دلیل نتایج پایدار - صفحه 2

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3561 روز

    استاد عزیزم سلااااام. خدا رو سپاس برای حضور شما در زندگی ام.

    استاد عزیز من که از روز اول عضویتم تا به امروز، اکثر روزها، فقط فایل گوش کرده ام و یا نت برداری کرده ام و کامنت خوانده ام و اخیرا هم با وجود مقاومت در کامنت نویسی، تلاشم بر کامنت نویسی است و خدا رو سپاس خیلی عالی دارم پیش می روم.

    در سال های پیش که با وجود یک زندگی کاملا سمی شده با شما آشنا شدم، حرف های شما کاملا قبول کردم و آهسته آهسته با قوانین آشنا شدم و تلاش برای رعایت قوانین و حالم هر روز بهتر از دیروز. با گذشت حدود دو سال دیگه اینکه بخوام قوانین رو رعایت کنم، شده بود عادت و لازم نبود اصلا بهش فکر کنم. حال دلم هم عااالی عااالی . در این حد که دوستان قدیمی ام که من را میدین ، میگفتن که چقدر تو تغییر کرده ای …. حرف زدنت، افکارت، اعمالت و …

    ورودی هایم خیلی کنترل شده بود، حواسم بود که وردی منفی نداشته باشم. اگر در گروهی بودم که مکان منفی درش زیاد بود، راحت لفت میدادم و اصلا برام مهم نبود که اطرافیان چی میگن. البته که الان هم این ویژگی ها را دارم. اصلا اصلا تلویزیون، اخبار و آهنگ منفی گوش نکرده ام که نکرده ام. دایما در سایت و فعالیت …

    تا اینکه خیلی خیلی در روابط که پاشنه آشیل من بود، رشد کردم. حال دلم عالی عالی بود. در تضاد های بسیار بزرگ بسیار آرام رفتار میکردم و الان هم خیلی خیلی این موارد در من است.

    فقط پاشنه آشیل من زیادی اجتماعی بودن من است که دوستان زیادی دارم و خودم هم پر حرف ..و این باعث میشه کنترل ورودی هایم در روابط دوستانه ام کمی سخت باشه. دوستانی که ازم دور هستند را تا حدودی زیادی می توانم کنترل کنم و خواسته باهاشون ارنباط نمی گیرم که افکار منفی نشنوم. اما دوستانی دارم که در محل کارم بسیار صمیمی شده ایم و هر روز همدبگر را می‌بینیم و تا حدودی افکار منفی هم دارند و من هم کنترل ام در این مکان برام سخت شده و نتایج را دارم میبینم … بعد از گذشت مدت ها، یعنی سال ها، به قول شما خوشی زد زیر دلم و …. قوانین رو زیر پا گذاشتم و زبان را نتونستم کنترل کنم. الان هم مدت ها است که بسیار دارم تلاش میکنم که این موضوع برام حل بشه، اما نتوانسته ام خیلی زیاد موفق باشم و کنی از داشتن حال خوب فاصله گرفته ام.

    از خدا هدایت میخوام که راهی جلوی پایم بزاره که بتونم راحت این موضوع را هندل کنم.

    در پناه خدای خوبی ها

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    اصغر آذرکمان گفته:
    مدت عضویت: 853 روز

    به نام الله همیشه همراه.

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته.

    استاد به نکته بسیار مهمی اشاره کردید ،من خودم هم که حدودا 4 ماهه که عضو سایت شما هستم و تصمیم گرفتم که به طور جدی روی خودم کار کنم.

    واقعا با این چیت دی که اشاره کردید یاد خودم افتادم که مثلا 20 روز در ماه روی خودم کار میکنم و 10. روز به خودم شل میگیرم و تغییر آنچنانی هم نکردم.ولی از لحاظ معنویت، روابط، حال خوب ،بسیار تغییر کردم .یه 40 روزی میشه که آگاهانه برای خودم فضای تنهایی درست کردم ،البته شبها.چون روزها سر کارم .و شبها با خودم حرف میزنم ،درباره اهدافم فکر میکنم.روبه آسمان شب با خدای خودم راز و نیاز میکنم و از ازش کمک و هدایت میخوام.خیلی با تنهایی خودم حال میکنم.در صورتی که سالهای قبل اصلا جرعت تنها خوابیدن رو نداشتم، و نجوا و ترس اینکه الان جن میاد سراغت یا دزدها میان ویا… نمیزاشت من تنهایی بخوابم.ولی الان به لطف الله همیشه همراه حدود 40, شبه که تنهای تنهای تنهام.و تصمیم گرفتم آگاهانه روی باورهام کار کنم.قرض نگیرم و آرام آرام توی شغلی که دوسش دارم رشد کنم.و به موفقیت و اهدافی که دارم برسم.

    خیلی ازتون ممنونم به خاطر این همه اگاهی و تجربه عالی که در اختیار ما قرار میدید،خداشاهده بعضی از تجربه هایی رو که در اختیار ما قرار میدید عینا توی زندگی تجربه میکنیم و یاد سخنان ارزشمند شما میافتیم.خیلی ازتون سپاسگزارم .انشالله همیشه موفق باشید استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1955 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به‌صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

    تعهد من به کنترل ورودیهای ذهن قطع کامل رسانه های جمعی و مجازی و افراد نامناسب ادامه دادن تا به امروز نتیجه احساس خوب توجه به زیباییها و تمرکز روی خودم و اهدافم

    نوشتن تمرینات هروز با تعهد از نوشتن ستاره قطبی ،نوشتن شکرگزاری نعمتهای هر روزم ،نوشتن خواسته هام ،نوشتن باورها و کدهای درست و قدرتمند و تکرارشون ، نوشتن دیدگاه برای سایت نتیجه رفتن به مدار ثروت و نعمت و زیبایی و برکت ،تجربه آزادی وآرامش و لذت بیشتر، دریافت نعمتهای بیشتر و ورودی مالی ثابت و رشد و تجربه و لذت بردن در مسیر

    تعهد کامل با عمل به دوره سلامتی بدون حتی یک روز تقلب کردن با اینکه بدون هیچ گونه بیماری بودم با وزن کم اومدم تو دوره در ابتدای مسیر وزن زیادی کم کردم با هدایت خداوند با عزت نفس و با صلح با خود رو همزمان کار کردم با تعهد این مسیر رو ادامه دادم ورزش کردم و الان در اندام رویایی و زیبایی و جوانی و تمرکز بالا و انرژی عالی و سلامتی بیشتر هستم بارها در شرایط و مراسمی قرار گرفتم که بهانه ای برای تقلب کردن داشتم اما من با عزت نفس بدون نگرانی از نظر و قضاوت دیگران با درک اصل با تعهد به مسیرم ادامه دادم

    در شرایطی که ازادی بیشتر رو میخواستم توجه خودم رو گذاشتم روی خواستم آزادی و از هر آزادی که برام ایجاد میشد شکرگزاری میکردم توجه میکردم تحسین میکردم آزادی‌های دیگران رو و لاجرم به آزادی و آرامش هدایت شدم

    سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

    من وقتی اصل رو درک کردم با تمام وجودم تو هر شرایطی و مسائل متفاوتی بودم از اصل پیروی کردم تمام سعی خودم رو کردم عمل کنم البته در مورد غیبت کردن و یا صداقت کامل داشتن دارم بهتر و بهتر میشم که به طور کامل این رفتار نادرست رو ترک کنم بهتر شدم ولی همچنان ادامه میدم

    (بارها و بارها این باور رو میگم که بهشت رو به بها دهند نه) بهانه باید متعهد به تغییر باشم و به شیوه ای ادامه بدم که بشه عادت رفتاری و شخصیت من تا لایق بهترین روزی خداوند و تجربه بهشت در همین دنیا بشم

    آیه. رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ( راسخان در علم، می‏گویند:) پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‏ ای! تکرار میکنم تا با این باورها به مسیرم متعهد باشم

    سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

    نداشتن سبک شخصی و عدم لیاقت و ارزشمندی که فقط از عمل گرایی و متعهد بودن در مسیر درست ایجاد میشه ،درک نکردن اصل از فرع ،تعهد نداشتن و باز گذاشتن راه نفوذ شیطان با تقلب کردن ،یادآوری نکردن نتایج خوبی که از چه مسیر درستی ایجاد شده و فراموش کردن اون تعهد به مسیر درست ، به یاد نیاریم اون گذشته سخت و دشوار رو که با تعهد داشتن در مسیر درست رفع شده و تحسین و تائید و شکر گزاری نکردن نتایج باعث میشه نتایج برات خیلی ساده و کم اهمیت بشه و تعهد از بین بره ، تمرکز نداشتن روی خودت و اهدافم و با جریان جامعه همراه شدن ،دنبال نکردن الگوهای موفق و ساخته شدن باور اینکه می‌شود امکان پذیره

    استاد جان فایل امروز به من احساس خوب باور لیاقت و ارزشمندی و داشتن سبک شخصی رو به من داد و بیش از هر زمان دیگه ای خودم رو لایق دریافت ثروت و نعمت خداوند میدونم و اعتماد به نفسم بیشتر شد و با تمام وجودم سپاسگزار شما استاد عزیزم هستم که الگوی بی بدیل من هستید درتمامی جنبه های موفقیت عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
  4. -
    حسین عبادی گفته:
    مدت عضویت: 1836 روز

    بنام خداونده بخشنده و مهربانم…

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان مریم بانو

    سلام به بچه های توحیدی خانواده بزرگمون…..

    من این روزا فقد فایلهای هدیه رو دانلود میکنم.به لطف خدا دارم دوره کشف قوانین زندگی رو کار میکنم که مدتت هاست هنوز درگیر جلسه دو هستم اینقدر این دوره بینظیر یادمه قبلا فقد میخواستم برسم به ته دوره خالی.فقد فقد میخواستم دورها تمام بشه همین نتیجه میگرفتم امااا..

    تیک و پارهههه استاد ممنونم ازت بینهایت برای همچیززز الهی صد هزار بار شکرتتت…

    چند روز پیش داشتم روی دورها کار میکردم نگاه کردم دیدم ساعت 17:30 دقیقست باید برم اماده بشم که برسم به سرویس که برم خونه..

    ناخواسته اومدم بیرون دوستم دیدیم که بهش خدا قوت گفتم و همجور رفتم پیشش….

    نشستم…

    هیچ وقت تا به حال پیش نیومد بود که بخوایم در مورد بهبودیش حرف بزنیم…

    دچار بیماری بود که سالها بود پاک شده بود…(N A)

    رفتم و سلام علیک کردم گفت حسین چه خبر گفتم سلامتیت عزیزممم خدا قوتت بده گفت خیلللی گرمه..

    گفتم اره هوا گرمه…

    نمیدونم چطور شد حرف شد اهاااااااا

    فهمیدم گفت خیلی میترسم گفتم از چی حسین گفت از موقعیت کاری که معلوم نیست چی میشه گفتم توکلت به خدا باشه …

    تو ترسهارو پشت سر گذاشتی به گذشتت فکر کن گفت اره حسین اررره گفتم پس دمت گرممممممم….

    زیاد نمخوام این داستان حرف زدن من و رفیقم رو ادمه بدم میخوام یه دیالوگی که بهم گفت روووو بنویسم پیروووو گفته استاد که هنوز فایلم ندیممم فقد پیرو سوالهاا همین…

    گفتم چند سال پاکی گفت ده سال گفتم ماشاللله ماشالله….

    میدونید چطور ده سال پاکه اره؟؟

    گفت زمانی که وارد این جلسات شدم….رفتم و اعتراف کردم من عاجزام من خستمممم من ناتوانم من عاجزانه میخوام برای امروززز برای امروززز پاک باشممم پاکککککک…

    گفت بهم گفتن …..

    پس شما اگر طالب انچه که ما داریم هستید و حاظرید برای بدست اوردنش کوشش کنید در ان صورت اماده اید که این قدمهارو بردارید….

    گفت منم عاجزانه گفتم اماده ام حاظرمممممممممم….

    بهم گفت حسین عصرها میرم جلسه صبح ها ساعت هفت صبح….

    میرم جلسه

    شب کار که هستم مستقیم از اینجا میرم جلسه…..

    حالا میرسم به خودمممم استاد شما تمام کمال همچیز رو در اختیار من گذشتید همچیزززز رو

    بهم گفتی حسین …(هر مسیریو رفتی اشکال نداره فقد این چند وقت رو با من باش )

    من دوسال پیش اومدم اومدم گفتم استاد عاجزممممم هر کار ی بگی انجام میدم هر کاری که شما بگید….

    گفتی حسین تعهد میدی…گفتم عاجزانه …..

    گفتی پس بسم الله

    فرستادینم اتاق سم زدایی (چکاب فرکانسی) رفتم چند وقتی درد کشیدممم درد کشیدممم .درد هااااااااا

    صبر کردم صبر کردم تا سم ها از بدنم در اومد پاک شدم از لحظه جسمی یعنی هر کس ازم ازمایش میگرفتتت میگفت ایننن .الله اکبررر تو گلبولهای خونش عجب چیزایی پیدا میشه چکار کردی با خودت حسیننن…

    اره از لحظه جسمی پاک بودممممم..

    اما اون هوسه هنوز باهام بود تا همین الانم باهاممم هوس لعنتی هوسسسس هوسسسس هوسسسسسسسس…

    دوسال سالللللل دو ساللللل میرفتم میومد دوسال یه خط در میونه میرفتم جلساتو دوسال تویه جلسات نمیرفتم معرفی کنم من حسین عاجززززز خسته بیمار.

    برای امروز پاکم غرور داشتم دلیل داشتم میگفتم من نمیتونم مثل بقیه حرف بزنم که کامنتام لایک بخور یا کسی جواب کامنتامو بدم نه هنوزززز زود حسیننن …

    دوسال قایمکی میرفتم میزدممممم دوسال قایمکی میرفتممم میگفتم من پاکم همیجوری میام میزنمممم(غیبت.قضاوت. شرک.دعوا.بحث.بی اعصابی.حسادت و…) ولی کمتر از قبلا اینم بگم…..خوب

    بودم نسبت به قبلاااا قبلی که نگممم بهتررررر که …خدارو صد هزار بار شکر

    خودم گول میزدم میومد حرف بچه هارو بخونم میگفتمممم وووو کی میخونه اینارووووو کی حال داره دو ساللللل..

    خودمو گول میزدم که من پاکم ولی هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که حسین سرتو کردی تو برفففففف به خودت بیااااا

    یه روز خوب بودم یه روز بد یه روز سپاس گزار یه روز میگفتم چرااا من یه روز و یه روز و یه روز ویه روز……

    جلسات من که اصن یه روز بود یه روز نبود

    (با این حال خیل نتیجه گرفتم اما ثابت نبود اینم بگممم ثابت نبود کم بود کمممم به قدری که کار میکردم بود)

    استاد من نمیئدونم بخاطر این روزایی که گذشت ازتون چطور معذرت خواهی کنم چطور عاجزانه بیام و دستتون رو ببوسم بگم منننن چقدررررر نادون بودم من چقدررررررررر…..

    اره استاد اره

    من حسین عبادی از برج یک امسال تعهد دادم که پاک بشم و تا امروز که دارم کامنت مینویسممم اینقدراتفاقاتت عالی ایقدر چرخ زندگی رون اینقدر…….الهی صد هزاررر بار شکرت شکرت رب من

    شکرتتتتت.میام و مینویسمممممم به امید رب

    .نمیدونمممم نمیدونم وچطور سپاس گزاری کنم از رب چطور سپاس گزاری کنم از شما و چطوررررر هر روز سپاس گزاری کنم

    نمیدونم چی بگمممممممم

    استاد رفیقم خوب درسی بهم داد خوب چقدر اونروززز نخواسته بهم گفت حسین توام بیماررررری فک نکن که توام سالمی…

    نه هممون بیماریم بیمار مغزی بیمار روحی بیمار….

    خدارو سپاس گزارم که تو این مسیر قرار گرفتم و ازش ممنونم که من رو هدایت کرد به سمت شماااا الهی صد هزاررررر بار شکر…حسین 6 7 سال پیششش مرد وقتی راه میرم و بهم میگن حسین این

    همه تعقیر اخه چطور میگم لطف خداااا و میگم استاد عاشقتمممممممممممممم ممنونم ازت بینهایت که مسیر رو داری بهم نشون میدی دوستتت دارم بنهایت استادددد….

    سپاس گزار تمام بچه های سایتم که کامنت میزارن که اگاهیایی قشنگی میزارن و من همیجور پشت سیستم میگمممم نوششششششششششششششششششششش جونتتتتتتت

    نوشششششششششششششش جونتون الهی شکرررررررر

    استاد نمیدونم چجوری ازت سپاس گزار باشم فقد از خدا میخوام بهم قدرت بده تو مسیرش ثابت قدم باشممم و با نتایجم رو سفید باشم پیشتون استاد عششششششق باش در پناه رب

    برای تک تکمون از خدااا از ربممم از خالقم از فرمانروای عالم

    پاکی میخوام سلامتی میخوام ثابت قدمی میخوام تو مسیرش ثروت میخوام شادی میخواممممم… عاقبت بخیر

    و یه دورهمی قشنگگگ کنار استاد همه با هم یه دورهمی عالی که الله اکبر به امید خودت رب من العی امین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  5. -
    ولی الله علوی گفته:
    مدت عضویت: 1303 روز

    به نام خدایی که استاد عباسمنش راافرید تا چراغ راه انسانها باشد ..درود بر استاد وخانواده بزرگ عباسمنشی ها به محض بیدارشدن ازخواب وبدون شستن دست وصورت (مثل عادت همیشگی شما استاد بزرگ )سایت که بازکردم دیدم فایل جدید گذاشتید ومن صوتی را کامل گوش دادم وچه بود .خدایا مغزم از این همه اگاهی ونکات ریز ودرشت فایل .سرشارازانرژی وسوخت برای موتور رشد وتقویت باورها شد …اگر بخواهیم زندگی خودم را کاملا توصیف کنم چه قبل ازاشنایی باقوانین وچه بعد ازاشنایی باقوانین .هرجا تمرکز وتعهد داشتم موفقتر بودم.اززمانی که باقوانین آشنا شدم اثرات کارکردن روی خودم رادیدم .نمونه واقعی آن سلامتی بدنم بود .من بیماری تیروئید پرکار داشتم وازبچگی تا 2 سال پیش گرفتار بودم مصرف قرص وازمایش دادن های متوالی وبالا وپایین رفتن ها ازپله های مطب های دکترهای که میگفتند تا اخرعمر باید قرص مصرف کنی ودرمان

    قطعی ندارد تمام‌زندگی ام درگیر شده بود وقتی 2 سال پیش پی بردم که با تمرکز بر عبارات تاکیدی سلامتی می‌توان بیماری ها ازبین برد .هرروز صبح شروع میکردم به نوشتن .تقریبا 2 ماه بعد بیماری من برای همیشه اربین رفت وبدن من به سلامتی کامل رسید سلامتی که میلیاردها تومان برایم ارزش دارد والان معنی واقعی بدن بدون بیماری رادرک میکنم تمرکز لیزری من برسلامتی باعث سلامتی همیشگی من شد( واین اصلا یک زنگ هشدار پایدار درمن ایجاد کردم هرموقع در بحث کارکردن روی رشد خودم باحس منفی برخورد میکنم سریع به من نتایج سلامتیم که با کارکردن روی خودم درست شد یاداوری میشود ومیگویید همچنان که سلامتیت درست شد باید ادامه بدهی وبقیه زندگیت راهم درست کنی )دقیقا به این نتیجه رسیدم که تمرکز واقعی روی سلامتی ام داشتم که نتیجه پایدار بوجود آمد ازبحث مسائل مالی نتایجم تابحال خیلی نوسان دارد چون من روزانه تمرکزم حدود 1 ساعت به دورزدنهای بی هدف درفضای مجازی بود که باعث شده بود تمرکز من ازقوانین بدور باشد حدود 1 ماه پیش با توجه به بارورسازی ها وکارکردن روی خودم به من الهام شدکه تمام فضای مجازی را بجز سایت .‌abasmanesh. comازگوشی پاکسازی کنم

    به من گفته شد که درواقع اصلا زندگی من ربطی به اطرافم ویا تغییرات جهان وکشورها ندارد من باید خالق زندگی خودم باشم وبرای خالق بودن باید خودم تلاشم رابکنم ومن مثل گفتن های شما به الهامات قلبی گفتم چشم ..واین راازنشانه های کارکردن روی خودم دونستم وکاملا فضای مجازی راپاکسازی کردم و(نتایج عالی بود 1ماه هست که سرعت رشد من چند برابر شده است )وباوردارم دقیقا تکاملی راطی میکنم وبرای نتایج پایدار باید حتی تکامل هم پایدار ایجاد بشه تا نتایج پایدار ایجادبشود …منتظر شنیدن اتفاقات فوق العاده زندگی من درروزهای آینده باشید موج اتفاقات زیبا درزندگی من درراه هست .. .خدایا هزاران مرتبه شکرررررت برای پیشرفت ورشدم..خدایا شکرررت……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    الماس گفته:
    مدت عضویت: 1674 روز

    به نام خدای خوبی ها

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش عزیز ومریم خانم مهربان و دوست داشتنی

    من روزهایی تو زندگیم داشتم که با تمام وجودم میخواستم اوضاع عوض بشه ،میخواستم از اون شرایط نجات پیدا کنم،با تمااااام وجود اینو میخواستم .مثل همون روزهای اولی که با شما آشنا شدم .اون روزها اینقدر از آشنا شدن با شما وسایت شما خوشحال بودم که با خودم میگفتم این سایت همون بهشت برین که خدا وعده داده.اینجا بهترین نقطه جهانه .من دیگه برای همیشه اینجا میمونم هیچ جا نمیرم حرفهای هیچ کس دیگه رو گوش نمی‌دم فقط استاد عباس منش عزیز از این به بعد با من حرف میزنه

    اون روزها خیلی غصه می خوردم که آینده چی میشه ؟

    زندگیه من عوض شد .به شکل باور نکردنی اوضاع خیلی خوب شد

    انقدر به من سخت گذشته بود که داشتن یه کسب وکار که یک حقوق کارگری بهم بدن رویای بزرگی بود ومن رو راضی و خوشحال میکرد .

    به بیشتر از اون رسیدم و راضی وخوشحال شدم.

    اما داستان من تموم نشد رویاهای من بزرگتر شدن،اما چرا قدم بعدی به من نشون داده نمیشه چرا دیگه اون سماجت قبل رو برای دست پیدا کردن به قدم بعدی رو ندارم ؟

    این فایل رو که با دقت داشتم گوش میکردم یاد خودم میفتادم چه چیزهایی باعث شده دیگه مثل قبل متعهد نباشم .آیا به قول استاد سقف رویاهای من همین قدر بود؟

    یادم اومد خیلی دوست داشتم رانندگی یاد بگیرم از همسرم خواستم بهم یاد بده چند باری پشت فرمون نشستم اما انگار اون از نشستن من پشت فرمون مضطرب بود به جای یاد دادن فقط میخواست ماشین رو کنترل کنه دیگه نخواستم پشت فرمون بشینم.از او به بعد شروع کرد…

    پشت فرمون که می‌شست ،با کلی ادا با سرعت بالا بین ماشینا ویراژ میداد وبه من می‌گفت خیلی دوست داری مثل من رانندگی کنی نه؟ولی تو نمیتونی .چون می‌ترسی. بعضیا نمیتونن دیگه.بعضیا میترسن .بعضیا تو جاده بین ماشینا یه شرایط خاص که پیش بیاد دست پاچه میشن.فکر می‌کنی این همه تصادف به خاطر چیه؟بعضیا واقعا نمیتونن رانندگی کنند دیگه…

    این حرفها داشت این باور رو به من میداد رانندگی کردن کار آدمای خاصه بنابراین تو نمیتونی !

    وقتی با شوهرم درباره کار صحبت میکردم و میگفتم ،میدونی من اخلاقم اینجوریه که اگه کار به سمت جلو پیش نره ومن احساس کنم اون کارپیشرفتی ندارم انگیزهمو از دست میدم،دیگه نمیخوام اون کار رو انجام بدم ،دوست دارم برش کاری یاد بگیرم،میخوام تولید کنم می‌خوام بازار داشته باشم می‌خوام مشتری داشته باشم.

    همسرم بهم گفت به فلانی نگاه کن تونسته خونه بخره اینجوری خرج بکنه زندگیش رو رواله به خاطر اینکه یه نفر رو پیدا کرده بهش چسبیده همیشه با اون داره کار می‌کنه.یا صاحب کار خودت یه میلیاردر پیدا کرده همیشه با اون کار می‌کنه .تو هم باید همین کار و بکنی …حالا برش کاری هم دوست داری اون پارچه هاترو برش بزن دیگه!

    کل این حرفها به من اینو میگه قانع باش د یگه همین هم خیلی خوبه.

    جالبه که من هم همه ی این حرفها رو قبول کردم!

    میگم می‌خوام دوره دوازده قدم رو بخرم ،میگه می‌خوام برا ماشین لاستیک بخرم میدونی چهار تا لاستیک چند تومنه .میگم آره راست میگی لاستیک واجبه!

    می‌دونم که مقصر همسرم نیست ،مقصر خودمم .من اون اشتیاق سابق رو ندارم والا مثل اون روزهای اول که به شدت مخالف بود برم سر کار ومن با اشتیاق راضیش کردم که بهم اجازه بده و اجازه داد الان هم می‌تونستم با تمام این حرفها با اشتیاق هر کاری که بخوام رو انجام بدم

    فکر میکنم درباره من که نتایج پایدار نیست اینه که اشتیاق و اون انگیزه از بین رفته

    هنوز هم هر از گاهی پیش میاد که از شدت اشتیاق و هیجان پشت چرخ خیاطی گریه میکنم و به خدا میگم چرا دیگه برام معجزه نمیکنی؟

    چرا قدم بعدی رو بهم نشون نمیدی؟

    چرا راه رو برای رفتن به موناکو ،امالفی وجاهای قشنگ دنیا رو به من نشون نمیدی ،تو که میدونی من چقدر مشتاق این چیزام؟

    یه چیز دیگه هم که تو صحبتهای مریم جان متوجه شدم اینه که وقتی یه چیز فوق‌العاده تو زندگیه کسی میبینم دیگه حق تعجب کردن ندارم !

    این تعجب به من میگه این یه چیز خاصه به خاطر همین عجیبه ،مال همه نیست .

    استاد عباس منش خاصه به خاطر همین می‌تونه خاص متعهد باشه تو که نمیتونی اون می‌تونه!

    دقیقا شبیه حرفهای شوهرم درباره رانندگی!

    اصلا هم این طور نیست این اصلا عجیب نیست که استاد عباس منش زندگی رویایی داره کاملا طبیعیه که یه آدم زندگیش رویایی باشه .

    من هم مثل استاد عباس منش متعهد هستم وتمام تلاشم رو میکنم رو حرفم باشم واز مسیر خارج نشم.این یه چیز عجیب نیست کاملا طبیعیه ،اگر غیر از این باشه عجیبه.

    من متعهدم که دوره دوازده قدم رو بخرم بعد از اولین واریزی

    من متعهد به انجام تمرینات این دوره هستم به نحو احسن

    من متعهد به ماندن در مسیر ودست پیدا کردن به رویاهای بعدی هستم

    من به خودم ایمان دارم که آدم متعهد وخوش قولی هستم

    در پناه حق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    امید خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1269 روز

    بنام خدای وهاب

    سلام خدمت استاد جان و عزیز دلشون

    و سلام خدمت دوستانم

    خیلی خیلی خوشحالم که در این مسیر هستم وخیلی خیلی بیشتر خوشحالم که زیر نظر بهترین استاد دنیا دارم آموزش میبینم و زندگیم از همه نظر داره بهتر و بهتر میشه

    خدایا شکرت

    سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

    در جواب این سوال دوست دارم برگردم به قبل اینکه اصلا با این مباحث و استاد آشنا شدم

    من سال 90 با عشق زندگیم ازدواج کردم و زندگیم واقعا از نظر مالی شرایط خوبی نداشت

    با اینکه دو جا هم کار میکردم و رابطه خوبی هم که با همسرم داشتم

    خودم احساس میکردم داره هر روز تحت تاثیر

    شرایط بد مالی بدتر و بدتر میشه..

    و بدتر از همه

    تو همون دو سال اول زندگیم که اصلا نمیدونم چجوری و چرا افتادم تو مصرف مواد

    ولی به حول و قوه الهی از اونجایی که روحم با این کارها اجین نبود

    خیلی زود فهمیدم و به قول استاد قبل اینکه بیوفتم گوشه جوی اب خیلی راحت با همسرم

    که واقعا فرشته ای هست در زندگیم مطرح کردم موضوع و خودم توی خونه به راحتی ترک کردم بدون مشاوره یا مراجعه به پزشک

    و واقعا همیشه راجع به این موضوع به خودم افتخار میکنم و همسرمم همیشه تحسینم میکنه.

    ولی خب این موضوع توی زندگیم حل شد ولی مسائل مالی هر روز بدتر میشد

    با اینکه من واقعا شبانه روز کار میکردم و دوتا شغل داشتم و اکثر شب ها آژانس شیفت شب کار میکردم بلکه بتونم مخارج زندگیمو در بیارم ولی نمیشد

    و همسرم هم واقعا داشت اذیت میشد و با اینکه دلش نمیومد چیزی یا اعتراضی بکنه(چون واقعا تلاش های شبانه روزی من و میدید) ولی گاهی گریه های یواشکی شو میدیدم و اعتراض های گاه گاهشو

    ولی واقعا هیچی عوض نمیشد با کار کردن زیادتر من و همیشه هم که خانمم نماز میخوند و گریه میکرد یا میومد به من میگفت چرا خدا جواب گریه های منو نمیده من یادمه همیشه بهش میگفتم خدا اینجوری نیست که تک تک بشینه و به بنده هاش جواب بده ولی واقعا تا همین حد و میدونستم و این آگاهی هم بهم همیشه الهام میشد (و این همان سیستمی عمل کردن خداونده که من از قبل درونم اونو میدونست و به اون اگاه بود ولی تا همین حد بیشتر نمیدونستم)

    ولی اینم بگم خدایی من و همسرمم هیچوقت انسان هایی نبودیم که بشینیم و برای بقیه در مورد مشکلاتمون صحبت کنیم و همیشه به قول معروف صورتمونو با سیلی سرخ نگه میداشتیم و هر کس هم از اقوام از زندگیمون میپرسید میگفتیم خداروشکر عالیه.

    و اصلا همیشه با همسرم درمورد اینکه همون افکار باعث شد خدا ما رو توی این مسیر قرار بده صحبت میکنیم چون واقعا ناخوداگاه بدلیل عشقی که بین من و همسرم بود در مورد مشکلاتمون با هیچ کسی صحبت نمیکردیم به خصوص همسرم که حتی پیش مادر و پدر منهم همیشه همه چیو خوب نشون میداد و من همیشه سپاسگزار ایشون هستم.

    خلاصه بعد از هفت سال زندگی در شهر و داشتن دو تا پسر خوشگل تصمیم گرفتیم به روستا بریم و در اونجا توی خونه پدر زنم زندگی کنیم با اینکه برای من خیلی سخت بود ولی راضی شدم و برای اینکه اوضاع بهتر بشه که اگه کرایه ندیم تو زندگی ترقی میکنیم و این فکرها…

    رفتیم ساکن روستا شدیم با امکانات خیلی کمتر و حرف بقیه و این داستان ها…

    و واقعا با تعجب میدیدیم به چشم که چیزی عوض نمیشه با اینکه کرایه هم نمیدادیم و خب مسلما زندگی روستایی هزینه های کمتری داشت ولی اوضاع واقعا بدتر میشد…

    حالا در مورد سختی ها و مشکلات نمیخوام زیاد بگم فقط بدونین اوضاع سخت تر میشد هر روز…

    تا اینکه توی اون دوران بیماری که همه دنیا تحت تاثیر قرار گرفت آژانس هم تعطیل شد و منهم بنا به درخواست همسرم دیگه نرفتم و توی همون روستا با سختی یه مغازه اجاره کردم و مشاوره املاک زدم چون کنار روستا یه شهرک ساخته بودن و اون منطقه در حال پیشرفت بود…

    منهم شروع بکار کردم و واقعا اونجا هم طی شش ماه شاید دوتا قرار داد با کمسیون ناچیز دریافت کردم

    تا اینکه به لطف الله مهربان از طریق دستان خدا با استاد آشنا شدیم.

    یعنی یه روز همسرم به من درباره شکر گزاری و قانون جذب صحبت کرد و چند تا کلیپ هم از اینستا برام فرستاد (البته از استاد چیزی نمیدونستیم و کلیپ ها از اشخاص دیگه ای بود)

    بعد کم کم من مشتاق شدم و از طریق یکی از دوستان همسرم با امیر شریفی (که حدس میزنم شاگرد استاد عباس منش باشه اشنا شدم)

    بعد همون دوست همسرم منو به یه کانال تلگرام معرفی کرد که اونجا دوره های اساتید موفقیت و به صورت ارزان میفروختن و من اونجا با فایل های استاد اشنا شدم و خداوکیلی

    اینکه استاد تو یه فایل میگه شما فقط به نحوه آشناییتون با من فکر کنید تا کل صحبت های من که خدا داره کارهارو برای من میکنه پی ببرین.

    و واقعا همون کانال که به صورت غیر قانونی داشت محصولات استاد و میفروخت دست خدا شد برای استاد تا من بیام و با ایشون اشنا بشم.

    حتی قشنگ یادمه توی اون کانال 12قدم رو 350هزار تومان میخواست به من بفروشه ولی یه حسی بهم میگفت نکن این کار رو و نخریدم و بعد کم کم هدایت شدم به سایت.

    یعنی میخوام بگم اول هدایت شدم به امیر شریفی بعد چند تا فایل ازش گوش دادم تا اینکه دیدم توی اون کانال تلگرام از استاد عباسمنش هم فایل میزارن و کم کم جذب ایشون شدم…

    بعد توی سایت با همسرم شروع کردیم به گوش دادن فایل های رایگان به مدت شش ماه

    و واقعا حالمون خوب شده بود و از اونطرف هم درامدم داشت بهتر میشد تا اینکه یه روز صبح

    همسرم گفت تا شب اگه معامله تو بنگاه نوشتی باید 12قدم و بخریم و من نشانه گذاشتم و منهم چون خیلی علاقمند بودم به خرید دوره با امید رفتم بنگاه و همون روز معامله نوشتم و دقیقا همون مقدار پول قدم اول و کمسیون گرفتم و تا خونه اشک شوق میریختم و از اونجا قدم اول و شروع کردیم و در امد من از اول دوره حدود 4میلیون بود و آخر دوره 12قدم که یکسال طول کشید به 40میلیون هم رسید در همان روستا و با همان شرایط فقط من باور هام و عوض کردم و کلی روی خودم کار کردم و حدود قدم 6یا 7بود که به شهر مهاجرت کردیم طبق آیه مهاجرت که استاد همیشه میگفتن منم تصمیم گرفتم و باورتون نمیشه طی بیست روز پول پیش خونه جور شد و یه خونه ای که واقعا نصف قیمت بود گیرم اومد و فقط من خواستم و شد(چون واقعا برای مهاجرت انگیزه زیادی داشتیم. خداروشکر)

    وتوی چهار ماه کلی وسیله جدید و نو برای خونه خریدیم که حدود ده سال نتونسته بودم

    ایکس باکس برای پسرم خریدم و کلی موارد دیگه..

    و به لطف خدا همیشه گوسفند میکشم (چیزی که قبلا گوشت و مرغ و نسیه میخریدم

    خدایا شکرت)

    روابط من با ادم ها و همکارانم خیلی بهتر شد

    پول پیدا میکردم و واقعا معجزه وار معاملاتی رو مینوشتم که هیچ کاری براشون نمیکردم

    حتی بعضی مواقع خود فروشنده و خریدار همدیگه رو توی دیوار پیدا میکردن و میومدن به من میگفتن ما دوست داریم شما معامله رو بنویسی و از این قبیل اتفاقات که زیاد افتاد.

    از نظر روابط با همسرم هر روز بهتر میشیم چون خداروشکر با هم دیگه شروع کردیم و این یه پوینت مثبت برای هردوتامون که هم فرکانسیم…

    یه خونه نیمه کاره کوچک که زمینش هم قناص بود و ده سال بود میخواستم بفروشمش و کسی سمتش نمیومد رو به راحتی با استفاده از قانون و تغییر باورهام به قیمت فروختم

    یه خونه توی همون شهرک کنار روستا خریدم

    یه زمین تجاری صد متری خریدم

    یه زمین تجاری 20متری به صورت معجزه وار به پیشنهاد دولت(بنیاد مسکن) بهم دادن

    یه زمین پانصد متری باغی که الان دارم باغش میکنم دارم

    و خیلی اتفاق های ریز و درشت دیگه

    که میخوام بگم اینها همه با گوش کردن به حرف های استاد و عمل به اونها در حد توانایی خودم بود و به امیدخدا هر روز بیشتر و بیشتر میشه…

    سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

    البته خداروشکر خیلی کم دور میشم از این فضا

    و به محض دور شدن آلارم ها به قول استاد بلند فریاد میزنه

    ولی تقریبا حدود یک ماه و نیم مسئله ای ذهنم و درگیر کرده که اونم واقعا مربوط به من نمیشه و برمیگرده به پاشنه اشیلم و مسئله مربوط به همسرم هست و اتفاقا همین دیروز اهرم رنج و لذتش و نوشتم و روش کار میکنم چون مطمئنم با درست کردن این موضوع درهایی از نعمت و ثروت و خوشبختی وارد زندیگیم میشه

    و واقعا این یک ماه گذشته ورودیم کمتر شده و خودم میدونم دلیلش تمرکزیه که روی اون مسئله میزارم(مسئول دانستن خودم در قبال بقیه)

    سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

    به نظر من و به قول قرآن انسان فراموشکار است

    و به قول استاد

    ادم ها یادشون میره و به نظرم کنترل ذهن چیزیه که شیطان دوست نداره

    و به محض اینکه شرایط عوض میشه شیطان با فراموش کار کردن انسان میخواد شرایط و برگردونه

    و اگه ما زرنگ نباشیم گول این حربه شیطان را میخوریم

    و به قول قران کسانی که همواره فرکانس خوب میفرستند و تقوا (کنترل ذهن) دارند یعنی همواره دارن روی خودشون کار میکنن همیشه نتیجه خوب میگیرن

    خیلی خیلی از استاد عزیزم ممنونم به خاطر این صحبت های ارزشمند

    و دوستانی که وقت گذاشتن و کامنت منو خوندن

    امید وارم مثمر ثمر باشه

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      آمنه رضائیان گفته:
      مدت عضویت: 1796 روز

      سلام دوست عزیز

      بسیار لذت بردم از کامنت زیباتون

      چه نتایج عالی گرفتید احسنت به شما و همسرتون

      اولش فکر نمیکردم انقدر کامنتتون خوب باشه و داشتم توی ذهنم میگفتم ول کن نخون برو تو اینترنت دنبال الگو که یهو دیدم خدا سوپرایزم کرد

      مرسی دوست عزیز از کامنتتون

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        امید خسروی گفته:
        مدت عضویت: 1269 روز

        دوست عزیز

        خیلی خیلی خوشحالم که کامنت من تونست یه الگو باشه واسه شما

        چون واقعا الگوهایی که توی سایت هست و موفق شدن همیشه به خود منهم کمک کرده

        و واقعا الگوهایی که در سایت هست همه ی زندگیشون و از اول با جزییات مینویسن

        و باورهاشون که چطور نتیجه گرفتن و از کدوم دوره استفاده کردن و

        این موضوع به راحتی میتونه چراغ راهی باشه برای کسانی که دنبال الگوهایی که موفق شدن میگردن

        سپاس از شما

        موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    امیر قره قاشلو گفته:
    مدت عضویت: 827 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و اعضای سایت tasvirkhani.com

    من دقیقاً به همین فایل احتیاج داشتم و خدا می‌دونه استاد چی رو باید بگه.

    من اول سال تعهد دادم که تمام تلاشم رو بکنم برای انجام تمرینات و گوش دادن به فایل ها و هدف‌گذاری کردم و تا دو ماه بعد 10 تا از اون ها اتفاق افتاد و من فقط مبهوت بودم و ادامه دادم تا امتحانات شروع شد و من شد که چند روز فایل گوش ندادم و بعدش هم شب یک فایلی گوش میدادم که همونجا خوابم میبرد و امتحانات که تموم شد من فهمیدم که تمام تلاشم توی 7 ماه نابود شد و به قول استاد همه چیزایی که ساختم رو نابود کردم.

    و نمیتونم بندازم گردن امتحان ها چون خودم هم خیلی نمیخواستم همیشه خوشبخت باشم و فایل گوش نمیدادم و خیلی زود منو این همه خوشبختی محاله میشدم و الان یک ماه کار کردم ولی بازهم رها کردم و حتی یکبار به خودم گفتم چرا باید همش اتفاقات خوب بیوفته که بعدش خدا روز بعد به من ثابت کرد چرا و من رو فرداش وارد تضاد کرد و برد جایی که اصلا دلخواه من نبود.

    اگر پارسال این فایل رو گوش میکردم مسخره میکردم که این آقا چیمیگه اصلا و الان یک چیزایی کمی درک میکنم و استاد فهمیدم که شما از کلماتی استفاده کردید توی فایل که اصلا خیلی خوب بود و اینم فهمیدم که کلام های من قوی نیست مثلاً گفتید سقف آرزو هاتون چقدر کوچیک بود یا گفتید چقدر زود منو این همه خوشبختی محاله یا گفتید من این نتایج رو با هیچی توی دنیا عوض نمیکنم و اینا همه رو نوشتم چون من نمیتونستم از کلماتی استفاده کنم که این قدرت ادامه دادن رو به من بده.

    به نظر من افراد چون احساس لیاقت نمیکنن و میگن من لایق این حجم از اتفاقات خوب نیستم رها میشن از مسیر مثل من.

    افراد چون یادشون می‌ره از کجا به کجا رسیدن فراموش میکنن مسیر رو.

    افراد چون نگران حرف دیگران هستن ممکنه گاهی اوقات از مسیر خارج بشن تو جمع ها.

    افراد متعهد نیستند و باور های قبلیشون رو دارند

    و به همین دلیل از مسیر وقتی به جاهای خوب میرسه رها میشن.

    من خودم این جمله خیلی دیدم کاربرد داره برای وقتی از مسیر خارج میشم اینکه: (من این نتایج رو با هیچی توی دنیا عوض نمیکنم.)

    امیدوارم در پناه رب العالمین شاد،سالم،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    محیا گفته:
    مدت عضویت: 1381 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم مهربانم

    همزمانی آگاهی های این فایل با قسمت دوم دوره کشف قوانین برای من نشانه محکمی از هدایت خداونده

    این فایل رو با دقت گوش دادم و چقدر ترمزهای ریز و درشتی رو از دیدن این فایل متوجه شدم

    رفت و آمد سینوسی از بد به خوب و از خوب به بد همیشه به صورت معناداری در من وجود داره اما نمیدونستم این پاشنه آشیل به عدم لیاقت و تعیین سقف ذهنی من برمیگرده

    من هیچوقت تا این حد به این الگوی ذهنی فکر نکرده بودم که «باید همیشه بهتر و بهتر بشم » تو ذهن من موفقیت و کسب ثروت یک سقف مشخص داره و برای همین مدتی هست که تو رکود هستم

    امروز داشتم فکر میکردم منی که درآمدم تا روزی هفتاد میلیون رسیده بود چرا دو روزه که هیچ درآمدی ندارم و بدتر اینکه چرا اصلا نسبت به این قضیه واکنشی نشون نمیدم ؟

    چرا به خودم نمیام و فکر نمیکنم که چرا از اون درآمد الان رسیدم به نقطه صفر و هیچ تکانی به خودم نمیدم ؟

    تو ذهن من اینه که خب محیا خانم … حساب بانکیت پره ، خیالت جمع باشه

    میتونی تا یه مدت بدون نگرانی از نبود مشتری از پولت لذت ببری …

    واقعا چرا از خودم نمیپرسم که چرا بهتر نشی ؟

    تویی که روزی هفتاد میلیون تومان درآمد داشتی چرا این درآمد رو به روزی صد میلیون نمیرسونی ؟

    اینجا باید آلارم های جهان رو گوش بدم

    این تفکر و این تعیین سقف و بهتر نشدن فقط میتونه اوضاع رو برام بدتر کنه

    چقدر مثال شما برام آگاهی بخش بود استاد عزیزم

    اگه جهان رو مثل ابمیوه گیری در نظر بگیرم ، نمیتونم به جهان سیب بدم و آب انگور تحویل بگیرم

    وقتی ورودی بی خیالی و ترس و عدم تعهد رو به جهان بدم ، نمیتونم ثروت و آرامش و خواب خوب و سلامتی تحویل بگیرم

    من تونستم با کارکردن روی دوره کشف قوانین و ثروت 1 به شرایط مالی خوبی برسم و از منفی صفر درامد روزانه مو با کمترین تلاش فیزیکی به روزی هفتاد میلیون برسونم

    یادمه که چقدر نه ماه تمام فایل هاتون و سایت رو خوردم و روی اونها وقت گذاشتم

    اما این جمله شما رو من به عینه تجربه کردم « احساس کردم که خوشی به من نیومده

    و اینکه انقدر آسون دارم پول میسازم ، حتما یک جای کار میلنگه »

    این نجواها به شدت ذهنم رو درگیر کرده و باعث شد که از فضای سایت فاصله بگیرم و به همون نرمی که جریان پول به زندگیم وارد شده بود

    به همون نرمی هم خارج شد …

    عبور از ترس ها و فکر کردن به ترمزها و ایجاد راه حل برای رفع اونها یکی از مسائلیه که فعالیت ذهنی زیادی میخواد و باعث میشه که تعهدم به انجام تمارین کم بشه

    حتی روند کاهش وزنم از 72 کیلو به 66 کیلو که با ورزش و تغذیه مناسب برام توی مدت کمی شکل گرفت رو نتونستم بپذیرم

    ذهنم تعجب میکرد

    و تغذیه مناسب رو یکی دو روز رها کردم ولی احساس سنگینی و بی انرژی بودن اذیتم کرد و زود به خودم اومدم

    زمزمه ی «مگه میشه انقدر راحت لاغر شد ، مگه میشه با سالم خوری انقدر انرژی داشت ، چقدر حالم خوبه ، مگه میشه انقدر حالم خوب باشه ؟»

    این زمزمه ها دوباره من رو به خطا برد

    تا اینکه دو شب پیش به خودم اومدم و گفتم البته که میشه

    وقتی ورودی تو کنترل کنی و تغذیه درستی داشته باشی ، البته که میشه …

    با گوش دادن به این فایل کمی ذهنم باز شد ؛ من این حد از تغییر رو دارم اما چرا سینوسی بهبود پیدا میکنم ؛

    1؛ اولین و مهمترین مسئله احساس عدم لیاقتم هست

    من برای متوسط بودن برنامه ریزی شدم

    هیچ وقت به این فکر نکردم که میتونم بهترین باشم

    هیچ وقت فکر نکردم که من شایسته بهترین ها هستم ؛

    بهترین روابط

    بهترین اندام

    بهترین سفرها و هتل ها

    کسب ثروت از راحت ترین شیوه و داشتن ازادی زمانی و استقلال مالی

    جایگزینی این کد مخرب برای من باید به این شکل باشه که ؛ من نامحدودم

    من موظفم از پتانسیل های درونی که خداوند در وجودم قرار داده استفاده کنم و بهترین ها رو تجربه کنم

    2 ؛ دومین مسئله برای من خلاهای درونی عزت نفس هست ؛

    من انگیزه هامو از تایید و تشویق مردم میگیرم

    تا وقتی دیگران تحسینم کنند ادامه میدم و وقتی تغییراتم برای مردم عادی بشه و دیگه از سمت اونها تحسین نشم ، رها میکنم و انگیزه مو از دست میدم « خدای من ! دارم چه بلایی سر خودم و زندگیم میارم »

    3؛ سومین مسئله که شما تاکید ویژه ای روی این مورد در دوره «کشف قوانین زندگی » دارید اینه که من هنوز به این ایمان و یقین نرسیدم که زندگی مو خودم دارم با افکارم خلق میکنم

    هنوز در ناخودآگاهم این کد مخرب به شدت کار میکنه که زندگی و اتفاقاتش ممکنه شانسی باشه /خب حالا شاید بعضی جاهاشو من خلق کنم ، ولی بعضی اتفاقات رو من خلق نمیکنم … خدا برام میخواد …./

    این داستان زمزمه های مکرر نجواهای ذهنمه ؛

    با وجود اینکه هر موقع لیزری مینشینم پای تمارین و تمارین رو انجام میدم و بلافاصله نتیجه شو توی توکل و داشتن حال خوب و گرفتن هدیه و اتفاقات خوب میبینم

    من هنوز به این قطعیت نرسیدم که خودم سازنده هستم ، خودم دارم خلق میکنم …

    باید میلیارد بار به خودم بگم که تو شایسته ی بهترین ها هستی

    انقدر باید روی این جمله تاکید کنم تا همونطوری که شما گفتید جزئی از شخصیتم بشه

    میلیارد بار باید دوره ثروت و کشف قوانین و عزت نفس رو ببینم و روی اونها تعمق کنم تا جزئی از زندگیم بشه

    انگیزه هامو با استفاده از اهرم رنج و لذت درونی کنم و نخوام که به خاطر نگاه و تایید و تحسین دیگران زندگی کنم

    باید متعهد باشم تا نتیجه بگیرم و میلیارد بار به خودم بگم که تو هستی که داری خلق میکنی

    خدا رو سپاسگزارم به خاطر حضور ارزشمند شما و دریافت این آگاهی ها

    از خداوند مهربان کمک میخوام تا این اگاهی ها رو جزیی از زندگیم کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    حسین گفته:
    مدت عضویت: 2967 روز

    سلام

    نظر من اینه که ما در جهانی زندگی می کنیم که از دو قطب تشکیل شده ؛ مثبت و منفی

    اگر در جهت مثبت حرکت نکنیم به سمت منفی کشیده می شویم و در عمل ، حالت خنثی وجود نداره.

    حالا در دین به این سمت منفی شیطان گفته می شه یا بهتره بگیم که عامل کشاندن ما به سمت منفی شیطانه که وظیفه این کار بهش واگذار شده.

    یعنی ما مدام هر لحظه باید در حال توجه و حرکت به سمت مثبت باشیم یا به عبارتی به سمت خدا ، وگرنه خواسته ناخواسته به سمت منفی کشیده می شویم.

    به همین خاطر هست که نماز پنج مرتبه در روز با فواصل مشخص تعیین شده یا بعضی جاها در قرآن از کتاب قرآن به عنوان ذکر یا وسیله یادآوری نام برده شده .

    یا به قول آقای عباس منش ورودی های عالی

    یعنی ما مدام باید به خودمون ورودی های عالی بدیم ، مثل ؛ گوش دادن به صحبت های آقای عباس منش ، قرآن و …

    که البته حتما باید همراه با تفکر باشه یعنی گوش دادن فعال . یعنی شاید یه فایل 1 ساعته ، 2 یا 3 ساعت طول بکشه چون داریم در اون تعمق می کنیم

    یا خواندن قرآن با تعمق و فکر کردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: