رابطه «ماندن در فرکانس حسادت» و «تجربه ناخواسته‌های بیشتر» - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

133 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هادي گفته:
    مدت عضویت: 1974 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    وقتی ب این درک برسیم که همه ما با فرکانس هایی که می‌فرستیم زندگیمان را خلق میکنیم و خداوند عادله و هیچ اشتباهی در جهان رخ ندادن اونوقت بجای قضاوت کردن دیگران به خودمون یادآور می‌شویم که همه چیز در جهان قانون داره و همه چیز سرجایش خودشه اونوقت نه حسادت می‌ورزیم و نه دلسوزی میکنیم.

    حسادت و دلسوزی کردن برای افراد از این دیدگاه نشأت میگیره که فکر میکنیم این فرد حقش نیست و حتما یه اشتباهی پیش اومده …وقتی به این موضوع که خداوند عادله و هیچ چیز خارج از قانون مندی اون پیش نمیاد پی ببریم اونوقت دیگه اون حس کنجکاوی که نسبت به رفتار دیگران داریم از بین می‌ره…

    خیلی وقتا وقتی ما یه شخص موفقی رو میبینیم میخواهیم تحسینش کنیم و بعد کنجکاوی میکنیم تا رد پای قانون رو در زندگیش ببینیم تا به نتیجه برسیم اون از قانون استفاده کرده و از اونجایی که ما فرکانس دیگران آگاه نیستیم و از افکار درونی و فرکانساشون آگاه نیستیم برای همین توی این اشتباه میفتیم که رابطه بین نتایج و افکارشان رو پیدا نمی‌کنیم و کم کم به خود تخریبی میرسیم و شروع میکنیم چون ما درگیر مقایسه میشیم اونوقت بجای این که روی خودمون کار کنیم درگیر این میشیم که یه طوری خودمون رو اون دستاوردام برسونیم تا این گپ فرکانسی رو پر کنیم….

    تنها راهی که میتونیم از حسادت و دلسوزی بیام بیرون اینه که عدالت خداوند رو باور کنیم و سر خودمون رو از زندگی دیگران بیاریم بیرون….

    خداوند به همگی ما برکت بدهد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    فاطمه پارسا گفته:
    مدت عضویت: 2259 روز

    به نام الله سخاوتگر

    سلام به استاد عزیزم بانو مریم زیبا نویس و هم خانواده عزیزم

    واقعا حس حسادت حس ویرانگریه آرامش رو ازت چنان میگیره که اینگار تو وجودت حول ولا شده دیگه در لحظه نیستی آرامش نداری و در نهایت میشی ناسپاس و واویلا به این شرایط و روزها اما اما اگر احساس ارزشمندی و لیاقت رو در خودت پرورش بدی چقدرررر به آرامش میرسی چقدرررر اون نعمت‌ها که روزی با حسرت و حسادت بهشون خیره میشدی برات لذت بخش میشن …یه مثال ملموس یه موقع هایی یه جایی هستی بقیه نمیشناسنت تو از لحاظ پوشش دوست داشتی ساده بپوشی راحت تر باشی در صورتی که کلی لباس عالی و با کیفیت تو خونه داری ذهنت و باورت اینه که کلی لباس داری ولی خودت انتخاب کردی اینو بپوشی پس آرامش داری نگاه ونظر بقیه برات مهم نیست چون خودت میدونی داشتی ولی نپوشیدی برات کافیه ولیییی ولی امان از روزی که لباسی رو که میخواستی رو نداشته باشی یا به دلیل نداشتن لباس با کیفیت و خوب مجبوری یه لباس ساده بپوشی ذهنت باور کمبودت به اندازه کافی ناراحت هست کافیه یکی تلنگر بزنه کافیه یه نگاه تمسخر آمیز ببینی از هم میپاشی داغون میشی خودتو سرزنش میکنی که ببین چه بیچاره ام و ….. و فرکانس کمبود بیشتر و ….عزت نفس و احساس لیاقت هم مثل همون لباس با کیفیت می‌مونن نگاه بقیه و تمسخر بقیه برات اصلا مهم نیست چون خودت میدونی چند چندی حالا اون نمیدونه مهم نیست دیگه با خودت در صلحی در آرامشی …خیلی باید کار کرد هر روز و هر روز باور فراوانی باور ارزشمندی و احساس لیاقت در هر جنبه ای از زندگی واقعا غوغا میکنه اون آرامش و فرکانسی که از این باور به جهان می‌فرستیم به آرامش ارزشمندی رو چندین برابر میکنه که واقعااا ارزشش رو داره روزها کار کنیم روی خودمون

    خدارو هزاران بار سپاسگزارم من رو انسانی ارزشمند و لایق بهترینها آفریده و کافیه فقط بخوام و فرکانسشو بفرستم برام مهیاست 😇🙏

    از استاد عزیزم و مریم جان سپاسگزارم بابت انتقال این آگاهی های ناب

    خدا یارو نگه دار خانواده ارزشمند و با لیاقتم💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    سعید بزرگمهر گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    سلام

    اول از هر چیزی

    خداروشکر بابت اینکه به این باور رسیدم

    تو سایت عباسمنش هر چی هدایت بخوام خدای مهربونم بهم میده

    چند هفته ای است دنبال پاشنه آشیلمم با کلی تحقیق ، تفکر ، همفکری ، سرچ و …..

    که اصلاحش کنم

    در حدی فکرم درگیر بود که نمیتونستم کارامو به بهترین نحو انجام بدم

    امشب دفتر کارم موندم

    و هدایت الهی خواستم

    اومدم تو سایت

    دقیقا این صفحه بروم باز شد …

    و انگار دری که 28 سال قفل بوده باز شده و حالا من باید

    با داشتن این اطلاعات خوبی که خدای مهربونم از زبون استاد عزیزم در اختیارم گذاشته از فرصت استفاده میکنم

    و قول میدم همینجا

    به خودم

    با تلاش فراوان

    این پاشنه آشیل اصلاح کنم

    ممنونم خدای مهربون

    ممنونم استاد عزیز

    ممنونم خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  4. -
    محسن زاهدی گفته:
    مدت عضویت: 1800 روز

    سلام استاد عزیز😭😭😭😭

    چقدر معجزه ! آخه مگه میشه اینهمه معجزه ؟!!! هرچند به قول خودتون اینا معجزه نیست فقط و فقط نشونه است واسه اینکه قانون داره جواب میده همین !

    حالا موضوع چیه ؟

    چند روزه ذهنم درگیره چرا باید داداش کوچکترم بره مغازه بزنه بعد من که از اون بزرگترم هنوز مغازه نداشته باشم ! (هرچند منم شرکت خودمو دارم!) وقتی حسادت میاد وسط دیگه آدم به ویژگی های خوبش کمتر یا اصلا توجه نمیکنه منم اونقدر ذهنم درگیر مغازه داداشم بود که همش غر میکردم با خودم هربار هم که میخواستم حواس من نره به نکات منفی ولی بازم ذهنم پرت میشد که امشب یکدفگی از خدا قلبی خواستم حتی یکم گریم گرفت گفتم خدایا خودت بیا منو هدایت کن که حسادت نکنم هرچند با خودم گفتم معلوم نیست خدا کی به من نشونه خودشو معرفی کنه ولی در کمال تعجب بعد حدود ۴ ساعت من به این قسمت که مربوط به حسادت هست هدایت شدم واقعا احساس میکنم خدا جلوم نشسته و داره با صحبت میکنه احساس فوق العاده بهم دست داده

    ممنونم از استاد عزیز که چه راه حل جذابی برای برطرف کردن این نقصم بهم نشون دادین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    ریحانه گفته:
    مدت عضویت: 1755 روز

    به نام خدای رفیق و عزیزم

    سلام

    این قسمت از سایت نشانه ی امروز من بود

    و نشانه ای برای نزدیک شدن به دوره عزت نفس🤩

    چقد برام جدید شده بودن کلمه ها جمله ها

    بارها مطمئنم بارها اینجا اومدم و این مقاله رو خوندم

    اما الان متفاوت تر درکش کردم

    حالا میفهمم چرا اون زمان که افراد موفق در کاری که من عاشقشم رو میدیدم و سعی میکردم بگم نه بابا اینا چین کاری نکرده که و منتظر شکستشون بودم😔😞 هی از خواستم دور تر میشدم یعنی حتی در این حد که نمیتونستم تجربه ی شروعش رو داشته باشم😣

    چقدر راحت به خودم ظلم میکردم

    میدونید این جمله برای چندلحظه منو دیوانه کرد یعنی فقط چشامو بازو بسته میکردم تا یکم درکش آسون تر شه برام

    گویی در مسابقه‌ای بوده که وقتش تمام شده و آن فرد زودتر از او همه چیز را کسب کرده…

    اصلا مسابقه ای در کار نیست مساااابقه اییی نییست

    حالا فهمیدم چرا تو این کار نمیتونم از خوب کار کردن دیگری واقعا در همه اوقات خوشحال شم

    چون

    من توانایی خودم رو باور نداشتم

    میدونستم که چقد خوبم اما انگار باور نداشتم

    و یا میخواستم که فقط من خوب باشم

    بارها بارها باید بخونم و تمام تلاشم رو بکنم که عمل کنم

    باید باور کنم مسابقه ای در کار نیست ‌و بیشتر از تمام افراد جهان موفقیت عشق ایده و… در جهان وجود داره

    این جهان جهانِ فراوانیه

    البته میگم ،تا الان خیلی خیلی بهتر از قبل شدم

    اما باخوندن دوباره این توضیحات بیشتر متوجه شدم درکم بیشتر شد

    و خیلی خیلی خوشحالم که تونستم بپذیرمش حتی اینجا بنویسمش و بهترشم آگاهانه رو این مورد کار کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  6. -
    ندا دولت ابادی گفته:
    مدت عضویت: 1628 روز

    سلام و درود فراوان

    به استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی و عزیز و تمامی دوستان نازنینم در این محفل زیبا و الهی

    خداروهزاران مرتبه شکرگزارم که منو دیروز هدایت کرد به این قسمت از سایت و منو با این مطالب بسیار عالی روبرو کرد.

    دیروز که به عنوان راهنمایی و هدایت ،به خدا درخواست دادم ،هدایت شدم به اینجا،ولی با خودم می گفتم من که دیگه حسود نیستم و حسادتی در خودم نمی بینم چرا این مطلب؟!

    زیاد درکش نمی کردم تا اینکه امروز برام یه اتفاقی افتاد،شکرخدا خوردم به یه مسئله،به یه تضاد که باعث شد قشنگ این مطالب عالی رو با جون و دل درک کنم،بپذیرم و برم برای بهتر شدن و عملی کردنشون در زندگیم انشالله …

    من قبلا آدم خیییلی حسودی بودم،یه آدم کمال گرا که سخت تلاش می کرد تا از نظر بقیه بهترین باشه ،کسی که با وجود تمام تلاشهاش،اصلا از خودش راضی نبود و تماما به دنبال تایید دیگران بود،کسی که از عزت نفس و اعتماد به نفس خیلی خیلی پایینی برخوردار بود و با خودش و دنیا و خدا و زمونه سرجنگ داشت…

    خلاصه الان که شکر خدای مهربان ۲ سال و اندیه در مسیر درست با آگاهی های عالی قرارگرفتم،خیلی خیلی تغییر کردم و دارم یه جور متفاوت از قبل زندگی می کنم، توی احساسات عالی،در حال رشد و حرکت به سمت جلو، ودر حال تلاش برای بهتر شدنم منتها این دفعه نه از نقطه نظر بقیه؛ حرف های استاد رو میشنوم،مثل وحی منزل از طرف خدا می پذیرم و در زندگیم تا جایی که بتونم عملی شون می کنم،و قشنگ متوجه حضور و لطف خدا در زندگی ام می شم که چقدر به من لطف داشته و منو دوست داشته که منو تو این مسیر الهی و عالی قرار داده و داره هدایتم می کنه به سمت بهترین ها…

    ندای حسود قبلی،دیگه احساس حسادت در درونش نداشت،در آرامش و صلح و تحسین دیگران بود

    ولی احساس نیاز به تایید و تحسین از طرف دیگران هنوز توش زنده بود …(اینو امروز با برخوردن به تضاد کاملا متوجه شدم)

    امروز که دوستم از آدمی صحبت می کرد که به نظرش انسان خیلی موفقی بود، ته دلم خیلی ناراحت شدم،حسم بد شد،اما دقیقا نمی فهمیدم چرا؟ یکی دو پله حسم رو خوب کردم و بلطف خدا هدایت شدم دوباره به اینجا،مطالب رو که دوباره می خوندم ،درست و حسابی متوجه مشکلم شدم،فهمیدم بخاطر این ناراحت شدم که چرا منی که اینقدر موفقم،انقدر رشد و پیشرفت داشتم و شکرخدا این همه نتایح عالی تو زندگیم گرفتم تو همین ۲ ساله ی اخیر، چرا منو نمی بینن،چرا از من حرف نمی زنن،چرا از من تعریف و تمجید نمیکنن ،یعنی احساس نیاز به تعریف و تمجید از سمت بقیه داشتم،فهمیدم که باید بازهم روی خودم کار کنم،روی این قضیه،به قول استاد مدام خودم ، موفقیت های خودم رو ببینم و برای خودم تکرار کنم(که هنوز توی این کار ضعیفم)که محتاج تایید دیگران نباشم…

    متوجه شدم که بیشتر و بیشتر باید روی عزت نفسم کار کنم…

    وقتی من تونستم اونقدر رشد کنم که از دیدن موفقیت بقیه،ناراحت نشم،حسادت نکنم (البته خیلی بیشتر و بهتر از قبل روی این قضیه با آگاهی های الانم باید کار کنم) پس می تونم جوری زندگی کنم که نیازمند تایید و تحسین بقیه و نظر و عقیده شون هم نباشم،

    و “خودم از درون” احساس توانمندی،شایستگی،و موفقیت و رشد و پیشرفت داشته باشم…و به ارامش زیبای الهی برسم و بیش از پیش از زندگی زیبام لذت ببرم…

    از نظر رفع حس بد حسادت هم یک ساله با این دیدگاه به موضوع نگاه می کنم که اون لحظه ای که می بینم و می شنوم ، خداروشکر می کنم که الان من توی مدارش هستم که دارم اون چیز رو می بینم یا می شنوم یا در کل اومده تو کانون توجه ام،و اینکه دیدنش خواسته هایی رو در من بوجود میاره که اگه بتونم حسم رو خوب نگه دارم به لطف خدا و قوانین الهی اش براحتی به داشتنش هدایت می شم…

    براتون بهترین حس و حال و عالی ترین لذتها رو از خدا خواهانم، بازم ممنون،ممنون بابت وجودتون،بابت مطالب و آگاهی های عالی که با عشق در اختیارمون قرار میدین، ممنون بابت درسهای ناب زندگی زیبا و بهشتی🙏🙏🌺🌺🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  7. -
    معصومه صادقى گفته:
    مدت عضویت: 1718 روز

    بنام خداوند یکتا

    سلام به استاد عزیز مریم جان و‌ همه اعضای خانواده صمیمی ام 🌹

    این هم نشونه امروز من بود و من ۲ روز بود که مدام این علامت رو هر گوشه زندگیم داشتم میدیدم و سعی میکردم توجه نکنم در صورتی که امشب اومدم با خدا صحبت کردم

    گریه کردم و‌سبک شدم

    متوجه بودم که درونم کمی دچار افکار منفی شده ولی منشأ اصلیش رو نمی دونستم

    امروز ۳ تا اتفاق خوب برای ۳ تا از اعضا خانوادمون افتاد و من با وجود خوشحالی یه حس بدی هم گرفتم که من انقد دارم رو‌خودم کار میکنم ولی نتیجه ای که می خواستم اون خواسته های بزرگم نیومده

    که خدا بهم گفت تحسین کن

    اینکه خوندم وقتی واسه اطرافیانتون همون نعمتی میرسه که شما می خواین یعنی قراره برای شما هم بیوفته اروم‌شدم

    به خاطر باور عدم لیاقت و باور نداشتن توانایی های خودم فکر می کردم واسه من اتفاق نمی افته و‌ واسه همین حسم بد می‌شد

    واقعا وقتی یکی تو جمع از یه خانم تعریف می کرد مقاومت داشتم حتی الان که استاد انتهای فایل از ویژگی های مریم جان تعریف میکرد به ندایی میگفت نه فلان و …..

    به خودم میگم که تحسین دیگران به معنی ناکافی بودن من نیست

    من کافی هستم دیگران هم هستن

    من ارزشمندم دیگران هم هستن

    دوست داشتم همش خودم مرکز توجه باشم

    همه توجه ها سمت من باشه

    و فکر میکردم کسی که به یه موفقیتی رسیده حقش نبوده !!!

    خداایا شکرت واسه این آگاهی ناب از درونم

    ازت می خوام بهم تعهد و نیرو بدی که تمرکزی روش کار کنم تا کمرنگ و کمرنگش کنم

    تحسین میکنم مریم جان رو که به عنوان به خانم این همه قابلیت داره که مطمئنأ شانسی نبوده 😍

    تحسین می کنم خودم رو که این ضعفم رو پذیرفتم چرا که اولین قدم برای بهبودی و تغییر پذیرفتنه پس من یه قدم پیشرفت کردم 😍

    تحسین میکنم همه اعضای فعال سایت رو که اینقد با کامنت های پر محتواشون ذهن ما رو باز میکنن و باعث میشن مطالب رو بهتر و راحت تر باد بگیریم 😍

    خدایا شکرت ازین حس خوب تحسین دیگران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      ریحانه گفته:
      مدت عضویت: 1755 روز

      سلام معصومه جان دختر زیبا واقعا زیباییت رو تحسین میکنم به من حس‌خوبی‌میدی

      و هرجا اسم تورو میبینم دیدگاهات رو میخونم

      بهت تبریک میگم که تونستی انقدر راحت بنویسی و بپذیریش

      چقدر از این جمله خوشم اومد

      که

      تحسین دیگران به معنی ناکافی بودن من نیست

      واقعا تااخر عمر رو عزت نفسمون کار کنیم بازم کمه

      عاشقتم و این عالیه که دقیقا اون چیزی که تو میخوای برای ۳ نفر از اعضای خانوادت اتفاق افتاده

      این رو نشانه ای واضح و نزدیک شدن و در مدار خواستت رفتن بدونش

      واقعا منتظر خبرهای خوبت هستم عزیزم❤️موفققق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    زہرا کاظمے گفته:
    مدت عضویت: 1129 روز

    سلام استاد خوبم منبه یاد میارم چقدرررر یک دوره ای همه ی اون ایراد هایی که داشتم رو مخفی میکردم حتی از خودم همیشه سعی میکردم برای تمام ادم ها مدینه ی فاضله به نظر برسم اصلا خودم نبودم با هرکسی حرف میزدم فکر میکردم اون درست میگه و حرف هاشو تایید میکردم فرق نمیکرد اخوند باشه یا یک روسپی همیشه سعی میکردم چیزی بگم در مقتبل هرکسی جوری بپوشم و ررفتار کنم و نشون بدم که اره منم شبیه توام چقدر اون ادمی که بودم از خود واقعیش دور بود اصلا خودم رو نمیشناختم و به هیچ چیز باور نداشتم اما انگار به همه چیز هم باور داشتم!

    تو مدرسه با درس خونا میگشتم با شررو شیطونا میگشتم نمیدونستم جزو کدوم دسته میخوام باشم چادر سر میکردم اما دوست داشتم با بچه های شر سیگار هم بکشم هیچ کس با من دوست نمیشد چون خودم هم نمیدونستم کی هستم و چی میخوام

    حجاب میگرفتم که تو خانواده و جامعه مقبول باشم ازم تعریف کنن اون جوری باشم که دیگران دوست دارن و در خلوتم فیلم های مستهجن نگاه میکردم

    خلاصه گذشت و گذشت این مخفی کردن ایراد های خودم و خوب به نظر رسیدن از دید دیگران یهو ترکید

    و به کل به راه بد کشیده شدم و خودم رو هم در چشم همه خراب کردم چون دیدم من هرچی دارم تلاش میکنم نمیتونم همه رو راضی کنم من نمیتونم همزمان اون چیزی که بابام میخواد باشم و به سلیقه ی خودم لباس بپوشم

    و این ها منو به سمتی پیش برد که با وجود اینکه تا حدودی شجاعت اینکه خودم باشم رو پیدا کرده بودم ولی بازم در پذیرش ایراد خودم ضعف داشتم و با دیدن و ایراد گرفتن از بقیه از ایراد های خودم فرار میکردم

    گذشت و گذشت ی روزی با خودم صادقانه حرف زدم گفتم بسه بابا هرچی گفتی فلانی اینجوریه بهمانی اونجور ببین خودت چیشدی از همه بدتر اونا هرچیم که بودن برای خودشون ی کارایی کردن تو چی؟تو یا داری انتقاد میکنی یا حسادت!

    اومدم قبول کردم زهرا بشین به فکر بهبود خودت باش

    هنوزم ذهن چموشم بقیه رو تجزیه تحلیل میکنه ک وای فلانیو نگاه باپول باباش این د یا فلانی باوراش محدوده ک اینه ولییییییییی دارم افکارم رو میبینم

    من حسادت دارم تو وجودم اروم اروم دارم دورزشو میارم پایین

    این صفحه خیلی هدایتی که من برای چیز دیگه ای سرچ کرده بودم اومد ولی خیلی جالبه من دارم این موضوع رو روش کار میکنم و اومدم تمام فایل های کلید قدرت تحسین در برابر حسادت رو یکی یکی کار میکنم و آگاهانه مچ ذهنم رو میگیرم

    مثلا اون جایی که همکلاسیم دانشگاه قبول شد و با رفیقم صحبت میکردم دیدم داره مدام میگه اینا همشون سهمیه داشتن و فلان اومدم تو اون فضا صحبت رو به این سمت بردم که اره اون تو این یکسال همش تو گروهای کلاسیمون شکرگزاری میکرد مدام درمورد فایلای قانون جذب یکی از اساتید که گوش میداد با ما هم صحبت میکرد و دوست داشت این اگاهی هارو به همه بگه و کمکشون کنه روابطش خوب شده بود باهمه مهربون بود محبت میکرد اصلا اون ادم سابقی که مامیشناختیم نبوده پس موفقیتش نوش جونش حتییییییی اگر سهمیه داشته بازمممممم نوش جونش با اینهمه تغییری که کرده بود دمش کردم به هدفش رسید

    من اگاهانه شروع کردم از زاویه ی دیگه ای به هرچیزی نگاه کنم و حس حسادتم رو با تحسین از بین ببرم و برعکس گذشتم که مثلا با رفیقم شروع میکردیم به غیبت و اینجور حرفا من بیام چنین چیزایی که اون هم دیده بود رو بگم که هم ذهن خودم رو کنترل کنم هم رفیقم ادامه نده و ناراحت نشه

    استاد جان من دارم تلاشم رو میکنم این ایرادم رو تغییر بدم دارم تمام رفتارامو زیر ذره بین قرار میدم بفهمم ابشخورش کجاست

    من از خودم دختری میسازم که فقط تحسین کنه تبریک بگه لذت ببره از موفقیت ها

    در مورد کار من دوست دارم برم یک فروشگاه کار کنم یکی از همکلاسی هاییم که خیلی رابطمون خوب نبود اونجا مشغول به کار بود از لحاظ مالی من خیلی اون کارو میخوام اولش حسادت میکردم که اون چنین حقوقی داره اما یک روزی اومدم گفتم من دوست دارم اونجا استخدام بشم نیرو نمیگیره امیدوارم همین دختر به درامد 10برابر ین عدد برسه تا دیگه اصلا نیازی به این کار نداشته باشه این دعای خیر رو از ته قلبم کردم عدد 60 میلیون در ماه خیلی برای من هنوز بزرگه و در مدارش نیستم و قبلا هم به اون دختر بخاطر 6تومن حسادت میکردم ولییییییی سعی کردم به تحسین کردن که ایول بابا اون در مدار خوبی بوده حتما من ک نمیدونم چه فرکانسی داشته ولییییی بدون شک احساس و باورش در این مدار قرارش داده دمشر گرم نوش جونش ی خبر احتمالی شنیدم که اون دختر ممکنه از اونجا بره و نیرو میخوان توهم ممکنه زنگت بزنن اینا هنوز تا اخر هفته معلوم نیست امااااا برای من نشونه ی بزرگیه که فرکانس هام دارن کار میکنن اینم نشونه ی خداوند حتی اگر نشه خدا یک کار بهتر از جایی ک من فکرشو نمیکنم بهم میده و به این درامد میرسم خدایا شکرت من به سپاسگزاری تحسین کردن ادم ها ادامه میدم خلاصه دارم از همه لحاظ خودم رو بهتر میشناسم تا با خودم به صلح برسم

    اره من ایراد های خیلی بزرگی دارم ولی قراراه که تغییرشون بدم و یک ادم دیگه ای بشم اونی که میخوام باشم رو از خودم میسازم مرسی از مقاله های خوبی که خانوم شایسته مینویسید برامون عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      هادي گفته:
      مدت عضویت: 1974 روز

      سلام _از خوندن دیدگاه تون واقعا لذت بردم

      تحسینیتون میکنم به خاطر این شجاعتتون که چقد راحت و بی محابا اون چیزی که تو ذهنتون بود رو گفتین و ایراد های خودتون رو نوشتین.

      این نوشتنتون می تونه خیلی بهتون کمک کنه مثلا چند وقت دیگه وقتی میان و دیدگاه جدید تون و افکار تون رو تو هفته ها و ماه های آینده نگاه میکنین متوجه میشین که آیا تغییر کردین و یا همین افکار ایراد دار رو دارین….

      دوره دوازده قدم قدم سوم و چهارم خیلی میتونه براتون کمک کننده باشه.

      و هم چنین فایل تحسین به جای حسادت و ما خالق زندگی خودمون هستیم هم میتونه براتون مفید باشه.

      خداوند به همگی ما برکت بدهد 🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    معصومه حقانی گفته:
    مدت عضویت: 1757 روز

    سلام خدمت استاد عزیز ومریم جان شایسته.هزاران بار شاکرم خدایی را که به شدت عادل است وعدالت بی انتهایش باعث شده هیچ چیزی وهیچ کسی در جای نادرست نباشد. وهرکس وهرچیز دقیقا در جایی است که باید باشد.

    بزارید اینجا یه اعترافی بکنم واینکه من اصلا فکر نمیکردم آدم حسودی باشم وبعد از هدایت شدنم به این فایل فقط مونده بود که دوتا شاخ رو سرم سبز بشه ولی وقتی متوجه این باور عمیق شدم که هیچ چیز اشتباهی یا اتفاقی وجود نداره بیشتر عمیق شدم در موضوع این متن هدایتی.

    بزارید از یه کم قبلش بگم. دیشب رفته بودم زیارت اموات وداشتم اونجا تاب میخوردم وبا خودم فکر میکردم که چرا آدم ها وقتی میدونن آخر وعاقبت همه شون مرگه وهمه یک روزی از این جهان میرن پس چرا این قدر حرص میزنن که بیشتر داشته باشن وچرا کمتر به هم محبت میکنن وعشق می‌ورزن.توی همین افکار بودم که صدای روحانی که داشت توی مسجد بهشت آباد سخنرانی می‌کرد توجهم رو جلب کرد. موضوع توضیح حدیث الحسود لا یسود. توجهم رو بیشتر کردم چون به این آگاهی رسیدم که شنیدن هیچ چیزی تصادفی نیست. روحانی توضیح می‌داد که همیشه این حدیث را برای ما اینگونه ترجمه کرده اند که حسود هرگز نیاسود. یعنی حسود هیچ وقت آرامش نداره. ولی کلمه ی یسود از ریشه ی سود اصلا معنی آرامش وآسایش نیست. بلکه به معنی پیشرفت کردن وترقی کردن وپیمودن پله های ترقی است. روحانی میگفت آدم حسود نمیتونه پیشرفت کنه چون حسوده. نمیتونه رو به جلو حرکت کنه چون حسوده. همچنان داست ادامه می‌داد ومن داشتم از بهشت آباد خارج میشدم. با خودم هم میگفتم خوب به من چه. من که حسود نیستم. چرا باید تا آخرش گوش بدم.

    بعد از اونجا رفتم یه بازارمخصوص دست فروشا وتابی خوردم ولی هیچ چیز به درد بخوری پیدا نکردم که حتی برای دخترم به مناسبت روز دختر بخرم. واین افکار ناخودآگاه تو ذهنم میچرخید که مردم میرن بازار منم اومدم بازار. دلم خوشه. آخه به اینم میگن بازار. مردم میرن بالاشهر وبازارهای لوکس برای خرید بعد من اومدم بازار دست فروشا. با این وجود که خودم به همسرم گفته بودم بریم اونجا. یعنی عدم احساس لیاقت.

    خدایا چقدر اوضاع من خراب بوده ونمیدونستم. اینارو هنوز درک نکردم تا اینکه برگشتم خونه وقبل خواب حسم گفت برو تو سایت وبزن نشانه ی روز.

    خدای من این چه سؤالی است چه ربطی به من داره. تازه اینجا یادم افتاد به حرف اون روحانی. به فکر فرو رفتم. خدایا اینجا چه خبره؟ من تو چه مداری هستم.؟ به چی فکر میکنم..؟ این چه نشانه ای است. متن رو چند بار خوندم. باز هم اصرار به اینکه اشتباه برام نشانه اومده. حسم گفت برو کامنتا رو بخون. گفتم چشم. شروع کردم به خوندن. ای خدای من. ای مهربان من. تو جقدر خوبی چقدر قشنگ هدایت میکنی.

    همین احساس عدم لیاقت همین تحسین نکردن خوبی ها همین تحسین نکردن موفقیت دیگران همین ندیدن پست های عشقی اطرافیان. همین نگاه نکردن به تنوع وزیبایی های جهان یعنی حسادت. وقتی میرم بازار وبه چیزهایی که میدونم نمیتونم بخرم حتی نگاه هم نمیکنم که حتی خواسته اش هم در درونم شکل نگیره یعنی حسادت. همین که از موفق بودن کسی که مثل من کاری رو یاد گرفته میشنوم وتحسین که نمیکنم هیچ تازه نجوای ذهنم میگه تو خودت نمیخواستی بری تو این کار وگرنه تو الان جای اون بودی. اینا همه میشه حسادت. خدای من چه کنم با این همه ترمزهای مخفی ذهنم.

    خدایا شکرت که همیشه در حال هدایت هستی وما حتی به این هدایت ها هم حسادت میکنیم.

    وقتی میشنوم کسی رفته بیرون تاب بخوره،در حالی که بچه ش مریضه. بهش میگم فکر نمیکردم با وجود حال مریض بچه ت رفته باشی بیرون تاب بخوری. اینم میشه حسادت. چرا از شادی دیگران شاد نمیشیم چون حسودیم.

    چرا از موفقیت دیگران با شادی به هوا نمی پریم چون حسودیم.

    چرا از رسیدن دونفر عاشق به هم خوشحال نمیشیم وتحسینشون نمی‌کنیم بلکه میگیم حالا این اولشه بزار چند ماهی بگذره میزنن به تیپ وتاپ هم. چون حسودیم.

    وقتی میبینم پست میزارن که با هم رفتن سفر یا شادن و خوشحال حتی پست رو باز نمیکنیم که نبینیم چون حسودیم.

    حسادت هم همش از حس عدم لیاقت میاد. اگر خودمان رو لایق بهترین ها بدونیم حداقلش اینه که خواسته هامون رو بهتر وبزرگتر میکنیم. خواستن ودر مورد خواسته حرف زدم که خرجی نداره.

    خدایا شکرت که بهم فهموندی که ندیدن نعمت ها وتوجه نکردن به عشق ومحبت ها اعراض نیست بلکه حسادته. خدایا شکرت که بهم فهموندی اگر خوبی وموفقیت دیگران رو قلبا تحسین نکنی وحتی به زبون نیاری این اعراض نیست بلکه حسادته.

    برای بودن نعمت وثروت در زندگی دیگران باید جوری شادبشیم که انگار به خودمان دادن. وگرنه با زبانی گفتن مبارکت باشه ویا موفق باشی ویا خوشبخت بشید هیچ فرکانسی ارسال نمی‌کنیم بلکه درجا میزنیم وهیچ پیشرفتی نمی‌کنیم. چند وقتی است که تو فرکانس حضرت موسی وکلیم الله بودنش قرار گرفتم واز خدا خواستم باهام حرف بزنه. حالا متوجه شدم که خدا همیشه با ما حرف میزنه مهم اینه که ما گوشی برای شنیدن داشته باشیم. چون کلیم از ریشه کلم. یه جورایی مکالمه کردنه یعنی هم بگی وهم بشنوی. یعنی موسی هم میگفت وهم میشنید ولی ما متأسفانه فقط میخوایم گوینده باشیم وشنونده نباشیم.

    خدایا شکرت که یکی دیگه از ترمزهام رو بهم گفتی.

    بعضی وقتا میشینم ت خلوت خودم با خدای خودم حرف میزنم بعد هم بلندمیشم میرم یا میخوابم یا به کارای روز مره میرسم بدون توجه به اینکه حرف زدم پس گوش هم بدم تا پاسخ رو بشنوم. واین یک ترمز وپا‌شنه آشیل دیگه. اگر میخوای کلیم الله بشی باید یاد بگیری سکوت هم بکنی. باید توی همون خلوتت بمونی وبعد از صحبت کردنت گوشت رو بزاری برای شنیدن صدای خدا.

    باید یاد بگیری خیلی چیزها رو به خیلی کس ها نباید گفت بلکه فقط باید با خدا سخن گفت. چون بهترین راهنما وبهترین هدایت کننده فقط اوست.

    خدایا شکرت هزاران بار. خدایا دوست دارم در وجودم تو را فریاد بزنم که چقدر بهم نزدیکی و نیازی به فریاد نیست. وچقدر سمیع علیمی. چقدر خوب گوش میدی وچقدر خوب پاسخ میدی.

    خدایا خیلی حال دلم خوبه چون من متوجه کردی که حسودم.

    جالبه که بدونید توی یه چالشی که با دوستم داشتم که یک ماهی با هم حرف نزنیم مرتب ابراز دلتنگی میکردم وبراش پست میزاشتم تا اونم دلش تنگ بشه واذیت بشه. ونمیدونستم اینا همش از حسادته. از عدم لیاقته از کمبود اعتماد به نفسه.

    خدایا حسادت چقدر ریشه ش عمیقه.

    حتی وقتی میشینیم از سختی های زندگیمون برای دیگران تعریف میکنیم تا حال اونا رو هم ناخواسته بد کنیم این هم حسادته.

    زمانی می‌توانیم حسادت رو از وجودمان پاک کنیم که ایمان بیاریم که همه ی ما از یک وجود واحدیم وآنچه رو برای خودمان می‌پسندیم برای دیگران هم بپسندیم. البته از اعماق دل وجان نه از روی زبان.

    برای تمرین حسود نبودن به شدت تحسین کنیم اول به زبان بعد کم کم میره تو عمق دل وجان.و ناخودآگاه یادمیگیریم تحسین کنیم.

    وآسان می‌شویم برای آسانی ها. وصدق بالحسنی فسنیسره للیسری.

    خدایا شکرت به خاطر وجود چنین استاد نازنینی در زندگیم.

    در پناه خدا وبدون حسادت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      رویا محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 1110 روز

      سلام معصومه ی عزیزم

      چقدرررررر اذت بردم از از پیامت چقدر خوب خودتو شناختی بهت تبریک میگم

      مخصوصا اونجا که گفتی اگر موفقیتی میبینیم تو دلمون میگیم اگر میخواستم منم میتونستم اینم از حسادته و من فکر میکردم از احساس عزت نفسه

      مرسی که روشنم کردی

      اخر نوشتت هم عالی بود برای اینکه حسادت نکنیم باید بپذیریم همه از یک کل واحد هستیم هر اتفاق خوبی که برای کسی میفته انگار برای ما افتاده اینطوری فقط میتونیم از ته دل تحسین کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 1793 روز

    سلام به دوستان بی نظیرم درخانواده صمیمی استاد عباسمنش

    وقتی من شروع کردم به کارکردن روی باورهام ،

    متوجه شدم پاشنه اشیل بزرگ من حسادته .

    معمولا نه حسادت به موفقیت های افراد غریبه

    ۱_حسادت ازنوعی که مثلا وقتی از برادرم تعریف وتمجید میشد ازش حمایت میشد یابه هردلیلی مادرم یااعضای خانواده بهش توجه میکردن وبه من نمیکردن من بشدت حسم بد میشد

    سریع خودمو مقایسه میکردم

    سعی میکردم ببینم که مادرم اونو چطوری صدامیکنه ومنو چطوری صدامیکنه

    یاتوموقعیتذهای مشابه ،رفتارش باهرکدوممون چه تفاوتی داره ونود درصد اوقات حسودی میکردم به موقعیتی ک اون داره یاحمایتی که ازحرفاونظرات وخستگی های اون میشه ولی ازمن نمیشه

    اتفاقی که افتاد این بود که

    زجر میکشیدم اذیت میشدم دعوامیکردم واحساس کمبود میکردم

    دیدم واقعا دارم اذیت میشم

    ۲_دومین مورد حسادت در روابط عاطفی بود

    متوجه شدم که اگر پارتنرم برای یکی دیگه وقت میذاره حرف میزنه محبت میکنه تعریف وتمجید میکنه یابهش خوش میگذره وقت میذاره یاهرچی

    من بشدت حسادت میکنم

    این حسادت تجربه ای مثل جهنمه

    اصلا نمیتونم ازلحظه لذت ببرم وحسادت رفتاری رو بعدش برام رقم میزنه که درنهایت منجر به گریه خشم ناراحتی وعصبانیت خودم وطرف مقابلم میشه

    واونو ازم دورتر میکنه

    بیشترازاون باعث میشه خودمو هم سرزنش کنم

    به قول مریم شایسته عزیزم

    حسادت برگرفته ازعزت نفس پایین واین باوره که من به قدر کافی ارزشمند نیستم

    ۳_مورد سوم هم حسادت به موفقیت های دیگرانه که این هم باعث شکستم درکسب وکار وخلق نتایج منفی وناخواسته شد درست مثل رابطه ام

    وتوجه به این جنبه منفی باعث شد ازایده های قوی خودم بازبمونم

    از کارقوی کارعالی باز بمونم

    حسادت از کمبود میاد وکمبود رو بیشترمیکنه

    تورابطه عاطفی اگر ازحدش زیادبشه

    حس کمبودی بوجود میاره که جذابیت روکمترمیکنه وتجربیات ناخواسته وناجالب زیادی رقم میزنه

    به شخصه ازتجربه این احساس بیش ازهرچیزی اذیت شدم

    حسادت درمقابل احساس تحسین قرارمیگیره

    احساس پذیرش وبازکردن قلبمون درمقابل دیدن خوبی های دیگران وموفقیت هاشون

    حسادت ومقایسه ممکنه خیلی آسیب زننده باشن

    ومن باید سعی کنم این حس رو بپذیرم ،باوجود این حس خودمو وست داشته باشم براخودم ارزش قائل باشم ودرنهایت بهش توجهی نکنم واصلا پرورشش ندم وبه مرحله رفتار نرسونمش ،نادیده بگیرم وتحسین کنم وحسای مثبت دیگه روجایگزینش کنم

    عملاخودمو مقایسه نکنم چون ازاصل ریشه وپایه غلطه

    وازخدامیخوام کمکم کنه که اینقددعاشق خودم باشم وبراخودمدارزش قائل باشم وبه فراوانی باورداشتخ باشم که هیچچچچ وقت حسادت ومقایسه نکنم وتواین مورد عالی باشم تابتونم خواسته هام رو بیشتر جذب کنم وعشق بیشتری دریافت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      نرگس نجد گفته:
      مدت عضویت: 1155 روز

      سلام دوست عزیز چه جالب بود صحبت های شما دقیقا همان چیزی هست که من هم درگیرش هستم امروز که با مادرم صحبت میکردم دقیقا همین حس بهم دست داد و از ناراحتی گریه ام گرفت بعد شروع کردم به عوض کردن حالم با صحبت های استاد وقتی یک مقدار حالم بهتر شد اومدم در سایت و نشانه ای برای من و زدم و از خدا خواستم هدایتم کند چون میدونم ماندن در این حس مصادف با اتفاقاتی بدتر هست و شروع به خواندن کامنت بچه ها کردم که رسیدم به کامنت شما راستش فکر نمیکردم که این حالم بابت حسادت به خواهر و برادرم باشه و فکر نمیکردم که از اعتماد به نفس ضعیفم باشه مادرم رو مقصر میدونستم ولی الان فهمیدم که باید فقط رو خودم کار کنم و تمام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: