https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/12/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-12-06 04:51:242023-12-06 05:26:44قدم اصلی تحوّل زندگی
648نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداوندا، هزاران بار شاکرت هستم که در این لحظه در این شرایط زیبا حضور دارم و دارم روی خودم کار می کنم تا باعث پیشرفت دنیا شوم، و پیش تو عزیز تر شوم. خدایا هزاران مرتبه شاکرت هستم.
من چیزی که اخیرا احساس می کنم و البته نمی دانم که درست است یا غلط، این است که انسان های اطرافمان آیینه ما هستند، و به تازگی از این طریق دارم کیفیت باور های درستم را می سنجم، اگر انسان های اطرافم فقیر هستند یعنی من هم باور های دارم که فقط را رواج می دهند، اگر انسان های اطرافم بد اخلاق هستند یعنی اخلاق خودم مناسب نیست، این مورد را بار ها حس کرده ام، و وقتی می بینم کسی رفتار نامناسبی با من می کند سعی می کنم به آن اعتراضی نکنم و تمرکزم را روی خودم بگذارم. هنوز به این مسئله خیلی باور ندارم ولی نشانه هایش را حس میکنم، البته با توجه به حرف های استاد این مسئله درست به نظر می رسد.
همان طور که آدم های اطرافمان آیینه ما هستند، اتفاقات و محیط اطرافمان نیز آیینه ما هستند، اگر هر روز موقع رفتن به سر کار نا زیبایی می بینیم یعنی درون ما نازیباست، اگر درون ما نازیباست یعنی ما به زیبایی ها توجه نمی کنیم و درونمان نازیبا می شود و دنیا از آن منعکس می شود. پس هر لحظه و هر ثانیه باید حواسمان به خودمان باشد تا بدانیم که در آن لحظه به زیبایی ها توجه می کنیم یا خیر.
اخیرا در ذهنم از بقیه گله می کردم و می گفتم که چرا کسی به من عشق نمی ورزد؟ بعد از این که مدتی این سوال را از خودم پرسیدم متوجه شدم که دلیل آن این است که من به دیگران عشق ورزی نمی کنم و آن ها هم عین خودم با من رفتار می کنند.
هنوز در مدار تهیه خیلی از محصولات نیستم، ولی وقتی نتیایج دوستان دیگر را میبینم، خیلی خشحال می شوم و خداوند را هزاران بار شکر می کنم که مرا به این مسیر زیبا و مخصوصا به این سایت هدایت کرده است ، خوشحال و شاکر خداوند هستم که من را با این قوانین آشنا کرده است، تا با رشد خودم به رشد این جهان کمک کنم و در پیش خداوند عزیز تر و عزیز تر شوم، خدایا هزاران بار شاکرت هستم.
شاکرت هستم که هر لحظه و هر ثانیه داری به من کمک میکنی.
استاد جان در انتهای فایل چیزی گفتین که خیلی سببِ راحتی فکرم شد:
گفتین همه مون حتی شما، هم گاهی فراموش میکنین که خالقِ زندگی مون هستین و باید دائم اینو به خودتون یادآوری کنین.
من به عنوانِ یه شاگرد که با کمال گرایی هم دست به گریبانه، گاهی دچار این حس میشم که خوب درک نمیکنم، خوب متوجه نمیشم، فراموش میکنم، عجله دارم واسه جواب، عملم کم میشه و …
یعنی یه طوری که انگار سمانه تو کم هستی تو این مسیر.
کم توجه میکنی و کم متوجه میشی…
این کلامِ شما از بهبودگرایی میاد و به من این احساسِ امنیت رو در برابرِ نجواها و گفتگوهای ذهنی میده که:
نگران نباش.
تو یه انسانی، با میزانِ درک و پذیرش و باورهای خودت.
اول که مقایسه نکن خودتو با دیگران.
بعد هم یادت باشه هیچکس کامل نیست، هیچکس بی اشتباه نیست.
هر مرحله واسه درکِ بیشتر جا داری و امیدوار باش.
چون تازه با این فایل یه دریچه هایی برام آشکارتر شده در رابطه با مفهومِ خالقِ زندگیِ خود بودن
شما گفتین:
با افکارت خالق زندگیتی.
با کانون توجهت خالق زندگیتی.
کنترل افکار و ذهن، حتی اتفاقات بد رو هم تغییر میده.
و این جملات عین آبی خنک و شیرین نشست روی روحم.
انگار که واسم واضح تر شه به چی زیاد فکر میکنی سمانه؟
به چی زیاد توجه میکنی؟
در مورد چی زیاد صحبت می کنی؟
در مورد چی زیاد میشنوی؟
چی رو زیاد میبینی؟
همه شون میشن کانونِ توجهم…
کانونِ توجهت رو چیه؟
همونا خلق میشن تو زندگیت.
اونایی که خوبه رو ادامه بده، اونایی که معیوبه رو اصلاح کن.
چطوری؟
از یه دریچه ی دیگه نگاه کن بهشون، بهشون یه طور دیگه فکر کن، یه طوریکه بهت حس خوب بدن…
چند وقت پیش در موردِ موضوعی، از قصد تمرینش کردم و جواب شگفت انگیز بود، طیِ دو مرحله جوابهایی رسید دستم که برخلافِ نتایجِ قبلی بود که منو مشوش کرده بودن…
ورق برگشت…
فکرمو عوض کردم و باور کردم که خداوند درستش میکنه…
شما گفتین کنترل افکار و ذهن، حتی اتفاقات بد رو هم تغییر میده.
من به چشم دیدمش.
فقط باید این مثال رو دائم یادآوری کنم برای خودم تا بشینه تو باورم.
دوباره یه پرنده رو به چشم های من نشسته روی شاخه ی درخت…
این دومین باره موقع کامنت نوشتن امروز، این لحظه رو شاهدم…
برای من خیر و شادیه.
نی نی جون هم همین الان تکون میخوره و ابراز احساسات میکنه به من و جهان.
به شما هم سلام میده استاد جان، کاملا با صدا و تصویرتون آشناست:)، به همه ی دوستان سلام میده نی نی :)
وقتی دارم حرفی میزنم یا به چیزی فکر میکنم و نشانه ها میان، دقیقا حس میکنم خداوند تاییدش رو در اون مورد بهم نشون میده، میگه بله، درسته، همینطوره، درست فکر میکنی، درست متوجه شدی سمانه.
یه موردی بود دو شب پیش، که نمیدونم درست متوجهش شدم یا نه، اما باعثِ حسِ نازیبا شد در من، یعنی یه رفتاری از یه بنده خدایی دیدم و پیشِ خودم قضاوتش کردم که اتفاقا باعثِ حس نازیبا در خودم شد، چون حس میکردم دورادور بهم بی احترامی شده.
اما حقیقت اینه که من درست نشنیدم چی گفته شده، پس نجواها قدرت گرفتن …
اون شب چند بار که اون بنده خدا رو دیدم حسم نسبت بهش بد بود، گذشت و گذشت تا فرداش یعنی دیروز…
با خودم گفتم دختر خوب یه راهکار عالی واسه این حس وجود داره، بیا و از زاویه ای دیگه نگاه کن، اتفاقا بیا و اون بنده خدا و زیبایی هاشو تحسین کن…
خیلی جالبه بعدش و الان دیگه اون حس بد رو ندارم چون انگار تحسینش و توجه به زیبایی ها، و دیدن ماجرا تو ذهنم از زاویه ای با نگاهِ زیبا باعث شد نازیبایی ها شسته شن و برن…
خوشحالم که تو این مسیرم و کم کم متوجه میشم در برابر احساسات یا عملکردهام باید چه واکنشهایی خلق کنم تا به احساسِ خوبِ بیشتری برسم.
مرسی استاد جان برای دونه به دونه ی این کلیدها و راهکارهایی که یادم دادین و میدین برای افزایشِ حسِ خوبم که باعث میشه زندگیِ شیرین تر و باکیفیت تری رو تجربه کنم.
وقتی از این تغییراتم مینویسم اینجا، به خودم میگم آفرین سمانه، آفرین.
اینا نتیجه است.
اینا همون چیزایی هستن که استاد همیشه میگن، میگن از نتایجتون با من صحبت کنین.
نتایجِ مالی، عاطفی، حس خوب، اتفاقات خوب، خلق خواسته هاتون، آرامشتون، سلامتی تون، عزت تون، افزایش اعتماد به نفس و احساسِ ارزشمندی تون و …
من هر بار هر چیزی میبینم در خودم، مینویسم، کاملا با نگاه بهبودگری، فارغ از اینکه اندازه بدم بهشون، بگم کم هستن؟ زیادن؟ یا چی؟
اینکه من دارم تغییرات رو میبینم تو زندگیم یعنی نتایج اومدن…
عالیه.
تو حیطه ی مالی یه چیزی که خیلی به چشمم اومده و بهش توجه میکنم و سپاس گزارم بابتش، تغییراتِ مدارِ ثروتِ مالی مون هست.
مدتهاست متوجه شدم مدارمون جابجا شده.
یه عالمه روزیِ غیر حساب وارد میشه تو زندگی مون، هم مادی هم معنوی.
کلی هدیه دریافت میکنیم، سه تایی مون، هم خودم، هم همسرم، هم نی نی جون.
روزیِ فراوانِ خداوند رو دارم به چشم میبینم.
یخچال و فریزری رو میبینم که پر میشه، هر چقدر مصرف میکنیم، تکون نمیخوره انگار و برکتِ فراوانی داره به فضلِ خدا.
سلامتی که خدا به سه تامون داده برام خیلی ارزشمنده و سپاس گزارم فراوان.
حالِ خوبمون با همدیگه، با خانواده و عزیزانمون، آرامشمون، اینکه از اخبار دوریم و چقدر آرامش داریم، اینکه حاشیه نداریم و دنبالشم نیستیم، سرمون گرم خودمون و زندگیِ خودمونه …
همه ی اینا رو میبینم و سپاس گزارم بابتشون.
خواستن و رسیدن رو دارم از نی نیِ خودم و بچه ها الگو برداری میکنم…
اینکه بچه ها چطوری میخوان که به سرعت میرسن.
نی نی ها به محضِ تولد، از قبل، غذاشون (شیرِ مادر) واسشون فراهمه، اونم بهترین و کاملترین و مقوی ترین غذا…
محبتی که براشون از قبل آماده شده، توجهی که دریافت میکنن.
آغوشی که براشون بازه، هم قبلش هم بعدش تا همیشه.
اینکه یه بچه انقدر احساسش لیاقتش بالاست که همه چیز داره، برای من درس داره.
استاد زیبا صحبت کردن در این مورد تو دوره.
چون به منبع وصله و تربیتِ خانواده و جامعه روش اثر نذاشته، خیلی احساس لیاقتش بالاست، باور داره به خودش و لیاقتش، میخواد و میشه، خودش رو بی قید و شرط ارزشمند میدونه در حالیکه نه بلده صحبت کنه نه سوادی داره، نه کاری انجام میده…
همینطوری خالی خالی متوجهِ وجودِ ارزشمندش هست که پا به این دنیا گذاشته، چون میدونه خدا چه ارزشی براش قایله، خودش هم واسه خودش ارزش قایله، همه اینا برای اینه که به منبع یعنی خدا وصله…
من هر چی بیشتر وصل باشم به خدا و درک کنم ارزشی رو که خدا برام قایله، خودمم برای خودم ارزش بیشتری قائل میشم، همونطوری که شایسته اش هستم به عنوانِ یه انسان، که شبیهِ هیچ انسان دیگه ای نیست، و کاملا منحصر به فرد هست…
نی نی الان با تکون هاش بهم میگه بله مامانی، در نزدِ خدا همه ارزشمندن.
دو تا پرنده دیگه تشریف آوردن رو شاخه تا تاییدیه ها رو بزن به کامنت:)
استاد حقیقت رو میگن که: برای ذهن، باید با منطق روبه رو شد تا باور کنه، همین مثالِ احساسِ لیاقت بچه ها قبل و بعد از تولد، که استاد مطرح کردن، دلیلِ آشکاری هست برای درکِ بهتر احساس لیاقت ما انسانها در بزرگسالی مون، اونجایی که ظاهرا درک و فهم مون بیشتر شده ولی در عمل به خاطر نوعِ تربیت دور افتادیم از احساس لیاقتمون.
این روزها چشم و ذهنم داره میبینه و کشف میکنه اون احساس ارزشمندی هایی رو که به صورت شرطی به انسان داده شده و انسان عادت کرده بهشون، و اگه نداشته باشه احساس کمبود میکنه.
دختر بچه ی زیبا و نازنینِ 5 ساله ای رو میشناسم که خیلی دوستش دارم، این کودکِ نازنین از این سن کم یاد گرفته و متوجه شده با زدن رژِ لب یا آرایش کردن قشنگ میشه، و درخواست میکنه مامانش براش رژ بزنه …
این دختربچه خودش زیبا و ملوسه به شدت، یعنی به نظر من همه بچه ها قشنگن، هر کدوم یه مدل.
اما تو این سن از جهان پیرامونش دریافت کرده اگه آرایش کنه بهتر میشه، احتمالا تایید شدن به خاطرِ زیباییِ آرایش روی چهره رو دیده در دیگران و خودشم الگو برداری کرده…
من هر بار که میبینم آرایش کرده، یا خودش توجه میکنه به ارایشش خیلی ریز بهش میگم تو بدون این هم قشنگی عشقم…
چقدر احساسِ خطر کردم تو ذهنم برای بچه ها با چیزهایی که دارن از پیرامونشون دریافت میکنن و الگوبرداری میکنن.
از خداوند عمیقا و قلبا میخوام خودم واردِ تربیتِ فرزندم نشم، همسرم هم همینطور، ما خودمونو تربیت کنیم فقط تا بچه روالِ طبیعی تری رو طی کنه، آروم تر باشه، اعتماد به نفس و عزت نفس و احساس لیاقتش لطمه نبینه، چیزهایی که خدا به محضِ تولد به همه مون داده بوده از اول، ولی تو این دنیا، ما با چیزی تحتِ عنوانِ تربیت یا آموزش از بچه ها میگیریمشون.
نجوا میگه، سمانه فوقش تو و بابایی بتونین کنترل کنین خودتون رو و کمتر آسیب بزنین به بچه و لیاقت و اعتماد به نفسش، با جامعه و مدرسه و دوستان و …. چه میکنی؟
اونا که تحت کنترل تو نیستن.
بله من نمیتونم صفر تا صد بچه مو کنترل کنم.
اون در نهایت راه و مسیر خودشو میره، چه با کنترل من چه بدون کنترل من.
اما من میتونم آگاهانه و نظارت روی تربیتِ خودم، اسیبِ بسیار کمتری به کودکم بزنم تا خودش راهشو پیدا کنه.
خداوندی که خلقش کرده باهاشه، مراقبشه، راهنماییش میکنه، تنهاش نمیذاره…
من سهمِ خودم رو درست انجام بدم، بقیه اش در کنترل من نیست، خدا هر لحظه حافظه.
من میتونم روی چیزی که کنترل دارم ورود کنم، و اونم فقط خودمم نه هیچکس دیگه ای حتی بچه ام که عزیزترینمه.
از خداوند کمک میخوام همینطور که تا حالا کمکم کرده از بدنه جامعه و باورهای اشتباه فاصله بگیرم، از الان تا همیشه هدایتم کنه که فریبِ نجواها رو نخورم و همرنگِ جماعت نشم…
این تلاش و همت و کوششِ منو لازمه داره.
خدایا به همه مون، اعم از پدر و مادر، خانواده، اقوام، دوستان، مدرسه، جامعه و … کمک کن تبدیل به بستری آرام و دور از تنش بشیم برای همه ی بچه های جهان، نه فقط بچه ی خودمون و عزیزانمون، که سالم و آروم و شاد رشد کنن، تجربه کنن، آزمون خطا کنن، بزرگ شن، لذت ببرن از زندگیشون، دنبال هدف هاشون برن و خوشحال باشن از زندگی شون.
الهی آمین.
خدایا شکرت برای این کلاس های آموزشی،کارگاه های مشاوره که برام ترتیب میدی و باهام شفاف صحبت می کنی.
امیدوارم حالت عاااالی باشه و نی نی عزیزت هم به سلامتی به دنیا بیاد از خوندن کامنتت حس خیلی خوبی گرفتم و ذهنم خیلی باز شد و اتفاقاااا من هم چند روزی هست که یه نفر خیلی رو اعصابم بود و الان با این کامنت زیبات فهمیدم که راه حلش اینه که بایدد به نکات مثبت اون آدم توجه کنم تا حس و حالم خوب بشه وای که خدا پدر و مادر استاد رو بیامرزه که گفتن تا میتونید کامنتهای بچه هارو بخونید واقعا چقدر خوندن کامنت ها پربرکت و پرباره علاوه بر اینکه کلی حس و حالت خوب میشه
سپاسگزارم ازت سمانه جان بابت کامنت پرباری که گذاشتی
از پیشنهادتون خیلی ممنونم و تمام تلاشمو میکنم که هر چه بیشتر از لحظاتِ بودن با نی نی لذت ببریم، نی نی که خداوند بهمون هدیه داده و هر روز از خدا سپاس گزاری میکنم برای داشتنش.
مامان مهرکِ عزیز و دوست داشتنی از خوندنِ کامنتهاتون بسیار لذت میبرم و از خداوند بهترین هارو برای شما و خانواده ی عزیزتون میخوام.
اسمتون بسیار زیباست و حسِ خیلی خوبی بهم میده، ممنونم از لطف و محبتتون.
خدایا شکرت برای همه ی نعمتهات، برای سلامتی، روزیِ حساب و غیر حساب، برای آرامش و امنیت و شادی.
یادمه بچه که بودم…همیشه بدنبال بهترین زندگی بودم..حتی خوابهایم برام الهام بخش بود.چیزایی بهم الهام میشد که الان دارم به واقعیت رسیدن..
به لطف الله..بخاطر بودن در طبیعت..و مدام در طبیعت بودن..این حس خوشحالی و سرزندگیم خیلی گسترده بود..
همیشه بدنبال بهترینها بودم.همیشه تقاضایم حتی در اون دورانها با وجود ترسها و حسابهایی که نسبت به پدرم داشتم..فقط بفکر بهتربن لباس و فلان کفش فلان گوشواره..فلان وسایل بودم….نا گفته نمونه…(بخاطر ترسها گوشه هایییم براورده نمیشد)
و این دوران بچگیم گذشت..ولی هنوز اون حس شیطنت.و حس طبیعت گردی خیلی زیاد بود..دورانهای خیلی خوبی گذروندم..
من تا الان که 35سالمه..و جزو دهه شصتی هستم..هنوز همون روحیه بچگیمو در درونم نگه داشتم…و چون میدونم این روحیه چیزیه که منو خیلی خوشحالتر و سرزنده تر نگه میداره..
و این زمانها گذشت…
ولی استادم از درون از گذشته ام همیشه افسوس میخوردم که چرا من باید اینجور وضعیتی داشته باشم..همیشه عاشق این بودم.که زمانی بزارم بشینم از خدا بخام که من دوستدارم به حاهای خوب برسم..
دانشگاه برم.چیزایی جدید ببینم.و خیلی هدفها داشتم.
به لطف خودش سال اول دانشگاه دولتی قبول شدم..
و بازم احساس کردم درونم ارضا نشده..طلب لیسانس فلان شهر و دانشگاه کردم.باز شب برام هدایت اومد همون سال با وجودی که خداشاهده 1000تومن داشته باشم.به طرز خیلی راحتی با مخالفتهای پدرم..من ثبتناممو انجام دادم.
و این گذشت…و بعد از تمام شدن.شرکت ثبت کردم و شروع کردم بکار کردن..کلاسهای جدید رفتن..و چقدر پیشرفت کردم..
استادم بازم ارضا نمیشدم..
گفتم یچیزی تو دنیا وجود داره که من ازش بیخبرم.به تضاد بزرگی خوردم(داستانش ساعتها طول میکشه).با وجود ندونستن قانون.هر روز کارم بفکر جاهای بزرگ بود شبانه روز تو فکر رسیدن به معمای علامت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بود!
به لطف خودش مرا هدایت کرد به سایت شما!تا به امروز استادم فقط دارم کندو کا میکنم خودمو..
مثل یه کوپ بزرگی پر از آشغال و تمییزیه..من دارم اینا رو زیرو رو میکنم..
که چرا من این اشغال رو نگه داشتم..منطقیش میکنم میزارمش کنار..
ولی بگم تمام این سالها درسته کار کردم خوب بود همه چیز عالی بود..(ولی همراه با تضاد).چون ادم خوشحالی بودم.خیلیا منو به علی بی رقم میدونستن….ولی ناگفته نمونه(غر غرو زیاد و گیر دادن شدید)
ولی الان که گذشته!میگم من کجا زندگی میکردم!!!!!
و الان در دانشگاه این سایت بزرگ هستم.تقریبا دیگه 2سال چند روزه..خداشاهده..انگار تازه از شکم مادرم بیرون اومدم..
معنای زندگیم از رنگ تاریکی به رنگهای رنگین کمان در اومده..هر چی این رنگها رو قاطی میکنم به رنگهای جدیدتری در میاد..
اومدم سه رنگ اصلی رو با هم ترکیب کردم.شد رنگ نارنجی.بنفش.سبز..بازم اینا رو با هم ترکیب کردم.خلاصه تعداد رنگها هی افزایش پیدا کرد…
میخام بگم…رنگ مشکی..به رنگی تبدیل شد..و رنگیها به رنگیهای زیادی تغییر کرد..
یادمه یه روحانی معلم آیین زندگی اگه اشتباه نکنم مدرس دانشگاهمون بود….بحث همون دین و زندگی..
این سوال خودشناسی و خداشناسی تو امتحاناتش میومد..کلا این موضوع تو کتابمون بود..ولی من هیچ وقت از دهن اینفرد نشنیدم منظور این یعنی چه؟؟؟؟
همون موقع گفتم یعنی چی…خودشناسی و خداشناسی؟؟؟؟؟؟؟
و هزاران مثال دیگه داشتم!
میخام بگم…
همه چیز همه چیز برمیگرده بهمین موضوع اول خودشناسی…
چیزی که همیشه دوستداشتم بخداوند برسم!همیشه دوستداشتم خداوتد رو بشناسم..
همیشه ازش میپرسیدم که خدا تو کی هستی من کی هستم؟من یه انسان یعنی چی؟
اینقدر این سوالات رو داشتم که در سردرگمی خودم غوطه ور بودم…دقیقا صحبت شما از زندگی کردن در این دنیا!
برای ما خانم ها یه ازدواج معمولی.یه خونه یه ماشین بچه بیاریم همین..پیر بشیم آخرشم بمیریم..
در کنارشم نحوه تفکرمون از خداوند یه نماز عجله ایی به زور یه چادر کلفتی رو سرمون به احبار با خداوند بودن..و همین افکارای جامعه امروزی…و تمامممممممممممممممممممممممم
و
لطف خودش که بازم اون تضادها جزو تکاملم بود….بقول خودم اونا بوده تا من امروز بشدت قوی تری بتونم ادامه بدم..
استادم اون موقعها من در فرکانس شما بخدا نبودم.میدونی چرا؟
دقیقا همزمانی من.با شما…با ازدواج خواهرم و رفتن از کنار من …پیش اومد…
و باعث شد..من بیشتر خودمو پیدا کنم.و بتونم بیشتر با اموزش شما متمرکز بشم.چون ایشون خیلی مقاومت دارن..تا در خلوت خودم بیشتر بتونم با شما هم فرکانس باشم.
استادم همزمانی از اول ورودم به سایت شما…موقعه ایی پدیدار شد..که من بتونم تو اینراه ثابت قدم باشم!
و دیگر همزمانیها همه همه برای بزرگتر شدن من در اینراه شد.تا امروز من خوشحال و سپاسگزار باشم..
همه این جرقه ها…از پیدا کردن خودم هویدا شد.و لطف خداوندم درکنارم پایدار بود.و دقیقا من در زمان و در مکان مناسب همزمانیها برام اتفاق افتاد…
و بازم این صحبت شما مهر تاییید بزرگی بر قلبم خورد….تا بیشتر از خداوند بخام..و بیشتر بیشتر عمل به قوانین الهی داشته باشم..
و این خالق خود بودن را بیشتر بیشتر به خودم بگم..و یادآور کنم…
و ایمانم به قوانین خداوند بیشتر بیشتر شود..تا ظرفم گسترش پیدا کنه و دریافت نعمتهایم قوی تر شود…
استاد عزیزم هر چی از این فایل بگم کمه….چقدر خداوند داره خودشو به ما نزدیکتر میدونه..از رگ گردن…اینقدر نزدیکه فقط کافیه باورش کنیم…الله اکبر..اینقدر این همزمانیها نزدیکه که من به واقعیت تو زندگیم مدام حسش میکنم ….
استادم تمام نتایج شما…همه بخاطر این ایمان قوی که در درونتون کاشتین هست…این همه خوشبختی رو بهتون تبریک میگم.این اندام زیباتون از پشت سر…نگاهم را چند برابر پر از ذوق و شوق کرد…
دوستتون دارم.ممنونم از خداوندی که یفردی رو وارد زندگیمون کرد تا بتوانیم پرچم دار یکتاپرستی در دنیا باشیم!…و فقط فقط بخودش ایمان داشته باشم..نه در حرف بلکه آگاهانه و استمرار در اینراه مقدس الهی.عملگرا باشیم!…
منم امروز بخودم یادآوری میکنم.که امروز تمام این نتایج زندگیم همه بخاطر استمرا بودنم در اینراه هست!من فقط باید استقامت داشته باشم…دیروز تو آیه ایی از سوره قرآن جزو الگوهای تکرار شونده هست…آنانکه که پرهیز داشتند مدام در قرآن اشاره کرده…
اینقدر خداوند وعده های خوب به ما داده..به آنانکه که پرهیز داشتند..همون کنترل ذهن.همون کانون توجه..همونایی که احساس خوب دارند……..فقط باید مدام بخودمون یاداوری کنیم…
آقا!میخای خوشبختی در دنیا و آخرت برسی..راهن تقوا هست..باید تو راه راست بمونی….دیگه بجز این حرف هیچی دیگه ایی نیست…همین تمامممممممم
تقوا تقوا تقوا…….خالق زندگی خودمون بودن…و استجابت خداوند….
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار!
به نام یکتای هدایتگرم که امروز هم خودش هدایتم کرد که بیام و این فایل رو ببینم و هم هدایتم کرد که بنویسم
پس خداوندا، به کلمات اجازه بده که اونچه میخوام رو بتونن بیان کنن و اصل مطلب بیان بشه
و سلامی گرم و عاشقانه به استادان جانم و همه دوستان در این مسیر الهی
اول باید سپاسگذاری کنم بابت اینکه شما هیچوقت در سکون و آرامش موفقیت هاتون نمیمونیدو همواره خودتون رو پوش میکنید به سمت بهبود، به سمت رشدو خودتون هم اشاره کردید که چون ما انسانها مهمترین ویژگیمون فراموشکاریه، باید مدام یادآوری کنیم به خودمون و ادامه بدیم و حرکت کنیم و چون ما هم فراموش میکنیم، پس چقدر عالیه که همواره بیایم و مرور کنیم و درس هامون رو دوره کنیم تا بهتر درک و بعد هم بهتر عمل کنیم
استادم باز هم باید شما رو تحسین کنم که اینقدر اندام فوق العاده متناسبی رو درست کردیدو دارید ادامه میدید و اینقدر عالی روی مسیرتون مستدام هستید قطعا شما باید جواب بگیرید چون این قول خداونده که اگر درست عمل کنیم باید نتیجه درست بگیریم، لاجرم لاجرم باید پاداش ها بیان
من عاشق این لاجرم هستم
یعنی اصلا شک نکن و فقط با حال عالی و ایمان توکل ادامه دادن
باید بگم ه من خوئم از زمان آشنایی با شما نتایج بسیار خوبی گرفتم
یعنی اگر نخوام اون نتایج رو ببینم، ناسپاس هستم ولی باید مدام به خودم یادآوری کنم که چقدر فایل ها و آموزش های شما چه رایگان و چه محصولات تونستن من رو بهبود بدن و این روند بایدادامه پیدا کنه چون هر وقت رها بشه، مثل عمل به قوانین دوره سلامتی، مثل کنترل ذهن، مثل تجسم سازی مثبت، مثک کنترل ورودی های ذهنی ووووو نتایج بر میگردن سر اون روند معیوب قبلی و این اصلا نه شوخی داره ونه استثنا
اینکه قوانین دائم در حال کار هستن و اصلا اسثنا ندارن هم برای من بیم هست و هم امید
امید به اینکه تا وقتی دارم درست عمل میکنم پس لاجرم نتایجم مطابق اون قوانین درست هست که بهشون عمل میکنم ووقتی عمل نکنم، این بیم هست، که دوباره نتایج منفی و ناامیدکننده از راه میرسه
اما من میخوام در ترس و بیم نباشم میخوام آگاهانه درست باور کنم، عمل کنم و بهتر زندگی کنم
استادم، من در خیلی زمینه ها که به نظر خودم بهتر از قبل درک و باور کردم نتایجم واقعا خوبه و راضیم میکنه گرچه دارم باز هم بهتر میشم اما توی یه زمینه که بسیار زندگی من رو تحت الشعاع قرار داده انگار دستم بستست
هر دفعه اقدام میکنم اما نمیدونم، بدتر از قبل میشه
یه درخواست دارم ازتون عاشقانه، اینکه لطفا دوره عشق ومودت در روابط رو بروزرسانی کنید
دوست دارم این دوره رو پابه پای آپدیت های شما بیام جلو
میخوام عمیق تر خودمو بشناسم، میخوام عمیق تر باورهای منفیم در روابط رو بشناسم و درستشون کنم تا این تضاد زندگین رو ازش بهره برداری کنم
من بید لایق یک رابطه عالی شخصی بشم
نمیدونم ایرادم از احساس لیاقتمه، نمیدونم از احساس قربانی بودنمه، نمیدونم از احساس گناهه و نمیدونم های زیادی در این مسیر هست اما این رو واضح میدونم که من از روابط شخصیم شاد و راضی نیستم
و این رو هم میدونم تا باورهام کشف و درست نشن، به همین شکل میمونهو شاید مدام هم بدتر بشه
و دوباره این رو هم میدونم که من که به خیلی از خواسته هام رسیدم و لایقشون بودم قطعا در روابط هم لایق یه رابطه سالم، با عشق، با احترام، با اعتماد و ساده و آرام هستم
من استادم شما و مریم عزیز رو بارها و بارها تحسین کردم ومیکنم بابت این عشق واقعی که بینتون هست وهر بار که میبینمتون از خدا میخوام که چنین عشق زیبا وبدون وابستگی و پر از احترام و اعتماد رو به من بده چون حس میکنم برای من، این مورد، کل زندگیم رو تحت تاثیر قرار میده و اجازه بسیاری از لذت ها و شادی ها رو هم از من میگیره
پس خداونده من خواستم رونوشتم و در جمع دوستانم نوشتم و حالا از تو میخوام که در این مسیرم، نشانه ها رو بفرستی
آگاهم کنی
هدایتم کنی
و کمکم کنی مثل همیشه که عشق واقعی رو درک و تجربه کنم
خدایا من میخوام که زندگی شخصیم رو بسازم و اگر نشد، به شکل دیگه ای اقدام کنم پس خودت هدایتهایی رو بفرست که بتونم درک و عمل کنم
استادم باز هم سپاسگذارم که هر لحظه فایل هاتون به من قدرت میده
امروز یه لحظه یه ناامیدی یه درماندگی از چرا پس نمیشه؟؟ پس کی؟؟؟ اومد سراغم اما وقتی اومدم سراغ فایلتون؛ آبی بر آتش ناامیدیم ریختید و هدایت شدم بنویسم قطعا این اتفاقی نیست
من برای شدن و ساختن تلاش میکنم
خدایا حمایتم کن
با عشق در این مسیر هستم و درس میگیرم و به قدر توانو درکم عمل میکنم
از خداوند برای هممون سلامتی آرامش شادی محض ثروت های بی انتها رو آرزو دار
سلام به استادِ عزیزم، مریم جانِ نازنینم، همه ی دوستان عزیزم در سایت.
سلام از طرفِ سمانه و نی نی به همه ی عزیزانِ این سایتِ دوست داشتنی و محترم.
اول از همه بگم که بَه بَه به محیطِ زیبا و دل انگیزِ پردایس.
ممنونم از استاد جان که قدم زنان صحبت های زیباتون رو دورِ دریاچه، با ما به اشتراک میذارین.
سپاس گزارم از مریم جون که محبت میکنه و اینچنین فیلمبرداری میکنه حینِ صحبت های استاد.
از روی احساسم میتونم متوجه بشم تو مسیر درست هستم یا نه.
از روی حس آرامشم متوجه میشم در مسیر درست هستم.
از روی حس نازیبا متوجه میشم از مسیر درست خارج شدم، از مسیر خواسته هام دور میشم.
خودت داری زندگیتو خلق میکنی.
با احساسی که داری.
چقدر این آگاهی ها ناب هستن.
دقیقا هر بار که تکرار میشن عینِ تیکه های پازل، دقیقا میرن میشینن جای درستِ خودشون.
همونجا که روحم بهشون نیاز داره تا بهتر درک کنه.
تا به آرامش برسه.
تا بفهمه چه باید بکنه.
چقدر احساس کلید واضح و آشکاری هست برای اینکه بفهمم الان کجام و تو چه وضعیتی هستم.
احساسم بهم میگه حالم خوبه یا بد.
احساسم بهم میگه دارم به چیز خوبی فکر میکنم یا بد.
احساسم میگه داری درست فکر میکنی یا باید جهت فکرت رو عوض کنی.
احساسمه که در نهایت باعث میشه هر چیزی تو زندگیم خلق بشه.
همین الان یه پرنده روی شاخه ی درختِ روبه رومه.
حسم چیه؟
عالیه، هر وقت میبینمشون خوشحال میشم، ذوق میکنم که اومدن و چشمهام میتونن ببیننشون، مثل صبح که کبوتر جون نشست روی لبه پنجره آشپزخانه و چشم هام دید و ذوق کردم.
نسبت به احساسم کنجکاو شدم این روزها، که از داخلم پرس و جو میکنم و توجه میکنم ببینم تو چه احوالاتی هستم الان؟ چطوریم؟
یه چیزی از درونم تکون خورده بعد از پاسخی که برای رضوان جانم تو همین فایل نوشتم:
انگار یه پرده ای از جلوی چشمهام کنار بره و خدا بهم بگه سمانه قضیه ی خلقِ خواسته ها چیه؟
تو چطوری میتونی بخوای و بهت داده میشه.
اینکه تو هر چیزی رو باید خودت اول بفهمی و درک کنی که میخوای، بعد شجاعت کنی و به خودت بگی بدونِ خجالت و تعارف و رودربایستی و اینکه نمیشه و ترمزها، بعد باور کنی که میرسی…
همین.
بگی شجاعانه، بخوای و خدا بهت میده.
اینه اون رمزِ خلقِ خواسته هام.
همونی که استاد میگن شما خالقِ زندگیتون هستین.
همونه که من فکر میکردم چقدر پیچیده است درکش.
الان باید تمرینش کنم آگاهانه.
درسته مدتهاست ستاره قطبی مینویسم و تیک میخورن از فضلِ خدا، اما درک الانم کمی متفاوت تر و شفاف تر شده به این خواستن ها، به این خلق، به این راحتی با خود و خواسته هام بدونِ رودربایستی….
اینکه بدونم هر لحظه، هر ثانیه میتونم از خدا بخوام، واسه خودم شفاف کنم و از خدا بخوام، اینکه بدونم هر ثانیه ای خدا بیداره و با تمام تمرکز و دقت و عشق بهم گوش میده تا بگم بهش، خیلی هیجان انگیزه.
اینکه اصلا لازم نیست روز، ساعت، شرایطِ خاصی باشه تا خودم بفهمم چی میخوام و بعد درخواستش رو بفرستم واسه خدا…
همین الان که با خودم خلوت کنم میتونم تو کسری از ثانیه درخواست رو ارسال کنم…
چقدر عجیب، عظیم و شگفت انگیزه این سیستم…
خدایی که بدونِ توقف هست…
منم که خوابم، زمان میبره گاهی تا بیدار شم، اما هر وقت بیدارم روی اوجِ همه چیزم، شادی، ارامش، ثروت، روابط خوب …
……………………………………………………
این پیام رو در دو مرحله نوشتم، چند روز پیش و الان.
الان هم نجوا داشت میگفت ولش کن، پنجره ای که چند روز هست بازه و نصفه نوشتی رو ببند، نمیخواد ادامه اش بدی، اما دیدم نه، الان کامل و ارسال شد، الان به اون حسی رسیدم که باید ارسال میشد.
نگاه و نظرم نسبت به هر پیامی که نیمه میمونه، میپره به خاطرِ یه بک زدنِ ناخوداگاه، یا هر دلیلی که نوشته میشه ولی ارسال نمیشه، خیر هست.
میگم در بهترین زمان ارسال میشه.
جالبه چند روز که نیستم، بعد به شیرینی برمی گردم و کامنت مینویسم، بدون هیچ سرزنش یا حس بد و ناراحتی.
همه ی حس های خوبم از کنترل ذهن میان، از الخیر فی ماوقع، از آروم باش در بهترین زمان اتفاق میوفته…
خدایا مرسی که هر لحظه بهم درس میدی و معلمم هستی، هدایتم میکنی، از فضلِ خودت بهم پاداش میدی، خوشحالم میکنی، بهم آرامش میدی.
این فایل را شاید تا الان ده بار گوش کردم و برای خودم نوشته ام و فکر میکنم چکیده تمام فایل ها در این یک فایل جمع شده و هر جور که دلمون بخواد میتونیم ازش برداشت خودمون را داشته باشیم.
دوستان عزیزم تا همین الان 348 دیدگاه را ثبت کردند و به تمام نکات اشاره کردند منم دوست دارم که به غیر از اینکه بگویم که الان در کجای این قدم هستم و قدم اصلی خودم را در مورد تحول خودم بگویم در مورد یک موضوع دیگه بنویسم.
من میخوام در مورد غیبت کردن بنویسم چون این روزها یکی از کارهایی که میخوام انجام ندم غیبت کردنه و متاسفانه هر وقت آدم میخواد کاری را شروع کنه یک سری عوامل و نجواهای شیطانی میاد که کار را بدتر میکنه.
چون کانون توجه من رفته به سمت غیبت نکردن در حالی که من باید برای خودم برعکس کنم. بگم من میخوام دیگران را تحسین کنم. من میخوام به نکات مثبت آدم ها توجه کنم.
اصلا غیبت کردن چرا بد است ؟
توی زندگی ما ایرانی ها این موضوع برجسته شده و همه با خنده میگن این غیبت کردن خیلی شیرینه و اصلا مجلس را شاد میکنه و هزاران باور چرت دیگه که همیشه با ما بوده .
و اما جالب و نکته خوب برای من که به من ثابت میکنه که در مسیر درستم اینجاست که من جدیدا وقتی در مورد کسی یا کسانی صحبت میشه احساسم و حالم بد میشه و احساس کلافگی دارم . حتی وقتی خودم غیبت کسی را میکنم بلافاصله بدنم و ذهنم واکنش نشون میده و حال من بد میشه . من این را نشونه خوب میدونم چون دارم توجه میکنم و این دیگه ناخودآگاه نیست.
بلکه احساس من مهمه و من خودآگاه توجه میکنم که الان حالم بد شده و من احساس بدی دارم.
چند روز پیش برای خودم نوشتم که :
وقتی ما غیبت کسی را میکنیم اون که نمیشنوه پس این غیبت تاثیری روی اون نداره بلکه مثل آینه بر خود ما تاثیر مستقیم میزاره . حالا چرا؟ چون داریم با حرف زدن در مورد کسی و بدی کسی را گفتن به چیزهایی که دوست نداریم توجه میکنیم و طبق قانون، جهان چاره ای جز این ندارد که از جنس همون مثل آینه برای زندگی ما وارد کند.
به همین قشنگی اینهمه سفارش شده غیبت بده و غیبت مثل خوردن بدن مرده میمونه و هزاران سخن دیگه ….. اما متاسفانه تا الان جایی به این واضحی نگفته خوب چرا بده . ولی ما که در مسیر آگاهی هستیم ما که در این فایل یاد گرفتیم و باید تکرار کنیم که ما خالق زندگی خودمون هستیم . چه جوری؟ با کانون توجهمون.
خوب حالا با غیبت کردن کسی به چه چیزی توجه کردیم؟ بله درسته به آنچه که ما در آن شخص دوست نداریم یعنی توجه به ناخواسته.
حالا چه اتفاقی میفته؟ یا احساسمون بد میشه و یا ناخودآگاه برای کسانی که در مسیر نیستند توجه به ناخواسته از جنس همون ناخواسته وارد زندگی میشود. که هر دوی آن منجر به احساس بد میشه.
اما منی که الان دارم روی خودم کار میکنم مواظب ورودی هایم هستم مواظب کانون توجهم هستم نصیب من یه احساس خیلی بد میشه و طبق قانون :
احساس بد= اتفاقات بد
و من تمرین میکنم که با توجه به این موضوع تا اومدم غیبت کسی را بکنم یا آگاهانه اون فرد را کنار بزارم و یا در اون فرد دنبال یک چیز خوب بگردم و آنرا تحسین کنم تا حال خودم را خوب کنم. حتی اگه به اون فرد هم نگم توی ذهنم تحسینش کنم.
همون موضوعی که استاد در ابتدای کارشون انجام دادند برای ارتباط موثر. و نتایج را دیدند. این موضوعی بود که دوست داشتم باهاتون به اشتراک بزارم.
و اما موضوع بعدی:
درس بزرگی که من از این فایل گرفتم موضوع شرک بود که استاد فرمودند چرا ما شرک می ورزیم چون دیگران را مقصر کارهای زندگیمون میدونیم و اگر آگاهانه بدونیم که خداوند اینقدر عادله که کل زندگی ما را در دستان خودمون قرار داده پس کسی را مقصر زندگی خودمون نمیدونیم چه خوب چه بد.
بلکه میدونیم که ما با تغییر نگرش و تغییر افکار و باورهامون و تغییر کانون توجهمون به درستی میتونیم خالق زندگیمون باشیم پس دیگه شرکی وجود ندارد.
و خدا را عادل عادل میدونیم و دیگران را تحسین میکنیم چون اونها فقط دستان خدا هستند .
شاید یک نفر بخواد با یک کار بد به ما تذکری را بدهد تا ما به آن توجه کنیم و رفتارمون را درست کنیم. یعنی حتی اگه کسی را دیدیم که داره بهمون بدی میکنه دنبال درس اون موضوع بگردیم که برامون چه پیامی داره.
اینها را برای خودم نوشتم تا ردپایی برام باشه که در چنین روزی به این آگاهی رسیده بودم.
پس دقت کنم که این آگاهی را مرتب تکرار کنم.
استاد عزیزم واقعا ممنونم بخاطر تک تک فایل هاتون بخاطر تک تک کلامتون که هربار که یک فایل را گوش میکنم یک چیز جدید میشنوم .
حتی توی همین فایل که هر بار یه جمله میشنوم و مینویسم انگار تا حالا نشنیده بودم و کر و کور بوده ام.
زبان من قاصره برای تشکر از شما دو استاد بزرگوار. استاد های عملی . استادهایی که ما میبینیم که در سریال سفر به آمریکا تک تک این نکات را رعایت کردند و عمل کردند به آنچه میگویند.
و منم یاد میگیرم که فقط گوش ندم بلکه یک نکته را اینقدر عمل کنم و در اون عالی بشم تا مثل رانندگی بره توی ناخواگاه من.
و من باید همیشه زیبایی را در دیگران هم ببینم و هم تحسین کنم.
استاد بزرگوار من ، خدا به شما سلامتی و عمر طولانی و با عزت بده تا همیشه راهنمای ما باشید.
از شما دوست هم فرکانسی و توحیدی ارزشمندم بسیار سپاسگزارم چقدر عالی نوشتید انقدر جذاب پر قدرت وپر انرژی بود نوشتهای شما که جزء علاقه مندی های خودم قرار دادم
به جرات بگم یکی از بهترین کامنتهایی که من توی این فایل خوندم و تحت تاثیر قرار گرفتم فایل شما بود دختر چه انقلابی در من به وجود آوردی ممنونم ازت چقدر قشنگ باز کردید مسائل خودتان را و چقدر زیبا گفتید باید ذهنم را مثل شما تربیت کنم تا در مسیر درست زندگی قرار بگیرم واقعاً بهت تبریک میگم بابت صداقت تون از شما سپاسگزارم و جملههای طلایی در فایل شما کاملاً نمایان بود که از وقتی روی خودت کار میکنی مخصوصاً در مورد غیبت کردن خیلی سریع به احساس بدی میرسی و با فهمیدن آن دوباره به مسیر برمیگردی این نشانه خوبی است که جای تحسین داره
از شما دوست ارزشمندم بسیار سپاسگزارم که با این کامنت عالی دوباره من را آگاه کردی و چراغ هدایتی شدی برای مسیر زندگی درست از خداوند میخواهم در تمام جنبههای زندگی موفق و سلامت و ثروتمند باشی به هر آرزویی که میخواهی به امید الله مهربان به آن برسی و به بهترین نتایجها و موفقیتها را دست پیدا کنید
حتما در مدار شنیدن این سخنان بوده ای و خدا را شکر میکنم که از طریق من این مطالب را شنیدی.
من فکر میکنم که نه تنها تحسین دیگران میتونه به ما در مسیر کمک کنه . بلکه توجه به ویژگی های خودمون و تحسین روزانه خودمون که من خودم از امروز صبح شروع کردم باعث احساس لیاقت میشه.
همونطور که استاد همیشه میفرمایند باید به دنبال زیبایی ها بود و کانون توجهمون به روی زیباییهای اطرافمون باشه . توجه به نکات زیبای خودمون میشه همون احساس لیاقت.
البته برداشت منه و در همین فایل کامنت دوستمون مهدی که بیشترین امتیاز را داشت گفته بودند من روزانه 20 ویژگی خوب خودم را میگم .
و من فکر میکنم میتونه درس خوبی برای ما باشه. به لطف الله منم از امروز شروع کردم این تمرین را و امیدوارم این تمرین و تمرین قبلی نتیجه بخش باشه و بیام از نتایجم بگم.
سلام به مینا خانم کاشی وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه.
دختر ؛چقدر قشنگ ؛ چقدر عالی!!!
دست شما درد نکنه،واقعا کیف کردم و لذت بردم .هر نکتهایی که اشاره کرده بودی بهمراهش مثالی ذکر نموده بودی!!!!
دختر؛ اگر معلم بشی،معلم خوبی میشی!!!
خدا رو شاکرم که اینجایی و در کنارمان در این سایت الهی برایمان مینویسی.
احسنت برشما.هم مطلبت در مورد غیبت عالی بود و هم نگارشت پیرامون شرک.
بد نیست من هم اضافه نمایم که همان گونه که غیبت به خاطر آیینه بودن جهان تاثیرمخربش را بر خودمان میگذارد،حسن جویی و گفتن خوبیهای دیگران نیز باعث رشد و پیشرفت مان میشود.
و پیرامون شرک نیز استاد عزیزمان از قرآن حکیم نقل قول نمودند که خداوند فرموده شاید از گناهان دیگر در گذرم اما از شرک نخواهم گذشت!!!!
و ما با قدرت دادن به رب العالمین در واقع خودمان را تقویت میکنیم. همان گونه که وقتی شرک میورزیم و قدرت را به دیگران میدهیم بر بی عرضگی مان صحه میگذاریم.
در پایان آرزو میکنم که روز به روز بر مدارهایتان اضافه گردد و آرزوهایتان را زندگی کنید.
پیروز و مستدام شاد و سلامت ؛ خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدانگهدار
و در فایل استاد چقدر زیبا خودت رو کنکاش کردی و موضوعی رو ک خیلی هامون خواسته یا ناخاسته درگیرش هستیم توی محافل مطرح کردی…
منم مثل شما دارم روی این قسمت شخصیتم کار میکنم و از خدای همراهی ک هز رگ گردن ب من نزدیکتره کمک میطلبم ک دستم رو بگیره و ب جای غیبت کردن برم سمت تحسین کردن و میبینم ک این کار چقدر باعث برکت لحظات و زندگیم میشه…
چند روز پیش که دیدم فایل جدیدی آمده ، من در حال پیشبرد روند خاصی در آموزشهای مدنظرم در سایت ارزشمند شما بودم و این فایل رو موکول کردم به اولین فرصتی که بتونم با فراغ بال بیشتری ببینم
خلاصه اینکه امروز حین انجام کارهام فایل رو پلی کردم
و من یکبار دیگه سورپرایز شدم و البته فقط تا این لحظه تا دقیقه 15 رو دیدم
چون من تمام حرفهای شما رو با پوست و گوشتم این روزها دارم لمس میکنم،
من اوایل باور نداشتم ، اما هی که روی خودم کار کردم، و از هر فرصتی برای تمرین و تمرین و تمرین استفاده کردم نتیجه ها از راه رسیدند
بارها اتفاقات رو خلق کردم و اطرافیان به خودشون گرفتند و گفتند این به خاطر این بود که نیت ما صاف بود اما من فقط توی دلم خندیدم بهشون و برای خداوندی که به این زیبایی سیستم رو اداره میکنه، عاشقانه لبخند زدم
و
من نمیدونم واقعا از کدومش بنویسم؟
همین دیروز که به منظور پیدا کردن ترمزهام یکی از دفترچههای پنج ماه پیشم رو مرور میکردم ، نوشته بودم :
انگار جهان داره من رو سمت خواسته هام هل میده…..
همزمانی عجیبی در تمام اتفاقات زندگیم داره رخ میده
و من باز و پذیرا هستم برای تمام آنچه به سمتم میاد
به نظرم دیگه هیچ چیزی برای من بد نیست چون
همه اتفاقات درنهایت به نفع من رقم میخوره
اتفاقا همین دیروز( راجع به ایده ای که از چند روز پیش به ذهنم رسیده ) به این فکر میکردم که من این کار رو طوری یاد میگیرم که روی خودم اول پیاده کنم و بعد بتونم با دست پُر و در حالی که ادعای اون کار رو دارم برم جلو و….
و جالب بود الان شما هم توی صحبتهاتون دقیقا به همین نکته اشاره کردید که اون موقعی که قانون رو تا حدودی متوجه شدید با خودتون گفتید من اول این رو برای زندگی خودم میخوام امتحان کنم تا خودم رو مثال بزنم ، تا خودم بشم یه مثال از اون کسی که تونست!
و من باید این رو حالا میشنیدم تا تاییدی باشه بر اینکه راهم درسته
من دقیقا سختگیرانه روی خودم کار میکنم ، ورودیهام رو با وسواس کنترل میکنم و…
و امیدوارم خداوند به همهی ما کمک کنه تا بتونیم در کار کردن روی خودمون استمرار داشته باشیم و ظرف وجودمون برای دریافت و درک آگاهی هر روز بزرگ و بزرگتر بشه.
سلام عرض میکنم به اساتید گرامی و همچنین سلام و درود به شما دوست نازنینی که به مهر و لطف این دیدگاه را میخوانید.
موضوع این فایل: قدم اصلی تحول زندگی (چه عاملی باعث شد که بیشترین تغییرات در زندگیام اتفاق بیفتد؟)
1_با مطالعه کتابهایی که روشهای ارتباط با دیگران را آموزش میدادند یاد گرفتم که میتوان با تغییر باورها و تغییر رفتار با آدمها خیلی ارتباط بهتری ایجاد کرد.
احترام گذاشتن به افراد.
احساس مهم بودن به آنها دادن.
تحسین نمودن آنها.
موارد کلیدی در این مبحث است.
2_الگو نداشتن و ندیدن؛باعث گردید که چیزی بنام آرزو و خواسته تو وجود من شکل نگرفته بود و اصلا بهش فکر نمیکردم!!!
تا با مفهوم فرکانس آشنا شدم و فهمیدم انسان خودش شرایط خودش را می تواند خلق کند!!!
بعد فکر کردم که خواسته داشته باشم؛و الگو شوم برای دیگران!!! پس شروع کردم:
آگاهانه توجه کنم به زیباییها.
آگاهانه تمرکزم را بگذارم بر روی نکات مثبت و نعمتهایی که در زندگیام دارم؛نه روی آنهایی که ندارم!!!
ذهنم تربیت بشه برای پیدا کردن ویژگیهای خوب و مثبت افراد نه ایرادهای افراد!!!
و بعد شروع کردم به نوشتن اتفاقات مثبت و چیزهایی که دوست دارم برایم اتفاق بیفتد!!!
و به دنبالش همزمانیهای حیرت انگیزی رخ دادهاند!!! و پدیدههای شگفتانگیزی را شاهد شدم. که همگی تایید میکردند:
که تو با افکارت با کانون توجهت میتوانی خالق زندگیت باشی
3_با نکته ارزندهای آشنا شدم و آن اینکه وقتی میخواهی بفهمی که در مسیر درست هستی به احساست توجه کن: اگر حالت خوبه یعنی داری به چیزی توجه میکنی که دوست داری وارد زندگیت بشود؛ ولی اگر حالت خوب نیست یعنی داری به چیزی توجه میکنی که دوست نداری وارد زندگیت بشود!!!
و آنجا میتوانی بفهمی که در مسیر ناخواستههایت هستی!!!
و جهان به درخواستهای تو پاسخ میدهد!!!
و آنجا بود که باور:
با افکارت خالق زندگی خودت هستی نقطه شروع تحولات زندگیم شد
در شرایطی که اتفاقات بد و ناخوشایند رخ میداد ؛ با تغییر زاویه نگاهم و اینکه اگر احساسم را بتوانم خوب کنم نتیجه تغییر خواهد کرد !! چون من دارم خلقش میکنم!!!
4_اتفاقات کوچکتر ایمان را قویتر کرد تا به دنبالش درخواستهای بزرگتر نمایم و در ادامه فهمیدم که وقتی خودت را خالق زندگیت بدانی دیگر شرک نمیورزی!!!
با کانون توجهت میتوانی دنیایت را بسازی»» و احساست و حال درونیت بهت میگوید که در مسیر درست هستی یا نه!!!»» آن زمان همه چیز شروع کرد به تغییر کردن!!!
5_اینها باعث شد که من به چیزهای بزرگتر فکر کنم انگیزههای فوق العاده برای خلق زندگیم به وجود آمد.
6_نکته مهم و اساسی اینه که:
ما فراموشکاریم؛و هر بار باید به خودمان بگوییم . پس همیشه و مدام باید به خودمان یادآوری نماییم
7_درک کنید که جهان در هر لحظه داره به افکارت پاسخ میدهد!!!
و بخواهید تا خداوند هدایتتان کند و ظرفتان را بزرگ بزرگتر میکند!!!
هر لحظه ذکرخالق زندگیم هستمرا به خودتان بگویید!!!
خدایا شکرت!!! چه آگاهیهای نابی توسط استاد عزیزم در این فایل بهم آموزش دادی و یادآوری نمودی تا به یاد بیاورم که از کجا شروع کردم و اکنون در چه نقطهای ام!!!
اگر بخواهم با تمثیلی نقطه کنونیام را به یادگار بنویسم تا هم شما خواننده عزیز بهتر درک کنید و هم رد پایی از خودم گذاشته باشم بهترین مثال ایستادن بر روی دایو است و آماده شیرجه زدن به درون اقیانوسی از ثروت و نعمت و برکت!!!
1401/4/11 روزی بود که با مسئول آموزشگاهی در شهرمان صحبت کردم و توافق کردیم که کلاس از آنها و تدریس از بنده و هزینه تبلیغات نصف نصف!!!
کار شروع شد و کم کم و آهسته آهسته تعداد دانش آموزان زیاد شد و به طبع درآمد هم بهتر شد تا جایی که سهم آموزشگاه از اجاره یک کلاس به مراتب بیشتر شده بود یعنی به اندازه اجاره یک آپارتمان به آنها میدادم.
اینجا بود که درخواست جلسه کردم و خیلی منطقی توافق کردیم که به اندازه اجاره یک کلاس به آنها بپردازم و این یعنی درآمد بیشتر.
…
انشاالله به زودی زود رونمایی کامل خواهد شد و آن موقع صاحب مارکتی خواهم شد که در واقع همچون شیرجهروی قهار با یک شیرجه حیرت انگیز غوغایی در زندگیم خلق خواهم نمود و حتماً ویدیوی آن را ساخته و برای استاد ارسال خواهم نمود.
به امید آن روز قشنگ به زودی زود،همه شما عزیزان را به خدای مهربان میسپارم و برایتان شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم ، خدانگهدار.
اولش داشتین صحبت میکردین به خودم گفتم حرفها تکرایه فقط گوش بدم دیدم نه هر ثانیه میرین جلو حرفها انقدر مهم میشه نمیشه نکته برداری نکرد و منو رو اشتیاق اورد بنویسم هم برای خودم هم برای دوستانی که دارن کامنتمو میخونن
قانون: جهان جوری ساخته شده به افکار ما پاسخ میده به احساسات ما پاسخ میده چطوری پاسخ میده به هر چی توجه کنیم وارد زندگی ما میشه اگر به مشکلات توجه کنیم مشکلات بیشتری وارد زندگیمون میشه اگر به زیبایی توجه کنیم زیبایی بیشتزی وارد زندگیمون میشه
توجه میتونه با فکر کردن باشه با تجسم کردن باشه با صحبت کردن باشه یا میتونه نوشتن راجبش باشه
یعنی میشه انسان اتفاقات در روز براش میافته رو خلق کنه
از نزدیکان استاد همیشه درباره مشکلات بی پولی صحبت میکردن غر زدن به اخبار سیاسی گوش دادن همیشه منفی هستن راجب موضوعات و زندگی خوبی هم ندارن و همیشه ناراضی بودن از زندگی و اونجا این باور که میتونه زندگیشو خلق کنه و به خواسته هاش فکر کنه و استاد میخواست خودش مثال موفقیت باشه و شروع کرد
1) اگاهانه توجه کرد به نعمتهایی که داره تو زندگینه اون چیزهایی که نداره
2) اگاهانه درباره مسائل سیاسی احبار دوریکردن
3) اگاهانه سعی کنه نکات مثبت افرد پیدا کنه و احساس خوب در اونه ایجاد کنم و ذهن تربیت بشه برا پیداکردن نکات مثبت افراد
4) سپاسگزاری ونعمتهایی که استاد داشت نوشت و شرایطی که دوست دارم رخ بده وبعدش نتایج رخ داد همزمانی ها به چیزی فکر میکرد اتفاق می افتاد و استاد میدید زندگیشو داره خلق میکنه و همه مسائل داشت تایید میکرد که تو خالق زندگیت هستی با افکار کانون توجهت و از اون به بعد استاد بیشتر حواسش بود چهورودی به ذهنش داره میده اگه به بیماری توجه میکنه از جنس همون وارد زندگی میشه اگه به سلامی توجه میکرد از جنس همون وارد زندگی میشد اگر به فقر کمبودها توجه میکرد از همون جنس وارد زندگیش میشد
و اگاهانه سعی کرد خیلی محکم حواسش بود که داره به چی توجه میکنه حواس استاد بود که چه احساسی داره در مسیر درست هستی در مسیر خداوند هستی چه احساسی داری
داری به چیزی توجه میکنی که بهت احساس بهتری میده
داری به رفتار همسرت که دوست نداری داری به مشکل تو خیابون داری به چیزی توجه میکنی که احساستو بد کرده و اونجا میتونی بفهمی در مسیر ناخواسته قرار گرفتیم و جهان مثل اینه داره بازتاب میده فرکانسو این باور که استاد خودش داره زنگیشو خلق میکنه بزرگترین باوری بود تاثیرات بی نظیری نو زندگی استاد گذاشت و این شروع زندگی استاد بود که خالق زندگیشه اگر اتفاق بدی میافتاد اگه بتونه احساسشو کنترل کنه و اگه بتونه افکارشو کنترل کنه و اگه بتونم به این اتفاق به شکلی نگاه کنه احساس کنترل کنه نتیجه تغییر میکنه
دقیقا درست میگید استاد چند وقت پیش پرنده ام با یه وسیله ای بازی میکرد دخترم میگفت مامان این میخوره ها قورتش میده ها من بیخیال بودم میگفتم نه بزار بازی کنه خلاصه پرنده ام اون شی خورد و من تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم و کلی دستپاچه شدم خلاصه بردمش پیش دکترش ببینه باید چیکار کنه یه دارویی داد گفت اگه بالا اورد اون شی که کارتون راحته اگه نه که دفع کردنش براش سخته من تو 3ساعت پرنده امو نگاه میکردم ناراحت بودم همه رفتن خوابیدن من با خودم خلوت کردم پرندمو نگاه میکردم فکر میکردم اینجا بود دانش اموز استاد باشی میاد کمکت احساس خوب= اتفاقات خوب شروع کردم فایل توحیدی استاد گوش دادن که توکل کردن اگه احساست بده ایمان نداری به خدا توکل نداری به خدا جوری حالمو خوب کردم که داشتم میخوابیدم لبخند میزدم مطمعن بودم حالش خوب میشه سپردم به خدا و حال خودمو خوب کردم ونشستم کارهایی که خداوند برام انجام داد نوشتم چه حالی داشتم و خداوند چه بی نظیز همه چیو برام ردیف کرد به این قضیه به شکل امتحان از خودم نگاه کردم و چقدر اون شب با خدای خودم صحبت کردم من مدتها بود این حسو تجربه نکرده بودم و به خودم میگفتم خیلی قبل تر از این چرا دیگه با خدا خلوت نمیکنم و این نشونه دیدم در حد حرف نیستم من بخوام میتونم خالق زندگیم باشم فقط کافیه بخوام
و حرف استاد 100٪ درصد درسته وقتی احساست خوب باشه نتیجه تغییرمیکنه
و اتفاقی که افتاد پرنده ام اون شی بالا اورد و من میدونستم من اگه به مرگش فکر میکرد این اتفاق میافتاد.
استاد تلوزیون قطع کرد برا خودش بست خودشو به سپاسگزاری و دیدن زیبایها وصحبت کردن با خداوند یواش یواش اون باور که تو خالق زندگیت هستی شروع مرد اتفاقات اول به شکل ک. کوچیکتری رخ میداد و بعد ایمان قویتر میکرد چرا چیز بزگتر نمیخوای ارزو استاد چی بود خونه داشته باشه و بعد اتفاقی افتاد تو زمان کوتاه 10و 15 تا خونه خرید استاد و بعد درخواست ماشین داشته باشه و باز هم تو زمان کوتاه دو تا ماشین صفر کیلومتر خارجی که جز بهترین ماشین ها بود خرید دمتون گرم واقعا تو روابط تو حوضه تاثیر فوق العاده رو افراد بزاره و این اتفاق افتاد دوست داشتکارش راحتر باشه ازدادی زمانی مالی اتفاق افتاد
وقتیتو خودتو خالق زندگی بدونی شرک نمی ورزی چی میشه تو شرک میورزی وقتی بقیه دارن شذایطشو رقم میزنن
و بعد درخواست بعدی استاد میخواست تو کشوری بره کاملا ازادی داشته باشه و هیچ ایده ای نداشت استاد فقط تجسم میکرد ودرباره اش باخودش خدا صحبت میکرد و توجهش رو خواسته ها بود و بعد رفتن به خیلی از کشورها و بعد استاد میگفت اینا نیست اون چیزی که میخواد یه شرایط بهتر و مهم بود انگلیسی زبان باشن و بعد هدایت به امریکا و کلی ملک خریدن و پردایس زیبا خریدن
حساب کنی استاد یه کارگر تو کشتی سازی بندر عباس اون زمانی که باور کرد استاد زندگیشو خودش میتونه خلق کنه از رو احساساتم از رو حال درونی از رو ارامش همه چیز شروع کرد به تغییرکردن زندگی در تمام ابعاد برای کسی که کارگر بود و تو بهترین حالت شده بود یه راننده تاکسی تو اون گرما بندر عباس تو زمان کاملا معقول اینطوری زندگیش عوض شد در تمام ابعاد اون نکته ای که تونست اتفاقات رقم بزنه این باور بود خودت زندگیتو خلق میکنی این موضوع خیلی خیلی باید کار کنم ای حرف استاد وقتی میزنه خودت زندگیتو خلق میکنیخودت وتنها خودت فاطمه نیازی نیست کسی کمکت کنه تو کسب کارت نیازی نیست فقط از خدای خودت کمک بخواه
خداوند این قدرتو داده و تو کلام خدای مهربونم میگه اگر بندگان من درباره من پرسیدند به انها بگو من نزدیکم چون ما هممون فکر میکنیم خداوند خیلی دوره
و بعد خداوند میگه . ه اونها بگو من کسی هستم همواره در حال اجابت درخواست کسی هستم که درخواست میکنه ودر ادامه میگه به شرطی که به من ایمان بیاورند
و کاریکه استاد کرد درخواست کرد و خداوند اجابت کرد تمام درخواستشو وقتی خواسته کوچیک استاد براورده شد به خواسته های بزرگتر فکر کرد و باعث شد انگیزه بگیره برا زندگی
و اتفاقی افتاد استاد شد همون مطلبی خوند بهش انگیزه داد که خودش مثالی بشه برا موفقیت نه کنراد هیلتون خودش اون مثال موفقیت شد
یا درباره سلامتی هم همینطور نشست چیزهایی که نتیجه گرفت امد اموزش داد وتمام مسائلی که داشت درمان شد بدون هیچ دارویی
ادم فراموش میکنه چه نتایجی گرفت
اگر باور کنیم خالق زندگیمون هستیم دیگه نمیایم بقیه سر زنش کنیم دیگه برای شرایط مشکل دارم دنبال مقصر نمیگردم نمیدونستم قانون واز الان میسازم زندگیمو
قانون مهم
جهان هر لحظه به افکار ما پاسخ میده در هر لحظه داره این کارو انجام میده اینو درک کنیم میبینیم زندگی تغییر میکنه یه شبه تغییر نمیکنه چون نمیتونیم ذهنو یه شبه تغییر بدیم اگر بدونیم ما خالق زندگیمون هستیم انوقت قدم به قدم برای دریافت اگاهی ها همین که بخواهیم خداوند هدایتمون میکنه
خداوند میگه ما همه رو کمک میکنیم چه اونهایی که میخوان برن جهنم چه اونهایی که میخوان برن بهشت
انشالله باور کنیم و هر لحظه این ذکرو داشته باشم من خالق زندگیم هستم من دارم اتفاقات رقم میزنم
من میتوانم با تغییر افکارم کانون توجهم اون چیزیو که دوست دارم تو زندگیم رقم بزنم ادم فراموش میکنه ولی همیشه صبح که از خواب بلند میشه به خودش یاد اوری کنه خیلی خیلی بهش کمک میکنه تو مسیر درست قرار بگیره
این دیدگاه خالق بودن
چقدر حرفهاتون نور امید تو قلبم زنده کرد ممنونم ازتون استاد وهمین طور از مریم جان لحظه ای دوربین نلرزید خدا بهتون قوت بده عاشقتونم
خدایا شکرت به خاطر لباس های زیادی که این ماه خریدم و خرید های راحتی که هر ماه دارم انجام میدم.
خدایا خیلی از چیز هایی که الان تو زندگیم هست قبلا برام رویا بوده ولی الان خیلی راحت دارم تجربشون می کنم.
یه زمانی اینکه لباس های جدید داشته باشم خیلی بزرگ بود ولی حالا هر ماه دارم تجربه می کنم.
یه زمانی اینکه از خودم تو یوتیوب ویدئو بزارم خیلی سخت بود ولی حالا مدت هاست انجامش می دم.
خدایا شکرت به خاطر پاساژ که به زمانی اینقدر خجالت می کشیدم که حتی تنها واردش نمی شدم و احساس می کردم ارزشمند نیستم ولی حالا مدت هاست توش کار می کنم.
خدایا شکرت به خاطر سلامتی و شادی که هر لحظه داره تو زندگیم عمیق تر و بهتر میشه.
خدایا شکرت به خاطر آدم های باحالی که هر روز دارند وارد زندگیم می شوند.
خدایا شکرت به خاطر دختر های عالی که هر روز دارند جذب من می شوند و خدا می دونه بعدا چقدر از داشتن روابط صحبت می کنیم در حالی که مدت هاست داره بهتر و بهتر روابط وارد زندگیم میشه.
خدایا شکرت به خاطر یوتیوب و امکانات بی نظیری که در اختیار مون گذاشتی.
یه زمانی اینکه ویدئو هام اینقدر بازدید بگیره مثل رویا بود ولی حالا داره هر روز یکی از ویدیوهای من وایرال میشه.
خدایا شکرت به خاطر روندی که هر بار داره تو زندگیم سریع تر و راحت تر از قبل منو به خواسته هام می رسونه.
خدایا شکرت به خاطر خرید دوره های استاد که اصلا یادم نمی یاد قبلا چقدر در موردشون نگرانی داشتم ولی حالا هر روز داره رقم می خوره.
خدایا شکرت به خاطر همین گوشی موبایل که چقدر دوست داشتم تجربش کنم و حالا دو ساله دارمش.
خدایا شکرت به خاطر سادگی و زیبایی که هر روز داره تو روابط و زندگیم بیشتر و پر رنگ تر از همیشه میشه.
خدایا شکرت که هر لحظه داری منو به مسیر های آسون تر و راحت تری هدایت می کنی.
خدایا شکرت به خاطر فروش های خوب این مدت و اعتماد به نفس بهتری که براش تکامل طی کردم.
خدایا شکرت به خاطر پول و ثروتی که هر روز داره وارد زندگیم میشه تا من نیاز هام را راحت تر و لذت بخش تر برآورده کنم.
خدایا شکرت به خاطر تموم نیاز هایی که همیشه در بهترین زمان و شرایط خودش اتفاق می افته.
خدایا شکرت به خاطر راحتی و لذتی که امروز تو محیط شغلی خودم دارم.
خدایا شکرت که هر روز داره کارهام ساده تر از قبل میشه و من ثروت بیشتری می سازم.
خدایا شکرت به خاطر خانواده خوبی که دارم و منو مستقل میزارند تا بزرگتر از قبل رفتار کنم.
خدایا شکرت به خاطر لذت های خوبی که هر لحظه داره تو زندگیم بیشتر و بهتر میشه.
خدایا شکرت به خاطر تموم روز هایی که تا حالا زندگی کردم و میتونم زندگی کنم.
به نام خدا
وعده این شد که خود را آرام کنم
نه جهان اطراف را
معجزه شد
و جهانم نیز آرام گشت
” شمس تبریزی ”
خداوندا، هزاران بار شاکرت هستم که در این لحظه در این شرایط زیبا حضور دارم و دارم روی خودم کار می کنم تا باعث پیشرفت دنیا شوم، و پیش تو عزیز تر شوم. خدایا هزاران مرتبه شاکرت هستم.
من چیزی که اخیرا احساس می کنم و البته نمی دانم که درست است یا غلط، این است که انسان های اطرافمان آیینه ما هستند، و به تازگی از این طریق دارم کیفیت باور های درستم را می سنجم، اگر انسان های اطرافم فقیر هستند یعنی من هم باور های دارم که فقط را رواج می دهند، اگر انسان های اطرافم بد اخلاق هستند یعنی اخلاق خودم مناسب نیست، این مورد را بار ها حس کرده ام، و وقتی می بینم کسی رفتار نامناسبی با من می کند سعی می کنم به آن اعتراضی نکنم و تمرکزم را روی خودم بگذارم. هنوز به این مسئله خیلی باور ندارم ولی نشانه هایش را حس میکنم، البته با توجه به حرف های استاد این مسئله درست به نظر می رسد.
همان طور که آدم های اطرافمان آیینه ما هستند، اتفاقات و محیط اطرافمان نیز آیینه ما هستند، اگر هر روز موقع رفتن به سر کار نا زیبایی می بینیم یعنی درون ما نازیباست، اگر درون ما نازیباست یعنی ما به زیبایی ها توجه نمی کنیم و درونمان نازیبا می شود و دنیا از آن منعکس می شود. پس هر لحظه و هر ثانیه باید حواسمان به خودمان باشد تا بدانیم که در آن لحظه به زیبایی ها توجه می کنیم یا خیر.
اخیرا در ذهنم از بقیه گله می کردم و می گفتم که چرا کسی به من عشق نمی ورزد؟ بعد از این که مدتی این سوال را از خودم پرسیدم متوجه شدم که دلیل آن این است که من به دیگران عشق ورزی نمی کنم و آن ها هم عین خودم با من رفتار می کنند.
هنوز در مدار تهیه خیلی از محصولات نیستم، ولی وقتی نتیایج دوستان دیگر را میبینم، خیلی خشحال می شوم و خداوند را هزاران بار شکر می کنم که مرا به این مسیر زیبا و مخصوصا به این سایت هدایت کرده است ، خوشحال و شاکر خداوند هستم که من را با این قوانین آشنا کرده است، تا با رشد خودم به رشد این جهان کمک کنم و در پیش خداوند عزیز تر و عزیز تر شوم، خدایا هزاران بار شاکرت هستم.
شاکرت هستم که هر لحظه و هر ثانیه داری به من کمک میکنی.
“کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا”
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به همه ی عزیزان.
استاد جان در انتهای فایل چیزی گفتین که خیلی سببِ راحتی فکرم شد:
گفتین همه مون حتی شما، هم گاهی فراموش میکنین که خالقِ زندگی مون هستین و باید دائم اینو به خودتون یادآوری کنین.
من به عنوانِ یه شاگرد که با کمال گرایی هم دست به گریبانه، گاهی دچار این حس میشم که خوب درک نمیکنم، خوب متوجه نمیشم، فراموش میکنم، عجله دارم واسه جواب، عملم کم میشه و …
یعنی یه طوری که انگار سمانه تو کم هستی تو این مسیر.
کم توجه میکنی و کم متوجه میشی…
این کلامِ شما از بهبودگرایی میاد و به من این احساسِ امنیت رو در برابرِ نجواها و گفتگوهای ذهنی میده که:
نگران نباش.
تو یه انسانی، با میزانِ درک و پذیرش و باورهای خودت.
اول که مقایسه نکن خودتو با دیگران.
بعد هم یادت باشه هیچکس کامل نیست، هیچکس بی اشتباه نیست.
هر مرحله واسه درکِ بیشتر جا داری و امیدوار باش.
چون تازه با این فایل یه دریچه هایی برام آشکارتر شده در رابطه با مفهومِ خالقِ زندگیِ خود بودن
شما گفتین:
با افکارت خالق زندگیتی.
با کانون توجهت خالق زندگیتی.
کنترل افکار و ذهن، حتی اتفاقات بد رو هم تغییر میده.
و این جملات عین آبی خنک و شیرین نشست روی روحم.
انگار که واسم واضح تر شه به چی زیاد فکر میکنی سمانه؟
به چی زیاد توجه میکنی؟
در مورد چی زیاد صحبت می کنی؟
در مورد چی زیاد میشنوی؟
چی رو زیاد میبینی؟
همه شون میشن کانونِ توجهم…
کانونِ توجهت رو چیه؟
همونا خلق میشن تو زندگیت.
اونایی که خوبه رو ادامه بده، اونایی که معیوبه رو اصلاح کن.
چطوری؟
از یه دریچه ی دیگه نگاه کن بهشون، بهشون یه طور دیگه فکر کن، یه طوریکه بهت حس خوب بدن…
چند وقت پیش در موردِ موضوعی، از قصد تمرینش کردم و جواب شگفت انگیز بود، طیِ دو مرحله جوابهایی رسید دستم که برخلافِ نتایجِ قبلی بود که منو مشوش کرده بودن…
ورق برگشت…
فکرمو عوض کردم و باور کردم که خداوند درستش میکنه…
شما گفتین کنترل افکار و ذهن، حتی اتفاقات بد رو هم تغییر میده.
من به چشم دیدمش.
فقط باید این مثال رو دائم یادآوری کنم برای خودم تا بشینه تو باورم.
دوباره یه پرنده رو به چشم های من نشسته روی شاخه ی درخت…
این دومین باره موقع کامنت نوشتن امروز، این لحظه رو شاهدم…
برای من خیر و شادیه.
نی نی جون هم همین الان تکون میخوره و ابراز احساسات میکنه به من و جهان.
به شما هم سلام میده استاد جان، کاملا با صدا و تصویرتون آشناست:)، به همه ی دوستان سلام میده نی نی :)
وقتی دارم حرفی میزنم یا به چیزی فکر میکنم و نشانه ها میان، دقیقا حس میکنم خداوند تاییدش رو در اون مورد بهم نشون میده، میگه بله، درسته، همینطوره، درست فکر میکنی، درست متوجه شدی سمانه.
یه موردی بود دو شب پیش، که نمیدونم درست متوجهش شدم یا نه، اما باعثِ حسِ نازیبا شد در من، یعنی یه رفتاری از یه بنده خدایی دیدم و پیشِ خودم قضاوتش کردم که اتفاقا باعثِ حس نازیبا در خودم شد، چون حس میکردم دورادور بهم بی احترامی شده.
اما حقیقت اینه که من درست نشنیدم چی گفته شده، پس نجواها قدرت گرفتن …
اون شب چند بار که اون بنده خدا رو دیدم حسم نسبت بهش بد بود، گذشت و گذشت تا فرداش یعنی دیروز…
با خودم گفتم دختر خوب یه راهکار عالی واسه این حس وجود داره، بیا و از زاویه ای دیگه نگاه کن، اتفاقا بیا و اون بنده خدا و زیبایی هاشو تحسین کن…
خیلی جالبه بعدش و الان دیگه اون حس بد رو ندارم چون انگار تحسینش و توجه به زیبایی ها، و دیدن ماجرا تو ذهنم از زاویه ای با نگاهِ زیبا باعث شد نازیبایی ها شسته شن و برن…
اینه معجزه ی کنترلِ ذهن.
گاهی میتونم، گاهی نمیتونم، اشکال نداره، تمرین میکنم، بهتر میشم :)
خوشحالم که تو این مسیرم و کم کم متوجه میشم در برابر احساسات یا عملکردهام باید چه واکنشهایی خلق کنم تا به احساسِ خوبِ بیشتری برسم.
مرسی استاد جان برای دونه به دونه ی این کلیدها و راهکارهایی که یادم دادین و میدین برای افزایشِ حسِ خوبم که باعث میشه زندگیِ شیرین تر و باکیفیت تری رو تجربه کنم.
وقتی از این تغییراتم مینویسم اینجا، به خودم میگم آفرین سمانه، آفرین.
اینا نتیجه است.
اینا همون چیزایی هستن که استاد همیشه میگن، میگن از نتایجتون با من صحبت کنین.
نتایجِ مالی، عاطفی، حس خوب، اتفاقات خوب، خلق خواسته هاتون، آرامشتون، سلامتی تون، عزت تون، افزایش اعتماد به نفس و احساسِ ارزشمندی تون و …
من هر بار هر چیزی میبینم در خودم، مینویسم، کاملا با نگاه بهبودگری، فارغ از اینکه اندازه بدم بهشون، بگم کم هستن؟ زیادن؟ یا چی؟
اینکه من دارم تغییرات رو میبینم تو زندگیم یعنی نتایج اومدن…
عالیه.
تو حیطه ی مالی یه چیزی که خیلی به چشمم اومده و بهش توجه میکنم و سپاس گزارم بابتش، تغییراتِ مدارِ ثروتِ مالی مون هست.
مدتهاست متوجه شدم مدارمون جابجا شده.
یه عالمه روزیِ غیر حساب وارد میشه تو زندگی مون، هم مادی هم معنوی.
کلی هدیه دریافت میکنیم، سه تایی مون، هم خودم، هم همسرم، هم نی نی جون.
روزیِ فراوانِ خداوند رو دارم به چشم میبینم.
یخچال و فریزری رو میبینم که پر میشه، هر چقدر مصرف میکنیم، تکون نمیخوره انگار و برکتِ فراوانی داره به فضلِ خدا.
سلامتی که خدا به سه تامون داده برام خیلی ارزشمنده و سپاس گزارم فراوان.
حالِ خوبمون با همدیگه، با خانواده و عزیزانمون، آرامشمون، اینکه از اخبار دوریم و چقدر آرامش داریم، اینکه حاشیه نداریم و دنبالشم نیستیم، سرمون گرم خودمون و زندگیِ خودمونه …
همه ی اینا رو میبینم و سپاس گزارم بابتشون.
خواستن و رسیدن رو دارم از نی نیِ خودم و بچه ها الگو برداری میکنم…
اینکه بچه ها چطوری میخوان که به سرعت میرسن.
نی نی ها به محضِ تولد، از قبل، غذاشون (شیرِ مادر) واسشون فراهمه، اونم بهترین و کاملترین و مقوی ترین غذا…
محبتی که براشون از قبل آماده شده، توجهی که دریافت میکنن.
آغوشی که براشون بازه، هم قبلش هم بعدش تا همیشه.
اینکه یه بچه انقدر احساسش لیاقتش بالاست که همه چیز داره، برای من درس داره.
استاد زیبا صحبت کردن در این مورد تو دوره.
چون به منبع وصله و تربیتِ خانواده و جامعه روش اثر نذاشته، خیلی احساس لیاقتش بالاست، باور داره به خودش و لیاقتش، میخواد و میشه، خودش رو بی قید و شرط ارزشمند میدونه در حالیکه نه بلده صحبت کنه نه سوادی داره، نه کاری انجام میده…
همینطوری خالی خالی متوجهِ وجودِ ارزشمندش هست که پا به این دنیا گذاشته، چون میدونه خدا چه ارزشی براش قایله، خودش هم واسه خودش ارزش قایله، همه اینا برای اینه که به منبع یعنی خدا وصله…
من هر چی بیشتر وصل باشم به خدا و درک کنم ارزشی رو که خدا برام قایله، خودمم برای خودم ارزش بیشتری قائل میشم، همونطوری که شایسته اش هستم به عنوانِ یه انسان، که شبیهِ هیچ انسان دیگه ای نیست، و کاملا منحصر به فرد هست…
نی نی الان با تکون هاش بهم میگه بله مامانی، در نزدِ خدا همه ارزشمندن.
دو تا پرنده دیگه تشریف آوردن رو شاخه تا تاییدیه ها رو بزن به کامنت:)
استاد حقیقت رو میگن که: برای ذهن، باید با منطق روبه رو شد تا باور کنه، همین مثالِ احساسِ لیاقت بچه ها قبل و بعد از تولد، که استاد مطرح کردن، دلیلِ آشکاری هست برای درکِ بهتر احساس لیاقت ما انسانها در بزرگسالی مون، اونجایی که ظاهرا درک و فهم مون بیشتر شده ولی در عمل به خاطر نوعِ تربیت دور افتادیم از احساس لیاقتمون.
این روزها چشم و ذهنم داره میبینه و کشف میکنه اون احساس ارزشمندی هایی رو که به صورت شرطی به انسان داده شده و انسان عادت کرده بهشون، و اگه نداشته باشه احساس کمبود میکنه.
دختر بچه ی زیبا و نازنینِ 5 ساله ای رو میشناسم که خیلی دوستش دارم، این کودکِ نازنین از این سن کم یاد گرفته و متوجه شده با زدن رژِ لب یا آرایش کردن قشنگ میشه، و درخواست میکنه مامانش براش رژ بزنه …
این دختربچه خودش زیبا و ملوسه به شدت، یعنی به نظر من همه بچه ها قشنگن، هر کدوم یه مدل.
اما تو این سن از جهان پیرامونش دریافت کرده اگه آرایش کنه بهتر میشه، احتمالا تایید شدن به خاطرِ زیباییِ آرایش روی چهره رو دیده در دیگران و خودشم الگو برداری کرده…
من هر بار که میبینم آرایش کرده، یا خودش توجه میکنه به ارایشش خیلی ریز بهش میگم تو بدون این هم قشنگی عشقم…
چقدر احساسِ خطر کردم تو ذهنم برای بچه ها با چیزهایی که دارن از پیرامونشون دریافت میکنن و الگوبرداری میکنن.
از خداوند عمیقا و قلبا میخوام خودم واردِ تربیتِ فرزندم نشم، همسرم هم همینطور، ما خودمونو تربیت کنیم فقط تا بچه روالِ طبیعی تری رو طی کنه، آروم تر باشه، اعتماد به نفس و عزت نفس و احساس لیاقتش لطمه نبینه، چیزهایی که خدا به محضِ تولد به همه مون داده بوده از اول، ولی تو این دنیا، ما با چیزی تحتِ عنوانِ تربیت یا آموزش از بچه ها میگیریمشون.
نجوا میگه، سمانه فوقش تو و بابایی بتونین کنترل کنین خودتون رو و کمتر آسیب بزنین به بچه و لیاقت و اعتماد به نفسش، با جامعه و مدرسه و دوستان و …. چه میکنی؟
اونا که تحت کنترل تو نیستن.
بله من نمیتونم صفر تا صد بچه مو کنترل کنم.
اون در نهایت راه و مسیر خودشو میره، چه با کنترل من چه بدون کنترل من.
اما من میتونم آگاهانه و نظارت روی تربیتِ خودم، اسیبِ بسیار کمتری به کودکم بزنم تا خودش راهشو پیدا کنه.
خداوندی که خلقش کرده باهاشه، مراقبشه، راهنماییش میکنه، تنهاش نمیذاره…
من سهمِ خودم رو درست انجام بدم، بقیه اش در کنترل من نیست، خدا هر لحظه حافظه.
من میتونم روی چیزی که کنترل دارم ورود کنم، و اونم فقط خودمم نه هیچکس دیگه ای حتی بچه ام که عزیزترینمه.
از خداوند کمک میخوام همینطور که تا حالا کمکم کرده از بدنه جامعه و باورهای اشتباه فاصله بگیرم، از الان تا همیشه هدایتم کنه که فریبِ نجواها رو نخورم و همرنگِ جماعت نشم…
این تلاش و همت و کوششِ منو لازمه داره.
خدایا به همه مون، اعم از پدر و مادر، خانواده، اقوام، دوستان، مدرسه، جامعه و … کمک کن تبدیل به بستری آرام و دور از تنش بشیم برای همه ی بچه های جهان، نه فقط بچه ی خودمون و عزیزانمون، که سالم و آروم و شاد رشد کنن، تجربه کنن، آزمون خطا کنن، بزرگ شن، لذت ببرن از زندگیشون، دنبال هدف هاشون برن و خوشحال باشن از زندگی شون.
الهی آمین.
خدایا شکرت برای این کلاس های آموزشی،کارگاه های مشاوره که برام ترتیب میدی و باهام شفاف صحبت می کنی.
سلام به دوست عزیزم سمانه جان
امیدوارم حالت عاااالی باشه و نی نی عزیزت هم به سلامتی به دنیا بیاد از خوندن کامنتت حس خیلی خوبی گرفتم و ذهنم خیلی باز شد و اتفاقاااا من هم چند روزی هست که یه نفر خیلی رو اعصابم بود و الان با این کامنت زیبات فهمیدم که راه حلش اینه که بایدد به نکات مثبت اون آدم توجه کنم تا حس و حالم خوب بشه وای که خدا پدر و مادر استاد رو بیامرزه که گفتن تا میتونید کامنتهای بچه هارو بخونید واقعا چقدر خوندن کامنت ها پربرکت و پرباره علاوه بر اینکه کلی حس و حالت خوب میشه
سپاسگزارم ازت سمانه جان بابت کامنت پرباری که گذاشتی
همیشه شاد و سلامت وثروتمند باشی دوست خوبم
سلام اعظمِ عزیز.
ممنونم از کامنتِ پاسخت و محبتی که به من و نی نی ابراز کردی.
منم دوستدارِ کامنتهای بچه های نازنینِ سایت هستم، از هر کدومشون یه چیزی برمیدارم که واقعا برام خوبه و بهش نیاز دارم.
امیدوارم همه مون در این مسیرِ بهبود و رشد، ثابت قدم باشیم و ادامه بدیمش تا همیشه.
بهترینها رو برات آرزو میکنم عزیزم، در پناهِ خدا باشی همیشه.
خدایا شکرت برای همه ی نعمت هات، همه ی روزی های حساب و غیر حسابت.
به نام خدای مهربانم و هدایتگرم
سلام به سمانه جانم
عزیزم شما عالی هستی
یه لحظه دلم خوایت عکس پروفایلت رو بزرگ کنم و ببینم و آرامش و سلدگی و حس خوبی رو در وجود شما و همسرتون پیدا کردم
تحسینتون میکنم که با همسرتون در بک مدار هستید
این نغمته که منم از خداوند میخوامش و اینکه نازنینم بهت خیلی تبریک میگم که بزودی مادر میشی و به نی نی زیبا و ناز و بامزه وارد زندگیت میشه
قطعا با وجود چنین مادر آگاهی، ابن محیط عالی برای ایشون مهیا میشه که راهش رو عالی انتخاب کنه و زندگیش رو عالی بسازه
خیلی جملات زیبایی در کامنتت استفاده کردی و حال بسیار خوبی رو منتقل کردی
آرامش، سلامتی، عشق ناب و ثروتهای بی انتها رو برای هممون آرزو دارم
سلام به زهرا جانِ نازنینِ حسینی.
زهرا جان خیلی ممنونم از کامنتِ بامحبتت و عشقی که با قلبِ پاکت بهمون هدیه کردی.
از خداوند بهترین ها رو برات میخوام.
هر اون چیزی که خواسته ی قلبِ نازنینت هست.
هر لحظه ات سرشار از شادی و حس خوب و سلامتی و ثروت باشه دوستِ مهربونم.
خدایا شکرت برای نعمتهای بی شمارت.
سلام سمانه جون
چقدرخوشحال شدم که یه نی نی داره میاد به خونمون
تبریک میگم وچقدربرات خوشحالم.
تا وسطای کامنتت که خوندم
میخواستن چندتا راهکاربهت بدم ،
ولی وقتی کامنتتو تموم کردم،دیدم
وااای چه مامان آگاهی داره نی نی مون
از قبل همه دغدغه های نی نی داشتن، وجواباشو میشناسی
وعالی براش راه حل پیدا کردی
چقدرخوبه که آدم تو جوونی به این دنیای آگاهیهای زیبا دست پیداکنه
چقدرخوبه که بچشو تومحیطی به این روشنی بزرگ کنه
هزارماساالله که اینقدرخوبی
به نظرم بچه توی شکم مادرش هم میتونه باورهای عالی رودریافت کنه.
اما یکی دوتا توصیه بهت میکنم که خودم ازشون بهره بردم وواقعا از وجود بچه هام لذت بردم ومیبرم
اولیش اینه که ازلحطه لحظه با فرزندت بودن لذت ببر
از شیردادنش ،از حموم کردنش،از تعویض لباس وپوشکش
همیشه باهاش بازی کن واینو بدون که اگه یک دنیا مادیات برای بچت فراهم کنی
اون وقتی خوشبخته، که باتو وپدرش بخنده
خودم به شخصه ،ازوجود بچه هام خیلی لذت بردم
ازهرسنشون
ازهرجنسشون
زمانیکه فکرمیکردم بهترین لباس وخوراک ومدرسه وخونه رو براشون تهیه کنم و
باتمام کاستیها نتونستم خیای کارارو براشون بکنم،
ولی وقتی بزرگ شدن به عینه فهمیدم اون زمان خوبی که باهاشون سپری کردم
هم برای خودم عالی بوده وهم اونا دائم ازش یاد میکنن،
نه امکاناتی که تونستم براشون فراهم کنم
بچه بزرگ کردن سخته ولی باعشق بسیارآسون میشه ود لپذیر
به هرحال
ازاینکه مادرآگاه وجدید تو گروهمونه خیلی خوشحالم
خودت وهمسرجون ونی نی نازت
همیشه شاداب باشید
سلام به خانمِ مهرکِ نازنین و مهربان و عزیزم.
با پیامتون شادی رو به من و نی نی هدیه دادین.
از پیشنهادتون خیلی ممنونم و تمام تلاشمو میکنم که هر چه بیشتر از لحظاتِ بودن با نی نی لذت ببریم، نی نی که خداوند بهمون هدیه داده و هر روز از خدا سپاس گزاری میکنم برای داشتنش.
مامان مهرکِ عزیز و دوست داشتنی از خوندنِ کامنتهاتون بسیار لذت میبرم و از خداوند بهترین هارو برای شما و خانواده ی عزیزتون میخوام.
اسمتون بسیار زیباست و حسِ خیلی خوبی بهم میده، ممنونم از لطف و محبتتون.
خدایا شکرت برای همه ی نعمتهات، برای سلامتی، روزیِ حساب و غیر حساب، برای آرامش و امنیت و شادی.
بنام خداوندی که جهان را آفرید
و من انسان را خالق زندگیش کرد..
سلام و درود به سایت بهشتیم.
سلام و درود به استاد خوش اندامم..
سلام و درود بخداوندی که هر لحظه مرا هدایت میکند!
یادمه بچه که بودم…همیشه بدنبال بهترین زندگی بودم..حتی خوابهایم برام الهام بخش بود.چیزایی بهم الهام میشد که الان دارم به واقعیت رسیدن..
به لطف الله..بخاطر بودن در طبیعت..و مدام در طبیعت بودن..این حس خوشحالی و سرزندگیم خیلی گسترده بود..
همیشه بدنبال بهترینها بودم.همیشه تقاضایم حتی در اون دورانها با وجود ترسها و حسابهایی که نسبت به پدرم داشتم..فقط بفکر بهتربن لباس و فلان کفش فلان گوشواره..فلان وسایل بودم….نا گفته نمونه…(بخاطر ترسها گوشه هایییم براورده نمیشد)
و این دوران بچگیم گذشت..ولی هنوز اون حس شیطنت.و حس طبیعت گردی خیلی زیاد بود..دورانهای خیلی خوبی گذروندم..
من تا الان که 35سالمه..و جزو دهه شصتی هستم..هنوز همون روحیه بچگیمو در درونم نگه داشتم…و چون میدونم این روحیه چیزیه که منو خیلی خوشحالتر و سرزنده تر نگه میداره..
و این زمانها گذشت…
ولی استادم از درون از گذشته ام همیشه افسوس میخوردم که چرا من باید اینجور وضعیتی داشته باشم..همیشه عاشق این بودم.که زمانی بزارم بشینم از خدا بخام که من دوستدارم به حاهای خوب برسم..
دانشگاه برم.چیزایی جدید ببینم.و خیلی هدفها داشتم.
به لطف خودش سال اول دانشگاه دولتی قبول شدم..
و بازم احساس کردم درونم ارضا نشده..طلب لیسانس فلان شهر و دانشگاه کردم.باز شب برام هدایت اومد همون سال با وجودی که خداشاهده 1000تومن داشته باشم.به طرز خیلی راحتی با مخالفتهای پدرم..من ثبتناممو انجام دادم.
و این گذشت…و بعد از تمام شدن.شرکت ثبت کردم و شروع کردم بکار کردن..کلاسهای جدید رفتن..و چقدر پیشرفت کردم..
استادم بازم ارضا نمیشدم..
گفتم یچیزی تو دنیا وجود داره که من ازش بیخبرم.به تضاد بزرگی خوردم(داستانش ساعتها طول میکشه).با وجود ندونستن قانون.هر روز کارم بفکر جاهای بزرگ بود شبانه روز تو فکر رسیدن به معمای علامت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بود!
به لطف خودش مرا هدایت کرد به سایت شما!تا به امروز استادم فقط دارم کندو کا میکنم خودمو..
مثل یه کوپ بزرگی پر از آشغال و تمییزیه..من دارم اینا رو زیرو رو میکنم..
که چرا من این اشغال رو نگه داشتم..منطقیش میکنم میزارمش کنار..
ولی بگم تمام این سالها درسته کار کردم خوب بود همه چیز عالی بود..(ولی همراه با تضاد).چون ادم خوشحالی بودم.خیلیا منو به علی بی رقم میدونستن….ولی ناگفته نمونه(غر غرو زیاد و گیر دادن شدید)
ولی الان که گذشته!میگم من کجا زندگی میکردم!!!!!
و الان در دانشگاه این سایت بزرگ هستم.تقریبا دیگه 2سال چند روزه..خداشاهده..انگار تازه از شکم مادرم بیرون اومدم..
معنای زندگیم از رنگ تاریکی به رنگهای رنگین کمان در اومده..هر چی این رنگها رو قاطی میکنم به رنگهای جدیدتری در میاد..
اومدم سه رنگ اصلی رو با هم ترکیب کردم.شد رنگ نارنجی.بنفش.سبز..بازم اینا رو با هم ترکیب کردم.خلاصه تعداد رنگها هی افزایش پیدا کرد…
میخام بگم…رنگ مشکی..به رنگی تبدیل شد..و رنگیها به رنگیهای زیادی تغییر کرد..
فهمیدم چقدر افکار باورها مون میتونه تو زندگیمون تاثیر بگذاره !
فقط باید خودشناسی رو بشناسیم و به خداشناسی برسیم.
یادمه یه روحانی معلم آیین زندگی اگه اشتباه نکنم مدرس دانشگاهمون بود….بحث همون دین و زندگی..
این سوال خودشناسی و خداشناسی تو امتحاناتش میومد..کلا این موضوع تو کتابمون بود..ولی من هیچ وقت از دهن اینفرد نشنیدم منظور این یعنی چه؟؟؟؟
همون موقع گفتم یعنی چی…خودشناسی و خداشناسی؟؟؟؟؟؟؟
و هزاران مثال دیگه داشتم!
میخام بگم…
همه چیز همه چیز برمیگرده بهمین موضوع اول خودشناسی…
چیزی که همیشه دوستداشتم بخداوند برسم!همیشه دوستداشتم خداوتد رو بشناسم..
همیشه ازش میپرسیدم که خدا تو کی هستی من کی هستم؟من یه انسان یعنی چی؟
اینقدر این سوالات رو داشتم که در سردرگمی خودم غوطه ور بودم…دقیقا صحبت شما از زندگی کردن در این دنیا!
برای ما خانم ها یه ازدواج معمولی.یه خونه یه ماشین بچه بیاریم همین..پیر بشیم آخرشم بمیریم..
در کنارشم نحوه تفکرمون از خداوند یه نماز عجله ایی به زور یه چادر کلفتی رو سرمون به احبار با خداوند بودن..و همین افکارای جامعه امروزی…و تمامممممممممممممممممممممممم
و
لطف خودش که بازم اون تضادها جزو تکاملم بود….بقول خودم اونا بوده تا من امروز بشدت قوی تری بتونم ادامه بدم..
استادم اون موقعها من در فرکانس شما بخدا نبودم.میدونی چرا؟
دقیقا همزمانی من.با شما…با ازدواج خواهرم و رفتن از کنار من …پیش اومد…
و باعث شد..من بیشتر خودمو پیدا کنم.و بتونم بیشتر با اموزش شما متمرکز بشم.چون ایشون خیلی مقاومت دارن..تا در خلوت خودم بیشتر بتونم با شما هم فرکانس باشم.
استادم همزمانی از اول ورودم به سایت شما…موقعه ایی پدیدار شد..که من بتونم تو اینراه ثابت قدم باشم!
و دیگر همزمانیها همه همه برای بزرگتر شدن من در اینراه شد.تا امروز من خوشحال و سپاسگزار باشم..
همه این جرقه ها…از پیدا کردن خودم هویدا شد.و لطف خداوندم درکنارم پایدار بود.و دقیقا من در زمان و در مکان مناسب همزمانیها برام اتفاق افتاد…
و بازم این صحبت شما مهر تاییید بزرگی بر قلبم خورد….تا بیشتر از خداوند بخام..و بیشتر بیشتر عمل به قوانین الهی داشته باشم..
و این خالق خود بودن را بیشتر بیشتر به خودم بگم..و یادآور کنم…
و ایمانم به قوانین خداوند بیشتر بیشتر شود..تا ظرفم گسترش پیدا کنه و دریافت نعمتهایم قوی تر شود…
استاد عزیزم هر چی از این فایل بگم کمه….چقدر خداوند داره خودشو به ما نزدیکتر میدونه..از رگ گردن…اینقدر نزدیکه فقط کافیه باورش کنیم…الله اکبر..اینقدر این همزمانیها نزدیکه که من به واقعیت تو زندگیم مدام حسش میکنم ….
استادم تمام نتایج شما…همه بخاطر این ایمان قوی که در درونتون کاشتین هست…این همه خوشبختی رو بهتون تبریک میگم.این اندام زیباتون از پشت سر…نگاهم را چند برابر پر از ذوق و شوق کرد…
دوستتون دارم.ممنونم از خداوندی که یفردی رو وارد زندگیمون کرد تا بتوانیم پرچم دار یکتاپرستی در دنیا باشیم!…و فقط فقط بخودش ایمان داشته باشم..نه در حرف بلکه آگاهانه و استمرار در اینراه مقدس الهی.عملگرا باشیم!…
منم امروز بخودم یادآوری میکنم.که امروز تمام این نتایج زندگیم همه بخاطر استمرا بودنم در اینراه هست!من فقط باید استقامت داشته باشم…دیروز تو آیه ایی از سوره قرآن جزو الگوهای تکرار شونده هست…آنانکه که پرهیز داشتند مدام در قرآن اشاره کرده…
اینقدر خداوند وعده های خوب به ما داده..به آنانکه که پرهیز داشتند..همون کنترل ذهن.همون کانون توجه..همونایی که احساس خوب دارند……..فقط باید مدام بخودمون یاداوری کنیم…
آقا!میخای خوشبختی در دنیا و آخرت برسی..راهن تقوا هست..باید تو راه راست بمونی….دیگه بجز این حرف هیچی دیگه ایی نیست…همین تمامممممممم
تقوا تقوا تقوا…….خالق زندگی خودمون بودن…و استجابت خداوند….
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار!
به نام الله مهربانم
به نام یکتای هدایتگرم که امروز هم خودش هدایتم کرد که بیام و این فایل رو ببینم و هم هدایتم کرد که بنویسم
پس خداوندا، به کلمات اجازه بده که اونچه میخوام رو بتونن بیان کنن و اصل مطلب بیان بشه
و سلامی گرم و عاشقانه به استادان جانم و همه دوستان در این مسیر الهی
اول باید سپاسگذاری کنم بابت اینکه شما هیچوقت در سکون و آرامش موفقیت هاتون نمیمونیدو همواره خودتون رو پوش میکنید به سمت بهبود، به سمت رشدو خودتون هم اشاره کردید که چون ما انسانها مهمترین ویژگیمون فراموشکاریه، باید مدام یادآوری کنیم به خودمون و ادامه بدیم و حرکت کنیم و چون ما هم فراموش میکنیم، پس چقدر عالیه که همواره بیایم و مرور کنیم و درس هامون رو دوره کنیم تا بهتر درک و بعد هم بهتر عمل کنیم
استادم باز هم باید شما رو تحسین کنم که اینقدر اندام فوق العاده متناسبی رو درست کردیدو دارید ادامه میدید و اینقدر عالی روی مسیرتون مستدام هستید قطعا شما باید جواب بگیرید چون این قول خداونده که اگر درست عمل کنیم باید نتیجه درست بگیریم، لاجرم لاجرم باید پاداش ها بیان
من عاشق این لاجرم هستم
یعنی اصلا شک نکن و فقط با حال عالی و ایمان توکل ادامه دادن
باید بگم ه من خوئم از زمان آشنایی با شما نتایج بسیار خوبی گرفتم
یعنی اگر نخوام اون نتایج رو ببینم، ناسپاس هستم ولی باید مدام به خودم یادآوری کنم که چقدر فایل ها و آموزش های شما چه رایگان و چه محصولات تونستن من رو بهبود بدن و این روند بایدادامه پیدا کنه چون هر وقت رها بشه، مثل عمل به قوانین دوره سلامتی، مثل کنترل ذهن، مثل تجسم سازی مثبت، مثک کنترل ورودی های ذهنی ووووو نتایج بر میگردن سر اون روند معیوب قبلی و این اصلا نه شوخی داره ونه استثنا
اینکه قوانین دائم در حال کار هستن و اصلا اسثنا ندارن هم برای من بیم هست و هم امید
امید به اینکه تا وقتی دارم درست عمل میکنم پس لاجرم نتایجم مطابق اون قوانین درست هست که بهشون عمل میکنم ووقتی عمل نکنم، این بیم هست، که دوباره نتایج منفی و ناامیدکننده از راه میرسه
اما من میخوام در ترس و بیم نباشم میخوام آگاهانه درست باور کنم، عمل کنم و بهتر زندگی کنم
استادم، من در خیلی زمینه ها که به نظر خودم بهتر از قبل درک و باور کردم نتایجم واقعا خوبه و راضیم میکنه گرچه دارم باز هم بهتر میشم اما توی یه زمینه که بسیار زندگی من رو تحت الشعاع قرار داده انگار دستم بستست
هر دفعه اقدام میکنم اما نمیدونم، بدتر از قبل میشه
یه درخواست دارم ازتون عاشقانه، اینکه لطفا دوره عشق ومودت در روابط رو بروزرسانی کنید
دوست دارم این دوره رو پابه پای آپدیت های شما بیام جلو
میخوام عمیق تر خودمو بشناسم، میخوام عمیق تر باورهای منفیم در روابط رو بشناسم و درستشون کنم تا این تضاد زندگین رو ازش بهره برداری کنم
من بید لایق یک رابطه عالی شخصی بشم
نمیدونم ایرادم از احساس لیاقتمه، نمیدونم از احساس قربانی بودنمه، نمیدونم از احساس گناهه و نمیدونم های زیادی در این مسیر هست اما این رو واضح میدونم که من از روابط شخصیم شاد و راضی نیستم
و این رو هم میدونم تا باورهام کشف و درست نشن، به همین شکل میمونهو شاید مدام هم بدتر بشه
و دوباره این رو هم میدونم که من که به خیلی از خواسته هام رسیدم و لایقشون بودم قطعا در روابط هم لایق یه رابطه سالم، با عشق، با احترام، با اعتماد و ساده و آرام هستم
من استادم شما و مریم عزیز رو بارها و بارها تحسین کردم ومیکنم بابت این عشق واقعی که بینتون هست وهر بار که میبینمتون از خدا میخوام که چنین عشق زیبا وبدون وابستگی و پر از احترام و اعتماد رو به من بده چون حس میکنم برای من، این مورد، کل زندگیم رو تحت تاثیر قرار میده و اجازه بسیاری از لذت ها و شادی ها رو هم از من میگیره
پس خداونده من خواستم رونوشتم و در جمع دوستانم نوشتم و حالا از تو میخوام که در این مسیرم، نشانه ها رو بفرستی
آگاهم کنی
هدایتم کنی
و کمکم کنی مثل همیشه که عشق واقعی رو درک و تجربه کنم
خدایا من میخوام که زندگی شخصیم رو بسازم و اگر نشد، به شکل دیگه ای اقدام کنم پس خودت هدایتهایی رو بفرست که بتونم درک و عمل کنم
استادم باز هم سپاسگذارم که هر لحظه فایل هاتون به من قدرت میده
امروز یه لحظه یه ناامیدی یه درماندگی از چرا پس نمیشه؟؟ پس کی؟؟؟ اومد سراغم اما وقتی اومدم سراغ فایلتون؛ آبی بر آتش ناامیدیم ریختید و هدایت شدم بنویسم قطعا این اتفاقی نیست
من برای شدن و ساختن تلاش میکنم
خدایا حمایتم کن
با عشق در این مسیر هستم و درس میگیرم و به قدر توانو درکم عمل میکنم
از خداوند برای هممون سلامتی آرامش شادی محض ثروت های بی انتها رو آرزو دار
تا بعد….
به نام خالقِ مهربانم
سلام به استادِ عزیزم، مریم جانِ نازنینم، همه ی دوستان عزیزم در سایت.
سلام از طرفِ سمانه و نی نی به همه ی عزیزانِ این سایتِ دوست داشتنی و محترم.
اول از همه بگم که بَه بَه به محیطِ زیبا و دل انگیزِ پردایس.
ممنونم از استاد جان که قدم زنان صحبت های زیباتون رو دورِ دریاچه، با ما به اشتراک میذارین.
سپاس گزارم از مریم جون که محبت میکنه و اینچنین فیلمبرداری میکنه حینِ صحبت های استاد.
از روی احساسم میتونم متوجه بشم تو مسیر درست هستم یا نه.
از روی حس آرامشم متوجه میشم در مسیر درست هستم.
از روی حس نازیبا متوجه میشم از مسیر درست خارج شدم، از مسیر خواسته هام دور میشم.
خودت داری زندگیتو خلق میکنی.
با احساسی که داری.
چقدر این آگاهی ها ناب هستن.
دقیقا هر بار که تکرار میشن عینِ تیکه های پازل، دقیقا میرن میشینن جای درستِ خودشون.
همونجا که روحم بهشون نیاز داره تا بهتر درک کنه.
تا به آرامش برسه.
تا بفهمه چه باید بکنه.
چقدر احساس کلید واضح و آشکاری هست برای اینکه بفهمم الان کجام و تو چه وضعیتی هستم.
احساسم بهم میگه حالم خوبه یا بد.
احساسم بهم میگه دارم به چیز خوبی فکر میکنم یا بد.
احساسم میگه داری درست فکر میکنی یا باید جهت فکرت رو عوض کنی.
احساسمه که در نهایت باعث میشه هر چیزی تو زندگیم خلق بشه.
همین الان یه پرنده روی شاخه ی درختِ روبه رومه.
حسم چیه؟
عالیه، هر وقت میبینمشون خوشحال میشم، ذوق میکنم که اومدن و چشمهام میتونن ببیننشون، مثل صبح که کبوتر جون نشست روی لبه پنجره آشپزخانه و چشم هام دید و ذوق کردم.
نسبت به احساسم کنجکاو شدم این روزها، که از داخلم پرس و جو میکنم و توجه میکنم ببینم تو چه احوالاتی هستم الان؟ چطوریم؟
یه چیزی از درونم تکون خورده بعد از پاسخی که برای رضوان جانم تو همین فایل نوشتم:
انگار یه پرده ای از جلوی چشمهام کنار بره و خدا بهم بگه سمانه قضیه ی خلقِ خواسته ها چیه؟
تو چطوری میتونی بخوای و بهت داده میشه.
اینکه تو هر چیزی رو باید خودت اول بفهمی و درک کنی که میخوای، بعد شجاعت کنی و به خودت بگی بدونِ خجالت و تعارف و رودربایستی و اینکه نمیشه و ترمزها، بعد باور کنی که میرسی…
همین.
بگی شجاعانه، بخوای و خدا بهت میده.
اینه اون رمزِ خلقِ خواسته هام.
همونی که استاد میگن شما خالقِ زندگیتون هستین.
همونه که من فکر میکردم چقدر پیچیده است درکش.
الان باید تمرینش کنم آگاهانه.
درسته مدتهاست ستاره قطبی مینویسم و تیک میخورن از فضلِ خدا، اما درک الانم کمی متفاوت تر و شفاف تر شده به این خواستن ها، به این خلق، به این راحتی با خود و خواسته هام بدونِ رودربایستی….
اینکه بدونم هر لحظه، هر ثانیه میتونم از خدا بخوام، واسه خودم شفاف کنم و از خدا بخوام، اینکه بدونم هر ثانیه ای خدا بیداره و با تمام تمرکز و دقت و عشق بهم گوش میده تا بگم بهش، خیلی هیجان انگیزه.
اینکه اصلا لازم نیست روز، ساعت، شرایطِ خاصی باشه تا خودم بفهمم چی میخوام و بعد درخواستش رو بفرستم واسه خدا…
همین الان که با خودم خلوت کنم میتونم تو کسری از ثانیه درخواست رو ارسال کنم…
چقدر عجیب، عظیم و شگفت انگیزه این سیستم…
خدایی که بدونِ توقف هست…
منم که خوابم، زمان میبره گاهی تا بیدار شم، اما هر وقت بیدارم روی اوجِ همه چیزم، شادی، ارامش، ثروت، روابط خوب …
……………………………………………………
این پیام رو در دو مرحله نوشتم، چند روز پیش و الان.
الان هم نجوا داشت میگفت ولش کن، پنجره ای که چند روز هست بازه و نصفه نوشتی رو ببند، نمیخواد ادامه اش بدی، اما دیدم نه، الان کامل و ارسال شد، الان به اون حسی رسیدم که باید ارسال میشد.
نگاه و نظرم نسبت به هر پیامی که نیمه میمونه، میپره به خاطرِ یه بک زدنِ ناخوداگاه، یا هر دلیلی که نوشته میشه ولی ارسال نمیشه، خیر هست.
میگم در بهترین زمان ارسال میشه.
جالبه چند روز که نیستم، بعد به شیرینی برمی گردم و کامنت مینویسم، بدون هیچ سرزنش یا حس بد و ناراحتی.
همه ی حس های خوبم از کنترل ذهن میان، از الخیر فی ماوقع، از آروم باش در بهترین زمان اتفاق میوفته…
خدایا مرسی که هر لحظه بهم درس میدی و معلمم هستی، هدایتم میکنی، از فضلِ خودت بهم پاداش میدی، خوشحالم میکنی، بهم آرامش میدی.
به نام الله
سلام بر استاد عزیزم و مریم جان عزیز
سلام به تمام دوستان عزیز و هم مسیرم .
این فایل را شاید تا الان ده بار گوش کردم و برای خودم نوشته ام و فکر میکنم چکیده تمام فایل ها در این یک فایل جمع شده و هر جور که دلمون بخواد میتونیم ازش برداشت خودمون را داشته باشیم.
دوستان عزیزم تا همین الان 348 دیدگاه را ثبت کردند و به تمام نکات اشاره کردند منم دوست دارم که به غیر از اینکه بگویم که الان در کجای این قدم هستم و قدم اصلی خودم را در مورد تحول خودم بگویم در مورد یک موضوع دیگه بنویسم.
من میخوام در مورد غیبت کردن بنویسم چون این روزها یکی از کارهایی که میخوام انجام ندم غیبت کردنه و متاسفانه هر وقت آدم میخواد کاری را شروع کنه یک سری عوامل و نجواهای شیطانی میاد که کار را بدتر میکنه.
چون کانون توجه من رفته به سمت غیبت نکردن در حالی که من باید برای خودم برعکس کنم. بگم من میخوام دیگران را تحسین کنم. من میخوام به نکات مثبت آدم ها توجه کنم.
اصلا غیبت کردن چرا بد است ؟
توی زندگی ما ایرانی ها این موضوع برجسته شده و همه با خنده میگن این غیبت کردن خیلی شیرینه و اصلا مجلس را شاد میکنه و هزاران باور چرت دیگه که همیشه با ما بوده .
و اما جالب و نکته خوب برای من که به من ثابت میکنه که در مسیر درستم اینجاست که من جدیدا وقتی در مورد کسی یا کسانی صحبت میشه احساسم و حالم بد میشه و احساس کلافگی دارم . حتی وقتی خودم غیبت کسی را میکنم بلافاصله بدنم و ذهنم واکنش نشون میده و حال من بد میشه . من این را نشونه خوب میدونم چون دارم توجه میکنم و این دیگه ناخودآگاه نیست.
بلکه احساس من مهمه و من خودآگاه توجه میکنم که الان حالم بد شده و من احساس بدی دارم.
چند روز پیش برای خودم نوشتم که :
وقتی ما غیبت کسی را میکنیم اون که نمیشنوه پس این غیبت تاثیری روی اون نداره بلکه مثل آینه بر خود ما تاثیر مستقیم میزاره . حالا چرا؟ چون داریم با حرف زدن در مورد کسی و بدی کسی را گفتن به چیزهایی که دوست نداریم توجه میکنیم و طبق قانون، جهان چاره ای جز این ندارد که از جنس همون مثل آینه برای زندگی ما وارد کند.
به همین قشنگی اینهمه سفارش شده غیبت بده و غیبت مثل خوردن بدن مرده میمونه و هزاران سخن دیگه ….. اما متاسفانه تا الان جایی به این واضحی نگفته خوب چرا بده . ولی ما که در مسیر آگاهی هستیم ما که در این فایل یاد گرفتیم و باید تکرار کنیم که ما خالق زندگی خودمون هستیم . چه جوری؟ با کانون توجهمون.
خوب حالا با غیبت کردن کسی به چه چیزی توجه کردیم؟ بله درسته به آنچه که ما در آن شخص دوست نداریم یعنی توجه به ناخواسته.
حالا چه اتفاقی میفته؟ یا احساسمون بد میشه و یا ناخودآگاه برای کسانی که در مسیر نیستند توجه به ناخواسته از جنس همون ناخواسته وارد زندگی میشود. که هر دوی آن منجر به احساس بد میشه.
اما منی که الان دارم روی خودم کار میکنم مواظب ورودی هایم هستم مواظب کانون توجهم هستم نصیب من یه احساس خیلی بد میشه و طبق قانون :
احساس بد= اتفاقات بد
و من تمرین میکنم که با توجه به این موضوع تا اومدم غیبت کسی را بکنم یا آگاهانه اون فرد را کنار بزارم و یا در اون فرد دنبال یک چیز خوب بگردم و آنرا تحسین کنم تا حال خودم را خوب کنم. حتی اگه به اون فرد هم نگم توی ذهنم تحسینش کنم.
همون موضوعی که استاد در ابتدای کارشون انجام دادند برای ارتباط موثر. و نتایج را دیدند. این موضوعی بود که دوست داشتم باهاتون به اشتراک بزارم.
و اما موضوع بعدی:
درس بزرگی که من از این فایل گرفتم موضوع شرک بود که استاد فرمودند چرا ما شرک می ورزیم چون دیگران را مقصر کارهای زندگیمون میدونیم و اگر آگاهانه بدونیم که خداوند اینقدر عادله که کل زندگی ما را در دستان خودمون قرار داده پس کسی را مقصر زندگی خودمون نمیدونیم چه خوب چه بد.
بلکه میدونیم که ما با تغییر نگرش و تغییر افکار و باورهامون و تغییر کانون توجهمون به درستی میتونیم خالق زندگیمون باشیم پس دیگه شرکی وجود ندارد.
و خدا را عادل عادل میدونیم و دیگران را تحسین میکنیم چون اونها فقط دستان خدا هستند .
شاید یک نفر بخواد با یک کار بد به ما تذکری را بدهد تا ما به آن توجه کنیم و رفتارمون را درست کنیم. یعنی حتی اگه کسی را دیدیم که داره بهمون بدی میکنه دنبال درس اون موضوع بگردیم که برامون چه پیامی داره.
اینها را برای خودم نوشتم تا ردپایی برام باشه که در چنین روزی به این آگاهی رسیده بودم.
پس دقت کنم که این آگاهی را مرتب تکرار کنم.
استاد عزیزم واقعا ممنونم بخاطر تک تک فایل هاتون بخاطر تک تک کلامتون که هربار که یک فایل را گوش میکنم یک چیز جدید میشنوم .
حتی توی همین فایل که هر بار یه جمله میشنوم و مینویسم انگار تا حالا نشنیده بودم و کر و کور بوده ام.
زبان من قاصره برای تشکر از شما دو استاد بزرگوار. استاد های عملی . استادهایی که ما میبینیم که در سریال سفر به آمریکا تک تک این نکات را رعایت کردند و عمل کردند به آنچه میگویند.
و منم یاد میگیرم که فقط گوش ندم بلکه یک نکته را اینقدر عمل کنم و در اون عالی بشم تا مثل رانندگی بره توی ناخواگاه من.
و من باید همیشه زیبایی را در دیگران هم ببینم و هم تحسین کنم.
استاد بزرگوار من ، خدا به شما سلامتی و عمر طولانی و با عزت بده تا همیشه راهنمای ما باشید.
خیلی خیلی سپاسگزارم و خیلی خیلی دوستتون دارم.
به نام هدایت الله
سلام و درود بیکران به خواهر خوبم مینای عزیز
از شما دوست هم فرکانسی و توحیدی ارزشمندم بسیار سپاسگزارم چقدر عالی نوشتید انقدر جذاب پر قدرت وپر انرژی بود نوشتهای شما که جزء علاقه مندی های خودم قرار دادم
به جرات بگم یکی از بهترین کامنتهایی که من توی این فایل خوندم و تحت تاثیر قرار گرفتم فایل شما بود دختر چه انقلابی در من به وجود آوردی ممنونم ازت چقدر قشنگ باز کردید مسائل خودتان را و چقدر زیبا گفتید باید ذهنم را مثل شما تربیت کنم تا در مسیر درست زندگی قرار بگیرم واقعاً بهت تبریک میگم بابت صداقت تون از شما سپاسگزارم و جملههای طلایی در فایل شما کاملاً نمایان بود که از وقتی روی خودت کار میکنی مخصوصاً در مورد غیبت کردن خیلی سریع به احساس بدی میرسی و با فهمیدن آن دوباره به مسیر برمیگردی این نشانه خوبی است که جای تحسین داره
از شما دوست ارزشمندم بسیار سپاسگزارم که با این کامنت عالی دوباره من را آگاه کردی و چراغ هدایتی شدی برای مسیر زندگی درست از خداوند میخواهم در تمام جنبههای زندگی موفق و سلامت و ثروتمند باشی به هر آرزویی که میخواهی به امید الله مهربان به آن برسی و به بهترین نتایجها و موفقیتها را دست پیدا کنید
خدانگهدارتون باشد انشالله
سلام دوست عزیز و هم مسیر
حتما در مدار شنیدن این سخنان بوده ای و خدا را شکر میکنم که از طریق من این مطالب را شنیدی.
من فکر میکنم که نه تنها تحسین دیگران میتونه به ما در مسیر کمک کنه . بلکه توجه به ویژگی های خودمون و تحسین روزانه خودمون که من خودم از امروز صبح شروع کردم باعث احساس لیاقت میشه.
همونطور که استاد همیشه میفرمایند باید به دنبال زیبایی ها بود و کانون توجهمون به روی زیباییهای اطرافمون باشه . توجه به نکات زیبای خودمون میشه همون احساس لیاقت.
البته برداشت منه و در همین فایل کامنت دوستمون مهدی که بیشترین امتیاز را داشت گفته بودند من روزانه 20 ویژگی خوب خودم را میگم .
و من فکر میکنم میتونه درس خوبی برای ما باشه. به لطف الله منم از امروز شروع کردم این تمرین را و امیدوارم این تمرین و تمرین قبلی نتیجه بخش باشه و بیام از نتایجم بگم.
الهی که در این مسیر الهی همیشه موفق باشید.
سپاسگزارم
سلام به مینا خانم کاشی وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه.
دختر ؛چقدر قشنگ ؛ چقدر عالی!!!
دست شما درد نکنه،واقعا کیف کردم و لذت بردم .هر نکتهایی که اشاره کرده بودی بهمراهش مثالی ذکر نموده بودی!!!!
دختر؛ اگر معلم بشی،معلم خوبی میشی!!!
خدا رو شاکرم که اینجایی و در کنارمان در این سایت الهی برایمان مینویسی.
احسنت برشما.هم مطلبت در مورد غیبت عالی بود و هم نگارشت پیرامون شرک.
بد نیست من هم اضافه نمایم که همان گونه که غیبت به خاطر آیینه بودن جهان تاثیرمخربش را بر خودمان میگذارد،حسن جویی و گفتن خوبیهای دیگران نیز باعث رشد و پیشرفت مان میشود.
و پیرامون شرک نیز استاد عزیزمان از قرآن حکیم نقل قول نمودند که خداوند فرموده شاید از گناهان دیگر در گذرم اما از شرک نخواهم گذشت!!!!
و ما با قدرت دادن به رب العالمین در واقع خودمان را تقویت میکنیم. همان گونه که وقتی شرک میورزیم و قدرت را به دیگران میدهیم بر بی عرضگی مان صحه میگذاریم.
در پایان آرزو میکنم که روز به روز بر مدارهایتان اضافه گردد و آرزوهایتان را زندگی کنید.
پیروز و مستدام شاد و سلامت ؛ خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدانگهدار
سلام مینای عزیز
چقدر آرامبخش بود دیدگاهت
چقدر نگاهت آگاهانه و هشیار بود
و در فایل استاد چقدر زیبا خودت رو کنکاش کردی و موضوعی رو ک خیلی هامون خواسته یا ناخاسته درگیرش هستیم توی محافل مطرح کردی…
منم مثل شما دارم روی این قسمت شخصیتم کار میکنم و از خدای همراهی ک هز رگ گردن ب من نزدیکتره کمک میطلبم ک دستم رو بگیره و ب جای غیبت کردن برم سمت تحسین کردن و میبینم ک این کار چقدر باعث برکت لحظات و زندگیم میشه…
ممنونم ازت ک اینقدر صادقانه از خودت نوشتی
شاد و سلامت و ثروتمند باشی
سلام استاد عزیزم
چند روز پیش که دیدم فایل جدیدی آمده ، من در حال پیشبرد روند خاصی در آموزشهای مدنظرم در سایت ارزشمند شما بودم و این فایل رو موکول کردم به اولین فرصتی که بتونم با فراغ بال بیشتری ببینم
خلاصه اینکه امروز حین انجام کارهام فایل رو پلی کردم
و من یکبار دیگه سورپرایز شدم و البته فقط تا این لحظه تا دقیقه 15 رو دیدم
چون من تمام حرفهای شما رو با پوست و گوشتم این روزها دارم لمس میکنم،
من اوایل باور نداشتم ، اما هی که روی خودم کار کردم، و از هر فرصتی برای تمرین و تمرین و تمرین استفاده کردم نتیجه ها از راه رسیدند
بارها اتفاقات رو خلق کردم و اطرافیان به خودشون گرفتند و گفتند این به خاطر این بود که نیت ما صاف بود اما من فقط توی دلم خندیدم بهشون و برای خداوندی که به این زیبایی سیستم رو اداره میکنه، عاشقانه لبخند زدم
و
من نمیدونم واقعا از کدومش بنویسم؟
همین دیروز که به منظور پیدا کردن ترمزهام یکی از دفترچههای پنج ماه پیشم رو مرور میکردم ، نوشته بودم :
انگار جهان داره من رو سمت خواسته هام هل میده…..
همزمانی عجیبی در تمام اتفاقات زندگیم داره رخ میده
و من باز و پذیرا هستم برای تمام آنچه به سمتم میاد
به نظرم دیگه هیچ چیزی برای من بد نیست چون
همه اتفاقات درنهایت به نفع من رقم میخوره
اتفاقا همین دیروز( راجع به ایده ای که از چند روز پیش به ذهنم رسیده ) به این فکر میکردم که من این کار رو طوری یاد میگیرم که روی خودم اول پیاده کنم و بعد بتونم با دست پُر و در حالی که ادعای اون کار رو دارم برم جلو و….
و جالب بود الان شما هم توی صحبتهاتون دقیقا به همین نکته اشاره کردید که اون موقعی که قانون رو تا حدودی متوجه شدید با خودتون گفتید من اول این رو برای زندگی خودم میخوام امتحان کنم تا خودم رو مثال بزنم ، تا خودم بشم یه مثال از اون کسی که تونست!
و من باید این رو حالا میشنیدم تا تاییدی باشه بر اینکه راهم درسته
من دقیقا سختگیرانه روی خودم کار میکنم ، ورودیهام رو با وسواس کنترل میکنم و…
و امیدوارم خداوند به همهی ما کمک کنه تا بتونیم در کار کردن روی خودمون استمرار داشته باشیم و ظرف وجودمون برای دریافت و درک آگاهی هر روز بزرگ و بزرگتر بشه.
مهرآفرین پارک را یاد باد
سلام عرض میکنم به اساتید گرامی و همچنین سلام و درود به شما دوست نازنینی که به مهر و لطف این دیدگاه را میخوانید.
موضوع این فایل: قدم اصلی تحول زندگی (چه عاملی باعث شد که بیشترین تغییرات در زندگیام اتفاق بیفتد؟)
1_با مطالعه کتابهایی که روشهای ارتباط با دیگران را آموزش میدادند یاد گرفتم که میتوان با تغییر باورها و تغییر رفتار با آدمها خیلی ارتباط بهتری ایجاد کرد.
احترام گذاشتن به افراد.
احساس مهم بودن به آنها دادن.
تحسین نمودن آنها.
موارد کلیدی در این مبحث است.
2_الگو نداشتن و ندیدن؛باعث گردید که چیزی بنام آرزو و خواسته تو وجود من شکل نگرفته بود و اصلا بهش فکر نمیکردم!!!
تا با مفهوم فرکانس آشنا شدم و فهمیدم انسان خودش شرایط خودش را می تواند خلق کند!!!
بعد فکر کردم که خواسته داشته باشم؛و الگو شوم برای دیگران!!! پس شروع کردم:
آگاهانه توجه کنم به زیباییها.
آگاهانه تمرکزم را بگذارم بر روی نکات مثبت و نعمتهایی که در زندگیام دارم؛نه روی آنهایی که ندارم!!!
ذهنم تربیت بشه برای پیدا کردن ویژگیهای خوب و مثبت افراد نه ایرادهای افراد!!!
و بعد شروع کردم به نوشتن اتفاقات مثبت و چیزهایی که دوست دارم برایم اتفاق بیفتد!!!
و به دنبالش همزمانیهای حیرت انگیزی رخ دادهاند!!! و پدیدههای شگفتانگیزی را شاهد شدم. که همگی تایید میکردند:
که تو با افکارت با کانون توجهت میتوانی خالق زندگیت باشی
3_با نکته ارزندهای آشنا شدم و آن اینکه وقتی میخواهی بفهمی که در مسیر درست هستی به احساست توجه کن: اگر حالت خوبه یعنی داری به چیزی توجه میکنی که دوست داری وارد زندگیت بشود؛ ولی اگر حالت خوب نیست یعنی داری به چیزی توجه میکنی که دوست نداری وارد زندگیت بشود!!!
و آنجا میتوانی بفهمی که در مسیر ناخواستههایت هستی!!!
و جهان به درخواستهای تو پاسخ میدهد!!!
و آنجا بود که باور:
با افکارت خالق زندگی خودت هستی نقطه شروع تحولات زندگیم شد
در شرایطی که اتفاقات بد و ناخوشایند رخ میداد ؛ با تغییر زاویه نگاهم و اینکه اگر احساسم را بتوانم خوب کنم نتیجه تغییر خواهد کرد !! چون من دارم خلقش میکنم!!!
4_اتفاقات کوچکتر ایمان را قویتر کرد تا به دنبالش درخواستهای بزرگتر نمایم و در ادامه فهمیدم که وقتی خودت را خالق زندگیت بدانی دیگر شرک نمیورزی!!!
با کانون توجهت میتوانی دنیایت را بسازی»» و احساست و حال درونیت بهت میگوید که در مسیر درست هستی یا نه!!!»» آن زمان همه چیز شروع کرد به تغییر کردن!!!
5_اینها باعث شد که من به چیزهای بزرگتر فکر کنم انگیزههای فوق العاده برای خلق زندگیم به وجود آمد.
6_نکته مهم و اساسی اینه که:
ما فراموشکاریم؛و هر بار باید به خودمان بگوییم . پس همیشه و مدام باید به خودمان یادآوری نماییم
7_درک کنید که جهان در هر لحظه داره به افکارت پاسخ میدهد!!!
و بخواهید تا خداوند هدایتتان کند و ظرفتان را بزرگ بزرگتر میکند!!!
هر لحظه ذکرخالق زندگیم هستمرا به خودتان بگویید!!!
خدایا شکرت!!! چه آگاهیهای نابی توسط استاد عزیزم در این فایل بهم آموزش دادی و یادآوری نمودی تا به یاد بیاورم که از کجا شروع کردم و اکنون در چه نقطهای ام!!!
اگر بخواهم با تمثیلی نقطه کنونیام را به یادگار بنویسم تا هم شما خواننده عزیز بهتر درک کنید و هم رد پایی از خودم گذاشته باشم بهترین مثال ایستادن بر روی دایو است و آماده شیرجه زدن به درون اقیانوسی از ثروت و نعمت و برکت!!!
1401/4/11 روزی بود که با مسئول آموزشگاهی در شهرمان صحبت کردم و توافق کردیم که کلاس از آنها و تدریس از بنده و هزینه تبلیغات نصف نصف!!!
کار شروع شد و کم کم و آهسته آهسته تعداد دانش آموزان زیاد شد و به طبع درآمد هم بهتر شد تا جایی که سهم آموزشگاه از اجاره یک کلاس به مراتب بیشتر شده بود یعنی به اندازه اجاره یک آپارتمان به آنها میدادم.
اینجا بود که درخواست جلسه کردم و خیلی منطقی توافق کردیم که به اندازه اجاره یک کلاس به آنها بپردازم و این یعنی درآمد بیشتر.
…
انشاالله به زودی زود رونمایی کامل خواهد شد و آن موقع صاحب مارکتی خواهم شد که در واقع همچون شیرجهروی قهار با یک شیرجه حیرت انگیز غوغایی در زندگیم خلق خواهم نمود و حتماً ویدیوی آن را ساخته و برای استاد ارسال خواهم نمود.
به امید آن روز قشنگ به زودی زود،همه شما عزیزان را به خدای مهربان میسپارم و برایتان شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم ، خدانگهدار.
سلام استاد عزیزم و مریم جان
اولش داشتین صحبت میکردین به خودم گفتم حرفها تکرایه فقط گوش بدم دیدم نه هر ثانیه میرین جلو حرفها انقدر مهم میشه نمیشه نکته برداری نکرد و منو رو اشتیاق اورد بنویسم هم برای خودم هم برای دوستانی که دارن کامنتمو میخونن
قانون: جهان جوری ساخته شده به افکار ما پاسخ میده به احساسات ما پاسخ میده چطوری پاسخ میده به هر چی توجه کنیم وارد زندگی ما میشه اگر به مشکلات توجه کنیم مشکلات بیشتری وارد زندگیمون میشه اگر به زیبایی توجه کنیم زیبایی بیشتزی وارد زندگیمون میشه
توجه میتونه با فکر کردن باشه با تجسم کردن باشه با صحبت کردن باشه یا میتونه نوشتن راجبش باشه
یعنی میشه انسان اتفاقات در روز براش میافته رو خلق کنه
از نزدیکان استاد همیشه درباره مشکلات بی پولی صحبت میکردن غر زدن به اخبار سیاسی گوش دادن همیشه منفی هستن راجب موضوعات و زندگی خوبی هم ندارن و همیشه ناراضی بودن از زندگی و اونجا این باور که میتونه زندگیشو خلق کنه و به خواسته هاش فکر کنه و استاد میخواست خودش مثال موفقیت باشه و شروع کرد
1) اگاهانه توجه کرد به نعمتهایی که داره تو زندگینه اون چیزهایی که نداره
2) اگاهانه درباره مسائل سیاسی احبار دوریکردن
3) اگاهانه سعی کنه نکات مثبت افرد پیدا کنه و احساس خوب در اونه ایجاد کنم و ذهن تربیت بشه برا پیداکردن نکات مثبت افراد
4) سپاسگزاری ونعمتهایی که استاد داشت نوشت و شرایطی که دوست دارم رخ بده وبعدش نتایج رخ داد همزمانی ها به چیزی فکر میکرد اتفاق می افتاد و استاد میدید زندگیشو داره خلق میکنه و همه مسائل داشت تایید میکرد که تو خالق زندگیت هستی با افکار کانون توجهت و از اون به بعد استاد بیشتر حواسش بود چهورودی به ذهنش داره میده اگه به بیماری توجه میکنه از جنس همون وارد زندگی میشه اگه به سلامی توجه میکرد از جنس همون وارد زندگی میشد اگر به فقر کمبودها توجه میکرد از همون جنس وارد زندگیش میشد
و اگاهانه سعی کرد خیلی محکم حواسش بود که داره به چی توجه میکنه حواس استاد بود که چه احساسی داره در مسیر درست هستی در مسیر خداوند هستی چه احساسی داری
داری به چیزی توجه میکنی که بهت احساس بهتری میده
داری به رفتار همسرت که دوست نداری داری به مشکل تو خیابون داری به چیزی توجه میکنی که احساستو بد کرده و اونجا میتونی بفهمی در مسیر ناخواسته قرار گرفتیم و جهان مثل اینه داره بازتاب میده فرکانسو این باور که استاد خودش داره زنگیشو خلق میکنه بزرگترین باوری بود تاثیرات بی نظیری نو زندگی استاد گذاشت و این شروع زندگی استاد بود که خالق زندگیشه اگر اتفاق بدی میافتاد اگه بتونه احساسشو کنترل کنه و اگه بتونه افکارشو کنترل کنه و اگه بتونم به این اتفاق به شکلی نگاه کنه احساس کنترل کنه نتیجه تغییر میکنه
دقیقا درست میگید استاد چند وقت پیش پرنده ام با یه وسیله ای بازی میکرد دخترم میگفت مامان این میخوره ها قورتش میده ها من بیخیال بودم میگفتم نه بزار بازی کنه خلاصه پرنده ام اون شی خورد و من تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم و کلی دستپاچه شدم خلاصه بردمش پیش دکترش ببینه باید چیکار کنه یه دارویی داد گفت اگه بالا اورد اون شی که کارتون راحته اگه نه که دفع کردنش براش سخته من تو 3ساعت پرنده امو نگاه میکردم ناراحت بودم همه رفتن خوابیدن من با خودم خلوت کردم پرندمو نگاه میکردم فکر میکردم اینجا بود دانش اموز استاد باشی میاد کمکت احساس خوب= اتفاقات خوب شروع کردم فایل توحیدی استاد گوش دادن که توکل کردن اگه احساست بده ایمان نداری به خدا توکل نداری به خدا جوری حالمو خوب کردم که داشتم میخوابیدم لبخند میزدم مطمعن بودم حالش خوب میشه سپردم به خدا و حال خودمو خوب کردم ونشستم کارهایی که خداوند برام انجام داد نوشتم چه حالی داشتم و خداوند چه بی نظیز همه چیو برام ردیف کرد به این قضیه به شکل امتحان از خودم نگاه کردم و چقدر اون شب با خدای خودم صحبت کردم من مدتها بود این حسو تجربه نکرده بودم و به خودم میگفتم خیلی قبل تر از این چرا دیگه با خدا خلوت نمیکنم و این نشونه دیدم در حد حرف نیستم من بخوام میتونم خالق زندگیم باشم فقط کافیه بخوام
و حرف استاد 100٪ درصد درسته وقتی احساست خوب باشه نتیجه تغییرمیکنه
و اتفاقی که افتاد پرنده ام اون شی بالا اورد و من میدونستم من اگه به مرگش فکر میکرد این اتفاق میافتاد.
استاد تلوزیون قطع کرد برا خودش بست خودشو به سپاسگزاری و دیدن زیبایها وصحبت کردن با خداوند یواش یواش اون باور که تو خالق زندگیت هستی شروع مرد اتفاقات اول به شکل ک. کوچیکتری رخ میداد و بعد ایمان قویتر میکرد چرا چیز بزگتر نمیخوای ارزو استاد چی بود خونه داشته باشه و بعد اتفاقی افتاد تو زمان کوتاه 10و 15 تا خونه خرید استاد و بعد درخواست ماشین داشته باشه و باز هم تو زمان کوتاه دو تا ماشین صفر کیلومتر خارجی که جز بهترین ماشین ها بود خرید دمتون گرم واقعا تو روابط تو حوضه تاثیر فوق العاده رو افراد بزاره و این اتفاق افتاد دوست داشتکارش راحتر باشه ازدادی زمانی مالی اتفاق افتاد
وقتیتو خودتو خالق زندگی بدونی شرک نمی ورزی چی میشه تو شرک میورزی وقتی بقیه دارن شذایطشو رقم میزنن
و بعد درخواست بعدی استاد میخواست تو کشوری بره کاملا ازادی داشته باشه و هیچ ایده ای نداشت استاد فقط تجسم میکرد ودرباره اش باخودش خدا صحبت میکرد و توجهش رو خواسته ها بود و بعد رفتن به خیلی از کشورها و بعد استاد میگفت اینا نیست اون چیزی که میخواد یه شرایط بهتر و مهم بود انگلیسی زبان باشن و بعد هدایت به امریکا و کلی ملک خریدن و پردایس زیبا خریدن
حساب کنی استاد یه کارگر تو کشتی سازی بندر عباس اون زمانی که باور کرد استاد زندگیشو خودش میتونه خلق کنه از رو احساساتم از رو حال درونی از رو ارامش همه چیز شروع کرد به تغییرکردن زندگی در تمام ابعاد برای کسی که کارگر بود و تو بهترین حالت شده بود یه راننده تاکسی تو اون گرما بندر عباس تو زمان کاملا معقول اینطوری زندگیش عوض شد در تمام ابعاد اون نکته ای که تونست اتفاقات رقم بزنه این باور بود خودت زندگیتو خلق میکنی این موضوع خیلی خیلی باید کار کنم ای حرف استاد وقتی میزنه خودت زندگیتو خلق میکنیخودت وتنها خودت فاطمه نیازی نیست کسی کمکت کنه تو کسب کارت نیازی نیست فقط از خدای خودت کمک بخواه
خداوند این قدرتو داده و تو کلام خدای مهربونم میگه اگر بندگان من درباره من پرسیدند به انها بگو من نزدیکم چون ما هممون فکر میکنیم خداوند خیلی دوره
و بعد خداوند میگه . ه اونها بگو من کسی هستم همواره در حال اجابت درخواست کسی هستم که درخواست میکنه ودر ادامه میگه به شرطی که به من ایمان بیاورند
و کاریکه استاد کرد درخواست کرد و خداوند اجابت کرد تمام درخواستشو وقتی خواسته کوچیک استاد براورده شد به خواسته های بزرگتر فکر کرد و باعث شد انگیزه بگیره برا زندگی
و اتفاقی افتاد استاد شد همون مطلبی خوند بهش انگیزه داد که خودش مثالی بشه برا موفقیت نه کنراد هیلتون خودش اون مثال موفقیت شد
یا درباره سلامتی هم همینطور نشست چیزهایی که نتیجه گرفت امد اموزش داد وتمام مسائلی که داشت درمان شد بدون هیچ دارویی
ادم فراموش میکنه چه نتایجی گرفت
اگر باور کنیم خالق زندگیمون هستیم دیگه نمیایم بقیه سر زنش کنیم دیگه برای شرایط مشکل دارم دنبال مقصر نمیگردم نمیدونستم قانون واز الان میسازم زندگیمو
قانون مهم
جهان هر لحظه به افکار ما پاسخ میده در هر لحظه داره این کارو انجام میده اینو درک کنیم میبینیم زندگی تغییر میکنه یه شبه تغییر نمیکنه چون نمیتونیم ذهنو یه شبه تغییر بدیم اگر بدونیم ما خالق زندگیمون هستیم انوقت قدم به قدم برای دریافت اگاهی ها همین که بخواهیم خداوند هدایتمون میکنه
خداوند میگه ما همه رو کمک میکنیم چه اونهایی که میخوان برن جهنم چه اونهایی که میخوان برن بهشت
انشالله باور کنیم و هر لحظه این ذکرو داشته باشم من خالق زندگیم هستم من دارم اتفاقات رقم میزنم
من میتوانم با تغییر افکارم کانون توجهم اون چیزیو که دوست دارم تو زندگیم رقم بزنم ادم فراموش میکنه ولی همیشه صبح که از خواب بلند میشه به خودش یاد اوری کنه خیلی خیلی بهش کمک میکنه تو مسیر درست قرار بگیره
این دیدگاه خالق بودن
چقدر حرفهاتون نور امید تو قلبم زنده کرد ممنونم ازتون استاد وهمین طور از مریم جان لحظه ای دوربین نلرزید خدا بهتون قوت بده عاشقتونم
امروز14٠2/9/18
به نام خالق من
خدایا شکرت به خاطر لباس های زیادی که این ماه خریدم و خرید های راحتی که هر ماه دارم انجام میدم.
خدایا خیلی از چیز هایی که الان تو زندگیم هست قبلا برام رویا بوده ولی الان خیلی راحت دارم تجربشون می کنم.
یه زمانی اینکه لباس های جدید داشته باشم خیلی بزرگ بود ولی حالا هر ماه دارم تجربه می کنم.
یه زمانی اینکه از خودم تو یوتیوب ویدئو بزارم خیلی سخت بود ولی حالا مدت هاست انجامش می دم.
خدایا شکرت به خاطر پاساژ که به زمانی اینقدر خجالت می کشیدم که حتی تنها واردش نمی شدم و احساس می کردم ارزشمند نیستم ولی حالا مدت هاست توش کار می کنم.
خدایا شکرت به خاطر سلامتی و شادی که هر لحظه داره تو زندگیم عمیق تر و بهتر میشه.
خدایا شکرت به خاطر آدم های باحالی که هر روز دارند وارد زندگیم می شوند.
خدایا شکرت به خاطر دختر های عالی که هر روز دارند جذب من می شوند و خدا می دونه بعدا چقدر از داشتن روابط صحبت می کنیم در حالی که مدت هاست داره بهتر و بهتر روابط وارد زندگیم میشه.
خدایا شکرت به خاطر یوتیوب و امکانات بی نظیری که در اختیار مون گذاشتی.
یه زمانی اینکه ویدئو هام اینقدر بازدید بگیره مثل رویا بود ولی حالا داره هر روز یکی از ویدیوهای من وایرال میشه.
خدایا شکرت به خاطر روندی که هر بار داره تو زندگیم سریع تر و راحت تر از قبل منو به خواسته هام می رسونه.
خدایا شکرت به خاطر خرید دوره های استاد که اصلا یادم نمی یاد قبلا چقدر در موردشون نگرانی داشتم ولی حالا هر روز داره رقم می خوره.
خدایا شکرت به خاطر همین گوشی موبایل که چقدر دوست داشتم تجربش کنم و حالا دو ساله دارمش.
خدایا شکرت به خاطر سادگی و زیبایی که هر روز داره تو روابط و زندگیم بیشتر و پر رنگ تر از همیشه میشه.
خدایا شکرت که هر لحظه داری منو به مسیر های آسون تر و راحت تری هدایت می کنی.
خدایا شکرت به خاطر فروش های خوب این مدت و اعتماد به نفس بهتری که براش تکامل طی کردم.
خدایا شکرت به خاطر پول و ثروتی که هر روز داره وارد زندگیم میشه تا من نیاز هام را راحت تر و لذت بخش تر برآورده کنم.
خدایا شکرت به خاطر تموم نیاز هایی که همیشه در بهترین زمان و شرایط خودش اتفاق می افته.
خدایا شکرت به خاطر راحتی و لذتی که امروز تو محیط شغلی خودم دارم.
خدایا شکرت که هر روز داره کارهام ساده تر از قبل میشه و من ثروت بیشتری می سازم.
خدایا شکرت به خاطر خانواده خوبی که دارم و منو مستقل میزارند تا بزرگتر از قبل رفتار کنم.
خدایا شکرت به خاطر لذت های خوبی که هر لحظه داره تو زندگیم بیشتر و بهتر میشه.
خدایا شکرت به خاطر تموم روز هایی که تا حالا زندگی کردم و میتونم زندگی کنم.