز کشیده اند و لی استاد با نگاه توحیدی و روح پاکش نگاه میکنه ، و در این شرایط حرف از قرآن و نعمتهای الله میکنه و اشاره به داستان حضرت یونس می کنه و در واقع یادآور آیات و قوانین ثابت الهی هست.

    کسی که در مدار این صحبت‌ها نباشه با خودش میگه بابا کنار این خانم ها که فقط شورت وسوتین پوشیده اند درس قرآن و یکتاپرستی میکنی،

    واقعا چقدر روح دل استاد پاک و الهی هست که در همه حال در حال شکر گذاری و قدر دان نعمتهای الله است، و زیبایی های جهان را تحسین میکنه ، حتی به خود طرف میگه که چقدر اندام شما قشنگه، چقدر عضلات شما عالیه، در حالی که تناسب اندام استاد از همه عالی‌تره،

    خوب این نشانگر اینکه استاد چقدر ذهن خود را تمرین داده چقدر به ذهن خودش منطق داده که اصلا در برابر او و سپاسگذاری، و تحسین زیبایی ها مقاومت نمی کنه ، گوی ذهن استاد با دلش همراه شده و لحظات مثبت و زیبا را شکار میکنه ، این خودش بدام درس که در همه حال باید ابتدا شکرگذار الله بود ، واین سوال را از خودمان بکنیم که الان و دراین زمان بخاطر چی از خدا تشکر کنم و قدر دان الله باشم ، که بالاترین فرنکاس به الله شکرگذار ای هست که ما را به احساس خوب می رسونه، و باعث میشه بیشتر در احساس خوب باشی و اتفاقات خوبی را رقم بزنی.

    لحظات زیبا را باید مثل شکارچی ماهر شکار کرد، با وسایل مخصوص خودش :

    گاهی با موبایل عکس گرفتن

    گاهی دیدن با چشم

    گاهی با صحبت کردن در مورد زیبایی‌های

    گاهی فقط اگه شده با تجسم و تصور کردن

    وگاهی حتی با اعراض از نازیبایی ها و صحبت‌نکردن از مشکلات و اخبار منفی

    همه این فایل، همه اش درس زندگی هست که در این کره خاکی پیش هر روانشناس ماهری بری واقعا نمی تونه مطالب را بطور طبیعی ارائه کنه

    بسیار قدر دان استاد و خانم شایسته هستیم که در هر شرایطی در حال آگاهی دادن بطور رایگان بما هستن

    در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    احمد گفته:
    مدت عضویت: 950 روز

    سلام استاد عزیزم ….خدا قوت …روزتون مبارک …انشاالله همیشه سلامت باشید و ما از وجودتون بهره ببریم…

    خیلی فایل عالی ای بود …من خیلی روی توجه به زیبایی ها حرفه ای نیستم و اصطلاحا مثل یک عقاب تیز بین نیستم و توی این فایل برام مجددا یاد آوری کردید که اگر در دیدن زیبایی ها و تایید اون ها خیلی خلاق وحرفه ای نیستید ،،حداقل به مسائل منفی توجه نکرده و در موردش با دیگران و با خودتون صحبت نکنید….این نکته برای من خیلی عالی بود با اینکه ده ها مرتبه گفته بودید اما هیچ موقع مثل الان درکش نکردم ….صمیمانه از شما ، خانوم شایسته و تمامی دوستان در سایت که با نوشتن کامنت هاشون به همدیگه کمک میکنند ،سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    اصغر کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 2365 روز

    Wow woow woowخدایا چی بگم آخه

    سلام به استاد عزیز ومریم بانو مهربان آخه واقعا چطوری میشه این خلقت زیبا رو توصیف کنی کی قادر حق مطلب ورو ادا کنه ازاین همه موهبت کی میتونه جمله کاملی در مورد این مکان کی درون عزیز به ما نشان داد را بیان کنه

    آخه این تفاوت رنگ آب به این واضحی ساحل سفید دریایی به رنگ آبی وسبز وزلالی عالی الله اکبر ازاین عظمت وزیبایی

    خدایاشکرو وسپاسگزارم که فرصتی داد ی به من که بتونم این موهبت شگفت انگیزی که توسط عاشقانت یعنی استاد گرامی شایسته مهربان به تصویر کشیدن رابا چشم بینا ودل پر از عشق به زیبایی راببینید جطور میشه این همه قشنگی رو دید وشکرگزار نبود جطور می‌توان امواج ارام وروح نواز دریای رنگی را دیدو سپاسگزار نبود چطور می‌توان ساحل سفید برفی زیبا را دیدو در مقابل عظمتت سجده شکر بجانیاورد چطور می‌توان اون غروب بی‌نظیر که توسط مریم خانم به‌تصویر کشیده بود را دیدوتسبیحت نکنم

    واقعا وقتی همون اول فایل که شروع شد اصلا از این زیبایی بی‌نظیر چهار چشم شدم یک لحظه هنگ کردم آخه اینجا دیگه کجاست

    اما من اسم این شهر را شهر روی آب نامگذاری کردم چقدر این شهر دیدنی بود چقدر فضای طبیعتش بی نظیر بود

    مردم شاد مردم بدون حاشیه مردم بدون دغدغه از قضاوت مردم که باخودشون در صلح بودن وباتمام وجود از لحظه خود وزیبایی منطقه ودنیای بی نظیر لذت میبردن واصطلاح همیشگcی MAygodبرای سپاسگزاری استفاده میکردن

    واقعا همانطور دوستان گفتن واستاد هم بصورت تاکیدی بیان کردن برای اینکه در احساس خوب بمونیم ویا بتونیم احساس بد رو از خودمون دور کنیم توجه کردن به زیبایی‌های اطرافمون ویا نوشتن وسپاسگزاری کردن از زیبایها که در طول روز آگاهانه به آن برمی‌خوریم میتونه بسیار نقش سازنده‌ای در کنترل افکارم داشته باشه هرچقدر بتونیم کانون توجه مان را به‌روی خواسته هایمان بااحساس خوب قراردهیم مطمعنا ولاجرم خدا مارو بسوی زیبایی های بیشتر ونزدیک شدن وسپس رسیدن به خواسته مان قرار می‌دهد

    من یک مسافرت به چابهار رفته بودم وشب به یک فست فودی رفته بودم ودر میز دورتر خانمی درحال غذا خوردن بود وقتی از جایش برخواست لباس بلوچی زیبا پوشیده بود وبسیار زیبا شده بود ومن ناخودآگاه به ایشان گفتم چقدر این لباس شمارازیباتر کرده است وچه لباس قشنگی واین دید مثبت وزیبابین نه اینکه اون خانم را ناراحت نکرد که یک آقا غریبه چی میگه بلکه با خوشحالی تمام از من تشکر کرد ودیدم چقدر انسانها زیبایی رادوست دارند واگر میدانستن این تفکر زیبا بینی و تحسین زیباییها خود ودیگران چقدر در زندگی روزمره آنها تاثیر عالی دارد افراد بیشتری درجامعه زندگی بهتری را تجربه میکردن . البته خودم درکنارساحل زیبای دریای عمان غرق در خوشی وسپاسگزاری بودم که ناخودآگاه آن خانم را تحسین کردم وچقدر اعتماد به نفسم به کمکم اومد وخوشحال بودم

    خدایاشکرت بابت وجود انسانهای مهربان وعاشق همچون استاد دوست داشتنی ومریم بانویپراحساس وپرتلاش با گسترش وبه تصویر کشیدن زلیبای ها

    که من را درمسیر سازندگی وتوحیدی حفظ میکنند

    شادوسالم موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    Eli گفته:
    مدت عضویت: 1408 روز

    بنام او که همواره راهنمای منه ودوستم داره وهمیشه هوامو داره

    استاد اگه من بخوام از زیباییهای این فایل بگم که یه کامنت خییلی طولانی میشه وحالا حالا باید بنویسم ولی واقعا همونطور که فرمودید اینقد زیباییا محسورم کرده بود که چندبار ویدئو رو برگردونم که صحبتهاتونو دوباره گوش کنم …اگه اشتباه نکنم اقای علی شیرازی کنارتون بودن بهشون ازهمینجادرود میفرستمو و تبریک میگم بخاطر موفقیتهاشون و میگم خوش به سعادتتون که درکنار استاد وخانم شایسته نازنین از زیباییهای فلوریدا لذت میبرید…

    استادعزیزم این فایل وسوالاتی که پرسیدید منو بفکر واداشت که یادم بیاد واقعا این قانون کجاها کمکم کرده ؟؟اصلا نتایجی برام داشته یانه؟؟نه فقط یه حال خوب لحظه ای بلکه تغییر پترن و زمینه وجودیم وگفتگوی درونیم روابطم نگاهم به زندگی به اتفافات به خودم به گذشته م وایا واقعا تونستم بعنوان یه سبک زندگی بپذیرمش و بهش عمل کنم ؟؟؟؟وازین به بعد چکارایی انجام‌بدم برای تغییرات ملموس؟؟برای من خییلی مهمه که ببینم توجه به نکات مثبت بخصوص درشرایط بحرانی و ناجالب چه کمکی بهم میکنه،وقتی شروع کردم به نوشتن دیدم عه میتونم کلی نمونه بیارم که به چشمم نمیاد (ازمعجزات نوشتن که استاد فرمودند)ولی روند تکاملی خودمو داشتم ،، یه موردازتجربه مو که نتیجه توجه به نکات مثبت بوده رو مینویسم .

    اتفافا همین دیروز یه موضوع ناراحت کننده برام

    پیش اومد ،من یه امانتی که دستم بود رو میخواستم برگردونم که دیدم تو کیفم نیستش،بحدی جلو اون ادم پریشون شدم و حالم بد شد که مونده بودم چکارکنم ؟هی میگفت اشکال نداره گرچه ناراحتی از وجودش میزد بیرون خلاصه من داشتم قاطی میکردم نزدیک بود مثل گذشته واکنشهای ناجالب .مضطربانه ازخودم نشون بدم که یهو بخودم اومدموگفتم الان برای مثبت شدن چکاری ازم برمیاد؟؟ذهنم هی میگفت ههه الان اگه راس میگی به مثبتا توجه بکن ببینم؟؟؟هی نشستی برای خودت قصه میبافی ودلت خوشِ،نکات مثبت نکات مثبت کوووووووالان ؟؟!!!…حس بد حس بدِ ..منم میگفتم نه بهرحال قانون قانونه

    یه حالت گیجی جدیدی داشتم ونمیخواستم مثل قبل رفتارکنم و

    سکوت کردم (سکوت وفضادادن به خود معجزه میکنه)وخودمو کنترل کردم که حرف نزنم (این قدم اول)و بعدسریع به یه بهونه ازون مکان زدم بیرون و رفتم تو پارک وطبیعت که اعراض کنمو(قدم دوم)وباوجود ناراحتی وحس بد سعی میکردم با تصدیق زیباییای اطرافم حالم‌و خوب کنم (قدم سوم) به ندای قلبم اجازه دادم حرف بزنه (قدم چهارم)بهم گفت خالقی یا قربانی ؟؟؟گفتم خالق ولی حالم هنوز بدِالان چیو میتونم خلق کنم که خوووب بشم!!؟؟….گفت اشکال نداره که حالت بدِ ولی حتی توجه به نکات مثبت هم روند تکاملی خودشو داره همین قدمهایی که برداشتی خودش کلی پیشرفته اااافرین بهت تبریک میگم …من کم کم حالم داشت بهترمیشد وبعد یه فایل استاد رو پلی کردم وگوش دادم ،شروع کردم به دعا کردن و خدارو شکر میکردم (اینم بگم که هنووووز اضطراب داشتم) …توحین شکرگزاری یهو تماس گرفتن که فلان وسیله که گم شده بود یجای دیگه پیدا شده و من فراموش کرده بودم که باعجله وتوحالتی که یرم شلوغ بوده امانتی رو بهشون پس دادم واون ادم هم هواسش نبوده ….

    خلاصه خودتون تصور کنید که چقدر خوشحال شدم، ولی چیزی که بیشتر منو خوشحال کرداین بود که این لحظات باعث شد به قدرت خودم پی ببرم که باتغییر نگاهم وهمین اقداماتی که انجام دادم چقدر قابلیت تغییر روند زندگیمو دارم …بیشتر ازین خوشحال شدم که بایه جنبه قوی از شخصیت خودم اشنا شدم.

    و یه نکته دیگه که بنظرم رسید جالب باشه بگم درمورد حافظه ترجیحی ادمهاس،،،دیداری ،شنیداری،لمسی،شمی،جنبشی……البته این درک منه که بنظرم اومد حتی تو قانون توجه به نکات مثبت هم تاثیر داره مثلا اگه کسی بیشتر دیداری باشه بادیدن عکس گرفتن بیشترانرژی میگیره یه فرد شنیداری با موسیقی خوب صدای طبیعت و بلندبلند شکرگزاری کردن،،،و یه فرد جنبشی بیشتر با راه رفتن و نوشتن و رقصیدن وورزش کردن….یه لمسی با غذا خوردن و غیره

    ممکنه یه نفرم همه رو باهم تو شرایط مختلف انجام بده ولی بهرحال مهم هدف اصلیه که توجه به نکات مثبته وتغییر احساسمونه .

    استادم خانم شایسته نازنین و خانواده عزیز عباسمتش خخییییلی دوستون دارم وهزاران مرتبه خدارو بخاطر وجودتون شکرگزارم. ممننووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    ابراهیم خانلرپور گفته:
    مدت عضویت: 2135 روز

    به نام خدا

    سلام

    چقدر آگاهی های این دو تا فایل نابه . دستمریزاد

    اومدم فایل تصویری را پلی کردم وقتی استاد گفتن که صحنه های زیبائی داره و ممکنه اصل داستان غافل بشین بنا به توصیه اشون صوتی رو گوش کردم و تصویری رو گذاشتم برای فردا صبح که انرژیم شارژ شه .

    همه اونایی که رشته شون ریاضی یا فنی مهندسی هست میدونن که تنها روشی که میشه درساتو یاد بگیری تو این رشته ها نوشتنه . ما هم چنان به این سبک عادت کردیم که نزدیک بود تربیت بدنیمونم بیاریم رو کاغذ….

    استاد تو فایل هم مطرح کردن که « نوشتن غوغا میکنه » و این واقعا معجزه میکنه . نون والقلم و ما یسطرون…

    تو این مدتی که دارم رو فایل ها کار میکنم ، همیشه نکات مهم و کلیدی فایل و توضیحات اساسی هر قسمت رو به همراه تمرینهاش می نویسم . اما امروز از جایی که استاد گفتن « نوشتن غوغا میکنه» به اشکال کارم پی بردم .

    من همیشه وقتی تمرینات دوره رو میدیدم فقط برای بار اول می نوشتمش و بقیه روزها از روش میخوندم و همیشه هم سوال بود که چرا انرژی ای که روز اول از این تمرین گرفتم رو امروز نتونستم بگیرم و همین لذت کارو کم میکرد تا امروز بینابین گفته های استاد متوجه شدم تمرکزم موقع نوشتن بیشتر از خوندن هست و همین باعث نتیجه گیری بهتر میشه . پس تصمیم گرفتم از این به بعد تمام تمرینات رو هر روز از نو بنویسم تا نورون های عصیبیشو تو مغزم بسازم و خودمو از نظر ذهنی برای ورود به فرکانس و مدار جدید آماده کنم .

    و اما روش من برای کنترل ذهن :

    اولین باری که این موضوع رو درک کردم مصادف شد با ناخواسته ای که سعی کردم اصلا بهش فکر نکنم مثل زمانی که روزه ام و روزه دار سعی میکنه از مبطلات اعراض کنه و به طرز شگفت انگیزی فهمیدم که وقتی استاد میگن جهاد اکبر منظورشون چیه ؟

    وقتی اجازه ندی ورودی نامناسب وارد ذهن بشه پس انرژی ای هم برای کنترلش هدر نمیدی پس از اون روز سعی کردم کنترل بیشتری روی ورودیها داشته باشم که نتیجه اش شادابی روحی ، کم وسبک تر شدن خوابم هست .

    موضوع بعد چگونگی توجه به نکات مثبت هست :

    صبح با تمرین آینه عزت نفس انرژی درونیم رو شارژ میکنم ، با سپاسگزاری داشته ها سر حال میشم و با انجام کارهایی که برنامه ریزی کردم خس رضایت درونیم بیشتر میشه .

    بعضا تمریناتم رو به صورت وویس رکورد کردم و با گوش دادن سعی میکنم باورهامو تقویت کنم .

    ضمن اینکه ممکنه همون توضیحات یا تمرینات رو که قبلا یادداشت برداری کردم مطالعه هم کنم .

    شب ها قبل از خواب به نکات مثبت خودم ، مردم ، کشور ، کارم ، خانواده و اتفاقات خوب روزم توجه و مرور میکنم و وقتی میرم تو رختخواب کامنت دوستان تو این سایت رو میخونم .

    بعضی اوقات به خاطر خستگی ممکنه اون انرژی لازمو نداشته باشم ولی به هر حال انجام میدم تا روتین بهم نخوره .

    اگه خواستم از خونه خارج شم میرم جلوی آینه و باز هم تمرین آینه رو انجام میدم و در طول روز حتی اگه نخوام از خونه خارج شم به توصیه استاد هر وقت جلوم آینه دیدم مجدد تمرین رو انجام میدم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    MTD گفته:
    مدت عضویت: 3907 روز

    سلامت گفتم پیامم دادی…

    پیامت چراغ راه زندگی‌ام شد…

    و مرا به سرزمین نور و آگاهی هدایت کردی‌…

    ای آینیه تمام نمای عشق و محبت و ایثار…

    روزت مبارک باد استاد عزیزم، برات بهترین آرزو ها رو دارم.

    خب می خوام در مورد این فایل بنویسم…

    اول می خواستم بنویسم که صحبت کردن در مورد زیبایی ها، تاثیر بیشتری داره…

    ولی وقتی که خوب فکر کردم، به این نتیجه رسیدم که نوشتن در مورد زیبایی ها تاثیرش بیشتره…

    چون قبلا اینکار رو انجام داده بودم.

    ساعت ها و ساعت ها می نوشتم، یادمه حتی یک روز حدود 11 ساعت نوشتم…

    اون روز حالم خیلی خوب بود.

    در مورد اون روز، بارها و بارها با خودم و دوستانم صحبت کردم.

    چه تجربه‌های سازنده‌ای از “نوشتن و ثبت‌کردن زیبایی‌ها” دارید؟

    من یک مدتی از زیبایی ها عکس می گرفتم و توی تلگرام می زاشتم، دربارش توضیح کوچکی هم می دادم، یا اینکه فیلم می گرفتم.

    اونارو به خانواده و دوستانم هم نشون می دادم، و انرژی خوبی از اینکار می گرفتم، بصورت کلی حالم رو خوب می کرد اینکار.

    فکر می کنم باید دوباره اینکارو شروع کنم.

    چقدر این کار را به‌عنوان یک اصل اساسی در زندگی انجام می‌دهید؟

    قبلا اینکارو رو زیاد انجام می دادم، شاید اگر هر روز نبود، ولی یک روز درمیون حتما انجام می دادم، ولی چند وقتیه خیلی کم انجام می دم.

    آیا از این اصل که “به هرچه توجه کنم، اساس آن را در زندگی‌ام گسترش می‌دهم”، به‌عنوان سبک زندگی خود استفاده می‌کنید یا اینکه به‌راحتی قدرت آن را دست‌کم می‌گیرید؟

    بله بله استفاده می کنم، واقعا اینکار زندگی منو متحول کرده و من نتایج فوق العاده ای در زندگیم گرفتم.

    اینو در محیط کاری ام انجام دادم، و نتایج خیلی خوبی گرفتم.

    مثلا با اینکه بقیه می گفتن، فلانی اینجوریه اونجوریه و در مورد نازیبایی هاش صحبت می کردن، ولی من تلاش کردم تا به نکات مثبت مخاطب توجه کنم و تاثیرش رو کم کم دیدم.

    مثلا قبلا با همکارم بحث می کردم، برای من شمکل ایجاد می کرد و حتی بعضی وقتا به درگیری فیزیکی می رسید، ولی وقتی که توجه ام رو از نکات منفی برداشتم و به چیزهای خوب توجه کردم، رابطه ام بهتر، بهتر، و بهتر شد…

    تا حدی بهتر شده که اون همکارم برای من کار مفید انجام میده، و در اکثر موارد کار رو برای من آسون می کنه، حتی رابطه اش با من اونقدر خوب شده که در مورد مسائل خانوادگیش صحبت می کنه.

    سر آخر تشکر ویژه دارم از استادم عزیزم که به خیلی چیزهایی رو آموخت که ملعمان دیکه ام نیاموختند… کلی بگم، تو بهترین معلم من بودی… ازت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    لیانا خانم گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    سلامی دوباره به استاد عزیزم همون طور که دفه ی پیش گفتم خوش حالم که با شما صحبت میکنم و همون طور که گفته بودم به قصد این که آهنگ بابام(محمد عزیز محمدی آهنگ خستگی ناپذیر) رو به شما معرفی کنم کامنت میزارم و خوش حال میشم روی یکی از فیلم هاتون بزاریدش و اینم بگم که من از الان به بعد درست مثل فیلم زندان شاشینگ (اگر درست نوشته باشم) برای هر فایل جدید شما یک کامنت میزارم و این موضوع رو مطرحش میکنم.

    دفه ی پیش نتونستم درباره ی چیز هایی که درباره ی قانون یاد گرفتم به شما بگم ولی خب الان براتون بخشی از قضیه رو میگم.

    من حدود دو سال پیش شروع به گوش دادن به فایل های شما کردم و همون طور که گفته بودم الان من تقریبا 15 ساله دارم میشم.

    قبل از این که با شما آشنا بشم روی نکات منفی زیاد تمرکز میکردم آدم اجتماعی نبودم خودمو قشنگ یا زیبا نمیدیدم با خودم میگفتم چرا باید کسی بخواد با من دوست بشه و…. خیلی چیز های منفی دیگه اما بعد از این که با شما آشنا شدم و به حرف های شما گوش دادم با خودم گفتم: که چقدر حرف های شما درسته و با هر چیزی که از حرف های شما متوجه میشودم شروع میکردم به عملی کردنش.

    مثلا وقتی قبلا یه اتفاق بدی می افتاد یا چیزی رو گم میکردم یه جوری اصاب عزیز و باارزش خودمو بهم میریختم که بگم اصلا اون مضوع این قدری که من ناراحت یا اصبانی میشودم ارزش نداشت. اما الان اگر چیزی گم میشه من میگم: قسمت بوده یا اگر نیاز باشه خدا خودش کمک میکنه که من پیداش کنم مثلا من الان کارت بانکیم گم شده ولی خب پیدا میشه خدا هست (◠‿◕)

    یا مثلا چند وقت پیش مادرم رو ناراحت کردم و خودمم مطمئن هستم که به چیز های منفی فکر میکردم چون فرداش توی جنگل از یه سخره ی 2 متری افتادم روی یه سخره ی دیگه اما من فقط پام کبود شد و تا چند روز فقط درست نتونستم راه برم.

    بابام گفت: لیانا چون مامانت رو ناراحت کردی خدا این کارو باهات کرد.

    اما من با خودم فکر کردم و گفتم: مگه استاد نگفته بود که ما فقط تنها کسایی هستیم که روی خودمون تاثیر میزاریم نه دیگران، مگه این که خودمون اجازه بدیم؟

    بابام هم گفت که به نکته ی خوبی اشاره کردم ^_^

    یه چیز جالب دیگه ای هم هست قبل از این که بیفتم چند تا اتفاق دیگه هم توی جنگل برام افتاد فقط قبلش بگم من از حشره ها میترسم از خیس شدن لباسام بدم میاد البته قبلا خیلی حاد بود اما الان نه، البته به لطف شما ^_~

    حالا میگفتم من رفته بودم بالای یه رودخونه(اون جا پر از سخره بود من از اونجا بالا رفتم) من اون جا شلوارمو خیس کردم(اشتباه برداشت نکنین رفتم آب بازی شلوارم خیس شد)

    من توی راه برگشت بند کیف مورد علاقم پاره شد اما اون قدری که باید ناراحت نشودم و گفتم: موردی نیست بعد پام رفت تو آب معمولا این جور موقع ها غرغر میکردم و انرژی منفی میدادم مثلا میگفتم:ایش ایش یا… ولی وایسادم آبش رو خالی کردم و به راهم ادامه دادم بابام گفت خدا دو بار قبلش تستت کرد اگر اون جا ها غرغر میکردی الان یه آسیب جدی دیده بودی(چون جوری که افتادم بابام گفت در بهترین حالت ممکن افتادی)

    راجب روابط خودمم که گفتم آدم اجتماعی نبودم ترس از ازدست دادن دوست هام داشتم البته دوست های خوبی هم همچین نداشتم خلاصه فکر نمیکردم خوشگل باشم و از این جور چیز ها اما با دوره ی اعتماد بنفس شما و کلا همه حرف های شما الان دوست های بهتری دارم که به قانون نزدیک تر هستن.

    الان آدم اجتماعی هستم و با خودم میگم: کسی که هم فرکانس من نیست از زندگیم میره بهترش میاد ^o^

    من هر زیبایی که میبینم خدا رو شکر میکنم سعی میکنم جنبه های مثبت زندگی رو ببینم طوری که بقیه بهم میگن تو دیگه خیلی خوش بینی… واقعا دلم براشون میسوزه که انقدر از قانون دورن

    ولی شما راست میگفتین نباید به بقیه درباره قانون توضیح بدم سعی کنم قانعشون کنم چون آدمی که خوابه رو میشه بیدار کرد اما آدمی که خودشو زده به خواب هر کاری کنی بیدار نمیشه ولی کلا احساس میکنم همه کلا دنبال چیز های منفی هستن منم که کلا اون ورم، اصلا برام مهم نیست دیگه میگم: خودمو باور های خودم.

    با یکی این موضوع رو مطرح میکردم(درباره ی قانون بهش میگفتم اون تقریبا 34 سالشه) اون گفت: تو هنوز بچه ای و چون خونه ی باباتی متوجه نیستی اما اصلا ربطی نداره به این مضوع

    در کل خیلی زندگیم قشنگ تره اتفاقای خوب بیشتر میفته رابطم با خانواده ی خودم بهتر شده و…

    اینم بگم من همیشه داستان مینوشتم و الان این مضوع (قانون) روی داستان هایی که مینویسم هم تاثیر گزاشته زیبا تر شدن واقعا زیبا وقعا واقعا الان از زندگی خیلی خیلی لذت میبرم و از شما و البته پدر عزیزم بابتش ممنون هستم(چون بدون بابام من به حرف های شما گوش نمیدادم پس در کل میدون بابام) و دوست دارم بیشتر و بشتر یاد بگیرم ◕‿◕

    خب الان یه عالمه از حرف هام مونده ها استاد فکر نکنین تموم شده حالا حالا ها حرف دارم و از دست من خلاص نمیشید اما برای الان فعلا همینارو گفتم امیدوارم بخونید این کامنتمو و اگر قبلی رو نخوندید اون رو هم بخونین (. ᴗ .)

    از شما و دوستان ممنونم که وقت گزاشتید و خوندید(بابت غلط های املایی هم متاسفم املام خوب نیست)

    بابای ^_^

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      اسماء منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1893 روز

      سلام به تو لیانای عزیزم

      چقدر از خوندن نوشته زیبات لذت بردم

      و چقدر خوشحال شدم که دیدم نوشتی از دو سال پیش با استاد آشنا شدی و انقدر درک بالایی از قوانین داری الان

      خوشحالم که با شما هم خانواده هستم

      لیانای عزیزم امیدوارم در کمال لذت و سلامتی و ثروت عشق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: